خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۱ آبان ۱۳۶۶

 خطبه اول

 اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ،

 »وَ اِذابْتَلی اِبْراهیمَ رَبُّهُ بکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاس اِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی قَالَ لایَنالُ عَهْدی الظَّالِمینَ«، »عِبادَاللَّه اُوصیکُمْ بتَقْوَی‏اللَّه«.

 

 قبل از شروع بحث، برادران و خواهران عزیزمان را توصیه به تقوا و حفظ امانت الهی، انجام تکالیف و تخلق به اخلاق انبیا و اولیا، می‏کنم.

 در خطبه اول امروز، با توجه به اینکه بحث روز خطبه دوم اهمیت زیادی دارد، در ادامه همان بحث قبلی‏ام بیشتر به مناسبتهای ارزنده روز می‏پردازم که رحلت حضرت پیغمبر و شهادت امام مجتبی و شهادت امام هشتم(ع)، بیشتر مورد توجه این بحث است.

 اگر یاد مستمعین ما باشد، در آخرین خطبه این بحث در عدالت اجتماعی، به این فصل رسیده بودیم که یکی از ویژگیهای استکبار این است که به خاطر عجب و تکبری که دارد، حق خودش می‏داند که حاکم بر دیگران باشد و از دیگران توقع دارد که از او اطاعت کنند.

 توقع حاکمیت و سلطه بر خلق‏اللّه، از ویژگیهای اشراف کل تاریخ بوده است و در آن خطبه‏ای که در این باره صحبت کردم، از زمان انبیا قدیم تا امروز نمونه‏هایی را ذکر کردم و گفتم که اینها همیشه می‏خواستند، به دلیل اینکه از طبقه اشراف هستند، حاکم باشند.

 گفتم، زمان حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت عیسی و در زمان پیغمبر ما هم چنین بوده و نمونه‏هایی از شیوه استدلال طاغیان دنیا را در مقابل انبیا گفتم که آنها به این دلیل که مترف و مسرفند و به این دلیل که دارای عِده وعُده هستند و پول و یا قدرت بیشتر دارند، معتقدند که همه باید فرمانشان را اطاعت کنند و انبیا با این فکر مخالفت می‏کردند و سراسر قرآن هم همین مطالب است؛ یعنی آنجایی که بحث ولایت و اطاعت مطرح است، بحث این است که حق حاکمیت و اطاعت، حقی الهی و مخصوص انسانهایی است که خداوند به آنها این حق را داده است.

 این آیه‏ای که اول صحبتم خواندم، درباره امامت حضرت ابراهیم است، قرآن می‏فرماید: ما ابراهیم را امتحان کردیم و آن حضرت به خوبی از عهده امتحان برآمد؛ یعنی صلاحیتهای خودش را بروز داد و معیارهای ولایت را ارائه داد و بعد خداوند به او فرمود:

 »اِنَّی جاعِلُکَ لِلنَّاس إِماماً «؛

 من تو را به عنوان امام مردم تعیین کردم. این منصب امامت را که همان منصب ولایت امت و حق حاکمیت است و اطاعت برای دیگران درست می‏کند، به تو دادم. منصب امامت منصب عظیمی است. حضرت ابراهیم یک سؤالی از خدا می‏کند و می‏گوید[t1]:

 » قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی «؛

 آیا این حق مخصوص خود من است و یا این حق برای اولاد من هم محفوظ است؟

 این سؤال به این دلیل مطرح می‏شود که در گذشته حاکمیت ارثی بوده است و حالا هم در خیلی از نقاط دنیا این حق ارثی است.

 اولین چیزی که به ذهن هر کسی می‏رسد، همین بوده که آیا این حق مخصوص به خودشان است و یا ارثی است؟ البته این ظاهر سؤال است. باطن سؤال شاید نظر حضرت ابراهیم این بوده که آیا وارث و ذریه من هم این صلاحیتهای مرا خواهد داشت که این حق به آنان داده شود یا خیر؟ یعنی یک استفساری از آینده و سرنوشت ذریه خودش بوده است. قرآن در جواب می‏فرماید: این حق مطلق نیست. ممکن است ذریه شما این حق را داشته و یا نداشته باشند.

 »قالَ لایَنالُ عَهْدی الظَّالِمینَ«؛

 این امانت و ولایت که عهد الهی است، مخصوص انسانهای صالح است و به ظالمین نمی‏رسد؛ یعنی اگر بچه‏ها صلاحیت داشتند و مطابق با معیارها بودند، این حق را خواهند داشت و اگر نداشتند، این حق را ندارند. این منطق اسلامی ما درباب حکومت و ولایت است.

 ان‏شاءاللّه در خطبه‏های آینده شرایط این مقام را عرض خواهم کرد. الآن زمینه بحث را گفتم که به طور اختصار وارد زندگی پیغمبر(ص) امام حسن و امام رضا(ع) شویم.

 انسان وقتی زندگی پیغمبر را مطالعه می‏کند (حتی از روی قرآن که بسیار مختصر است، تا برسد به تاریخ و روایات)، می‏بیند که عمده حیات، مذاکرات، جدال، جنگ و برخوردهای اجتماعی پیغمبر با طاغوتها و اشرافی بوده که اینها در پی کسب حاکمیت بودند و پیغمبر با حاکمیت آنها مخالف بوده است. اگر این قسمت را از زندگی پیغمبر برداریم، قسمت اساسی تاریخ از دست ما می‏رود و این روح رسالت پیغمبر بوده است. البته بحث این نیست که آنهایی که پول دارند و دارای فامیل و عشیره و علم هستند، نمی‏توانند صالح باشند، بحث این است که این ابزار اشرافی‏گری حق حاکمیت ندارد. آنها می‏گفتند: ما به این دلیل که ابزار اشرافی‏گری داریم، باید حاکم باشیم! بحث این است که خیر! شما هم مثل بقیه مردم هستید، اگر شما با داشتن این ابزار آن صلاحیتها را داشتید، شما هم مثل دیگران این حق را دارید و اگر نداشتید، ندارید. البته مشکل اینجاست که کسانی که جزو طبقه اشراف قرار می‏گیرند، برایشان بسیار مشکل است که خودشان را به حق طبیعی قانع کنند. آنها، در معنویت، همیشه یک و یا چند قدم از مردم معمولی عقب هستند و این به خاطر آلودگیهایی است که ثروت و قدرت به همراه می‏آورد و انسان را دچار شهوت می‏کند و تمایلات و توقعات اضافی می‏آورد که این توقعات را مردم معمولی ندارند. انسان وقتی که این توقعات را پیدا کرد آن وقت به فکر چیزهایی می‏افتد که آنها انسان را از درون فاسد می‏کند. لذا آدمهای طبقه اشراف کم می‏شود که صلاحیت حاکمیت و رهبری پیدا کنند، ضمن اینکه ابزار رشد را هم دارند؛ وسیله تحصیل، تفکر و سلامت جسم دارند که بتوانند از قدرت مادی شان استفاده کنند، اما آن مشکل روانی برایشان پیش می‏آید.

