خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۱۵ تیر ۱۳۷۵

    خطبه اوّل

 

 بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

 اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ‏الْأَئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ، عِبادَاللَّه اُوْصیکُمْ بتَقْوَیَ اللَّه وَ اَتَّباعُ اَمْرَهُ وَ نَهْیهِ".

 

 امیدوارم جوهر تقوا که مایه کمال و سعادت واقعی انسان است، نصیب همه شما مردم خوب باشد.

 طبق معمول خطبه اوّل را در باره قرآن صحبت می‏کنم که تا بحال چند فصل در باره اهمیّت حضور قرآن در زندگیمان، در باره کیفیّت نازل شدن قرآن و معنای روحی و کیفیّت نوشتن و جمع قرآن در زمان پیغمبر(ص) و در باره جمع قرآن و منظم کردنش در زمان ابوبکر و عمر دو خلیفه اول و دوم صحبت شده است و وارد بحث آخری در مورد اینکه عثمان چگونه همه قرآنها را یکی کرد و یک قرآن را به دستور حکومتی در جامعه اسلامی معتبر کرد و بقیه را مصاحف را از اعتبار انداخت.

 قسمتی از بحث را گفتم و امروز یک مقداری این مسأله را باز می‏کنم، چون یک حرکت بسیار مهمی در تاریخ قرآن و اسلام است و من مایلم که مردم ما از این مسائل مطّلع باشند.

 ابابکر، قرآن معتبری تهیه کرد، امّا منتشر نکرد قرآن در اختیار خودش بود و بعدش هم خلیفه دوم همان قرآن را نگه داشت و تقریباً خانوادگی شد و بعد از عمر در اختیار دختر عمر حفصه همسر پیغمبر(ص) بود.

 چون یک قرآنی رسمی اعلام نشده بود، هرکس که در زمان پیامبر قرآنی تهیه کرده بود، قرآن خودش را داشت و تا بیست مصحف معروف اسم بردند که شخصیتهای بزرگ صحابه برای خودشان یک قرآن داشتند، مثل زیدبن ثابت، عبدا... بن مسعود، حضرت علی(ع) و ابیّ بن کعب و دیگران.

 تا اینجا مشکلی نیست، هر کسی یک قرآنی برای خودش داشت، اشکال از اینجا پیش آمد که این قرآنها یک نوع اختلافات سطحی در آن وجود داشت، چون آن موقع خطّ کوفی نه نقطه و نه اعراب و نه این علامتهای ویراستاری که حالا ما داریم داشت، این خط خیلی ابتدایی بود، طبیعی است که در چنین شرایطی هرکسی قرآن را یک جوری بخواند به علاوه اینها از قبیله‏های مختلف بودند، لهجه‏های مختلف عربی، فصیح ترین آنها قریش بود و بقیه هم برای خودشان فصاحتی داشتند. قرآن به لهجه‏های گوناگونی قرائت می‏شد که هنوز هم ما اختلافات قرائتها را داریم و دیدید که قاریان متبحر گاهی یک آیه را چند جور می‏خوانند که همه قرائتها را خوانده باشند.

 چهار جور اختلاف مشخص کردند، اختلافات ریز هم خیلی فراوان است، یکی همین لهجه‏ها بوده، لهجه‏ها کاملاً متفاوت است. شما الان فارسی را در ایران ببینید، در بخشهای مختلف با اینکه این همه کتاب و روزنامه و مدرسه، رادیو و تلویزیون هست، باز لهجه‏ها در تلفظ کلمات فارسی یکسان نیستند که آن زمان عربها خیلی بیشتر بودند. همین حالا لهجه حجاز یا عراق یا شام یا مصر که می‏خواهد صحبت کند کاملاً متفاوت است و آدم می‏تواند با بعضی لهجه‏ها، عربی را بفهمد، ولی بعضی لهجه‏ها را خوب نمی‏فهمیم. این مشکل در آن موقع هم برای قرآن موجود بوده است.

 بعضیها روی کلمات هم اثر گذاشته، کلمات خیلی زیاد است. مثلاً وصی بها اِبراهیمَ که بعضی از قراء می‏خوانند "اوُصی بها اِبراهیم" وَصیّ و اوُصی فرقی در مضمون ندارند، غیر از آن ظرافتهای ادبی ولی این دو تعبیر بود به جمله هم سرایت کرده و بعضی به آیات هم سرایت کرده بود، این اختلافات بود که کم‏کم به جامعه کشیده شد، خطر انفجاری در جامعه به وجود آورده بود. معمولاً اهل هر کس پیرو یک قرآنی بودند، البته بطور تصادفی، مثلاً معاذبن جبل به شام رفت و قرآن خودش را به شام برد، ابوموسی به بصره رفت، قرآن خودش را برای مردم بصره برد، عبدا... مسعود به کوفه آمد و قرآن خودش را به کوفه آورد، اینها مأموریت داشتند.

 کم‏کم خبر به مرکز حکومت مدینه رسید که اختلاف عجیبی در سراسر کشور به وجو آمد. و سر قرآن ملتّ مقابل هم قرار گرفتند، مردم برای قرآن متعصّب بودند، آسان نبود که بپذیرند. این در قرآنش و "وصیّ بها ابراهیم" ببیند، آن یکی در قرآنش بخواند اَوصی بها اِبراهیم، اگر می‏امد خطیب جمعه می‏شد و این را می‏خواند. آنها فکر می‏کردند که نمازشان باطل شد. اگر در یک جلسه رسمی می‏خواستند قرآن بخوانند آنهایی که آن قرائت را قبول نداشتند عصبانی می‏شدند و درگیری پیش می‏آمد.

 حذیفه یمان یکی از شخصیتهای معروف زمان پیغمبر و جزء اصحاب سر بوده است. همان کسی است که آن شبی که منافقین می‏خواستند پیغمبر را ترور کنند، کمین کرده بودند و پیغمبر در یک برقی که جهید و منافقین که در کمین بودند پیغمبر آنها را شناخت، حذیفه هم همراه پیغمبر بود و او منافقین را شناخت و بعد به دستور پیغمبر مأمور شد که اسامی اینها را نگوید. همه مردم می‏دانستند که این حذیفه می‏داند که منافقین که سوء قصد به پیغمبر کردند چه کسانی هستند، این سّر بزرگ به عنوان امانتدار در اختیارش بود و لذا شخصیتش معروف شده بود به عنوان کسی که راز مهم تاریخ پیغمبر را می‏داند و در دنیا اعتبار هم داشت.

