سخنرانی آقای هاشمی در سومین کنفرانس اندیشه اسلامی پیرامون اهمیت کنفرانس اسلامی و وضعیت مسلمانان جهان
سخنرانی در سومین کنفرانس اندیشه اسلامی
بسماللهالرحمنالرحیم
»اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین، اَلصَّلوةُ وَالسَّلامِ عَلی رَسولِ اللَّهِ و آلِهِ اَجْمعین«
از برگزار کنندگان این کنفرانس مهم و با شکوه تشکر میکنم که این فرصت را پیش آوردند که برادران میهمان و شخصیتهای ارزنده جهان اسلام را زیارت کنیم و چند لحظهای با اینها صبحت کنیم. باید برای یک چنین اجتماعات ارزش بسیاری در این مقطع تاریخی قایل بود. اگر این کارها در مقاطع حساس دیگر تاریخ معاصر انجام شده بود، ما امروز وضع فکری و عملی بهتری داشتیم، ولی راه خدا را از هر جا که شروع کنیم، تازه است و برای آینده مغتنم.
تحقیقاً بحثهای این اجتماع باتوجه به آشنایی که از سخنرانان این اجتماع دارم و با آشنایی از عمق علمی و فکری که در آنها سراغ دارم، سطح آنها طوری بوده که صحبتهای بنده که در حد شاگرد اینها بودهام و هستم نمیتواند ارزش و اعتبار زیادی داشته باشد، ولی به عنوان یک مسؤول در این نظام، شاید حرفهای من یک مقداری هم شنیدنی باشد.
عنوان سخن من ادعایی است که شاید همه حضار این اجتماع قبول داشته باشند، ولی برای جوامع اسلامی احتیاج به بحث دارد. ادعا این است که در جهان و در تاریخ هیچ راهی جز راه اسلام و هیچ نظامی جز نظام حکومتی اسلام نمیتواند ناجی بشریت باشد و نمیتواند سعادت انسانها را تأمین کند و اگر هم به طور موقت نظامهایی در بخشی از جهان جای خودشان را باز کنند، باز اینها حرکتهای کوتاه و مقطعی خواهند بود.
تحقیقاً در بحثهای گذشته، پایههای فکری و دینی و استدلالی این بحث در گفتههای آقایان بوده و من هم حرف تازهای نخواهم داشت، اما فقط تقویت مطلب برای جامعه است و نه برای این کنفرانس.
امروز در دنیا ما نه مکتبی را میشناسیم که پایههای فکری آن بتواند جهانی و متکی بر فطرت انسانها و خالی از محدودیتهای تحمیلی نژادی و جغرافیایی و فرهنگی خاص خودشان باشد و نه یک جریان فکری. در بخشی از انسانهای جامعه امروز ما نمیبینیم که چنین صلاحیتی را داشته باشند و نه، نیروی انسانی و جغرافیایی جریانهای موجود در دنیاکشش چنین مسأله مهمی را دارند.
در وضع موجود آنچه که مشهود است و برای ما روشن است، کاپیتالیسم و کمونیسم است، مذاهب را هم که همه میشناسیم که جمعیت زیادی را دنبال خودشان دارند، مسیحیت، جمعیت کم یهودیها، بودیسم، هندویسم و امثال اینها است که میدانید. مارکسیسم به خاطر ماهیت الحادی ضد فطرت و ضد انسانیت آن که اساس معنویت را که پایه سعادت انسانهاست، نفی کرده و فقط میخواهد روی ماده بیجان حرکت کند. تحقیقاً قدرت تأمین نیازهای روحی را برای انسانها ندارد و در عمل هم مارکسیسم شکست خورده، حتی در بعد مادی خود؛ یعنی، امروز رونق مارکسیسم در دنیا از سرمایهداری منفور هم کمتر است. به خاطر همین ریشه زنی معنویات که بسیار خصومت بار بوده و برای قرنهای آینده خسارت مارکسیسم را در جوامع انسانی خواهیم داشت.
سرمایهداری به خاطر آن ویژگی ظالمانه و بی عدالتی و تبعیض طلبیش و به خاطر در واقع همان روح مادی گریش و در عمل هم با امتحانی که داده و چنگ و دندان به بشریت نشان داده و تا آرنج دستهایش در خون بشریت فرو رفته و هیچ گونه سابقه مشخصی برای ادای عدالت و برای انسانیت و برای رفاه عمومی بشریت ندارد، به زور خودش را تحمیل میکند و راه به جایی نمیبرد. تا زمانی که زور در دنیا باشد و تا خلق در میدانها باشد و تا رقیب منحصر به خودش در دنیا مارکسیسم باشد و با مارکسیسم دیگری بخواهد بجنگد تا مارکسیسم دیگری بخواهد بیاید، میتواند تداوم داشته باشد، اما مشکلات را نمیتواند حل بکند و یکدست خونریزی و ظلم و تبعیض و جنایاتی است که شما همه در کتابها خواندهاید و ذهنتان پر از آن جنایات است و ما در سابقه این به اصطلاح مکتب، چیزی غیر از آن نمیبینیم.
