نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
1- اهداف کلی آمریکا در اشغال عراق، پایههای قدرت مردمی در عراق، نگرانی کشورهای منطقه از آینده عراق، هزینههای نظامی و انسانی آمریکا در عراق، پیوند عاطفی مردم ایران و عراق، مشکل برای اشغالگران 2- اربعین و عاشورا، آیتالله نجفی و حوزههای علمیه، شهدای گمنام، شهید صیاد شیرازی، شهید آوینی، بنیاد مسکن، جایگاه وقف در جوامع دینی
خطبه اول:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلاه و السلام علی رسولالله و علی آله الائمه المعصومین
اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا و انالله علی نصرهم لقدیر
اوصیکم عبادالله بتقوی الله
و من یتقالله یجعل له من امره یسرا
انشاءالله که گوهر ارزشمند تقوا را همیشه با خود داشته باشید و هیچ وقت خداوند ما را از این نعمت بزرگی که در وجود انسانها آفریده است، محروم نکند و ما باید آن را تقویت کنیم.
حتماً فراموش نکردهاید که بحث خطبههای اول من درباره دستاوردها و آثار کارایی نظام انقلاب اسلامی است و تاکنون چند خطبه ایراد شده و آخرین خطبه درباره آثار جهانی و خارج از کشور انقلاب بود که چند موردش را عرض کردم و چند مورد باقی مانده، بنا داشتهام آخر این فصل در مورد عراق و افغانستان به عنوان دو نمونه که تحت تأثیر انقلاب اسلامی راه خاصی را انتخاب کردند، عرض کنم، ولی به خاطر شرایط جاری در عراق و اوضاعی که الان مشاهد میکنید و از طرفی سالگرد شکست حزب بعث در عراق و به اصطلاح پیروزی آمریکاییها، فکر کردم خطبهای را که بنا بود، چند هفته دیگر ایراد شود، مطرح کنم.
فکر میکنم بحث بسیار مهمی است، هم بحث روز است و هم نکات اساسی برای تحلیل شرایط منطقه عراق، آمریکا و خودمان دارد و روی آن حساب کردند. ممکن است این خطبه قدری طولانی شود، اما سعی میکنم در خطبه دوم جبران و کوتاهتر کنم که در مجموع مثل روزها دیگر شود. اول ارتباط این بخش با دستاوردهای انقلاب اسلامی را بطور مختصر عرض میکنم و سریع وارد شرایط خود عراق و آنچه الان آنجا هست و بوده و خواهد بود، میشوم.
ارتباطش این است که بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب و حتی در ماههای آخر انقلاب اسلامی مردم عراق پیام انقلاب اسلامی را مثل مردم افغانستان دریافت کردند. مردم افغانستان ابرقدرت شوروی را شکستند و پیروز شدند و بعد دچار مشکلاتی هستند که هنوز هم ادامه دارد، مردم عراق نهضت واقعاً عمیقی را شروع کردند، مسلمانان عراق – چه شیعه و چه سنی – به شدت از عملکرد حزب بعث ناراضی بودند. اکراد هم وضع خودشان را داشتند و بعد از انقلاب ایران، انتفاضه بسیار جدّی در عراق شروع شد و حزب بعث با نهایت قساوت مردم سرکوب کرد و برای او گران تمام شد، راه آشتیاش با مردم عراق بسته شد، با آن جنایاتی که در همان دوره کرد، جمع زیادی از عراقیها مجبور شدند به ایران پناه آورند که خیلی از آنها هنوز هم در ایران هستند، البته اینها ایرانیهایی بودند که در سالها قبل در عراق سکونت داشتند و حقیقتاً عراقی شده بودند.
بعد برای اینکه انقلاب اسلامی را که ما در این حرکتها به حساب آورده بودند، تضعیف یا سرکوب کنند، با خواست و حمایت اردوگاه غرب، شرق، ارتجاع و با نوک پیکان حزب بعث مورد تهاجم قرار دادند که من بحث جنگ و دفاع را در دستاوردهای داخلی عرض میکنم و الان وارد آن نمیشوم. نتیجه این شد که صدام بعد از هشت سال جنگ با دست خالی و قرضهای سنگین جهانی و دادن تلفات فراوان و محکومیت در سازمان ملل به جنگ خاتمه داد که باید بعداً پیرامون آن بحث کنیم.
با شرایطی که پیدا کرده بود، برای نجات وارد کویت شد. در آنجا لقمه چربی از منابع نفتی و سواحل کویت میدید که آن هم برای آن بسیار گران تمام شد که برای آمریکاییهایی که در هر دو جنگ مشوقّش بودند و این بار برای اینکه آنچه را که از اسلحههای پیشرفته شیمیایی، میکروبی و مقدمات کار هستهای و موشکهای دراز مدت به صدام داده بودند، از دستش بیرون بیاورند، شرایط برایشان فراهم شد و مردم عراق ده سال با آن شرایط زندگی کردند تا رسید به جنگ اخیر و اتفاقی که افتاد، رسید.
ظرف سه هفته ارتش عراق متلاشی و صدام فراری شد و آمریکاییها به خیال خودشان پیروزمند، پایشان را به امید اینکه برای همیشه، اینجا را پایگاه برنامههای دیگرشان بکنند، به بغداد گذاشتند. من فهرستوار از یک مسیر بسیار طولانی تاریخی عبور کردم و تازه میخواهم وارد بحث اصلی شوم که بعد از یکسال از پیروزی آمریکا در عراق و شکست حزب بعث، آمریکاییها چه کردند؟! چه بدست آوردند؟! چه خواهد شد؟ چه مشکلاتی دارند؟ چه امتیازاتی دارند؟ قدری روی آن کار کردم و یادداشت برداشتهام که یک بخش آن اهداف آمریکا و بخش دیگر موانع و مشکلات آمریکاست. بیشتر روی مشکلات بحث میشود.
اهداف آمریکا را در سیزده بند شمردهام:
اولین آن سلطه بر عراق است که خود این یک هدف بود که آمریکا بر عراق مسلط شود. نه این سلطهای که الان دارد و در چند پادگان نظامی سرباز دارد.
سلطه واقعی و حاکمیت که برای این هدف، هدف دوّم را طراحی کرده بودند و آن حذف صدام از حکومت بعث عراق بود. البته خیلی روشن نیست، شاید ترجیحشان این بود که صدام بماند و تسلیم شود و فرمان ببرد و در اختیار آنها باشد. فرمان آنها از طریق ابزار صدامی عمل شود که به هر دلیل تحقق پیدا نکرد و شاید هم حذف صدام به هر صورت هدف آنها بوده است.
سومین هدف سلطه بر نفت عراق است، میدانید که عراق از لحاظ ذخایر نفتی بسیار غنی است. تقریباً به اندازه یک ربع خاک ایران است و نزدیک یک سوم جمعیت ایران دارد، اما ادعا میکنند مقدار نفت ثابث شدهاش از ما هم بیشتر است.
چهارم تأثیرگذاری بر اوپک از طریق حضور درعراق و حضور و نفوذی که در سایر جاهای دیگری دارد که بتواند از اوپک به عنوان یک ابزار سیاست جهانی در آینده برای قدرت آمریکا استفاده کند و برای این مسئله بسیار بسیار اهمیت قائل بودند.
پنجم، تأمین انرژی خود آمریکاست، یکی از مشکلات بسیار جدّی که در تاریخ آینده آمریکا پیشبینی میشود، این است که مشکل انرژی داشته باشد، مصرف انرژی در آمریکا بسیار مسرفانه و بسیار زیاد و مخازن انرژی آمریکا تقریباً رو به اتمام است و قطعاً وابستگی شدیدتری در آینده به انرژی دنیا خواهد داشت.
همین الان هم روزی ده میلیون بشکه نفت وارد میکند که هزینه کمرشکنی دارد. ولی این رو به ازدیاد است و نمیتوانند کم کنند، تا به حال هم اقدامی نکردند که مصرف سوخت را کم کنند و میخواستند با حضورشان در اینجا تضمین کنند و با نفت عراق، منطقه و اوپک منابع انرژیشان قابل اعتماد باشد. ضمناً اهرم هم در اختیارشان باشد.
