خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۱۵ خرداد ۱۳۶۶

    خطبه اول

  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

 اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ

 وَ آلِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم،

 »کَلّا اِنَّ الاِنْسانَ لِیَطْغی/ اَنْ رَآهُ اسْتَغْنی«، »عِبادَاللَّهُ اُوصیکُمْ بتَقْوَی اللَّه«.

 

 سه خطبه در فصل استضعاف و استکبار در بحث عدالت اجتماعی تا به حال ایراد شده است. استکبار و استضعاف را توضیح دادیم و در خطبه سوم گفتیم که واقعیت تاریخ این جوری پیش آمده که مستکبران معمولاً در برابر انبیا و رُسُل الهی قرار گرفته‏اند. هر چند که انبیا برای هدایت همه مبعوث می‏شوند و مایلند که مستکبرین را هم تعدیل و هدایت کنند، اما منافع مادی اقشار مستکبر آنها را وادار می‏کند که تن به عدالتی که رسالت الهی دنبال می‏کند، ندهند.

 از این به بعد ما وارد ویژگیها، مشخصات و صفات مذمومی می‏شویم که جریان استکباری برای انسانها ایجاد می‏کند و انسانها را از درون فاسد می‏کند و هم وارد آثار سویی می‏شویم که استضعاف به بخشی از مردم می‏دهد و بیشتر اتکای من هم در این بحثها به آیات قرآن است؛ یعنی بحث من شامل یک بحث قرآنی و یک بررسی پیرامون درون انسانها و دریچه‏های فسادی که انسان را آلوده می‏کند، خواهد بود.

 این آیه‏ای که خواندم، این طور می‏فرماید که انسان به خاطر حالت استغنایی که احساس می‏کند، اگر خودش را مستغنی از دیگران و خودکفا ببیند، این حالت انسان را وادار به طغیان و سرکشی و تجاوز از حد خودش می‏کند و اینکه چهره‏های استکباری معمولاً آلوده به ستم و تجاوز و گرفتن حق دیگران هستند، علتش این است که اینها از درون خود را در یک مقطعی محتاج نمی‏بینند و خیال می‏کنند که در مقابل اراده الهی و نظام جهان برای خودشان یک بساط مستقلی دارند و ترسی از آینده ندارند و لذا، غافل شده و دست به کارهای ناشایست می‏زنند[t1].

 راز این مطلب را در آیات دیگر بیشتر توضیح می‏دهم. این مضمون در آیات بسیار زیادی آمده است. قرآن انسان را در سه حالت تصور می‏کند: یک حالتی که از غنا و استکبار به نکبت و تباهی می‏افتد؛ یک حالتی که از یأس و استضعاف به پوچی کشیده می‏شود و یک حالت مستقیمی که انسان روی خودش کنترل داشته باشد و نه یأس، فقر وبدبختی او را به تباهی بکشاند و نه استغنا و امکانات اضافی او را به وادی طغیان و سرکشی بکشاند. نقطه مطلوب برای قرآن، اسلام و پرورش انسانها این است که انسانها بر خودشان مسلط باشند و فقر، غنا، مشکلات و رفاهیات آنها را از صراط مستقیم منحرف نکند که راه انبیا، صراط مستقیم و اعتدال همین است و هدایت الهی چنین چیزی را تعقیب می‏کند.

 قرآن در سوره معارج می‏فرماید: »اِنَّ الْاِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً/ اِذامَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً/ وَ اِذا مَسَّهُ الخَیْرُ مَنُوعًا/ اِلَّا الْمُصَلّینَ«. این آیینه‏ای است که انسان را نشان می‏دهد و همه می‏توانند خود را در این آیینه ببینند. این میزانی است که می‏تواند در اختیار همه باشد و ما خودمان را به این وسیله بسنجیم. حالا ارتباط این آیات را با آیات بعد هم عرض می‏کنم تا شما ببینید که چقدر درسهای قرآن زیباست و ما امروز تاریخ و حرکتهایی را که در دنیا دارد اتفاق می‏افتد، می‏توانیم با همین دو آیه تحلیل کنیم و با همین مبنای روانشناسی که قرآن به دست ما می‏دهد، می‏توانیم تاریخ را توجیه کنیم.

 هَلُوْع از ریشه »هَلِعَ« به معنای حرص شدید است که در اغلب کتب لغت بدین معنی تفسیر شده و خود قرآن مصادیق آن را بیان می‏کند. خداوند انسان را با روحیه‏ای از حرص شدید ساخته که از شاخه‏های خودمحوری و حب ذات انسان و عشق به نفس است. تا اینجا هم اشکالی ندارد؛ یعنی عیبی ندارد که انسان علاقه و عشق به خودش داشته باشد و دنبال منافع خودش باشد و حرص داشته باشد که به منافع خودش برسد. این چیزی است که خداوند در وجود هر انسانی قرار داده و هر انسانی که خالی از این صفت باشد، ناقص است و این طور نیست که حرص بد باشد. تا حرص چه باشد؟ آدمی که در درون خودش حالت شدید سعادت جویی و سعادت طلبی وجود دارد و هر که کاری می‏کند می‏خواهد یک نفعی ببرد، این عیب نیست و اصلاً خداوند این را آفریده و فلسفه آفرینش انسان همین جاست و انسان اگر خالی از این هلع باشد، حرکاتش خیلی سست می‏شود.

 موتور حرکت انسان، تاریخ و تکامل بشریت این است و خداوند انسان را خلق کرده و در خلقت انسان ظلم نیست و این حالت یکی از امتیازاتی است که انسان را از سایر موجودات جدا می‏کند. هر موجودی هم حب به ذات دارد، اما این حب در انسان قوی‏تر و شدیدتر است. اشکال از اینجا است که این هلع تحت هدایت درستی قرار نگیرد و بی‏کنترل باشد.

 در دوران کودکی، ما همین هلع را داریم و مذموم هم نیست. بچه‏ها معمولاً حاضر نیستند که چیزهای مختص خودشان را تا آنجا که به خودشان مربوط است به کسی واگذار کنند، مگر اینکه یک حالت استثنایی در بچه به وجود آید و هیچ کس هم ایرادی نمی‏گیرد. بچه این طوری است و وقتی بزرگتر می‏شود، عقل و خرد و محاسبه اجتماعی و هدایت سراغش می‏آید و کم‏کم این حرص شدیدی که در ما هست، باید کنترل و محدود شود که اگر با منافع دیگران تصادم کند، عدالت باید مراعات گردد و انسان به حقوق دیگران تجاوز نکند و بفهمد که همان طور که او به خودش علاقه دارد، دیگران هم به خودشان علاقه دارند و باید این مسایل تنظیم شود.

 اگر این طورنشود، آن دو حالتی است که قرآن به آن اشاره کرده است:

 »اِذامَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَاِذامَسَّهُ الخَیْرُ مَنُوعًا«؛

 یعنی انسان حریص، پرتوقّع و پر سر و صدا، وقتی دچار وحشت و مشکلات شود، سر و صدایش با شدت بلند می‏شود و احساس یأس می‏کند و زمانی که دستش پُر باشد، دیگر حاضر نیست از آنچه که روی او کنترل پیدا کرده و به هر دلیلی در قلمرو قدرتش قرار گرفته، دست بردارد تا دیگران حقشان را ببرند. قرآن در سوره دیگری می‏فرماید: »وقتی ما نعمتی به انسان بدهیم، این انسان از خدا فاصله می‏گیرد و به حقیقت پشت می‏کند و از خدا دور می‏شود و به خودش توجه می‏کند، ولی اگر دچار بلا و مشکلات شد، مأیوس می‏شود و خودش رامی‏بازد«. این دو حالت مذموم برای انسانهایی است که کنترل و هدایت درستی ندارند. قرآن در سوره والفجر نیز می‏فرماید: وقتی که خداوند به خاطر آزمایش به انسان نعمتی بدهد و وضعش را از لحاظ ظاهری و مادی خوب کند، به خودش می‏نازد و می‏گوید من به گونه‏ای هستم که خداوند مرا مستحق اکرام دیده است! تازه انسانهای خداشناسی هم هستند که به استکبار کشیده می‏شوند و می‏گویند: خداوند مرا بزرگ داشته! و بعد حقوقی را که باید ادا کند، نمی‏کند. اگر خداوند همین انسان را دچار تنگی روزی کند و مشکلات برایش پیش آید، سر و صدایش بلند می‏شود و می‏گوید: خداوند مراتحقیر کرد و حق من از بین رفت.

