خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۶۶

    خطبه اول

  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

 اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ الِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ

 الرَّجیمِ، »وَ مِنَ النَّاس مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الحَیاةِ الدُّنْیا وَ یُشْهِدُاللَّهَ عَلی ما فی قَلْبهِ وَ هُوَ اَلَدُّ الخِصامِ«، »اُوصیکُمْ عِبادَاللَّه بتَقْوَی‏اللَّه«.

 در خطبه‏ای که دو هفته پیش ایراد شد، یکی از ویژگیهای استکبار را مطرح کردیم که نفاق و دورویی و تفاوت دل و زبان آنها است که در آن خطبه، اختصاصاً از مصداق لشکرکشی شیطان بزرگ و رئیس مستکبرین در خلیج‏فارس صحبت شد و امروز که عاشورای حسینی است و همه دلها و احساسات ملت ما متوجه عاشورا و کربلا است، من فکر کردم باز هم مناسب است یکی از صحنه‏های آثار همین روحیه استکبار را در رابطه با حوادث عاشورا و حوادث جمعه خونین کعبه مطرح کنم و این دو جریان را در کنار هم بگذاریم و مطالبی که می‏شود در یک خطبه کوتاه و مناسب روز مطرح کرد، بگوییم.

 قبل از اینکه وارد این بحث شوم، خواهران و برادران مسلمان را به تقوا و حفظ روحیه اطاعت در مقابل اوامر الهی و اجتناب از نواهی و کارهای نامتناسب دعوت می‏کنم که اگر جامعه ما در این مسیر حرکت داشته باشد، همه این حوادث ریز و درشتی که می‏بینید، مثل نسیمی است که بر کوهساری بوزد. در رابطه با این روحیه مستکبران در آن خطبه عرض کردم که خاصیت اینها این است که به اصول پایبند نیستند. در زبان، روی اصول و معیارها تکیه می‏کنند و شعار اصول گرایی می‏دهند و ادعای ارزشهای مقبول جامعه انسانی را دارند، اما در دلشان چیز دیگری است که بهترین تعبیر را ما از زبان وحی داریم:

 »وَ مِن النَّاس مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فیِ الْحَیوةِ الدُّنْیا«

 برخی از مردم هستند (از مجموعه آیات قبل و بعد معلوم می‏شود منظور طبقه مستکبران است) که ادعای آنها انسان را به اعجاب وا می‏دارد، اما در دلشان چیز دیگری است و دلشان یکپارچه کینه و دو رویی است. وقتی به آنها مسؤولیتی واگذار شود و دستشان به جایی برسد، در عمل فهمیده می‏شود که اینها کی هستند و ادعایشان چیست[t1].

 این ویژگی را ما امروز در استکبار زمان خودمان می‏بینیم و امروز مظاهر آن را در جامعه خودمان در رابطه با استکبار ملموس و محسوس می‏بینیم. در مکه معظمه و در کربلا متناسب با استکبار آن زمان بهترین مصداقش را می‏توانیم معرفی کنیم. یکی از صحنه‏های گویا که من این مطالب را در خطبه قبل باز کردم، شیوه مستکبران است که هرگاه بخواهند یک جنایتی را انجام دهند، اعتراف نمی‏کنندکه ما می‏خواهیم زور بگوییم و ستم کنیم. خودشان را نمی‏شکنند؛ طرف مظلوم را می‏شکنند و مقصر معرفی می‏کنند! هر کاری که به منفعت خودشان باشد، هیچ اصلی از اصول اخلاقی و اجتماعی و معیارها نمی‏تواند مانع آن شود و طرف را به چیزی که خودشان استحقاق دارند، متهم می‏کنند.

 در زمان حضرت موسی(ع) که قرآن از اعماق تاریخ حرف می‏زند، فرعون هم وقتی می‏خواست با حضرت موسای مظلوم و عدالتخواهی که برای نجات مردم مظلوم بنی اسرائیل آمده بود مبارزه کند، به همین شیوه عمل کرد.

 »وَقالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ اَتَذَرُ مُوْسی وَ قَوْمَهُ لِیُفْسدُوا فِی الْاَرضِ«.

 اشراف اطراف فرعون به او گفتند: تو موسی و دار و دسته او را همین طور آزاد گذاشته‏ای که در زمین افساد کنند؟ ببینید تعبیر با افساد، آن هم از یک گروه مظلومی که در یک نسل، فرعون آن همه مصیبت را بر سر آنها آورده بود. اشراف و مستکبرین دستگاه فرعون می‏گویند: موسی دارد در زمین فساد می‏کند! این خیلی حرف است. همین حرفها، منتها با تعبیر دیگری دیروز گفته می‏شد و امروز گفته می‏شود.

 جنایتکار زبان دارد. پرمدعا وقتی می‏خواهد حرفی بزند، هیچ گاه نمی‏گوید که ما زدیم و کشتیم، می‏گوید طرف این جور بود و استحقاق این را داشت! فرعون خودش هم همین تعبیر را دارد که در سوره مؤمن آمده است:

 »اِنّی اَخافُ اَنْ یُبَدِّلَ دینَکُمْ اَوْ اَنْ یُظْهِرَ فِی‏الاَرضِ الْفَسادَ«

 فرعون می‏گوید: من می‏ترسم موسی دین شما را از بین ببرد و یا در زمین ایجاد فساد کند. خب! با مفسد چگونه باید برخورد کرد؟ معلوم است که دنبال این چه جنایتی می‏شود!

 در داستان کربلا تعبیراتی که دستگاه یزید نسبت به امام حسین(ع) می‏کند، شبیه این تعبیرات است. می‏گوید: شما آمده‏اید که شق عصای مسلمین کنید! وحدت مسلمین را بر هم بزنید. خودش به زور از مردم بیعت می‏خواهد، امام حسین(ع) که حاضر نیست زیر بار جرثومه فسادی مثل یزید، به عنوان والی و حاکم اسلام برود، متهم به افساد و تفرقه در جامعه می‏شود و با این حربه تا آخر با امام حسین(ع) می‏جنگند و حتی وقتی بچه‏های پیغمبر را در کاخ ابن‏زیاد و یا یزید آورده بودند، آن جا هم به بچه‏های امام حسین(ع) می‏گفتند که مردان شما خواستند وحدت مسلمین را بر هم بزنند و این هم سزای آنها است!وحدت شعار مستکبرین است!

 در مکه زایرینی که با دست خالی و لباس احرام برای اظهارنظرشان آن هم به عنوان یک فریضه اسلامی و به دستور رهبرشان، دشمنان اسلام را مورد تعرض کلامی قرار می‏دهند و علیه اسرائیل و آمریکا شعار می‏دهند، ما می‏بینیم باز سعودیها همین مسایل را مطرح می‏کنند و می‏گویند اینها آمده بودند کعبه را تصرف کنند!آمده بودند در مردم آشوب ایجاد کنند خب! اگر کسی هیچ حیایی نداشته باشد و برای خودش هیچ حسابی قایل نباشد و هیچ معیاری نداشته باشد و از خدا و تاریخ هم شرم نداشته باشد، وقتی دستش به زمین بند می شود، آن موقع تلاشش این است که حرث و نسل را از بین می‏برد و این از ویژگیهای قشر مستکبر است.

