خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

) ماه رمضان، لیالی قدر، روز قدس، مسئله فلسطین، تاریخچه تجزیه فلسطین، اهداف قدرت‌های استکباری از خلق اسرائیل. 2) مناسبت‌های هفته: سالگرد شهادت تعدادی از فدائیان اسلام، محاکمه نویسنده مسلمان فرانسوی- روژه گارودی، موضع چند پهلوی استکبار در قبال مسائل دنیا، سالگرد بسته شدن فرودگاه تهران توسط رژیم پهلوی برای جلوگیری از ورود امام.

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۳ بهمن ۱۳۷۶
خطبه اول: تأکید بر مراعات تقوا/ روز قدس، ابتکار ارزنده امام/ روشن شدن تدریجی حقانیت پشت پرده مسئله فلسطین/ «سرگذشت فلسطین» نتیجه کتاب «القضیه الفلسطینه»/ اهداف استفاده از تاریخ میلادی در مسئله فلسطین/ متلاشی کردن دولت عثمانی، هدف انگلستان/ تلاش استعمارگران برای حضور در مناطق حساس خاورمیانه/ تلاش برای ایجاد تفرقه‌های عربی همرمان با از بین بردن عثمانی/ مقدمه‌چینی‌های استعمار برای تشکیل کشور واحد یهودی در خاورمیانه/ اهمیت آشنایی جوانان با تاریخ جعلی اسرائیل/ تلاش برای تعبیر جمعیتی سرزمین‌های اشغالی/ سه طرح همزمان برای یهودی کردن اکثریت جمعیت فلسطین/ مکّاری انگلیس در نزدیک شدن به کشورهای تازه تأسیس عربی/ فریب همیشگی اعراب از استعمار در مسئله فلسطین/ تلاش عرب برای تشدید ایران‌هراسی کشورهای عربی/ ترغیب صدام برای شروع جنگ علیه دشمن اصلی اسرائیل/ عدم بلوغ سیاسی دولت‌های عربی در مسئله فلسطین/ آمریکا، جانشین انگلستان در تداوم و تعمق اشغال فلسطین/ ایستادگی ایران در مقابل تبلیغات حامیان اسرائیل/ رژیم پهلوی، متحد اصلی رژیم صهیونیستی در خاورمیانه/ خدعه همیشگی استعمار در آستانه شکست اسرائیل/ شورای امنیت، هیولایی برای تداوم اشغال فلسطین/ خیانت شورای امنیت در تقسیم فلسطین/ مصوبه استکباری درباره تقسیم غربی و شرقی بیت‌المقدس/ برنامه‌های اسرائیل برای تصرف بخش شرقی بیت‌المقدس/ اسرائیل، وصله‌ای ناجور برای خاورمیانه/ آرزوهای یهودیان در اسرائیل بزرگ «من الفرات الی النیل» خطبه دوم: مناسبت‌های هفته/ اهمیت لیالی قدر/ سالگرد شهادت پیشتازان حکومت اسلامی در فدائیان اسلام/ رسوایی غرب در محاکمه روژه گارودی/ افشای مظلومیت یهودیان از سوی روژه گارودی/ اسرائیل، حکومتی نژادپرست/ توجیه غلط آلمانی‌ها در حمایت از اسرائیل/ داستان تخیلی کوره آدم سوزی هیتلر/ آمار یهودیان کشورها در زمان جنگ جهانی دوم/ جنایات اسرائیل در کشتار دست‌جمعی فلسطینی‌ها/ اوضاع رقّت‌بار آوارگان فلسطینی در اردوگاه‌ها/ اقدام ننگین غرب در محاکمه گارودی/ مخالفت غرب با اسلام و اندیشه‌های مسلمانان/ تناقض غرب در دموکراسی/ وقاحت برخورد با اسلام‌گراها در ترکیه/ اسلام، خطر اول استکبار/ ایمان مسلمانان به پیروزی نهایی/ چهارم بهمن 57، تصمیم رژیم پهلوی برای بستن فرودگاه‌ها

بسم‌اللّه‌الرحمن‌الرحیم

الحمدلله‌رب‌العالمین‌والصّلوة‌ والسّلام‌ علی‌ رسول‌الله ‌و علی ‌آله‌الطیّبین‌الطّاهرین، اعوذبالله من‌الشیطان الرجیم، «سبحان ‌الذی ‌اسری ‌بعبد ‌لیلا من المسجد الحرام الی المسجدالاقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا*»

 

قبل از شروع خطبه، بر مراعات وظایف دینی و اجتماعی و تحصیل تقوا، به خصوص در ابعاد اجتماعی و سیاسی تأکید می‌کنم که یکی از وظایف مهم ما همین پشتیبانی در مورد فاجعه فلسطین است.

من امروز به‌ جای بحث قرآنی که در خطبه‌های اول داشتم، درباره فلسطین صحبت می‌کنم و انتظار مردم ما، این مردم خوب و هوشیار که در حمایت از آرمان فلسطین در این هوای سرد و در حال روزه‌داری به خیابان آمدند، این است که ما در این خصوص صحبت کنیم. به علاوه قدردانی از ابتکار پر ارزش امام راحلمان که این روز را در تاریخ انقلاب تعبیه کردند و ما هر سال به‌این مناسبت عشق و علاقه خودمان را به لزوم برپایی عدالت در سرزمین فلسطین ابراز می‌کنیم. قدرشناسی و
سپاسگزاری ما این است که آن اهداف امام را در چنین مناسبتی قدری بیشتر توضیح بدهیم.

به‌علاوه در طول سال، معمولاً رویدادهای قابل توجهی اتفاق می‌افتد که در یک زمان باید اینها در یک جا بررسی بشود و اختصاص یک خطبه به فلسطین دور از انتظار نیست. خوشبختانه برادرمان، ریاست محترم مجلس، امروز بحث خوب و نیرومندی را در این زمینه داشتند(1) که یک مقدار مسئولیت بنده را کم می‌کند و مطالبی را که فکر می‌کنم مکمّل بحث ایشان خواهد بود، در این خطبه خواهم گفت.

هر قدر جلو می‌رویم و حقایق پشت پرده مسئله اسرائیل، در حوادث روشن‌تر می‌شود، انسان احساس می‌کند که این فاجعه از مهمترین فاجعه‌ها و خطرهای قرون اخیر دنیای اسلام است و حقیقتاً شیطنت و مکر و ظلم و بی‌انصافی جبهه استکبار، به خصوص انگلیسی‌ها را بیشتر در این ماجرا می‌بینیم. خوشبختانه مردم ایران بعد از انقلاب با تاریخ فلسطین آشنا هستند. جوانها و توده مردم، سالانه مقدار زیادی واقعیت‌های جهت‌دار را از رسانه‌ها می‌خوانند و می‌شنوند؛ ولی باز هم جای تحلیل‌های عمیق و کارشناسانه خالی است. حوادث همین یکی دو سال اخیر، بعد از طرح مسئله سازش که نومولود نامبارک دیگری به ‌نام کمپ دیوید است، از این نوع می‌باشد.

این روزها می‌بینیم که دوباره همه دوران تلخ گذشته تاریخ اخیر فلسطین برایمان مجسّم می‌شود و زوایای جدیدی در آن به چشم می‌خورد. شباهت زیادی هم دارد. من 35 سال پیش به‌این مسئله واقف شدم که منجر به ترجمه کتابی از یک نویسنده متبحر اردنی شد که به نام «القضیه الفلسطینه» یا سرگذشت فلسطین منتشر شده است. در
این 35 سال، با این همه شهادت، مبارزه، توضیح کاری، کنگره و کنفرانس و بحث، واقعاً هیچ چیز فرق نکرد.

همان طرح است، همان پشتیبانان هستند، همان قربانیان هستند و هر چه که می‌گذرد، بدتر و عمیق‌تر می‌شود. یک زخم کهنه و لاعلاجی در پیکره جهان اسلام می‌بینیم که حقیقتاً خون فشان و تعفّن‌دار و مسری است. هر چه جلو می‌رویم، احساس می‌کنیم که ایده‌های اولی که مبارزان خالص داشتند، اگر جدّی گرفته می‌شد، موفق می‌شد. هر مقدار در میدان سیاست با سازش کاری‌ها و کوتاه آمدن‌ها برخورد می‌کنیم، می‌بینیم اشتباه پشت سر اشتباه است.

این چیز عجیبی است. در جنگ جهانی اول، در حدود سال 1914، متأسفانه تاریخ فلسطین را از دست می‌دهیم و بیشتر از تاریخ میلادی استفاده می‌کنیم؛ چون نوعاً محور تاریخ در کشورهای عربی با کمال تأسف هنوز تاریخ میلادی است. این در دنیای عرب همیشه مسئله است. تطبیق تاریخ میلادی با تاریخ اسلامی - شمسی یا قمری - یک مقدار بحث را از رونق می‌اندازد. لذا اگر ارقام و اعداد با آن تاریخ گفته می‌شود، عیب را در ادبیات برادران عربمان باید ببینیم که هنوز با این تاریخ زندگی می‌کنند. این هم از اشکالات کار است. خود این از عوامل شکست‌ها و بی‌توفیقی‌هاست.

