خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۶۷

    خطبه اول

 بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

 اَلْحَمْدُللَّهِِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ الِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم،

 »وَلاتُعْجِبْکَ اَمْوالُهُمْ وَ اَوْلادُهُمْ اِنَّما یُریُداللَّهُ اَنْ یُعَذِّبَهُمْ بها فیِ الدُّنْیا وَ تَزْهَقَ اَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونْ«، »عِبادَاللَّه اُوصیکُمْ بتَقْوَی‏اللَّه«.

 یک بخشی را در ادامه بحث ویژگیهای نفرت‏انگیز و مضر مستکبران مطرح می‏کنم که در بیانات حضرت امام در عید سعید فطر به طور اشاره آمد. حضرت امام در اواخر صحبتشان به نکته‏ای اشاره فرمودند. و با توجه به اینکه این نکته انعکاس جهانی داشت و تقریباً در همه کشورها به گونه‏ای در رسانه‏های جمعی راه پیدا کرد، اما نه شنوندگان و نه آنهایی که این نکته را منتقل کردند، عمق و اهمیت این نکته را متوجه نشدند و احیاناً به صورت یک مزاح تلخ تلقی شد. این نکته در رسانه‏های داخلی آمریکا منعکس شد؛ اما کسی زحمت این را به خود نداد که امام چه منظوری را در بیان این مطلب به دنبال داشتند.[t1] حضرت امام به یکی از اصلهای مهم قرآنی - اسلامی و یکی از سنتهای مهم آفرینش در جوامع انسانی اشاره‏ای فرمودند.

 حضرت امام به طور موجز فرمودند که بهترین دعا برای افرادی امثال ریگان و عوامل او، مثل صدام این است که خداوند برای آنها مرگ دهد. بعضیها فکر می‏کنند که فرمایش حضرت امام، دعا می‏باشد. این چه دعایی است که آدمی دعا کند که مرگ به آنها داده شود وآن هم چه دعایی برای ریگان، مگر ریگان مستحق دعاست و مگر آدمی برای ریگان دعا می‏کند؟! دو سؤال عمده در ذهن افرادی که از این اصل قرآنی مطلع نیستند، پیش آمده است و برخی نیز خیال کردند که این یک مزاح است.

 در بحثی که داشتم و مطالبی که در دوران قبل از انقلاب در ویژگیهای مستکبران در زندان یادداشت کرده بودم، یک قسمتی دارد که در توضیح اظهارات اخیر حضرت امام مؤثر است و می‏باید این مطلب را در خطبه‏ای عرض می‏کردم؛ ولی فکر کردم الان مناسب است که مطرح کنم. این یکی از مسایل مهم اجتماعی و یکی از تحلیلهای اساسی قرآن و یکی از تفسیرهایی است که در پدیده‏های جهان و مخصوصاً آنچه که بر انسانها در رابطه با قدرتها، ضعفا و سلطه‏ها می‏گذرد، وجود دارد که باید قدری آن را باز کرد.

 یک عقده‏ای همیشه در دل مستضعفان و مؤمنان در طول تاریخ بوده است که ما این را از زبان انبیا در هزاران سال قبل می‏شنویم و قرآن نیز آنها را نقل می‏کند. اینها در دل خود قانع نمی‏شدند که چرا خداوند اجازه می‏دهد نعمتهای جهان، اهرمهای قدرت و اموال و امکانات در دست ستمگرانی مثل فرعون، نمرود و دیگر غولهای ظالم تاریخ بماند و مردم معمولی گرفتار اینها باشند. می‏بینیم حضرت موسی می‏گوید:

 »وَقالَ مُوسی رَبَّنا اِنَّکَ اتَیتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَاَهُ زینَةً وَ اَموالاً فِی الحَیوةِ الدُّنیا رَبَّنا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبیلِکَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلی اَموالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلی قُلُوبهِمْ فَلا یُؤْمِنُوا حَتی یَرَوا الْعَذابَ الأَلیمَ«

 خدایا! ما می‏دانیم که هر چه در جهان وجود دارد، صاحب آنها تو هستی. چطور این همه چیزها را به این ظالمین دادی که بر روی زمین فساد کنند و این گونه مردم مظلوم را گرفتار کنند؟! این مضامین در حرفهای حضرت نوح، ابراهیم و هود وجود دارد. نوعاً انبیا و مخصوصاً مردم قوم آنها این سؤال را با خداوند مطرح می‏کردند. همین حالا هم شاید خیلی از مردم این سؤال را دارند که چطور این همه قدرت و امکانات در دست افرادی مثل ریگان، صدام و دیگر ظالمین وجود دارد؟!

 آیات بسیاری راجع به این موضوع در قرآن وجود دارد. من چندین آیه را که در زمان حضرت پیغمبر(ص) نیز این مطلب مطرح بوده است و معلوم می‏شود که برای مسلمانان نیز این سؤال مطرح بوده است، یادداشت کردم و برای شما می‏خوانم. البته شما همه اینها را شنیده‏اید؛ ولی قصد من این است که کم‏کم به آن نکته‏ای برسم که حضرت امام فرمودند: »دعا این است«.

 من می‏خواهم اثبات کنم که فرمایش امام، دعاست. حال این دعا مستجاب می‏شود یا نمی‏شود، من نمی‏دانم. اینکه قدرت، دست امثال ریگان باشد، نه برای خود آنها خیر است و نه برای جامعه و ملتها خیر است. اما چطور شده است که این قدرت و امکانات، دست اینها افتاده است؟ این یک قانون طبیعی در دنیاست. خداوند بشر را مختار، آزاد و مکلف آفریده است. این طور نیست که دست غیب الهی همیشه مشکلات مردم را با اعجاز حل کند؛ مشکلاتی که مردم با دست خودشان برای خودشان به وجود می‏آورند. اینکه امثال ریگان و پادشاه‏های خلیج‏فارس و نوکرانی مثل شاه حسین و شاه حسن به قدرت می‏رسند و مسلط بر اموال و اَنفُس مردم می‏شوند، در یک شب به وجود نیامده است و تقصیر یک نفر هم نیست؛ بلکه مجموعه‏ای است که هم خود اینها مقصر هستند که راه طغیان را پیش گرفتند و هم مردم مقصر هستند که اجازه دادند اینها بر خودشان مسلط شوند و در مقابل طغیان اینها نمی‏توانند نفس بکشند. اینها هم مستحق چنین دعایی نیستند.

 اینها مستحق چنین معجزه‏ای نیستند که خداوند نجاتشان دهد. این دعا است؛ ولی این دعا چه زمانی مستجاب می‏شود؟ باید گفت که زمینه استجابت این دعا باید از سوی خود مردم ایجاد شود.

 اگر ما در سالهای 56 - 57 قیام نکرده بودیم و اگر در خیابانها وقتی جنازه‏های مردم را می‏دیدیم، به خانه‏هایمان فرار می‏کردیم، غیرممکن بود که از شر خانواده سلطنتی پهلوی نجات پیدا کنیم. اگر فلسطینیان هزار سال دیگر بمانند و به امید اینکه یک دستی ازبیرون و از آستین درآید و کاری کند، نجات پیدا نخواهند کرد؛ اگر هم یک کشور خارجی بیاید و آنها را نجات دهد، تازه زیر سلطه آن کشور خارجی قرار خواهند گرفت و این گونه انسانها نجات پیدا نمی‏کنند. مردم باید، خودشان، به میدان بیایند. همین چند روزی که فلسطینیان برای نجات خودشان به راه افتادند، می‏بینیم که دنیا تکان خورده است.

 اگر مردم عراق بخواهند منتظر بمانند که ما آنها را نجات دهیم، معلوم نیست. برفرض نجات پیدا کنند، سرنوشت بعدیشان چه می‏شود؟! هر جایی تا خود مردم دست به جهاد نزنند و تلاش نکنند، نجات پیدا نخواهند کرد. در همان جایی که حضرت موسی نزد خداوند، گله می‏کند که فرعون این اندازه قدرت دارد، تا بنی‏اسرائیل مبارزه نکرد، تا هزاران کشته نداد و تا آن همه شکنجه و مبارزه را پشت سر نگذاشت، فرعون در رود نیل غرق نشد و بنی‏اسرائیل نجات پیدا نکرد.

 بنای سنّت الهی در تاریخ چنین است. خوب، حالا این سنّت این گونه پیش می‏آید که اگر اهرمهای قدرت، دست یک جریانی افتاد، استکبار روز به روز این قدرت را قویتر می‏کند و اهرم آن را محکمتر می‏کند و در نتیجه مستضعفان روز به روز ضعیف‏تر و ذلیل‏تر می‏شوند.

