نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
خطبه اول
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ الِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ
الرَّجیمِ، »وَ مِنَ النَّاس مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الحَیاةِ الدُّنْیا وَ یُشْهِدُاللَّهَ عَلی ما فی قَلْبهِ وَ هُوَ اَلَدُّ الخِصامِ«، »اُوصیکُمْ عِبادَاللَّه بتَقْوَیاللَّه«.
در خطبهای که دو هفته پیش ایراد شد، یکی از ویژگیهای استکبار را مطرح کردیم که نفاق و دورویی و تفاوت دل و زبان آنها است که در آن خطبه، اختصاصاً از مصداق لشکرکشی شیطان بزرگ و رئیس مستکبرین در خلیجفارس صحبت شد و امروز که عاشورای حسینی است و همه دلها و احساسات ملت ما متوجه عاشورا و کربلا است، من فکر کردم باز هم مناسب است یکی از صحنههای آثار همین روحیه استکبار را در رابطه با حوادث عاشورا و حوادث جمعه خونین کعبه مطرح کنم و این دو جریان را در کنار هم بگذاریم و مطالبی که میشود در یک خطبه کوتاه و مناسب روز مطرح کرد، بگوییم.
قبل از اینکه وارد این بحث شوم، خواهران و برادران مسلمان را به تقوا و حفظ روحیه اطاعت در مقابل اوامر الهی و اجتناب از نواهی و کارهای نامتناسب دعوت میکنم که اگر جامعه ما در این مسیر حرکت داشته باشد، همه این حوادث ریز و درشتی که میبینید، مثل نسیمی است که بر کوهساری بوزد. در رابطه با این روحیه مستکبران در آن خطبه عرض کردم که خاصیت اینها این است که به اصول پایبند نیستند. در زبان، روی اصول و معیارها تکیه میکنند و شعار اصول گرایی میدهند و ادعای ارزشهای مقبول جامعه انسانی را دارند، اما در دلشان چیز دیگری است که بهترین تعبیر را ما از زبان وحی داریم:
»وَ مِن النَّاس مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فیِ الْحَیوةِ الدُّنْیا«
برخی از مردم هستند (از مجموعه آیات قبل و بعد معلوم میشود منظور طبقه مستکبران است) که ادعای آنها انسان را به اعجاب وا میدارد، اما در دلشان چیز دیگری است و دلشان یکپارچه کینه و دو رویی است. وقتی به آنها مسؤولیتی واگذار شود و دستشان به جایی برسد، در عمل فهمیده میشود که اینها کی هستند و ادعایشان چیست[t1].
این ویژگی را ما امروز در استکبار زمان خودمان میبینیم و امروز مظاهر آن را در جامعه خودمان در رابطه با استکبار ملموس و محسوس میبینیم. در مکه معظمه و در کربلا متناسب با استکبار آن زمان بهترین مصداقش را میتوانیم معرفی کنیم. یکی از صحنههای گویا که من این مطالب را در خطبه قبل باز کردم، شیوه مستکبران است که هرگاه بخواهند یک جنایتی را انجام دهند، اعتراف نمیکنندکه ما میخواهیم زور بگوییم و ستم کنیم. خودشان را نمیشکنند؛ طرف مظلوم را میشکنند و مقصر معرفی میکنند! هر کاری که به منفعت خودشان باشد، هیچ اصلی از اصول اخلاقی و اجتماعی و معیارها نمیتواند مانع آن شود و طرف را به چیزی که خودشان استحقاق دارند، متهم میکنند.
در زمان حضرت موسی(ع) که قرآن از اعماق تاریخ حرف میزند، فرعون هم وقتی میخواست با حضرت موسای مظلوم و عدالتخواهی که برای نجات مردم مظلوم بنی اسرائیل آمده بود مبارزه کند، به همین شیوه عمل کرد.
»وَقالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ اَتَذَرُ مُوْسی وَ قَوْمَهُ لِیُفْسدُوا فِی الْاَرضِ«.
اشراف اطراف فرعون به او گفتند: تو موسی و دار و دسته او را همین طور آزاد گذاشتهای که در زمین افساد کنند؟ ببینید تعبیر با افساد، آن هم از یک گروه مظلومی که در یک نسل، فرعون آن همه مصیبت را بر سر آنها آورده بود. اشراف و مستکبرین دستگاه فرعون میگویند: موسی دارد در زمین فساد میکند! این خیلی حرف است. همین حرفها، منتها با تعبیر دیگری دیروز گفته میشد و امروز گفته میشود.
جنایتکار زبان دارد. پرمدعا وقتی میخواهد حرفی بزند، هیچ گاه نمیگوید که ما زدیم و کشتیم، میگوید طرف این جور بود و استحقاق این را داشت! فرعون خودش هم همین تعبیر را دارد که در سوره مؤمن آمده است:
»اِنّی اَخافُ اَنْ یُبَدِّلَ دینَکُمْ اَوْ اَنْ یُظْهِرَ فِیالاَرضِ الْفَسادَ«
فرعون میگوید: من میترسم موسی دین شما را از بین ببرد و یا در زمین ایجاد فساد کند. خب! با مفسد چگونه باید برخورد کرد؟ معلوم است که دنبال این چه جنایتی میشود!
در داستان کربلا تعبیراتی که دستگاه یزید نسبت به امام حسین(ع) میکند، شبیه این تعبیرات است. میگوید: شما آمدهاید که شق عصای مسلمین کنید! وحدت مسلمین را بر هم بزنید. خودش به زور از مردم بیعت میخواهد، امام حسین(ع) که حاضر نیست زیر بار جرثومه فسادی مثل یزید، به عنوان والی و حاکم اسلام برود، متهم به افساد و تفرقه در جامعه میشود و با این حربه تا آخر با امام حسین(ع) میجنگند و حتی وقتی بچههای پیغمبر را در کاخ ابنزیاد و یا یزید آورده بودند، آن جا هم به بچههای امام حسین(ع) میگفتند که مردان شما خواستند وحدت مسلمین را بر هم بزنند و این هم سزای آنها است!وحدت شعار مستکبرین است!
در مکه زایرینی که با دست خالی و لباس احرام برای اظهارنظرشان آن هم به عنوان یک فریضه اسلامی و به دستور رهبرشان، دشمنان اسلام را مورد تعرض کلامی قرار میدهند و علیه اسرائیل و آمریکا شعار میدهند، ما میبینیم باز سعودیها همین مسایل را مطرح میکنند و میگویند اینها آمده بودند کعبه را تصرف کنند!آمده بودند در مردم آشوب ایجاد کنند خب! اگر کسی هیچ حیایی نداشته باشد و برای خودش هیچ حسابی قایل نباشد و هیچ معیاری نداشته باشد و از خدا و تاریخ هم شرم نداشته باشد، وقتی دستش به زمین بند می شود، آن موقع تلاشش این است که حرث و نسل را از بین میبرد و این از ویژگیهای قشر مستکبر است.