هفتم ایجاد پایگاه نظامی ثابت برای مدت طولانی در حساسترین نقطه منطقه بین اسراییل و ایران، بین مدیترانه و خلیج فارس و بین شمال و جنوب باشد که نقاط حساسی در شمال و جنوب هست. فکر میکردند که اگر در اینجا بتوانند پایگاهی آن هم با حکومت دلخواه خودشان در عراق درست کنند. بزرگترین بردشان اینجا خواهد بود.
هشتم تقویت اسراییل است که خیلی هم مخفی نبود. همه میدانند اسراییل از عوامل محرک اصلی شروع این جنگ بوده و همین امید که فکر میکرد اگر آمریکا در عراق مستقر شود، مسئله سوریه و لبنان و اردن هم یکسره و اسراییل دارای یک عقبه طولانی خواهد شد که قسمت عمدهاش در عراق است و شاید از این طریق میخواستند مسئله آوارگان فلسطین را هم حل کنند. البته اگر میتوانستند. ممکن است هنوز در اهدافشان باشد.
نهم تضعیف سوریه و حزب الله لبنان بود و همه پیشبینی میکردند که بعد از حل مشکل عراق نوبت سوریه و لبنان می شود و آنها آمادگی پیدا کرده بودند.
دهم، محاصره ایران و تضعیف و انهدام انقلاب اسلامی ایران بود که شاید باید در رأس اهداف آمریکا به حساب بیاوریم که قبل از آن در افغانستان آنجور حضور پیدا کردند، در خلیج فارس هم از پیش بودند و برای شمال هم در قفقاز و آسیای میانه برای خودشان پایگاه گرفتند و حضور پیدا کردند. محاصره کامل با هدف تضعیف یا مهار انقلاب انجام شد و اگر بتوانند انهدام کنند که در خطبههای قبلی گفتهام که جزو مهمترین اهداف آمریکا بوده است.
یازدهم، مهار تروریسم و هدایت آن بود. نمیتوانیم بگوییم آمریکا میخواهد تروریست ریشهکن شود، چون القاعده و طالبان و جریان سلفیها را آمریکاییها بوجودآوردند، حتی حضور اینها را در شمال ایران، در کشورهای شمال تقویت کردند و میبینید منافقین را هم زیربال خودشان گرفتهاند و دهها سال است که دارند از منافقین و سایر جریانهای تروریستی استفاده میکنند و میخواهند مهار کنند و در اختیارشان باشد، منتها به نام دیگران.
دوازدهم، سلطه بر خلیج فارس و دریای خزر است که دو منبع مهم انرژی دنیا و دو مرکز مهم استراتژیک برای خود منطقه و بین شرق و غرب عالم و شمال و جنوب جهان است که حتماً جزو اهداف استراتژیک آمریکاست.
سیزدهم حل مسئله فلسطین در جهت منافع اسراییل و طرح بزرگ خاورمیانه که هنوز هم دارند از آن حرف میزنند.
قطعاً اینها در اهداف آمریکا بود، البته منحصر به اینها نیست، اینها را میشود از اسناد موجود و اظهارات و تحلیلها خیلی خوب درآورد، این یک بخش از صحبت بود، میبینید فقط فهرست عرض میکنم، اگر بنا بود بحث مفصل کنم، میبایست برای هر یک از اینها لااقل سه دقیقه حرف میزدیم.
حالا ببینیم آمریکا تا چه حدی به اهدافش رسیده و اگر نرسیده، چرا؟ فقط در سقوط حزب بعث و صدام به هدفش رسیده که عرض کردم ممکن است هدف اصلی نبوده باشد. آلترناتیو بوده شاید ترجیحش این بود که صدام بماند و نوکر حلقه بگوشتری باشد که نشد. فرض میکنیم که این جزو اهداف بود که موفق بود. دلیلش هم روشن است. همانطور که از اول عرض کردم صدام در داخل کشور – جز در میان آنهایی که به عنوان حزب بعث و ارتش و پلیس و سران آنها و استخباراتشان که منافعشان به هم بسته بود و یک جریان ذینفع در شرایط آن روز عراق بودند – هیچ زمینهای نداشت و مردم به هر قیمت حاضر بودند از شرّ صدام و حزب بعث راحت شوند. برایشان مهم نبود که چه اتفاقی بعداً میخواهد بیفتد که دیدیم اینجوری هم بود. قدرت آمریکا در اینجا نیرومند است، ارتش و ابزار جنگی قوی دارد، اطلاعات نسبتاً خوبی دارد و توانست این هدف را – اگر هدف بود – زود تامین کند. سه هفته طول کشید که حزب بعث و ارتش بعث را شکست. اما بقیه اهداف سرجای خود ماند. در جاهایی از آن جاهایی که بودند، عقبتر رفتند و فاصلهشان با هدفشان بیشتر شد. در جاهایی هم در جا زدند. چرا؟ چرا اینطوری اتفاق افتاد؟
بعضیها میخواهند تحلیل کنند و بگویند آمریکاییها برای بعد از سقوط صدام برنامه نداشتند و آنچه که برنامهریزی کرده بودند، پیروزی در جنگ بود که موفق شدند. چون برای بعدش برنامه نداشتند، گرفتار شدند. ممکن است اینجور باشد. الان روی این نمیخواهم بحث کنم. البته دلایلی هم هست که اینجوری نبوده، به دلیل اینکه برنامههایی داشته است.
شاید تحلیل و برداشتشان از وضع مردم عراق نادرست بود و چیز دیگری فکر میکردند و شاید در برنامههای آنها نقاطی بوده که آن نقاط نتوانسته محقق شود و به این روز افتادند. ولی به هر حال با همین تقاطی که عرض میکنم، باید بپذیریم راه آمریکاییها خیلی پرسنگلاخ و حقیقتاً در باتلاق است. روزی که پایشان را در بغداد گذاشتند، عرض کردم که آنها وارد باتلاق شدند و از این به بعد باید سیاست نجات از باتلاق بکار گرفته شود و امروز این تعبیر را در کاخ سفید و کنگره آمریکا میشنویم و دوستان آمریکا عین این تعبیر را میکنند.
به هر حال آمریکا وارد شد و تمام اهداف تعریف شده یا تعریف نشده آمریکا ماند یا فاصله گرفت. چرا اینجوری شد؟ من 37 مورد از مشکلاتی را که آمریکاییها دارند، یادداشت کردم که فقط میتوان خواند و نمیتوان توضیح داد. ولی اینقدر واضح است که مستمع به آسانی میتواند بپذیرد.
اول، مخالفت مردم عراق با اشغالگری است. البته هر ملتی و مخصوص ملت عراق اینگونه هستند و هیچ کشوری و هیچ ملتی راضی نیست که دیگران بیایند و کشورشان را اشغال کنند و به هر صورتی که بخواهند، اداره کنند. فکر نمیکنم بتوان ملتی را پیدا کرد که راضی باشد. عراقیها هم اگر از دیگران غیرت و حمیت بیشتری نداشته باشند، کمتر ندارند. بنابراین مردم عراق نمیخواهند آمریکا در کشورشان لانه کند و بماند.
حقیقتاً مردم عراق از حذف صدام راضی شدند. همان یک نقطه که عرض کردم نقطه قوت آمریکاییها بود. تا آنجا راضی شدند، ولی از آنجا به بعد شرایط دارد عوض میشود.
دوم آمریکاییها ابزار لازم را برای کنترل عراق در اختیار ندارند. این خیلی مهم است.
قبلاً یک فرض این بود که بقایای حزب، ارتش، پلیس و استخبارات بعث در خدمت آمریکا قرار بگیرند و جیرهخور شوند و آمریکا از طریق همانها منهای صدام و یک عده از اطرافیانش فرمان براند.
