خطبه اوّل
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِالْأَئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ، عِبادَاللَّه اُوْصیکُمْ بتَقْوَیَ اللَّه وَ اَتَّباعُ اَمْرَهُ وَ نَهْیهِ".
امیدوارم جوهر تقوا که مایه کمال و سعادت واقعی انسان است، نصیب همه شما مردم خوب باشد.
طبق معمول خطبه اوّل را در باره قرآن صحبت میکنم که تا بحال چند فصل در باره اهمیّت حضور قرآن در زندگیمان، در باره کیفیّت نازل شدن قرآن و معنای روحی و کیفیّت نوشتن و جمع قرآن در زمان پیغمبر(ص) و در باره جمع قرآن و منظم کردنش در زمان ابوبکر و عمر دو خلیفه اول و دوم صحبت شده است و وارد بحث آخری در مورد اینکه عثمان چگونه همه قرآنها را یکی کرد و یک قرآن را به دستور حکومتی در جامعه اسلامی معتبر کرد و بقیه را مصاحف را از اعتبار انداخت.
قسمتی از بحث را گفتم و امروز یک مقداری این مسأله را باز میکنم، چون یک حرکت بسیار مهمی در تاریخ قرآن و اسلام است و من مایلم که مردم ما از این مسائل مطّلع باشند.
ابابکر، قرآن معتبری تهیه کرد، امّا منتشر نکرد قرآن در اختیار خودش بود و بعدش هم خلیفه دوم همان قرآن را نگه داشت و تقریباً خانوادگی شد و بعد از عمر در اختیار دختر عمر حفصه همسر پیغمبر(ص) بود.
چون یک قرآنی رسمی اعلام نشده بود، هرکس که در زمان پیامبر قرآنی تهیه کرده بود، قرآن خودش را داشت و تا بیست مصحف معروف اسم بردند که شخصیتهای بزرگ صحابه برای خودشان یک قرآن داشتند، مثل زیدبن ثابت، عبدا... بن مسعود، حضرت علی(ع) و ابیّ بن کعب و دیگران.
تا اینجا مشکلی نیست، هر کسی یک قرآنی برای خودش داشت، اشکال از اینجا پیش آمد که این قرآنها یک نوع اختلافات سطحی در آن وجود داشت، چون آن موقع خطّ کوفی نه نقطه و نه اعراب و نه این علامتهای ویراستاری که حالا ما داریم داشت، این خط خیلی ابتدایی بود، طبیعی است که در چنین شرایطی هرکسی قرآن را یک جوری بخواند به علاوه اینها از قبیلههای مختلف بودند، لهجههای مختلف عربی، فصیح ترین آنها قریش بود و بقیه هم برای خودشان فصاحتی داشتند. قرآن به لهجههای گوناگونی قرائت میشد که هنوز هم ما اختلافات قرائتها را داریم و دیدید که قاریان متبحر گاهی یک آیه را چند جور میخوانند که همه قرائتها را خوانده باشند.
چهار جور اختلاف مشخص کردند، اختلافات ریز هم خیلی فراوان است، یکی همین لهجهها بوده، لهجهها کاملاً متفاوت است. شما الان فارسی را در ایران ببینید، در بخشهای مختلف با اینکه این همه کتاب و روزنامه و مدرسه، رادیو و تلویزیون هست، باز لهجهها در تلفظ کلمات فارسی یکسان نیستند که آن زمان عربها خیلی بیشتر بودند. همین حالا لهجه حجاز یا عراق یا شام یا مصر که میخواهد صحبت کند کاملاً متفاوت است و آدم میتواند با بعضی لهجهها، عربی را بفهمد، ولی بعضی لهجهها را خوب نمیفهمیم. این مشکل در آن موقع هم برای قرآن موجود بوده است.
بعضیها روی کلمات هم اثر گذاشته، کلمات خیلی زیاد است. مثلاً وصی بها اِبراهیمَ که بعضی از قراء میخوانند "اوُصی بها اِبراهیم" وَصیّ و اوُصی فرقی در مضمون ندارند، غیر از آن ظرافتهای ادبی ولی این دو تعبیر بود به جمله هم سرایت کرده و بعضی به آیات هم سرایت کرده بود، این اختلافات بود که کمکم به جامعه کشیده شد، خطر انفجاری در جامعه به وجود آورده بود. معمولاً اهل هر کس پیرو یک قرآنی بودند، البته بطور تصادفی، مثلاً معاذبن جبل به شام رفت و قرآن خودش را به شام برد، ابوموسی به بصره رفت، قرآن خودش را برای مردم بصره برد، عبدا... مسعود به کوفه آمد و قرآن خودش را به کوفه آورد، اینها مأموریت داشتند.
کمکم خبر به مرکز حکومت مدینه رسید که اختلاف عجیبی در سراسر کشور به وجو آمد. و سر قرآن ملتّ مقابل هم قرار گرفتند، مردم برای قرآن متعصّب بودند، آسان نبود که بپذیرند. این در قرآنش و "وصیّ بها ابراهیم" ببیند، آن یکی در قرآنش بخواند اَوصی بها اِبراهیم، اگر میامد خطیب جمعه میشد و این را میخواند. آنها فکر میکردند که نمازشان باطل شد. اگر در یک جلسه رسمی میخواستند قرآن بخوانند آنهایی که آن قرائت را قبول نداشتند عصبانی میشدند و درگیری پیش میآمد.
حذیفه یمان یکی از شخصیتهای معروف زمان پیغمبر و جزء اصحاب سر بوده است. همان کسی است که آن شبی که منافقین میخواستند پیغمبر را ترور کنند، کمین کرده بودند و پیغمبر در یک برقی که جهید و منافقین که در کمین بودند پیغمبر آنها را شناخت، حذیفه هم همراه پیغمبر بود و او منافقین را شناخت و بعد به دستور پیغمبر مأمور شد که اسامی اینها را نگوید. همه مردم میدانستند که این حذیفه میداند که منافقین که سوء قصد به پیغمبر کردند چه کسانی هستند، این سّر بزرگ به عنوان امانتدار در اختیارش بود و لذا شخصیتش معروف شده بود به عنوان کسی که راز مهم تاریخ پیغمبر را میداند و در دنیا اعتبار هم داشت.