ادیان موجود مسیحیت، خودش داعیه ندارد که حضرت مسیح چه داعیه داشته و حق هم داشته، اما مسیحیت موجود و آن رییس کل خودشان، همین دو سه روز پیش به آمریکای لاتین رفت. آنجا رسماً اعلام کرد که دین از سیاست جداست و اعتراف کرد که مسیحیت دنبال حل مشکلات اساسی مردم نیست. گر چه این اعتراف را تحت تأثیر فشار آمریکا و به خاطر سرکوب کردن انقلابهای مردمی آمریکای لاتین که تا حدود زیادی متکی به روحانیت مبارز مسیحیت در کشورهای فلاکت زده آمریکای لاتین است و مخصوصاً برای سرکوب انقلاب نیکاراگوئه مطرح کرده، ولی این اعتراف از شخص اول دنیای مسیحیت، چیزی هست که لااقل روی آن میتوان حساب کرد، البته عمل مسیحیت هم همین را نشان میدهد. مسیحیت در تاریخ اخیر و بعد از زمان خود مسیح، هیچ وقت نتوانسته است بار مشکلات مردم را به دوش بگیرد و مسائل اساسی مملکت را حل کند، فقط به خاطر تحریفی که اربابان بعضی از کلیساها در آن ایدههای اصلی مسیحیت کردند، والا ما اصل مسیحیت را دین الهی و با پایههای محکم فطری و صحیح برای زمان خودش، میدانیم.
یهودیان که خودشان یک جریان نژادی هستند و محدود به چند میلیون آدم است که امروز صهیونیسم زاییده اینهاست که در واقع بدترین جریان موجود با اینهاست و خبیثترین جریانی است که در دنیا وجود دارد و کسی اصلاً امیدی به آنها نمیبندد و خودشان هم چنین داعیهایی ندارند.
آقایان اطلاع دارند که در بودیسم و ادیان شرقی، داعیه حکومت اصلاً به آن معنا وجود ندارد و داعیه اداره نظام وجود ندارد و یک سری مسائل عرفانی که در گذشته از اینها مانده با پیرایههایی وجود دارد که حالا ما در این بحثها نمیخواهیم وارد آن مباحث شویم.
ما از لحاظ امکانات تشکیل حکومت غیر از مسلمانها، جریانی را در دنیا نمیبینیم که این همه امکانات برای پرچم داری جهان داشته باشد. آنهایی که داعیه ندارند، وضعشان روشن است و آنهایی هم که داعیه دارند با آن تجربهای که از زندگی حاکمیت گذشتهشان وجود دارد و قضاوتهایی که درباره آنهااست و امتحانی که دادند، مسائل بسیار معین و معلومی از آنها وجود دارد که من در دو سه فصل جداگانه به طور فهرستوار به امکانات دنیای اسلام و موانع تجهیز این امکانات و راههای موجودی که در پیش ماست، اشاره میکنم که انشاءاللَّه در این کنفرانس بتواند برای اجرای افکاری که اینجا در این چند روز مطرح شده است، قدری مؤثر باشد و لااقل برای اجرای این ایدهها، تشویقی باشد.
روشن است که حدود یک چهارم مردم دنیای امروز مسلمانند و این مسلمانی، غیر از کمونیسم بودن مردمی است که در دنیای کمونیسم زندگی میکنند که ممکن است کسی فکر کند که چین خودش به تنهایی یک چهارم جمعیت دنیا را دارد و دنیای مارکسیسم با کشورهای متعدد و کشورهایی مثل چین و شوروی که رقم عظیم این جمعیت را دارند، آنها هم دارند، ولی واقعیت این است که آنها مارکسیسم نیستند؛ مارکسیستهای آنها، آنهایی هستند که در آنها حزب کمونیسم وجود دارد، در احزاب کمونیسم اسمشان را نوشتهاند و تازه خیلی از آنها هم فرصت طلب هستند که اگر مجموع اعضای احزاب کمونیست دنیا خیلی باشد، زیر صد میلیون نفر است. بزرگترین حزب کمونیست، در چین است که حدود سی میلیون نفر است و بعد از آن شوروی است که حدود 15 میلیون نفر اعضا دارد و بقیه احزاب، حدود یک میلیون و یا دو میلیون و کمتر دارند. بسیاری از اینها هم در مراسم دولتی اسم نویسی کردند و کمونیست هستند، بقیه مردم این گونه نیستند؛ مثلاً عده زیادی از مردم شوروی، مسیحی هستند و مسلمانها رقم عظیمی را تشکیل میدهند. این طور نیست که چنین جمعیت عظیم دنیا را کسی از لحاظ اعتقادی همراه خودش داشته باشد.
