خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

محور خطبه‌ها:  اخلاص، عمل صالح، نفاق و مقت، تظاهر، حوزه مکارم اخلاق فردی و اجتماعی، متن و حواشی زندگی انسان‌ها در اخلاص و ریا  دستاوردهای حکومتی، سیاسی و اجتماعی زندگی امام راحل، نگاهی تحلیلی به تاریخ مبارزات تا پیروزی انقلاب، هفته وحدت و نیاز مسلمانان به آن، انتفاضه فلسطین و دورنمای آن، جنون سیاسی و نظامی اسرائیل، مرگ آیت‌الله احسان‌بخش، بررسی جایگاه اهل بیت(ع)، موضوع امسال کنفرانس وحدت اسلامی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۱۸ خرداد ۱۳۸۰

خطبه اول:

اعوذبالله من‌الشیطان الرجیم

بسم‌اللّه الرحمن‌الرحیم

الحمدلله والسّلام علی رسول الله و علی آله الائمه المعصومین

اوصیکم عبادالله بتقوی الله واتباع امره و نهیه

در خطبه‌های قبل در مورد اخلاق در قرآن چند بحث را ذکر کردم و آخرین خطبه مربوط به اخلاص و نقطه مقابلش ریا بود که در این خطبه ان‌شاءالله جمع‌بندی بحث‌هایی را که در این‌باره کردم، انجام می‌دهم. با این که بحث خیلی وسیع است و آیات، روایات و شواهد تاریخی خیلی فراوان است، ولی بنده در حدّ تذکر اکتفا می‌کنم.

در قرآن آیات فراوانی در مورد اخلاص در عمل و نیات وجود دارد که یکی از آنان، آیه «فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحاً ولا یشرک بعباده ربه احدا»* است. این آخرین آیه سوره کهف است. نکات بسیار ارزشمندی در این آیه است. روح مطلب این است که کسانی در فکر تکامل و تعالی هستند. از تکامل به‌عنوان لقاء خداوند تعبیر شده است. چون کنایه واقعی آن این است که انسان به خدا نزدیکتر می‌شود و هر راه و کلام دیگری حقیقت در وجود انسان خلق نمی‌کند.

اگر علم، عمل، اخلاق و هر چه که شما فکر می‌کنید، انسان را به خداوند نزدیک کند و انسان در جهت عوالم بالا رشد پیدا کند، این کمال و تکامل و تعالی است و هر چه انسان را از خدا دور کند، تنزل است و هر چه که باعث می‌شود انسان درجا بزند، برجاست و خیر و شری عاید انسان نمی‌کند.

خداوند می‌فرماید: «آنهایی که خواهان لقاء خدا هستند، یعنی کمال‌جویی دارند.» هیچ موجودی نیست که کمال نخواهد. به خصوص انسان که عاشق کمال است. اگر شدّتش را هم احساس نکند، همه وجودش و همه سلول‌های او به‌ او دیکته تکامل می‌کنند.

کسانی طالب تکامل هستند که امید به لقاء خداوند دارند «من کان یرجوا لقاء ربه» راهش عمل صالح و کار نیک است و اگر از مقوله عبادات باشد، عبادت مرسوم است. اگر خدمت به خلق و کارهایی ارزشمند برای بشریت و تعالی خود انسان باشد، عمل صالح است. پس یک رکن تعالی، عمل صالح است. اما عمل صالح شرط بسیار مهمی دارد که در مسیر لقاءاللّه باشد و آن این است که «عباده ربّه احداً» نباید انسان چیزی غیر از خدا را هدف بگیرد. خلوص، وصول، توفیق و قبول اطاعت و بندگی، آنجایی که عبادت است، اتفاقی نیست.

ولی اگر ریا بود، شرک و گناه است، علاوه براینکه درجه‌ای ندارد، بلکه درجه‌ای را هم می‌گیرد. اگر ریا نبود و اخلاص عبادی هم در آن نبود، باز آنچه می‌خواهیم نیست. پس قضیه به نیت برمی‌گردد. هیچ مبالغه‌ای در تعبیر اعمال و بینات نیست. اصلاً عمل باید با نیّت شکل بگیرد. این نیت اگر برای خدا و حق باشد، هم کیفیت عمل بالا است و هم توفیق و پیروزی دارد.

ولی اگر چیزی غیر از این باشد، مشکل دارد و اگر ریا باشد، یک نوع شرک خفی است. برای کسانی‌که آگاهانه دچار ریا می‌شوند، یک نوع نفاق است، اگر انسان به ریا مبتلا شود، به ریای خطرناک و نقطه بدی می‌رسد و بدترین چیز برای سقوط انسانیت، نفاق است.

البته نفاق درجاتی دارد و مواردش مختلف است. از عقیده بد به مراحل اخلاقی می‌رسد. به‌هرحال فاصله‌ای بین قلب، زبان و عمل می‌افتد. اگر قلب و نیت انسان به راهی و عمل و زبانش به راهی دیگر بروند، به مرض بسیار بدی گرفتار است. معالجه این مرض مشکل است. خودمان به خودمان مراجعه کنیم، نیت، هدف و عمل خودمان را قضاوت کنیم و تصمیمات خود را با هم تطبیق بدهیم و ببینیم چه کاره‌ایم. هر انسانی محاسبه نفس می‌کند و می‌فهمد در مسیر هست یا نیست، در مسیر اخلاص و لقاءاللّه است یا در مسیر سقوط و جهنم جهیم است.

یکی از آیات مأنوس قرآن که حتماً زیاد شنیده‌اید، در سوره صف است که می‌خوانم تا ملاک کردار، رفتار و گفتار زندگی ما باشد. قرآن با خطاب به‌ انسان‌های دورو و شاید منافق این‌گونه برخورد می‌کند. «یا ایها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون»* این خطاب به همه نیست، به مؤمنین است. چون از مؤمنین توقع نیست، قرآن با لحن کنایه‌آمیز مطرح می‌کند. چرا چیزهایی را که عمل نمی‌کنید؟ می‌گویید. بر زبان می‌آورید ولی عملتان غیر از آنان است. حالا چه با زبان عینی یا لفظ چه به نوع دیگر. یعنی تظاهری که با عمل واقعی مـا سازگار نباشد. تعبیر بعدی قرآن این است که می‌فرماید: «کبر من مقتاً عنداللّه ان تقولوا ما لاتفعلون»* پیش خداوند مقت بزرگی است که عملتان تضاد باشد.

مقت یعنی چه؟ کلمه مقت در زمان پیغمبر(ص) در ادبیات عرب به‌نوعی نکاح و ازدواج گفته می‌شود که در جاهلیت مرسوم و مکروه بود که فرزندان بعد از فوت پدرشان یا طلاق، با همسر پدرشان ازدواج می‌کردند. عرب‌ها به این نکاح مقت می‌گفتند، قرآن در این آیه چنین می‌گوید که اشاره به همین است و خشم تندی درباره‌ی آن است. چون آن عمل زشت و قبیحی در عرف مردم بود و یک حرکت غیراخلاقی و غیراجتماعی ضدادب به‌نظر می‌آمد. یعنی پیش خداوند مقت بدی است. از نوع حرکت‌هایی که با عرف هم سازگار نیست که حرف و عمل و ادعا با هم نخواند و از هم جدا باشد. نیّت انسان چیز دیگری و عمل انسان چیز دیگری بگوید.

