خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

حزب‌اللهی بودن، مساوی شده است با لباس نامنظم پوشیدن، لباس اتو نکرده و کثیف پوشیدن، سروصورت را اصلاح نکردن! این کارها، دیگر جور نیست و باید مقداری معتدل‌تر شود. ما که دیگر نه از پیغمبر (ص) حزب‌اللهی‌تر هستیم و نه بیشتر از پیغمبر در عسرت هستیم. پیغمبر (ص) در همان موقعی که در جنگ بودند و با کفار دعوا داشتند، مراعات همه این جهات را می‌کردند. ما خیال می‌کنیم حالا که انقلاب شده است و حزب‌اللهی شده‌ایم، حتماً باید سرمان را جوری ماشین کنیم که کچلِ کچل باشد؛ اگر غیرازاین کنیم، دیگر حزب‌اللهی نمی‌شویم! در بعضی از این مدارس که می‌خواهند خیلی متدین باشند، همه بچه‌های مردم را کچل می‌کنند! زلف پیغمبر اکرم (ص) که آن همه بزرگوار بودند، گاهی آن‌قدر بلند بود که روی دوش ایشان می‌آمد، شانه در جیبشان بود و سرشان را مرتب شانه می‌کردند و در کتاب‌های سنن پیغمبر (ص) هم در این موردبحث است که آیا پیغمبر در سرشان، فرق باز می‌کردند یا نمی‌کردند؟ گاهی، آن‌قدر سرشان را شانه می‌کردند و به سرشان روغن می‌زدند که موهای ایشان به رنگ خرمایی درمی‌آمد. سنّت شده است که همه علما سرشان را بتراشند و اگر کمی کمتر بتراشند، مثل این است که سوادشان کمتر می‌شود!

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۱۶ شهریور ۱۳۶۳
بخش خصوصی، تعاونی، بخش دولتی، تفکرات اقتصادی چپ و راست، اعتراض جامعه مدرسین قم، اصل 44 قانون اساسی، معنای واقعی حزب اللهی بودن، ریش های کثیف، لباس های کهنه، امام محمد باقر، شهید قدوسی، آیت الله طالقانی، شهید دستجردی، طرح ایران برای اخراج اسرائیل از سازمان ملل،مصوبه شورای امنیت و وتوی آمریکا، کنکور سراسری دانشگاه آزاد اسلامی

 

 خطبه اول:

  بسم‌الله الرحمن الرحیم 

اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ‌اللَّهِ وَ عَلی الِهِ الْأَئِمَّةِالْمَعْصوُمینَ.

 قالَ‌الْعَظیمُ فی کِتابهِ: أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم «اِنّ‌اللَّهَ یَأْمُرُ بالْعَدْلِ وَالإِحْسانِ وَایتائِ ذی‌الْقُرْبی وَ یَنْهی عَنِ‌الْفَحْشاءِ وَالْمُنْکَرِ والْبَغْیِ».

 خطبه اول را در بخش عدالت اجتماعی و به‌طور مسلسل، درباره تبعیضات نژادی حرف می‌زدیم که امروز، به خاطر فراوانی مطلب‌ها و مناسبت‌ها، به‌طور موقت در این هفته، بحث تبعیضات نژادی قطع می‌شود.

 در هفته قبل هم گفتم که در نظر دارم یک خطبه درباره اعتدال در زندگی - که بعد از انقلاب، یک بحث ضروری به نظر می‌رسد و در مقاطع مختلف، تذکرات لازمی را ایجاب می‌کند - داشته باشم که امروز یک مطلب دیگری هم به آن اضافه شد و من این خطبه را تحت عنوان «اعتدال در زندگی شخصی و اجتماعی و حفظ تعادل»، ایراد می‌کنم.

 انگیزه مهم تعجیل در این بحث، مسائلی بود که در رابطه با اظهارات امام امتمان در دیدار با هیأت وزرا و اعضای دولت، مطرح فرمودند. آنجا امام، چند جمله راجع به مسائل اقتصادی ازجمله در مورد تجارت خارجی و شرکت مردم در کارها فرمودند که باوجوداینکه مختصر بود، به مطالب مهمی اشاره شده بود.

 اهمیت و حساسیت این مطالب باعث شد که در جامعه ما، بین مردم و در محافل سیاسی و اجتماعی، مطرح باشد و اظهارنظرهای گوناگونی به وجود آید و احیاناً خود این مطلب که امام به خاطر رفع اختلافات، اظهار فرموده بودند، اختلافات جدیدی را دنبال بیاورد که ما نمونه‌هایش را در اظهارات متنوعی که شده است و با توجه به اطلاعی که از محافل مختلف به‌صورت گزارش داریم، می‌بینیم.  به همین جهت، من ضروری تشخیص دادم که حول‌وحوش این مطلب توضیحاتی بدهم که این خطوط روشن باشد و باعث بحث‌ها و جدل‌ها و احیاناً چیزهایی که ضرورت ندارد، نباشد.

همان‌طور که دیدید و حتماً هم شنیدید، از هر محفلی که شما با آن ارتباط داشته باشید، یک نوع قضاوت شنیدید؛ چند جور قضاوت گاهی متضاد در این رابطه به چشم‌خورده است. 

اولین تفسیری که خارجی‌ها و دشمنان بوق به دست و استعمارگر ما از اظهارات امام کردند، این بود که گفتند: امام احساس کردند که دارند بازار را از دست می‌دهند و برای جلب بازاری‌ها  که درگذشته پشتوانه این انقلاب بودند  این مطالب را فرمودند! خوب! حول‌وحوش این مسأله، هنوز هم دارند حرف می‌زنند. بعضی‌ها که فرمانشان چپ می‌زند و خیلی به این انقلاب علاقه ندارند و یک نوع نفاق در وجودشان هست، از این‌طرف وسوسه درست کردند که امام قانون اساسی را که صریحاً گفته است که تجارت خارجی در اختیار دولت است، نقض کردند؛ انقلاب راهش را عوض کرده است و به‌طرف دیگری می‌رود! 

همان‌طور که نمونه‌اش را گفتم، دشمنان چپ و راست، از این بیانات، سوءاستفاده می‌کنند و دشمنان استعمارگر ما هم با القائاتی که می‌کنند، به این مسائل دامن می‌زنند. در این میان اکثریت مردم، آن پیروان اصلی امام و انقلاب و صاحبان انقلاب، تحیّر دارند. این‌ها که می‌گویم جزء گزارش‌های مطمئنی است که دریافت کرده‌ام و حساس شدم که در این موردبحث کنم؛ دیدم در محافلی بحث می‌کنند که از این اظهارات امام استفاده می‌شود که امام درگذشته، کارهای دولت را مشروع نمی‌دانستند. اینکه فرمودند تجارت خارجی، چه جور و یا خط اقتصادی چه جور باشد، پس معلوم می‌شود که خط دولت تابه‌حال مشروع نبوده است! این هم یک‌جور قضاوت است. هرکسی به تمایل خود و شهوات درونی خودش می‌خواهد از حرفه‌ای امام سوءاستفاده کند.

 توضیحات امروز من، یک مقدار خط‌مشی سیاسی - اقتصادی ما را مشخص می‌کند و فکر می‌کنم که - ان‌شاءالله - این اظهارات من، مورد رضایت امام خواهد بود که این مسائل روشن شود. این حرف‌هایی که اول، خارجی‌ها به دیگران القاء کردند که امام این حرف‌ها را برای رضایت بازاری‌های پشتوانه انقلاب زدند، شیطنت است. آن‌ها بازاری‌های ما را نشناخته‌اند، آن‌ها خیال می‌کنند آن قشر بازاری که درگذشته با انقلاب بوده است و امروز هم برای انقلاب جان‌فشانی می‌کند، برای امتیازات مادی می‌آید و با نبودن امتیازات مادی می‌رود، که امام با چنین چیزی آن‌ها را می‌خواهند راضی کنند! آن بازاری‌هایی که ایشان گفتند که پشتوانه انقلاب بودند، کسانی هستند که خودشان را حاضر کرده بودند تا جان، هستی و خانواده و همه زندگی خود را درراه خدا بدهند و هیچ‌وقت هم از این انقلاب امتیاز نمی‌خواهند و هنوز هم تلاش می‌کنند و ما آن نقطه روشنش را در برادرانمان در هیأت مؤتلفه می‌بینیم که افرادی مثل شهید عراقی، شهید اسلامی و شهید امانی شهید شدند و عده‌ای از ایشان هم مانده‌اند و هر جا که جای خالی می‌بینند، می‌روند و در آنجا کار می‌کنند. آن‌ها در کمیته‌های امداد، پشت جبهه‌ها، داخل جبهه‌ها، دادستانی‌ها، مبارزه با ضدانقلاب و در هرجایی که کار دولت لنگ شود، حضور پیدا می‌کنند و هیچ توقعی هم از انقلاب ندارند؛ آن‌ها کسانی نیستند که احتیاج داشته باشند کسی به آن‌ها امتیاز بدهد و یا خودشان را از انقلاب جدا بدانند، تا چنین تفسیرهایی روی آن‌ها شود. آن بازاری‌هایی که در صادرات، واردات، تولیدات و امثال این‌ها، آلاف و اولوف می‌برند، هیچ‌وقت با انقلاب نبودند و اگر امروز هم تمام کشور را به آن‌ها امتیاز بدهیم، قبول نمی‌کنند؛ برای اینکه آن‌ها اصلاً انقلاب اسلامی را نمی‌خواهند. اگر شهوات و تمایلات و بی‌بندوباری‌هایشان تأمین نباشد، این چیزها نمی‌تواند آن‌ها را راضی کند. ملت ما به این تصورات غلط - که از بوق‌های بیگانه منتقل می‌شود - هرگز توجه نکنند.