اساس کار برای یک جامعه، تفکر جامعه است. مااین را تجربه کردهایم و این حرف را مکرر شنیده بودیم و گفته بودیم، اما در جمهوری اسلامی ما تجربه کردیم. در جمهوری اسلامی نشان داده شد که عمیقترین و مهمترین و مؤثرترین امکانات برای تشکیل و اداره یک جامعه و قدرت یک جامعه، آن قدرت فکر دینی مردم است. این بلاهایی که در این شش سال به مردم ایران از طرف استعمارگران و دشمنان خارجی و داخلی وارد شد، اگر روی کوههای عالم ریخته میشد، آن کوهها آب میشدند. عجیب است که این همه فشار، مردم را محکمتر و مؤمنتر و پابرجاتر و روز به روز نظام را قویتر کرده، خوب! این در همه دنیای اسلام است و منحصر به ما ایرانیها نیست.
نمونه زندهتر اسلام، لبنان است. لبنان پانزده سال است که در جنگ داخلی و این همه شرارتی که علیه لبنانیها میشود و این چند ماه اخیر که چهار ارتش قوی دنیا آنجا حضور پیدا کردند و لبنان را اشغال کردند و بدتر از آنها اسرائیلیها، قسمت اعظم کشور را گرفتند و فالانژها هم بدتر از اسرائیلیها، در رگ و ریشه کشور از آن اشغالگران حمایت میکردند. ما دیدیم گروهی از مردم را که مثل پولاد آب دیده، همان هایی که مسلمان بودند، خیلی قدرت نشان دادند و چهار ارتش را شکست دادند و مأیوس کردند و فراری دادند. اسرائیل هم با این خفت که حالا فرار میکند - در تاریخ تشکیل کشور اسرائیل، این اولین فرار در نوع خودش است که این گونه فرار کرده و هیچ امتیازی نگرفته و در حال فرار هم تلفات میدهد و در میرود و تخریب میکند و بیرون میرود - آنها را وادار به فرار کردند. در صورتی که کشورهای عربی و اسلامی هیچ حمایتی - به جز چند کشور معدود - نکردند، این نشان قدرت عظیم مردم مسلمان و مسلح به فکر و ایمان است. این را دنیای اسلام، همگیشان دارند و من نمیخواهم بگویم همه یک میلیارد و اندی جمعیت این گونه هستند ولی در تمام این یک میلیارد و اندی جمعیت به اندازه کافی نیروهای مفید وجود دارند که اگر اینها تحت هدایت قرار گیرند، تاریخ ایران و لبنان در همه دنیای اسلام قابل تکرار است. همه جا قابل تکرار است، ولی اشکال اساسی در آن موانعی است که اگر رسیدیم اشاره میکنم.
یک میلیارد و بیش از این رقم مسلمان که بخشی از اینها کافی است که زمینه اصلی یک حرکت اساسی در سراسر دنیا باشند. این جمعیت را هیچ مذهبی ندارد و مسیحیت هم چنین نیرویی را ندارد. مسیحیت هم چنین چیزی را هم از اتباع خود نمیخواهد. هندویسم و بودیسم هم ندارند. در سرمایهدارها هم اصلاً چنین روحی وجود ندارد. در مارکسیستها حماسهاش در جوانان پیدا میشود، اما بی پایه است. همان طوری که در کشور خودمان دیدیم و کم دوام است؛ به خاطر تعارضی که آنها با فطرت دارند و عملکرد سویی که در تاریخ دارند.
این از لحاظ جمعیت که برای جامعه مفیدتر است. برای اجتماع و اسلام امکانات مادی این جمعیت - آقایان میدانید که حدود پنجاه کشور مستقل و ذخایر عظیم نفت و معدن و مواد اولیه و جنگلها و آبراههای حساس دنیا، مثل تنگه هرمز، کانال سوئز و باب المندب، جبلالطارق و جاهای حساسی که امروز در دنیا و جاهای دیگری که شما میدانید - بسیار سرنوشت ساز است. امکانات فنی که مجموعه آن و نیروهای فراوان دنیای اسلام که شاید از خدمات کنار باشد و یا در محیط خودشان خلع سلاح هستند. اگر امکانات فنی اگر به نظام داده شود، فقط یک قدرت کافی برای اداره فنی این اجتماعات لازم است؛ یعنی، آنجاهایی که این امکانات را نیاز ندارد، از آنجاهایی که دارند، بگیرند. من کاری ندارم که آن حکم اجرایی، یک مسأله دیگری است که ما در آن بحث نمیکنیم و فعلاً روی امکانات دنیای اسلامی و قدرتهای بالقوه دنیای اسلامی حرف میزنیم.
پس امکانات نیروهای انسانی، که امکانات عمدهاش، مکتب و فکر و امکانات جغرافیایی است که دیگران ندارند. قدرت جهانی به خاطر اینکه حدود یک سوم مملکتهای دنیا، مسلمانند، جرأت اقدام علیه مسلمانان را به خود نمیدهند. به اضافه مسلمانانی که در کشورهای غیر اسلامی داریم؛ مثل هند که یک نیروی عظیم اسلامی دارد و در اتحاد جماهیر شوروی نزدیک 13 جمعیت مسلمان هستند و در کشورهای اروپایی مثل: فرانسه و انگلستان چند میلیون مسلمان هستند و در همه جاهای حساس دنیا، مسلمانان وجود دارند و هم قدرتهای کارگری حضور دارند که یک نیروی بسیار مهم است. شاید در تاریخ بصورت عادی روی قشر کارگر حساب نکنند، اما نیروی کارگری مجتمع، در آینده تاریخ خیلی مهم است که هم به قدرت فکری خیلیها مسلح هستند و هم به قدرت فنی. در سراسر دنیا، در کشورهای آفریقایی خیلیهایشان که اسلامی نیستند گاهی نصف جمعیت آنها مسلمان است. این زمینه و زمینه فکری را هم که گفتیم.
