خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۲۷ خرداد ۱۳۶۷

    خطبه اول

 بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

 اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ الِهِ الأَْئِمَّةِ الْمَعْصُومینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ،

 »قالُوا اِنْ نَتَّبعِ الْهُدی مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ اَرْضِنا«،  »عِبادَاللَّه اُوصیکُمْ بتَقْوَی‏اللَّه«.

 در آغاز خطبه تأکید بر مراعات انجام تکالیف و خودداری از آلوده شدن به گناه و انحراف را به عنوان وظیفه خطیب جمعه یادآور می‏شوم و امیدوارم که ما همیشه توفیق حفظ گوهر تقوا را برای ملتمان در سایه خطبه‏های نماز جمعه داشته باشیم.

 همان طوری که مطلعید، در خطبه‏های اول، در مورد بحث عدالت اجتماعی، در فصل »استکبار و استضعاف« حرف می‏زدیم و ویژگیهای مستکبران و مستضعفان از دیدگاه قرآن مطرح بود؛ یعنی صرفاً ما بحث قرآنی داریم و به خاطر مراعات اختصار وارد مباحث تاریخی، تحلیلی، روایی و سایر چیزهایی که معمولاً در این بحثها استفاده می‏شود، نمی‏شویم؛  برای اینکه به مباحثه دیگری که بناست برسیم، ان‏شاءاللَّه برسیم.

 یکی از صفاتی که قرآن زیاد در مورد مستکبران روی آن تأکید کرده است و آثار سویی برای آن ذکر می‏کند و ازتبعات تقسیم جامعه به قشر مستکبر و مستضعف است، این است که مستکبران، وابسته به امتیازاتی هستند که آن امتیازات، مایه استکبار شده است، چون بی‏جهت کسی مستکبر نمی‏شود[t1].

 حالا امتیازاتی را تحصیل کرده است؛ زیرا ممکن است ابتدا تحصیل این امتیازات هم براساس تلاش خودش باشد و حق باشد؛ اما وقتی که به یک سطح بالایی در زندگی رسید - از همان شعبه‏هایی که عرض کردم - یا در جاه و مقام، یا در امکانات مادی و یا در فن و هنر و چیزهای دیگری که وسیله متشخص شدن انسان می‏شود و امتیازاتی کسب می‏کند، اگر روح استکباری داشته باشد و متواضع نباشد، از درون دچار وابستگی به این امکانات و به این امتیازات می‏شود. اگر صالح و معتدل  باشد و روان پاکی در مسیر معارف الهی داشته باشد، هر مقدار هم امتیازات و امکانات داشته باشد، اینها را چیزی نمی‏داند؛ برای اینکه راه، حق، خدا، مردم و جامعه را درست تشخیص می‏دهد و بنابراین، این امتیازات نمی‏تواند او را وابسته و منحرف کند. اما اگر از درون، اشکالاتی داشته باشد، یعنی خودبینی و خودمحوری که آن نقطه اصلی پیدا شدن روح استکباری است، عارضش شود و برای او پیش بیاید، آن موقع چون شخصیت خودش را وابسته به اینها می‏داند و با اینها یعنی، با علمش، یا با مالش و یا با قدرتش برای خودش یک چیزی بالاتر از آن چیزی که هست، فرض می‏کند، کاملاً این رابطه وابستگی بین او و امتیازات، درست می‏شود و اینجا آغاز نقطه خطر در زندگی انسان و آثار شومی است که این حالت در جامعه برای دیگران باقی می‏گذارد.

 آن وقت اگر چنین حالتی در انسان پیدا شد که نوعاً به دید قرآن، مستکبران دچار این حالت هستند، یکی از آثارش این است که آدم در مقابل حق مقاومت می‏کند و وقتی که حقی مطرح شود که ادامه آن راه حق، مستلزم کم شدن امتیاز باشد و مستلزم بریدگی از این امتیازات باشد، یا خوف بریدگی از امتیازات پیش بیاورد، در این حالت انسان در مقابل حق مقاومت می‏کند.

 بنابراین، یکی از صفات مذموم و ویژگیهای روحیه استکباری این است که آدم در مقابل حق به جای اینکه تسلیم شود، مقاومت و لجبازی می‏کند و این حالت، بدترین چیزی است که مستکبران برای جوامع انسانی به ارمغان می‏آورند.

 اگر در مسند قدرت باشد، هر حرف حقی رابا سرکوب، با عُنف و شدت برخورد می‏کند، به جای اینکه تسلیم حق شود.

 اگر امکانات مالی داشته باشد، وقتی که عدالت اجتماعی در بعد اقتصادی مطرح می‏شود، او باز به خاطر اینکه از این امتیازات وهمی که به آنها فکر می‏کند، جدا نشود، مقاومت می‏کند و علاوه بر تبعیض، خصومت هم به راه می‏اندازد.

 اگر در مسند علم، هنر، فرهنگ و مقامات ادبی باشد، - نعوذباللّه - اینها را برای راههای غیر حق استخدام می‏کند.

 در سوره »قصص« از قول مستکبرانی که حاضر نبودند با پیغمبر همراهی کنند، منطقشان را لغو می‏کند و می‏گوید: چرا اینها مقاومت می‏کنند؟ می‏گفتند:

 »وَ قالُوا اِنْ نَتَّبعِ الْهُدی مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ اَرْضِنا«.

 عذرشان این است که در مقابل دعوت پیغمبر می‏گویند: ما اگر همراه شما بیاییم و هدایت شما را بپذیریم، - هدایت ایشان را هم قبول دارند؛ یعنی تعبیر قرآن این جوری است - ممکن است از زمین و وطن‏مان محروم شویم.

 آن موقع خطر تبعید و خطر بیرون کردن مسلمانها از مکه بود. این منطق انسانهایی است که به امتیازات خودشان وابسته می‏شوند. - نعوذباللَّه - از اینکه انسانی گرفتار این حالت شود؛ این حالت، درب سعادت را به روی آدم می‏بندد.

