سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آقای هاشمی در سومین کنفرانس اندیشه اسلامی پیرامون اهمیت کنفرانس اسلامی و وضعیت مسلمانان جهان

سخنرانی آقای هاشمی در سومین کنفرانس اندیشه اسلامی پیرامون اهمیت کنفرانس اسلامی و وضعیت مسلمانان جهان

  • پنجشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۶۳

 

 سخنرانی در سومین کنفرانس اندیشه اسلامی

    بسم‏الله‏الرحمن‏الرحیم

 »اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین، اَلصَّلوةُ وَالسَّلامِ عَلی رَسولِ اللَّهِ و آلِهِ اَجْمعین«

 از برگزار کنندگان این کنفرانس مهم و با شکوه تشکر می‏کنم که این فرصت را پیش آوردند که برادران میهمان و شخصیتهای ارزنده جهان اسلام را زیارت کنیم و چند لحظه‏ای با اینها صبحت کنیم. باید برای یک چنین اجتماعات ارزش بسیاری در این مقطع تاریخی قایل بود. اگر این کارها در مقاطع حساس دیگر تاریخ معاصر انجام شده بود، ما امروز وضع فکری و عملی بهتری داشتیم، ولی راه خدا را از هر جا که شروع کنیم، تازه است و برای آینده مغتنم.

 تحقیقاً بحثهای این اجتماع باتوجه به آشنایی که از سخنرانان این اجتماع دارم و با آشنایی از عمق علمی و فکری که در آنها سراغ دارم، سطح آنها طوری بوده که صحبتهای بنده که در حد شاگرد اینها بوده‏ام و هستم نمی‏تواند ارزش و اعتبار زیادی داشته باشد، ولی به عنوان یک مسؤول در این نظام، شاید حرفهای من یک مقداری هم شنیدنی باشد.

 عنوان سخن من ادعایی است که شاید همه حضار این اجتماع قبول داشته باشند، ولی برای جوامع اسلامی احتیاج به بحث دارد. ادعا این است که در جهان و در تاریخ هیچ راهی جز راه اسلام و هیچ نظامی جز نظام حکومتی اسلام نمی‏تواند ناجی بشریت باشد و نمی‏تواند سعادت انسانها را تأمین کند و اگر هم به طور موقت نظامهایی در بخشی از جهان جای خودشان را باز کنند، باز اینها حرکتهای کوتاه و مقطعی خواهند بود.

 تحقیقاً در بحثهای گذشته، پایه‏های فکری و دینی و استدلالی این بحث در گفته‏های آقایان بوده و من هم حرف تازه‏ای نخواهم داشت، اما فقط تقویت مطلب برای جامعه است و نه برای این کنفرانس.

 امروز در دنیا ما نه مکتبی را می‏شناسیم که پایه‏های فکری آن بتواند جهانی و متکی بر فطرت انسانها و خالی از محدودیتهای تحمیلی نژادی و جغرافیایی و فرهنگی خاص خودشان باشد و نه یک جریان فکری. در بخشی از انسانهای جامعه امروز ما نمی‏بینیم که چنین صلاحیتی را داشته باشند و نه، نیروی انسانی و جغرافیایی جریانهای موجود در دنیاکشش چنین مسأله مهمی را دارند.

 در وضع موجود آنچه که مشهود است و برای ما روشن است، کاپیتالیسم و کمونیسم است، مذاهب را هم که همه می‏شناسیم که جمعیت زیادی را دنبال خودشان دارند، مسیحیت، جمعیت کم یهودیها، بودیسم، هندویسم و امثال اینها است که می‏دانید. مارکسیسم به خاطر ماهیت الحادی ضد فطرت و ضد انسانیت آن که اساس معنویت را که پایه سعادت انسانهاست، نفی کرده و فقط می‏خواهد روی ماده بی‏جان حرکت کند. تحقیقاً قدرت تأمین نیازهای روحی را برای انسانها ندارد و در عمل هم مارکسیسم شکست خورده، حتی در بعد مادی خود؛ یعنی، امروز رونق مارکسیسم در دنیا از سرمایه‏داری منفور هم کمتر است. به خاطر همین ریشه زنی معنویات که بسیار خصومت بار بوده و برای قرنهای آینده خسارت مارکسیسم را در جوامع انسانی خواهیم داشت.

 سرمایه‏داری به خاطر آن ویژگی ظالمانه و بی عدالتی و تبعیض طلبیش و به خاطر در واقع همان روح مادی گریش و در عمل هم با امتحانی که داده و چنگ و دندان به بشریت نشان داده و تا آرنج دستهایش در خون بشریت فرو رفته و هیچ گونه سابقه مشخصی برای ادای عدالت و برای انسانیت و برای رفاه عمومی بشریت ندارد، به زور خودش را تحمیل می‏کند و راه به جایی نمی‏برد. تا زمانی که زور در دنیا باشد و تا خلق در میدانها باشد و تا رقیب منحصر به خودش در دنیا مارکسیسم باشد و با مارکسیسم دیگری بخواهد بجنگد تا مارکسیسم دیگری بخواهد بیاید، می‏تواند تداوم داشته باشد، اما مشکلات را نمی‏تواند حل بکند و یکدست خونریزی و ظلم و تبعیض و جنایاتی است که شما همه در کتابها خوانده‏اید و ذهنتان پر از آن جنایات است و ما در سابقه این به اصطلاح مکتب، چیزی غیر از آن نمی‏بینیم.

