خطبه اول
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُللَّهِِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ الِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم،
»وَلاتُعْجِبْکَ اَمْوالُهُمْ وَ اَوْلادُهُمْ اِنَّما یُریُداللَّهُ اَنْ یُعَذِّبَهُمْ بها فیِ الدُّنْیا وَ تَزْهَقَ اَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونْ«، »عِبادَاللَّه اُوصیکُمْ بتَقْوَیاللَّه«.
یک بخشی را در ادامه بحث ویژگیهای نفرتانگیز و مضر مستکبران مطرح میکنم که در بیانات حضرت امام در عید سعید فطر به طور اشاره آمد. حضرت امام در اواخر صحبتشان به نکتهای اشاره فرمودند. و با توجه به اینکه این نکته انعکاس جهانی داشت و تقریباً در همه کشورها به گونهای در رسانههای جمعی راه پیدا کرد، اما نه شنوندگان و نه آنهایی که این نکته را منتقل کردند، عمق و اهمیت این نکته را متوجه نشدند و احیاناً به صورت یک مزاح تلخ تلقی شد. این نکته در رسانههای داخلی آمریکا منعکس شد؛ اما کسی زحمت این را به خود نداد که امام چه منظوری را در بیان این مطلب به دنبال داشتند.[t1] حضرت امام به یکی از اصلهای مهم قرآنی - اسلامی و یکی از سنتهای مهم آفرینش در جوامع انسانی اشارهای فرمودند.
حضرت امام به طور موجز فرمودند که بهترین دعا برای افرادی امثال ریگان و عوامل او، مثل صدام این است که خداوند برای آنها مرگ دهد. بعضیها فکر میکنند که فرمایش حضرت امام، دعا میباشد. این چه دعایی است که آدمی دعا کند که مرگ به آنها داده شود وآن هم چه دعایی برای ریگان، مگر ریگان مستحق دعاست و مگر آدمی برای ریگان دعا میکند؟! دو سؤال عمده در ذهن افرادی که از این اصل قرآنی مطلع نیستند، پیش آمده است و برخی نیز خیال کردند که این یک مزاح است.
در بحثی که داشتم و مطالبی که در دوران قبل از انقلاب در ویژگیهای مستکبران در زندان یادداشت کرده بودم، یک قسمتی دارد که در توضیح اظهارات اخیر حضرت امام مؤثر است و میباید این مطلب را در خطبهای عرض میکردم؛ ولی فکر کردم الان مناسب است که مطرح کنم. این یکی از مسایل مهم اجتماعی و یکی از تحلیلهای اساسی قرآن و یکی از تفسیرهایی است که در پدیدههای جهان و مخصوصاً آنچه که بر انسانها در رابطه با قدرتها، ضعفا و سلطهها میگذرد، وجود دارد که باید قدری آن را باز کرد.
یک عقدهای همیشه در دل مستضعفان و مؤمنان در طول تاریخ بوده است که ما این را از زبان انبیا در هزاران سال قبل میشنویم و قرآن نیز آنها را نقل میکند. اینها در دل خود قانع نمیشدند که چرا خداوند اجازه میدهد نعمتهای جهان، اهرمهای قدرت و اموال و امکانات در دست ستمگرانی مثل فرعون، نمرود و دیگر غولهای ظالم تاریخ بماند و مردم معمولی گرفتار اینها باشند. میبینیم حضرت موسی میگوید:
»وَقالَ مُوسی رَبَّنا اِنَّکَ اتَیتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَاَهُ زینَةً وَ اَموالاً فِی الحَیوةِ الدُّنیا رَبَّنا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبیلِکَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلی اَموالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلی قُلُوبهِمْ فَلا یُؤْمِنُوا حَتی یَرَوا الْعَذابَ الأَلیمَ«
خدایا! ما میدانیم که هر چه در جهان وجود دارد، صاحب آنها تو هستی. چطور این همه چیزها را به این ظالمین دادی که بر روی زمین فساد کنند و این گونه مردم مظلوم را گرفتار کنند؟! این مضامین در حرفهای حضرت نوح، ابراهیم و هود وجود دارد. نوعاً انبیا و مخصوصاً مردم قوم آنها این سؤال را با خداوند مطرح میکردند. همین حالا هم شاید خیلی از مردم این سؤال را دارند که چطور این همه قدرت و امکانات در دست افرادی مثل ریگان، صدام و دیگر ظالمین وجود دارد؟!
آیات بسیاری راجع به این موضوع در قرآن وجود دارد. من چندین آیه را که در زمان حضرت پیغمبر(ص) نیز این مطلب مطرح بوده است و معلوم میشود که برای مسلمانان نیز این سؤال مطرح بوده است، یادداشت کردم و برای شما میخوانم. البته شما همه اینها را شنیدهاید؛ ولی قصد من این است که کمکم به آن نکتهای برسم که حضرت امام فرمودند: »دعا این است«.
من میخواهم اثبات کنم که فرمایش امام، دعاست. حال این دعا مستجاب میشود یا نمیشود، من نمیدانم. اینکه قدرت، دست امثال ریگان باشد، نه برای خود آنها خیر است و نه برای جامعه و ملتها خیر است. اما چطور شده است که این قدرت و امکانات، دست اینها افتاده است؟ این یک قانون طبیعی در دنیاست. خداوند بشر را مختار، آزاد و مکلف آفریده است. این طور نیست که دست غیب الهی همیشه مشکلات مردم را با اعجاز حل کند؛ مشکلاتی که مردم با دست خودشان برای خودشان به وجود میآورند. اینکه امثال ریگان و پادشاههای خلیجفارس و نوکرانی مثل شاه حسین و شاه حسن به قدرت میرسند و مسلط بر اموال و اَنفُس مردم میشوند، در یک شب به وجود نیامده است و تقصیر یک نفر هم نیست؛ بلکه مجموعهای است که هم خود اینها مقصر هستند که راه طغیان را پیش گرفتند و هم مردم مقصر هستند که اجازه دادند اینها بر خودشان مسلط شوند و در مقابل طغیان اینها نمیتوانند نفس بکشند. اینها هم مستحق چنین دعایی نیستند.
اینها مستحق چنین معجزهای نیستند که خداوند نجاتشان دهد. این دعا است؛ ولی این دعا چه زمانی مستجاب میشود؟ باید گفت که زمینه استجابت این دعا باید از سوی خود مردم ایجاد شود.
اگر ما در سالهای 56 - 57 قیام نکرده بودیم و اگر در خیابانها وقتی جنازههای مردم را میدیدیم، به خانههایمان فرار میکردیم، غیرممکن بود که از شر خانواده سلطنتی پهلوی نجات پیدا کنیم. اگر فلسطینیان هزار سال دیگر بمانند و به امید اینکه یک دستی ازبیرون و از آستین درآید و کاری کند، نجات پیدا نخواهند کرد؛ اگر هم یک کشور خارجی بیاید و آنها را نجات دهد، تازه زیر سلطه آن کشور خارجی قرار خواهند گرفت و این گونه انسانها نجات پیدا نمیکنند. مردم باید، خودشان، به میدان بیایند. همین چند روزی که فلسطینیان برای نجات خودشان به راه افتادند، میبینیم که دنیا تکان خورده است.
اگر مردم عراق بخواهند منتظر بمانند که ما آنها را نجات دهیم، معلوم نیست. برفرض نجات پیدا کنند، سرنوشت بعدیشان چه میشود؟! هر جایی تا خود مردم دست به جهاد نزنند و تلاش نکنند، نجات پیدا نخواهند کرد. در همان جایی که حضرت موسی نزد خداوند، گله میکند که فرعون این اندازه قدرت دارد، تا بنیاسرائیل مبارزه نکرد، تا هزاران کشته نداد و تا آن همه شکنجه و مبارزه را پشت سر نگذاشت، فرعون در رود نیل غرق نشد و بنیاسرائیل نجات پیدا نکرد.
بنای سنّت الهی در تاریخ چنین است. خوب، حالا این سنّت این گونه پیش میآید که اگر اهرمهای قدرت، دست یک جریانی افتاد، استکبار روز به روز این قدرت را قویتر میکند و اهرم آن را محکمتر میکند و در نتیجه مستضعفان روز به روز ضعیفتر و ذلیلتر میشوند.