 کسانی که اهل مطالعه قرآن باشند، می‏توانند این مضمون را با تعبیرات مختلف در بسیاری از آیات قرآن ببینند که روشن است این حالت در میان انسانها وجود دارد. هم آنهایی که دچار یأس و ورشکستگی روحی می‏شوند، خطرناک هستند و در اختیار جریانهای استکباری قرار می‏گیرند و هم آنهایی که دچار این تکبر و خودبزرگ بینی می‏شوند و خودشان را از حد حقی که دارند بالاتر می‏بینند، همین سرنوشت را دارند.

 قرآن در سوره معارج چند آیه راجع به جهنم دارد. در آنجا می‏فرماید: این آتش جهنم پوست افراد بد را که از خدا فاصله گرفته‏اند و اموال زیاد و غیر مشروع جمع کرده و آنها را کنز و احتکار کرده‏اند، می‏کَنَد. انسانی هم که در معرض آتش جهنم است و پوستش کنده می‏شود و انسانی که اموال مردم را جمع و انباشته کرده است، همین حالت را دارد؛ یعنی قسمت مستکبر و منوع از حالت هلوع انسان است.

 به طور طبیعی، اگر خداوند دست انسان را نگیرد و هدایت نکند، زمینه روحی ما انسانها این عیب را دارد که اگر قدرتهای مادی در اختیارمان آمد، به این سرنوشت بد - که سرنوشت مستکبران است - گرفتار می‏شویم. در یکی از خطبه‏های قبل گفتم که می‏شود انسان از ناحیه امکانات مادی، ثروت و دارایی به این حالت بیفتد و می‏تواند از مقام و امتیازات علم و فن دچار این حالت شود. انسان در جامعه، از هر ناحیه‏ای که آبرو و اعتبار و جاه و جلال خاصی برای خویش کسب کند، این خطر او را تهدید می‏کند. انسان باید دایماً مواظب باشد که حالت خودمحوری، غرور و تکبر او را نگیرد.

 این خطر، هم در محدوده افراد یک خانواده و هم در محدوده افراد یک جامعه و هم در سطح جهانی هست. در محدوده یک خانه، پدر، مادر و یا فرزند متکبر و مستکبر ممکن است خانواده را به تباهی بکشاند. در محیط بزرگ و یک مملکت، گروهی دارای مقام و پست حکومتی و یا گروهی دارای ثروت و امکانات مادی و یا گروه دانشمندی که توانسته‏اند حرفه‏های حساس مورد نیاز انسانها و یا علوم مورد نیاز انسانها را به خودشان اختصاص دهند و مردم را محتاج به خودشان ببینند، ممکن است به اقشار مردم ستم کنند و این وضع بد را در جامعه پیش آورند که جامعه فرعونی است و در نزد خداوند، این مبغوض‏ترین نوع اجتماع است.

 ما در درون جامعه خودمان این مسایل را در زمان رژیم گذشته، در تمام ابعاد ملأ و مترفین با همه وجودمان لمس کردیم و در زمان خودمان هم خالی از این مسایل نیستیم. اگر بخواهیم حکومت اسلامی دایر کنیم و جامعه‏ای اسلامی بسازیم، یکی از کارهای عمده ما این است که باید پروبال استکبار را به هر قیمت بشکنیم. باید اجازه ندهیم که اغنیا بتوانند به ضعفا زور بگویند و ستم کنند. ضعیف و قوی به این معنا نباید در جامعه باشد.

 اگر ما جامعه اسلامی را به این صورت بتوانیم تشکیل دهیم، این جامعه الگو در عصر ما می‏تواند نمونه اسلامی و زمینه صدور انقلاب باشد. اگر ما نتوانیم چنین جامعه‏ای را درست کنیم، اگر همان مصیبتهای جامعه طاغوت در جامعه ما تکرار شود، همان تبعیض، زورگوییهای قشر حاکم، زورگوییهای دانشمندان و علما نسبت به مردمی که فاقد علم و دانش هستند برقرار باشد و مردم در دو بخش اقلیتی مرفه و پیروز در امیال و اهدافش و اکثریتی محروم و ناراضی و احساس مظلومیت کن در جامعه باشند، کار بزرگی نمی‏توانیم بکنیم.

 مطمئناً اگر ما به همین مظاهر و مناسک اسلامی بچسبیم (دعا، زیارت، نماز، نماز جمعه، گریه، دعای کمیل، و حجاب که اینها همه جزو مقدسات و شعارهای مقدس و مناسک انسان ساز ماست)، من تردیدی ندارم جامعه‏ای که از درون دچار آن ضعف اساسی باشد، زود این ظواهر را از دست می‏دهد. اینها مناسک، شعارها و نمودهای یک جامعه سالم هستند و اگر بنا باشد جامعه از درون غیر اسلامی و ضد عدالت و ضد حق باشد، مستبکران اقلیتی باشند که اکثریت مردم را مثل زمان فرعون به بند و زنجیر بکشند، این جامعه تحقیقاً نمی‏تواند به راه اصلاح برود. چند وقتی با شعارها، نصیحتها و موعظه می‏شود جامعه را نگه داشت، ولی وقتی که درون خراب باشد، می‏پوسد!

 در سطح جهانی هم وضع به همین گونه است. همان طور که ما در درون جامعه خودمان می‏بینیم، آدمهایی که وضعشان خوب است، فکر می‏کنند هر چه خوبی وجود دارد حق اینها است! گوشت خوب را باید اینها از قصاب بخرند و گوشت بد و چربیها را مردم مستضعف؛ میوه خوب را باید اینها بخرند و میوه بد را مستضعف؛ جاهای خوب و محلهای خوش آب و هوا را باید اینها داشته باشند و لباسها، مدارس و پستهای عالی را برای خودشان می‏خواهند و دیگران هم در این میان اگر نفس بکشند به عنوان متمرد باید تنبیه شوند، همین روحیه استکباری است!

 »استکبار جهانی« که ما این قدر می‏گوییم، در بعد جهانی این کار را می‏کند و در درون خود هم به همین شکل است که عرض کردم. آنها مستکبر و اینها هم مستکبر هستند. یک وقتی که کشورهای گردن‏کلفت استعماری در ایران حکومت داشتند، توقعات آنها همیشه و حالا، توقعات ارباب و رعیت بوده است. آمریکاییها را ببینید که همین حالا چه حرفهایی می‏زنند!

 آمریکا می‏گوید: 6 درصد از نفت ما از خلیج‏فارس تأمین می‏شود و به همین جهت به خودشان حق می‏دهند که از هزارها کیلومتر آن طرف‏تر ناوگانهای خود را به منطقه خلیج فارس بیاورند و بجنگند و اوضاع را متشنج کنند، در حالی که ما صد در صد نفتمان اینجاست. چقدر اینها مغرور و گستاخ هستند که آقای ریگان به خودش حق می‏دهد و می‏گوید چون 6 درصد نفت ما از خلیج فارس تأمین می‏شود، پس ما باید آنجا را به آتش بکشیم!

 اینها چنین افرادی هستند و هر حادثه‏ای نسبت به هرکسی اتفاق بیفتد، برای آنها هیچ مسأله‏ای نیست، ولی اگر یکی از این آمریکاییان کشته شود، مسأله تروریسم در صدر اخبار دنیا قرار می‏گیرد! چگونه است وقتی که نخست وزیر لبنان ترور و کشته می‏شود، کسی برای او گریه نمی‏کند؟ حال اگر به جای نخست وزیر لبنان مثلاً شهردار نیویورک و یا یکی از کله گنده‏های آمریکا بود، آیا دنیا همین طور می‏ماند؟! چرا وقتی مسلمانان را در هند زنده زنده زیر خاک می‏کنند، کسی صدایش درنمی‏آید؟ چرا وقتی این قدر کشتی در خلیج‏فارس مورد تهاجم قرار گرفت، هیچ کس اعتراض نکرد، ولی وقتی یک ناو آمریکایی مورد هجوم قرار گرفت و تعدادی کشته شدند، اینهمه سر و صدا شد؟

 اینها ناشی از روحیه استکباری است. در لبنان سه چهار سال پیش چند نفر از انسانهای بزرگوار ایرانی و لبنانی را فالانژها گروگان گرفتند و هنوز هیچ خبری از آنها نیست و هیچ کسی درباره اینها حرفی نمی‏زند! ولی وقتی که 4 بنجل آمریکایی یا انگلیسی را که آمده بودند آنجا جاسوسی کنند، دستگیر کردند، چقدر اینها علیه تروریسم دنیا و غیره حرف زدند! چرا وقتی دیپلمات ایرانی را که یک شخص حزب‏اللهی و شریفی است، در انگلستان می‏ربایند و مدتها او را شکنجه می‏کنند (به طوری که بعد از چند روز وقتی خبرنگاران بدن این دیپلمات ایرانی را می‏بینند که مورد ضرب و شکنجه نیروهای پلیس انگلستان قرار گرفته، خجل می‏شوند) کسی صدایش در نمی‏آید؟ ولی وقتی یک دیپلمات انگلیسی در تهران به واسطه جنایتی که مرتکب شده بازداشت می‏شود، انگلیسیها جنجال می‏آفرینند!