در کل موانعی هم ما داریم که روی موانع هم یک مقداری حرف بزنیم و بعد راههای اجرایی و پیشنهادی که در این باره میتوان داد. یکی از موانعی که مهمترین آنها است، این است که در اثر سلطه طولانی کفر بر دنیا - سلطه فرهنگی - ما و مسلمانها را خلع روحیه کردند. اکثریت مسلمانها در شرایطی هستند که اگر یک الگو و سرمشق موفقی نبینند - در آنها این سم تزریق شده - فکر میکنند که اینها نمیتوانند یک روزی حکومت اسلامی تشکیل دهند. هنوز خیلیها اصلاً باور ندارند که نظام حکومتی، در اسلام است؛ یعنی، برای آنها در این مورد بحث است. فقط جامعیت در دین است که دین، دین خداست و آیاتی از قرآن شنیدند و با یک تعبیری در آن خفایای وجودیشان، در آنها یک جرقه امیدی هست، اما به هیچ وجه توجیه روحی و عاطفی نشدند و اینها نمیدانند که میشود حکومت را دست اسلام داد. حتی تردید داشتند که در زمان فعلی میشود حکومت اسلامی بوجود بیاید؟! شاید هم همین حالا در کشوری مثل ایران که شش سال از حاکمیت نظام میگذرد، چنین تفکراتی در گوشه و کنار باشد، اما آن موقع وسیعتر بود ولی با این حال، خیلی از آنها خودشان آمدند و مشغول به کار شدند و قبول کردند، به خاطر اینکه الگو دیدند و دیدند که این عملی است. این هزیمت روحی که حاکمیت کفر بر دنیا، برای ما درست کرده، این هزیمت باید کم کم اصلاح شود. این گونه کنفرانسها باید خیلی زیاد شود و از تکرارش نباید ترسید، باید ثمرات این کنفرانسها در اختیار مردم قرار گیرد و لااقل طبقات منورالفکر که اهل تحلیل و تجزیه فکر هستند، به این افکار مسلح شوند که اگر این کار را ما نکنیم، بسیار مشکل است که بتوان مردم را آماده کرد تا مشکلات مبارزه علیه حکومت را تحمل کنند.
ما در ایران خودمان - از حدود صد سال پیش - فکر تشکیل حکومت اسلامی یک فکر رایجی بوده و در ذهن عده زیادی، گاهی دخول کرده و گاهی اوج گرفته و لااقل از سی سال پیش به صورت مداوم توسط شخصیتهای مهمی که در سطح مرجعیت هم بودند. خیلی خوب است که مردم حرفهای مراجع را بدون چون و چرا میپذیرند و در سطح مراجع این مطرح شده و کم کم فکر و ذکر مردم با این مسائل وقتی که دیدند روحانیت مبارزه کرده و به زندان رفته و از زندان بیرون آمده و خسته نشده و دوباره راه را در پیش گرفته و پیش افتاده و مرجع تقلید تبعید شده، ولی باز آمده و خواستههایش را گفته است. چنین چیزهایی که در بعضی از کشورها به چشم میخورد، این دوران طولانی، یک چنین تفکراتی را به مسلمانها داد که باید جاهای دیگر هم بدهد.