 اما در مورد خود مسأله فرمایش امام، باید بگویم که اصل مطلب در قانون اساسی است، و به اصل 44 قانون اساسی و سایر اصول مربوط می‌شود. من زمینه مطلب را توضیح می‌دهم، شما توجه کنید؛ بعد بقیه مطلب روشن می‌شود: اصل 44 قانون اساسی، وقتی‌که اقتصاد کشور را به 3 بخش دولتی، تعاونی و خصوصی تقسیم می‌کند، یک سری مطالب را در بخش دولتی می‌شمارد که تجارت خارجی هم جزء این‌هاست که من این عبارت را می‌خوانم: «بخش دولتی، شامل کلیه صنایع بزرگ، صنایع مادر، بازرگانی خارجی، معادن بزرگ، بانکداری، بیمه، تأمین نیرو، سدها و شبکه‌های بزرگ آب‌رسانی، رادیو و تلویزیون، پست و تلگراف و تلفن، هواپیمایی، کشتی‌رانی، راه، راه‌آهن و ... است که به‌صورت مالکیت عمومی و در اختیار دولت است».

 ذیل همین اصل، جمله دیگری است که بعدازاینکه مالکیت تعاونی و خصوصی را توضیح می‌دهد، می‌فرماید: «مالکیت در این سه بخش، تا جایی که با اصول این فصل مطابق باشد و از محدوده قوانین اسلام خارج نشود و موجب رشد و توسعه اقتصادی کشور گردد و مایه زیان جامعه نشود، موردحمایت قانون اساسی جمهوری اسلامی است».

 این قیود، برای موارد بالا آمده است؛ یعنی به این شرایط، این‌ها می‌تواند دولتی یا تعاونی و یا خصوصی باشد. در اصل 43 هم عبارت دیگری است که این را هم می‌خوانم که براین اساس، درگذشته - در زمانی که آقای عسگراولادی وزیر بازرگانی بودند - دولت لایحه‌ای تهیه کرد و وزارت بازرگانی هم امضا کرد و برای تجارت خارجی به مجلس آوردند و مدتی در مجلس بود که بر اساس این ظاهر، تنظیم شده بود. 

وقتی‌که این اصل، مقداری در مجلس تعدیل شد و به شورای نگهبان رفت، با توجه به ذیل این اصول و با توجه به آن جمله‌ای که از اصل دیگری می‌خوانم، یک نظریه تعدیلی روی این داده شد و شورای نگهبان از انحصار تجارت خارجی برای دولت، به‌عنوان مفسر قانون اساسی - که حق شورای نگهبان است - اشکال گرفت. البته در خود قانون اساسی داریم که تفسیر قانون اساسی، به عهده شورای نگهبان است و فهم قانون اساسی، حق آن‌هاست و وقتی شورای نگهبان در این موارد نظری بدهد و اکثریت لازم را در شورا داشته باشد، قانون می‌شود و ما می‌پذیریم. در اصل 43 قانون اساسی، آنجایی که تقسیم‌کارها و دادن سرمایه به بخش خصوصی و وظیفه دولت را در ایجاد اشتغال به کار و حرکت جامعه و ...، تنظیم می‌کند، قیدی دارد و می‌گوید که تنظیم این‌ها، باید به نحوی باشد که نه به تمرکز و تداول ثروت در دست افراد و گروه‌های خاص منتهی شود و نه دولت را به‌صورت یک کارفرمای بزرگ و مطلق درآورد.

 یعنی برای تنظیم روابط اقتصادی، دو معیار وجود دارد: یکی اینکه مثل شیوه زمان حکومت پهلوی، ثروت در دست افراد و خانواده‌های مشخصی متمرکز نشود و دوم اینکه عکس‌العمل این تنظیم روابط اقتصادی، باعث شود دولت، فرمانروای اقتصادی کل کشور شود و مانند کشورهای مارکسیستی همه‌چیز، آن‌چنان در دست دولت بیفتد که دولت به‌صورت یک ارباب بزرگ برای مردم دربیاید. شورای نگهبان با توجه به این و آن قسمت و چیزهای دیگری که موردتوجه خودشان بوده است، نظر دادند که انحصار در تجارت خارجی اشکال دارد. خوب! این طرح، به مجلس برگشت، دو سه بار هم آمد، تعدیل شد که آخرین قسمت آن مانده است که فقط در مسأله تخصیص ارز است و در مورد اینکه آیا سهمی هم در ارز برای بخش خصوصی قرار بدهیم یا نه؟ پس ببینید، این هم ریشه بحث در مورد تجارت خارجی در قانون اساسی است که به نظر شورای نگهبان - که مرجع قانونی است - این‌طوری است و ما اگر قانون اساسی را قبول داریم، یکجا قبول داریم و وقتی از آن دفاع می‌کنیم، از همه اصولش دفاع می‌کنیم؛ ازجمله، از اصولی دفاع می‌کنیم که می‌گوید: شورای نگهبان، مرجع تشخیص این مسائل است.

 این مسأله (عدم انحصار تجارت خارجی در دست دولت)، در بین اعضای دولت هم همیشه موردبحث بوده و بااینکه سیاست دولت در این مورد روشن بوده است، ممکن است که افرادی (از بخش خصوصی) در گوشه و کنار باشند که هیأت دولت در بعضی موارد - به خاطر ظواهر آن قانون - دستشان نرود که به آن بخش خصوصی، چیزی را واگذار کنند یا نکنند. البته، سیاست معمول دولت این نبوده است، که حالا عرض می‌کنم.

 امام در این ملاقات با اظهاراتی که فرمودند، به این بحث خاتمه دادند. البته، امام نه قانون اساسی را تفسیر کردند و نه وارد مسائل قانونی ما شدند؛ ایشان به‌عنوان مصلحت، در این مقطع فرمودند که: «شما در تجارت خارجی، مردم را هم شریک کنید؛ در تولید، مردم را هم شریک کنید و هم مردم و هم دولت، این کار را انجام دهند».

 این اظهاراتی که امام فرمودند، خیلی از مسائل را در کارهای اجرایی حل خواهد کرد؛ اما، تفسیرهایی که دنبالش می‌شود، همه درست نیست؛ بعضی‌هایش مغرضانه و بعضی‌هایش هم ناآگاهانه است. عده‌ای در مورد فرمایشات امام گفتند که پس معلوم شد این کاری که دولت تابه‌حال می‌کرد، قانونی و شرعی نبوده است که امام فرمودند این‌جوری کنید!

من می‌خواهم عرض کنم که اینکه امام فرمودند، عین کاری است که دولت تابه‌حال می‌کرده است. این‌طور نیست که دولت غیرازاین عمل می‌کرد. من برای اینکه طبق آمار حرف بزنم، آمار تجارت خارجی کشور را از دولت گرفتم. در سال گذشته، از میان واردات ما - که حدود 24 میلیارد دلار است - حدود 80 در صد آن را دولت و 19 تا 19/5 در صد را بخش خصوصی وارد کرده است. از تمام واردات ما، چه جنگی، صنعتی، کشاورزی، کالاهای مصرفی و چه سایر واردات، حدود 27 درصد، کالاهای سرمایه‌ای است، حدود 38 در صد، کالاهای واسطه‌ای است و 33 در صد آن هم کالاهای مصرفی (مثل گندم، جو و ...) است.

کالاهای سرمایه‌ای مثل ماشین‌آلات و چیزهایی است که برای زیربنای کشور می‌ماند و کالاهای واسطه‌ای هم کالاهایی است که به کشور می‌آید و در کارخانه‌ها به جنس تبدیل می‌شود و بیرون می‌آید. البته این واردات بخش خصوصی، موازینی دارد که بعداً باید توضیح بدهم. پس می‌بینید که درگذشته، وضع این‌طوری بوده است؛ یعنی سال گذشته این مبلغ قابل‌توجه از واردات کشور را بخش خصوصی وارد کرده است. صادرات را هم - که بخش دیگری از بازرگانی خارجی است - اصلاً هنوز دولت متصدی نشده است و تابه‌حال قسمت عظیم آن را خود بخش خصوصی انجام می‌دهد؛ البته، با نظارت دولت. پس این گفته نشود که حرفی که امام زدند، با سیاست گذشته دولت در این مورد، متناقض است! تحقیقاً، نظر امام این نیست که یک قسمت عظیم‌تری از ارز کشور در اختیار بخش خصوصی قرار بگیرد و آن‌جوری شود که آن‌ها خواب می‌بینند. 