 ادیان موجود مسیحیت، خودش داعیه ندارد که حضرت مسیح چه داعیه داشته و حق هم داشته، اما مسیحیت موجود و آن رییس کل خودشان، همین دو سه روز پیش به آمریکای لاتین رفت. آنجا رسماً اعلام کرد که دین از سیاست جداست و اعتراف کرد که مسیحیت دنبال حل مشکلات اساسی مردم نیست. گر چه این اعتراف را تحت تأثیر فشار آمریکا و به خاطر سرکوب کردن انقلابهای مردمی آمریکای لاتین که تا حدود زیادی متکی به روحانیت مبارز مسیحیت در کشورهای فلاکت زده آمریکای لاتین است و مخصوصاً برای سرکوب انقلاب نیکاراگوئه مطرح کرده، ولی این اعتراف از شخص اول دنیای مسیحیت، چیزی هست که لااقل روی آن می‏توان حساب کرد، البته عمل مسیحیت هم همین را نشان می‏دهد. مسیحیت در تاریخ اخیر و بعد از زمان خود مسیح، هیچ وقت نتوانسته است بار مشکلات مردم را به دوش بگیرد و مسائل اساسی مملکت را حل کند، فقط به خاطر تحریفی که اربابان بعضی از کلیساها در آن ایده‏های اصلی مسیحیت کردند، والا ما اصل مسیحیت را دین الهی و با پایه‏های محکم فطری و صحیح برای زمان خودش، می‏دانیم.

 یهودیان که خودشان یک جریان نژادی هستند و محدود به چند میلیون آدم است که امروز صهیونیسم زاییده اینهاست که در واقع بدترین جریان موجود با اینهاست و خبیث‏ترین جریانی است که در دنیا وجود دارد و کسی اصلاً امیدی به آنها نمی‏بندد و خودشان هم چنین داعیه‏ایی ندارند.

 آقایان اطلاع دارند که در بودیسم و ادیان شرقی، داعیه حکومت اصلاً به آن معنا وجود ندارد و داعیه اداره نظام وجود ندارد و یک سری مسائل عرفانی که در گذشته از اینها مانده با پیرایه‏هایی وجود دارد که حالا ما در این بحثها نمی‏خواهیم وارد آن مباحث شویم.

 ما از لحاظ امکانات تشکیل حکومت غیر از مسلمانها، جریانی را در دنیا نمی‏بینیم که این همه امکانات برای پرچم داری جهان داشته باشد. آنهایی که داعیه ندارند، وضعشان روشن است و آنهایی هم که داعیه دارند با آن تجربه‏ای که از زندگی حاکمیت گذشته‏شان وجود دارد و قضاوتهایی که درباره آنهااست و امتحانی که دادند، مسائل بسیار معین و معلومی از آنها وجود دارد که من در دو سه فصل جداگانه به طور فهرست‏وار به امکانات دنیای اسلام و موانع تجهیز این امکانات و راههای موجودی که در پیش ماست، اشاره می‏کنم که ان‏شاءاللَّه در این کنفرانس بتواند برای اجرای افکاری که اینجا در این چند روز مطرح شده است، قدری مؤثر باشد و لااقل برای اجرای این ایده‏ها، تشویقی باشد.

 روشن است که حدود یک چهارم مردم دنیای امروز مسلمانند و این مسلمانی، غیر از کمونیسم بودن مردمی است که در دنیای کمونیسم زندگی می‏کنند که ممکن است کسی فکر کند که چین خودش به تنهایی یک چهارم جمعیت دنیا را دارد و دنیای مارکسیسم با کشورهای متعدد و کشورهایی مثل چین و شوروی که رقم عظیم این جمعیت را دارند، آنها هم دارند، ولی واقعیت این است که آنها مارکسیسم نیستند؛ مارکسیستهای آنها، آنهایی هستند که در آنها حزب کمونیسم وجود دارد، در احزاب کمونیسم اسمشان را نوشته‏اند و تازه خیلی از آنها هم فرصت طلب هستند که اگر مجموع اعضای احزاب کمونیست دنیا خیلی باشد، زیر صد میلیون نفر است. بزرگترین حزب کمونیست، در چین است که حدود سی میلیون نفر است و بعد از آن شوروی است که حدود 15 میلیون نفر اعضا دارد و بقیه احزاب، حدود یک میلیون و یا دو میلیون و کمتر دارند. بسیاری از اینها هم در مراسم دولتی اسم نویسی کردند و کمونیست هستند، بقیه مردم این گونه نیستند؛ مثلاً عده زیادی از مردم شوروی، مسیحی هستند و مسلمانها رقم عظیمی را تشکیل می‏دهند. این طور نیست که چنین جمعیت عظیم دنیا را کسی از لحاظ اعتقادی همراه خودش داشته باشد.