ایشان همان کسی است که فتح نهاوند را تقریباً اداره کرد و در آذربایجان امیر لشگر بوده و در ارمنستان در جبهه بود که دید بین سربازها اختلاف عجیبی افتاده که جبهه را متزلزل کره، در جبهه دیگر نماز جماعت واحد نمیشود خواند، چون پیش نماز دارد نماز میخواند و یک قرائتی دارد که از عقب مأمومین اعتراض میکنند و برای خودشان میخوانند، دید شیرازه دارد از هم میپاشد، مسلمانان هم بسرعت کشورهای جدیدی را فتح میکردند و هر کسی هم سعی میکرد قرآن خودش را در مناطق جدید نفوذ بدهد و از طرفی یک دکّان هم شده بود، یعنی یک وسیله شده بود برای اینکه هر کسی که یک قرآن داشت خودش یک امام بوده، یک شخصیتی بوده و همه به او مراجعه میکردند که این خود برای مسلمانها خیلی اهمیّت داشت که وسیله اختلاف شده بود، نزاعهای جدّی درست کرده بود، گزارشها از اطراف به عثمان رسیده بود که وضع خطرناک است.
تاریخ کاملاً نشان میدهد که در جامعه عطشی به وجود آمده بود که این مشکل باید حل شود. هم شخصیتهای صحابی که خودشان همیشه در مسایل دینی پیشتاز بودند و هم عامّه مردم فهمیده بودند که خطرناک است. به علاوه به خطر افتادن سندیّت قرآن بود. این بود که این شخص یکسره نزد عثمان به مدینه رفت و شکایت کرد و عثمان خودش هم آمادگی داشت، آمادگیاش بیشتر شد و تصمیم گرفت اقدامی کند. آمد در جمع صحابه و بزرگان و من جمله حضرت علی(ع) هم بودند، یک سخنرانی کرد و خطرات را تشریح کرد و در جلسه گفت: باید یک اقدامی کرد. از خود خلیفه پرسیدند، نظر شما چیست؟ ایشان گفت: من نظرم این است که همه این قرآنها را جمع کنیم و فقط یک قرآن منتشر کنیم و کسی حق نداشته باشد قرآندیگری برای خودش داشته باشد و همه باید از روی یک قرآن بخوانند، حضّار قبول کردند و بعداً ما در تاریخ زیاد دیدیم که علیبن ابیطالب از عثمان دفاع میکنند و همین جلسه را میگویند که ما بودیم و ما این کار عثمان را تأیید کردیم. چون بعداً میگویم برای همین کاری که کرد با اینکه همه تأیید کردند، برای عثمان یک مشکل جدّی به وجود آمد. وقتی که تأیید کرد، خلیفه یک انجمن تشکیل داد، از پنج یا چهار نفر از بزرگان صاحبان مصاحف و بقیه مصاحف را هم نسخهای آوردند و یکبار دیگر با همان نسخهای که ابوبکر تهیه کرده بود. البته چون صحبت جمع کردن مصاحف بود، حفصه حاضر نبود نسخه را بدهد و میترسید برنگردانند، آخر با زحمت و با شفاعت که گویا حضرت علی(ع) را شفیع کردهاند، نسخه او را گرفتند و بعداً هم به او پس دادند، چون امانت گرفته بودند، بقیه قرآنها را هم مقابله کردند. همان نسخه رسمی حکومتی تصویب شد و بعد در قدم اول 12 نسخه از روی آن برای دوازده جای کشور نوشتند و کار بسیار شواری بود و مدت بسیاری طول کشید تا این نسخه آماده شد و در این فاصله همین مسأله عثمان به یک مسأله سیاسی برای حکومت تبدیل شد.
تا اینجا کسی معارضه نمیکرد و فقط انتقادهای پایینی بود. وقتی که قرآن تهیه شد، تصمیم بعدی عثمان این شد که تمام قرآنهای دیگر را بگیرد و آنها را نابود کند که به سه روش قرآنهای دیگر را نابود کرد یا سوزاند یا شست(آنهایی که قابل شستن بود) و یا خرد و نابود کردند. حتی آن قطعاتی که در زمان پیغمبر مستندات اصلی بود. مثلاً روی کاغذی، روی پوستی روی کتف گوسفندی، روی پوست آهویی که قبلاً نوشته شده بودند آنها را هم از هر جایی که بوند جمع کردند و بخشنامه کردند و آمدند آنها را هم منهدم کردند.
جز قرآن علیبن ابیطالب و عبدا...بن مسعود را، اینکه چرا قرآن علیبن ابیطالب را نگرفتند، اولاً خود علیبن ابیطالب جزء کسانی نبود که قرآنش را وسیله تبلیغ خودش قرار بدهد، قرآنی بود از خانواده خودش و فقط با اهل سرّ خودش در میان میگذاشت و ثانیاً علی(ع) شخصیتی بود که اگر میخواستند برنجانندش کلّ طرح از بین میرفت و لذا به قرآن علیبن ابیطالب معترض نشدند و عمده مسألهاش این بود که این قرآن در میان مردم نیست و این قرآن را به دیگران ارائه نمیدهد.
عبدا... بن مسعود با عثمان یک سابقهای داشت که سابقه خوبی نبود. در جمع آوری قرآن او بازی نگرفته بودند، در آن جمع پنج نفری نبود، رنجیده بود. مبارزهای شروع کرد با کار عثمان که خیلی مشکل درست کرد. خود عبدا... بن مسعود شخصیت مهمّی بود. او از طرف عمر مسؤول بیت المال در کوفه بود. در کوفه یک بار در اوایل حکومت عثمانی با والی کوفه اختلافشان شده بود که والی وامی گرفته بود که گویا سعدبن ابی وقاص است، وامی از بیت المال گرفته بود و وام را پس نمیداد و عبدا... فشار آورد، خبر به عثمان رسید و عثمان از عبدا... مسعود حمایت کرد و والی را عزل کرد تا بیت المال مصون بماند.
عین این مسأله در زمان والی بعد که ولیدبن عقبه بود، منتها او از نزدیکان عثمان بود و آنها با هم فامیل بودند، اتفاق افتاد که دفعه دوم عثمان به نفع والی خودش رأی داد و به مسعود گفت: "بالاخره پول بیت المال است و باید خرج مسلمین بشود. من صاحب هستم و شما دیگر برای پس گرفتن پول فشار نیاور!" این نزاع برای عبدا... بن مسعود گران تمام شد، شخصیت صاحب مصحف و مقبول جامعه، قضاوت دوّمی بر خلاف قضاوت اولی از طرف خلیفه، مسعود را عصبانی کرد.