 کل زندگی پیغمبر را از روزی که ایشان دعوتشان را شروع کردند، تا روزی که از این دنیا رحلت فرمودند، وقتی انسان نگاه می‏کند، می‏بینند که همیشه درگیری ایشان با طاغوتها بوده و آخرین لشکری که ایشان تجهیز کرده بودند و هنوز لشکر از مدینه نرفته بود که ایشان رحلت فرمودند، باز جنگ با طاغوت بزرگ زمان بود.

 درکل تاریخ زندگی حضرت امام مجتبی(ع) از روزی که وارد میدان می‏شوند، انسان می‏بیند که دفاع از عدالت و حق انسانها و معارضه و مبارزه با سلطه ناحق، محور حرکت ایشان بوده است؛ هم در زمان حضرت علی‏بن‏ابی‏طالب که خانه‏نشین بودند و هم زمانی که حضرت علی(ع) حاکم بود و هم بعد از ایشان که دچار طاغوت زمان خود شدند.

 من فقط یک قطعه کوچک نقل می‏کنم: وقتی که نیروی مسلح امام حسن به ایشان خیانت کردند و در مصافی که با معاویه داشتند، ایشان شکست خوردند و معاویه پیروز شد و به کوفه آمد و صلحی را بر امام حسن تحمیل کردند؛ مدتی امام حسن در کوفه ماندند و بعد آماده شدند که برای شروع زندگی منزوی خودشان به مدینه بروند. معاویه با خبر شد که امام حسن(ع) می‏خواهند، از کوفه بروند.

 در همان روزها یک حرکت سیاسی - نظامی تندی علیه حکومت معاویه در عراق اتفاق افتاده بود. شخصی به نام »نوفل اشجعی« در منطقه شمال عراق (در همین قسمت حلبچه و قسمتی که الآن مصاف ماست و در تاریخ به نام »شهر زور« نوشته‏اند) علیه معاویه قیام کرده بود.

 معاویه نامه‏ای به امام حسن نوشت که ما شنیده‏ایم شما می‏خواهید، به مدینه بروید. اگر می‏خواهید به مدینه بروید، اول با نیروهایی که در اختیار دارید، بروید فتنه نوفل را سرکوب کنید و شمال عراق را آرام کنید و بعد به مدینه بروید! او خیال کرده بود، حالا که صلح بر امام حسن تحمیل شده است، آن حضرت اطاعت از طاغی زمان خودش می‏کند.

 امام حسن در جواب او فرمودند که تو عجب خیالی کرده‏ای! تو فکر کرده‏ای که ما اسلحه را بر زمین گذاشته و در خدمت طاغوت قرار گرفته‏ایم؟! اینطور نیست. اگر قرار بود که من با یک نفر از کسانی که اهل قبله است ( یعنی مسلمان است که نوفل هم جزو مسلمانان بود) نزاع کنم، اولین هدفی که انتخاب می‏کردم، تو بودی و اگر قصد جنگ داشتم، اول با تو می‏جنگیدم. تو خیال کرده‏ای که من حاکمیت تو را پذیرفته‏ام و حالا زیر لوای تو حاضرم شمشیر بزنم و بجنگم؟! معاویه را مأیوس کردند و به حجاز رفتند.

 منظورم این است که وقتی صلح به امام حسن تحمیل شد، چون حقی برای حکومت معاویه قایل نبود، لذا حاضر نشد که تحت آن حکومت به عنوان یک شهروند مطیع عمل کند. جزو بندهای قرارداد امام حسن، یکی بود که به معاویه امیرالمؤمنین نگوید و معاویه هم حق تعیین ولیعهد نداشته باشد.

 به زمان امام هشتم امام رضا(ع) می‏رسیم که فردا مصادف با سالروز شهادت ایشان است. وقتی مأمون سر کار آمد و از مشکلات برادرش امین راحت شد، مهمترین خطری که حکومت مأمون را تهدید می‏کرد، قیام سادات علوی بود که تقریباً در کل جهان اسلام، فردی یا افرادی از سادات علوی پرچم مبارزه مسلحانه را علیه حکومت بنی عباس برافراشته بودند: هم در حجاز، آفریقا، عراق، بین‏النهرین، ایران و هم در سایر متصرفات اسلامی این امام زاده‏هایی که شما می‏بینید و تعجب می‏کنید که این امام‏زاده‏ها کجا بودند، تعجب نکنید، دوره‏ای بود که بچه‏های پیغمبر همه فراری بودند و مخفی زندگی می‏کردند و هر جا شرایط مبارزه پیدا می‏شد، اینها قیام می‏کردند و شهید می‏شدند. طبعاً اینها در میان مردم محبوب بودند و امام‏زاده‏های معتبر و معززی می‏شدند، اما چون بعداً حاکمیت متعلق به فُسّاق و فُجّار بوده، تاریخ اینها را نوعاً به فراموشی سپرده و نگذاشته‏اند که تاریخ اینها باقی بماند، اما افرادی پیدا شده‏اند و بعضی از قبرهای اینها را تعمیر کرده‏اند و اینها مانده‏اند. خدا می‏داند که چقدر امام‏زاده مبارز و مجاهدی در این مقطع از تاریخ در راه خدا شهید شده که الآن از آنها نامی، قبری و آثاری وجود ندارد. یک مقداری باقی مانده که ما می‏دانیم.

 مأمون مشورت کرد که با این مشکل چه کند؟ طرحی که مشاورین مأمون ریختند، این بود که ما اگر بتوانیم علی‏بن‏موسی‏الرضا(ع) را به نحوی به حکومت خودمان نزدیک کنیم و او را داشته باشیم و ظاهر قضیه این باشد که علی بن موسی الرضا(ع) با حاکمیت همراه است، در این صورت این امام زاده‏ها و علویها و همه کسانی که شمشیر دستشان هست، آرام می‏گیرند، چون در این صورت مردم از اینها متابعت نمی‏کنند. اگر امام رضا سکوت کنند و با ما بسازند، دیگر تیغ بقیه نمی‏برد! به این نتیجه رسیده بودند. اما این مسأله کار بسیار دشواری بود. برای این کار مأمون نیاز داشت که تظاهر به تشیّع کند و اگر مأمون تظاهر نمی‏کرد و تناقض وجود داشت، این کار مشکل بود. طرح این بود که در رفتار مأمون، تظاهر به تشیّع هم وجود داشته باشد که این گروه معارض، قوی، مسلح و متنفّذ را هم خلع سلاح فرهنگی و هم خلع سلاح سیاسی کنند! اولین حرکت روشن اجتماعی که می‏شود به رخ مردم کشید، این بود که امام رضا(ع) را مورد احترام و تجلیل قرار دهند. کاری که در زمان هارون نمی‏شد و اینها در جامعه تحقیر می‏شدند.

