خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۶ مهر ۱۳۷۵

    خطبه اوّل

 

    بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

    اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ    وَالِهِ الْأَ ئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ،    عِبادَاللَّه اُوْصیکُمْ بتَقْوَیَ اللَّه وَ اَتِّباعُ اَمْرَهَ وَ نَهْیهِ".

 

    در آغاز خطبه تذکّر به مراعات وظایف دینی و اخلاقی و اجتماعی و    حفاظت از جوهر تقوا و پرهیزکاری و حضور در صحنه‏های دینی و اجتماعی    را تأکید می‏کنیم.

    امروز هم مناسبتهای هفته، فراوان است و لازم می‏دانم گزارشی تحلیلی از    سفر آفریقایی و مسائل آفریقا را در تریبون مقدّس نماز جمعه خدمت امّت    عزیزمان عرض کنم، لذا باز هم این هفته بحث قرآنی را نخواهیم داشت.

    در خطبه اوّل در باره آفریقا مطالب ضروری که داریم، بطور فشرده عرض    می‏کنیم و خطبه دوّم را در مورد مناسبتهای دیگر هفته بحث خواهیم کرد.

    در مورد آفریقا باید در یک جمله عرض کنیم که قاره‏ای مظلوم و منزوی    است و حقّاً در یک محرومیّت و مظلومیّت تاریخی و طولانی دست و پا    می‏زند و یکی از اهداف سفر ما هم همین بود که این ابعاد را بشناسیم و راهکار    را جستجو کنیم.

    آفریقاییها نباید اینگونه باشند که هستند، آفریقا قارّه فقیری نیست، اگر از    منابع این قاره درست استفاده می‏شد، می‏توانستند مثل یکی از قاره‏های دیگر    مثل آمریکا، اروپا و بخشی از آسیای امروزی باشند، ولی نشده است و این    ادله فراوانی دارد، شاید از آن دوره‏ای که دنیا به طرف صنعت و تمدّن جدید راه    افتاده دست و پای آفریقاییها بسته شده که مسؤول آن هم قدرتهای غربی، مثل    اروپاییها و مقداری هم آمریکاییها هستند.

    البته این مسؤولیّت را از خود مردم سلب نمی‏کند، مردم باید مبارزه و تلاش    کنند و نگذارند که جنایتکاران و مستعمره‏چیها اینگونه با آنها رفتار کنند، ولی    خوب چنین است.

    ذاتاً آفریقا، قوی است، از لحاظ منابع چیزی از جاهای دیگر کم ندارد، بلکه    وضع بهتری هم دارد، قسمتی از آفریقا روی کمربند سبز دنیاست که باران    فراوانی، خیلی بیشتر از این بارانهایی که ما در مازندران و گیلان داریم باران    می‏بارد و همین بارانها هم به رودهای بسیار نیرومندی تبدیل می‏شود که از دو    طرف آفریقا، قسمتی هم به جنوب می‏رود و به اقیانوس هند و یک طرف به    اقیانوس اطلس می‏ریزد و قسمتی هم به دریای سرخ می‏ریزد و تمام منطقه‏ای    هم که این رودها می‏رود و آنجایی که باران کم دارد و این رودها عبور می‏کند، از    لحاظ زمین، جزء زمینهای خوب دنیاست و از لحاظ معادن هم معادن خوب    دنیاست، طلا، الماس، بوکسید و انواع سنگهای قیمتی و خیلی چیزهایی که    امروز در دنیا مشتری زیادی هم دارد، در این خاک هست.

    دریا هم تقریباً اطراف آفریقا را فراگرفته است، الان هیچ جای اینها خالی از    دریا نیست، فقط منطقه کانال سوئز بوده که این قسمت هم وصل شده، البته    دور آن دریاست و وسط آن کشورهایی است که به دریا راه ندارند. ولی کلّ    آفریقا می‏تواند از منابع عظیم شیلات استفاده کند. پس همه منابع ثروت    آنجاست، اما وضعشان اینگونه است که می‏بینید که فقیرند و اکثرشان    مستضعف و کم سوادند و هزاران مشکل دارند.

    در این کشورهایی که ما رفتیم، معمولاً حقوق یک کارگر 50 دلار است اگر    موفق به یافتن کاری شوند و در آنجا خیلیها کار ندارند و به کارهای روزمره    خیلی ضعیفی مشغولند.

    این اراضی و نعمتهای آنجا هرز می‏رود، بطور مثال همین رود نیل که شما    نام آن را زیاد شنیده‏اید، ما سرچشمه آن را در اوگاندا دیدیم، تنها همین رود از    همه رودخانه‏های ایران بیشتر آب دارد.

    و این رود از سه کشور مهم عبور می‏کند و در سودان نزدیک به دو هزار    کیلومتر قابل کشتیرانی است و مردم اطراف این رودخانه در خاکهای باارزش،    فقیرانه زندگی می‏کنند. آن طرف هم همین طور است، رودی که در آن آبشار    ویکتوریا وجود دارد و همه مردم دنیا آن را می‏شناسند و همه مکانهای خوب    را به نام همین آبشار نام گذاشته‏اند، با همه بدبختیهایی که از این غربیها دارند    هنوز از این نامها استفاده می‏کنند.

    این مردم چرا اینقدر فقیرند؟ یک مقدار آن به خودشان مربوط است، ولی    غربیها خیلی به اینها ستم کرده‏اند، غرب، آفریقا را به عنوان یک انباری از مواد    خام برای صنعت خودش و یک مرکزی از نیروی ارزان کار برای کارهای سخت    خودش درنظر گرفته است، یک دوره‏ای که بردگی ممکن بوده این بیچاره‏ها را    در آمریکا و اروپا، به بردگی می‏بردند و از این نیروهای مفت و ارزان که فقط به    اندازه حیوانات چیزی به آنها می‏دادند تا توان کارشان محفوظ باشد. از زن و    مردشان استفاده می‏کردند. دوره بردگی که تمام شده، حالا اینگونه در معادن    عمیق استفاده می‏کنند.