 اساس کار برای یک جامعه، تفکر جامعه است. مااین را تجربه کرده‏ایم و این حرف را مکرر شنیده بودیم و گفته بودیم، اما در جمهوری اسلامی ما تجربه کردیم. در جمهوری اسلامی نشان داده شد که عمیقترین و مهمترین و مؤثرترین امکانات برای تشکیل و اداره یک جامعه و قدرت یک جامعه، آن قدرت فکر دینی مردم است. این بلاهایی که در این شش سال به مردم ایران از طرف استعمارگران و دشمنان خارجی و داخلی وارد شد، اگر روی کوههای عالم ریخته می‏شد، آن کوهها آب می‏شدند. عجیب است که این همه فشار، مردم را محکمتر و مؤمن‏تر و پابرجاتر و روز به روز نظام را قویتر کرده، خوب! این در همه دنیای اسلام است و منحصر به ما ایرانیها نیست.

 نمونه زنده‏تر اسلام، لبنان است. لبنان پانزده سال است که در جنگ داخلی و این همه شرارتی که علیه لبنانیها می‏شود و این چند ماه اخیر که چهار ارتش قوی دنیا آنجا حضور پیدا کردند و لبنان را اشغال کردند و بدتر از آنها اسرائیلیها، قسمت اعظم کشور را گرفتند و فالانژها هم بدتر از اسرائیلیها، در رگ و ریشه کشور از آن اشغالگران حمایت می‏کردند. ما دیدیم گروهی از مردم را که مثل پولاد آب دیده، همان هایی که مسلمان بودند، خیلی قدرت نشان دادند و چهار ارتش را شکست دادند و مأیوس کردند و فراری دادند. اسرائیل هم با این خفت که حالا فرار می‏کند - در تاریخ تشکیل کشور اسرائیل، این اولین فرار در نوع خودش است که این گونه فرار کرده و هیچ امتیازی نگرفته و در حال فرار هم تلفات می‏دهد و در می‏رود و تخریب می‏کند و بیرون می‏رود - آنها را وادار به فرار کردند. در صورتی که کشورهای عربی و اسلامی هیچ حمایتی - به جز چند کشور معدود - نکردند، این نشان قدرت عظیم مردم مسلمان و مسلح به فکر و ایمان است. این را دنیای اسلام، همگی‏شان دارند و من نمی‏خواهم بگویم همه یک میلیارد و اندی جمعیت این گونه هستند ولی در تمام این یک میلیارد و اندی جمعیت به اندازه کافی نیروهای مفید وجود دارند که اگر اینها تحت هدایت قرار گیرند، تاریخ ایران و لبنان در همه دنیای اسلام قابل تکرار است. همه جا قابل تکرار است، ولی اشکال اساسی در آن موانعی است که اگر رسیدیم اشاره می‏کنم.

 یک میلیارد و بیش از این رقم مسلمان که بخشی از اینها کافی است که زمینه اصلی یک حرکت اساسی در سراسر دنیا باشند. این جمعیت را هیچ مذهبی ندارد و مسیحیت هم چنین نیرویی را ندارد. مسیحیت هم چنین چیزی را هم از اتباع خود نمی‏خواهد. هندویسم و بودیسم هم ندارند. در سرمایه‏دارها هم اصلاً چنین روحی وجود ندارد. در مارکسیستها حماسه‏اش در جوانان پیدا می‏شود، اما بی پایه است. همان طوری که در کشور خودمان دیدیم و کم دوام است؛ به خاطر تعارضی که آنها با فطرت دارند و عملکرد سویی که در تاریخ دارند.

 این از لحاظ جمعیت که برای جامعه مفیدتر است. برای اجتماع و اسلام امکانات مادی این جمعیت - آقایان می‏دانید که حدود پنجاه کشور مستقل و ذخایر عظیم نفت و معدن و مواد اولیه و جنگلها و آبراههای حساس دنیا، مثل تنگه هرمز، کانال سوئز و باب المندب، جبل‏الطارق و جاهای حساسی که امروز در دنیا و جاهای دیگری که شما می‏دانید - بسیار سرنوشت ساز است. امکانات فنی که مجموعه آن و نیروهای فراوان دنیای اسلام که شاید از خدمات کنار باشد و یا در محیط خودشان خلع سلاح هستند. اگر امکانات فنی اگر به نظام داده شود، فقط یک قدرت کافی برای اداره فنی این اجتماعات لازم است؛ یعنی، آنجاهایی که این امکانات را نیاز ندارد، از آنجاهایی که دارند، بگیرند. من کاری ندارم که آن حکم اجرایی، یک مسأله دیگری است که ما در آن بحث نمی‏کنیم و فعلاً روی امکانات دنیای اسلامی و قدرتهای بالقوه دنیای اسلامی حرف می‏زنیم.