در روان‌شناسی که امروز حقیقتاً برای اخلاقیون و علمای اخلاق که مطالعه در روان‌شناسی جدید بسیار با اهمیت است که شخصیت‌های انسان و انواع آن را بررسی می‌کنند، شخصیتی به‌نام نمایش مطرح است. اگر انسان‌ها را تقسیم کنند، انسان‌های عمل‌گرا، عقیده‌گرا، آرمان‌گرا، شخصیت‌های گوناگونی دارند که یک نوع آن نمایشی است. یعنی تیپ انسان حالتی دارد که می‌خواهد به‌مردم نمایش بدهد و بیشتر برون‌گرایی به‌این معنا است و به واقعیت حرکت، عمل، قلب و دین توجه ندارد. آنچه توجه دارد این است که مردم چه بگویند؟ مردم چه را بپسندند؟ زمانه چه می‌خواهد؟ زمانه چگونه هماهنگ شود؟ یک نفر است که واقعاً در عمل هم این‌گونه است و می‌خواهد با عملش رضایت مردم را جلب بکند که این کار نوع بدی نیست.

اصلاً تیپ انسان تیپ نمایشی است. اصلاح شعاری است که چیزهایی را مطرح می‌کند که با قلب، عمل و دلش فاصله دارد. روانشناسی به‌این حالت تیپ نمایشی و شخصیت نمایشی می‌گوید. شخصیت‌های نمایشی برای جوامع آثار منفی دارند که من آیه بعدی را که می‌خوانم این اثر اساسی را می‌گویم که اثر بسیار خطرناکی است. انسان اگر قلبش با زبانش و عملش با تظاهرش، سازگار نباشد، اثر بدی در جامعه می‌گذارد، به‌ تدریج اعتماد را در جامعه ضعیف می‌کند. اول مردم می‌بینند و خوششان می‌آید و تحسین می‌کنند. ولی این گلی نیست که ببوید. کم‌کم تعفنش همه جا را می‌گیرد.

اگر انسان‌های ریاکار، مدعی و در حدی منافق، در جامعه کم‌کم حاکم شوند، زندگی، رویه و شیوه کار آنها، مثل خوره جامعه را می‌خورد. چون اعتماد را از مردم می‌گیرد و دیگر هیچ‌کس باور نمی‌کند. وقتی قول می‌دهند، مردم می‌گویند نمی‌توان روی حرف، برنامه، ادعا و خبرهایشان حساب کرد و این بی‌اعتمادی خطرناک، جامعه را از درون متلاشی می‌کند و جامعه به حالتی می‌رسد که خیلی زود می‌تواند شکننده باشد. گفتیم که خداوند می‌فرماید: چرا می‌گویید و عمل نمی‌کنید؟ بعداً می‌فرماید: این برای خداوند خشم‌آور و گناه است، در آیه‌ی بعدی می‌فرماید: «خداوند آنهایی را دوست دارد که در راه خداوند مثل بنیان مرصوص تلاش، جهاد و جنگ می‌کنند.»*

بنیان مرصوص یعنی چه؟ بنیان یعنی ساختمان، مرصوص در اصل از اصاص است و اصاص به معنای مس است، یعنی در آن زمان‌ها ساختمان‌ها را با ذوب کردن مس و ریختن در فواصل، محکم می‌کردند. مثل سد ذوالقرنین که در قرآن آمده است. همانجا این مسأله مطرح است. یعنی جامعه‌ای که اجزا و دل افرادش با هم ارتباط دارد و محکم است.

نقطه مقابل این است که عمل خلاف اظهار، تفاوت عمل و زبان، ریاکاری و تظاهر به شعار، جامعه را از این استحکام محروم می‌کند. باعث می‌شود تا اعتمادی که جامعه را به‌ هم متصل، متحد، متشکل و در مقابل حوادث و برای اقدامات بزرگ هماهنگ می‌کند، از دست جامعه بگیرد. ممکن است این انسان ریاکار، دروغگو، شعاری و دورو، بگوید خودم ضرر می‌کنم.

بله، خودش ضرر می‌کند و این بحث اول من بود که راه تکاملش بسته است و به‌طرف جهنم می‌رود. مسأله دومش این است که اگر این‌گونه افراد زیاد شوند، جامعه را دچار ضعف و سستی و بی‌بنیانی می‌کنند. وقتی که یکی از از مأموران معاویه** به مرزهای دولتشان تجاوز کرد و مرزنشینان را مورد تعرض و تجاوز قرار داد، حضرت علی(ع) خیلی ناراحت شدند و آمدند و یک سخنرانی کردند که در سخنرانیشان این تعبیرات را دارند. بحثی که من درباره‌ی ریا، اخلاص، و انسجام جامعه و وحدت مطرح کردم می‌تواند نشان دهد که حضرت چه می‌فرمایند.

خطاب به‌مردم فرمودند: «شما کسانی هستید که بدن‌هایتان با هم جمع است و اجتماع انبوهی در اینجا جمع هستید. ولی دل‌های شما از هم جداست، چه چیزی باعث شده که این دل‌ها فاصله دارد ولی بدن‌ها با هم نزدیک است؟» بعد می‌فرماید: «حرف‌هایتان صخره‌های سخت را می‌شکند. شعاری هستید. حرف که می‌زنید آنچنان با مشت گره کرده و داد و فریاد حرف می‌زنید که می‌خواهید سنگ‌ها را بشکنید، امّا در عمل به گونه‌ای هستید که دشمنانتان را طمع‌کار کردید که به‌ شما تجاوز کنند و از شما نترسند. چون می‌دانند توخالی هستید، می‌دانند که شما با هم اتحاد و انسجام ندارید.»*

حضرت علی(ع) نقطه‌ی ضعف مردم عراق را ادیبانه و شاعرانه و دردمندانه به رخ کشید که شما این‌گونه هستید. با مجموعه آیات و روایاتی که برای شما خواندم، نتیجه بحثم این می‌شود که انسان‌های مخلص با قلب‌های پاک و بی‌ریا و کسانی که به‌ خاطر ارزش عمل صالح و برای خدا اقدام می‌کنند، هم راه کمال را طی می‌کنند و همه جامعه‌شان را مثل بنیان مرصوص می‌سازند.

نه جامعه انسان‌های ریاکار، منافق، دودل و دورو جامعه درستی است و نه خودشان مصالح خوبی برای این بنیان هستند. لذا بهترین درس اخلاقی قرآن که گفتم در قرآن به آن تکیه شده، نیت خالص و اخلاص است و بدترین حالت برای انسان‌ها حالت ریاکاری و تظاهر و شعار و اظهار بدون عمل و ادعای بدون کردار می‌باشد که واقعاً برای جامعه خطرناک است و جامعه را از حالت آزادگی و جوانمردی به‌حالت ریاکاری، تظاهر، دورویی، فاصله گرفتن، شکستن صف، از بین بردن وحدت و دچار تفرقه شدن می‌کشاند. انسان از همان اول که می‌خواهد کاری بکند، و می‌گوید می‌خواهم این کار را بکنم، دو حالت دارد.