چنین ابزاری الان در اختیار آمریکا نیست. بخواهند مرز را کنترل کنند، بخواهند امنیت درست کنند. بخواهند کشور را بسازند، هر خدمتی که بخواهند بکنند، امروز ابزار کنترل و اداره عراق در دست آمریکا نیست و اگر بتوانند در حدّ پایگاههای نظامی و جاهای استقرارشان کنترل کنند، ممنون هستند.
چند روز پیش وزیر خارجه آینده اسپانیا گفت: وضع نیروهای ما در عراق اینجوری است که نصف آنها در پادگان هستند و نصف دیگر دارند پادگان را حفط میکنند و باید از بقیه حمایت کنند. اینطور نیست که آنها بتوانند وارد شهر شوند، بین مردم باشند، بمانند، در مرز بروند و جاهایی را که ارتش و مأمورین باید بروند، اداره کنند، آنها که نیستند.
سوم، نیروهای بعثی هستند که اگر هم بودند مناسب نبودند. بالاخره جریانی بودند که همه راضی نبودند آمریکا بیاید. ممکن است بخشی از آنها راضی بوده باشند و بخشی هم راضی نبودند. ولی جریانی آلودهای که با صدام کار کرده، محال است با آمریکا کار کنند. اگر بخواهند تصفیه کنند که دوران طولانی میخواهد.
تصفیه که یک روز و یک ماه و چند ماه نیست، جریان طولانی است. باید فرصتی، امنیتی و شرایطی باشد و به تدریج تصفیه نمایند. نیروهای بعثی برای آمریکاییها، نیروهای مناسبی نبودند. نتیجه این شد که اینها دست به انهدام اینها زدند. راه درستی هم انتخاب نکردند. یک دفعه پلیس، ارتش، استخبارات و هرچه را که مربوط به امنیت و حاکمیت بود، منحل کردند و اینها را بیرون ریختند. اداره آنها هم مانعی برای آنها بود، ولی آیا راه دیگری این وسط نبود؟ این حرف مهمی است. این ثابت میکند که آمریکاییها برنامه نداشتند و آنهایی که میگوینـد
برنامه ندارند، حرفشان درست است. خیلی خام عمل کردند. دلیلش هم روشن است. در بندهای بعدی عرض میکنم. البته اجبار هم داشتند. اما نه اینجور.
یک دفعه دستشان خالی خالی شد. خیابانها، کوچهها، روستاها، راهها و مرزها از پلیس خالی شد. چگونه میتوان یک کشور جنگزده و مردم بیکار، فقیر و مشکلدار را بدون پلیس حفط کرد؟ ارتشی که از جایی دفاع کند، وجود ندارد.
البته تهدید خارجی نداشتند، ولی تهدیدهای داخلی قطعی بود. این ارتش آمادگی نداشت جز در پادگانها و پایگاهها و همانجاهایی که الان هستند، در مقابل تهدیدهای داخلی بایستد، بالاخره انهدام این ابزار حکومتی عملی شد، اما یک اشتباه و یک مانع برای آنها بود. جایگزین هم ندارند.
چهارم وجود انبوه اسلحه و مهمات در دست مردم است. صدام قبل از حمله آمریکا یک استراتژی درست اتخاذ کرد. حتّی برای بعد هم معنادار بود و همان زمان هم درست بود. بین میلیونها افرادی که اسمشان را «جیشالشعبی» گذاشته بود، در سراسر عراق، اسلحه پخش کرد. به اندازه شش ماه به آنها مهمات و اسلحه و امکانات داد که اگر ارتش آمریکا وارد شد، اینها دفاع شهری کنند، همه این سلاحها بجز اندکی از آنها که تصادفاً کشف شد، الان در عراق در اختیار مردم است و ممکن است هر کوچه ، هر خانه، هر محله و هر روستایی انبارکی از انواع سلاحهای انفجاری و چیزهای بسیار موذی باشد که الان دارد علیه آمریکاییها بکار گرفته میشود و پایان هم ندارد. از بس زیاد است، تمام شدنی نیست. بعلاوه بعداً مردم وقتی صدام سقوط کرد، به پادگانها ریختند و انبارها را هم غارت کردند و بردند، نه تنها سلاحها را، بلکه ماشینهای نظامی را هم بردند. چنین انبار سیال سلاح در اختیار این همه از مردم مشکلی در عراق است که آمریکاییها اصلاً نمیتوانند آن را حل کنند. برای نیروهایی که جدا شدند، هیچ راه حلی نداشتند. در کشورهای انقلابی کمونیست هم این کار را میکردند، اما یک اردوگاه درست میکردند و همه اینها را در داخل اردوگاههای کار اجباری میگذاشتند و برایشان در راهسازی در بندرسازی و جاهای دیگر کار درست میکردند. صدها هزار افسر، درجهدار، نیروهای اطلاعاتی، نیروهای خبره رزم دیده، جنگ کرده و الان دشمن عصبانی، ضربه خورده را بیآینده، بدون برنامه، بیکار و بدون آنکه هیچ فکری برای آنها و خانوادههای آنها بکنند، در جامعه رها کردند، حقوق بازنشستگی یا همینجوری حقوق بدهند و مسکّن، تزریق کنند. این کار را نکردند. البته این مسکّنها که جواب نمیدهد، اینها باج است، میفهمند دارند از ترسشان باج میدهند، این یک مشکل واقعی برای عراق، صدام و صدامیان موجود و برای آمریکاییهاست که میخواهند آنجا را اداره کنند.
ششم، اگر آمریکا هم درصد باشد آنها را بکار گیرد، مردم نمیپذیرند. اکثریت جامعه عراق، حضور نیروهای بعثی را که سابقاً در مصدر کار بودند، نمیپذیرند. هر روز در شهرها و روستاهای عراق حادثه است. چون امنیت نیست. مردم از آنها انتقام میگیرند، اینها را میکشند و به خانههایشان میریزند و کسی هم نیست که به حرف آنها برسد و کسی هم نیست که جلوی این ناامنیها را بگیرد. الان ناامنی فوقالعادهای در سراسر عراق و حتّی در خانوادههاست.
هفتم، همین نیروهای مجرّب بعثی الان تبدیل به نیروهای مزاحم حکومتی شدند که مورد تمایل آمریکاییها نیستند. شما همینقدر فکر کنید که صدها هزار آدم عصبانی، کاردان و دارای اطلاع که در هر گوشه از عراق چه خبر است و با هم ارتباط حزبی هم داشند، تشکیلات حزبی داشتند، هستههای حزبی داشتند، اگر جیشالشعبی بودند، در آن به هم مرتبط بودند، با اطلاع کافی و عصبانی و مایوس از آینده و مسلح و تجربهدار، در بدنه جامعه عراق وجود دارند که مانع بزرگی برای آمریکاییهاست.
هشتم که در بند دیگری توضیح دادم، تضاد واقعی است که الان در جامعه عراق وجود دارد. بالاخره آشتیبین بعثی هایی که 30 سال خون مردم را به این صورتی که عرض کردم، مکیدند یا مردمی که به شدت مظلوم و عصبانیاند و روحیه انتقام هم دارند ، کار آسانی نیست. آشتی دادن اینها، و اداره کردن مجموعهای که این ترکیب در آن است، یک هنر است و یک معجزه میخواهد که انسان بتواند اینها با هم هماهنگ کند و جامعه آرام باشد و آمریکاییها هیچ از عهده این مسئله برنمیآیند.
نهم، مرزهایشان است که واقعاً مصیبت است. عراق خیلی مرز دارد، با ایران، ترکیه ، سوریه، اردن، عربستان و کویت هم مرز است و از همه این مرزها هرچه که لازم باشد و مخالفان بخواهند بیاورند، میتوانند بیاورند. هرچه بخواهند بیرون ببرند میتوانند. مگر اینکه کشورهای همسایه نخواهند. چنین اتفاقی هم تا به حال نیفتاده است. یعنی حقیقتاً کشور بیدروازه و کشوری است که هیچ کنترلی ندارد. اجناس مصرفی هرچه باشد، نه مالیات و نه عوارض میدهند. هیچ حسابی نیست که بیاید یا نیاید، هرچیزی که در کشور عراق خریدار داشته باشد، باندهای فراوان قاچاق و دلالی و واسطه برای عراق وارد یا خارج میکنند. این کشور داری نیست، این جنگل بیحساب و کتاب است و آمریکاییها هم دلشان خوش باشد که دارند کشور عراق را اداره میکنند.