    ما به یک معدن رفتیم، سه هزار و هفتصد متر زیرزمین قرار داشت. شما    ببینید چه وضعی می‏تواند داشته باشد، حدود 7 هزار کارگر در این معدن برای    استخراج طلا کار می‏کردند، البته این از یک جهت عیبی ندارد و کار می‏کردند و    مزد دریافت می‏کردند، ولی برای یک چنین کارهایی نیروهای ارزان لازم دارند    و نمی‏شود با نیروهای گران و با ساعتی چند دلار که مثلاً در اروپا هست    استفاده کرد.

    و یکی از کارهای بدی که غربیها کردند این بود که اینها را بیسواد نگاه داشتند    و آن عنصر اصلی عقب ماندگی امروز هم همین بیسوادی است، سعی کردند در    این کشورها دانشگاه نباشد، نیروهای مدیریت عالی تربیت نشوند، کارهای    مهم را به دست مدیران اروپایی دادند و نگذاشتند مدیر نیرومند تربیت شود،    همین حالا و همین امروز سازمانهای مهم اقتصادی آفریقا را غربیها    می‏چرخانند. مثلاً اگر یک بندر مهمّی و یک پالایشگاه یا معدن بزرگی و    چیزهایی که مدیریتهای قوی لازم دارد، این مقدار هم به مدیریّت بومی اجازه    میدان داری ندادند، خوب با این کاری که اینها کردند، نتیجه این شده که امروز    نه قشر مدیر نیرومندی در آفریقا باشد و نه نیروی علمی و فنی فراوانی باشد و    نه دانشگاه تربیت کننده خوبی در خیلی از جاها باشد.

    در همین کشور تانزانیا، کشوری است که اکثریّت آن مسلمان هستند. بیش از    30 میلیون نفر جمعیّت دارد و 8 هزار دانشجو دارد، کیفیت تحصیلی هم خوب    معلوم است، شما این را با کشوری مثل خود ما مقایسه کنید که هنوز هم ما با    این همه فشاری که روی آموزش عالی آوردیم هنوز هم به حد نصاب لازم    نرسیده‏ایم، ما با 60 میلیون جمعیت، یک میلیون و 300 هزار دانشجو داریم،    آنها با 30 میلیون جمعیت 8 هزار دانشجو دارند، خوب این معلوم است که    سالهای آینده هم روزگارشان بدتر از این خواهد بود، همین جا رئیس    جمهورش در جلسه رسمی گفت: وقتی که بعد از 20 سال استعمار آلمان و بعد    از آن 40 سال استعمار انگلیس، اینها از تانزانیا رفتند، ما فقط 14 نفر تحصیل    کرده دانشگاهی داشتیم.

    اینها کسانی بودند که برای مأموریتهای خاصّی از اروپا رفته بودند و    چیزهایی به آنها آموزش داده بودند، این وضعی که اروپاییها در آفریقا درست    کردند، گفتم کارگر ارزان، مواد خام ارزان و مردم بیسواد که توقعاتشان را بالا    نبرند، خوب اینها یک وضعی درست کردند که در این دور و تسلسلی که از    لحاظ اقتصادی و سازندگی امروز وجود دارد، اینها به بن بست برسند و این    وضع، سالهای دیگر هم ادامه پیدا کند.

    اینها زمین دارند ولی چون سرمایه ندارند نمی‏توانند کار کنند، اگر عده‏ای    مدیر هم پیدا شود و بخواهند کاری کنند، سرمایه‏گذاری آنجا آسان نیست،    امنیت اینها را هم متزلزل کرده‏اند که در اکثر این کشورها، یا جنگ داخلی است    و یا جنگ مرزی است.

    شما می‏بینید از همین بالا نگاه کنید، مصر با سودان، سودان با اریتره، اتیوپی    با اوگاندا، جنگ دارد و در داخلش هم جنگ دارد، آن طرف تر در سومالی    وضعش را می‏بینید که چگونه است. پایین تر در رواندا و بروندی هم جنگ    است. در بقیه کشورهای آفریقا هم همین طور است. به علاوه با یک    شیطنتهایی نظام را نظام قبیله‏ای کرده‏اند. اما قبیله‏ها هستند و آنها با هم    می‏جنگند، آراء در قبیله‏ها می‏گردد.

    در همین رواندا و بروندی دو قبیله به جان هم افتاده‏اند 700 تا 800 هزار نفر    هم در یک سال گذشته کشته شده‏اند و مثل حشرات آدم می‏کشند و این حالت    را هم ایجاد کرده‏اند که امنیّت سرمایه‏گذاری در بسیاری از جاها وجود ندارد و    نمی‏خواهند و دلیل آن هم همین قضیه اوگانداست که ما وقت گذاشتیم و    خیلی کار کردیم تا بین سودان و اوگاندا با آن سرعت این آشتی را فراهم کردیم.