در مورد تولیدات کارخانه‌ها و صنایع، اولاً وضع اعتماد مردم و استقبالشان در سرمایه‌گذاری آن‌قدر زیاد است که در همه تاریخ گذشته کشور ما سابقه نداشته است. شاید خیلی‌ها تعجب کنند. من از سال 1350 تا سال 1362، آمار سرمایه‌گذاری‌ها و موافقت‌های اصولی و بهره‌برداری و ... را گرفتم. مجموعاً بعد از انقلاب تا امروز، حدود هفده هزار موافقت اصولی، وزارتخانه صنایع سنگین و وزارت صنایع کرده‌اند که چهارده هزار آن برای وزارت صنایع و سه هزار موافقت اصولی  برای وزارت صنایع سنگین است.

 در مقایسه با سال 56 و 55 که اوج سرمایه‌گذاری بخش خصوصی در زمان رژیم گذشته بوده است، ازلحاظ تعداد سرمایه‌گذاری بخش خصوصی، در سال 62، موافقت اصولی دولت با بخش خصوصی برای صنایع ده برابر است. منتها وقتی‌که آدم وارد جزئیاتش می‌شود، می‌بیند که در آن موقع، فلان خانواده هزار فامیل می‌آمد و چند تقاضا می‌کرد؛ یکی برای خودش، یکی برای خانواده‌اش و ... و شرکت اقتصادی درست می‌کرد. الآن، آدم می‌بیند که این کارها به دست مردم کوچه و بازار، کشاورز و مردم عادی افتاده است که شرکت و تعاونی تشکیل می‌دهند، تقاضای صنعت می‌کنند و دولت با آن‌ها موافقت می‌کند، البته، پولدارها هم هستند. ازلحاظ ارزش هم چندین برابر است و از سایر لحاظ هم که آدم نگاه می‌کند، واقعاً در اوج است.

 اینکه آدم خیال کند که الآن، بخش خصوصی ما در میدان نیستند، یک اشتباه بزرگ است و جالب هم هست که ما می‌بینیم به مرحله بهره‌برداری هم رسیده است؛ یعنی، تعداد بهره‌برداری رسیده‌ها هم به همین نسبت بالاست. فقط در سال 57 و 58 که ما در اوج انقلاب بودیم و اوضاع نابسامان بود، افت کرده است. ولی دوباره از سال 1359 رشد تکاملی تولید هم این‌طوری بوده است. این‌طور نیست که بخش خصوصی در کارهای اقتصادی نباشد. آن قسمت عمده‌ای که الآن در دست دولت است، کارخانه‌های ملی شده و مصادره شده است. بله! بیش از 70 در صد از صنایع قدیم، یا مصادره شده‌اند یا ملی، که این ربطی به این دولت ندارد؛ مال شورای انقلاب و یا دادگاه‌هایی است که ما داریم، یا اینکه آن موقع، شورای انقلاب آن‌ها را ملی کرده و در اختیار دیگران گذاشته است و آن‌ها کارخانه‌هایی است که مال طاغوتی‌ها و عمال دربار و امثال این‌ها بوده است. دولت هنوز در صادرات، دخالت عمده‌ای نکرده است؛ صادرات را خود مردم انجام می‌دهند.

در واردات هم، اگر واردات کشور را حساب کنیم، نزدیک 15 آن در اختیار بخش خصوصی بوده است و اگر روند آینده - که بستگی به مصالح جامعه دارد - ایجاب کند که این مقدار زیاد شود، زیاد می‌شود و اگر ایجاب کند که کمتر شود، خواهد شد. به‌هرحال، مردم شریک هستند.

 با توجه به نظر شورای نگهبان در قانون اساسی و با توجه به کارشناسی انجام‌شده، دولت هنوز می‌تواند به‌طور سالم همه این مسائل را زیر قدرت خود بگیرد و با دستور رهبری - که امر رهبری باید اجرا شود - دنبال این مسأله خواهیم بود. پس تا اینجا مسأله این است و بنای دولت هم بر همین اساس است و واقعاً هم - همان‌طور که آقای نخست‌وزیر فرمودند - این یک چرخش به‌حساب نمی‌آید. آدم با این بیانات امام می‌فهمد که آن قسمت از کارهایی که در تجارت به دست مردم داده می‌شد، ناحق و خلاف قانون اساسی نبوده است و نظر شورای نگهبان تا همین‌جا، همین است.

  اما، سراغ ماهیت قضیه می‌رویم و ضمناً عرض می‌کنم که سیاست دولت در مسائل داخلی همین است. یک سری مسائل در کشور هست که دولت به خاطر جنگ نمی‌تواند این‌ها را همین‌طوری در اختیار دیگران بگذارد و به انتظار بنشیند که چه درمی‌آید. شما می‌دانید که امروز بسیاری از پولدارهای ما و کسانی که قدرت توزیع دارند، دوست انقلاب نیستند و به جریان توزیع صدمه می‌زنند.  اگر بعضی چیزها در اختیار این‌ها بماند، خدا می‌داند که به سر مردم چه می‌آید. اگر ما قند و شکر را سهمیه‌بندی نکرده بودیم، آیا هر روستایی و عشایری می‌توانست به قیمت دولتی، قند مصرفی خود را پیدا کند؟ تحقیقاً نمی‌توانست. اگر روغن نباتی این‌طوری نبود، خیلی‌ها اصلاً گیرشان نمی‌آمد و یا اگر می‌آمد به قیمت بالا بود. چند قلم کالای مهم است که باید این‌طوری می‌شد. 

ما درگذشته، همه مصرف برنجمان در مملکت، حدود یک‌میلیون تن یا کمتر بوده است. امروز مملکت شما حدوداً دو میلیون تن مصرف دارد؛ هم به خاطر زیادشدن جمعیت و هم به خاطر اینکه توقع در روستاها بالا رفته است، پول در روستاها پخش می‌شود و آن‌ها هم، تمایل به مصرف برنج دارند. بیش از یک‌میلیون تن از این برنج را در گیلان، مازندران، فارس و ... تولید می‌کنند و مقداری اش را هم وارد می‌کنند؛ چون الآن دو میلیون تن برنج لازم است. آن روزی که دولت تصمیم گرفت تولید و توزیع برنج را تحت نظر بگیرد، چند نظر داشت.

این مسأله، در زمان مرحوم شهید رجایی بحث شد که بعضی‌ها موافق و بعضی‌ها مخالف آن بودند. عده‌ای که تشخیص دادند مصلحت این است، چند دلیل داشتند:

یکی اینکه گفتند در جنگ، برنج کمتر از نیاز مردم است و به دست همه نمی‌رسد.

 دیگر اینکه گفتند ممکن است که عده‌ای گردن‌کلفت، در این شرایط که برنج در انحصار آن‌هاست، سود سرشاری ببرند. و نیز گفتند به دلیل تشویق کشاورزان به کاشت برنج آمل 2 و 3 - که خیلی پربار و چند برابر برنج صدری است - آن را گران‌تر بخریم و به‌طرف تکثیر محصول و چیزهایی از قبیل، تشویق کنیم.

 مهم این بود که در دوران جنگ، کنترلی روی مسائل داشته باشیم و امسال که دولت موفق شده است با خرید برنج و انبار آن، مقدار نیاز مردم را در حد این سهمیه‌ای که در سال گذشته می‌داد، تأمین کند، دیگر احساس نیاز به تحت کنترل درآوردن برنج داخلی نمی‌کند و لذا در شورای اقتصاد در جلسه‌ای که سه قوه حضور داشتند، بحث شده و در خدمت آیت‌الله منتظری هم صحبت شده است. نظر ایشان و بعضی از علمای مازندران این بود که امسال در اولین فرصت که می‌توانیم، این حداقل نیاز خانواده‌ها را - با همین مقداری که اکنون توزیع می‌کنیم - به دست مردم برسانیم و بقیه وضع را در اختیار خود مردم بگذاریم و قرار براین است که دولت برای اینکه به کشاورز فشار نیاید، قیمت تثبیت‌شده را حفظ کند؛ یعنی، اگر شما مشتری داشته باشید، تجار نمی‌توانند سر شما کلاه بگذارند. ما از شما کشاورزان، برنج را به این قیمت می‌خریم؛ اما برنج در اختیار خود شما باشد و واسطه‌ها و تجار آن را بخرند و بین مردم تقسیم کنند و آن‌هایی که بیش از این سهمیه می‌خواهند، در بازار آزاد تهیه کنند. البته این یک آزمایش است که انجام خواهد شد و همه ما هم تصویب کردیم که انجام شود.