نیت مهم است. اینکه گفتم به نیت برگردیم، برای همین است. اگر از اول بنای عمل ندارید، از همان اول نفاق است. می‌گوید و بنای عمل هم ندارد. یا نه، بنای عمل دارد، ولی در عمل اقدامی جدّی نمی‌کند. این به ضعف اراده برمی‌گردد که باز هم خطرناک است. حرفهای مهم زدن و در باغ سبز نشان دادن و ادعاهای بزرگ کردن از انسان‌های ضعیف‌الاراده تأثیرات منفی روی خودشان و بعد روی جامعه دارد. به‌ خصوص وقتی به آنجایی برسیم که نمی‌توانیم عمل کنیم. وعده خلف شده، ادعای عمل نشده، قلب جدای از زبان و زبان جدای از قلب، مرض و خطرناک است و یکی از کارهای مهم ما که باید از مکتب‌خانه‌ها، کودکستان‌ها، مدارس، دانشگاه‌ها و همه ‌جا عبور کند در اخلاق اسلامی آموزش داده شود و در منابر و تریبون‌ها واقعاً مردم را متوجه کنیم، صادقانه عمل کردن است که بسیار مهم می‌باشد. البته من که می‌گویم ریا نکنیم، معنایش این نیست که هر عملی را مخفی کنیم، این بحث نیست. در خود قرآن آمده است که انفاق سرّی، انفاقی مطلوب است.

بحث دیگری هم در علم اخلاق داریم، عمل انسان متن و ضمیمه‌هایی دارد. این ضمیمه‌ها می‌تواند در عمل باشد، ولی ریا نشود و حرام نباشد. اگر انسان برای تشویق دیگران، عمل علنی کند، به مسجد بیاید، به نماز جمعه بیاید، انفاق علنی کند، کارهایی که خیلی‌ها نشان می‌دهند، خیر می‌دهند، توضیح می‌دهند، اطلاع‌رسانی می‌کنند، اینها ضمائم است که حتی می‌تواند مکمل اخلاص باشد. یعنی انسان عملی می‌کند، برای خدا هم عمل می‌کند، اما خبرش را به‌گونه‌ای می‌دهد که مردم تشویق شوند. گاهی لازم می‌شود که انسان از خود دفاع کند، برای دفاع از شخصیتش، خبر می‌دهد، از عملش دفاع کند. دولتی که می‌خواهد خدماتش را به ‌مردم بگوید تا مردم را تشویق کند، خیلی می‌تواند آثار مثبت داشته باشد. این‌گونه فکر نکنید ما وقتی می‌گوییم ریا، نکنیم، یعنی هر چه کار خیر می‌کنیم، باید مخفی باشد. ضمائم راجعه از فصول اخلاقی است و باید مورد توجه باشد و این با ریاکاری فرق می‌کند. البته ریا مبطّل عبادت است. اعمال غیر عبادی باطل نمی‌شود. اما اگر فضا، فضای ریاکاری باشد، کیفیت کار پایین می‌آید. کیفیت کار بالا با اخلاص انجام می‌شود. اما اطلاع‌رسانی می‌تواند جزو ضمائم راجعه باشد. یا اعلام بعد از عمل، حتی در عبادت، عبادت را باطل نمی‌کند. به‌ خاطر اینکه عمل با نیت خوب انجام شده است. بعداً انسان هرگونه که می‌خواهد عمل می‌کند. مزد و ثواب گرفتن و اجر خواستن، حتّی برای عبادت، جزو عوامل مخرب عبادت نیست.

نمی‌توان گفت این کار، اخلاص را از بین می‌برد. چون مرحله‌ای از عرفان و اخلاص است که علی‌بن‌ابیطالب(ع) می‌گوید: «من فقط خدا را به‌ خاطر خدا بودنش و به خاطر کمال مطلق بودنش عبادت می‌کنم نه برای بهشت و جهنم.» اما این برای همه نیست، اگر انسان دیگری برای بهشت، ثواب و خیلی چیزهای دیگر که می‌تواند باشد، عبادت کند، عبادت او باطل نیست. ما چیزی ایده‌آلیست و دور از واقعیت جامعه نمی‌خواهیم، اگر ارزش کار عبادی نیست، خودش برای ما ملاک باشد، واقعاً برای ارزش اقدام کنیم. تظاهر نباید خلاف حقیقت واقعی صحنه باشد، اگر باشد خطرناک می‌شود.

ادعاها و شعارهای بی‌عمل همیشه مضر است. هم به جامعه ضرر می‌زند و هم برای خود انسان ضرر دارد، انسان را از خدا دور می‌کند، اینها خطراتی است که دنبال ریا می‌آید. به‌هرحال اگر ما موفق شویم به‌صورت فردی در عباداتمان اخلاص داشته باشیم، نیتمان را برای خداوند و به‌ خاطر رضای خدا و به‌ خاطر اینکه خدا استحقاق عبادت دارد و ما داریم وظیفه عبودیت انجام می‌دهیم و کارهای عمومی و عادی خودمان را هم با توجه به ارزش کار و واقع‌بینی واقعیت‌خواهی انجام دهیم، نه تنها ظاهرسازی و صورت‌سازی و ادعا، به‌نظر نمی‌رسد، بلکه جامعه از این طریق به اصلاح می‌رسد. این درس مهم اخلاقی قرآن که انسان می‌تواند تقریباً در سراسر قرآن راجع به‌آن آیه پیدا کند، برای تحکیم بنیان جامعه، تحکیم شخصیت خود انسان، نجات دادن انسان از شخصیت نمایشی و زدودن از دوگانگی در شخصیت می‌باشد که بسیار بسیار مهم است. برای انسان، آثار فردی و اجتماعی دارد.

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

قل هوالله احد/ الله الصمد/ لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد*

 

* سوره مبارکه کهف (18)، آیه 110

* سوره مبارکه صف (61) آیه، 2

* سوره مبارکه صف (61)، آیه 3

* ان‌الله یحبّ الذین یقاتلون فی سبیله صفاً کانّهم بنیان مرصوص (سوره صف، آیه 4)

** ضحاک بن قیس

* ایها الناس المجتمعه ابدانهم، المختلفه اهواوهم، کلا مکم یوهی الصمّ الصّلاب و فعلکم یطمع فیکم‌الاعداء تقولون فی مجالسکم کیت و کیت فاذا جاء القتال قلتم حیدی حیاد (خطبه 29)

* سوره توحید

 

خطبه دوم:

بسم‌الله الرحمن‌الرحیم

الحمدللّه والسلام علی رسول اللّه و علی علی امیرالمؤمنین و علی الصدیقه الطاهره وسبطی الرحمه و علی ‌بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و الحسن بن علی و الخلف الهادی المهدی(عج) صلوات الله علیهم اجمعین

اوصی عبادالله بتقوی الله واتباع امره و نهیه

در مناسبت‌های هفته چند مسأله مهم را که هم جنبه تاریخی دارد و هم مسائل اجتماعی روز است، مطرح می‌کنم.

اولینش سالگرد رحلت حضرت امام راحلمان است که الحمداللّه حضور ایشان را با آثار خدماتشان، در جامعه و دنیا و در محافل دینی، اجتماعی و سیاسی دنیای سوم، خوب می‌بینیم. گرچه بین ما نیستند، امّا با خدماتی که کرده‌اند، جاویدان هستند.