 پس امکانات نیروهای انسانی، که امکانات عمده‏اش، مکتب و فکر و امکانات جغرافیایی است که دیگران ندارند. قدرت جهانی به خاطر اینکه حدود یک سوم مملکتهای دنیا، مسلمانند، جرأت اقدام علیه مسلمانان را به خود نمی‏دهند. به اضافه مسلمانانی که در کشورهای غیر اسلامی داریم؛ مثل هند که یک نیروی عظیم اسلامی دارد و در اتحاد جماهیر شوروی نزدیک 13 جمعیت مسلمان هستند و در کشورهای اروپایی مثل: فرانسه و انگلستان چند میلیون مسلمان هستند و در همه جاهای حساس دنیا، مسلمانان وجود دارند و هم قدرتهای کارگری حضور دارند که یک نیروی بسیار مهم است. شاید در تاریخ بصورت عادی روی قشر کارگر حساب نکنند، اما نیروی کارگری مجتمع، در آینده تاریخ خیلی مهم است که هم به قدرت فکری خیلی‏ها مسلح هستند و هم به قدرت فنی. در سراسر دنیا، در کشورهای آفریقایی خیلی‏هایشان که اسلامی نیستند گاهی نصف جمعیت آنها مسلمان است. این زمینه و زمینه فکری را هم که گفتیم.

 در کل موانعی هم ما داریم که روی موانع هم یک مقداری حرف بزنیم و بعد راههای اجرایی و پیشنهادی که در این باره می‏توان داد. یکی از موانعی که مهمترین آنها است، این است که در اثر سلطه طولانی کفر بر دنیا - سلطه فرهنگی - ما و مسلمانها را خلع روحیه کردند. اکثریت مسلمانها در شرایطی هستند که اگر یک الگو و سرمشق موفقی نبینند - در آنها این سم تزریق شده - فکر می‏کنند که اینها نمی‏توانند یک روزی حکومت اسلامی تشکیل دهند. هنوز خیلی‏ها اصلاً باور ندارند که نظام حکومتی، در اسلام است؛ یعنی، برای آنها در این مورد بحث است. فقط جامعیت در دین است که دین، دین خداست و آیاتی از قرآن شنیدند و با یک تعبیری در آن خفایای وجودیشان، در آنها یک جرقه امیدی هست، اما به هیچ وجه توجیه روحی و عاطفی نشدند و اینها نمی‏دانند که می‏شود حکومت را دست اسلام داد. حتی تردید داشتند که در زمان فعلی می‏شود حکومت اسلامی بوجود بیاید؟! شاید هم همین حالا در کشوری مثل ایران که شش سال از حاکمیت نظام می‏گذرد، چنین تفکراتی در گوشه و کنار باشد، اما آن موقع وسیعتر بود ولی با این حال، خیلی از آنها خودشان آمدند و مشغول به کار شدند و قبول کردند، به خاطر اینکه الگو دیدند و دیدند که این عملی است. این هزیمت روحی که حاکمیت کفر بر دنیا، برای ما درست کرده، این هزیمت باید کم کم اصلاح شود. این گونه کنفرانسها باید خیلی زیاد شود و از تکرارش نباید ترسید، باید ثمرات این کنفرانسها در اختیار مردم قرار گیرد و لااقل طبقات منورالفکر که اهل تحلیل و تجزیه فکر هستند، به این افکار مسلح شوند که اگر این کار را ما نکنیم، بسیار مشکل است که بتوان مردم را آماده کرد تا مشکلات مبارزه علیه حکومت را تحمل کنند.

 ما در ایران خودمان - از حدود صد سال پیش - فکر تشکیل حکومت اسلامی یک فکر رایجی بوده و در ذهن عده زیادی، گاهی دخول کرده و گاهی اوج گرفته و لااقل از سی سال پیش به صورت مداوم توسط شخصیتهای مهمی که در سطح مرجعیت هم بودند. خیلی خوب است که مردم حرفهای مراجع را بدون چون و چرا می‏پذیرند و در سطح مراجع این مطرح شده و کم کم فکر و ذکر مردم با این مسائل وقتی که دیدند روحانیت مبارزه کرده و به زندان رفته و از زندان بیرون آمده و خسته نشده و دوباره راه را در پیش گرفته و پیش افتاده و مرجع تقلید تبعید شده، ولی باز آمده و خواسته‏هایش را گفته است. چنین چیزهایی که در بعضی از کشورها به چشم می‏خورد، این دوران طولانی، یک چنین تفکراتی را به مسلمانها داد که باید جاهای دیگر هم بدهد.

 ببینید ما یک سابقه و یک وضع موجودی داریم و آن حاکمیت کفر بر دنیا است، این خیلی بلاست. اگر ما این جوری بودیم که یک بخشی از دنیا حاکمیتش دست غیر کفر بود، برای ما کار کردن بسیار آسانتر بود. امروز تقریباً پهنه گیتی را حاکمیت کفر گرفته، غیر از یک نقاط بسیار محدودی که اگر بتوانید پیدا کنید، اخیراً یا مارکسیسم در کشورها حاکم است و یا سرمایه‏داری حاکم است. اگر در گوشه و کنار کسانی باشند که ظاهراً نه مارکسیسم باشند و نه سرمایه‏داری، بنابراین یا عامل مارکسیسم هستند و یا عامل سرمایه‏داری هستند. متأسفانه در کشورهای اسلامی عناصری وجود دارند که اگر بدتر از خود مارکسیستها و یا سرمایه‏دارها نباشد، بهتر از آنها هم نیستند، عناصری مثل ملک حسین در اردن یا نُمیری در سودان که همین فضاحت را اخیراً اینها در آوردند. اینها چگونه می‏توانند اسم حکومت اسلامی روی آن منطقه تحت حکومتشان بگذارند؟