 این کار، آزمایشی برای بخش خصوصی هم خواهد بود که چه خواهد کرد. البته دولت، دادگاه‌ها و مسئولان کنترل خواهند کرد، اما این کار انجام می‌شود. من می‌خواهم عرض کنم سیاست دولت واقعاً این نیست و بنایی هم براین ندارد که این‌طور انجام بدهند. منتها به خاطر مسائلی، ناچار بعضی از کالاها باید زیر کلید دولت باشد که بتواند آن طوری انجام دهد. اما اصل تجارت خارجی و ارز، توضیح مختصری لازم دارد که شما دریابید این مسأله یعنی چه و چرا قانون اساسی در مورد این مسأله، این‌طوری تنظیم شده است. تجارت خارجی، به پول خود ما متکی نیست؛ یعنی ریال در آن مصرف نمی‌شود، بلکه ارز مصرف می‌شود و ارز هم یعنی پول معتبر دنیا که در بعضی از جاها دلار می‌خواهند، بعضی جاها مارک می‌خواهند و بعضی جاها هم پوند، ین و چیزهای دیگر می‌خواهند. این پول‌ها چطوری باید تأمین شود؟

کسی که می‌خواهد تجارت کند و چیزی وارد کند، دو راه دارد: یکی اینکه خودش ارز را تهیه کند و دیگر اینکه دولت به او ارز بدهد. کسانی هستند که مثلاً پوست صادر می‌کنند، پسته، هندوانه، زعفران و ...، صادر می‌کنند و در مقابل، ارز می‌گیرند که این ارز، متعلق به صادرکننده است. قسمت عمده تأمین ارز ما، این نفتی است که ما می‌فروشیم و پول آن را می‌گیریم که این ارز (پول)، متعلق به دولت است و البته نظر امام هم دراین‌باره همین است. اگر یادتان باشد، مدتی قبل رئیس بانک مرکزی از امام در مورد ارز نفت پرسیدند و امام با صراحت آنجا نوشتند که ارز متعلق به دولت است؛ یعنی متعلق به عموم مردم و در اختیار دولت است که باید طبق مصالح اسلامی عمل شود. آن ارز در اختیار دولت و مال همه مردم است؛ امروز وقتی یک بشکه نفت می‌فروشیم (مثلاً سی دلار)، این مبلغ متعلق به همه است و مصالح تمام مردم، اینجاست و مضارشان هم از همین طریق پیش می‌آید و دولت و حکومت اسلامی باید مصالح مردم را در نظر بگیرد. در مواقعی، قیمت ارز با ریال یکی است. اگر ما در تجارت خارجی‌مان توازن داشته باشیم و به‌اندازه نیازمان هر چه ملتمان می‌خواست ارز داشتیم، عرضه و تقاضا درست بود، قیمت‌ها یکی بود؛ یعنی همان‌طوری که دلار را مثلاً هشت تومان گفتیم، هشت تومان بود، این درست بود.

 بعضی از کشورها هستند که بیشتر از نیازشان ارز دارند؛ مثل عربستان سعودی و کویت که جمعیت کمی دارند و آن‌قدر نفت در اختیارشان هست که برای دویست سال آینده هم نفت دارند. این‌ها هر چه می‌خواهند، می‌فروشند و اصلاً مسأله ارزی برایشان مطرح نیست. کشورهای بزرگ صنعتی مثل آمریکا هم هستند که از بس محصولات نفتی صادر می‌کنند و ارز می‌گیرند، موازنه تجارت خارجی‌شان به‌قدری قوی است که مسأله ارزی - به این شکل - ندارند.  اما وضع اکثر کشورهای دنیا، این‌طور است که اگر بخواهند هر چه ارز که مردم می‌خواهند به آن‌ها بدهند، این برایشان غیرممکن است؛ از هر چه دارند، خالی می‌شوند. پیش از انقلاب، شاه این سیاست را در پیش گرفته بوده که مدام نفت بفروشد و نفت را به ریال تبدیل کند که در کشور خرج کند و لذا مردم را تشویق می‌کرد که به مسافرت خارجی بروند، ماشین بخرند، اشیای لوکس بگیرند و ارز بدهند، که این خیانت بسیار بزرگی به کشور بود و اگر آن‌طور ادامه می‌دادیم، چند سال بعد هیچ‌چیز نداشتیم.

 بعضی کشورها مثل کویت هستند که هر چه ارز بدهند، تمام نمی‌شود؛ اما کشورهایی مثل ما هستند که یک ثروت کمی داریم و این ثروت را باید طوری مصرف کنیم که نسل‌های آینده را حفظ کند و آینده خودمان را بهتر کند. اصول اقتصادی مسائل را برما دیکته می‌کند و این‌طور نیست که شما فکر کنید دولت می‌تواند از این ارزی که در اختیارش هست، به هرکس بدهد و جنس وارد کند. مسأله دیگری که در مورد این گونه کشورها وجود دارد، این است که معمولاً در این شرایط، پولشان چند برابر از پول ارزهای معتبر دنیا ضعیف‌تر است؛ همان‌طوری که شما اکنون در مورد ریال و دلار مشاهده می‌کنید.

 چطور می‌شود پول ارز را در اختیار بخش خصوصی گذاشت که این برود و آزاد هر چه بخرد و یا هر چه را که ما می‌گوییم بخرد و بیاورد و هر طور هم که خواست، بفروشد؟ چنین چیزی نه منطقی است و نه ممکن. این کار حد و مرز دارد. دولت کالاهایی را که لازم داریم و ضروری است و اینکه چه کالاهایی را بعداً می‌توانیم بخریم، تعیین می‌کند و وقتی هم کالا وارد می‌شود، قیمت این کالاها را معیّن می‌کند. شما امروز وقتی‌که هشت تومان یا یک دلار داشته باشید، برابر است و هشت تومان، مزد خودتان است که رفته‌اید و کار کرده‌اید؛ اما یک دلار مزد شما نیست؛ دلار متعلق به دولت است؛ مال مردم دیگر است. یعنی اگر بخواهند در مقابل هشت تومان یا بیشتر، به شما یک دلار بدهند، مردم دیگر در اینجا شریک هستند. از طرف دیگر تجارت خارجی درگذشته، انحصاری بود و شما تابلوهای انحصاری و نمایندگی انحصاری ابزارآلات مثلاً ماشین ولوو را می‌دیدید. ارز بدهیم، انحصاری هم باشد که بیاورند اینجا و به هر قیمتی هم که خواستند، به این مردم صاحب ارز بدهند، چنین چیزی که نمی‌شود. دولت باید نظارت کامل کند و آن قسمت‌هایی را که بخش خصوصی می‌تواند عادلانه انجام دهد و به دولت کمک کند و بهتر بخرد و بیاورد و بهتر هم توزیع کند، محاسبه کند و به بخش خصوصی واگذار کند.

البته، این را هم عرض کنم که در این جریان، خط انقلاب، فراموش نمی‌شود. حالا که این حرف زده شد و این مسأله مطرح شد، یک‌دفعه آب دهن سرمایه‌دارها خیلی راه نیفتد که حالا دولت برای آن‌ها کار می‌کند. آن روزی که بنا شد بخش خصوصی در این کارها دولت را همراهی کند، آن موقع هم باید روی اصول و محاسبه باشد. خط انقلاب این نیست که سرمایه‌دار، سرمایه‌دارتر شود؛ بلکه خط انقلاب این است که بخش خصوصی واقعی؛ بازاری واقعی، توزیع‌کننده و صادرکننده واقعی دخالت کند. این نیست که صادرات را به انحصار یک نفر بدهند و آن شخص هر چه قالی با دست‌وپنجه لطیف بچه‌های روستایی و عشایری بافته می‌شود، جمع کند بفروشد و میلیون، میلیون سود ببرد. در این تجارتخانه چنین چیزی امکان‌پذیر نیست. وقتی بنا شد که صادرات را بخش خصوصی انجام دهد، باید طوری تنظیم شود که سودش به جیب تولیدکننده و تاجر واقعی برود.

 همان‌طوری که قانون اساسی به دولت اجازه نمی‌دهد که انحصارگر باشد، به‌طریق‌اولی اجازه نمی‌دهد که انحصارگری را به دست یک شخص بدهند. این سیاست از اول بر انقلاب حاکم بوده و در آینده هم حاکم است. درگذشته هم مسأله را با همین دقت انجام می‌دادیم. البته ممکن است بعضی بگویند: نه، ما کسانی را می‌شناسیم که پولدارتر شده‌اند.

خیلی خوب! آن‌ها دزدی کرده‌اند. اگر پولدارتر شده‌اند، یا گران‌فروشی کرده‌اند یا احتکار و یا یک کلک دیگری زده‌اند.  قوانین ما، راه ما، سیاست ما، خط انقلاب، نظر امام، شورای نگهبان، مجلس شورای اسلامی و دولت، همه متفق است که نمی‌خواهند اجازه بدهند که سرمایه‌دارها و آن‌هایی که زالو صفتانه با مردم برخورد می‌کردند، از تجارت خارجی یا تولید استفاده کنند. چرا، مردم شریک باشند اما بانظمی که دولت به آن می‌دهد، تا همه بتوانند عادلانه شرکت کنند.  من این را عرض کنم که به‌طورکلی خیال آن‌کسانی که نشسته‌اند و فکر می‌کنند که یک روزی، دوباره آن سفره پهن می‌شود، راحت شود. تحقیقاً در این مملکت - به‌جز استثناهای بسیار نادر - کسانی وجود ندارند که موجّه و طرفدار آن نوع سرمایه‌داری باشند.

