خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

1- چشم‌انداز 20 ساله نظام، حیات طیبه، شاخص‌های سیاست‌های کلی سند چشم‌‌انداز، تعاونی‌ها، توازن منطقه‌ای 2- امام صادق(ع)، شهدای گمنام، فلسفه تشکیل بسیج، شهید قدوسی، شهید مدرس، میرزا کوچک‌خان، شهدای نیروی دریای ارتش، عملیات مروارید، هفته حمایت از بیماران کلیوی، مذاکرات هسته‌ای، مسائل سوریه، لبنان، عراق، بحران فلسطین و جنایات اسرائیل

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۴ آذر ۱۳۸۴
خطبه اول: آراستگی امت اسلامی به زیور تقوی/ اشاره به مباحث سند چشم‌انداز بیست ساله/ استفاده از راهکارهای مناسب برای آگاهی مردم از چشم‌انداز/ نسل نو و جوان، مهمترین بخش بهره‌گیر از سند چشم‌انداز/ فعالیت همه اقشار برای شناساندن سند چشم‌انداز/ اشاره به مبانی ارزشی سند چشم‌انداز/ استواری سند چشم‌انداز بر منابع فکری، الهی، قرآنی و انسانی/ آیات، روایات، تحقیقات و نظرات بزرگان پشتوانه سند چشم‌انداز/ انسان دانا و مؤمن و تحول‌پذیر کانون اصلی توجه سند چشم‌انداز/ خداجویی از طریق ایمان و اعتقاد راسخ/ تحول پذیری، انتخاب و دانش تفاوت اساسی انسان با سایر مخلوقات/ توسعه‌پذیری و روحیه پیشرفت به عنوان یک ارزش والا در انسان/ برخورداری انسان از دو بُعد جمعی و فردی/ توجه امت اسلامی به بی‌نهایت بشری/ دنیا قطعه‌ای از مسیر حرکت انسان/ زندگی دنیا مقدمه‌ای برای زندگی جاویدان اخروی/ حیات طیبه، بینشی آمیخته از دنیا و آخرت/ توجه به عزت و کرامت انسان‌ها در چشم‌انداز/ استفاده پیامبر(ص) از تجربیات علمی و فنی دیگران/ تکیه سند چشم‌انداز به استفاده از دانش بومی/ توجه به ارزشهای عمومی بویژه در مسائل و ابعاد فرهنگی سند چشم‌انداز/ توجه به حرکت تکاملی انسان و جامعه به سوی خدا/ عدالتخواهی، محور حرکت ضد تبعیض سند چشم‌انداز/ افراط و تفریط دو خطر بزرگ برای همه جوامع/ حرکت در مسیر عدالت الهی/ توجه به مالکیت فردی و جمعی/ توجه به مالکیت براساس حدود اسلامی/ ربا عاملی برای انحراف اقتصاد از مسیر خود/ توجه به توزیع عادلانه ثروت در چشم‌انداز/ توجه به کار و تولید به عنوان یک ارزش/ تعاونیها یکی از مصادیق مشارکت اجتماعی/ جلوگیری از رانت برای حفظ رقابت‌پذیری سالم در سند چشم‌انداز/ پایه‌گذاری جامعه اسلامی بر پایه ولایت و امامت مکتب اهل بیت(ع)/ واگذاری مشاغل براساس شایسته سالاری/ مشورت به عنوان یک اصل اسلامی و انسانی/ لزوم توجه مدیران به کرامت دیگران/ قرار گرفتن تکلیف در کنار اختیار و مدیریت/ توانایی یکی از شروط اصلی پذیرش مسئولیت/ اشتغال یکی از مسائل مهم جامعه/ موفقیت بیشتر بخش خصوصی از دولتی به دلیل دلسوزی بیشتر/ توجه به خلاقیت و ابتکار/ لزوم استفاده از تجربه و همکاری دیگران در انجام کارها/ اصلاح فرهنگ بشریت، رسالت اصلی اسلام/ انقلاب اسلامی ایران، انقلابی فرهنگی/ آزادی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به عنوان ارزش‌های مهم فرهنگی/ انسان معجونی از استعدادهای بی‌پایان/ ایجاد محیط سالم یکی از ضروری‌ترین کارهای ایجاد جامعه اسلامی/ تأمین نیازهای ضروری افراد جامعه/ توجه به مساوات و رقابت در فعالیت‌ها/ گسترش روحیه وفاداری و میهن‌دوستی/ قانون‌گریزی، کاری ضد ارزش و مخل تکامل و پیشرفت/ توجه به محیط زیست سالم به عنوان یک ارزش دینی/ توجه به توازن منطقه‌ای در چشم‌انداز/ عزت‌مندی، غرور ملی و دینی از ارزشهای ضروری جامعه اسلامی/ ایران الگوی کشورهای اسلامی در منطقه جهان/ نشاط ضامن موفقیت و افسردگی عامل شکست/ تعامل منطقی انقلاب اسلامی با همه دنیا/ توجه به نوآوری و آفرینش در چشم‌انداز خطبه دوم: امام صادق(ع) مفسر مکتب ناب اسلام/ وجود دو مسأله مهم در دوران زندگی امام صادق(ع): انحرافات فکری، انحرافات سیاسی و مدیریتی/ جهاد فکری، اولویت اول امام صادق(ع) در مبارزه/ انحراف معارف و اصولی اسلامی در دوران بنی‌امیه/ تحریف حقایق اسلامی در دوره اموی/ بازگشت حقایق تحریف شده به اصل خود/ جهاد فقهی امام صادق(ع) ادامه و تکامل فعالیتهای امام سجاد(ع) و امام باقر(ع)/ فعالیت چشمگیر امام صادق(ع) در دوران 23 ساله امامت/ مجهول ماندن عمر پربار 65 ساله امام صادق(ع)/ تلاش عباسی‌ها برای انزوای اهل بیت(ع)/ مظلومیت تاریخی امام صادق(ع)/ همت و تلاش امام صادق(ع) برای اصلاح فکری جامعه اسلامی/ شهدای گمنام مظلومان تاریخ بشریت/ گمنامی شهدا عاملی برای نزدیکی بیشتر آنها به خدا/ شهدا سرمایه‌های عزت و افتخار ملت ایران/ بسیج الهامی از سوی خدا بر قلب مبارک امام (ره)/ فلسفه تشکیل بسیج خدمت به جامعه و دفاع از اسلام و انقلاب اسلامی/ جاودانگی بسیج با انجام خدمات ارزنده در دفاع مقدس/ حضور همه جانبه بسیج در صحنه‌های مختلف انقلاب/ سفارش به حفظ اصالت‌های بسیج و بسیجیان/ شهید قدوسی و شهید مدرس از بزرگمردان تاریخ اسلام و ایران/ میرزاکوچک‌خان شهید راه شکستن طلسم استبداد و جهاد/ احترام به ساحت مقدس همه شهدا/ گرامیداشت یاد و خاطره مجاهدات نیروی دریایی/ خلیج فارس نقطه حیاتی جمهوری اسلامی در دوران جنگ تحمیلی/ حماسه بزرگ نیروی دریایی در دفاع مقدس/ عملیات مروارید خلیج فارس ضربه‌ای سنگین بر ارتش عراق/ تقدیر از جانفشانی نیروی دریایی/ زندگی بیماران کلیوی، سخت‌ترین نوع زندگی/ توصیه برای کمک به بیماران کلیوی/ تصمیم دولت هاشمی برای پرداخت یک میلیون به اهداءکنندگان کلیه/ رنج و مشقت فراوان بیماران دیالیزی و کمبود امکانات/ اشاره به مسائل انرژی هسته‌ای/ استفاده از تدبیر در مذاکرات هسته‌ای/ هشدار به کشورهای اروپا و آمریکا برای پرهیز از ماجراجویی در مسأله هسته‌ای/ آمادگی ایران برای همکاری و اعتمادسازی/ اشاره به مسائل سوریه، لبنان و عراق/ حضور طولانی مدت اشغالگران، عاملی برای ناامنی عراق/ ایجاد شرایط ویژه در منطقه به خاطر حضور آمریکا/ فاجعه و مصیبت برای مردم فلسطین نتیجه حرکتهای استعماری آمریکا/ بحران در داخل دولت اسراییل/ نگرانی از حوادث منطقه/ شورشهای فرانسه، دلیلی بر تبعیض و بی‌عدالتی/ حضور مردم در صحنه، عامل اصلی حفظ انقلاب از خطرها

خطبه اول:

بسم الله‌الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین، والصلواه والسلام علی رسول الله و علی ‌ائمه ‌المعصومین.

اوصیکم عبادالله به تقوی الله

فانه من یتق الله یکفر عنه سیئاته و یوذن له‌ اجرا.

خداوند امت اسلامی را همیشه به زیور «تقوا» مزین نگه دارد و به ما توفیق بدهد که بتوانیم بر سرمایه ‌اسلامی، آسمانی و انسانی «تقوا» بیفزائیم .

مستعمان ما فراموش نکرده‌اند که از مدتی پیش شروع کردم که بحث سند چشم‌انداز 20 ساله را توضیح بدهم. ولی دو سه خطبه فاصله شد. به خاطر ماه مبارک رمضان، روز قدس و چند مناسبت دیگر، آن ترتیب بحث قطع شد و امروز ادامه می‌دهیم.