 ایشان همان کسی است که فتح نهاوند را تقریباً اداره کرد و در آذربایجان امیر لشگر بوده و در ارمنستان در جبهه بود که دید بین سربازها اختلاف عجیبی افتاده که جبهه را متزلزل کره، در جبهه دیگر نماز جماعت واحد نمی‏شود خواند، چون پیش نماز دارد نماز می‏خواند و یک قرائتی دارد که از عقب مأمومین اعتراض می‏کنند و برای خودشان می‏خوانند، دید شیرازه دارد از هم می‏پاشد، مسلمانان هم بسرعت کشورهای جدیدی را فتح می‏کردند و هر کسی هم سعی می‏کرد قرآن خودش را در مناطق جدید نفوذ بدهد و از طرفی یک دکّان هم شده بود، یعنی یک وسیله شده بود برای اینکه هر کسی که یک قرآن داشت خودش یک امام بوده، یک شخصیتی بوده و همه به او مراجعه می‏کردند که این خود برای مسلمانها خیلی اهمیّت داشت که وسیله اختلاف شده بود، نزاعهای جدّی درست کرده بود، گزارشها از اطراف به عثمان رسیده بود که وضع خطرناک است.

 تاریخ کاملاً نشان می‏دهد که در جامعه عطشی به وجود آمده بود که این مشکل باید حل شود. هم شخصیتهای صحابی که خودشان همیشه در مسایل دینی پیشتاز بودند و هم عامّه مردم فهمیده بودند که خطرناک است. به علاوه به خطر افتادن سندیّت قرآن بود. این بود که این شخص یکسره نزد عثمان به مدینه رفت و شکایت کرد و عثمان خودش هم آمادگی داشت، آمادگی‏اش بیشتر شد و تصمیم گرفت اقدامی کند. آمد در جمع صحابه و بزرگان و من جمله حضرت علی(ع) هم بودند، یک سخنرانی کرد و خطرات را تشریح کرد و در جلسه گفت: باید یک اقدامی کرد. از خود خلیفه پرسیدند، نظر شما چیست؟ ایشان گفت: من نظرم این است که همه این قرآنها را جمع کنیم و فقط یک قرآن منتشر کنیم و کسی حق نداشته باشد قرآن‏دیگری برای خودش داشته باشد و همه باید از روی یک قرآن بخوانند، حضّار قبول کردند و بعداً ما در تاریخ زیاد دیدیم که علی‏بن ابیطالب از عثمان دفاع می‏کنند و همین جلسه را می‏گویند که ما بودیم و ما این کار عثمان را تأیید کردیم. چون بعداً می‏گویم برای همین کاری که کرد با اینکه همه تأیید کردند، برای عثمان یک مشکل جدّی به وجود آمد. وقتی که تأیید کرد، خلیفه یک انجمن تشکیل داد، از پنج یا چهار نفر از بزرگان صاحبان مصاحف و بقیه مصاحف را هم نسخه‏ای آوردند و یکبار دیگر با همان نسخه‏ای که ابوبکر تهیه کرده بود. البته چون صحبت جمع کردن مصاحف بود، حفصه حاضر نبود نسخه را بدهد و می‏ترسید برنگردانند، آخر با زحمت و با شفاعت که گویا حضرت علی(ع) را شفیع کرده‏اند، نسخه او را گرفتند و بعداً هم به او پس دادند، چون امانت گرفته بودند، بقیه قرآنها را هم مقابله کردند. همان نسخه رسمی حکومتی تصویب شد و بعد در قدم اول 12 نسخه از روی آن برای دوازده جای کشور نوشتند و کار بسیار شواری بود و مدت بسیاری طول کشید تا این نسخه آماده شد و در این فاصله همین مسأله عثمان  به یک مسأله سیاسی برای حکومت تبدیل شد.

 تا اینجا کسی معارضه نمی‏کرد و فقط انتقادهای پایینی بود. وقتی که قرآن تهیه شد، تصمیم بعدی عثمان این شد که تمام قرآنهای دیگر را بگیرد و آنها را نابود کند که به سه روش قرآنهای دیگر را نابود کرد یا سوزاند یا شست(آنهایی که قابل شستن بود) و یا خرد و نابود کردند. حتی آن قطعاتی که در زمان پیغمبر مستندات اصلی بود. مثلاً روی کاغذی، روی پوستی روی کتف گوسفندی، روی پوست آهویی که قبلاً نوشته شده بودند آنها را هم از هر جایی که بوند جمع کردند و بخشنامه کردند و آمدند آنها را هم منهدم کردند.

 جز قرآن علی‏بن ابیطالب و عبدا...بن مسعود را، اینکه چرا قرآن علی‏بن ابیطالب را نگرفتند، اولاً خود علی‏بن ابیطالب جزء کسانی نبود که قرآنش را وسیله تبلیغ خودش قرار بدهد، قرآنی بود از خانواده خودش و فقط با اهل سرّ خودش در میان می‏گذاشت و ثانیاً علی(ع) شخصیتی بود که اگر می‏خواستند برنجانندش کلّ طرح از بین می‏رفت و لذا به قرآن علی‏بن ابیطالب معترض نشدند و عمده مسأله‏اش این بود که این قرآن در میان مردم نیست و این قرآن را به دیگران ارائه نمی‏دهد.

 عبدا... بن مسعود با عثمان یک سابقه‏ای داشت که سابقه خوبی نبود. در جمع آوری قرآن او بازی نگرفته بودند، در آن جمع پنج نفری نبود، رنجیده بود. مبارزه‏ای شروع کرد با کار عثمان که خیلی مشکل درست کرد. خود عبدا... بن مسعود شخصیت مهمّی بود. او از طرف عمر مسؤول بیت المال در کوفه بود. در کوفه یک بار در اوایل حکومت عثمانی با والی کوفه اختلافشان شده بود که والی وامی گرفته بود که گویا سعدبن ابی وقاص است، وامی از بیت المال گرفته بود و وام را پس نمی‏داد و عبدا... فشار آورد، خبر به عثمان رسید و عثمان از عبدا... مسعود حمایت کرد و والی را عزل کرد تا بیت المال مصون بماند.

 عین این مسأله در زمان والی بعد که ولیدبن عقبه بود، منتها او از نزدیکان عثمان بود و آنها با هم فامیل بودند، اتفاق افتاد که دفعه دوم عثمان به نفع والی خودش رأی داد و به مسعود گفت: "بالاخره پول بیت المال است و باید خرج مسلمین بشود. من صاحب هستم و شما دیگر برای پس گرفتن پول فشار نیاور!" این نزاع برای عبدا... بن مسعود گران تمام شد، شخصیت صاحب مصحف و مقبول جامعه، قضاوت دوّمی بر خلاف قضاوت اولی از طرف خلیفه، مسعود را عصبانی کرد.