 اینها روحیه استکباری است. ببینید، این چقدر زشت است! همین زشتی را ممکن است در داخل داشته باشیم و خودمان نفهمیم. مردم روستا که عمری گوشت نخورده باشند، روغن نباتی ندیده باشند، میوه ندیده باشند، هیچ حرفی نیست؛ تا حالا که نخورده‏اند دیگر نخورند! اما اگر یک وقت شمیرانیها ده روز چیزی به دست نیاورند، ببینید چه کار خواهند کرد.

 روحیه استکباری این است. مثل آن خوانین گردن‏کلفت کثیف دوران گذشته که حتی از شب اول دختر رعیتشان که می‏خواست ازدواج کنند، نمی‏گذشتند و این قدر هم برای رعایای خودشان حق قایل نبودند. روحیه استکباری این قدر بالا می‏رود. اگر قدرتهای استکباری از ما ناراحتند، به واسطه آن است که ما دندان تجاوز آنها را کشیده‏ایم و ابهّت آنها را شکسته‏ایم و دیگر همگان می‏فهمند که این قدرتها تنها ببر کاغذی هستند که با یک کبریت آتش می‏گیرند!

 در تاریخ ایران، وقتی که من کتاب امیرکبیر را می‏نوشتم، به اینجا رسیدم که وضعیت زندگی مردم تبریز ایشان را تحت تأثیر قرار داده بود که می‏نویسند: سگ یک کنسول انگلیسی در تبریز گم می‏شود. حاکم تبریز تعداد زیادی از مردم تبریز را بازداشت کرد و گفت: تا این سگ پیدا نشود، من اینها را آزاد نخواهم کرد! که این ماجرا امیرکبیر را تکان داده بود. ولی خوب! همین دانشجویان ما رفتند و گردن کلفتها را در لانه جاسوسی گرفتند و مثل خوک مفت خور در اینجا نگه داشتند و به گُرده آنها فشار آوردند و اسراری که از ما دزدیده بودند، از آنها گرفتند! یک سال آنها را نگه داشتیم و آمریکا در دنیا به هر دری زد، عاجز شد و مثل همان ببر کاغذی و پهلوان پنبه‏ای که یک سیگار می‏تواند آن را آتش بزند، ابهّتشان شکسته شد و مردم فهمیدند که هیچ خبری نیست.

 مردم لبنان، گردن‏کلفتهای اینها را گرفته و نگه داشته‏اند و می‏گویند: شما افراد ما را آزاد کنید تا ما هم افراد شما را آزاد کنیم! این گونه برخوردها که می‏شود، از چشم جمهوری اسلامی می‏بینند و از ما عصبانی هستند. یک غرور و خودخواهی اینها را می‏گیرد و فکر می‏کنند که فقط خودشان در زیر این آسمان حق حیات دارند و اگر چیزی اضافه ماند، دیگران آن را مصرف کنند! این حالت در مقیاس یک خانه، مملکت، شهر، منطقه و کل دنیا می‏تواند باشد و فریاد قرآن کریم از این حالت بلند است. این گونه انسانها هستند که نمی‏گذارند جامعه بشریت راه خودش را برود و این یک حالت صد در صد ضد تقوایی است.

 ما معتقدیم که انسانها برای آنکه دچار انحراف استکباری نشوند، باید تقوا داشته باشند و خودشان را در مقابل خدا مسؤول بدانند.

 »أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرّجیم/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/

 »اِنَّا اَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ/ وَ ما اَدْریکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ/ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیرٌ مِّنْ اَلْفِ شَهْرٍ/ تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فیها باِذْنِ رَبِّهِمْ مِّنْ کُلِّ اَمْرٍ/ سَلامٌ هِیَ حَتّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ«.

 

    خطبه دوم

 

 بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

 اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ العالَمینَ وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی(عج).

 قبل از شروع بحثم مجدداً ملت عزیزمان را به مراعات تقوا و انجام وظایف و تکالیف الهی و پرهیز از محرمات دعوت می‏کنم.

 اولین مناسبت هفته، 15 خرداد است که امروز دل و روحمان را به بیست و چند سال پیش برگردانیم؛ موقعی که در چنین ساعاتی مردم ایران برای اعتراض به نظام ستم‏شاهی به خاطر بازداشت رهبر عظیم‏الشأنشان قیام عظیمی راه انداخته بودند. بخش زیادی از جوانان ما از 15 خرداد در حال حاضر جز خبرهای مختصری که شنیده و یا خوانده‏اند، چیز زیادی نمی‏دانند.

 بچه‏هایی که امروز 24 ساله هستند، آن روز نبودند و یا می‏خواستند به دنیا بیایند. 22 ساله و کم سن‏تر ها که حالا میدانهای رزم را پر کرده‏اند، اصلاً آن موقع نبودند و از آن حماسه فقط چیزهایی شنیده‏اند. من فکر می‏کنم به خاطر آنها هم که شده، ما باید یک مقداری از واقعه 15 خرداد بیشتر بگوییم و یک تحلیلی از جریان 15 خرداد بکنیم که می‏تواند برای آنها مفید باشد.

 واقعه 15 خرداد، یک حادثه تصادفی که یک دفعه با احساسات به وجود آید نبوده، بلکه حادثه بسیار عظیمی بوده است که می‏تواند در تاریخ معاصر ما یکی از اوجهای تاریخ باشد.  تاریخ اسلامی، گام بلندی را در 15 خرداد به جلو برداشت. واقعیت زندگی و وضع سیاسی، اجتماعی و مذهبی آن روز را کمی بازگو می‏کنم: در آن مقطع آمریکاییها تا حدی جای انگلیسیها را می‏گرفتند. تا اواسط دهه 40، آمریکاییان در ایران خیلی حضور نداشتند. بعد از کودتایی که علیه مصدق شد، آمریکاییان که در آن کودتا شریک بودند، وارد میدان شدند و کم‏کم پایشان باز شد و قدم به قدم جلو آمدند و ارباب اصلی نظام پهلوی شدند.

 در دهه 40 - 50 وضع دنیا به گونه‏ای بود که بایستی به ایران نیز می‏رسیدند و احساس می‏شد که در حوزه علمیه نیروهای مذهبی رشد می‏کنند و مساجد و مدارس در حال ساخته شدن هستند و طلاب زیادی که در نظام شاهنشاهی در زمان پهلوی سرکوب شده بودند، مجدداً وارد میدان شده‏اند. افکار عدالت خواهانه در جوانها تشدید شده و معلوم بود که ملت به سوی یک آینده بهتری حرکت می‏کند. آمریکاییان برنامه‏ریزی کردند که هم مذهب را سرکوب نمایند و هم میخ حکومت پهلوی را در ایران محکم کنند!

 آمریکا، برنامه خود را در ایران با تشکیل انجمنهای ولایتی و ایالتی شروع کرد که روحانیت به رهبری حضرت امام با آن به مخالفت برخاست. در مدت کوتاهی مبارزه رژیم شکست خورد و آمریکاییان که جامعه ایران را نمی‏شناختند، از این عمل ترسیدند. بعد از این حرکت آمریکاییان مجدداً به گونه‏ای برنامه ریزی کردند که به طور ریشه‏ای با مذهب و روحانیت برخورد شود. توسط آمریکاییان طرحی به نام انقلاب سفید مطرح شد که شعارهای مترقی در آن وجود داشت، اما پشتوانه آن اهداف ناصحیحی بود.

 آمریکاییان کلک زدند و چیزهایی را که جزو آرزوهای مردم بود، در انقلاب سفید مطرح کردند. مثلاً اصلاحات ارضی، شرکت خانمها در جامعه، حق رأی خانمها، مساوات زن و مرد و آزادی زنها و غیره جزو شعارهایی بود که در انقلاب سفید مطرح شد.

