خطبه اوّل
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ الْأَ ئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ، عِبادَاللَّه اُوْصیکُمْ بتَقْوَیَ اللَّه وَ اَتِّباعُ اَمْرَهَ وَ نَهْیهِ".
در آغاز خطبه تذکّر به مراعات وظایف دینی و اخلاقی و اجتماعی و حفاظت از جوهر تقوا و پرهیزکاری و حضور در صحنههای دینی و اجتماعی را تأکید میکنیم.
امروز هم مناسبتهای هفته، فراوان است و لازم میدانم گزارشی تحلیلی از سفر آفریقایی و مسائل آفریقا را در تریبون مقدّس نماز جمعه خدمت امّت عزیزمان عرض کنم، لذا باز هم این هفته بحث قرآنی را نخواهیم داشت.
در خطبه اوّل در باره آفریقا مطالب ضروری که داریم، بطور فشرده عرض میکنیم و خطبه دوّم را در مورد مناسبتهای دیگر هفته بحث خواهیم کرد.
در مورد آفریقا باید در یک جمله عرض کنیم که قارهای مظلوم و منزوی است و حقّاً در یک محرومیّت و مظلومیّت تاریخی و طولانی دست و پا میزند و یکی از اهداف سفر ما هم همین بود که این ابعاد را بشناسیم و راهکار را جستجو کنیم.
آفریقاییها نباید اینگونه باشند که هستند، آفریقا قارّه فقیری نیست، اگر از منابع این قاره درست استفاده میشد، میتوانستند مثل یکی از قارههای دیگر مثل آمریکا، اروپا و بخشی از آسیای امروزی باشند، ولی نشده است و این ادله فراوانی دارد، شاید از آن دورهای که دنیا به طرف صنعت و تمدّن جدید راه افتاده دست و پای آفریقاییها بسته شده که مسؤول آن هم قدرتهای غربی، مثل اروپاییها و مقداری هم آمریکاییها هستند.
البته این مسؤولیّت را از خود مردم سلب نمیکند، مردم باید مبارزه و تلاش کنند و نگذارند که جنایتکاران و مستعمرهچیها اینگونه با آنها رفتار کنند، ولی خوب چنین است.
ذاتاً آفریقا، قوی است، از لحاظ منابع چیزی از جاهای دیگر کم ندارد، بلکه وضع بهتری هم دارد، قسمتی از آفریقا روی کمربند سبز دنیاست که باران فراوانی، خیلی بیشتر از این بارانهایی که ما در مازندران و گیلان داریم باران میبارد و همین بارانها هم به رودهای بسیار نیرومندی تبدیل میشود که از دو طرف آفریقا، قسمتی هم به جنوب میرود و به اقیانوس هند و یک طرف به اقیانوس اطلس میریزد و قسمتی هم به دریای سرخ میریزد و تمام منطقهای هم که این رودها میرود و آنجایی که باران کم دارد و این رودها عبور میکند، از لحاظ زمین، جزء زمینهای خوب دنیاست و از لحاظ معادن هم معادن خوب دنیاست، طلا، الماس، بوکسید و انواع سنگهای قیمتی و خیلی چیزهایی که امروز در دنیا مشتری زیادی هم دارد، در این خاک هست.
دریا هم تقریباً اطراف آفریقا را فراگرفته است، الان هیچ جای اینها خالی از دریا نیست، فقط منطقه کانال سوئز بوده که این قسمت هم وصل شده، البته دور آن دریاست و وسط آن کشورهایی است که به دریا راه ندارند. ولی کلّ آفریقا میتواند از منابع عظیم شیلات استفاده کند. پس همه منابع ثروت آنجاست، اما وضعشان اینگونه است که میبینید که فقیرند و اکثرشان مستضعف و کم سوادند و هزاران مشکل دارند.
در این کشورهایی که ما رفتیم، معمولاً حقوق یک کارگر 50 دلار است اگر موفق به یافتن کاری شوند و در آنجا خیلیها کار ندارند و به کارهای روزمره خیلی ضعیفی مشغولند.
این اراضی و نعمتهای آنجا هرز میرود، بطور مثال همین رود نیل که شما نام آن را زیاد شنیدهاید، ما سرچشمه آن را در اوگاندا دیدیم، تنها همین رود از همه رودخانههای ایران بیشتر آب دارد.
و این رود از سه کشور مهم عبور میکند و در سودان نزدیک به دو هزار کیلومتر قابل کشتیرانی است و مردم اطراف این رودخانه در خاکهای باارزش، فقیرانه زندگی میکنند. آن طرف هم همین طور است، رودی که در آن آبشار ویکتوریا وجود دارد و همه مردم دنیا آن را میشناسند و همه مکانهای خوب را به نام همین آبشار نام گذاشتهاند، با همه بدبختیهایی که از این غربیها دارند هنوز از این نامها استفاده میکنند.
این مردم چرا اینقدر فقیرند؟ یک مقدار آن به خودشان مربوط است، ولی غربیها خیلی به اینها ستم کردهاند، غرب، آفریقا را به عنوان یک انباری از مواد خام برای صنعت خودش و یک مرکزی از نیروی ارزان کار برای کارهای سخت خودش درنظر گرفته است، یک دورهای که بردگی ممکن بوده این بیچارهها را در آمریکا و اروپا، به بردگی میبردند و از این نیروهای مفت و ارزان که فقط به اندازه حیوانات چیزی به آنها میدادند تا توان کارشان محفوظ باشد. از زن و مردشان استفاده میکردند. دوره بردگی که تمام شده، حالا اینگونه در معادن عمیق استفاده میکنند.
