خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۱۴ فروردین ۱۳۶۶

    خطبه اول

  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

 اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ،

 »سَاَصْرِفُ عَنْ ایاتِیَ الَّذینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الأَرْضِ بغَیْرِ الْحَقِّ وَ اِنَ یَرَوْا کُلَّ ایَةٍ لا یُؤْمِنُوا بها وَ اِنْ یَرَوْا سَبیلَ الرُّشْد لا یَتَّخِذُوهُ سَبیلاً وَ اِنْ یَرَوْا سَبیلَ الْغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبیلاً ذلِکَ باَنَّهُمْ کَذَّبُوا بایاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلینَ«، »عِبادَاللَّه اُوصیکُمْ بتَقْوَی اللَّه«.

 

 از این هفته بحث جدیدی را در خطبه‏های اول شروع می‏کنم که پایه و اساس بحث عدالت اجتماعی است و در این مدتی که خطبه‏ها را ایراد می‏کردم، معمولاً خطبه اول را تشکیل می‏داد.

 سه فصل از عدالت اجتماعی را تا به حال به طور اختصار گفته‏ام: یک فصل رابطه غنی و فقیر (سرمایه‏دار و محروم)، یک فصل رابطه نژادها و برخورد عادلانه اسلام با همه نژادها و فصل دیگر رابطه زن و مرد و مقررات عادلانه اسلام در تأمین حقوق این دو قشر جامعه بوده است.

 فصول دیگری را هم داریم که شامل عدالت اسلام در میدان قضا، و عدالت اسلام در رابطه بین حکام و مردم می‏شود و فصول دیگر که کم‏کم اگر فرصتی بود و خداوند توفیقی داد، آنها را می‏گوییم.

 ضمن بحث، کم‏کم متوجه شدم که یک بحث پایه‏ای و اساسی قبل از همه این فصول بایستی انجام می‏شد که من آن بحث را انجام نداده‏ام و آن به عنوان پایه عدالت و اساس مخالفت با ستم و تجاوز بود که البته این بحث را مطرح می‏کنم و پس از پایان این بحث به آن فصول مورد نظر می‏پردازم و این بحث، بحث استکبار و استضعاف است. علت اینکه فعلاًبین فصول به این بحث می‏پردازم، این است که احساس می‏کنم، مسأله استکبار و استضعاف از طریق انقلاب اسلامی، امروزه وارد فرهنگ سیاسی و اجتماعی دنیا شده است
 این لغت در گذشته، لغت مأنوسی نبوده است. با اینکه ریشه‏دارترین واژه در فرهنگ اجتماعی اسلام و قرآن است و در بحث عدالت و ستم، عام‏ترین و گویاترین واژه و لغت است، این واژه در فرهنگ کشورهای اسلامی و دنیا مأنوس نبوده است. چون ما کلمات استضعاف و استکبار، مستکبرین و مستضعفین را گفتیم، در حال حاضر این لغات را حتَّی رسانه‏های کّفار هم به کار می‏برند و خیلی به جا است که ما درباره این واژه که خیلی عمیق و پرمعنا است، یک مقدار بحث کنیم و مطالبی در این خصوص بگوییم و حالا که قرار است این واژه در فرهنگ مبارزاتی دنیا وارد شود، نهضتهای اسلامی و نهضتهای ضد استکباری بدانند که این واژه‏ای که به کار می‏برند، چیست.[t1] امیدوارم که در معرفی فرهنگ، اخلاق و اصطلاحات اسلام، از این طریق بتوانیم خدمتی کنیم. ضمناً این بحث، یک بحث کاملاً قرآنی است که حالا من سابقه آن را عرض می‏کنم و در ادامه این بحث خواهید دید که من بیشتر در این فصل از صحبتهایم آیات قرآن را مورد استفاده قرار خواهم داد و درباره آن توضیح می‏دهم.

 مثلاً در مبارزات مارکسیستها واژه امپریالیسم بیشتر معروف شد؛ یعنی در این یک قرن و نیم گذشته. نوعاً جریانهای مبارز کلمه مبارزه با امپریالیسم شعارشان بوده است که خود ما مسلمانان در ایران هم در طول دورانی که مبارزه می‏کردیم، بیشتر با کلمه ضد امپریالیستی اهدافمان را توضیح می‏دادیم.

 آنجاهایی که مبارزات، آزادیخواهانه و ناسیونالیستی است، انقلابها، نوعاً مبارزه با استعمار را مطرح می‏کنند؛ یا آنجاهایی که جنبه‏های اقتصادی دارد، مبارزه با استثمار بیشتر مطرح می‏شود و ما که انقلاب کردیم و فرهنگ این انقلاب، فرهنگ اسلامی است، شایسته است آن واژه‏ای راکه قرآن کریم به کار برده است، به کار ببریم که این کار را هم انجام داده‏ایم. یعنی بحمداللَّه این کار را کرده‏ایم و امروز عام‏ترین و مقبول‏ترین و جاافتاده‏ترین شعار اجتماعی ما مبارزه با استکبار و حمایت از مستضعفان است که این واژه نیاز به توضیح دارد و باید روی این مسأله زیاد کار کنیم. ضمناً این واژه، عمیق‏ترین و قوی‏ترین تعبیری است که در این انقلاب می‏توان از آن استفاده کرد.

 ما کلماتی مثل مترف، طاغوت، جبار، باغی، یاغی و امثال اینها را داریم، اما همه آنها، آن معنایی را که این کلمه بیان می‏کند، ندارند. زمانی که انسان به قرآن رجوع می‏کند و قرآن را در این فصل می‏خواند، می‏بینیم حدود 60 مورد با این تعبیر آمده است و از مشتقات »کبر« که عمدتاً هم از مشتقات باب استفعال مستضعف، استضعاف، مستکبر، استکبار و افعالی که به کار برده، اینگونه آمده است.

 نقطه مقابل این که مستضعف است، حدود 12 - 13 بار در قرآن آمده که مجدداً هم در همین فصل مطرح است، ولی بقیه مشتقات و عناوینی که داریم (و در همین مضمون است) خیلی کم است و هیچ‏یک از آن الفاظ نیز معنایی را که لفظ »استکبار« می‏تواند بفهماند و نظر قرآن است، نمی‏توانند مطرح کنند. البته اینها هم فعلاً ادعا است و ما این مسایل را ضمن بحث خواهیم گفت.

 این بحث برای من، یک سابقه تاریخی دارد و فکر می‏کنم بیان آن در این خطبه و در شروع بحثم مفید باشد. یادداشتهایی از 15 سال پیش دارم که در یک شرایط خاصی در خصوص این موضوع یادداشت کرده‏ام و تا به حال فرصت استفاده از آنها را پیدا نکرده‏ام. آن روزی که اینها رایادداشت می‏کردم برای یک کتاب یادداشت می‏کردم و هیچ وقت هم تنظیم نشد. امیدوارم که ضمن این بحث بتوانم آنها را اولاً تنظیم کنم و از آنها هم استمداد می‏جویم، برای اینکه این بحث قرآنی جا بیفتد.

 سال 1350 مرا بازداشت کردند که حدود 7 ماه در زندانهای قزل قلعه، اوین و عشرت آباد بودم. بعد از اینکه آزاد شدم، چند روزی در تهران بودم، بعد به رفسنجان رفتم که به زیارت مادرم برسم. در یکی از خیابانهای رفسنجان برای خرید هدیه جایی ایستادم که مأمور اطلاعات شهربانی به بهانه اینکه من اتومبیلم را بد پارک کرده‏ام، مرا به شهربانی برد. سپس از رفسنجان مرا به شهربانی کرمان انتقال دادند که چند روز در آنجا بودم، ولی آنها حرفی برای گفتن نداشتند. گفتند که از طرف مقامات بالا دستور داده‏اند که تو را به تهران و از آنجا به قزل قلعه ببریم و آخر هم مشخص و معلوم نشد که مرا به چه جرمی دستگیر کردند!

 حدود یک ماه و نیم در سلول انفرادی ماندم، نه بازجویی از من به عمل می‏آمد و نه مراجعه‏ای داشتم و طبعاً برخلاف معمول آن روز سخت‏گیری نکردند و فقط یک بازداشت ساده بود که بعدها گفتند به خاطر خروج بی‏اجازه از حوزه قضایی تهران بوده است! آنجا که ما رفتیم یک کتاب از سلول مجاور به من دادند که خودش یک داستان دارد. کتاب را آکادمی علوم شوروی منتشر کرده و عنوانش »قرون وسطی« است. روی این کتاب بسیار کار شده است. کتاب را که می‏خواندم، به نظرم خیلی جالب بود.

 اصل کتاب برای تاریخ قرون وسطی نوشته شده است و قرون وسطی هم در اصطلاح مورخین، قرون وسطای اروپا است، نه کل دنیا. آن هزار سالی که به نظر آنها دوران تاریک اروپا بوده، اسمش را قرون وسطی گذاشتند و روی آن خیلی مطالب نوشته شده است و حاکمیت کلیسا بیشتر محکوم است و اصل کار کتاب این است که به شیوه مارکسیستها و با ایدئولوژی مادیت تاریخ و عاملیت طبقه و اقتصاد، تاریخ را ذکر می‏کند و معابد و مراکز دینی گذشته و مسیحیت، کلیمی، هندو، بودایی، اسلام و تمامی اینها را به رشته مادیت تاریخ و عوامل مادی تاریخ می‏کشاند و بیان می‏کند.