 خوب! معلوم بود که اکثریت مردم آن موقع که در شهرها کمتر از حال حاضر بود، وقتی می‏دیدند که اراضی را از دست خوانین می‏گیرند، خوششان می‏آمد و این را عدالت می‏دیدند. فروش کارخانه‏های دولتی به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضی نیز جزو این طرح بود. از موضوعات دیگری که در این طرح بود، به اصطلاح ملی کردن جنگلها بود. خوب! اصلاً جنگلها برای دولت است و هیچ وقت برای مردم نیست. چیزی که کسی روی آن کار نکرده، کسی نمی‏تواند ادعای مالکیت هم بکند. و یا موضوع سپاه دانش که جوانهایی را که به سربازی می‏رفتند و دارای دیپلم بودند، به روستاها اعزام کردند تا مردم را آموزش بدهند و این بسیار مترقی و زیبا است و اگر درست هم اجرا شود، خیلی خوب است؛ ولی هدف اصلی از این قضیه این بود که رژیم پهلوی را محکم کنند و مخالفان آنها را خلع سلاح کنند. آنها می‏دانستند که اگر خانواده پهلوی و قشر حامی اینها را که نوعاً سرمایه‏داران و فئودالها و اجانب و کارشناسان خارجی در ایران بودند نگهدارند، دیگر همه چیز حل است!

 یک دوره‏ای می‏شود این کارها را کرد، اما در واقع هیچ یک از اینها هدف درستی را تعقیب نمی‏کرد. برای اینکه مثلاً نتیجه اصلاحات ارضی که مطرح کرده بودند، این شد که اراضی پست و کم ارزش را به قیمت قابل قبولی به رعایا فروختند و اراضی خوب را برای پولدارها نگهداشتند و همان خوانین روستا به شهر آمدند و مالک کارخانه ها هم شدند. کارخانه ها را هم به اینها دادند. جنگلها را می‏خواستند ملی کنند. ما نمونه‏اش را همین حالا داریم. شما ساحل دریای مازندران را ببینید! سراسر جنگل و این جاهای مرغوب را اینها بعداً آمدند قطعه قطعه کردند، ده هکتار، ده هکتار و صد هکتار، صد هکتار به اطرافیان و سران رژیم دادند که هنوز ما آنجا مسأله و مشکل داریم. معلوم بود که دروغ می‏گویند. اصلاً کسی حق رأی نداشت که حالا بگوییم به زنها حق رأی بدهند. مگر آن موقع انتخابات و رأی بود؟!

 یک شعار این جوری درست کرده بودند، آن هم از طریق آوردن خانمها که هدف آنها این بود که اینها را به سربازی ببرند. در پناه شعار آزادی، سربازی بردن خانمها را هم مطرح کردند که همان موقع آلوده کردند و با مبارزاتی که شد، یک قدری متوقف شد.

 سپاه دانش شعار بسیار خوبی بود. همین حالا هم اگر ما جنگ نداشته باشیم، می‏توانیم دیپلمه‏هایمان را به روستاها ببریم که مردم آموزش ببینند. جزو کارهای بسیار خوب است. آنها هدفشان این بود که یک عده‏ای را آموزش بدهند تا بروند روستاها را تحت تبلیغات خودشان بگیرند؛ برای اینکه در آینده خطری نباشد.

 بنابراین، وقتی که در آن انجمنها شکست خوردند، با این حربه جلو آمدند: انقلاب سفید و 6 اصل انقلاب. برای هر یکی هم یک لوحه درست کردند و مدتی تبلیغات کردند. حالا چه کسی بیاید با این حرفها مبارزه کند؟ خانواده پهلوی در پناه شعارهایی رفته که هیچ یک از آنها به خانواده پهلوی نمی‏چسبد، چون قابل قبول نبود که آنها بتوانند و بخواهند چنین کاری کنند. افرادی مثل آقای علم و امثال او بیایند برای مردم اصلاحات ارضی کنند! اصلاً کسی این حرفها را قبول نمی‏کرد. معلوم بود دروغ است، ولی شعار بود.

 مبارزه با این شعارها کار مشکلی بود و روشن کردن مردم که اینها دروغ می‏گویند نیز مشکل بود و جرأت خیلی سطح بالایی لازم داشت که این جرأت فقط در وجود شخص امام تجلی کرده بود که ایشان مقابل اینها ایستادند و فرمودند: اینها دروغ می‏گویند.

 عمده حرف ما هم این بود که اینها دروغ می‏گویند. خوب! ما خودمان وقتی که انقلاب پیروز شد، اولین کاری که کردیم (خوب، خانمها در انقلاب شریک بودند و حق رأی داشتند. معلوم بود که نهضت روحانیت با رأی خانمها مخالف نبود). اراضی‏ای را که آنها با اصلاحات ارضی هم تقسیم نکرده بودند و بعد از انقلاب همه جدا شده بود (800 هزار هکتارش را با کشت موقت، داریم دوباره می‏گیریم و می‏دهیم به دست مردم)، قانونش را در مجلس گذراندیم. با کارهایی که اینها می‏خواستند انجام بدهند و چهره‏ای برای شاه و اطرافیان او درست بکنند، لازم بود مبارزه شود و امام این مبارزه را شروع کردند. آنها فکر می‏کردند که این دفعه در این سنگری که رفته‏اند، هر کس جلوی آنها بیاید، در مقابلش می‏ایستند.

 تبلیغات وسیعی درست کردند و گفتند: ارتجاع سرخ و سیاه در مقابل این انقلاب سفید قد علم کرده است! او در یکی از نطقهای خود گفت: اینهایی که با انقلاب مخالفت می‏کنند، هزار سال است مغزشان تکان نخورده! از این تعبیرات می‏کردند. رسانه های جهانی هم خیلی روی این قضیه سر و صدا راه انداخته بودند، ولی با این عنوان که خانواده پهلوی و شاه و این دولت نمی‏تواند این شعارها را اجرا کنند؛ و این حرفها مال اینها نیست، درگیری شروع شد. اولین درگیری مهم ما در مدرسه فیضیه در سال 42 بود که اول سال، آن مدرسه را به خاک و خون کشیدند و ماهیت خودشان را نشان دادند و آن حربه خوبی برای تبلیغ شد. دو سه هفته بعد از آن طلبه‏ها را گرفتند به سربازی بردند که حربه بهتری شد. مبارزات ادامه پیدا کرد تا در ظرف 3، 4 ماه رسید به 15 خرداد که روز عاشورا وقتی که امام حرفهای صریح را در مدرسه فیضیه زدند، دیگر رژیم وقتی که دید در دهه محرم و روزهای عزاداری در سراسر کشور اکثریت مردم در مساجد و حسینیه‏ها و خیابانها در کنار حضرت امام ایستاده‏اند و با این شعارهای دروغ گول نخورده‏اند، دست به آن کار آخرش زد و امام را بازداشت کرد.

 وقتی که شب، امام بازداشت شدند، فردا این ماجرا به وجود آمد که مردم قیام کردند و این قیام بسیار عظیم بود. البته به صورت ظاهر قیام سرکوب شد؛ ولی تمامی مردمی که در خیابانها آمده بودند، سرباز انقلاب شدند، منتها آرامتر و با شیوه‏های سازندگی به مراکز خودشان برگشتند و کار خودشان را ادامه دادند. بعداً هم خیلی تلاش کردند که این ذخیره انقلابی را از دست مسلمانها بگیرند. همین منافقین، بعداً برای اینکه این مبارزه ناب اسلامی نباشد (با اینکه اینها ظاهراً مبارزه اسلامی می‏کردند) می‏خواستند قیام 15 خرداد را مشوّه کنند و می‏گفتند: آن یک حرکت کور بود و هدف انقلابی نداشت! اما با این توضیحاتی که من دادم، می‏بینید که بهترین هدف را داشت و برای به هم زدن بساط نظام پهلوی و افشا کردن چهره آمریکا، مهمترین کار را کرد و  بلافاصله بعد از آن هم صفحات بعد به وجود آمد.