در جنگ جهانی اول کارگردانی انگلستان واقعاً شیطنت‌آمیز و ماهرانه است. در زمانی در سه جبهه، برنامه‌های متضادی را پیگیری کردند که ما الان آثارش را با این تاریخ شوم می‌بینیم. از یک طرف می‌خواستند دولت عثمانی را از جهان اسلام بگیرند. ما به دولت عثمانی هیچ وقت به عنوان یک دولت ایده‌آل اسلامی در تاریخ نگاه نمی‌کنیم؛
امّا آنها به ‌محض اینکه دیدند دولتی در یک مرکز همه مناطق عربی و ترک، بالکان، جزیره عرب، شامات، دریای سیاه و آن طرف دریای سیاه را، دارد می‌خواستند متلاشی کنند. از یک طرف تازه در دنیای عرب موج هوشیاری و بیداری ناسیونالیستی عربی همراه با رنگ اسلامی شروع شده بود و استکبار احساس خطر می‌کرد که دنیای عرب اگر تبدیل به ‌یک قدرت شود، موی دماغ جدّی برای خودشان است و از یک طرف هم در داخل اروپا مسئله صهیونیسم بود که یهودی‌های سیاسی به‌شکل واقعاً نیرومندی متشکّل شده بودند و برای خود اروپا زحمت جدّی داشتند.

کار اصلی‌شان همان سیاست‌های استعماری بود که می‌خواستند مناطق حساس خاورمیانه، نفت‌خیز، آبراه‌های مهم هرمز، باب‌المندب، کانال سوئز و جبل‌الطارق که ریه‌های تنفسی برای اروپا از خاورمیانه است را داشته باشند. واقعاً ماهرانه بازی کردند و واقعاً دنیای اسلام جاهلانه و خام با این مسئله مهم برخورد کرده است. عجیب است، انگلیسی‌ها با سران مبارزان عرب که انصافاً نیروهای مخلصی هم بودند صحبت می‌کردند و اینها را به جان دولت عثمانی می‌انداختند که اینها در جبهه مخالف جنگ بودند؛ یعنی عثمانی و آلمان. برای اینکه جبهه متحدین را بشکنند، به ‌اینها از جنوب ترکیه تا اقیانوس هند وعده استقلال می‌دادند و می‌گفتند: این منطقه، یک پارچه در اختیار شما می‌ماند.

خیلی هوس‌انگیز است و خیلی برای عرب‌ها چنین قراردادی شیرین بود. (در حال حاضر به صورت مکتوب وجود دارد) از آن طرف با صهیونیست‌ها در همین زمان صحبت می‌کردند که برای شما خانه ملّی و
وطن یهود در ارض موعود فلسطین درست می‌کنیم و از یک طرف با فرانسه قرار می‌بستند که چگونه مناطقی که در جنگ آزاد می‌شود، از دست عثمانی‌ها گرفته می‌شود تا بین خودشان تقسیم کنند تا اینها را به گونه‌ای اداره بکنند که دنیای اسلام و دنیای عرب نتواند از این زمینه استفاده کند و یک قدرت جدید انقلابی، اسلامی و نیرومندتر از عثمانی در مقابل دنیای کفر به وجود بیاید. ببینید چقدر این توطئه و مکر، دامنه متضاد و گوناگونی دارد و متأسفانه در هر سه هدف نیز موفق شدند.

عثمانی متزلزل و بعد متلاشی شد. منطقه عربی متفرق شد؛ بخشی در قلمرو استعمار فرانسه، بخشی در قلمرو استعمار انگلیس و اینها به ‌جان هم افتادند؛ ضمن اینکه در مقابل یهودی‌ها و استعمار هم جبهه دیگری داشتند. در این دوره طولانی از سال 1908 که اولین کنگره صهیونیست‌ها تصویب کرد که وطن ملی‌شان در فلسطین باشد تا سال 1917 که در بحبوحه جنگ اول جهانی است، چنان مقدمات آماده شد که وزیر خارجه انگلیس رسماً اعلام کرد که دولت بریتانیا متعهد است که وطن ملی یهود را در فلسطین به‌ وجود بیاورد و از آن به بعد این همه جنایت، این همه ظلم، این همه خونریزی و این همه ستم را در تاریخ می‌بینیم که حقیقتاً در جای دیگر نمی‌شود پیدا کرد. خیلی کار مشکلی است که در قلب دنیای اسلام، در مقابل دهها کشور اسلامی، یک دولت استعمارگر از راه دور موفق شود ملتی را از وطن خودش آواره کند و به‌جای او از سراسر دنیا مهاجر بیاورد و یک وطن جعلی برای یک ملت جعلی به‌وجود بیاورد و کشوری را به نام اسرائیل خلق کند که شما می‌بینید، به‌ صورت یک قدرت اتمی مجهز به همه اسلحه‌های روز در قلب ملت
اسلامی و با عداوت غیرقابل آشتی و غیرقابل سازش برای هر منصف و عادل، تا این حد حفظ کند. از جهت ضعف دنیای اسلام عبرت‌انگیز و از جهت شیطنت و برد کاری قدرت‌های استکباری قابل توجه است. واقعاً درس است. واقعاً آزمایشگاه است. واقعاً عبرت‌انگیز است.

بنده از عزیزان جوانمان در مدارس می‌خواهم که این تاریخ را خوب بخوانند و خوب مطالعه کنند. بالاخره ما باید از این برای برنامه‌های آینده درس بگیریم. دیروز در آمار تلکسها دیدم که اسرائیل می‌گوید : چهار میلیون و پانصد و ششصد یهودی در اسرائیل داریم. ببینید چه اتفاقی افتاده است. همان روز که می‌خواستند این برنامه را در فلسطین شروع کند، 6 درصد مردم فلسطین یهودی بودند و 94 درصدش عرب و عمده آنها مسلمان و تعدادی مسیحی بودند. چقدر ضعف از این طرف و چقدر شیطنت از آن طرف باید به‌کار رفته باشد که در داخل اسرائیل، نسبت به‌این صورت درآمده باشد. در طول دوران سرپرستی انگلستان بر فلسطین، خیلی تلاش و زحمت کشیده شد و خیلی جنایت شد.

اینها ظرف 30 سال - از سال 1918 تا سال 1947 که اسرائیل فلسطین را تقسیم کرد- موفق شدند جمعیت 6 درصدی را به 30 درصد برسانند. ترکیب جمعیت فلسطین 3 2 عرب و 3 1 یهودی شد که واقعاً یک کار جنایت‌بار تاریخی است. تدبیرهایی که به کار بردند، این بود که قضیه را در دامن سازمان ملل انداختند. البته آن روز جامعه ملل بود، نه سازمان ملل. اینها بعد از جنگ جهانی اول برای تأمین امنیت دنیـا در کنفـرانس «
ورسـای» چیـزی بــه ‌نام «جامعه ملل» - 1919 میلادی، یعنی حدود 80 سال پیش - درست کـردنـد. این جامعه ملل متولّی فلسطین شد. همان متولّی، انگلیس را قیّم فلسطین کرد. انگلیس هم به عنوان قیّم مردم فلسطین یک سرپرست صهیونیستی به ‌نام «شموئیل» را حاکم کرد. همه ابزار را به کار گرفتند برای اینکه می‌خواستند سه کار را با هم بکنند.

اوّل اینکه مهاجر بیاورند. دوّم اینکه اراضی را از مسلمان‌ها بگیرند و به یهودی‌ها بدهند و سوم اینکه مسلمان‌ها را حتی‌الامکان از فلسطین بیرون کنند. در هر سه حرکت، هماهنگ پیش رفتند و در این مسیر واقعاً این‌قدر ظلم، آزار، خیانت، و حق‌کشی است که در هیچ بخشی از دنیا نمی‌تواتید پیدا کنید که این‌قدر به‌ملتی ظلم شده باشد. مدعیان عدالت، مدعیان دموکراسی و این ریاکارانی که بدترین ظلم‌ها را به نام عدالت و دموکراسی و ترقّی و پیشرفت انجام می‌دادند، متأسفانه امروز هم گردن خودشان را راست و سرشان را بلند گرفتند و همان ادعاها را مطرح می‌کنند.

مسئله واقعاً جای درنگ و تأمل دارد و برای ملت اسلامی ما و برای دنیای اسلام خیلی اهمیت دارد که این ریزه‌کاری‌ها و مکانیزمی که اینها به کار بردند و بزرگترین ظلم تاریخ را که مرتکب شدند، شناسایی و یا لااقل در آینده از آن جلوگیری کنیم.

باید برای پاتک زدن به آن، راه درستی پیدا بکنیم. سرپرست فلسطین، کسی که باید منافع مردم را حفظ بکند، همه برنامه‌اش در آن چیزی که عرض کردم، خلاصه می‌شود.

نباید فکر بکنیم که عرب‌ها و یا خود فلسطینی‌ها در این مدت مبارزه
نمی‌کردند. واقعاً مبارزه می‌کردند. بارها در مبارزات، قیام‌ها و اعتصاباتشان پیش می‌رفتند و تا نقطه پیروزی می‌رسیدند، امّا دشمن خیلی مکّار است، دشمن همه ابزار شکست قیام‌ها را داشت، پوششی به نام جامعه ملل در آن روز و سازمان ملل امروز درست کرده‌اند که قدرت عظیمی پشت سرشان است. استعمار انگلیس آن روز و بلافاصله آمریکا از وقتی که آمد، به ‌صورت جهشی، مسئله فلسطین را به‌نفع اسرائیل پیش می‌بردند. چون نیرومندتر از انگلیس است و همه ابزار تبلیغ را در اختیار داشتند. مهمترین ابزاری که در اختیار داشتند، نفوذ در دولت‌های جدیدالولاده و بی‌تجربه کشورهای عربی مجاور فلسطین بود که از همه ابزار استفاده می‌کردند و هر روز یک قدم جلو می‌آمدند و هر روز یک عرب‌هایی را که مبارزه می‌کردند و شهید، آواره و مال می‌دادند، یک قدم به عقب می‌راندند. نقطه اصلی اینکه آن قضیه هنوز ادامه دارد، همان است که شما از سال 1919 میلادی به بعد می‌بینید. امروز هم که ما در سال 1998 میلادی هستیم، همان را داریم می‌بینیم.