چندین آیه برای شما عزیزان میخوانم، تا ببینید آیا این امکاناتی که در دست مستکبران است، واقعاً نعمت خداوند است؟ ذاتاً اینها نعمت خداوند است؛ یعنی هر چیزی که در دنیاست، از نعمات الهی است. یکی از ویژگیهای استکبار این است که نعمتها در دست آنها تبدیل به نقمت و ارزشها در دست استکبارتبدیل به ضد ارزش میشود. اصولاً یکی از ویژگیهای جامعه استکبار زده و جامعه تفکیک شده به مستکبر و مستضعف، این است که باید از نعمتهای الهی به صورت نقمت و نکبت استفاده کند.
در سوره »توبه« خطاب به پیغمبر و مردم این گونه آمده است:
»وَ لا تُعْجِبْکَ اَمْوالُهُمْ وَ اَوْلادُهُمْ اِنَّما یُریدُ اللَّهُ اَنْ یُعَذِّبَهُمْ بما فیِ الدُّنیا وَ تَزْهَقَ اَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونْ«
اینکه کفار مستکبر امکانات و قدرت مالی بیشتردارند و عده زیادتری نسبت به شما هستند، مایه اعجاب شما نشود و خیال نکنید که اینها مطلوب خداوند هستند و خدا به اینها نعمت میدهد؛ نه، اینها عذاب خداوند، هم برای خودشان و هم برای هم رکابانشان است و در دنیا و آخرت نیز خسارت خواهند دید. اینها موقعی از دنیا میروند که برای ابد در عذاب و نکبت خواهند بود.
در سوره دیگری از قرآن، این مضمون به صورت دیگری آمده است:
»وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ اِلی ما مَتَّعْنا بهِ اَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیوةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ اَبْقی«
چشمانت به دنبال امکانات در دست مستکبرین نرود و تعجب کنی و خیال کنی که ارزشها در اختیار اینهاست؛ اینها ارزش نیست. اینها وسایل فنای اینها و افرادی است که از اینها اطاعت میکنند.
اگر سربازهای عراقی به خاطر حفظ رژیم صدام نمیجنگیدند، صدام نمیتوانست تداوم حیات داشته باشد. اگر مردم عربستان، کویت و عراق، همانند مردم ایران جلوی این نکبتها را میگرفتند، الان وضعشان این گونه نبود. اینها به مسیری افتادند که مستحق این بدبختی هستند.
قرآن کریم در آیه دیگری میفرماید:
»وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا اَنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسهِمْ اِنَّما نُمْلی لَهُمْ لِیَزْدادُوا اِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینْ«
مستکبرین و حامیان اینها فکر نکنند این مهلتهایی که خداوند میدهد، خیر و برکت است. این مهلتها ارزش نیست؛ این مهلتها روی محاسبات دقیق سنن الهی است. سنن الهی بر این قرار نگرفته است که هر قلدری در هر جای از زمین سر درآورد، فوری بر سرش بزند و در زمین دفن کند. سنّت الهی این است که به انسانهای مختار و آزاد، امکان و میدان دهد که شخصیت و شرایط وجودی و صلاحیتهای خودشان را به معرض نمایش گذارند و از آزمایش الهی سر در بیاورند. در همه ابعاد استکبار، این صدق میکند.
ملأ و اشراف، چه آنهایی که از لحاظ مال، قدرت و پُست امکاناتی دارند و یا با نیش قلم میتوانند تصمیمات مهمی گرفته و عملی کنند و چه آنهایی که امکانات علمی دارند و با معلوماتشان و فنی که در اختیار دارند، میتوانند برگُرده مردم فشار آورده و سوءِ استفاده کنند، و سایر شعبههای استکبار که میتوانند تعدی و طغیان کنند، این ارزشها که ذاتاً ارزش است، وسایل رشد و تربیت، آزمایش، حرکت و موتور مجموعه حرکت تکاملی خلق خداست و اینها در اختیار استکبار و ایادیشان قرار گرفته است و در تاریخ این سنّت الهی است. راه هم روشن است.
حالا کسانی که راه طغیان را انتخاب میکنند، خیال نکنند که این مهلت الهی برایشان نعمتی است؛ این مهلت در واقع عذاب و کیفر الهی است. حضرت امام این مورد را فرمودند. حضرت امام در بین سخنانشان فرمودند: »خداوند برای اینها مرگ دهد«، برای اینکه هر روزی که افرادی مثل ریگان زنده باشند، خودشان را به جهنم الهی نزدیکتر میکنند؛ همچنین ملت و آنهایی که تحت حاکمیت اینها هستند به فساد و نکبت نزدیکتر میشوند. هر روزی که عمر این دسته کوتاهتر شود، برای خودشان و حامیانشان میتواند نعمت الهی باشد.
نکته ظریف در این قضیه این است که تداوم طغیان، کیفرطغیان است. این نکته بسیار زیبایی در قرآن میباشد. شاید اذهان ساده نگر تنها کیفر طغیان را این میدانند که طاغی را از قدرتش به زمین بکشیم؛ ولی قرآن این را نمیگوید. میفرماید: »مهلت طغیان، کیفر طغیانگر است«. طغیان میدان پیدا میکند که یک طغیان دیگری اضافه کند، چون این طغیان تنها خودش نیست، تمام کسانی که دنبال این طغیانگر هستند و آن ملت را که این طغیان را تحمل میکنند در برمیگیرد. البته ممکن است شما به ذهنتان بیاید که خیلی خوب! طغیانگر مقصر است، اما مردم مظلوم چه؟
جوابش این است که مردم مظلوم، خودشان، در یک جهت ظالم هستند؛ زیرا اگر هر ملتی قیام کند، حق خود را میگیرد. ممکن است یک عده هم در اینجا تلف شوند؛ ممکن است شهید شوند؛ ممکن است از بین بروند؛ خیلی خوب! خداوند اینها را هم مقام عالی میدهد و جبران میکند. اینها که چیزی از دست نمیدهند؛ کسانی که در راه مبارزه با ستم ضرر میکنند، در صورت ظاهر منافع بسیار عالی به دست میآورند؛ آنها مسیرشان مشخص است؛ پس ادامه طغیان، کیفر الهی بر طغیانگر و برای حامی طغیانگر و برای مردم متحمل طغیان است که در مقابل طغیان سر تسلیم فرود آوردند و این کفر الهی است.
اگر فکرکنیم که سنّت الهی باید این باشد که فوراً دست طغیانگر را بشکند، این نیست. پس اگر ما دعا کنیم تا خداوند شر اینها را از خودشان و مردم کم کند، واقعاً دعاست و حرف حضرت امام این بود.
در یکی از دعاها آمدهاست که میگوید: خداوندا تا آن موقعی به من عمر بده که من در خدمت تو باشم. حتی انسانهای خوب هم این دعا را برای خودشان میکنند. خدایا! تا عمر من زمینه خدمت، عبادت و راه حق است، من زنده باشم. آن روزی که بناست عمر من یک چراگاهی برای شیطان باشد و شیطان بخواهد از عمر و حیات من برای فساد و تباهی استفاده کند، میخواهم که آن روز دیگر نباشم.
این دعا برای شخص ریگان نیست؛ بلکه برای هر آدم گناهکار و فاسدی است که میخواهد برای جامعه مضر باشد. بهترین دعا برای او این است که خداوند مرگش دهد و تمام شود. البته اگر قبل از مرگ بشود، هدایتش کرد، بهتر است؛ ولی اگر افرادی مثل صدام، ریگان و امثال اینها میخواستند هدایت شوند، زمانش گذشته است. 60 - 70 سال است که اینها جنایت میکنند و مردم را به خاک و خون میکشند و این همه جنگ، جدال، طغیان و فساد در دنیا راه میاندازند، دیگر راهی برای هدایت اینها وجود ندارد. اگر چه باز هم خداوند در هر مرحلهای که اینها استحقاق هدایت پیدا کنند، اینها را هدایت میکند.
یکی دیگر از آیات قرآنی که در رابطه با پولدارهاست، این است که خداوند میفرماید:
»وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَبْخَلُونَ بما اتیهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلوُا بهِ یَوْمَ الْقِیمَةْ«
افرادی که امکاناتی در دست آنهاست و آن را بخشش نمیکنند و به مردم نمیدهند، خیال نکنند که نگه داشتن اینها خیر است و خوشحال باشند که ما دارا هستیم. نه، این شر است و اینها طوق لعنت بر گردنشان است و مسؤولیتهای احتکار این امکانات و محروم کردن خلق خدا از این امکانات به گردن آنها مانده است و باید جواب این کارها را بدهند و هر روزی که بگذرد، مزید بر نکبت اینها میشود. یکی دیگر از آیات، در سوره نحل است که میفرماید:
»وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بظُلْمِهِمْ ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دآبَّةٍ وَ لکِنْ یُؤَخِّرُ هُمْ اِلی اَجَلٍ مُسَمّیً فَاِذا جآءَ اَجَلُهُمْ لا یَسْتَاْخِرُونَ ساعَةً وَ لایَسْتَقْدمُونْ«.