 ما امروز بنا داریم دو صحنه را به عنوان صحنه‏های تاریخی آثار این ویژگی مستکبران و ستمکاری آنها عرض کنیم که قسمت عمده را از حادثه کربلا و بخشی را از حادثه خونین مکه نقل می‏کنیم. این قدر که اسلام و انبیا از عدالت دم می‏زنند و این همه شرط که برای متولیان امور جامعه شده و این دقتها که در این امور شده که ولایت را نمی‏شود به هر کس و ناکسی داد، سرّش این است که این بلاها بر سر مردم نیاید.

 این حادثه‏ای که در مکه اتفاق افتاد، اگر نبودند کسانی که آن جا بودند و ما آنها را قبول داریم و مشاهدات آنها را الان می‏شنویم، باور کردن آن صحنه مشکل است. همان طور که آدم وقتی حالا به 1400 سال پیش بر می‏گردد و این همه قساوت قلب را از لشکر ابن سعد در کربلا و رفتاری که با فرزندان پیغمبر در دوران اسارت کردند می‏شنود، سخت است باور کند. آدم چقدر باید گرگ، ظالم، ستمگر و قسی‏القلب باشد که این کار را بکند! حالا این حادثه در زمان خود ما اتفاق افتاد.

 عربهایی که این کار را کردند، اینها 1300 - 1400 سال از آن زمان بر نسلهایشان گذشته و باید حالا خیلی متمدن‏تر و عاقل‏تر از آن زمان باشند و ما این منظره را دیدیم که این کار را انجام می‏دهند. مصداق آن تعبیر خیلی زنده قرآن را که به اینها می‏گوید:

 »اَلْاَعْرابُ اَشَدُّ کُفراً وَ نِفاقاً وَاَجْدَرُ اَلاَّ یَعْلَمُوا حُدُودَ مااَنْزَلَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ«.

 ما خوب داریم می‏بینیم. در مکه، صحنه به گونه‏ای است که آدم خجالت می‏کشد ترسیم کند. بنده هم الان در صدد این نیستم که صحنه را ترسیم کنم. فقط اشاره می‏کنم و شما می‏توانید بفهمید که چه صحنه‏ای بوده و اینها چه عناصری هستند. می‏شود فهمید که پدران اینها در کربلا بدتر از این کارها را انجام داده‏اند. صحنه این جوری بوده که آن قسمتی که جانبازان و خانمها حضور داشتند و آن هم عمدتاً خانواده‏های شهدا که در جلو جمعیت بودند، آن جا یکی از کانونهای قساوت آل سعود و وهابی بوده که مطلع هستید هم از بالا بر روی آنها سنگ ریختند و هم گلوله به آنها زده‏اند و هم چوب، باتوم و گاز خفه‏کننده زدند که حالا ما با آنها حرف می‏زنیم، می‏گویند: وقتی آن گاز در محیط پخش شد، برای ما تنفس بسیار دشوار بود و بعضیها می‏گویند که دیگر دستهایمان کار نمی‏کرد.

 یکی از خانمهای جوان می‏گوید: روسری و چادر من افتاده بود، ولی گاز خفه‏کننده این قدر بی حالم کرده بود که دستهایم کار نمی‏کرد که روسری را بر سرم بکشم و به یک مردی گفتم که روسری را بر سرم بیندازد و او تعجب کرده بود من که این قدر سالم هستم، چرا این حرف را می‏زنم. آن وقت این جمعیتی که از بعد از ظهر در آن خیابان گرم و آسفالتهای داغ و ساختمانهای سر به فلک کشیده آمده و شعار داده و تشنه بوده، یک دفعه روی هم می‏ریزند.

 خیلی از اینها لباس احرام داشته‏اند. خب، لباس احرام زود باز می‏شود و یا به خاطر گرما لباس زیر نداشتند و وقتی چند نفر روی هم بریزند و دست و پا بخورد، معلوم است که لباسها پس می‏رود و زنهای محترمه، عفیفه و محجبه در آن حالی که بیهوش در زیر دست و پا افتاده‏اند، چه منظره‏ای در آن جا به وجود می‏آید!! آن وقت پلیس آل سعود آن جا ایستاده بوده و نمی‏گذاشته که مردم بیایند و از اینها حمایت کنند. آمبولانس برای بردن مجروحین می‏آمده، ولی به آمبولانس تیراندازی می‏کردند و آن را بر می‏گرداندند و یا راننده آمبولانس را می‏کشتند.

 ساعتها این صحنه در منظر حکام آل سعود بوده تا دیگران بروند و خیابان خلوت شود ومأمورین خودشان بیایند و این جنازه‏ها را بردارند و بروند. بیش از 200 زن شهید شدند و این منظره مربوط به پیکرهای مقدس این خانمها، این مادران شهدا و مهمانان خدا است.

 این صحنه را در این زمان واقعاً چگونه می‏شود باور کرد؟ اینها چه جور مردمی هستند؟ اصلاً آن مأموری که آن جا به عنوان حافظ امنیت کعبه ایستاده تا زایران خانه خدا آن جا امن باشند و مسؤولیت پذیرفته و این صحنه را نسبت به زایران می‏بیند، چه ماهیت، چه قلب و احساسی دارد؟ اینها بچه‏های شمر، خولی و یزیدند و خون همانها در رگهای اینها است!! از این جا ما به کربلا باز می‏گردیم. حالا هر چه در مورد کربلا بگویند، شما خیلی آسان می‏توانید باور کنید که حکام سفیانی با آن بغضی که نسبت به خانواده پیغمبر و فرزندان علی‏بن‏ابی‏طالب(ع) داشتند (در بدر، احد، حنین و در فتح مکه از علی(ع) ضربه خورده بودند و قلبهایشان نسبت به بچه‏های پیغمبر پر از کینه بود) چه کردند.

 بین ما ایرانیان و عربها این کینه‏ها وجود ندارد. این همه شعار وحدت اسلام، رفت و آمد و دوستی بین ما و عربها وجود دارد. حکام سفیانی نسبت به خانواده پیغمبر در نهایت بغض بودند. و فکر می‏کردند که دیگر همه این جنایات در تاریخ نمی‏آید و همه چیز در خاکهای اطراف کوفه دفن می‏شود و آنها به میل خود، هر چه خواستند نقل می‏کنند. شما می‏توانید تصور کنید با این جنایتی که اینها مرتکب شدند، این مطالبی که روضه خوانها می‏گویند، اغراق نیست. اینها بخشی از جنایاتی است که آنها مرتکب شده‏اند و در حال حاضر در جریان است.

 لازم است به زمان وقوع فاجعه کربلا برگشته و ببینیم که چه وضعی داشته است. حدود ظهر و نماز خواندن است و هنوز بخشی از یاوران امام حسین(ع) زنده هستند و یکی دو ساعت بعد از ظهر است که حوادث دلخراش کربلا اتفاق می‏افتد. دو سه نکته از منظر فاجعه کربلا را عرض می‏کنم که البته زیاد هم شنیده‏اید، ولی در این بحث جریانات استکباری بشنوید.