 اگر شما بروید و تعقیب کنید و این فرصت را داشته باشید، و روان‏شناسان ما و محققان ما، آدمهایی را که در مقابل حق مقاومت کردند، بتوانند روانکاوی کنند و عوامل تخلف از حق را و لجاج در مقابل حق را در بیاورند، می‏بینیم که عمده ریشه‏ها به اینجا برمی‏گردد. البته خیلیها هستند که ممکن است منحرف باشند، ولی حق را نفهمیده‏اند. قرآن خیلی روی اینها مذمت نمی‏کند. اصلاً کافر واقعی در قرآن کسی است که حق را فهمیده و زیر بار حق نمی‏رود. سقوط انسانیت اینجاست که آدم با شناخت حق از قبول حق، شانه خالی کند. این حرف اینهاست. دلیلشان هم این است که می‏گویند اگر ما حق را بپذیریم، باید از خانه و مسکن خودمان و وطن خودمان صرف‏نظر کنیم. این منطق آنهاست. بعد قرآن برای اینکه منطق اینها را بکوبد، می‏فرماید: شما چه فکر می‏کنید؟ مگر همه عوامل و همه چیز را مادی فکر می‏کنید؟! شما خداوند را در نظر نمی‏گیرید.

 »اَوَلَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَمَاً امِناً یُجْبی اِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَئٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا وَ لکِنَّ اَکْثَرَهُمْ لایَعْلَمُونَ«

  قرآن می‏فرماید: همین حرم امنی که در اختیار شما گذاشته‏ایم - مکه آن موقع به خاطر اینکه مرکزی بود که از اطراف، تجار می‏آمدند و مرکز تجارت بود و نسبت به مراکز انسانی دیگری که در سراسر جزیره بود، آن موقع، هم امنیت داشت  و هم رفاه نسبی داشت - این را ما به شما داده‏ایم. اگر شما از اینکه امتیازاتتان را از دست بدهید، می‏ترسید، چرا از اینکه خداوند این چیزها را از شما بگیرد و این مکه امن مرفه را از دست شما بگیرد، نمی‏ترسید؟ یا چرا قدرت خدا را در نظر نمی‏آورید؟

 خوب، شما از آن طرف امکانات بخواهید، از آن طرف سعادت بخواهید، این طرز تفکر را می‏کوبد که انسان مادی یک بعدی و آن هم مستکبر به این راه می‏افتد.

 تعبیر قرآن این است که اصلاً این رزقها از خود ماست و از جای دیگری نیست. باز قرآن یک استدلال تاریخی را در مقابل اینها می‏آورد و می‏فرماید: :

 »وَ کَمْ اَهْلَکنا مِنْ قَرْیَةٍ بَطِرَتْ  مَعیشَتَها فَتِلْکَ مَساکِنُهُم لَمْ تُسْکَنْ مِنْ بَعْدهِمْ اِلّا قَلیلاً وَ کُنَّا نَحْنُ الْوارثِینَ«

 چه بسا ما شهرها و تمدنهایی را از بین بردیم که دچار فراوانی و اسراف در مصرف بودند. بعد از آن دیگر این تمدن در تاریخ جان نگرفت و از بین رفت و ما خودمان وارث اینها هستیم.

 این دو سه جمله‏ای که بعد قرآن می‏فرماید، خیلی لطیف، منطق استکباری تخلف از هدایت را به خاطر وابستگی به امتیازات مادی محکوم می‏کند. آن هم از دیدگاه یک عارف، کسی که با خداوند آشناست که اینها از خداست؛ این امتیازات، قابل دوام نیست؛ این امتیازات، خیال است؛ این امتیازات زود از بین می‏رود؛ اینها سراب است؛ اینها ضعیف است؛ البته اگر من فرصت داشتم، آیات قرآن را که در این مسیر هست، می‏آوردم. یک بحث منسجم قرآنی، در همه آیات و سوره‏های قرآن، خیلی ظریف، از زاویه‏های مختلف مطرح شده است. خوب، این حالت وابستگی و تخلف از حق، به خاطر علاقه، ارتباط و عبودیتی است که برای انسان پیدا می‏شود و نسبت به آن چیزهایی که فکر می‏کند، اینها مایه عظمت و اقتدار اوست.

 بعد قرآن یک فصل دیگری دنبال این دارد که در همین آیه هم اشاراتی به آن داشت. آن قدم بعدی این بحث است و آن، این است که برخلاف تصور مستکبران که این امتیازات را مایه قدرت، مایه عظمت و شخصیت می‏دانند، این جوری هم نیست.

 اصولاً از دیدگاه قرآن، مستکبر یک ببرکاغذی است، یک قدرت خیالی است. یک فصل جدیدی در قرآن باز می‏شود و آن اینکه به رخ انسانها می‏کشد که این عوامل استکباری که برای شما مایه استکبار شده است و شما خودتان را رفیع‏تر از دیگران می‏بینید و شما خودتان را با اینها ممتاز می‏بینید و شما برای خودتان یک شخصیت اضافی قایلید، اینها چیزی نیست و به مردم می‏گوید که اینها (مستکبران) از درون ضعیف هستند؛ یعنی بحث بسیار عمیقی است که طبقه مستکبر از درون، پوسیده و ضعیف است. برای اینکه وحشت از دست دادن امتیازاتش را دارد. مردم معمولی وحشتی ندارند. هر حادثه‏ای که در دنیا اتفاق بیفتد، یک گوشه‏ای از آن، مستکبر را می‏گیرد؛ اما مردم عادی از چیزی نمی‏ترسند؛ زیر این آسمان و پشت این زمین دارد زندگی می‏کند و هرجا که رسید، سرش را به زمین می‏گذارد و با هر وسیله‏ای می‏تواند زندگی کند؛ ولی آن انسانی که با زنجیرهای نامریی به علمش، یا به مالش، یا به میز، صندلی، قدرت و جاهش و به شهرتش بسته شده است، آن چنان آسیب‏پذیر است که همیشه از درون می‏ترسد. هر چیزی که شخصیت آدم را تهدید کند، موقعیت آدم را تهدید کند، اگر اهل وجاهت باشد، وجاهت ملی آدم را کم می‏کند، مالش را تهدید می‏کند؛ پس آدم از درون می‏ترسد.