در مسایل قرآن هم او را جدّی نگرفته بودند، علم مبارزه با کار عثمان را برداشت و کمکم با مبارزات عبدا... مسعود، مخالفین به عثمان لقب "حرّاق المصاحف" دادند، یعنی کسی که قرآنها را آتش میزند. کمکم در میان عوام این عنوان برای عثمان خطرناک شده بود، عثمان برای اینکه داستان را ختم کند، عبدالله را احضار کرد، عبدالله به محض اینکه وارد مدینه شد، از کوفه آمده بود. یکسره او را به مسجد بردند و عثمان بالای منبر بود، وجوه صحابه هم بودند، عثمان از دست عبدالله خیلی عصبانی بود، به عبدالله اهانت کرد و تعبیر یک حیوانی را که غیر از خوردن و دفع، کار دیگری نمیکند. عبدالله هم که متشخص و هم شجاع بود، جوابهای گزندهای به عثمان میدانند و گفت که: "شما نمیتوانی به یک صحابه پیغمبر که همه حضّار میدانند که چقدر به پیامبر نزیک بود اینگونه اهانت کنی".
سه افتخار خود را ذکر کرد که هر سه افتخار نقطه مقابل عثمان بود. عثمان را خیلی کوباند، گفت: "شما به کسی اهانت میکنی که در بدر بود"، عثمان دربر نبود. به کسی اهانت میکنی که در جنگ اُحُد پایداری کرد و فرار نکرد". عثمان از این افتخار هم بینصیب بود و سومی هم دارد، وقتی با این نعبیر در یک جلسه رسمی با خلیفه مواجه شد؛ دستور داده شد و او را گرفتند و کتک زدند و از مسجد بیرون انداختند، گویا یکی از دندههایش شکست و اقامت اجباری در مدینه دادند تا نرود تبلیغ بکند و خانهنشین شد. مستمریاش را هم قطع کردند و این خودش زمینهای شد برای ادامه مبارزه در موضع سوزاندن قرآنها که برای عثمان مشکل بسیار جدّی در تاریخ پیاده کرد که مسلمانهای مصر و بصره و از اطراف آمدند برای عزل عثمان و یکی از شعارهای مهمشان همین شعار "حرّاق المصاحف" بود که یک زمینهای شد و حتی بعدش عثمان برای طلب رضایت به عیادت مسعود رفت و عثمان گفت که: "شما قصاص کن"! گفت: من "قصاص نمیکنم، نمیخواهم اولین کسی باشم که باب قصاص نسبت به خلیفه و رئیس حکومت را باز کرده باشم و این حرمت را بشکنم"، حال آیا اینها آشتی کردند یا نکردند من نمیدانم و مسلم نیست که دو طرف رضایت دادند یا نه. این چنین مشکلاتی را هم برای عثمان پیش آوردند.
مورخان و محققان اهل سنّت معتقدند علیبن ابیطالب در همه این موارد تأیید مطلق میکرده و حمایت کرده و در روایات شیعه مواردی داریم که اظهار مخالفت حضرت علی(ع) را هم نقل کردهاند، ولی این روایات قوی نیست. البته حضرت علی(ع) و عایشه در آن جلسهای که عثمان به عبدالله مسعود اهانت کرده، مخالفت کردند. عایشه در آن جلسه به عثمان اعتراض کرد و گفت که در زمان پیغمبر کسی جرأت نمیکرد که با اصحابش این طور رفتار کند و خیلی زود است که ما این بدعتها را ببینیم و یعقوبی میگوید: "علیه عثمان به خاطر این مسأله خیلی حرف زد". حضرت علی(ع) هم انتقاد کردند و گفتند: "نباید این طور با یک صحابی محترمی رفتار شود".
در تحقیقات بعدی دیدم یکی از خاورشناسان و اسلام شناسان غربی بنام بلاشر، موضع علیبن ابیطالب را جدا میکند و میگوید: "حضرت علی(ع) با توحید قرآنها موافق بودند، اما با سوزاندن قرآنها موافق نبودند". این دو را باید از یکدیگر جدا کرد که البته این یک بحث امروزی هم هست. واقعاً بهتر نبود این اسناد جمع میشد و میماند و امروز در موزهها مورد استفاده بود؟ خوب طبیعی است که امروز باستان شناسان و محققان و کتابخانهداران دلشان میخواهد که این اسناد وجود داشته باشد و آن را یک کار خوب ارزیابی نمیکنند؛ اما باید به آن زمان برگردیم و آن خطر فتنه را ببینیم و مشکلاتی را که از آن ناحیه پیش میآمده است.
در منابع سنیّها فراوان است که حضرت علی(ع) بعداً حمایت کردند. حتی وقتی که حضرت علی(ع) حاکم شدند و به کوفه آمدند و طرفداران عبدالله مسعود که کانونشان در کوفه بود، در اولین یا چندمین جلسهای که علیبنابیطالب با عامه مردم داشتند، بلند شدند در مجلس از کار عثمان انتقاد کردند و تاریخها مینویسند که حضرت علیبن ابیطالب فرمود که بیخود شما انتقاد میکنید. اولاً ایشان در حضور ما این تصمیم را گرفت و ما همه موافق بودیم و اصحاب موافق بودند و ثانیاً منهم اگر آن زمان بودم، همین کار عثمان را انجام میدادم که این تعبیر را اولین بار من در کتاب تاریخ "ابن اثیر" دیدم. بعد دیدم خیلی از جاها این تعبیر علیبنابیطالب را آوردهاند در بعضی از منابع شیعه هم هست.
حالا اگر فرض کنیم موضع حضرت علیبن ابیطالب(ع) این قسمت را جدا کنیم، یعنی سوزاندن و انهدام قرآنها را جدا کنیم که موافق نبودند اما خودشان حاضر نبودند از این جهت فتنهای در جامعه اسلامی ایجاد شود. زیرا آن موقع خطرناک بود و لذا در زمانی که خودشان حاکم شدند، خوب طولی نکشید که چند سالی بعد از همین، حضرت علی(ع) حاکم میشوند و ما کوچکترین انکاری را در حکومت آن حضرت نسبت به عمل عثمان نمیبینیم که خلاف آن را بخواهد عمل کند یا تردیدی در قرآن عثمان بکنند یا مسألهای در باره انهدام قرآنهای دیگر به وجود بیاورند و تحقیقاً تا آن تاریخ هنوز قرآنهایی در گوشه و کنار بود که جمع نشده بود، حتیّ به فکر بیافتند که آنها را جمع کنند و نگهداری کنند، ما ندیدیم. لذا از این عمل تقریری عملی حضرت علیبن ابیطالب میشود این موافقت را فهمید. ولی یک بحث کاملاً تاریخی که نیاز به تحقیق بیشتری دارد که باید روی آن کار کنیم و ببینیم و قدر مسلم این است که هیچ شبههای ندارد که حضرت علیبن ابیطالب قرآنی که عثمان تهیه و منتشر کرد بطور کامل پذیرفتند و اجازه ندادند که کسی از این قرآن یک ذرّه تخلّف کند و یا یک حرف این قرآن را جابجا کند و لذا این تهمتی که گاهی بعضی از مورّخان مغرض به شیعه میزنند و میگویند: شیعه نظریه تحریف قرآن را بیشتر تقویت میکند و میگوید که قرآن تحریف شده، هیچ نمیشود روی آن حساب کرد و حرف نادرستی است. مسائل مطمئن تاریخ علیبن ابیطالب(ع) و عمل ائمه و همین قرآن را همه در نمازهای خودشان و در خطبههایشان و در استدلال هایشان همه جا با همین عمل میکردند، مثل اینکه ما عمل میکنیم.