ما به یک معدن رفتیم، سه هزار و هفتصد متر زیرزمین قرار داشت. شما ببینید چه وضعی میتواند داشته باشد، حدود 7 هزار کارگر در این معدن برای استخراج طلا کار میکردند، البته این از یک جهت عیبی ندارد و کار میکردند و مزد دریافت میکردند، ولی برای یک چنین کارهایی نیروهای ارزان لازم دارند و نمیشود با نیروهای گران و با ساعتی چند دلار که مثلاً در اروپا هست استفاده کرد.
و یکی از کارهای بدی که غربیها کردند این بود که اینها را بیسواد نگاه داشتند و آن عنصر اصلی عقب ماندگی امروز هم همین بیسوادی است، سعی کردند در این کشورها دانشگاه نباشد، نیروهای مدیریت عالی تربیت نشوند، کارهای مهم را به دست مدیران اروپایی دادند و نگذاشتند مدیر نیرومند تربیت شود، همین حالا و همین امروز سازمانهای مهم اقتصادی آفریقا را غربیها میچرخانند. مثلاً اگر یک بندر مهمّی و یک پالایشگاه یا معدن بزرگی و چیزهایی که مدیریتهای قوی لازم دارد، این مقدار هم به مدیریّت بومی اجازه میدان داری ندادند، خوب با این کاری که اینها کردند، نتیجه این شده که امروز نه قشر مدیر نیرومندی در آفریقا باشد و نه نیروی علمی و فنی فراوانی باشد و نه دانشگاه تربیت کننده خوبی در خیلی از جاها باشد.
در همین کشور تانزانیا، کشوری است که اکثریّت آن مسلمان هستند. بیش از 30 میلیون نفر جمعیّت دارد و 8 هزار دانشجو دارد، کیفیت تحصیلی هم خوب معلوم است، شما این را با کشوری مثل خود ما مقایسه کنید که هنوز هم ما با این همه فشاری که روی آموزش عالی آوردیم هنوز هم به حد نصاب لازم نرسیدهایم، ما با 60 میلیون جمعیت، یک میلیون و 300 هزار دانشجو داریم، آنها با 30 میلیون جمعیت 8 هزار دانشجو دارند، خوب این معلوم است که سالهای آینده هم روزگارشان بدتر از این خواهد بود، همین جا رئیس جمهورش در جلسه رسمی گفت: وقتی که بعد از 20 سال استعمار آلمان و بعد از آن 40 سال استعمار انگلیس، اینها از تانزانیا رفتند، ما فقط 14 نفر تحصیل کرده دانشگاهی داشتیم.
اینها کسانی بودند که برای مأموریتهای خاصّی از اروپا رفته بودند و چیزهایی به آنها آموزش داده بودند، این وضعی که اروپاییها در آفریقا درست کردند، گفتم کارگر ارزان، مواد خام ارزان و مردم بیسواد که توقعاتشان را بالا نبرند، خوب اینها یک وضعی درست کردند که در این دور و تسلسلی که از لحاظ اقتصادی و سازندگی امروز وجود دارد، اینها به بن بست برسند و این وضع، سالهای دیگر هم ادامه پیدا کند.
اینها زمین دارند ولی چون سرمایه ندارند نمیتوانند کار کنند، اگر عدهای مدیر هم پیدا شود و بخواهند کاری کنند، سرمایهگذاری آنجا آسان نیست، امنیت اینها را هم متزلزل کردهاند که در اکثر این کشورها، یا جنگ داخلی است و یا جنگ مرزی است.
شما میبینید از همین بالا نگاه کنید، مصر با سودان، سودان با اریتره، اتیوپی با اوگاندا، جنگ دارد و در داخلش هم جنگ دارد، آن طرف تر در سومالی وضعش را میبینید که چگونه است. پایین تر در رواندا و بروندی هم جنگ است. در بقیه کشورهای آفریقا هم همین طور است. به علاوه با یک شیطنتهایی نظام را نظام قبیلهای کردهاند. اما قبیلهها هستند و آنها با هم میجنگند، آراء در قبیلهها میگردد.
در همین رواندا و بروندی دو قبیله به جان هم افتادهاند 700 تا 800 هزار نفر هم در یک سال گذشته کشته شدهاند و مثل حشرات آدم میکشند و این حالت را هم ایجاد کردهاند که امنیّت سرمایهگذاری در بسیاری از جاها وجود ندارد و نمیخواهند و دلیل آن هم همین قضیه اوگانداست که ما وقت گذاشتیم و خیلی کار کردیم تا بین سودان و اوگاندا با آن سرعت این آشتی را فراهم کردیم.