 اما مراکز فرهنگی و تبلیغی مسلمانان را در بعضی از نقاط، واقعاً صهیونیسم و سرمایه‏داری و مارکسیسم تصرف کردند. که در آن نقاط حاکمیت فرهنگ کفر و اقتصاد کفر و حاکمیت نظامی و سیاسی کفر برقرار است و در مراکز اسلامی هم عناصری با داعیه‏های نفسانی و برای حفظ منافع فامیلی یا شخصی خودشان، وسیله اجرای مقاصد آنها هستند که همه این عوامل، مزاحم تزریق فکر اسلامی به مردم است. یک کار طولانی باید کرد، البته کار محالی نیست، برای اینکه بدترین جا برای این کار، ایران بود. در خود ایران ما بدترین نوع این کفر را داشتیم. واقعاً در کشورهای عربی و اسلامی و آفریقایی تا آنجایی که من می‏دانم، نمی‏بینم رژیم مسلطی مثل رژیم پهلوی وجود داشته باشد که این همه پولدار باشد، این همه سازمان اطلاعات قوی داشته باشد و این همه حمایت خارجی داشته باشد و این همه با همسایگان خود، ساخته باشد و این همه باج به دیگران داده باشد، برای اینکه آنها از این حمایت کنند و ارتش نیرومند آن‏گونه در اختیارش باشد و رسانه‏های عمومی خارجی هم در داخل کشور از او حمایت کنند. ما در کشورهای مجاور خودمان که نمی‏بینیم، در کشورهای دورتر از کشور خودمان هم نمی‏بینیم که چنین سلطه‏ایی وجود داشته باشد و به این شکل باشد. با این حال، این سلطه را مردم ایران توانستند بر هم زنند، این چیز بسیار خوبی است که قسمت آخر بحثم است.

 بنابراین مبنای مبارزه با آن حالت یأسی که به ملتهای اسلامی تزریق کردند و فکر بسیار غلط و کفر آمیزی که گفتند: "در اسلام وسایل حکومت وجود ندارد"، برای اینکه شستشوی مغزی به مردم مسلمان داده شده است. برای اینکه راه اسلامی را برایشان باز کنیم؛ آقایان، دانشمندها و وعاظ و مبلغان، وظیفه بسیار سنگینی دارند و باید این کار را ادامه دهید و شما که به شهرهایتان و به کشورهایتان برمی‏گردید، تحقیقاً چنین روحیه‏ای داشتید که آمدید، بنابراین باید روی این مسأله بیشتر کار کنید که در مردم زمینه‏سازی بشود که برای این کار آماده شوند. باید از این مرحله عبور کرد و با موانعی که در کشورهای ما وجود دارد، باید با آن موانع مبارزه کنیم.

 یک نکته‏ایی است که ما هم در کشور خودمان هنوز نیاز به کار در مورد آن داریم که باید انجام شود و آن "برداشت و شناخت از اسلام" است. آن چیزی که از آسمان آمده که یک تحقیق خوب برای اداره جامعه است، اما آن چیزی که بنده هم می‏فهمم، آیا این هم همان است؟ آیا هر چه که امروز علمای اسلامی با اختلافات فراوانی که در برداشتهایشان می‏گویند، باز اسلام است؟ این یکی از مشکلات ما است که باید راه حلی برای آن فکر کنید. این گونه کنگره‏ها و اجتماعات یکی از طرق راه حل است. ما وارث این وضع هستیم که چاره‏ایی نداشیم.

 وقتی که ما 1400 سال از وحی دور شدیم و از منابع وحی و عصمت فاصله گرفتیم و سنن ما و احادیث ما و آن ذخایر فکری عظیم ما در تاریخ، سینه به سینه و به صورت کتاب و با تحریفهایی که در آنها شده و اختلاف انگیزه‏هایی که درباره آنها بوده و امروز آن بدست ما رسیده است. این واقعیت در جامعه ما هست که برداشتها مخالف دیگر هم می‏تواند باشد و این نباید ما را مأیوس کند. ما این اختلافات را در دوران مبارزه هم در ایران داشتیم و تا این اواخر و تا پیش از پیروزی، سر خیلی مسائل ساده بین علمایمان اختلاف نظر پیش آمد، البته در مبارزه با خاندان پهلوی بود که بر این مسائل پیروز شدیم؛ یعنی، این‏گونه اختلاف برداشت در مسائل وجود دارد و این قابل جبران است.

 بعد از انقلاب در داخل کشور ما، این چنین نیست که برای ما همه مسائل حل شده باشد. ما در مورد یک مسأله اقتصادی و یا سیاسی و یا سوال خاص اجتماعی که مطرح می‏شوند، ممکن است که دو تا برداشت داشته باشیم و یا در مجلس و در شورای محترم نگهبان و در مراجع خودمان اختلاف نظر وجود داشته باشد که همه اینها قابل حل است. همین طور کل این اختلافات را حل می‏کنیم و جلو می‏رویم، البته زمان لازم دارد. این اختلاف برداشتها متکی به قرنهاست و برای حل اینها ما نیاز به حوصله و صبر داریم و باید تجربه کنیم و گاهی یک نظریه ناصحیحی ممکن است، نظریه فایق باشد. وقتی که در عمل خلاف خودش را نشان داد، نظریات دیگر فقهی جایش را می‏گیرد. این کار هم طول می‏کشد، لذا ما نباید فکر کنیم که امروز اعلام کردیم یک جایی اسلامی است بنابراین مثل زمان پیغمبر(ص) است و هر چه که عمل می‏شود، متن اسلام است و همان است که جبرئیل آورده است.