 چندین آیه برای شما عزیزان می‏خوانم، تا ببینید آیا این امکاناتی که در دست مستکبران است، واقعاً نعمت خداوند است؟ ذاتاً اینها نعمت خداوند است؛ یعنی هر چیزی که در دنیاست، از نعمات الهی است. یکی از ویژگیهای استکبار این است که نعمتها در دست آنها تبدیل به نقمت و ارزشها در دست استکبارتبدیل به ضد ارزش می‏شود. اصولاً یکی از ویژگیهای جامعه استکبار زده و جامعه تفکیک شده به مستکبر و مستضعف، این است که باید از نعمتهای الهی به صورت نقمت و نکبت استفاده کند.

 در سوره »توبه« خطاب به پیغمبر و مردم این گونه آمده است:

 »وَ لا تُعْجِبْکَ اَمْوالُهُمْ وَ اَوْلادُهُمْ اِنَّما یُریدُ اللَّهُ اَنْ یُعَذِّبَهُمْ بما فیِ الدُّنیا وَ تَزْهَقَ اَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونْ«

 اینکه کفار مستکبر امکانات و قدرت مالی بیشتردارند و عده زیادتری نسبت به شما هستند، مایه اعجاب شما نشود و خیال نکنید که اینها مطلوب خداوند هستند و خدا به اینها نعمت می‏دهد؛ نه، اینها عذاب خداوند، هم برای خودشان و هم برای هم رکابانشان است و در دنیا و آخرت نیز خسارت خواهند دید. اینها موقعی از دنیا می‏روند که برای ابد در عذاب و نکبت خواهند بود.

 در سوره دیگری از قرآن، این مضمون به صورت دیگری آمده است:

 »وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ اِلی ما مَتَّعْنا بهِ اَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیوةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ اَبْقی«

 چشمانت به دنبال امکانات در دست مستکبرین نرود و تعجب کنی و خیال کنی که ارزشها در اختیار اینهاست؛ اینها ارزش نیست. اینها وسایل فنای اینها و افرادی است که از اینها اطاعت می‏کنند.

 اگر سربازهای عراقی به خاطر حفظ رژیم صدام نمی‏جنگیدند، صدام نمی‏توانست تداوم حیات داشته باشد. اگر مردم عربستان، کویت و عراق، همانند مردم ایران جلوی این نکبتها را می‏گرفتند، الان وضعشان این گونه نبود. اینها به مسیری افتادند که مستحق این بدبختی هستند.

 قرآن کریم در آیه دیگری می‏فرماید:

 »وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا اَنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسهِمْ اِنَّما نُمْلی لَهُمْ لِیَزْدادُوا اِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینْ«

 مستکبرین و حامیان اینها فکر نکنند این مهلت‏هایی که خداوند می‏دهد، خیر و برکت است. این مهلت‏ها ارزش نیست؛ این مهلت‏ها روی محاسبات دقیق سنن الهی است. سنن الهی بر این قرار نگرفته است که هر قلدری در هر جای از زمین سر درآورد، فوری بر سرش بزند و در زمین دفن کند. سنّت الهی این است که به انسانهای مختار و آزاد، امکان و میدان دهد که شخصیت و شرایط وجودی و صلاحیتهای خودشان را به معرض نمایش گذارند و از آزمایش الهی سر در بیاورند. در همه ابعاد استکبار، این صدق می‏کند.

 ملأ و اشراف، چه آنهایی که از لحاظ مال، قدرت و پُست امکاناتی دارند و یا با نیش قلم می‏توانند تصمیمات مهمی گرفته و عملی کنند و چه آنهایی که امکانات علمی دارند و با معلوماتشان و فنی که در اختیار دارند، می‏توانند برگُرده مردم فشار آورده و سوءِ استفاده کنند، و سایر شعبه‏های استکبار که می‏توانند تعدی و طغیان کنند، این ارزشها که ذاتاً ارزش است، وسایل رشد و تربیت، آزمایش، حرکت و موتور مجموعه حرکت تکاملی خلق خداست و اینها در اختیار استکبار و ایادیشان قرار گرفته است و در تاریخ این سنّت الهی است. راه هم روشن است.

 حالا کسانی که راه طغیان را انتخاب می‏کنند، خیال نکنند که این مهلت الهی برایشان نعمتی است؛ این مهلت در واقع عذاب و کیفر الهی است. حضرت امام این مورد را فرمودند. حضرت امام در بین سخنانشان فرمودند: »خداوند برای اینها مرگ دهد«، برای اینکه هر روزی که افرادی مثل ریگان زنده باشند، خودشان را به جهنم الهی نزدیکتر می‏کنند؛ همچنین ملت و آنهایی که تحت حاکمیت اینها هستند به فساد و نکبت نزدیکتر می‏شوند. هر روزی که عمر این دسته کوتاهتر شود، برای خودشان و حامیانشان می‏تواند نعمت الهی باشد.

 نکته ظریف در این قضیه این است که تداوم طغیان، کیفرطغیان است. این نکته بسیار زیبایی در قرآن می‏باشد. شاید اذهان ساده نگر تنها کیفر طغیان را این می‏دانند که طاغی را از قدرتش به زمین بکشیم؛ ولی قرآن این را نمی‏گوید. می‏فرماید: »مهلت طغیان، کیفر طغیانگر است«. طغیان میدان پیدا می‏کند که یک طغیان دیگری اضافه کند، چون این طغیان تنها خودش نیست، تمام کسانی که دنبال این طغیانگر هستند و آن ملت را که این طغیان را تحمل می‏کنند در برمی‏گیرد. البته ممکن است شما به ذهنتان بیاید که خیلی خوب! طغیانگر مقصر است، اما مردم مظلوم چه؟

 جوابش این است که مردم مظلوم، خودشان، در یک جهت ظالم هستند؛ زیرا اگر هر ملتی قیام کند، حق خود را می‏گیرد. ممکن است یک عده هم در اینجا تلف شوند؛ ممکن است شهید شوند؛ ممکن است از بین بروند؛ خیلی خوب! خداوند اینها را هم مقام عالی می‏دهد و جبران می‏کند. اینها که چیزی از دست نمی‏دهند؛ کسانی که در راه مبارزه با ستم ضرر می‏کنند، در صورت ظاهر منافع بسیار عالی به دست می‏آورند؛ آنها مسیرشان مشخص است؛ پس ادامه طغیان، کیفر الهی بر طغیانگر و برای حامی طغیانگر و برای مردم متحمل طغیان است که در مقابل طغیان سر تسلیم فرود آوردند و این کفر الهی است.

 اگر فکرکنیم که سنّت الهی باید این باشد که فوراً دست طغیانگر را بشکند، این نیست. پس اگر ما دعا کنیم تا خداوند شر اینها را از خودشان و مردم کم کند، واقعاً دعاست و حرف حضرت امام این بود.

 در یکی از دعاها آمده‏است که می‏گوید: خداوندا تا آن موقعی به من عمر بده که من در خدمت تو باشم. حتی انسانهای خوب هم این دعا را برای خودشان می‏کنند. خدایا! تا عمر من زمینه خدمت، عبادت و راه حق است، من زنده باشم. آن روزی که بناست عمر من یک چراگاهی برای شیطان باشد و شیطان بخواهد از عمر و حیات من برای فساد و تباهی استفاده کند، می‏خواهم که آن روز دیگر نباشم.

 این دعا برای شخص ریگان نیست؛ بلکه برای هر آدم گناهکار و فاسدی است که می‏خواهد برای جامعه مضر باشد. بهترین دعا برای او این است که خداوند مرگش دهد و تمام شود. البته اگر قبل از مرگ بشود، هدایتش کرد، بهتر است؛ ولی اگر افرادی مثل صدام، ریگان و امثال اینها می‏خواستند هدایت شوند، زمانش گذشته است. 60 - 70 سال است که اینها جنایت می‏کنند و مردم را به خاک و خون می‏کشند و این همه جنگ، جدال، طغیان و فساد در دنیا راه می‏اندازند، دیگر راهی برای هدایت اینها وجود ندارد. اگر چه باز هم خداوند در هر مرحله‏ای که اینها استحقاق هدایت پیدا کنند، اینها را هدایت می‏کند.

 یکی دیگر از آیات قرآنی که در رابطه با پولدارهاست، این است که خداوند می‏فرماید:

 »وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَبْخَلُونَ بما اتیهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلوُا بهِ یَوْمَ الْقِیمَةْ«

 افرادی که امکاناتی در دست آنهاست و آن را بخشش نمی‏کنند و به مردم نمی‏دهند، خیال نکنند که نگه داشتن اینها خیر است و خوشحال باشند که ما دارا هستیم. نه، این شر است و اینها طوق لعنت بر گردنشان است و مسؤولیتهای احتکار این امکانات و محروم کردن خلق خدا از این امکانات به گردن آنها مانده است و باید جواب این کارها را بدهند و هر روزی که بگذرد، مزید بر نکبت اینها می‏شود. یکی دیگر از آیات، در سوره نحل است که می‏فرماید:

 »وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بظُلْمِهِمْ ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دآبَّةٍ وَ لکِنْ یُؤَخِّرُ هُمْ اِلی اَجَلٍ مُسَمّیً فَاِذا جآءَ اَجَلُهُمْ لا یَسْتَاْخِرُونَ ساعَةً وَ لایَسْتَقْدمُونْ«.