 پیرمردی که ساعتها جنگیده است، تشنه، مجروح و با بدن قطعه قطعه شده و مملو از خون و خاک بر روی زمین افتاده است و بچه‏هایش از خیمه‏ها بیرون آمده و در نزدیکی قتلگاه ایستاده‏اند و منظره را تماشا می‏کنند. حمیدبن مسلم می‏گوید: حضرت زینب(س) را دیدم که پیشاپیش بچه‏ها در حرکت است و آن چنان می‏لرزد که گوشواره‏های گوش مبارکش می‏لرزید. ابن سعد که ادعای خویشاوندی با اینها دارد، آن طرف ایستاده است و شمر ملعون بر روی سینه مبارک حضرت امام حسین(ع) ایستاده است، بچه‏ها با حالت گریه با دستهایشان برسرهای خود می‏زنند و فریاد می‏کنند و کار دیگری نیز نمی‏توانند بکنند.

 امام حسین(ع) به حضرت زینب(س) می‏گویند: اینها که به حرف گوش نمی‏دهند. پس بچه‏ها را بردار و به داخل خیمه‏ها برگردید و در این جا نباشید. تنها راه حلی که در چنین وضعیتی به نظر امام حسین(ع) می‏رسد، این است که برای کم کردن از قساوت این صحنه، بچه‏ها منظره شهادت پدرشان را نبینند. چون دستور امام بود، زینب(س) سریعاً دستور را اجرا می‏کند و بچه‏ها را به داخل خیمه‏ها راهنمایی می‏کند.

 اینکه بچه‏ها پدر بزرگوارشان را با چنین وضعیتی مشاهده کنند و برگردند، چه معنایی می‏تواند داشته باشد و چه کسی می‏تواند آن حال و وضعیت را تحمل کند؟ هیچ کفتار و گرگی تحمل چنین صحنه دلخراشی را ندارد! بچه‏ها به همراه حضرت زینب(س) به خیمه‏ها بازگشتند، آن گاه امام حسین(ع) شهید شدند. وقتی که این منظره تمام شد، ابن سعد به افراد خود دستور داد که بروید خیمه‏ها را غارت کنید و سپس آتش بزنید!

 لشکر کفر به دستور ابن سعد به خیمه‏ها ریختند و بچه‏هایی که دو روز بود تشنه مانده‏اند و از اول صبح روز عاشورا تا ساعاتی از بعد از ظهر دایماً داغ کشته شدن پدر و برادر دیده‏اند و همین لحظه از میدان قتلگاه برگشته و آن صحنه دلخراش را دیده‏اند و به خیمه‏ها بازگشته‏اند، به دستور حضرت زینب(س) آرام گریه می‏کنند؛ چرا که صدای گریه‏هایشان به گوش امام حسین(ع) نرسد و موجب اذیت ایشان نشود.

 یک چنین بچه‏های مظلومی را در نظر بگیرید! آن هم چه بچه‏هایی، بچه‏های پیغمبر(ص)، بچه‏های حضرت زهرا(س)، خانواده‏ای که غیر از عزت چیز دیگری در دوران زندگی‏اش ندیده است. یک مرد هم در خیمه‏ها نیست. فقط یک مرد وجود دارد و آن هم امام سجاد است که بیشتر از دیگر بچه‏ها نیاز به پرستار دارد؛ چرا که ایشان مریض هستند و نیاز به حمایت دارند. دفعتاً سر و صدای اشرار کوفه بلند می‏شود و با اسب به خیمه‏ها می‏تازند، خیمه‏ها را به آتش می‏کشند و از طرف دیگر بچه‏ها و خیمه‏ها را غارت می‏کنند.

 حضرت زینب(س) در خصوص فاجعه کربلا می‏فرماید: من در خیمه امام سجاد(ع) بودم و ایشان را دلداری می‏دادم که بتواند از فاجعه کربلا جان سالم به در ببرد. دفعتاً نانجیبها وارد خیمه‏ها شدند و هر چه بود برداشتند، حتی پوستی که زیر پای امام سجاد(ع) بود، کشیدند و این مریض مظلوم را با صورت به زمین انداختند. سپس شمر ملعون در خیمه حاضر شد و دستور قتل حضرت سجاد(ع) را داد.

 حضرت زینب(س) می‏فرماید: وقتی که من این جمله را شنیدم، سریعاً خود را سپر وجود حضرت سجاد(ع) کردم. آن گاه قسم یاد کردم و گفتم به خدا تا من زنده‏ام، نمی‏توانید این کودک را بکشید؛ چون پدرش امام حسین(ع) او را به من سپرده است. آن قدر اصرار کردم که خائنین منصرف شدند. سپس متوجه خودم شدند، مقنعه را از سرم کشیدند، گوشواره‏هایم را به زور از گوشهایم درآوردند. بچه‏ها در همین حین از خیمه بیرون آمدند و در بیابان کربلا متفرق شدند. وقتی که همه چیز تمام شد و آرام گرفت، بچه‏ها را جمع کردم.

 حضرت فاطمه، دختر جوان امام حسین(ع) نیز که در فاجعه عاشورا بوده است، می‏گوید: وقتی که ما فرار می‏کردیم، یکی از افراد نانجیب ابن سعد مرا تعقیب کرد. بعد از اینکه به من رسید، نیزه‏ای به پشت من زد و من به زمین افتادم و از هوش رفتم. وقتی که به هوش آمدم، عمه‏ام را بالای سرم دیدم که نشسته است و سرم را بر روی دامن خود گذاشته است. بسیار خوشحال شدم. سپس رو به من کرد و گفت: برویم و دیگر بچه‏ها را که گم شده‏اند، پیدا کرده و دور هم جمع کنیم. وقتی خواستیم حرکت کنیم، متوجه شدم مقنعه به سر ندارم و از گوشهایم خون جاری است رو به عمه‏ام، حضرت زینب(س) کرده و از او درخواست مقنعه و روپوش کردم. حضرت زینب(س) فرمود: یا فاطمه! من هم مانند تو هستم و چادر و حجابی ندارم.

 خبرنگار جبهه که از طرف »ابن سعد« نظاره‏گر منظره بود، می‏گوید: آن منظره‏ای که ما دیدیم، بسیار قساوتمندانه بود: به خیمه‏ها ریختند و هر کسی به زن و بچه‏ای می‏رسید، به فکر این بود که از لباس و زیور آلات او استفاده کند و یا از داخل خیمه‏ها چیزی برای خود بردارد. در این حال خیمه‏ها می‏سوخت و بچه‏ها اطراف بیابان بودند و نانجیبها آنها را در بیابان دنبال می‏کردند.

 ام کلثوم می‏گوید: نانجیبها وقتی که وارد خیمه من شدند و چیزی در آن نیافتند، فقط یک خلخال به پای من دیدند، آن چنان با خشونت آن را از پاهایم بیرون آوردند که قابل توصیف نیست. آن قدر صحنه عاشورای کربلا رقت‏بار بود که تأثیری منفی در اردوگاه ابن سعد گذاشت. در کتابها نوشته‏اند که زنان افسران اردوگاه ابن سعد که همراه شوهران خود در اردوگاه بودند، با مشاهده این منظره دیگر طاقت نیاوردند و شمشیر، یا چوب خیمه را برداشتند و بر سر جمعیت اردوگاه خود فریاد کشیدند و به خانواده خود گفتند: ای نامردها! بچه‏های پیغمبر خدا این گونه مورد تهاجم قرار می‏گیرند، ولی شما عکس‏العمل نشان نمی‏دهید و فقط نظاره‏گر شدیده‏اید؟!