 در مسایل قرآن هم او را جدّی نگرفته بودند، علم مبارزه با کار عثمان را برداشت و کم‏کم با مبارزات عبدا... مسعود، مخالفین به عثمان لقب "حرّاق المصاحف" دادند، یعنی کسی که قرآنها را آتش می‏زند. کم‏کم در میان عوام این عنوان برای عثمان خطرناک شده بود، عثمان برای اینکه داستان را ختم کند، عبدالله را احضار کرد، عبدالله به محض اینکه وارد مدینه شد، از کوفه آمده بود. یکسره او را به مسجد بردند و عثمان بالای منبر بود، وجوه صحابه هم بودند، عثمان از دست عبدالله خیلی عصبانی بود، به عبدالله اهانت کرد و تعبیر یک حیوانی را که غیر از خوردن و دفع، کار دیگری نمی‏کند. عبدالله هم که متشخص و هم شجاع بود، جوابهای گزنده‏ای به عثمان می‏دانند و گفت که: "شما نمی‏توانی به یک صحابه پیغمبر که همه حضّار می‏دانند که چقدر به پیامبر نزیک بود اینگونه اهانت کنی".

 سه افتخار خود را ذکر کرد که هر سه افتخار نقطه مقابل عثمان بود. عثمان را خیلی کوباند، گفت: "شما به کسی اهانت می‏کنی که در بدر بود"، عثمان دربر نبود. به کسی اهانت می‏کنی که در جنگ اُحُد پایداری کرد و فرار نکرد". عثمان از این افتخار هم بی‏نصیب بود و سومی هم دارد، وقتی با این نعبیر در یک جلسه رسمی با خلیفه مواجه شد؛ دستور داده شد و او را گرفتند و کتک زدند و از مسجد بیرون انداختند، گویا یکی از دنده‏هایش شکست و اقامت اجباری در مدینه دادند تا نرود تبلیغ بکند و خانه‏نشین شد. مستمری‏اش را هم قطع کردند و این خودش زمینه‏ای شد برای ادامه مبارزه در موضع سوزاندن قرآنها که برای عثمان مشکل بسیار جدّی در تاریخ پیاده کرد که مسلمانهای مصر و بصره و از اطراف آمدند برای عزل عثمان و یکی از شعارهای مهمشان همین شعار "حرّاق المصاحف" بود که یک زمینه‏ای شد و حتی بعدش عثمان برای طلب رضایت به عیادت مسعود رفت و عثمان گفت که: "شما قصاص کن"! گفت: من "قصاص نمی‏کنم، نمی‏خواهم اولین کسی باشم که باب قصاص نسبت به خلیفه و رئیس حکومت را باز کرده باشم و این حرمت را بشکنم"، حال آیا اینها آشتی کردند یا نکردند من نمی‏دانم و مسلم نیست که دو طرف رضایت دادند یا نه. این چنین مشکلاتی را هم برای عثمان پیش آوردند.

 مورخان و محققان اهل سنّت معتقدند علی‏بن ابیطالب در همه این موارد تأیید مطلق می‏کرده و حمایت کرده و در روایات شیعه مواردی داریم که اظهار مخالفت حضرت علی(ع) را هم نقل کرده‏اند، ولی این روایات قوی نیست. البته حضرت علی(ع) و عایشه در آن جلسه‏ای که عثمان به عبدالله مسعود اهانت کرده، مخالفت کردند. عایشه در آن جلسه به عثمان اعتراض کرد و گفت که در زمان پیغمبر کسی جرأت نمی‏کرد که با اصحابش این طور رفتار کند و خیلی زود است که ما این بدعتها را ببینیم و یعقوبی می‏گوید: "علیه عثمان به خاطر این مسأله خیلی حرف زد". حضرت علی(ع) هم انتقاد کردند و گفتند: "نباید این طور با یک صحابی محترمی رفتار شود".

 در تحقیقات بعدی دیدم یکی از خاورشناسان و اسلام شناسان غربی بنام بلاشر، موضع علی‏بن ابیطالب را جدا می‏کند و می‏گوید: "حضرت علی(ع) با توحید قرآنها موافق بودند، اما با سوزاندن قرآنها موافق نبودند". این دو را باید از یکدیگر جدا کرد که البته این یک بحث امروزی هم هست. واقعاً بهتر نبود این اسناد جمع می‏شد و می‏ماند و امروز در موزه‏ها مورد استفاده بود؟ خوب طبیعی است که امروز باستان شناسان و محققان و کتابخانه‏داران دلشان می‏خواهد که این اسناد وجود داشته باشد و آن را یک کار خوب ارزیابی نمی‏کنند؛ اما باید به آن زمان برگردیم و آن خطر فتنه را ببینیم و مشکلاتی را که از آن ناحیه پیش می‏آمده است.

 در منابع سنیّها فراوان است که حضرت علی(ع) بعداً حمایت کردند. حتی وقتی که حضرت علی(ع) حاکم شدند و به کوفه آمدند و طرفداران عبدالله مسعود که کانونشان در کوفه بود، در اولین یا چندمین جلسه‏ای که علی‏بن‏ابیطالب با عامه مردم داشتند، بلند شدند در مجلس از کار عثمان انتقاد کردند و تاریخها می‏نویسند که حضرت علی‏بن ابیطالب فرمود که بیخود شما انتقاد می‏کنید. اولاً ایشان در حضور ما این تصمیم را گرفت و ما همه موافق بودیم و اصحاب موافق بودند و ثانیاً منهم اگر آن زمان بودم، همین کار عثمان را انجام می‏دادم که این تعبیر را اولین بار من در کتاب تاریخ "ابن اثیر" دیدم. بعد دیدم خیلی از جاها این تعبیر علی‏بن‏ابیطالب را آورده‏اند در بعضی از منابع شیعه هم هست.

 حالا اگر فرض کنیم موضع حضرت علی‏بن ابیطالب(ع) این قسمت را جدا کنیم، یعنی سوزاندن و انهدام قرآنها را جدا کنیم که موافق نبودند اما خودشان حاضر نبودند از این جهت فتنه‏ای در جامعه اسلامی ایجاد شود. زیرا آن موقع خطرناک بود و لذا در زمانی که خودشان حاکم شدند، خوب طولی نکشید که چند سالی بعد از همین، حضرت علی(ع) حاکم می‏شوند و ما کوچکترین انکاری را در حکومت آن حضرت نسبت به عمل عثمان نمی‏بینیم که خلاف آن را بخواهد عمل کند یا تردیدی در قرآن عثمان بکنند یا مسأله‏ای در باره انهدام قرآنهای دیگر به وجود بیاورند و تحقیقاً تا آن تاریخ هنوز قرآنهایی در گوشه و کنار بود که جمع نشده بود، حتیّ به فکر بیافتند که آنها را جمع کنند و نگهداری کنند، ما ندیدیم. لذا از این عمل تقریری عملی حضرت علی‏بن ابیطالب می‏شود این موافقت را فهمید. ولی یک بحث کاملاً تاریخی که نیاز به تحقیق بیشتری دارد که باید روی آن کار کنیم و ببینیم و قدر مسلم این است که هیچ شبهه‏ای ندارد که حضرت علی‏بن ابیطالب قرآنی که عثمان تهیه و منتشر کرد بطور کامل پذیرفتند و اجازه ندادند که کسی از این قرآن یک ذرّه تخلّف کند و یا یک حرف این قرآن را جابجا کند و لذا این تهمتی که گاهی بعضی از مورّخان مغرض به شیعه می‏زنند و می‏گویند: شیعه نظریه تحریف قرآن را بیشتر تقویت می‏کند و می‏گوید که قرآن تحریف شده، هیچ نمی‏شود روی آن حساب کرد و حرف نادرستی است. مسائل مطمئن تاریخ علی‏بن ابیطالب(ع) و عمل ائمه و همین قرآن را همه در نمازهای خودشان و در خطبه‏هایشان و در استدلال هایشان همه جا با همین عمل می‏کردند، مثل اینکه ما عمل می‏کنیم.