 این یک سؤال دیگری در ذهن شما به وجود می‏آورد که چرا خداوند اجازه می‏دهد ظلم اینها ادامه پیدا کند؟! قرآن می‏فرماید: »سنّت ما این نیست که هر کس تا ظلمی کرد، فوری همان جا جوابش را بدهیم«.

 اگر بنا و سنّت الهی بر این بود که هر کس یک کار خلافی می‏کرد، همان جا دستش را مثل مأمورین انتظامی و دادگاههای بشری می‏گرفت و اگر این جور می‏کرد، هیچ کس در دنیا نمی‏ماند. چون مردم آن قدر فساد، گناه و انحراف دارند که اگر خداوند با این دیدی که ما می‏خواهیم دنیا و جهان را اداره کنیم، با بشریت برخورد کند، اصلاً نسل بشر قطع می‏شود. اگر خداوند می‏خواست فوری انسانها را محاکمه کند، یک جنبنده‏ای روی زمین باقی نمی‏ماند. در سنن الهی برای این حرکتها یک دوره معیّنی قرار داده شده است که آنها باید به آن دوره خاص خودشان برسند. البته این بحث سنّت الهی یک بحث پیچیده‏ای است که باید در یک بحث مستقلی بیاید و در این بحث نمی‏گنجد. اگر به آن مرحله لازم رسید، دیگر خداوند کار خودش را می‏کند. خداوند در جای دیگر می‏فرماید:

 »وَ لَو بُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاس الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ باْلخَیْرِ لَقُضِیَ اِلَیْهِمْ اَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الذَّینَ لایَرْجُونَ لِقآئَنا فی طُغیانِهِمْ یَعْمَهُونَ«.

 اگر بنای خداوند این بود، همین طور که در مقابل کارهای خوب انسانها فوراً نتیجه‏اش را به آنها می‏رساند، نسبت به کارهای شر آنها هم، همین جور رفتار می‏کرد، نسل بشر تمام می‏شد. در مورد کارهای خوب، هیچ چیز از قلم الهی نمی‏افتد؛ انسان جزای آن را می‏بیند و خداوند جزایش را تصویب کرده است، یا در دنیا، یا در آخرت، یا امروز یا فردا طبق سنّت الهی پرداخت می‏شود.

 ولی در مورد کارهای شر، باب عفو الهی باز است. »تکفیرگناه« در قرآن یک حقیقت است. غُفران الهی یک قاعده عام در سراسر جهان است. بسیاری از کارهای بدی که انسانها می‏کنند، در مراحل بعدی با کارهای خوبی که می‏کنند، پاک می‏شود. این پاکی، حتماً یک بخشش قلمی نیست که خداوند یک خط قرمزی بکشد وبگوید که خوب، این را بخشیدم. نه، انسان، حرکاتی که می‏کند، بچه‏ای که امروز درس خود را نخواند، اگر فردا بیشتر زحمت کشید، تنبلی امروز او، فردا جبران می‏شود.

 گناهکاری که امروز مرتکب یک اشتباهی شد، اگر فردا حالت روحی او اصلاح شد، این نقطه افولی که در خط مسیر او پیش آمده، دوباره پاک می‏شود و برمی‏گردد. چون حرکت سالم برای ترقی به سوی خداست و آن انسان را به بالا می‏کشد و می‏برد. انسان راه خود را به سوی خدا باز می‏کند. خداوند بنا براین ندارد و سنّت الهی در مسیر حرکت انسانها این نیست که همان جایی که آدم انحراف پیدا کرد، همان جا دست انسان رابشکند. مسیر باز است که انسان با تنبّه و کارهای خوب بعدی که انجام می‏دهد، گذشته راجبران کند. توبه، غفران، شفاعت و بسیاری از جبرانهای الهی همین است. تبلور صفت رحمان و رحمت الهی بیشتر اینجاهاست.

 این در مورد کارهای خلاف بود؛ ولی انسانهایی هستند که دیگر استحقاق این غفرانها را پیدا نمی‏کنند. دیگر پاک کردن ندارند. هر قدمی که بر می‏دارند، در باتلاق فرو می‏روند، هر روزی که بر عمرشان اضافه می‏شود به نکبت، گرفتار می‏شوند و آنها هستند که گرفتار خشم الهی می‏شوند و خداوند می‏گوید به اینها مهلت می‏دهیم که به این کثافت کاریها بیفتند؛ اما انسانهای دیگر، به آنها - انسانهای معمولی - مهلت می‏دهیم که خودشان را اصلاح کنند و راه خودشان را دوباره به سوی سعادت باز کنند و به طرف آن چیزی که خداوند برای انسانها خواسته است، بروند.

 نتیجه گیری که از این قسمت بحث می‏کنیم، این است که یکی از ویژگیهای مستکبران - همه شعبه‏های استکبار - این است؛ وسایلی که آنها را مستکبر کرده است و اهرمهای استکباری، در دست اینها، که ذاتاً نعمتهای الهی هستند، تبدیل به نقمت می‏شود و این ارزشها به ضد ارزش تبدیل می‏شود و عمر اینها مرتع شیطان می‏شود و مهلت اینها وسیله تباهی خودشان و سایر مقصرها می‏شود. اگرما دعا کنیم که خدایا! عمر اینها را تمام کن و به اینها مرگ بده، اگر زمینه اصلاح در اینها باشد و این دعا مستجاب شود، این نعمت سراغ آنها می‏آید.

 امام فرمودند: »بهترین دعا برای اینها این (مرگ) است«. اگر از حد گذشته باشند، دیگر دعا هم مستجاب نمی‏شود و اینها تا پایان عمر خود به عنوان جرثومه کثیف و به عنوان سلول سرطانی که بهترین تعریف انسانهای مستکبر است، خواهند بود. بهترین مصداق و نمونه انسان مستبکر، همان حالت سرطانی است که در سلولهای انسان نیز پیدا می‏شود که در اینها پیدا شده است و دیگر معالجه نمی‏پذیرد. و این، آن روزی است که دعاها هم در مورد اینها مستجاب نمی‏شود.

 ما امیدوار هستیم که با این نصیحت تلخی که حضرت امام در مورد اینهاکردند، اینها متنبّه شوند و رسانه‏های جمعی که این مسأله را نقد کردند، بخشی از توضیحات مرا هم نقد کنند و ببینند که حضرت امام به دلیل اینکه مرشد هستند و به دلیل اینکه خیرخواه و معلم هستند، برای همه دلسوز هستند، برای نجات خود آنها، مردم آنها و نجات مردم تحت سلطه آنها دعا کردند که خداوند به اینها مرگ دهد و ما هم دعا می‏کنیم که خدا به اینها مرگ دهد.

 »اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/

 تَبَّتْ یَدا اَبَی لَهَبٍ وَ تَبَّ/ ما اَغْنی عَنْهُ مالُهُ وَ ما کَسَبَ/ سَیَصْلی نارًا ذاتَ لَهَبٍ/ وَ امْرَاَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَب/ فی جیدها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ«.

    خطبه دوم

 بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

 اَلْحَمْدُللَّهِِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلیَ الصِّدّیقةِ الطَّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَین وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِی وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمهْدی(عج)

 در خطبه دوم مسایل زیادی داریم که باید مطرح کنیم. مهمترین آنها مسأله جنگ و شرایط نظامی حاکم بر منطقه است. مسایل دیگر را به طور فشرده می‏گویم. در بیانات پر محتوای حضرت امام، در عید سعید فطر نکته دیگری بود که جزء مناسبتها، روی آن، یک مقدار تکیه می‏کنم و به عنوان یک مسأله مهم امروز کشور خودمان، روی آن یک مقدار حرف می‏زنم.

 امام اشاره به »انتخابات« کردند. فرمودند: بحمداللَّه علی‏رغم برنامه‏هایی که علیه انتخابات ریخته شده بود که انتخابات را به هم بریزند، یا مخدوش کنند، انتخابات خوبی بود و در شرایط جنگی، جمهوری اسلامی موفق شد دموکراسی خود را حفظ کند که این از افتخارات ماست.

 شما تاریخ کشورهای در حال جنگ را بخوانید، ببینید که معمولاً این کشورها در شرایط جنگی، کشور را با حکومت نظامی اداره می‏کنند و آرا، انتقادات و حرفهای مردم که حالت تضعیف کننده جنگ راداشته باشد به هیچ وجه، اجازه مصرف شدن در جامعه داده نمی‏شود. انتخابات که مهمترین زمینه برای بروز اختلاف نظرها و درگیریهاست، نمی‏تواند در چنین کشورهایی انجام شود. برگزار شدن انتخابات در جامعه ما - آن هم انتخابات درست - دلیل سلامت، اقتدار، عظمت و استحکام جامعه است. این واقعیتی است که دشمنان ما هم اعتراف کردند.