دهم، از همین شرایط استفاده شده و یکی از بلیههای آمریکا و خیلی از کشورها شده که تروریستهای سراسر دنیا عراق را بهشت خود میدانند. الان هر جای دنیا که تروریستها ناامن باشند، بهترین جا برایشان عراق است. شبکه درست میکنند و وارد عراق میشوند. در خانهها، صحنهها و هرجا که میخواهند، با شبکه خودشان ارتباط برقرار میکنند. اسلحه فراوان است و کسی هم کنترل نمیکننند، نه پلیسی، نه ارتشی، نه اطلاعاتی و نه مراقبتی است. آمریکا برای اینکه دو سال روی تروریستها فشار آورد، به همه کشورهای دنیا گفت که حسابهای بانکی آنها را ببیندید، مرزها را چه بکنید، استخبارات را اینگونه کنید. امّا آنهایی که تحت فشار بودند، الان به آسانی در عراق میگردند و هرجور که میخواهند، زندگی و برنامهریزی میکنند و به هرجا که بخواهند، برنامه خود را صادر و ارتباطتشان را برقرار میکنند و کسی نیست که به اینها بگوید بالای چشمتان ابروست و اگر یکی از آنها را پیدا کنند و بگیرند و ضربه بزنند، اینها فوری، انتقام میگیرند، موارد زیادی اتفاق میافتد، یک هسته تروریستی را کشف میکنند و وقتی میگیرند، به سوی مرکز میبرند، در مسیر رفقای آنها میرسند و پلیس را میزنند و رفقایشان را آزاد میکنند و میبروند. آمریکاییها الان در عراق چنین وضعی دارند و بیرون آمدن از این مخمصه هم کار حضرت فیل است.
یازدهم، انصار الاسلام(1) هستند که یک گروه در بین مرزهای کردستان نزدیک مرزهای ما در منطقه سلیمانیه و پنجوین بودند. این گروه در آنجایی که قبلاً جنگ میکردیم، مستقر بودند، آمریکاییها روزهای اولی که آمدند، اینها را بمباران کردند و عدهای از آنها را کشتند و اینها را عصبانی کردند، وقتی که خود آمریکاییها آمدند و صاحب کشور شدند، اینها هم فرصت پیدا کردند و در این خلا که عرض کردم، خودشان را بازسازی و رفقایشان را از اطرف دنیا جمع کردند و الان تبدیل به یک قدرت بسیار قابل توجه در داخل عراق شدند و هر روز هم گروه جدیدی اعلام وجود و اسم خودش را در تاریخ ثبت میکند که ادعاهای بزرگی دارند.
سیزدهم، تاسیس گروههای جدید است که خیلی فراوانند. اسامی آنها را در اخبار میشنوید. هرقضیهای که اتفاق میافتد، فوری یک گروه درست میکنند. وقتی که شیخ احمد یاسین را در غزوه ترور کردند، قبل از هرجایی، در عراق گروه حامی و انتقام از خون شهید یاسین درست شد و فوری انتقام گرفتند. اینقدر تصمیمگیری و تاسیس گروهها آسان است.
در مقابل، جریانهای نیرومندی مثل سپاه بدر(2) هستند که البته آنها به ایجاد امنیت در عراق کمک میکنند. جمعیت بسیار مهمی است که اکثر آنها کسانی هستند که در جنگ اسیر شدند، و به ایران آمدند و بعد برگشتند، توبه کردند، تشکیلات درست کردند و الان هم به عراق رفتند. گرچه آنها جذب جامعه شدند و دارند کارهای مدنی میکنند، ولی به هرحال سپاه بدر نیروی بسیار بسیار عظیمی است که حضور دارد.
در کنارش جریان «جیشالمهدی»(3) درعراق بوجود آمده که از جوانان بسیار پر حرارت و حماسی که از صدام ناراحت بودند و الان از آمریکاییها و خیلی چیزهای دیگر ناراحت هستند، تشکیل شد و یک جریان سراسری وجود دارد. خودشان ادعای بزرگی دارند. علاوه بر اینها چیزی بنام حزبالله در زمان صدام در عراق بود که مبارزه و واقعاً هم مقاومت میکردند و اینها بعداً تشکیلات بسیار بسیار آهنینی برای خودشان پیدا کردند.
چهاردهم، حضور قدرتمند و افتخارآمیز حوزههای علمیه در عراق است، که با حوزههای علمیه اهل سنت در عراق بسیار قوی هستند و در میان آنها، آدمهایی منتنفذ، محبوب و کسانی هستند که با یک فتوا و با یک سخنرانی و با یک بیانیه میتوانند بسیاری از امور کشور را تحت تاثیر قرار بدهند و رگی از رگهای بدنشان با حضور آمریکاییها در کشورشان راضی نیست، ممکن است که مصلحت نمیدانند الان شلوغ بکنند، ولی در انتظارند که دنیا یک تصمیم عاقلانه بگیرد، اگر روزی مایوس شوند، خدا میداند چه اتفاقاتی میافتد!
پانزدهم، مشکلات قومی و مذهبی عمیق است. الان در عراق چند گروه کرد، شیعه، سنی، ترکمن و گروههای دیگر هستند که تحت فشار و خفقان عراق زمان صدام، یک نوع زندگی نیمه مسالمتآمیز داشتند، الان اینها را باز کردند و همه، خواستههای خودشان را دارند، همه احساس مظلومیت کردند و همگی مطالباتی دارند. این در جامعه عراق، یک مسئله ساده نیست، حتی اگر یک حکومت مرکزی مقتدر هم بخواهد با افکار عمومی کار کند، یکی از مشکلاتش همین است، تا چه برسد به اینکه یک کشور بیگانه و اشغالگر با چند سرباز بخواهد این مسائل را اداره و به حرف همه اینها توجه کند و خواستههای اینها را بدهد. در همین تدوین قانون به اصطلاح اساسی موقتشان دیدید که چه مسائلی بروز میکند و این در عراق برای آمریکاییها یک معظل بزرگ است.
شانزدهم، آنها آمده بودند ایران را تضعیف کنند که الان ارتباط عمیقی بین مردم ایران و مردم عراق به وجود آمد. واقعاً مردم دو کشور، مسلمانانشان، سنیها و شیعیان مثل برادرند، اصلاً دلشان میخواهد فاصله و مرز نباشد. هر وقت میخواهند، بیایند و بروند. ما هم دلمان میخواهد، هر وقت میخواهیم ، به عراق برویم. دیدید مردم ما در شرایطی که روی مین منفجر میشدند انبوه، انبوه به کربلا میرفتند. در شرایطی که چند صد نفر در کربلا شهید شدند، انبوه جمعیت در همان شرایط رفتند. هرچه خواهش میکنند، آیتالله سیستانی فتوا دادند، ما در کشور قانون گذاشتیم، جلویشان را گرفتیم، اما مردم میروند، نمیتوان جلوی این عشق را گرفت. آنها هم عاشق قم و مشهد هستند و به ایران میآیند، این دو ملت مسلمان و متدین هستند. شیعی و سنی اینجا خیلی فرقی نمیکند، به هر حال سنیهای این منطقه هم محّب اهل بیت(ع) هستند. اینها اینگونه با هم روابط قوی دارند و آمریکا این را نمیپسندند. آمریکا آمده بود در مقابل ما پایگاه بزند که این پایگاه دیگر تحقق پیدا نمیکند.