ما امروز بنا داریم دو صحنه را به عنوان صحنههای تاریخی آثار این ویژگی مستکبران و ستمکاری آنها عرض کنیم که قسمت عمده را از حادثه کربلا و بخشی را از حادثه خونین مکه نقل میکنیم. این قدر که اسلام و انبیا از عدالت دم میزنند و این همه شرط که برای متولیان امور جامعه شده و این دقتها که در این امور شده که ولایت را نمیشود به هر کس و ناکسی داد، سرّش این است که این بلاها بر سر مردم نیاید.
این حادثهای که در مکه اتفاق افتاد، اگر نبودند کسانی که آن جا بودند و ما آنها را قبول داریم و مشاهدات آنها را الان میشنویم، باور کردن آن صحنه مشکل است. همان طور که آدم وقتی حالا به 1400 سال پیش بر میگردد و این همه قساوت قلب را از لشکر ابن سعد در کربلا و رفتاری که با فرزندان پیغمبر در دوران اسارت کردند میشنود، سخت است باور کند. آدم چقدر باید گرگ، ظالم، ستمگر و قسیالقلب باشد که این کار را بکند! حالا این حادثه در زمان خود ما اتفاق افتاد.
عربهایی که این کار را کردند، اینها 1300 - 1400 سال از آن زمان بر نسلهایشان گذشته و باید حالا خیلی متمدنتر و عاقلتر از آن زمان باشند و ما این منظره را دیدیم که این کار را انجام میدهند. مصداق آن تعبیر خیلی زنده قرآن را که به اینها میگوید:
»اَلْاَعْرابُ اَشَدُّ کُفراً وَ نِفاقاً وَاَجْدَرُ اَلاَّ یَعْلَمُوا حُدُودَ مااَنْزَلَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ«.
ما خوب داریم میبینیم. در مکه، صحنه به گونهای است که آدم خجالت میکشد ترسیم کند. بنده هم الان در صدد این نیستم که صحنه را ترسیم کنم. فقط اشاره میکنم و شما میتوانید بفهمید که چه صحنهای بوده و اینها چه عناصری هستند. میشود فهمید که پدران اینها در کربلا بدتر از این کارها را انجام دادهاند. صحنه این جوری بوده که آن قسمتی که جانبازان و خانمها حضور داشتند و آن هم عمدتاً خانوادههای شهدا که در جلو جمعیت بودند، آن جا یکی از کانونهای قساوت آل سعود و وهابی بوده که مطلع هستید هم از بالا بر روی آنها سنگ ریختند و هم گلوله به آنها زدهاند و هم چوب، باتوم و گاز خفهکننده زدند که حالا ما با آنها حرف میزنیم، میگویند: وقتی آن گاز در محیط پخش شد، برای ما تنفس بسیار دشوار بود و بعضیها میگویند که دیگر دستهایمان کار نمیکرد.
یکی از خانمهای جوان میگوید: روسری و چادر من افتاده بود، ولی گاز خفهکننده این قدر بی حالم کرده بود که دستهایم کار نمیکرد که روسری را بر سرم بکشم و به یک مردی گفتم که روسری را بر سرم بیندازد و او تعجب کرده بود من که این قدر سالم هستم، چرا این حرف را میزنم. آن وقت این جمعیتی که از بعد از ظهر در آن خیابان گرم و آسفالتهای داغ و ساختمانهای سر به فلک کشیده آمده و شعار داده و تشنه بوده، یک دفعه روی هم میریزند.
خیلی از اینها لباس احرام داشتهاند. خب، لباس احرام زود باز میشود و یا به خاطر گرما لباس زیر نداشتند و وقتی چند نفر روی هم بریزند و دست و پا بخورد، معلوم است که لباسها پس میرود و زنهای محترمه، عفیفه و محجبه در آن حالی که بیهوش در زیر دست و پا افتادهاند، چه منظرهای در آن جا به وجود میآید!! آن وقت پلیس آل سعود آن جا ایستاده بوده و نمیگذاشته که مردم بیایند و از اینها حمایت کنند. آمبولانس برای بردن مجروحین میآمده، ولی به آمبولانس تیراندازی میکردند و آن را بر میگرداندند و یا راننده آمبولانس را میکشتند.
ساعتها این صحنه در منظر حکام آل سعود بوده تا دیگران بروند و خیابان خلوت شود ومأمورین خودشان بیایند و این جنازهها را بردارند و بروند. بیش از 200 زن شهید شدند و این منظره مربوط به پیکرهای مقدس این خانمها، این مادران شهدا و مهمانان خدا است.
این صحنه را در این زمان واقعاً چگونه میشود باور کرد؟ اینها چه جور مردمی هستند؟ اصلاً آن مأموری که آن جا به عنوان حافظ امنیت کعبه ایستاده تا زایران خانه خدا آن جا امن باشند و مسؤولیت پذیرفته و این صحنه را نسبت به زایران میبیند، چه ماهیت، چه قلب و احساسی دارد؟ اینها بچههای شمر، خولی و یزیدند و خون همانها در رگهای اینها است!! از این جا ما به کربلا باز میگردیم. حالا هر چه در مورد کربلا بگویند، شما خیلی آسان میتوانید باور کنید که حکام سفیانی با آن بغضی که نسبت به خانواده پیغمبر و فرزندان علیبنابیطالب(ع) داشتند (در بدر، احد، حنین و در فتح مکه از علی(ع) ضربه خورده بودند و قلبهایشان نسبت به بچههای پیغمبر پر از کینه بود) چه کردند.
بین ما ایرانیان و عربها این کینهها وجود ندارد. این همه شعار وحدت اسلام، رفت و آمد و دوستی بین ما و عربها وجود دارد. حکام سفیانی نسبت به خانواده پیغمبر در نهایت بغض بودند. و فکر میکردند که دیگر همه این جنایات در تاریخ نمیآید و همه چیز در خاکهای اطراف کوفه دفن میشود و آنها به میل خود، هر چه خواستند نقل میکنند. شما میتوانید تصور کنید با این جنایتی که اینها مرتکب شدند، این مطالبی که روضه خوانها میگویند، اغراق نیست. اینها بخشی از جنایاتی است که آنها مرتکب شدهاند و در حال حاضر در جریان است.
لازم است به زمان وقوع فاجعه کربلا برگشته و ببینیم که چه وضعی داشته است. حدود ظهر و نماز خواندن است و هنوز بخشی از یاوران امام حسین(ع) زنده هستند و یکی دو ساعت بعد از ظهر است که حوادث دلخراش کربلا اتفاق میافتد. دو سه نکته از منظر فاجعه کربلا را عرض میکنم که البته زیاد هم شنیدهاید، ولی در این بحث جریانات استکباری بشنوید.