 قیام 15 خرداد که شکست خورد و چند ماه بعد از آن وقتی که امام آزاد شدند و دوباره به حوزه آمدند، آمریکا کاپیتولاسیون را احیا کرد که هدفش دادن آن امتیازات عظیم به آمریکا بود که معلوم شد اصلاً این مقدمات برای چیست. بنای صنعت مونتاژ را داشتند که ایران را به گونه‏ای وابسته کنند که دیگر نتواند نجات پیدا کند. به اسم اصلاحات ارضی، کشاورزی را آن چنان به هم زدند که از آن سال به بعد دیگر هیچ وقت ایران در منابع غذایی خودش خودکفا نشده است و جنگلها را به نام اصلاح تخریب کردند و به دست کسانی دادند که دایماً روی جنگلها معامله می‏کردند و رشوه می‏خوردند. اگر قبلاً فقرا و چوپانها استفاده می‏کردند، این دفعه یک نوع استفاده کنترل شده‏ای از آن به وجود آمد. به همین اسم خانمها رابه میدان کشیدند که آن بساطی که قبل از انقلاب شما دیده بودید، به وجود آمد. البته سپاه دانش بی‏تأثیر نبود؛ برای اینکه این دیپلمه‏ها نوعاً روشن بودند و خیلی از آنها به جای اینکه برای رژیم کار کنند، برای انقلاب کار می‏کردند و برای مردم حقایق را می‏گفتند. به هر حال، 15 خرداد یک چنین حرکت عظیم و سازنده‏ای بود که اتفاق افتاد و ما باید این روز را همیشه در تاریخمان نگهداری و حفظ کنیم که می‏کنیم.

 موضوع دومی که در بحث مناسبات هفته ما هست، مسأله سالگرد تأسیس دانشگاه آزاد اسلامی است که این هم به عنوان یک حادثه مهم و یک جریان با ارزشی باید در افکار ما زنده بماند. من دلم می‏خواست امروز خطبه نوبت من نبود؛ (چون این دانشگاه بیشتر اسم من روی آن گفته شده) و دیگران از این دانشگاه می‏گفتند؛ ولی حالا عرض می‏کنم که فقط اسم من اینجا هست و من خودم در این دانشگاه هیچ سهمی ندارم و هنوز هیچ کمک جدی نتوانسته‏ام به این دانشگاه بکنم.

 اول بار هم در هیأت دولت تصویب شد، یعنی پشتوانه آن هیأت دولت بود. آنجا تصویب شد و بعد اینجا اعلام شد، منتها من درباره این کار حرف زدم. انصافاً کار بزرگی است. باید ملت ما این را بدانند، چون این کار الان بستگی به انقلاب و سعادت ما و سرنوشت جوانان ما دارد.

 واقعیت وضع ما را شما ببینید! در سال حدود 600 هزار دانشجوی متقاضی تحصیل عالی در کنکور ثبت نام می‏کنند که اگر امید باشد که قبول می‏شوند، متقاضی خیلی بیش از اینهاست. دولت با همه زحمتی که می‏کشد و وزارت آموزش عالی و وزارت بهداشت و درمان با همه تلاشی که کردند (از همه اوقات دانشگاهها و کلاسها و آزمایشگاهها و استادان استفاده کردند و بیشتر از ظرفیت دانشجو پذیرفتند)، مجموعه مدارس عالی دولتی ما 50، 60 هزار نفر توانستند دانشجو بگیرند.

 خوب! البته این تعداد رقم خوبی است، اما تکافو نمی‏کند؛ یعنی ما فقط ده درصد از داوطلبین خود را می‏توانیم بپذیریم، 90 درصد این بنده‏های خدا باید بروند سرگردان باشند. اینها هم آدمهای درس نخوانده‏ای نیستند. خیلی از اینها معدلشان از 15 به بالاست، ولی دیگر زمینه نیست که در دانشگاه پذیرفته شوند. درس خوانده و زحمت کشیده‏اند و راهی هم دیگر برای اینها نیست.

 یک وقتی بود کشور ارز داشت، می‏گفت: خوب! اینهابروند خارج  (در را باز می‏کردند) اخلاق هم برای ما مطرح نبود، خارج می‏رفتند و یک عده از آنها برمی‏گشتند، یک عده برنمی‏گشتند، حالا این مهم نیست! اولاً چنین ارزی در کشور ما نیست و ثانیاً ما مصلحت نمی‏دانیم جوانهای 16، 17 ساله را به خارج بفرستیم که اینها در آن محیط تحت تأثیر قرار بگیرند و آتیه معنویشان را از دست بدهند. اگر هم امکاناتی داشته باشیم (در حد مقدور داریم می‏فرستیم، سطح بالا را می‏فرستیم) تحصیل کرده‏های دانشگاه را برای دوره‏های تخصصی می‏فرستیم که رابطه‏مان با دانشگاههای پیشرفته دنیا قطع نشود. این کار را هم می‏کنیم. اما حالا فرض کنید چهل، پنجاه هزار نفر هم هر سال قاچاقی و غیرقاچاقی یا به هر نحوی بروند خارج، بقیه چه می‏شود؟ ما با 400، 500 هزار جوان که هر سال هم چند صد هزار به اینها اضافه می‏شوند، می‏خواهیم چه کار کنیم؟

 ممکن است یک عده بگویند: خیلی خوب! دولت دانشگاهها را زیاد کند. دولت نمی‏تواند، انصافاً دولت همه زور خودش را که زده است و دانشگاهها را پر دانشجو کرده، این جور شده که حالا ما این مقدار توانستیم بگیریم. در گذشته (در زمان شاه) با همه آن امکاناتی که از پول نفت جور می‏کردند هفتصد، هشتصد دانشجوی پزشکی در سال می‏گرفتند. الان ما پنج، شش هزار می‏گیریم. ده برابر ما الان دانشجو می‏گیریم و سایر رشته‏ها هم به نسبت همین طور زیادتر می‏گیریم، ولی کافی نیست.

 اگر دولت بخواهد دانشگاه بسازد، ساختمان یک دانشگاهی را که شروع کند، چند سال طول می‏کشد. توقع مردم هم این است که دانشگاهها همه دولتی است و باید همه در یک سطح باشند. استاد می‏خواهد و خیلی چیزهای دیگر می‏خواهد که وقتی که دولتی شد، فراهم کردن آن بسیار دشوار می‏شود، اگر تازه بودجه باشد.

 خوب! خارج هم که ما نمی‏گذاریم بروند، پس چه کنیم؟ هیچ راهی به نظر کسی می‏رسد؟ یک راه این است که بگوییم به ما چه! آیا مسؤولین کشور می‏توانند بگویند به ما چه؟! و هر کس که از خودش وجدان درستی داشته باشد، می‏تواند بگوید به من چه؟! ما خودمان را جای مردمی بگذاریم که بچه‏هایشان بزرگ شده و به سن دانشگاه رسیده‏اند و نمی‏توانند به دانشگاه بروند. ببینیم چه حالتی پیدا می‏کنیم؟ یک خانواده‏ای دو تا جوان دختر و پسرش در خانه بیکار باشند، به کوچه بروند و برگردند، سرکوچه ها بنشینند و به خانه برگردند. خوب! این اصلاً خانه را سیاه می‏کند.

 وضع کار هم این جوری نیست که هر کس به دانشگاه نرفت، فوری سراغ کار برود، این هم الان این طوری نیست. تازه اگر هم بود، مصلحت نبود و باید تحصیل می‏کردند. وقتی که استعداد هست و طرف حاضر است خودش خرج بکند و درس بخواند، استاد هم می‏شود تهیه کرد، آیا اسلام به ما اجازه می‏دهد که ما این کار را نکنیم؟! تحقیقاً روشن است که راهی غیر از این نیست.

 یک راه این است که بگوییم هر کس خواست یک دانشگاه درست کند. خوب! اینکه معلوم است نمی‏شود. این کنترل ندارد و با علم، تجارت خواهد شد. در شورای عالی انقلاب فرهنگی ما تصویب کردیم که بخش خصوصی بتواند دانشگاههای غیر انتفاعی تأسیس کند. تا حالا تقاضاهای زیادی هم آمده است و بهترین شیوه این است که یک سیستم این جوری درست شود که نه دولتی باشد (از دولت خرج نخواهد) و نه خارج از کنترل باشد (که میدان علم را به دست هر تاجر سودجویی ندهیم) و بگذاریم که اینها بتوانند جوانها را مثل شرایط دانشگاههای دولتی تعلیم بدهند که این کار انجام شده است.

 دانشگاه آزاد اسلامی همین حالا 65 دانشگاه در سراسر کشور دارد. در شهرهایی که اصلاً خواب هم نمی‏دیدند یک روزی دانشگاه در آنجا تأسیس شود، الان دانشگاه رفته است. سطح تحصیلشان هم بسیار خوب است و این‏جور نیست که کسی فکر کند اینها بیسواد هستند و بد درس می‏خوانند. درس می‏خوانند، حسابی هم درس می‏خوانند. ما در سراسر ایران خیلی استاد داریم.