 در »سوره منافقین« که در آن خطبه قبلی هم بخشی از بحث به آنجا مربوط بود، می‏فرماید: - البته این آیه حالت نفاق اینها را توجه کرده است؛ ولی مضمون آیات روشن است که منافقین، مستکبر بودند و همینها بودند -

 »هُمُ الَّذینَ یَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلی مَنْ عِنْدَ رَسُولِ‏اللَّهِ حَتَّی یَنْفَضُّوا وَلِلَّهِ خَزائِنُ السَّمواتِ وَ الأَْرْضِ وَلکِنَّ الْمُنافِقینَ لا یَفْقَهُونَ«.

 یعنی کسانی بودند که با حربه مالی برای تضعیف پیغمبر آمده بودند. قرآن می‏فرماید:

 »وَ اِذا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ اَجْسامُهُمْ وَ اِنْ یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ کَاَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قاتَلَهُمُ‏اللَّهُ اَنَّی یُؤْفَکُونَ«.

 هر صدایی که بلند می‏شود، اینها خیال می‏کنند که بر سر اینها دارد داد می‏کشد. این حالت روانی انسانهای وابسته به امکانات مالی، امکانات قدرت ریاست و امکانات مادی دیگر است؛  یعنی انسان از درون خالی، انسان در درون وحشت زده، انسانی که هر چیزی را می‏تواند به یک خطر برای خودش، در ذهن خودش، تبدیل کند. یا در همین بحث، وقتی آیات را نگاه می‏کنیم - آیات در زمینه استکبار روحی و انسانهای مستبکر است - خداوند می‏فرماید:

 »وَ مَثَلَ کَلِمَةً خَبیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبیثَهٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الأَْرضِ مالَها مِنْ قَرارٍ«.

 »اَلَمْ تَرَکَیْفَ ضَرَبَ‏اللَّهُ مَثَلاً کَلَمَةً طَیِّبَهً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ اَصْلُها ثابتٌ وَ فَرْعُها فِیِ‏السَّماءِ«.

 خداوند اینها را به یک گیاه درخت گونه ضعیفی تشبیه می‏کند که ریشه درستی روی زمین ندارند و هر لحظه با توفان از جا کنده می‏شوند و از بین می‏روند. در صورتی که نقطه مقابلش را انسانهای معتقد، مؤمن و انسانهایی که با اصول اسلامی و عرفانی زندگی خودشان را شکل دادند، معرفی می‏کند. آنها به یک درخت برومند ریشه‏داری تشبیه می‏شوند که از اعماق زمین، ارتزاق می‏کنند و در اعماق جو، شاخه پراکنده‏اند و میوه به مردم می‏دهند. و انسانهای آن جوری به درخت بی‏ثبات تشبیه می‏شوند. باز در همین جا، در همین سری آیات خداوند می‏فرماید:

 »فَاَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفآءً وَ اَمَّا ما یَنْفَعُ‏النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِیِ‏الأَرْضِ کَذلِکَ یَضْرِبُ‏اللَّهُ الأَْمْثالَ«.

 خداوند اینها را به کف روی آب، کف روی فلز مذاب تشبیه می‏کند که نمونه انسانهای توخالی بی‏واقعیت، اما گُنده‏نما، خودبزرگ بین و وابسته به کار خودشان است. همان طور که کف روی آب یا مواد مذاب که وابسته به آن آب یا فلز اساسی است که در ظرف هست و خودش چیزی نیست و با یک حرکت، کف از بین می‏رود، یعنی بخشی از آن، هوا و بخشی از آن، ذرات آب است و به محیط باز می‏گردد و متفرق می‏شود، انسانی که شخصیت خودش را مثل حباب روی آب، روی خیال و روی مال، منال، قدرت و چیزهای فانی و بی‏اساس و پایه برقرار کرده است، این آدم مثل همان کف است. خیلی تشبیهات جالبی است. اگر این تشبیهات را در زمینه استکبار بیاوریم، خیلی معنی‏دار خواهد بود. در زمینه‏های دیگر نیز معنا دارد؛ اما من قرآن را یک بار با این دید مطالعه کردم؛ می‏بینم این ردیف مسایل آورده شده است.

 بنابراین، نقطه ضعفی در وجود انسان پیدا می‏کنند که از این نقطه ضعف خوب می‏توانند استفاده کنند. اینکه امروز شما می‏بینید مستکبران در کشورهای جهان سوم اسیر قدرتهای بزرگ هستند و علیه منافع کشورشان به صورت مزدور در می‏آیند، دلیلش این است که قدرتهای استکباری نقطه ضعف اینها را پیدا کرده‏اند. اینها به چیزهایی وابسته هستند که آنها (قدرتهای استکباری و استثماری) می‏آیند برای حفظ وضع موجود وابسته می‏کنند و به گونه‏ای برنامه‏ریزی می‏کنند که اینها می‏بینند تاج و تختشان، ریاستشان، وزارتشان، وکالتشان، اموالشان و اندوخته‏های بانکیشان، همه در دست اینها است.

 از این نقطه ضعف وابستگی استفاده می‏کنند و دایماً آنها را می‏دوشند و علیه ملتها از اینها استفاده می‏کنند. اینکه آدم می‏بیند شاه یک مملکت مثل عربستان سعودی برای حفظ تاج و تختش حاضر می‏شود چند صد نفر میهمان خدا را در کنار خانه خدا آن گونه به شهادت برساند، از این نقطه ضعف استفاده می‏شود.

 آمریکا به او می‏گوید این حادثه باید اتفاق بیفتد. از این بحث، ما تحلیل‏گونه به اینجا می‏رسیم که دستور می‏دهند که این حادثه باید اتفاق بیفتد و اگر اتفاق نیفتد، اشکالش این است که ممکن است این آقا نتواند در این مسند قدرت بماند. برای حفظ این قدرت، باید یک قتل عام این گونه را انجام دهد. حزب بعث کافر عراق با اینکه حتماً در محاسباتش حمله کردن به یک کشوری مانند ایران کار خیلی آسانی نبود که بتواند تصمیم بگیرد، اما وابستگیهایی دارد که به او می‏گویند که شما باید این کار را انجام دهید و جنگ رابرقرار کنید.