 مقدمات کار را شروع کردند. شایعه پراکنها هم در سراسر کشور شایعه پخش کردند و به مأمورین بخشنامه شد که همه جا از امام تجلیل کنند.

 در مدینه تقریباً همه شنیده بودند که اوضاع عوض شده و حکومت به آل پیغمبر توجه کرده و اینها دیگر آن مظلومیت قدیمی‏شان را ندارند. بنابراین راه برای نزدیکی حکومت با آل پیغمبر هموار شده است! بعد حضرت امام رضا را به خراسان دعوت کردند و این دعوت را مثل بمب در سراسر کشورهای اسلامی منفجر کردند! در مسیری که امام رضا(ع) بایستی حرکت می‏کردند، همه جا آماده شده بودند و در مدینه و مکه نیز همه آماده شده بودند. امام رضا در مقابل یک حاکمیت طاغوتی سلطه طلب اما متظاهر به چیزی که ندارد قرار گرفته بود و این مشکل باید به دست امام رضا و تدبیر آن حضرت حل شود. البته امام رضا(ع) به خوبی مسأله را حل کردند.

 شایعه اول این بود که می‏خواهند حکومت را به امام رضا بدهند که بعداً به ولایت عهدی تبدیل شد. موقعی که می‏خواستند امام رضا(ع) را از مدینه بیاورند، همان جا امام اولین جرقه را زدند و همه فهمیدند که قضیه چیست. وقتی که به حرم شریف پیغمبر رفتند تا خداحافظی کنند، آن کسی که همراه امام رضا بود و چشمهای زیادی ناظر امام رضا بود، می‏دیدند که امام رضا نزدیک قبر می‏روند و خدا حافظی می‏کنند و بر می‏گردند و وقتی به در می‏رسند، دوباره باچشمان پر از حسرت و اشک نزد قبر بر می‏گردند و با گریه از قبر جدا می‏شوند. امام رضا به طور مکرر تا آستانه در رفتند و برگشتند که این کار مایه تعجب مردم شد. به گونه‏ای عمل کردند که همه فهمیدند این آخرین وداع است و این را به خواص شان گفتند. در آخرین حجی که برای وداع به خانه خدا رفته بودند، امام جواد(ع) خدمت ایشان بود که روی دوش یکی از همراهان امام رضا طواف می‏کرد. یک وقت همه دیدند که امام جواد رفته و کنار »حجر اسماعیل« نشسته و در تنهایی سرش راپایین انداخته و سخت محزون است.

 آمدند گفتند: چرا شما ناراحتید؟ هر چه آمدند، ایشان بلند نمی‏شد و جواب نمی‏داد. تا این که خود امام رضا آمدند و ایشان را بردند.

 وقتی که در یک محفل خصوصی آمد، عرض کرد: آقاجان! من از وداع شما فهمیدم که این آخرین وداع است. شما به گونه‏ای طواف می‏کردید که دیگر به اینجا بر نمی‏گردید!

 ایشان، هم از امکانات حکومت برای عزت و احترام سادات مجاهد و مبارز، استفاده کردند و هم یک کلمه که به نفع حکومت باشد و حکومت را تقویت کند، نفرمودند و هر جا هم که توانستند تضعیف کردند.

 یک روایت از امام رضا(ع) که در این بخش از سخنانم که می‏تواند مفید باشد، نقل می‏کنم. حضرت امام رضا(ع) در یکی از نصایح خود می‏فرمایند: چهار چیز هست که قلب و دل انسان را می‏میراند و انسان را از درون خالی می‏کند:

 اول: اصرار بر گناه.

 دوم: معاشرت افراطی با جنس مخالف .

 سوم: مجادله با آدمهای احمق .

 چهارم: مجالست با مرده‏ها

 اصحاب از امام سؤال کردند که مجالست با مرده‏ها یعنی چه؟

  حضرت فرمودند: در این عبارت، مرده‏ها؛ یعنی پولدارهای مترف!

 »اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/

 تَبَّتْ یَدا اَبی لَهَبٍ وَ تَبَّ/ ما اَغْنی عَنْهُ مالُهُ وَ ما کَسَبَ/ سَیَصْلی ناراً ذاتَ لَهَبٍ/ وَ امْرَاَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَب/ فی جیدها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ«.

 

    خطبه دوم

 

 بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

 اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ،477 »اِنْ تَنْصُرُوااللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ اَقْدامَکُم«.

 

 قبل از شروع در بحث خطبه دوم یاد شهید مجاهد حضرت آیت‏اللّه حاج سیدمصطفی خمینی، فرزند رشید بزرگ امام را گرامی می‏داریم.

 ما می‏دانیم که حضرت امام اظهار تمایل فرمودند که در مراسم سالگرد ایشان مطالب زیادی گفته نشود، به خاطر اینکه شهید در تاریخ انقلاب اسلامی ما بسیار است و ایشان مایل نیستند که فرزند شهیدشان یک نوع تشخّصی در تبلیغات پیدا کنند.

 گر چه هر چقدر ما درباره این شهید بزرگوار بگوییم، زیاد نیست. ایشان از مجتهدین عظیم‏الشأن و از مجاهدان پیشگامی هستند که خود مردم در خاطرشان هست که شهادت وی موجب شد که گام بلندی در راه انقلاب برداشته شود و حرکتی که مردم به خاطر شهادت ایشان کردند، ایران را تکان داد و بعد از آن مردم هرگز آرام نگرفتند.

 ما این شهادت را خدمت رهبر عظیم‏الشأن خودمان و برادر عظیم‏الشأن ایشان حضرت حجت الاسلام حاج سید احمد خمینی و بیت شریف امام تسلیت وتبریک عرض می‏کنیم و ان‏شاءاللّه خداوند روح این شهید را با ارواح انبیا و اولیا در کنار سایر شهدای ما قرین رحمت خاص خودش بفرماید.

 درباره مسایل روز و وضع منطقه حرفهای زیادی را در نظر گرفته بودم که اگر شرایط هوا ایجاب کرد، مسایل را وسیع‏تر مطرح می‏کنم.

  شرایطی که در منطقه حاکم است، ظواهر آن را می‏بینید. استکبار غرب به سرکردگی آمریکا در حال حاضر با وسعت زیادی در مقابل انقلاب اسلامی قرار گرفته و ما با ریشه فساد و شیطان بزرگ رو در رو هستیم و تا به حال چند صحنه کوچک درگیری داشتیم که از آنها اطلاع دارید.

 اهدافی که آمریکا در حال حاضر تعقیب می‏کند، فعلاً دو هدف بسیار مهم است:

 یکی این است که انقلاب اسلامی را تضعیف کند و به همان اندازه صدام را از خطر سقوط نجات دهد.

 هدف دوم آمریکا با ایجاد شرایط جاری اینست که مسأله اسرائیل را حل کند.