خیلی رسوایی برای استکبار و مایه شرمساری برای کشورهای اسلامی، به خصوص عربی است که در این ماجرا، همیشه رودست خوردند و باز هم دارند رودست می‌خورند.

فکر می‌کردیم که وقتی انقلاب اسلامی در ایران به وجود آمد، پشتوانه مهم اسرائیل در منطقه سقوط کرد. همین هم بود. شاه و رژیم ایران در آن زمان، مهمترین عمق استراتژیک اسرائیل بودند. ما این پشتیبانی را از دست اسرائیلی‌ها گرفتیم. یکی از امیدهای جدّی ما و خود بنده که در این مسئله کار می‌کردم، این بود که از این به بعد ضربه‌های کاری به‌اسرائیل می‌خورد. چه شد؟ چیز عجیبی اتفاق افتاد. مکّاران
استعمارگر آمدند و این پشتیبان ملت فلسطین را در مقابل اعراب به گونه‌ای مطرح کردند که عرب‌ها اولویت مبارزه با اسرائیل را فراموش کردند و اولویت را در مخالفت با ایران دادند و هنوز هم ادامه دارد. یعنی خطر ایران را از خطر اسرائیل برای اعراب جدّی‌تر جلوه داده‌اند که آنها الان از نیروهای آمریکایی دعوت می‌کنند که به خلیج‌فارس بیایند که ایران نباشد.

شما این را امروز می‌بینید. در گذشته سالی یک بار این کار انجام می‌شد. همیشه عر‌‌ب‌ها را فریب می‌دادند و اینها هم فریب‌خور بودند و فریب می‌خوردند. مبارزه می‌کردند، جلو می‌رفتند و تا نقطه‌ای می‌رسیدند و آنجا می‌دیدند که نتیجه معکوس بود. درست  همین که اتفاق افتاد. انقلاب اسلامی ایران مسئله خیلی مهم بود، ما چاههای نفت ایران را از دست انگلیس و آمریکا درآوردیم. ما ارتش و ساواک ایران را از دست آنها در آوردیم و موقعیت استراتژیک خلیج‌فارس را به‌نفع فلسطین به خدمت گرفتیم و توانستیم دنیای عرب و دنیای اسلام را در جهت تضعیف اسرائیل و تقویت فلسطین حرکت بدهیم. چه شد که این اتفاق افتاد که الان دارید می‌بینید؟ چطور شد اینها موفق شدند که دولت عراق را در مقابل این پشتیبان جدید و نیرومند آرمان فلسطین در جنگ قرار بدهند و همه امکاناتی را که به‌اسم مبارزه با اسرائیل جمع شده بود، بر سر ایران بریزند؟ واقعاً اتفاق عجیبی است.

حقیقتاً انسان وقتی ببیند این شکلی با مسایل انسانی برخورد می‌شود، باید خون گریه بکند. باز هم همین است. الان شما می‌بینید قضیه سازش مطرح شده، موضع نیرومند ایران و انقلاب اسلامی که یک بار دیگر این صحنه را تکرار نکنید، باز هم همین را تبدیل کردند به یک نقطه که چون
ایران تن به این سازش ننگین نمی‌دهد، باید بایکوت بشود، باید تحریم و محاصره اقتصادی بشود و افکار برادران مسلمان و عرب ما هم زیر این بار تبلیغات می‌رود. این یک ترفند شیطانی است. برای یک ملت جای تأسف است، که اینگونه هستند. دارد.

این می‌فهماند که خیلی‌ها بالغ نیستند و رشد سیاسی ندارند که این مسائل را تجربه کنند. همین داستان محاکمه «گارودی» که من در خطبه دوم خواهم گفت، یک شعبده بازی و چشم‌بندی تاریخی است. آدم می‌بیند خیلی از افراد را فریب می‌دهند و با عناوینی که الان عرض می‌کنم، متوجه می‌شوید چطوری مسایل را معکوس جلوه می‌دهند.

به هر حال اینها قدم به‌قدم پیش رفتند و اراضی را گرفتند و به یهودی‌ها دادند. با ارعاب و تهدید مسلمان‌ها را آواره کردند. چند میلیون آواره رودست دنیای عرب گذاشتند که هنوز هم آواره هستند.

قضیه را به سازمان ملل کشاندند. انگلیس دیگر تاب تحمّل مخارج یک کار بزرگ این چنینی را نداشت. همان‌طور که در خلیج‌فارس نمی‌توانست به عنوان نگهبان چاه‌های نفتی این منطقه بماند. آمریکا را آوردند و آمریکا هم با آن قیافه ظاهرالصلاحی که گرفته بود و در جنگ جهانی از خودش یک شخصیت خاصّی نشان داده بود و شخصی مثل «ترومن» که واقعاً برای خودش با آن اصل چهاری که اعلام کرده بود، موقعیت اجتماعی در دنیا درست کرده بود و حیثیتش را گذاشت پشت سر مسایل اسرائیل و همه چیز را به دست گرفت. به ‌جای انگلیس، آمریکا آمد و به ‌جای مسائل جاری، جامعه ملل را به کار گرفتند و مصوّبات جامعه ملل و همه ابزار نظامی، سیاسی و تبلیغاتی دنیا و ثروت را پشت سر آن گذاشتند و این کار عجیب را کردند که حالا دارید
می‌بینید. ما آخرین صحنه آن را همین دو سه روز داریم می‌بینیم که آمریکا هواپیماهایی به اسرائیل تحویل می‌دهد که بتواند در اعماق دنیای اسلام نفوذ بکند و هواپیماهای دور پرواز بروند و برگردند.

این در شرایطی است که اگر دیگران بخواهند کوچکترین اسلحه پیشرفته‌ای بگیرند، مورد مخالفت جدّی سازمان‌های بین‌المللی مثل شورای امنیت و از این قبیل واقع می‌شوند.

لذا من می‌گویم ما از 35 سال پیش که شروع کرده‌ایم و امروز که با شما حرف می‌زنم، جریان را یک شکل می‌بینم. همان دشمن، همان ترفند، همان مظلومیت‌ها و همان جریان دارد پشت سر هم تکرار می‌شود و به پیش می‌آید و امروز واقعاً زمانی رسیده که دنیای اسلام و عرب‌ها از ایران درس بگیرند. ایران در همین دور و تسلسل بود. تاریخ ما در زمان شاه و قاجار و مشروطه بهتر از این نیست.

ما از زمان قاجاریه و زمان مشروطه و پهلوی به تاریخ پرافتخاری متکّی نیستیم، ولی ملّت ایران این طلسم را شکست و موفق شد که این بقعه ارزشمند را از چنگ انگلیس، فرانسه و آمریکا دربیاورد و آزاد و مستقل کند و بسازد و با صدای تنها، در مقابل نعره‌های گوش خراش تبلیغات صهیونیسم و استکبار بایستد و حرفش را به‌دنیا برساند و از تحریم، محاصره اقتصادی، جنگ، شورش و تهمت نهراسد. بعد از آن همه جنگ و آن همه توطئه‌هایی که دیدید، دنیا به موفقیت انقلاب مظلوم ایران اعتراف کرد.

اگر در آن طرف آن درس تلخ است، این طرف هم یک نمونه موفق است که ما باید روی آن خیلی حساب کنیم. یک روز در ایران وضع به‌گونه‌ای بود که من خودم به جرم ترجمه یک کتاب زندانی شدم. آن هم
کتاب از کشوری مثل اردن که با جمهوری اسلامی امروز و ایران شاهنشاهی آن روز آن‌قدر رفیق بود و نویسنده آن کتاب در ایران سفیر آن کشور بود، همه شرایط برای انتشار کتاب آماده بود، من آن کتاب را ترجمه و به ‌نام سرگذشت فلسطین منتشر کردم. به خاطر این کتاب آن‌قدر شکنجه، آزار، محرومیت و فشار متحمل شدم که هیچ مسئله‌ای به‌اندازه تمام دوران مبارزه برای من آن‌قدر گران تمام نشد. ایران آن شکلی است. ایرانی که مردمش واقعاً از قضیه فلسطین بی‌اطلاع بودند. ایران تبدیل شده به‌جایی که امروز پرچمدار روز جهانی قدس است. متأسفانه دولتهای اسلامی حتی اجازه نمی‌دهند که مردمشان این روز را در کشورشان گرامی بدارند. این انسان را خون دل می‌دهد و جای غصه دارد.

از این اسم می‌توانید برای فشار روی اسرائیل استفاده کنید. ولی برای کم کردن توقعات آمریکا، از این هم استفاده نمی‌کنند. همین را شما نمونه بگیرید و برگردید و به پنج سال و 10 سال پیش و هر جا می‌خواهید بروید. همین مشکل همیشه بوده است.

بیچاره فلسطینی‌ها و عرب‌های داوطلب از سراسر دنیای اسلام می‌رفتند و قیام می‌کردند؛ پنج، شش ماه قیام می‌کردند و پیروز می‌شدند، صهیونیست‌ها را به زانو در می‌آوردند و انگلیس را در مضیقه قرار می‌دادند، یک وقت می‌دیدیم که یک هیأت بازرسی از سازمان ملل یا از انگلیس یا از جایی دیگر می‌آمد و چیزی به ‌نام کتاب سفید منتشر می‌کردند و وعده می‌دادند. همه جهاد شش ماهه و یک ساله فراموش می‌شد و دوره جدیدی شروع می‌گردید.