این یک سؤال دیگری در ذهن شما به وجود میآورد که چرا خداوند اجازه میدهد ظلم اینها ادامه پیدا کند؟! قرآن میفرماید: »سنّت ما این نیست که هر کس تا ظلمی کرد، فوری همان جا جوابش را بدهیم«.
اگر بنا و سنّت الهی بر این بود که هر کس یک کار خلافی میکرد، همان جا دستش را مثل مأمورین انتظامی و دادگاههای بشری میگرفت و اگر این جور میکرد، هیچ کس در دنیا نمیماند. چون مردم آن قدر فساد، گناه و انحراف دارند که اگر خداوند با این دیدی که ما میخواهیم دنیا و جهان را اداره کنیم، با بشریت برخورد کند، اصلاً نسل بشر قطع میشود. اگر خداوند میخواست فوری انسانها را محاکمه کند، یک جنبندهای روی زمین باقی نمیماند. در سنن الهی برای این حرکتها یک دوره معیّنی قرار داده شده است که آنها باید به آن دوره خاص خودشان برسند. البته این بحث سنّت الهی یک بحث پیچیدهای است که باید در یک بحث مستقلی بیاید و در این بحث نمیگنجد. اگر به آن مرحله لازم رسید، دیگر خداوند کار خودش را میکند. خداوند در جای دیگر میفرماید:
»وَ لَو بُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاس الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ باْلخَیْرِ لَقُضِیَ اِلَیْهِمْ اَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الذَّینَ لایَرْجُونَ لِقآئَنا فی طُغیانِهِمْ یَعْمَهُونَ«.
اگر بنای خداوند این بود، همین طور که در مقابل کارهای خوب انسانها فوراً نتیجهاش را به آنها میرساند، نسبت به کارهای شر آنها هم، همین جور رفتار میکرد، نسل بشر تمام میشد. در مورد کارهای خوب، هیچ چیز از قلم الهی نمیافتد؛ انسان جزای آن را میبیند و خداوند جزایش را تصویب کرده است، یا در دنیا، یا در آخرت، یا امروز یا فردا طبق سنّت الهی پرداخت میشود.
ولی در مورد کارهای شر، باب عفو الهی باز است. »تکفیرگناه« در قرآن یک حقیقت است. غُفران الهی یک قاعده عام در سراسر جهان است. بسیاری از کارهای بدی که انسانها میکنند، در مراحل بعدی با کارهای خوبی که میکنند، پاک میشود. این پاکی، حتماً یک بخشش قلمی نیست که خداوند یک خط قرمزی بکشد وبگوید که خوب، این را بخشیدم. نه، انسان، حرکاتی که میکند، بچهای که امروز درس خود را نخواند، اگر فردا بیشتر زحمت کشید، تنبلی امروز او، فردا جبران میشود.
گناهکاری که امروز مرتکب یک اشتباهی شد، اگر فردا حالت روحی او اصلاح شد، این نقطه افولی که در خط مسیر او پیش آمده، دوباره پاک میشود و برمیگردد. چون حرکت سالم برای ترقی به سوی خداست و آن انسان را به بالا میکشد و میبرد. انسان راه خود را به سوی خدا باز میکند. خداوند بنا براین ندارد و سنّت الهی در مسیر حرکت انسانها این نیست که همان جایی که آدم انحراف پیدا کرد، همان جا دست انسان رابشکند. مسیر باز است که انسان با تنبّه و کارهای خوب بعدی که انجام میدهد، گذشته راجبران کند. توبه، غفران، شفاعت و بسیاری از جبرانهای الهی همین است. تبلور صفت رحمان و رحمت الهی بیشتر اینجاهاست.
این در مورد کارهای خلاف بود؛ ولی انسانهایی هستند که دیگر استحقاق این غفرانها را پیدا نمیکنند. دیگر پاک کردن ندارند. هر قدمی که بر میدارند، در باتلاق فرو میروند، هر روزی که بر عمرشان اضافه میشود به نکبت، گرفتار میشوند و آنها هستند که گرفتار خشم الهی میشوند و خداوند میگوید به اینها مهلت میدهیم که به این کثافت کاریها بیفتند؛ اما انسانهای دیگر، به آنها - انسانهای معمولی - مهلت میدهیم که خودشان را اصلاح کنند و راه خودشان را دوباره به سوی سعادت باز کنند و به طرف آن چیزی که خداوند برای انسانها خواسته است، بروند.
نتیجه گیری که از این قسمت بحث میکنیم، این است که یکی از ویژگیهای مستکبران - همه شعبههای استکبار - این است؛ وسایلی که آنها را مستکبر کرده است و اهرمهای استکباری، در دست اینها، که ذاتاً نعمتهای الهی هستند، تبدیل به نقمت میشود و این ارزشها به ضد ارزش تبدیل میشود و عمر اینها مرتع شیطان میشود و مهلت اینها وسیله تباهی خودشان و سایر مقصرها میشود. اگرما دعا کنیم که خدایا! عمر اینها را تمام کن و به اینها مرگ بده، اگر زمینه اصلاح در اینها باشد و این دعا مستجاب شود، این نعمت سراغ آنها میآید.
امام فرمودند: »بهترین دعا برای اینها این (مرگ) است«. اگر از حد گذشته باشند، دیگر دعا هم مستجاب نمیشود و اینها تا پایان عمر خود به عنوان جرثومه کثیف و به عنوان سلول سرطانی که بهترین تعریف انسانهای مستکبر است، خواهند بود. بهترین مصداق و نمونه انسان مستبکر، همان حالت سرطانی است که در سلولهای انسان نیز پیدا میشود که در اینها پیدا شده است و دیگر معالجه نمیپذیرد. و این، آن روزی است که دعاها هم در مورد اینها مستجاب نمیشود.
ما امیدوار هستیم که با این نصیحت تلخی که حضرت امام در مورد اینهاکردند، اینها متنبّه شوند و رسانههای جمعی که این مسأله را نقد کردند، بخشی از توضیحات مرا هم نقد کنند و ببینند که حضرت امام به دلیل اینکه مرشد هستند و به دلیل اینکه خیرخواه و معلم هستند، برای همه دلسوز هستند، برای نجات خود آنها، مردم آنها و نجات مردم تحت سلطه آنها دعا کردند که خداوند به اینها مرگ دهد و ما هم دعا میکنیم که خدا به اینها مرگ دهد.
»اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/
تَبَّتْ یَدا اَبَی لَهَبٍ وَ تَبَّ/ ما اَغْنی عَنْهُ مالُهُ وَ ما کَسَبَ/ سَیَصْلی نارًا ذاتَ لَهَبٍ/ وَ امْرَاَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَب/ فی جیدها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ«.
خطبه دوم
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُللَّهِِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلیَ الصِّدّیقةِ الطَّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَین وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِی وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمهْدی(عج)
در خطبه دوم مسایل زیادی داریم که باید مطرح کنیم. مهمترین آنها مسأله جنگ و شرایط نظامی حاکم بر منطقه است. مسایل دیگر را به طور فشرده میگویم. در بیانات پر محتوای حضرت امام، در عید سعید فطر نکته دیگری بود که جزء مناسبتها، روی آن، یک مقدار تکیه میکنم و به عنوان یک مسأله مهم امروز کشور خودمان، روی آن یک مقدار حرف میزنم.
امام اشاره به »انتخابات« کردند. فرمودند: بحمداللَّه علیرغم برنامههایی که علیه انتخابات ریخته شده بود که انتخابات را به هم بریزند، یا مخدوش کنند، انتخابات خوبی بود و در شرایط جنگی، جمهوری اسلامی موفق شد دموکراسی خود را حفظ کند که این از افتخارات ماست.
شما تاریخ کشورهای در حال جنگ را بخوانید، ببینید که معمولاً این کشورها در شرایط جنگی، کشور را با حکومت نظامی اداره میکنند و آرا، انتقادات و حرفهای مردم که حالت تضعیف کننده جنگ راداشته باشد به هیچ وجه، اجازه مصرف شدن در جامعه داده نمیشود. انتخابات که مهمترین زمینه برای بروز اختلاف نظرها و درگیریهاست، نمیتواند در چنین کشورهایی انجام شود. برگزار شدن انتخابات در جامعه ما - آن هم انتخابات درست - دلیل سلامت، اقتدار، عظمت و استحکام جامعه است. این واقعیتی است که دشمنان ما هم اعتراف کردند.