پیرمردی که ساعتها جنگیده است، تشنه، مجروح و با بدن قطعه قطعه شده و مملو از خون و خاک بر روی زمین افتاده است و بچههایش از خیمهها بیرون آمده و در نزدیکی قتلگاه ایستادهاند و منظره را تماشا میکنند. حمیدبن مسلم میگوید: حضرت زینب(س) را دیدم که پیشاپیش بچهها در حرکت است و آن چنان میلرزد که گوشوارههای گوش مبارکش میلرزید. ابن سعد که ادعای خویشاوندی با اینها دارد، آن طرف ایستاده است و شمر ملعون بر روی سینه مبارک حضرت امام حسین(ع) ایستاده است، بچهها با حالت گریه با دستهایشان برسرهای خود میزنند و فریاد میکنند و کار دیگری نیز نمیتوانند بکنند.
امام حسین(ع) به حضرت زینب(س) میگویند: اینها که به حرف گوش نمیدهند. پس بچهها را بردار و به داخل خیمهها برگردید و در این جا نباشید. تنها راه حلی که در چنین وضعیتی به نظر امام حسین(ع) میرسد، این است که برای کم کردن از قساوت این صحنه، بچهها منظره شهادت پدرشان را نبینند. چون دستور امام بود، زینب(س) سریعاً دستور را اجرا میکند و بچهها را به داخل خیمهها راهنمایی میکند.
اینکه بچهها پدر بزرگوارشان را با چنین وضعیتی مشاهده کنند و برگردند، چه معنایی میتواند داشته باشد و چه کسی میتواند آن حال و وضعیت را تحمل کند؟ هیچ کفتار و گرگی تحمل چنین صحنه دلخراشی را ندارد! بچهها به همراه حضرت زینب(س) به خیمهها بازگشتند، آن گاه امام حسین(ع) شهید شدند. وقتی که این منظره تمام شد، ابن سعد به افراد خود دستور داد که بروید خیمهها را غارت کنید و سپس آتش بزنید!
لشکر کفر به دستور ابن سعد به خیمهها ریختند و بچههایی که دو روز بود تشنه ماندهاند و از اول صبح روز عاشورا تا ساعاتی از بعد از ظهر دایماً داغ کشته شدن پدر و برادر دیدهاند و همین لحظه از میدان قتلگاه برگشته و آن صحنه دلخراش را دیدهاند و به خیمهها بازگشتهاند، به دستور حضرت زینب(س) آرام گریه میکنند؛ چرا که صدای گریههایشان به گوش امام حسین(ع) نرسد و موجب اذیت ایشان نشود.
یک چنین بچههای مظلومی را در نظر بگیرید! آن هم چه بچههایی، بچههای پیغمبر(ص)، بچههای حضرت زهرا(س)، خانوادهای که غیر از عزت چیز دیگری در دوران زندگیاش ندیده است. یک مرد هم در خیمهها نیست. فقط یک مرد وجود دارد و آن هم امام سجاد است که بیشتر از دیگر بچهها نیاز به پرستار دارد؛ چرا که ایشان مریض هستند و نیاز به حمایت دارند. دفعتاً سر و صدای اشرار کوفه بلند میشود و با اسب به خیمهها میتازند، خیمهها را به آتش میکشند و از طرف دیگر بچهها و خیمهها را غارت میکنند.
حضرت زینب(س) در خصوص فاجعه کربلا میفرماید: من در خیمه امام سجاد(ع) بودم و ایشان را دلداری میدادم که بتواند از فاجعه کربلا جان سالم به در ببرد. دفعتاً نانجیبها وارد خیمهها شدند و هر چه بود برداشتند، حتی پوستی که زیر پای امام سجاد(ع) بود، کشیدند و این مریض مظلوم را با صورت به زمین انداختند. سپس شمر ملعون در خیمه حاضر شد و دستور قتل حضرت سجاد(ع) را داد.
حضرت زینب(س) میفرماید: وقتی که من این جمله را شنیدم، سریعاً خود را سپر وجود حضرت سجاد(ع) کردم. آن گاه قسم یاد کردم و گفتم به خدا تا من زندهام، نمیتوانید این کودک را بکشید؛ چون پدرش امام حسین(ع) او را به من سپرده است. آن قدر اصرار کردم که خائنین منصرف شدند. سپس متوجه خودم شدند، مقنعه را از سرم کشیدند، گوشوارههایم را به زور از گوشهایم درآوردند. بچهها در همین حین از خیمه بیرون آمدند و در بیابان کربلا متفرق شدند. وقتی که همه چیز تمام شد و آرام گرفت، بچهها را جمع کردم.
حضرت فاطمه، دختر جوان امام حسین(ع) نیز که در فاجعه عاشورا بوده است، میگوید: وقتی که ما فرار میکردیم، یکی از افراد نانجیب ابن سعد مرا تعقیب کرد. بعد از اینکه به من رسید، نیزهای به پشت من زد و من به زمین افتادم و از هوش رفتم. وقتی که به هوش آمدم، عمهام را بالای سرم دیدم که نشسته است و سرم را بر روی دامن خود گذاشته است. بسیار خوشحال شدم. سپس رو به من کرد و گفت: برویم و دیگر بچهها را که گم شدهاند، پیدا کرده و دور هم جمع کنیم. وقتی خواستیم حرکت کنیم، متوجه شدم مقنعه به سر ندارم و از گوشهایم خون جاری است رو به عمهام، حضرت زینب(س) کرده و از او درخواست مقنعه و روپوش کردم. حضرت زینب(س) فرمود: یا فاطمه! من هم مانند تو هستم و چادر و حجابی ندارم.
خبرنگار جبهه که از طرف »ابن سعد« نظارهگر منظره بود، میگوید: آن منظرهای که ما دیدیم، بسیار قساوتمندانه بود: به خیمهها ریختند و هر کسی به زن و بچهای میرسید، به فکر این بود که از لباس و زیور آلات او استفاده کند و یا از داخل خیمهها چیزی برای خود بردارد. در این حال خیمهها میسوخت و بچهها اطراف بیابان بودند و نانجیبها آنها را در بیابان دنبال میکردند.
ام کلثوم میگوید: نانجیبها وقتی که وارد خیمه من شدند و چیزی در آن نیافتند، فقط یک خلخال به پای من دیدند، آن چنان با خشونت آن را از پاهایم بیرون آوردند که قابل توصیف نیست. آن قدر صحنه عاشورای کربلا رقتبار بود که تأثیری منفی در اردوگاه ابن سعد گذاشت. در کتابها نوشتهاند که زنان افسران اردوگاه ابن سعد که همراه شوهران خود در اردوگاه بودند، با مشاهده این منظره دیگر طاقت نیاوردند و شمشیر، یا چوب خیمه را برداشتند و بر سر جمعیت اردوگاه خود فریاد کشیدند و به خانواده خود گفتند: ای نامردها! بچههای پیغمبر خدا این گونه مورد تهاجم قرار میگیرند، ولی شما عکسالعمل نشان نمیدهید و فقط نظارهگر شدیدهاید؟!