 در شرایطی که مردم ما در بسیاری از شهرها جداً تهدید می‏شدند، صف تشکیل می‏دادند و برای رأی دادن اجتماع می‏کردند و به استقبال خطر می‏رفتند، اگر انتخابات این طوری انجام شود، این واقعاً ارزش است. این بی‏انصافی و خلاف مروّت است که ما به ادله ضعیفی بیاییم این دستاورد انقلاب را و این ارزشی را که مردم برای انقلاب خلق کردند و به پای صندوقها آمدند، مخدوش کنیم و ناسپاسی نماییم.

 حالا آدم ممکن است اعتراضهایی هم در گوشه و کنار داشته باشد. من شاید در اینجا بعد از مرحله اول، این نصایح را عرض کردم و حالا مرحله دوم تمام شده است. مجلس سوم بناست، به زودی تشکیل شود. من لازم می‏دانم که باز این نصیحت را دوستانه و برادرانه به همه شما عرض کنم. به هر حال در انتخابات، یک نفر شکست می‏خورد. انتخاباتی که هر دو طرف شرکت کننده راضی باشند، نمی‏تواند انجام شود؛ مگر اینکه مثل انتخابات کمونیستها باشد که مثل مسابقه اسب دوانی که فقط یک اسب در آن مسابقه شرکت می‏کند.

 اما بنا شد رأی گیری باشد، آزادی باشد، هر کسی کاندیدای خودش را معرفی کند، هر کسی فکر خودش را مطرح کند و هر کسی کاندیدای مورد نظر خود را تبلیغ کند و واقعاً این طوری بود.

 نمی‏شود گفت که نبود. حتی این قدر افراط شده بود که یک عده اعتراض می‏کردند که در این شرایط کمبود کاغذ و امکانات، چرا این همه کاغذ، پارچه و رنگ در اختیار کاندیداها گذاشتید که اینها بیایند این همه به در و دیوار تبلیغات کنند؟! انصافاً میدانها این قدر باز بود.

 خوب، در یک محیط این طوری بعضیها رأی آوردند و بعضیها نیاوردند. ممکن است بعضیها گله داشته باشند که تبلیغات، گمراه کننده شد و مثلاً یک کسی را که چیزهایی نداشت، گفتند دارد و برعکس. البته این دیگر رسم غربیهاست. ما هم مایل نیستیم که در انتخابات اسلامی تبلیغات، گمراه کننده باشد، جو سازی و هوچی‏گری باشد. ولی این طور چیزها کم و بیش وجود دارد. این دیگر تقصیر نظام نیست.

 خوب، افراد برای اهداف خودشان یک اقداماتی می‏کنند. نوعاً هم این طوری است. در کشورهای غربی که مادر این طور کارها هستند، می‏بینید که خیلی این چیزها بیشتر است و نمی‏شود همه راضی باشند. بالاخره یک کسی جلو می‏افتد. حالا اگر آرا نزدیک به هم باشد، طرفی که شکست خورده است، بیشتر متأثر است. اگر آرا دور باشد، یک مقدار بیشتر برای او قابل قبول است.

 حالا اگر عوض شود، انتخابات باطل شود، کار آن یکی زیادتر است و دوباره کسی که نیامده است، حرف می‏زند. بالاخره، یک کسی از میدان بیرون می‏رود و یکی پیروز می‏شود. ما نباید بی رشدی نشان دهیم؛ ما باید رشد داشته باشیم و به عنوان یک مسلمان به آرای مردم احترام بگذاریم. اگر هم اعتراض داریم، از مسیر قانونیش حرکت کنیم. بالاخره شورای نگهبان، دیگران، مجلس و اعتبارنامه‏های اینها مطرح است و به این مسایل رسیدگی می‏کنند.

 من می‏پذیرم و آخرش هم ممکن است مواردی اتفاق بیفتد که با یک تقلب، یک کسی پیروز شده باشد و بعد هم داخل مجلس بیاید و بماند. این هم می‏شود اتفاق بیفتد؛ ولی آیا ما قانون را بشکنیم و نظام را به هم بزنیم؛ این به نفع ماست؟! یا اینکه سعی کنیم. جلوی این موارد استثنایی را در قوانین آینده با سخت‏گیری بگیریم. طبیعی‏اش این طور است. دنیا هم پیش رفته است و تکمیل کرده است و مشکلاتش را رفع کرده است، دریچه‏های تقلب را کم کرده است، تا به یک نوع بهتری از انتخابات رسیده است.

 ما هم کم‏کم با تکرار انتخابات آزاد ممکن است بتوانیم شبهات را کمتر کنیم. ولی به هر حال، ما مطمئناً انتخابات سالمی داشتیم و اکثریت نزدیک به تمام این افرادی که آمدند، رأی آوردند. گفتم که شیوه تبلیغات مسأله جداگانه‏ای است که آن یک بحث جدایی است. اگر بناست این طور چیزها نباشد، باید قانون، فکری برای اینها کند که شاید هم بعداً مجلس سوم این کار را برای آینده بکند.

 ما ناظرانی مثل شورای نگهبان داریم که اگر قاضی برای این کار می‏خواستیم انتخاب کنیم، بهتر از اینها نمی‏توانستیم پیدا کنیم. مجلس هم، خودش که مرکز اصلی است، یک بار دیگر می‏آید و در آنجا رسیدگی می‏کند. ما خواهشی که از مردم داریم، از آنهایی که رأی دادند و رأی آنها به حد نصاب لازم نرسیده و کاندیدایشان به مجلس نیامده است، فکر نکنند که دیگر تا دوره بعد که می‏رسد، باید با هم درگیری و اختلاف داشته باشند. آن آقایانی که رأی نیاوردند به دوستان خود بگویند که تا انتخابات بعدی صبر کنند و مشاجره نباشد.

 از نماینده ها انتظار داریم که به فکر انتقام‏گیری از کسانی که در تبلیغات، علیه آنها کار کردند، نباشند. به فکر از بین بردن مسؤولانی که در جریان انتخابات با آنها همکاری نکردند، نباشند. حالا همه ما، صاف و سالم، بیاییم و برای مردم خدمت کنیم. این مردم خوبی که به هر حال، در طول این 9 سال اثبات کردند که وفادار به انقلاب، ایثارگر و در خدمت انقلاب هستند. فرقی هم نمی‏کند.

 بنده به عنوان یک نماینده مجلسی که هشت سال در مجلس بودم، عرض می‏کنم که جای خدمت کردن فقط در مجلس نیست؛ در همه جا می‏شود خدمت کرد. امروز اگر کسی برای این انقلاب و به خاطر خدا بخواهد خدمت کند، راه بسته نیست. حداقل برای آنها این جبهه است که برای همه ما باز است که آنجا بهترین جهاد و بهترین خدمت است. کسانی که می‏خواهند خدمت کنند، می‏توانند همه جا بروند. آخر، ما که برای دنیا مدعی نیستیم؛ البته آدم خیلی هم قبول ندارد. بالاخره، دنیا و آخرت مخلوط می‏شود. اما واقعاً اگر آدم بخواهد برای آخرت خدمت کند، یک جا نشد، یک جای دیگری می‏رود و خدمت می‏کند. شما اهل قلم، اهل تعلیم و اهل اطلاعات فراوان هستید و کسانی که در مجلس بودند، تجربه چهار ساله آنها می‏تواند به درد این جامعه بخورد و می‏آیند خدمت می‏کنند. ما امیدواریم که دیگر از این به بعد، تلخی دوران مشاجرات انتخابات در جامعه ما نباشد. ان‏شاءاللَّه به نصایح حضرت امام توجه شود.

 مسأله دیگری که داریم، مناسبت »هفته مخابرات« است. یکی از موارد موفقیتهای بعد از انقلاب، خدماتی است که همین دستگاههای مربوط به ارتباطات در وزارت پست، تلگراف، تلفن و سایر دستگاههای مخابراتی انجام داده‏اند. این برای شما افتخارآمیز است که در حال جنگ با این سرعت، به طرف داشتن ارتباطات وسیع‏تر از راه دور رسیده باشید.

 در زمان پیش از پیروزی انقلاب که 36 میلیون نفر جمعیت در کشور بوده است، ما برای هر 46 نفر یک تلفن داشتیم، این نکته خیلی ظریفی است و امروز که پنجاه میلیون نفر جمعیت داریم، برای هر 22 نفر یک تلفن داریم؛ یعنی هشتصد هزار شماره تلفن، امروز به دو میلیون و چند صد هزار شماره رسیده است.