ببینید ما یک سابقه و یک وضع موجودی داریم و آن حاکمیت کفر بر دنیا است، این خیلی بلاست. اگر ما این جوری بودیم که یک بخشی از دنیا حاکمیتش دست غیر کفر بود، برای ما کار کردن بسیار آسانتر بود. امروز تقریباً پهنه گیتی را حاکمیت کفر گرفته، غیر از یک نقاط بسیار محدودی که اگر بتوانید پیدا کنید، اخیراً یا مارکسیسم در کشورها حاکم است و یا سرمایهداری حاکم است. اگر در گوشه و کنار کسانی باشند که ظاهراً نه مارکسیسم باشند و نه سرمایهداری، بنابراین یا عامل مارکسیسم هستند و یا عامل سرمایهداری هستند. متأسفانه در کشورهای اسلامی عناصری وجود دارند که اگر بدتر از خود مارکسیستها و یا سرمایهدارها نباشد، بهتر از آنها هم نیستند، عناصری مثل ملک حسین در اردن یا نُمیری در سودان که همین فضاحت را اخیراً اینها در آوردند. اینها چگونه میتوانند اسم حکومت اسلامی روی آن منطقه تحت حکومتشان بگذارند؟
اما مراکز فرهنگی و تبلیغی مسلمانان را در بعضی از نقاط، واقعاً صهیونیسم و سرمایهداری و مارکسیسم تصرف کردند. که در آن نقاط حاکمیت فرهنگ کفر و اقتصاد کفر و حاکمیت نظامی و سیاسی کفر برقرار است و در مراکز اسلامی هم عناصری با داعیههای نفسانی و برای حفظ منافع فامیلی یا شخصی خودشان، وسیله اجرای مقاصد آنها هستند که همه این عوامل، مزاحم تزریق فکر اسلامی به مردم است. یک کار طولانی باید کرد، البته کار محالی نیست، برای اینکه بدترین جا برای این کار، ایران بود. در خود ایران ما بدترین نوع این کفر را داشتیم. واقعاً در کشورهای عربی و اسلامی و آفریقایی تا آنجایی که من میدانم، نمیبینم رژیم مسلطی مثل رژیم پهلوی وجود داشته باشد که این همه پولدار باشد، این همه سازمان اطلاعات قوی داشته باشد و این همه حمایت خارجی داشته باشد و این همه با همسایگان خود، ساخته باشد و این همه باج به دیگران داده باشد، برای اینکه آنها از این حمایت کنند و ارتش نیرومند آنگونه در اختیارش باشد و رسانههای عمومی خارجی هم در داخل کشور از او حمایت کنند. ما در کشورهای مجاور خودمان که نمیبینیم، در کشورهای دورتر از کشور خودمان هم نمیبینیم که چنین سلطهایی وجود داشته باشد و به این شکل باشد. با این حال، این سلطه را مردم ایران توانستند بر هم زنند، این چیز بسیار خوبی است که قسمت آخر بحثم است.
بنابراین مبنای مبارزه با آن حالت یأسی که به ملتهای اسلامی تزریق کردند و فکر بسیار غلط و کفر آمیزی که گفتند: "در اسلام وسایل حکومت وجود ندارد"، برای اینکه شستشوی مغزی به مردم مسلمان داده شده است. برای اینکه راه اسلامی را برایشان باز کنیم؛ آقایان، دانشمندها و وعاظ و مبلغان، وظیفه بسیار سنگینی دارند و باید این کار را ادامه دهید و شما که به شهرهایتان و به کشورهایتان برمیگردید، تحقیقاً چنین روحیهای داشتید که آمدید، بنابراین باید روی این مسأله بیشتر کار کنید که در مردم زمینهسازی بشود که برای این کار آماده شوند. باید از این مرحله عبور کرد و با موانعی که در کشورهای ما وجود دارد، باید با آن موانع مبارزه کنیم.
یک نکتهایی است که ما هم در کشور خودمان هنوز نیاز به کار در مورد آن داریم که باید انجام شود و آن "برداشت و شناخت از اسلام" است. آن چیزی که از آسمان آمده که یک تحقیق خوب برای اداره جامعه است، اما آن چیزی که بنده هم میفهمم، آیا این هم همان است؟ آیا هر چه که امروز علمای اسلامی با اختلافات فراوانی که در برداشتهایشان میگویند، باز اسلام است؟ این یکی از مشکلات ما است که باید راه حلی برای آن فکر کنید. این گونه کنگرهها و اجتماعات یکی از طرق راه حل است. ما وارث این وضع هستیم که چارهایی نداشیم.
وقتی که ما 1400 سال از وحی دور شدیم و از منابع وحی و عصمت فاصله گرفتیم و سنن ما و احادیث ما و آن ذخایر فکری عظیم ما در تاریخ، سینه به سینه و به صورت کتاب و با تحریفهایی که در آنها شده و اختلاف انگیزههایی که درباره آنها بوده و امروز آن بدست ما رسیده است. این واقعیت در جامعه ما هست که برداشتها مخالف دیگر هم میتواند باشد و این نباید ما را مأیوس کند. ما این اختلافات را در دوران مبارزه هم در ایران داشتیم و تا این اواخر و تا پیش از پیروزی، سر خیلی مسائل ساده بین علمایمان اختلاف نظر پیش آمد، البته در مبارزه با خاندان پهلوی بود که بر این مسائل پیروز شدیم؛ یعنی، اینگونه اختلاف برداشت در مسائل وجود دارد و این قابل جبران است.
بعد از انقلاب در داخل کشور ما، این چنین نیست که برای ما همه مسائل حل شده باشد. ما در مورد یک مسأله اقتصادی و یا سیاسی و یا سوال خاص اجتماعی که مطرح میشوند، ممکن است که دو تا برداشت داشته باشیم و یا در مجلس و در شورای محترم نگهبان و در مراجع خودمان اختلاف نظر وجود داشته باشد که همه اینها قابل حل است. همین طور کل این اختلافات را حل میکنیم و جلو میرویم، البته زمان لازم دارد. این اختلاف برداشتها متکی به قرنهاست و برای حل اینها ما نیاز به حوصله و صبر داریم و باید تجربه کنیم و گاهی یک نظریه ناصحیحی ممکن است، نظریه فایق باشد. وقتی که در عمل خلاف خودش را نشان داد، نظریات دیگر فقهی جایش را میگیرد. این کار هم طول میکشد، لذا ما نباید فکر کنیم که امروز اعلام کردیم یک جایی اسلامی است بنابراین مثل زمان پیغمبر(ص) است و هر چه که عمل میشود، متن اسلام است و همان است که جبرئیل آورده است.