 آمریکا فکر می‏کند، با چنین کیفیتی که در صحنه حاضر شده است، اعراب و بخصوص قشر پولدار و طاغوتهای عرب را از دنیای اعراب جدا می‏کند و در کنار اسرائیل قرار می‏دهد، تا هم مشکل اسرائیل را حل کند و هم مشکل بزرگتری را که فعلاً در مقابل استکبار جهانی هست؛ یعنی انقلاب اسلامی! باید توجه شود که در کنار این دو هدف اصلی، اهداف فرعی نیز دارد که آنها را در ضمن بحث خواهم گفت.

 هدف ما در این خصوص از اوایل روشن بوده است. ما از روزی که مبارزه را شروع کردیم و تا امروز که رو در روی آمریکا می‏جنگیم، یک هدف داشتیم و آن انجام وظیفه‏مان در راه اسلام و حاکمیت قرآن و احکام الهی بوده است و این هدف برای ما هدف اصلی است. در این راه شکست برای ما اصلاً معنایی ندارد و تصور اینکه مبارز راه خدا شکست بخورد، اصلاً وجود ندارد. چون ملت ما و همه مجاهدان راه خدا به عنوان یک وظیفه وارد این میدان می‏شوند و وظیفه هم اینست که مبارزه کنند، اما نتیجه این مبارزه چه می‏شود؟ مربوط به ما نیست، بلکه به خدا مربوط می‏شود.

 پیغمبر اکرم(ص) وقتی می‏دید که مردم گوش به حرفش نمی‏دهند، غصه می‏خورد. قرآن می‏فرمود: چرا غصه می‏خوری؟ تو وظیفه خود را انجام بده! اگر خدا بخواهد که همه خلق‏اللّه به راه خدا روی آورند، همه موجودات روی زمین می‏آمدند و مسلمان می‏شدند. این برای ما مشکل نیست. در فلسفه آفرینش انسان و ارسال رسل و اینگونه مسایل، باب آزمایش و حرکت اختیاری انسان و پیمودن راه سعادت، به اختیار انسانهاست و ما باید راهنمایی کنیم و راه را نشان بدهیم و برای برداشتن موانع موجود در راه مردم مبارزه کنیم.

 هر کسی که جهاد کند، نتیجه‏اش را می‏گیرد. ما با چنین دیدی وارد شدیم و هر انسانی، در هر شکلی و به هر صورتی که وارد مبارزه شود، شکست برایش معنایی ندارد، چون نتیجه‏اش را در راه انجام وظیفه می‏گیرد.

 بنابراین یک چنین ملتی با آمریکا روبروست و آمریکا نمی‏داند که با چه ملتی روبروست. از طرفی ما در حقانیت خود هیچ گونه تردیدی نداریم. ما راه حقمان را می‏دانیم. هم از مبانی خودمان و هم از نیّات خودمان و هم از شناختن دشمن خودمان که امروز ما با بدترین انسانهای روی زمین طرف هستیم و به دست شقی‏ترین، زورگوترین، قلدرترین و ناسالم‏ترین انسانها مورد تعدی و تجاوز قرار می‏گیریم و بچه‏های عزیز ما به دست آن گونه انسانها شهید می‏شوند.

 بنابراین راه ما مشخص است و ما با خیال راحت این راه را طی می‏کنیم و ملت ما با چنین دیدی وارد میدان است و چون با چنین دیدی وارد میدان شده، اصلاً خستگی ندارد. می‏خواهیم یک جمع‏بندی از وضع موجود داشته باشیم که ببینیم در این میدان آمریکا بیشتر سود برده است، یا ما!

 در مورد عراق اخیراً گزارشی توسط کمیته روابط خارجی آمریکا در بیش از 60 صفحه منتشر کرده است. در آنجا گفته شرایط عراق و نزدیک بودن سقوط حزب بعث خیلی روشن بیان شده است.

 آمریکا مدتی است که به طور رسمی وارد میدان شده است و ما می‏خواهیم ببینیم که تاکنون آمریکا چه به دست آورده است و ما چه به دست آورده‏ایم؟ خداوند بهتر می‏داند که از این پس چه خواهد شد.

 اولاً ببینیم، تا کنون آمریکا چقدر به اهداف خود رسیده است. یکی از اهداف آمریکا حفظ رژیم بعث عفلقی است و همین گزارشی که عرض کردم، کمیته روابط خارجی مجلس سنای آمریکا منتشر کرده، نشان می‏دهد که آمریکا چقدر موفق بوده است! این گزارش معتقد است که عراق از درون در حال انفجار است و آمریکا نیز هیچ گونه کمکی نمی‏تواند بکند و به دولت آمریکا توصیه می‏کند که به یک دیوار پوسیده‏ای مثل عراق تکیه ندهد!

 در مورد هدف دیگرش که سرکوبی انقلاب اسلامی است؛ به خوبی دیده می‏شود که آمریکا هر چه بیشتر چهره خود را نشان می‏دهد، ملت ما در انقلاب جدی‏تر می‏شود و دنیا به انقلاب اسلامی توجه بیشتری می‏کند، چرا که می‏بیند ایران با چه قدرت شیطانی و جهنمی درحال مبارزه است.

 اگر هدف آمریکا این بوده که وارد منطقه شود و کشورهای جنوب خلیج فارس و شیوخ منطقه را نجات دهد، دقیقاً اینها را وارد مخمصه کرده است. تا زمانی که آمریکا وارد منطقه نشده بود، اینها مشکلی نداشتند؛ از روزی که آمریکا آمده، اینها سخت دچار مشکلات جدی شده‏اند.

 حادثه‏ای که دیروز ( پریروز ) برای کویت پیش آمد، در صورت عدم حضور آمریکا، رخ نمی‏داد و این نشان می‏دهد که آمریکا اینها را دچار مشکل کرده است.

 اگر آمریکا با حضور خود می‏خواهد امنیت در منطقه ایجاد کند و نیز مدعی باشد، خوب! شما می‏بینید که این امنیت به چه وضعی درآمده است. بیمه کشتیها چندین برابر شده است و افزایش بیمه نشان امنیتی است که آمریکا در منطقه به وجود آورده است!!

 اما خود آمریکا چه خسارتی دیده است؟

 خسارات علنی مادی ابتدایی که آمریکا دیده، این است که 3 هلیکوپتر با تعدادی سرنشین آن را از دست داده است. 2 کشتی از دست داده که با موشکهای نیرومند دچار آسیب شده است و به سختی درست خواهد شد.

 یک کشتی مین روب از دست داده است که این کشتی طی حادثه‏ای به دو نیم شد. تا کنون بیش از 40 تن کشته داده است و خسارات مالی فوق‏العاده متحمل شده است.

 همچنین اعتبار آمریکا از چند جهت مخدوش شده است. با قطعنامه شورای امنیت مخالفت کرده است. آمریکا خشم مسلمانان و مخلصان جهان را علیه خودش تحریک کرده است.