 می‏دانید که در حال جنگ، تهیه این ابزار که خیلی از چیزهای آنها هم وارداتی است، بسیار مشکل است. قسمت زیاد اینها را خود آقایان متخصص ساخته‏اند و الان خودکفا شده‏ایم. اما هنوز قسمتهای زیادی هم وارداتی است که برای ما ارزبر است. به هر حال تلفن چیز بسیار سالمی است. تلفن گاهی کار یک ماشین را برای آدم با سرعت انجام می‏دهد. گاهی به خاطر نبودن تلفن، آدم ناچار است داخل خیابان برود و تاکسی بگیرد، چقدر وقت مصرف کند، تا خودش را به تلفن برساند. در حالی که با تلفن در خانه، کارش را به سرعت و سلامتی می‏تواند انجام دهد. اگر آقایان موفق شوند طوری این را توسعه دهند که سراسر کشور به راحتی بتواند همیشه از تلفن استفاده کند، صرفه‏جویی بسیار زیادی در بسیاری از مسایل شده و سالم‏سازی جامعه نیز هست.

 در گذشته، گویا تا آخر دوران رژیم پهلوی حدود هفتاد شهر تلفن داشتند و امروز بیش از ششصد شهرتلفن دارند و وسایل ارتباط با خارج از کشور و تلکسها و چیزهای فراوانی که ما داریم، افتخارآفرین است. ما از همه افراد فنی و خدماتی که این خدمت را در دوران انقلاب کردند، تشکر می‏کنیم. ان‏شاءاللَّه روزی را ببینیم که مردم، منتظر گرفتن تلفن نباشند.

 مناسبت دیگر، هفته »دانشگاه آزاد اسلامی« است. اولاً به عنوان یکی از خدمتگزاران این دانشگاه از مجلس شورای اسلامی تشکر می‏کنم که با تصویب یک ماده واحده، مشکلات فراوانی رااز سر راه این دانشگاه و دانشجویان برداشته است و مسیر همواری برای این حرکت عظیم علمی، اسلامی و انسانی درست شده است. همچنین از مردم تشکر می‏کنم که فوق‏العاده توجه کردند و آن قدر امکانات در اختیار این دانشگاه می‏گذارند که مسؤولان دانشگاه نمی‏رسند به خواسته‏های مردم جواب دهند. امروز، بیش از هشتاد و پنج دانشکده - واحد در سراسر کشور وجود دارد که دانشگاه آزاد اسلامی تأسیس کرده است و عمدتاً مردم اینها را تأسیس کرده‏اند. خودشان آمدند، زمین و ساختمان تهیه کردند و مخارج یک مدت آن را سرمایه‏گذاری کردند و دعوت کردند که اینجا را بیایید اداره کنید. آقایان رفتند و دارند اداره می‏کنند.

 تقریباً صد و بیست هزار دانشجوی تمام وقت دارد. شما ببینید، بعد از پنجاه سال که از عمر آموزش عالی در کشور ما گذشته است، از سال 1313 که دانشگاه در ایران تأسیس شد تا سال 57 که انقلاب شد، رقم دانشجویان حدوداً کمی بیشتر از همین رقم رسیده بود و اینها در ظرف سه چهار سال بدون اینکه هیچ کمکی از دولت بگیرند و از بیت‏المال استفاده کنند، موفق شدند که این رقم دانشجو را زیر پوشش بیاورند. افراد منصف قبول دارند که دانشجوهای دانشگاه آزاد اسلامی خوب درس می‏خوانند و یکی از جاهایی است که بچه‏های مردم دارند حسابی درس می‏خوانند؛ آن هم در شرایطی که ما بیش از پانصد هزار داوطلب داریم. شاید اگر امید موفقیت بود، این پانصد هزار نفر، یک میلیون می‏شد؛ چون مردم می‏دانند خیلی‏هایشان موفق نمی‏شوند، نمی‏آیند اسم بنویسند. خوب، وقتی که ما نیاز به این همه دانشگاه داریم و خود مردم با پول خودشان و امکانات خودشان دارند این راه را باز می‏کنند و با خرج خودشان اساتید را می‏آورند و به آنها درس می‏دهند، این کار، خیلی با ارزش است.

 حدود سی هزار نفر از کارکنان دولت علاوه بر صد و بیست هزار نفر که عمدتاً عضو آموزش و پرورش هستند، دارند دوره آموزش ضمن خدمت می‏بینند که اینها مراحل بالای تحصیلی را به دست می‏آورند. حدود پنجاه هزار نفر در کلاسهای تک درس معیّنی دارند درس می‏خوانند و مراتب بالا را تحصیل می‏کنند و این اول کار است.

 وزارت آموزش عالی یک جزوه بسیار خوب و گویایی منتشر کرده و اثبات نموده است که در هر شهری که یک دانشکده تأسیس شود، سطح علمی و سطح زندگی مردم را بالا می‏آورد؛ چون دانشجویان، افراد منورالفکر، آزاد و در سنین مؤثری هستند که وقتی با مردم آمیزش داشته باشند بر روی زندگی مردم تأثیر می‏گذارند. خیلی از اینها فنی هستند که کارهای فنی شهر را بالا می‏برند؛ خیلی در زمینه ادبیات مهارت دارند که کارهای ادبی راانجام می‏دهند. یک دانشکده در یک شهر دورافتاده، بهترین وسیله تکامل آن شهر می‏شود. آموزش عالی، خودش، به فکر افتاده است که این را توسعه بدهد و امیدواریم به روزی برسیم که بچه‏های ما وقتی از دبیرستان بیرون می‏آیند، غصه اینکه چگونه آموزش عالی خود را برگزار کنند، نداشته باشند. و این دانشگاه می‏تواند یکی از این ابزار باشد.

 البته باید حرکت بیشتری انجام شود و بنده به مسؤولان این دانشگاه توصیه می‏کنم که سعی کنند از لحاظ علمی، اخلاقی و سایر شرایطی که یک دانشجو دارد، این دانشگاه را در سطحی نگه دارند که در دنیا به عنوان یک دانشگاه معتبر قابل پذیرش باشد. قدم بعدی ما باید این باشد که دانشگاه آزاد اسلامی را به صورت یک دانشگاه بین‏المللی در بیاوریم که از سایر کشورهای اسلامی هم بیایند و در اینجا تحصیل کنند، یا اینکه ما برویم آنها را آموزش دهیم.

 مسأله دیگری که در مناسبات داریم، مسأله لبنان است که متأسفانه ما روزهای تلخی را در لبنان شاهد هستیم. شیاطین، به خصوص از قدرت و عظمت شیعه و مسلمانان انقلابی در لنبان به وحشت افتاده‏اند و به فکر متزلزل کردن صفوف یکپارچه نیروهای اسلامی هستند.

 ما الان چند روز است که شاهد درگیری مسلحانه بین افراد »حزب‏اللَّه« و »حرکت امل« هستیم که هر دو از شیعه هستند و آدم می‏خواهد به جای اشک، خون گریه کند. مسلمانها در شرایطی که میدان جهاد با اسرائیل باز است، میدان جهاد با فالانژها، آمریکا و صدامیان باز است، تفنگهایشان را بر روی هم بگیرند و خون همدیگر را در شهرهای مظلوم و مخروبه لبنان باز هم بیشتر به زمین بریزند! این همه که ما تلاش کردیم و هیأتها را فرستادیم و خون دل خوردیم، هنوز هم می‏بینیم گاهی شیاطین از گوشه و کنار تیراندازی می‏کنند و نمی‏گذارند این میدان باز شود.

 رسالت اصلی حزب‏اللَّه در لبنان مبارزه با اسرائیل است. نباید پای حزب اللَّه را به مسایل داخلی لبنان بکشند. حرکت امل، هم وظیفه دارد با اسرائیل بجنگد و هم در داخل لبنان باید شر فالانژها را که مثل سرطان به جان مردم لبنان افتاده‏اند، کم کند. چرا جوانان مسلمان و شیعه علیه هم و چرا فلسطینیها علیه یکدیگر باشند؟ دو اردوگاه فلسطینی از دور و نزدیک دارند همدیگر را می‏کوبند، دشمن اصلی آنها (اسرائیل) هم چند کیلومتر آن طرف‏تر دارد مردمشان را این جور تحت فشار قرار می‏دهد؛ تعجب است که چرا این جور می‏شود؟!

 ما انتظار داریم که رهبران حزب‏اللَّه، مسؤولان امل، برادران سوری ما و سایر علمایی که در آنجا هستند، تلاش کنند و جلوو این خونریزیها را بگیرند و آنها متحد شوند و در مقابل تهدیدهایی که از خارج و داخل لبنان می‏شوند، لبنان را به طرف آرامش و اسلامی شدن حرکت دهند.