ممکن است که نباشد ولی خود اسلام این راه را پیش روی شما گذاشته است؛ یعنی، اسلام این اجتهادی که مطرح کرده و به خاطر زنده بودن و به خاطر بالنده بودن و به خاطر دین جهانی بودن و به خاطر ابدی بودن، پایههایی ریخته شده و برای دانشمندان باز گذاشته که بنشینند با تصور نیازهای زمانه، مسائل جاری را حل کنند که این کار عملی است.
بنابراین گاهی این فکر به افرادی تزریق میشود که اختلاف ممکن است در کارها موانع ایجاد کند، البته مشکل ایجاد میکند و من هم قبول میکنم، ولی به هر حال کار کردن به این صورت اشکال دارد و باید مشکل را حل کرد. ما این مشکل را داریم و گاهی ممکن است همین اختلافات فایدهای داشته باشد، ولی گاهی موجب عناد برای کارها شود و گاهی هم ممکن است مانع کارها شود، اما حوصله لازم دارد و با مراقبت و پشتکار و حسن نیت باید مسائل را حل کنیم و راه کارها برای شکستن یأسها و برای ثابت کردن امکان برای به میدان کشیدن نیروهای مردمی که خیلی فراوانند و برای توجه دادن مردم به امکاناتی که در اسلام وجود دارد، ارائه دهیم. راه کار امروز ما، سر مشق عملی و الگو است. سخنرانیها و خطابهها و کتابها و مقالات و تئاترها و سینماها و ...، همه یک مقدار بُرد دارد، اما بُردشان به اندازه عمل نیست. برای شکستن چند قرن سلطه کفر و یأس حاکم بر روحیهها، لازم است که مردم در بیرون یک سر مشقی و یک الگویی ببینند تا بگویند که میشود و این به اندازه آن زحمتها میتواند، مشکلگشا باشد.
ما هر چه فکر میکنیم در مورد انقلاب اسلامی در ایران که اگر عنایات خاص خداوند نبود و اگر مشیت خاص خداوند نبود و اگر امدادهای غیبی نبود، ما عاجز و ضعیفتر از این بودیم که بتوانیم یک چنین حماسهایی را در تاریخ معاصر خلق کنیم. همین روز، دوازدهم بهمن را در نظر بگیرید، لحظهایی که رهبر ما از پاریس به ایران آمدند، واقعاً آن منظره را در نظر بگیرید، غیر از الطاف الهی و امدادهای الهی چه عواملی دیگر وجود داشت که بتواند آن مقطع را بگذراند. دشمنان ماکور و کَر شدند، دشمنان ما خام شدند و خداوند در یک مقطعی اینها را کور کرد و عمق انقلاب را شناختند و رهبر را نشناختند و محاسبات دیگری در مغز اینها پیدا شد. پاریس و ماهیت آن موقع با پنج ماه بعدش چقدر فرق میکرد که پاریس اجازه دهد از فرودگاهشان هواپیمای انقلاب ما از اینجا برود به پاریس و رهبر انقلابمان را بردارد و با امنیت به اینجا بیاورد. فضاهایی که امام عبور کردند، این کشورها الگوی امام را میشناختند و یا انقلاب را میشناختند و یا اگر امروز را میدیدند، آنها یک لحظه اجازه نمیدادند که راه پرواز به روی هواپیمای حامل امام باز شود.
در این فرودگاه مهرآباد، آن موقع هنوز رژیم شاه حاکم بود، کنار فرودگاه مهرآباد، پایگاه یکم شکاری شاه بود، اما حاکمیت هنوز برای طاغوت بود. ما اصلاً در فرودگاه حاکمیت به آن معنا نداشتیم، اداره فرودگاه دست ما نبود. یک چنین موجود انقلابی در یک هواپیما بدون سلاح و بدون محافظ و بدون پیشواز بیاید در فرودگاه بنشیند. حرف امام هم منطقی بود که میگفت: "ما این حکومت را قبول نداریم و این نظام باید از هم بپاشد و ما باید بیاییم". شما، واقعاً غیر از امداد غیبی، چه میبینید. حرکت پیغمبر(ص) را از مکه به مدینه و غار ثور و آن جریانات اعجاز آمیز که امروز به عنوان معجزه در تاریخ است و ما هم در تاریخ قبول داریم، اگر مقایسه کنیم با این معجزه، این به معجزه خیلی بیشتر شبیه است. این گردن کلفتهای مکه که پیامبر را تا غار ثور تعقیب کردند و پیغمبر(ص) را ندیدند و چشمایشان بسیار کورتر بود نسبت به چشمهایی که امروز دنیای استکباری و سازمان اطلاعات اینها دارند.