هفدهم، قدرتمند شدن ایران در ماجرای افغانستان و عراق به خاطر این است که آمریکا آسیبپذیر شده است. ما چیز زیادی اضافه نکردیم، اما آمریکاییها آسیبپذیر شدند، اینها الان به عنوان یک هدف بسیار موثر در منطقه حضور دارند. البته ایران نمیخواهد ماجراجویی کند، بنای درگیری نداریم، بنای دخالت نداریم، در افغانستان کمک کردیم. در عراق کمک کردیم و داریم کمک میکنیم. ولی آمریکا آسیبپذیر شده و آسیبپذیری آمریکا یعنی قدرتمند شدن ایران که حسابی با آمریکاییها خرده حساب داریم و باید روزی تسویه و تمام شود.
هجدهم، مشکلات خدمترسانی و تأمین نیازهای مردم، از مصیبتهای آمریکاست. اسمش حاکم است، ولی نمیتواند هیچ خدمتی به مردم بکند، آب، برق، بندر، امنیت، بهداشت و درمان نیست و اصلاً به فکرش نیست. همین جریانی که شما در فلوجه دارید میبینید، آمریکاییها مردم را بمباران میکنند، بیمارستانشان را هم میگیرند، بیماران را بیرون میریزند، کاروانهای کمک مردمی را در راه میزنند که کمک به مردم نرسد. اینکه به فکر مردم بودن نیست. نمیخواهد چیزی به مردم برسد و بنای جوابگویی به مردم را ندارد. نیروهای اشغالگر در نجف بیمارستان شهید صدر را گرفتند و دلیلشان این است که میگویند این بیمارستان مشرف بر مقرّ نظامیان اشغالگر است و نمیتوانند امنیت درست کنند، در نتیجه عدّهای بیمار و مجروح را از بیمارستان بیرون کردند. این نشان میدهد که در مقابل مردم به فکر خدمترسانی نیستند. اگر این مرزهای باز نبود و امکانات نمیآمد و خود عراقیها از خرما و محصولات زمینیشان بهره نمیگرفتند، در عراق قحطی شدید میآمد. الان همین طوری امکانات حداقلی درست میشود، اگر برق، آب و بهداشت نباشد، امراض خطرناک و مسری مرم عراق را تهدید میکند و هر روز هم خبرهایش را میبینید.
نوزدهم، زیربناها در زمان صدام منهدم و بعد از شروع جنگ این ساخت و سازها متوقف شدند و شرایط بسیار بدی دارد. زیربنا یعنی همین نیروگاه برق، مصالح ساختمانی، مخابرات، برق، آب، گاز و این طور چیزها، همه اینها یا منهدم یا نیمه جان است. حالت بسیار اسفباری دارد، آمریکا با چنین کشوری روبروست، مگر میتوان زیربنا را ظرف، یک روز، دو روز و یکماه، دو ماه ساخت؟ مردم میتوانند سالها منتظر بمانند؟ اینها باید جواب بدهند.
بیستم، قرضهای سنگینی که صدام به جای گذاشته است. هیچوقت رقمدقیقی نمیگویند، صحبت 120 میلیارد دلار است، ولی احتمالاً بیش از اینهاست که یک رقم 100 میلیارد دلاری طلب ایران است که به عنوان غرامت جنگ به ما بدهکارند. عراقیها خیلی بدهکارند و آمریکاییها چگونه میخواهند این مسئله را حل کنند؟
بیست و یکم، عدم امنیت که مشکلترین مسئله عراق است و احتیاجی به توضیح ندارد.
بیست و دوم، هویت عشایری مردم است که آمریکاییها در تحلیلهایشان، هویت عشایری را نقطه مثبت تلقی کرده بودند. خیال کرده بودند دوران استعماری قدیم است، رؤسای قبایل و عشایر را میخرند و آنها مردم را کنترل میکنند. وقتی که آمدند، دیدند اینگونه نیست. روسای قبایل شیعه سخت مرید مراجع هستند و سنیها هم از آمدن آمریکاییها عصبانی هستند و خود عشایر الان برای آمریکا یک مانع بزرگ و یک خطر شدند که نفوذ در آنها نیز بسیار بسیار مشکل شده است.
بیست و سوم، نگرانی کشورهای عربی از آینده عراق است. همسایگان عراق – تقریباً همهشان – از آینده عراق به شدت نگرانند. برای کاری که آمریکا نمیتواند بکند، فشار میآورند. میخواهند مسئلهای را دیکته کنند که آمریکا نمیتواند این دیکته را بنویسد و اگر بناست حق اکثریت مردم عراق داده شود، آنها نمیتوانند چیزی تحمیل کنند. چارهای هم جز این نیست و این یک مشکل بسیار عمیق برای آمریکاییهاست و اصلاً راه حل ندارد. تا به امروز نتوانسته راهحلی برای این مسئله ارائه بدهد.
بیست و چهارم، مخالفت ترکیه، بخصوص به خاطر مسائل کردهاست که میبینید خیلی عصبانی است و آمریکا هم به ترکیه بسیار نیازمند است و نمیتواند همکردها و هم ترکیه را با هم راضی کند و این به زخمی که مرهم ندارد، میماند.
بیست و پنجم، اینها آمده بودند، نفت را ارزان کنند، از آن روزی که آمدند، 10 ، 15 دلار روی هر بشکه نفت رفت و پایانش هم معلوم نیست. آمریکاییها، دست خالی برنگشتند، بلکه بسیار با ملتشان و به مردمی که قول داده بودند، نفت وافر و ارزان به آنها بدهند، بدهکار هستند.
بیست و ششم، هزینههای سنگین لشکرکشی برای آمریکاست. تا به حال از لحاظ مالی حدود 100 میلیارد دلار خرج کردند و هفتهای یک میلیارد دلار هم دارند هزینه میکنند. کرسی بودجه آمریکا به رقم بیسابقهای در تاریخ آمریکا بالا رفته و این آثار دراز مدت واقعاً خطرناکی در اقتصاد آمریکا میگذارد.
بیست و هفتم، هزینههای سنگین انسانی است. هر روز آمریکاییها دارند مجروح یا کشته میبرند و خبرهایش از خودش در جامعه آمریکا وحشتناکتر است. میگویند ما به اندازه سه سال جنگ ویتنام در یک سال جنگ عراق تلفات دادیم و ویتنام خودش وحشتی در تاریخ و نسلهای آمریکاییهاست.
بیست و هشتم، مسائل امنیتی است که در خود آمریکا به وجود آمده و روز به روز دارد شدیدتر میشود و انصافاً هم وحشتناک است. انگلیسیها اخیراً خبری منتشر کردند - نمیدانم چقدر درست باشد - گفتند که شبکهای را کشف کردند و در بمبهایی که از آنها گرفتند، مواد منفجره و مواد سمی شیمیایی بوده که اگر منفجر می شد، کل آن منطقه را از بین میبرد.یعنی با تنفس از بین میرفتند، اگر چنین چیزهایی دارد اتفاق میافتد، در اثر همین چیزهاست که مردم را عصبانی کردهاند.
بیست و نهم، شکسته شدن ابهت آمریکا در دنیاست، آمریکا یک غول وحشتناک در دنیا تلقی میشد، نصف آبرویش در افغانستان ریخت و بقیه آبرویش نیز در عراق خواهد ریخت، معلوم شد که یک عده از همین مردم میتوانند این غول را طی کنند.
سیام مسئله تضاد بسیار بسیار جدّی است که بین ادعاهای آمریکا و اقتضائات عملیاتی و اهدافیآن وجود دارد.آمریکاییها هنوز هم دنیا را پر کردهاند که درصدد ایجاد دموکراسی هستند.
همین الان در حال قتل مردم عراق هستند، نامردها میگویند که میخواهیم نگذاریم قدرت دیکتاتوری در عراق بوجود آید. با اف – 16، هلیکوپترها و تانکها مردم را میزنند، بیمارستانها را تصرف میکنند، مردم را قتل عام میکنند، مانع رفتن مریضها به بیمارستانها میشوند، همزمان مدعیاند که میخواهیم مردم عراق را آزاد کنیم و مردم عراق آزادی داشته باشند.