 به ابن سعد گفتند که در خیمه‏های لشکر شورش به پا می‏شود که دفعتاً صحنه عوض شد و دستور داد که دیگر کسی به خانواده امام حسین(ع) تعرض نکند. همچنین دستور داد خیمه بزرگی به پا کنند و تعدادی به عنوان محافظ از خیمه آنها حفاظت کنند.

 فاجعه کربلا یکی از دلایل حاکمیت استکباری است و عمل مستکبران بهتر از این نمی‏شود. اگر ما امروز شاهد جمعه خونین مکه هستیم و اگر شاهد این قساوتهای بعثی عراق هستیم که حتی هم وطنان خود را بمباران شیمیایی می‏کنند و وقتی که می‏بینیم مدعیان حقوق بشر به جای اینکه این جنایات را محکوم کنند، به عدالت اسلامی می‏تازند، بیش از این نباید از اینها توقع داشته باشیم. این ماهیت و ذات استکبار است.

 تعبیر قرآن در این مورد این گونه است که استکبار، تمام وجودش به غیر از کینه نسبت به حق و حقیقت چیزی نیست و یکی از وظایف ما است که در مقابل جریانات شوم استکباری بایستیم و هر چه خداوند تقدیر بکند، بپذیریم و مبارزه و جهاد کنیم تا بتوانیم حق را حاکم کنیم.

 »أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ

 الرَّحیم/ قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَّمَدٌ/ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُوْلَدْ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ«.

    خطبه دوم

 بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

 اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ العالَمینَ وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الهادی المهْدی(عج).

 تمام برادران و خواهران را بعد از دعوت به تقوا و پرهیز از محارم به اطاعت از وظایفمان در انجام واجبات سفارش می‏کنم و ضمن گرامی داشت یاد آیت‏اللَّه طالقانی که از پیشروان بزرگوار مبارزات اسلامی و نهضت دینی و مردمی ما بود و یاد همسنگر و همراه مقاوممان شهید قدوسی، مسایل جاری منطقه‏ای و جهانی را مطرح می‏کنم.

 برنامه‏ای را که به نظر می‏رسد کفر جهانی و دشمنان ما در این شرایط تنظیم کرده‏اند، در این خطبه توضیح می‏دهم و راه علاج را مشخص می‏نمایم. به نظر می‏رسد که کفر جهانی با مرکزیت آمریکا و دو بازوی ارزان استکباری که فرانسه و انگلستان هستند و با عاملیت حکام مرتجع در منطقه و منافقین، لیبرالها، سلطنت طلبها و ضدانقلابیون داخلی به خیال خودشان برنامه حساب شده و همه جانبه‏ای برای اهداف خاصی در حال حاضر تنظیم کرده‏اند که اگر تا مدتی پیش ابعاد آن مشخص نبود، الان روشن است؛ خیلی چیزها بر ملا شد که از گفته‏ها، نوشته‏ها و کارهایشان به خوبی می‏توان استنباط کرد.

 به نظر من استکبار جهانی و دشمنان ما چند هدف را در حال حاضر دنبال می‏کنند و این اهداف با همدیگر است و به هر مقداری از آن که بتوانند برسند، برایشان فتح است و هر مقداری که از دست بدهند، شکست است. ما باید برنامه‏ریزی کنیم که با همه این اهداف مبارزه کنیم و راه خودمان را با قدرت، دلگرمی، امید و نشاط ادامه دهیم و البته ملت ما تاکنون ثابت کرده که این گونه است، ولی نیاز است که ما راهی را که انتخاب کرده‏ایم، همیشه مرور کرده و قدم به قدم بررسی کنیم.

 چیزهایی که به ذهن من می‏رسد، این است که عرض می‏کنم: یکی از مهمترین اهدافشان تضعیف انقلاب اسلامی است که اینها احساس کرده‏اند (و گفته‏اند و اعتراف کرده‏اند) که امروز عمده‏ترین خطری که منافع نامشروع استعمار را تهدید می‏کند، این حرکت جدید و توفنده اسلامی است که پایگاه آن در ایران است.

 همین دیروز مقاله‏ای را یکی از تحلیل‏گران غربی نوشته بود که در جراید آمد و رادیوهایشان خواند و آن این بود که امروز دیگر در دنیا حرکت نفس داری در مقابل جمهوری اسلامی ایران نیست. با صراحت گفتند که مارکسیسم دیگر جاذبه جذب جوانها را ندارد و جوانهای کشورهای اسلامی، دیگر با جاذبه ناسیونالیسم و وطن‏گرایی، قومیتها مثل نژاد عربی و چیزهای دیگر نمی‏جنگند. دیگر آن جاذبه، لازمه ایثار و جان بازی را ندارد. جدیدترین و قوی‏ترین موجی که امروز دنیا را دارد تکان می‏دهد، موج اسلام گرایی و به تأبیر خودشان بنیادگرایی اسلامی است.

 البته مکرر گفته‏ایم این بنیادگرایی که اینها می‏گویند، ما نمی‏فهمیم که اینها چه منظوری از این اصطلاح دارند و در ذهن اینها بنیادگرایی چه معنایی دارد. بنیاد؛ یعنی اصل و پایه، اگر منظورشان پایه گرایی است، اصول گرایی است که این تعریف است، ولی مفهومی که یک غربی از این کلمه برداشت می‏کند، برای ما روشن نشده است. با یکی دو تا از اینها وقتی صحبت کردیم، دیدیم در ذهنشان مثلاً یک نوع عقب گرد و رجعت به عقب و این طور چیزی است، ولی این کلمه آن را نمی‏فهماند.

 به هر حال، آنها به صورت ذم و عیب استعمال می‏کنند، نه به صورت تعریف که اینها اصول‏گرا هستند و روی پایه‏ها و معیارها حرکت می‏کنند. ولی معنای واقعی کلمه همین است. امروز این موج برای اینها موج خطرناکی است و برای شکستن و جلوگیری از توسعه این موج برنامه‏ریزی می‏کنند. یکی از کارهایی که می‏کنند و یکی از اهدافی که در این حرکات تقریباً دیوانه‏وار در منطقه می‏شود، همین است.

 دوم حفظ حزب بعث عراق و شخص صدام است و این را ما در گذشته نمی‏دانستیم که برای اینها تا این حد اهمیت دارد. در تحلیلهایمان، در محاسباتمان یا اظهاراتی که می‏شد، به این نتیجه می‏رسیدیم، اما این مقدار واضح نشده بود. امروز سخنگویان قدرتهای استکباری و استثماری با صراحت می‏گویند که حزب بعث را اگر از دست بدهیم، نمی‏دانیم بعدش چه می‏شود؛ یعنی آن نقطه مقاومت در برابر موج اسلام و خط حفاظت از منافع استکبار را امروز حزب بعث و شخص صدام تشخیص داده‏اند. آن نقطه اصلی حزب بعث هم شخص صدام است و برای حفظ او الان دارند سرمایه‏گذاری می‏کنند، خیلی هم سرمایه‏گذاری می‏کنند؛ از آبرویشان، حیثیتشان، پولشان، امکانات فنی‏شان، تبلیغاتشان، عوامل مخفی‏شان و از چهره‏هایی که در جامعه اسلامی مخفی کرده بودند که در روز مبادا به کار بگیرند، مایه می‏گذارند و همه اینها را دارند یکی یکی به میدان می‏آورند تا این حزب بعث را حفظ کنند و به نحوی او باقی بماند. عقیده‏شان این است که اگر این خاکریز شکست، دیگر معلوم نیست که در مقابل سیل حرکت و امواج حرکت اسلامی، کجا باید خاکریز دوم را تشکیل بدهند و آن خاکریز دوم چه کسی است و قدرت آن تا چه حدی است!؟ این نقطه الان روشن روشن است.