راه مکه به مدینه بسیار آسانتر بوده تا راه پاریس به تهران. در خود تهران، نیروهای امنیتی و پلیس خیابان همگی آنها با ما نبود بلکه برای دشمنان ما بودند که دائماً ما را در خیابانها به رگبار میبستند. مردم در خیابانها بودند و سلاح ما فقط شعار اللَّهاکبر بود و چیز دیگری دستمان نبود. اگر واقعاً امداد الهی نبود و برای ما خداوند اراده نکرده بود که در یک بخشی از زمان یک انقلابی را به وجود آورد که برای مردم حجت شود و مردم بدانند که میشود یک الگو درست شود. بنابراین غیر از این نظر، نظر دیگری اصلاً غیر قابل قبول است و با محاسبات عادی قبول نیست و واقعاً آمریکا و انگلیس کور و کر شدند و فرانسه خام شد و همه عواملی که اینها در مسیر داشتند، این چنین شدند. شورویها این گونه شدند. شورویها که میخواستند افغانستان را اشغال کنند مگر جمهوری اسلامی را تحمل میکردند تا امام بیاید و حاکم شود و آن طور با آنها مبارزه کند. صدام که جنگ را بر علیه ما شروع میکرد و هواپیمای وزیر امور خارجه الجزایر را که میخواست به اینجا بیاید با موشک زد و شهیدش کرد، چه موقع میگذاشت که مسیر هواپیمای امام از این مسیر باشد. همه اینها نمیگذاشتند، مگر این که خداوند این چنین کرد.
مراحل بعدی انقلاب هم همین طور بود و جنگ هم همین است، شکست محاصره اقتصادی استکبار جهانی علیه ایران هم همین است. بعد از اینکه ما انقلاب کرده بودیم، محاصره اقتصادی علیه ما آغاز شد، در این هنگام بسیاری از وزیران و ... فرار کرده بودند، اکثر کارخانهها تعطیل بود و اکثریت امکانات دولتی متزلزل بودند، ارتش که هنوز قوام نگرفته بود، پلیس و گمرکات و مدیریت جامعهمان که قوام نگرفته بودند، محاصره اقتصادی علیه ما شروع شد و راهها را بستند و همه امکاناتشان را گرفتند که ما را خفه کنند، ولی این مملکت بتدریج قویتر شد و روی پای خودش ایستاد.
جنگی که در این مقطع تاریخ بر ما تحمیل شده، ما این چنین جنگی را ندیده بودیم که این همه در آن اهریمن شریک شده باشند، اکثریت کشورهای منطقه در آن علیه ما شریک بودند، آمریکا یقیناً شریک بود و به نیابت او صدام با ما جنگید. شورویها که حاکم بر ارتش عراق بودند و آنها نمیتوانستند بیاطلاع باشند. ما دیدیم این جنگ آغاز شد، جنگ افروزی که جنگ افروز، راه انداخته است، انشاءاللَّه این سیل جنگ، اینها را با خود میبرد و همسایههای ما، این قارونهای زمان، این همه پول در حسابشان بود که هر چه صدام خواست به او دادند و خرج جنگ را تقبل کردند که صدام علیه ما بجنگد، همه چیز در اختیار او قرار دادند که با ما بجنگد و هنوز هم همین طوری است.
تروریسمی که در داخل مملکت اسلام پیدا شده است، اگر بخواهیم ابعادش را ترسیم کنیم، در هیچ جای دنیا، چنین تروریسمی نبوده است. ما وقتی که انقلاب کردیم، بسیاری از پادگانهایمان غارت شد و اسلحههایش به دست همین تروریسم افتاد. در کردستان، آذربایجان و ترکمن صحرا آشوب کردند. در خوزستان، سیستان و در هر جا که توانستند، ندای تجزیه دادند. در همین موقع ما مشکلات آوارگان عراقی را داشتیم، آوارگان افغانی را داشتیم و مشکلات آوارگان جنگی خودمان را داشتیم، ولی این کشور با قدرت است و روز به روز گام به پیش میگذارد و هر روز یک موفقیت جدید کسب میکند و به پیش میرود، تحقیقاً اینها مایه امداد غیبی دارد و لطف الهی دنبال آن است که بعضیهایش مشهود و بعضیهایش غیر مشهود است و برای اینکه فقط نشان دهد که خداوند الگو و سرمشق است و میشود این چنین کارهایی صورت گیرد. وظیفه مسلمانهاست که اینجا را تقویت کنند تا آنهایی که علاقه به سرنوشت اسلامی دارند، تا یک الگو در اختیار بشریت قرار دهند.