انسان بسیار باارزشی بودند و هستند. قطعاً از نوابغ بودند. از انسان‌های بزرگ و نادر تاریخ بشر هستند. فقیه، مرجع تقلید، عارف، فیلسوف، شجاع، مخلص، مدیر، تیزهوش و در عین حال عطوف، مهربان و آشنا به شرایط زمان، بود که چنین فردی بسیار با اهمیت است. در شرایط امروز دنیا صفاتی که عرض کردم، برای یک رهبر، مهم و ضروری است.

اثرش هم همین است که شما دیدید چه اتفاق مهمی افتاد! ایشان کار مهمی در تاریخ کردند و می‌دانیم که از زمان بعد از رحلت حضرت پیغمبر(ص) تا امروز همیشه شخصیت‌ها، بزرگان و عاشقان اسلام، دنبال این بودند که حکومت اسلامی با مبانی اسلامی و در چارچوب معارف و احکام اسلامی ایجاد کنند و تقریباً هیچ ‌وقت موفق نشدند. البته چیزهایی به‌نام شیعه و اسلام همیشه بود، ولی این‌گونه که در انقلاب اسلامی به دست آمد، نبود. آن موقع‌ها قانون نبود. افراد متدینی بودند که حکومتی درست می‌کردند و هر چقدر هم می‌توانستند مردم را تشویق می‌کردند. اما در نظام امروز، نظام‌های دموکراتیک و عصر قانون، قانون اساسی و این شیوه‌ها، سراغ نداریم کشوری خلق شود که قانون اساسی‌اش را از قرآن و اسلام بگیرد و برای نگهبانی آن شورای نگهبان بگذارد و مجلس، دولت و همه ارکانش را متعهد کند که باید در چارچوب اسلام عمل کنید و قاطعانه بنویسد که هر چه برخلاف دین در قوانین، آئین‌نامه‌ها، تصویب‌نامه‌ها و ابلاغ‌ها بیاید، باطل است. این در هیچ کشوری نیست و تا به حال هم به این‌صورت نبوده است. این کار، خیلی عظیم است. پس انصافاً این را کوچک نشمریم. البته از کسانی که نه اسلام و نه دین را قبول دارند، حرف‌های منفی می‌شنویم. آنها لااقل فکر می‌کنند دین از سیاست جداست، مسلمان هم هستند، از آنها توقعی نداریم. اما از مسلمان‌های متعهد انتظار داریم که این را ارزیابی کنند که این‌کار چقدر مهم بود! چه اتفاق مهمی در ایران افتاد! آن هم ایرانی که استکبار و غربی‌ها فکر می‌کردند پستوی منافع حیاتی آنهاست. ایران را برده خود می‌دانستند.

امام کار عظیمی کردند. فکر می‌کنم باید امام را به‌عنوان انسان بی‌نظیری در تاریخ ببینیم. البته ممکن است در ابعادی، دیگران باشند که مثل ایشان باشند و یا بهتر بوده باشند. این اشکال ندارد. مجموعه را که نگاه می‌کنیم، امام(ره) خیلی مهم هستند و ان‌شاءاللّه این یادگار امام یعنی جمهوری اسلامی و این حکومتی که براساس معارف اسلامی بنا شد، تا ظهور حضرت حجت(عج) باقی باشد.

دومین مناسبتمان 15 خرداد بود که برخی در آن‌زمان معتقد بودند، قیام کور و بی‌برنامه‌ای بود و حتّی حاضر نبودند که آن‌روز را به‌عنوان مبداء تاریخ انقلاب اسلامی و به‌ عنوان یک نقطه عطف به‌حساب آورند. ما هم با آنها بحث داشتیم. ولی واقعاً بسیار مهم بود و آن هم به خود امام مربوط می‌شود. بالاخره امام حرکت مهمی را آغاز کردند که در مقطعی به 15 خرداد رسید و دوباره فراز جدیدی پیش آمد که این کمی احتیاج به تحلیل دارد.

قبل از آن، در زمان رضاخان بحث اینکه کسی با شاه و با مشروطه سلطنتی و امثالهم مخالفت کند، نبود. بعد از شهریور 20 تا سال 40، یعنی حدود 20 سال هم این‌گونه بود. یعنی فرض بر این بود که نهاد سلطنت و شیوه حکومت سلطنتی غیرقابل خدشه است. روحانیت در این مقطع به صورت رسمی جزو اپوزیسیون رژیم نبود. البته درروحانیت انسان‌هایی بودند که مخالف بودند. ولی حوزه این‌گونه نبود که مخالفت کند.

در زمان امام، وقتی مرجعیت و حرکت انقلابی ایشان شروع شد، در اولین برخوردشان با دولت، دولت را شکست دادند که مسئله انجمن‌های ایالتی و ولایتی بود. گام دومشان مواجهه با شاه و سلطنت شد.

خود سلطان به‌میدان آمد، او مأمور بود که این‌کار را در ایران بکند و چیزی به‌عنوان انقلاب شاه و مردم براه انداخت و امام هوشیارانه بر این عمل فریبکارانه او تاختند که می‌توانست پوششی برای تداوم این رژیم فاسد باشد. این باعث رویارویی امام با شخص شاه و عنصر اصلی فساد در جامعه شد که جلوه مهم این‌کار در آن سخنرانی بود که ایشان در دوازدهم محرم و در عاشورای آن‌سال در مدرسه فیضیه انجام دادند که همه چیز روشن شد. یعنی طلسم مبارزه با شاه شکست و چیزی که نفس‌ها را در سینه‌ها گره کرده بود، شکل دیگری به‌خود گرفت و آن یک سخنرانی مهم تاریخی است که به‌طور طبیعی رژیم سلطنتی نمی‌توانست تحمل کند. برای اینکه این مسأله را در نطفه خفه کند، اقدام عجیب و غریبی کرد که خودش قابل توجه است. یکباره امام و جمع بسیاری از علما و بزرگان را در یک‌شب و یک‌روز توقیف و بازداشت کرد که این‌هم بی‌سابقه بود. در زمان رضاخان چنین اتفاقی نیفتاده بود. از شهریور 20 تا آن‌روز هم چنین اتفاقی نیفتاده بود. البته روحانیت هم این‌چنین در مقابل رژیم قرار نگرفته بود. 15 خرداد در چنین مقطعی اتفاق می‌افتد. مسأله مهمی مطرح شد.

امام مبارزه را به یک فاز جدید آوردند و به رژیم هم برخورد. البته امام مبارزه را با مردم به‌یک فاز جدید آورد. این‌گونه رفتار کرد و نتیجه‌اش آن حضور مردم و آن کشتار وسیع بود. تبلیغات فوق‌العاده سهمگینی کردند برای اینکه مردم را بترسانند و شاید خیلی‌ها را ترساندند. امّا اشتباه کردند. چون شرایط دیگر شرایطی نبود که شاه بتواند مردم را راضی کند. تا به ‌حال این اتفاق نیفتاده بود که روحانیت تا این سطح اپوزیسیون دولت و رژیم شود و این برای اولین بار اتفاق افتاد. امام آن صحبت‌ها را با دین‌دارها کردند. انسان‌های فراوانی در این مرحله از مبارزه وارد شد. البته دیگر نمی‌گذاشتند تظاهرات بشود و طبیعی هم بود که در زمان شاه نگذارند تظاهرات شود. زیرا نمی‌توانست تحمل کند.