در شرایطی که مردم ما در بسیاری از شهرها جداً تهدید میشدند، صف تشکیل میدادند و برای رأی دادن اجتماع میکردند و به استقبال خطر میرفتند، اگر انتخابات این طوری انجام شود، این واقعاً ارزش است. این بیانصافی و خلاف مروّت است که ما به ادله ضعیفی بیاییم این دستاورد انقلاب را و این ارزشی را که مردم برای انقلاب خلق کردند و به پای صندوقها آمدند، مخدوش کنیم و ناسپاسی نماییم.
حالا آدم ممکن است اعتراضهایی هم در گوشه و کنار داشته باشد. من شاید در اینجا بعد از مرحله اول، این نصایح را عرض کردم و حالا مرحله دوم تمام شده است. مجلس سوم بناست، به زودی تشکیل شود. من لازم میدانم که باز این نصیحت را دوستانه و برادرانه به همه شما عرض کنم. به هر حال در انتخابات، یک نفر شکست میخورد. انتخاباتی که هر دو طرف شرکت کننده راضی باشند، نمیتواند انجام شود؛ مگر اینکه مثل انتخابات کمونیستها باشد که مثل مسابقه اسب دوانی که فقط یک اسب در آن مسابقه شرکت میکند.
اما بنا شد رأی گیری باشد، آزادی باشد، هر کسی کاندیدای خودش را معرفی کند، هر کسی فکر خودش را مطرح کند و هر کسی کاندیدای مورد نظر خود را تبلیغ کند و واقعاً این طوری بود.
نمیشود گفت که نبود. حتی این قدر افراط شده بود که یک عده اعتراض میکردند که در این شرایط کمبود کاغذ و امکانات، چرا این همه کاغذ، پارچه و رنگ در اختیار کاندیداها گذاشتید که اینها بیایند این همه به در و دیوار تبلیغات کنند؟! انصافاً میدانها این قدر باز بود.
خوب، در یک محیط این طوری بعضیها رأی آوردند و بعضیها نیاوردند. ممکن است بعضیها گله داشته باشند که تبلیغات، گمراه کننده شد و مثلاً یک کسی را که چیزهایی نداشت، گفتند دارد و برعکس. البته این دیگر رسم غربیهاست. ما هم مایل نیستیم که در انتخابات اسلامی تبلیغات، گمراه کننده باشد، جو سازی و هوچیگری باشد. ولی این طور چیزها کم و بیش وجود دارد. این دیگر تقصیر نظام نیست.
خوب، افراد برای اهداف خودشان یک اقداماتی میکنند. نوعاً هم این طوری است. در کشورهای غربی که مادر این طور کارها هستند، میبینید که خیلی این چیزها بیشتر است و نمیشود همه راضی باشند. بالاخره یک کسی جلو میافتد. حالا اگر آرا نزدیک به هم باشد، طرفی که شکست خورده است، بیشتر متأثر است. اگر آرا دور باشد، یک مقدار بیشتر برای او قابل قبول است.
حالا اگر عوض شود، انتخابات باطل شود، کار آن یکی زیادتر است و دوباره کسی که نیامده است، حرف میزند. بالاخره، یک کسی از میدان بیرون میرود و یکی پیروز میشود. ما نباید بی رشدی نشان دهیم؛ ما باید رشد داشته باشیم و به عنوان یک مسلمان به آرای مردم احترام بگذاریم. اگر هم اعتراض داریم، از مسیر قانونیش حرکت کنیم. بالاخره شورای نگهبان، دیگران، مجلس و اعتبارنامههای اینها مطرح است و به این مسایل رسیدگی میکنند.
من میپذیرم و آخرش هم ممکن است مواردی اتفاق بیفتد که با یک تقلب، یک کسی پیروز شده باشد و بعد هم داخل مجلس بیاید و بماند. این هم میشود اتفاق بیفتد؛ ولی آیا ما قانون را بشکنیم و نظام را به هم بزنیم؛ این به نفع ماست؟! یا اینکه سعی کنیم. جلوی این موارد استثنایی را در قوانین آینده با سختگیری بگیریم. طبیعیاش این طور است. دنیا هم پیش رفته است و تکمیل کرده است و مشکلاتش را رفع کرده است، دریچههای تقلب را کم کرده است، تا به یک نوع بهتری از انتخابات رسیده است.
ما هم کمکم با تکرار انتخابات آزاد ممکن است بتوانیم شبهات را کمتر کنیم. ولی به هر حال، ما مطمئناً انتخابات سالمی داشتیم و اکثریت نزدیک به تمام این افرادی که آمدند، رأی آوردند. گفتم که شیوه تبلیغات مسأله جداگانهای است که آن یک بحث جدایی است. اگر بناست این طور چیزها نباشد، باید قانون، فکری برای اینها کند که شاید هم بعداً مجلس سوم این کار را برای آینده بکند.
ما ناظرانی مثل شورای نگهبان داریم که اگر قاضی برای این کار میخواستیم انتخاب کنیم، بهتر از اینها نمیتوانستیم پیدا کنیم. مجلس هم، خودش که مرکز اصلی است، یک بار دیگر میآید و در آنجا رسیدگی میکند. ما خواهشی که از مردم داریم، از آنهایی که رأی دادند و رأی آنها به حد نصاب لازم نرسیده و کاندیدایشان به مجلس نیامده است، فکر نکنند که دیگر تا دوره بعد که میرسد، باید با هم درگیری و اختلاف داشته باشند. آن آقایانی که رأی نیاوردند به دوستان خود بگویند که تا انتخابات بعدی صبر کنند و مشاجره نباشد.
از نماینده ها انتظار داریم که به فکر انتقامگیری از کسانی که در تبلیغات، علیه آنها کار کردند، نباشند. به فکر از بین بردن مسؤولانی که در جریان انتخابات با آنها همکاری نکردند، نباشند. حالا همه ما، صاف و سالم، بیاییم و برای مردم خدمت کنیم. این مردم خوبی که به هر حال، در طول این 9 سال اثبات کردند که وفادار به انقلاب، ایثارگر و در خدمت انقلاب هستند. فرقی هم نمیکند.
بنده به عنوان یک نماینده مجلسی که هشت سال در مجلس بودم، عرض میکنم که جای خدمت کردن فقط در مجلس نیست؛ در همه جا میشود خدمت کرد. امروز اگر کسی برای این انقلاب و به خاطر خدا بخواهد خدمت کند، راه بسته نیست. حداقل برای آنها این جبهه است که برای همه ما باز است که آنجا بهترین جهاد و بهترین خدمت است. کسانی که میخواهند خدمت کنند، میتوانند همه جا بروند. آخر، ما که برای دنیا مدعی نیستیم؛ البته آدم خیلی هم قبول ندارد. بالاخره، دنیا و آخرت مخلوط میشود. اما واقعاً اگر آدم بخواهد برای آخرت خدمت کند، یک جا نشد، یک جای دیگری میرود و خدمت میکند. شما اهل قلم، اهل تعلیم و اهل اطلاعات فراوان هستید و کسانی که در مجلس بودند، تجربه چهار ساله آنها میتواند به درد این جامعه بخورد و میآیند خدمت میکنند. ما امیدواریم که دیگر از این به بعد، تلخی دوران مشاجرات انتخابات در جامعه ما نباشد. انشاءاللَّه به نصایح حضرت امام توجه شود.
مسأله دیگری که داریم، مناسبت »هفته مخابرات« است. یکی از موارد موفقیتهای بعد از انقلاب، خدماتی است که همین دستگاههای مربوط به ارتباطات در وزارت پست، تلگراف، تلفن و سایر دستگاههای مخابراتی انجام دادهاند. این برای شما افتخارآمیز است که در حال جنگ با این سرعت، به طرف داشتن ارتباطات وسیعتر از راه دور رسیده باشید.
در زمان پیش از پیروزی انقلاب که 36 میلیون نفر جمعیت در کشور بوده است، ما برای هر 46 نفر یک تلفن داشتیم، این نکته خیلی ظریفی است و امروز که پنجاه میلیون نفر جمعیت داریم، برای هر 22 نفر یک تلفن داریم؛ یعنی هشتصد هزار شماره تلفن، امروز به دو میلیون و چند صد هزار شماره رسیده است.