به ابن سعد گفتند که در خیمههای لشکر شورش به پا میشود که دفعتاً صحنه عوض شد و دستور داد که دیگر کسی به خانواده امام حسین(ع) تعرض نکند. همچنین دستور داد خیمه بزرگی به پا کنند و تعدادی به عنوان محافظ از خیمه آنها حفاظت کنند.
فاجعه کربلا یکی از دلایل حاکمیت استکباری است و عمل مستکبران بهتر از این نمیشود. اگر ما امروز شاهد جمعه خونین مکه هستیم و اگر شاهد این قساوتهای بعثی عراق هستیم که حتی هم وطنان خود را بمباران شیمیایی میکنند و وقتی که میبینیم مدعیان حقوق بشر به جای اینکه این جنایات را محکوم کنند، به عدالت اسلامی میتازند، بیش از این نباید از اینها توقع داشته باشیم. این ماهیت و ذات استکبار است.
تعبیر قرآن در این مورد این گونه است که استکبار، تمام وجودش به غیر از کینه نسبت به حق و حقیقت چیزی نیست و یکی از وظایف ما است که در مقابل جریانات شوم استکباری بایستیم و هر چه خداوند تقدیر بکند، بپذیریم و مبارزه و جهاد کنیم تا بتوانیم حق را حاکم کنیم.
»أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ
الرَّحیم/ قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَّمَدٌ/ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُوْلَدْ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ«.
خطبه دوم
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ العالَمینَ وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الهادی المهْدی(عج).
تمام برادران و خواهران را بعد از دعوت به تقوا و پرهیز از محارم به اطاعت از وظایفمان در انجام واجبات سفارش میکنم و ضمن گرامی داشت یاد آیتاللَّه طالقانی که از پیشروان بزرگوار مبارزات اسلامی و نهضت دینی و مردمی ما بود و یاد همسنگر و همراه مقاوممان شهید قدوسی، مسایل جاری منطقهای و جهانی را مطرح میکنم.
برنامهای را که به نظر میرسد کفر جهانی و دشمنان ما در این شرایط تنظیم کردهاند، در این خطبه توضیح میدهم و راه علاج را مشخص مینمایم. به نظر میرسد که کفر جهانی با مرکزیت آمریکا و دو بازوی ارزان استکباری که فرانسه و انگلستان هستند و با عاملیت حکام مرتجع در منطقه و منافقین، لیبرالها، سلطنت طلبها و ضدانقلابیون داخلی به خیال خودشان برنامه حساب شده و همه جانبهای برای اهداف خاصی در حال حاضر تنظیم کردهاند که اگر تا مدتی پیش ابعاد آن مشخص نبود، الان روشن است؛ خیلی چیزها بر ملا شد که از گفتهها، نوشتهها و کارهایشان به خوبی میتوان استنباط کرد.
به نظر من استکبار جهانی و دشمنان ما چند هدف را در حال حاضر دنبال میکنند و این اهداف با همدیگر است و به هر مقداری از آن که بتوانند برسند، برایشان فتح است و هر مقداری که از دست بدهند، شکست است. ما باید برنامهریزی کنیم که با همه این اهداف مبارزه کنیم و راه خودمان را با قدرت، دلگرمی، امید و نشاط ادامه دهیم و البته ملت ما تاکنون ثابت کرده که این گونه است، ولی نیاز است که ما راهی را که انتخاب کردهایم، همیشه مرور کرده و قدم به قدم بررسی کنیم.
چیزهایی که به ذهن من میرسد، این است که عرض میکنم: یکی از مهمترین اهدافشان تضعیف انقلاب اسلامی است که اینها احساس کردهاند (و گفتهاند و اعتراف کردهاند) که امروز عمدهترین خطری که منافع نامشروع استعمار را تهدید میکند، این حرکت جدید و توفنده اسلامی است که پایگاه آن در ایران است.
همین دیروز مقالهای را یکی از تحلیلگران غربی نوشته بود که در جراید آمد و رادیوهایشان خواند و آن این بود که امروز دیگر در دنیا حرکت نفس داری در مقابل جمهوری اسلامی ایران نیست. با صراحت گفتند که مارکسیسم دیگر جاذبه جذب جوانها را ندارد و جوانهای کشورهای اسلامی، دیگر با جاذبه ناسیونالیسم و وطنگرایی، قومیتها مثل نژاد عربی و چیزهای دیگر نمیجنگند. دیگر آن جاذبه، لازمه ایثار و جان بازی را ندارد. جدیدترین و قویترین موجی که امروز دنیا را دارد تکان میدهد، موج اسلام گرایی و به تأبیر خودشان بنیادگرایی اسلامی است.
البته مکرر گفتهایم این بنیادگرایی که اینها میگویند، ما نمیفهمیم که اینها چه منظوری از این اصطلاح دارند و در ذهن اینها بنیادگرایی چه معنایی دارد. بنیاد؛ یعنی اصل و پایه، اگر منظورشان پایه گرایی است، اصول گرایی است که این تعریف است، ولی مفهومی که یک غربی از این کلمه برداشت میکند، برای ما روشن نشده است. با یکی دو تا از اینها وقتی صحبت کردیم، دیدیم در ذهنشان مثلاً یک نوع عقب گرد و رجعت به عقب و این طور چیزی است، ولی این کلمه آن را نمیفهماند.
به هر حال، آنها به صورت ذم و عیب استعمال میکنند، نه به صورت تعریف که اینها اصولگرا هستند و روی پایهها و معیارها حرکت میکنند. ولی معنای واقعی کلمه همین است. امروز این موج برای اینها موج خطرناکی است و برای شکستن و جلوگیری از توسعه این موج برنامهریزی میکنند. یکی از کارهایی که میکنند و یکی از اهدافی که در این حرکات تقریباً دیوانهوار در منطقه میشود، همین است.
دوم حفظ حزب بعث عراق و شخص صدام است و این را ما در گذشته نمیدانستیم که برای اینها تا این حد اهمیت دارد. در تحلیلهایمان، در محاسباتمان یا اظهاراتی که میشد، به این نتیجه میرسیدیم، اما این مقدار واضح نشده بود. امروز سخنگویان قدرتهای استکباری و استثماری با صراحت میگویند که حزب بعث را اگر از دست بدهیم، نمیدانیم بعدش چه میشود؛ یعنی آن نقطه مقاومت در برابر موج اسلام و خط حفاظت از منافع استکبار را امروز حزب بعث و شخص صدام تشخیص دادهاند. آن نقطه اصلی حزب بعث هم شخص صدام است و برای حفظ او الان دارند سرمایهگذاری میکنند، خیلی هم سرمایهگذاری میکنند؛ از آبرویشان، حیثیتشان، پولشان، امکانات فنیشان، تبلیغاتشان، عوامل مخفیشان و از چهرههایی که در جامعه اسلامی مخفی کرده بودند که در روز مبادا به کار بگیرند، مایه میگذارند و همه اینها را دارند یکی یکی به میدان میآورند تا این حزب بعث را حفظ کنند و به نحوی او باقی بماند. عقیدهشان این است که اگر این خاکریز شکست، دیگر معلوم نیست که در مقابل سیل حرکت و امواج حرکت اسلامی، کجا باید خاکریز دوم را تشکیل بدهند و آن خاکریز دوم چه کسی است و قدرت آن تا چه حدی است!؟ این نقطه الان روشن روشن است.