 آشفتگی اقتصادی که امروز بر دنیا حاکم است، ریشه آن در نیویورک است. در هفته اخیر، کاری که بر سر بازار سهام آمده، در تاریخ بی‏سابقه است، حتی در سال 1929 که سال بحران اقتصادی نام گرفته، به این آشفتگی نبوده است؛ آشفتگی‏ای که در حال حاضر میلیاردها دلار خسارت برای اربابان سهام به وجود آورده است. پول اینها، خدا و همه چیزشان است. این حادثه، آن چنان ریشه ثروتمندان و سرمایه داران غربی را متزلزل کرده است که آثار آن را بعداً در دنیا خواهید دید. این نتیجه حضور آمریکا در منطقه و آلوده شدن محیط خلیج‏فارس است.

 عمال آمریکا نیز که در رأس آن کویت و عربستان هستند، رسوا شدند. آمریکاییان لازم داشتند که اینها دارای آبرو باشند.

 امنیت آمریکاییان در سراسر دنیا سلب شده است و خبر دارید که آمریکا به کل سفارتخانه‏ها و نمایندگیها و مؤسسات خود در دنیا اعلام آماده باش داده است و دستور داده که از منازل خود بیرون نیایند و اگر می‏خواهند بیرون بیایند، با محافظ و لباس مبدّل تردد کنند.

 انتقاد علیه سیاست آمریکا در جاهایی شروع شده که اینها تصورش را هم نمی‏کردند. قسمتی از روزنامه‏های ترکیه را رادیو و تلویزیون دیشب برای شما خوانده است. روزنامه‏های ترکیه به شدت به حضور نظامی آمریکا در خلیج‏فارس حمله کرده‏اند. روزنامه‏های پاکستان که انتظارش نمی‏رفت، با شدت حمله کرده‏اند.

 آقای کارتر رئیس جمهور سابق آمریکا گفت: با سیاست ابلهانه‏ای که بر کاخ سفید حاکم شده، ما گروگان سیاست عراق شده‏ایم و الآن نیروهای ما خلیج‏فارس گروگان پرچم ما هستند که روی کشتیهای کویت نصب شده است! و آقای الکساندرهیگ گفت: هیچ وقت در دنیا آمریکا اینقدر ضعیف نبوده که امروز به این صورت درآمده است.

 آمریکاییها خیلی سرمایه‏گذاری کردند که با چین رابطه پیدا کنند، حالا به خاطر موشکهایی که خیال می‏کنند موشکهای چینی است، با چینیها دارند به هم می‏زنند و ارسال وسایل پیشرفته را به چین تحریم کرده‏اند، با یک میلیارد آدم که این همه سرمایه گذاری کرده بود. آمریکا برای جدا کردن چین از شوروی و فاصله انداختن بین این دو کشور بزرگ خیلی سرمایه‏گذاری کرده است و حال توی این مخمصه افتاده که با چینیها به هم می‏زند، این چیز کمی نیست! یک میلیارد آدم آنجاست، اینها می‏گویند که چون شما به ایران - با ادعا - اسلحه داده‏اید، ما به شما فلان چیز را نمی‏دهیم، قرارداد هم داشتند که بدهند.

 چینیها می‏گویند: مثل اینکه آمریکاییها خیال می‏کنند، اینجا هم کویت است که این جوری ما را تهدید می‏کنند؟! کشف مشکلات مالی آمریکا که تا این تاریخ ظاهر نشده بود. کسری بودجه داشتند، اما به این روز نیفتاده بودند. همچنین لشکرکشی به خلیج‏فارس خیلی پرخرج است. اینها الآن بیش از 30 ناو در آنجا دارند، بیش از 25 هزار نیروی نظامی درون اینهاست، با تدارکاتی که اینها باید بشوند و شرایطی که اینها در دریا دارند. ما مخارج اینها را نمی‏دانیم و هنوز سرّی است، اما باعث شد که بودجه‏شان در مجلس آمریکا تصویب نشود و مشکلات بودجه‏ای آمریکا را هم زیادتر کند. کسری بودجه آمریکا محسوس است و مسأله بورسها که این طور شده، یکی از ادله‏اش همین وضع اقتصادی آمریکاست .

 آمریکاییها دراین قسمت به ذلت افتاده‏اند.نزد ژاپنیها التماس کردند که بیایید، مخارج این لشکرکشی را متحمل شوید! نزد کره جنوبی رفتند، کره جنوبی که خودش دچار این همه مخمصه و مشکلات است، آمریکاییها پیش اینها رفتند که شما بیایید و خرج لشکرکشی را بدهید و عربستان و کویت هم کمک می‏کنند.

 وضع مالی آمریکا تا به حال، دچار این رسوایی نشده بود که بحمداللّه در همین جا به این روز افتاده است.

 آمریکا مثل یک ببر کاغذی بود، ولی کسی نمی‏دانست که این کاغذی است، ولی حالا معلوم می‏شود!

 در خلیج‏فارس آمده و در مقابل یک ملتی قرار گرفته که از زیر بار مشکلات انقلاب بیرون آمده و هشت سال جنگیده و در دنیا تنها می‏جنگد. این خفّتی که آمریکاییها در خلیج‏فارس دارند از دست نیروهای انقلابی ما تحمل می‏کنند، و به این روزی که امروز افتاده‏اند، در تاریخ آمریکا برایشان سابقه ندارد.

 تعبیر کارشناسان روشن ضمیر دنیا این است که آمریکا الآن قابل ترحم است! یعنی آن قدر تحقیر شده و ابهتش شکسته که قابل ترحم است.

 »سیاست سر در گم آمریکا«: این جمله اصلاً سر زبان اکثر ناظران سیاسی در خود آمریکا و غیر آمریکاست که آمریکا سیاست سر درگم دارد و معلوم نیست که با چه کسی هست؟ با عراق است، با ایران است، یا با عربستان و شوروی و چین است!! یک روز اسلحه می‏فروشد، یک روز نمی‏فروشد! به یکی اسلحه می‏دهد به یکی نمی‏دهد! عربستان این جور می‏شود و به صور مختلف الآن سیاست بی‏حساب آمریکاییها مورد تمسخر قرار گرفته است.

 کشف ماهیت وابسته قدرتهای غربی: کشورهایی مثل انگلیس، فرانسه، ایتالیا، آلمان، هلند، بلژیک، برای خودشان یک اعتباری داشتند و کسی بودند. پیش از اینکه آمریکا بیاید، همه اینها گفتند که ما مخالف هستیم. اما وقتی که آمریکا آمد، برگرده یکی یکی اینها فشار وارد کرد و بعضیهایشان را به صورت ظاهری به عنوان مین روب و بعضیها را با ناو آورد. حالا همه ناوهای اینها در دریای عمان سرگردان هستند، چون کاری ندارند و همانجا مانده‏اند! سربازهای اینها در داخل ناوها شورش می‏کنند و می‏گویند که ما برای چه اینجا هستیم؟ آمده‏ایم که باران اقیانوس هند را ببینیم یا به صیادی آمدیم! جایی برای مرخصی رفتن هم این بدبختها ندارند، اینجا آمدن، یکی از مشکلات آمریکاست که امروز در دنیا کشف شده است.