 و لذا بطور محکم باید عرض کنیم که همین قرآن سند مقبول است و متن درست اسلامی در نظر حضرت علی(ع) بوده و مصحف خودشان را که حفظ کرده‏اند باید مزایایی غیر از متن قرآن داشته باشد. حالا مزایای تفسیری، ترتیبی و قرائت کاملتر قریش باشد، جزء همان قاریانی که عرض کردم اختلاف بود دیگر حالا ما که آن مصحف را ندیدیم که از روی آن بخواهیم قضاوت کنیم، یعنی همین قرآن مورد عمل و رضایت و محور حرکت همه ائمّه ما، در طول تاریخ و در زمان حیاتشان بوده و بعداً در زمان بزرگان ما، از علمای تابعین و روات، محدّثین و آن فقهایی که داریم.

 تا اینجا ما تاریخ توحید جزوه‏ها و مصاحف قرآن و نشر آن را و اشاره‏ای هم به حوادث جنبی که پیش آمد عرض کردیم. ان شاء ا... در خطبه‏های بعد هنوز فکر می‏کنم راجع به قرائتها و مسائل دیگر، توضیحات دیگری باید بدهیم که اطلاعات مردم را در باره قرآن تقویت کنیم.

 اَعُوذُباللّهِ مِنَ‏الشَیطان الرَجیمْ/ بسمِ‏اللّهِ‏الرَحمن‏الرَحیم/ »اَلْهیکُمُ التَکاثُر/ حَتی زُرْتُمُ المَقابر کَلا سَوُفَ تَعْلَمُونْ ثُمَ کَلا سَوُفَ تَعْلَمُون کَلا لَوْ تَعْلَمونَ عِلمَ الیَقینْ لَتَرَونَ الجَحیمْ ثُمَ لَتَرؤنَها عَیْنَ الیَقینْ ثُمَ لَتُسْئلُنَ یُومَئذٍ عَنِ‏النَعیمْ«.

 

    خطبه دوّم

 

 بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

 اَلْحَمْدُ ِللَّهِ رَبِّ اْلعالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ

 اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِاْلمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ

 عَلی سبْطَیِ الَّرّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ

 الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ

 جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ ألْخَلَفِ اْلهادی اْلمهْدیّ (عج).

 

 در مناسبتهای هفته، یادی از دو شهیدی که در هفته قبل و هفته آینده سالگردشان را داشتیم و خواهیم داشت. شهید آیت ا... صدوقی، شهید بزرگوار محراب و شهید آیت ا... ربّانی املشی، شخصیت پیشتاز انقلاب، البته در مورد آیت ا... املشی تعبیر شهید را به جهت دیگری عرض کردم، چون به صورت رسمی و علنی با مرگ طبیعی از دنیا رفتند، با کسالت و بیماری، ولی ایشان ثواب شهدا را دارند بخاطر دوران طولانی که ما ایشان را در زندانها و در میدان مبارزه و مجاهدتها دیده‏ایم.

 از حوادث مهمی که سالگردشان این هفته است، انسداد حسابهای ایران در آمریکا در سال 59 است که مبالغ زیادی از اموال ما و پول نفت را و کالاهای نظامی را و چیزهای باارزش دیگر که پولش را داده بودیم و در آمریکا بود، مسدود شد که هنوز هم مسدود است و یک جنایت تاریخی آمریکایی است که قطعاً ما یک روزی آمریکا را در دادگاههای جهانی محاکمه و محکوم خواهیم کرد و هیچ استدلالی پشت این ظلم نیست که در امانت این طور خیانت کنند و هنوز هم ما همان سیاست فشار آمریکا را داریم که این روزها بحمدا... شاهد رسوایی سیاست تحریم و زورگویی آمریکا هستیم که نزدیکترین کشورهایی که با آمریکا در مسائل نظامی، سیاسی و اقتصادی همراهی دارند، نتوانستند این زورگویی او را تحمل کنند و عاقبت زورگویی هم همین است که می‏بینید که ماهیّت اساسی نظام اسلامی و انقلاب ما، مبارزه با ظلم و جنایت است و این از نمونه‏های مشخص آن است.

 در بحثهای مفصل تری که برای مراسم و مناسبتهای هفته داریم، یکی از مسائل اربعین است که در پایان صحبتم عرض می‏کنم و یک توضیحی در باره زیباییهایی که من در سفر به خراسان طی دو روز گذشته داشتیم که دلم می‏خواهد برای مردممان بگویم که هم برای شما عزیزان در نماز جمعه و بقیه مردم که بعداً در رسانه‏ها متوجه آن می‏شوند چیزهای بسیار جالبی من از این سفر به عنوان سوغات برای شما می‏توانم توضیح بدهم که این مشاهداتم، خودم را خیلی راضی و خوشحال کرد و فکر می‏کنم چه بهتر که مردم ما هم در این خوشحالی با ما سهیم باشند.

 آنچه که در یک محدوده کوچکی از استان خراسان دیدیم، نشان خوبی است از توسعه بسیار وسیعی که در همه کشور در امور زیربنایی و روبنایی دارد اتفاق می‏افتد. به نظر من آنجا این طور جلوه کرد که کشور مثل یک جوانی که در عنفوان جوانی یک دفعه به سالهای رشد برسد که انسان بطور روزانه می‏بیند که بچه‏اش دارد بزرگ می‏شود به اصطلاح پوست ترکانده است و زود رشد می‏کند، اکنون کشور این طوری است و یا بعضیها می‏گویند، آب تو پوستش افتاده است.