    آمریکاییها رسماً مخالفت کردند، خوب حالا آمریکایی که خودش را    می‏خواهد ژاندارم و حافظ صلح دنیا معرفی کند، با این پررویی و گستاخی    می‏گوید که ایران نباید بیاید و میانجیگری کند و اینها را آشتی بدهد. خوب او    باید بگوید به هر دلیلی اگر اینها آشتی کردند خوب است، اگر راست می‏گویند    و تعجّب است که "سازمان ملل" این حرف آمریکا را پیگیری نمی‏کند، اینجا    هم به ما تهمت می‏زنند که مخالف صلح خاورمیانه هستند، ولی خودشان با    یک صلحی که بدون درد سر امضاء کردند، ولی آمریکاییها با این صلح    مخالفت می‏کنند، پس ببینید این زمینه‏هاست که نمی‏خواهند بگذارند.

    و مردم آفریقا کم و بیش این مسائل را فهمیده‏اند و برای اینکه یک کمک    بی‏طمعی از دنیا بشود، کمک مجانی هم نمی‏خواهند، همتی بشود که اینها    بتوانند از منابعشان استفاده کنند، به اینها کمک مدیریتی و فنّی شود تا اینها    بتوانند از منابعشان بهره بگیرند، آنقدر منابع دارند که با سرعت می‏توانند    خودشان را غنی کنند. به یک قایقی که به دریا برود بعد از چند ساعت پر از    ماهی باز می‏گردد، در اوگاندا کشت نیشکر دیمی از نیشکر آبی ما بیشتر    محصول می‏دهد و همین جوری مردم آنجا در جنگلهایشان تغذیه می‏کنند.

       از یک هکتار مزرعه موز، 80 تن موز برداشت می‏کنند، از یک هکتار قهوه، 4    تن قهوه برداشت می‏کنند و همه بصورت دیمی است. این طور نیست که نشود    استفاده کرد، مزاحم آنها می‏شوند، آمریکاییها فهمیده‏اند که این وضع باید به    کمک دیگران شکسته شود، از جایی مثل ایران استقبال می‏کنند و خوشبختانه    علی‏رغم تبلیغات فراوانی که علیه ایران شده اینها ایران را شناخته‏اند، الان هم    مسؤولان و هم مردم آفریقا می‏دانند که ایران یک انقلاب موفقی بود، این    بندگان خدا هم، انقلاب کرده‏اند، اکثر این کشورها 30 سال پیش انقلاب کردند و    بصورت ظاهر، انگلیس، آلمان، پرتغال و بلژیک را از کشورشان بیرون کردند و    زمام امور کشورشان را به دست گرفتند، یک مدتی کمونیستها آمدند، دوباره    اینها را سرگردان کردند، حالا هم، اینها را عقب انداختند. اینها فهمیده‏اند که راه    ایران درست است، اینها خودشان انقلاب کردند و به‏دامان کمونیستها افتادند و    دیدند وضع از گذشته بدتر شد، حالا می‏فهمند شعار "نه شرقی نه غربی" ما    حرف درستی بوده و این راه، درست بوده است. آنها مدیران غربی را آوردند تا    کشورشان را آباد کنند، ولی دیدند اینها استمارگر درآمدند و حال آنکه راه ایران،    راه درست است و با نیروهای خود توانسته کشور را بسازد.

       اینها اگر جنگ داشتند با اسلحه آمریکایی و روسی می‏جنگیدند و دیدند    ایران، یک جنگی را که بر او تحمیل شده بود، دفاع کرد و بخوبی کشور خودش    را حفظ کرد، پس می‏بینید که این راه هم درست بود، یعنی روی پای خودش و    با بچّه‏های خودش توانست کشور را حفظ کند.

       این حرف بسیار مهمّی بود که آقای موسوینی در مصاحبه مطبوعاتی    مشترک ما صریحاً اعلام کرد و گفت: "ما وضع گذشته را بررسی کردیم،    کمکهای بانک جهانی و صندوق بین‏المللی پول را دیدیم و شیوه‏های کمکهای    غربی را تجربه کرده‏ایم و وضع ایران را هم می‏بینیم و ما شیوه ایران را    می‏پسندیم."

       یک رئیس جمهوری با این صراحت در یک مصاحبه مطبوعاتی که همه    حضور دارند، اینگونه از ایران حرف بزند، در حالی که بمباران و فشار آمریکا    وجود داشت که با ایران نزدیک نباشد و همکاری نکند، این خیلی اهمیّت دارد.

       این حرف، حرف کوچکی است، امّا داغ دل مسؤول یک کشور آفریقایی را    نشان می‏دهد و با این شرایط این اظهارنظر را می‏کند.

       هم مردم فهمیدند که راه ایران درست است و هم دولتها فهمیدند و علی‏رغم    فشار بسیار جدّی که آمریکا وارد می‏کنند، البته من از اروپاییها فشار مخالفی    ندیدم. امّا آفریقاییها با صراحت نشان دادند که آماده هستند که از تجربه‏های    ایران استفاده کنند.

       واقعاً کارهایی که مردم کردند، قسمتهایی از آن را شما در صدا و سیما دیدید    و بقیه آن را هم بعداً می‏بینید. این وضعی نیست که در کشورهای دنیا معمول    باشد.

       در سودان از فرودگاه در آن هوای گرم که واقعاً سخت بود که انسان لحظه‏ای    در زیر آفتاب بماند، جمعیّت انبوهی در خیابانها بودند و همراه با ماشینهای ما    از اطراف میدانها می‏دویدند، منظره عجیبی را ساخته بودند.

       در اوگاندا که اکثریّت مردمشان مسیحی هستند، حالا سودان مسلمان هستند    و حسّ اسلامی هم نسبت به ما دارند، امّا اوگانداییها مسیحی هستند، خود    مسلمانهایی که خیلی هم هستند حرف می‏زنند مدّعی هستند که 30 درصد    جمعیّت آنها مسلمان هستند. لیکن همه قبول دارند که اکثریّتشان مسیحی    هستند.