 خوب! برای من تاریخ جالب بود و منتظر بودم که برسم به جایی ببینم اسلام را در این خصوص چگونه تحلیل می‏کنند؟ چون با آن عصایی که در تاریخ راه می‏روند، نمی‏شود اسلام را تحلیل کرد! کتاب به موضوع اسلام می‏رسد و البته باید بگویم که اسلام را در حاشیه مطرح می‏کند، چون اروپا را بیشتر توضیح می‏دهند. در آن کتاب مطرح می‏کند که اشراف جزیرةالعرب و رؤسای قبایل و ایلات برای متحد کردن عرب در مقابل تهاجم احتمالی روم و ایران و یا به خاطر جلوگیری از شورش عشایر و مردم بی سر و پایی (که آنها مطرح می‏کنند گاهی عشایر علیه منافع اربابان قیام می‏کردند)، متحد شدند و اسلام را تحکیم و منتشر کردند، برای اینکه محور وحدتی برای اینها باشد که جامعه جزیرةالعرب را متحد کنند. این روح آن قطعه‏ایست که در این کتاب به اصطلاح علمی، تاریخی و تاریخی - علمی که روی آن هم خیلی کار شده است، برای مردم ارائه کرده‏اند! البته من آن موقع تعجب کردم، ولی حالا بچه‏های ما در آن زمان نیستند و مسایل آن زمان رانمی‏دانند. آن موقع این مسایل برای ما روشن بود. حدود اواخر دهه 40 - 50 و اوایل 50 - 60 در ایران افق را به روی نوشته‏های روسی و شرقی باز کرده بودند. تا آن موقع نوشته‏های شرقی در ایران زمینه‏ای نداشت و اصلاً ممنوع بود و کتابهایی از این قبیل را اجازه نشر نمی‏دادند و احیاناً اگر منتشر می‏شد، به طور قاچاق منتشر می‏شد.

 حالا سرّ این مسأله چه بود که اینها در آن مقطع آمدند و کتابهای روسی را باب کردند و عده‏ای هم از کمونیستها و بخصوص توده‏ایها (همین کتاب را که من عرض می‏کنم، یکی از توده‏ایهای معروف ترجمه کرده است) به این فکر افتادند که کتابهای روسی را با وفور ترجمه و پخش کنند. آنچه که ما در آن موقع می‏فهمیدیم، این بود که: چون نهضت اسلامی اوج گرفته و جوانها و بچه مسلمانها و دانشجویان میدان داری می‏کردند و خطر اسلام در ایران بیش از خطر کمونیست بود، به این فکر افتادند که نوشته‏های مارکسیستها را ترجمه کنند و به جوانها بدهند و جوانهایی که حالا چشمشان به محیط مبارزه باز می‏شود، با کتابهای مارکسیستی آشنا شوند، تا به راه مسجد نروند! این کتاب، یکی از آن کتبی است که اگر الآن اهل نظر و اهل دقت، آن را و دیگر کتابهایی را که آن زمان و بعد از آن منتشر شد ببینند و مطالعه کنند، خواهند دانست که عمدتاً برای این سیاست بود.

 من همانجا در سلول برای این کاری که می‏خواستم انجام دهم، مقدمه‏ای نوشتم و امروز صبح که می‏خواستم بیایم، گفتم این مقدمه را بخوانم! این مقدمه حدود 30 صفحه بود که با عجله خواندم. این یادداشتها را بر روی کاغذ گراف که برای پاکتهای میوه به کار می‏بردند که در آن زمان از بیرون برای ما می‏آوردند، نوشته‏ام، و نوشتم که: تمامی موجودی من در اینجا یک قرآن، یک خودکار و کاغذهای پاکت میوه‏ای است که به دست من رسیده و سندم هم قرآن است و چیزی هم بیش از این برای این بحث لازم ندارم. من این مطلب را در آن مقدمه نوشتم.

 در آن زمان معلوم می‏شود که ما روی این مسأله حساس بودیم و در آن مقدمه نوشتم: خطری که امروز نهضتهای اسلامی را تهدید می‏کند، این حرکت فرهنگی است که الآن کشورهای ارتجاعی مثل ایران و جاهای دیگر شروع کرده‏اند و فرهنگ مادیت را که جنبه انقلابی هم دارد، به خورد جوانهای مسلمان می‏دهند که اینها را در یک مسیر دیگری قرار دهند. برای اینها امروز کمونیست در کشورها قابل کنترل است، اما اسلام قابل کنترل نیست. و حالا می‏بینید که بعد از 15 سال آن فکر درست بوده است. در آن روزها من در آن مقدمه علما، نویسندگان و خطبا را دعوت کردم که: امروز وظیفه ما است که جلوی این حرکت خطرناک را گرفته و اسلام را از این توطئه‏ای که برای آن درست کرده‏اند، نجات دهیم. همچنین در همان مقدمه نوشتم: زمانی بود که وقتی ارزشهای دمکراسی غرب را مبلّغان غرب تبلیغ می‏کردند، آن موقع مسایلی از قبیل مثلاً حق رأی، آزادی و دمکراسی بوده و آن موقع اسلام را متهم می‏کردند که اسلام دین شمشیر است.

 در چنین زمانی؛ یعنی زمانی که غربیها به دنیای اسلام تهاجم کرده بودند، اینان احساس می‏کردند که حرکت انقلابی و طرفداری از محرومین از بطن جامعه اسلامی بیرون می‏آید وجوانان با شعار حمایت از محرومین و انقلاب علیه امپریالیسم و استثمار و استکبار به میدان کشیده می‏شوند و لذا اینان به فکر افتادند که اسلام را به طرفداری از سرمایه‏داری محکوم کنند و ریشه اسلام را در ریشه اشرافیت و خواسته رؤسای قبایل عرب معرفی کنند که من در آن مقدمه خطبا و نویسندگان را دعوت کردم که فکری کنید که جلو این توطئه گرفته شود و خودم هم شروع کردم و گفتم که من از همین سلول این حرکت را شروع می‏کنم! خداوند این توفیق را به من داد که حالا در بهترین شرایط مناسب این بحث را با تریبونی مثل نماز جمعه مطرح کنم و اسلام را از این دیدگاه با آیات محکم قرآن معرفی کنم و واژه مستضعف و استضعاف را برای نهضتهای مقدس اسلام و راهیان راه حضرت علی و ابوذر و خود پیغمبر و سلمان و مقداد معرفی می‏کنم و ان‏شاءاللَّه دیگران هم با من همکاری و کمک خواهند کرد، تا این فصل غنی شود.

 حالا در مورد کلمه استکبار و تکبر یک مقدار توضیح می‏دهیم و یک خطبه هم راجع به استضعاف حرف می‏زنیم و آن را توضیح می‏دهیم.

 قسمت اساسی بحث من آن چیزهایی است که در قرآن راجع به مستکبر گفته شده است که من در همان جزوه که گفتم، یادداشت کردم: حدود 77 صفت مذموم و خطرناک برای مستکبران آمده است. (البته چون 10 - 15 سال از نگارش آن جزوه گذشته، خطهای آن را سخت می‏شود خواند. البته این مقدار که گفته شد، مربوط به میزان مطالعه من است. حالا اگر قرآن با فرصت جدید و ابزار جدید مطالعه شود، شاید بیش از این تعداد به دست آید). در قرآن 77 صفت شوم برای مستکبران آمده است. این بحث می‏خواهد ریشه استکبار را بزند و قرآن هم راهی که انتخاب کرده این است.

 قرآن به جای اینکه به شاخه‏ها بپردازد، خواسته این مسأله را از ریشه بشکافد. خشکاندن این ظلم تاریخی که کل تاریخ بشریت را گرفته، از زمان حضرت آدم تا امروز بوده و همیشه مظالم تقسیم‏بندی انسانها به مستکبر و مستضعف وجود داشته است.انسان باید ریشه آن را در خویش پیدا کند و قرآن در اینجا راه را در این دیده که انسانها را اصلاح کند و آنها را از حالت شوم و خطرناک و ابلیسی و استکبار بیرون بیاورد و حالت تعادل به انسانها بدهد. در این صورت بقیه مسایل حل است، لذا این بحث به مقدار زیادی یک بحث اخلاقی و انسان سازی خواهد شد و حاشیه آن مربوط به بحثهای اجتماعی خواهد بود که آثار سوء اجتماعی اخلاق استکباری را در بحثهای آینده توضیح خواهم داد.

 کلمه استکبار از کبر گرفته شده است. لغت معروفی که در فرهنگ اسلامی بوده، تکبر بوده که به عنوان یک حالت روانی و اخلاقی صرف در کتابهای ما مطرح می‏شده است.

 در بحثهای اخلاقی که شما در کتابهای اخلاقی ما مثل »معراج السعادة» یا کتابهایی از این قبیل می‏بینید، مشاهده می‏کنید که آنها وقتی وارد بحث تکبر می‏شوند، با اینکه آیات و روایاتی که نقل می‏کنند، خزانه با ارزشی از معارف اجتماعی است، اما بیشتر به جنبه‏های انسان سازی فردی و مسایل اخلاقی خاص فرد توجه داشته‏اند. این بحثی که الآن مطرح می‏کنم، محدود به آن کار علمای علم اخلاق نیست، بلکه وسیع‏تر و سیاسی و اقتصادی است. اخلاق فردی هم در آن هست و می‏خواهم همه شاخه‏هایی را که قرآن برای این شجره خبیثه معرفی کرده، بیان کنم.

 استکبار از باب استفعال همان ماده است. درباب استفعال 6 معنا برای صیغه استفعال گفته‏اند؛ یعنی ماده کبر که به باب استفعال می‏رود و »الف. س. ت« به آن اضافه می‏شود، معانی اضافی پیدا می‏کند. یکی از معنای آن به خودبستن است؛ یعنی انسان چیزی که ندارد مطالبه می‏کند. یکی از معانی آن طلب مطلق؛ یعنی دنبال یک چیزی رفتن است که معنای این دومی چیز بدی نیست. دنبال چیزی رفتن عیبی ندارد، تا محتوا چه باشد. اما به خود بستن، حالت نفاق و حالت غیرواقعی است و یکی از معانی‏اش یافتن چیزی بر آن حالت است. یعنی کشف یک واقعیت و یک معنای دیگری است.

 اگر استکبار به معنای دنبال بزرگی رفتن باشد که بتواند معنای خوبی داشته باشد و می‏شود فکر کرد که لغت این معنا را بدهد! اما در اصطلاح و در قرآن و جای دیگر اصلاً استکبار به این معنا استعمال نشده است. اینجا استکمال جای استکبار را می‏گیرد. یعنی اگر بخواهند بگویند که آدم می‏خواهد رشد کند و دنبال رشد است، کلمه استکمال را به کار می‏برند. برای کمال جویی، بزرگی جویی می‏تواند یک مصداق درستی هم داشته باشد، اما این مصداق به طور مثبتش اصلاً در قرآن به چشم نمی‏خورد. کلمه استکبار عموماً در قرآن مذموم است و مذمت را ارائه می‏دهد و اگر بخواهیم به معنای »دنبال رشد و تکامل رفتن« را به کار ببریم، بایستی از کلمه استکمال استفاده کنیم که با تکبر تقریباً موازی است. منتها یک چیزهایی اضافه از این صیغه و این باب می‏توان به دست آورد که ضمن بحثهایم این را باز می‏کنم. در کل، انسان اگر از آن حدی که هست، چه در مقابل خدا و چه در مقابل خلق و چه در مقابل خودش و چه در ارزیابی خودش پایش را بخواهد جلوتر بگذارد، این حالت، حالت استکباری است. موقعی انسان، انسانی سالم است و جامعه، جامعه‏ای سالم است که انسانها در حد خودشان باشند. اگر پایین‏تر بروند، این حالت استضعاف است که بحث آن را در یک خطبه دیگری مطرح می‏کنم و اگر بخواهند دنبال این بروند که بالاتر باشند (نه رشد کنند، که گفتم آن استکمال است) یا بخواهند خودشان را بزرگتر از آنچه که هستند، ببینند، یا حقوقی را مطالبه کنند که بیشتر از حدی است که یک انسان در حد آنها دارد. اگر یک چنین چیزی در زندگی انسان پیدا شود، این از مصادیق استکبار است.

 ببینید! درمقابل خدا که قرار بگیریم، استکبار کفر مطلق است؛ یعنی اگر انسان خودش را در مقابل خداوند چیزی ببیند و بگوید: من یکی و تو هم یکی! خدا یک چیزی از ما بخواهد و ما اطاعت نکنیم، به دلیل اینکه آدم خودش را مستحق آن اطاعت نداند و لازم نداند که این اطاعت را انجام دهد، این استکبار در مقابل خداست که اولین رهرو این راه، ابلیس است. در قرآن، آیات استکبار را که می‏بینیم، نوعاً اول ابلیس و بعد راه ابلیس مطرح می‏شود.

 تعبیری که در روایات هست، این است که می‏گوید: بالاترین تکبر آن است که انسان در مقابل خدا و فرمانهای الهی تکبر کند، ما که نمی‏توانیم خودمان را از خدا بالاتر بدانیم و تکبر کنیم!

 تکبری که در برابر خدا مصداق دارد، این است که ما فرمانهای خدا را اجرا نکنیم؛ یعنی قبول نکنیم که ما باید عبادت و بندگی کنیم. عبودیت را نپذیریم و حقی را که خداوند به ما داده نپذیریم، این بالاترین کفر است. البته اگر آدم با توجه، این کار را انجام دهد. یک وقت آدم نماز که نمی‏خواند، تنبلی می‏کند. اما وقتی که نمی‏خواهد قبول کند که این حکم خداست، می‏گوید: این را یک نفر دیگر گفته و بیخود هم گفته است! اگر بداند که این حکم خداست و قبول نکند، این کفر است. اصلاً انسان کافر هیچ ارزشی ندارد. تعبیر قرآن از انسان کافر و محیط کفار، »سراب« است که اعمال و خدمات کفار هم ارزش سراب را دارد. در جایی تعبیر »شرک« به کار برده است و می‏گوید: شرک، مثل این است که انسان از آسمان سقوط کرده است. انسان کافر از نظر قرآن هیچ ارزشی ندارد. حتی از صفر هم پایین‏تر است و از حیوان درنده هم پست‏تر است، چون دارای استعدادهایی بوده که آن استعدادها را از دست داده است.

 انسان وقتی که خودش را ارزیابی می‏کند، صحیح آن است که خودش آن طور که هست ارزیابی کند، نه خیلی بزرگتر از آنچه که هست و نه حقیرتر از آنچه که هست.

 یک تعبیری در دعاها داریم که یکی از دعاهای خوب ماست که باید همیشه این دعا را داشته باشیم و مخصوصاً برای ما ایده‏آل است که به مضمون آن توجه کنیم و آن این است که می‏گوید: خدایا! هر وقت که من در میان مردم یک مقدار درجه‏ام بالا رفت و در چشم مردم بزرگ شدم، به همان اندازه پیش خودم مرا کوچک کن!

 حالا یک لطیفه‏ای هم اینجا دارد که عرض می‏کنم. من گفتم که آدم خودش را کوچک ببیند درست نیست، بزرگ هم ببیند درست نیست. اما ممکن است بعضیها از نظر آیات چنین بفهمند که اگر خود را کوچک ببینند خوب است. نه! خوب نیست. اما وقتی آدم در میان مردم بزرگ شد، خود به خود اقبال و توجه و سلام و تعظیم و اکرام مردم انسان را می‏لرزاند. آدم فکر می‏کند که یک چیز دیگری است و یک تافته جدا بافته‏ای است و برای خودش یک کسی است! آن موقع لازم است که انسان در نفس خودش احساس حقارت کند و خودش را کوچک ببیند. در چنین شرایطی، این خواست اسلام است که آدم اگر وضعی داشته باشد خودش را کوچک ببیند. اما اگر از آنچه که هست خودش را کمتر ببیند، این آدم نمی‏تواند کار کند و اقدامهای مثبت نمی‏کند و وارد کارهایی که می‏تواند بشود، نمی‏شود و نمی‏تواند توکل کند. همچنین وارد کارهای با ارزش و محکم نمی‏شود، چون خودش را ضعیف حساب می‏کند، ولی اگر همان که هست، ارزیابی خودش درست باشد، در حد خودش وارد ماجرا می‏شود و خوب عمل می‏کند و دچار استضعاف نمی‏شود (که بعداً استضعاف را معنا خواهیم کرد).

 اما وقتی در جامعه مشهور شد و شهرت پیدا کرد، مُوَجه وَ وَجیةالمله و مورد احترام مردم شد، یک ترمزی لازم دارد که آن احساس کوچکی و کمی است. و لذا انسان در این شرایط باید واقعاً یاد عظمت خدا و بزرگان باشد و زندگی شخصیتهای تاریخی را مطالعه کند و لغزشهای بزرگان را ببیند و همواره از خودش مواظبت کند که مبادا سقوط کند و غرور پیدا کند. عُجب اگر چیز خطرناکی است، بیشتر راجع به اعمال انسان است و آن این است که انسان عمل خودش را بزرگ ببیند.

 بنابراین استکبار در مورد خود آدم این است که آدم شخصیت کاذبی برای خودش قایل باشد، حالا یا برای سواد، یا نطق و یا قدرت جسمی، نفوذ و یا برای چیزهای دیگر. آن بعد سومش رابطه انسان و مردم است. این مسأله مهم است و بحث من هم بیشتر در این مورد خواهد بود.

 آدم وقتی خودش را با مردم مقایسه می‏کند، چگونه خواهد بود که مردم را از خودش ضعیف‏تر ببیند و حق بیشتری برای خودش قایل باشد و فکر کند که من باید بیشتر از دیگران از منابع الهی بهره بگیرم! استکبار عمده مورد بحث من که مقدمه بحث عدالت اجتماعی است، اینجاست، گرچه این رابطه با مردم یک مقدارش از آن مسأله دوم در ارزیابی خود آدم سرچشمه می‏گیرد و ریشه‏اش آنجاست، اما عمده مباحث من در قسمت سوم خواهد بود که خطر، در اینجاست و نوعاً سلاطین و بزرگان و اشراف و مترفین و ملأ و علما و کسانی که لغزیدند و ستم کردند و حق را ناحق کردند، کسانی هستند که دچار این استکبار خطرناک شدند، در حالی که خیلیهایشان آن بخش اول را ندارند و در مقابل خدا خودشان را ذلیل و ضعیف‏تر و حقیر و عبد و این طور چیزها مطرح می‏کنند و امضاء هم که می‏کنند دیگر الاحقر روی شاخش هست که باید برای خودشان بنویسند، اما وقتی که در مقابل مردم قرار می‏گیرند، خطرناک می‏شوند، چون خودشان را یک چیز دیگر می‏دانند و خطرها اینجاست و ما باید روی این مسأله کار کنیم و یک مقدار این مسایل را در بحثهای زیادی که اینجا خواهیم داشت، باز کنیم.

 بنابراین تا اینجا ما مقدمه و ضرورت این بحث را گفتیم و معنای تکبر و استکبار را گفتیم، اما آثار تکبر و استکبار در فصلهای بعدی می‏آید. باز تأکید می‏کنم که در این فصل هم مهمترین مسأله برای ما تقواست. آن چیزی که می‏تواند ما را از خطرات حفظ کند، تقواست که به همه برادران و خواهران عزیزمان توصیه می‏کنم که این عامل بازدارنده و حافظ را در وجود خودشان حفظ کنند.

 »اَعُوذُ باللَّهِ منَ الشَّیْطانِ الرَّجیم/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/

 اِنَّا اَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ/ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ/ اِنَّ شانِئَکَ هُوَالْاَبْتَر«.

 

    خطبه دوم

 

 بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

 اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ‏اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِ الْمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی(عج).

 امروز در خطبه دوم، ما خیلی حرف برای گفتن داریم و مناسبتهای هفته هم خیلی زیاد است. اشاره‏ای به مناسبتهای هفته می‏کنم و بعد وارد صحبت می‏شوم.

 میلاد با سعادت حضرت اباعبداللَّه الحسین که محور حرکت تاریخ ما و انقلاب ما است و همه ما این آثار انقلاب را از ایشان داریم، مهمترین مناسبت این هفته بوده که به همین مناسبت ما روز پاسدار را هم داریم که از انتخابهای بسیار خوب برادران پاسدار ما بوده که مناسب‏ترین روز را برای خودشان انتخاب کردند و به نظر من هیچ کس و هیچ ارگانی در این انقلاب به اندازه پاسداران حق ندارند که وابسته به این روز باشند.

 البته اکثر نهادهای انقلابی جوشیده از این انقلاب همه شریف، مقدس و بزرگ هستند؛ ولی پاسداران که شامل کمیته و بسیجیها هم می‏شود، اینها جوانهایی هستند که به طور انتخابی این راه پرخطر و کم پول و بی‏رفاه را انتخاب کرده و در این میدان آمده‏اند. اینها در این 8 سال نشان دادند که راه امام حسین را چگونه می‏پیمایند و ثابت کردند که از بهترین پیروان این بزرگوار هستند و ثابت کردند که شایسته این هستند که صاحب امروز باشند؛ امروزی که متعلق به حضرت اباعبداللّه‏الحسین(ع) است، روز این برادران هم باشد و این راه را خوب طی کردند و خوب ادامه می‏دهند و بهترین نتیجه‏ای هم که خواهند گرفت، این است که خودشان را هر چه بیشتر بتوانند به صاحب این روز نزدیک کنند که البته بحمداللَّه این کار را کرده‏اند و ما امروز هم در جلسه و مراسممان از این برادرانمان به وفور داریم و مراسم امروز با حضور این عزیزان مزیّن است.

 من فقط فهرست حاضرین را می‏خوانم: جمع زیادی از برادران کمیته که عازم جبهه هم هستند و از نیروهایی که در عملیات مقدس کربلای 5 و کربلای 4 و سایر جاها شرکت داشتند که اسامی این لشکرها را به من داده‏اند و چون در آخر این اسامی کلمه غیره هم نوشته شده، ممکن است اسمهایی که من می‏خوانم غیر از اینها هم باشند:

 لشکر علی بن ابی طالب(ع)،لشکر امام حسین(ع)، لشکر نجف اشرف، لشکر کربلا، لشکر عاشورا، لشکر ثاراللَّه، لشکر نصر، لشکر امام رضا، لشکر المهدی، لشکر ولی عصر (عج)، لشکر رسول اللَّه(ص)، لشکر سیدالشهداء، تیپ ابوالفضل، لشکر قمر بنی‏هاشم،لشکر الغدیر، لشکر قدس ویژه شهدا، لشکر انصارالحسین، لشکر فجر و سایر لشکرها و تیپهای سپاه .... اینها جزو میهمانان ما هستند که زبدگانشان از جبهه آمده‏اند، برای اینکه با حضرت امام یک بار دیگر بیعت کنند. گر چه اینها همیشه عملاً در این راه بوده‏اند و بیعت مجدد هم لازم نداشتند، در مراسم روز پاسدار شرکت کردند که روحیه بیشتری برای رزم پیدا کنند.

 مناسبت دیگر هفته امروز، روز تولد حضرت ابوالفضل است، این شخصیت بزرگ تاریخ شهادت که خوشبختانه سپاه، یک پیشنهاد خوبی مطرح کرده است که من این پیشنهاد را مطرح می‏کنم، ان‏شاءاللَّه که محقق خواهد شد.

 گفتند امروز را به نام سرداران شهید نام‏گذاری کنیم. مشکلی که برای مراسم وجود داشته، این بوده که معمولاً فرماندهان ما در این جنگ هم از ارتش و هم از سپاه و هم از بسیج و کمیته و دیگران و از جهاد که در میدانها بودند، شهید شدند، طبعاً انتظاری هست که در سال یک روزی برای این فرماندهان مراسمی گرفته شود. بعضی از آنها در تاریخ شخصیتهای عظیم‏الشأنی هستند، ولی به خاطر اینکه عدد زیاد است و از طرفی سربازان گمنام بسیجی و سپاهی و کمیته‏ای و مردم و جهاد و اینها فراوان هستند و برای آنها نمی‏شود، هر روز مراسم گرفت، این است که یک روز را برای سرداران شهید از همه نیروهای مسلح که در جبهه شهید شدند قرار دهیم و مناسب‏ترین روز هم همین امروز است؛ یعنی امروز که تولد حضرت ابوالفضل این بزرگترین سردار شهید کربلا (که ما هم راهمان راه کربلا است) و علمدار جهاد کربلا است. امروز را شما با تکبیر تأیید کردید که امروز ان‏شاءاللَّه در تاریخ ثبت می‏شود، برای روز فرماندهان شهید ما. باز در هفته آینده تولد حضرت سجاد را داریم که به همه شیعیان بزرگوارمان تبریک عرض می‏کنیم و باز روز بهداشت جهانی را داریم که من فقط مقدمتاً می‏گویم: مردم ما خودشان را آماده کنند، برای شنیدن مطالبی که از طرف وزارت بهداشت و درمان و دیگران درباره امروز خواهند گفت که این مناسبت مؤثری است که ما سطح بهداشتمان را بالا ببریم و این روز بهداشت جهانی حرکت مناسبی و کار بسیار خوبی است.

 امروز حدود 80 نفر از قاریان و حافظان قرآن به مراسم نماز جمعه تشریف آورده‏اند که مراسم ما را مزّین کردند. ما از اینها تشکر می‏کنیم؛ هم به خاطر اینکه به ایران تشریف آورده‏اند و هم به خاطر اینکه در مراسم نماز جمعه شرکت کرده‏اند.

 و اما بحثی که من امروز تدارک دیده‏ام  و فکر می‏کنم، یک مقدار وقت بیشتری را بگیرد، سعی می‏کنم که مختصر صحبت کنم)، تشریح وضع خودمان است در سال گذشته و بازکردن افق آینده که از دید بنده افق سال آینده را چطوری می‏شود دید؟

 من در تاریخ صدر اسلام که مطالعه می‏کنم، سال گذشته را چیزی شبیه سال جنگ احزاب زمان حضرت پیامبر(ص) می‏بینم، البته صد در صد تطبیق نمی‏کند، ولی شبیه‏ترین مقطع تاریخی در این دوران انقلاب ما، در زمان پیغمبر اکرم سالی است که جنگ احزاب اتفاق افتاده و حوادثی که اتفاق افتاده و تهاجماتی که به اسلام شده و پیروزی که مسلمانها در جنگ خندق به دست آوردند و تقریباً حرکت سربالایی‏شان در جنگ خندق به نقطه اوج گردنه رسید و از آنجا سرازیر شدند و به سراشیب افتادند که به نظر من یک چنین چیزی را می‏تواند مجسم کند. اول با چند جمله کوتاه موقعیت جنگ خندق و شرایط مسلمانها را مجسم می‏کنم که چه جور بود و بعد وضع خودمان را می‏گویم.

 جنگ خندق در سال پنجم هجرت اتفاق افتاده و بعد از آن است که جنگ بدر و احد و غزوه‏ها و سریه‏های دیگری انجام شده که گویا خندق هفدهمین غزوه پیغمبر است و سریه‏ها هم اضافه. در سال چهار هجرت بعد از آنکه در جنگ احد و بعد از آن، تهاجم وسیع به مسلمانها نتوانست مسلمانها را بشکند و پیغمبر در غزوه و سریه‏های کوچک موفقیت زیادی هم داشت و اسلام در جزیرةالعرب به سرعت داشت رشد می‏کرد، کفر احساس کرد که در حال شکست خوردن است و اسلام دارد پیروز می‏شود. سران کفر، سران شرک و مخالفان اسلام به فکرافتادند که یک تهاجم وسیع و همه‏جانبه‏ای را شروع کنند تا این درخت جوان را از ریشه قطع کنند. یهودیها هم پیش قدم این کار شدند. یهودیها دلال و میدان‏دار شدند، قریش و قطفان و سایر قبایل عرب را دیدند و تقریباً عمده قوای جزیرةالعرب را علیه اسلام متحد کردند. در داخل مدینه، پیغمبر با یهودیهای بنی قریظه که گروه نیرومندی بودند قبلاً پیمان صلح بسته بود و با هم ترک جنگ کرده بودند و در مدینه با مسالمت با یکدیگر زندگی می‏کردند. آمدند، اینها را دیدند و اینها را هم وادار کردند که  وقتی جنگ شروع شد، اینها هم از درون علیه پیغمبر بجنگند. منافقین و مریضها را و دنیاطلبها را هم در داخل مدینه قبلاً دیده بودند که مجموعه افراد ضعیف داخلی و رفاه‏طلبهای داخلی و منافقین و هم‏پیمانان پیغمبر که یهودیهای بنی قریظه بودند، در داخل مدینه و قریش واکثریت طوایف نیرومند عرب متحد شدند که یک جنگ جدی علیه اسلام به راه بیندازند. این خبر به پیغمبر رسید. البته پیغمبر هنوز خبر خیانت بنی قریظه را نشنیده بودند (حالا اگر هم می‏دانستند و در اطلاعات غیبی‏شان بود و در جامعه مطرح نبود) وضع داخلی هم برایشان روشن بود. دستور دادند که خندق بکنند و معروف است که سلمان فارسی پیشنهاد این خندق را داده است. آن قسمتهایی از مدینه که ممکن بود دشمن وارد شود و کوه نبود و قابل دفاع نبود، آنجاها را خندق کندند و اینها هم آمدند. در تواریخ و در بعضی جاها بیشتر نوشته‏اند 10 هزار نیرو از دشمن آمد و در بسیاری از جاها هم نوشتند 24 هزار نیرو آمد. در نظر بگیرید که در جنگ احد 3 هزار نیروی دشمن به مدینه حمله کرده و در جنگ بدر نزدیک 1000 یا بیش از 900 نفر بودند، این جنگ حداقل 10 هزار تا گفته‏اند، غیر از نیروهای داخل مدینه که منافقین و بنی قریظه و اینها بودند و حداکثر آن را هم تا 24 هزار نفر و بیشتر هم گفته‏اند. این مقدار نیرو جمع شدند و اطراف مدینه را محاصره کردند.

 تعبیر قرآن این است که از بالا و پایین آمدند و مفسرین می‏گویند: بالا طرف شرق است و پایین طرف غرب ، چون شیب زمین این طوری بوده، به هر حال از اطراف مدینه آمدند و مدینه را محاصره کردند. پیامبر و مشرکین حدود بیست و چند روز در دو طرف خندق قرار داشتند و آماده جنگ بودند و من اولین موقعی که به خاطرم برق زد که این حالت شبیه آن روزهایی است که مردم داشتند زمینها را برای پناهگاهها می‏کندند. در فیلمها وقتی دیدم که مردم برای دفاع از خودشان خندق می‏کنند، تبلور خندق در اینجا در ذهنم پیش آمد و تبلور درستی هم هست.

 برای دفاع سال گذشته، ما در مقابل دشمنانمان واقعاً چنین وضعی داشتیم، بعد از فتح فاو در اواخر سال قبل و اینکه ما به مرزهای ارتجاع در منطقه نزدیک شدیم و از شطالعرب گذشتیم و ادعاهای صدام که می‏گفت: ما می‏توانیم جلو ایرانیها را بگیریم، کذبش ثابت شد و همه فهمیدند. وقتی که ایران از شطالعرب آن گونه گذشت، معنایش این بود که همه جای دیگر هم می‏شود رفت؛ یعنی این شطالعرب کنار بصره هم هست، بالاتر از بصره هم هست و معنایش این بود که عملاً ما ثابت کردیم که می‏توانیم از مشکل‏ترین موانعی که در جلو ما باشد، عبور کنیم و دیگر مسأله جدی شد.

 دنیا تصمیم گرفت که برای ما یک فکری کند! به نظر من یک جایی هم هست که این مسایل را هماهنگ می‏کنند، حالا دقیقاً من نمی‏دانم کجاست. اگر این تشبیه درست باشد، شاید باز صهیونیستها دلال این کار باشند! چون یهودیها دلال اجتماع آن موقع بودند، اینجا هم احتمالاً همینها باشند! به هر حال عوامل اینها در میان عرب بوده و در جاهای دیگر هم نفوذ داشتند، بالاخره مستقیم و غیرمستقیم وارد شدند.

 ما در سال گذشته می‏بینیم که اینها تصمیم گرفتند که ما را از هر جهت دچار مشکل کنند. یکی از کارهایی که احزاب علیه پیغمبر کردند، این بود که راههای ورود مواد غذایی را بستند. همین مدینه  واقعاً محاصره شده بود که از لحاظ اقتصادی مسلمانها در مضیقه باشند که شما در تاریخ جنگ خوانده‏اید که یکی از روزها وقتی که جابربن عبداللّه خدمت حضرت پیامبر آمد و دید که در یک جایی حضرت پیغمبر خندق می‏کنند و یک دستمال محکم به شکم بسته‏اند، برای اینکه از گرسنگی بتوانند حرکت کنند. متأثر شد و به خانه برگشت و دید یک بزغاله دارد و یک »ساجو«؛به خانمش گفت: اینها را آماده کن، من پیغمبر را دعوت کنم که برای غذا تشریف بیاورند.بعد که پیغمبر را برای ناهار دعوت کردند، پیغمبر گفت: چه چیز دارید؟ گفت: من یک »ساجو« داشتم و یک بزغاله که همه‏اش را گفتم برای ناهار شما آماده کنند. حضرت فرمود: تمام لشگریان را خبر کنید، همه را خبر کردند، دعوت کرد که همه بیایند. وقتی که به منزل برگشت، به خانمش گفت که ای وای آبرویمان رفت! دیگر حالا همه آمدند، ما هیچی نداریم، چه جواب بدهیم؟

 خانمش که زن باشعوری بود گفت: به پیغمبر گفتی که در خانه چه داریم. گفت: بله گفتم.گفت: پس غصه نخور، پیغمبر آدمی نیست که مردم را دعوت کند و اینها را از اینجا گرسنه بیرون کند.فکری برای اینها کرده است. آمدند و با اعجاز حضرت پیغمبر همه خوردند و بعد هم بقیه‏اش را هم فرمودند: هدیه بدهید. به هر جا فرستادند باز هم بود. (از این معجزاتی که در این سال ظهور کرد) این دلیل آن است که مسلمانها در محاصره بودند. چون مسلمانها که در جنگهای قبل پیروز بودند، امکانات داشتند و این طور نبود که وضع مدینه به این مشکلی باشد. راههای ورودی را بسته بودند، پولدارهای مدینه هم آنهایی که مخالف بودند، به احتکار افتاده بودند؛ یعنی درست وضعی که ما داشتیم و کسانی در مدینه بودند و چیزهایی داشتند، اینها را مخفی کردند و به مردم نمی‏دادند که داستانهایی هم از این قبیل وجود دارد و از آیات قرآن هم استفاده می‏شود که البته من نمی‏توانم وارد این بحث شوم، چون یک مقدار صحبت لازم دارد، باید نمونه‏ها را بیاورم. از داخل هم پولدارها و منافقین مأموریت پیدا کرده بودند که دایماً مردم را ارعاب کنند. مثلاً یک حادثه اتفاق افتاده که شما هم شنیده‏اید. آن را در این بحث بیاورید و ببینید چقدر معنی‏دار است! پیغمبر یک خطی کشیده و گفته بودند که اینجا را خندق بکنید، مسلمانها هم تابع بودند، وقتی که خندق را حفر کردند، در یک جایی رسیدند به سنگ، گفتند: دو راه دارد، یک راه اینکه سنگ را بشکنیم؛ یک راه هم اینکه بگردانیم یک مقدار عقب‏تر برویم. آمدند سنگ را بشکنند، کلنگ خودشان شکست. یکی گفت: خوب! آن طرف را بکنیم. گفت: نه! پیغمبر اینجا را گفته‏اند و از خود پیغمبر بپرسید، حضرت پیامبر را خبر کردند. خود پیامبر تشریف آوردند و زدند و سنگ را شکستند. وقتی سنگ شکست از سنگ برق بلند شد و پیامبر هر برقی که بلند می‏شد، یک تکبیر می‏گفتند. در حرفهای پیامبر یکی این بود که در این برق زدنها مثلاً من کاخ مدائن را دیدم. اینجا شام را دیدم. اینجا کجا را دیدم.

 منافقین این را دست گرفتند و در شهر راه افتادند و گفتند: ببینید ما جرأت نمی‏کنیم، از اتاقمان بیرون بیاییم و به توالت برویم! ولی این آقا می‏خواهد قصر مدائن را بگیرد! و پیغمبر را با صور مختلف هو کرده بودند. اینها در قرآن هم هست.

 الآن قرآن هم نزد من هست و آیات را اگر رسیدیم می‏خوانیم. در حدود 19 آیه قرآن از آیه نهم احزاب تا آیه بیست و هفتم مربوط به همین جنگ است. بعضی جاهایش مثل همین جایی که دارم می‏خوانم:

 »وَاِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَالَّذینَ فی قُلُوبهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ اِلّا غُرُوراً«.

 اینها راه افتاده بودند و می‏گفتند: وعده‏ها دروغ است؛ وعده‏های پیروزی که اینها از پیش به ما دادند، دروغ است.

 »وَ اِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ یا اَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ فَاَرْجِعُوا وَ یَسْتَأْذنُ فَریقٌ مِنْهُمُ النَّبیَّ یَقُولُونَ اِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ماهِیَ بعَوْرَةٍ اِنْ یُریدُونَ اِلّا فِراراً«.

 مریض القلبها و رفاه طلبها کسانی بودند که از این راه وارد شده بودند و به پیغمبر می‏گفتند: خانه‏های ما دفاع ندارد، بگذار ما برگردیم به خانه‏هایمان. از صف جدا می‏شدند و به خانه می‏رفتند. یهودیهای مدینه هم دیگر غوغا می‏کردند، چون اینها اقتصاد در دستشان بود. فشار می‏آوردند و بازارها را تعطیل می‏کردند و امکانات را احتکار می‏کردند، قیمتها را بالا می‏آوردند، هر کاری که از دستشان بر می‏آمد می‏کردند، تا اینکه پیغمبر را در مضیقه بگذارند. یک بار هم دشمنها توانستند از خندق عبور کنند.

 عمروبن عبدود که شنیدید، خیلی هم معروف بود، از خندق عبور کرد. نقطه باریکی را پیدا کردند و پریدند و آن روز بود که مسلمانها همه متزلزل شده بودند که قرآن تعبیر کرده که مشکلات به حدی رسید که ( آزمایش سختی بود ) مسلمانها مضطرب شده بودند. همانجا بود که منافقین هم باز تخریب می‏کردند. یکی از کارهای منافقین آنجا این بود که رفتند و جاهای آسیب پذیر مدینه را به دشمن اطلاع دادند. واقعاً چقدر تطبیق می‏کند با منافقین داخل ما! منافقین داخل کشور ما یکی از کارهایشان این بود که به عراقیها گزارش بدهند که فلان جا را بزنید.

 یک نقاط ضعفی که در جامعه بود، این بود که فلان جنس نیست. همه چیزهایی که ما نمونه‏هایش را دیدیم. انسان وقتی تاریخ جنگ احزاب را می‏خواند، می‏بیند که این حرکتها بوده است. علی‏بن‏ابی‏طالب(ع) وقتی زد و این عمرو را انداخت و دشمنان را ترساند، تجسمش آن پیروزیهای جبهه‏هاست؛ یعنی کاری که رزمندگان، همین بچه‏هایی که امروز در نماز جمعه نشسته‏اند، کردند. تلاش وسیعی کردند که هم‏پیمانان پیغمبر(ص) را از وی جدا کنند. گفته‏اند که بنی‏قریظه و کسانی را که بیرون مدینه با پیغمبر(ص) معاهده همکاری و حمایت بسته بودند، جدا کردند و این کار را ما شاهد بودیم که در کنفرانس کویت نیز امسال کردند و خیلی تلاش کردند که بعضی از همراهان ما را از ما جدا کنند، این موضوع نیز اتفاق افتاد.

 ما امسال را به گونه‏ای پشت سر گذاشتیم که مسلمانهای صدر اسلام جنگ احزاب را پشت سر گذاشتند. در آیات جنگ احزاب کمک ملائکه و امدادهای غیبی وجود دارد.

 »یا اَیُّهَاالَّذینَ اَمَنْوا اُذْکُرُوا نِعْمَةَاللَّهِ عَلَیْکُمْ اِذْجآئَتْکُم جُنُودٌ فَاَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ ریِحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ کانَ اللَّهَ بما تَعْمَلُوْنَ بَصیراً«.

 جنودی که شما ندیدید، ملایکه بودند. ما امدادهای غیبی را امسال خیلی دیدیم و در هر مقطعی هم گفته‏اند، رزمندگان و آنهایی که در جبهه دیدند، برای شما گفته‏اند. اصولاً در جبهه‏ها ما امدادهای غیبی داریم، در داخل کشورمان هم امدادهای غیبی داریم، در حوادث مهم هم داریم. در موقعی که دل این مردم را خداوند محکم می‏کند که زیر بمبارانها می‏ایستند و دستهایشان را بلند می‏کنند و با موج صدای اللّه‏اکبر دشمن را می‏ترسانند و فراری می‏دهند و دل دشمن را می‏لرزانند. اینها از امدادهای غیبی است که خداوند به این طریق دارد عمل می‏کند. آن وقت آن آدمهای مؤمن این جوری بودند:

 »وَ لَمَّا رَاَ الْمُؤْمِنُونَ الاَحْزابَ قالُوا هذا ما وَ عَدَنا اَللَّهَ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ مازادَ هُمْ اِلّا اِیْماناً وَ تَسْلیماً مِنَ المُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوااللَّهَ عَلَیهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً«.

 فرد مؤمن و متعهد و شجاعمان، مصداق کامل این آیه است؛ همان رزمندگان و حامیان رزمندگان و آن مردمی که آن صحنه‏های عظیم تظاهرات بی‏سابقه را خلق کردند.

 قشر رفاه طلب ما، لیبرالهای کشور ما که آن روزها به بیانیه دادن افتادند، یادتان است؟ راجع به جنگ تحلیل کردند که جنگ این جوری می‏شود! تا یک بمبی به یک شهری می‏افتاد هیاهو می‏کردند و می‏گفتند: این کارخانه خراب شد! جواب این خسارات را چه کسی خواهد داد؟ عین این کارهایی که »فی قُلُوبهْم مَرَضٌ«؛ یعنی مریضهای مدینه انجام می‏دادند، که باید اینها را هم جزو منافقین حساب کرد و با مجموعه جریانات تطبیق کرد. وقتی که عمروبن عبدود کشته شد و سر او را علی‏ابن‏ابی‏طالب(ع) برداشت و آورد. پیغمبر(ص) فرمود: این حرکتی که امروز شما کردید و این کسی که پشتوانه کفر بود و از پا درآوردید، به اندازه کل امت اسلام، این ضربه شما با ارزش است (یکی از جملات خوب پیغمبر(ص) در آن زمان بود ). بعد توضیح می‏دهند: برای اینکه هیچ خانه‏ای از خانه‏های کفار نیست که وقتی خبر مرگ عمرو را بشنود ناراحت نشود و هیچ خانه‏ای از خانه‏های مسلمانها نیست که وقتی خبر کشته شدن او را بشنود شادمان نشود. تو امروز دل همه خوبان را شاد کردی و دل همه مردم کثیف را لرزاندی! علی‏بن‏ابی‏طالب(ع) آن کار را کرد.

 آن پیروزی که ما امسال به دست آوردیم و آن ضربه‏ای که به دشمنان در همه صحنه‏ها وارد کردیم، تجسمش در یک نقطه معین نیست، چنین حالتی را در دنیا درست کرد. پیروزی‏ای که مسلمانها بعد از خندق به دست آوردند و اینها فرار کردند، باد آمد، طوفان آمد، و اینها را وادار به فرار کرد و یک نفر از بزرگانشان در جنگ بدر، عبدود بود که زخمی شد و زخمش آن قدر شدید بود که نتوانست در جنگ احد شرکت کند.

 این بار وقتی که می‏آمد، همه امید بسته بودند که او صف مسلمانها را خواهد شکست! وقتی یک جوان نورسی مثل علی‏بن‏ابی‏طالب(ع) او را به این آسانی از پا درآورد. آنها خودشان را باختند و متواری شدند.

 سال پنجم هجرت، سال پیروزی قطعی مسلمانهاست و بعد از آن دیگر تهاجم نیست. ببینید! در جنگ بدر تهاجم کفار بود، در جنگ اُحد تهاجم کفر بود، در خندق تهاجم کفار بود، از این به بعد دیگر تهاجم جدی وجود ندارد، تهاجمهای جزیی و این طرف و آن طرف توطئه‏هاست.

 ما امسال یک چنین چیزی  می‏بینیم. امسال اینها آمدند، اول سال، روی نفت از لحاظ کمیت فشار آوردند، همه امکانات را شورویها دادند، فرانسویها دادند، آمریکاییها اطلاعات ماهواره‏ای دادند، جاسوسهای انگلیس اطلاعات دادند، منافقین داخلی اطلاعات دادند، ارتجاع منطقه فضایش را داد، فرودگاه داد. امکانات دادند که نفت ما را کم کنند.

 از لحاظ قیمت خودشان ضرر کردند، مثل بچه رذلی که پستان مادرش را گاز می‏گیرد! ما که باعث شده بودیم قیمت نفت را بالا ببریم، برای اینکه ما را سرنگون کنند، خودشان را به ضرر انداختند و نفت 28 دلار را به هفت، هشت دلار رسانند، برای اینکه ما را شکست دهند! تا این حد اینها حاضر شدند که کار خودشان را خراب کنند، برای اینکه خطر، چیز دیگری برایشان بود.

 به منافقین گفته شد که اگر امسال کاری نکنید، دیگر نمی‏توانید کاری انجام دهید! به آنها گفتند: هر جا توانستید بمب‏گذاری کنید و گفتند: هر چه دارید به داخل بفرستید، برای اینکه بتوانند از اینجا چیزی در بیاورند. به لیبرالها گفتند که اگر شما از پشت جبهه الآن نیش نزنید و اگر دل مردم را نشکنید و مردم را سست نکنید، دیگر میدان ندارید!اینها پررویی‏شان را به جایی رساندند که در مورد اظهارات حضرت امام هم تحلیل مخالف نوشتند که این برای خودشان هم یک ریسک بود، ولی گفته بودند، این حرف را باید بزنیم!

 به سرمایه‏دارها و پولدارهای محتکر گفتند که هر چه می‏توانید گران کنید و هر چه می‏توانید، روی مردم فشار بیاورید! همه اینها دست به دست هم دادند، ارتجاع عرب خودش را در مهلکه انداخت. به قیمت بسته شدن احتمالی تنگه هرمز اقدام کردند و حالا ببینید که چه نتیجه‏ای گرفتند.

 امسال را ارزیابی می‏کنیم، از سال قبل تا امسال ببینید که چه اتفاقی افتاده است. سال قبل مثل این ساعاتی که الآن من با شما صحبت می‏کنم، عراق برنامه دفاع متحرک را مطرح کرده بود. صبح نوروز سال قبل ما وقتی که بیدار شدیم، شنیدم که آنها در پنجوین به طرف ما دارند حرکت می‏کنند. چند روز بعدش آمدند مهران را پس گرفتند، یعنی قدرت عراقیها سال قبل این جوری بود. برنامه دفاع متحرک آن هم همراه تبلیغات سرسام‏آور غرب که وقتی آن شهر مخروبه مهران را برای چند روز گرفتند، آن همه هیاهو راه انداختند و گاهی یکی دو تا تپه را در سراسر مرز توانستند بگیرند، آن وضع عراق بود و حالا ببینید وضع عراق بعد از یک سال چگونه است.

 سال قبل وضع اقتصادی عراق چگونه بود و حالا چگونه است. وضع سیاسی‏اش چطور بود و حالا چگونه است. وضع دنیا چگونه بود و حالا چگونه است. این ما نیستیم که پیروز شدیم، این خداوند است، این جنود الهی است که چشممان نمی‏بیند. این طوفانهای الهی است که نمی‏دانیم مبدأش کجاست، از اراده الهی است.

 این رسوایی که امسال به سر کاخ سفید آمریکا در آمد، در طول تاریخ پانصد ساله آمریکا انصافاً سابقه ندارد! این ذلت و خفّتی که آمریکاییها الآن در دنیا تحمل می‏کنند، خدا می‏داند در همه زندگیشان حتی بعد از شکستشان در ویتنام ندیده‏اند. ببینید! اینها کارشان به کجا رسیده است که به شاه اردن می‏گویند: به آمریکا بیاید و او نمی‏آید! و می‏گوید: ریگان به ما نارو زده است! حالا شما ببینید، شاه اردنی که اگر یک گروهبان آمریکایی می‏خواست با او ملاقات کند، او خوشحال بود، کارش به جایی رسیده که الآن ناز می‏کند و می‏گوید: اول نخست وزیرم را می‏فرستم و بعد خودم می‏آیم!

 مبارک برای آمریکا ناز می‏کند، این برای آمریکا خیلی خفّت است! هر جا می‏روند و می‏خواهند حرف بزنند می‏گویند، ما را رها کنید، شما قابل اعتماد نیستید! می‏خواهند بگویند: مخالف تروریسم هستیم، به آنها می‏گویند: شما دروغ می‏گویید! چین رفته بودند و به آنها می‏گفتند که اسلحه به ایران ندهید و در آنجا آنها را مسخره کردند و گفتند: شماها چه می‏گویید؟

 هر جا می‏روند نه حرفشان و نه عملشان قابل اعتماد است و پیش ما هم همین طور هستند. یک مدتی مکرراً پیغام دادند که بابا ما ایران را یک کشور مهم می‏دانیم! ما انقلاب اسلامی را به رسمیت شناخته‏ایم، شما تروریسم نیستید، ما حاضر هستیم که کوتاه بیاییم! این را گفتند،اما وقتی که شروع شد، ما دیدیم که از همان اول دروغ می‏گویند: جنس را پنج برابر قیمت می‏دهند و به آن قیمتی که گفتند نمی‏دهند. جنس تقلبی می‏دهند، از اول شیطنت می‏کنند، اسرائیل را به عنوان یک ایستگاه در راه درست می‏کنند و »تاو« را از وزارت دفاع آمریکا می‏گیرند و داخل هواپیما به اسرائیل می‏آورند و از اسرائیل به ایران که بعد بگویند، اسرائیلیها در عمل شریک بودند!

 خوب! این خفّتی که امروز کاخ سفید مبتلا شده، غیر از اینکه طوفان الهی است، غیر اینکه جنود الهی است؟! این جور برنامه می‏ریزد، ما نمی‏توانستیم اینهمه برنامه‏ریزی کنیم، ما نه آن قدر روزنامه داریم و نه رادیو داریم، نه گوینده و نه نویسنده داریم.

 به دست خودشان این رسوایی را به وجود آوردند. فرانسویها را به یک ذلتی کشانده‏ایم که اعتراف کردند و به ما گفتند که ما این منافقین را بیرون می‏کنیم. البته اینها دروغ می‏گویند، زیرا دفترشان آنجاست، ولی خودشان را نزد ما پایین می‏آوردند و مجبور شدند که یک مقدار از اموال ما را بدهند، یک میلیارد گرفته بودند، سیصد و خرده‏ای را دادند، این خفّت را در همین سال بر دشمنانمان تحمیل کردیم. کسانی که سوپراتاندارد به عراق قرض دادند و کسانی که اجازه دادند، نفت ما را بزنند و کسانی که اطلاعات دادند، کسانی که میراژهای پیشرفته دادند، کسانی را که کارشناسان سطح بالا دادند، برای اینکه بتوانند منابع ما را مورد هدف قرار دهند، به این خفّت انداختیم.

 ارتجاع عرب به یک حالتی افتاده، شب که می‏خوابد، صبح نمی‏داند که از قصرش سالم بیرون می‏آید یا نه! طوفانی که اینها را گرفته است!می‏بینید که تونس خودش را به آن رسوایی انداخته و می‏آید ملتش را متهم می‏کند که با دخالت ما دارد علیه او انقلاب می‏کند، برای اینکه اینها به هزیان گویی افتاده‏اند. آن طرف هم همین خبر است، در داخل روسها هم همین خبر است.

 می‏بینید که پیروزی سیاسی است؛ یعنی امروز محور اخبار داغ تمام دنیا ایران و مسایل ایران است.

 در لبنان خواستند، علیه ما توطئه جدید راه بیندازند که می‏بینید، هیچ نتیجه‏ای نتوانستند بگیرند. گفتند: گروگانها چه می‏شوند؟ قضیه ربطی به ما ندارد، چون حزب‏اللَّه در آنجا دوست ماست، فشار به حزب‏اللَّه می‏آورند، برای اینکه به ایران فشار بیاورند. در آنجا نیز شکست خوردند.

 از لحاظ نظامی، عراق سال قبل مثل این روزها دفاع متحرک داشت، حالا می‏بینید، چه دارد. امسال عراق در اول سال جشن گرفت، روز اول سال بعد از نوروز ما، در سراسر عراق جشن بود. مضمون جشن این بود که ایران چون گفته سال سرنوشت ساز، و سرنوشت ساز نشده، بنابراین ما جشن می‏گیریم!

 حالا ببینید، آدم چقدر باید احمق باشد! سرنوشت همین است که شده، سرنوشت همین است که شما سال قبل می‏توانستید دفاع متحرک تشکیل دهید و امسال نمی‏توانید دفاع کنید. امسال می‏دانید که تمام خطوط دفاعی شما آن چنان مثل یک قیطون باریک شده، و می‏دانید که هر جا نیروهای ما وارد شوند، آنجا قدرت دفاع ندارید، غیر از یکی دو جا که برای شما خیلی حیاتی است. از سال قبل تا به حال 150 فروند هواپیما از دست داده‏اید. از سال قبل تا به حال، بیش از 1000 تانک و نفربر از دست داده‏اید، بیش از دویست هزار نفر از نیروهای رزمنده شما از میدان فرار کرده‏اند، بیش از هشت هزار اسیر دارید، بیش از سه هزار خودرو سبک و سنگین از دست داده‏اید که قسمت عمده‏اش را ما به غنیمت گرفته‏ایم. بیش از هفتاد هلیکوپتر و بیش از پانصد قبضه توپ از دست داده‏اید و چقدر ضد هوایی از دست داده‏اید و جاهای حساسی مثل قلاویزان و مهران و حاج عمران و شلمچه را از دست داده‏اید. سدهایی مثل سد شلمچه و نهر جاسم و دوئیجی را از دست داده‏اید. جزایری مثل بوارین و ام الطویل و ماهی را از دست داده‏اید که در کنار الخصیب و در 9 کیلومتری شهر بصره است.

 شهر بصره خالی و همه صنایع اطراف بصره تعطیل شده است. آیا این جشن دارد؟! این سالی که گذشته، این همه مصیبت کشیدید، برای شما جشن دارد؟! برای چه چیزی جشن می‏گیرید؟ ما گفتیم سرنوشت ساز. من در همین خطبه‏های نماز جمعه پیش‏بینی می‏کردم که اینها این کار را انجام دهند. من در همین جا توضیح دادم و گفتم که ما امسال کاری خواهیم کرد که روند جنگ را تعیین کند و در آینده روشن شود که جنگ به کجا کشیده می‏شود. این به معنای سرنوشت جنگ است و شده.

 سال قبل می‏گفتید: دفاع متحرک اما امسال همه دنیا فکر می‏کنند، برای جانشین صدام و حزب بعث. خوب! این موضوع سرنوشت ساز نیست؟! امسال وضع طوری است که رزمندگان ما از هر جا بخواهند وارد شوند، وارد می‏شوند و به آنجایی که بخواهند بروند، می‏روند. زمینه‏سازیهای حرکتی است که امسال می‏خواهیم انجام دهیم. امروز و دیروز سپاه پاسداران اعلام کرد که در نیمه شعبان سپاه عظیم صاحب الزمان(عج) قرار است حرکت کند و اعزام سراسری داریم.سپاه صاحب الزمان(عج)، صاحب این زمان، باید آن چنان سپاهی به میدان بیاید که ثمرات آن همه پیروزی را که سال قبل برادرانشان در جبهه‏ها انجام دادند بگیرند و برنامه سرنوشت جنگ را که سال قبل پایه‏هایش را ریخته‏ایم و تعیین کرده‏ایم، امسال باید بهره‏برداری کنیم. دنیاپارسال به فکر تقویت دفاع به اصطلاح متحرک عراق بود و خودش را آماده می‏کرد که تمام مراکز اقتصادی و مردمی ما را مورد هدف قرار دهد و ایران را با زور به میز مذاکره بکشاند و آمریکا کاروان جلوگیری از فروش اسلحه به ایران در اطراف دنیا تشکیل می‏داد و کسانی که آن همه توطئه می‏کردند، امروز همه آنها در روزنامه‏هایشان می‏نویسند که: فکری برای آینده منطقه کنید! خاکریز بعد از صدام را از الآن محکم کنید! و سدهای مقاومت در مقابل حرکت جنود اسلامی را بعد از پیروزی بر عراق پایه ریزی می‏کنند. سرنوشت جنگ این گونه تعیین شد.

 جنگ خندق ما، پیروزی احزاب ما (پیروزی سرنوشت سازی که مسلمانها را به سراشیبی انداخت)، از امسال نیروهای اسلامی را در کل دنیا به سراشیبی انداخته و به طرف اهدافشان با سرعت بیشتری حرکت داده است.

 یک حادثه دیگری در آن هفته داشتیم که حیف است من نگویم! در شوروی خبر داغی منتشر شد، ولی آن را خیلی بزرگش نکردند. سفارتخانه آمریکا تمام نگهبانان سفارت را احضار کرد. تا به حال معلوم شده که سه نفر از نگهبانان سفارتخانه، جاسوس شورویهابودند و عوامل شوروی را داخل سفارتخانه می‏بردند و در ساعات حساس نقاط حساس را در اختیار آنها می‏گذاشتند. حالا که تحقیق کرده‏اند، گفته‏اند که جریان این طوری بوده که یک عده از زنهای زیبای روسی را در اختیار تفنگداران آمریکایی می‏گذاشتند و از طریق این زنها، در این سربازان نفوذ کرده‏اند.اینها این خیانت را کرده‏اند و اکنون هم آنها را به آمریکا احضار کرده‏اند که بازجویی و محاکمه شوند.

 نکته جالبی را با یک خبری که از حضور آقای شیراک در واشنگتن داریم، مربوط می‏کنیم و این مجموعه چیز خوبی در می‏آید و آن اینست که آقایان روسها ببینند که با زنهایشان چطور برخورد می‏کنند! زنهای روسیه آن قدر مبتذل می‏شوند که وسیله جاسوسی قرار می‏گیرند. زنهای زیبا باید در اختیار سربازان آمریکایی قرار گیرند، برای اینکه اطلاعاتی به دست بیاید! و آمریکاییها چقدر بدبخت هستند (با آن فرهنگ منحط غرب) که افرادشان آنقدر آلوده به امیال شهوانی و بی‏شخصیت هستند که در حساس‏ترین نقطه به خاطر امیال شهوانی کشورشان را قربانی می‏کنند که این نمونه زنده آن است. آن وقت اینها می‏خواهند در دنیا مرض ایدز شیوع پیدا نکند. جزو کارهای مهم آقای شیراک در واشنگتن این بوده که با آقای ریگان در مبارزه با ایدز قرارداد مشترک ببندد. بدبختها! شما که وضعتان این است که مصداقش را در سفارتخانه شوروی دیدیم و خودتان گفتید. آقای ریگان بعد از آن، در پیامی که به ملت آمریکا داد، گفت: مهمترین راه مبارزه با ایدز این است که یک مقداری عفت و اخلاق در مدارس آمریکا رعایت شود و این دیو وحشتناک سکس و بی‏بند و باری را ما یک قدری در شیشه حبس کنیم!

 شما که ملاحظه می‏کنید این راه فساد شماست و شما از این ناحیه دنیا را به بدبختی و بلا می‏اندازید و این حادثه برای شما رسوایی همه جانبه داشته، چرا می‏خواهید با اسلام بجنگید؟ حالا که می‏بینید یک مکتبی مثل اسلام راهش را باز کرده و ملتها را با اخلاق صحیح و عفت آشنا می‏کند، چرا این همه نیرو صرف می‏کنید و یک آدم احمقی مثل صدام را وادار می‏کنید که این همه بر سر این مردم مسلمان متعهد با عفت و با اخلاق و اینهایی که مبشران اخلاق و عفت هستند و برای نجات انسان این طور جان می‏دهند، بمب بریزید؟ چقدر شما نادان هستید!!

 این امر نتیجه بی‏تقوایی است که بر زمامداران دنیا حاکم است و ما دعوت می‏کنیم که قبل از هر چیز، هر کس می‏خواهد مسؤولیتی در دنیا داشته باشد، باید متقی و دارای گوهر تقوا باشد.

 

    ترجمه خطبه عربی

 

    بسم اللَّه الرحمن الرحیم

 متأسفانه این روزها ما شاهد صحنه‏هایی در کشورهای اسلامی هستیم که نشان می‏دهد، بعضی از زمامداران کشورهای اسلامی سر جنگ و مخالفت آشتی‏ناپذیر با اسلام و مؤمنان و پویندگان راه خدا دارند.

 گویا اینها منافع مادی و پست و مقام و تمایلات و شهوات خود را در جهت خلاف قرآن و اسلام می‏بینند!

 نمونه‏های روشن آن، هم‏اکنون در مصر، تونس، مراکش، کویت، عراق و نیجریه و خیلی جاهای دیگر به چشم می‏خورد و رفته رفته به شکل درگیری میان بعضی از حکومتها و مردم مسلمان بروز می‏کند. اسف‏بارتر اینکه بعضی از این زمامداران برای سرکوب مردم کشور خود، بهانه دروغ ارتباط مسلمانان کشورشان با جمهوری اسلامی ایران و دخالت ایران را در امور داخلی کشورشان مطرح می‏کنند، به منظور فریب افکار عمومی و توجیه جنایات ضد حقوق بشری خودشان در مراجع بین‏المللی. در این فریبکاری، معمولاً با قدرتهای استکباری و کفر جهانی و تبلیغات چیهای امپریالیستی و صهیونیستی هم صدا شده و تهمت تروریستی و خرابکاری به مسلمانان مجاهد وارد کرده و از این طریق می‏خواهند، چهره نورانی اسلام و در کنار آن انقلاب اسلامی ایران را مخدوش کنند که نمونه‏های آن را در مورد مجاهدان لبنان و تونس و کویت اخیراً دیده‏اید.

 به نظر می‏رسد که ریشه اصلی این جرم و گناه اینست که اینها معارف اسلام را با مصالح خودشان و اربابانشان ناسازگار می‏بینند و شاید وابستگی به استکبار جهانی و نوکری کفار سلطه‏گر و استعمارچی آنها را به این روز انداخته باشد!

 رسوایی تا آنجا بالا می‏گیرد که حکام کویت از قدرتهای سلطه‏گر غرب و شرق دعوت می‏کنند که با حضور نظامی در منطقه خلیج فارس، آنها را در مقابل مسلمانان تحت حمایت قرار دهند! و ضمن اینکه با تلف کردن امکانات مردم کشورشان در حمایت حزب کافر بعث عراق خودشان را در معرض خطر قرار داده‏اند، حاضر نیستند که با انتخاب رویه بی‏طرفی، از حمایت بعث متجاوز و جنگ‏افروز دست بردارند و خودشان و کشورشان را به مهلکه نیندازند.

 آیا تفسیر دیگری جز ضدیت با اسلام و مسلمانان برای این سیاست احمقانه می‏شود ارائه داد؟!

 ما بارها آنها را نصیحت کرده‏ایم که با انتخاب راه بی طرفی می‏توانند با ما در دوستی و همزیستی و همکاری بسر ببرند وآماده‏ایم از گناهان گذشته آنها چشم بپوشیم، ولی نصیحت اثری نداشته و به دروغ، خطر انقلاب اسلامی رابرای حکومتهای آنها پس از سقوط صدام که استکبار جهانی برای آنها بزرگ کرده است، مطرح می‏کنند؛ ولی ملتها هوشیارند و فریب این خیمه شب بازیها را نخواهند خورد و از اسلام و قرآن در برابر تهاجم کفار دفاع خواهند کرد.

 شاه ایران قبل از شما از همین راه رفت و به آن سرنوشت شوم افتاد. چرا عبرت نمی‏گیرید؟ شاید خشم شما از انقلاب اسلامی ایران برای اینست که این تجربه موفق را در اختیار ملتهای اسلامی گذاشته است!

 »بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ تَبَّتْ یَدا اَبی لَهَبٍ وَ تَبَّ/ ما اَغْنی عَنْهُ مالُهُ وَ ما کَسَبَ/ سَیَصْلی ناراً ذاتَ لَهَبٍ/ وَ اَمْرَاَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَب/ فی جیدها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ«.

ویدئوها

صوت

تصاویر ضمیمه