 آن منطقه‏ای که ما رفتیم، گوشه‏ای از خراسان است. شمال غربی خراسان چهار شهر اسفراین، بجنورد، شیروان و قوچان و یک بخش هم که جاجرم است که تابعه بجنورد می‏باشد. وقتی رفتیم برای بخشی از کارهایی که این روزها یا به ثمر رسیده که افتتاح شد و یا می‏خواست شروع شود، حالا بقیه کارهایی که قبلاً به ثمر رسیده و تمام شده، اینها را ما کاری نداریم. حدود 500 میلیارد تومان هزینه دولت برای همین چند طرح بود. در این چند شهری که ما به آنجا رفتیم. شما ببینید که چه رقم بزرگی است، دو ماه قبل هم ما به مشهد رفته بودیم و در خود مشهد و سرخس جاده ابریشم و راه آهن و منطقه آزاد سرخس که آنها متعلق به آن سفر بود که به آنها کاری ندارم و نمی‏خواهم بازگو نمایم. بقیه نقاط مشهد هم همین طور است و اگر ما می‏خواستیم به همه طرحهای این گونه به همه جای مشهد برویم باید 65 روز می‏ماندیم، در صورتی که ما فقط برای کارهای عمرانی رفته بودیم.

 من اینها را در چند بخش جدا می‏کنم و اهمیّت آن را برای شما می‏گویم، فقط به خاطر اینکه مردممان را هم خوشحال و هم آگاه کنم و ریزه‏کاریها را که می‏گویم احتمالاً صدا و سیما وقت ندارند این مقدار خودشان آن را باز کنند.

 در بخش صنعت، کشاورزی، خدمات و در چیزهای مختلف دیگر که آنجا اتفاق افتاد، ما چهار صنعت بزرگ را داشتیم، یکی پتروشیمی خراسان بود که بسیار با عظمت است و نزدیک به 200 میلیارد تومان تقریباً ارزی و ریالی هزینه کرده‏ایم و حالا ارز آن را 300 تومانی حساب کرده‏ایم و یک کار بسیار با عظمتی است که 500 هزار تن کود اوره برای کشاورزان تولید می‏کند که برای خود خراسان و مازندران و گیلان که نزدیک هم هستند و مخصوصاً آنجا برده‏ایم که نزدیک مزارع کشاورزان باشد، چون در خراسان گاز هم هست و آنجا هم در کنار مزارع تولید می‏کند که ما از جنوب به آنجا چیزی نبریم. صنعت بسیار پیشرفته‏ای است، بزرگترین و مدرن‏ترین صنعت پتروشیمی را گرفته‏ایم، خود نیروهای داخلی کارخانه را نصب کرده‏اند و از این جهت ما 220 میلیون دلار صرفه‏جویی ارزی داشته‏ایم و در مناقصه‏ای که گذاشتیم، کمترین رقمی که به ما دادند، رقم 607 میلیون دلار بود که ما گفتیم خودمان نصب می‏کنیم و حدود 380 میلیون دلار هزینه شد و بقیه‏اش را فقط بخاطر خبرگی نیروهای خودمان با سرعت و استحکام خوب انجام دادند و این خودش واقعاً یک افتخاری است که این طور کارخانه‏ها که مدرن‏ترین صنعت روز است بدست جوانها و نیروهای متخصص خودمان این گونه نصب و اداره شود.

 ارزش این کار از خود کارخانه بیشتر است. واقعاً سازنده‏ها تعجب کرده بودند که چطور شما که سازنده نیستید این کار پیچیده را انجام دادید و هر کس هم به این کارخانه برود می‏فهمد که چقدر این کار عظمت دارد و حالا دیگر من به بحثهای صرفه جوییهایش اشاره نمی‏کنم و ما چون کود را ارزان می‏دهیم، صرفه‏جوییهایش می‏تواند خیلی مشخص نباشد و ما کود را تقریباً 20 یا 21 تومان به کشاورز می‏دهیم که آن را اگر از خارج بخواهیم تهیه کنیم حداقل 70 تومان برای ما تمام می‏شود و از این جهت اگر ما بخواهیم به قیمت 70 تومان حساب کنیم که تا امروز آن را وارد می‏کردیم، این کار خیلی صرفه‏جویی دارد و جلوی فرار سرمایه را از کشور می‏گیرد و از این به بعد ما دیگر کود آورده در کشورمان کم نداریم و مقداری اضافه هم داریم که صادر می‏کنیم و این مسأله برای کشاورزان ما بسیار خبر خوب و با ارزش است، چون پایه استقلال کشور از همین جاها قوام می‏باید.

 کارخانه دوّم، صنایع سنگین اسفراین بود که صنعت مادر کشور است، قطعات بزرگ را برای صنایع اساسی می‏ریزد مثلاً قطعات تانک و توپ و لوله‏های بزرگ توپ که گاهی تا 10 تا 15 متر طول دارند و با فولاد ویژه، محورهای واگنهای قطار، پرسها و خیلی چیزهای دیگر که تا بحال در کشور همه این نوع قطعات وارداتی بوده است.

 با این صنعت که اوّلین فاز آن افتتاح شد و فاز دوّم آن هم دارد به سرعت آماده می‏شود، هم نیازهای قطعات سنگین صنایع ما، در ماشین سازیها و در پرس سازیها و صنایع نظامی، هواپیما و کامیون و هر چه که قطعه بزرگ لازم دارد، با هر بعدی و هر اندازه‏ای اینها می‏توانند برای کشور بسازند که بدون این، صنعت کشور مستقل نمی‏شود و این از آرزوهای ما بود. من تقریباً سال اوّل انقلاب، این صنعت را پیگیری می‏کردم و در مجلس هم که بودم پیگیری می‏کردم و قرارداد اوّلیه ما با روسها بود که انجام نشد. بعد از این به دولت آمدم و از طریق دیگری اقدام کردم که به نتیجه رسیدیم و در کنار آن یک کارخانه بسیار مهم دیگری را شروع کردیم که لوله‏های بدون درز و قطور تولید می‏کند که برای چاههای نفت و برای همه کارهایی که تحت فشار با اتمسفر بالا در کشور احتیاج است و ما در این زمینه خیلی مصرف داریم و همین حالا سالی نزدیک به 200 میلیون دلار از این لوله‏ها را وارد می‏کنیم. یک کارخانه تهیّه کردیم با قیمت ارزان، آن هم در ظرف مّدت یک سال و نیم و به ما قول دادند که این کارخانه محصولش را ارائه خواهد داد که این بخش هم کشور را از لوله‏های قطور بدون درز بی‏نیاز می‏کند و ما جزء صادرگنندگان عمده قرار خواهیم گرفت.

 و صنعت چهارمی که در آنجا بازدید کردیم و نزدیک به اتمام است، صنعت آلومینا است که از اساسی ترین صنایع پایه تولید آلومینیوم در داخل کشور است که باید مقداری آن را خدمت شما توضیح دهم.

 نیاز کشور هم همین مقدار است، منتها پودر آن را از خارج خریداری می‏کنیم و تنی 300 دلار پودر می‏خریم که هر دو تن یک تن آلومینیوم می‏دهد.

 در کشور بوکسید نبوده، ماده اولیه‏ای در معادن است، بعد از انقلاب معدن را در جاجرم بجنورد کشف کردیم که این منطقه محرومی است.