       ولی واقعاً طول صف استقبال از جمعیّت ایرانی بیش از 10 کیلومتر بود.    قطعات مختلفی که در مسیر جمع شده بودند و انبوه از جمعیّت بوده، بنده‏های    خدا فریاد می‏زدند. البته ما زبان آنها را نمی‏فهمیدیم، چون زبان آنها سواحیلی    بود. امّا کلمه ایران را و یا اسامی را که ذکر می‏کردند. خوب می‏فهمیدیم. این    عظمت متعلّق به شما است، بنده واقعاً یک سرباز کوچکی هستم که از میان    شما به آنجا سفر کردم و اگر شماها نبودید و نیروهای مسلمان در صحنه    نبودند، ایران چنین وضعی نداشت. این کار، کار عظیم ملّت ما است.

       این اوگاندا بود، حالا این در مرکز کشور بود و شهرهایی مثل جین جا که شهر    اسلامی بود رفتیم که حضور مردم غوغا بود و چیزهایی از این قبیل که آنجا    دیدیم.

       در تانزانیا که یک کشوری است که اکثرشان مسلمان هستند، 14 کیلومتر از    فرودگاه تا شهر تقریباً مثل استقبالی که در شیراز از ما شده بود، عیناً با همان    انبوه جمعیّت بودند، با این تفاوت که آنها دو سه ساعت هم زیر آفتاب مانده    بودند.

       ما همان قطعه کوتاه که در ماشین روباز حرکت کردیم و با اینکه در حرکت    بودیم و باد می‏وزید، مقدار زیادی ناراحت شدیم. امّا مردم با آن حالت روی    آسفالت مانده بودند، برای اینکه به انقلاب اسلامی و هیأت ایرانی ابراز ارادت    کنند.

       در زنگبار که واقعاً شما ایرانیها باید دوباره بشناسید. چون کلمه زنگبار که    یک کلمه ایرانی است، زنگ که به معنی رنگ سیاه است و بار هم آهنگی برای    کلمه زنگ است. از اصل هم اینها افتخار می‏کردند که به نحوی به شیرازیها    مربوط می‏شوند.

       یک آقای شیرازی رفته آنجا و حرکت اوّلیه اسلامی را به وجود آورده بود. در    این جزیره که از فرودگاه تا مقر ما 10 کیلومتر یک جزیره کوچک 700، 800    هزار نفری است که همه مردم، کاملاً با حجاب، زنها اگر خودشان با حجاب    نبودند، ذاتاً، شاید هم بودند، امّا به احترام هیأت ما همه با حجاب خوب آمده    بودند و یک حماسه تاریخی در تاریخ زنگبار که خود رئیس جمهور هم آنجا    بود، بوده است. افتخار می‏کردند که یک کلمه فارسی از تاریخشان دربیاورند و    به ما نشان بدهند. اینقدر برایشان شیرین بود کلماتی که از گذشته به فارسی    آنجا مانده است.

       یک موقع مثلاً ملکه آنها ایرانی بوده، از خاطرات او و چیزهایی از این قبیل    را جمع کردند و آثار مربوط به ایران را هم در موزه‏شان بسیار عزیز می‏داشتند.

       در تانزانیا در یک منطقه‏ای جهاد سازندگی یک کاری کرده که هنوز هم به ثمر    نرسیده، ولی مردم دیدند که ایران آمده و دارد آنجا کار می‏کند. در منطقه    روستایی، مردم 14 و 15 هکتار زمین هدیه کردند، جهاد دارد یک آموزشگاه    می‏سازد که هم برای فنی و حرفه‏ای و هم برای دبیرستان و کالج، برای بچه‏ها و    جوانان است.

       ما برای افتتاح این مرکز رفته بودیم که هنوز هم شاگرد نگرفته، واقعاً نزدیک    صدهزار جمعیت در آن بیابان جمع شده از هر روستایی که عبور می‏کردیم،    مردم به طرف خیابان ایستاده بودند، فقط و فقط بخاطر اینکه هیأت ایرانی را    زیارت کنند و این مردم با یک عشق و علاقه‏ای به ایرانیها نگاه می‏کردند که ما    اصلاً نمونه‏اش را در ایران هم نمی‏بینیم.

       در جاهای دیگر هم همین طور بود. در مومباسا که حیف است که آنجا را    نگویم. مومباسا یک بندری است که پرتقالیها از اوّل که به آنجا آمده بودند، در    آنجا یک قلعه ساخته بودند و در آن قلعه هنوز هم توپهای آن زمان را روی    دیوارهای قلعه گذاشته بود که به عنوان آثار پیش از انقلاب آنها مانده بود و از    همان جا شروع کردند و آن کشورها را گرفتند. ما به شهر مومباسا رفتیم تا آن    ساعتی که ما بودیم آنجا یک پارچه احساسات بود. مردم تا چند ساعتی که ما    بودیم به خانه‏هایشان نرفته بودند.

       نزدیک همان قلعه که ما به بازدید قلعه رفتیم، میدانی نزدیک آن قلعه بود و    آن چنان مردم و جوانها بخصوص در آنجا با فریاد تظاهرات کردند و فریاد    ایران، ایران زدند که من تعجّب کردم که این مردم که با خون و انقلاب پرتغالیها    را به این شکل از این قلعه مستحکمشان بیرون کردند. جلوی این قلعه چطور از    جمهوری اسلامی که این همه تبلیغات علیه آن شده استقبال می‏کنند.

       این اصلاً یک حرکت سمبولیکی است، غربیها باید از همان ماجرا درس    بگیرند. اگر اینها یک ذرّه انصاف تبلیغاتی داشتند، باید آن صحنه را منتشر    می‏کردند و به مردمشان می‏گفتند که آفریقا راهش را پیدا کرده است.