 اگر می‌بینید گاهی در این‌گونه مسائل، بین مجلس و شورای نگهبان یا بعضی از علما اختلاف‌نظر پیدا می‌شود، در این نیست که سرمایه‌داری تقویت شود؛ سلیقه‌هاست که مختلف است؛ آیا این راه به نفع ملت است یا آن راه؟ من یقین دارم و قسم می‌خورم که افراد، حقوقدان‌ها و علمای شورای نگهبان، متفقاً برای خیر ملت نظر می‌دهند و در فکر این نیستند که طوری عمل کنیم که آن‌ها پولدار شوند. آن‌ها وقتی می‌گویند بخش خصوصی، هیچ‌وقت صحبت از سرمایه‌دارهای بزرگ نمی‌کنند؛ صحبت از شرکت و علاقه مردم به شرکت می‌کنند. از این‌طرف هم مطمئن باشید که وقتی کسانی صحبت می‌کنند که ما باید دست دولت را در کارها قوی کنیم، نظارت دولت را تقویت کنیم و کارهای اساسی را به دست دولت بدهیم، نظرشان این نیست که مردم در کارها شرکت نکنند و مثل کشورهای مارکسیستی به برده دولت تبدیل شوند. آنجا که بحث است، سر مسائلی است که مثلاً در این مورد اگر دولت کار را انجام دهد بیشتر به نفع مردم است یا بخش خصوصی، کدام برای کشور حاصلخیزتر است، کدام می‌تواند رونق اقتصادی بیشتری داشته باشد، عدالت بیشتری درست کند و ...

بحث سر این مسائل است و اکثراً هم بحث‌های مصداقی است نه حکمی. اختلافات بسیار کم است و روی این حساب، همه‌کسانی که دست‌اندرکار این حکومت هستند (چه در مجلس، چه در دولت، چه در شورای نگهبان و چه کسانی که در پشت این مسائل حضور دارند)، در یک چیز متفق هستند و آن اینکه این نظام جمهوری اسلامی ایران، باید به نفع محرومین و طبقه ستمدیده این کشور جلو برود، حقوق این مردم از گردن‌کلفت‌ها گرفته شود، تعادل اقتصادی به وجود بیاید، همه مردم بتوانند در کارها شرکت کنند و عادلانه زحمت بکشند و از زحمتی که می‌کشند، بهره ببرند و سرمایه‌ها، بازوها، فکرها و منطق‌ها هم کار کند.  در بحث اعتدال، چند نکته دیگر هم هست که باید بگویم. ما در خیلی از مسائل عدم تعادل و افراط‌وتفریط می‌بینیم، و باید جامعه ما قدری به‌طرف تعادل برود. در تقسیم اراضی، هنوز که هنوز است، می‌بینیم که تعادلی وجود ندارد؛ در بعضی از جاها، بعضی از قضات محترم ما هستند که زمین های بسیار بزرگی را - که سابقه درستی هم برای مالکش وجود ندارد - برگردانده‌اند. کشاورزی که زمین در دستش بوده، به مجلس آمده و دادوبیدادش بلند شده است و شکایت می‌کند. در نقطه مقابل، بعضی‌ها هستند که آن‌قدر مته به خشخاش می‌گذارند که به سراغ افرادی که چند هکتار زمین در دستشان است و کشاورزی می‌کنند، می‌روند و نمی‌گذارند کار کند.

 آن چیزی که طبق موازین، مشخص شده است - و ان‌شاءالله بقیه آن هم بعداً مشخص خواهد شد - این است که باید تعادل مشخصی در اینجا پیش بیاید تا این افراط‌کاری‌ها نباشد. ما در زندگی، افراط‌وتفریط‌های زیادی در کارها داریم و من آنچه را که به‌کل جامعه مربوط می‌شود، عرض می‌کنم: گاهی آدم می‌بیند که در گزینش‌ها آن‌قدر سخت‌گیری می‌کنند که افراد لایق را از درس دادن یا درس خواندن و کار کردن محروم می‌کنند که نباید این‌جور باشد؛ باید تعادلی برقرار شود. برعکس، بعضی‌ها آن‌قدر دروازه را باز می‌گذارند که طاغوتی‌ترین افراد هم ممکن است در پست‌های حساس قرار بگیرند که البته، الحمدللَّه رو به تعادل می‌رویم؛ اما باید دقت بیشتری کنیم.

 در رسوم اجتماعی، چیزهای عجیب‌وغریبی می‌بینیم که تعادل را به هم زده است. به‌طور مثال، در اسم‌گذاری، اشتیاقی دیده می‌شود که دائماً اسامی اشخاص و شخصیت‌های موجّه و محترم و ذخایر انقلاب را بر روی هر چیزی می‌گذارند بدون اینکه تناسب رعایت شود. در اسم‌گذاری، تناسب لازم است. اینکه ما بیاییم اسم فلان شهید و به‌طور مثال، اسم شهید بهشتی و شهید مطهری را با همه ارزش و مقامی که پیش ما دارند، روی هر چیزی بگذاریم، درست نیست. خیابان، دانشگاه، میدان، زمین، تیم ورزشی، کارخانه، نیروگاه و هر چیزی که می‌خواهند بر آن اسم بگذارند، اسم یکی از شهدا را می‌گذارند و گاهی هم بسیار بی‌تناسب عمل می‌شود. فرض کنید چه تناسبی دارد که روی یک تیم ورزشی، مثلاً نام شهید بهشتی را بگذاریم که وقتی گل خورد یا زد، چنین و چنان شود.... این، جور در نمی‌آید. به‌طور مثال، آدم بیاید نام یک کله‌پزی را کله‌پزی ابوعلی سینا بگذارد! خوب، ابوعلی سینا خیلی مهم است؛ اما، هیچ ارتباطی به کله‌پزی ندارد! نام ابوعلی سینا را باید روی یک آزمایشگاه و یا دانشگاه گذاشت.  یا مثلاً روی کارهای علمی و فنی که به‌دقت و ظرافت مربوط است، نام «رستم» بگذاریم که رستم، یک شخصیت افسانه‌ای است! این، تناسب لازم دارد و ما این کار را نمی‌کنیم. آقایانی که اسم‌گذاری می‌کنند، مراقب باشند که اسم‌ها با مُسماها، تناسب داشته باشند و ضمناً، آن‌قدر هم اسم نگذارند که حالت سیری پیدا کند. 

در ادارات، رسم است که هرکسی که یک کاغذ می‌نویسد، روی آن یک سخن هفته هم وجود دارد. حالا کار کوچکی با ما دارند و این سخن هفته را هم بالای آن نامه می‌نویسند؛ مثلاً سخنی از امام یا آیت‌الله منتظری را نقل می‌کنند که البته، حرفه‌ای خوبی است، اما این چه‌کاری است؟ این کار به تایپ احتیاج دارد و کاغذ مصرف می‌کند. همه‌جا بین خودمان، دائماً سخن هفته، سخن هفته! زمان این کارهای افراطی در این‌گونه مسائل گذشته است. یک‌وقتی این کار انجام می‌شود، نه اینکه دائماً آن را ادامه داد.

 یا هر جا که می‌رویم، عکس‌هایی از ما نصب شده است. حالا، ما کی هستیم؟ ما که زنده، پهلوی شما هستیم، کی هستیم که عکس ما را همه‌جا نصب کنند؟ در یک اتاق می‌بینیم که دورتادور آن را عکس زده‌اند؛ یک عکس، کافی است. خوب! انقلاب است و مردم احساسات دارند؛ اما، باید قدری مراعات کرد تا تعادل حفظ شود. یا اینکه در یک میدانی تمام شیشه‌های یک ساختمان ده‌پانزده طبقه را از بالا تا پایین، عکس امام را زده‌اند. امام در قلب همه ما هست نیازی نیست که بیاییم همه شیشه‌های یک ساختمان را پر از عکس امام کنیم؛ این نه تجلیل است و نه منطقی و درست، فقط جلوی نور را می‌گیرد. ترویج امام که به این‌جور کارهای افراطی نیاز ندارد. 

حزب‌اللهی بودن، مساوی شده است با لباس نامنظم پوشیدن، لباس اتو نکرده و کثیف پوشیدن، سروصورت را اصلاح نکردن! این کارها، دیگر جور نیست و باید مقداری معتدل‌تر شود. ما که دیگر نه از پیغمبر (ص) حزب‌اللهی‌تر هستیم و نه بیشتر از پیغمبر در عسرت هستیم. پیغمبر (ص) در همان موقعی که در جنگ بودند و با کفار دعوا داشتند، مراعات همه این جهات را می‌کردند. ما خیال می‌کنیم حالا که انقلاب شده است و حزب‌اللهی شده‌ایم، حتماً باید سرمان را جوری ماشین کنیم که کچلِ کچل باشد؛ اگر غیرازاین کنیم، دیگر حزب‌اللهی نمی‌شویم! در بعضی از این مدارس که می‌خواهند خیلی متدین باشند، همه بچه‌های مردم را کچل می‌کنند! زلف پیغمبر اکرم (ص) که آن همه بزرگوار بودند، گاهی آن‌قدر بلند بود که روی دوش ایشان می‌آمد، شانه در جیبشان بود و سرشان را مرتب شانه می‌کردند و در کتاب‌های سنن پیغمبر (ص) هم در این موردبحث است که آیا پیغمبر در سرشان، فرق باز می‌کردند یا نمی‌کردند؟ گاهی، آن‌قدر سرشان را شانه می‌کردند و به سرشان روغن می‌زدند که موهای ایشان به رنگ خرمایی درمی‌آمد. سنّت شده است که همه علما سرشان را بتراشند و اگر کمی کمتر بتراشند، مثل این است که سوادشان کمتر می‌شود!