 در گذشته اگر سر و کله اینها در یک کشوری پیدا می‏شد، مردم احترام می‏گذاشتند. اینها می‏آمدند و حداقل این بود که دلار می‏آوردند خرج می‏کردند، ارز وارد می‏کردند. الآن به هر کشوری که می‏خواهند بروند، آنهامی‏گویند که شما ایدز دارید! ما باید اول شما را قرنطینه کنیم. این شوخی نیست! این یک مسأله جدی آمریکاییهاست که الآن نمی‏توانند از کشتیها به مرخصی بروند. اولاً امنیت ندارند که وارد کشورهای مسلمان شوند.

 یک چیزی دیروز کشف شد که خیلی مسخره است و آن این بود که کشتیهای آمریکا که اینجا دوره مرخصی‏شان می‏رسد، به اسرائیل می‏روند و به طور سرّی مرخصی سربازان آمریکا در اسرائیل می‏گذرد.

 دیروز یک ناو هواپیمابر و دو ناو جنگی در سواحل اسرائیل لنگر انداختند، هر کس سؤال کرد، شما از کجا و برای چه آمده‏اید؟ گفتند: این سرّی است! علتش هم این بود که اینها در کشورهای اسلامی راه ندارند، حتی مصر ذلیل شده هم به اینها راه نمی‏دهد! مجبور هستند که مرخصی خود را در اسرائیل بگذرانند.

 ظهور تناقض و بی‏اصالتی در سیاست آمریکا که این را یک قدری باز می‏کنم، این همان سر در گمی آمریکاست. چند نمونه آن را می‏گویم:

 یکی مسأله اقدام آمریکا برای نزدیک شدن با ایران که آن روز همه شان اعتراف کردند که مصلحت آمریکا به این است که با ایران رابطه برقرار کنند و بعد معکوس این را عمل کردند که امروز اینگونه با ایران درگیر و به عراق نزدیک شده‏اند. خوب! این سؤال در ذهن مردم پیش می‏آید که مگر سیاست آمریکا اصل ندارد؟! تاکتیک قابل قبول است. در عملیات محدود، آدم در سیاستش می‏تواند به صورت زیگزال پیش بیاید، اما اینکه این قدر بی‏اصول باشد که آن روز با آن التماس مک فارلین رابه ایران بفرستد و امروز با این التماس به عراق بفرستند!! این به هیچ وجه قابل قبول نیست.

 یک روز اسلحه به ایران بفروشند، یک روز به عراق بفروشند!! آن هم در ظرف یک سال.

 تناقض دوم: آمریکاییها مدعی بودند که در سراسر دنیا با شکنجه و ایذاء بازداشتیها مخالفت می‏کنند و به عنوان حقوق بشر همیشه مردم را گول می‏زنند.

 خوب! اینها سربازان و پاسداران ما را گرفتند، کشتی »ایران اجر« و قایقهای ما را گرفتند، شما نمونه‏های آن را دیدید و دنیا دید که آمریکاییها با این افراد مجروح چکار کردند.

 شکنجه‏ای که آمریکاییها به بچه‏های ما در داخل ناوهایشان و در پایگاهشان دادند، در هیچ زندان و شکنجه‏گاهی، حتی جاهایی مثل آفریقای جنوبی هم نمی‏دهند و آمریکاییها نشان دادند که دروغ می‏گویند.

 اینها آدمی را که مجروح بود، (شش عدد تیر به بدنش زده بودند) کف کشتی انداخته بودند و او را لگدمال می‏کردند که حرف بزند!

 سربازی که حاضر نبود حرف بزند، داخل دستشویی تیر به بازوی او زدند که حرف بزند! پودر صابون را به صورت مایع درآوردند و یک سطل به دهان یک پاسدار ما ریختند که او برای آنها حرف بزند! آنهایی که با کشتی »ایران اجر« برده بودند، چقدر آن انسانهای شریف را آزار دادند.

 این برای یک کشوری که خودش را پرچمدار حقوق بشر می‏داند، خیلی نکبت است که آن هم یک مجروح را اینگونه شکنجه می‏دهد! اگر اینها اسیر هستند، شما قوانین اسراء را نقض کرده‏اید. اگر اینها گروگان هستند، شمإ؛

 

ظظ  گروگان‏گیر هستید، اگر اینها زندانی شما بودند، با زندانیها چرا این طور رفتار کردید؟

 اینها انسانهای آزادی بودند که شما از آبهای بین‏المللی آنها را دزدیدید و بردید و آن جنایت را کردید. خوب! این تناقض در سیاست آمریکا چه جور قابل قبول است؟!

 آمریکاییها مدعی بودند که ما با تروریسم و گروگان گیری مخالف هستیم، اما در دریا، گروگان گرفتند؛ در آبهای بین‏المللی تروریسم راه انداختند، دزدی دریایی کردند، منتها جایی نداشتند و جرأت هم نمی‏کردند که اینها را به عنوان گروگان نگهدارند، مجبور بودند پس بدهند. اینکه پس دادند، خیال نکنید که آسان بود، می‏خواستند اینها را چه کنند؟ چون جوابش را هم می‏دیدند که بعد چه باید بشود!

 قطعنامه شورای امنیت را خود اینها امضا کردند و بعد خودشان نقض نمودند. آنها مدعی صلح و آرامش هستند، ولی تشنجی در منطقه و در دنیا به وجود آورده‏اند که دنیا را در مخاطره بحران اقتصادی قرار داده و منطقه را به روزی انداخته که الآن کشتیها پنج برابر، بیمه می‏دهند. این دلیل تشنج است!

 پس آمریکاییها سیاست سردرگم دارند؛ یعنی اینها، بی‏اعتبار شده‏اند؛ یعنی مورد تمسخر قرار گرفته‏اند، و ضررهای مالی و انسانی که بعداً خواهند داد و بعد مشخص می‏شود.

 اما از این طرف ما چه کردیم؟ ببینیم که ما تا حالا از موقع آمدن آمریکاییها چه ضرری کرده‏ایم. البته ما در حال حاضر یک خساراتی داده‏ایم. حدود 12 نفر شهید در رابطه با تجاوزات آمریکایی داشتیم، یک کشتی از دست دادیم (البته یک کشتی باری قدیمی) و سه قایق از دست دادیم و دوسکوی نفتی را منهدم کردند که به نظر حقوقدانان جهانی اینها قابل وصول است و ما در هر دادگاهی اینها را مطرح کنیم، آمریکا را محکوم خواهد کرد و اینها را یک روزی با بهره‏اش از آمریکاییها خواهیم گرفت.