 بسیاری از اینهایی که مثلاً استاندار، فرماندار و مدیر کل هستند و یا کاسب‏اند، مثلاً یک شرکتی در شهرستانها دارند، آدمهای تحصیلکرده سطح بالایی هستند. اینها رابطه‏شان که با دانشگاه برقرار شود، خودشان هم با سوادتر می‏شوند؛ باسواد هم هستند. در سراسر کشور، به اندازه نیازها، وقتی که یک جایی ببینیم استاد وجود دارد، می‏توانیم واحدی را بگذرانیم. مردم خودشان جمع می‏شوند و پول و زمین می‏دهند، می‏سازند و دعوت و التماس می‏کنند که بیایید بچه‏های ما را تعلیم بدهید!

 یکی از افکاری که خوب است و وزارت آموزش عالی دنبال آن هست و باید این را تأیید کرد، این است که سعی کنند در شهرهایی که می‏شود، در هر سطحی دانشگاه درست کنند؛ چون یک دانشکده در یک شهر، سطح را بالا می‏آورد. اصلاً دانشجو عامل ترقی است. دانشجو طرز تفکرش، تفکر عالی است و چون در دوران تحقیق و تحصیل است، هوسهایش کم است و وجود او در یک شهر، جوانها، مردم و خانواده‏ها را می‏سازد.

 آموزش عالی دنبال این مسأله است و یک جزوه‏ای هم برای این مقصود درست کرده است. یک دانشکده در یک شهر کوچک و دورافتاده می‏تواند سطح شهر را چند گام بالا بیاورد. الان در این کنکوری که آقایان دارند، بین 30 تا 40 هزار دانشجو را می‏پذیرند و 50 - 60 هزار تک درسی را هم که رشته‏های معیّن و محدودی را دستشان می‏دهند، می‏پذیرند. هیچ چیز هم از دولت نمی‏خواهند و انتظاری از دولت ندارند، غیر از اینکه مشکلات اداری و کارهای آزمایشگاهی که می‏توانند کمک کنند، برای اینها حل شود.

 این خیلی کار بزرگی است. ما اگر این را نداشته باشیم، در این ده، بیست سال آینده همیشه وضع کنکور و داوطلبان و تحصیلاتمان این است. به علاوه نیاز کشور هم وجود دارد. ما برنامه 5 ساله را که به مجلس برده بودیم، گفتند این برنامه 300، 400 هزار فارغ‏التحصیل دانشگاه لازم دارد. خوب! حالا آنها کجا هستند؟ اگر ما این حرکت را نکنیم، از کجا آنها را می‏توانیم تأمین کنیم؟

 یکی دو شبهه در ذهن بعضی هست که هنوز راضی نیستند. یکی اینکه فکر می‏کنند خوب! اینجا پولدارها می‏آیند درس می‏خوانند، بی‏پولها می‏مانند و این درست نیست. بنده خودم مخفیانه افرادی را تعیین کردم، رفتند، سطح خانوادگی چند دانشجوی دانشگاه آزاد اسلامی را با دانشجویان دانشگاههای دولتی همان محل بررسی کردند. معلوم شد که سطح زندگی متوسط اینها از دانشجوهای دانشگاههای دولتی پایین‏تر است. علت آن هم این است که پولدارها در دوران دبیرستان بهتر از بی‏پولها درس می‏خوانند. معلم سر خانه می‏گیرند، وضع زندگی‏شان بهتر است و آنها نوعاً در کنکور زودتر از بچه‏های فقرا قبول می‏شوند. بچه پولدارها الان بیشتر در دانشگاههای دولتی درس می‏خوانند. بخوانند، ما مخالف اینکه آنها درس می‏خوانند، نیستیم. خوب! زحمت کشیدند، به دانشگاه آمدند. اما این بچه‏های دیگر این طور نیستند. پول خودشان را نوعاً قرض می‏کنند. اینها آدمهایی هستند که وام می‏گیرند. پدرانشان کارمند هستند یا خیلیها کارگر هستند. به طور متوسط چنین نیست که فکر کنید پولدارها الان در این دانشگاهها هستند.

 مسأله دوم این بود که دانشگاهها استاد گیرشان نمی‏آید و ممکن است افت تحصیلی باشد. ما گفتیم چند واحد را بررسی کنند. انصافاً دیدند که هم استاد گیرشان آمد و هم افت تحصیلی ندارند. البته ممکن است شرایط بعضی از دانشگاهها خوب نباشد، ولی از دانشگاههای متوسط دولتی، سطح تحصیلشان تا آنجایی که به بنده گزارش دادند و دو سه مورد هم خودم فرستادم تحقیق کردند، در حد بسیار قابل قبولی است و پذیرفته می‏شود.

 مشکل دیگر این بود که استادان دولتی را جذب می‏کنند. عمده کسانی که الان به اینها کمک می‏کنند، دولتی نیستند. البته این مشکل هست و بعضی از استادان مجبورند دو جا درس بدهند که خوب ارزش دارد. اگر بنا باشد ما یک باره شاگردان خود را دو برابر کنیم، ارزش دارد این کار را بکنیم. از لحاظ اخلاقی، گزینش اینجا مثل دانشگاههای دولتی است، شرایطش مثل همانهاست، چیزی تفاوت ندارد.

 من پیش‏بینی می‏کنم اگر این وضع پیش برود و مسؤولان آموزش عالی کمک کنند و دولت هم کمک کند، در دهه آینده ما در همه شهرهای ایران (کوچک و بزرگ) یک دانشگاه کوچک یا بزرگ می‏توانیم - ان‏شاءاللَّه - برای مردممان دایر کنیم و ما فکر می‏کردیم که حتی به روستاها و مساجد و آنجاها هم برسیم که البته آن تک درسهایش باید برسد.

 مسأله بعدی که ما داریم، مسأله جنگ است با همه ابعادش که اهمیت بحث من بیشتر در این قسمت است. خلیج‏فارس هنوز مسایل خاصی دارد، کردستان عراق هم مسایل خاصی دارد و همین طور جبهه ها. عملیات نصر 2 را نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی به خوبی انجام داد. گر چه عملیات محدودی بود، از لحاظ محتوا بسیار اهمیت دارد. کسانی که با نقشه ایران آشنایی دارند و مرزها را می‏شناسند، می‏دانند که در غرب ایلام یک سلسله ارتفاعات وجود دارد که از لحاظ نظامی، استراتژیک محسوب می‏شود و آن طرف این ارتفاعات دشت است؛ یعنی عراق بعد از این ارتفاعات کاملاً در دشت و بیابان قرار دارد.

 وقتی پیمان الجزایر در سال 75 میلادی انجام شد، شاه، بخشی از این ارتفاعات را بخشید و عراقیها در مقابل در شط العرب که بر سر آن دعوا داشتند، به نفع شاه کوتاه آمدند. اینجا شاه نیز حاتم بخشی کرد و این ارتفاعات مهم را داد. بعضیها نظرشان این بود که اهمیت این نقطه بیشتر از آنجا بوده است؛ زیرا این محل صد کیلومتری بغداد است و از لحاظ نظامی اگر یک تهاجمی از این سلسله جبال به پایین شروع شود، جلوگیری از این تهاجم برای عراق می‏تواند بسیار دشوار باشد.

 آخرین نقطه‏ای که در دست عراقیها باقی مانده بود، همین ارتفاعات است که چند روز پیش ارتش آن را گرفت. عراق خیلی به این جا چسبیده بود. غافلگیری بسیار خوبی انجام داده‏اند که برای من این غافلگیری یک معنای مهمی دارد و من خیلی خوشحال هستم. بعضیها مدعی هستند که بالاخره این ارتش، ارتشی است که در زمان شاه درست شده و آمریکاییها چه کرده‏اند و هنوز ممکن است در آن افراد ناباب و آلوده و جاسوس باشند. لذا اگر اینها عملیاتی ترسیم کردند و مدتی خودشان را آماده کردند و خبر از این واحد بیرون نرفت و دشمن نفهمید، این یک مسأله بسیار مهمی را ثابت می‏کند و آن مسأله این است که در این جریان از فرماندهی تا آن سربازی که در جریان این عملیات قرار گرفته بود، همه آنها قابل اعتماد هستند و این خیلی با ارزش است.