و لذا بطور محکم باید عرض کنیم که همین قرآن سند مقبول است و متن درست اسلامی در نظر حضرت علی(ع) بوده و مصحف خودشان را که حفظ کردهاند باید مزایایی غیر از متن قرآن داشته باشد. حالا مزایای تفسیری، ترتیبی و قرائت کاملتر قریش باشد، جزء همان قاریانی که عرض کردم اختلاف بود دیگر حالا ما که آن مصحف را ندیدیم که از روی آن بخواهیم قضاوت کنیم، یعنی همین قرآن مورد عمل و رضایت و محور حرکت همه ائمّه ما، در طول تاریخ و در زمان حیاتشان بوده و بعداً در زمان بزرگان ما، از علمای تابعین و روات، محدّثین و آن فقهایی که داریم.
تا اینجا ما تاریخ توحید جزوهها و مصاحف قرآن و نشر آن را و اشارهای هم به حوادث جنبی که پیش آمد عرض کردیم. ان شاء ا... در خطبههای بعد هنوز فکر میکنم راجع به قرائتها و مسائل دیگر، توضیحات دیگری باید بدهیم که اطلاعات مردم را در باره قرآن تقویت کنیم.
اَعُوذُباللّهِ مِنَالشَیطان الرَجیمْ/ بسمِاللّهِالرَحمنالرَحیم/ »اَلْهیکُمُ التَکاثُر/ حَتی زُرْتُمُ المَقابر کَلا سَوُفَ تَعْلَمُونْ ثُمَ کَلا سَوُفَ تَعْلَمُون کَلا لَوْ تَعْلَمونَ عِلمَ الیَقینْ لَتَرَونَ الجَحیمْ ثُمَ لَتَرؤنَها عَیْنَ الیَقینْ ثُمَ لَتُسْئلُنَ یُومَئذٍ عَنِالنَعیمْ«.
خطبه دوّم
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُ ِللَّهِ رَبِّ اْلعالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ
اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِاْلمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ
عَلی سبْطَیِ الَّرّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ
الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ
جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ ألْخَلَفِ اْلهادی اْلمهْدیّ (عج).
در مناسبتهای هفته، یادی از دو شهیدی که در هفته قبل و هفته آینده سالگردشان را داشتیم و خواهیم داشت. شهید آیت ا... صدوقی، شهید بزرگوار محراب و شهید آیت ا... ربّانی املشی، شخصیت پیشتاز انقلاب، البته در مورد آیت ا... املشی تعبیر شهید را به جهت دیگری عرض کردم، چون به صورت رسمی و علنی با مرگ طبیعی از دنیا رفتند، با کسالت و بیماری، ولی ایشان ثواب شهدا را دارند بخاطر دوران طولانی که ما ایشان را در زندانها و در میدان مبارزه و مجاهدتها دیدهایم.
از حوادث مهمی که سالگردشان این هفته است، انسداد حسابهای ایران در آمریکا در سال 59 است که مبالغ زیادی از اموال ما و پول نفت را و کالاهای نظامی را و چیزهای باارزش دیگر که پولش را داده بودیم و در آمریکا بود، مسدود شد که هنوز هم مسدود است و یک جنایت تاریخی آمریکایی است که قطعاً ما یک روزی آمریکا را در دادگاههای جهانی محاکمه و محکوم خواهیم کرد و هیچ استدلالی پشت این ظلم نیست که در امانت این طور خیانت کنند و هنوز هم ما همان سیاست فشار آمریکا را داریم که این روزها بحمدا... شاهد رسوایی سیاست تحریم و زورگویی آمریکا هستیم که نزدیکترین کشورهایی که با آمریکا در مسائل نظامی، سیاسی و اقتصادی همراهی دارند، نتوانستند این زورگویی او را تحمل کنند و عاقبت زورگویی هم همین است که میبینید که ماهیّت اساسی نظام اسلامی و انقلاب ما، مبارزه با ظلم و جنایت است و این از نمونههای مشخص آن است.
در بحثهای مفصل تری که برای مراسم و مناسبتهای هفته داریم، یکی از مسائل اربعین است که در پایان صحبتم عرض میکنم و یک توضیحی در باره زیباییهایی که من در سفر به خراسان طی دو روز گذشته داشتیم که دلم میخواهد برای مردممان بگویم که هم برای شما عزیزان در نماز جمعه و بقیه مردم که بعداً در رسانهها متوجه آن میشوند چیزهای بسیار جالبی من از این سفر به عنوان سوغات برای شما میتوانم توضیح بدهم که این مشاهداتم، خودم را خیلی راضی و خوشحال کرد و فکر میکنم چه بهتر که مردم ما هم در این خوشحالی با ما سهیم باشند.
آنچه که در یک محدوده کوچکی از استان خراسان دیدیم، نشان خوبی است از توسعه بسیار وسیعی که در همه کشور در امور زیربنایی و روبنایی دارد اتفاق میافتد. به نظر من آنجا این طور جلوه کرد که کشور مثل یک جوانی که در عنفوان جوانی یک دفعه به سالهای رشد برسد که انسان بطور روزانه میبیند که بچهاش دارد بزرگ میشود به اصطلاح پوست ترکانده است و زود رشد میکند، اکنون کشور این طوری است و یا بعضیها میگویند، آب تو پوستش افتاده است.