میدانید که در حال جنگ، تهیه این ابزار که خیلی از چیزهای آنها هم وارداتی است، بسیار مشکل است. قسمت زیاد اینها را خود آقایان متخصص ساختهاند و الان خودکفا شدهایم. اما هنوز قسمتهای زیادی هم وارداتی است که برای ما ارزبر است. به هر حال تلفن چیز بسیار سالمی است. تلفن گاهی کار یک ماشین را برای آدم با سرعت انجام میدهد. گاهی به خاطر نبودن تلفن، آدم ناچار است داخل خیابان برود و تاکسی بگیرد، چقدر وقت مصرف کند، تا خودش را به تلفن برساند. در حالی که با تلفن در خانه، کارش را به سرعت و سلامتی میتواند انجام دهد. اگر آقایان موفق شوند طوری این را توسعه دهند که سراسر کشور به راحتی بتواند همیشه از تلفن استفاده کند، صرفهجویی بسیار زیادی در بسیاری از مسایل شده و سالمسازی جامعه نیز هست.
در گذشته، گویا تا آخر دوران رژیم پهلوی حدود هفتاد شهر تلفن داشتند و امروز بیش از ششصد شهرتلفن دارند و وسایل ارتباط با خارج از کشور و تلکسها و چیزهای فراوانی که ما داریم، افتخارآفرین است. ما از همه افراد فنی و خدماتی که این خدمت را در دوران انقلاب کردند، تشکر میکنیم. انشاءاللَّه روزی را ببینیم که مردم، منتظر گرفتن تلفن نباشند.
مناسبت دیگر، هفته »دانشگاه آزاد اسلامی« است. اولاً به عنوان یکی از خدمتگزاران این دانشگاه از مجلس شورای اسلامی تشکر میکنم که با تصویب یک ماده واحده، مشکلات فراوانی رااز سر راه این دانشگاه و دانشجویان برداشته است و مسیر همواری برای این حرکت عظیم علمی، اسلامی و انسانی درست شده است. همچنین از مردم تشکر میکنم که فوقالعاده توجه کردند و آن قدر امکانات در اختیار این دانشگاه میگذارند که مسؤولان دانشگاه نمیرسند به خواستههای مردم جواب دهند. امروز، بیش از هشتاد و پنج دانشکده - واحد در سراسر کشور وجود دارد که دانشگاه آزاد اسلامی تأسیس کرده است و عمدتاً مردم اینها را تأسیس کردهاند. خودشان آمدند، زمین و ساختمان تهیه کردند و مخارج یک مدت آن را سرمایهگذاری کردند و دعوت کردند که اینجا را بیایید اداره کنید. آقایان رفتند و دارند اداره میکنند.
تقریباً صد و بیست هزار دانشجوی تمام وقت دارد. شما ببینید، بعد از پنجاه سال که از عمر آموزش عالی در کشور ما گذشته است، از سال 1313 که دانشگاه در ایران تأسیس شد تا سال 57 که انقلاب شد، رقم دانشجویان حدوداً کمی بیشتر از همین رقم رسیده بود و اینها در ظرف سه چهار سال بدون اینکه هیچ کمکی از دولت بگیرند و از بیتالمال استفاده کنند، موفق شدند که این رقم دانشجو را زیر پوشش بیاورند. افراد منصف قبول دارند که دانشجوهای دانشگاه آزاد اسلامی خوب درس میخوانند و یکی از جاهایی است که بچههای مردم دارند حسابی درس میخوانند؛ آن هم در شرایطی که ما بیش از پانصد هزار داوطلب داریم. شاید اگر امید موفقیت بود، این پانصد هزار نفر، یک میلیون میشد؛ چون مردم میدانند خیلیهایشان موفق نمیشوند، نمیآیند اسم بنویسند. خوب، وقتی که ما نیاز به این همه دانشگاه داریم و خود مردم با پول خودشان و امکانات خودشان دارند این راه را باز میکنند و با خرج خودشان اساتید را میآورند و به آنها درس میدهند، این کار، خیلی با ارزش است.
حدود سی هزار نفر از کارکنان دولت علاوه بر صد و بیست هزار نفر که عمدتاً عضو آموزش و پرورش هستند، دارند دوره آموزش ضمن خدمت میبینند که اینها مراحل بالای تحصیلی را به دست میآورند. حدود پنجاه هزار نفر در کلاسهای تک درس معیّنی دارند درس میخوانند و مراتب بالا را تحصیل میکنند و این اول کار است.
وزارت آموزش عالی یک جزوه بسیار خوب و گویایی منتشر کرده و اثبات نموده است که در هر شهری که یک دانشکده تأسیس شود، سطح علمی و سطح زندگی مردم را بالا میآورد؛ چون دانشجویان، افراد منورالفکر، آزاد و در سنین مؤثری هستند که وقتی با مردم آمیزش داشته باشند بر روی زندگی مردم تأثیر میگذارند. خیلی از اینها فنی هستند که کارهای فنی شهر را بالا میبرند؛ خیلی در زمینه ادبیات مهارت دارند که کارهای ادبی راانجام میدهند. یک دانشکده در یک شهر دورافتاده، بهترین وسیله تکامل آن شهر میشود. آموزش عالی، خودش، به فکر افتاده است که این را توسعه بدهد و امیدواریم به روزی برسیم که بچههای ما وقتی از دبیرستان بیرون میآیند، غصه اینکه چگونه آموزش عالی خود را برگزار کنند، نداشته باشند. و این دانشگاه میتواند یکی از این ابزار باشد.
البته باید حرکت بیشتری انجام شود و بنده به مسؤولان این دانشگاه توصیه میکنم که سعی کنند از لحاظ علمی، اخلاقی و سایر شرایطی که یک دانشجو دارد، این دانشگاه را در سطحی نگه دارند که در دنیا به عنوان یک دانشگاه معتبر قابل پذیرش باشد. قدم بعدی ما باید این باشد که دانشگاه آزاد اسلامی را به صورت یک دانشگاه بینالمللی در بیاوریم که از سایر کشورهای اسلامی هم بیایند و در اینجا تحصیل کنند، یا اینکه ما برویم آنها را آموزش دهیم.
مسأله دیگری که در مناسبات داریم، مسأله لبنان است که متأسفانه ما روزهای تلخی را در لبنان شاهد هستیم. شیاطین، به خصوص از قدرت و عظمت شیعه و مسلمانان انقلابی در لنبان به وحشت افتادهاند و به فکر متزلزل کردن صفوف یکپارچه نیروهای اسلامی هستند.
ما الان چند روز است که شاهد درگیری مسلحانه بین افراد »حزباللَّه« و »حرکت امل« هستیم که هر دو از شیعه هستند و آدم میخواهد به جای اشک، خون گریه کند. مسلمانها در شرایطی که میدان جهاد با اسرائیل باز است، میدان جهاد با فالانژها، آمریکا و صدامیان باز است، تفنگهایشان را بر روی هم بگیرند و خون همدیگر را در شهرهای مظلوم و مخروبه لبنان باز هم بیشتر به زمین بریزند! این همه که ما تلاش کردیم و هیأتها را فرستادیم و خون دل خوردیم، هنوز هم میبینیم گاهی شیاطین از گوشه و کنار تیراندازی میکنند و نمیگذارند این میدان باز شود.
رسالت اصلی حزباللَّه در لبنان مبارزه با اسرائیل است. نباید پای حزب اللَّه را به مسایل داخلی لبنان بکشند. حرکت امل، هم وظیفه دارد با اسرائیل بجنگد و هم در داخل لبنان باید شر فالانژها را که مثل سرطان به جان مردم لبنان افتادهاند، کم کند. چرا جوانان مسلمان و شیعه علیه هم و چرا فلسطینیها علیه یکدیگر باشند؟ دو اردوگاه فلسطینی از دور و نزدیک دارند همدیگر را میکوبند، دشمن اصلی آنها (اسرائیل) هم چند کیلومتر آن طرفتر دارد مردمشان را این جور تحت فشار قرار میدهد؛ تعجب است که چرا این جور میشود؟!
ما انتظار داریم که رهبران حزباللَّه، مسؤولان امل، برادران سوری ما و سایر علمایی که در آنجا هستند، تلاش کنند و جلوو این خونریزیها را بگیرند و آنها متحد شوند و در مقابل تهدیدهایی که از خارج و داخل لبنان میشوند، لبنان را به طرف آرامش و اسلامی شدن حرکت دهند.