 این بوکسید را که بصورت سنگ و مواد معدنی در کوههای آنجاست می‏آورند و در یک صنعت بسیار پیچیده‏ای که از پالایشگاههای نفت هم پیچیده‏تر است با درجه حرارتی بیش از 1400 درجه که با راههای مختلف اینها را به پودر آلومینا تبدیل می‏کنند.

 آن صنعت را به آسانی به ما نمی‏دادند، به هر حال گرفته‏ایم و کارخانه آن در حال نصب است، به ما گفته‏اند که در ظرف یک سال این محصول به بیرون خواهد آمد و 280 هزار تن محصول پودر به ما می‏دهد که 140 هزار تن آلومینیوم در می‏آید، از سنگ و کوه خودمان و با گاز خودمان و با تکنولوژی که امروز در دست خودمان است که ما می‏توانیم یکی از پایه‏های مهم صنعت آلومینیوم را در کشور داشته باشیم، به خاطر اینکه ما گاز ارزان داریم. اگر پودر داشته باشیم هیچ کشوری در صنعت آلومینیوم با ما نمی‏تواند رقابت کند. لذا ما در گینه که بوکسید خیلی دارند شریک شده‏ایم و از آنجا بوکسید را تولید می‏کنیم و به ایران می‏آوریم و خوشبختانه معدن خودمان نیز به نتیجه رسید و با حدود 280 میلیون دلار که هزینه کرده‏ایم، ارقام، ارقام بزرگی است و این همان ارزهایی است که یکی دو سال پیش سروصدایش در اینجا و آنجا و در مجلس به راه انداخت که ما بدهکاریم. این بدهکاریهاست حالا کم‏کم نتایج خود را نشان می‏دهد و جای خودش را به سرعت پر می‏کند که یکی از آنها خراسان بود و یکی دیگر اسفراین بود. ما تقریباً در آن منطقه نزدیک یک میلیارد دلار از همین پولها را با بهره 5 درصد و 7 درصد گرفته‏ایم که با نرخ موجود کشور خیلی سودبخش بوده است که من امیدوارم به زودی در ظرف همین یک سال آینده که کشور ما آلومینیوم را از خاک گرفته تا تبدیل به ورق که زرورقهایی که شما در بعضی از بسته‏بندیها می‏بینید همه را خود ما داریم، یعنی از معدن سنگ قرمز را برمی‏داریم و زرورق می‏سازیم، یعنی ورقه‏هایی که با میکرون باید اندازه بگیریم و مثل کاغذ نازکش کنیم، این صنعت امروز از صنایع بزرگ دنیاست، کسی که بخواهد هواپیماسازی داشته باشد، کسی که صنایع پیچیده روز را داشته باشد، باید این صنعت را داشته باشد که بحمداللّه این حلقه را تکمیل کرده‏اند و نکته جالب دیگری برای من این بود که این صنعت را به یک منطقه بسیار بسیار محروم برده‏اند، جاجرم یک بخشی است از اطراف، هر چه انسان نگاه می‏کند کویر می‏بیند، بیش از نیم ساعت ما در کویر به هلیکوپتر پرواز کردیم تا به آنجا رسیدیم. یک بن بست با داشتن مردم فقیر که این کارخانه‏ای که 280 میلیون دلار هزینه ارزی آن بوده و هزینه ریالی خیلی فراوان مثل مس سرچشمه در رفسنجان ما که خیلی به توسعه منطقه کمک می‏کند، در یک چنین بخشی فرودگاه بزرگی ساخته‏اند، بخش را از انزوا و فقر بیرون آورده و مردمی که سالها مهاجرت کرده بودند، در اجتماع آنها شرکت کردم، به قدری مردم شاکر و ممنون نظام بودند که آنهایی که سالهای پیش رفته بودند داشتند به خانه‏هایشان باز می‏گشتند چون در آنجا کار پیدا کرده بودند.

 در بخش کشاورزی یک منظره بسیار خوبی داشتیم، 120 واحد تعاونی تولید روستایی پریروز که ما آنجا بودیم شروع بکار کرد. این تعاونیهای روستایی بسیار کار با ارزشی برای کشور است. قبلاً گفته‏ام ولی باز هم می‏گویم که از این جهات استقلال غذایی را از این ناحیه بدست می‏آوریم، روستاییهایی که زمینهای پراکنده دارند، در زمان شاه اینها را اجبار می‏کردند، شرکتهای زراعی درست می‏کردند و با اجبار می‏آمدند چون مردم آن کار را کار درستی نمی‏دیدند و موفق نشدند که این کار را انجام دهند. ما آمدیم و بطور اختیاری این کار را طرّاحی کردیم، گفتیم هر کس می‏خواهد بیاید فقط با کمکهایی که می‏کنیم مردم را تشویق می‏کنیم، بشدّت روستاییان استقبال کردند، چون در آنجا مجموعه‏ای را ایجاد می‏کنند. بطور مثال دو هزار هکتار زمین می‏شود و همه آنها در آن سهیم می‏شوند، این زمینها را یکپارچه می‏کنیم. ما کمکشان می‏کنیم زمینها را یکپارچه کرده و آبیاری بسیار خوبی انجام می‏شود، آب بطور یکپارچه داده می‏شود و کلی صرفه‏جویی در مصرف آب و زمین خواهد شد. کود دادن و سم پاشی آسان می‏شود، استفاده از تراکتور و کمباین آسان خواهد شد، بذر اصلاح شده هم می‏کارند، آفت را در یک جا باقی نمی‏گذارند که به بقیه سرایت کند، نیروی زیادی که هر کسی در جاهای کوچک بکار می‏گرفت، به نیروی کم تقسیم می‏شود و صرفه‏جویی فراوان و درآمد هم بیشتر می‏شود چون محصول معمولاً نزدیک به دو برابر می‏شود.

 آنجا خود کشاورزان بودند، من از آنها سئوال کردم هر کسی صحبت کرد، کلی مردم ممنون بودند و واقعاً رضایتی که من در آن چهره‏های آفتاب زده آن روستاییهای آنجا دیدم آنقدر برای من لذیذ و شیرین بود که نمی‏توانم آن را توصیف کنم و دلم می‏خواست که خبرنگاران می‏توانستند این جلوه‏های رضایت مردمی را درست منعکس کنند و مردم ببینند که مردم با شعور چه احساس رضایتی دارند از خدماتی که انقلاب اسلامی برای آنها کرده است و عمده آن این است که به خارج منتقل شود، اگر آن عمق رضایتی که من آنجا از مردم دیدم، آمریکاییها بفهمند، در ذهنشان هم مبارزه با ایران هم خطور نمی‏کند.