 از دیگر مناسبتهای هفته آینده، سالگرد تخریب بُقاع متبرَّک در مدینه منوّره و کل حجاز است. وقتی سعودیها سر کار آمدند، یک جنایت بسیار عظیمی کردند که بسیاری از بقعه‏های تاریخی صدر اسلام و تاریخ اسلام را که در حجاز بود، منهدم کردند؛ من جمله قبور مشرّفه‏ای که در مدینه بود و بارگاه و تشکیلات داشت. در قبرستان بقیع وضع را آن طور درآوردند که شما رفتید و دیدید. فقط مقبره ائمه ما نیست. بسیاری از بزرگان صحابه، آثاری در آنجا داشتند که آنها تخریب شده است. آن قدر در اطراف مدینه آثار ارزشمند از زمان پیغمبر باقی مانده بود، خانه‏هایی که در آنها مثلاً بزرگانی مثل حضرت حمزه و دیگران زندگی می‏کردند، نگه داشته شده بود، آنها را تخریب کردند. رفتند قبر حضرت پیغمبر را خراب کنند که دیگر مردم یکپارچه طغیان کردند و آنها نتوانستند این کار را بکنند.

 در مکه آثار بسیار باارزشی از دوران پیغمبر بجا مانده بود و خانه‏هایی که در آنجا جلسات سرّی داشتند و همچنین جایی که شکنجه شده بودند و یا محصور شده بودند، همه اینها محفوظ بوده است و اینها تمام این آثار را از بین بردند؛ آن هم به اسم یک نوع روشنفکری کاذبی که یهودیها در مغز اینها ایجاد کرده بودند. امروز سرزمین حجاز فاقد بسیاری از آن آثار تاریخی است؛ من جمله، آثار قبور شهدا که ما امیدوار هستیم یک روزی برسد که مردم حجاز موفق شوند این آثار را بازسازی کنند. و این نخواهد بود، مگر اینکه شر این شیاطینی که الان اینجا به دستور شیطان بزرگ حکومت می‏کنند از سر مردم کنده شود.

 مسأله مهمتر ما، مسأله جنگ و شرایطی است که هم اکنون بر ما حاکم است. من تأکید دارم، ملت ما این قسمت از صحبتی که الان عرض می‏کنم با دقت توجه کند. سرنوشت ما، آینده انقلاب و عظمت اسلام در حرکاتی نهفته است که ما در این مقطع داریم.

 خوشبختانه، رزمندگان ما در جبهه زودتر از ما به اهمیت موقع و شرایط جاری پی بردند و با عملیات سریع و برق‏آسای بیت‏المقدس 6 که درنوع و حد خودش از عملیات نادر و کم‏نظیر ما بوده است، یک جواب مناسبی در این شرایط به آمریکا و بعث عراق و ارتجاع منطقه دادند.

 آن ارتفاعات سر به فلک کشیده‏ای که آنجا بود، ادامه ارتفاعات »گوجار« که معروف به ارتفاعات »شیخ محمد« و این طرف‏تر ارتفاعات »آسوس« است، همه آنهایی که اهل جغرافیای نظامی هستند، می‏دانند که این ارتفاعات در کردستان عراق دست هر کس باشد، او حرف آخر را در منطقه می‏تواند بزند.

 بعد از فشارهایی که عراقیها آورده بودند و نیروهای کرد عراقی را از غرب این ارتفاعات که مدتها آنجا با عراق مبارزه می‏کردند، عقب زدند، اگر این ارتفاعات را عراقیها می‏توانستند حفظ کنند، برای آینده جنگ دشواری درست می‏کرد. نیروهای ما با یک حمله سریع در ظرف یک شب، حدود 25 کیلومتر از اراضی را آزاد کردند که عمده آن همین ارتفاعاتی بوده است که در این فصل، هنوز مملو از برف است که شما بخشی از آن را در فیلمها دیدید. اگر فیلمها کم بوده است، علت این است که فیلم‏بردار به آسانی نمی‏تواند از آنجا بالا برود و تدارک آن بالا کار آسانی نیست. از دست عراقیها درآوردند و سپس یک روز نبرد شدید داشتند که عراقیها ناجوانمردانه از همه امکانات شیمیایی که داشتند، استفاده کردند؛ ولی رزمندگان ما در آن ارتفاعات 2600 متری عظیم، خم به ابرو نیاوردند و استقامت کردند و امروز مستقر هستند. شما از بالای آن ارتفاعات همان طور که در فیلم دیدید، سد »دوکان« یکی از مهمترین سدهای عراق است و مثل سد در بندیخان از آبهای ایران ارتزاق می‏کند، این سد هم‏اکنون زیر پوشش رزمندگان ماست و عراق می‏داند آنجا چه خبر است. ما از این عزیزان رزمنده تشکر می‏کنیم که لازم بود یک چیزی به آمریکا و صدام بگویند که آنها با بهترین زبان این حرف را زدند.

 شما به طور کلی بدانید که استکبار جهانی برای حفاظت از سرمایه‏هایی که در منطقه دارد و مصالحی که اینجا به دست عمال خاصی سپرده است، حداکثر تلاشش را خواهد کرد و هر مقدار ما فشار و حضور قدرتهای بزرگ را در خارج بیشتر ببینیم، این دلیل بر این است که آنها منافعشان را در معرض خطر بیشتری می‏بینند. این بهترین سند است.

 بعد از پیروزی ما در والفجر 10 که انصافاً پیروزی عظیمی بوده است، آدم تا به منطقه نرود و وضع آنجا را نبیند، نمی‏تواند درک کند که آنجا چه کار بزرگی انجام شده است. دشمنان ما که با آن منطقه آشنا هستند، وقتی دیدند رزمندگان ما با آن سرعت و با آن صلابت، هزار کیلومتر از ارزشمندترین اراضی عراق را با این آسانی از چنگ صدامیان درآوردند، متوجه شدند که باید بیش از این در منطقه، حضور داشته باشند. من، خودم، در موقع عملیات آن نزدیکیها بودم؛ ولی چند روز پیش، آخر ماه رمضان رفتم از نزدیک منطقه را دیدم.

 تشبیهی که می‏خواهم برای شما کنم، این است که اگر کسی بخواهد از این ارتفاعات البرز لشکرکشی کند و پایین بیاید و تهران را - البته حلبچه به اندازه تهران و ا ین مشکلات تهران نیست، منطقه را عرض می‏کنم - یا منطقه‏ای بین کرج و تهران را، 30 کیلومتر در 30 کیلومتر، از ارتفاعات پر از برف و سنگلاخ، بدون جاده البرز پایین بیاید، نیرو بیاورد و اینجا را تصرف کند، با تانک، توپ، شیمیایی، هلی‏کوپتر و هواپیما مبارزه کند و آنجا را تصرف نماید، شما ببینید چه کاری است و چقدر دشوار است!

 جاده نبوده است، بعد از اینکه یک ماه یا بیشتر گذشته است، جاده کشیدند و واحد مهندسی کار کرده است. وقتی که ما می‏خواستیم به آنجا برویم، ماشینهای مجهز هم همراه ما بود، واقعاً دشوار است که انسان از این ارتفاعات در شرایط عادی که اسکورت هم می‏شدیم، خودش را به پایین برساند. مثل این »دربند« که شما مثلاً گاهی برای کوهنوردی از آن قله ها بالا می‏روید، از این طور جایی، تراکتورها و امکانات دیگر با پیشتازی بولدوزرها و لودرها و چیزهای دیگری که جاده‏های کوهستانی احداث می‏کردند، خودشان را به پایین رسانده‏اند. من چند تا دره مثل این دره دربند را عبور کردم، همین گونه سر سبز و پر از درخت، رودهای عظیم که از ایران به آن طرف می‏رود و اشجار میوه و اشجار زینتی پیچ در پیچ تا به دشت برسد و دشت هم از لحاظ سرسبزی غوغاست.

 امکانات کشاورزی زیادی نیز اطراف این دشت است و از هر طرف که ما می‏خواستیم برویم، باید خودمان را از ارتفاعات به دشت برسانیم؛ فرماندهان بزرگوار سپاه پاسداران آنجا را با حمایت نیرومند نیروی هوایی ارتش و هلی‏کوپترهای هوانیروز و توپخانه ارتش با یک حرکت هماهنگ گرفتند. انصافاً آمریکا، شوروی، انگلستان، فرانسه و خود صدام حق داشته‏اند که بترسند.

 ما خودمان که فکر می‏کنیم، اگر جای آنها بودیم، باید به فکر بیفتیم که اگر ایرانیها بتوانند چند مورد از این گونه عملیات را به اجرا درآورند و پشت سر هم باشد، حساب حزب بعث عراق تمام است و این برای استکبار غرب و شرق می‏تواند یک فاجعه باشد. لذا ما می‏بینیم که یک تحولی در حضور استکبار در منطقه پیدا می‏شود. اینها یک دفعه افتضاحاتی را تحمل می‏کنند که در شرایط عادی نباید این افتضاحات را تحمل کنند. اولین افتضاح همان فاجعه بمباران شیمیایی منطقه حلبچه بود. این اتفاقی که افتاد، بسیاری از خبرنگارها، مفسران و ناظران، این را به حادثه‏ای مثل هیروشیما و امثال آن تشبیه کردند. البته این بمب اتمی نبود؛ ولی قساوت صدام نسبت به مرم خودش که به آن شکل بروز کرده است، در مقایسه با قساوت آمریکا نسبت به ژاپن که داشت علیه آنها می‏جنگید، فضاحت بیشتری داشت. عجیب‏تر این است که دنیای غرب با همه وجودش فهمید که این جنایت، خیلی عظیم است و در رسانه‏های غربی هم آمد.