 من فکر می‌کنم این‌ها از سنّت‌های قدیم بت‌پرستان طرفه‌ای شرق بوده که به اینجا آمده و به این صورت، عادت قطعی شده است والاّ خود پیغمبر (ص) هم سرشان را سالی یک‌بار یاد دو بار می‌تراشیدند و گاهی زلف می‌گذاشتند. پیغمبر اکرم (ص) تمیز بودند و وقتی‌که در مجلسی پیدا می‌شدند، از تمیزترین آدم‌ها بودند. از کوچه که عبور می‌کردند، هرکسی که بعد از ایشان می‌آمد، می‌فهمید که پیغمبر اکرم (ص) ازآنجا عبور کرده‌اند؛ چون، بو و عطر پیغمبر (ص) را می‌شناختند. مردم، تمیز باشند و سروصورت را شانه کنند. بعضی از این بچه‌ها فکر می‌کنند که حزب‌اللهی شدن، این ریش‌های انبوه و شانه نکرده است! نه، این نیست. البته امام، ریش داشتن را احتیاط واجب می‌دانند که ریش نباید تراشیده شود، اما به این شکلی که بین ما پیدا شده است، گاهی رنگ ریا هم می‌گیرد.

 آقا، توده‌ای بود و خدا را قبول نداشت، ضدانقلاب بود و علیه انقلاب توطئه کرده بود ولی گاهی او را همین‌جا در نماز جمعه می‌دیدید؛ ریشی میان این نظامی‌ها گذاشته بود که ما تعجب می‌کردیم! این‌جور نباشد. باید قدری در لباس پوشیدن، معتدل باشیم، در حجاب، معتدل باشیم.

 حجاب اسلامی، واضح است. بعضی از خانم‌ها، پیش ما می‌آیند و گله می‌کنند که چرا در رادیو و تلویزیون، خانم پیدا می‌شود؟! خوب! چه کسی ممنوع کرده است که در رادیو و تلویزیون خانم پیدا شود؟ خانم باید مثل خانم‌های دیگر بیاید و حرف بزند، تورّج نکند، آرایش زننده نکند و تمیز باشد، لباس خوب بپوشد و خوب حرف بزند. بعضی‌ها در وسط کلاس دانشگاه، دیوار گذاشته بودند که خانم‌ها و آقایان همدیگر را نبینند! این کارهای افراطی، کارها را خراب می‌کند و برای همیشه هم قابل‌تحمل نیست، جامعه را خشک می‌کند، جامعه آن چیزی می‌شود که اسلام نخواسته است؛ اگر اسلام خواسته بود، ما حرفی نداشتیم.

 این‌هایی را که عرض کردم، اکثراً برخلاف سنت است و بااین‌وجود ما طور دیگری عمل می‌کنیم. ما باید این حالات افراطی را مقداری کنار بگذاریم و در زندگی‌مان، تعادلی به وجود بیاوریم و یک زندگی داشته باشیم که برای اهل دنیا هم قابل‌تحمل باشد و برای اهل آخرت هم قابل‌تحمل باشد. البته این بحث، یک تحلیل طولانی لازم دارد و من نمی‌توانم این را الآن کنار بگذارم و فرصت بحث مفصل هم نداریم؛ اما در همه این‌ها، عنصر اساسی که تقواست، فراموش می‌شود. آن نقطه اصلی که در همه مسائل خواسته‌اند، تقواست. آن سپری که خداوند برای انسان قرار داده است که اگر انسان در زندگی خود غنی بود، حفظش می‌کند، اگر فقیر بود و اگر تمیز و کثیف بود، حفظش می‌کند، تقوا است که به آن عنصر توجه کمتری می‌شود. حتی اگر در عبادات عنصر تقوا نباشد و انسان متقی نباشد، بسیار بی‌ارزش است. ما الآن افراط‌کارهایی را می‌شناسیم که در دوران طلبگی با ما بودند؛ این‌ها افرادی بودند که رفتن به مسجد جمکرانشان قطع نمی‌شد؛ دائماً سر دعا، دعای کمیل، ندبه و سمات بودند؛ همه مفاتیح را حفظ داشتند، گریه می‌کردند و بعدازآنکه همه از مدرسه فیضیه بیرون می‌رفتند، می‌ماندند و ذکر می‌گفتند؛ اما حالا آن‌ها را در سطح ضدانقلاب یا دشمن اسلام می‌بینیم و خیلی‌ها هم طور دیگری شدند. افراط در هیچ کاری پذیرفته نیست. آدم باید یک حد متعادلی داشته باشد. البته ممکن است که انجام بعضی از کارها افراط حساب نشود. این‌هایی که من اشاره کردم، چیزهایی است که در حد تعادل لازم است.

 اَعُوُذُ باللَّهِ منَ الشَّیطانِ الرّجیم.

بسم‌الله الرحمن الرحیم،

اِنَّا اَعْطَیْناکَ‌الْکُوثَر/ فَصَّلِ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ/ اِنَّ شانِئَکَ هُوَالْاَبْتَرُ

     خطبه دوم:

  بسم‌الله الرحمن الرحیم

 اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ‌اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَ عَلَی الصِّدیقَةِالطَّاهِرَة وَ عَلی سبْطِیِ‌الرَّحْمَةِ اَلْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیّ‌بْنِ‌الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِبْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَیَ‌بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیّ‌بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ‌بْنِ عَلِیٍّ وَالْخَلَفِ‌الْهادی‌الْمَهْدی (عج). 

 در خطبه دوم، مطالب خیلی زیاد است که باید گفته شود و ما ناچاریم همه را به اختصار بگوییم و رد شویم.

در این دو هفته (دو طرف جمعه امروز)، مناسبت‌های فراوانی داریم که مهم‌ترین آن‌ها شهادت امام پنجم، امام محمدباقر (ع) است. این مرد بزرگوار که نقش مهمی در تشکیلات شیعه دارند، خودشان پایه‌های اساسی را برای مبارزه با طاغوت ریختند و بعد هم ادامه پیدا کرد. ایشان در سال 57 ه ق متولد شدند، در روز عاشورا چهارساله بودند و در کربلا هم حضور داشتند. تا سال 114 هجری قمری که 57 ساله شدند، تمام عمرشان در بحبوحه ظلم و ستم‌های بنی‌امیه بود. یک مقدار از عمرشان در زمان ضعف بنی‌امیه، دوران مختار یا دوران اقدامات خوب عمربن‌عبدالعزیز بود؛ ولی قسمت عمده آن در دوران خشونت و تعدیات کم‌نظیر بنی‌امیه گذشت.

 امام باقر (ع) موفقیت‌های فراوانی هم دارند که نیاز هست تا یک خطبه به شرح آن‌ها اختصاص دهیم. منتها من فکر می‌کنم  به خاطر مناسبت‌های روزی که داریم، این بحث را ناقص نکنیم ،بهتر است و در روز دیگری که فرصت بیشتر بود، در این زمینه و مناسبت صحبت می‌کنیم. شهادت این مرد بزرگ دنیای اسلام را به حضرت امام زمان (عج) و رهبر عزیزمان و همه امت عظیم‌القدرمان تسلیت عرض می‌کنم.

 در این روزها شهادت حضرت مسلم را داشتیم. این سفیر بزرگوار امام حسین (ع) و پیشتاز کاروان شهادت که به کوفه آمدند و آن تشکیلات را تنظیم کردند، ولی بی‌وفایی کوفیان ایشان را به دست جلاد خونخواری مثل ابن زیاد سپرد و این مرد بزرگ در روز عرفه از امام حسین (ع) و جمعیت مبارز و مجاهد گرفته شد که شهادت ایشان صدمه فراوانی به نهضت اباعبداللَّه (ع) زد. 

در هفته گذشته شهادت هم‌رزم و همکارمان، شهید قدوسی را داشتیم که خدا می‌داند این مرد، چقدر متین، قوی، تودار و بزرگوار بود. برای ما در همه دوران زندگی طلبگی، نمونه نظم و سازمان‌دهی بود. این مدرسه حقانی که شاگردهای آن، امروز در خیلی از جاها خدمت می‌کنند، از ثمرات کارهای مرحوم قدوسی است. در مبارزه، در دقیق‌ترین کارها، بدون تظاهر حضور داشت و آخرش هم دستگاه پهلوی او را کشف نکرد؛ فقط به خاطر حفاظت و رازداری که داشت. به خاطر نظمش بود که امام در روزهای بعد از انقلاب، ایشان را در حساس‌ترین جاها که آن روز احتیاج به نظم داشت، (یعنی در دادگاه‌های انقلاب) گذاشتند. یادتان هست آن روزهای اول در رابطه با ضدانقلاب، کیفر دادن، دستگیری، زندان، مسائل مالی و چیزهای دیگر چه مشکلاتی داشتیم.

 هنوز کسی فرصت نکرده است که خدمات شهید قدوسی را در تنظیم امور دادگاه‌های انقلاب توضیح دهد. ایشان با همان اشخاص که از مدرسه حقانی می‌شناخت، با قدرت سازمان‌دهی و عشقی که به این انقلاب داشت، این کارها را کرد. آن روزها، این کار بسیار دشوار بود. دوستان در شورای انقلاب، یادشان هست که اکثر جلسات آن دوره ما صرف این می‌شد که چگونه این مسائل را نظم بدهیم که سخت‌ترین کارها بود و ایشان با آن مسؤولیتی که پذیرفت، خیلی کارها را تسهیل کرد.