 

گاهی آن‌قدر پیش می‌رفتند که موفق می‌شدند مراکز صهیونیست‌ها را در فلسطین تصرف کنند؛ ارتش‌های عرب برای آخرین اقدامی که کردند، واقعاً خوب پیش‌روی کردند. همه کشورهای عربی وارد شدند و ارتش‌های آنها آمدند و فلسطین را تقریباً گرفتند و انگلستان را در تنگنا قرار دادند. یک دفعه می‌بینیم همین شورای امنیت، هیولایی که امروز هم همه جا به جان نهضت‌های اصیل دنیا می‌افتد، وارد شد و دوباره لشکرها را متوقّف کرد و به پشت مرز برگرداند؛ به‌امید اینکه شورای امنیت آمده و مسائل را حل می‌کند. یکی دو ماه صبر کردند و دیدند دوباره بدتر از گذشته شد.

نتیجه آن، چند میلیون آواره فلسطینی، صدها هزار یهودی مسلح و صهیونیست در فلسطین، املاک و زمین‌های عرب در دست آنها، امتیازات سیاسی، اقتصادی در دست آنها، بهره‌برداری از معادن، دریا و رودهای منطقه در دست آنها، همه امتیازات مال آنها و مردم مظلوم فلسطین شد. آخرین قدمشان تقسیم فلسطین بود که این هم از جنایات استکبار و از بدعت‌های خطرناک شورای امنیت است که با تقسیم فلسطین که این همه شهید دادند، به وجود آمد و متأسفانه عرب‌ها و مسلمان‌ها قدم اوّل آن را برداشتند.

قدم‌های بعدی این است که سهم یهودی‌ها را به‌این اضافه و سهم مسلمانها را به تدریج کم کنند. سرنوشت خود بیت‌المقدس از همه جا دلخراش‌تر است.

مصوّبه گذراندند که قسمت غربی بیت‌المقدس دست یهودی‌ها و قسمت شرقی آن دست مسلمان‌ها باشد. هیچ کشوری حق ندارد رسمیت اسرائیل را در بیت‌المقدس غربی بپذیرد. پایتخت اسرائیل نباید به
بیت‌المقدس بیاید و ما می‌بینیم که اوّلین کسی که این مصوّبه را نقض می‌کند، خود آمریکاست. او اصلاً پیشنهاددهنده این کار بود، بعد خودش نقض می‌کند و اوّل می‌آید شوروی‌ها را تحریک می‌کند و می‌آیند اعتبارنامه سفیر ایشان را در بیت‌المقدس به‌ رئیس جمهور اسرائیل و بعد انگلیس و آمریکا می‌دهند و این قانون را می‌شکنند. این روزها بدترین چیزی که انسان را می‌لرزاند، برنامه‌هایی است که اسرائیل برای تصرف نهایی شرق بیت‌المقدس دارد که بقعه مقدّس را هم از دست مسلمان‌ها بگیرد. آدم نمی‌داند با این وضعی که می‌بیند، با این کمپ دیوید و با این سازش‌ها و با این ضعف‌ها و با این بی‌حالی‌ها و با این فریب‌کاری‌ها و با این فریب خوردن‌ها و با اینکه دوستشان ایران را دشمن خودشان تلقی بکنند و دشمن عمیق خودشان اسرائیل را نزدیک‌تر از ایران به خودشان بدانند، چه بکند؟ چیزهایی که ما داریم می‌بینیم، به ‌نظر می‌رسد که واقعاً دنیای اسلام احتیاج به‌یک بیداری اضافی دارد. به حرکت مهمی احتیاج دارد که بتواند مشکل فلسطین را برگرداند. البته من از عمق دل مطمئنم. بالاخره ما تاریخ را می‌بینیم، ما صاحب تاریخ را می‌شناسیم، ما سرانجام ظلم‌ها را می‌شناسیم، ما بی‌اثر بودن کارهای با فشار، زور، ظلم و ستم را در تاریخ زیاد دیدیم و درس تاریخ برای همه ما آشکار است و اینها را می‌دانیم. اما نمی‌دانم چقدر قربانی لازم دارد؟ نمی‌دانم چقدر در این مسیر باید از خودمان فداکاری بکنیم؟ مطمئنم که یک روز تاریخ به ‌نفع مظلومان فلسطین ورق می‌خورد. مطمئنم که یک روز این جسم زایدی که در پیکر منطقه و دنیای اسلام وارد شد، از این پیکر بیرون می‌رود.

مطمئنم هاضمه خاورمیانه نمی‌تواند وجود سنگین صهیونیسم را به
عنوان یک کشور مستقل در داخل خودش هضم بکند. مطمئنم عدالت یک روز بر ظلم پیروز می‌شود. اما چقدر طول می‌کشد؟ ما پشت سر خود جنگ‌های صلیبی را داریم که 180 سال مسلمان‌ها در منطقه گرفتار جنایات آن دوره بودند که بالاخره صلاح‌الدین ایوبی پیدا شد و آن حماسه تاریخی ملی و اسلامی را خلق کرد و یهودی‌ها را تا خود اروپا تعقیب و بیرون کرد و دوباره فلسطین اسلامی و عربی شد. مطمئنم که ما در آینده دوباره فلسطین اسلامی داریم. مطمئنم که چیزی بنام «ارض موعود» برای اسرائیل باقی نخواهد ماند.

مطمئنم آرزوهای دور و دراز حکومت بزرگ اسرائیل «من الفرات الی نیل» بین رود فرات و رود نیل که 15 میلیون یهودی را بخواهد در خودش جای دهد، تحقق پیدا نمی‌کند. امّا این اطمینان انسان موقعی می‌تواند در صحنه عمل هم تحقق پیدا بکند که جامعه‌ای مثل مردم ایران حاضر باشند از جان، از مال و هستی خود مایه بگذارند.

ما از دنیای اسلام انتظار داریم که فریب فریبکاری‌های تکرار شده استکبار غرب، مخصوصاً آمریکا را نخورند و با ما هم‌صدا بشوند. ایران حاضر است پرچمدار این راه مقدّس بشود و حاضر است تبعاتش را تحمّل بکند. به‌شرط اینکه شما از پشت به ما خنجر نزنید.

بسم‌اللّه الرّحمن‌الرّحیم.

وَالْعَصْرِ/ اِنَّ الاِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ/ اِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بالصَّبْرِ.

 

* سوره مبارکه الاسرا، آیه شریفه 1

 

خطبه دوم:

ِبسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

اَلْحَمْدُ للهِ رَبِّ اْلعالَمینَ، وَالصّلوهُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُول‌ِاللهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِاْلمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقه‌الطّاهِره وَعَلی سبْطَیِ الرّحْمَه الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ‌بْنِ‌الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّد‌بْنِ‌عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِبْنِ‌مُحَمَّدٍ وَ موُسَی‌بْنِ‌جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ‌بْنِ‌مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ‌عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ‌بْنِ‌مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ‌بْنِ‌عَلِیٍّ وَ ألْخَلَفِ اْلهادی‌اْلمهْدیّ(عج)

 

چند مناسبت کوتاه و فشرده از این هفته را خدمت شما عرض می‌کنم.

یکی مسایل مربوط به‌ماه رمضان، ایام و لیالی قدر و ایام عزاداری است که بحمدالله ملت هوشیار، زنده، متدیّن و باصفای ما، روزهای ماه رمضان و این روزهای گرامی را به خوبی مورد توجه قرار داده است و حق این روزها را ادا کرد. امیدوارم و دعا می‌کنم خداوند به‌این مردم خوب که در این دنیای بد امروز این چنین برای خدا، اسلام و قرآن در صحنه‌اند، توفیق بیشتری بدهد تا بتوانند به‌اهداف مقدسی که انقلاب اسلامی پیش پای آنها گذاشته است، برسند و در حلّ مشکلات دنیای اسلام، من‌جمله همین مسئله فلسطین سعی کنند.

ما در هفته گذشته سالگرد شهادت پیشتازان حکومت اسلامی، یعنی فدائیان اسلام را داشتیم(2) که حقیقتاً در تاریخ ما نقطه افتخارآمیزی هستند. موقعی که خانواده پهلوی تاریخ ایران را سیاه کرده بود و همه ابزار را به کار گرفته بودند که اسلام را از صحنه بیرون بکنند و وضعی شبیه ترکیه در ایران بوجود بیاورند، اینها با برنامه و شعار مشخص اسلامی، جانشان را کف دستشان گذاشته‌اند و حقیقتاً مؤثر بودند. موجی خلق کردند که ما در قدم‌های بعدی از این موج استفاده کردیم و شاید یکی از ریشه‌های انقلاب اسلامی را باید در همان حرکت شجاعانه این گروه محبوب جستجو کرد.

در این هفته مسئله محاکمه یک نویسنده مسلمان - البته کسی که قبلا مسلمان نبود، ولی با دیدن انقلاب اسلامی و حرکت‌های اسلامی دنیا به
خاطر روح آزاده و عدالت‌خواهی که داشت، مسلمان شد - آقای رژه گارودی
(3) را دیدیم که افتضاح شد. این مسئله الان مسئله مهم ماست. واقعاً ادعاهای واهی و ساختگی فرانسه دارد آبروی خودش را می‌برد. بنده این جریان را به شیوه خاص در تاریخ فلسطین خیلی دیدم. برای خود من تکرار مکررات تاریخ فلسطین است؛ امّا برای جامعه امروز و جوان‌ها می‌تواند یک درس باشد؛ لذا یک مقدار روی آن تکیه می‌کنم. آقای گارودی چند ماه پیش به‌ایران آمده بود و به‌من گفت که می‌خواهند مرا محاکمه کنند و حتی پیش‌بینی مقدار محکومیت خودش را هم می‌کرد. خدا کند آن‌طور نشود. توضیح داد که چرا و چگونه و ریشه‌ها چیست؟ من به‌ایشان گفتم که تاریخ اسلام و انقلاب از این قربانی‌ها زیاد دارد. غصه نخور! اگر امروز به‌عنوان یک نویسنده مطرح هستی، با این محاکمه به ‌عنوان یک قهرمان اسلامی در تاریخ ثبت خواهی شد و رهرو پیدا می‌کنی. خودش هم قبول داشت و من مطمئنم که او متأثر نیست. امّا ما از وجدان ضعیف دنیای امروز متأثریم. برای چه این نویسنده محاکمه می‌شود؟ شاید ایشان دارد به خاطر مسلمان شدنش محاکمه می‌شود. اینها وقتی دیدند یک روشنفکر مشهور دنیا به نام عدالت‌خواهی انقلاب اسلامی دست از دین قبلی خود برداشت و مسلمان شد، ضربه خوردند. احتمالاً دارند انتقام آن کارش را به ‌این بهانه می‌گیرند و شاید هم می‌خواهند زهر چشمی از مبارزین مسلمان مخالف اسرائیل در منطقه بگیرند.