 کویت همسایه یک کشور بزرگی مثل ایران که سرانجام در تاریخ آینده نیاز دارد با این ملت رابطه حسنه داشته باشد و در حالتی که روابطش با ملت ایران، دولتی مثل دولت ایران، تیره باشد، هیچ وقت نمی‏تواند امنیت برای خودش داشته باشد، او را وادار می‏کنند به اینکه باید پول بدهید، از آمریکا دعوت کنید و بدین شکل به یک عروسک و به یک مزدور تبدیل می‏شود و در خدمت آن کسی که از این نقطه ضعف استفاده می‏کند، قرار می‏گیرد. این مشکل برای ملتهای ما و برای جهان سوم وجود دارد.

 ما در کشورهای جهان سوم و تحت سلطه کم پیدا می‏کنیم که قشر مستکبرش، یعنی سرمایه‏دارها، زمامدارها و آن طبقات مستکبر اهل فن و علم که متکی به علمشان هستند، اینها وابسته به وضع خودشان نباشند و در نتیجه به آنجایی وابسته نباشند که فکر می‏کنند حافظ منافع اینها هستند. این نقطه را استکبار جهانی و کفر جهانی در دست دارد و علیه دنیای اسلام از آن استفاده می‏کند و از اینها به عنوان عواملی که نمی‏گذارند ملتها آزاد شوند و نمی‏گذارند ملتها راه خودشان را پیدا کنند و به سعادت کشیده شوند، استفاده می‏کنند.

 راه نجات این نیست که ما مثلاً رئیس نداشته باشیم. هر کشوری رئیس و رؤسایی دارد؛ سمتهایی هست که باید کسانی باشند. ما هر کشوری، هر جامعه‏ای را پیدا کنیم، آخر، کسی باید این مسؤولیتها را داشته باشد.

 راه صحیح این نیست که ما بگوییم هیچ کس امکانات مالی بیشتر از دیگران نداشته باشد، تا این فسادها به وجود نیاید. یا بگوییم دانشمند و کسانی که می‏توانند با علمشان کارهای عظیم را انجام دهند، نباشند. راه درست این است که جامعه یک تربیت صحیح داشته باشد و انسانهای صالحی به اینجاها برسند و انسانهایی باشند که از این امتیازات سوء استفاده نکنند و این امتیازات، آنها را فریب ندهد و این سایه ها و خیالها آنها را از جای خودشان نکند و اینها را خود بزرگ‏بین و مستکبر نکند. این کاری است که قرآن خیلی برایش مایه گذاشته است.

 هر کس قرآن را با این دید بخواند، می‏بیند قرآن هر فصلی که در مباحث اجتماعی باز می‏کند به سراغ کسانی می‏رود که از این گوهر گرانبهای سلامت نفس، تواضع، تعادل و فطرت انسانی غفلت نکرده باشند و همه خطرها را متوجه کسانی می‏کند که اینها از این طریق، منحرف شده باشند؛ یعنی یا به استضعاف و یا به استکبار کشیده شده باشند.

 مستضعفی که می‏تواند عامل دست همین مستکبران باشد، قرآن او را نیز نمی‏پذیرد. تقوا در این فصلی که صحبت می‏کنم، همین است؛ اینجا تقوا این است که آدم بتواند خودش را حفظ کند و این قدرت حفاظ را در وجود خودش داشته باشد.

 وقتی به حضرت علی(ع) پیشنهاد می‏دهند و می‏گویند که خوب، شما قدرت جوانی هستید، تازه سر کار آمدید، مخالفینی دارید، مخالفین‏تان گردن‏کلفت هستند و اینها قدرت دارند، پول دارند و نمی‏توان یک مرتبه در همه جبهه‏ها جنگ کرد. شما بیایید، با اینها بسازید و از امکانات اینها استفاده کنید و اول این حکومت را تقویت کنید و بعد به کار بعدی بروید، در این هنگام، حضرت می‏فرمایند:

 »وَ یْحَکُمْ اَتَأْمُرُونی اَنْ اَطْلُبً نَصْرَ بالْجُور«.

 »من یک ستمی بکنم، برای اینکه به پیروزی برسم!«. فکر می‏کردند قدرت و یا جاذبه خلافت برای حضرت علی(ع) این طور است که حاضرند برای حفظ این مقام متوسل به راههای ناسالم شوند.

 ما اگر ان‏شاءاللَّه یک روزی بیاید که زمامداران، ثروتمندان و دانشمندانمان مُتخلق به این اخلاق صحیح باشند و وابسته به آن چیزها نباشند و وظایفشان را تحت‏الشعاع داشتن آن چیزها نکنند و معتدل و فطری حرکت کنند، آن روز می‏توانیم جامعه نمونه‏ای داشته باشیم.

 اگر اینها این جوری نباشند، ما باید با وصله و پینه جامعه خودمان را اصلاح کنیم. یکی رابا تهدید، یکی را با تطمیع و یکی را با وعده و به طرق مختلف آنها را در اعتدال نگه داریم. این کاری دشوار است. کار صحیح این است که ما در تربیتمان و در رشد انسانهایمان سعی کنیم این مسیر را جلوی فرزندانمان قرار دهیم و برای گزینشها در مناصب مهم کشور و دادن امکانات مالی و قدرتهای صنعتی به دیگران این اصول را مراعات کنیم که اگر چنین چیزی مراعات شود، جامعه بسیار سالم و خوب می‏شود و استکباری و استضعافی نمی‏شود.

 »بسْم‏اللَّه الرّحمن الرّحیم/ لایلافِ قُرَیْشٍ/ ایلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَالصَّیْفِ/ فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ/ أَلَّذی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جوُعٍ وَ امَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ«.