در چند خطبه‌ای که درباره سند چشم‌انداز حرف زدم، روند شکل‌گیری این سند مهم راتوضیح دادم و محورهای اصلی، امکانات، موانع و محور مهم انسانی این سند را گفتم. این سند به ‌اندازه‌ای مهم است که فکر می‌کنم باید راهکارهایی در نظر گرفت تا‌ آحاد جامعه ما با این سند که بناست سرنوشت آینده کشور را به عهده بگیرد، آشنا شوند. اگر نظری و پیشنهادی دارند، ارائه و اگر نقدی دارند، مطرح کنند. چون 20 سال را پوشش می دهد و بعد از 20 سال، کشور باید از دستاورد این سند استفاده کند.

نسل نو و جوان، مهمترین بخش بهره‌گیر و مدیران فعلی و مردم در صحنه ‌امروز مجریان این سند هستند. چند بخش مهم است که‌ البته نمی‌توان توضیحات‌ زیادی داد. در این خطبه به طور مختصر چند بخش را برجسته می‌کنم و انتظار دارم که نویسندگان، خطبـا و اهل تفکـر و تحقیـق، به خصوص معلمان در جامعه بیشتر فعال شوند.

در خطبه‌ امروز مبانی ارزشی این سند چشم‌انداز را عرض می‌کنم. یعنی وقتی طراحان به فکر تدوین سند افتاده‌اند، اول بررسی کردند ‌ارزش‌هایی که دنبال آن هستند، چیسـت و به چه ‌ارزش‌هایی باید تکیه کرد و چه ‌ارزش‌هایی ضـرورت دارد که در دوران اجرای این سنـد تقویت و حفاظت شود و یا به وجود بیایـد؟ این، بخش مهم کار ماسـت. مدت ‌زیادی انسان‌های زیادی وقـت صرف کردند که با استنـاد به منابع فکری، به خصوص منابع الهی، انسانی و قرآنی این ارزش‌هـا را مشخص کنند و سنـد در بستر ‌این ارزش‌ها شکـل بگیـرد.

چون این ارزش‌ها خیلی زیاد است، فقط می‌توانم فهرستش را برای شما بخوانم و شرح ارزش‌ها را دیگران خواهند داد. البته خیلی از ارزش‌ها برای همه روشن است. ولی هر یک از این چیرهایی که ‌عرض می‌کنم، شرح و مستنداتی دارد، آیات، روایات، تحقیقات، نظرات بزرگان و چیزهای زیادی هست که پشتوانه و عقبه‌ این اسناد است.

نقطه کانون و اصلی ارزشی که در نظر گرفتیم، انسان است که با دو ویژگـی در نظر گرفته شـده‌ اسـت.

انسان مؤمن و دانا، خداجوی، دانشجو و تحول پذیر. تعهد و تخصص دو بال پرواز انسان و وسیله تکامل و رشد انسان است و انسان بدون این دو بال نمی‌تواند تکامل یابد و به خدا برسد. حتی در مسائل مادی هم نمی‌تواند جای درستی برای خود بدست بیاورد. این قانون است.

من ارزش‌ها را عددی عرض می‌کنم تا در ذهن‌ها بماند:

1- خداجویی که با ایمان و اعتقاد راسخ بدست می‌آید.

2- دانش، خلاقیت و تحول‌پذیری.

تفاوت اساسی انسان با سایر مخلوقات، ظرفیت بالای تحول‌پذیری، انتخاب و دانش، یعنی جنبه خدایی است. یعنی آن چیزی که‌ از صفات خداوند بوده، خداوند به ‌انسان عطا فرموده که‌ این نقطه ‌ارتباط را بسیار قوی می‌کند.

3- توسعه‌پذیری و روحیه پیشرفت که ارزش والایی در انسان‌هاست. انسان‌هایی که به عقب‌گرد، جمود، وازدگی و واپسگرایی تن می‌دهند، یکی از ارزش‌های مهم انسانی و اسلامی را از دست می‌دهند. البته‌ این توسعه برحق و تکلیف است. یعنی هر فردی از جامعه به عنوان حق، استحقاق توسعه را دارد. انسان، دارای دو بُعد جمعی و فردی است. هر انسانی باید هم حق خود را در همکاری با دیگران ببیند و تکلیف برایش پیش می‌آید. یعنی ما باید هم از توسعه برخوردار باشیم وهم باید به توسعه‌انسانی دیگران و جامعه کمک کنیم.

4- ارزش جامع نگری دنیوی و اخروی. امت ما امت مادی نیست و همه هستی را در مادیات و عمر کوتاه دنیا خلاصه نمی‌کند.امت ما با الهام از ادیان آسمانی، به خصوص اسلام و قرآن، افق بی‌نهایت را در زندگی بشر می بیند.یعنی بشری که خلق شد، دیگر هست. می‌میرد، اما فانی نمی‌شود و می‌ماند. آخرت پایان ندارد. جاویدان است.انسان هست و خواهد بود.

این تفکر، بسیار مهم و زیربنایی است و ارزش والایی دارد که خیلی از کارها باید با این تطبیق کند. ما به دنیا به عنوان قطعه‌ای از مسیر اهمیت می‌دهیم. مخصوصاً قطعاتی که پشت سرداریم، انسان در عوالم سابق، در رحم مادر و وقتی در موجودات قبل از این حالت تکوین داشته و به تدریج به‌اینجا رسیده، عوالمی را گذرانده‌ است. یک قطعه‌ از این عالم این دوره، حیات دنیوی است که ما داریم، چون در این قطعه به کمال و بلوغ می‌رسیم، تکلیف و رشد در اینجا شکل دیگری پیدا می‌کند. ولی همه‌ اینها مقدمه‌ است برای اینکه به یک زندگی جاویدان و اخروی و بی‌پایان برسیم که همه این موارد در تکوین این سند منظور شده است.

به هر حال، حیات طیبه‌ای که ما از آن صحبت می‌کنیم، از بینش جامع دنیا و آخرت است. اگر کسی فکر کند حیات طیبه دنیوی برایش کافی است، اشتباه می‌کند.اگر کسی فکر می‌کند، بدون حیات طیبه دنیوی می‌توان به آخرت مطلوب رسید، این هم اشتباه می‌کند. این سیری است که باید همه حلقه‌های این زنجیره‌ با هم تداوم یابد و با هم دیده شود.

5- عزت و کرامت انسانی، در این سند متوجه بوده‌ایم چیزی از عزت و کرامت انسانی کم نشود. انسانی که خداوند با تعبیر «ولقد کرمنا بنی آدم» او را ستایش می‌کند و وقتی ‌او را می‌آفریند، به خود لقب «فتبارک الله‌ احسن الخالقین» می‌دهد، این سند برای حیات چنین انسانی است. لذا کرامت انسانی اهمیت بالایی در ارزش‌های مورد نظر و اتکا در چشم‌انداز دارد.

6- استفاده‌از دانش و فن خودی، ضمن اینکه تلاش برای جذب دانش و فنون دیگران‌یک اصل انسانی، عقلانی و اسلامی است.همه می‌دانید که پیغمبراکرم(ص) در هرجایی فنی را سراغ می‌گرفتند، برای دست آوردن آن فن، مأمور می‌گذاشتند. در جنگ خندق دفاع جانانه‌ای کردند. با استفاده‌ از یک فن نظامی دفاعی ایرانی‌ها پیش بردند و از روم فن ساخت منجنیق در جنگ را بهره‌گرفتند و به مسلمانان گفتند: حتی اگر دانشی را در چین پیدا کردید- چین آن موقع از طرف شرق آخر دنیا به حساب می‌آمد،- بروید بیاورید. معلوم است در چین دنبال علوم الهی نبودند و دنبال همین علوم و فنون بشری بودند.

بنابراین این روحیه ارزش است که‌ انسان برای تحصیل دانش و فن با تکیه بردستاوردهای خودی، از دستاوردهای دیگران هم بهره بگیرد.

7- تخلق و اخلاق اسلامی، البته در حوزه‌های خاص ارزش‌ها را جدا کردیم. اینها ارزش‌های عمومی و در همه صحنه‌هاست. ارزش‌هایی داریم که در بخش‌های خاص اقتصادی، فرهنگی و مدیریتی است که فهرستشان را خدمتتان عرض می‌کنم. اینها در بخش عمومی است. تخلق به ‌اخلاق اسلامی مثل اخلاص، توکل، صداقت، امانت، محبت، خیرخواهی، امید، شکر، خشوع، خضوع، صبر، تواضع، خشیت، شجاعت، سخاوت، مقاومت و خیلی چیزهای‌ دیگر. این‌هم جزو ارزش‌هایی است که در این مسئله روی آن تکیه شده و در جاهایی که بعد فرهنگی پیدا می‌کند، ناظر به ‌اینهاست.