از دیگر مناسبتهای هفته آینده، سالگرد تخریب بُقاع متبرَّک در مدینه منوّره و کل حجاز است. وقتی سعودیها سر کار آمدند، یک جنایت بسیار عظیمی کردند که بسیاری از بقعههای تاریخی صدر اسلام و تاریخ اسلام را که در حجاز بود، منهدم کردند؛ من جمله قبور مشرّفهای که در مدینه بود و بارگاه و تشکیلات داشت. در قبرستان بقیع وضع را آن طور درآوردند که شما رفتید و دیدید. فقط مقبره ائمه ما نیست. بسیاری از بزرگان صحابه، آثاری در آنجا داشتند که آنها تخریب شده است. آن قدر در اطراف مدینه آثار ارزشمند از زمان پیغمبر باقی مانده بود، خانههایی که در آنها مثلاً بزرگانی مثل حضرت حمزه و دیگران زندگی میکردند، نگه داشته شده بود، آنها را تخریب کردند. رفتند قبر حضرت پیغمبر را خراب کنند که دیگر مردم یکپارچه طغیان کردند و آنها نتوانستند این کار را بکنند.
در مکه آثار بسیار باارزشی از دوران پیغمبر بجا مانده بود و خانههایی که در آنجا جلسات سرّی داشتند و همچنین جایی که شکنجه شده بودند و یا محصور شده بودند، همه اینها محفوظ بوده است و اینها تمام این آثار را از بین بردند؛ آن هم به اسم یک نوع روشنفکری کاذبی که یهودیها در مغز اینها ایجاد کرده بودند. امروز سرزمین حجاز فاقد بسیاری از آن آثار تاریخی است؛ من جمله، آثار قبور شهدا که ما امیدوار هستیم یک روزی برسد که مردم حجاز موفق شوند این آثار را بازسازی کنند. و این نخواهد بود، مگر اینکه شر این شیاطینی که الان اینجا به دستور شیطان بزرگ حکومت میکنند از سر مردم کنده شود.
مسأله مهمتر ما، مسأله جنگ و شرایطی است که هم اکنون بر ما حاکم است. من تأکید دارم، ملت ما این قسمت از صحبتی که الان عرض میکنم با دقت توجه کند. سرنوشت ما، آینده انقلاب و عظمت اسلام در حرکاتی نهفته است که ما در این مقطع داریم.
خوشبختانه، رزمندگان ما در جبهه زودتر از ما به اهمیت موقع و شرایط جاری پی بردند و با عملیات سریع و برقآسای بیتالمقدس 6 که درنوع و حد خودش از عملیات نادر و کمنظیر ما بوده است، یک جواب مناسبی در این شرایط به آمریکا و بعث عراق و ارتجاع منطقه دادند.
آن ارتفاعات سر به فلک کشیدهای که آنجا بود، ادامه ارتفاعات »گوجار« که معروف به ارتفاعات »شیخ محمد« و این طرفتر ارتفاعات »آسوس« است، همه آنهایی که اهل جغرافیای نظامی هستند، میدانند که این ارتفاعات در کردستان عراق دست هر کس باشد، او حرف آخر را در منطقه میتواند بزند.
بعد از فشارهایی که عراقیها آورده بودند و نیروهای کرد عراقی را از غرب این ارتفاعات که مدتها آنجا با عراق مبارزه میکردند، عقب زدند، اگر این ارتفاعات را عراقیها میتوانستند حفظ کنند، برای آینده جنگ دشواری درست میکرد. نیروهای ما با یک حمله سریع در ظرف یک شب، حدود 25 کیلومتر از اراضی را آزاد کردند که عمده آن همین ارتفاعاتی بوده است که در این فصل، هنوز مملو از برف است که شما بخشی از آن را در فیلمها دیدید. اگر فیلمها کم بوده است، علت این است که فیلمبردار به آسانی نمیتواند از آنجا بالا برود و تدارک آن بالا کار آسانی نیست. از دست عراقیها درآوردند و سپس یک روز نبرد شدید داشتند که عراقیها ناجوانمردانه از همه امکانات شیمیایی که داشتند، استفاده کردند؛ ولی رزمندگان ما در آن ارتفاعات 2600 متری عظیم، خم به ابرو نیاوردند و استقامت کردند و امروز مستقر هستند. شما از بالای آن ارتفاعات همان طور که در فیلم دیدید، سد »دوکان« یکی از مهمترین سدهای عراق است و مثل سد در بندیخان از آبهای ایران ارتزاق میکند، این سد هماکنون زیر پوشش رزمندگان ماست و عراق میداند آنجا چه خبر است. ما از این عزیزان رزمنده تشکر میکنیم که لازم بود یک چیزی به آمریکا و صدام بگویند که آنها با بهترین زبان این حرف را زدند.
شما به طور کلی بدانید که استکبار جهانی برای حفاظت از سرمایههایی که در منطقه دارد و مصالحی که اینجا به دست عمال خاصی سپرده است، حداکثر تلاشش را خواهد کرد و هر مقدار ما فشار و حضور قدرتهای بزرگ را در خارج بیشتر ببینیم، این دلیل بر این است که آنها منافعشان را در معرض خطر بیشتری میبینند. این بهترین سند است.
بعد از پیروزی ما در والفجر 10 که انصافاً پیروزی عظیمی بوده است، آدم تا به منطقه نرود و وضع آنجا را نبیند، نمیتواند درک کند که آنجا چه کار بزرگی انجام شده است. دشمنان ما که با آن منطقه آشنا هستند، وقتی دیدند رزمندگان ما با آن سرعت و با آن صلابت، هزار کیلومتر از ارزشمندترین اراضی عراق را با این آسانی از چنگ صدامیان درآوردند، متوجه شدند که باید بیش از این در منطقه، حضور داشته باشند. من، خودم، در موقع عملیات آن نزدیکیها بودم؛ ولی چند روز پیش، آخر ماه رمضان رفتم از نزدیک منطقه را دیدم.
تشبیهی که میخواهم برای شما کنم، این است که اگر کسی بخواهد از این ارتفاعات البرز لشکرکشی کند و پایین بیاید و تهران را - البته حلبچه به اندازه تهران و ا ین مشکلات تهران نیست، منطقه را عرض میکنم - یا منطقهای بین کرج و تهران را، 30 کیلومتر در 30 کیلومتر، از ارتفاعات پر از برف و سنگلاخ، بدون جاده البرز پایین بیاید، نیرو بیاورد و اینجا را تصرف کند، با تانک، توپ، شیمیایی، هلیکوپتر و هواپیما مبارزه کند و آنجا را تصرف نماید، شما ببینید چه کاری است و چقدر دشوار است!
جاده نبوده است، بعد از اینکه یک ماه یا بیشتر گذشته است، جاده کشیدند و واحد مهندسی کار کرده است. وقتی که ما میخواستیم به آنجا برویم، ماشینهای مجهز هم همراه ما بود، واقعاً دشوار است که انسان از این ارتفاعات در شرایط عادی که اسکورت هم میشدیم، خودش را به پایین برساند. مثل این »دربند« که شما مثلاً گاهی برای کوهنوردی از آن قله ها بالا میروید، از این طور جایی، تراکتورها و امکانات دیگر با پیشتازی بولدوزرها و لودرها و چیزهای دیگری که جادههای کوهستانی احداث میکردند، خودشان را به پایین رساندهاند. من چند تا دره مثل این دره دربند را عبور کردم، همین گونه سر سبز و پر از درخت، رودهای عظیم که از ایران به آن طرف میرود و اشجار میوه و اشجار زینتی پیچ در پیچ تا به دشت برسد و دشت هم از لحاظ سرسبزی غوغاست.
امکانات کشاورزی زیادی نیز اطراف این دشت است و از هر طرف که ما میخواستیم برویم، باید خودمان را از ارتفاعات به دشت برسانیم؛ فرماندهان بزرگوار سپاه پاسداران آنجا را با حمایت نیرومند نیروی هوایی ارتش و هلیکوپترهای هوانیروز و توپخانه ارتش با یک حرکت هماهنگ گرفتند. انصافاً آمریکا، شوروی، انگلستان، فرانسه و خود صدام حق داشتهاند که بترسند.
ما خودمان که فکر میکنیم، اگر جای آنها بودیم، باید به فکر بیفتیم که اگر ایرانیها بتوانند چند مورد از این گونه عملیات را به اجرا درآورند و پشت سر هم باشد، حساب حزب بعث عراق تمام است و این برای استکبار غرب و شرق میتواند یک فاجعه باشد. لذا ما میبینیم که یک تحولی در حضور استکبار در منطقه پیدا میشود. اینها یک دفعه افتضاحاتی را تحمل میکنند که در شرایط عادی نباید این افتضاحات را تحمل کنند. اولین افتضاح همان فاجعه بمباران شیمیایی منطقه حلبچه بود. این اتفاقی که افتاد، بسیاری از خبرنگارها، مفسران و ناظران، این را به حادثهای مثل هیروشیما و امثال آن تشبیه کردند. البته این بمب اتمی نبود؛ ولی قساوت صدام نسبت به مرم خودش که به آن شکل بروز کرده است، در مقایسه با قساوت آمریکا نسبت به ژاپن که داشت علیه آنها میجنگید، فضاحت بیشتری داشت. عجیبتر این است که دنیای غرب با همه وجودش فهمید که این جنایت، خیلی عظیم است و در رسانههای غربی هم آمد.