آن منطقهای که ما رفتیم، گوشهای از خراسان است. شمال غربی خراسان چهار شهر اسفراین، بجنورد، شیروان و قوچان و یک بخش هم که جاجرم است که تابعه بجنورد میباشد. وقتی رفتیم برای بخشی از کارهایی که این روزها یا به ثمر رسیده که افتتاح شد و یا میخواست شروع شود، حالا بقیه کارهایی که قبلاً به ثمر رسیده و تمام شده، اینها را ما کاری نداریم. حدود 500 میلیارد تومان هزینه دولت برای همین چند طرح بود. در این چند شهری که ما به آنجا رفتیم. شما ببینید که چه رقم بزرگی است، دو ماه قبل هم ما به مشهد رفته بودیم و در خود مشهد و سرخس جاده ابریشم و راه آهن و منطقه آزاد سرخس که آنها متعلق به آن سفر بود که به آنها کاری ندارم و نمیخواهم بازگو نمایم. بقیه نقاط مشهد هم همین طور است و اگر ما میخواستیم به همه طرحهای این گونه به همه جای مشهد برویم باید 65 روز میماندیم، در صورتی که ما فقط برای کارهای عمرانی رفته بودیم.
من اینها را در چند بخش جدا میکنم و اهمیّت آن را برای شما میگویم، فقط به خاطر اینکه مردممان را هم خوشحال و هم آگاه کنم و ریزهکاریها را که میگویم احتمالاً صدا و سیما وقت ندارند این مقدار خودشان آن را باز کنند.
در بخش صنعت، کشاورزی، خدمات و در چیزهای مختلف دیگر که آنجا اتفاق افتاد، ما چهار صنعت بزرگ را داشتیم، یکی پتروشیمی خراسان بود که بسیار با عظمت است و نزدیک به 200 میلیارد تومان تقریباً ارزی و ریالی هزینه کردهایم و حالا ارز آن را 300 تومانی حساب کردهایم و یک کار بسیار با عظمتی است که 500 هزار تن کود اوره برای کشاورزان تولید میکند که برای خود خراسان و مازندران و گیلان که نزدیک هم هستند و مخصوصاً آنجا بردهایم که نزدیک مزارع کشاورزان باشد، چون در خراسان گاز هم هست و آنجا هم در کنار مزارع تولید میکند که ما از جنوب به آنجا چیزی نبریم. صنعت بسیار پیشرفتهای است، بزرگترین و مدرنترین صنعت پتروشیمی را گرفتهایم، خود نیروهای داخلی کارخانه را نصب کردهاند و از این جهت ما 220 میلیون دلار صرفهجویی ارزی داشتهایم و در مناقصهای که گذاشتیم، کمترین رقمی که به ما دادند، رقم 607 میلیون دلار بود که ما گفتیم خودمان نصب میکنیم و حدود 380 میلیون دلار هزینه شد و بقیهاش را فقط بخاطر خبرگی نیروهای خودمان با سرعت و استحکام خوب انجام دادند و این خودش واقعاً یک افتخاری است که این طور کارخانهها که مدرنترین صنعت روز است بدست جوانها و نیروهای متخصص خودمان این گونه نصب و اداره شود.
ارزش این کار از خود کارخانه بیشتر است. واقعاً سازندهها تعجب کرده بودند که چطور شما که سازنده نیستید این کار پیچیده را انجام دادید و هر کس هم به این کارخانه برود میفهمد که چقدر این کار عظمت دارد و حالا دیگر من به بحثهای صرفه جوییهایش اشاره نمیکنم و ما چون کود را ارزان میدهیم، صرفهجوییهایش میتواند خیلی مشخص نباشد و ما کود را تقریباً 20 یا 21 تومان به کشاورز میدهیم که آن را اگر از خارج بخواهیم تهیه کنیم حداقل 70 تومان برای ما تمام میشود و از این جهت اگر ما بخواهیم به قیمت 70 تومان حساب کنیم که تا امروز آن را وارد میکردیم، این کار خیلی صرفهجویی دارد و جلوی فرار سرمایه را از کشور میگیرد و از این به بعد ما دیگر کود آورده در کشورمان کم نداریم و مقداری اضافه هم داریم که صادر میکنیم و این مسأله برای کشاورزان ما بسیار خبر خوب و با ارزش است، چون پایه استقلال کشور از همین جاها قوام میباید.
کارخانه دوّم، صنایع سنگین اسفراین بود که صنعت مادر کشور است، قطعات بزرگ را برای صنایع اساسی میریزد مثلاً قطعات تانک و توپ و لولههای بزرگ توپ که گاهی تا 10 تا 15 متر طول دارند و با فولاد ویژه، محورهای واگنهای قطار، پرسها و خیلی چیزهای دیگر که تا بحال در کشور همه این نوع قطعات وارداتی بوده است.
با این صنعت که اوّلین فاز آن افتتاح شد و فاز دوّم آن هم دارد به سرعت آماده میشود، هم نیازهای قطعات سنگین صنایع ما، در ماشین سازیها و در پرس سازیها و صنایع نظامی، هواپیما و کامیون و هر چه که قطعه بزرگ لازم دارد، با هر بعدی و هر اندازهای اینها میتوانند برای کشور بسازند که بدون این، صنعت کشور مستقل نمیشود و این از آرزوهای ما بود. من تقریباً سال اوّل انقلاب، این صنعت را پیگیری میکردم و در مجلس هم که بودم پیگیری میکردم و قرارداد اوّلیه ما با روسها بود که انجام نشد. بعد از این به دولت آمدم و از طریق دیگری اقدام کردم که به نتیجه رسیدیم و در کنار آن یک کارخانه بسیار مهم دیگری را شروع کردیم که لولههای بدون درز و قطور تولید میکند که برای چاههای نفت و برای همه کارهایی که تحت فشار با اتمسفر بالا در کشور احتیاج است و ما در این زمینه خیلی مصرف داریم و همین حالا سالی نزدیک به 200 میلیون دلار از این لولهها را وارد میکنیم. یک کارخانه تهیّه کردیم با قیمت ارزان، آن هم در ظرف مّدت یک سال و نیم و به ما قول دادند که این کارخانه محصولش را ارائه خواهد داد که این بخش هم کشور را از لولههای قطور بدون درز بینیاز میکند و ما جزء صادرگنندگان عمده قرار خواهیم گرفت.
و صنعت چهارمی که در آنجا بازدید کردیم و نزدیک به اتمام است، صنعت آلومینا است که از اساسی ترین صنایع پایه تولید آلومینیوم در داخل کشور است که باید مقداری آن را خدمت شما توضیح دهم.
نیاز کشور هم همین مقدار است، منتها پودر آن را از خارج خریداری میکنیم و تنی 300 دلار پودر میخریم که هر دو تن یک تن آلومینیوم میدهد.