8- مشارکت، روحیه همکاری و مشارکت در امور

9- پذیرش بی‌پایان بودن توسعه ‌انسانی. یعنی بپذیریم که هیچ وقت تکامل ما تمام نمی‌شود. چون ما به طرف خدا حرکت می کنیم. راه کمال به طرف خداست و خداوند بی‌نهایت و راه ما هم بی‌نهایت است. هر مقدار بتوانیم، فرد یا جامعه را متکامل کنیم، هنوز تا خدا فاصله‌ای بی نهایت دارد. لذا این روحیه باید در انسان باشد که فکر نکند آنجا سقف کار است و تمام می‌شود.

10- عدالت‌خواهی، اگر کسی بخواهد گرفتار تبعیض، انحصار، زورگویی، تجاوز و حق‌کشی
باشد- چه فرد و چه جامعه‌- این ضدارزش است. کسانی که می‌توانند بپذیرند که حق هرکس باید به او برسد، می‌توانند ارزشمند باشند و این ارزش از پایه‌های کار این سند است.

 11- اعتدال، چون ‌افراط و تفریط دو خطر بزرگ جامعه ‌است و حرکت در مسیر وسط همان‌چیزی است که حضرت‌علی(ع) از ما خواسته که‌ اهل بهشت از معتدل‌ها هستند و ما باید در آن مسیر حرکت کنیم.

این یازده ارزش را که عرض کردم، ارزش عمومی است .یعنی در همه صحنه‌ها و همه بخش‌ها باید روی آن حساب باز شود. اما در حوزه خاص هم مواردی داریم:

یکی اقتصاد است که در ارزش‌های ذیل در این سند مد نظر است:

1- مالکیت فردی و جمعی که انسان‌ها و دولت‌ها و مجموعه‌ها، حق مالکیت دارند. چون در بعضی از مکاتب دنیا، حق مالکیت فردی محدود می‌شود. اینجا در همان حدودی است که ‌اسلام تعیین کرد. البته ‌این فصل طولانی است و باید روی آن بحث شود.

2- دوری از رباست که به معنای عمومی یعنی سودآوری‌های نادرست و ظالمانه و غلط که باعث انحراف اقتصاد از مسیر خود می‌شود، البته مورد مشخص آن فعلاً رباست. مجموعه‌ای از معاملات است که در کتب فقهی مشخص شده و آنها هم باید در اینجا دیده شوند.

3- توزیع عادلانه ثروت است که هر کس وقتی کاری انجام داده، حقی دارد، حقوق هم مشخص شده و باید حقش داده شود. هرحقی به ناحق داده یا از کسی گرفته شود، ضد ارزش و دراین سند مطرود است.

4- ارزش کار و تولید، یعنی انسان بداند که کار کردن و تولید کردن ارزش است. خلق ثروت در بین امت اسلامی از مسیرهای حقوقی و شرعی ارزش است.

5- اصل «لاضرر» یعنی در فعالیت‌های اقتصادی حق اضرار به دیگران وجود ندارد.

6- نظارت همگانی. «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته»

7- مشارکت و تعاون که تعاونی‌ها یکی از مصادیق دیگر مشارکت‌ها هستند.

8- رقابت‌پذیری، رقابت سالم در فضای اقتصادی که باید خالی از تحکم‌ها، امتیازها و رانت‌ها در جامعه به وجود بیاید.چون رانت‌ها و امتیازات نامشروع و استفاده‌از ابزار نامشروع به رقابت آسیب می‌رسانند.

این ‌هشت مورد مربوط به فضای اقتصادی است و چند ارزش هم در فضای مدیریتی است:

1- ولایت‌ و امامت. جامعه ‌اسلامی ما برپایه ولایت و امامت مکتب اهل‌ بیت(ع) پایه‌گذاری شده و در همه شئون زندگی است. هر کس مسئولیت و اختیاری در جامعه ‌اسلامی دارد، شاخه‌ای از ولایت را در اختیاردارد. از ولایت بالاتر امام معصوم است و همینطور که پائین می‌آییم، در هر سمتی که مدیری کار می‌کند، شاخه و رشته‌ای از ولایت را دارد که مثل بند تسبیح، در دانه‌های تسبیح جریان دارد.

2- شایسته‌سالاری، شغلی که‌ انسان انتخاب می‌کند و یا به‌او واگذار می‌شود، باید شایستگی آن را داشته باشد.

3- شورا، اصل مشورت یک اصل اسلامی و انسانی است که قرآن در ستایش خوبان دنیا می‌گوید «امرهم شورا بینهم»

4- کرامت انسان‌ها در مدیریت، کرامت انسان‌ها را در ارزش‌های عالم آوردیم و اینجا اهمیت دارد. چون هر مدیری باید توجه کند که ‌انسان‌هایی که کارشان به‌او مربوط می‌شود، کریمند و مثل او کرامت دارند و مبادا فکر بکند در حدی قرار گرفته که حق دارد کرامت دیگران را ندیده بگیرد.

5- تکلیف و اختیار، اگر اختیار، امتیاز، حق اعمال‌نظر و اعمال مدیریت داریم، در کنارش تکلیف داریم. هیچ مدیری نیست که ‌اختیار داشته، اما تکالیف مشخص نداشته باشد. هر مقداری که به تکلیفش عمل نکند، حق مدیریتش ضایع می‌شود و از حقش سوء استفاده کرده و گناه ‌است.

6- توانایی، کسی که در مدیریت توانایی ندارد، نباید مسئولیت بپذیرد و کسی که می‌خواهد مسئولیت بدهد، نمی‌تواند به کسی که توانایی ندارد، مسئولیت واگذار کند.

7- کارآفرینی، چون اشتغال برای جامعه ‌از نان شب واجب‌تر است و این از وظایف مدیران کشور است.

8- دلسوزی، یکی از دلایل اینکه بخش خصوصی معمولاً موفق‌تر از بخش‌های عمومی و دولتی است، این است که صاحبان بخش خصوصی برای کار خودشان دلسوزی دارند. این دلسوزی باید در مراتب بالاتر مدیریتی بیشتر باشد. چون تکلیف بالاتر انسانی دارد و باید در مدیریت‌های بخش عمومی وجود داشته باشد.

9- خلاقیت داشته و صاحب ابتکار باشد. جامد و متحجر نباشد و دائماً فکر کند راهکارهای جدید را در اختیار بگذارد.

10- نهایتاً تواضع و همکاری در مدیریت نقش بسیار بالایی دارد. چون  اگر انسان بخواهد به عنوان یک جزیره مستقل در اقیانوس جامعه حرکت کند، بسیار ضعیف عمل می‌کند و اگر تواضع وجود داشته باشد، می‌تواند کارش را بهتر انجام بدهد. خیلی از ارزش‌ها را دیدیم و ریز کردیم، اما من دارم اصولش را عرض می کنم.

اما ارزش‌های فرهنگی، چون انقلاب، انقلاب فرهنگی است و اسلام، رسالت اصلی خود را اصلاح فرهنگ بشریت قرار داده و بسیاری از کارهای فنی و عملیاتی را به عهده‌ ابتکار خود انسان‌ها می‌گذارد. لذا روی مسائل فرهنگی در بند بند این سند توجه شده ‌است که من چند مورد از ارزش‌ها را عرض می‌کنم:

1- روحیه ‌استقلال سیاسی، اجتماعی و فرهنگی از ارزش‌های فرهنگی است که ‌انسان باید داشته باشد.

2- آزادی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و توأم با مسئولیت از ارزش‌های مهم فرهنگی است. اگر در هر آزادی احساس مسئولیت نباشد، خطرات و بی‌بندوباری دنبالش می‌آید. آزادی انتخاب شغل یک مسئله بسیار جدّی برای جامعه است که ‌انسان بتواند با شوق، میل، رغبت و با عشق کارش را انجام بدهد و تحمیلی نباشد.

3- رشد و شکوفایی استعدادها، انسان معجونی از استعدادهاست. تمام وجود انسان پر از استعدادهای بی‌پایان است. لذا تفکر شکوفایی و رشد استعداد از ارزش‌های مبنایی ما بوده ‌است.

4- محیط سالم، چون اگر فضای جامعه آلوده ومسموم باشد، نمی‌توانیم در آنجا افراد یا برنامه‌های ‌سالم داشته باشیم. این است که فضای‌ سالم را جزو ضروری‌ترین کارهای ایجاد جامعه تراز اسلامی در نتیجه چشم‌انداز دیده‌ایم.

5- تأمین نیازهای ضروری انسان‌های محتاج، گرفتار و کسانی که مجبورند برای نیازهای ضروریشان به در و دیوار بزنند، نمی‌توانند بخش اساسی انسانی چنین اجتماعی را تشکیل بدهند. لذا جزو ضرورت‌ها و ارزش‌هاست.

6- تأمین اجتماعی که فرعی از همان اصل تأمین نیازهای ضروری است که هر خانواده و انسانی دارد.

7- شرایط مساوی برای تلاش‌ها که عدالت اجتماعی در این بخش است.

8- رقابت‌پذیری در امور اقتصادی و عمومی. اما رقابت در صحنه‌ای که تبعیض وجود دارد، می‌تواند خیلی مضر باشد. اگر در جایی که تحصیل کردند، انتخاب شغل و بسیاری از چیزهای دیگر، تبعیض باشد و افراد مجبور باشند به راهی بروند که برایشان در برنامه ترسیم شده، این رقابت سالم نیست و نتیجه رقابت در اینجا ظلم است. لذا شرایط مساوی در جامعه ترازی که سند چشم‌انداز به عنوان حیات طیبه برای بشریت طراحی می‌کند، ضرورت دارد.