       آفریقا فهمیده است که چه کسی به او ظلم کرده و چه کسی در صدد خدمت    به او است و البته این چیزها را اگر رسانه‏های غربی می‏خواستند منتشر کنند معنی آن محکوم کردن عمیق همه امکانات خودشان و راه خودشان بود که    برایشان خیلی گران است و معلوم است که به این آسانی نمی‏کنند. ما باید اینها    را به خورد دنیا بدهیم و به مردم اطلاع بدهیم که آفریقا از جمهوری اسلامی    به‏این صورت حمایت می‏کند.

       اینکه مردم رهبرانشان و حکومتهایشان هم نشان دادند آن حرف آقای    موسوینی بود که نقل کردم، حرف آقای ماندلا را که بشدّت تحت فشار آمریکا    بود وقتی که سئوال کردند که شما می‏پذیرید که آمریکا فشار می‏آورد که چرا    هیأت ایرانی اینجا هست؟ گفت: "اصلاً سیاست ما این است که ژاندارم    بین‏المللی را قبول نداریم. هر کشوری تصمیمش را خودش می‏گیرد. آمریکا    حق ندارد در سیاست ما دخالت کند"، خوب یک کشوری است که الان نیازمند    به کمک آمریکا تاحدودی هم هست که به این شکل حرف می‏زند.

       آقای موگابه در ضیافت رسمی شام خود که همه نمایندگیهای خارجی، سفرا    و دیگران بودند. می‏گفت که: "ما فلانی ( آقای هاشمی ) را به عنوان قهرمان    مبارزه برای نجات مستضعفین و مبارزه با ستمگران می‏شناسیم".

       این آقای موگابه خود قهرمان مبارزه با غرب، در آفریقا است و امروز هم به    کشورهای آفریقایی کمک می‏کرد، ولی به‏این نتیجه رسیده که در یک محفل    رسمی که با همان عبارت هم پخش شد، این طور حرف بزند.

       آقای موسوینی وقتی از او پرسیدند که آمریکا از حضور ایران در کارهای    اقتصادی شما ناراضی است، شما چه می‏گویید. گفت: "اینجا اوگاندا است. نه    آمریکا، به آمریکا ربطی ندارد که برای ما تصمیم بگیرد."

       و در سودان و جاهای دیگر هم که تکلیف روشن است. پس می‏بینید که    دولتها استقبال می‏کنند، ملّتها هم آن طور استقبال می‏کنند، علما و شخصیتهای    دینی هم از ابعاد دیگری استقبال کردند. تعجّب خود آنها این بود که از مسلمانها    انتظار داشتیم که اینقدر استقبال کنند، مسیحیها چطور؟ جواب خودشان این    بود که شما دو بعد دارید، یک بعد اسلامی و یک بعد محرومیّت زدایی و    مبارزه با ظلم و استکبار مسلمانها به دو دلیل همراه شما هستند، ولی مسیحیها    هم به دلیل حمایت شما از محرومان و مبارزه با استعمار با شما هستند.

       و واقعاً هم مسیحیها همراه با مسلمانها در مسائلی که ما می‏دیدیم بودند و    دلیل دیگری که استقبال آفریقا را و نیاز آفریقا را نشان می‏دهد، این است که ما    در این سفر علی‏رغم فشار آمریکا بیش از 30 موافقتنامه مهم امضاء کردیم که    ان‏شاءاللّه بتوانیم و آنها هم بتوانند این موافقتنامه ها را امضاء کنند، واقعاً همه    چیزشان را در اختیار گذاشته بودند که ایران بیاید و به آنها کمک کند. کمک    مجانی هم نمی‏خواهند، ما کمک کنیم که آنها از امکاناتشان استفاده کنند.

       سد، برق، گاز، نفت، راه، مسکن، کشاورزی را دارند و پیشنهاد دادند که    صدهزار هکتار از زمینهایشان را در کنار رود نیل بگیریم، آنجایی که از یک    هکتار زمین 80 تن موز برداشت می‏کنند و از یک هکتار زمین 10 تن ذرت    برداشت می‏کنند که این حالت تولید دیم است که اگر با شیوه‏های آبیاری    زراعت شود در سال دو سه بار هم می‏توان برداشت کرد.

       چون هوای آنجا معتدل است. معمولاً هوا بین 20 تا 25 درجه در نوسان    است. این تقاضای آنها بود. ما با اینکه در بیرون از کشور کار برای ما گران‏تر    تمام می‏شود، باز هم از آنچه که در آنجا هست می‏توان ارزانتر عمل کرد.

       یک شرکت خصوصی ایرانی آنجا رفته بود و قراردادی بسته بود، برای    چندین هزار خانه ارزان قیمت به قیمت 200 دلار برای هر متر ساختمان که آنها    خیلی راضی بودند و خیلی ارزان می‏دیدند و برای این آقا هم سود داشت.

    واقعاً کار کردن هم بخاطر اینکه در آنجا خدمات خیلی گران است، بخاطر    اینکه اروپاییها، مدیریتهای خودشان در آنجا سطح هزینه‏های این شکلی را بالا    بردند. به هرحال من می‏بینم که آفریقا امروز درهایش به روی جایی مثل ایران    باز است، ایران می‏تواند به عنوان یک رقیب نیرومند با حسن‏نیّت به عنوان    نشان دادن کار خوب و مردمی در خدمت این مردم باشد.

       گفتم از ریشه اصلی عیب آنها که جهل است ما باید شروع کنیم و ما تصمیم    گرفتیم که در آنجا دانشگاه تأسیس کنیم، دانشگاه آنجا هم با پول خودشان    فعالیت می‏کند و لازم نیست که ما در آنجا پول خرج کنیم.