اگر ایران نبود و این انقلاب نبود، در لبنان هم این حماسه نبود. اگر در لبنان حماسهاش تثبیت شد و مسلمانها اسرائیل را بیرون کردند و جای اسرائیل را گرفتند، حجت برای فلسطینیها هم تمام میشود که فردا در کرانههای غربی رود اردن همین کار را انجام دهند. برای مسلمانهای دیگر هم، این حجت تمام میشود که این اسرائیل اسطوره نیست بلکه این شکننده است. حجت و الگو و سر مشق برای مردم، در میدان عمل بسیار مهم است. نخست وزیر ما که در این مسافرت به آنجا رفته بوده، دیشب یک جملهای تعریف میکرد یکی از جاهایی که ایشان حضور داشته؛ مسؤول آن جا که یک مدتی با ایشان بوده و آن اواخر که میخواستند از هم جدا شوند گفته که: "در حزب ما، مردم به ما میگویند، خُمینیسم". اصلاً شما تصور نمیکنید که آنجا اسم امام بکار رفته باشد و امام نفوذ کرده باشد.
فکر انقلاب واقعاً همه جا رفته، در دل کنگره واشنگتن و در دل کاخ نشینان واشنگتن و در دل صهیونیستهای قصی القلب. همه آنها برای انقلاب و برای امام حساب باز کردند، اعترافاتی هم کردند. این حجت راه خودش را باز کرده است، البته احتیاج به فداکاری دارد و خداوند هیچ وقت کار را تمام نمیکند و تا لحظه آخر باید مبارزه کرد. اگر ما هم رفتیم، هر کسی هم که به جای ما باشد، باید به جای ما هم مبارزه کنند. اگر ما کوتاه بیاییم، خداوند با هیچ کس پسر خالگی ندارد و هر کس کار نکند، ذلیل میشود و هر کس مبارزه نکند پیروز نمیشود.
این گونه موفقیتها رافع تکلیف نمیشود بلکه موفقیت آور است و این گونه موفقیتها بار آدم را سنگینتر میکند؛ بنابراین حرفم را خلاصه میکنم که راه برای نجات بشریت منحصر است و آن هم فقط اسلام است: آقایان به آیات سبیل و راه خدا که در قرآن مطرح شده، مراجعه کنند تا ببینند بیش از دویست مورد به این آیات برخورد میکنید که به صورت انحصاری و یا به طور مشخص مطرح میشود که راه همین است. امروز هم در وضع مطرح دنیا، تنها جامعه عظیم مبسوط در سراسر دنیا از لحاظ جغرافیایی، سیاسی، امکانات مادی و مهمتر از همه مسلح به فکر بودن، فقط مسلمانها هستند.
رقبای ما و کسانی که امروز سلطه غاصبانه بر سراسر جهان دارند، اینها با حرکت جبری و زور حرکت میکنند و حرکتشان طبیعی نیست. حرکت طبیعی ناشی از فطرت و ناشی از خداست. موانع در جوامع ما بسیار فراوان است و مهمترین آن یأس مردم و ضعف روانی مردم و هزیمت روانی مردم و ابهام مردم از نظام اسلامی است که اینها را باید با عمل رفع کرد. زمینه سازی آن را علما و پیشتازان فکری باید برعهده بگیرند و خود مردم اجرایش میکنند. اگر مردم را آماده کردیم بهترین وسیله هستند و صاحب این نظام هم خود مردم هستند. الگو لازم است که در اختیار مردم گذاشته شود. دشمنان ما با حساسیتی که نشان دادند و با ابزار تبلیغاتی خودشان و به قصد کوبیدن ما وارد میدان شدهاند، ولی همین باعث اشاعه نام اسلام و ایجاد رعب در وجودشان شده و راه برای جوامع اسلامی باز و مسؤولیت ما بیشتر شده است. اعجازهای الهی و امدادهای غیبی ما را مُکلّفتر کرده و آرام گرفتن هم برای مسلمان معنا و مفهومی ندارد و ما تا زندهایم باید مجاهدت و مبارزه کنیم و انشاءاللَّه این راه را ادامه میدهیم.
امیدواریم که تا کنفرانس بعدیِ اندیشمندان اسلامی، ما صحنههایی از حماسه و پیروزی را در اینجا داشته باشیم، ملت عراق هم سال آینده - انشاءاللَّه در کنار ما، نه به صورت تبعید شدگانشان! بلکه به صورت مردم آزاد عراق در این کنفرانس شرکت کرده باشند که نمونههایش همین اسرا بودند. نفوذ اسلام این چنین است و من در تاریخ اطلاع ندارم که شما میتوانید چنین صحنهایی را پیدا کنید که اسرای یک نظامی بیایند این سرودهای حماسی را به نفع نظام و علیه نظام قبلی و علیه کشور خودشان بخوانند. فقط ما در تاریخ و در زمان پیامبر اسلام چنین صحنهایی داریم، افرادی مثل حربن یزید ریاحی را داریم. افراد با حرکت خودشان در میدان عمل و جهاد میتوانند به آنجا برسند و این هم برای نفوذ اسلام است و هیچ جا چنین چیزی وجود ندارند.
ما باز هم تشکر میکنیم از حوصلهایی که حضار محترم به خرج دادند و زحمتی که مسئوولان برنامه کشیدند، خداوند به همه شما و ما توفیق دهد.