9- احساس وظیفه در برابر حفظ نظام و میهن. اگر انسان روحیه وفاداری و حفاظت از وطن، دین و انقلابش نداشته باشد، نمی‌تواند شهروند خوبی در جامعه تراز سند چشم‌انداز باشد و باید احساس وظیفه کند.

10- احترام به قانون و نظم. روحیه قانون‌گریزی و نظم‌گریزی از کارهای ضد ارزشی و مخل تکامل و پیشرفت است.

11- توجه به محیط زیست، دولت و مردم باید فضای زندگی را سالم نگه دارند. آلوده کردن، مسموم کردن، مضر کردن و نابود کردن عوامل ضروریات حیات انسانی در محیط از ضدارزشهای غیر قابل بخشش است.

12- توازن منطقه‌ای که در عدالت اجتماعی گنجانده شد و اینجا هم روی آن تأکید شده است. در بخش اقتصادی هم تأکید شده است. باید در جغرافیای کشور آنجایی که مسئولیت داریم، یکی باشیم و باید با برنامه‌های آمایش سرزمینی توازن منطقه‌ای را به طوری‌که حق هیچ منطقه‌ای ضایع نشود، در برنامه‌ها مدنظر داشته باشیم.

13- عزت‌مندی و غرور ملی و دینی از ارزش‌های فوق‌العاده ضروری برای جامعه‌ای است که می‌خواهد جامعه ‌الگو و الهام‌بخش باشد. در سند چشم‌انداز ضمن توجه به ترفیعات مادی و معنوی، تأکید کردیم که جامعه‌ و امت الگوی اسلامی باید الهام‌بخش باشد. یعنی بتواند برای دیگران الگو باشد. انسان‌هایی که‌ از اینها خالی باشند، نمی‌توانند الگو باشند. اگر بی‌توجه باشند، منفی تلقی می‌شوند. ما می‌خواهیم مروج اسلام و پیام آسمانی باشیم. اگر اینها را نداشته باشیم، امکان ندارد.

14- نشاط کاری در انجام وظیفه، البته‌ این در قیدی که قبلاً ذکر کردیم، یعنی انتخاب شغل و شرایطی که آوردیم، به وجود می‌آید. ولی به هر حال یک ارزش است. انسان‌های بی‌نشاط در کارشان ناموفقند و جامعه‌ای که متکی به ‌انسان‌های بی‌نشاط باشد، ‌افسرده‌ و جامعه ‌افسرده، شکست خورده‌ است و از پیش باید شکست خورده به حساب بیاید.

15- تعامل عادلانه و منطقی با جهان. اسلام و انقلاب نیامدند که سر جنگ با همه دنیا داشته باشند. آمدند که تعامل منطقی کند و منطق در تبلیغ اسلامی مهمترین نقطه‌ است. «فبشر عبادالذین یستمعون القول و یتبعون احسنه» لذا باید در تعامل با دنیا در همه مسائل منطقی عمل کنیم، اما جدّی، مستدل و قاطع.

16- مولد و نوآور، اینجا هم روی نوآوری که در شرایط عمومی آمده، تکیه شده ‌است.

17- آفرینش، یعنی انسان از لحاظ فرهنگی رقابت‌پذیر باشد.

این مواردی که عرض کردم، در ارزش‌های عمومی و بخشی است. بعضی‌ها هم به خاطر اهمیت در بخش و عموم تداخل دارند. با اتکا به ارزش‌ها سراغ مبانی نظری چشم‌انداز رفتیم که ‌انشاءالله در خطبه بعدی مبانی نظری چشم‌انداز را با اتکا به ‌ارزش‌ها خدمتتان عرض می‌کنم.

بسم الله الرحمن الرحیم

انا اعطیناک الکوثر/ فصلّ لربک و انحر/ انّ شانئک هوالابتر.*

 

* سوره مبارکه کوثر

خطبه دوم:

بسم الله‌الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین والصلوه والسلام علی رسول الله و علی علی امیرالمومنین و علی صدیقه‌الطاهره و سبطی الرحمه و علی ابن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی ابن موسی و محمد بن علی و علی ابن محمد والحسن بن علی و خلف الهادی المهدی صلوات علیهم اجمعین.

اوصیکم عبادالله و نفسی به تقوی الله.

در خطبه دوم چند مناسبت را مطرح می‌کنم.

اول شهادت امام صادق(ع)(1) است که توسعه‌دهنده، توضیح‌گر و مفسر مکتب اسلام ناب، یعنی مکتب اهل‌بیت(ع) هستند. بسیاری از آن مواردی که از منابع دینی در اختیار داریم، به مکتب ایشان برمی‌گردد. امام صادق(ع) در دوره عجیبی زندگی می‌کردند و دو مسئله مهم در زمان ایشان وجود داشت:

یکی انحرافات فکری که بعد از پیغمبر(ص) پیش آمده بود. دوم انحرافات سیاسی و مدیریتی که در نظام اسلامی وجود داشت. هم برای اصلاح مدیریتی کشور که روشن است مکتب اهل بیت(ع) چه می‌خواهد و هم برای اصلاح انحرافات فکری که بسیار خطرناک بود، تلاش می‌کردند و شاید برای امام صادق(ع) در اولویت قرار گرفته بودند. امام صادق(ع) برای گرفتن قدرت به میدان جهاد مسلحانه نیامدند.

اولویت ایشان جهاد فکری بود. روزگار بسیار بدی شده بود.در دوران بنی امیه بسیاری از معارف، متون و اصول اسلامی منحرف شده بودند. اینکه خلفای اموی چه می‌خواستند، روشن بود. اشکال از جای دیگری پیش آمده بود. در این شرایط استبدادی و پرخفقانی که‌ افرادی مثل حجاج حاکم بودند، بخصوص هرچه که‌ از حوزه مرکزی دور می‌شدیم، فرماندهان اموی در حوزه‌های فرعی واقعاً خدایی می‌کردند. در آن فضـای استبدادی بسیاری از اهل نظر و اهل فکر، علما، محدثین، رباط و تحلیل‌گرها هم حقـایق اسلامی را به نفع حکومت جبـار امـوی تحـریف کرده بودند. این بدترین جنایت بود.

 

آدم وقتی تاریخ اسلام را از این بعد نگاه می‌کند و می‌بیند علمای درباری آن زمان با محتویات اسلام چه کردند، حقیقتاً تعجب می‌کند که چگونه این حقایق به تدریج برگشت و در تاریخ ماند. این فصل مهمی است که فقط به همین عنوانش اکتفا می‌کنم.

امام صادق(ع) با صحبت‌هایشان کار کردند. البته وارث زحماتی بودند که حضرت سجاد(ع) و امام باقر(ع) بعد از حادثه عاشورا کشیده و شاگردانی تربیت کرده بودند. کار امام صادق(ع) اوج کارهای آنها بود و بسیاری از حقایق را روشن کردند. بخصوص که در آن زمان مراکز اسلامی پر از متفکران غیر اسلامی بود که‌ از کشورهای دیگر مثل چین، هند، روم، ایران، مصر و از جاهای دیگر آمده بودند و تفکرات و مکتب‌های مختلف با ترجمه متون مختلف، فضای فکری و فرهنگی جامعه را گرفته بودند. امام صادق(ع) با مکتب و شاگردان خودشان در این مدت نسبتاً طولانی کار کردند. چون دوره ‌امامتشان حدود 33 سال است.

ایشان قبل از امامت منزوی نبودند و در کنار پدرشان کار می‌کردند. 65 سال عمر حضرت صادق(ع) -غیر از چند سال کودکی- صرف کارهای فرهنگی و مبارزه با انحرافات بود و مجموعه‌اش منابع عظیمی است که در اختیار ماست.

نکته قابل تأسف این است که تاریخ زندگی پر بار 65 ساله‌ امام صادق(ع) مجهول است. کلمات امام صادق(ع) را زیاد داریم، اما اگر در این 65 سال روزی چند حادثه و قضیه را در بیاورید، باید یک دایره‌المعارف شود. علتش هم این بوده‌ که آن موقع کسانی که تاریخ نوشته‌اند، بی‌توجه بودند. در زمان اموی‌ها که‌ انتظاری نبود و در زمان عباسی‌ها هم سعی کردند اهل بیت(ع) را منزوی کنند و از تاریخ آنها چیزی ننویسند. تاریخ مهمی که در دوره عباسی‌ها نوشته شده، گاهی مسایل بسیار مهم را در یک سطر یا نیم سطر آورده و گاهی هم نیاورده‌ و این ظلم بزرگی به تاریخ اسلام است. پیدا کردن این تاریخ هم برای ما آسان نیست. چیزهای زیادی بوده که گُم شده است. اصلاً نوشته نشده و سینه به سینه و زبان به زبان، چیزهایی گفته‌اند.