 مسأله سومی که الان تعقیب می‏کنند، (البته اینها همه، محور همین مسایل است، اما هر یکی از اینها جداگانه برایشان هدف است) این است که مانع وحدت دنیای اسلامی شوند. این شعار »هفته وحدت« و اقدامات وحدت طلبانه‏ای که جمهوری اسلامی و سایر دلسوزان نظام اسلامی در سراسر دنیا می‏کنند، اینها را به وحشت انداخته است. کاری را که اینها در طول چند نسل کرده بودند و تفرقه ایجاد کرده بودند، در معرض خطر و زوال می‏بینند و الان باید یک حرکتی بکنند که به جای این وحدت که مهمترین سرمایه مردم مسلمان است، تفرقه را که مهمترین حربه استکبار است، حفظ کنند.

 آنچه که خلق کرده بودند و حرکاتی که در مکه انجام شد، بهترین سند برای ما است. در این قسمت ما شکی نداریم که این کار برنامه‏ریزی شده بود. شکی نداریم این کار برای این بود که آن چنان خونی بین مسلمانها برقرار می‏کنند که عبور از این با هیچ پلی ممکن نباشد و آن چنان پلها را بشکنند که مسلمانها را در مقابل هم قرار بدهند و حالا به چه قیمتی تمام شود، این دیگر شرایط آینده است که ممکن است آنها نتیجه معکوس هدفشان را بگیرند. اما آنها این هدف را دارند که می‏خواهند یک تفرقه‏ای درست کنند که از این به بعد، نشود به این زودی دنیای اسلامی به هم نزدیک شود.

 هدف چهارمی‏که تعقیب می‏کنند، حضور مجدد نظامی قوی در خلیج‏فارس است. این خودش یک هدف مستقلی است. یک زمانی بود که اینها نیاز به این حضور نداشتند. انگلستان دستگاهش را جمع کرد و رفت، آمریکا هم به حداقل گذاشت. البته آمریکا قبلاً نبود، فقط انگلستان عمدتاً در اینجا بوده است. اینها احساس کرده بودند که دیگر لازم نیست باشند. شاه در ایران بود، عربستان در جنوب خلیج‏فارس بود، شیوخ خلیج‏فارس سراسر جنوب را داشتند، صدام به صورت نگهبان مخفی استکبار با شعارهای دروغین چپ روانه آن طرف خلیج بود، اردن آن طرف بود، اسرائیل آن طرف‏تر بود، مصر را برگردانده بودند و در اختیار داشتند. دیگر نیازی نبود که نیروهای رسمی استکبار و قوای نظامی در اینجا باشند.

 اینها به محض اینکه انقلاب اسلامی پیروز شد، طراحی کردند و نیروی به اصطلاح »ستاره درخشان« یا واکنش سریع، همان موقع تشکیل شد. آن موقع می‏خواستند به بهانه گروگانهای آمریکایی در ایران حضور پیدا کنند، که قضیه ختم شد و نیامدند. چون جنگ شروع شد، اینها گفتند جنگ کار ایران را می‏سازد و نیازی ندارند بیایند. حالا دیدند نه، این جنگ برعکس می‏شود.

 فکر کرده بودند این جنگ ایران را یا آن‏قدر ضعیف می‏کند که دیگر توان مبارزه ندارد، یا اینکه از بین می‏برد. الان می‏فهمند ایران خیلی نیرومندتر از اوایل جنگ یا اوایل انقلاب است، لذا می‏بینند که نیاز هست که حضور پیدا کنند و بهانه را هم صدام در دستشان قرار داده و همه اینها دستشان تو هم است. اینها برای کارهایشان هر وقت بخواهند، بهانه درست می‏کنند و می‏آیند. بهانه درست کردن برای اینها کاری ندارد. بهانه را درست کردند و الان حضور جدی پیدا کرده‏اند و حرکات مشکوکی هم دارند می‏کنند که دیگران را هم پشت سر خودشان بیاورند. من این حرکات مشکوک را عرض می‏کنم: ببینید! مثلاً یکدفعه در شرق تنگه هرمز در کنار خورفکان که منطقه امنی برای کشتیها بود، مین در می‏آید. در این منطقه همه کشتیها می‏آیند و آنجا مثل یک گاراژی است که جمع می‏شوند و سوخت می‏گیرند، سرویس می‏کنند، کارهایشان را درست می‏کنند و می‏آیند در خلیج‏فارس و نفتشان را بر می‏دارند و بیرون می‏روند و اگر لازم باشد، می‏مانند و یک نفسی تازه می‏کنند و دوباره حرکت می‏کنند و راههای دور را شروع می‏کنند و می‏روند.

 آنجا مین منفجر می‏شود! یک دفعه می‏بینیم انگلیس و فرانسه که بنا نبود بیایند و دیگران که بنا نبود بیایند، شروع می‏کنند به مین روب آوردن. منتها اشتباهی که کردند و ناهماهنگی که بود، این بود که بعضی از سران آمریکا، همان روز گفتند که آمریکا باید شرق خلیج‏فارس را که سر راه ایران است، مین بگذارد!

 حالا ما یکی از دهها کشوری هستیم که از این راه استفاده می‏کنیم. خیلیها استفاده می‏کنند، ولی خواستند قضیه را به گونه‏ای جلوه دهند که حضورشان را جدی‏تر کنند. در همین یکی دو روز یک چیزهای مشکوکی اتفاق افتاد. می‏گویند: یک کشتی ژاپنی را که حامل نفت ایران بوده، قایقهای تندرویی زده‏اند. خوب! تا قایقهای تندرو می‏گویند؛ یعنی ایران! چون فعلاً مردم دنیا این طوری می‏فهمند، ولی کشتی در جایی زده شده که کاملاً مشکوک است. شاید آمریکاییها زده‏اند!

 آمریکاییها هم الان قایق تندرو و مسلح همراهشان آورده‏اند و خودشان هم اعتراف کرده‏اند. می‏آیند در نزدیک امارات می‏زنند که تا کشور امارات هم که تا به حال آمریکا را دعوت نکرده، دعوت بکند. یا در کویت دیروز یا پریروز می‏گویند: یک موشک سرگردانی رفته و به آنجا خورده! معلوم نیست این موشک را کی زده؟ عراق زده؟ ایران زده؟ خوب! موشک را که هر آدم کم سوادی هم اگر جهتش را تعیین کند، فوری می‏فهمد از کدام طرف آمده است! موشک که دور نمی‏زند بیاید! از آن نقطه‏ای که حرکت می‏کند، با خط مستقیم به آنجا می‏رود.