مسأله سومی که الان تعقیب میکنند، (البته اینها همه، محور همین مسایل است، اما هر یکی از اینها جداگانه برایشان هدف است) این است که مانع وحدت دنیای اسلامی شوند. این شعار »هفته وحدت« و اقدامات وحدت طلبانهای که جمهوری اسلامی و سایر دلسوزان نظام اسلامی در سراسر دنیا میکنند، اینها را به وحشت انداخته است. کاری را که اینها در طول چند نسل کرده بودند و تفرقه ایجاد کرده بودند، در معرض خطر و زوال میبینند و الان باید یک حرکتی بکنند که به جای این وحدت که مهمترین سرمایه مردم مسلمان است، تفرقه را که مهمترین حربه استکبار است، حفظ کنند.
آنچه که خلق کرده بودند و حرکاتی که در مکه انجام شد، بهترین سند برای ما است. در این قسمت ما شکی نداریم که این کار برنامهریزی شده بود. شکی نداریم این کار برای این بود که آن چنان خونی بین مسلمانها برقرار میکنند که عبور از این با هیچ پلی ممکن نباشد و آن چنان پلها را بشکنند که مسلمانها را در مقابل هم قرار بدهند و حالا به چه قیمتی تمام شود، این دیگر شرایط آینده است که ممکن است آنها نتیجه معکوس هدفشان را بگیرند. اما آنها این هدف را دارند که میخواهند یک تفرقهای درست کنند که از این به بعد، نشود به این زودی دنیای اسلامی به هم نزدیک شود.
هدف چهارمیکه تعقیب میکنند، حضور مجدد نظامی قوی در خلیجفارس است. این خودش یک هدف مستقلی است. یک زمانی بود که اینها نیاز به این حضور نداشتند. انگلستان دستگاهش را جمع کرد و رفت، آمریکا هم به حداقل گذاشت. البته آمریکا قبلاً نبود، فقط انگلستان عمدتاً در اینجا بوده است. اینها احساس کرده بودند که دیگر لازم نیست باشند. شاه در ایران بود، عربستان در جنوب خلیجفارس بود، شیوخ خلیجفارس سراسر جنوب را داشتند، صدام به صورت نگهبان مخفی استکبار با شعارهای دروغین چپ روانه آن طرف خلیج بود، اردن آن طرف بود، اسرائیل آن طرفتر بود، مصر را برگردانده بودند و در اختیار داشتند. دیگر نیازی نبود که نیروهای رسمی استکبار و قوای نظامی در اینجا باشند.
اینها به محض اینکه انقلاب اسلامی پیروز شد، طراحی کردند و نیروی به اصطلاح »ستاره درخشان« یا واکنش سریع، همان موقع تشکیل شد. آن موقع میخواستند به بهانه گروگانهای آمریکایی در ایران حضور پیدا کنند، که قضیه ختم شد و نیامدند. چون جنگ شروع شد، اینها گفتند جنگ کار ایران را میسازد و نیازی ندارند بیایند. حالا دیدند نه، این جنگ برعکس میشود.
فکر کرده بودند این جنگ ایران را یا آنقدر ضعیف میکند که دیگر توان مبارزه ندارد، یا اینکه از بین میبرد. الان میفهمند ایران خیلی نیرومندتر از اوایل جنگ یا اوایل انقلاب است، لذا میبینند که نیاز هست که حضور پیدا کنند و بهانه را هم صدام در دستشان قرار داده و همه اینها دستشان تو هم است. اینها برای کارهایشان هر وقت بخواهند، بهانه درست میکنند و میآیند. بهانه درست کردن برای اینها کاری ندارد. بهانه را درست کردند و الان حضور جدی پیدا کردهاند و حرکات مشکوکی هم دارند میکنند که دیگران را هم پشت سر خودشان بیاورند. من این حرکات مشکوک را عرض میکنم: ببینید! مثلاً یکدفعه در شرق تنگه هرمز در کنار خورفکان که منطقه امنی برای کشتیها بود، مین در میآید. در این منطقه همه کشتیها میآیند و آنجا مثل یک گاراژی است که جمع میشوند و سوخت میگیرند، سرویس میکنند، کارهایشان را درست میکنند و میآیند در خلیجفارس و نفتشان را بر میدارند و بیرون میروند و اگر لازم باشد، میمانند و یک نفسی تازه میکنند و دوباره حرکت میکنند و راههای دور را شروع میکنند و میروند.
آنجا مین منفجر میشود! یک دفعه میبینیم انگلیس و فرانسه که بنا نبود بیایند و دیگران که بنا نبود بیایند، شروع میکنند به مین روب آوردن. منتها اشتباهی که کردند و ناهماهنگی که بود، این بود که بعضی از سران آمریکا، همان روز گفتند که آمریکا باید شرق خلیجفارس را که سر راه ایران است، مین بگذارد!
حالا ما یکی از دهها کشوری هستیم که از این راه استفاده میکنیم. خیلیها استفاده میکنند، ولی خواستند قضیه را به گونهای جلوه دهند که حضورشان را جدیتر کنند. در همین یکی دو روز یک چیزهای مشکوکی اتفاق افتاد. میگویند: یک کشتی ژاپنی را که حامل نفت ایران بوده، قایقهای تندرویی زدهاند. خوب! تا قایقهای تندرو میگویند؛ یعنی ایران! چون فعلاً مردم دنیا این طوری میفهمند، ولی کشتی در جایی زده شده که کاملاً مشکوک است. شاید آمریکاییها زدهاند!
آمریکاییها هم الان قایق تندرو و مسلح همراهشان آوردهاند و خودشان هم اعتراف کردهاند. میآیند در نزدیک امارات میزنند که تا کشور امارات هم که تا به حال آمریکا را دعوت نکرده، دعوت بکند. یا در کویت دیروز یا پریروز میگویند: یک موشک سرگردانی رفته و به آنجا خورده! معلوم نیست این موشک را کی زده؟ عراق زده؟ ایران زده؟ خوب! موشک را که هر آدم کم سوادی هم اگر جهتش را تعیین کند، فوری میفهمد از کدام طرف آمده است! موشک که دور نمیزند بیاید! از آن نقطهای که حرکت میکند، با خط مستقیم به آنجا میرود.