به هر حال مظلومیت امام صادق(ع) در زمان خودشان نبوده، در تاریخ هم مظلوم هستند. همین امامی را که همه همتشان اصلاح جامعه‌ اسلامی از لحاظ فکری بوده، تحمل نکرده‌اند و شهیدشان کردند و با پاشیدن مکتب امام صادق(ع) بدترین جنایت را کردند که ‌این از اولین کارهای زشت خلفای عباسی بود.

مناسبت‌های دیگر ما یکی شهدا هستند که‌ امروز 110 شهید را تشییع جنازه می‌کنیم.‌ اینها از مظلومترین انسان‌ها و حتی مظلومترین شهدای ما هستند. امروز که بقایای وجود و جسمشان به خاک سپرده می‌شود، باز گمنام به خاک سپرده می‌شوند. گمنامی برای اینها عامل سازنده‌ای  است که‌ اینها را پیش خداوند مشهورتر و به خداوند نزدیکتر می‌کند. به خانواده‌های اینها که در این مدت طولانی صبر کردند، تسلیت می‌گوییم. مظلومترین خانواده‌های شهدا، خانواده‌های شهدای مفقود هستند که سالهاست فقط با اسم فرزندان و عزیزانشان دلخوش کرده‌اند و حال خبر شهادتشان را شنیده‌اند و خیلی‌ها هم هنوز نشنیده‌اند ومفقود هستند.به هرحال ما به خانواده‌های آنها و به ‌امت اسلامی عرض تسلیت می‌کنیم و امیدواریم هیـچ‌وقت امت اسلامی ما این سرمایه‌های عظیم عزت و افتخار خود را فراموش نکند و روز به روز اینها مشعشع‌تر باشند.

مناسبت دیگر ما هفته بسیج(2) است. بسیج را همه می‌شناسند. این از الهام‌هایی بود که خداوند به قلب مبارک امام راحل فرمودند.امام کمتر از 10 ماه بعد از پیروزی انقلاب فرمان تأسیس بسیج را دادند. آن روز جنگ نبود که کسی فکر کند امــام برای جنگ مردم را بسیج کردند. تفکر بسیج و آوردن نیروهای صالح به میدان و متشکل کردن آنها برای خدمت به جامعه و دفاع از اسلام و انقلاب و مبانی دین و میهن، کاری بود که ‌امام آن را فلسفه تشکیل بسیج معرفی کردند. با حرف‌هایی که‌امام درباره ‌ارزش بسیج زدند، وظایف بسیج روشن است و هر کس بخواهد، می‌تواند بفهمد. خدماتی که بسیج، بخصوص در جنگ انجام داد، این نهاد را جاویدان کرد. می‌دانیم که‌اگر آن روز بسیج نبود، انقلاب شکست می‌خورد. آن روز بسیج نقش درجه ‌اول را در دفاع از انقلاب و میهن به عهده‌گرفت و با انبوه شهدا، جانبازان، اسرا، آزادگان و مفقودان هزینه زیادی دارد. در سازندگی نقش قابل توجهی را به عهده ‌گرفت و امروز هم در همه صحنه‌ها حضور دارند.

انشاءالله مسئولان بسیج سعی کنند این سرمایه که مال اسلام، انقلاب و همه‌ ایران است، با همان اصالت حفظ کنند و بگذارند نسل‌های آینده هم از اینها به خوبی استفاده کنند و جامعه ما همیشه بسیج را مقدس و در خدمت انقلاب بداند.

شهدای دیگری که ‌این هفته ‌اسمشان را می‌توانیم ببریم، شهید قدوسی،(3) عالم و محقق و دانشمند و قاضی گرانبها و قبل از ایشان شهید مدرس(4) است که ‌از بزرگمردان تاریخ اسلام و ایران هستند و آثارشان حقیقتاً برای تاریخ معاصر سازنده بود.

شهید واحدی(5) که در خلق ادبیات مجاهدت در دوران معاصر در جمع فدائیان اسلام صاحب آثار گرانبها و الهام‌بخش بود.

شهید میرزا کوچک خان جنگلی(6) که آن روز برای شکستن طلسم استبداد و پیدا کردن راه جهاد با آن استبداد و اشغال بسیار بسیار ارزنده بود. ما برای همه‌این شهدا از خداوند رحمت می خواهیم و مراتب احترام خودمان را نسبت به ساحت مقدس اینها ابراز می‌کنیم.

مناسبت دیگر ما روز نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران(7) است که‌ از افتخارات بزرگ تاریخ انقلاب ما هستند. یکی از مهمترین کارهای دریادلان نیروی دریایی غیر از کارهای همیشگی و امـروز و انشاءالله آینده‌شان، عملیـات مرواریـد بود که به خاطر آن، نام روز نیـروی دریـایی برای اینها انتخاب شده و هر سال یاد می‌کنیم.

من به عنوان سخنگوی‌ شورای عالی دفاع در آن زمان و بعداً فرمانده جنگ، عرض می کنم که نقش نیروی دریایی در جنگ بسیار با اهمیت است. نمی‌خواهم نقش دیگران را کم کنم. نیروی هوایی و نیروی زمینی سپاه و ارتش فداکاری کردند. اما نیروی دریایی ارتش در آن زمان کارهای بزرگی کرد. اگر خلیج‌فارس را در اختیار نمی‌داشتیم، شکست ما قطعی بود.چون همه ثروت ما در آنجا، راه نفس کشیدن ما از دریا و جنوب بود. ما با داشتن خلیج‌فارس و تنگه هرمز قدرت بزرگی داشتیم که سهم زیادی را باید به نیروی دریایی بدهیم. نیروی دریایی در آن عملیاتی که در پنجم آذر سال 1359 انجام داد، برای همیشه دریا را از تصرف عراق نجات داد.عراق نیروی دریایی قابل توجهی داشت و می‌خواست آن را با خرید رزم ناوهای پیچیده‌از ایتالیا به قیمت دو میلیارد دلار تقویت کند.

نزدیک بود وارد منطقه شوند که اگر وارد می‌شدند، کار ما بسیار دشوار می‌شد. عملیات مروارید علاوه برانهدام سکوهای نفتی عراق که دیگر تا آخر جنگ و تا این اواخر آنها را از صدور نفت از این طرف محروم کرد، از فضای دریا بیرون انداخت و در منطقه ام‌القصر محبوسشان کرد که تا این اواخر بودند و گاهی فقط چند قایق دریایی می‌فرستادند. نیروی دریایی عراق منهدم و این باعث شد که ما تا آخر جنگ توانستیم از دریا استفاده کنیم. بعدها هم با بدرقه کاروان‌ها، البته با کمک نیروی هوایی زحمت‌های زیادی کشیدند. بعدها وقتی سپاه هم نیروی دریایی‌اش را تشکیل داد، جنبه‌های جدیدی وارد قدرت دریایی ما شد. به هر حال جزو افتخارات دوران دفاع مقدس است. من به عنوان یک ایرانی و مسلمان این توفیقات را به‌ آنها تبریک می‌گویم و تشکر می‌کنم. فکر می‌کنم که ملت و تاریخ ما، هیچ وقت جانفشانی‌های نیروی دریایی خود را فراموش نخواهد کرد.

یکی دیگر از مناسبت‌های ما هفته حمایت از بیماران کلیوی(8) است. یکی از سخت‌ترین نوع زندگی درجامعه ما، زندگی بیماران کلیوی است. چه آنهایی که دیالیزی هستند و چه آنهایی که پیوند کلیه می‌کنند و بعد باید خودشان را با داروها حفظ کنند. هم کارش دشوار و هم دردهایش خیلی ناراحت کننده‌ است. زندگی تلخ می‌شود. خانواده‌ای که یک بیمار کلیوی در آن باشد، دیگر آسایش ندارند. باید به این بیماران کمک کنیم و می‌توانیم کمک کنیم. یکی از راه‌هایش همین پیوند کلیه‌ است.

تصمیمی در دوران مسئولیت اجرایی گرفتیم که وقتی یادم می‌آید، خدا را شکر می‌کنم. تصمیم گرفتیم هر کس یک کلیه هدیه می‌کند، یک میلیون تومان دولت کمک کند. البته آن موقع برخی از پزشکان مخالف بودند و می‌گفتند: این هدیه باعث می‌شود که تجارتی شود. بگذارید مردم با اخلاص بدهند. ولی کم بود. آنهایی هم که کلیه هدیه می‌دادند، از فقرا بودند. فقیری که حاضر می‌شود کلیه‌اش را بفروشد و زندگی کند، باید چقدر به ‌این اهمیت بدهیم!! این واقعاً شریف‌ترین انسان است. اگردولت هدیه‌ای به‌این انسان‌ها بدهد، از چه کسی کم می‌شود؟ چه عیبی دارد؟ از آن به بعد به سرعت آمار هدیه کلیه بالا رفت. سالانه 1400 کلیه پیوند شد. امروز 11 هزار دیالیزی داریم. خداوند برای هیچ‌کس دیالیزی پیش نیاورد. ‌گاهی باید از محل خود راههای زیادی را برود تا به محل دیالیز برسد، هم دستگاه دیالیز کم است و هم مشکلات است. به هر حال باید دولت، مردم و افراد خیر سعی کنند که نگذارند انسان‌های دردمند بیماران کلیوی، خاص، سرطانی و تالاسمی زیاد رنج ببرند.