اتفاق عمده‌ای که افتاد این بود که این مخالفت و درگیری از طریق مسجدها، حسینیه‌ها، هیأت‌ها، مداح‌ها، وعاظ و علما که سالی چندبار با مردم تماس می‌گرفتند، در سطح وسیعی بین مردم رفت و مسائل سیاسی جزو بحث‌های معمولی محافل مذهبی شد. مبارزه نیاز به یک دوره داشت و دوره‌اش هم از 42 تا 56 بود. با اینکه رژیم خفقان را در سال 50 به بعد در حد اعلا رسانده بود، اما مردم آگاه شده بودند، 15 خرداد این موج را به توده مردم، به دل‌های مردم و اعماق افکار مردم برگردانده بود و این از درس‌های مهم تاریخی است و باید در آینده همیشه مورد توجه باشد که نگذارند دین و روحانیت در جهت مخالفت دولت و نظام قرار بگیرند.

مردم به‌گونه‌ای آگاه شده بودند که صلاح جهانی آمریکا این شد که در ایران فضای باز سیاسی شود. شاه خیال می‌کرد خفقان چهار، پنج سال آخر همه چیز را حل کرد. به‌محض اینکه یک ذره فضا را باز کردند و دریچه باز شد و مردم در فضای سیاسی احساس هوای آزاد کردند، به صحنه آمدند. ما حوادث سال 56 را دیدیم که دیگر تظاهرات انبوه مردم و شعارها و چیزهایی که دیدید - اکثراً آن ‌موقع بودید - حقیقتاً این قطعه از تاریخ، ارزش یک بررسی مهم را برای آینده و برای دوره‌های بعد دارد.

برای اولین بار است که یک مرجع تقلید و یک فقیه با منشی مثل امام و همراهانی از طلاب و همراهانشان و توده مردم دین‌دار مصمم می‌شوند که افتضاحات رژیم را رو کنند و با انحرافات او درگیر شوند. آنها می‌خواستند فضا را برای همیشه با استبداد نگه دارند. شاید اگر مثل زمان رضاخان می‌کردند، عملی بود. می‌توانستند چند دهه هم ادامه دهند. ولی اگر می‌خواستند کمی آزادی بدهند، نمی‌توانستند جلوی مردم را بگیرند.

همیشه این‌گونه است. نمی‌توان گفت در جایی مثل ایران، مکتب شیعه، مردم عاشق اهل بیت(ع)، مردمی که حاضرند همه چیزشان را برای اهل‌بیت(ع) و عقیده‌شان فدا بکنند و عده زیادی حاضرند این‌کار را بکنند، در یک فضای آزاد و باز، روحانیت اپوزیسیون خطرناک و شکننده‌ای در مقابل هر دولت و نظامی خواهد بود.

بنابراین، آقایان، علما، دانشمندان، معلمان و مدرسان علوم سیاسی بیشتر روی این درس تاریخی کار کنند و بهتر توضیح بدهند. به ‌هر حال 15 خرداد نقطه بسیار بسیار مهمی در تاریخ ماست که شهدای آن روز را باید جزو کسانی به‌حساب بیاوریم که مثل شهدای عاشورا و شهدای احد باعث تقویت و تحکیم موقعیت اسلام و قرآن شدند.

مسئله دیگرمان انتخابات است که بحمداللّه به خوبی در جریان است و همه گزارش‌ها نشان می‌دهد که مردم با عشق و علاقه پای صندوق‌ها هستند و مسئولان دارند به‌خوبی از عهده وظایفی که قانون به عهده آنها گذاشته است، برمی‌آیند. امیدواریم که اخبار خوشحال‌کننده‌ای از آمار و ارقام حضور مردم داشته باشیم و آنهایی هم که تا این لحظه تصمیم نگرفته‌اند، تصمیم بگیرند و در این حرکت بزرگ ملی و اسلامی و انسانی و سیاسی کشور شرکت کنند که ان‌شاءاللّه خواهند آمد.

مسئله مهم، مسئله بعد از انتخابات است و انتظار ما به‌عنوان کسی که دلمان برای انقلاب و این مردم و این کشور می‌سوزد و به عشق اینها زنده‌ایم، این است که ان‌شاءاللّه بعد از انتخابات - هر نتیجه‌ای که بود بحث‌های ملال‌انگیزی که معمولاً در دوره تبلیغات و قبل از انتخابات می‌شود، تمام شود و کشور به یک هماهنگی، همدلی و همراهی برسد که بتوانیم مشکلاتی که در کشورمان داریم و می‌توانیم رفع بکنیم، اینها را رفع کنیم. الان به کار متمرکز، به کار هماهنگ و جمع کردن همه نیروها و امکانات نیاز داریم برای اینکه مشکلات عظیمی مثل اشتغال، بیکاری و امثال اینها را به‌صورت درست و به‌ نفع انقلاب و اسلام حل کنیم و جامعه و کشور را با سازندگی به‌عنوان یک الگوی مادی و معنوی برای حرکت کشورهای اسلامی دیگر قرار دهیم. این چیزی است که به‌حق کشورهای مسلمان دیگر حداقل مردم مسلمان دیگر کشورها از ما توقع دارند که انقلاب اسلامی ایران این‌گونه در دنیا شناخته شود. (در این لحظه عده‌ای از نمازگزاران شعار «هاشمی، هاشمی خدا نگهدار تو» سر دادند که خطیب نماز جمعه تهران ضمن تشکر از آنها افزود: خدا نگهدار شما و بنده فکر می‌کنم با همین حضور شما در صحنه و آمادگی مردم، می‌توانیم به‌این افتخارات برسیم.)

میلاد حضرت رسول اکرم(ص) و میلاد حضرت امام صادق(ع) مناسبت دیگر ماست که به برکت این میلاد مقدّس، هفته‌ی وحدت را در پیش داریم. هفته وحدت هم ناظر به ‌داخل کشور و هم ناظر به خارج از کشور و دنیای اسلام است و بسیار اهمیت دارد. آن بحثی را که بنده در خطبه اول درباره ریا و اخلاص داشتم، به بحث انسجام و وحدت و هماهنگی بنیان جامعه منتقل کردم، می‌خواهم نتیجه‌اش را در اینجا بگیریم و آن اینکه اگر بر اساس عقاید، افکار، مبانی اخلاقی و ایده‌های انقلابیمان باشیم، این بنیان مرصوص است که می‌تواند هم افراد و هم جامعه را بسازد. وحدتی که ما دنبالش هستیم، وحدت حق است که جامعه با عقاید و ایدئولوژی و استراتژی‌های هماهنگ به‌طرف خدا حرکت کند و تاکتیک‌ها و عملیات سلیقه‌ای می‌تواند در هر جا اختلاف جزئی باشد و اختلافات در تاکتیک را قابل تحمل می‌بینیم. امّا در جامعه‌ای که مبنایش قرآن، اسلام، انقلاب اسلامی و مبانی امام است، جلوتر از اختلافات سلیقه‌ای و تاکتیکی شایسته نیست. باید به وحدت اهمیت داد. در دنیای اسلام هم همینطور. شاید امروز یکی از روزهای فوق‌العاده حساسی است که دنیای اسلام باید متحد شود. به‌خصوص به‌ خاطر مسأله فلسطین. چند مسأله در سطح دنیای اسلام داریم که الان داغ‌ترین آن فلسطین است.