در کشور بوکسید نبوده، ماده اولیهای در معادن است، بعد از انقلاب معدن را در جاجرم بجنورد کشف کردیم که این منطقه محرومی است.
این بوکسید را که بصورت سنگ و مواد معدنی در کوههای آنجاست میآورند و در یک صنعت بسیار پیچیدهای که از پالایشگاههای نفت هم پیچیدهتر است با درجه حرارتی بیش از 1400 درجه که با راههای مختلف اینها را به پودر آلومینا تبدیل میکنند.
آن صنعت را به آسانی به ما نمیدادند، به هر حال گرفتهایم و کارخانه آن در حال نصب است، به ما گفتهاند که در ظرف یک سال این محصول به بیرون خواهد آمد و 280 هزار تن محصول پودر به ما میدهد که 140 هزار تن آلومینیوم در میآید، از سنگ و کوه خودمان و با گاز خودمان و با تکنولوژی که امروز در دست خودمان است که ما میتوانیم یکی از پایههای مهم صنعت آلومینیوم را در کشور داشته باشیم، به خاطر اینکه ما گاز ارزان داریم. اگر پودر داشته باشیم هیچ کشوری در صنعت آلومینیوم با ما نمیتواند رقابت کند. لذا ما در گینه که بوکسید خیلی دارند شریک شدهایم و از آنجا بوکسید را تولید میکنیم و به ایران میآوریم و خوشبختانه معدن خودمان نیز به نتیجه رسید و با حدود 280 میلیون دلار که هزینه کردهایم، ارقام، ارقام بزرگی است و این همان ارزهایی است که یکی دو سال پیش سروصدایش در اینجا و آنجا و در مجلس به راه انداخت که ما بدهکاریم. این بدهکاریهاست حالا کمکم نتایج خود را نشان میدهد و جای خودش را به سرعت پر میکند که یکی از آنها خراسان بود و یکی دیگر اسفراین بود. ما تقریباً در آن منطقه نزدیک یک میلیارد دلار از همین پولها را با بهره 5 درصد و 7 درصد گرفتهایم که با نرخ موجود کشور خیلی سودبخش بوده است که من امیدوارم به زودی در ظرف همین یک سال آینده که کشور ما آلومینیوم را از خاک گرفته تا تبدیل به ورق که زرورقهایی که شما در بعضی از بستهبندیها میبینید همه را خود ما داریم، یعنی از معدن سنگ قرمز را برمیداریم و زرورق میسازیم، یعنی ورقههایی که با میکرون باید اندازه بگیریم و مثل کاغذ نازکش کنیم، این صنعت امروز از صنایع بزرگ دنیاست، کسی که بخواهد هواپیماسازی داشته باشد، کسی که صنایع پیچیده روز را داشته باشد، باید این صنعت را داشته باشد که بحمداللّه این حلقه را تکمیل کردهاند و نکته جالب دیگری برای من این بود که این صنعت را به یک منطقه بسیار بسیار محروم بردهاند، جاجرم یک بخشی است از اطراف، هر چه انسان نگاه میکند کویر میبیند، بیش از نیم ساعت ما در کویر به هلیکوپتر پرواز کردیم تا به آنجا رسیدیم. یک بن بست با داشتن مردم فقیر که این کارخانهای که 280 میلیون دلار هزینه ارزی آن بوده و هزینه ریالی خیلی فراوان مثل مس سرچشمه در رفسنجان ما که خیلی به توسعه منطقه کمک میکند، در یک چنین بخشی فرودگاه بزرگی ساختهاند، بخش را از انزوا و فقر بیرون آورده و مردمی که سالها مهاجرت کرده بودند، در اجتماع آنها شرکت کردم، به قدری مردم شاکر و ممنون نظام بودند که آنهایی که سالهای پیش رفته بودند داشتند به خانههایشان باز میگشتند چون در آنجا کار پیدا کرده بودند.
در بخش کشاورزی یک منظره بسیار خوبی داشتیم، 120 واحد تعاونی تولید روستایی پریروز که ما آنجا بودیم شروع بکار کرد. این تعاونیهای روستایی بسیار کار با ارزشی برای کشور است. قبلاً گفتهام ولی باز هم میگویم که از این جهات استقلال غذایی را از این ناحیه بدست میآوریم، روستاییهایی که زمینهای پراکنده دارند، در زمان شاه اینها را اجبار میکردند، شرکتهای زراعی درست میکردند و با اجبار میآمدند چون مردم آن کار را کار درستی نمیدیدند و موفق نشدند که این کار را انجام دهند. ما آمدیم و بطور اختیاری این کار را طرّاحی کردیم، گفتیم هر کس میخواهد بیاید فقط با کمکهایی که میکنیم مردم را تشویق میکنیم، بشدّت روستاییان استقبال کردند، چون در آنجا مجموعهای را ایجاد میکنند. بطور مثال دو هزار هکتار زمین میشود و همه آنها در آن سهیم میشوند، این زمینها را یکپارچه میکنیم. ما کمکشان میکنیم زمینها را یکپارچه کرده و آبیاری بسیار خوبی انجام میشود، آب بطور یکپارچه داده میشود و کلی صرفهجویی در مصرف آب و زمین خواهد شد. کود دادن و سم پاشی آسان میشود، استفاده از تراکتور و کمباین آسان خواهد شد، بذر اصلاح شده هم میکارند، آفت را در یک جا باقی نمیگذارند که به بقیه سرایت کند، نیروی زیادی که هر کسی در جاهای کوچک بکار میگرفت، به نیروی کم تقسیم میشود و صرفهجویی فراوان و درآمد هم بیشتر میشود چون محصول معمولاً نزدیک به دو برابر میشود.
آنجا خود کشاورزان بودند، من از آنها سئوال کردم هر کسی صحبت کرد، کلی مردم ممنون بودند و واقعاً رضایتی که من در آن چهرههای آفتاب زده آن روستاییهای آنجا دیدم آنقدر برای من لذیذ و شیرین بود که نمیتوانم آن را توصیف کنم و دلم میخواست که خبرنگاران میتوانستند این جلوههای رضایت مردمی را درست منعکس کنند و مردم ببینند که مردم با شعور چه احساس رضایتی دارند از خدماتی که انقلاب اسلامی برای آنها کرده است و عمده آن این است که به خارج منتقل شود، اگر آن عمق رضایتی که من آنجا از مردم دیدم، آمریکاییها بفهمند، در ذهنشان هم مبارزه با ایران هم خطور نمیکند.