چند مسئله دیگر سیاسی و کشوری داریم که عرض می‌کنم. اولش مسئله هسته‌ای ماست. به نظر می‌رسد این بار در آژانس هسته‌ای یک نوع تعقل، دوراندیشی، مواظبت و پرهیز از ماجراجویی حاکم بود.البته هنوز جلسه تمام نشده‌، اما تا اینجایی که پیش آمده، به نظر می‌رسد رفتارها تعدیل شده است. تدبیر در مذاکره‌کنندگان ما و طرف‌های ما یک مقدار غلبه کرده است. ولی در بیانیه و مطالبی که جمع‌بندی شد، نکاتی هست که معلوم است، می‌خواهند جای پای مزاحمت را حفظ کنند. باز به آنها تذکر می‌دهم که از شاخ ‌ماجراجویی در این مسئله مهم بپرهیزند و به ‌این سمت نیایند و به سمت همکاری و بازرسی بروند. ما آماده‌ایم که همکاری کنیم تا هرگونه‌ابهام برطرف شود. ممکن است‌ زمان ببرد، این طور چیزها در دنیا معمولاً زمان برده‌ است. این‌طور نیست که یک روز، یک هفته و یک سال حل شود. با صبر و حوصله باید کار کنیم که منطقه و دنیا دچار تنش خطرناکی نشود. ما که زورگویی را تحمل نمی‌کنیم و به سود شما هم نیست که زورگویی کنید. انشاءالله که‌ این تعقل و عقلانیت که‌ آثارش را می‌بینید، در آینده باقی باشد.

مسایل عراق، سوریه و لبنان واقعاً مشکل‌زا شده است. جنایاتی که تروریست‌ها در عراق می‌کنند، از حوصله یک انسان بیرون است. چطور می‌شود که ‌انسان‌هایی در مسجد، نمازجمعه، نماز جماعت، در بین زوار و جمعیت‌هایی که چیزی جز مسایل دینی و اخلاقی ندارند، خودشان را منفجر کنند و این همه خرابی ببار بیاورند. اشغال عراق واقعاً طولانی شده و حضور این همه سرباز خارجی در کشوری مثل عراق مسئله ساز است. اسرائیل خطرناک شده‌است. تجاوزات اسرائیل به لبنان مسئله‌ساز شده است. فشار نامعقولی که بر کشور بزرگی مثل سوریه مسلمان و انقلابی وارد می‌شود، قابل تحمل نیست. در فلسطین دائماً فاجعه و مصیبت است. تمام اینها ناشی از یک تجاوز استعمـاری است که بیشتــر آمریکایی‌ها دنبالش هستند. سودی هم نبرده‌اند. چند سال است که دارند می‌جنگند. خودشان تلفات می‌دهند، هزینه می‌کنند، در داخل کشورشان مخالفینشان دائماً بیشتر می‌شوند. برای خود مشکلات درست می‌کنند. هم خودشان را و هم مردم دیگر را به رنج می‌اندازند. این خوی استعمـــاری است. بگذارند مردم منطقه خودشان مشکلات خود را حل کنند. اگر آنها خراب نکنند، کشورها خودشان مسائلشان را حل می‌کنند.

اسرائیل الان در داخل خود دچار بحران‌های شدیدی شده است. مجلس و دولتش منحل شده‌اند. شرایط رقابتی سختی در آنجا هست، آنها می‌خواهند با برون‌فکنی، مشکلات خودشان را به بیرون صادر کنند. ما از آنچه که در منطقه می‌گذرد، نگرانیم. فکر می‌کنیم عقلای دنیا باید وارد عمل شوند و سازمان ملل بیش از اینها وظیفه و مسئولیت دارد. نگذارند منطقه حساس خاورمیانه که مثل انبار باروت است، با یک کبریت آنچنان مشتعل شود که دیگر نتوان کاری کرد. انشاءالله عقلای دنیا جلوی چنین شرایطی را می‌گیرند.

شاید مسائلی که در اروپا و بخصوص بعد از شورش‌های فرانسه پیش آمد، آنها را یک مقدار عاقل کرد. فهمیدند این حوادث که برای جاهای دیگر می‌سازند، ممکن است مردم یاد بگیرند و برای خودشان هم پیش بیاید. کارهایی را به دیگران یاد می‌دهند که ‌انجام دهند و مردم آنها هم یاد می‌گیرند و این اتفاقات می‌افتد. به نظر می‌رسد علائم هشداردهنده در دنیا، در منطقه ما و در خود آمریکا - خداوند بعضی از هشدارها را با حوادث می‌دهد- فراوان شده است. امیدواریم درس بگیرند و اینجوری رفتار نکنند. (ابراز احساسات مردم: هاشمی! هاشمی! خدا نگهدار تو)

خداوند نگهدار شما مردم خوب باشد که توانستید با حضورتان در صحنه در این مدت طولانی ایران را از این‌گونه خطرها حفاظت کنید و انشاءالله باز هم با هوشیاری بتوانیم جلوی این خسارت‌هایی را که به جاهای دیگر وارد می‌شود، بگیریم.

بسم الله‌الرحمن الرحیم

والعصر/ ان الانسان لفی خسر/ الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات/

و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر*

 

* سوره مبارکه عصر

پی نوشت ها:

 

1- امام صادق(ع) در سن 31 سالگی پس از شهادت پدر بزرگوارشان به امامت رسید و زمان ولایت ایشان مقارن با حکومت بنی امیه و بنی عباس بود. در دوران امامت خود فرصت مناسبی برای گسترش فعالیت‌های فرهنگی و مذهبی نسبت به سایر امامان داشت و توانست شاگردان بسیاری را در علوم مختلف تربیت کند.

خلفای عباسی آزار و اذیت بسیاری را در سالهای آخر عمر بر امام صادق(ع) وارد کردند و حتی حاکم مدینه خانه ایشان را به آتش کشید که البته امام معصوم(ع) از این توطئه جان سالم به در برد. اما ترس و کینه عباسیان از محبوبیت امام صادق(ع) میان مردم روز به روز بیشتر می‌شد تا اینکه سرانجام منصور دوانیقی خلیفه بغداد در 25 شوال سال 148 هجری قمری با انگور زهرآلود ایشان را به شهادت رساند.

از اینکه آیا این قتل توسط شخص منصور دوانیقی انجام شده یا خیر، سندی در دست نیست اما کاملاً واضح است که نقشه شهادت امام صادق(ع) تصمیمی بوده که خلیفه بغداد به عنوان حاکم بنی عباس گرفته و شاید به وسیله یکی از زیردستانش به انجام رسیده است.

نکته دیگر این که امام صادق(ع) بیش از دیگر ائمه اطهار(ع) عمر کرده اند و شاید علت این طول عمر رسالت جنبش علمی باشد که خداوند بر دوش این امام بزرگوار گذاشته بود.

 

2- امام امت در پنجم آذر ماه سال 1358؛ یعنی در مدتی کمتر از یک ماه بعد از اشغال لانه جاسوسی، فرمان تاریخی تشکیل بسیج را صادر فرمودند:««یک مملکت بعد از چند سالی که 20 میلیون جوان دارد باید 20 میلیون تفنگدار داشته باشد و 20 میلیون ارتش داشته باشد و یک چنین مملکتی آسیب پذیر نیست.»

 مردم دلسوخته و مسلمان پاکباخته که دل در گرو عشق به انقلاب و هدف‌های والای آن داشتند، با آمادگی و قصد و اراده خلل‌ناپذیر جهت پاسداری از دستاوردهای انقلاب، گروه‌های مقاومت مردمی را در پایگاه‌های بسیج و در آن زمان در مساجد سراسر کشور تشکیل دادند.

 

3- آیت‌الله شهید علی قدوسی در پنجم رجب سال 1306 خورشیدی در شهرستان نهاوند در یک خانواده روحانی تولد یافت پدر وی مرحوم آیت‌الله ملااحمد قدوسی بود که از علمای معروف زمان خود و به علم و تقوی شهرت خاصی داشت و تحصیلات خود را در نجف اشرف گذرانیده بود و پس از آخرین استقاصه از محضر مرحوم آیت‌الله میرزا محمدحسین شیرازی و مرحوم آیت‌الله میرزا حبیب الله رشتی و مرحوم آیت‌الله آخوند ملا کاظم خراسانی با مقام اجتهاد به نهاوند مراجعت و مرجعیت عام داشتند مرحوم شهید قدوسی آخرین فرزند این خانواده بود که از همان کودکی نبوغ و استعداد وی مشهود بود و دوران تحصیلات ابتدایی و دوران متوسطه را در نهاوند می‌گذراند وچون در نهاوند در آن موقع مدارس بالاتری نبود از پدرش می‌خواهد که برای ادامه تحصیلات به سایر شهرستان‌ها برود در آن موقع وضع دبیرستان‌ها چندان رضایت بخش نبود و احتمال انحراف نوجوان‌ها زیاد بود با مخالفت پدرش روبرو می‌شود و پیشنهاد می‌شود که برای ادامه تحصیل قم آمده به فرا گرفتن دروس اسلامی بپردازد مرحوم شهید قدوسی به این پیشنهاد چندان تمایلی نداشت، ولی جریان دفعتاً پیش می‌آید که مرحوم شهید قدوسی را عوض می‌کند و راهی قم می‌نماید خلاصه جریان این است:

یکی از مبلغین که برای تبلیغ به نهاوند آمده بود و مردی مبارز و متدین بود و سالها در زندان رضا خان پدر شاه مخلوع شکنجه و آزار دیده و تازه آزاد شده بود و شناخت چندانی به خانواده آیت‌الله قدوسی پدر مرحوم شهید قدوسی نداشت پس از اقامه نماز هر روز منبر می‌رود و یک روز در ضمن صحبت اظهار می‌دارد، دیشب خواب دیدم پیغمبر اکرم(ص) را که به دست مبارک خود عمامه بر سر پسر کوچک حضرت آقا ( اشاره به پدر مرحوم شهید قدوسی) گذاشت اگر چنین پسری ایشان دارد و در مسجد می‌باشد او را به من نشان دهید، که از طرف حاضرین در مسجد مرحوم شهید قدوسی به او معرفی می‌گردد و او پس از ختم و پایین آمدن او را بغل کرد و مصافحه می‌کند و می‌گوید بگو که مقامی عالی در انتظار توست و مردم مسجد همه به او تبریک می‌گویند از آن شب دفعتاً تحول عجیبی در مرحوم شهید قدوسی پیدا می‌شود و بلافاصله از پدرش می‌خواهد که او را برای تحصیل قم بفرستد.

مقدمات حرکت او به قم فراهم می‌شود و در سال 1321 که مرحوم شهید قدوسی بیش از پانزده سال نداشت قم آمده و ابتدا مورد توجه مرحوم آیت‌الله صدر که یکی از گردانندگان حوزه علمیه قم بود و شناختی از پدر مرحوم شهید قدوسی داشتند قرار می‌گیرد ولی چون امکان حجره و محل سکونت طلاب در آن موقع خیلی کم بود در ابتدای دوران تحصیل با سختی و مشکلات زیادی روبرو می‌گردد، ولی با کوششی خستگی‌ناپذیر به تحصیل مشغول می‌شود و دروس مقدماتی را طی چندین سال تمام و وارد درس خارج می‌شود.

 ایشان در امور سیاسی نیز کاملاً مداخله داشت و در جریان نهضت دکتر مصدق و فداییان اسلام با نواب صفوی همکاری می‌نمود و با او همفکری داشت و همچنین در مخالفت با حزب توده که در آن موقع اوج گرفته بود، فعالیت‌های زیادی داشت بعد از کودتای 28 مرداد وی به تحصیل خود ادامه می‌دهد و درس خارج را در محضر آیت‌الله بروجردی و امام خمینی و سایر علمای حاضر در حوزه فرا می‌گیرد و همچنین درس فلسفه و تفسیر را نزد علامه طباطبایی ادامه می‌دهد و از جمله شاگردان ممتاز استاد علامه بود و از هم حوزه‌های مرحوم شهید دکتر بهشتی و مطهری می‌باشد شهید قدوسی بعد از سالها تلمذ نزد علامه طباطبایی چنان مورد توجه ایشان قرار گرفت که استاد او را به دامادی خود پذیرفت.

قبل از خرداد 1341 به درجه اجتهاد نائل و از آن سال به بعد همراه دیگر روحانیون متعهد حوزه به مبارزه می‌پردازد و از جمله کسانی بود که اعتقاد به تحرک حوزه داشتند و معتقد بود که از لحاظ حرکت اجتماعی و نوع تشکیلات و دروس و مسائل مطرح شده باید حوزه تحرک جدیدی داشته باشد وکلاً در آن زمان نهضتی شروع شده بود که بتواند هرچه بیشتر حوزه را برای دنیای امروز و رهبری یک جامعه در این زمان آماده نماید.

شهید قدوسی و عده دیگر از روحانیون حوزه مخصوصاً آیت‌الله منتظری مخفی در فکر تشکیل جمعیتی بودند که هدف آنها همان تحرک و نهضت و اصلاح هر چه بیشتر حوزه علمیه بود و جالب که در آن زمان حتی روشنفکران مسلمان آشنایی کمی با حرکت‌های تشکیلاتی و سازمان مبارزاتی داشتند. این جمعیت دارای شاخه‌های تشکیلات کاملاً جدید و بی سابقه در بین روحانیون بود و ایشان در این کار سهم بسزایی داشتند. مدتی بعد و در حدود سال 1344 این جمعیت توسط ساواک شناسایی شد و تمام روحانیونی که در آن شرکت داشتند از جمله خود شهید قدوسی دستگیر و زندانی شدند بعد از مدتی وی از زندان آزاد گردید و باز به طور بسیار مخفیانه به کارهای قبلی خود ادامه می‌داد شهید قدوسی از جمله کسانی بود که اهمیت زیادی برای روشنفکران مسلمان قائل بود و ارتباط فکری و تماس زیادی با دانشگاهیان مبارز داشت و نیز برخوردهای فکری بسیاری با بعضی از جوانانی که بعداً جزء موسسین سازمانهای مبارزه مسلحانه شدند داشت و سعی بسیار در ایجاد ارتباط و تماس ایدئولوژیکی بین این روشنفکران و روحانیت مبارز نمود و اهداف خود را در مورد اصلاح حوزه علمیه دنبال نمود و مدیریت مدرسه حقانی را پذیرفت.

شهید قدوسی مردی متواضع و متین و پرکار و خلیق بود و در عین حال در کارها قاطعیت بسیار داشت و با بی نظمی بسیار مخالف بود و برای اولین بار شروع به امتحان گرفتن از طلاب نمود وی بسیار سعی نمود که طلاب علاوه بر خواندن دروس اسلامی از دروس جدید مثل ریاضیات و طبیعی و زبان خارج کاملاً استفاده نمایند و در تمام سطوح، دروس کلاسیک دبیرستانی را جزء دروس اسلامی قرار می‌داد و همچنین دروس اقتصاد و جامعه شناسی و روانشناسی که در آن زمان در حوزه معمول نبود جزء برنامه طلاب مدرسه حقانی قرار داد و برنامه‌های مدرسه مذکور با همفکری شهید مظلوم آیت‌الله بهشتی و عده‌ای دیگر از دوستان ایشان انجام می‌شد در طول این مدت مدرسه حقانی به عنوان مرکزی برای مبارزه با رژیم نبود و بسیار از شاگردان وی به زندان افتاده و یا فراری و در تبعید بودند و ساواک به طور مرتب برای دستگیری مبارزین به این مدرسه حمله می‌نمود و در این مدت مرحوم شهید قدوسی کاملاً تحت نظر ساواک و چند بار بازداشت گردید و گاه و بیگاه به منزل ایشان می‌ریختند و مزاحمت ایجاد می‌کردند و به تعبیر ساواکی‌ها مدرسه حقانی را یک پایگاه مبارزاتی با رژیم می‌دانستند، از جمله برنامه‌های دیگر شهید قدوسی ایجاد مدرسه طلبگی برای خواهران بود و قبل از ایجاد این مدرسه تقریباً هیچ گونه محلی برای این که خواهران مانند برادران بتوانند دروس اسلامی را فراگیرند وجود نداشت و ایشان برای این کار مکتب توحید را ایجاد کردند که با استقبال بی نظیر روبرو شد و بسیاری از خواهران که مایل بودند بتوانند ایدئولوژی اسلامی را فراگیرند به این محل روی آوردند و بعداز مدتی بسیاری دیگر از این نوع مدارس به وسیله افراد دیگر تأسیس گردید از جمله درس شهید قدوسی درس اخلاق ایشان بود که بسیار جالب و درخور خواستار بسیار داشت و در سالهای آخر قبل از انقلاب شهید قدوسی برای ایجاد ارتباط و اتحاد بیشتر طلاب و دانشجویان کلاس‌های مرتبی برای دانشجویان ایجاد کرد که بسیاری از دانشجویان برای یادگیری دروس اسلامی به این کلاس‌ها آمدند و باعث ایجاد ارتباط بیشتر طلاب و دانشجویان گردید.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ابتدا ایشان برای پیاده کردن برنامه هایی که هیئت مدرسین در مورد حوزه و مسائل دیگر داشتند در قم فعالیت داشت و سپس به فرمان رهبر انقلاب مسئولیت دادستانی کل انقلاب را پذیرفت بعد از پذیرفتن این مسئولیت بسیاری از شاگردان ایشان در دادگاه‌های انقلاب مسئولیت‌های مختلف را عهده‌دار شدند و سهم مهمی در گرداندن و نظم دادن دادگاه‌ها داشتند شهید قدوسی با این که مریض و از ناراحتی کبدی فوق‌العاده زجر می‌برد، ولی هیچ گاه از کار کوتاه نیامده و می‌توان گفت کار ایشان شبانه روزی بود.