به نظرم تاریخ فلسطین به یک نقطه بسیار باریکی رسید. مردم فلسطین کم‌کم دارند مأیوس می‌شوند از اینکه دیگران برای آنها کاری کنند، با تجربه‌های مکرری که از دولت‌ها، قدرت‌های جهانی و مجامع بین‌المللی، مأیوس می‌شوند. حتّی آن دوره طولانی سازش که تبلیغات زیادی برای حکومت مستقل فلسطینی کردند هم بی‌نتیجه بود. حکومت مستقل فلسطینی در بخشی از خاک فلسطین حداقل چیزی است که می‌تواند بعضی از مردم فلسطین را راضی کند، دیدند همان هم عملی نیست.

کشورهای بزرگ مثل آمریکا، روسیه، فرانسه و انگلیس تضمین کرده بودند که آن سازش را به نقطه خودش برسانند. یعنی حداقل این بود که در کرانه باختری و غزه با محوریت بیت‌المقدس یک دولت فلسطینی تشکیل شود و شهرک‌های یهودی‌نشین در آن‌جا نباشد و اینها بتوانند ارتش و دولت و سیاست خارجی داشته باشند، یک‌وقت دیدند همان کسی که به‌عنوان صلح در اسرائیل رأی آورده بود، یعنی آقای باراک، آمد و گفت: نه شهرنشین‌ها و شهرک‌نشین‌ها می‌روند، نه بیت‌المقدس را می‌دهیم. نه به فلسطینی‌ها ارتش می‌دهیم و بدتر از همه نه آوارگان برمی‌گردند. اجازه نمی‌دهیم که بیایند. اینها مأیوس شدند و آب سردی به سرشان ریختند و رئیس جمهور آمریکا و دیگران هم تقریباً همین را تأیید کردند و مردم فلسطین به‌ناچار وارد فاز جدیدی شدند که این انتفاضه دوم بعد از انتفاضه مسجدالاقصی است.

البته نقطه آغازش حرکت موذیانه‌ای بود که خود آقای شارون کرده بود و آمد بیت‌المقدس که این را نشان گرفتند برای اینکه این دنبال چیست؟ الان دیدند مسئله به ‌جای باریکی رسید و فلسطینی‌ها دارند علائمی نشان می‌دهند که فقط خودشان هستند که باید مشکلاتشان را حل کنند. اگر مثلاً یک جوان فلسطینی از اردن بلند می‌شود و به تل‌آویو می‌رود و بمب را به کمر خود می‌بندد و خودش را قطعه، قطعه می‌کند، برای این است که یک صحنه مبارزه‌ای را در دنیا اعلام کند. این چیزیست که به‌صورت عمومی دارد انجام می‌شود. بسیاری از آوارگان فلسطین در چنین شرایطی می‌توانند به ‌طور بالقوه بمب باشند. حداقل راهی که برای اینها باز است، این است که بیایند چنین اقدامی انجام دهند. چون دیدند هیچ قدرتی در دنیا از اینها حمایت نمی‌کند و همه‌ی اینها را فریب می‌دهند.

اسرائیل احساس خطر می‌کند و در این مرحله مشکلات زیادی دارد. قبل از انتفاضه رشد اقتصادیشان در داخل اسرائیل 8 درصد بود و الان به 2 درصد رسید و روز به‌روز دارد تنزل می‌کند.

بسیاری از هتل‌هایی را که برای جهانگردان ساخته بودند، تعطیل شد. بورسشان تقریباً فلج است. دیگر کسی نمی‌آید در بورس سهام بخرد. مهاجرت معکوس شد. عده‌ای که هنوز گرفتار نشده‌اند و به چیزهایی در فلسطین اشغالی بسته نشده‌اند، به فکر برگشتن افتاده‌اند، هزینه‌های نظامیشان فوق‌العاده بالا رفته که همیشه به‌حالت آماده‌باش هستند و این مسئله برای دولت کوچکی مثل اسرائیل بسیار پرهزینه است. اصلاً در ارتش و پلیس اسرائیل آرامش وجود ندارد، چون تمام وقتشان را مشغول سرکوب هستند. استراحت و آسایش آنها به‌کار تبدیل شد. آنهم کارهای اعصاب خردکن و پر از دردسر. یک حالت عصبی در اینها دیده می‌شود که از اعمال جنون‌آمیز آنها می‌توان فهمید. مثلاً با هواپیمای اف 16 یک خانه را در فلسطین می‌زنند، این نشان عقل نیست. نشان تدبیر نیست، نشان بریده شدن تدبیر است، نشان انفجار روحی است که در آنان پیدا شد. واقعاً کار دارد به یک نقطه حساسی می‌رسد. سوریه را تهدید می‌کنند، لبنان را تهدید می‌کنند، قدری دورتر ایران را تهدید می‌کنند.

آقای بوش، رئیس جمهور آمریکا بعد از آقای کلینتون گفته بود که من مسئله فلسطین را به خودشان واگذار می‌کنم و دیگر دخالت نمی‌کنم. ولی این روزها مجبور شد دخالت کند، رئیس سازمان سیا «جرج تنت» را به‌منطقه فرستاد برای اینکه یک جوری اینها را به ‌هم نزدیک کند. هر جلسه‌ای که می‌گیرند، بی‌نتیجه می‌شود. چون خواسته‌ها با هم نمی‌خواند. اسرائیل نمی‌خواهد بیت‌المقدس را بدهد، اسرائیل نمی‌خواهد آوارگان بازگردند، اصلاً برایش قابل قبول نیست و اینها هم نمی‌توانند این حداقل‌ها را نگیرند. (شعار مرگ بر اسرائیل نمازگزاران)

کار به‌ جایی رسیده که واقعاً خطرناک است. کمی آثار اتحاد را می‌بینیم. اتحادی که گفتم چقدر مفید است. کشورهای اسلامی و عربی یکی، دو قطعنامه نسبتاً نیم‌بند مؤثر گذراندند و گفتند با اسرائیل قطع رابطه می‌کنیم. اسرائیل، آمریکا، انگلیس و خیلی‌های دیگر بیش از ده‌سال است که دارند تلاش می‌کنند تا با چند کشور عربی و اسلامی رابطه برقرار کنند و اینها یک‌دفعه تصمیم گرفتند این روابط را از بین ببرند. ممکن است بعضی‌ها عمل نکنند. همان نفاقی که عرض کردم، در بعضی از دولت‌ها دیده می‌شود. ولی به‌طورکلی قدمی به پیش بود. یعنی رشته‌های ده ساله اسرائیل و آمریکا با یک جلسه وزرای خارجه اسلامی و عربی خنثی شد. اتحاد این‌قدر می‌تواند مؤثر باشد.