اتهام آقای روژه گارودی این است که آمده تبلیغات صهیونیست‌ها در مورد مظلومیت یهود در اروپا به ‌دست نازی‌های آلمان، هیتلر و
دوستانش را زیر سؤال برد. من در این مسئله صاحب نظرم. در این کتاب سرگذشت فلسطین، بحث دقیقی کردم. این قضیه مال امروز نیست و مال گذشته‌هاست. من وقتی که این کتاب را ترجمه می‌کردم، به مسئله مهاجرت یهودی‌ها به فلسطین رسیدم و دیدم وقتی که به‌ دوران نازی‌ها می‌رسیم، دورانی که هیتلر روی یهودی‌ها فشار می‌آورد، منحنی مهاجرت به فلسطین بسیار رشد می‌کند و مثلاً اگر سالی 5 هزار بود، یک دفعه سالی 30 هزار شد. هیچ کس در دنیا از ظلم‌هایی که هیتلر به یهودی‌ها و دیگران کرد، خوشحال نیست. ما هیچ ‌وقت در هیچ لحظه‌ای از تاریخمان ظلم‌های هیتلر را قبول نکردیم، هیتلر یک جریان ظالمانه نازیسم را در آلمان درست کرد و آن جنگ واقعاً پرخطر و پرخسارت را بر دنیا تحمیل کرد. نه فقط به یهودی‌ها، به مسلمان‌ها، مسیحی‌ها، بی‌دین‌ها، مارکسیسم‌ها و به همه ظلم کرد.

یک جریان نژادپرستی از نوع اسرائیلی‌ها بود. حقیقتاً نژادپرست خود اسرائیل است؛ یعنی آن ایده‌ای که صهیونیست‌ها دارند و ملت یهود را ملت ممتاز می‌دانند و برای خودشان امتیازات قائلند و بی‌نظیر می‌دانند، هیتلر و نوع تفکّرش برای آلمانی‌ها چنین چیزی را می‌خواهند. دو جریان نژادپرست در مقابل هم قرار گرفتند. آن می‌خواهد این را بزند، این می‌خواهد آن را بزند. هیتلر قوی‌تر شد و یهودی‌ها را شکست داد. این باعث شد که کفاره گناهان هیتلر را فلسطینی‌ها بپردازند و این بد است. اصلاً اگر کسی می‌خواهد غصه بخورد، باید سر این غصه بخورد. من چند وقت پیش با یکی از بزرگان کشور آلمان مباحثه کردم، می‌گفتم: چه می‌شود که شما سر مسئله
فلسطین به‌ما می‌تازید؟ آن آقا- اگر حرف مرا بشنود، و انصاف داشته باشد، منکر نمی‌شود - گفت: واقعیت این است که ما آلمانی‌ها پیش یهودی‌ها شرمنده هستیم و وجدان‌مان شرمنده است و یک جوری می‌خواهیم وجدان خودمان را راضی بکنیم. گفتم: بعدآ پیش فلسطینی‌ها شرمنده نمی‌شوید؟ گفت: چرا. گفتم: پس بدجوری دارید با وجدانتان بازی می‌کنید. می‌توانید در آلمان هم از یهودی‌ها پذیرایی کنید. هیچ جوابی نداشت.

این مسئله‌ای نیست که آقای گارودی نقل کرده باشد. این مسئله مال قدیم است. من آن زمانی که کتاب فلسطین را می‌نوشتم(4)، کتاب دیگری خواندم از آقای رهنما(5) که درست همین مسئله را آورده بود؛ چون اصل سوژه تبلیغات صهیونیست‌ها این بود که می‌گفتند: آلمان 6 میلیون یهودی را در کوره‌های آدم‌سوزی کشته است. این آقا تحقیق کرده تا ببیند این حرف چقدر درست است؟ بررسی کرده و دید در کلّ اروپا و روسیه و مجموعه آن روز شوروی، حدود 6 میلیون یهودی در جنگ جهانی بودند. فشار روی یهودی‌ها زیاد بود. بعد از جنگ دوباره آمار گرفتند و معلوم شد، 200 هزار یهودی در آلمان کم شدند؛ البته  200 هزار رقم وحشتناکی است. من با همین 200 هزار هم تکان می‌خورم.

این هم ظلم غیرقابل بخششی است. من این را برای شما جمع کردم و می‌خوانم. در آن کتاب نوشته است: در کلّ اروپا و روسیه 5 میلیون و 900 هزار یهودی به‌این ترتیب زندگی می‌کردند؛ در سوئد و دانمارک 270 هزار، در بلژیک 210 هزار، در سوئیس 70 هزار، در ایتالیا  240 هزار، در اتریش 80 هزار، در آلمان 200 هزار، در شوروی 2 میلیون و 900 هزار، در لهستان 240 هزار، در رومانی 450 هزار، در فرانسه 400
هزار، در انگلیس 400 هزار، در مجارستان 280 هزار و در چکسلواکی 215 هزار. این مجموعه یهودی‌هایی بوده که در اروپا و منطقه بودند و بعد از جنگ هم رفتند و آمارگیری کردند. قسمت‌های شرقی که اصلاً دست نخورده بود. فقط آنجاهایی که آلمان تصرف کرده بود، چون یهودی‌ها با هیتلر مبارزه می‌کردند، آسیب زیادی به‌ اینها زده بودند. 200 هزار نفر از اینها کم شدند.

من به‌ عنوان یک انسان، این 200 هزار را هم قابل بخشش نمی‌دانم. نبایست این جنایت اتفاق می‌افتاد؛ امّا صهیونیست‌ها این را به یک جریان تبلیغاتی عظیم تبدیل کردند و فیلم‌ها ساختند، تئاترها دادند، نمایش‌ها، داستان‌ها، کتاب‌ها و چیزهای خیلی عجیب و غریب درست کردند. با نشان دادن شیوه کشتن‌ها، و کوره‌های آدم‌سوزی، وجدان دنیا را آن‌ چنان به ‌نفع صهیونیست ساختند که هر کاری که می‌خواستند در فلسطین بکنند، می‌گفتند: این یک ذره از آن ظلم‌هایی است که یهودی‌ها دیدند.

واقعاً در همان موقع بدترین کارها را انگلیس و یهودی‌ها در خود فلسطین می‌کردند، شما داستان دیریاسین(6)، و کفرقاسم(7) را بخوانید. این‌طور مردم را می‌گرفتند و مردهایشان را می‌کشتند و زنانشان را لخت می‌کردند و بی‌چادر روی کامیون‌ها می‌نشاندند و در خیابان‌ها می‌گرداندند. فقط به ‌خاطر اینکه اینها را مرعوب کنند تا فرار کنند و جای خود را به یهودی‌های مهاجر بدهند. هیتلر این قدر نمی‌توانست قساوت داشته باشد. این قساوت‌ها بیشتر بود. هنوز هم هست. هنوز هم در اسرائیل هست. همین صحنه‌ای که شما چند شب پیش در صدا و سیمای ما دیدید. واقعاً جنایاتی که صهیونیست‌ها در فلسطین کردند، در مقایسه با جنایات هیتلر خیلی بیشتر بود. اینها اگر 200 هزار کشته دارند،
فلسطینی‌ها اکنون بیش از یک میلیون شهید دادند. اینها خیلی کم آواره داشتند.

فلسطینی‌ها چند میلیون آواره دارند؟ شما نمی‌دانید، در اردوگاه‌های آوارگان فلسطینی بر این مردم چه می‌گذرد؟ مردمی که باغشان، نخل‌هایشان، زیتون‌هایشان و اموالشان در دست صهیونیست‌هاست و خودشان واقعاً با چه فقری دارند در دنیا زندگی می‌کنند! انسان از وجدان کشته شده استکبار جداً رنج می‌برد، به خصوص آمریکایی‌ها که از زمان ترومن تا امروز متولّی پیشرفت اسرائیل هستند. آنها حامی هستند و می‌توانند این همه خرج بکنند و این مولود نامشروع را نگه به دارند. انسان وقتی اینها را می‌بیند، تعجب می‌کند که فرانسه مهد آزادی، فرانسه‌ای که پیشتاز دموکراسی هست، فرانسه‌ای که انقلاب کبیر را پشت سر خودش دارد و دنیا به‌دنبال او راه افتاد، در برهه‌ای می‌آید کسی مثل گارودی را محاکمه می‌کند که چرا چنین کتابی نوشتی؟ این حقیقتاً تاریخی است که کتاب‌های زیادی درباره آن نوشته شد. در کتابخانه‌های خودتان شما قفسه‌هایی از این کتاب‌ها می‌بینید، این آمارها مال خودتان است. مال ما نیست. اینها از منابع غربی است که من خواندم. اینها می‌آیند و این شخص را محاکمه بکنند.

