خاطرات روزانه آیتالله هاشمی رفسنجانی/ سال 1363/ کتاب «به سوی سرنوشت»
پنجشنبه 11 بهمن 1363
ساعت هفت صبح، آقای صیاد [شیرازی] آمد. راجع به تأخیر افتادن عملیات [در جبههها] معتقد است، مهلت لازم است. در جلسه علنی راجع به دههفجر صحبت کوتاهی کردم.
به دکتر روحانی - که نماینده من در قرارگاه [فرماندهی] است - گفتم که بیشتر به آنجا برود و پیشرفت کارها را کنترل نماید. اداره جلسه را به آقای یزدی سپردم و به دفترم آمدم و کارها را انجام دادم.
برای عیادت آقای ربانی املشی - نایب رئیس [دوم] مجلس - به بیمارستان قلب [شهید رجایی] رفتم. ایشان را آماده انتقال به کلینیک تهران، برای آزمایش و عمل [جراحی] کرده بودند. غدهای در مغز ایشان روئیده که خطرناک است؛ حال خوبی نداشت. اظهار وحشت از جهنم میکرد و میخواست که همه، ایشان را حلال کنند. با ایشان در زمان طلبگی، عقد اخوت بستهایم؛ متأثر شدم.
ظهر در دفترم، اخوی شهید هاشمینژاد آمد؛ برای اصلاح حزب [جمهوری اسلامی] استمداد کرد.
عصر، سرهنگ [مصطفی] ترابی آمد. از کمبودهای ارتش و عوامل نارضایتی و ضعف روحیه به خاطر کمبودهای مادی گفت. گروهی از همکاران آقای صیاد [شیرازی در نیروی زمینی ارتش] آمدند. از اختلاف با [سرهنگ سهرابی] رئیس ستاد [مشترک] جدید، گله داشتند و تأکید بر تسریع در انتخاب وزیر دفاع داشتند؛ تمایل به انتخاب سرهنگ صالحی دارند.
با آیتالله مشکینی، درباره اجلاس خبرگان، تلفنی صحبت شد. شب، در کنفرانس اندیشمندان اسلامی، شرکت و سخنرانی مبسوطی ایراد نمودم. جواب سئوالات را دادم. گروه سرود اسیران عراقی، سرود جالبی اجرا کردند.
آخر شب، احوال آقای ربانی [املشی] را از بیمارستان گرفتم، گفتند برای عمل جراحی فردا، مشغول تراشیدن سر ایشانند. با آقای محسن رضائی در مورد عملیات صحبت کردم. ایشان از تأخیر تدارکات [عملیات]، ناراحت است. آقای رفیقدوست آمد. گزارش سفر سوریه را داد. قرار شده سوریها هم، چیزهائی به ما بدهند.