آمریکاییها رسماً مخالفت کردند، خوب حالا آمریکایی که خودش را میخواهد ژاندارم و حافظ صلح دنیا معرفی کند، با این پررویی و گستاخی میگوید که ایران نباید بیاید و میانجیگری کند و اینها را آشتی بدهد. خوب او باید بگوید به هر دلیلی اگر اینها آشتی کردند خوب است، اگر راست میگویند و تعجّب است که "سازمان ملل" این حرف آمریکا را پیگیری نمیکند، اینجا هم به ما تهمت میزنند که مخالف صلح خاورمیانه هستند، ولی خودشان با یک صلحی که بدون درد سر امضاء کردند، ولی آمریکاییها با این صلح مخالفت میکنند، پس ببینید این زمینههاست که نمیخواهند بگذارند.
و مردم آفریقا کم و بیش این مسائل را فهمیدهاند و برای اینکه یک کمک بیطمعی از دنیا بشود، کمک مجانی هم نمیخواهند، همتی بشود که اینها بتوانند از منابعشان استفاده کنند، به اینها کمک مدیریتی و فنّی شود تا اینها بتوانند از منابعشان بهره بگیرند، آنقدر منابع دارند که با سرعت میتوانند خودشان را غنی کنند. به یک قایقی که به دریا برود بعد از چند ساعت پر از ماهی باز میگردد، در اوگاندا کشت نیشکر دیمی از نیشکر آبی ما بیشتر محصول میدهد و همین جوری مردم آنجا در جنگلهایشان تغذیه میکنند.
از یک هکتار مزرعه موز، 80 تن موز برداشت میکنند، از یک هکتار قهوه، 4 تن قهوه برداشت میکنند و همه بصورت دیمی است. این طور نیست که نشود استفاده کرد، مزاحم آنها میشوند، آمریکاییها فهمیدهاند که این وضع باید به کمک دیگران شکسته شود، از جایی مثل ایران استقبال میکنند و خوشبختانه علیرغم تبلیغات فراوانی که علیه ایران شده اینها ایران را شناختهاند، الان هم مسؤولان و هم مردم آفریقا میدانند که ایران یک انقلاب موفقی بود، این بندگان خدا هم، انقلاب کردهاند، اکثر این کشورها 30 سال پیش انقلاب کردند و بصورت ظاهر، انگلیس، آلمان، پرتغال و بلژیک را از کشورشان بیرون کردند و زمام امور کشورشان را به دست گرفتند، یک مدتی کمونیستها آمدند، دوباره اینها را سرگردان کردند، حالا هم، اینها را عقب انداختند. اینها فهمیدهاند که راه ایران درست است، اینها خودشان انقلاب کردند و بهدامان کمونیستها افتادند و دیدند وضع از گذشته بدتر شد، حالا میفهمند شعار "نه شرقی نه غربی" ما حرف درستی بوده و این راه، درست بوده است. آنها مدیران غربی را آوردند تا کشورشان را آباد کنند، ولی دیدند اینها استمارگر درآمدند و حال آنکه راه ایران، راه درست است و با نیروهای خود توانسته کشور را بسازد.
اینها اگر جنگ داشتند با اسلحه آمریکایی و روسی میجنگیدند و دیدند ایران، یک جنگی را که بر او تحمیل شده بود، دفاع کرد و بخوبی کشور خودش را حفظ کرد، پس میبینید که این راه هم درست بود، یعنی روی پای خودش و با بچّههای خودش توانست کشور را حفظ کند.
این حرف بسیار مهمّی بود که آقای موسوینی در مصاحبه مطبوعاتی مشترک ما صریحاً اعلام کرد و گفت: "ما وضع گذشته را بررسی کردیم، کمکهای بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول را دیدیم و شیوههای کمکهای غربی را تجربه کردهایم و وضع ایران را هم میبینیم و ما شیوه ایران را میپسندیم."
یک رئیس جمهوری با این صراحت در یک مصاحبه مطبوعاتی که همه حضور دارند، اینگونه از ایران حرف بزند، در حالی که بمباران و فشار آمریکا وجود داشت که با ایران نزدیک نباشد و همکاری نکند، این خیلی اهمیّت دارد.
این حرف، حرف کوچکی است، امّا داغ دل مسؤول یک کشور آفریقایی را نشان میدهد و با این شرایط این اظهارنظر را میکند.
هم مردم فهمیدند که راه ایران درست است و هم دولتها فهمیدند و علیرغم فشار بسیار جدّی که آمریکا وارد میکنند، البته من از اروپاییها فشار مخالفی ندیدم. امّا آفریقاییها با صراحت نشان دادند که آماده هستند که از تجربههای ایران استفاده کنند.
واقعاً کارهایی که مردم کردند، قسمتهایی از آن را شما در صدا و سیما دیدید و بقیه آن را هم بعداً میبینید. این وضعی نیست که در کشورهای دنیا معمول باشد.
در سودان از فرودگاه در آن هوای گرم که واقعاً سخت بود که انسان لحظهای در زیر آفتاب بماند، جمعیّت انبوهی در خیابانها بودند و همراه با ماشینهای ما از اطراف میدانها میدویدند، منظره عجیبی را ساخته بودند.
در اوگاندا که اکثریّت مردمشان مسیحی هستند، حالا سودان مسلمان هستند و حسّ اسلامی هم نسبت به ما دارند، امّا اوگانداییها مسیحی هستند، خود مسلمانهایی که خیلی هم هستند حرف میزنند مدّعی هستند که 30 درصد جمعیّت آنها مسلمان هستند. لیکن همه قبول دارند که اکثریّتشان مسیحی هستند.