فکر می‌کنم مسئله فرانسه، آمریکا و استکبار غرب شخص گارودی نیست. اینها با مسئله وسیع‌تری مواجهند. آنها با اسلام مواجهند؛ منتهی هر کدام جلوه‌ای خاصی دارد. جلوه‌اش در الجزایر این است که وقتی یک حزب اسلامی 70 درصد از آراء را می‌آورد، منحل بشود و پاداشش این است که مردم الجزایر این جور قتل‌عام بشوند و این آقایانی که در اروپا نشستند و الجزایر را خانه خلوت و منبع تغذیه انرژی خودشان
می‌دانند و گاز صحرای الجزایر را ملک طلق خودشان می‌دانند، چشم‌هایشان را می‌بندند و کور می‌شوند. این همه کشتار و جنایت را می‌بینند و خفه می‌شوند. اگر این اتفاق در جای دیگری افتاده بود، یعنی حزبی که 70 درصد آراء را دارد، منحل و با او این‌گونه رفتار می‌کردند، فرانسه سکوت می‌کرد؟ آلمان سکوت می‌کرد؟ آمریکا سکوت می‌کرد؟

این‌جوری برخورد می‌کردند؟ اینها ماهیت خودشان را نشان می‌دهند. ولی باز هم با پررویی ادعای دموکراسی و آزادی و از این حرف‌ها دارند.

ترکیه از این بدتر؛ چون ترکیه یک کشور دارای دهها سال دموکراسی هست. آنها این را بخشی از اروپا می‌دانند؛ چون از بسفر به‌ آن‌ طرف، جزو قاره اروپاست. در دروازه ورود به ‌قاره اروپاست. چه منطقی است که حزبی که اکثریت پارلمانی را دارد- در شرایط حتّی غیرعادلانه پیروز شده، وقتی حکومت دست شما بود، پیروز شد - شما می‌آیید حزب را منحل و رهبر حزب را از سیاست محروم می‌کنید. باز هم دیگران را به این عنوان که دموکراسی ندارند، تحت فشار قرار می‌دهید. خاک بر سر این‌گونه دموکراسی‌هایی که این مقدار غیرعادلانه و تبعیض‌آمیز با مسائل دنیا برخورد می‌کند.

واقعاً مسئله دنیا و استکبار است که خطر اوّل را اسلام می‌دانند. آن هم اسلامی که در ایران است. آن هم از نوعی که انقلاب ایران دارد. آن هم از نوعی که رهبر عزیز ایران روی آن تکیه می‌کند که حرف‌های مهم ایشان را در خطبه‌های گذشته شنیدید و دنیای استکبار واقعاً به ‌این اظهارات حق، خشم گرفت. دنیای استکبار نمی‌خواهد با این حوادثی که در ایران اتفاق می‌افتد، سروکار داشته باشد. نمی‌خواهد تاریخ ایران در ترکیه،
الجزایر و هر کشور اسلامی دیگری تکرار شود. حاضرند هرگونه بدنامی را بپذیرند، به‌ این عنوان که تهمتی بزنند و شخصی مثل آقای گارودی را محاکمه کنند. افتخاری برای محاکم قضایی فرانسه نخواهد بود. لکّه ننگی است که در تاریخ قضاوت آنها خواهد ماند.
*

ما ایمان داریم و پیروزی وعده نهایی است که قرآن به ما داده است. البته این پیروزی هیچ وقت در تاریخ ادیان بدون زحمت به‌دست نیامد. همیشه با فداکاری و جهاد و شهادت و همین کاری را که ایرانی‌ها کردند و دیگران باید بکنند، به‌ دست می‌آید.

در مناسبت‌های دیگر این هفته، روز چهارم بهمن را داریم که رژیم سفّاک پهلوی فرودگاه تهران را بست تا امام وارد ایران نشوند.(8) امّا در روز دوازدهم بهمن با فشار جهادگران انقلابی ایران مجبور شد، همان فرودگاه را باز بکند و امام را بپذیرد. شما می‌دانید از روزهای افتخارآمیز تاریخ ماست. امیدواریم که ملّت ما در مراسم سالگرد انقلاب در دهه فجر، باز هم در صحنه حضور جدّی داشته باشند و شما شاهد تکرار پیروزی‌ها و حماسه‌های ملی باشید.

خطبه‌ها یک مقدار طولانی شد. ولی به خاطر اینکه جمعیت زیادی امروز جمع شدند، می‌بایست مسائلی را که مهم است، مطرح کنیم.

أعُوذُ باللهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/

قُلْ هُوَ اللهُ اَحَدٌ/ اَللّهُ الصَمَدٌ/ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یوُلَدْ/ وَ لَم یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَد.

 

* شعار «اسلام پیروز است، استکبار نابود است» توسط نمازگزاران

 

پی نوشت ها:

                                                                                   

3/11/1376

1- حجت‌الاسلام والمسلمین ناطق نوری به عنوان سخنران قبل از خطبه‌های نماز جمعه تهران در سخنانی گفت: «طرح سازش خاورمیانه، خیانت به جهان اسلام و کشورهای اسلامی است. آمریکا و انگلیس به عنوان حامیانه رژیم غاصب صهیونیستی قصد دارند با طرح مذاکرات به اصلاح صلح خاورمیانه، جنایت جدیدی در سرزمین‌های اشغالی مرتکب شوند.  از زمان تشکیل دولت اشغالگر قدس توسط انگلیسی ها، استکبار در تمامی مذاکرات به ضرر اسلام و مسلمین و در جهت حمایت از صهیونیست‌ها اقدام کرده است.»

رئیس مجلس با تشریح بخشی از تاریخچه شکل‌گیری رژیم صهیونیستی در خاورمیانه، اضافه کرد: «خلع سلاح مسلمانان و مسلح کردن صهیونیست‌ها حکایت از نقشه‌های شوم انگلیس برای تشکیل یک حکومت  غاصب در این سرزمین داشت و از زمان تشکیل این رژیم جعلی، همواره مردم فلسطین قتل عام شده اند و طرفداران دروغین حقوق بشر در قبال آوارگی 4 میلیون مسلمان فلسطینی و صد هزار شهید هیچ واکنشی نشان نمی دهند. (روزنامه جمهوری اسلامی، شنبه 4 بهمن 1376)

2- به دنبال ترور نافرجام حسین علاء، سیدمجتبی نواب صفوی رهبر فدائیان اسلام به همراه دو تن دیگر از اعضای این گروه روز دوم آذرماه ۱۳۳۴ بازداشت شدند. روزنامه اطلاعات فردای آن روز در خبری نوشت: «بعد از حادثه سوءقصد علیه جان نخست‌وزیر در مسجد شاه و دستگیری مظفرعلی ذوالقدر ضارب، مشارالیه در بازجویی‌های اولیه اظهار داشت که نواب صفوی دستور اجرای ترور نخست‌وزیر را در اختیار من گذاشته است. علاوه بر این اعتراف، از ظواهر امر و طرز صحبت کردن ضارب و شعارهایی که بعد از حادثه داده بود و همچنین گفتن اذان و الله اکبر بعد از حمله به آقای علاء، برای مامورین روشن شد که مظفرعلی به تحریک جمعیت فدائیان اسلام که در سال‌های اخیر پنج مرتبه مرتکب سوءقصد علیه جان زمامداران وقت شده‌اند، اقدام به سوءقصد و شلیک گلوله به سوی آقای علاء نموده است و بالنتیجه مقامات انتظامی - چه شهربانی و چه فرماندار نظامی-  مصمم شدند که رهبر این جمعیت را که بعد از وقوع حادثه مخفی شده بود، بازداشت نمایند.»

اینچنین بود که اعضای موثر جمعیت فدائیان اسلام بازداشت شده و به زندان افتادند و کمتر از دو ماه بعد در روز ۲۶ دی‌ماه ۱۳۳۴ در پی برگزاری جلسه دادگاه، نواب صفوی و سه تن از یارانش به نام‌های خلیل طهماسبی، سیدمحمد واحدی و مظفرعلی ذوالقدر به اعدام محکوم شدند. دادگاه تجدیدنظر هم همان روز برگزار شد. به دنبال تثبیت حکم اعدام برای هر چهار نفر، سحرگاه روز ۲۷ دی‌ماه ۱۳۳۴، سیدمجتبی نواب صفوی رهبر فدائیان اسلام بعد از ۱۰ سال مبارزه بی‌وقفه، در سن ۳۱ سالگی به همراه سه یار دیگرش در میدان تیر لشکر ۲ زرهی تهران تیرباران شدند. پیکر نواب ابتدا در مسگرآباد تهران دفن شد، اما بعد از مدتی به قبرستان وادی‌السلام قم انتقال یافت.

3- روژه گارودی  در سال 1913 در شهر «مارسی» فرانسه در یک خانواده کاتولیک متولد شد و قبل از پیوستن به کلیسای کاتولیک؛ به پروتستان تغییر گرایش داد و سرانجام در دهه 1980 به دین اسلام گروید.

گارودی پس ازطی دوره دبیرستان، تحصیلات عالی خود را در رشته فلسفه ادامه داد؛ سپس عضو کمیته مرکزی‏ حزب کمونیست فرانسه شد. در سال های 1945 و 1951 به عضویت مجلس ‏موسسان، در 1956 به نمایندگی مجلس ملی فرانسه، و در 1959 به ‏سناتوری مجلس سنای فرانسه انتخاب گردید.