بنابراین در این مقطع واقعاً اگر کشورهای عربی و اسلامی و مسلمانان متحد باشند، اسرائیل به‌آسانی جرأت تجاوز به کشورهایی مثل سوریه یا لبنان یا جنگ‌افروزی را نخواهد کرد. آمریکا می‌فهمد معنای دامن زدن به‌این تنازعات چیست؟

عرض کردم در شرایط خفقان همه چیز می‌تواند باشد، ولی امروز که دنیا دنبال فضای باز سیاسی است و امروز که صحبت از دموکراسی است و امروز که همه می‌خواهند افتخار کنند که در این مسیر حرکت می‌کنند، چهار، پنج میلیون، آواره فلسطینی که به نان شب هم محتاجند و باید با صدقه سازمان ملل زندگی روزمره «بخور نمیر» خودشان را اداره کنند، این دیگر قابل تحمل نیست و آن طرف‌تر می‌بینند باغ‌ها، اشجار زیتون و خانه‌ها و قنات‌هایشان دست دشمنانشان است، این حالت بسیار بسیار خاص و شکننده‌ای است.

بنده به‌عنوان یک نفر که هم با مسئله فلسطین و هم با فعل و انفعالات جهانی و مسایل سیاسی و اقتصادی که در منطقه ما و بیرون هست، کمی آشنا هستم، فکر می‌کنم مسلمانان احتیاج به‌یک وحدت، هماهنگی و همدلی دارند و این روزها به‌ هم زدن وحدت مسلمانان جنایت و ظلم به ‌اسلام و مسلمین است.

امیدوارم این موقعیت را خوب درک کنند و از موقعیتی که خود مردم فلسطین به‌ وجود آورده‌اند و نه هیچ‌کس دیگر، برای حل مشکل بسیار خطرناک و زمین‌گیر کننده وجود اسرائیل غاصب در منطقه خاورمیانه درست استفاده کنند.

در پایان عرضم یاد همسنگر عزیزمان مرحوم آیت‌الله احسان‌بخش،(1) امام جمعه رشت را گرامی می‌داریم که جایشان در بین ما خالی است. ایشان هم زحمت زیادی کشیدند و حق زیادی به گردن مردم گیلان و همه ما دارند.

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

انّا اعطیناک ‌الکوثر/ فصل لربک وانحر/ انّ شانئک هوالابتر*

 

* سوره کوثر

 

پی نوشت ها:

 

18/3/1380

1- آیت‌الله حاج شیخ صادق احسان‌بخش‌ تولمی‌ رشتی‌، فرزند غلامرضا یحیی‌ در سال‌ ۱۳۰۹ ش‌ در روستای‌ لیفشاگرد به‌ دنیا آمد. از کودکی‌ به‌ تحصیل‌ علم‌ اشتغال‌ ورزید؛ نخست‌ به‌ مکتب‌‌خانه‌ رفت‌ و پس‌ از آن در امتحان‌ ورودی‌ مدرسه‌ای‌ که‌ بعد از جنگ‌ جهانی‌ اول‌ در «تولم‌ شهر» تأسیس‌ شده‌ بود، پذیرفت و از پایه‌ی‌ سوم‌، مشغول‌ تحصیل‌ شد. در سال‌ ۱۳۲۳ ش‌ با پیشنهاد پدر برای‌ تحصیل‌ علوم‌ اسلامی‌ راهی‌ رشت‌ و در ۱۳۲۷ش‌ برای‌ ادامه‌ی‌ تحصیل‌ راهی‌ قم‌ شد. همزمان در دوره‌ی‌ متوسطه‌ نیز شرکت‌ نمود و ششم‌ متوسطه‌ را در رشته‌ی‌ ادبی‌ گرفت‌ و سپس وارد آن‌ دانشکده‌ شد و در رشته‌های‌ منقول‌، روانشناسی‌ و قضایی‌ مشغول‌ به‌ تحصیل‌ شد و موفق‌ به‌ اخذ لیسانس‌ در آن‌ رشته‌ها گردید. با اتمام‌ دوره‌ی‌ دانشکده‌، دوباره‌ به‌ قم‌ بازگشت‌. سپس‌ با دعوت‌ آیت‌الله ضیابری‌ از مدرسین‌ حوزه‌ی‌ علمیه‌ی‌ رشت‌ و استان‌ گیلان‌ در سال‌ ۱۳۴۰ ش‌ عازم‌ رشت، شد و در حالی‌ که‌ دست‌ خطی‌ از امام‌ که‌ معرف‌ نمایندگی‌ ایشان‌ و تصدی‌ امور حسبیه‌ را به‌ همراه‌ داشت، به‌ تدریس‌ در حوزه‌ علمیه‌ رشت‌ پرداخت‌ و آیات‌ عظام‌ سید محسن‌ حکیم‌، سید محمود شاهرودی‌، سید ابوالقاسم‌ خویی‌، گلپایگانی‌، نجفی‌ مرعشی‌، بهجت‌ و فاضل‌ لنکرانی‌ نیز به‌ ایشان‌ اجازه‌ی‌ اجتهاد اعطا کردند.

رساله‌ی‌ حضرت‌ امام‌ را در سطح‌ استان‌ پخش‌ ‌نمود و به این‌ خاطر در سال‌های‌ ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲ چندین‌ بار به‌ سازمان‌ اطلاعات‌ و امنیت‌ احضار و سرانجام‌ از سال‌ ۱۳۴۴ ممنوع‌ المنبر گردید. ولی‌ او به‌ مبارزات‌ خود در قالب‌ سخنرانی‌های‌ افشاگرانه‌ ادامه‌ می‌داد و سخنرانی‌های‌ پرشور ایشان‌ در دوران‌ تبعید امام‌ خمینی‌ در افشای‌ خیانت‌ها و انحرافات‌ شاه‌ برای‌ روشنگری‌ مردم‌ گیلان‌ بسیار مؤثر بود. از فعالیت‌های‌ دیگر ایشان‌ در دوران‌ اقامت‌ حضرت‌ امام‌ در نجف‌ اشرف‌ ایجاد ارتباط‌ با مبارزان‌ خارج‌ از کشور در طی‌ تشرفات‌ متعدد به‌ مکه‌ی‌ معظمه‌ بود که‌ این‌ حرکات‌ از چشم‌ ساواک‌ دور نماند و به‌ شدت‌ ایشان‌ را تحت‌نظر داشت‌ (انقلاب‌ اسلامی‌ در گیلان، دفتر سیاسی‌ نمایندگی‌ ولی‌ فقیه‌ در نیروی‌ هوایی‌ سپاه‌، بی‌تا، بی‌جا، صص ۲۹، ۴۸ و ۱۰۹).