    خطبه دوم

 بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

 اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ‏اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلیَ الصِّدّیقةِ الطَّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةَ اَلْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیّ‏بْنِ الْحُسَین وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِی وَ جَعْفَرِبْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی‏بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیّ‏بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِی‏بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ‏بْنِ عَلِی وَالْخَلَفِ الْهادیِ الْمَهْدی(عج).

 با تذکر به حفظ روحیه تقوا و پاسداری از وظایف اسلامیمان، در مطلع خطبه دوم یاد شهدای پیشتاز مبارزه مسلحانه درنهضت اخیر روحانیت که منجر به انقلاب اسلامی شد، شهدای عزیزمان »امانی، بخارایی، هرندی، نیک نژاد« را گرامی می‏داریم که از پیشتازان جان برکف هیأتهای مؤتلفه بودند و حق قابل توجهی در انقلاب اسلامی بر انقلاب و بر این مردم دارند و به خانواده‏های گرانقدرشان تسلیت عرض می‏کنیم.

 در هفته جهاد و سالگرد جهاد سازندگی هستیم که اَلْحَق از افتخارات انقلاب اسلامی است و یکی از نهادهایی است که ما در سراسر دوران خدمتش، نقطه‏های مشعشع و ارزنده‏ای را می‏بینیم. اینها کارهای ابتکاری، با ارزش وجوهره سازندگی را به نمایش گذاشتند.

 روستاهای فراوانی هست که در سایه همت این برادران عزیز، انقلابی و مسلمان ما، امروز برق، آب، راه، فرهنگ و کتابخانه دارند و اینها آموزشهای زیادی به مردمی دادند که در دوران گذشته به کلی فراموش شده بودند و کسی به فکر آنها نبود. تلاشی که امروز می‏کنند، برای اینکه خدمات را به همه نقاط دور افتاده کشور برسانند، زحماتی که دربرنامه‏های آموزشهای کشوری می‏بینند و ابتکاراتی که در کارهای تولید مواد غذایی برای ما می‏کنند، مخصوصاً شروع کار در ماهیگیری و شیلات را از اینها داریم.

 حضوری که در جبهه های جنگ  پیدا کردند، واقعاً حماسه است. کارهای عظیمی که در پیروزیها در هنگامی که رزمندگان ما به جلو می‏روند، فعالیت این برادران، چشمگیر و عظیم است و چه بسیار هستند از همینها که برای حمایت از رزمندگان رفتند و خودشان جلوتر از دیگران به شهادت رسیدند و مردان دیگر، جای اینها را گرفتند و سنگرها را تکمیل کردند و نقشی که در پیروزیها داشتند، هنوز هم ادامه دارد.

 ما امیدواریم که در تاریخ انقلابهای دنیا بتوانیم این نهاد را به عنوان یک ابتکار، یک دستاورد و یک راه معرفی کنیم. - بحمداللَّه - در خارج از کشور هم، کشورهای گرفتار و مستضعف توجه کرده‏اند و از تجربیات این عزیزان ما استفاده می‏کنند. اینها در عین حال، با حقوق کم، با قناعت و با سرعت و ضدبوروکراسی که از دردهای ریشه‏دار این جامعه ما و مدیریت کشور ما است، عمل کردند.

 ما توفیقات بیشتر را برای این برادران و خواهران که در این راهها دارند خدمت می‏کنند، از خداوند می‏خواهیم. این روزها بحمداللَّه رسانه‏ها خدمات اینها را که مردم، خودشان هم در زندگی خود مشاهده می‏کنند و لمس می‏کنند، برای مردم می‏گویند.

 من دو مطلب را در این خطبه محور صحبت خود قرار می‏دهم که به نحوی به هم مربوط هستند. یک شرایط خاصی وجود دارد که بعد از انقلاب اسلامی و امروز در اوج، کفر جهانی در رابطه با جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی با کشورهای اسلامی و به خصوص کشورهای عربی دارد دنبال می‏کند و بخش دوم آن، عملیات موفق بیت‏المقدس 7 است که گوشه‏ای از آن را برای شما توضیح می‏دهم.

 بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، سیاست استکبار، سلطه‏گران و آنهایی که می‏خواهند حضورابدی در کشورهای اسلامی داشته باشند و نگذارند اسلام در محیط مسلمانها حاکم باشد این است که آنها یک سیاستی انتخاب کردند که رذیلانه‏ترین بخش برخورد آنها با دنیای اسلامی است که متأسفانه تا حدود زیادی هم موفق بودند و این روزها ما شاهد اوج موفقیت آنها هستیم. ما این افشاگری را می‏کنیم تا ببینیم مراکز فرهنگی دنیای اسلام چه مقدار مایل هستند از این افشاگری استفاده کنند. این واقعیتی است که امروز در تاریخ ما است و همیشه هم بوده است و در آینده هم خواهد بود. شگردی وجود دارد که ما باید آن را برای مسلمانها توضیح دهیم.

 البته آنها دست‏اندرکار جریانها هستند و خودشان می‏دانند و خودشان دارند به وظایفشان عمل می‏کنند. روی سخن ما با آنهایی است که با غفلت، ناظر صحنه‏های عجیب و غریبی هستند. چیزی که سلطه گران تعقیب می‏کردند، این بود که زمامداران کشورهای اسلامی و به خصوص عربی و همسایه ما را تحریک کنند. آنها را نسبت به »انقلاب اسلامی« تحریک نمایند و در دل آنها نسبت به انقلاب اسلامی ایجاد وحشت کنند و اولویت آنها را به مخالفت و درگیری با انقلاب اسلامی بدهند.

 این سیاستی است که دنیای استعماری تعقیب می‏کند و رسانه‏های استکباری، جاسوسها و عوامل عَلَن (آشکار) و خفای آنها دارند این کارها را انجام می‏دهند و متأسفانه زمینه مناسب روانی هم دارد که در بحث قبلی من بود؛ یعنی زمامدارهای این گونه کشورها که عرض می‏کنم و قشر حاکم اینها به امتیازات خود وابسته هستند و به صندلی خود و شخصیت کاذب سیاسی خودشان و آن چیزهایی که دارند، وابسته هستند که خیلی آسان می‏شود از این مسیر وارد شد و مثل خوره، به وجود اینها آمد و اینها را خورد و بیشتر از درون، خالی‏شان کرد.