در 1963 با نوشتن‏ رساله‌ای تحت عنوان «فرضیه مادی‌گرایانه شناخت» به اخذ درجه دکتری در فلسفه نائل ‏آمد. در 1959 به دانشیاری «دانشگاه کلرمون فرانز»، در 1965 به استادی فلسفه در «دانشگاه ‏پوآتیه» منصوب شد این فیلسوف فرانسوی در سال 1996 در کتاب معروف خود با عنوان «اسطوره‌های بنیادین سیاست‌های اسرائیل» کشتار یهودیان توسط نازی‌ها را رد کرد و به دلیل انتقاد از هولوکاست در سال 1998 زندانی شد و 120 هزار فرانک فرانسه معادل 40 هزار دلار جریمه شد.گارودی در حین جنگ به مقاومت فرانسه پیوست و بیش از 50 کتاب که اکثر آنها درباره فلسفه سیاسی و مارکسیسم بود، نوشت. این فیلسوف فرانسوی در در ۱۳ ژوئن ۲۰۱۲ ( در 98 سالگی) در خانه خود  درگذشت.

4- آیت‌الله هاشمی رفسنجانی از جمله‌ اولین‌ روحانیونی‌ بود که‌ علی‌رغم‌ داشتن‌ معافیت‌ تحصیلی‌ در سال‌ ۱۳۴۲ دستگیر و به‌ سربازی‌ فرستاده‌ شد. ایشان ‌ پس‌ از گذشت‌ دو ماه‌، موفق‌ شد از خدمت‌ سربازی‌  فرار کند و از آن‌ پس‌ به‌ زندگی‌ مخفیانه‌ روی آورد  و در این‌ مدت‌ موفق‌ شد کتاب «سرگذشت‌ فلسطین‌» اثر اکرم‌ زعیتر را ترجمه‌ و منتشر کند. ترجمه‌ و نشر کتاب‌ مذکور تحت‌ عنوان‌ «سرگذشت  فلسطین‌ یا کارنامه‌ی‌ سیاه‌ استعمار» و نوشتن‌ مقاله‌ ای‌ در مقدمه‌ی‌ آن‌، باعث‌ شد که‌ مجدداً بازداشت‌ شود و به‌ خاطر نشر کتاب‌، مدت‌ چهارده‌ ماه‌ و ده‌ روز تحت‌ شکنجه‌های‌ مأموران‌ ساواک‌ قرار گیرد. پس‌ از بازداشت‌، ساواک‌ و نیروهای‌ امنیتی‌ رژیم‌ تلاش‌ زیادی‌ برای‌ جلوگیری‌ از نشر و توزیع‌ کتاب‌ مذکور به‌ کار بردند، ولی‌ با این‌ وجود؛ نسخه‌های‌ کتاب‌ به‌ سرعت‌ به‌ فروش‌ رفت‌ و تجدید چاپ‌ شد. مرحوم دکتر مصدق در آذرماه سال 1343 پس از مطالعه کتاب، اقدام به خرید چند جلد آن کرد و در نامه‌ای نوشت: «از کتاب سرگذشت فلسطین نهایت استفاده را کردم. حیف است که این کتاب در گوشه ای بلامطالعه بماند ».

http://www.khabaronline.ir/Images/News/Larg_Pic/11-7-1390/IMAGE634532750180772448.jpg 5- حجت‌الاسلام شیخ مصطفی رهنما فرزند عبدالحسین در سال 1304 در کرمانشاه متولد شد. وی تحصیلات خود را در حوزه‌های علمیه قم، کربلا و نجف به پایان رساند. فعالیت مطبوعاتی را از سال 1323 آغاز و در سال 1329، مجله «حیات مسلمین» را منتشر نمود.مدتی با روزنامه و نشریاتی چون کیهان، اکونومیست، مهر ایران، ندای حق، طوفان شرق، اقدام، پرچم اسلام، آیین اسلام و روشنفکر همکاری داشت. رهنما در دهه 1330، جمعیت «مسلم آزاد» را تأسیس کرد که پس از کودتای 28 مرداد 1332 تعطیل شد. در سال 1357 بار دیگر این جمعیت فعالیت خود را به دفاع از فلسطین ونهضت‌های اسلامی آغاز نمود.خود شان درباره کتاب‌هایش می‌گوید: «در سال 1341 کتابی به نام مسلمین جهان نوشتم که جلد اول آن راجع به مسلمانان آسیا و اروپا بود. ساواک پس از سه چهار هفته این کتاب را جمع کرد. من در آن کتاب مخصوصاً درباره روابط ایران و فلسطین با استفاده از نشریات خود غربی‏ها مانند مجله لایف آمریکا، ثابت کردم که یهودیانی که در جنگ جهانی دوم کشته شدند؛ دویست و شصت هزار نفر بودند و نه شش میلیون. نه اینکه آتش‏شان زده باشند، مثل سایرین می‏کشتند، این کشته‌ها هم جزو آن پنجاه و چند میلیون کشته جنگ جهانی بودند.»(پایگاه اطلاع‌رسانی جمعیت دفاع از ملت فلسطین)

6- روستای دیریاسین در غرب قدس قرار دارد. در سال 1948 تعداد جمعیت آن به بیش از 600 تن می رسید. صهیونیست‌ها در این سال کشتار وحشیانه‌ای را در آن به راه انداختند که سازمان «آرگون تسوی لئومی» به ریاست مناخیم بگین و سازمان «شترن» در آن نقش مستقیم داشتند.این کشتار با راهبرد نظامی رژیم اشغالگر قدس گره خورده بود، راهبردی که چند سال پیش از تقسیم فلسطین طرح آن ریخته شد.

بیگن در کتاب خود تحت عنوان «انقلاب» می نویسد: «ما 4 هدف راهبردی را برای اشغال مشخص کرده بودیم، قدس، یافا، دشت اللد ـ الرمله و المثلث، مراد از المثلث شهرهای نابلس و طولکرم و جنین بود با مراجعه به طرح تقسیم فلسطین مشخص می‌گردد که قرار بود منطقه قدس به یک منطقه بین‌المللی مبدل گردد، یافا به طور کلی یک شهر عربی است و تحت سلطه دولت عبری می باشد، المثلث نیز همین وضعیت را دارد.»

فرمانده گانا در تاریخ 7/ 4/ 1948 با ارسال نامه ای به فرماندهان ارگون و شترن در منطقه قدس گفت:«بدانید که شما برای حمله به دیریاسین و اشغال آن نقشه می‌کشید، مایلم بگویم که اشغال دیر یاسین یکی از مراحل طرح جامع ما می باشد.»

یک تیم 300 نفره از عناصر سازمان های یاد شده برای اشغال دیریاسین آماده شدند، ساعت 2 بامداد 10/ 4/ 1948 دستور حمله به دیریاسین صادر شد. پشت سر آنان شماری از عناصر سازمان‌های گانا و بالماخ به منظور اشغال این روستا به طرف آن حرکت کردند و پس از آن گروهی از نیروهای شترن با دو خودروی زرهی به سوی آن یورش بردند.

بیگن در مورد این کشتار می گوید:« مردان ساکن این روستا به دفاع از زنان و کودکان خویش برخاستند، متجاوزان صهیونیست خانه ای نبود که با استفاده از مواد منفجره ویران نکنند، نیروهای شترون وارد این روستا شدند، هدفشان رسیدن به مرکز آن بود، این رادیو خطاب به ساکنان این روستا اعلام کرد که شما آماج حمله قرار گرفته‌اید، دروازه غربی دیریاسین که به عین کارم منتهی می شود، باز است، هر چه زودتر از آنجا فرار کنید و جان خود را نجات دهید.»

ساکنان این روستا اعم از کودکان و مردان و زنان که مجبور به ترک این روستا شده بودند؛ ناگهان دیدند که نظامیان صهیونیست به سوی آنان آتش گشودند، نظامیان همچنین خانه هایی را که ساکنان آنها هنوز در آنجا باقی مانده بودند، به رگبار بستند، به هیچ جنبده ای رحم نکردند، انفجار خانه‌ها و تیراندازی به سوی آنها تا قبل از ظهر 10/ 4/ 1948 ادامه پیدا کرد، سپس شماری از نیروهای هاگانا آمده و یک قبر دسته جمعی حفر و 250 تن را در آن دفن کردند که بیشترشان زن و پیر و کودک بودند، فرمانده یگان هاگانا در این باره گفته است:«روز بهاری زیبایی بود، درختان بادام شکوفه داده بودند همه جا آثار ویرانی مشهود بود و بوی جنازه کشته شدگان در فضا پیچیده بود.» (نقل از پایگاه اینترتی مجمع اتحاد دانشجویان جهان اسلام)

7- روستای کفر قاسم در جنوب طولکرم قرار داشته و 125 متر از سطح دریا ارتفاع دارد. جمعیت آن در سال 1922 (662) نفر؛ سال 1945 (1460) و ر سال 1961 (2450) نفر بود.

یک خبرنگار که چند سال پیش به کفر قاسم سفر نموده بود؛ در مورد این روستا و جنایتی که در آن روی داد؛ این گونه نوشت: «دریکی از گوشه های روستا بنای یادبودی که بر آن نام 49 شهید حک شده است توجه‌ام را جلب کرد، در آنجا نام افرادی حک شده بود که در روز شوم و سیاه 29 اکتبر به خون غلطیدند. در آن سال به مسؤولان رژیم صهیونیستی خبر رسید که اهالی یک روستای عربی واقع در منتهی الیه جنوب منطقه المثلث از روستایشان نگریخته اند. ابوولید یکی از بازماندگان از آن جنایت داستان آن روز سیاه را برایمان چنین نقل نمود: آن روز هم برایمان همچون روزهای عادی دیگر بود، من و پسرعموهایم با دوچرخه به خانه باز می گشتیم که یک پست بازرسی نیروهای صهیونیست ما را متوقف نمود، چیز عجیبی را احساس نکردم، یک سرباز به ما نزدیک شد و از ما پرسید اهل کجایید؟ گفتم: اهل کفر قاسم و بعد هم اجازه عبور را به وی نشان دادم، اما او توجهی به آن نکرد و گفت: دوچرخه‌هایتان را همین جا بگذارید و به دنبال من بیایید، ما را در یک صف قرار داده و بعد از آن هم فرمانده آنان به زبان عبری فریاد زد آتش.