حوادث چند روز اخیر بخاطر بستن یک مجله پیش آمد، مجله الحوزه را بستند، آمریکاییها در همه جای دنیا طلبکارند که چرا فلان روزنامه را میبندید، اما خودشان آمدند، بخاطر یک مقاله انتقادی مجله را بستند و بعد این همه مصیبت را به دنبال خودشان آوردند، این گوشهای از این تضاد است، این تضاد در همه شئون است. فردا که انتخابات برگزار شود، منتخبین حتماً ضد آمریکاییاند، فردا که مردم سرکار بیایند، هیچ مسئولی نمیتواند همراه آمریکا باشد. همین الان اینهایی را که آمریکا نصب کرده و سرکار هستند، نمیتوانند با آمریکا همراهی کنند، این چه دموکراسی است که آمریکا درست میکند! این تضاد واقعی است.
سی و یکم مشکلات کشورهای همراه آمریکاست. شما الان میبینید این سی و چند کشوری که به عنوان نمایش در عراق همراه آمریکا هستند و 500 یا 1000 نیرو آوردند، در کشورهایشان تحت فشارند و در انتخابات میبازند، به خاطر همین رقبایشان در انتخابات پیروز میشوند. در همین چند روز چند نفر از اینها اعلام کردند که نیروهایمان را میبریم و نمیمانیم. آن هم کشورهایی مثل اسپانیا و حتی ایتالیا که الان مشکل دارند، ژاپن میخواست شروع کند که به مخمصه افتاد و روزگار تلخی برای خودش شروع کرد، همراهان آمریکاییها نمیتوانند و میدان سیاست را میبازند و از دست میدهند. حالا شاید آمریکاییها چند ماه دیگر همین جوری بکشند.
سی و دوم فشار رقبای بوش در داخل آمریکاست. صریحاً میگویند به آمریکا خیانت کرده و بعضیهایشان میگویند: مجرم هستید و باید به عنوان جنایات جنگی محاکمه شوید. رقیبش از حزب سبز آمریکا میگوید: بیاجازه آمریکا را وارد جنگ کرد و اینهمه تلفات و هزینه را متحمل شدیم و آبریمان را از دست دادیم. اشکال مهمی که بر بوش وارد میکنند، این است که سازمانهای بینالمللی را دور زد و بیاعتبار کرد. بدون اجازه کاری را که احتیاج به مجوز جهانی داشت، مرتکب شد.
سی و سوم نفرت روز افزون افکار عمومی جهان اسلام از آمریکاست که واقعاً برای آمریکا وحشت بار شده و رقم، عدد وآمار نشان میدهد که از 70 ، 80 درصد و گاهی 90 درصد از یک میلیارد و نیم مسلمان دنیا بخاطر مسائل عراق، افغانستان و بیشتر بخاطر مسئله فلسطین که این همه جنایت را به پشتوانه آمریکا انجام میدهند، از این کشور نفرت دارند.
سی و چهارمین نکته آسیبپذیر شدن آمریکاست که در رابطه دیگری عرض کردم. اما اینجا الان خودش مستقل است. آمریکا امروز در دنیا آسیبپذیر شده و میتوانست با یک سیاست درست ابهت ابرقدرتی خود را حفظ کند و با همان هیمنه ابرقدرتی خیلی از اهدافش را تامین کند. ولی الان دیگر طبل تو خالی شده است.
آخرین مسئله این است که آمریکا چکار کند؟ تصمیم نهایی چه باشد! در عراق بماند یا برود؟ اگر بماند، روزانه باید خرج کند، کشته و مجروح بدهد و بدنامی داشته باشد و بالاخره روزی فرار کند. چون معلوم است که اینجا عاقبت ندارد.
این موانعی که عرض کردم، همه واقعی است و اگر بخواهد برود، چطور برود؟ آمده کشوری را که ولو زیر نظر دیکتاتور ثباتی داشته، بر هم ریخته و اگر برود در پی آن، چه میگذرد و چه جوابی خواهد داد؟ اگر جنگ داخلی در عراق ایجاد و یا عراق تجزیه شود، چه جوابی به مردم بدهد که میگویند تو آمدی و مسئولیتی را برعهده گرفتی و اینجوری نیمهکاره گذاشتی و رفتی؟ رونده بسیار بدی برای آمریکاییها در عراق ثبت خواهد شد.
میخواهم نتیجه بگیرم که قضیه هم فرصت و هم تهدید است. تهدید از این جهت که ممکن است این غول زخمی و دارای امکانات فراوان در شرایط عصبانیت کارهای خطرناکی کند، ولو اینکه برای خودش و دیگران گران تمام شود. فرصت است برای اینکه درسی به آمریکا داده شود تا دیگر آمریکاییها و هیچ ابرقدرتی به فکر استعمار جدید نیفتند و دنبال لشکرکشی و فتح کشورها نروند و پای خودشان را از گلیمشان درازتر نکنند و میتوان درس خوبی به آمریکاییها داد.
میتوان نتیجه گرفت که اگر مسئله عراق خوب اداره شود و آمریکاییها سرخورده شوند و شکستشان را بپذیرند، برای مدتی دنیا از شرّ آمریکاییها راحت میشود و دیگران هم هوس نمیکنند. اگر آمریکاییها بتوانند به اهداف سیزدهگانهاشان برسند. برای دنیا یک جهنم درست میکنند و منطقه ما بیش از همه آسیبپذیر است. لذا انتظار این است که مسلمانان، علمای عراق، شخصیتهای عراق و ما باید همکاری و آمریکا را هم نصیحت کنیم که راه درستی در پیش گیرد و دست از ماجراجویی بردارد و نگذارد بیش از این به ملت عراق، منطقه و آمریکا آسیب وارد شود.
بسم الله الرحمن الرحیم
اذا جاء نصرالله والفتح/ و رایت الناس یدخلون فی دینالله افواجا/ فسبح بحمد ربّک و استغفره انّه کان توّابا
خطبه دوم:
بسمالله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین و الصلاه و السلام علی رسول الله و علی امیرالمؤمنین و علی صدیقه الطاهره و سبطی الرحمه و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بنجعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و الحسن بن علی و الخلف الهادی المهدی(عج) صلوات الله علیهم اجمعین.
اوصی عبادالله بتقوی الله و اتباع امره.
در مناسبتهای هفته چند مناسبت را نام میبریم و بخاطر طولانی شدن خطبه اول شرح و بسطی نخواهیم داشت.
اولین آن اربعین است. واقعاً حادثه حزنانگیزی است که خانواده اباعبدالله الحسین(ع) پس از آن همه مصیبت و دوران اسارت، در مسیر برگشت به مدینه، به کربلا میآیند. نمیدانم که همان سال بوده یا سال بعد و یا وقت دیگری بود، به هرحال به کربلا آمدند و وقتی آمدند این بار تنها نبودند، در مقاتل هست که جمع زیادی از خانوادههای بنیهاشم، مردم، روستاییها و عشایر اطراف فرات وقتی که خبر آمدن اهل بیت را شنیدند، جمع شدند. اهل بیت در کربلا مورد استقبال قرار گرفتند. حضرت زینب(س) و سایر همراهان شرح مصائب کربلا و اسارت را برای حضار خواندند و آنها گریستند. سه روز هم ماندند و عزاداری کردند. ولی باز وقتی که میخواهند به مدینه برگردند، نمیدانند چگونه بروند. با آن همه ذخائر الهی از مدینه آمدهاند، اما دست خالی برمیگردند.
مناسبت دیگر ارتحال حضرت آیتالله نجفی(4) است که حقیقتاً قطبی در حوزه علمیه قم بودند و امروز یکی از آثار مهمشان علاوه بر شاگردان فراوانی که در سراسر ایران دارند، کتابخانه عظیمی است که جزو افتخارات حوزه علمیه قم است.
مناسبت دیگر تشییع جنازه 35 شهید است که اکثر آنها شناخته نشدهاند و گمنام هستند. ولی امروز ارواحشان در محیط ما حاضرند و میدانند که خداوند چه انتقامی از دشمنان گرفته و چگونه قاتل آنها امروز به بلا گرفتار شده و میبینند که پشتیبان قاتلشان که آمریکاییها بودند، در مخمصه قرار گرفتهاند! میتوانند احساس کنند که جهاد و شهادتشان بیثمر نبود و امروز آثار خود را در زمین خداوند نشان میدهد. به بازماندگانشان و امت اسلامی تسلیت عرض میکنیم و انشاءالله تشییع جنازه باشکوهی خواهیم کرد.
سالگرد شهادت رادمرد نظامی شجاع کشور، شهید صیاد شیرازی(5) است که حق بزرگی در دوران دفاع مقدس، بازسازی ارتش جمهوری اسلامی و کمک به تشکیل سپاه دارد.
سالگرد شهادت مرد بزرگ هنر و فرهنگ، صاحب روایت فتح، شهید مرتضی آوینی(6) است که امروز روایت فتح او در عراق، لبنان و در همه جا معنادارتر شده، شاید اگر روزی میگفت، روایت فتح، بعضیها اغراق تلقی میکردند، ولی امروز همه چیز نشان میدهد که واقعاً آن صحنهها غرورآمیز و فتح است، فتحی است که هنوز آثارش را کم دیدهایم و باید در آینده ببینیم.
سالگرد تأسیس بنیاد مسکن انقلاب اسلامی است و همانطور که برادرمان جناب آقای رضاییان توضیح دادند،(7) برکات زیادی داشته از انفاس قدسیه امام(ره) است و امروز هم مسئولیت بزرگی در بم و بسیاری از نقاط آسیبدیده دارد که حقیتاً شجره طیبه است.
هفته وقف است که در همه جوامع دینی، به خصوص در اسلام موقعیت بسیار ممتازی دارد و تمام ادیان الهی همیشه برای وقف و اینگونه امور خیریه پایدار و ثابت، اهمیت والایی قایل هستند که امت ما هم همیشه پیشتاز بوده است. امیدواریم بتوانیم از برکات این انقلاب در همه صحنهها استفاده کنیم و بتوانیم امسال که با خواست رهبر بزرگوارمان، مسئولان باید پاسخگو باشند و نقاط قوت و ضعف و خدمت یا کوتاهی و اشتباه خودشان را مطرح کنند، آیینهای برای آینده باشد. آنطور که بهار خوبی داشتیم، خدا کند که سال خوبی هم داشته باشیم و بتوانیم در صحنههای داخلی و بینالمللی و بهخصوص در صحنه سازندگی و عمران کشور که امروز نیاز بسیار بسیار مهم جامعه است، کوشا باشیم و مورد لطف خداوند قرار گیریم.
بسمالله الرحمن الرحیم
قل هوالله احد/ الله الصمد/ لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد
پی نوشت ها:
1- جماعت انصار الاسلام در سال ۲۰۰۱ بعد از ائتلاف و ادغام دو گروه جهادی کردی به نامهای جند الاسلام به رهبری ابو عبد الله شافعی وجنبش کردستان اسلامی به رهبری نجمالدین فرج احمد مشهور به ملاکریکار تشکیل شد. در سال ۲۰۰۲ دقیقاً یک سال قبل از حمله آمریکا به عراق، کشور آمریکا جماعت انصار الاسلام را تروریست و یکی از خطرناکترین گروههای تروریستی همسو با تنظیم القاعده دانست. قبل از آنکه امریکا حمله خود را علیه صدام حسین و نیروهایش آغاز کند، با موشکهای توماهک وبالستیک وپرتاب آن از آبهای خلیج فارس به مکانهای استراتژیک جماعت انصار الاسلام واقع در روستاهای هم مرز عراق وایران، هدف قرار داد وعده ی زیادی از نیروهای انصار الاسلام را با خاک یکسان کرد که مجبور شدند خاک عراق را ترک کرده و به شهرهای کردستان ایران روی بیاورند.
بعد از جنگ امریکا علیه عراق، جماعت انصار الاسلام باردیگر به خود آمدند وبا تاکتیکهای جدید وارد صحنه جنگ علیه اشغالگران آمریکایی در عراق شد وبا چند عملیات نظامی نوعی نیروهای نظامی امریکایی را به چالش می کشاند. ناگفته نماند ابو مصعب زرقاوی بعد از فرار وی از کشورش اردن، در سال ۱۹۹۹ به جماعت انصار الاسلام روی آورد وبه مدت دو سال در کنار این جماعت بود تا اینکه با شروع جنگهای چریکی در عراق بعد از” سقوط صدام” ابو مصعب زرقاوی تنظیم القاعده عراق را تاسیس کرد و در سال ۲۰۰۴ با اسامه بن لادن بیعت کرد.
اما جماعت انصار الاسلام همسو با دیگر گروههای نظامی عراقی از جمله جماعت توحید و جهاد و قاعده الجهاد -جیش الراشدین- و کتائب ابو مصعب السوری- و جیش الفاتحین. و جیش الاسلام دست به عملیات علیه امریکا در عراق زدند. که بعدها جماعت انصار الاسلام نام خود را به انصار السنه عراق تغییر داد. در سال ۲۰۰۶ دقیقا چند ماه قبل از وفات ابو مصعب زرقاوی جماعت انصار السنه یا همان انصار الاسلام کردی به مجلس شوری مجاهدین که به وسیله ابو مصعب زرقاوی در راستای یکپارچگی گروههای جهادی تاسیس شده بود ملحق شد وبه نحوی از ابومصعب زرقاوی دستور نظامی میگرفت.
2- این سپاه شاخهای از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است که در سال ۱۳۶۱به وسیله آیتالله هاشمی شاهرودی تشکیل شد و پس از سی ماه رهبری آن به آیتالله سید محمد باقر حکیم منتقل شد. سپاه بدر از مجاهدین عراقی تشکیل می شد که یاران آیتالله سید محمد باقر حکیم و آیت سید محمد باقر صدر بودند و خود را از فدائیان امام راحل(ره) و نظام اسلامی ایران و مبارزه با رژیم بعث عراق را جهاد فی سبیل الله میدانستند.
3- جیش المهدی گروهی شبهنظامی شیعه و شاخه نظامی حزب جریان صدر است که در تابستان سال ۲۰۰۳ میلادی توسط یک روحانی جوان بنام مقتدی صدر تشکیل شد. این جنبش به سرعت محبوبیت زیادی یافت به طوری که اعضای آن در سال ۲۰۰۶ به شصت هزار نفر رسید. این گروه در زمان اشغال عراق توسط آمریکا رویاروییهای بسیاری با ارتش آمریکا داشت و نقشی فعال در درگیریهای فرقهای زمان اشغال عراق داشت. تا زمان خروج نیروهای آمریکایی، درگیریهای خونین متعددی بین شبهنظامیان این گروه و پلیس عراق، ارتش عراق و ارتش آمریکا در شهرهای مختلف عراق روی داده است که موجب کشتهشدن صدها نفر از نیروهای دو طرف و همچنین غیرنظامیان شده است.
4- آیتالله العظمی شهاب الدین مرعشی در بیستم صفر سال 1315 قمری در نجف اشرف به دنیا آمد. پدرش آیتالله سید شمس الدین محمود مرعشی از فقها و مدرّسان نجف بود.
از بسیاری از مراجع بزرگ تقلید آن زمان از جمله، آقاضیاء عراقی، آقاسید ابوالحسن اصفهانی و شیخ عبدالکریم حائری اجازه اجتهاد گرفت که این مهم در بیست و هفت سالگی حضرت آیتالله مرعشی اتفاق افتاد.
سرانجام در سال 1342 قمری برای زیارت مرقد مطهر امام رضا(ع) به ایران آمد و پس از زیارت، به تهران رفت و در حوزه علمیه تهران، به کسب علم پرداخت.