 این کار را کردند، اینها را حسابی ترساندند و شاید هم در بین شیوه‏های برخورد رسانه‏های ما یا گوینده‏های ما هم چیزهایی بوده است که این مسایل را تسهیل کرده است و گاهی یک حرفهایی گفته می‏شود که آنها به خوبی از آن استفاده می‏کنند. کار را به جایی رسانده‏اند که دشمنی با اسرائیل را که در دنیای عرب از چهل پنجاه سال پیش تا به حال دشمن شماره یک شناخته شده بود - ولو با تبلیغ نه در عمل - دشمنی با اسرائیل را به درجه دوم بردند که ما نمونه‏اش را در »کنفرانس الجزایر« در پایتخت یک کشور انقلابی - اسلامی مثل الجزایر دیدیم؛ آنجایی که کسانی حضور پیدا کردند که ما فکر می‏کردیم محال است که آنها سر سفره‏ای بنشینند که این حرفها در آن زده شود. ما تا آنجا هم می‏بینیم که راه پیدا کرده است و این نشان توفیق بالایی است که اینها در این جهت پیدا کردند.

 این کار سختی نیست؛ یعنی کسی را مثل سران این کشورها که به تاج و تخت خود و به این طور چیزها بیشتر از مردمشان علاقه نشان می‏دهند، اینها را یک طوری درست کردند که ایران برای آنها خطر باشد. با اینکه اینها شواهد فراوانی از گذشت را در ما می‏دیدند. مثلاً  کشوری مثل کویت، از اول جنگ آن قدر بد کرده است که اگر ما می‏خواستیم مثل او بد کنیم، خیلی کارها باید نسبت به او می‏کردیم؛ ولی او فقط یک صدم آنچه که استحقاقش بوده، گاهی دیده است.

  شما می‏بینید، اینها این طوری عربستان سعودی را و بعضیهای دیگر را وادار کردند و حرکت اسلامی را به صورت یک جریان در آوردند و نه تنها جمهوری اسلامی را به عنوان دشمن در فکر اینها تزریق کردند، بلکه این گونه به اینها تزریق کرده‏اند که آن خطری که شما را تهدید می‏کند، اسلام است. شما الان می‏بینید که در کشورهایی مثل مصر، تونس، مراکش، اردن، عراق، عربستان، کویت و امثال اینها، آن گونه با مسلمانهای خالص برخورد می‏کنند، آنها را سرکوب می‏کنند، محاکمه می‏کنند و تحت فشار می‏گذارند. اینها با هیچ جریانی حتی با مارکسیستها که با آنها نوعاً مخالفند، آن گونه برخورد نمی‏کنند.

 این کار را، این تحریک را و این فتنه را که یک فتنه نامشخصی هم نیست و پایه‏هایش هم روشن است انجام دادند. محورش را هم، همین جنگ قرار دادند؛ یعنی این جنگ را راه انداختند برای اینکه بر این محور، عده‏ای از کشورها را بترسانند و قدرت جمهوری اسلامی را به رخ آنها بکشند و آینده آنها را مورد تهدید معرفی کنند تا کار به جایی برسد که دیگر اینها اسرائیل را که از گهواره تا حالا دارند علیه اسرائیل شعار می‏دهند، فراموش کنند.

 همین امروز یک خبری بود که عجیب است و دود از کله آدم در می‏آید که این خبرها را می‏شنود. اما در همین کشورهای اسلامی و رسانه‏های عربی طوری شده است که دیگر این حرفها برایشان هیچ اثری ندارد و تحریک‏آمیز نیست.

 اخیراً رئیس جمهور آمریکا یک پیشنهادی به کنگره داده است که می‏خواهد یک مقداری اسلحه به کویت بدهد. حالا اینکه کشورهای اسلامی اسلحه بگیرند، در اصل برای ما مسأله نیست؛ اما مسأله اینجاست که بعد از آن »جورج شولتز«، وزیر خارجه آمریکا، رسماً توضیح می‏دهد و می‏گوید: این اسلحه علیه اسرائیل به کار نمی‏رود. برای اینکه آنها را قانع کند، می‏گوید: این هواپیماها طوری طراحی شده است که از کویت به اسرائیل نمی‏رود و برای مقابله با ایران است.

 خوب، در گذشته مگر می‏شد چنین حرفی در کشورهای عربی مطرح شود که یک کشور عربی اسلحه بخرد و تضمین کند که این علیه اسرائیل به کار نمی‏رود؟ حالا ممکن بود که این کار را به طور مخفی می‏کردند، اما این طور علنی نمی‏توانستند بگویند.

 یکی دو ماه پیش، وقتی که  عربستان سعودی از چینیها موشک دوربرد گرفته بود که آن موشکها به اسرائیل می‏رسید، آن موقع طرفداران اسرائیل در آمریکا سر و صدا بلند کردند و یک معامله‏ای را به خاطر اینکه این خطر وجود دارد، به هم زدند. صریح گفتند که عربستان تعهد کرده است این اسلحه را علیه اسرائیل به کار نبرد.

 خوب، دیگر علیه چه کسی به غیر از اسلام می‏خواهد به کار ببرد؟ مسأله خیلی روشن است. استکبار و عاملانش خیلی واضح و خیلی گستاخ دارند عمل می‏کنند و خیلی پررو شده‏اند که این گونه این افتضاح را به رخ می‏کشند. در جایی که به خاطر تبرئه شدن خودشان، لازم بدانند، سران چند کشور عرب می‏نشینند و کشتار خانه خدا را که هیچ قسی‏القلبی نمی‏تواند آن صحنه را تأیید کند، آنها تأیید می‏کنند؛ به خاطر اینکه خطر اصلی را برای خود، اسلام و جمهوری اسلامی می‏دانند.