 منافعی که ما بردیم، این است:

 اولاً ماهیت این جنگ تحمیلی کشف شد. ما سالهاست می‏گوییم که جنگ افروز آمریکاست و ما با آمریکا و انگلیس و فرانسه طرف هستیم و آنها همیشه می‏گفتند: ما بی‏طرف هستیم! حالا دیگرنمی‏توانند بگویند که بی طرف هستیم و خودشان می‏گویند؛ یعنی این از حرفهایی است که دیگر رسماً در مجلس سنا و مجلس نمایندگان آمریکا و جاهای دیگر و روزنامه‏ها گفته‏اند و آمریکا دیگر نمی‏تواند ادعای بی طرفی کند. بنابراین در شورای امنیت هم وجود آمریکا خاصیتی نخواهد داشت.

 دوم، روشن شد که جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی ماهیت ضدامپریالیستی دارد. این را می‏خواستند زیر سؤال ببرند. مخصوصاً با مسایلی که در قضیه »مک فارلین« پیش آمده بود، اینها خیلی تلاش و شیطنت کردند که بگویند، ایرانیها بالاصاله ضد امپریالیست نیستند، ولی این قضیه آن راثابت کرد. این لشکرکشی که آمریکا به سر ما کرد، تا یک قرن دیگر فراموش نمی‏شود، حالا نتیجه هر چه باشد، برای دنیا معلوم شد که امروز ضد امپریالیست‏ترین مرکز دنیا ایران است و بنابراین، نیروهای ضد امپریالیستی الآن ایران را پایگاه خودشان می‏دانند.

 سوم، اوج روحیه انقلابی است: تا در مقابل عراق و امثال عراق بودیم، ملت ما خیلی نیاز نمی‏دیدند که زیاد مایه بگذارند. از آن روزی که آمریکاییها آمدند، آن چنان فشار از طرف مردم زیاد شده که: جنگ را توسعه دهید! تشدید کنید! حرکت را قوی کنید! نیروها را بسیج کنید! امکانات را به خدمت جنگ بگیرید! حالتی که امروز در ملت ما وجود دارد، شبیه حالتی است که ما بعد از فتح خرمشهر داشتیم و بنابراین ما فتح بزرگی کرده‏ایم، در اینکه بتوانیم پشتوانه جنگ را قوی‏تر کنیم.

 چهارم، شناخت دشمنان و دوستان ما: در این جریان، تجربه خوبی به دست آوردیم و دوستان و دشمنان خودمان را شناختیم که بعداً اینها را رو خواهیم کرد.

 پنجم، بیداری ملتهای منطقه: در کویت و عربستان، هیچ وقت ملتشان نمی‏دانستند که حکومتهایشان اینقدر نامرد هستند! حالا که اینها این جوری آمریکا را دعوت کرده‏اند و این جور امکانات را در اختیار آمریکا گذاشته‏اند و این جور از خودشان ضعف ونکبت نشان داده و راه غلط را انتخاب کرده‏اند، برای این ملتها کشف شد.

 امروز برای همه ملل منطقه روشن است که در منطقه سه نقطه یعنی کویت، عربستان و اسرائیل هست که آمریکا اینها را به عنوان یک ایالت از ایالتهای خودش می‏داند و حاضر است برای حفظ اینها لشکرکشی کند. ما در گذشته می‏خواستیم، با پشتوانه اینها با اسرائیل بجنگیم؟! ملتهای اسلامی می‏خواستند، با قدرت عربستان و کویت، فلسطین را آزاد کنند؟! خوب! این گول خوردن خیلی خطرناک بود، اینها در جلسات سمینارها و کنفرانسهایی که علیه اسرائیل تشکیل می‏شد، به صورت جاسوسهای شناخته نشده، حضور می‏یافتند و بسیار خطرناک بودند، ولی امروز کویت و عربستان دیگر نمی‏توانند ادعا کنند که ضد اسرائیل هستند، آمریکا آبروی اینها را برد و اینها را خوب از کار انداخت. این از منافعی است که ما در دراز مدت کسب می‏کنیم.

 ششم، انباشته شدن کینه‏های ضد امپریالیستی در دل ملت ما که این بهترین سرمایه استقلال ماست.

 ما ممکن است که یک روزی به فکر می‏افتادیم که باز خوب است، با آمریکاییها باشیم. آنها اینجا بیایند و مسایل ما را حل کنند!

 هفتم، نزدیک شدن نیروهای ضد امپریالیستی: الآن در صفوف نیروهایی که جداً با آمریکا و با سلطه استکبار غرب مخالف هستند، یک گامهای مؤثری برداشته شده که اینها با هم نزدیک شده‏اند و نیروهای اینها اگر همکاری کنند، می‏توانند در نجات دنیای سوم کارساز باشند.

 هشتم، تجدید و تقویت روحیه اتکاء به خدا: ممکن بود، ما در مقابل این فتوحاتی که در مقابل عراق داریم و مشکلات ما را کم می‏کرد، از خداوند فاصله بگیریم! اما الآن با این حرکاتی که آمریکا کرد، ملت ما دوباره حالت عرفان انقلابی خودش را به دست آورده است.

 بنده به عنوان یک مسؤول که در امور جنگ وارد هستم، آن قدر برایم روشن است که این ضربه‏هایی که آمریکاییها در خلیج‏فارس می‏خورند، چنان به دست خداست و چنان با تیر غیب هدایت می‏شود، که آدم تعجب می‏کند! این تیرهای غیبی که به طرف آمریکاییها شلیک می‏شود، اگر آدم همراه موشک بود و می‏خواست موشک را درست به هدف بزند، بهتر از اینجایی که خورده نمی‏توانست. در کویت تعداد زیادی کشتی بود، دو تا کشتی آمریکایی، به همانهایی که باید بخورد، خورد! موشکی که دیروز به »الاحمدی« خورد، آنجایی خورد که اگر یک کارشناسی در خود بندر بود و نقطه‏ای را برای تخریب انتخاب می‏کرد و می‏خواست بمب بگذارد، همانجا را انتخاب می‏کرد!