 من همین دیروز یک مقاله از مجله »آفریقای جوان« خواندم. خبرنگار این مجله، یک مقاله ادبی جالبی در رابطه با فاجعه حلبچه نوشته بود که در پاریس منتشر شده است و طبعاً یک چنین مقاله‏ای در یک محیط سالم می‏تواند محیط را منفجر کند؛ یعنی اگر واقعاً موضع گیری منفی نبود، اگر خیانت و طرفداری بی‏حساب از یک طرف و غرض و مرض در کار نبود، این مقاله کافی بود که جامعه پاریس را منفجر کند.

 این مقاله یک قدری این صحنه را - کیفیت شهادت بچه‏ها، زنها و پیرمردها را در خیابانها، سردابه‏ها، لب استخرها، در رودخانه‏ها، در شیارهای کوه و ماشینها - خوب مجسم کرده است. منظره را، هم شاعرانه و هم به صورتی که انسان را تکان می‏دهد، نوشته است؛ آن طور که این اهل قلم می‏توانند کار کنند. البته این مقاله را به عنوان نمونه می‏گویم. فیلمها از این گویاتر بود و در همه جا منتشر شد، به طوری که ما در کشور خودمان کمتر از این فیلمها منتشر کردیم؛ برای اینکه واقعاً اعصاب کش بود؛ ولی به دست آنها آمد و منتشر کردند.

 اگر غربیها و شرقیها یک ذره‏ای انسانیت در وجودشان بود، در مورد این حادثه یک اقدام جدی می‏کردند. خیال می‏کنم هیچ‏وقت سازمان ملل، شورای امنیت و حکومتهای حامی صدام نمی‏توانند این افتضاح را از سر خودشان دور کنند. این لکه ننگی که به دامن اینها چسبیده است، تا گور همراه اینها خواهد رفت و تاریخ اینها را آلوده می‏کند که این جور سکوت کردند.

 بعد از هفته‏ها شورای امنیت یک بیانیه‏ای داد که در منطقه حلبچه، سلاح شیمیایی به کار رفته است. خیلی بزرگواری فرمودند، چیزی را گفتند که مردم دیگر تا به حال نشنیده بودند! خاک بر سر شما! با این ادعای داوری که می‏خواهید برای مردم دنیا کنید. دنیای استکباری این افتضاح را تحمل کرده است. من نمی‏دانم چه طور اینها در آینده می‏خواهند پیش ملتهایشان و در میان افکار آزاده دنیا سربلند کنند و بعداً دم از انسانیت بزنند؟!

 افتضاح دیگری که به خصوص آمریکاییها تحمل کردند و هنوز هم تحمل می‏کنند، در خلیج‏فارس و مسأله فاو است. ما یک خسارت عمده‏ای داشتیم که به خاطر ادله‏ای که بعداً در شرایط مناسب‏تر خدمت ملتمان عرض خواهیم کرد، فاو را در همین شرایط از دست دادیم؛ البته این شیرینی را از کام صدامیان و حامیانش بیرون خواهیم کشید.

 ولی مسأله فضاحتی که به خصوص غرب و ارتجاع دارند در خلیج‏فارس در رابطه با حفظ صدام مرتکب می‏شوند، واقعاً عجیب و غریب است که من حالا نمونه‏هایش را می‏گویم و آخرین آن، همین قضیه حمله به » لارک « است. یک چیز بسیار عجیبی است. من نمی‏دانم، آقای ریگان و خانم تاچر که دستشان در این ماجرا بوده است، به ملت خود و مردم آینده، چه خواهند گفت؟

 البته شاید آنها یک روزی صریح بگویند که ما برای حمایت از منافع خودمان باید این کار را می‏کردیم. و شاید ملت آنها که عادت کرده‏اند به اینکه منافع حیاتی‏شان را در کشورهای دیگر حفظ کنند، برایشان منطقی باشد؛ اما مردم آزاده دنیا این را بدانند که آمریکا چرا به این منطقه آمده است.

 خوب، دایماً ادعا می‏کند و می‏گوید برای تأمین امنیت آبراه و کشتیها آمده‏ایم. او می‏داند که هربار عراق یک کشتی را بزند، بالاخره در مقابلش یک کشتی دیگری - حالا با هر چیزی که ما اسمش را تیر غیب گذاشتیم - زده می‏شود؛ یعنی نمی‏شود عراق یک کشتی را بزند و یک کشتی دیگری زده نشود. تا به حال که نشده است.

 با آن مقدمه‏ای که درست کرده بود و گفته بود که ما از این به بعد از کشتیهای بی طرف حمایت می‏کنیم، اگر صادق باشند و واقعاً خواهان امنیت در منطقه باشند،آیا باید کمک کنند که عراق بیاید، کشتیهای ما را بزند؟! یا نه؟ از بچه‏های شش ساله‏ای که به کودکستان رفتند، اگر ما این سؤال را کنیم، جواب آنها روشن است. به پیرمردهای سالخورده هم بگوییم، همین جواب را می‏دهند و هر آدم عاقل دیگری نیز همین نظر را دارد.

 اگر شما برای امنیت آمده‏اید، راه امنیت روشن است. ما می‏گوییم راه امنیت این است که شما به عراق بگویید نزند. عراق که نوکر و تحت‏الحمایه شما است، عراق که اگر پول عربستان و کویت و بندرهای اینها و نیز بندرهای اردن و ترکیه و جاده‏های اینها و آواکسهای شما و حمایتهای تبلیغاتی شما نباشد، نمی‏تواند سر پا بماند.

 شما می‏دانید و ما هم می‏دانیم که می‏توانید به عراق دستور دهید و او اجرا می‏کند. راه راحت را انتخاب نمی‏کنید که به عراق بگویید نزن تا امن شود. خوب، شما می‏گویید ما نمی‏خواهیم دست عراق را ببندیم. تا اینجا ممکن است بتوانید افراد را گول بزنید. قدم دوم، آیا شما باید با عراق همکاری کنید که او کشتیها را بزند؟ تا به حال می‏گفتید نه، ولی در قضیه لارک روشن شد که شما حمایت کردید، آن هم با اعترافات خودتان. آنچه ما می‏گفتیم، شما منکر شدید.

 ما با گوش خودمان شنیدیم، خلبانهایمان و کاپیتانهای کشتیهایمان شنیدند که ناوهای آمریکایی با هواپیماهای عراقی ارتباط برقرار کرده بودند و می‏گفتند این موقع مناسب است، بیایید.

 الان ما رادارها را کور کردیم، الان ما رادیو ها را پارازیته کردیم. ما اینها را شنیدیم و گفتیم؛ اما شما قبول نمی‏کنید؛ اما خودتان اعتراف کردید. وزارت خارجه انگلستان رودست خورد. خواست ظاهر را حفظ کند، سفیر عراق را احضار کرد، - چون یک کشتی که مورد حمله قرار گرفت، کشتی انگلستان بود - برای اینکه جلوی مردمش ظاهر را حفظ کند، به سفیر عراق اعتراض کرد که چرا کشتی ما را زدید. سفیر عراق گفت ما قبلاً هم به شما گفتیم، کشتیهایتان در آنجا نباشد. وزارت خارجه این موضوع را رسماً اعتراف کرد، وزارت خارجه اعتراف کرد که عراق قبلاً به ما اطلاع داد؛ ولی ما مسأله را جدی نگرفتیم. حالا معنی این چیست؟

 اینکه عراق قبلاً به انگلستان بگوید شما که ناوگان در خلیج‏فارس دارید و حمایت از کشتیهای خودتان می‏کنید، مواظب باشید، ما می‏خواهیم بیاییم و در آنجا عملیات کنیم، این موضوع چه رابطه‏ای را می‏رساند؟ بعد از این ماجرا آمریکاییها نیز اعتراف کردند.

 فرمانده ناوگان آمریکا اعتراف کرد و اسم ناو را نیز به زبان آورد. وی در نزدیکی محل بود و آن منظره را مشاهده می‏کرد. کشتی اسپانیایی در آنجا زده شد، کشتی انگلیسی و لیبریایی زده شد و عجیب این است خسارتهایی‏که خود غربیها از زدن کشتیها بردند به مراتب بیشتر از خسارتی بود که جمهوری اسلامی متحمل شد. در این مکان خسارتی که متوجه ما شده بود، بسیار کم بود. کشتیهایی که بیمه بودند، در بیمه‏های غربی بودند و هر خسارتی که خوردند به گردن آنها خورد. فقط یک کشتی در بیمه جمهوری اسلامی بود و بقیه خسارت وارده برکشتیهای دیگر از جیب آنها باید پرداخت شود و نفت آن کشتیها را نیز باید آن کشورها بپردازند. عجیب اینجاست که اینها خسارت را برای خودشان تحمل می‏کنند که به جمهوری اسلامی هم یک خسارتی بزنند. یک » جوالدوز « به خودشان می‏زنند که یک »سنجاق« به ما فرو کنند. و این امروز در دنیا یک سیاست است. این موضوع، ضعف اینها را می‏رساند. این موضوع، بن‏بست اینها را می‏رساند. الان، برای تمام دنیا روشن است که در اوپک عربستان و کویت نمی‏گذارند قیمت نفت بالا برود؛ برای اینکه جمهوری اسلامی ارز کمتری را به دست بیاورد. ضرر عمده را خودشان می‏خورند.