 خدا این منافقین و ضدانقلاب را لعنت کند که چه برسر این انقلاب آوردند که ما هرروز و همه هفته در مناسبت‌ها می‌بینیم و به یاد این چهره‌ها می‌افتیم. این‌ها چقدر انسان‌های باارزش و شریفی را از این انقلاب و ملت گرفتند که اگر روزی جنایات این‌ها ستون‌بندی شود، آدم می‌بیند که چه‌کار کرده‌اند که هرروز و هر هفته، چند مورد پیدا می‌شود که این‌ها جنایت کرده‌اند.

 اضافه بر آن، سربازان گمنام و فراوانی هستند که دست پلید منافقین آن‌ها را از این انقلاب گرفته است. شهادت شهید دستجردی، رئیس تلاشگر و زحمت‌کش شهربانی را که در فاجعه انفجار دفتر نخست‌وزیر به شهادت رسید، با دو سه روز فاصله داریم.

رحلت آیت‌الله مجاهد آقای طالقانی را داریم که این شخصیت عظیم اسلام و کسی که حق زیادی در مبارزه و این جمهوری اسلامی دارد، تمام عمرش را - از آن روزی که تکلیف شد و احساس مسائل اجتماعی در مغزش پیدا شد - صرف مبارزه با طاغوت زمان کرد و درراه رسیدن به انقلاب اسلامی، خون دل خورد و رنج کشید و تا پایان عمر در زندان بود که ما آن دو سال و نیم آخر را در زندان در خدمت ایشان بودیم. ایشان یک وضع جسمی بدی داشت؛ مریض بود، مرض قند داشت، فشارخون داشت و جسماً آن‌قدر ضعیف بود که یک روز در حیاط زندان در حال راه رفتن، از گرما یا از ناراحتی‌های دیگر بی‌هوش شد و افتاد که آمدند و ایشان را با برانکارد به بیمارستان بردند که بعداً، درراه به هوش آمده بود. ایشان با این حالت، مثل قهرمانی در زندان بود و کوچک‌ترین ضعفی در وجودش پیدا نمی‌شد.

 الحمدللَّه، خداوند خواست که این مرد با این خصوصیات و با زحماتی که برای انقلاب کشید، در حیات خودش انقلاب را ببیند و با این انبوه جمعیت نماز جمعه - که الحمدللَّه ایشان موفق شد پایه‌گذارش باشد - مواجه شود. ایشان همیشه برای مواجه‌شدن و حرف زدن با چنین مردمی، دل می‌سوزاند. خدا، روح بزرگش را هم‌نشین ارواح پاک انبیا و اولیا بفرماید.

 تناسب مهم دیگر 17 شهریور است که نقطه اوج مبارزات مردم بود و آن روزی بود که معلوم شد دیگر خشونت نمی‌تواند رژیم را نجات دهد. خاصیت حادثه هفدهم شهریور، این بود که رژیم با همه خشونتش در برابر مردم ظاهر شد و بدون اینکه مردم، درست از حکومت‌نظامی مطلع شوند، کاری کرد که مردم در میدان جمع شوند و با نهایت قساوت، مردم را به گلوله بست. تفسیرها و خبرهای آن روز نشان می‌دهد که کارشناس‌های اسرائیلی یا آمریکایی، پشت این جریان بودند. رژیم، میدان شهدا را مملو از خون و جسد کرد و انتظار داشت که با این خشونت، مدت‌ها بتواند راه خود را ادامه دهد؛ اما همان روز عصر روشن شد که این کارها دیگر نمی‌تواند رژیم را نجات دهد. وقتی‌که مردم، آن‌طور اجساد شهدایشان را جمع کردند و در بهشت‌زهرا تشییع کردند و بر سر مزارشان آمدند و برای مجروحان حادثه در بیمارستان‌ها گل و شیرینی بردند و یاد شهیدانشان را در همان روزها زنده نگه داشتند، رژیم دید که دیگر از آن کاری که کرد، بیشتر نمی‌تواند بکند. آن نقطه، نقطه تاریخی احساس ضعف در رژیم و احساس قدرت در مردم بود که مردم دیدند آن‌قدر قوی هستند و روحیه‌ها، آمادگی شهادت و تحمل رنج مبارزه در مردم، آن‌قدر بالاست که دیگر هیچ ضربه‌ای از طرف رژیم نمی‌توانست کارگر باشد. خداوند به این شهدای عالی‌قدر 17 شهریور، مقام عالی انبیا و اولیا را عنایت بفرماید و به خانواده‌های عزیز و بازماندگانشان، اجر کامل و صبر عظیم عنایت کند.

 یکی از مطالبی که باز، از مناسبت‌هاست، برگزاری کنکور دانشگاه آزاد اسلامی است که من به‌صورت یک بشارت به شما عرض کنم، از کارهای بسیار موفقی که در این دو سه سال اخیر انجام شد، اقدام به تأسیس دانشگاه آزاد اسلامی بود که البته دیگران زحمت کشیدند و من زحمت آن‌ها را منعکس می‌کنم. کار کم‌خرج و پرثمری برای این انقلاب شروع شده است که البته تازه اولین گام‌هایش را برمی‌داریم. در سال گذشته، سه هزار دانشجو را تحت تعلیم داشتند که گزارش‌ها به ما می‌گوید سطح تحصیل هم بسیار خوب و نسبتاً قابل‌قبول بوده است. این دانشگاه موفق شده است که در 15 شهر، شعبه باز کند و چند هزار نفر را هم تحت تعلیم تک‌درسی قرار دهد. امسال قرار است 5 هزار نفر را به‌اضافه حدود 15 تا 20 هزار نفر را هم در برنامه‌های تک‌درسی - که در آنجا بعضی‌ها به تک‌درس نیاز دارند - بپذیرد و از مراکزی مثل حسینیه ارشاد و جاهای دیگر از این قبیل استفاده می‌شود؛ بدون اینکه این کارها از بودجه عمومی رسمی دولت چیزی دریافت کند یا اگر دریافت کند، بسیار کم خواهد بود. مقداری از خرج‌های دانشگاه آزاد را حضرت امام داده‌اند، مقدار کمی را در اوایل کار از نخست‌وزیری گرفتیم و مقدار زیادش را مردم داده‌اند و در هفته کمکی که اخیراً گذاشتیم، مردم کمک کردند، بنیاد مستضعفان هم رقم درشتی از املاک را به خاطر مراکز آموزشی در اختیار دانشگاه گذاشته است و بسیاری از نیروهای علمی، داوطلبانه آمده‌اند و در وقت اضافی‌شان خدمت کرده‌اند که در کشور ما، چنین کاری یک ضرورت است. 

همان‌طور که می‌دانید، در کنکور سرتاسری امسال که تعداد شرکت‌کننده‌ها کم هم شده بود، 350 هزار نفر شرکت کرده بودند که همه مدارس عالی ما تا پایان کارشان ممکن است که از 50 هزار نفر، بیشتر نگیرند. البته خیلی از این شرکت‌کننده‌ها، استعداد تحصیل دارند و باید برای این‌ها فکری کرد که دانشگاه آزاد می‌تواند برای این‌ها یک محل نفس کشیدن باشد. طبق موضوعی که در طرح ما بود، می‌خواهیم این را آن‌چنان عمومی کنیم که بتوانند از فضای مساجد و حسینیه‌ها و از بازنشسته‌هایی که در شهرستان‌ها هستند، متخصصینی که در کارهای دولتی و شرکت‌ها، در استان‌های دور زندگی می‌کنند، استفاده کنند. اگر این طرح بتواند آن اهدافی را که برایش تنظیم شده است، به خوبی تأمین کند، گام بزرگی در این زمینه خواهد بود. ضمناً، امسال بناست که ما دوره دکترا هم باز کنیم که جایش به آن صورتی که ما می‌خواهیم انجام دهیم، در این مملکت خالی است. امیدواریم کسانی که در این کار زحمت می‌کشند و کسانی که حمایت کرده‌اند و در آینده حمایت می‌کنند، بتوانند این کمبود عظیم امکانات تحصیلی را در سطح بالایی برای مردم و جوان‌هایمان تأمین کنند.

 از دیگر مناسبت‌ها، شهادت شهید مدنی بود. همه، ایشان را به‌خوبی می‌شناسیم که چقدر بزرگوار بود. درزمانی که در نجف بود، برای تربیت طلبه‌ها استاد پرکار عجیبی بود؛ کتاب‌های درسی‌اش را برمی‌داشت، می‌آمد و در مدرسه‌اش می‌نشست و پشت سرهم تا آخر وقت، درس می‌گفت. وقتی‌که در زمان تعطیلی حوزه به ایران می‌آمد، همدان را تبدیل به یک مرکزی برای جمع نیروهای مخلص کرده بود که امروز هم شاهد حضور تربیت‌شدگانش در سطح جامعه هستیم. در دوران قبل از انقلاب، تبعیدی بزرگواری بود که حضورش در لیست تبعیدی‌ها به سایر تبعیدی‌ها دل می‌داد. بعد از انقلاب هم حضورش در آذربایجان، آن‌قدر مهم بود که آذربایجان را امثال ایشان بودند که از آن‌همه خطری که تهدیدش می‌کرد، از طمع شرق و غرب به آنجا و از ضدانقلاب که برای آنجا برنامه داشتند و آن را تا نزدیک انفجار پیش بردند، حتی صداوسیما را قبضه کردند و اعلامیه حکومت مستقل ازآنجا می‌خواندند، حفظ کردند و این خطّه عظیم را از شر ضدانقلاب نجات دادند. خدا این منافقین را لعنت کند که این کالاهای گزیده و ذخیره‌های عظیم این کشور را از دست این مردم گرفتند.