 نهم، سیاست منطقی جمهوری اسلامی در این مقطع روشن شد. ما حرفهای بسیار حسابی داشته و داریم و امروز در دنیا خیلی آدمها هستند، حتی در آمریکا، انگلستان و جاهای دیگر که منطق ما را منطق حسابی می‏دانند. ما به اینها می‏گفتیم که شما راههای زیادی دارید، به خلیج‏فارس نیایید! شما به عراق فشار بیاورید، چون شما به او قدرت دادید و همه چیز عراق در دست شما است. شما به او بگویید که نزند، ما هم نمی‏زنیم آن وقت خلیج‏فارس امن می‏شود. این منطق را قبول نکردند. خوب! گفتیم این را نمی‏کنید، می‏گویید که یک طرفه نمی‏شود که دست عراق را ببندیم و دست شماباز باشد! گفتیم: به کویت و عربستان بگویید، ادعای بی طرفی کنند و اعلان کنند که ما بی طرف هستیم و یک ناظری بگذارید که اینها بی‏طرف باشند و پول، اسلحه و تبلیغات ندهند. آن وقت اگر همه کشتیهای ما را هم زد، ما معترض اینها نمی‏شویم. در این حال منطقه باز می‏ماند. خوب! این حرف، خیلی حسابی است، کویت نمی‏تواند در دنیا داد و بیداد کند و بگوید که من بی طرف هستم، چرا من را می‏زنند؟ تو دروغ می‏گویی که بی طرفی! اولاً ما که قبول نکردیم که کسی را زده‏ایم، ما اینها را تیرغیب می‏دانیم و شما هم هنوز نمی‏توانید ثابت کنید که این موشکها از کجا می‏آید. عراق دارد، ما هم داریم! احتمال دارد عراقیها می‏زنند که فساد درست کنند، ما چه می‏دانیم؟ اما حالا شما فرض کنید که ما زدیم! شما چطور می‏توانید ادعا کنید که بی طرف هستید؟

 بعضیها این طور می‏گویند: آمریکا سکوی نفتی شما را زده، چرا تیرغیب شما باید به بندر الاحمدی بخورد؟ »گاو برای خرابی رفته، شما گوش گوساله را می‏برید!«

 اتفاقاً این مطلب جواب روشن دارد و آن این است که آمریکا در خلیج‏فارس سکوی نفتی با آرم خودش ندارد. اگر در تمام دنیا بگردیم، هیچ سکوی نفتی نیست که بیشتر از »الاحمدی« آمریکا در آن منافع داشته باشد و اگر قرار بود که در سراسر دنیا انتخاب می‏کردیم، حتی در سواحل آمریکا، یک سکوی مناسبی که ضرر به منافع آمریکا بزند، همین سکوی الاحمدی بود وخداوند که می‏شناخت، آنجا را زد!

 پس این که شما می‏گویید آنها بی طرف هستند، دروغ است. من همین حالا می‏گویم، همان حرفی را که آمریکاییها به ما می‏زنند، ما به کویتیها می‏گوییم. آمریکاییها می‏آیند و کشتیهای ما را می‏زنند و می‏گویند: قضیه مختومه شد! ما هم به کویتیها می‏گوییم: تا اینجا مختومه شد!! اگر شدید بگویید که بی طرف هستید و دروغ هم نگویید، اگر دیدید هیچ اشکالی پیش نیامد، از همین جا شما را دعوت می‏کنیم که به ایران بیایید! ما با عراق جنگ داریم و با شما جنگ نداریم، شما باید بی طرف باشید، البته خیلی کار بدی کردید که آمریکاییها را به منطقه آوردید! شما اگر بی طرف شدید، آمریکاییها می‏روند. دعوت از آمریکاییها را پس بگیرید، و بگویید ما از این میهمانیها نمی‏خواهیم!

 به هر حال ما سیاستمان منطقی است و حرفمان قابل قبول است. به شورای امنیت گفتیم (و از اول هم همین مطلب گفته شده بود) که اولین وظیفه شما در جنگ معرفی متجاوز است، شما متجاوز را اعلام کنید، اگر دیدید جنگ تمام نشد. خوب! اینها زیر بار این منطق حق نمی‏روند. فقط و فقط آنها این راه را می‏خواهند، می‏گویند که ما اسلحه، هواپیما، موشک و اطلاعات به عراق بدهیم، عراق هم در خلیج‏فارس نفت شما را بزند، شما مقابله به مثل نکنید! که نفت شما قطع شود، پول نداشته باشید، تا اینکه در جنگ کوتاه بیایید، تا حق‏تان را نتوانید بگیرید. این حرف عوامانه اینها است و اگر انسان بخواهد بدون تعارف حرف بزند، حرف اینها همین است. آمریکا به خلیج‏فارس آمده و به شدت گرفتار شده است.

 الآن آمریکا در اثر سیاست ابلهانه‏اش آن چنان گرفتار شده و به بن‏بست رسیده که به تعبیر خودشان قابل ترحّم است! ما از اول گفتیم که اگر پرچم روی کشتی زدید، دیگر برداشتنش آسان نیست. پرچمها را زدید، گفتیم که اگر اولین گلوله را شلیک کردید، دیگر متوقف کردنش آسان نیست. تا حالا به اینجا رسیده! یعنی به انفجار بزرگترین بندر صدور نفت منطقه رسیده، باز هم حالا به آمریکا، انگلیس و فرانسه می‏گوییم و به خود این شیوخ مهماندار می‏گوییم که باز هم راه برگشت وجود دارد. خیلی خوب! حالا که تا اینجا رسیده، از حالا دست از شرارت و توطئه بکشید! یکی از همان طرق قبلی را انتخاب کنید، یا عراق نزند؛ یا اینها بی طرف باشند، یا زودتر بیایید و متجاوز را اعلان کنید که به ختم جنگ برسیم. اگر این سه راه را انتخاب نمی‏کنید، راه دیگر همین است: جمهوری اسلامی متکی به خدا است و از این تیرغیبها خیلی فراوان دارد!

 آنهایی که تا به حال زده، تیرهای کوچک غیبی بوده که پرتاب شده و این شما هستید که باید راه درست را انتخاب کنید. ما واقعاً جنگ نمی‏خواهیم، ما واقعاً پیش قدم نمی‏شویم، نه در جنگ پیش قدم بودیم، نه در زدن شهرها پیش قدم بودیم، نه در به کار بردن مواد شیمیایی پیش قدم بودیم، نه در دریا پیش قدم بودیم و نه در هیچ کاری که تا به حال شده، ما پیش قدم نبودیم.

 جمهوری اسلامی مدافع بوده، مقابله به مثل کرده و این سیاست مقابله به مثل را هم حق خودش می‏داند و تا خون در رگهایمان جریان داشته باشد، از این اصل اسلامی و تقاضای عدالت و تعقیب مجرم ومتجاوز دست برنخواهیم داشت!

 خطبه عربی را برای حکام خلیج‏فارس تهیه کرده بودیم که اینها سر دو راهی هستند: یا راه اسلام را انتخاب کنند و با ملتها و ما باشند؛ یا در همین راه گمراهی که انتخاب کرده‏اند، در کنار اسرائیل و آمریکا باشند و تبعاتش را هم منتظر باشند.

 چون خوف دارم که دوباره باران بگیرد زمین هم سرد است و مزاحم شماها می‏شوم، خطبه عربی را با اجازه برادران و خواهران عرب نمی‏خوانم، در خطبه‏های بعدی ان‏شاءاللَّه جبران می‏کنیم.

 از حضور برادران دانشکده افسری که مزیّن کردند مراسم ما را تشکر دارم و دعوت می‏کنیم برادران و خواهران را به تقوای الهی.

 »أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/

 قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَّمَدُ/ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یوُلَدُ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ«.

ویدئوها

صوت

تصاویر ضمیمه