 ما نزدیک دو میلیون بشکه نفت می‏فروشیم، آنها نزدیک هشت میلیون بشکه می‏فروشند. آنها چهار برابر ما ضرر می‏کنند؛ ولی می‏گویند بگذارید ما ضرر کنیم که پول در جیب ایران نرود و در نتیجه نتواند جنگ را ادامه دهد. این نشان عجز و بدبختی آنهاست.

 همین عربها که ما می‏گوییم نفهم هستند، از این کارها می‏کنند و یا به آنها می‏گویند، بکنید. خود غربیها هم، همین سیاست احمقانه را انتخاب کردند. سه تا کشتی از آنها زده می‏شود و این همه آدم کشته می‏شود، عجیب است که این همه مردم لهستانی، فیلیپینی، نروژی در این جنایت کشته شدند و دنیای غرب خمود بی‏انصاف، خفه است؛ ولی یکی رادر یک جا مثلاً در لبنان ترور می‏کنند، اینها کل دنیا را پر از سر و صدا می‏کنند! چطور شماها توطئه می‏کنید و این طور ملوانان بیچاره و ضعیف خودتان را مظلومانه، زیر بمبها و آتش نفتها می‏سوزانید و در آب غرق می‏کنید. این برای افکار عمومی شما هیچ چیزی نیست؟!

 شما در این جنایات شریک هستید؛ اما یک گروه مظلومی از شماها در یک جایی انتقامش را می‏گیرد، شماها یکدفعه، دنیا را پر از سر و صدا می‏کنید که چه شده است؟! پیداست که شماها انسانهایی هستید که دیگر خداوند نمی‏تواند هدایتتان کند و استعداد هدایت الهی را ندارید و همان مرگی که حضرت امام فرمودند، برای شماها مناسب است.

 نتیجه صحبتها این است که ما ده سال داریم برای انقلابمان جانفشانی می‏کنیم و هشت سال است که برای دفاع از اسلام داریم می‏جنگیم و عزیزترین فرزندانمان را به خاطر حمایت از اسلام در این راه می‏دهیم. نقطه بسیار حساسی پیش آمده است و دشمن در خطر جدی قرار گرفته است و حامیانی که چهره‏شان مخفی بود، چهره‏هایشان را علنی کردند. آمریکا به طور رسمی با ما وارد جنگ شده است و در فاو و خلیج‏فارس با ما جنگیده است؛ با موشک و هواپیما با ما جنگیده است و امکانات اطلاعاتی و تدارکاتی فراوانی را در اخیتار عراق قرار می‏دهد و با صراحت هم این مسأله را می‏گوید.

 ملت ما حاضر نیست که هشت سال جهاد خودش را با این تهدیدها، ارعابها و هیاهوها از دست بدهد. ما باید آماده باشیم. اگر ما آماده باشیم و در هر لحظه‏ای که مناسب بود، جواب مناسب را به همان اندازه‏ای که ایجاب می‏کند، بدهیم، همان طوری که بچه‏های ما در بیت‏المقدس 6 به محض ضرورت یک عملیات، اقدام کردند، دشمن به فکر می‏افتد، ملت آمریکا به فکر می‏افتد.

 شاید آقای ریگان به فکر نیفتد، الان او آخر عمر سیاسی‏اش است و زیاد روی این مسایل حساب نمی‏کند؛ ولی ملت آمریکا باید بداند که جنگ با ملتی مثل ملت ایران برای ملت آمریکا بسیار گران تمام خواهد شد. اگر این جنگ توسعه پیدا کند، یکی از واردات آمریکاییها جنازه‏های کشته شده‏های آمریکایی است که از سراسر دنیا به آمریکا وارد خواهد شد.

 ما مایل نیستیم از چنین وضعی استقبال کنیم؛ ولی شما دارید به ما تحمیل می‏کنید. ما حق خودمان را می‏خواهیم. ما راه روشن جلوی پای شما گذاشتیم، گفتیم بیایید یک مسأله روشنی را که مثل روز، روشن است، بپذیرید.

 چند روز پیش »آقای مورفی« رسماً گفتند که اگر سؤال کنند، اول کدام ارتش وارد کشور دیگری شده است، همه می‏دانند که عراق وارد ایران شده است. مگر تجاوز، چیزی غیر از این است؟! بعد هم یک سؤال موذیانه‏ای مطرح می‏کند که باید در ریشه‏های جنگ بحث شود. خیلی خوب! بحث شود، ما از آن بحث ابایی نداریم.

 باز همه دنیا می‏دانند که ملت ایران انقلاب کرده بود و داشت ارتشش را تصفیه می‏کرد و آماده مبارزه و طالب جنگ نبود. اگر حوادثی در مرز یا جای دیگر اتفاق افتاده است، نمی‏تواند به حساب جنگ طلبی ایران گذاشته شود و این محاسبه هم آسان است. خوب، ما راه روشنی را پیش پای شما گذاشتیم. این چیزی را که دارید اعتراف می‏کنید، به طور رسمی در احکام شورای امنیت بیاورید و عراق را به عنوان متجاوز معرفی کنید. بعد بگویید؛ چند نفر عاقل منصف - نه مثل آنهایی که درباره حلبچه قضاوت کردند - بنشینند و بحث کنند و بگویند حال با این متجاوز چه کار کنیم. راه به این آسانی. شما اگر ریگ در کفشتان نیست، اگر خائن و جنگ‏افروز نیستید و اگر منافعی در این درگیریها ندارید - که دارید - بیایید و این راه را انتخاب کنید.

 چرا این قدر کج‏رفتاری می‏کنید و این قدر پرمدعا با افکار عمومی برخورد می‏کنید که مردم را گمراه کنید. راه روشن است؛ ولی شما گمراه هستید. شما حق را نمی‏خواهید به صاحب حق بدهید و ملت ما تصمیم گرفته است حق خودش را بگیرد و ما تا موقعی که حتی یک نفر داشته باشیم که تفنگ به دست گیرد، از پای نخواهیم نشست.

 ملت ما ثابت کرده است که مرد جنگ است. دخالت آمریکا فقط همین مسأله خلیج‏فارس و آن طور چیزها نیست. در داخل کشور هم عوامل رسمی و غیر رسمی‏اش به فکر تضعیف کردن بُنیه مردم و روحیه مردم هستند. یکی از نمونه‏هایش که ما اخیراً در خیابانها می‏بینیم، این حالتی است که بعضی از خانمهای بی‏بند و بار به خودشان گرفته‏اند. آنها پررویی را به جایی رسانده‏اند که در شرایطی که ملت ما این گونه برای اسلام فداکاری می‏کند و در مملکتی که به آنها خدمت می‏دهد، شؤون اسلامی را مراعات نمی‏کنند.

 من به آنها اخطار می‏کنم که ملت، این چیزها را تحمل نمی‏کند. اگر می‏بینید گاهی برخوردها را ضعیف می‏کنند، برای آزمایش است؛ برای اینکه ببینند شماها چقدر به این راه صحیح تن دادید و تا چه حد آماده هستید که همراه ملت باشید. من نصیحت می‏کنم، خودتان رابی‏جهت به زحمت نیندازید. اگر فردا باز فشاری از طرف حزب‏اللَّه احساس کردید، دیگر از ما گله نکنید.

 من بارها از همین تریبون نماز جمعه به بچه‏های حزب‏اللهی نصیحت کردم که یک مقدار مدارا کنند؛ ولی مثل اینکه دیگر شما اهل مدارا نیستید. شما از این برخوردهای لطیفی که می‏شود، سوء استفاده می‏کنید، تا جایی که دشمنان خارجی را خوشحال کردید که آنها این کار شما را در تحلیلهایشان یک حرکت سیاسی نام بگذارند. البته ما می‏دانیم که شما بی‏بند و بارها اهل سیاست نیستید. شما سیاست سرتان نمی‏شود. شما هم مثل آن قاچاقچیها و گرانفروشها و محتکران هستید که ته دلتان با این انقلاب، سازگار نیست و این اخلاق و راه صحیح را نمی‏پسندید. بالاخره یک روزی جمهوری اسلامی به حساب کسانی که در این شرایط می‏خواهند از پشت خنجر بزنند، خواهد رسید.

 »اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/

 قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَّمَدُ/ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یوُلَدْ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ«.

ویدئوها

صوت

تصاویر ضمیمه