خوب! میتوانند جهت موشک را تعیین کنند. اصلاً بگویند: از فلان نقطه آمده یا دقیقاً عراق زده؛ چون در موقعی بوده که کاروان آمریکایی هم به بندر »مینای احمد« رسیده بود و فکر کرده شاید بخورد به کشتیهای آمریکایی و یک مسأله جدیدی به وجود بیاید یا بهانه به دست بدهد. در اخبار هست، البته ما هنوز مطمئن نیستیم، ولی اطلاعات به ما میگوید که یک هواپیمای عراقی هم در فضای کویت زده شده است. حالا یا اشتباهی یا خیال کردند موشک را او زده یا چیزی دیگری بوده! این طور چیزها را نمیگذارند فاش بشود.
پیداست که دارند برای آوردن دیگران هیاهو میکنند که اینجا پایههای حضور نیرومندتر و با دوامتری برای خودشان درست کنند. در همین رابطه چیزهایی مثل حادثه مکه لازم است که روابط کشورهای جنوب خلیج را با ایران آن قدر تلخ کنند که آنها از آمریکا دعوت کنند که بیاید در خاکشان. اگر بناباشد نیروهای دریایی فقط متکی به آب باشند، اداره کردن یک نیروی عظیم در آب بسیار بسیار دشوار و تقریباً غیر عملی است.
اینها یک پایگاه در بحرین دارند که این بالاها است و یک نیمه پایگاه در عمان دارند که برای این کار کافی نیست. نیاز دارند که اجازه فرود آمدن هواپیما بگیرند، نقطه سوخت گیری و تدارکاتی بگیرند و برای مرخصی این ملوانانی که در دریا دارند (سربازها و تفنگداران) فکری کنند. اینها بالاخره در کشتی میپوسند، باید هر چند روز بیایند روی زمین یک قدری استراحت کنند. باید برنامهریزی کنند و برای این منظور به ساحلهای جنوبی نیاز دارند. باید آن چنان خطر را اینجا جدی کنند که اینها بگویند: یا اللَّه! بیایید خرج و سوخت و نان را هم میدهیم، بیایید در اینجا مستقر بشوید!!
پس یکی از اهداف مهم اینها این است که در خلیجفارس حضور نظامی پیدا کنند؛ حالا جنگی بشود یا نشود! هدف دیگری که اینها دارند، حفظ اسرائیل است که مهمترین اهداف است. اصلاً جنگ تحمیلی هم برای حفظ اسرائیل شروع شد. آنها احساس کردند که اگر عربها با انقلاب ایران متحد شوند، اسرائیل رفتنی است و لذا باید جلوی این را بگیرند و با آن جنگ این کار را کردند.
البته عربها که ماهیت خود را دارند نشان میدهند و معلوم است اینهایی که حاکم هستند، کسی نیستند که با ایران برای جنگ با اسرائیل متحد شوند. اینها اگر هم با ما در صلح و صفا باشند، فقط برای زندگی و برای ادامه حکومتشان است، نه برای جنگ با اسرائیل. اینها ماهیتشان ضداسرائیل نیست؛ چون حالا دیگر مسایل کاملاً روشن شده است. هدف مهمی که در این رابطه تعقیب میکنند، این است که عربها را به اسرائیل نزدیک کنند و آن خصومتها و درگیریهایی را که بوده، حل کنند و ما میبینیم که پیشقدم این کار هم نماینده عراق در آمریکا میشود.
نماینده رسمی عراق در آمریکا چند روز پیش رسماً اعلام کرد که: »عربها دیگر نیازی نمیبینند که با اسرائیل بجنگند و ما میخواهیم با صلح و صفا با اسرائیل همزیستی مسالمتآمیزی داشته باشیم«. این حرف از نماینده چه کسی است؟ از نماینده کسی است که چند سال پیش جبهه پایداری را قبول نداشت و میگفت چون اینها اهل جنگ نیستند، من با اینها نیستم! ما دنبال کسی میگردیم که با اسرائیل بجنگند!
این چهره صدام و حزب بعثی است که با این شعار بر مردم عراق حاکم شدند و در منطقه جای خودشان را محکم کردند. این اعلان رسمی خیلی حرف بزرگی است و حالا جالب و تأسف بار هم این است که وقتی این اعلان رسمی میشود، هیچ عکسالعملی در دنیای عرب ندارد. همهشان خفقان گرفتهاند و هیچ کس نبود که بگوید: عراق بیخودی میگوید، ما باید با اسرائیل بجنگیم!
این حرف را اگر در 5 سال پیش، 10 سال پیش میزدند، تکفیرشان میکردند. اینها را از جرگه خودشان بیرون میکردند. خوب!کی این را بگوید؟ عربستان بگوید؟ کویت بگوید؟ امارات بگوید؟ اردن بگوید؟ مصر بگوید؟ شاه حسن و حبیب بورقیبه بگوید؟ الان کی این حرف را بزند؟ این هم وضعی است که الان دارند تعقیب میکنند که عربها را با اسرائیل در سایه این هیاهویی که راه انداختهاند، متحد کنند.
مسأله دیگری که مکرر هم تا به حال گفتهایم، حل مشکل داخلی ریگان است. حزب جمهوریخواه درآمریکا دچار وضع بسیار دشواری شده و اگر این طوری پیش برود، برای مدتی از میدان سیاست دور میشود. اینها برای حل مشکل داخلی خودشان باید یک جایی قدرت نمایی کنند که افکار آمریکاییها را از کثافتکاریهای داخلی به آنجا منتقل کنند و بهترین جا را اینجا دیدند برای اینکه از ایران انتقام هم بگیرند؛ چون ایران را باعث آن رسوایی و ضعف خودشان میدانند.
دادستان آمریکا همین امروز اعلام کرده که من باید ریگان را بازجویی کنم! یک رئیس جمهوری که به اتهام تخلف از قانون و زیرپاگذاشتن اصول به محکمه برود یا بازجو برود پیش او و او را بازجویی کند، دیگر صلابت یک رئیس جمهوری را ندارد. اینها خواب میدیدند که لینکلن، روزولت و امثال اینها در عصر ریگان دوباره در تاریخ آمریکا زنده شدهاند! و حالا که میبینند به یک متهم محکمهای تبدیل شده، برایشان بسیار دشوار است.
برای منتقل کردن مشکلات داخلی حزب جمهوری خواه آمریکا به خارج، اینها نیاز دارند در خلیجفارس این بحرانها به وجود بیاید. هدف دیگری که دارند، این است که اعتماد نوکرانشان را که در این مدت از آنها سلب شده، برگردانند. بعد از انقلاب اسلامی، هر روز یک رشته اعتماد و امید نوکران آمریکا در منطقه ضعیف شده است: وقتی که آمریکا نتوانست از شاه حمایت کند، اینها گفتند خوب! معلوم میشود آمریکا هر وقت لازم شد، نوکرش را آزاد میکند و میرود؛ همین کاری که با شاه کرد. در فیلیپین نتوانست کاری برای مارکوس کند؛ همین مسأله ممکن است برای اینها تجدید شود.