ولی واقعاً طول صف استقبال از جمعیّت ایرانی بیش از 10 کیلومتر بود. قطعات مختلفی که در مسیر جمع شده بودند و انبوه از جمعیّت بوده، بندههای خدا فریاد میزدند. البته ما زبان آنها را نمیفهمیدیم، چون زبان آنها سواحیلی بود. امّا کلمه ایران را و یا اسامی را که ذکر میکردند. خوب میفهمیدیم. این عظمت متعلّق به شما است، بنده واقعاً یک سرباز کوچکی هستم که از میان شما به آنجا سفر کردم و اگر شماها نبودید و نیروهای مسلمان در صحنه نبودند، ایران چنین وضعی نداشت. این کار، کار عظیم ملّت ما است.
این اوگاندا بود، حالا این در مرکز کشور بود و شهرهایی مثل جین جا که شهر اسلامی بود رفتیم که حضور مردم غوغا بود و چیزهایی از این قبیل که آنجا دیدیم.
در تانزانیا که یک کشوری است که اکثرشان مسلمان هستند، 14 کیلومتر از فرودگاه تا شهر تقریباً مثل استقبالی که در شیراز از ما شده بود، عیناً با همان انبوه جمعیّت بودند، با این تفاوت که آنها دو سه ساعت هم زیر آفتاب مانده بودند.
ما همان قطعه کوتاه که در ماشین روباز حرکت کردیم و با اینکه در حرکت بودیم و باد میوزید، مقدار زیادی ناراحت شدیم. امّا مردم با آن حالت روی آسفالت مانده بودند، برای اینکه به انقلاب اسلامی و هیأت ایرانی ابراز ارادت کنند.
در زنگبار که واقعاً شما ایرانیها باید دوباره بشناسید. چون کلمه زنگبار که یک کلمه ایرانی است، زنگ که به معنی رنگ سیاه است و بار هم آهنگی برای کلمه زنگ است. از اصل هم اینها افتخار میکردند که به نحوی به شیرازیها مربوط میشوند.
یک آقای شیرازی رفته آنجا و حرکت اوّلیه اسلامی را به وجود آورده بود. در این جزیره که از فرودگاه تا مقر ما 10 کیلومتر یک جزیره کوچک 700، 800 هزار نفری است که همه مردم، کاملاً با حجاب، زنها اگر خودشان با حجاب نبودند، ذاتاً، شاید هم بودند، امّا به احترام هیأت ما همه با حجاب خوب آمده بودند و یک حماسه تاریخی در تاریخ زنگبار که خود رئیس جمهور هم آنجا بود، بوده است. افتخار میکردند که یک کلمه فارسی از تاریخشان دربیاورند و به ما نشان بدهند. اینقدر برایشان شیرین بود کلماتی که از گذشته به فارسی آنجا مانده است.
یک موقع مثلاً ملکه آنها ایرانی بوده، از خاطرات او و چیزهایی از این قبیل را جمع کردند و آثار مربوط به ایران را هم در موزهشان بسیار عزیز میداشتند.
در تانزانیا در یک منطقهای جهاد سازندگی یک کاری کرده که هنوز هم به ثمر نرسیده، ولی مردم دیدند که ایران آمده و دارد آنجا کار میکند. در منطقه روستایی، مردم 14 و 15 هکتار زمین هدیه کردند، جهاد دارد یک آموزشگاه میسازد که هم برای فنی و حرفهای و هم برای دبیرستان و کالج، برای بچهها و جوانان است.
ما برای افتتاح این مرکز رفته بودیم که هنوز هم شاگرد نگرفته، واقعاً نزدیک صدهزار جمعیت در آن بیابان جمع شده از هر روستایی که عبور میکردیم، مردم به طرف خیابان ایستاده بودند، فقط و فقط بخاطر اینکه هیأت ایرانی را زیارت کنند و این مردم با یک عشق و علاقهای به ایرانیها نگاه میکردند که ما اصلاً نمونهاش را در ایران هم نمیبینیم.
در جاهای دیگر هم همین طور بود. در مومباسا که حیف است که آنجا را نگویم. مومباسا یک بندری است که پرتقالیها از اوّل که به آنجا آمده بودند، در آنجا یک قلعه ساخته بودند و در آن قلعه هنوز هم توپهای آن زمان را روی دیوارهای قلعه گذاشته بود که به عنوان آثار پیش از انقلاب آنها مانده بود و از همان جا شروع کردند و آن کشورها را گرفتند. ما به شهر مومباسا رفتیم تا آن ساعتی که ما بودیم آنجا یک پارچه احساسات بود. مردم تا چند ساعتی که ما بودیم به خانههایشان نرفته بودند.
نزدیک همان قلعه که ما به بازدید قلعه رفتیم، میدانی نزدیک آن قلعه بود و آن چنان مردم و جوانها بخصوص در آنجا با فریاد تظاهرات کردند و فریاد ایران، ایران زدند که من تعجّب کردم که این مردم که با خون و انقلاب پرتغالیها را به این شکل از این قلعه مستحکمشان بیرون کردند. جلوی این قلعه چطور از جمهوری اسلامی که این همه تبلیغات علیه آن شده استقبال میکنند.
این اصلاً یک حرکت سمبولیکی است، غربیها باید از همان ماجرا درس بگیرند. اگر اینها یک ذرّه انصاف تبلیغاتی داشتند، باید آن صحنه را منتشر میکردند و به مردمشان میگفتند که آفریقا راهش را پیدا کرده است.
آفریقا فهمیده است که چه کسی به او ظلم کرده و چه کسی در صدد خدمت به او است و البته این چیزها را اگر رسانههای غربی میخواستند منتشر کنند معنی آن محکوم کردن عمیق همه امکانات خودشان و راه خودشان بود که برایشان خیلی گران است و معلوم است که به این آسانی نمیکنند. ما باید اینها را به خورد دنیا بدهیم و به مردم اطلاع بدهیم که آفریقا از جمهوری اسلامی بهاین صورت حمایت میکند.
اینکه مردم رهبرانشان و حکومتهایشان هم نشان دادند آن حرف آقای موسوینی بود که نقل کردم، حرف آقای ماندلا را که بشدّت تحت فشار آمریکا بود وقتی که سئوال کردند که شما میپذیرید که آمریکا فشار میآورد که چرا هیأت ایرانی اینجا هست؟ گفت: "اصلاً سیاست ما این است که ژاندارم بینالمللی را قبول نداریم. هر کشوری تصمیمش را خودش میگیرد. آمریکا حق ندارد در سیاست ما دخالت کند"، خوب یک کشوری است که الان نیازمند به کمک آمریکا تاحدودی هم هست که به این شکل حرف میزند.
آقای موگابه در ضیافت رسمی شام خود که همه نمایندگیهای خارجی، سفرا و دیگران بودند. میگفت که: "ما فلانی ( آقای هاشمی ) را به عنوان قهرمان مبارزه برای نجات مستضعفین و مبارزه با ستمگران میشناسیم".
این آقای موگابه خود قهرمان مبارزه با غرب، در آفریقا است و امروز هم به کشورهای آفریقایی کمک میکرد، ولی بهاین نتیجه رسیده که در یک محفل رسمی که با همان عبارت هم پخش شد، این طور حرف بزند.
آقای موسوینی وقتی از او پرسیدند که آمریکا از حضور ایران در کارهای اقتصادی شما ناراضی است، شما چه میگویید. گفت: "اینجا اوگاندا است. نه آمریکا، به آمریکا ربطی ندارد که برای ما تصمیم بگیرد."
و در سودان و جاهای دیگر هم که تکلیف روشن است. پس میبینید که دولتها استقبال میکنند، ملّتها هم آن طور استقبال میکنند، علما و شخصیتهای دینی هم از ابعاد دیگری استقبال کردند. تعجّب خود آنها این بود که از مسلمانها انتظار داشتیم که اینقدر استقبال کنند، مسیحیها چطور؟ جواب خودشان این بود که شما دو بعد دارید، یک بعد اسلامی و یک بعد محرومیّت زدایی و مبارزه با ظلم و استکبار مسلمانها به دو دلیل همراه شما هستند، ولی مسیحیها هم به دلیل حمایت شما از محرومان و مبارزه با استعمار با شما هستند.
و واقعاً هم مسیحیها همراه با مسلمانها در مسائلی که ما میدیدیم بودند و دلیل دیگری که استقبال آفریقا را و نیاز آفریقا را نشان میدهد، این است که ما در این سفر علیرغم فشار آمریکا بیش از 30 موافقتنامه مهم امضاء کردیم که انشاءاللّه بتوانیم و آنها هم بتوانند این موافقتنامه ها را امضاء کنند، واقعاً همه چیزشان را در اختیار گذاشته بودند که ایران بیاید و به آنها کمک کند. کمک مجانی هم نمیخواهند، ما کمک کنیم که آنها از امکاناتشان استفاده کنند.
سد، برق، گاز، نفت، راه، مسکن، کشاورزی را دارند و پیشنهاد دادند که صدهزار هکتار از زمینهایشان را در کنار رود نیل بگیریم، آنجایی که از یک هکتار زمین 80 تن موز برداشت میکنند و از یک هکتار زمین 10 تن ذرت برداشت میکنند که این حالت تولید دیم است که اگر با شیوههای آبیاری زراعت شود در سال دو سه بار هم میتوان برداشت کرد.
چون هوای آنجا معتدل است. معمولاً هوا بین 20 تا 25 درجه در نوسان است. این تقاضای آنها بود. ما با اینکه در بیرون از کشور کار برای ما گرانتر تمام میشود، باز هم از آنچه که در آنجا هست میتوان ارزانتر عمل کرد.
یک شرکت خصوصی ایرانی آنجا رفته بود و قراردادی بسته بود، برای چندین هزار خانه ارزان قیمت به قیمت 200 دلار برای هر متر ساختمان که آنها خیلی راضی بودند و خیلی ارزان میدیدند و برای این آقا هم سود داشت.
واقعاً کار کردن هم بخاطر اینکه در آنجا خدمات خیلی گران است، بخاطر اینکه اروپاییها، مدیریتهای خودشان در آنجا سطح هزینههای این شکلی را بالا بردند. به هرحال من میبینم که آفریقا امروز درهایش به روی جایی مثل ایران باز است، ایران میتواند به عنوان یک رقیب نیرومند با حسننیّت به عنوان نشان دادن کار خوب و مردمی در خدمت این مردم باشد.