 این وضعی است که در دنیا پیش آمده است و ما باید این را علاج کنیم. باید مسلمانها بیدار باشند. رسانه های کشورهای اسلامی دست ما نیست. ما تا حدود کمی می‏توانیم در داخل آنها برد تبلیغاتی داشته باشیم؛ ولی روشنفکرها، شخصیتهای اسلامی، علما، ائمه جمعه، خطبا و آنهایی که وابسته به این وسایل تبلیغاتی نیستند و آنهایی که وابسته به علم، هنر و حرفه خود نیستند، آنهایی که آمادگی دفاع از حق را دارند، موظف هستند این خطر را جدی بگیرند.

 اگر حتی حساسیت دنیای اسلام نسبت به اسرائیل آن‏قدر ضعیف شود که با صراحت، آن هم به صورت مدح گفته شود که این اسلحه خریداری شده، نباید علیه اسرائیل به کار برود، اگر این حرف در دنیای عرب قابل پذیرش باشد، باید منتظر باشید که اسرائیل، آن هدف توسعه طلبانه »من الفرات الی نیل« را یک روزی علم کند و شماها نتوانید در مقابلش کاری انجام دهید. این وابستگی شما را به اینجاها می‏رساند و اگر این هوشیاری در ملتهای عرب پیدا نشود، این خطر جدی وجود دارد.

 جمهوری اسلامی می‏توانست به عنوان پشتیبان عظیم این ملتها و این دولتها باشد؛ اگر می‏آمدند و در خدمت ملتها قرار می‏گرفتند و دست از این گونه کثافتکاریها بر می‏داشتند. - که می‏توانند با حفظ ریاستشان بردارند -

 اگر شما این جمهوری اسلامی را برای احقاق حق خود، برای طرد اسرائیل و برای طرد صهیونیسم به خدمت می‏گرفتید، برای آموزش خودتان و برای خیلی کارهای دیگر می‏توانستید از این ملت استفاده کنید. چرا به این مسیر غلط افتادید؟ و به این راهی می‏روید که خودتان هم نمی‏توانید آینده‏اش را فکر کنید که به کجا کشیده می‏شود؟

 این جنگ برای این منظور تحمیل شد و این جنگ برای این منظور هم ادامه پیدا می‏کند. خواهید گفت که ما ادامه می‏دهیم؛ نه، آن طرف قضیه را هم که نمی‏گذارد صدام شکست بخورد ببینید. وقتی که احساس می‏کند که رزمندگان اسلام به یک نقطه‏ای رسیدند که دیگر خطر دارد، شما یکدفعه می‏بینید که موج جدیدی از امکانات و شرایط جدیدی را ایجاد می‏کنند.

 مثلاً حضور آمریکا در منطقه برای این است که به آن وابسته‏های خودش بگوید که از آینده نترسید و اگر چیزی شد، من هستم. به اینها جرأت می‏دهد که این اقدامات را بکنند و به دولت عراق می‏گوید که نترس، ما آن روز مبادا و در آخرین روز هستیم. آنهایی که نمی‏گذارند حق داده شود، آنهایی که نمی‏گذارند متجاوز معاقبه شود، آنهایی که نمی‏گذارند ذی حق به حق خود برسد، آنها مسؤول ادامه جنگ هستند؛ نه ذی حقی که برای احقاق حقش مبارزه می‏کند. این، یک منطق اسلامی و انسانی است که ذی حق ادامه مبارزه و ادامه جهاد می‏دهد و باید هم بدهد. ادامه جهاد از طرف مظلوم را نمی‏شود جنگ‏افروزی گفت. این صراحت قرآن است که می‏گوید:

 »اُذنَ لِلَّذینَ یُقاتَلُونَ باَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ اِنَّ اللَّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدیرٌ«.

 طرف تجاوز جنگ، حق دفاع دارد و آن طرف، ناحق است. آنها در طرف ناحق هستند. آنها جهت ناحق ایستاده‏اند و هر وقت ببینند. این می‏لرزد، دوباره برای حفظ روحیه او دست به کار می‏شوند.

 همین حالا به انواع و اقسام کارها متوسل می‏شوند که یک نمونه‏اش را من در همین موضع‏گیریهای آنها در همین عملیات بیت‏المقدس 7 می‏دانم. رزمندگان اسلام یک عملیات ابتکاری و بی‏سابقه‏ای را به ادله زیادی که ما بعداً توضیح خواهیم داد، انجام دادند که یک ضربه روحی جدی برای عراقیها و یک نگرانی برای حامیان عراق می‏توانست باشد؛ اما می‏بینیم یکدفعه موج تبلیغات وارد میدان می‏شود، به صورتی که مسأله را کوچک کند و در مقابلش، مثلاً عراق در فلان نقطه دیگری یک ارتفاعی را بتواند از دست جمهوری اسلامی و یا رزمندگان ما بیرون بیاورد، آن را بزرگ می‏کنند. این کار یک عمل کوچک و مورد تردید می‏شود و سندی مثل دوهزار اسیر که بارها در فیلم دیدند و مصاحبه افسران و سرهنگها ندیده گرفته می‏شود و می‏گویند ما نمی‏دانیم قضیه چه بوده است؟!

 حادثه عجیبی بود، به یک دلیلی که بعداً می‏فهمید. رزمندگان تصمیم گرفتند که ضربه انهدامی بزنند. چند لشکر زبده پیشقدم شدند و در یک حرکت برق‏آسا که از ساعت 10 شب شروع شد و تا ساعت 2 بعد از نیمه شب، همه به اهداف خود رسیده بودند و حرکت را انجام داده بودند.