 ممکن است که نباشد ولی خود اسلام این راه را پیش روی شما گذاشته است؛ یعنی، اسلام این اجتهادی که مطرح کرده و به خاطر زنده بودن و به خاطر بالنده بودن و به خاطر دین جهانی بودن و به خاطر ابدی بودن، پایه‏هایی ریخته شده و برای دانشمندان باز گذاشته که بنشینند با تصور نیازهای زمانه، مسائل جاری را حل کنند که این کار عملی است.

 بنابراین گاهی این فکر به افرادی تزریق می‏شود که اختلاف ممکن است در کارها موانع ایجاد کند، البته مشکل ایجاد می‏کند و من هم قبول می‏کنم، ولی به هر حال کار کردن به این صورت اشکال دارد و باید مشکل را حل کرد. ما این مشکل را داریم و گاهی ممکن است همین اختلافات فایده‏ای داشته باشد، ولی گاهی موجب عناد برای کارها شود و گاهی هم ممکن است مانع کارها شود، اما حوصله لازم دارد و با مراقبت و پشتکار و حسن نیت باید مسائل را حل کنیم و راه کارها برای شکستن یأسها و برای ثابت کردن امکان برای به میدان کشیدن نیروهای مردمی که خیلی فراوانند و برای توجه دادن مردم به امکاناتی که در اسلام وجود دارد، ارائه دهیم. راه کار امروز ما، سر مشق عملی و الگو است. سخنرانیها و خطابه‏ها و کتابها و مقالات و تئاترها و سینماها و ...، همه یک مقدار بُرد دارد، اما بُردشان به اندازه عمل نیست. برای شکستن چند قرن سلطه کفر و یأس حاکم بر روحیه‏ها، لازم است که مردم در بیرون یک سر مشقی و یک الگویی ببینند تا بگویند که می‏شود و این به اندازه آن زحمتها می‏تواند، مشکل‏گشا باشد.

 ما هر چه فکر می‏کنیم در مورد انقلاب اسلامی در ایران که اگر عنایات خاص خداوند نبود و اگر مشیت خاص خداوند نبود و اگر امدادهای غیبی نبود، ما عاجز و ضعیفتر از این بودیم که بتوانیم یک چنین حماسه‏ایی را در تاریخ معاصر خلق کنیم. همین روز، دوازدهم بهمن را در نظر بگیرید، لحظه‏ایی که رهبر ما از پاریس به ایران آمدند، واقعاً آن منظره را در نظر بگیرید، غیر از الطاف الهی و امدادهای الهی چه عواملی دیگر وجود داشت که بتواند آن مقطع را بگذراند. دشمنان ماکور و کَر شدند، دشمنان ما خام شدند و خداوند در یک مقطعی اینها را کور کرد و عمق انقلاب را شناختند و رهبر را نشناختند و محاسبات دیگری در مغز اینها پیدا شد. پاریس و ماهیت آن موقع با پنج ماه بعدش چقدر فرق می‏کرد که پاریس اجازه دهد از فرودگاهشان هواپیمای انقلاب ما از اینجا برود به پاریس و رهبر انقلابمان را بردارد و با امنیت به اینجا بیاورد. فضاهایی که امام عبور کردند، این کشورها الگوی امام را می‏شناختند و یا انقلاب را می‏شناختند و یا اگر امروز را می‏دیدند، آنها یک لحظه اجازه نمی‏دادند که راه پرواز به روی هواپیمای حامل امام باز شود.

 در این فرودگاه مهرآباد، آن موقع هنوز رژیم شاه حاکم بود، کنار فرودگاه مهرآباد، پایگاه یکم شکاری شاه بود، اما حاکمیت هنوز برای طاغوت بود. ما اصلاً در فرودگاه حاکمیت به آن معنا نداشتیم، اداره فرودگاه دست ما نبود. یک چنین موجود انقلابی در یک هواپیما بدون سلاح و بدون محافظ و بدون پیشواز بیاید در فرودگاه بنشیند. حرف امام هم منطقی بود که می‏گفت: "ما این حکومت را قبول نداریم و این نظام باید از هم بپاشد و ما باید بیاییم". شما، واقعاً غیر از امداد غیبی، چه می‏بینید. حرکت پیغمبر(ص) را از مکه به مدینه و غار ثور و آن جریانات اعجاز آمیز که امروز به عنوان معجزه در تاریخ است و ما هم در تاریخ قبول داریم، اگر مقایسه کنیم با این معجزه، این به معجزه خیلی بیشتر شبیه است. این گردن کلفتهای مکه که پیامبر را تا غار ثور تعقیب کردند و پیغمبر(ص) را ندیدند و چشمایشان بسیار کورتر بود نسبت به چشمهایی که امروز دنیای استکباری و سازمان اطلاعات اینها دارند.