 یکی از افرادی که تازه پیوسته بود، به او گفتم، شما چرا پیوسته‏ای و چرا خودت کار را جداگانه نمی‏کنی، او این چیزها را ندیده بود، گفت: چون من می‏بینم دولت این را قبول دارد لذا مطمئن می‏شوم که به نفع ماست.

 خوب این اعتمادی که مردم حالا به دولت می‏کنند، همینها بودند که وقتی در رژیم شاه اینها را می‏آوردند مجبورشان می‏کردند و به آنها وام هم می‏دادند، ولی نمی‏پذیرفتند، به محض اینکه زور برداشته شد همه متلاشی شدند.

 شیرین‏تر از این من در محل سدهایی که می‏رفتم این حرف بعدی من است که در اینجا جای آن است که بگویم، از زیبایی رضایت مردم، ما برای دید چهار سد، آنجا که سد می‏زنیم پشت سد روستاییانی هستند که خانه دارند، باغ دارند، زمین دارند و جای خوبی است، ما هر جا که می‏رفتیم اینها جمع می‏شدند و استقبال می‏کردند، گوسفند قربانی می‏کردند، حتی جوانانشان را آورده بودند، کشتی می‏گرفتند که ما یک قدری تفریح کنیم، تا این حد ظرافت به خرج می‏دادند، ما انتظار داشتیم داد و فریاد کنند که اینجا خانه و زمین ما خراب می‏شود. این مردم با یک چهره باز و متبسّم، زن و بچه و بزرگ و کوچک، همه آمده بودند، من آنجا از کسی پرسیدم که شما نگران نیستید که خانه‏تان را از دست می‏دهید، گفت نه ما عدالت دولتمان را دیده‏ایم که برای ما خانه بهتری خواهد ساخت و حق ما را خواهید داد، همین طور هم هست. اینهایی که زمینهایشان می‏افتد با قیمت بسیار خوبی از آنها می‏خریم و آن طرف‏تر زمین به آنها می‏دهیم و خانه می‏سازیم، قبل از اینکه آب به خانه‏های آنها بیفتد آنها به خانه‏ها و زندگیشان رفته‏اند، اطمینان و رضایت اینها مهم است، در هر چهار سدی که من رفتم همین منظره تکرار شد.

 بخش دیگری از کار ما سد بود. ما آنجا در خراسان خیلی نیاز به آب داریم، استان خراسان پهناورترین استان کشور ماست، استان کشاورزی است ولی متأسفانه آب کم است. آبهای فصلی هم تا بحال هرز می‏رفته، ما در این سفر چهار سد را دیدیم برخی نیمه کاره بود که تونل انحرافی آن را افتتاح کردیم که آب را منحرف کردند تا بدنه سد را بسازند، یکی در اسفراین در منطقه‏ای بالای اسفراین، یکی در قوچان و شیروان و یکی در بجنورد که معمولاً سرشاخه‏های رودخانه اترک است که آب آن به اترک می‏ریزد و به دریای خزر و در مرز ما و شوروی سابق، و در دریا تلف می‏شده است.

 بخش دیگری که آنجا دیدیم، خدمات بود. یک بیمارستان بسیار مجهز را بیمه‏های اجتماعی برای مردم بجنورد ساخته بود، یک فرودگاه مجهزی را با همکاری مردم برای خود مردم آنجا با کمک دولت ساخته شده، خوب آن منطقه شمال خراسان فاقد فرودگاه بود و این فرودگاه به هفتصد هزار نفر خدمات خواهد داد. چهار قطعه راه مهم بود که اسفراین را از انزوا درآورده و تبدیل به چهار راه کرده که آن شهر صنعتی ما در آینده می‏باشد و خدمات دیگری که فراوان بود.

 و یک کار بسیار مهم برقی را کارش را شروع کردیم، خراسان به شبکه برق کشور متصل نیست، خودش مستقل است. ما با 280 کیلومتر خطوط انتقال برق خراسان را به بقیه کشور متصّل می‏کنیم که ما افتتاح کردیم. این کار خیی مهمی است، حالا منافعی که دارد بماند، از لحاظ بین المللی خیلی مهم است.

 من آنجا گفتم این از قطار جاده ابریشم مهم تر است. به این دلیل که برق ما که متّصل می‏شود. از شمال به کشورهای آسیای میانه وصل می‏شود، از این طرف به ترکیه وصل می‏شویم که قرارداد بسته‏ایم و با ارمنستان و آذربایجان، یعنی ما به قفقاز و آسیای میانه و ترکیه وصل می‏شویم، از طریق ترکیه با شبکه تقریباً اروپایی با همه دنیا وصل می‏شویم، این وصل کشورها معنایش است که در ایّام پیک هر کس مصرف بیشتری دارد از دیگران استفاده می‏کند و وقتی که دیگران در ایام پیک احتیاج به برق دارند از برق آن یکی استفاده می‏کنند و هیچ وقت به هیچ کشوری خاموشی نمی‏خورد و اینجا ترانزیت ما مهم است.

 الان در شمال ما قرقیزستان، تاجیکستان چون کوهستانی هستند و سدهای فراوان برای نیروی برق آبی دارند، مایلند برق بفروشند، باید از طریق ما عبور کند و مثل قطاری که می‏رود منتها سیمهای کابل عبور می‏کند و ما احساس نمی‏کنیم، ما حقّ ترانزیت می‏گیریم، از دو طرف ما این وسط می‏توانیم درآمد فراوانی داشته باشیم، به علاوه اینکه ما خودمان برق ارزان تولید می‏کنیم و می‏توانیم از صادرات برق به جای صادرات گاز و نفت برق صادر کنیم که بسیار گران‏تر و مفیدتر از صادرات ماست که این خط هم در عرض یک سال یا یک سال و نیم ساخته می‏شود، این شبکه از مرز ترکمنستان تا مرز ترکیه به هم مرتبط می‏شود و کار بسیار مهمی است.

 و ساعتی هم رفتیم در پارک ملّی گلستان که یکی از زیباییهای ایران است و یکی از بهترین پارکهای جنگلی دنیاست که شما در مسیر مشهد حتماً به آنجا رفته‏اید و دیده‏اید منتها ما رفتیم برای اینکه پارک به گونه‏ای حفاظت شود که بهتر از گذشته از آن بهره‏گیری شود و خطراتی که پارک را تهدید می‏کند جلوگیری کنیم. من در آنجا دو آبشار دیدم که از بدایع طبیعت در ایران است، عجیب است که تا بحال ندیده بودم یکی در کنار جادّه است و یکی روستایی بنام لُوِهْ است پیش از اینکه وارد پارک شویم، از بدیع ترین و زیباترین مناظر دنیاست و دریغ که ما از این مناظر خوب برای جذب جهانگرد کم استفاده می‏کنیم که ان‏شاءا... آنجا را مجهز می‏کنیم. لااقل ایرانیها بتوانند خودشان استفاده کنند و از این نعمتهای خدادادی که خداوند به ما داده بهره بگیرند.