چند تیر به پهلو و پایش اصابت نمود، او هنوز زنده بود، چند لحظه بعد که سربازان برای جمع آوری اجساد به کنار او آمدند نفس خود را در سینه حبس نمود و خود را به مردن زد. بعد از آن خود را از میان دیگر مجروحین که روی هم انداخته شده بودند بیرون کشید و آرام به بالای اولین درخت زیتون موجود کشاند. او از آن بالا مشاهده نمود که چگونه پسرعموها و دوستان و اقوامش در مقابل چشمش کشته شدند. او از آن بالا دید که چطور صهیونیست‌ها یک کامیون حامل 14 زن و 3 مرد را متوقف نموده و بدون آن که به التماس و زجه های زنان توجهی بکنند، تمامی آنان را به گلوله بستند به نحوی که تنها یک زن جان سالم بدر برد. ابو ولید سه روز بر بالای آن درخت بود تا آن که پسر عمویش او را بی هوش یافت وبعد از به هوش آمدن خود را بر روی خت بیمارستان دید در حالی که یک پایش قطع شده بود. یکی دیگر از بازماندگان این جنایت می گوید: هدف اصلی کشتار صهیونیست‌ها مجبور ساختن مردم روستا برای ترک روستا و فرار بود اما مردم روستا گفتند برای ما مردن در روستایمان بهتر از آوارگی است.

روستای کفر قاسم، علی‌رغم تمامی جنایات صهیونیست‌ها و تلاش‌هایش هم چنان پا برجاست و 14 هزار نفر سکنه دارد که اکثر از بادیه نشینان نقب هستند که صهیونیست‌ها با مصادره زمین و املاکشان آنان را به این منطقه کوچ داده اند. امروز صهیونیست‌ها با مصادره اکثر زمین های این روستا بر آن منطقه صنعتی «مارکتوم » را احداث نمودند. اما با این وجود مردم روستا اجازه سکونت حتی یک صهیونیست را هم در آن نداده اند .» (به نقل از ماهنامه پاسدار اسلام، 1 اسفند1380)

8- مسئله بازگشت امام خمینی(ره) به ایران، از ابتدای اقامت او در پاریس مورد بحث محافل سیاسی و مطبوعات بود، ولی پس از رفتن شاه این سئوال در بیشتر مصاحبه‌ها عنوان می شد، و پاسخ امام به همه مصاحبه کنندگان این بود: «در اولین فرصت.»

در روزهای آخر دی 1357 خبر بازگشت قریب الوقوع امام در رسانه های خبری انتشار یافت. روز 2 بهمن یگان‌های گارد شاهنشاهی، برای نمایش قدرت خود، در حضور خبرنگاران خارجی رژه رفتند.فردای آن روز دولت و ارتش فرودگاه های کشور را بستند و پرواز تمامی هواپیماها به ایران و از ایران به خارج متوقف شد.از همین موقع تظاهرات مردم تهران و شهرستان‌ها در اعتراض به بسته شدن فرودگاه‌ها شدت یافت و روز 4 بهمن جمعیت کثیری به سوی فرودگاه مهرآباد روی آوردند و خواهان بازگشت امام به وطن شدند.

در همین اوان، سران ارتش در گردهمایی روز 3 بهمن، با حضور ژنرال هایزر، مسئله جلوگیری از بازگشت امام را مورد بحث قرار می دهند: «...ژنرال ربیعی طرفدار اقداماتی به منظور جلوگیری از فرود هواپیماها در تهران بود او، سه راه پیشنهاد کرد: جلوگیری از پرواز هواپیما در هوا و منحرف ساختن آن، سعی کنیم کشور دیگری راه را بر هواپیما ببندد و آن را نابود کند، راه سوم مسدود کردن باند فرودگاه [....] به نظر من (هایزر) مسدود کردن باند فرودگاه راه عاقلانه‌تری بود، زیرا نشان می داد که دولت بر فرودگاه کنترل دارد و می تواند قدرت و حاکمیت خود را نشان دهد...» علاوه بر اخبار و اطلاعات مربوط به تغییر مسیر هواپیمای امام خمینی، گزارشاتی درباره سوءقصد علیه جان او، انتشار یافت. هایزر نیز در مذاکراتش با سران ارتش به این موضوع اشاره کرده و می گوید: «مطبوعات خبر می دادند که پس از تهدیدهای جدید علیه جان [امام] خمینی، تعداد محافظان اقامتگاهش در پاریس دو برابر شده است.فرانسوی‌ها گله می کردند که این کار برای آنها بسیار گران تمام می شود.من ژنرال‌ها را زیر فشار گذاشتم تا بدانم آیا اقداماتی علیه جان خمینی شروع کرده اند، کنایاتی دریافت کردم، ولی پاسخ روشنی نشنیدم.آنها گفتند گروهی در سوئیس وجود دارد که این نوع اعمال را انجام می دهد، اما من نمی توانم قضاوت کنم که آن گروه با افسران تماس داشتند.»

برژینسکی، مشاور امنیتی پرزیدنت کارتر می‌گوید: «روزهای 23 و 24 ژانویه (3 و 4 بهمن 1357) جلسات متعددی برای بحث و گفتگو در این مورد، بین خودمان و نیز با حضور رئیس جمهوری داشتیم. هنگامی که من پرزیدنت را از طرح بختیار آگاه ساختم، واکنش اولیه‌اش بسیار مثبت بود و گفت «عالی» است. اما ونس به شدت مخالفت کرد و گفت: نتایج این امر منجر به اختلال و بی‌نظمی وسیعی خواهد شد و حتی محتمل است [امام] خمینی به قتل برسد، و حوادث غیر قابل انتظاری پیش آمد کند. ما تمام آن روز به گفتگو ادامه دادیم.براون و من گفتیم اگر بختیار قصد دارد خمینی را توقیف کند، باید بدین کار تشویق شود. سرانجام به دلیل عدم توافق درباره این موضوع، نتوانستیم پیش‌نویس دستورالعمل مشخصی را تهیه کنیم و من ناگزیر، چند راه‌حل مختلف به رئیس جمهوری پیشنهاد کردم. رئیس جمهور با پیش نویس پیشنهاد ونس مبنی بر اجرا نکردن طرح بختیار موافقت نکرد و طرح پیش نویس من و براون را با مختصر تغییراتی انتخاب نمود، در حقیقت به بختیار، برای اجرای پیشنهادش، چراغ سبز داده شد.متاسفانه، خمینی بازگشت خود را به تاخیر نینداخت، هر چند بختیار در کشمکش‌های اولیه به پیروزی روانی محدودی دست یافت، اما موضوع همچنان لاینحل باقی ماند.»

در حالی که واشنگتن و تهران درباره نحوه جلوگیری از ورود آیت‌الله خمینی به ایران بحث و مذاکره می کردند، امام، آماده بازگشت به ایران بود و با تصمیم گیری متهورانه و سرعت عمل، قصد داشت حریف را «مات» کند. به گفته ژنرال هایزر «حرکات و اقدامات جناح[امام] خمینی به حدی هوشمندانه انجام می گرفت که من متحیر بودم چه کسی برنامه ریزی آنها را انجام می دهد و هنوز هم پاسخ این سئوال را پیدا نکرده ام.»

به رغم بسته بودن فرودگاه‌ها و پخش خبرهای مربوط به سوء قصد به جان امام خمینی و نیز منحرف ساختن هواپیمای حامل وی، امام اعلام کرد، هر زمان بخواهد به ایران مراجعت می کند.کمیته استقبال، برنامه مفصلی برای استقبال از او تهیه دیده بود.

روز 9 بهمن ناگهان بختیار اعلام کرد که فرودگاه برای ورود آیت‌الله خمینی باز است.بختیار در توجیه تغییر تصمیم خود می گوید: «...من قضیه را به این شکل می‌دیدم، این ملا، که در ایرانی بودنش شکی نیست، می تواند به ایران بازگردد، ولی اگر خلافی از او سر بزند، توسط دادگاههای صالح و طبعا با تمام تضمین‌هایی که قانون پیش‌بینی کرده است به محاکمه کشانده خواهد شد [...] به من ایراد گرفته اند که چرا گذاشتم او به ایران بازگردد.آیا می توانستم نگذارم؟ [....] به علاوه از قدیم و ندیم گفته بودم که تمام ایرانیان بدون اجازه دولت حق ورود به ایران را دارند.به این اصل اعتقاد داشتم و امروز هم به آن معتقدم که جزو حقوق طبیعی هر شهروندی است.» واقعیت این است که بختیار نمی‌توانست به طور نامحدود فرودگاه‌ها را بسته نگه دارد. بستن فرودگاه ها، کنجکاوی ده‌ها تن خبرنگاران خارجی را که در اطراف اقامتگاه امام، در انتظار دریافت خبر بودند، بیشتر کرده بود.به گفته بختیار، او نمی توانست مانع بازگشت یک تبعه ایرانی به کشورش شود. مسئله بستن فرودگاه‌ها یک وسیله تبلیغاتی به نفع امام خمینی و به ضرر بختیار بود، از سوی دیگر اعلام آمادگی برای بازگشت به میهن و ممانعت دولت بختیار، مردم ایران را به هیجان درآورد و ابعاد ناآرامیها را وسیعتر ساخت.

سرانجام مبارزه تبلیغاتی، با عقب‌نشینی بختیار و باز شدن فرودگاهها پایان یافت و برنامه بازگشت امام خمینی برای روز 12 بهمن اعلام شد. (به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه)