سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در شام غریبان امام (ره)
بسمالله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والسّلام علی رسول الله و آله
الم نشرح لک صدرک
شهادت حضرت زهرا(س) و شهادت شهدای روز پانزدهم خرداد و همه شهدای راه انقلاب و دفاع مقدس را خدمت امت عظیمالشأن تسلیت عرض میکنیم.
صحبتی که برای امشب در نظر گرفتم، بر محور پانزده خرداد است، ولی چون محور پانزده خرداد هم شخص امام و رهبری ایشان است، دو موضوع را با هم مرور میکنیم. یکی از بحثهایی را که کمتر به صورت تحلیلی به آن پرداختیم و میخواهم امشب در مجلس با شکوه شما عزیزان در سالگرد رحلت حضرت امام و پانزده خرداد خدمت شما عرض کنم، مسأله رهبری است. مطالعه عمیقی روی رهبری و رهبران مهم جهان داشتهام و دو سه نکته مهم آن را عرض و بعد با مدیریت امام در مبارزه و انقلاب و بعد هم اداره کشور تطبیق میکنم.
بهترین رهبران دنیا آنهایی هستند که چند خصیصه مهم را درخودشان داشته باشند:
اوّل اینکه هدفی را در مبارزه یا برنامهشان اعلام کنند که بتواند محور تجمع مردم و نیروهای مؤثر جامعه باشد.
دوم اینکه به موقع انتخاب کنند، یعنی در زمان مناسب، حرف مناسب را بزنند و در زمان مناسب، تصمیم مناسب را بگیرند.
سوم اینکه، آیندهنگر باشند و چشمشان را به افق دور دست نشانه بروند.
چهارم اینکه در کارشان قاطع و پیگیر باشند.
البته شرایط فراوانی از لحاظ روانشناسی، جامعهشناسی، اطلاعات و چیزهای دیگر در رهبریها مؤثر است. ولی من این نکات را انتخاب کردم، از ویژگیهای رهبران موفق دنیا در همه تاریخ است و شاید بهترین آنها انبیاء هستند - و نه شاید، بلکه حتماً - و مؤثرترین آنها هم پیغمبر اسلام هستند.
با این مقدمه کوتاه و این آیهای که اول عرضم خواندم که از سوره شرح صدر، «الم نشرح لک صدرک». آغاز کردم، میخواهم به این موضوع بپردازم. این سوره ویژگیهای فکری و علمی و برداشتهای پیغمبر(ص) و برنامه رهبری ایشان را آورده است. نمیخواهم به تفسیر سوره بپردازم، فقط عرض میکنم که مهمترین نقطه این سوره شرح صدر است. از ضروریترین نیازها برای انسانهایی که مسئولیت رهبری را به عهده میگیرند، شرح صدر است و شرح صدر معنای بسیار وسیعی دارد که باید سخنرانی مستقلی برای آن انجام شود.
نکات مهمی در زندگی سیاسی و مرجعیت امام وجود داشت که شاهد آن بودیم و شما هم با اشاره من تاریخ را به یاد خواهید آورد. میخواهم دستهبندی شده خدمت شما عرض کنم که بخشی هم درباره پانزده خرداد است.
به نظر ما که آن زمان امام را به خوبی میشناختیم و جامعهمان را نسبتاً میشناسیم و با اسلام هم آشنا بودیم، یعنی شاگردان امام، در رهبریت امام نمونههایی از اعجاز دیده میشود که عرض میکنم. یکی یکی شروع میکنیم. من امروز وقتی فکر میکردم حدود سی و پنج مورد مهم را یادداشت کردم، ولی مطمئنم این سی و پنج مورد را در این سخنرانی نمیتوانم توضیح بدهم هر مقدار که بتوانم، میگویم.
اولین نکته، زمان شروع مبارزه است. امام قبل از مبارزه هم با رژیم پهلوی مخالف بودند. ایشان قبل از اینها و سالها قبل کتاب کشف اسرار را نوشتند که رژیم پهلوی و رضاخان پهلوی را حسابی به باد انتقاد گرفتند. از آن زمان ایشان مخالف بودند و ما هم میدیدیم که ایشان بسیار نسبت به اعمال رژیم پهلوی خشمگین هستند.
اما ایشان وقتی شروع کردند که بعد از رحلت حضرت آیتالله العظمی بروجردی بود که بعد از آن حوزه علمیه به سن بلوغ رسیده بود. اگر زود شروع میکردند، یعنی وقتی که حوزه هنوز بالغ نشده بود و جمعیت نیرومند از علمای قم و فضلا در اختیارشان نبودند و یا در شرایطی که حوزه تحت ریاست مرجع بزرگ و محبوسی مثل آیتالله بروجردی بود، احتمال موفقیت ایشان کم بود. سیاست درست و صحیح ایشان این بود که اول حوزه ساخته و بعد وارد اقدام شود. چون اگر این اولویت را ملاحظه نمیکردند، حوزه شکل نمیگرفت که سیاست کاملاً معقولی بود.
امام در آن زمان حرکت جدّیای نکردند. بعد از رحلت آیتالله بروجردی چهل روز همه ایران عزادار بود که رژیم و ارباب رژیم، یعنی آمریکا فهمیدند قدرت و نفوذ روحانیت چقدر است و تصمیم گرفتند این قدرت را بشکنند. فکر کردند در قم ملوکالطوایفی درست کنند و مرجعیت اصلی را هم به نجف منتقل کنند و شخصی مثل امام را هم در ملوکالطوایفی جزو مرجعیت نیاورند.
این سیاست را شاه شروع و اقدام کرد. از تلگرافهایی که کرد و حرفهایی که زد، کاملاً روشن بود.
اما در نقطه مقابل آن، امام تصمیم گرفتند که این توطئه رژیم را بشکنند و از همین دری که رژیم وارد شده، ایشان هم ورود پیدا کنند و کارشان را آغاز کنند. اولین برخورد امام با رژیم شاه برخورد با تسلیم نامه در مسئله انجمنهای ایالتی و ولایتی بود که امام ظرف مدت کوتاهی توانستند رژیم را بشکنند و وادار به عقبنشینی کنند که لغو تصویبنامه اعلام شد.
در این مقطع دو نکته کلیدی در تصمیات امام بود که تا امروز برای ما استراتژیک است. قبل از اینکه مبارزات را شروع کنند، فرمودند: «ما نیاز به وحدت کلمه داریم» به علمای قم و بلاد گفتند! «شما لااقل هفتهای یک جلسه داشته باشید، ولو برای خوردن چای با هم بنشینید که روحانیت نمایش وحدت بدهد تا مردم در سایه روحانیت وحدت پیدا کنند.»
این نصیحت امام تا امروز و انشاءالله تا آیندههای دور سرمایه حرکت ملت ما خواهد بود.
نکته دوم؛ زمان این حرکت بود که گفتم بهترین زمان بود. تصمیم امام برای شروع مبارزه درست در زمانی بود که لازم بود. امام دو چیز را بسیار جدی میگرفتند. یکی اینکه مبارزات ما دینی و ملی است و بر مبنای اسلام و قرآن حرکت میکنیم و دوم اینکه متکی به مردم است. از همه ما میخواستند که مطالب را با مردم در میان بگذاریم و مردم پا در رکاب باشند. الان میبینیم این دو تصمیمی که امام آن موقع گرفتند تا مبارزهشان را پایدار کنند، چقدر مهم است! آنچه که مربوط به اسلام میشود، به جان مردم ارتباط دارد و آن هم که مربوط به مردم میشود، آنجایی که مردم حضور نداشته باشند، هرچه تلاش بشود، بیثمر و ابتر میشود. اگر کار سیاسی، کار مدیریتی و کار مبارزه متکّی بر مردم باشد و لشکر مردم در خدمت باشند و مردم با ایمان وارد شوند، پایدار، مؤثر و شکستناپذیر است.
این مرحله گذشت. شاه احساس کرد که دیگر با ظرفیت دولت نمیتواند وارد مصاف با روحانیت و بخصوص امام این بار خودش وارد شد و با یک طرح شیطنتآمیز که تحقیقاً طرح آمریکاست، انقلاب سفید یا انقلاب شاه و ملت را مطرح کرد که مفادش برای همه کشورهای جهان سوم طراحی شده بود تا سنگر کمونیستها و نیروهای چپ را از آنها بگیرند و شعارهای آنها را بیرونق کنند. با این شعارها به میدان آمد. ایندفعه امام هم با شخصی مواجهند که وضعش در کشور به گونهای بود که اگر کسی اسمش را با بیاحترامی میبُرد، حتماً دچار عقوبت سنگین میشد. آن موقع در جوکها بود که دیگر با روغن شاهپسند و شاه کلید و شاه راه نمیتوانیم حرف تند بزنیم، چون خطر دارد؛ اما امام این بار وارد مصاف با شخص شاه و دربار شدند.
این تصمیم دیگر امام است که درست و در موقع مناسب گرفته شد. یعنی همان جایی که شاه در سنگر اساسی که صبغه روشنفکری، صبغه حمایت از ضعفا و صبغه مبارزه با فئودالها را هم داشت، جا گرفته بود. اما همه شعار، نقاب و ماسکی بود که به صورت کریهشان میزدند. امام موفق شدند این ماسک را بدرند و این نقاب را بردارند و چهره واقعی شاه و دربار را به مردم معرفی کنند که حقیقتاً تبلیغات شاه را خنثی کردند.
وقتی شاه برای انقلابش رفراندوم کرد، مردم بسیار کمی شرکت کردند، چون امام و علما و مراجع دیگر تحریم کردند و همراه امام حرکت میکردند، در رفراندوم تعداد بسیار کمی آمدند. گرچه آنها آمار و ارقام دروغ و ساخته شده ذهن خود را به خورد مردم میدادند، اما حرکت روحانیت و نیروهای مبارز نگذاشت این آمار جا بیفتد. شاه عصبانی شد و تصمیم به انتقام گرفت.
کار خطرناکی کرد که به حوزه علمیه در قم و مدرسه فیضیه حمله کرد و طلبهها را به سربازی برد. با همان هدفی که قبلاً عرض کردم، برنامه تضعیف حوزه و متلاشی کردن قدرت روحانیت در ایران را داشتند. در اینجا امام آنچنان برخورد کردند که شاه را پشیمان کردند. او به روحانیت اهانت کرد. امام بیانیهای صادر کردند که در آن شاه دوستی و شاهپرستی را مذموم دانست. آن موقع کسی شاه دوستی نمیگفت، شاهپرستی میگفتند و تعبیر پرستش را به کار میبردند.امام بیانیهای صادر کردند که سابقه چنین بیانیهای در مبارزات ملی و سایر مبارزات نبود. شاهپرستی را غارتگری دانستند و فهرستی از جنایات را شمردند و گفتند: «معنای شاهپرستی این است» ابهت شاه را که داشت در جامعه تقویت میشد، شکستند.
این تصمیم استراتژیک دومی بود که هدف مبارزه را از دولت و مسائل دیگر به آن ریشه اصلی فساد و به درد اصلی جامعه که دربار و شاه بود، منتقل کردند. شکستن ابهت شاه در مبارزات، تصمیم مدبّرانه رهبری بود که در زمان خود گرفت. چون او به پای خودش وارد این مصاف شده بود. همان جا امام دامن او را گرفتند و اینگونه با او برخورد کردند.
از این مرحله که میگذریم، به سخنرانی ایشان در روز عاشورا میرسیم که یک دهه محرم مردم را آماده کرده بودند. وعّاظ و طلبههای همه کشور را در آن دهه برای مقابله با جنایت شاه در مدرسه فیضیه و علیه روحانیت، بسیج کرده بودند. امام آن سخنرانی اساسی را در قم کردند که شاهرگ رژیم را زد. نتیجه و آثارش این بود که بلافاصله امام را بازداشت کردند. این خودش مسأله مهمی است.
فکر میکردند با بازداشت امام مبارزه میخوابد و عجیب است که نیمه شب امام را بردند و صبح زود در بسیاری از شهرها، مردم به خیابانها ریختند. در تهران امواج مردم خیابانها را پُر کرد. ما آن روز در سربازخانه بودیم. ما طلبهها را برخلاف قانون گرفته بودند و در باغ شاه آن روز که الان پادگان حر است، در حال خدمت سربازی بودیم. میدیدیم که آنجا پایگاه زدن مردم بود. حتی از پایگاه جی و جاهای دیگر برای کمک به لشکر گارد به سوی آنجا حرکت میکردند. چتر بازها را آورده بودند و مردم را درخیابانها قتل عام میکردند.
گرفتن امام باعث شد که مردم ظرف چند ساعت و بدون اینکه کسی اطلاعیهای بدهد و بدون اینکه کسی مردم را در جریان بگذارد، به طور خودجوش آمدند و کلی شهید دادند که متأسفانه بسیاری از شهدا از ترس خانوادهها در تاریخ ثبت نشدند. مردم میترسیدند جنازه خانواده و عزیز خود را تحویل بگیرند یا مجروحشان را به بیمارستان ببرند.
شرایط سختی حاکم شد و پانزده خرداد اتفاق افتاد. همین 15 خرداد که آن روز سرکوب شد، خشمها را زیاد کرد و در اعماق وجود مردم رفت و به تدریج در جان مردم ریشه کرد و در مدت کوتاهی از سال 42 تا 57 کار به جایی رسید که مردم اینگونه به خیابانها آمدند.
بعدها خیلی بیشتر از 15 خرداد هم قساوت شد که 17 شهریور یک نمونه است. ولی مردم به خانه برنمیگشتند. صدها شهید از مردم در 17 شهریور گرفتند و مردم با پیشنهاد روحانیت چند روز بعد مثل گذشته به خیابان آمدند. خیلی از شما بودید و میدانید که چه اتفاقی افتاد. 15 خرداد و مسائلی که بعد از آن اتفاق افتاده بود، در انقلاب و مبارزه خیلی مؤثر بود که این هم یک تصمیم امام بود. امام و وعده زیادی از مبارزان در زندان بودند،اما علما و شاگردان و دوستان امام مبارزه را ادامه دادند. تحت فشار افکار عمومی امام از زندان آزاد شدند و به قم آمدند.
مسأله بعدی که اتفاق افتاد و تصمیم بجایی که امام گرفتند، مسأله کاپیتولاسیون بود. چند ماهی گذشت و معلوم شد که دولت با آمریکا قرارداد کاپیتولاسیون را امضاء کرده و مجلس سنا و مجلس شورای ملی هم تصویب کردند که بسیار جنایب بزرگی بود.قضاوت کنسولی را که قبلاً حذف شده بود، دوباره بر مردم تحمیل کردند. امام از این فرصت استفاده مهمی کرد که رهبری کارا یعنی این. رهبری الهی که عرض میکنم و اول تعریفش کردم یعنی به محض اینکه چیزی در مجلس تصویب شد، امام بیانیه جدیدی دادند.
این بیانیه یک قدم مبارزه را بالا برد. تا آن زمان هدف مبارزه علیه استبداد بود. در این مسئله استعمار را هم هدف دوم کردند و به آمریکا و رژیم ایران در کنار هم تاختند. معمولاً در حکومتهای دیکتاتوری استعمار و استبداد به صورت دولبه قیچی عمل میکنند و آنی که قربانی میشود، مردم هستند. یعنی منافع مردم را بین خودشان تقسیم میکنند. استعمار از استبداد حمایت میکند و استبداد فرمان استعمار را در کشور اجرا میکند. همانی که در ژیم شاه بود، این تصمیم اساسی امام به نقطه اساسی قدرت رژیم زد. چون رژیم در آن موقع متکی به آمریکا بود.
عکسالعمل آنها این بود که بلافاصله امام را تبعید کردند. امام به ترکیه رفتند و یک سال ارتباط امام با داخل، جز گاهی که افراد خانوادهشان میرفتند، قطع بود. بعد هم به عراق رفتند. تحلیل آنها این بود که حوزه عراق به خاطر شرایطی که صدام دارد و اوضاعی که آنجا هست، زمینه ابراز وجود امام نیست، و امام هم در آن حوزه صبر کردند و خیلی کم اعلامیه یا بیانیه میدادند.
شاگردانی که امام تربیت کرده بودند و نیروهایی که به دست امام به صحنه آمده بودند، در غیاب امام این قطعه را اداره کردند. البته امام هدایت میکردند و پیغام میدادند و رفت و آمد به نجف بود، اما خودشان حضور مدیریتی مثل زمانی که در ایران بودند، نداشتند. این دوره، دوره سختی برای مجاهدین در داخل و برای امام بود، برای اینکه دل پرخونی داشتند و نمیتوانستند اقدامی کنند.
اولاً به خاطر اینکه رژیم صدام، از رژیم شاه هم بدتر بود و امام نمیخواستند در زیر سلطه رژیم صدام که خود او هم با رژیم ایران درگیر بود، وارد میدان شوند، چون به نفع صدام تمام میشد، ثانیاً به ملاحظاتی که فعلاً نمیخواهم عرض کنم یک دوره نسبتاً راکدی گذشت، اما در همین دوره رکود، امام یک تصمیم اساسی و بنیادی گرفتند و آن بحث حکومت اساسی یا مسأله ولایت فقیه بود.
آقایان علما که الحمدلله در این جلسه مبارک به وفور هستند و همه در آن موقع در میدان بودند، میدانند که آن موقع در حوزهها بحث ولایت فقیه کم و در حد کلیات مطرح بود. این مسئله را امام به صحنه آوردند که درس ولایت فقیه را با هدف حکومت اسلامی تبیین کردند. البته در نجف انجام شد، ولی بعداً سرمایه مبارزه و بعدها سرمایه انقلاب شد که کار بنیادی بزرگ و تصمیم اساسی رهبری موفق بود.
بعد که شرایطی پیش آمد و ایشان دیگر نمیتوانستند در عراق بمانند، خداوند مساعدت کرد و ایشان به پاریس رفتند. در آنجا هم تبعید بودند، نه اینکه آزاد بودند. ایشان در پاریس کار کارستانی کردند. یک مرجع تقلید، یک رهبر انقلاب و رهبر مورد قبول ملت ایران، در چند ماهی که در پاریس بودند و با رسانههای دنیا تعامل داشتند، همه حرفهایی را که از زمان رژیم رضاخان تا آن روز در دلشان بود، همه را به همه مردم دنیا رساندند.
یعنی این دو سه ماه باعث شد که کل دنیا با آرمانها، راهکارها و حرفهای انقلاب اسلامی ایران آشنا شود و رژیم پهلوی هیچوقت تا آن روز تحت بمباران انتقاد و ایراد و اشکال قرار نگرفته بود.
این فرصتشناسی و تصمیم و عمل به موقع بود که امام در آنجا گرفتند و کردند. این موج به داخل ایران هم سرایت کرد. امام زیردرخت سیب در فرانسه نشسته بودند و یک جمله میگفتند و فردای آن روز مردم حتی در روستاهای ایران هم مطلع بودند که امام چه گفتهاند و چه خواستهاند. رهبری جدّی، عالم، آگاه، قاطع و مصمم یک انقلاب یعنی این.
کار را به جایی رساندند که شاه با فشاری که رویش آمد، از ایران فرار کرد. اعتصابها را از دور و با اشاره هدایت میکردند که کل دولت و رژیم شاه را فلج کرد. کار به جایی رسید که در زمستان سخت و سرد آن سال سوخت داخلی هم تأمین نمیشد. چون شرکتهای نفتی همه اعتصاب کرده بودند و کارگران اجازه نمیدادند قطره نفتی از آن مراکز بیرون بیاید. ذخیرهها تمام شد. هم رژیم مستأصل شد و هم مردم به زحمت افتادند.
به یک تصمیم اساسی امام میرسیم که بسیار معنادار بود. امام فرمودند: «باید رژیم را مستأصل کنیم، اما نباید مردم را اذیت کنیم.» پیشنهاد دادند مسأله سوخت داخلی را حل کنید و هیأتی تعیین کردند که آقای مهندس بازرگان، بنده و یک نفر دیگر بودیم و گفتند: «خودتان هم دو نفر دیگر اضافه کنید و پنج نفره بروید.» بسیار کار سختی بود. چون کارگران نفت حاضر نبودند اجازه بدهند نفت از آنجا خارج شود.
رفتیم و حرف امام را توضیح دادیم و گفتیم و پذیرفتند به اندازه نیاز مردم و نه برای رفع نیاز نیروهای مسلّح نفت استخراج کنند. گفتند: «به شرط اینکه به آنها ندهید و نظارت شود، سوخت میدهیم.» این کار معنای بسیار بزرگی داشت. معنای آن برای دنیا و داخل این بود که رژیم شاه که خودش را اینقدر مسلّط میدانست و آمریکا که این همه قدرت در ایران کسب کرده بود، نتوانستند این مسأله را حل کنند. امام از پاریس و در حال تبعید کار بزرگی را که همه اینها عاجز بودند، با یک اشاره و با دو تا پنج نفر مأمور حل کردند. این نشان حاکمیت امام در ایران بود. این کار به رژیم شاه شوک وارد کرد.
ما که به مناطق نفتخیر رفته بودیم، میدیدیم که چگونه بزرگان اینها آمدند و التماس میکنند که یک جوری این مسأله را حل و تمام کنیم. این هم یک تصمیم اساسی سیاسی، فنی و انقلابی است که رهبری میگیرد.
به موقعی میرسیم که شاه فرار میکند و امام باید به ایران بیایند. تصمیم مشکلی بود. ما خودمان هم دچار مشکل شده بودیم. اگر قاطعیت امام نبود، پیشنهاد نمیدادیم. چون امام خودشان گفتند میخواهند به ایران بیایند. بحث این بود که امام چگونه به ایران بیایند؟ با چه هواپیمایی؟ از چه مسیری؟ در چه فرودگاهی؟ در چه کشوری؟ اینها که در دست ما نبود، در دست شاه بود. همه موجودیت انقلاب به امام بسته بود. اگر امام آسیب میدیدند، چه میشد؟
ولی اراده امام قاطع و شجاعانه بود که اعلام کردند: «هر روزی که مانع را بردارند، میخواهم بیایم و بین مردم باشم.» این مطلب دل مردم را کلی روشن کرده بود. واقعاً آن لحظاتی که امام به طرف ایران پرواز میکردند، دل ما هم داشت از ترس و نگرانی پرواز میکرد که خدایا این مسافر عزیز را سالم به ایران برسان. لحظهای که هواپیمای امام در باند فرودگاه پایین آمد، نفس راحتی کشیدیم. تا آن لحظه نمیدانستیم چه اتفاقی میافتد.
این هم یک تصمیم رهبری داهیانه است که امام گرفتند. یعنی آنقدر قدرت و شجاعت دارد که وارد کشوری میشود که خشنترین رفتار را با نیروهای مبارز میکند. دشمنترین دشمنان امام کمین کرده بودند. ولی همه موجودیت انقلاب وارد چنین محیط خطرناکی میشود. این تصمیم یک تصمیم معمولی نیست. یک تصمیم فوقالعاده است. ایشان به ایران آمدند و آنگونه که همه میدانید، به بهشتزهرا آمدند.
در اینجا نوبت به یک تصمیم مهمتر مدیریتی و رهبری میرسد. در اولین سخنرانی گفتند: «من دولت تعیین میکنم، من تو دهن این دولت میزنم.» مردم و رژیم و آمریکا تجربه کرده بودند که امام به حرفی که میزند، عملی میکند. حرفهایی نمیزند که به آن عمل نشود. همین اعلان، رشته افکار ایادی و عمّال رژیم را از هم پاشید و دلهایشان را لرزاند. امام به قولشان عمل کردند و چند روز بعد در دبستانی به نام علوی در کنار خیابان عینالدوله آن روز مرکز حکومتشان را تشکیل دادند.
قبلاً شورای انقلاب را قبل از ورود به ایران اعلام کرده بودند. شورای انقلاب پیشنهاد دولت را به امام داد و امام با حکمی که صادر کردند و خود بنده حکم را در بین خبرنگاران متعجّب داخلی و خارجی قرائت کردم، آقای مهندس بازرگان را به عنوان رئیس دولت موقت تعیین کردند و مهلت کوتاهی دادند که قانون اساسی اصلاح شود، انتخابات مجلس انجام شود و در این فاصله هم کارهای کشور اداره شود.
کاری بود که بعضیها به استهزاء میگرفتند. چون دولت بختیار کار میکرد و وزاری آن بودند و ظاهراً مدعی بودند که دولت سرکار است. ارتش و نیروهای ساواک از او حمایت میکردند. آمریکاییها چهار چشمی مواظب بودند، ژنرال هایزر آمده بود که نگذارد حکومت بختیار ساقط شود. امام اعلام حکومت کردند و چند روزی دو دولت در کشور بود. یک دولت به نام دولت بختیار و به خیال خودشان رسمی بود که بعد از اعلام امام، مأمورین وزارتخانهها، وزرا را به وزارتخانهها راه نمیدادند و یک دولت از طرف امام بود.
مردم در خیابانها راه افتاده بودند و دولت منصوب امام را تأیید میکردند. یک دولت متّکی به مردم و دولت دیگر متّکی به نیروهای رسمی و قدرت آمریکا. اما فقط دو سه روز توانست آن دولت به اصطلاح رسمی مقاومت کند که شکست. این هم یک تصمیم شجاعانه و مدبرانه رهبری الهی امام است.
بعد از این به تصمیم حکومت نظامی آمریکا میرسیم که با اشاره شاه از خارج به دولت بختیار و کمک ژنرال هایزر تصمیم گفتند حکومت نظامی کنند. آنها فکر کردند راه درست این است که اگر حکومت نظامی کنند و مردم در خیابانها نباشند و مأمورین در خیابانها باشند، حمایتها نخواهد بود و میتوانند جای پای خود را محکم کنند. بسیار عصر سختی برما گذشت.
یک نگرانی این بود که اگر مردم حکومت نظامی را مراعات کنند، تحقیقاً در خانهها حبس میشوند و لشکر امام دیگر در خیابانها نیستند.
نگرانی دیگر این بود که اگر به خیابان بیایند، قتل عام میشوند. رژیم شاه همه چیز را از دست میداد. تصمیم مشکلی بود. بزرگانی خدمت امام رفتند و گفتند: «مراعات کنیم.» ولی امام گفتند: «نه، اگر مراعات کنیم، همه چیز بهم میریزد.» دستور دادند که مردم به فرمان حکومت نظامی عمل نکنند و در خیابانها بمانند.
این تصمیم هم خیلی شجاعانه بود. یک طرف یک خطر بزرگ و یک طرف هم طور دیگری است. این تصمیم یک تصمیم معمولی نیست. میدانم آن روز در مشاوران نزدیک امام تردید جدّی بود که چنین تصمیمی گرفته شود. اما امام تصمیم گرفتند و مردم ماندند و حکومت نظامی را بیاثر کردند و کم کم منجر به درگیری در داخل ارتش شد و مردم هم به حمایت از آنهایی که به حمایت از مردم در ارتش قیام کرده بود، برخاستند.
ارتشیها و نیروی هوایی و خیلیهای دیگری انصافاً در آن روز همت کردند و کمر رژیم را با آمدن به خدمت امام و بیعت کردن با امام شکستند. آن هم از سوی نیروی هوایی، چون شاه خیلی روی نیروی هوایی سرمایهگذاری کرده بود. اتکا آنها به نیروی هوایی بود. حتی شاه گفته بود: «من تهران را با بمباران منهدم میکنم برای اینکه ایران را حفظ کنم.» کسی زمان بمباران را نمیدانست. اما همافرها حاضر نشدند هواپیماها را برای پرواز تجهیز کنند.
در چنین شرایطی میبینید یک انسان پیرمرد و سالخورده آن تصمیم را میگیرد. ایشان مریض هم بودند و متأسفانه دچار تب مالت بودند و بنیه ایشان ضعیف شده بود، ولی در عین حال اراده نیرومندشان چنین تصمیمهای بزرگی میگیرد.
با این تصمیم انقلاب پیروز شد. بعد از پیروزی انقلاب چند تصمیم استراتژیک گرفتند که من فقط فهرستش را عرض میکنم. اولین آنها مسأله همهپرسی برای تعیین نظام بود. این از استراتژیکترین تصمیمات امام بود. راهبردیترین کاری بود که امام کردند. گفتند: «از مردم بپرسیم چه میخواهند و چه حکومتی میخواهند. حکومت دموکراتیک مطلق یا جمهوری مطلق یا جمهوری اسلامی میخواهند؟» چون میدانستند که مردم چه میخواهند. مردم قبلاً شعار داده بودند.
پنجاه روز بعد از پیروزی انقلاب، همهپرسی کردیم. دوازده فروردین مردم رأی دادند و 90% به حکومت جمهوری اسلامی آری گفتند. آن روز گروهکهای زیادی در میدان بودند. یکی مارکسیست بود، یکی سوسیالیست بود و یک ملیگرا. التقاطیها هم بودند. همه با این نظام مخالف بودند. اما مردم با این وسعت به ندای امام پاسخ دادند که اساسیترین پایگاه امام در نظام اسلامی شد. مردم رأی دادند و خواستند نظام اسلامی باشد. این بعد از انقلاب قویترین و اساسیترین تصمیم امام بود که بر پایه همان بحثهای نجف، یعنی ولایت فقیه و حکومت اسلامی شکل میگیرد.
تصمیم بعدی قانون اساسی بود که به سرعت عمل کردند و خیلی سریع نوشته شد. سالها بعد وقتی به الجزایر رفته بودم - الجزایر سالها قبل از ما با یک میلیون شهید انقلاب کرده بود - دیدم هنوز قانون اساسیشان را ننوشتهاند. تعجب کرده بودند که ما به این سرعت و بدون تجربه میخواهیم قانون اساسی بنویسیم و نوشته بودیم.
بنای امام این بود. همان اصل اولی که عرض کردم، یعنی کار را به مردم واگذار کنند و اتکاء به مردم باشد. اول اتکاء به اسلام بود که با این رأی و قانون اساسی انجام شد. اتکاء به مردم این بود که قانون اساسی را به رفراندم بگذاریم تا خود مردم رأی بدهند. قانون اساسی متعلق به مردم است، چون خودشان با رأی بسیار بالایی قانون اساسی را تأیید کردند. بعد از آن هم به سرعت مجلس و انتخابات ریاست جمهوری و شوراها را در مدت کوتاهی به رأی گذاشتند.
همه این تصمیمها، تصمیمهای شجاعانه و راهبردی رهبری امام است که ساختار نظام را شکل دادند. از تصمیمات مهم دیگر ایشان حفظ ارتش بود. آن روز منافقین، مارکسیستها، کمونیستها و سوسیالیستها میخواستند ارتش را منحل کنند و میگفتند: «ارتش در رژیم شاه عامل کارهای شاه بود.» ولی امام ارتش را حفظ کردند.
جالب است که آن روز در داخل ارتش هم دنبال ارتش بیطبقه بودند و سلسله مراتب را نمیخواستند. ولی امام هم انضباط ارتش را و هم اصل ارتش را حفظ کردند. بعدها دیدیم آثار این تصمیم شجاعانه امام مواجه با خشم کسانی شد که خودشان را انقلابیتر از امام تصوّر میکردند. دیدیم که ارتش در دفاع مقدّس و تا امروز و انشاءالله تا آینده چقدر برکت برای نظام داشت و دارد!
به جنگ رسیدیم. امام از همان روز اول جنگ یک هدف نهایی را مشخص کردند. علیبن ابیطالب(ع) در یکی از جنگها به فرزندانش تعلیمات جنگ میدهد و میگوید: «نگاهتان را در افق دور جبهه بگیرید.» این حرف دو معنا دارد: یکی از لحاظ جغرافیایی آخر لشکر مخالف را ببینید و یکی اینکه اهداف اساسی دفاع را ببینید.
امام در آن شرایط فرمودند: «حالا که صدام به پای خود در این دام آمده و این جسارت بزرگ را کرده، ما بدون محاکمه صدام و بدون گرفتن غرامت و بدون بیرون رفتن صدامیان از ایران، نه مذاکره میکنیم نه آتشبس و تا بیست سال هم اگر جنگ طول بکشد، ایستادهایم.» همه فهمیدند تکلیفشان چیست و همه خودشان را برای یک جنگ دراز مدت آماده کردند. چون معلوم بود صدام بخش زیادی از کشور ما را گرفته و به این زودی مسائل حل نمیشود. جنگ را اینگونه هدایت کردند.
به آخر جنگ رسیدیم که معلوم شد نباید بجنگیم. شرایط به گونهای بود که با ادلّه فراوانی که در جای خود گفتیم، این جنگ نمیبایست ادامه پیدا میکرد. آن موقع هم با آن قاطعیت جام زهر را نوشیدند و تصمیم مهم مدیریتی و الهیشان را در پذیرش قطعنامه اعلام کردند. نتیجهاش این شد که ما در شورای امنیت موفق شدیم صدام را محکوم و خودمان را مستحق غرامت معرفی کنیم. سازمان ملل هم غرامتها و خسارتها را تعیین کرد. این پیروزی سیاسی بعد از آن پیروزیهای نظامی بود.
تصمیمات اساسی راهبردی در حدّ رهبری این است. امام وارد مسائل جزئی نمیشدند و در مسایل اجرایی دخالت نمیکردند. حداکثر اختیار را به سران قوا و جاهای دیگر میدادند و میگفتند شما قضاوت و مشکلات را حل کنید. در بحثهای تخصصی و اجرایی که در دست مسئولان و مأموران بود، وارد نمیشدند تا آنها به خودشان اطمینان کنند و کار کنند.
جنگ که تمام شد، تصمیم راهبردی و مدیریتی جدیدی گرفتند. فرمان بازسازی و سازندگی را به رئیسجمهور وقت آن روز که آیتالله خامنهای بودند، با سیاستهای مشخصی صادر کردند که به فرمان ایشان شروع شد و آن همه خسارت و خرابی اصلاح شد و آن همه زیربناها در مدت کوتاهی ساخته شد که به برکت سیاست سازندگی امام بود که به ما دادند.
در این دوره تا بعد از جنگ یا وسط جنگ مشکلات زیادی به خاطر قوانین اساسی و مسائل شورای نگهبان و اختلاف سلیقهها بود که دائماً مصوبات مجلس در بنبست گیر میکرد و امام موردی حل میکردند. تصمیم مهمی گرفتند که از ضرورتهای حکومتهای ایدئولوژیک و اعتقادی است و آن تصمیم تأسیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بود تا در مواردی که اختلافات طبق موازین قانونی حل نمیشود، بتوانند فراقانونی حل کنند. از آن روز تا به حال دیگر مشکل لاینحلی بین مجلس و شورای نگهبان و معضلات کشور نداریم و همه را میتوانیم با این تصمیم ایشان حل کنیم.
یکی دیگر از تصمیمات بزرگ ایشان این بود که برای بعد از خودشان مشکلات را حل کردند. کمتر رهبری در دنیا به فکر بعد از خودش میافتد. معمولاً آیندگان باید در کارهای انجام شده، با تجربه زندگی کنند. اما امام مسئله رهبری را در آن موقع حل کردند که ما دچار یک معضل شده بودیم. واقعاً میتوانست شیرازه کشور را از هم بپاشاند که ایشان دخالت و حل کردند.
وصیتنامه سیاسی خود را نوشتند و نزد ما در مجلس و در کتابخانه امام رضا(ع) در مشهد ودیعه گذاشتند تا بدانیم بعداً باید چکار کنیم. آن وصیتنامه سرمایه حرکت امروز ماست. هر جا نیازی هست، به وصیتنامه مراجعه میشود. علاوه بر آثار ایشان که بحمدلله ضبط شد و به همت فرزند بسیار آگاه و صمیمی و آیندهنگر ایشان برادر عزیزمان آقای سیداحمدآقا تدوین شد که حقیقتاً در تمام دورانی که من عرض کردم، غیر از سالهای اول که خیلی جوان بودند، کمک امام بودند. آخرین بار هم این کمک بسیار بزرگ را کردندکه این مسائل آنگونه حل شود که اسناد امام دست نخورده در تاریخ بماند تا مرجع آیندگان باشد.
خوشبختانه فرزند ایشان برادر عزیزمان آقای حاج حسن آقا هم همان راه را به خوبی اداره میکنند و برادران دیگرشان با همکاری صمیمی بیت امام چنان عمل کردند که مجموعه بیت امام امروز برای ادامه راه امام و برای حفظ حرمت امام مجموعه بسیار با ارزشی است که قداست بیت را و حضور امام را در جامعه تضمین میکنند. ما از همه اینها به خاطر وضعی که به وجود آمد، تشکر میکنیم. هم حفظ آثار و هم حفظ موقعیت امام و هم ملاحظه همه ابعادی که لازم است در جامعه مراعات کنیم، نشانه برنامههای امروز است.
امروز از نقطهای که به اینجا نزدیک میشد، از آن طرف میدان ترهبار تا اینجا هرچه نگاه کردم، مردم در بیابانها و صحراها و زیر درختها و در صحنها موج میزدند. عمدتاً مردمی که از راههای دور آمده بودند. حقیقتاً دریای جمعیت بود. باید صمیمانه از این مردم وفادار و آگاه تشکر کنیم. از اینگونه اجتماعات ملی سراسری زیاد نداریم. این اجتماعات برای دشمنان ما دلسردکننده و برای دوستان انقلاب دلگرمکننده است. برای کسانی که وقت میگذارند، عبادت است و پشتیبان ادامه انقلاب است. آن هم در شرایطی که میبینید دارند برای ما خط و نشان میکشند و هر روز تحریمی ساز و تهدیدی ذکر میکنند. در این شرایط حضور معنادار مردم در مراسم سالگرد امام واقعاً یک هدیه بود و باید از این مردم خوب تشکر کنیم. امروز جای شهدای ما خالی است. آنهایی که بیش از همه سرمایهگذاری کردند. آنها و خانوادههایشان که عزیزترین موجودی خود را در راه انقلاب دادند، جانبازان گرانقدر و آزادگان سرفراز ما و مفقودان جاویدالاثر مظلوم و خانوادههایشان، وارثان اصلی انقلاب هستند که باید برای همیشه قدر اینها را بدانیم و خودمان را مرهون آنها بدانیم.
از حضور بزرگان، علما، شخصیتها و همچنین شما مردم خوب در مراسم پانزده خرداد صمیمانه تشکر و دعا میکنیم که:
خداوند ما را لایق سرباز امام زمان (عج) بودن بفرماید. (آمین)
قلب مقدس امام زمان(عج) را از ما راضی بفرماید. (آمین)
این انقلاب گرانقدر را برای بشریت و برای دنیای اسلام محفوظ بدارد. (آمین)
انشاءالله این انقلاب به ظهور حضرت حجّت متصل شود. (آمین)
و السّلام علیکم و رحمه الله