 خوب! می‏توانند جهت موشک را تعیین کنند. اصلاً بگویند: از فلان نقطه آمده یا دقیقاً عراق زده؛ چون در موقعی بوده که کاروان آمریکایی هم به بندر »مینای احمد« رسیده بود و فکر کرده شاید بخورد به کشتیهای آمریکایی و یک مسأله جدیدی به وجود بیاید یا بهانه به دست بدهد. در اخبار هست، البته ما هنوز مطمئن نیستیم، ولی اطلاعات به ما می‏گوید که یک هواپیمای عراقی هم در فضای کویت زده شده است. حالا یا اشتباهی یا خیال کردند موشک را او زده یا چیزی دیگری بوده! این طور چیزها را نمی‏گذارند فاش بشود.

 پیداست که دارند برای آوردن دیگران هیاهو می‏کنند که اینجا پایه‏های حضور نیرومندتر و با دوام‏تری برای خودشان درست کنند. در همین رابطه چیزهایی مثل حادثه مکه لازم است که روابط کشورهای جنوب خلیج را با ایران آن قدر تلخ کنند که آنها از آمریکا دعوت کنند که بیاید در خاکشان. اگر بناباشد نیروهای دریایی فقط متکی به آب باشند، اداره کردن یک نیروی عظیم در آب بسیار بسیار دشوار و تقریباً غیر عملی است.

 اینها یک پایگاه در بحرین دارند که این بالاها است و یک نیمه پایگاه در عمان دارند که برای این کار کافی نیست. نیاز دارند که اجازه فرود آمدن هواپیما بگیرند، نقطه سوخت گیری و تدارکاتی بگیرند و برای مرخصی این ملوانانی که در دریا دارند (سربازها و تفنگداران) فکری کنند. اینها بالاخره در کشتی می‏پوسند، باید هر چند روز بیایند روی زمین یک قدری استراحت کنند. باید برنامه‏ریزی کنند و برای این منظور به ساحلهای جنوبی نیاز دارند. باید آن چنان خطر را اینجا جدی کنند که اینها بگویند: یا اللَّه! بیایید خرج و سوخت و نان را هم می‏دهیم، بیایید در اینجا مستقر بشوید!!

 پس یکی از اهداف مهم اینها این است که در خلیج‏فارس حضور نظامی پیدا کنند؛ حالا جنگی بشود یا نشود! هدف دیگری که اینها دارند، حفظ اسرائیل است که مهمترین اهداف است. اصلاً جنگ تحمیلی هم برای حفظ اسرائیل شروع شد. آنها احساس کردند که اگر عربها با انقلاب ایران متحد شوند، اسرائیل رفتنی است و لذا باید جلوی این را بگیرند و با آن جنگ این کار را کردند.

 البته عربها که ماهیت خود را دارند نشان می‏دهند و معلوم است اینهایی که حاکم هستند، کسی نیستند که با ایران برای جنگ با اسرائیل متحد شوند. اینها اگر هم با ما در صلح و صفا باشند، فقط برای زندگی و برای ادامه حکومتشان است، نه برای جنگ با اسرائیل. اینها ماهیتشان ضداسرائیل نیست؛ چون حالا دیگر مسایل کاملاً روشن شده است. هدف مهمی که در این رابطه تعقیب می‏کنند، این است که عربها را به اسرائیل نزدیک کنند و آن خصومتها و درگیریهایی را که بوده، حل کنند و ما می‏بینیم که پیش‏قدم این کار هم نماینده عراق در آمریکا می‏شود.

 نماینده رسمی عراق در آمریکا چند روز پیش رسماً اعلام کرد که: »عربها دیگر نیازی نمی‏بینند که با اسرائیل بجنگند و ما می‏خواهیم با صلح و صفا با اسرائیل همزیستی مسالمت‏آمیزی داشته باشیم«. این حرف از نماینده چه کسی است؟ از نماینده کسی است که چند سال پیش جبهه پایداری را قبول نداشت و می‏گفت چون اینها اهل جنگ نیستند، من با اینها نیستم! ما دنبال کسی می‏گردیم که با اسرائیل بجنگند!

 این چهره صدام و حزب بعثی است که با این شعار بر مردم عراق حاکم شدند و در منطقه جای خودشان را محکم کردند. این اعلان رسمی خیلی حرف بزرگی است و حالا جالب و تأسف بار هم این است که وقتی این اعلان رسمی می‏شود، هیچ عکس‏العملی در دنیای عرب ندارد. همه‏شان خفقان گرفته‏اند و هیچ کس نبود که بگوید: عراق بیخودی می‏گوید، ما باید با اسرائیل بجنگیم!

 این حرف را اگر در 5 سال پیش، 10 سال پیش می‏زدند، تکفیرشان می‏کردند. اینها را از جرگه خودشان بیرون می‏کردند. خوب!کی این را بگوید؟ عربستان بگوید؟ کویت بگوید؟ امارات بگوید؟ اردن بگوید؟ مصر بگوید؟ شاه حسن و حبیب بورقیبه بگوید؟ الان کی این حرف را بزند؟ این هم وضعی است که الان دارند تعقیب می‏کنند که عربها را با اسرائیل در سایه این هیاهویی که راه انداخته‏اند، متحد کنند.

 مسأله دیگری که مکرر هم تا به حال گفته‏ایم، حل مشکل داخلی ریگان است. حزب جمهوریخواه درآمریکا دچار وضع بسیار دشواری شده و اگر این طوری پیش برود، برای مدتی از میدان سیاست دور می‏شود. اینها برای حل مشکل داخلی خودشان باید یک جایی قدرت نمایی کنند که افکار آمریکاییها را از کثافتکاریهای داخلی به آنجا منتقل کنند و بهترین جا را اینجا دیدند برای اینکه از ایران انتقام هم بگیرند؛ چون ایران را باعث آن رسوایی و ضعف خودشان می‏دانند.

 دادستان آمریکا همین امروز اعلام کرده که من باید ریگان را بازجویی کنم! یک رئیس جمهوری که به اتهام تخلف از قانون و زیرپاگذاشتن اصول به محکمه برود یا بازجو برود پیش او و او را بازجویی کند، دیگر صلابت یک رئیس جمهوری را ندارد. اینها خواب می‏دیدند که لینکلن، روزولت و امثال اینها در عصر ریگان دوباره در تاریخ آمریکا زنده شده‏اند! و حالا که می‏بینند به یک متهم محکمه‏ای تبدیل شده، برایشان بسیار دشوار است.

 برای منتقل کردن مشکلات داخلی حزب جمهوری خواه آمریکا به خارج، اینها نیاز دارند در خلیج‏فارس این بحرانها به وجود بیاید. هدف دیگری که دارند، این است که اعتماد نوکرانشان را که در این مدت از آنها سلب شده، برگردانند. بعد از انقلاب اسلامی، هر روز یک رشته اعتماد و امید نوکران آمریکا در منطقه ضعیف شده است: وقتی که آمریکا نتوانست از شاه حمایت کند، اینها گفتند خوب! معلوم می‏شود آمریکا هر وقت لازم شد، نوکرش را آزاد می‏کند و می‏رود؛ همین کاری که با شاه کرد. در فیلیپین نتوانست کاری برای مارکوس کند؛ همین مسأله ممکن است برای اینها تجدید شود.