       آنجا فراوانند کسانی که می‏توانند خرج دانشگاه را بدهند، لیکن دانشگاه    وجود ندارد، پول هم ندارند که به خارج بروند، این همه برای تحصیل خرج    کنند. در جاهایی مثل زنگبار، دارالسلام که اصلاً یک منطقه اسلامی است،    مسلمانها بخصوص اگر ببینند که ایران یک دانشگاهی احداث کند، برایشان    خیلی شیرین است. آنها هم حاضر به دادن زمین و ساختمان بودند و حمایت    هم می‏کردند که ما آنجا حضور فعال داشته باشیم.

    جهاد سازندگی برای نمونه دو سه کار در آنجا انجام داده بود. ایران را معرفی    کرده و آنها نمونه کار را دیده بودند. یک مزرعه ترویج کشاورزی آنجا احداث    کرده با 60 هکتار زمین آنهایی که آمدند و همکاری کردند، برنج کارهایشان    بصورت دیم می‏کاشتند و از هر هکتار نیم تن برداشت می‏کردند، جهاد به 6 تن    در یک هکتار رسانده بود. با شیوه‏های درست، بذر اصلاح شده و نشاء اصلاً    وارد نبودند و وجین هم به شکلی که اینجا رایج هست، آنها این را دیده بودند و    رئیس جمهور آنها رفته بود و این عرصه‏ها را دیده بود و گفته بود که این برای ما    یک انقلاب کشاورزی است که شما انجام داده‏اید و بیایید در بقیه جاهای کشور    مردم ما را آموزش بدهید.

       در همین جزیره زنگبار که ما رفتیم. آب فراوان در 20 متری زمین وجود دارد.    خوب، جزیره، چون هموار است، مشکل است ولی آبهای زیرزمینی خوبی    دارد. آنجا برنج می‏کارند که نیم تن از هر هکتار برداشت می‏کنند. 10 هزار هکتار    در اختیار ما گذاشته‏اند که آنجا برویم و آموزش بدهیم و هم اقتصاد جزیره را    اصلاح کنیم.

       حالا علاوه بر این حرفهایی که زدم یک مقدار هم با بخش خصوصی    خودمان می‏خواهم حرف بزنم، کسانی که می‏خواهند خارج از کشور کار بکنند    و به نفع کمی هم قانع هستند و ما نمی‏خواهیم برویم از آفریقا نفع فراوان ببریم    این مردم نباید ثروت‏شان به اینجا منتقل شود.

       ما حتّی طلبهایی که از آنها داریم از همان تانزانیا بیش از صد میلیون دلار    طلبکاریم. اوایل جنگ به آنها نفت دادند، قبلاً اینها فقط از ما نفت می‏خواستند    و چیز دیگری نمی‏خواستند، حالا می‏گویند که بیایید تا به ما کار یاد بدهید.

       آنها به ما گفتند. همین طلبی که ما داریم حاضرند، سهام کارخانجات    خودشان بدهند و ما آنجا برویم و کارخانه‏هایشان را فعال کنیم. بادام هندی، آن    منطقه سوگا که جهادسازندگی مدرسه ساخته است، آن منطقه، بادام هندی    فراوان است و از پسته، گردو و مرکبات که سودش بیشتر است، ولی مردمش    خیلی فقیر هستند.

       چون برای  اینکه بادام هندی را می‏کارند و درخت آن به ثمر می‏رسد. وقتی    که می‏گیرند، باید به هندیها کیلویی 75 سنت بفروشند و هندیها با عمل آوری    آن در هندوستان کیلویی 5 دلار بفروش می‏رسانند.

       خود آنها 12 کارخانه دارند که همه آنها تعطیل است و بخاطر همان جهل و    وضعی که بر آنها تحمیل کردند، آنها می‏گفتند که: شما بیایید و این کارخانه‏ها را    راه بیندازید و فعال کنید.

       با این کار به کشاورز کمک می‏شود، به اقتصادشان کمک می‏شود، چیزهای    عجیب و غریبی آنجا وجود دارد.

    به هرحال ما تصمیم گرفتیم که خط هوایی، دریایی و ارتباطمان را برای رفت    و آمد قوی کنیم. تجارت منصفانه داشته باشیم، در همان زنگبار یک نمایشگاه    دائمی کالای ایران بود که تقریباً همه مغازه‏ها از کالاهای ایران مصرف    می‏کردند.

    و می‏شود با همراهی تجارت، عمران و آموزش و کارهای بزرگی مثل نفت و    گاز ما هم به اینها کمک کنیم و هم رقیب جدّی باشیم. اروپاییها و اروپاییها    وضع خودشان را عوض کنند. ان‏شاءاللّه این کار ادامه پیدا می‏کند.

    أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/    »قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَمَدٌ/ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یوُلَدْ/ وَ لَمْ    یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَد«.

 

    خطبه دوّم

 

    بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

    اَلْحَمْدُ ِللَّهِ رَبِّ اْلعالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ    اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِاْلمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ    عَلی سبْطَیِ الَّرّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ    الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ    جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ    وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ ألْخَلَفِ اْلهادی اْلمهْدیّ (عج).

 

       با تأکید بر مراعات تقوا و اخلاص در عمل و توجّه به وظایف فردی و    اجتماعی، چند مناسبت مهمّ هفته را در خطبه کوتاهی خدمتتان عرض می‏کنم.