گفتم از ریشه اصلی عیب آنها که جهل است ما باید شروع کنیم و ما تصمیم گرفتیم که در آنجا دانشگاه تأسیس کنیم، دانشگاه آنجا هم با پول خودشان فعالیت میکند و لازم نیست که ما در آنجا پول خرج کنیم.
آنجا فراوانند کسانی که میتوانند خرج دانشگاه را بدهند، لیکن دانشگاه وجود ندارد، پول هم ندارند که به خارج بروند، این همه برای تحصیل خرج کنند. در جاهایی مثل زنگبار، دارالسلام که اصلاً یک منطقه اسلامی است، مسلمانها بخصوص اگر ببینند که ایران یک دانشگاهی احداث کند، برایشان خیلی شیرین است. آنها هم حاضر به دادن زمین و ساختمان بودند و حمایت هم میکردند که ما آنجا حضور فعال داشته باشیم.
جهاد سازندگی برای نمونه دو سه کار در آنجا انجام داده بود. ایران را معرفی کرده و آنها نمونه کار را دیده بودند. یک مزرعه ترویج کشاورزی آنجا احداث کرده با 60 هکتار زمین آنهایی که آمدند و همکاری کردند، برنج کارهایشان بصورت دیم میکاشتند و از هر هکتار نیم تن برداشت میکردند، جهاد به 6 تن در یک هکتار رسانده بود. با شیوههای درست، بذر اصلاح شده و نشاء اصلاً وارد نبودند و وجین هم به شکلی که اینجا رایج هست، آنها این را دیده بودند و رئیس جمهور آنها رفته بود و این عرصهها را دیده بود و گفته بود که این برای ما یک انقلاب کشاورزی است که شما انجام دادهاید و بیایید در بقیه جاهای کشور مردم ما را آموزش بدهید.
در همین جزیره زنگبار که ما رفتیم. آب فراوان در 20 متری زمین وجود دارد. خوب، جزیره، چون هموار است، مشکل است ولی آبهای زیرزمینی خوبی دارد. آنجا برنج میکارند که نیم تن از هر هکتار برداشت میکنند. 10 هزار هکتار در اختیار ما گذاشتهاند که آنجا برویم و آموزش بدهیم و هم اقتصاد جزیره را اصلاح کنیم.
حالا علاوه بر این حرفهایی که زدم یک مقدار هم با بخش خصوصی خودمان میخواهم حرف بزنم، کسانی که میخواهند خارج از کشور کار بکنند و به نفع کمی هم قانع هستند و ما نمیخواهیم برویم از آفریقا نفع فراوان ببریم این مردم نباید ثروتشان به اینجا منتقل شود.
ما حتّی طلبهایی که از آنها داریم از همان تانزانیا بیش از صد میلیون دلار طلبکاریم. اوایل جنگ به آنها نفت دادند، قبلاً اینها فقط از ما نفت میخواستند و چیز دیگری نمیخواستند، حالا میگویند که بیایید تا به ما کار یاد بدهید.
آنها به ما گفتند. همین طلبی که ما داریم حاضرند، سهام کارخانجات خودشان بدهند و ما آنجا برویم و کارخانههایشان را فعال کنیم. بادام هندی، آن منطقه سوگا که جهادسازندگی مدرسه ساخته است، آن منطقه، بادام هندی فراوان است و از پسته، گردو و مرکبات که سودش بیشتر است، ولی مردمش خیلی فقیر هستند.
چون برای اینکه بادام هندی را میکارند و درخت آن به ثمر میرسد. وقتی که میگیرند، باید به هندیها کیلویی 75 سنت بفروشند و هندیها با عمل آوری آن در هندوستان کیلویی 5 دلار بفروش میرسانند.
خود آنها 12 کارخانه دارند که همه آنها تعطیل است و بخاطر همان جهل و وضعی که بر آنها تحمیل کردند، آنها میگفتند که: شما بیایید و این کارخانهها را راه بیندازید و فعال کنید.
با این کار به کشاورز کمک میشود، به اقتصادشان کمک میشود، چیزهای عجیب و غریبی آنجا وجود دارد.
به هرحال ما تصمیم گرفتیم که خط هوایی، دریایی و ارتباطمان را برای رفت و آمد قوی کنیم. تجارت منصفانه داشته باشیم، در همان زنگبار یک نمایشگاه دائمی کالای ایران بود که تقریباً همه مغازهها از کالاهای ایران مصرف میکردند.
و میشود با همراهی تجارت، عمران و آموزش و کارهای بزرگی مثل نفت و گاز ما هم به اینها کمک کنیم و هم رقیب جدّی باشیم. اروپاییها و اروپاییها وضع خودشان را عوض کنند. انشاءاللّه این کار ادامه پیدا میکند.
أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ »قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَمَدٌ/ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یوُلَدْ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَد«.
خطبه دوّم
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُ ِللَّهِ رَبِّ اْلعالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِاْلمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ عَلی سبْطَیِ الَّرّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ ألْخَلَفِ اْلهادی اْلمهْدیّ (عج).
با تأکید بر مراعات تقوا و اخلاص در عمل و توجّه به وظایف فردی و اجتماعی، چند مناسبت مهمّ هفته را در خطبه کوتاهی خدمتتان عرض میکنم.