این قضیه مک فارلین که به این رسوایی کشید و اینهادیدند که آمریکا ضمن اینکه باآنها ادعای دوستی و حمایت میکرد، پشت پرده دنبال این بوده و التماس میکرده که جمهوری اسلامی را داشته باشد و میخواسته باما رابطه برقرار کند. نه به خاطر این چند قطعه اسلحه! مسأله این نیست؛ چون اینها میدانند چیزی نبوده و آنها یک هزارم آنچه که به عراق دادهاند یا خودشان گرفتهاند نبوده است.
مسأله این است که اینها از اطلاعاتی که به دست آمد و اعلان هم شد، مطمئن شدند که آمریکا خاضعانه دنبال این است که دل جمهوری اسلامی را به دست بیاورد و با انقلاب اسلامی سر و کار داشته باشد و آنها میدانند اگر جمهوری اسلامی حاضر شود که چراغ سبزی به آمریکا نشان دهد، او جمهوری اسلامی را بر آنها ترجیح میدهد. اعتماد آنها متزلزل شد و آمریکا الان لازم دارد که اعتماد آنها را جذب کند.
این مجموعه اهداف مهم آمریکا و انگلیس و فرانسه است که دارند این ماجراجویی را در منطقه میکنند. تا اینجایی که ما میبینیم، به احتمال زیاد هنوز مسأله در حد صحنه سازی، ارعاب و جنگ روانی است که ما قبلاً هم گفتیم و اینها امیدوارند که بتوانند با همین صحنه سازیها کار را تمام کنند و کار به درگیری کشیده نشود.
سیاست فعلیشان تا امروز به احتمال قوی این است، مگر اینکه مسایل دیگری باشد که ما مطلع نیستیم یا فعلاً برای ما قابل محاسبه نیست. و در این راه سازمان ملل و شورای امنیت را هم استخدام کردهاند!
آمریکاییها با اینکه خودشان ماده پنج آن قطعنامه را نقض کردند، هنوز دارند سازمان ملل را دنبال خودشان میکشانند تا بهانه درست کنند. این قطعنامهها تا به حال صدها بار تصویب شده و هیچ کس قبول نکرده و هیچ وقت طرف مظلوم قطعنامه را نخواهد پذیرفت، ولی این دفعه دارند سر و صدا راه میاندازند. این قطعنامه را برای این میخواستند که هیاهوی بینالمللی درست کنند. اما ما مطمئن نیستیم که این قضیه در همین حد میماند؛ همه جنگهای بزرگ از نقاط کوچک درست شده است.
وقتی که 2 لشکر در مقابل هم ایستادند و با هم حرف اوقات تلخی و بدگویی و انتقاد، رد و بدل کردند، در یک نقطهای ممکن است اتفاق بیفتد که یک گلوله زده شود. گلوله بیجواب نمیماند و اگر چنین اتفاقی افتاد، دیگر گلوله سوم و چهارم و .... یک گلوله میشود پنج گلوله و پنج گلوله میشود پنجاه گلوله و پنجاه گلوله میشود پانصد گلوله و دیگر نمیایستد!
صدای گلوله، گلوله میآورد. خون، خون میآورد و درگیری، درگیری را توسعه میدهد. بین افراد این طوری است، بین گروهها هم این طوری است. وقتی که جو هم غیر قابل اعتماد باشد و عناصری هم در این وسط باشند که بخواهند فتنه جویی کنند (که خیلیها هستند، از جمله خود عراق الان هدفش این است که جنگ را جهانی کند تا خودش را از این بحران نجات بدهد) این حوادث ممکن است اتفاق بیفتد.
بنابراین، این حوادث ممکن است برای ما اتفاق بیفتد. سیاست ما این است که ضمن اینکه از همه امکاناتمان استفاده میکنیم که چنین اتفاقی نیفتد، بردباری خود را حفظ میکنیم، حدود را مواظب هستیم و اصول خود را حفظ میکنیم. سیاست مقابله به مثل، اصلاً قابل اغماض نیست. همان طور که گفتیم هیچ موردی را بیجواب نمیگذاریم، اما بلد هستیم چه جور عمل کنیم که بهانه به دست آنهایی که میخواهند آشوب را بیشتر بکنند، ندهیم! اما خودمان را باید آماده کنیم برای اینکه یک چنین اتفاقی ممکن است پیش بیاید.
من با صراحت عرض میکنم: با مجموعه اطلاعات ما و محاسباتی که میکنیم، این اتفاق ممکن است پیش بیاید که درگیری از حد ما و عراق تجاوز کند. ما باید برای آن روز آماده باشیم و پیشبینی میکنیم که وقتی یک روز آن اتفاق بیفتد، آمریکا و فرانسه و عربستان و کویت بیش از همه پشیمان خواهند شد!
ببینید! جنوب خلیجفارس جایی نیست که بتواند جنگ را تحمل کند. آنجا یک باریکهای در لب دریا است و از کارشناسان و متخصصان و پیمانکاران خارجی پر است. خارجیها را هم که میشناسید؛ یک گلوله که ده کیلومتری آنها بخورد، فرار میکنند. آنها جرأت ندارند که آنجا بمانند و خطر را تحمل کنند. یک سر و صدای بمب و گلوله و موشک که در سواحل جنوب پیدا شود، اکثر کارهای جنوب خلیجفارس تعطیل خواهد شد. آنها مثل ایران نیستند که اگر کارشناسان خارجی رفتند، خودشان فوری بیایند اداره کنند. چاههای نفت، پالایشگاه و نیروگاهها میخوابد، پیمانکاریها و کارها تعطیل میشود، تجار و کمپانیها فرار میکنند. آنجا جای جنگ برای اینها نیست!
تعطیل شدن صنعت نفت در جنوب خلیج که طبیعیترین حال اولین جرقههای جنگ است؛ یعنی این که دنیا از یکی از شریانهای اساسی تغذیه خودش باید محروم شود! کی دنیا میتواند که این جنگ را طولانی تحمل کند؟ یک روز، یک هفته، یک ماه، دو ماه میشود، ولی ایران از آن مواردی نیست که با سه ماه بشود آن را از پای در بیاورند. ایران از آن مواردی است که سالها میتواند با نیروهایی که در داخل خودش دارد و امکاناتی که درون خود دارد، اینجا را بحرانی نگه دارد!
اگر ما تحمل خسارت را در حواشی جنوب و جنوب کشور خودمان بکنیم، آنها به مراتب بیشتر خسارت تحمل میکنند؛ دنیا بیشتر تحمل میکند و اینها زیر سر حزب جمهوری خواه آمریکا خواهد بود و ما پیشبینی میکنیم همین طور که تا به حال هر قدمی را که آمریکا در اینجا برداشته ضرر کرده، آن قدمهای نهایی هم برایش کشنده باشد! و او را آن چنان پشیمان خواهد کرد این حرکت که بعداً دیگر هیچ نصیحتی هم مفید نباشد.