یکی از افرادی که تازه پیوسته بود، به او گفتم، شما چرا پیوستهای و چرا خودت کار را جداگانه نمیکنی، او این چیزها را ندیده بود، گفت: چون من میبینم دولت این را قبول دارد لذا مطمئن میشوم که به نفع ماست.
خوب این اعتمادی که مردم حالا به دولت میکنند، همینها بودند که وقتی در رژیم شاه اینها را میآوردند مجبورشان میکردند و به آنها وام هم میدادند، ولی نمیپذیرفتند، به محض اینکه زور برداشته شد همه متلاشی شدند.
شیرینتر از این من در محل سدهایی که میرفتم این حرف بعدی من است که در اینجا جای آن است که بگویم، از زیبایی رضایت مردم، ما برای دید چهار سد، آنجا که سد میزنیم پشت سد روستاییانی هستند که خانه دارند، باغ دارند، زمین دارند و جای خوبی است، ما هر جا که میرفتیم اینها جمع میشدند و استقبال میکردند، گوسفند قربانی میکردند، حتی جوانانشان را آورده بودند، کشتی میگرفتند که ما یک قدری تفریح کنیم، تا این حد ظرافت به خرج میدادند، ما انتظار داشتیم داد و فریاد کنند که اینجا خانه و زمین ما خراب میشود. این مردم با یک چهره باز و متبسّم، زن و بچه و بزرگ و کوچک، همه آمده بودند، من آنجا از کسی پرسیدم که شما نگران نیستید که خانهتان را از دست میدهید، گفت نه ما عدالت دولتمان را دیدهایم که برای ما خانه بهتری خواهد ساخت و حق ما را خواهید داد، همین طور هم هست. اینهایی که زمینهایشان میافتد با قیمت بسیار خوبی از آنها میخریم و آن طرفتر زمین به آنها میدهیم و خانه میسازیم، قبل از اینکه آب به خانههای آنها بیفتد آنها به خانهها و زندگیشان رفتهاند، اطمینان و رضایت اینها مهم است، در هر چهار سدی که من رفتم همین منظره تکرار شد.
بخش دیگری از کار ما سد بود. ما آنجا در خراسان خیلی نیاز به آب داریم، استان خراسان پهناورترین استان کشور ماست، استان کشاورزی است ولی متأسفانه آب کم است. آبهای فصلی هم تا بحال هرز میرفته، ما در این سفر چهار سد را دیدیم برخی نیمه کاره بود که تونل انحرافی آن را افتتاح کردیم که آب را منحرف کردند تا بدنه سد را بسازند، یکی در اسفراین در منطقهای بالای اسفراین، یکی در قوچان و شیروان و یکی در بجنورد که معمولاً سرشاخههای رودخانه اترک است که آب آن به اترک میریزد و به دریای خزر و در مرز ما و شوروی سابق، و در دریا تلف میشده است.
بخش دیگری که آنجا دیدیم، خدمات بود. یک بیمارستان بسیار مجهز را بیمههای اجتماعی برای مردم بجنورد ساخته بود، یک فرودگاه مجهزی را با همکاری مردم برای خود مردم آنجا با کمک دولت ساخته شده، خوب آن منطقه شمال خراسان فاقد فرودگاه بود و این فرودگاه به هفتصد هزار نفر خدمات خواهد داد. چهار قطعه راه مهم بود که اسفراین را از انزوا درآورده و تبدیل به چهار راه کرده که آن شهر صنعتی ما در آینده میباشد و خدمات دیگری که فراوان بود.
و یک کار بسیار مهم برقی را کارش را شروع کردیم، خراسان به شبکه برق کشور متصل نیست، خودش مستقل است. ما با 280 کیلومتر خطوط انتقال برق خراسان را به بقیه کشور متصّل میکنیم که ما افتتاح کردیم. این کار خیی مهمی است، حالا منافعی که دارد بماند، از لحاظ بین المللی خیلی مهم است.
من آنجا گفتم این از قطار جاده ابریشم مهم تر است. به این دلیل که برق ما که متّصل میشود. از شمال به کشورهای آسیای میانه وصل میشود، از این طرف به ترکیه وصل میشویم که قرارداد بستهایم و با ارمنستان و آذربایجان، یعنی ما به قفقاز و آسیای میانه و ترکیه وصل میشویم، از طریق ترکیه با شبکه تقریباً اروپایی با همه دنیا وصل میشویم، این وصل کشورها معنایش است که در ایّام پیک هر کس مصرف بیشتری دارد از دیگران استفاده میکند و وقتی که دیگران در ایام پیک احتیاج به برق دارند از برق آن یکی استفاده میکنند و هیچ وقت به هیچ کشوری خاموشی نمیخورد و اینجا ترانزیت ما مهم است.
الان در شمال ما قرقیزستان، تاجیکستان چون کوهستانی هستند و سدهای فراوان برای نیروی برق آبی دارند، مایلند برق بفروشند، باید از طریق ما عبور کند و مثل قطاری که میرود منتها سیمهای کابل عبور میکند و ما احساس نمیکنیم، ما حقّ ترانزیت میگیریم، از دو طرف ما این وسط میتوانیم درآمد فراوانی داشته باشیم، به علاوه اینکه ما خودمان برق ارزان تولید میکنیم و میتوانیم از صادرات برق به جای صادرات گاز و نفت برق صادر کنیم که بسیار گرانتر و مفیدتر از صادرات ماست که این خط هم در عرض یک سال یا یک سال و نیم ساخته میشود، این شبکه از مرز ترکمنستان تا مرز ترکیه به هم مرتبط میشود و کار بسیار مهمی است.
و ساعتی هم رفتیم در پارک ملّی گلستان که یکی از زیباییهای ایران است و یکی از بهترین پارکهای جنگلی دنیاست که شما در مسیر مشهد حتماً به آنجا رفتهاید و دیدهاید منتها ما رفتیم برای اینکه پارک به گونهای حفاظت شود که بهتر از گذشته از آن بهرهگیری شود و خطراتی که پارک را تهدید میکند جلوگیری کنیم. من در آنجا دو آبشار دیدم که از بدایع طبیعت در ایران است، عجیب است که تا بحال ندیده بودم یکی در کنار جادّه است و یکی روستایی بنام لُوِهْ است پیش از اینکه وارد پارک شویم، از بدیع ترین و زیباترین مناظر دنیاست و دریغ که ما از این مناظر خوب برای جذب جهانگرد کم استفاده میکنیم که انشاءا... آنجا را مجهز میکنیم. لااقل ایرانیها بتوانند خودشان استفاده کنند و از این نعمتهای خدادادی که خداوند به ما داده بهره بگیرند.