اوّلینش "هفته دفاع مقدّس" است که خوشبختانه در این هفته ما بهاندازه کافی از رسانههایمان خاطرات "دفاع مقدّس" را و ثمرات این استقامت و قدردانی از عزیزان رزمنده و خانوادههای ایثارگر را در همه ابعاد داشتیم که روح شهدایمان را حتماً شاد کردیم و شهیدان دعا میکنند بهاین مردم که همچنان به راه آنها وفادارند و من لازم نمیدانم در این خطبه بحث جدیدی را مطرح کنم.
مناسبت دیگر سفر بسیار خوب رهبر گرانقدرمان به استان آذربایجان غربی و حضور بسیار بسیار خوب مردم این استان در مراسم حضور رهبر بزرگوار انقلاب که نمایش شکوهمندی بود، از وفاداری مردم به رهبرشان و ارتباط صمیمی نظام با مردم که خیلی ارزشمند و سرمایه بزرگی است که خداوند انشاءاللّه به این مردم که خیلی ارزشمند و سرمایه بزرگی است که خداوند انشاءاللّه بهاین مردم خیر بدهد. مردمی خوب و هوشیار بخصوص در استانهای مرزی که این نمایشها برای مأیوس کردن دشمنان ما بسیار کارساز است.
از مردم بزرگوار زنجان تشکر میکنم با اینکه ما برنامه رسمی در شهر زنجان نداشتیم آن طور ما را شرمنده کردند و حماسه حضور را ارائه دادند و مردم ابهر و تاکستان و خرّمدره و اظهار خوشحالی از آنچه که من در زنجان دیدم که استان بحمداللّه با سرعت و با همه سلولهای بخشهای مختلف استان بالنده و رو به پیش است و بخصوص از افتتاح بزرگراه قزوین - زنجان که اوّلین تجربه در سرمایه گذاری غیردولتی ماست که بانک ملی از سرمایههای مردم آنجا را ساخته که بعداً هم سرمایهگذاریاش را از عوارض عبور اتومبیلها برگرداند و انشاءاللّه با این رویّه بتوانیم همه جای کشور را از این آزادراهها بسازیم که به اقتصاد کشور خیلی کمک میکند و صرفهجویی در مصرف سوخت و همچنین آرامش مردم در مسیرهای سفر و همه ابعاد سازندگی در این استان.
چند مناسبت مهم خارجی داریم که روی آنها خیلی تکیه میکنم. یکی از مناسبتها افغانستان است که متأسّفانه بصورت یک مساله غیر قابل حل در منطقه ما پیدا شده و تسلسل جنگها و نزاعها این مردم مظلوم افغانستان را روز به روز ضعیفتر کرد و این کشور ضعیف را را ضعیفتر میکند و هر چه هم نصیحت میکنیم که راه جنگ، راه درستی برای حل مشکلات این کشور نیست؛ ولی، متأسّفانه گروهها دست برنمیدارند و میبینند که اگر این راه ادامه یابد، هنوز سالهای دیگر ما باید شاهد آوارگی و بدبختی مردم باشیم. خدا کند که اینها به هوش بیایند و دست بردارند و بگذارند یک نفر، یک گروه یک حزب و یا یک مجموعه کشور را آرام کند که بتواند از کمکهای همسایهها استفاده کند. ما بارها گفتهایم که آمادهایم به افغانستان بیاییم و در عمران و سازندگی و رفع مشکلات در آموزش کمک کنیم، ولی چطور با این محیط آلوده خونین میشود بهمردم کمک کرد. به هرحال این هم یک مصیبتی است که شدیداً باید اظهار تأسّف کرد.
در بوسنی بحمداللّه وضع نسبتاً خوب به پیش میرود و انتخاباتی که شد تا حدودی خاطر ناظرین را جمع کرده، ولی مواظبت جدّی لازم است که کلاه سر مسلمانها نگذارند.
عراق دوباره به منجلاب نزاع افتاد که میبینید این آوارگان فراوانی که بهایران آمدند و بیشتر از آنها مردمی که در آنجا ناامن زندگی میکنند که این هم مصیبت دیگری است که خداوند به کسانی که اینگونه توطئه میکنند و مردم را این طور در بلا نگه میدارند خیر ندهد و شرّشان را بهخودشان برگرداند. واقعاً مصیبتی است که ما رنج میبریم از خامی مدیریّت این کشور و شرارت آمریکا که آنجا را به عنوان بهانه حضور در منطقه قرار داد و مثل اینکه میخواهد همین گونه حفظ کند و نگه دارد.