 یک چیز عجیبی بود. در حدود 10 کیلومتر تا عمق دشمن پیشروی کردند و تا آنجایی که نقطه عقب‏نشینی آنها در عملیاتی که عراق علیه ما در شلمچه کرده بود، رفتند. یکدفعه بدون تلفات قابل توجه حمله کردند و در مسیرشان بدون استثنا هر چه بود، گرفتند و هر آدمی که آنجا بود، یا اسیر شد، یا کشته شد که البته ما نمی‏خواستیم که اینها کشته شوند. ما بیشتر می‏خواستیم اسیرشان کنیم و این طرف برای نشان دادن واقعتیهای میدان جنگ برگردانیم، ولی چون عده‏ای مقاومت کردند، کشته شدند و یک تعدادی هم توانستند آن قسمتهای آخر فرار کنند. رزمندگان ما با سرعت مثل برق به آنجا رفتند و همه این خطوط را گرفتند، همه سنگرها را گرفتند، ماشین‏آلاتی که مورد توجه بود، برداشتند و به عقب آوردند و آن اسلحه‏ها و تانکها و چیزهایی که بود، برداشتند و به عقب جبهه منتقل کردند. وقتی که پاتکها از طرف عراق شروع شد، اینها برگشتند و آمدند.

 دلیلش هم این بود که برنامه ما این نبود که آنجا بروند بمانند و آن جلو بجنگند؛ برنامه‏ای است که یک طرح خاص خودش را دارد و درنوع خودش یک کار تازه‏ای بود و یک ضربه عمیقی بود که تلفاتش هم سنگین بود. می‏شد مثلاً در یک خطی بایستند و چند روز بجنگند و این مقدار تلفات را وارد کنند و خودمان هم تلفات ببینیم و آن زمین را هم حفظ کنند و نیز می‏شد به این صورت انجام شود؛ که به جهاتی دیگر این گونه انجام شد.

 خوب، این قابل مطالعه است؛ یعنی لااقل یک نظامی، یک متخصص عملیات وقتی که فکر می‏کند، باید یک قدری بنشیند و فکر کند که چه اتفاقی افتاد. چطور شد که اینها رفتند و دو سه هزار آدم را گرفتند و آمدند؟ اینها این همه نیروی انسانی مسلح را به این طرف برگرداندند و با این سرعت هم برگرداندند.

 در همین عملیات، یکی از لشکرهای زبده‏ای که انتخاب شده بود، لشکر خود شما تهرانیها - »لشگر 27 حضرت رسول(ص)« - بود که فوق‏العاده درخشید و به گونه‏ای عمل کرد که مایه اعجاب واحدهای همراهش شده بود که همه آنها وقتی برگشته بودند، او را تحسین می‏کردند که چه مانور خوبی داده است!

 ما می‏بینیم که آنها در یک چنین مسأله‏ای چیز مهمی برایشان جلوه نمی‏کند، تردید روی آن درست می‏کنند و می‏گویند که دو طرف ادعا می‏کنند، ولی هنوز ثابت نیست! آمریکا می‏گوید ما تغییری نمی‏بینیم!.

 قرارگاه خاتم در اولین اعلامیه‏ای که صادر کرد، نوشت: »عملیات انهدامی بیت‏المقدس « و هر آدم نظامی می‏داند که عملیات انهدامی یعنی چه. بعد رادیو آمریکا و یا دیگران می‏گویند که ما نمی‏دانیم که ادعای ایران چگونه است و تغییری در جبهه ها داده نشده است. هیچ هم به روی خودش نمی‏آورد که پس این دو هزار و چند صد اسیری که آمدند و این قدر شعار دادند و مصاحبه کردند، اینها از کجا آمدند. اینها یکدفعه خلق‏الساعه از زمین در آمدند؟! اینها به روی خودشان نمی‏آورند. نکته قضیه همان است که گفتم؛ یعنی آنها قرارشان و برنامه‏شان این است که باید روحیه وابستگان خودشان را حفظ کنند، تبلیغات ویرانگری علیه آنها نشود، دل آنها محکم باشد، اسلحه هم در دستشان باشد و اطلاعات هم به آنها بدهند.

 همه همت هم این است که اینها سر پا بمانند و این جنگ تمام نشود. چون تا این جنگ باشد، هر روز می‏توانند به کشورهای امثال کویت بگویند که ایران تهدیدی برای شماست. و اینها را در همین حالت نگه دارند و در کنار این، اسرائیل تبرئه شود. در کنار این، حساسیت عربها نسبت به اسرائیل تخفیف پیدا کند. در کنار این، حتی بچه مسلمانهایی که در لبنان علیه اسرائیل می‏جنگند به عنوان پیشتاز اسلام انقلابی و به عنوان تروریزم محکوم شوند و آنهایی که به نفع آمریکا بچه مسلمانها را می‏کشند، تجلیل شوند. همه این جریانات برای این است که امروز استکبار و کفر جهانی‏تزش این است.

 مسأله‏ای که برای خودش دارد، این است که سران، قدرتها، مستکبران و دنیای اسلام را علیه این انقلاب و علیه این کشور انقلابی تحریک کند و ما از این گونه مسایل نباید از میدان در برویم. ما وقتی که این راه را به عنوان راه مبارزه انتخاب کردیم، این مسأله رابرای خود پذیرفتیم.

 شما شاید زودتر از ما و بهتر از ما و خیلی عمیق‏تر از ما پذیرفتید که ما حاضریم در این راهی که حق می‏دانیم، جان دهیم. بنابراین من در پایان این بخش از صحبتم تأکید می‏کنم که در این مقطع، ما نیاز فراوانی به حضور جدی نیروهای رزم آزموده در جبهه‏های نبرد داریم و در شرایطی به سر می‏بریم که حضور شما در جبهه‏ها بسیار می‏تواند کارساز باشد. هر کس مشکل مهمی در زندگی خود ندارد و آمادگی دارد، الان موظف است در این اعزامی که بناست انجام شود، شرکت کند که ان‏شاءاللَّه این یک اعزام باشکوه و شکننده باشد.

 من عرض کنم که خود این اعزامها، حالا آثارش چه باشد، با شکوه و توفنده است و بسیاری از تبلیغات را خنثی می‏کند و زحمات یک ساله آنها را هدر می‏دهد. بنابراین، ما به انتظار هستیم و رزمندگان شما هم در جبهه چشمشان به شهرها و روستاها دوخته شده است که یاران خودشان را به زودی در کنار خود، برای انجام وظایف ببینند.

 »اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/

 قُلْ هُوَاللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَّمَدُ/ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یوُلَدُ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ«.

ویدئوها

صوت

تصاویر ضمیمه