من همین دیروز یک مقاله از مجله »آفریقای جوان« خواندم. خبرنگار این مجله، یک مقاله ادبی جالبی در رابطه با فاجعه حلبچه نوشته بود که در پاریس منتشر شده است و طبعاً یک چنین مقالهای در یک محیط سالم میتواند محیط را منفجر کند؛ یعنی اگر واقعاً موضع گیری منفی نبود، اگر خیانت و طرفداری بیحساب از یک طرف و غرض و مرض در کار نبود، این مقاله کافی بود که جامعه پاریس را منفجر کند.
این مقاله یک قدری این صحنه را - کیفیت شهادت بچهها، زنها و پیرمردها را در خیابانها، سردابهها، لب استخرها، در رودخانهها، در شیارهای کوه و ماشینها - خوب مجسم کرده است. منظره را، هم شاعرانه و هم به صورتی که انسان را تکان میدهد، نوشته است؛ آن طور که این اهل قلم میتوانند کار کنند. البته این مقاله را به عنوان نمونه میگویم. فیلمها از این گویاتر بود و در همه جا منتشر شد، به طوری که ما در کشور خودمان کمتر از این فیلمها منتشر کردیم؛ برای اینکه واقعاً اعصاب کش بود؛ ولی به دست آنها آمد و منتشر کردند.
اگر غربیها و شرقیها یک ذرهای انسانیت در وجودشان بود، در مورد این حادثه یک اقدام جدی میکردند. خیال میکنم هیچوقت سازمان ملل، شورای امنیت و حکومتهای حامی صدام نمیتوانند این افتضاح را از سر خودشان دور کنند. این لکه ننگی که به دامن اینها چسبیده است، تا گور همراه اینها خواهد رفت و تاریخ اینها را آلوده میکند که این جور سکوت کردند.
بعد از هفتهها شورای امنیت یک بیانیهای داد که در منطقه حلبچه، سلاح شیمیایی به کار رفته است. خیلی بزرگواری فرمودند، چیزی را گفتند که مردم دیگر تا به حال نشنیده بودند! خاک بر سر شما! با این ادعای داوری که میخواهید برای مردم دنیا کنید. دنیای استکباری این افتضاح را تحمل کرده است. من نمیدانم چه طور اینها در آینده میخواهند پیش ملتهایشان و در میان افکار آزاده دنیا سربلند کنند و بعداً دم از انسانیت بزنند؟!
افتضاح دیگری که به خصوص آمریکاییها تحمل کردند و هنوز هم تحمل میکنند، در خلیجفارس و مسأله فاو است. ما یک خسارت عمدهای داشتیم که به خاطر ادلهای که بعداً در شرایط مناسبتر خدمت ملتمان عرض خواهیم کرد، فاو را در همین شرایط از دست دادیم؛ البته این شیرینی را از کام صدامیان و حامیانش بیرون خواهیم کشید.
ولی مسأله فضاحتی که به خصوص غرب و ارتجاع دارند در خلیجفارس در رابطه با حفظ صدام مرتکب میشوند، واقعاً عجیب و غریب است که من حالا نمونههایش را میگویم و آخرین آن، همین قضیه حمله به » لارک « است. یک چیز بسیار عجیبی است. من نمیدانم، آقای ریگان و خانم تاچر که دستشان در این ماجرا بوده است، به ملت خود و مردم آینده، چه خواهند گفت؟
البته شاید آنها یک روزی صریح بگویند که ما برای حمایت از منافع خودمان باید این کار را میکردیم. و شاید ملت آنها که عادت کردهاند به اینکه منافع حیاتیشان را در کشورهای دیگر حفظ کنند، برایشان منطقی باشد؛ اما مردم آزاده دنیا این را بدانند که آمریکا چرا به این منطقه آمده است.
خوب، دایماً ادعا میکند و میگوید برای تأمین امنیت آبراه و کشتیها آمدهایم. او میداند که هربار عراق یک کشتی را بزند، بالاخره در مقابلش یک کشتی دیگری - حالا با هر چیزی که ما اسمش را تیر غیب گذاشتیم - زده میشود؛ یعنی نمیشود عراق یک کشتی را بزند و یک کشتی دیگری زده نشود. تا به حال که نشده است.
با آن مقدمهای که درست کرده بود و گفته بود که ما از این به بعد از کشتیهای بی طرف حمایت میکنیم، اگر صادق باشند و واقعاً خواهان امنیت در منطقه باشند،آیا باید کمک کنند که عراق بیاید، کشتیهای ما را بزند؟! یا نه؟ از بچههای شش سالهای که به کودکستان رفتند، اگر ما این سؤال را کنیم، جواب آنها روشن است. به پیرمردهای سالخورده هم بگوییم، همین جواب را میدهند و هر آدم عاقل دیگری نیز همین نظر را دارد.
اگر شما برای امنیت آمدهاید، راه امنیت روشن است. ما میگوییم راه امنیت این است که شما به عراق بگویید نزند. عراق که نوکر و تحتالحمایه شما است، عراق که اگر پول عربستان و کویت و بندرهای اینها و نیز بندرهای اردن و ترکیه و جادههای اینها و آواکسهای شما و حمایتهای تبلیغاتی شما نباشد، نمیتواند سر پا بماند.
شما میدانید و ما هم میدانیم که میتوانید به عراق دستور دهید و او اجرا میکند. راه راحت را انتخاب نمیکنید که به عراق بگویید نزن تا امن شود. خوب، شما میگویید ما نمیخواهیم دست عراق را ببندیم. تا اینجا ممکن است بتوانید افراد را گول بزنید. قدم دوم، آیا شما باید با عراق همکاری کنید که او کشتیها را بزند؟ تا به حال میگفتید نه، ولی در قضیه لارک روشن شد که شما حمایت کردید، آن هم با اعترافات خودتان. آنچه ما میگفتیم، شما منکر شدید.
ما با گوش خودمان شنیدیم، خلبانهایمان و کاپیتانهای کشتیهایمان شنیدند که ناوهای آمریکایی با هواپیماهای عراقی ارتباط برقرار کرده بودند و میگفتند این موقع مناسب است، بیایید.
الان ما رادارها را کور کردیم، الان ما رادیو ها را پارازیته کردیم. ما اینها را شنیدیم و گفتیم؛ اما شما قبول نمیکنید؛ اما خودتان اعتراف کردید. وزارت خارجه انگلستان رودست خورد. خواست ظاهر را حفظ کند، سفیر عراق را احضار کرد، - چون یک کشتی که مورد حمله قرار گرفت، کشتی انگلستان بود - برای اینکه جلوی مردمش ظاهر را حفظ کند، به سفیر عراق اعتراض کرد که چرا کشتی ما را زدید. سفیر عراق گفت ما قبلاً هم به شما گفتیم، کشتیهایتان در آنجا نباشد. وزارت خارجه این موضوع را رسماً اعتراف کرد، وزارت خارجه اعتراف کرد که عراق قبلاً به ما اطلاع داد؛ ولی ما مسأله را جدی نگرفتیم. حالا معنی این چیست؟
اینکه عراق قبلاً به انگلستان بگوید شما که ناوگان در خلیجفارس دارید و حمایت از کشتیهای خودتان میکنید، مواظب باشید، ما میخواهیم بیاییم و در آنجا عملیات کنیم، این موضوع چه رابطهای را میرساند؟ بعد از این ماجرا آمریکاییها نیز اعتراف کردند.
فرمانده ناوگان آمریکا اعتراف کرد و اسم ناو را نیز به زبان آورد. وی در نزدیکی محل بود و آن منظره را مشاهده میکرد. کشتی اسپانیایی در آنجا زده شد، کشتی انگلیسی و لیبریایی زده شد و عجیب این است خسارتهاییکه خود غربیها از زدن کشتیها بردند به مراتب بیشتر از خسارتی بود که جمهوری اسلامی متحمل شد. در این مکان خسارتی که متوجه ما شده بود، بسیار کم بود. کشتیهایی که بیمه بودند، در بیمههای غربی بودند و هر خسارتی که خوردند به گردن آنها خورد. فقط یک کشتی در بیمه جمهوری اسلامی بود و بقیه خسارت وارده برکشتیهای دیگر از جیب آنها باید پرداخت شود و نفت آن کشتیها را نیز باید آن کشورها بپردازند. عجیب اینجاست که اینها خسارت را برای خودشان تحمل میکنند که به جمهوری اسلامی هم یک خسارتی بزنند. یک » جوالدوز « به خودشان میزنند که یک »سنجاق« به ما فرو کنند. و این امروز در دنیا یک سیاست است. این موضوع، ضعف اینها را میرساند. این موضوع، بنبست اینها را میرساند. الان، برای تمام دنیا روشن است که در اوپک عربستان و کویت نمیگذارند قیمت نفت بالا برود؛ برای اینکه جمهوری اسلامی ارز کمتری را به دست بیاورد. ضرر عمده را خودشان میخورند.