 کسانی که با عملیات آشنا هستند، می‏دانند از آن روزی که طرح عملیات تصویب و امکانات برای کار آماده می‏شود، ممکن است دو یا سه ماه طول بکشد و از بالا تا پایین کسانی که در این قسمت هستند، باید از آن مطلع باشند. دشمنان ما که گاهی درتفسیرهایشان فکر می‏کنند ارتش هنوز جذب نظام جمهوری اسلامی نشده، از همین عملیات حسابی تکان خواهند خورد، چون غافلگیری در حد اعلی بوده که نمونه‏ای از آن را برای شما بازگو خواهم کرد:

 ارتش وقتی که عملیات خود را در شب انجام داد، یک افسر عراقی اسیر گفته است که تمام فرماندهان واحد دفاعی عراق در خیمه خود برای صرف شام تجمع کرده بودند و مشغول صرف غذا بودند که یک دفعه صدای »اللَّه‏اکبر« سربازان ایرانی را در پشت خیمه شنیده‏اند. بنابراین، این نوع غافلگیری با این نحو خیلی مهم است.

 این مسأله برای ما، هم یک پیروزی نظامی است که نقطه بسیار مهمی را به دست آورده‏ایم که با ارزش است و در آینده - ان‏شاءاللَّه - آثار آن را در جنگ مشاهده خواهید کرد و هم یک پیروزی سیاسی و روانی است که هم درجه اعتماد به ارتش در میان ملت و مسؤولان ما را بالا می‏برد و هم خود ارتش اطمینان بیشتری نسبت به خود کسب می‏کند که آن افراد آلوده‏ای که احیاناً وجود داشتند، کم کم مضمحل شده‏اند.

 مسأله مهمتر اکنون در مورد جنگ، وضع داخلی کردستان عراق است. انصافاً رسانه‏های جهانی دارند به ملت عراق و دنیا خیانت می‏کنند. یک سکوت غیرقابل توجیه؛ یعنی یک بایکوت بر روزنامه و رسانه‏های دنیا تحمیل شده است. در عراق اخبار بسیاری وجود دارد و این چیزهایی که در رادیو و تلویزیون می‏شنوید، تمام مسایل نیست؛ بیش از اینهاست، چون آنها یک جاهایی هستند که نمی‏توانند به ما خبر بدهند، بخشی از عملیاتشان را می‏توانند به ما اطلاع بدهند.

 هر روز چندین مورد مردم عراق حرکت می‏کنند و مراکز نظامی عراق را در سراسر چند استان مثل اربیل، سلیمانیه، دهوک و موصل و تقریباً کل شمال عراق که کردهای عراقی آنجا هستند، می‏گیرند و هر روز خبرهای متعددی از جاده‏ها، پاسگاهها، شهرها و مراکز اقتصادی و نظامی عراق می‏رسد. مشکلی که برای عراق پیش آمده، این است که عراقیها پول زیادی می‏دادند به یک عده زیادی از مردم کرد؛ چون آنجا کاسبی وجود ندارد و نوعاً مردم در بیابانها و صحراها خودکفا زندگی می‏کنند، عراق مردهای اینها را عمدتاً مسلح کرده بود به نام »جاش« که اینها از کردستان عراق حفاظت می‏کردند. حتی در مواقعی هم که ما در کردستان می‏رفتیم و می‏جنگیدیم، عمدتاً »جاشها« می‏آمدند و با ما می‏جنگیدند ولی حالا اینها دارند گروه گروه با اسلحه‏هایشان به مردم می‏پیوندند و این مسأله کمر عراق را می‏شکند! عراق اگر بخواهد بعداً کردستان عراق را حفظ کند، باید به جای کردها، سرباز منظم بیاورد و این سرباز را باید از جنوب و یا از مرکز بیاورد.

 ممکن است شما بگویید: خب! چطور می‏شود که این همه سر و صدا در این نقطه است، اما سربازان عراقی نمی‏آیند و چرا آنها در مقابل ما می‏جنگند و در مقابل کردهای عراقی نمی‏جنگند؟ دلیلش این است که اگر لشکرهای منظم خودشان را از جنوب حرکت دهند، در جنوب نیروهای ما متمرکز هستند و عراقیها جرأت نمی‏کنند جنوب را خالی کنند. نقش بازدارنده نیروهای ما در مرز، نیروهای عراقی را در مرکز و جنوب میخکوب کرده و اگر نیروهای خود را به شمال انتقال دهند، قطعاً در جنوب ضربه خواهند خورد و اگر بخواهند نیروها را در جنوب نگهدارند، شمال از دست آنها خارج می‏شود و این تناقض کمر عراق را دارد می‏شکند و روز به روز هم در حال توسعه است. چند تا تیپ ویژه هوابرد و چریکی سپاه که در اختیار قرارگاه رمضان هستند، به داخل عراق رفته‏اند و با کردهای عراقی همکاری می‏کنند؛ هم اسلام را ترویج می‏کنند و هم به آنها یاری می‏دهند. مثل کاری که اینها در لبنان انجام می‏دهند؛ هم کمک مالی و تسلیحاتی به آنها می‏کنند و هم مجروحان آنها را معالجه می‏کنند و تا آنجایی هم که می‏توانند مجروحین آنها را برای مداوا به ایران می‏آورند که تا کنون تعداد زیادی از آنها به ایران آمده‏اند. ضمناً حرکت در عراق نیز اسلامی می‏شود؛ چرا که قبلاً ملی و قومی بوده است.

 مهاجرینی که از منطقه حلبچه فرار کرده‏اند و اکنون حدود چهار، پنج هزار نفر آنها در اردوگاههای ما هستند، نمایندگان ما که به این اردوگاهها رفته‏اند، می‏گویند: عمده آنها افرادی اسلامی هستند و می‏گویند که حاضر نیستیم به داخل شهرها بیاییم، بلکه به ما اسلحه و امکانات بدهید تا ما باز گردیم و به همراه ملتمان در عراق بجنگیم. در میان مهاجرین عراقی، علمایی هستند که از علمای سطح بالای اهل سنّت محسوب می‏شوند.

 نقل می‏کردند از نهضت اسلامی، به این صورت که یکی از علما در مسجد بوده و بعثیها آمده بودند تا او را از روستا یا شهر بیرون کنند. او حاضر نشده از مسجد بیرون بیاید. گفتند: مسجد را بر سرت خراب می‏کنیم! او بیرون نیامده و بعثیها مسجد را بر سر او همانجا خراب کرده‏اند و زیر آوار مسجد شهید شده است.

 یکی از خانمها روزه بوده و بعثیها می‏خواستند روزه او را در ماه رمضان بشکنند، اما او حاضر به این کار نشده و بعثیها با گلوله این خانم را از پای درآورده‏اند. تیپ مردمی که اکنون در مقابل بعثیها مقابله می‏کنند، عمدتاً تیپ مردم متدین هستند و این فتح بزرگ اسلامی است که در شمال عراق اسلام در حرکت است و حرکت اسلامی راه خود را پیدا کرده و ادامه می‏دهد و ما هم به آنها کمک می‏کنیم.

 اصولاً اگر شما به کشور عراق نگاه کنید، این وضع شمال این کشور است و در غرب عراق هم وضع همین طور است. اطراف فرات از سوریه تا پشت بغداد همین عشایر هستند که عمدتاً ضد دولت هستند و در جنوب غربی عراق نیز همین خبر است. در اطراف بصره عمدتاً شیعه‏های انقلابی هستند که آنجا را تقریباً از عراق جدا کرده‏اند و عراق در جاهای محدودی با نیروهای نظامی و امنیتی آن نقاط اساسی را مستحکم کرده است.

 بنابراین حرکتی که در داخل عراق پیدا شده، بسیار با اهمیت است و این سکوتی که دنیای استکباری کرده و اخبار را پخش نمی‏کند (با اینکه آنها درباره یک حادثه کوچک چند روز تفسیر می‏نویسند) خیلی معنا دارد و این دستپاچگی که در خلیج‏فارس پیدا کرده‏اند، به آن بالا مربوط است. آنها سعی می‏کنند حساسیت را از آنجا به خلیج‏فارس منتقل کنند که میدان دیگری است.

 در خلیج فارس من سیاست اصلی آنها را مکرر گفته‏ام، ولی چون هنوز مسأله زنده ما است و احتمال حوادث مهم در آینده نیز می‏رود، باید ملت خود را به طور مرتب در جریان اوضاع خلیج‏فارس قرار دهیم. از دو هفته قبل، اوضاع در خلیج‏فارس آرام است و هیچ حادثه‏ای هم به وجود نیامده و وقتی عراقیها شرارت نکردند، نیازی به مقابله به مثل نبوده و هیچ خبری قاعدتاً وجود ندارد. حضور نظامی آمریکا و شوروی، علی‏رغم این که ادعا می‏کنند افزایش یافته، کاهش یافته است. آنها جرأت نمی‏کنند ناوگانهای خودشان را خیلی جلو بیاورند. از همان تنگه وارد می‏شوند و یک گشتی می‏زنند و باز می‏گردند؛ خطر را جدی گرفته‏اند.