سال بعد، برای زیارت حضرت معصومه(س) به قم مشرف و به دستور آیتالله حائری در این شهر ماندگار و مشغول تدریس شد. در طول سالیان دراز عمر با برکت خویش کتابها و مقالههای زیادی دربارة علوم قرآنی، ادبیات عرب، حدیث، دعا، فقه، اصول، منطق، لغت، تاریخ، رجال و تراجم، انساب و... نوشت که بسیاری از آنها هنوز چاپ نشده است. شمار آثار ایشان به 148 کتاب، رساله و مقاله میرسد.
پس از رحلت آیتالله بروجردی در سال 1380 قمری در زمره معدود مجتهدانی بود که به عنوان مرجع شیعیان برگزیده شد و از آن پس به عنوان یکی از ارکان اصلی حوزه و جهان تشیع در آمدبه گونه ای که اکنون کتابخانه آیتالله العظمی مرعشی با دارا بودن بیش از 250000 جلد کتاب چاپی و 25000 جلد کتاب خطی از مراکز بزرگ فرهنگی است.
سرانجام این مرجع بزرگ تقلید شیعه، در هفتم صفرالخیر سال 1411 قمری مصادف با هفتم شهریور سال 1369 شمسی، در سن 96 سالگی بر اثر سکته قلبی از دنیا رفت. و در ایران، لبنان و پاکستان سه روز عزای عمومی اعلام شد. در نهایت در روز جمعه نهم صفر، پیکر پاکش در جوار کتابخانه بزرگش در شهر مقدس قم به خاک سپرده شد.
5- سرلشکر شهید صیاد شیرازی در سال ۱۳۲۳ در شهرستان درگز در استان خراسان دیده به جهان گشود. پس از اتمام تحصیلات ابتدایی و دبیرستان وارد دانشکده افسری و در سال ۱۳۴۶ موفق به اخذ دانشنامه لیسانس از آن دانشکده شد. پس از طی دوره تخصصی توپخانه در آمریکا با درجه ستوانیکم و سمت استادی، در مرکز آموزش توپخانه اصفهان به تدریس پرداخت و تلاشهای وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ساماندهی ارتش و ساختار نیروهای مسلح متجلّی شد.
در غائله کردستان، با تشکیل ستاد عملیات مشترک ارتش و سپاه پاسداران توانست پس از 21 روز مقاومت و دفاع، سنندج از تصرف و تسلط نیروهای ضدانقلاب خارج شد. پس از تحقق و اجرای موفق این طرحها، شهید صیاد شیرازی، با 2 درجه ارتقاء، با درجه سرهنگ تمامی به فرماندهی عملیات غرب کشور منصوب شد.
پس از خلع بنی صدر، برای پایان دادن به ناهماهنگی ارتش و سپاه در آن دوران، قرارگاه مشترک عملیاتی سپاه و ارتش را راهاندازی کرد و بهعنوان فرمانده ارشد در آن قرارگاه مشغول به فعالیت شد.
او در مهر ماه سال ۱۳۶۰ به پیشنهاد رئیس شورای عالی دفاع از سوی امام خمینی به فرماندهی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی و۲۳ تیرماه ۱۳۶۵ طی حکمی به عضویتشورایعالی دفاع منصوب شد. در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۶۶ به همراه تعدادی دیگر از فرماندهان ارتش با پیشنهاد رئیس شورای عالی دفاع و موافقت امام خمینی به درجه سرتیپی ارتقای مقام یافت، در مهرماه سال ۱۳۶۸ به درخواست رئیس ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح و موافقت مقام معظم رهبری و فرماندهی کلقوا به سمت معاونت بازرسی ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح و در شهریور ماه سال ۱۳۷۲ به سمت جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح و در 16 فروردین ۱۳۷۸ با حکم مقام معظم فرماندهی کل قوا به درجه سرلشگری نایل آمد.
شهید علی صیادشیرازی روز شنبه ۲۱ فروردین ماه ۱۳۷۸ در حوالی خانهاش مورد سوء قصد عوامل تروریست قرار گرفت و به شهادت رسید.
6- شهید سید مرتضی آوینی در شهریور سال 1326 در شهر ری متولد شد تحصیلات ابتدایی و متوسطهی خود را در شهرهای زنجان، کرمان و تهران به پایان رساند و سپس به عنوان دانشجوی معماری وارد دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد او از کودکی با هنر انس داشت؛ شعر میسرود داستان و مقاله مینوشت و نقاشی میکرد. تحصیلات دانشگاهیاش را نیز در رشتهای به انجام رساند که به طبع هنری او سازگار بود، ولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی معماری را کنار گذاشت و به اقتضای ضرورتهای انقلاب به فیلمسازی پرداخت. با شروع کار جهاد سازندگی در سال 58 به روستاها و سپس به جبههها رفت و اواخر سال 1370 «موسسهی فرهنگی روایت فتح» به فرمان مقام معظم رهبری تاسیس شد تا به کار فیلمسازی مستند و سینمایی دربارهی دفاع مقدس بپردازد. شهید آوینی و گروه فیلمبرداران روایت فتح سفر به مناطق جنگی را از سر گرفتند و طی مدتی کمتر از یک سال کار تهیهی شش برنامه از مجموعهی ده قسمتی "شهری در آسمان" را به پایان رساندند ومقدمات تهیهی مجموعههای دیگری را دربارهی آبادان، سوسنگرد، هویزه و فکه تدارک دیدند. شهری در آسمان که به واقعهی محاصره، سقوط و باز پسگیری خرمشهر میپرداخت، در ماههای آخر حیات زمینی شهید آوینی از تلویزیون پخش شد، اما برنامهی وی برای تکمیل این مجموعه و ساختن مجموعههای دیگر با شهادتش در روز جمعه بیستم فروردین 1372 در قتلگاه فکه ناتمام ماند.
7- حجتالاسلام رضایی، قائم مقام نماینده ولی فقیه در بنیاد مسکن انقلاب اسلامی، پیش از خطبههای نماز جمعه تهران به مناسبت 21 فروردین سالروز صدور فرمان حضرت امام خمینی(ره) برای تاسیس بنیاد مسکن و افتتاح حساب 100، گفت: از ابتدای تاسیس این نهاد و افتتاح حساب 100 حضرت امام(ره) تاکنون 80 هزار واحد مسکونی برای محرومان در سراسر کشور ساخته شده است. سال 1382یز 13 هزار و 500 واحد مسکونی ساخته و به خانوادههای نیازمند واگذار شد. در 25 سال گذشته 8611 طرح هادی در روستاهای کشور تهیه و اجرا شده و بهسازی 146 هزار و 975 واحد مسکونی در روستاها، واگذاری 317 هزار و 181 قطعه زمین و صدور 286 هزار پروانه ساخت، سنددار کردن حدود 381 هزار و 751 واحد مسکونی برای روستائیان با مشارکت سازمان ثبت اسناد و املاک کشور از دیگر فعالیتهای بنیاد مسکن انقلاب اسلامی است.
وی سپس در تشریح عملکرد این نهاد در بازسازی مناطق جنگ زده و حادثه دیده از بلایای طبیعی گفت: بازسازی 158 هزار و 366 واحد مسکونی در مناطق جنگزده و 720 هزار و 179 واحد مسکونی دیگر در مناطق آسیبدیده از حوادث طبیعی بخشی از فعالیتهای بنیاد مسکن انقلاب اسلامی است. در سال گذشته نیز 43 هزار واحد مسکونی آسیب دیده در سراسر کشور به همت این بنیاد بازسازی شد.
رضایی سپس با اشاره به تعداد زیاد واحدهای مسکونی تخریب شده بر اثر زلزله بم تصریح کرد: باید 25 هزار واحد مسکونی در روستاهای بم بازسازی شود که با استقرار 16 ستاد ویژه آواربرداری در این روستاها به زودی کار اسکان موقت در بم به پایان خواهد رسید.