من نمی‌دانم آن‌هایی که دستشان به خون امثال مدنی‌ها آلوده است، چطور فکر می‌کنند که بتوانند در آینده حیات سیاسی داشته باشند و جامعه این‌ها را بپذیرد؟ برای کسی که یک قطره خون امثال مدنی‌ها به پایش نوشته شده باشد، محال است که بتواند در تاریخ سرش را بلند کند؛ اما بدبخت‌ها هنوز هم به فکر آینده سیاسی برای خودشان هستند!

 فکر می‌کنم بحث عمده‌ای را که می‌خواستم درباره هواپیماربایی و مسأله منافقین و همکاری صدام و منافقین با استکبار جهانی انجام دهم، کشش ندارد؛ لذا وارد این بحث نمی‌شوم؛ اما این، یکی از بحث‌های بسیار مهم من است و برای آن یک تحلیل عمیقی هم درست کرده‌ام که بالاخره روزی به آن می‌رسیم.

 اما بحث دیگری که باید بگویم، مسأله اسرائیل و اخراج آن از سازمان ملل است و حرف‌هایی که امروز از ریگان نقل کردند و آمریکایی‌ها زده‌اند. جمهوری اسلامی، مصمم شده است که برای ضربه زدن به صهیونیزم و امپریالیزم از اخراج اسرائیل از سازمان ملل شروع کند و روی این نکته پافشاری کند.

 یکی از اهداف مهم مسافرت ریاست‌جمهور عزیز ما به منطقه موردنظرشان، همین است که همراهان و همگامان نیرومند و برنامه مشخصی برای رسیدن به این هدف پیدا کنیم که ان‌شاءالله در این سفر، موفق خواهند بود. ما همه تلاش‌هایمان را برای اخراج اسرائیل از سازمان ملل به کار می‌بریم؛ اما درعین‌حال به خاطر ضعفی که در کشورهای جهان سوم می‌بینیم، مطمئن نیستیم که به نتیجه برسیم. ولی هرگامی که در این راه برداریم و هر رأی که به اخراج اسرائیل از سازمان ملل اضافه کنیم، یک پیروزی به حساب می‌آید. آمریکا هم نقطه مقابل هدف ما را گرفته است و روی این مسأله فشار می‌آورد که باید اسرائیل بماند. 

همین دیروز، اتفاق تلخی افتاده است که شورای امنیت با رأی بالایی، اسرائیل را به خاطر جنایاتش در جنوب لبنان، محکوم کرده است؛ اما آمریکا با نهایت پررویی، این حکم را «وتو» کرده است. این خود نشان می‌دهد که سازمان ملل به یک تغییر عمده احتیاج دارد. این نمی‌شود که همه کشورها بنشینند، نظر بدهند و رأی بدهند، آن وقت یک کشور ابرقدرت صاحب حق وتو، این رأی را وتو کند.  این از کارهای خطرناکی است که افکار همه مردم دنیا را مسخره می‌کند. آمریکا مصمم است که برای اسرائیل جایی در سازمان ملل باز کند. آمریکا تهدید کرده است که اگر ایران موفق شود که اسرائیل را از سازمان ملل بیرون کند، ما هم همراه اسرائیل بیرون می‌رویم.  آمریکا گفته است که ما هم بیرون می‌رویم؛ اتفاقاً ما از این مسأله استقبال می‌کنیم.

 یکی از پیروزی‌های مهم ما همین است که بگذاریم اسرائیل از سازمان ملل بیرون رود و آمریکا هم دنبالش بیرون شود. البته تهدید آمریکا از ناحیه مالی است؛ چون بخشی از اموال و خرج آنجا را آمریکا می‌دهد؛ ولی ما می‌دانیم که این خرج را از جیب ماها می‌دهد. عربستان سعودی، کویت و سایر کشورهای نفت‌خیز هستند که آمریکا از جیب آن‌ها این خرج را می‌دهد، منتها به اسم آمریکا تمام می‌شود. ما باید از این تهدیدها نترسیم.

 به کشورهای اسلامی، مسلمان‌ها، کشورهای جهان سوم، مظلومان عالم، آفریقا و آمریکای لاتین، خطاب می‌کنیم که: آماده باشید تا این ضربه را به پیکر آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها وارد کنید؛ وقتی‌که ضربه را وارد کردید، می‌بینید که تهدیدهای آمریکا توخالی است؛ این‌ها واقعاً ببر کاغذی هستند! اگر همه ما علیه آن‌ها رأی بدهیم، چه می‌توانند بکنند؟ ما که یک کشور در حال انقلاب بودیم، آن‌گونه مردانه پنجه در پنجه این‌ها انداختیم و خفّت را به آمریکا تحمیل کردیم، ابهت او را شکستیم، یک سال جاسوس‌هایش را اینجا نگه داشتیم و در مقابل همه تهدیدهایش نیشخند زدیم. مگر چه‌کاری توانست بکند؟ دنیا از چه می‌ترسد؟ آمریکا چه‌کاری می‌تواند بکند؟ تهدید آمریکا برای ما یک نفع است.

بگذارید آمریکایی‌ها از سازمان ملل بیرون روند تا بعد هم شوروی‌ها و ابرقدرت‌های صاحب حق وتو بیرون بروند و ما بتوانیم یک سازمان مللی داشته باشیم که به حدود و حقوق مردم توجه کند.

 سازمان مللی که نتوانست در قضیه هواپیماربایی - که به افتضاح کشید که با جنگنده آمدند، مسافرها را بردند و هواپیما را دزدیدند و شش روز مسافرها را آنجا نگه داشتند و به مسخره وا‌داشتند و هر جا می‌خواستند، بردند و آوردند - کاری بکند، «یا تا» نتوانست کاری بکند، «صلیب سرخ» نتوانست کاری بکند. این دنیای خفقان‌زده، جرئت نکرد یا نخواست، اقدام درستی بکند.

این نظام چقدر می‌تواند ارزش داشته باشد که ما غصه بخوریم که آمریکایی‌ها بیرون می‌روند؟! اگر هم این‌ها نروند و آنجا باشند، همین است. اگر این‌ها به خاطر اسرائیل بیرون می‌روند، بهتر است. ان‌شاءالله که اقدام ما مؤثر واقع می‌شود. حداقل نتیجه‌بخش بودن این اقدامات این است که مردم می‌فهمند که پنجه در پنجه این غول‌های خیالی انداختن کار مشکلی نیست. امیدواریم روزی برسد که ما بتوانیم صحنه سازمان ملل را از وجود این‌گونه افراد خالی کنیم و راه را برای یک جامعه بین‌المللی مدافع حقوق مردم باز کنیم.  

  ترجمه خطبه عربی:

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

جمهوری اسلامی ایران در سال گذشته، پیشنهاد اخراج اسرائیل از سازمان ملل متحد را مطرح کرد و بااینکه این پیشنهاد تعداد قابل‌توجهی از آرا را کسب کرد، حدنصاب لازم را برای موافقت با برکناری اسرائیل از عضویت در سازمان ملل به دست نیاورد. 

امسال هم این پیشنهاد بر حق  را از نو مطرح می‌کنیم، ولی مطمئن نیستیم که تعداد بیشتری از کشورها از نو ما را در این راه برحق همراهی کنند.  آمریکا و سایر کسانی هم که از اسرائیل پشتیبانی می‌کنند، تلاش‌های فراوانی را برای کاهش اثر اقدام جمهوری اسلامی ایران در این زمینه آغاز کرده‌اند. آمریکا تهدید می‌کند که اگر اسرائیل از سازمان ملل اخراج شود، سازمان را ترک و کمک‌هایش را به این سازمان، قطع خواهد کرد که گذشته از امکان عمل به این تهدید، نشانی از عدم موافقت با پیشنهاد ایران است. آمریکا تأمین قسمت زیادی از هزینه‌های سازمان ملل متحد را بر عهده دارد؛ ولی در عمل، این هزینه‌ها را از اموال ملت‌های تحت سیطره استعماری‌اش تأمین می‌کند. باوجود همه این‌ها نباید ناامید شد؛ زیرا مسلمانان در سازمان ملل، دارای حدود 50 رأی هستند و دوستان بسیاری در بین دولت‌های آفریقایی، آسیایی و آمریکای لاتین دارند و تمام کشورهایی که از اسرائیل و حامیان آن به ستوه آمده‌اند، امکانات سیاسی و اقتصادی قابل قبولی برای تأثیرگذاری در سایر رأی ها دارند و چنانچه ما این امکانات را با نظم کاملی به کار گیریم، می‌توانیم آمریکا را شکست بدهیم.