 در داخل آمریکا قضیه بسیار جدی شده و به نظر می‏رسد مجلس نمایندگان و سنا اجازه نمی‏دهند و دست ریگان را باز نخواهند گذاشت که بتوانند نیروی نظامی بیش از این وارد کند. کشورهای خلیج‏فارس فهمیده‏اند که از آمریکا کاری ساخته نیست و مشکلات دارند. دو سناتور آمریکایی که برای بررسی منطقه آمده بودند، دیروز به آمریکا بازگشته و گزارش خود را ارائه داده و گفته‏اند که اگر آمریکا در خلیج‏فارس وارد جنگ شود، باید خودش تنها با ایران بجنگند؛ کشورهای همسایه به آمریکا کمک نخواهند کرد؛ یعنی مأیوس از خلیج‏فارس به آمریکا برگشته‏اند!

 کویت به خاطر کار زشتی که انجام داده، هم تحت فشار کشورهای مجاور و هم مردم خودش قرار دارد؛ زیرا بدترین کار ممکن را کرده که دو ابر قدرت را به منطقه دعوت کرده؛ یعنی کاری که دویست سال پیش هم هیچ یک از کشورهای تحت حمایتی انجام نمی‏داد که نیروهای نظامی دیگران را دعوت کند و کشتی خود را به نام آمریکا کند یا پرچم آمریکا بر روی آن نصب کند تا بتواند نفت کویت را ببرد. این ضعیف‏ترین حرکت در تاریخ یک ملت است. و این ملت دیگر نمی‏تواند در آینده ادعای استقلال کند و مسؤولان کویت پیش ملت خود و همچنین نزد سایر اعضای شورای همکاری شرمسار هستند. کشورهای دیگر شورای همکاری با صراحت گفته‏اند که ما این عمل را محکوم می‏کنیم و حاضر نیستیم اجازه بدهیم آمریکاییها پایشان را در خاک ما برای جنگ با ایران بگذارند.

 در پیمان ناتو مسأله به طور جدی با مخالفت روبرو شده و هم‏اکنون وزیر خارجه یونان که در کشور ما است، با صراحت حرکت نامعقول آمریکا و شوروی رادر خلیج‏فارس محکوم کرده است؛ آلمانیها با صراحت محکوم کرده‏اند؛ وزیر خارجه فرانسه به طور رسمی اعلام کرد که این کار آمریکا به صلاح غرب نیست و بیخود وارد میدان شده است!

 دو روز پیش نخست وزیر یا وزیر خارجه ایتالیا اعلام کرده است که ما به هیچ عنوان حاضر نیستیم با آمریکا در خلیج‏فارس همکاری کنیم. به ژاپنیها گفته بودند اگر قانون اساسی شما را منع کرده که به خلیج‏فارس بیایید و نیرو در خارج داشته باشید، لااقل پول بدهید و آنها اعلام کرده‏اند که ما مخارج آن را هم پرداخت نمی‏کنیم. انگلیس هم که ما می‏دانیم دندانهایش خیلی وقت است کشیده شده! بنابراین آمریکا تنهاست و ما بعید می‏دانیم آمریکا جرأت کند که به تنهایی وارد ماجرا شود.

 اکنون آمریکاییها دارند دنبال یک بهانه می‏گردند تا این ادعاهایی را که کرده‏اند، به یک نوعی پس بگیرند که خیلی برایشان فضاحت بار نباشد، ولی فضاحت هست! اصولاً این مانور برای این بود که دل نوکرانشان را در اطراف خلیج فارس محکم کنند که قدرتها با آنها هستند و با این وضعی که پیش آمد، نوکران آنها در اطراف خلیج‏فارس فهمیدند که از دست ابرقدرتها هیچ کاری ساخته نیست. شاید یک روزی اینها بیایند! ولی حالا که آمدند، این طور سیلی خوردند و عقب نشینی کردند و بقیه آبروی احتمالی را هم که برای آنها بعد از رسوایی مک فارلین مانده بود از دستشان گرفتند. در درون ناتو نیز وضع بد است و در کل جریان، آمریکاییها دنبال فرار از منطقه هستند، به نحوی که صورت خودشان را با سیلی سرخ نگهدارند!

 شنیده شده و حتی قرائن و شواهدی در دست داریم حالا که این‏طوری تحقیر شده‏اند و ناوشان آسیب دید، دنبال این مسأله هستند که یک کسی پیدا شود و ناو شورویها را هم به سرنوشت ناو آمریکاییها دچار کند!! و گویا بر روی این مسأله دارند کار می‏کنند! شورویها هم که متوجه شده‏اند، خیلی نزدیک نمی‏آیند؛ چون شورویها قبل از آن در خلیج‏فارس یک چیزهایی را چشیده‏اند و عاقل‏تر از آمریکاییها هستند! در مجموع این طور به نظر می‏آید که حادثه مهمی در خلیج‏فارس بعید است اتفاق بیفتد، ولی ما نمی‏توانیم مطمئن باشیم. بالاخره اینها آدمهایی هستند مغرور و با امکانات زیاد که ضربه خورده‏اند و مار زخمی آخرین حرکت خودش را بازدن نیش و وارد کردن سم (ولو اینکه موفق نباشد) احتمال دارد که انجام بدهد. ما این اطمینان را نمی‏توانیم داشته باشیم؛ هم در جبهه ها و هم به خاطر خلیج‏فارس که اصولاً این توطئه برای اینکه ما را از نفتمان محروم و دچار مشکلات اقتصادی داخلی بکنند و از داخل ما را منفجر بکنند، طراحی شده بود. هدف عمده کاهش بهای نفت، ارزان کردن قیمت دلار، زدن کشتیها، آمدن آمریکاییها و همه تبلیغات و هیاهوها این بود که جمهوری اسلامی را از منابع مالی خود محروم کنند.

 الحمدللَّه مقاومت مردم و ایثار و شعور سطح بالای مردم ما، امسال با همه مشکلاتی که از ناحیه ارزی بر ما تحمیل شد، آن را خنثی کرد و مردم شعور و حضور انقلابی خودشان را هم در جبهه ها و هم در پشت جبهه ها بیشتر کردند که دشمنان را ممکن است مأیوس کند، ولی ما نباید خام باشیم و لذا فصل آن رسیده است که ما نیروهای آماده و مهیا داشته باشیم که اگر خدای ناخواسته در خلیج فارس ماجراجویی پیش آمد با آن مقابله کنیم. ما حتی باید فرض کنیم که آمریکاییها علی‏رغم میل کشورهای جنوب خلیج‏فارس می‏آیند و این کشورها را اشغال می‏کنند تا آنجا با ما بجنگند، پس باید آماده باشیم تا وارد آن کشورها بشویم و با آمریکاییها در جنوب خلیج‏فارس بجنگیم.

 ما باید آماده باشیم تا هر کشوری از کشورهای عربی جنوب خلیج‏فارس که پایگاه و پادگان و بندر و اسکله در اختیار آمریکا بگذارد، برویم همان پایگاه و بندر را تصرف کنیم و آمریکاییها را از آنجا بیرون کنیم.

 و لذا من از همه جوانان عزیز و غیور و دوره دیده و آماده جنگ دعوت می‏کنم که خودشان را به مراکز اعزام معرفی کنند و مخصوصاً برادران تهرانی که دو لشکر عظیم تهران از شما دعوت کرده‏اند. همه ما باید زیر پرچم آماده باشیم! اگر حادثه‏ای پیش نیامد، به خانه‏ها بر می‏گردیم و اگر حادثه‏ای پیش آمد، باید آماده باشیم که با حضور ما وحشت آمریکاییها زیادتر می‏شود. نفس حضور رزمنده‏های ما و نفس این فیلمهای اعزام انبوه نیروهای بسیجی، آمریکا و شوروی و دیگران را می‏ترساند تا وارد ماجرا نشوند و مصداق »واَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة« این است که ما الان در میدان و آماده باشیم. جنگ هم هر وقت لازم بود، انجام خواهد شد.

 »أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم،

 »قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَّمَدُ/ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدُ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ«.

 

ویدئوها

صوت

تصاویر ضمیمه