 این قضیه مک فارلین که به این رسوایی کشید و اینهادیدند که آمریکا ضمن اینکه باآنها ادعای دوستی و حمایت می‏کرد، پشت پرده دنبال این بوده و التماس می‏کرده که جمهوری اسلامی را داشته باشد و می‏خواسته باما رابطه برقرار کند. نه به خاطر این چند قطعه اسلحه! مسأله این نیست؛ چون اینها می‏دانند چیزی نبوده و آنها یک هزارم آنچه که به عراق داده‏اند یا خودشان گرفته‏اند نبوده است.

 مسأله این است که اینها از اطلاعاتی که به دست آمد و اعلان هم شد، مطمئن شدند که آمریکا خاضعانه دنبال این است که دل جمهوری اسلامی را به دست بیاورد و با انقلاب اسلامی سر و کار داشته باشد و آنها می‏دانند اگر جمهوری اسلامی حاضر شود که چراغ سبزی به آمریکا نشان دهد، او جمهوری اسلامی را بر آنها ترجیح می‏دهد. اعتماد آنها متزلزل شد و آمریکا الان لازم دارد که اعتماد آنها را جذب کند.

 این مجموعه اهداف مهم آمریکا و انگلیس و فرانسه است که دارند این ماجراجویی را در منطقه می‏کنند. تا اینجایی که ما می‏بینیم، به احتمال زیاد هنوز مسأله در حد صحنه سازی، ارعاب و جنگ روانی است که ما قبلاً هم گفتیم و اینها امیدوارند که بتوانند با همین صحنه سازیها کار را تمام کنند و کار به درگیری کشیده نشود.

 سیاست فعلی‏شان تا امروز به احتمال قوی این است، مگر اینکه مسایل دیگری باشد که ما مطلع نیستیم یا فعلاً برای ما قابل محاسبه نیست. و در این راه سازمان ملل و شورای امنیت را هم استخدام کرده‏اند!

 آمریکاییها با اینکه خودشان ماده پنج آن قطعنامه را نقض کردند، هنوز دارند سازمان ملل را دنبال خودشان می‏کشانند تا بهانه درست کنند. این قطعنامه‏ها تا به حال صدها بار تصویب شده و هیچ کس قبول نکرده و هیچ وقت طرف مظلوم قطعنامه را نخواهد پذیرفت، ولی این دفعه دارند سر و صدا راه می‏اندازند. این قطعنامه را برای این می‏خواستند که هیاهوی بین‏المللی درست کنند. اما ما مطمئن نیستیم که این قضیه در همین حد می‏ماند؛ همه جنگهای بزرگ از نقاط کوچک درست شده است.

 وقتی که 2 لشکر در مقابل هم ایستادند و با هم حرف اوقات تلخی و بدگویی و انتقاد، رد و بدل کردند، در یک نقطه‏ای ممکن است اتفاق بیفتد که یک گلوله زده شود. گلوله بی‏جواب نمی‏ماند و اگر چنین اتفاقی افتاد، دیگر گلوله سوم و چهارم و .... یک گلوله می‏شود پنج گلوله و پنج گلوله می‏شود پنجاه گلوله و پنجاه گلوله می‏شود پانصد گلوله و دیگر نمی‏ایستد!

 صدای گلوله، گلوله می‏آورد. خون، خون می‏آورد و درگیری، درگیری را توسعه می‏دهد. بین افراد این طوری است، بین گروهها هم این طوری است. وقتی که جو هم غیر قابل اعتماد باشد و عناصری هم در این وسط باشند که بخواهند فتنه جویی کنند (که خیلیها هستند، از جمله خود عراق الان هدفش این است که جنگ را جهانی کند تا خودش را از این بحران نجات بدهد) این حوادث ممکن است اتفاق بیفتد.

 بنابراین، این حوادث ممکن است برای ما اتفاق بیفتد. سیاست ما این است که ضمن اینکه از همه امکاناتمان استفاده می‏کنیم که چنین اتفاقی نیفتد، بردباری خود را حفظ می‏کنیم، حدود را مواظب هستیم و اصول خود را حفظ می‏کنیم. سیاست مقابله به مثل، اصلاً قابل اغماض نیست. همان طور که گفتیم هیچ موردی را بی‏جواب نمی‏گذاریم، اما بلد هستیم چه جور عمل کنیم که بهانه به دست آنهایی که می‏خواهند آشوب را بیشتر بکنند، ندهیم! اما خودمان را باید آماده کنیم برای اینکه یک چنین اتفاقی ممکن است پیش بیاید.

 من با صراحت عرض می‏کنم: با مجموعه اطلاعات ما و محاسباتی که می‏کنیم، این اتفاق ممکن است پیش بیاید که درگیری از حد ما و عراق تجاوز کند. ما باید برای آن روز آماده باشیم و پیش‏بینی می‏کنیم که وقتی یک روز آن اتفاق بیفتد، آمریکا و فرانسه و عربستان و کویت بیش از همه پشیمان خواهند شد!

 ببینید! جنوب خلیج‏فارس جایی نیست که بتواند جنگ را تحمل کند. آنجا یک باریکه‏ای در لب دریا است و از کارشناسان و متخصصان و پیمانکاران خارجی پر است. خارجیها را هم که می‏شناسید؛ یک گلوله که ده کیلومتری آنها بخورد، فرار می‏کنند. آنها جرأت ندارند که آنجا بمانند و خطر را تحمل کنند. یک سر و صدای بمب و گلوله و موشک که در سواحل جنوب پیدا شود، اکثر کارهای جنوب خلیج‏فارس تعطیل خواهد شد. آنها مثل ایران نیستند که اگر کارشناسان خارجی رفتند، خودشان فوری بیایند اداره کنند. چاههای نفت، پالایشگاه و نیروگاهها می‏خوابد، پیمانکاریها و کارها تعطیل می‏شود، تجار و کمپانیها فرار می‏کنند. آنجا جای جنگ برای اینها نیست!

 تعطیل شدن صنعت نفت در جنوب خلیج که طبیعی‏ترین حال اولین جرقه‏های جنگ است؛ یعنی این که دنیا از یکی از شریانهای اساسی تغذیه خودش باید محروم شود! کی دنیا می‏تواند که این جنگ را طولانی تحمل کند؟ یک روز، یک هفته، یک ماه، دو ماه می‏شود، ولی ایران از آن مواردی نیست که با سه ماه بشود آن را از پای در بیاورند. ایران از آن مواردی است که سالها می‏تواند با نیروهایی که در داخل خودش دارد و امکاناتی که درون خود دارد، اینجا را بحرانی نگه دارد!

 اگر ما تحمل خسارت را در حواشی جنوب و جنوب کشور خودمان بکنیم، آنها به مراتب بیشتر خسارت تحمل می‏کنند؛ دنیا بیشتر تحمل می‏کند و اینها زیر سر حزب جمهوری خواه آمریکا خواهد بود و ما پیش‏بینی می‏کنیم همین طور که تا به حال هر قدمی را که آمریکا در اینجا برداشته ضرر کرده، آن قدمهای نهایی هم برایش کشنده باشد! و او را آن چنان پشیمان خواهد کرد این حرکت که بعداً دیگر هیچ نصیحتی هم مفید نباشد.