ما همین حالا میگوییم، بارها هم تا به حال گفتهایم که اگر الان آمریکا بخواهد عقبنشینی کند، آسانتر از فرداست و دیروز اگر عقبنشینی کرده بود، از امروز آسانتر بود. ما حالا قبول داریم که پس بردن نیروی دریایی و اعلام غلط کردن، از قرض دادن پرچم برای آقای ریگان دشوار است! اما تحویل گرفتن جنازهها با پرچم آمریکا بسیار دشوارتر است!!
به ملت خودمان هم عرض میکنیم و هشدار میدهیم که مواظب و آماده باشند! جوانها در این هیجان عظیم حماسه سازان عاشورا با وسعت شرکت بکنند و برای برنامههای دیگری که تنظیم شده گوش به زنگ باشند وآمادگی پشت جبهه را حفظ کنند، جنگ به مرحله بسیار حساسی رسیده و کرانههای پیروزی کاملاً به چشم میخورد.
این کشتی که در این دریای متلاطم، در این چند سال به این خوبی امواج خروشان را پشت سر گذاشته، الان نزدیک به ساحل است و از این دستپاچگی که در جبهه کفر میبینیم که اینها دست به کارهای دیوانهوار میزنند و از اخباری که از درون عراق داریم که تلاطم جدی در آنجا شروع شده (شمال عراق از دست رفته، نوبت جنوب و مرکز و غرب عراق است) انشاءاللّه به زودی اخبار خوبی خواهید شنید!
بنابراین وضع عراق (از درون) و حامیانش در حالی است که دارند حرکتهای مذبوحانه میکنند. ما پشت به کوه و متکی به خدای بزرگ و متوکل الی اللّه و الهام گرفته از مکتب سرخ ابیعبداللّه و بزرگوار شهیدان تاریخ و شهدای دیگری که درس به این جوامع انسانی دادهاند، هستیم. امیدواریم ضمن اینکه خود انجام وظیفه را پیروزی میدانیم، در آینده به لطف خداوند شاهد پیروزیهای چشمگیری باشیم. خطبهای هم برای خواهران و برادران عرب داریم که برای آنها همین وضع موجود منطقه تشریح شده است.
ترجمه خطبه عربی
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
در هفته گذشته نماینده رسمی عراق در آمریکا با گستاخی تمام رسماً و علناً اعلام کرد که عربها مایل به همزیستی مسالمتآمیز و به دور از هرگونه جنگ با اسرائیل هستند. این همان حرف »کمپ دیوید« است و از ماهیت حقیقی حزب بعث عفلقی عراق، بعد از سالها مخفی کاری نیرنگ آمیز پرده برمیدارد.
عجیب است که این اقدام با هیچ عکسالعملی در محافل عربی و حتی در بین آنهایی که در موقع اعلان »کمپ دیوید« عکسالعمل نشان داده و روابطشان را با حکام مصر به صورت ظاهر قطع کرده بودند، همراه نبود. پس چه فرقی بین امروز و آن روز است؟ آیا آرمانهای صهیونیسم تغییر کرده یا عرب؟ آیا فلسطینیها به حقوق خود دست یافتهاند یا چیزهای دیگری هست؟
شکی نیست که ماهیت اسرائیل تغییر نکرده و صهیونیسم در همان اهداف توسعهطلبانه و طبیعت غیر شرعی غاصب و مزدور امپریالیسم باقی است. حکام عرب نیز نوعاً وضع سابق را دارند و ملتهای عرب تغییری نکردهاند و فلسطینیها هم در خلال سالهای آوارگی به چیزی از حقوق خود دست نیافتهاند؛ بلکه از بعضی از مواضع خود ضمن پرده برداشتن از حقیقت بعضی از سرانشان عقبنشینی کردهاند. پس حادثه جدید چیست؟
مسأله جدید و روشنی که در منطقه به وجود آمده است، همان پیروزی انقلاب اسلامی در ایران است که منجر به طرح اسلام به عنوان شیوهای برای حل معضلات جهانی اسلامی شد و در دل مسلمانان امید برانگیخت و موجب وحشت استکبار، امپریالیسم و صهیونیسم شد. این واقعه عظیم همچنین باعث خوف و وحشت بعضی از حکام عربی شد که سیاستی ارتجاعی و مزدور امپریالیسم در پیش گرفتهاند؛ زیرا، آنان مصالح خود را در کنار مصالح امپریالیسم و صهیونیسم و متناقض با منافع اسلامی و در معرض خطر میبینند.
جنگی هم که توسط رژیم بعث عفلقی عراق برایران (به عنوان رهبر این حرکت اصیل اسلامی) تحمیل شد، نتیجه معکوس داده و خود بعثیها را به مخاطره انداخته است. از اینجا است که آنها مجبور به برداشتن نقاب از چهره خود و اربابانشان شدهاند و دیگر ضرورت یا مصلحتی در فریب ملتها با شعارهای برّاق و دروغ خود در یاری فلسطینیها و مخالفت با اسرائیل نمیبینند؛ بلکه بعضی از سازمانهای فلسطینی را نیز به دنبال خود میکشند.
ببینید که گستاخی آنها به کجا رسیده است! حکام آل سعود میهمانان خدای رحمان را در زمان حج به جرم سر دادن شعار»مرگ براسرائیل و مرگ بر حامیان اسرائیل« قربانی میکنند و سران مرتجع عرب نیز این جنایت زشت را تأیید میکنند و به جای اینکه جنایت جلادان خائن به اسلام را محکوم و از حرمت بیتاللّه الحرام دفاع کنند، به برپایی نشست ناگهانی وزرای خارجه عرب اقدام میکنند تا با گستاخی بگویند که تناقض اساسی آنها با اسلام است، نه با اسرائیل! و با این کار، جهان عرب را از راه دشمنی با اسرائیل به رویارویی با اسلام بکشانند. و اکنون نیز نماینده رسمی رژیم بعث عراق با صراحت اعلام میکند که عربها مایلند که بین آنها و صهیونیستهای اشغالگر سرزمین مقدسمان، صلح برقرار شود! بیشک اگر مخالفت سوریه و بعضی از دولتهای مترقی عرب نبود، تا مرحله قطع روابط با ایران نیز پیش میرفتند؛ همان چیزی که جز برقراری روابط با صهیونیسم نیست. اما آنها با این اعمالشان قبر خود را میکَنند. »فَاعْتَبرُوا یا اُولِی الْاَبْصار«!
»بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ اِذاجاءَ نَصْرُاللَّهِ وَالْفَتْحُ/ وَ رَأَیْتَ
النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ اَفْواجاً/ فَسَبِّحْ بحَمْد رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ اِنَّهُ کانَ تَوَّاباً«.