فرا رسیدن‌ ماه‌ مبارک‌ رمضان‌ سال‌ ۱۳۵۷ فرصت‌ بسیار مناسبی‌ برای‌ سخنرانی‌های آیت‌الله احسان‌بخش‌ و دیگر روحانیون‌ گیلان‌ بود و در مساجد به‌ روشنفکری‌ و تهییج‌ مردم‌ مسلمان‌ می‌پرداختند. ایشان‌ پس‌ از یک‌ سلسله‌ سخنرانی‌ در روزهای‌ آخر مرداد ماه‌ ۱۳۵۷ با گزارش‌ رئیس‌ ساواک‌ رشت‌ به‌ تهران‌، به‌ زندان‌ کمیته‌ جلب‌ و سپس‌ در انفرادی‌ زندان‌ اوین‌ زندانی‌ شد (همان‌، ص ۱۱۳). با اوج‌ گرفتن‌ انقلاب‌ اسلامی‌ به همراه‌ بسیاری‌ از زندانیان‌ سیاسی‌، آزاد شد و فعالیت‌های‌ انقلابی‌ خود را تا فرار شاه‌ و ورود حضرت‌ امام‌ به‌ ایران‌ پی‌ گرفت‌. روز ۱۲ بهمن‌ در زمره‌ی‌ روحانیون‌ استقبال‌ کننده‌ از امام‌ بود و پس‌ از آن‌ به‌ رشت‌ برگشت‌ و اجتماعات‌ و راهپیمایی‌های‌ بزرگی‌ را به‌ کمک‌ روحانیون، دانش‌آموزان و دیگر قشرهای‌ انقلابی‌ برپا کرد؛ از جمله‌ در هجدهم بهمن 57 سرپرستی‌ یک‌ راهپیمایی‌ را که‌ به‌ گزارش‌ ساواک‌ بالغ‌ بر ۷۵ هزار نفر شرکت‌کننده‌ داشت‌، برعهده‌ گرفت‌.

پس‌ از پیروزی‌ انقلاب‌، با حکم‌ امام‌ سرپرستی‌ کمیته‌های‌ رشت‌ را بر عهده‌ گرفت‌ (صحیفه‌ی‌ امام‌ خمینی‌، تهران، مؤسسه‌ی‌ تنظیم‌ و نشر آثار حضرت‌ امام‌ خمینی(ره‌)، عروج‌، ۱۳۷۸، ج 7، ص 74)همزمان، ضد انقلابیون‌ به‌ جوسازی‌ گسترده‌ علیه‌ وی پرداختند تا جایی که راحتی را از ایشان سلب‌ نمودند و او به‌ ناچار در اواخر سال‌ ۱۳۵۸ راهی‌ تهران‌ شد. در آن‌ سال‌، حضرت‌ امام‌ خمینی‌ او را مأمور بازرسی‌ سفارتخانه‌ها و کنسولگری‌های‌ ایران‌ در پاکستان‌، هندوستان‌ و بنگال‌ نمود. این‌ مأموریت‌ را نیز با موفقیت‌ به‌ پایان‌ رسانید و سپس‌ به‌ میهن‌ اسلامی‌ بازگشت‌. به‌ دستور حضرت‌ امام‌ به‌ رشت‌ بازگشت‌، اما در اوایل‌ سال‌ ۱۳۶۰ در جریان‌ یک‌ تصادف‌ دچار ضربه‌ی‌ مغزی‌ شد و به‌ ناچار برای‌ معالجه‌ به‌ ایتالیا اعزام‌ گردید و پس از معالجه به وطن برگشت. هنوز زخم‌ تصادف‌ آن‌ بزرگوار التیام‌ نیافته‌ بود که‌ در ۲۱ فروردین‌ ۱۳۶۰ در مسجد کاسه‌فروشان‌، هدف‌ سوء قصد واقع‌ شد. در اثر این‌ ترور، به‌ درجه‌‌ی جانبازی‌ نائل‌ آمد و هشت ماه‌ در بیمارستان‌ شهید رجایی‌ تهران‌ بستری‌ شد. پس‌ از بهبودی‌ نسبی‌ به‌ رشت‌ بازگشت‌ و فعالیت‌های‌ دینی‌ و سیاسی‌ ـ اجتماعی‌ خود را پی‌ گرفت‌. در اولین‌ دوره‌ی‌ انتخابات‌ مجلس‌ خبرگان‌ رهبری‌ به‌ نمایندگی‌ استان‌ گیلان‌ برگزیده‌ شد. دامنه‌ی‌ خدمات‌ سازندگی‌ و اقتصادی‌ ایشان‌ در طی‌ بیش‌ از بیست سال‌ امامت‌ جمعه‌ و جماعت‌ و حضور علمی‌ و سیاسی‌، چشمگیر است‌: از جمله‌، احداث‌ مسجد امام‌ خمینی‌ با زیربنای‌ ده هزار متر در یک‌ فضای‌ چهار هکتاری‌ و اختصاص‌ چندین‌ موقوفه‌ برای‌ اداره‌ی‌ آن‌؛ ساخت‌ صدها مسجد دیگر در سطح‌ استان‌؛ بازسازی‌ و فعال‌ نمودن‌ مدارس‌ علمی‌ حوزوی‌ مانند ساخت‌ مدرسه‌ی‌ علمیه‌ی‌ سه طبقه‌ در بازار شهر و مدرسه‌ی‌ علوم‌ دینی‌ دختران‌؛ ساخت‌ بیش‌ از پانزده مدرسه‌ در محلات‌ فقیرنشین‌، ساخت‌ مسجد جامع‌، دبیرستان‌ و مدرسه‌ی‌ راهنمایی‌ در روستای‌ لیفشاگرد؛ تبدیل‌ آسایشگاه‌ معلولین‌ رشت‌ از آثار به‌ یادمانده‌ی‌ آیت‌الله ضیابری‌ و عده‌ای‌ از بازاریان‌ رشت‌ به‌ یکی‌ از معتبرترین‌ آسایشگاه‌های‌ ایران‌؛ بازسازی‌ و ساخت‌ دو دارالایتام‌ برای‌ پسران‌ و دختران‌ یتیم‌ و همچنین‌ حضور فعال‌ تدارکاتی‌ و جسمی‌ در دوران‌ هشت سال‌ دفاع‌ مقدس‌ که‌ طی‌ آن‌ ده‌ها کاروان‌ ۵۰۰ تا ۱۲۵۰ کامیونی‌ با هدایت‌ ایشان‌ راهی‌ جبهه‌های‌ نبرد حق‌ علیه‌ باطل‌ شدند.

در راستای‌ تبیین‌ اهداف‌ نظام‌ اسلامی‌، سفرهای‌ برون‌ مرزی‌ متعددی‌ نیز داشت‌ که‌ علاوه‌ بر بیش‌ از ۲۲ مرتبه‌ تشرف‌ به‌ حج‌ و عمره‌ و توفیق‌ چندین‌ سفر به‌ عتبات‌ عالیات‌ و سوریه‌، می‌توان‌ به‌ انجام‌ مأموریت‌ از طرف‌ جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ در سفر به‌ کشورهای‌ مالزی‌، سنگاپور، نیوزلند، ژاپن‌، چین‌، کشورهای‌ تازه‌ استقلال‌ یافته‌ی‌ شوروی‌ سابق‌ پس‌ از فروپاشی‌ شوروی‌ و امدادرسانی‌ به‌ مردم‌ جنگ‌زده‌ی‌ قراباغ‌ اشاره‌ نمود. او در ۱۴ خرداد ۱۳۸۰ش‌ درگذشت.

از ایشان حدود پنجاه اثر علمی‌ در زمینه‌های‌ فقه‌، حدیث‌، تفسیر، اخلاق و تاریخ‌ برجای‌ مانده‌ است‌ که‌ از آن‌ جمله‌ می‌توان‌ به‌: ۱- آثار الصادقین‌ در ۲۳ جلد، 2- خوارج‌ و علل‌ پیدایش‌ آن‌ در سه‌ جلد ۳- نقش‌ دین‌ در خانواده‌ در دو جلد 4- تفسیر سوره‌های‌ اسراء، نمل‌، احزاب‌ و اشاره‌ کرد.