و چند کلمهای از اربعین عرض کنم. این روزها از لحاظ انطباق تاریخی بدترین روزهاست که برآل پیغمبر و بر شام و کوفه و مسیر کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام و مراجعت تا مدینه میگذرد، واقعاً مصیبت کربلا تبلورش همین جاست شما برای خودتان، خاندان پیغمبر را با آن عظمت و عزّت و جلالی که داشت مجسّم کنید. با آن محبوبیّت و کرامتی که در مردم داشتند، مردم از یک لحظه زیارت آنها کلی شادمان میشدند و هر کس افتخار نگاه کردن به بچههای امام حسین(ع) را در گذشته برای خودش کسب میکرد تا آخر عمرش جزء ذخیرههای زندگیشان حساب میکرد.
خاندانی که جبرییل میآمد و در مقابل آنها تعظیم میکرد، این مردم با این شخصیت، زن و کودک و دختران جوان و اینها لحظهای بر آنها بگذرد که همه عزیزان خودشان را از دست بدهند، جسدهای قطعه قطعه آنها را در بیابان زیر آفتاب بگذارند و تحت اسارت مردم رذل کوفه و شام با آن حالاتی که در تاریخ شنیدهاید و خواندهاید به کوفه بیایند، زینبی که اینجا چند سال پیش در زمان حکومت پدرش، بانوی اوّل کوفه بود، روی شترهای بدون جهاز و با آن وضع زننده که در آن زمان با اسرای کفّار رفتار میکردند، اینها را در خیابان و کوچهها بگردانند و به کاخهای حکّام بنی امیّه ببرند و آنجا سرزنش کنند و در زندانها تحت فشار قرار بدهند.
خیلی روزهای سختی است. هم در کوفه و هم در شام و هم در مسیر و هیچ چیز در حادثه عاشورا از اینها تلخ تر نیست و بنی امیّه تاریخ اسلام را سیاه کردند و سرافکنده کردند که جامعه اسلامی را با این عمل زشتشان و با این رفتارشان و با این عائله پیغمبر. این روزها قرار است اینها به تقاضای خودشان به کربلا برگردند.
من درست نمیدانم چه موقع آمدند، اربعین اول آمدند، از مسیری که به کوفه و شام میرفتند آمدند، از مسیری از شام برمیگشتند به مدینه آمدند. چیز روشنی نیست. بیشتر مورّخین قدیم نظرشان این بوده که همان اربعین اوّل بوده و میتواند هم باشد، البته بعضیها میگویند نمیشود، ولی میشود. گر چه بزرگانی مثل شیخ طوسی فکر میکنند که این اربعین دوم بوده نه به معنی سال بعد. یعنی روز چهلم نتوانستند بیایند و روز هشتادم آمدند. دو اربعین را به این صورت حساب میکنند. این دوّمی از لحاظ سیر مسیر مناسبتر در میآید، ولی اولی هم ممکن است چون آن موقعها پست سریع بوده است. یعنی یکی از مشکلات این بوده که ابن زیاد بهشام خبر بدهد و در مورد اسرا اجازه بگیرد و میگویند ممکن است این 10 تا 12 روز رفت و 12 روز برگشته این خیلی طول میکشد. این جور لازم نیست که باشد. در پستهای قدیم بهاین صورت بوده که در جاهایی معینی سر هر منزلی یک پست بوده و اسبهای تیزرو و پستچی آماده بودند. از این پست تا پست دیگر 4 یا 8 فرسخ بوده به تاخت میرفتند بهمحض اینکه پیام میرسید این فرد دیگر اسبش خسته بود و همان جا میماند از آن پست پیام را میگرفتند و بدون معطّلی با همان سرعت به پست بعدی میرساندند. یعنی شبانهروزی اگر سه تا هشت ساعت هم بروند یا چهار تا شش ساعت، شبانهروز این پست حرکت میکرده است و گاهی خبرها مثل همین زمان ما با سرعت ماشین میرسیده است.
لذا میتواند با این شیوه که در ایران آن زمان خیلی مرسوم بوده در ظرف همین مدت 3 یا 4 روز خبر را از کوفه ببرند و 3 تا 4 روز هم برگردانند. اگر هم اینگونه شده باشد و بعضی از مورّخین هم میگویند که مأموران ابن زیاد از ترسشان بچههای اباعبداللّه را دو منزل یکی میبردند، آنها هم میتوانند در ظرف یک هفته از کوفه بهشام بروند و همین مدّت هم طول بکشد برگردند. توقفشان در شام و کوفه در این فرضی که من میگویم کوتاه میشود، در کوفه اگر پست سریع رفته و برگشته باشد، میتواند در ظرف 10 تا 12 روز بشود.
البته معمولاً در تواریخ هست که اول صفر از کوفه رفتند و بیست روز آنجا معطّل شده بودند حالا اگر بیست روز هم معطّل شده باشند بقیه را باید با بیست روز تمام کرده باشیم. البته گفتم مرحوم شیخ طوسی میگویند که در هشتادم اینها وارد شدند منتها نکته جالبی که مسأله اربعین است، اینست که " جابر " آنجا بوده است. حالا جابر چرا مانده بوده اگر اربعین دوّم باشد، و اگر در اربعین اوّل هم باشد، ممکن است اینها چند روز بعد از اربعین رسیدند و جابر بوده که اول اربعین آمده. خیلی حرفهای مختلفی است.
حالا اینها بحث تاریخی است و در نتیجه بحث ما خیلی فرقی نمیکند هر چه میخواهد باشد. اوّلین سفری که بچههای پیغمبر به کربلا کردهاند، انصافاً به قلب انسان آتش میزند.
گروهی که خودشان شاهد آن ماجراهای تلخ روز عاشورا بودند، برگشتند سر قبر و عزاداری زینب و دختران دیگر، مادرها دلسوز هستند. من جای دیگر ندیدم که بگویند زینب از حال رفت، ولی اینجا هست و تنها جایی است که میبینیم امام سجاد (ع) زینب را دلداری میدهد، برعکس موارد دیگر که زینب، امام سجاد (ع) را دلداری میداد. هر چه امام سجاد میخواست حضرت زینب را آرام کند، ولی ایشان برای اوّلین بار فرصت پیدا کرده بود که دور از چشم دشمنان برای برادرش گریه کند و ذکر مصیبت کند و سختیهای سفر را بگوید. " لاحول ولا قوة الا باللّه العلی العظیم ".
أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ »قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَمَدٌ/ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یوُلَدْ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَد«.