 و چند کلمه‏ای از اربعین عرض کنم. این روزها از لحاظ انطباق تاریخی بدترین روزهاست که برآل پیغمبر و بر شام و کوفه و مسیر کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام و مراجعت تا مدینه می‏گذرد، واقعاً مصیبت کربلا تبلورش همین جاست شما برای خودتان، خاندان پیغمبر را با آن عظمت و عزّت و جلالی که داشت مجسّم کنید. با آن محبوبیّت و کرامتی که در مردم داشتند، مردم از یک لحظه زیارت آنها کلی شادمان می‏شدند و هر کس افتخار نگاه کردن به بچه‏های امام حسین(ع) را در گذشته برای خودش کسب می‏کرد تا آخر عمرش جزء ذخیره‏های زندگیشان حساب می‏کرد.

 خاندانی که جبرییل می‏آمد و در مقابل آنها تعظیم می‏کرد، این مردم با این شخصیت، زن و کودک و دختران جوان و اینها لحظه‏ای بر آنها بگذرد که همه عزیزان خودشان را از دست بدهند، جسدهای قطعه قطعه آنها را در بیابان زیر آفتاب بگذارند و تحت اسارت مردم رذل کوفه و شام با آن حالاتی که در تاریخ شنیده‏اید و خوانده‏اید به کوفه بیایند، زینبی که اینجا چند سال پیش در زمان حکومت پدرش، بانوی اوّل کوفه بود، روی شترهای بدون جهاز و با آن وضع زننده که در آن زمان با اسرای کفّار رفتار می‏کردند، اینها را در خیابان و کوچه‏ها بگردانند و به کاخهای حکّام بنی امیّه ببرند و آنجا سرزنش کنند و در زندانها تحت فشار قرار بدهند.

 خیلی روزهای سختی است. هم در کوفه و هم در شام و هم در مسیر و هیچ چیز در حادثه عاشورا از اینها تلخ تر نیست و بنی امیّه تاریخ اسلام را سیاه کردند و سرافکنده کردند که جامعه اسلامی را با این عمل زشتشان و با این رفتارشان و با این عائله پیغمبر. این روزها قرار است اینها به تقاضای خودشان به کربلا برگردند.

 من درست نمی‏دانم چه موقع آمدند، اربعین اول آمدند، از مسیری که به کوفه و شام می‏رفتند آمدند، از مسیری از شام برمی‏گشتند به مدینه آمدند. چیز روشنی نیست. بیشتر مورّخین قدیم نظرشان این بوده که همان اربعین اوّل بوده و می‏تواند هم باشد، البته بعضیها می‏گویند نمی‏شود، ولی می‏شود. گر چه بزرگانی مثل شیخ طوسی فکر می‏کنند که این اربعین دوم بوده نه به معنی سال بعد. یعنی روز چهلم نتوانستند بیایند و روز هشتادم آمدند. دو اربعین را به این صورت حساب می‏کنند. این دوّمی از لحاظ سیر مسیر مناسب‏تر در می‏آید، ولی اولی هم ممکن است چون آن موقعها پست سریع بوده است. یعنی یکی از مشکلات این بوده که ابن زیاد به‏شام خبر بدهد و در مورد اسرا اجازه بگیرد و می‏گویند ممکن است این 10 تا 12 روز رفت و 12 روز برگشته این خیلی طول می‏کشد. این جور لازم نیست که باشد. در پستهای قدیم به‏این صورت بوده که در جاهایی معینی سر هر منزلی یک پست بوده و اسبهای تیزرو و پستچی آماده بودند. از این پست تا پست دیگر 4 یا 8 فرسخ بوده به تاخت می‏رفتند به‏محض اینکه پیام می‏رسید این فرد دیگر اسبش خسته بود و همان جا می‏ماند از آن پست پیام را می‏گرفتند و بدون معطّلی با همان سرعت به پست بعدی می‏رساندند. یعنی شبانه‏روزی اگر سه تا هشت ساعت هم بروند یا چهار تا شش ساعت، شبانه‏روز این پست حرکت می‏کرده است و گاهی خبرها مثل همین زمان ما با سرعت ماشین می‏رسیده است.

 لذا می‏تواند با این شیوه که در ایران آن زمان خیلی مرسوم بوده در ظرف همین مدت 3 یا 4 روز خبر را از کوفه ببرند و 3 تا 4 روز هم برگردانند. اگر هم اینگونه شده باشد و بعضی از مورّخین هم می‏گویند که مأموران ابن زیاد از ترسشان بچه‏های اباعبداللّه را دو منزل یکی می‏بردند، آنها هم می‏توانند در ظرف یک هفته از کوفه به‏شام بروند و همین مدّت هم طول بکشد برگردند. توقفشان در شام و کوفه در این فرضی که من می‏گویم کوتاه می‏شود، در کوفه اگر پست سریع رفته و برگشته باشد، می‏تواند در ظرف 10 تا 12 روز بشود.

 البته معمولاً در تواریخ هست که اول صفر از کوفه رفتند و بیست روز آنجا معطّل شده بودند حالا اگر بیست روز هم معطّل شده باشند بقیه را باید با بیست روز تمام کرده باشیم. البته گفتم مرحوم شیخ طوسی می‏گویند که در هشتادم اینها وارد شدند منتها نکته جالبی که مسأله اربعین است، اینست که " جابر " آنجا بوده است. حالا جابر چرا مانده بوده اگر اربعین دوّم باشد، و اگر در اربعین اوّل هم باشد، ممکن است اینها چند روز بعد از اربعین رسیدند و جابر بوده که اول اربعین آمده. خیلی حرفهای مختلفی است.

 حالا اینها بحث تاریخی است و در نتیجه بحث ما خیلی فرقی نمی‏کند هر چه می‏خواهد باشد. اوّلین سفری که بچه‏های پیغمبر به کربلا کرده‏اند، انصافاً به قلب انسان آتش می‏زند.

 گروهی که خودشان شاهد آن ماجراهای تلخ روز عاشورا بودند، برگشتند سر قبر و عزاداری زینب و دختران دیگر، مادرها دلسوز هستند. من جای دیگر ندیدم که بگویند زینب از حال رفت، ولی اینجا هست و تنها جایی است که می‏بینیم امام سجاد (ع) زینب را دلداری می‏دهد، برعکس موارد دیگر که زینب، امام سجاد (ع) را دلداری می‏داد. هر چه امام سجاد می‏خواست حضرت زینب را آرام کند، ولی ایشان برای اوّلین بار فرصت پیدا کرده بود که دور از چشم دشمنان برای برادرش گریه کند و ذکر مصیبت کند و سختیهای سفر را بگوید. " لاحول ولا قوة الا باللّه العلی العظیم ".

 أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ »قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَمَدٌ/ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یوُلَدْ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَد«.