ما نزدیک دو میلیون بشکه نفت میفروشیم، آنها نزدیک هشت میلیون بشکه میفروشند. آنها چهار برابر ما ضرر میکنند؛ ولی میگویند بگذارید ما ضرر کنیم که پول در جیب ایران نرود و در نتیجه نتواند جنگ را ادامه دهد. این نشان عجز و بدبختی آنهاست.
همین عربها که ما میگوییم نفهم هستند، از این کارها میکنند و یا به آنها میگویند، بکنید. خود غربیها هم، همین سیاست احمقانه را انتخاب کردند. سه تا کشتی از آنها زده میشود و این همه آدم کشته میشود، عجیب است که این همه مردم لهستانی، فیلیپینی، نروژی در این جنایت کشته شدند و دنیای غرب خمود بیانصاف، خفه است؛ ولی یکی رادر یک جا مثلاً در لبنان ترور میکنند، اینها کل دنیا را پر از سر و صدا میکنند! چطور شماها توطئه میکنید و این طور ملوانان بیچاره و ضعیف خودتان را مظلومانه، زیر بمبها و آتش نفتها میسوزانید و در آب غرق میکنید. این برای افکار عمومی شما هیچ چیزی نیست؟!
شما در این جنایات شریک هستید؛ اما یک گروه مظلومی از شماها در یک جایی انتقامش را میگیرد، شماها یکدفعه، دنیا را پر از سر و صدا میکنید که چه شده است؟! پیداست که شماها انسانهایی هستید که دیگر خداوند نمیتواند هدایتتان کند و استعداد هدایت الهی را ندارید و همان مرگی که حضرت امام فرمودند، برای شماها مناسب است.
نتیجه صحبتها این است که ما ده سال داریم برای انقلابمان جانفشانی میکنیم و هشت سال است که برای دفاع از اسلام داریم میجنگیم و عزیزترین فرزندانمان را به خاطر حمایت از اسلام در این راه میدهیم. نقطه بسیار حساسی پیش آمده است و دشمن در خطر جدی قرار گرفته است و حامیانی که چهرهشان مخفی بود، چهرههایشان را علنی کردند. آمریکا به طور رسمی با ما وارد جنگ شده است و در فاو و خلیجفارس با ما جنگیده است؛ با موشک و هواپیما با ما جنگیده است و امکانات اطلاعاتی و تدارکاتی فراوانی را در اخیتار عراق قرار میدهد و با صراحت هم این مسأله را میگوید.
ملت ما حاضر نیست که هشت سال جهاد خودش را با این تهدیدها، ارعابها و هیاهوها از دست بدهد. ما باید آماده باشیم. اگر ما آماده باشیم و در هر لحظهای که مناسب بود، جواب مناسب را به همان اندازهای که ایجاب میکند، بدهیم، همان طوری که بچههای ما در بیتالمقدس 6 به محض ضرورت یک عملیات، اقدام کردند، دشمن به فکر میافتد، ملت آمریکا به فکر میافتد.
شاید آقای ریگان به فکر نیفتد، الان او آخر عمر سیاسیاش است و زیاد روی این مسایل حساب نمیکند؛ ولی ملت آمریکا باید بداند که جنگ با ملتی مثل ملت ایران برای ملت آمریکا بسیار گران تمام خواهد شد. اگر این جنگ توسعه پیدا کند، یکی از واردات آمریکاییها جنازههای کشته شدههای آمریکایی است که از سراسر دنیا به آمریکا وارد خواهد شد.
ما مایل نیستیم از چنین وضعی استقبال کنیم؛ ولی شما دارید به ما تحمیل میکنید. ما حق خودمان را میخواهیم. ما راه روشن جلوی پای شما گذاشتیم، گفتیم بیایید یک مسأله روشنی را که مثل روز، روشن است، بپذیرید.
چند روز پیش »آقای مورفی« رسماً گفتند که اگر سؤال کنند، اول کدام ارتش وارد کشور دیگری شده است، همه میدانند که عراق وارد ایران شده است. مگر تجاوز، چیزی غیر از این است؟! بعد هم یک سؤال موذیانهای مطرح میکند که باید در ریشههای جنگ بحث شود. خیلی خوب! بحث شود، ما از آن بحث ابایی نداریم.
باز همه دنیا میدانند که ملت ایران انقلاب کرده بود و داشت ارتشش را تصفیه میکرد و آماده مبارزه و طالب جنگ نبود. اگر حوادثی در مرز یا جای دیگر اتفاق افتاده است، نمیتواند به حساب جنگ طلبی ایران گذاشته شود و این محاسبه هم آسان است. خوب، ما راه روشنی را پیش پای شما گذاشتیم. این چیزی را که دارید اعتراف میکنید، به طور رسمی در احکام شورای امنیت بیاورید و عراق را به عنوان متجاوز معرفی کنید. بعد بگویید؛ چند نفر عاقل منصف - نه مثل آنهایی که درباره حلبچه قضاوت کردند - بنشینند و بحث کنند و بگویند حال با این متجاوز چه کار کنیم. راه به این آسانی. شما اگر ریگ در کفشتان نیست، اگر خائن و جنگافروز نیستید و اگر منافعی در این درگیریها ندارید - که دارید - بیایید و این راه را انتخاب کنید.
چرا این قدر کجرفتاری میکنید و این قدر پرمدعا با افکار عمومی برخورد میکنید که مردم را گمراه کنید. راه روشن است؛ ولی شما گمراه هستید. شما حق را نمیخواهید به صاحب حق بدهید و ملت ما تصمیم گرفته است حق خودش را بگیرد و ما تا موقعی که حتی یک نفر داشته باشیم که تفنگ به دست گیرد، از پای نخواهیم نشست.
ملت ما ثابت کرده است که مرد جنگ است. دخالت آمریکا فقط همین مسأله خلیجفارس و آن طور چیزها نیست. در داخل کشور هم عوامل رسمی و غیر رسمیاش به فکر تضعیف کردن بُنیه مردم و روحیه مردم هستند. یکی از نمونههایش که ما اخیراً در خیابانها میبینیم، این حالتی است که بعضی از خانمهای بیبند و بار به خودشان گرفتهاند. آنها پررویی را به جایی رساندهاند که در شرایطی که ملت ما این گونه برای اسلام فداکاری میکند و در مملکتی که به آنها خدمت میدهد، شؤون اسلامی را مراعات نمیکنند.
من به آنها اخطار میکنم که ملت، این چیزها را تحمل نمیکند. اگر میبینید گاهی برخوردها را ضعیف میکنند، برای آزمایش است؛ برای اینکه ببینند شماها چقدر به این راه صحیح تن دادید و تا چه حد آماده هستید که همراه ملت باشید. من نصیحت میکنم، خودتان رابیجهت به زحمت نیندازید. اگر فردا باز فشاری از طرف حزباللَّه احساس کردید، دیگر از ما گله نکنید.
من بارها از همین تریبون نماز جمعه به بچههای حزباللهی نصیحت کردم که یک مقدار مدارا کنند؛ ولی مثل اینکه دیگر شما اهل مدارا نیستید. شما از این برخوردهای لطیفی که میشود، سوء استفاده میکنید، تا جایی که دشمنان خارجی را خوشحال کردید که آنها این کار شما را در تحلیلهایشان یک حرکت سیاسی نام بگذارند. البته ما میدانیم که شما بیبند و بارها اهل سیاست نیستید. شما سیاست سرتان نمیشود. شما هم مثل آن قاچاقچیها و گرانفروشها و محتکران هستید که ته دلتان با این انقلاب، سازگار نیست و این اخلاق و راه صحیح را نمیپسندید. بالاخره یک روزی جمهوری اسلامی به حساب کسانی که در این شرایط میخواهند از پشت خنجر بزنند، خواهد رسید.
»اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/
قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَّمَدُ/ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یوُلَدْ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ«.