فلسطین باردیگر مسألهای جدّی شده است و میبینید چه اتفاق مهمّی میافتد. از اوّل معلوم بود که در این مذاکرات بهسازش تحمیلی، بمبهای ساعتی نیرومندی وجود دارد که در یک زمانی منفجر میشود. ما از اوّل گفتیم اگر مسأله آوارگان حل نشود، نمیشود فکری برای صلح کرد ونمیشود چهار میلیون آواره بیرون باشند و ببینند امکاناتشان در دست صهیونیستهای شرور باشد و همچنین گفتیم تا توسعه طلبی اسراییلیهای صهیونیست از بین نرود اصلاً زمینه صلح نیست، جنگ بهاین دلیل بهوجود آمده که اینها خواستند در این منطقه حضور نامشروع داشته باشند و حالا میخواهند حاکمیتشان را توسعه بدهند. بعضیها گفتند، اینها هوشیار شدند و فهمیدند صلح بهنفعشان است. دیدید که رأی به جنگ طلب دادند، مردم اسراییل و بعد هم اوّلین مسأله تحریک آمیز که همین مسأله بیت المقدس باشد، اینها در دستور کارشان قرار دادند و معلوم است که شما وقتی که زیر صحن بیتالمقدس تونل میزنید و مقر مخصوص برای صهیونیستها درست میکنید. دارید مسلمانها را تحریک میکنید. شما دروغ میگویید که دنبال صلحید. این بهترین نشانه است. این وضع را درست کردند که این همه آدم (دیروز) کشته شدند که حالا گفتند 750 نفر زخمی و بیش از 50 نفر کشته و خدا میداند قضایا به کجا بکشد و تعجّب از آمریکاییهاست که این همه برای صلح سینه میزدند و انتقاد ما را به عنوان تخریب در صلح معرفی میکردند. الان از دولتی که مضان خودش را فراموش کرده و تخلّف میکند از آنچه که رسماً در حضور قدرتهای بزرگ امضاء کردند، تحت فشار قرار نمیدهند و با مهربانی با او حرف میزنند که این خیلی عجیب است. واقعاً آمریکاییها چه جوابی بهتاریخ دارند.
به هرحال تا این بمبهای ساعتی ضدّ صلح در ماهیّت مسایل فلسطین باشد، زحمت کشیدن برای صلح به جایی نمیرسد و راهی بیراهه است و باید بصورت ریشهای به مسأله رسید و مسلمانها هوشیار باشند و حرفهای مخلصانه جمهوری اسلامی ایران را که در نهایت صداقت و دلسوزی راه درستش را مطرح میکند مورد توجّه قرار دهند.
و آخرین مناسبتی که برای ما امروز بخصوص دردناک است فاجعه رحلت بانوی بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهرا (س) است که واقعاً دردناک و اندوهبار است.
خانم جوانی که محور زندگی اهل بیت در آن دوره سخت و پرهیجان و پرماجرای بعد از رحلت حضرت پیغمبر بود. شخصیتی که حضورش به همه اهل بیت آرامش میداد و تکیه گاه اهل بیت بود و چه زود از دست امّت رفت و خیلی تأسّفآور هم بود.
بین رحلت حضرت رسول و حضرت زهرا فاصله کمی است، حالا یا 75 روز و یا 95 روز هم که باشد، خیلی کم است. زنی جوان و سالم که اندوه مصائب این روزگار سخت او را از پای درآورد. نه تنها فراق پدر که این برای هر انسانی گذرا و قابل تحمّل است. دیدن انحرافاتی که بلافاصله بعد از رحلت پیغمبر شروع شد و خشت کجی که گذاشته شده و حضرت زهرا میدید که تا به کجا کشیده خواهد شد.
او به یک معنا قطعاً راحت شد، امّا مصیبت برای خانواده زهرا (س) خیلی سنگین بود و مخصوصاً برای علی بن ابیطالب که آن روز سنگینترین مسؤولیّتها و مشکلترین مسائل را به عهده داشت و شریکی مثل زهرا داشت که در خانه او را کمک میکرد.
میدانیم چه بر سر علی(ع) آمد و علی بنابیطالب چه رنجی کشید. آن شخصیتی که امواج خروشان میدانهای نبرد یک ذره او را متأثّر نمیکرد، آن چنان در این مصیبت کوچک شده بود که های و های گریه میکرد و کلماتی بر زبان میآورد که از قهرمانی مثل علی(ع) در یک مصیبت مرگ یک همسر خیلی زیاد است.
تعبیرات بسیار مهمّی چون "نَفْسی عَلیِ ظَفَرانِها مَحْبُوسَه یا لَیْتَها خَرَجَتْ مَعَ الْظَفَرْانی "ای کاش این نفس علی همراه اشکها و آهها بیرون میرفت"، این حرف از یک آدم معمولی بعید نیست و اگر علی بنابیطالب چنین آرزویی اظهار کند خیلی بزرگ است.
منظره رقّت باری که خود زهرا دارد، وقتی که آخرین بار میخواهد از بچّههایش جدا شود، میسوزاند و آتش میزند بر دل آدم. بعد از چند ماه گریه و زاری که همه اهل خانه را به ستوه آورده بود، مثل امروز صبح دیدند که زهرا(س) کمی بهخود آمده و خانه روشن کرده لباس جدید پوشیده؛ به سرو سامان دادن خانه میپردازد؛ لباس بچّهها را تعویض میکند؛ آنها که نمیدانستند، خوشحال بودند، ولی علی بنابیطالب میدانست چه خبر است. طاقت نیاورد، به مسجد رفت. زهرا هم نمیخواست بچههایش منظره وفاتش را ببینند آنها را بوسید، محبّت کرد، فرستادشان به مسجد به بهانهای و آخرین لحظات وداع بسیار سوزنده است. لاحُوْلَ وَ لاقُوَّهَ اِلاَّ باللَّه العلی العظیم.
اَعُوُذُ باللَّهِ منَ الشَّیطانِ الرَّجیم/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ اِنَّا اَعْطَیناکَ الکَوْثُر/ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَر/ اِنَّ شانِئکَ هُوَالْاَبتَرُ.