       اوّلینش "هفته دفاع مقدّس" است که خوشبختانه در این هفته ما به‏اندازه    کافی از رسانه‏هایمان خاطرات "دفاع مقدّس" را و ثمرات این استقامت و    قدردانی از عزیزان رزمنده و خانواده‏های ایثارگر را در همه ابعاد داشتیم که روح    شهدایمان را حتماً شاد کردیم و شهیدان دعا می‏کنند به‏این مردم که همچنان به    راه آنها وفادارند و من لازم نمی‏دانم در این خطبه بحث جدیدی را مطرح کنم.

       مناسبت دیگر سفر بسیار خوب رهبر گرانقدرمان به استان آذربایجان غربی و    حضور بسیار بسیار خوب مردم این استان در مراسم حضور رهبر بزرگوار    انقلاب که نمایش شکوهمندی بود، از وفاداری مردم به رهبرشان و ارتباط    صمیمی نظام با مردم که خیلی ارزشمند و سرمایه بزرگی است که خداوند    ان‏شاءاللّه به این مردم که خیلی ارزشمند و سرمایه بزرگی است که خداوند    ان‏شاءاللّه به‏این مردم خیر بدهد. مردمی خوب و هوشیار بخصوص در    استانهای مرزی که این نمایشها برای مأیوس کردن دشمنان ما بسیار کارساز    است.

       از مردم بزرگوار زنجان تشکر می‏کنم با اینکه ما برنامه رسمی در شهر زنجان    نداشتیم آن طور ما را شرمنده کردند و حماسه حضور را ارائه دادند و مردم ابهر    و تاکستان و خرّمدره و اظهار خوشحالی از آنچه که من در زنجان دیدم که    استان بحمداللّه با سرعت و با همه سلولهای بخشهای مختلف استان بالنده و    رو به پیش است و بخصوص از افتتاح بزرگراه قزوین - زنجان که اوّلین تجربه    در سرمایه گذاری غیردولتی ماست که بانک ملی از سرمایه‏های مردم آنجا را    ساخته که بعداً هم سرمایه‏گذاری‏اش را از عوارض عبور اتومبیلها برگرداند و    ان‏شاءاللّه با این رویّه بتوانیم همه جای کشور را از این آزادراهها بسازیم که به    اقتصاد کشور خیلی کمک می‏کند و صرفه‏جویی در مصرف سوخت و همچنین    آرامش مردم در مسیرهای سفر و همه ابعاد سازندگی در این استان.

       چند مناسبت مهم خارجی داریم که روی آنها خیلی تکیه می‏کنم. یکی از    مناسبتها افغانستان است که متأسّفانه بصورت یک مساله غیر قابل حل در    منطقه ما پیدا شده و تسلسل جنگها و نزاعها این مردم مظلوم افغانستان را روز    به روز ضعیف‏تر کرد و این کشور ضعیف را را ضعیف‏تر می‏کند و هر چه هم    نصیحت می‏کنیم که راه جنگ، راه درستی برای حل مشکلات این کشور    نیست؛ ولی، متأسّفانه گروهها دست برنمی‏دارند و می‏بینند که اگر این راه ادامه    یابد، هنوز سالهای دیگر ما باید شاهد آوارگی و بدبختی مردم باشیم. خدا کند    که اینها به هوش بیایند و دست بردارند و بگذارند یک نفر، یک گروه یک    حزب و یا یک مجموعه کشور را آرام کند که بتواند از کمکهای همسایه‏ها    استفاده کند. ما بارها گفته‏ایم که آماده‏ایم به افغانستان بیاییم و در عمران و    سازندگی و رفع مشکلات در آموزش کمک کنیم، ولی چطور با این محیط    آلوده خونین می‏شود به‏مردم کمک کرد. به هرحال این هم یک مصیبتی است    که شدیداً باید اظهار تأسّف کرد.

       در بوسنی بحمداللّه وضع نسبتاً خوب به پیش می‏رود و انتخاباتی که شد تا    حدودی خاطر ناظرین را جمع کرده، ولی مواظبت جدّی لازم است که کلاه سر    مسلمانها نگذارند.

       عراق دوباره به منجلاب نزاع افتاد که می‏بینید این آوارگان فراوانی که به‏ایران    آمدند و بیشتر از آنها مردمی که در آنجا ناامن زندگی می‏کنند که این هم مصیبت    دیگری است که خداوند به کسانی که اینگونه توطئه می‏کنند و مردم را این طور    در بلا نگه می‏دارند خیر ندهد و شرّشان را به‏خودشان برگرداند. واقعاً مصیبتی    است که ما رنج می‏بریم از خامی مدیریّت این کشور و شرارت آمریکا که آنجا    را به عنوان بهانه حضور در منطقه قرار داد و مثل اینکه می‏خواهد همین گونه    حفظ کند و نگه دارد.