 ما همین حالا می‏گوییم، بارها هم تا به حال گفته‏ایم که اگر الان آمریکا بخواهد عقب‏نشینی کند، آسانتر از فرداست و دیروز اگر عقب‏نشینی کرده بود، از امروز آسانتر بود. ما حالا قبول داریم که پس بردن نیروی دریایی و اعلام غلط کردن، از قرض دادن پرچم برای آقای ریگان دشوار است! اما تحویل گرفتن جنازه‏ها با پرچم آمریکا بسیار دشوارتر است!!

 به ملت خودمان هم عرض می‏کنیم و هشدار می‏دهیم که مواظب و آماده باشند! جوانها در این هیجان عظیم حماسه سازان عاشورا با وسعت شرکت بکنند و برای برنامه‏های دیگری که تنظیم شده گوش به زنگ باشند وآمادگی پشت جبهه را حفظ کنند، جنگ به مرحله بسیار حساسی رسیده و کرانه‏های پیروزی کاملاً به چشم می‏خورد.

 این کشتی که در این دریای متلاطم، در این چند سال به این خوبی امواج خروشان را پشت سر گذاشته، الان نزدیک به ساحل است و از این دستپاچگی که در جبهه کفر می‏بینیم که اینها دست به کارهای دیوانه‏وار می‏زنند و از اخباری که از درون عراق داریم که تلاطم جدی در آنجا شروع شده (شمال عراق از دست رفته، نوبت جنوب و مرکز و غرب عراق است) ان‏شاءاللّه به زودی اخبار خوبی خواهید شنید!

 بنابراین وضع عراق (از درون) و حامیانش در حالی است که دارند حرکتهای مذبوحانه می‏کنند. ما پشت به کوه و متکی به خدای بزرگ و متوکل الی اللّه و الهام گرفته از مکتب سرخ ابی‏عبداللّه و بزرگوار شهیدان تاریخ و شهدای دیگری که درس به این جوامع انسانی داده‏اند، هستیم. امیدواریم ضمن اینکه خود انجام وظیفه را پیروزی می‏دانیم، در آینده به لطف خداوند شاهد پیروزیهای چشمگیری باشیم. خطبه‏ای هم برای خواهران و برادران عرب داریم که برای آنها همین وضع موجود منطقه تشریح شده است.

    ترجمه خطبه عربی

    بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

 در هفته گذشته نماینده رسمی عراق در آمریکا با گستاخی تمام رسماً و علناً اعلام کرد که عربها مایل به همزیستی مسالمت‏آمیز و به دور از هرگونه جنگ با اسرائیل هستند. این همان حرف »کمپ دیوید« است و از ماهیت حقیقی حزب بعث عفلقی عراق، بعد از سالها مخفی کاری نیرنگ آمیز پرده برمی‏دارد.

 عجیب است که این اقدام با هیچ عکس‏العملی در محافل عربی و حتی در بین آنهایی که در موقع اعلان »کمپ دیوید« عکس‏العمل نشان داده و روابطشان را با حکام مصر به صورت ظاهر قطع کرده بودند، همراه نبود. پس چه فرقی بین امروز و آن روز است؟ آیا آرمانهای صهیونیسم تغییر کرده یا عرب؟ آیا فلسطینیها به حقوق خود دست یافته‏اند یا چیزهای دیگری هست؟

 شکی نیست که ماهیت اسرائیل تغییر نکرده و صهیونیسم در همان اهداف توسعه‏طلبانه و طبیعت غیر شرعی غاصب و مزدور امپریالیسم باقی است. حکام عرب نیز نوعاً وضع سابق را دارند و ملتهای عرب تغییری نکرده‏اند و فلسطینیها هم در خلال سالهای آوارگی به چیزی از حقوق خود دست نیافته‏اند؛ بلکه از بعضی از مواضع خود ضمن پرده برداشتن از حقیقت بعضی از سرانشان عقب‏نشینی کرده‏اند. پس حادثه جدید چیست؟

 مسأله جدید و روشنی که در منطقه به وجود آمده است، همان پیروزی انقلاب اسلامی در ایران است که منجر به طرح اسلام به عنوان شیوه‏ای برای حل معضلات جهانی اسلامی شد و در دل مسلمانان امید برانگیخت و موجب وحشت استکبار، امپریالیسم و صهیونیسم شد. این واقعه عظیم همچنین باعث خوف و وحشت بعضی از حکام عربی شد که سیاستی ارتجاعی و مزدور امپریالیسم در پیش گرفته‏اند؛ زیرا، آنان مصالح خود را در کنار مصالح امپریالیسم و صهیونیسم و متناقض با منافع اسلامی و در معرض خطر می‏بینند.

 جنگی هم که توسط رژیم بعث عفلقی عراق برایران (به عنوان رهبر این حرکت اصیل اسلامی) تحمیل شد، نتیجه معکوس داده و خود بعثیها را به مخاطره انداخته است. از اینجا است که آنها مجبور به برداشتن نقاب از چهره خود و اربابانشان شده‏اند و دیگر ضرورت یا مصلحتی در فریب ملتها با شعارهای برّاق و دروغ خود در یاری فلسطینیها و مخالفت با اسرائیل نمی‏بینند؛ بلکه بعضی از سازمانهای فلسطینی را نیز به دنبال خود می‏کشند.

 ببینید که گستاخی آنها به کجا رسیده است! حکام آل سعود میهمانان خدای رحمان را در زمان حج به جرم سر دادن شعار»مرگ براسرائیل و مرگ بر حامیان اسرائیل« قربانی می‏کنند و سران مرتجع عرب نیز این جنایت زشت را تأیید می‏کنند و به جای اینکه جنایت جلادان خائن به اسلام را محکوم و از حرمت بیت‏اللّه الحرام دفاع کنند، به برپایی نشست ناگهانی وزرای خارجه عرب اقدام می‏کنند تا با گستاخی بگویند که تناقض اساسی آنها با اسلام است، نه با اسرائیل! و با این کار، جهان عرب را از راه دشمنی با اسرائیل به رویارویی با اسلام بکشانند. و اکنون نیز نماینده رسمی رژیم بعث عراق با صراحت اعلام می‏کند که عربها مایلند که بین آنها و صهیونیستهای اشغالگر سرزمین مقدسمان، صلح برقرار شود! بی‏شک اگر مخالفت سوریه و بعضی از دولتهای مترقی عرب نبود، تا مرحله قطع روابط با ایران نیز پیش می‏رفتند؛ همان چیزی که جز برقراری روابط با صهیونیسم نیست. اما آنها با این اعمالشان قبر خود را می‏کَنند. »فَاعْتَبرُوا یا اُولِی الْاَبْصار«!

 »بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ اِذاجاءَ نَصْرُاللَّهِ وَالْفَتْحُ/ وَ رَأَیْتَ

 النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ اَفْواجاً/ فَسَبِّحْ بحَمْد رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ اِنَّهُ کانَ تَوَّاباً«.

ویدئوها

صوت

تصاویر ضمیمه