 راه مکه به مدینه بسیار آسانتر بوده تا راه پاریس به تهران. در خود تهران، نیروهای امنیتی و پلیس خیابان همگی آنها با ما نبود بلکه برای دشمنان ما بودند که دائماً ما را در خیابانها به رگبار می‏بستند. مردم در خیابانها بودند و سلاح ما فقط شعار اللَّه‏اکبر بود و چیز دیگری دستمان نبود. اگر واقعاً امداد الهی نبود و برای ما خداوند اراده نکرده بود که در یک بخشی از زمان یک انقلابی را به وجود آورد که برای مردم حجت شود و مردم بدانند که می‏شود یک الگو درست شود. بنابراین غیر از این نظر، نظر دیگری اصلاً غیر قابل قبول است و با محاسبات عادی قبول نیست و واقعاً آمریکا و انگلیس کور و کر شدند و فرانسه خام شد و همه عواملی که اینها در مسیر داشتند، این چنین شدند. شورویها این گونه شدند. شورویها که می‏خواستند افغانستان را اشغال کنند مگر جمهوری اسلامی را تحمل می‏کردند تا امام بیاید و حاکم شود و آن طور با آنها مبارزه کند. صدام که جنگ را بر علیه ما شروع می‏کرد و هواپیمای وزیر امور خارجه الجزایر را که می‏خواست به اینجا بیاید با موشک زد و شهیدش کرد، چه موقع می‏گذاشت که مسیر هواپیمای امام از این مسیر باشد. همه اینها نمی‏گذاشتند، مگر این که خداوند این چنین کرد.

 مراحل بعدی انقلاب هم همین طور بود و جنگ هم همین است، شکست محاصره اقتصادی استکبار جهانی علیه ایران هم همین است. بعد از اینکه ما انقلاب کرده بودیم، محاصره اقتصادی علیه ما آغاز شد، در این هنگام بسیاری از وزیران و ... فرار کرده بودند، اکثر کارخانه‏ها تعطیل بود و اکثریت امکانات دولتی متزلزل بودند، ارتش که هنوز قوام نگرفته بود، پلیس و گمرکات و مدیریت جامعه‏مان که قوام نگرفته بودند، محاصره اقتصادی علیه ما شروع شد و راهها را بستند و همه امکاناتشان را گرفتند که ما را خفه کنند، ولی این مملکت بتدریج قویتر شد و روی پای خودش ایستاد.

 جنگی که در این مقطع تاریخ بر ما تحمیل شده، ما این چنین جنگی را ندیده بودیم که این همه در آن اهریمن شریک شده باشند، اکثریت کشورهای منطقه در آن علیه ما شریک بودند، آمریکا یقیناً شریک بود و به نیابت او صدام با ما جنگید. شورویها که حاکم بر ارتش عراق بودند و آنها نمی‏توانستند بی‏اطلاع باشند. ما دیدیم این جنگ آغاز شد، جنگ افروزی که جنگ افروز، راه انداخته است، ان‏شاءاللَّه این سیل جنگ، اینها را با خود می‏برد و همسایه‏های ما، این قارونهای زمان، این همه پول در حسابشان بود که هر چه صدام خواست به او دادند و خرج جنگ را تقبل کردند که صدام علیه ما بجنگد، همه چیز در اختیار او قرار دادند که با ما بجنگد و هنوز هم همین طوری است.

 تروریسمی که در داخل مملکت اسلام پیدا شده است، اگر بخواهیم ابعادش را ترسیم کنیم، در هیچ جای دنیا، چنین تروریسمی نبوده است. ما وقتی که انقلاب کردیم، بسیاری از پادگانهایمان غارت شد و اسلحه‏هایش به دست همین تروریسم افتاد. در کردستان، آذربایجان و ترکمن صحرا آشوب کردند. در خوزستان، سیستان و در هر جا که توانستند، ندای تجزیه دادند. در همین موقع ما مشکلات آوارگان عراقی را داشتیم، آوارگان افغانی را داشتیم و مشکلات آوارگان جنگی خودمان را داشتیم، ولی این کشور با قدرت است و روز به روز گام به پیش می‏گذارد و هر روز یک موفقیت جدید کسب می‏کند و به پیش می‏رود، تحقیقاً اینها مایه امداد غیبی دارد و لطف الهی دنبال آن است که بعضی‏هایش مشهود و بعضی‏هایش غیر مشهود است و برای اینکه فقط نشان دهد که خداوند الگو و سرمشق است و می‏شود این چنین کارهایی صورت گیرد. وظیفه مسلمانهاست که اینجا را تقویت کنند تا آنهایی که علاقه به سرنوشت اسلامی دارند، تا یک الگو در اختیار بشریت قرار دهند.