       فلسطین باردیگر مسأله‏ای جدّی شده است و می‏بینید چه اتفاق مهمّی    می‏افتد. از اوّل معلوم بود که در این مذاکرات به‏سازش تحمیلی، بمبهای    ساعتی نیرومندی وجود دارد که در یک زمانی منفجر می‏شود. ما از اوّل گفتیم    اگر مسأله آوارگان حل نشود، نمی‏شود فکری برای صلح کرد ونمی‏شود چهار    میلیون آواره بیرون باشند و ببینند امکاناتشان در دست صهیونیستهای شرور    باشد و همچنین گفتیم تا توسعه طلبی اسراییلیهای صهیونیست از بین نرود    اصلاً زمینه صلح نیست، جنگ به‏این دلیل به‏وجود آمده که اینها خواستند در    این منطقه حضور نامشروع داشته باشند و حالا می‏خواهند حاکمیتشان را    توسعه بدهند. بعضیها گفتند، اینها هوشیار شدند و فهمیدند صلح به‏نفعشان    است. دیدید که رأی به جنگ طلب دادند، مردم اسراییل و بعد هم اوّلین مسأله    تحریک آمیز که همین مسأله بیت المقدس باشد، اینها در دستور کارشان قرار    دادند و معلوم است که شما وقتی که زیر صحن بیت‏المقدس تونل می‏زنید و    مقر مخصوص برای صهیونیستها درست می‏کنید. دارید مسلمانها را تحریک    می‏کنید. شما دروغ می‏گویید که دنبال صلحید. این بهترین نشانه است. این    وضع را درست کردند که این همه آدم (دیروز) کشته شدند که حالا گفتند 750    نفر زخمی و بیش از 50 نفر کشته و خدا می‏داند قضایا به کجا بکشد و تعجّب    از آمریکاییهاست که این همه برای صلح سینه می‏زدند و انتقاد ما را به عنوان    تخریب در صلح معرفی می‏کردند. الان از دولتی که مضان خودش را فراموش    کرده و تخلّف می‏کند از آنچه که رسماً در حضور قدرتهای بزرگ امضاء کردند،    تحت فشار قرار نمی‏دهند و با مهربانی با او حرف می‏زنند که این خیلی عجیب    است. واقعاً آمریکاییها چه جوابی به‏تاریخ دارند.

       به هرحال تا این بمبهای ساعتی ضدّ صلح در ماهیّت مسایل فلسطین باشد،    زحمت کشیدن برای صلح به جایی نمی‏رسد و راهی بی‏راهه است و باید    بصورت ریشه‏ای به مسأله رسید و مسلمانها هوشیار باشند و حرفهای    مخلصانه جمهوری اسلامی ایران را که در نهایت صداقت و دلسوزی راه    درستش را مطرح می‏کند مورد توجّه قرار دهند.

       و آخرین مناسبتی که برای ما امروز بخصوص دردناک است فاجعه رحلت    بانوی بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهرا (س) است که واقعاً دردناک و اندوهبار    است.

       خانم جوانی که محور زندگی اهل بیت در آن دوره سخت و پرهیجان و    پرماجرای بعد از رحلت حضرت پیغمبر بود. شخصیتی که حضورش به همه    اهل بیت آرامش می‏داد و تکیه گاه اهل بیت بود و چه زود از دست امّت رفت و    خیلی تأسّف‏آور هم بود.

       بین رحلت حضرت رسول و حضرت زهرا فاصله کمی است، حالا یا 75    روز و یا 95 روز هم که باشد، خیلی کم است. زنی جوان و سالم که اندوه    مصائب این روزگار سخت او را از پای درآورد. نه تنها فراق پدر که این برای هر    انسانی گذرا و قابل تحمّل است. دیدن انحرافاتی که بلافاصله بعد از رحلت    پیغمبر شروع شد و خشت کجی که گذاشته شده و حضرت زهرا می‏دید که تا    به کجا کشیده خواهد شد.

       او به یک معنا قطعاً راحت شد، امّا مصیبت برای خانواده زهرا (س) خیلی    سنگین بود و مخصوصاً برای علی بن ابیطالب که آن روز سنگین‏ترین    مسؤولیّتها و مشکل‏ترین مسائل را به عهده داشت و شریکی مثل زهرا داشت    که در خانه او را کمک می‏کرد.

       می‏دانیم چه بر سر علی(ع) آمد و علی بن‏ابیطالب چه رنجی کشید. آن    شخصیتی که امواج خروشان میدانهای نبرد یک ذره او را متأثّر نمی‏کرد، آن    چنان در این مصیبت کوچک شده بود که های و های گریه می‏کرد و کلماتی بر    زبان می‏آورد که از قهرمانی مثل علی(ع) در یک مصیبت مرگ یک همسر    خیلی زیاد است.

    تعبیرات بسیار مهمّی چون "نَفْسی عَلیِ ظَفَرانِها مَحْبُوسَه یا لَیْتَها خَرَجَتْ مَعَ    الْظَفَرْانی "ای کاش این نفس علی همراه اشکها و آهها بیرون می‏رفت"، این    حرف از یک آدم معمولی بعید نیست و اگر علی بن‏ابیطالب چنین آرزویی    اظهار کند خیلی بزرگ است.

    منظره رقّت باری که خود زهرا دارد، وقتی که آخرین بار می‏خواهد از    بچّه‏هایش جدا شود، می‏سوزاند و آتش می‏زند بر دل آدم. بعد از چند ماه گریه    و زاری که همه اهل خانه را به ستوه آورده بود، مثل امروز صبح دیدند که    زهرا(س) کمی به‏خود آمده و خانه روشن کرده لباس جدید پوشیده؛ به سرو    سامان دادن خانه می‏پردازد؛ لباس بچّه‏ها را تعویض می‏کند؛ آنها که    نمی‏دانستند، خوشحال بودند، ولی علی بن‏ابیطالب می‏دانست چه خبر است.    طاقت نیاورد، به مسجد رفت. زهرا هم نمی‏خواست بچه‏هایش منظره وفاتش    را ببینند آنها را بوسید، محبّت کرد، فرستادشان به مسجد به بهانه‏ای و آخرین    لحظات وداع بسیار سوزنده است. لاحُوْلَ وَ لاقُوَّهَ اِلاَّ باللَّه العلی العظیم.

    اَعُوُذُ باللَّهِ منَ الشَّیطانِ الرَّجیم/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/    اِنَّا اَعْطَیناکَ الکَوْثُر/ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَر/ اِنَّ شانِئکَ    هُوَالْاَبتَرُ.