خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی / سال ۱۳۷۶/ کتاب « انتقال قدرت»
خوابی که یکی از پاسداران دیده بود.
یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۷۶//۲۱ ربیعالثانی ۱۴۱۸ // ۲۴ آگوست ۱۹۹۷
آقای [محیالدین] حائری شیرازی آمد. پیشنهاد داشت که وقت بگذارم، برای کلاسیک کردن مبانی حکومتی اسلام به سبک دانشگاهی و اظهار تمایل نمود که از شیراز به قم برود. از وضعی که برای حاکمیت بعد از انتخابات پیش آمده، اظهار نگرانی کرد. خوابی از پاسدارش نقل کرد که امام را در خواب دیده و از ایشان پرسیده که میراث شما را چه کسی حفظ خواهد کرد و امام اول به آیتالله خامنهای اشاره کردهاند و سپس به من و از قول خانم [مرضیه] دباغ نقل کرد که در زمان امام و در عهد قائممقامی آقای منتظری، در مکه با یک خانم عرب برخوردکرده که او گفته بعد از امام، آقای منتظری رهبر نمیشود و بلکه آیتالله خامنهای رهبر میشود. از یک بُعدی بودن دفتر رهبری انتقاد دارد.
آقای [مصطفی] پورمحمدی از [وزارت] اطلاعات آمد. از پاشیده شدن نیروهای اطلاعاتی با فشار دوستان آقای خاتمی اظهار نگرانی کرد و نیز از من درخواست داشت که بیشتر در جامعه ظاهر شوم و برای دفاع از روحانیت که مشکل پیدا کرده و نیز تقویت رهبری صحبت کنم.
آقای [محمود] واعظی آمد و گفت از معاونت وزارت امور خارجه استعفا کرده و پیشنهاد شده به نیویورک برود که خودش مایل نیست. عصر آقای [غلامرضا] فروزش آمد. برای ثبت بنیاد آفریقا اجازه گرفت که بنویسند در صورت انحلال، اموالش زیر نظر من به مصرف خیر برسد. برای کار در مرکز تحقیقات استراتژیک اظهار آمادگی کرد.
آقای [عبدالمجید] معادیخواه آمد و برای حل مشکلات بنیاد تاریخ استمداد کرد. آقایان [ابوالقاسم] آشوری، [معاون عمرانی] و [قاسم] تقی زاده، [معاون خدمات شهری شهرداری تهران] آمدند و برای نجات مدیران زندانی شهرداری استمداد کردند. آقای دکتر روحانی آمد. درباره وضع مجلس و عوامل عدم توفیق اکثریت در انداختن افرادی از کابینه و نیز وضع مرکز تحقیقات استراتژیک و وضع کابینه مذاکره کردیم.
شب میهمان رهبری بودم. درباره سفرم به الموت و برنامه کوهنوردی ایشان و ساخت کارخانه تولید آبسنگین و دبیر مجمع و وضع کابینه صحبت کردیم. ایشان گفت، در مورد تقاضای آقای [عبدالله] نوری، [وزیر کشور]، برای تعویض فرمانده ناجا، جواب رد دادهاند. درخواست خانوادههای زندانیان شهرداری را منتقل کردم.
دیشب خواب دیدم که با فاطی در مسیری میرفتیم. او در چاهی رفت که از مسیر چاه راه را ادامه دهد، ولی خیلی دیرکرد. در حال اضطراب بیدار شدم.