 اگر ایران نبود و این انقلاب نبود، در لبنان هم این حماسه نبود. اگر در لبنان حماسه‏اش تثبیت شد و مسلمانها اسرائیل را بیرون کردند و جای اسرائیل را گرفتند، حجت برای فلسطینیها هم تمام می‏شود که فردا در کرانه‏های غربی رود اردن همین کار را انجام دهند. برای مسلمانهای دیگر هم، این حجت تمام می‏شود که این اسرائیل اسطوره نیست بلکه این شکننده است. حجت و الگو و سر مشق برای مردم، در میدان عمل بسیار مهم است. نخست وزیر ما که در این مسافرت به آنجا رفته بوده، دیشب یک جمله‏ای تعریف می‏کرد یکی از جاهایی که ایشان حضور داشته؛ مسؤول آن جا که یک مدتی با ایشان بوده و آن اواخر که می‏خواستند از هم جدا شوند گفته که: "در حزب ما، مردم به ما می‏گویند، خُمینیسم". اصلاً شما تصور نمی‏کنید که آنجا اسم امام بکار رفته باشد و امام نفوذ کرده باشد.

 فکر انقلاب واقعاً همه جا رفته، در دل کنگره واشنگتن و در دل کاخ نشینان واشنگتن و در دل صهیونیستهای قصی القلب. همه آنها برای انقلاب و برای امام حساب باز کردند، اعترافاتی هم کردند. این حجت راه خودش را باز کرده است، البته احتیاج به فداکاری دارد و خداوند هیچ وقت کار را تمام نمی‏کند و تا لحظه آخر باید مبارزه کرد. اگر ما هم رفتیم، هر کسی هم که به جای ما باشد، باید به جای ما هم مبارزه کنند. اگر ما کوتاه بیاییم، خداوند با هیچ کس پسر خالگی ندارد و هر کس کار نکند، ذلیل می‏شود و هر کس مبارزه نکند پیروز نمی‏شود.

 این گونه موفقیتها رافع تکلیف نمی‏شود بلکه موفقیت آور است و این گونه موفقیتها بار آدم را سنگینتر می‏کند؛ بنابراین حرفم را خلاصه می‏کنم که راه برای نجات بشریت منحصر است و آن هم فقط اسلام است: آقایان به آیات سبیل و راه خدا که در قرآن مطرح شده، مراجعه کنند تا ببینند بیش از دویست مورد به این آیات برخورد می‏کنید که به صورت انحصاری و یا به طور مشخص مطرح می‏شود که راه همین است. امروز هم در وضع مطرح دنیا، تنها جامعه عظیم مبسوط در سراسر دنیا از لحاظ جغرافیایی، سیاسی، امکانات مادی و مهمتر از همه مسلح به فکر بودن، فقط مسلمانها هستند.

 رقبای ما و کسانی که امروز سلطه غاصبانه بر سراسر جهان دارند، اینها با حرکت جبری و زور حرکت می‏کنند و حرکتشان طبیعی نیست. حرکت طبیعی ناشی از فطرت و ناشی از خداست. موانع در جوامع ما بسیار فراوان است و مهمترین آن یأس مردم و ضعف روانی مردم و هزیمت روانی مردم و ابهام مردم از نظام اسلامی است که اینها را باید با عمل رفع کرد. زمینه سازی آن را علما و پیشتازان فکری باید برعهده بگیرند و خود مردم اجرایش می‏کنند. اگر مردم را آماده کردیم بهترین وسیله هستند و صاحب این نظام هم خود مردم هستند. الگو لازم است که در اختیار مردم گذاشته شود. دشمنان ما با حساسیتی که نشان دادند و با ابزار تبلیغاتی خودشان و به قصد کوبیدن ما وارد میدان شده‏اند، ولی همین باعث اشاعه نام اسلام و ایجاد رعب در وجودشان شده و راه برای جوامع اسلامی باز و مسؤولیت ما بیشتر شده است. اعجازهای الهی و امدادهای غیبی ما را مُکلّفتر کرده و آرام گرفتن هم برای مسلمان معنا و مفهومی ندارد و ما تا زنده‏ایم باید مجاهدت و مبارزه کنیم و ان‏شاءاللَّه این راه را ادامه می‏دهیم.

 امیدواریم که تا کنفرانس بعدیِ اندیشمندان اسلامی، ما صحنه‏هایی از حماسه و پیروزی را در اینجا داشته باشیم، ملت عراق هم سال آینده - ان‏شاءاللَّه در کنار ما، نه به صورت تبعید شدگانشان! بلکه به صورت مردم آزاد عراق در این کنفرانس شرکت کرده باشند که نمونه‏هایش همین اسرا بودند. نفوذ اسلام این چنین است و من در تاریخ اطلاع ندارم که شما می‏توانید چنین صحنه‏ایی را پیدا کنید که اسرای یک نظامی بیایند این سرودهای حماسی را به نفع نظام و علیه نظام قبلی و علیه کشور خودشان بخوانند. فقط ما در تاریخ و در زمان پیامبر اسلام چنین صحنه‏ایی داریم، افرادی مثل حربن یزید ریاحی را داریم. افراد با حرکت خودشان در میدان عمل و جهاد می‏توانند به آنجا برسند و این هم برای نفوذ اسلام است و هیچ جا چنین چیزی وجود ندارند.

 ما باز هم تشکر می‏کنیم از حوصله‏ایی که حضار محترم به خرج دادند و زحمتی که مسئوولان برنامه کشیدند، خداوند به همه شما و ما توفیق دهد.