حاصل زندگی شهید قدوسی شش فرزند بود که پسر بزرگ ایشان دانشجوی دانشگاه مشهد و از دانشجویان پیرو خط امام بود و فعالیت‌های زیاد قبل و بعد از انقلاب داشت و یکبار هم به زندان افتاد ودر روز 17 شهریور 57 در جریان یک درگیری مسلحانه در مشهد زخمی شد ولی موفق به فرار گردید و بعد از انقلاب از مسئولین انجمن اسلامی دانشگاه مشهد بود و سپس در قسمت تحقیقات دفتر تحکیم وحدت فعالیت می‌کرد و بعد از شروع جنگ تحمیلی عراق به جبهه رفت و در روز 28 صفر در هویزه با 160 نفر دیگر از همرزمان در محاصره قوای بعثی قرار گرفت و تماماً شهید می‌گردند. شهید قدوسی در شهادت این فرزند لایق و ممتاز آنچنان استقامت و بردباری و صبر نمود که از حد توصیف خارج است سرانجام خود نیز در روز شنبه 14 شهریور 1360 در جریان توطئه یک بمب گذاری در دادستانی شربت شهادت نوشید

 

4- سیدحسن مدرس بر حسب اسناد تاریخی و نسب نامه‌ای که حضرت آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی(ره) تنظیم نموده از سادات طباطبایی زواره است که نسبش پس از ۳۱ پشت به حضرت امام حسن مجتبی(ع) می‌رسد

یکی از طوایفی که مدرس گل سرسبد آن به شمار می رود طایفه میرعابدین است این گروه از سادات در دهکده ییلاقی سرابه اقامت داشتند.سید اسماعیل طباطبایی (پدر شهید مدرس) که از این طایفه محسوب می گشت و در روستای مزبور به تبلیغات دینی و انجام امور شرعی مردم مشغول بود، برای آنکه ارتباط طایفه میرعابدین را با بستگان زواره‌ای قطع نکند تصمیم گرفت از طریق ازدواج پیوند خویشاوندی را تجدید و تقویت کرده، سنت حسنه صله ارحام را احیا کند.بدین علت نامبرده دختر سیدکاظم سالار را که خدیجه نام داشت و از سادات طباطبایی زواره بود به عقد ازدواج خویش درآورد. ثمره این پیوند با میمنت فرزندی بود که به سال 1278 قمری چون چشمه‌ای پاک در کویر زواره جوشید. پدر وی را حسن نامید.

در سال 1298ق. به منظور ادامه تحصیل علوم دینی رهسپار اصفهان گردید و به مدت 13 سال در حوزه علمیه این شهر محضر بیش از سی استاد را درک کرد. ابتدا به خواندن جامع المقدمات در علم صرف و نحو مشغول گشت و مقدمات ادبیات عرب و منطق و بیان را نزد اساتیدی چون میرزا عبدالعلی هرندی آموخت.

شهید مدرس چکیده زندگینامه تحصیلی خود را در حوزه علمیه اصفهان در مقدمه شرح رسائل که به زبان عربی نگاشته، آورده است. وی پس از اتمام تحصیلات در اصفهان در شعبان 1311 قمری وارد نجف اشرف شد و پس از زیارت بارگاه مقدس نخستین فروغ امامت و تشرف به حضور آیت‌الله میرزای شیرازی در مدرسه منسوب به صدر سکونت اختیار نمود و باعارف نامدار حاج آقا شیخ حسینعلی اصفهانی هم حجره گردید.

مدرس به هنگام اقامت در نجف روزهای پنجشنبه و جمعه هر هفته به کار می پرداخت و درآمد آن را در پنج روز دیگر صرف زندگی خود می‌نمود. پس از 7 سال اقامت در نجف و تایید مقام اجتهاد او از سوی علمای این شهر به سال 1318 قمری (در 40 سالگی) راهی اصفهان گردید.مدرس که در جلسه انجمن ولایتی اصفهان حضور داشت و نیابت ریاست آن را عهده دار بود، با شنیدن این خبر به شدت ناراحت شد.

آیت‌الله شهید سیدحسن مدرس در سنین جوانی به مقام رفیع اجتهاد رسید. با ورود به تهران در اولین فرصت درس خود را در ایوان زیر ساعت در مدرسه سپهسالار (شهید مطهری کنونی) آغاز نمود و تاکید کرد که کار اصلی من تدریس است و سیاست کار دوم من است.

وی در 27 تیرماه 1304 که عهده دار تولیت این مدرسه گشت برای اینکه طلاب علوم دینی از اوقات خود استفاده بیشتری نموده، و با جدیت افزون‌تری به کار درس و مباحثه بپردازند برای اولین بار طرح امتحان طلاب را به مرحله اجرا درآورد و به منظور حسن اداره این مدرسه، نظام نامه ای تدوین کرد و امور تحصیلی طلاب را مورد رسیدگی قرار داد و برای احیا و آبادانی روستاها و مغازه های موقوفه مدرسه زحمات زیادی را تحمل کرد.

عصرهای پنجشنبه اغلب در گرمای شدید تابستان به روستاهای اطراف ورامین رفته و خود قناتهای روستاهای این منطقه را مورد بازدید قرار می داد و گاه به داخل چاهها می رفت و در تعمیر آنها همکاری می کرد و از اینکه با چرخ از چاه گل بکشد هیچ ابایی نداشت. در این مدرسه شخصیت‌هایی چون آیت‌الله حاج میرزاابوالحسن شعرانی، آیت‌الله سیدمرتضی پسندیده (برادر بزرگتر حضرت امام)، شیخ محمدعلی لواسانی و... تربیت شدند.

سرتیپ درگاهی رئیس شهربانی تهران که عداوتی خاص با مدرس داشت در پی فرصتی می‌گشت تا عقرب صفت زهر خود را فرو ریزد. به همین منظور در شب دوشنبه شانزدهم مهرماه 1307 به همراه چند پاسبان مسلح به منزل مدرس رفته، پس از مضروب و مجروح کردن اهل خانه و زیر کتک گرفتن شهید مدرس وی را سر برهنه و بدون عبا دستگیر کردند و به قلعه خواف تبعید نمودند.

آن شهید والامقام دوران تبعید را علی رغم اوضاع مشقت بار با روحی شاداب و قیافه‌ای ملکوتی سپری کرد. آن فقیه فرزانه پس از 9 سال اسارت در قلعه خواف به دنبال اجرای نقشه رضاشاه روانه کاشمر گردید و در حوالی غروب 27 رمضان 1356 قمری مطابق با دهم آذر 1316 شمسی 3 جنایتکار و خبیث به نام‌های جهانسوزی، خلج و مستوفیان نزد مدرس آمده و چای سمی را به اجبار به او دادند و چون دیدند از اثر سم خبری نیست عمامه سید را در حین نماز از سرش برداشته، برگردنش انداختند و آن فقیه بزرگوار را به شهادت رساندند. مشهد این فقیه فرزانه در شهر کاشمر زیارتگاه عاشقان معرفت و شیفتگان حقیقت می‌باشد.

 

5- شهید سید عبدالحسین واحدی در سال 1308 در شهرستان سنقر استان کرمانشاه متولد شد. علوم مقدماتی را از پدرش آموخت و سپس برای تکمیل تحصیلات، ابتدا به قم و سپس به نجف رفت و در آن جا با شهید نواب صفوی آشنا شد. او سپس با شهید نواب به قم برگشت و درسش را ادامه داد.

محمدرضا پهلوی که از سفر آمریکا برگشت، تصمیم گرفت جنازه رضاخان را به قم ببرد و پس از طواف در حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها، علما و مراجع را وادار کند تا بر جنازه او نماز بخوانند! شهید واحدی فرصت را مغتنم شمرد و مبارزه علنی علیه رژیم را آغاز کرد. او با سخنرانی‌ها و افشا گری‌هایش کاری کرد که روحانیون و طلاب در این مراسم شرکت نکرده و کسی هم بر جنازه رضا شاه نماز نخواند.

با اعدام انقلابی عبدالحسین هژیر وزیر وقت دربار توسط شهید سید حسین امامی در 13 آبان 1328، مبارزات آیت‌الله کاشانی و جبهه ملی علیه شرکت نفت انگلیس به اوج خود رسید و شهید واحدی احساس کرد که حضور او در تهران، ثمربخش تر خواهد بود، از این رو از قم به تهران آمد و در کنار شهید نواب صفوی و سایر فدائیان اسلام، به مبارزه پرداخت.

 اعتماد و اعتقاد نواب به واحدی چنان بود که در کارها و تصمیمات بزرگ، همیشه با او مشورت می‌کرد و حتی هنگام مصاحبه با خبرنگارهای خارجی و داخلی، از استعداد و اندیشه‌های واحدی بهره می‌برد و گاهی به دیگران می‌گفت که پاسخ سئوالاتشان را از او بگیرند.

شهید عبدالحسین واحدی مردی خوش چهره و خوش سخن و نترس بود و در اغلب گردهمایی‌های فدائیان اسلام، این او بود که سخنرانی می‌کرد و هنگامی هم که نواب در زندان بود، تظاهرات به راه می‌انداخت و مردم را تهییج می‌کرد تا آزادی او را بخواهند.

 او در واقع مدیر برنامه‌های فدائیان اسلام محسوب می‌شد و گروه‌های مختلفی، از جمله گروه تحقیق و بررسی اخبار را راه اندازی کرده و گروهی به نام مأمورین انتظامات را تشکیل داده بود.

 این گروه لباس‌های یکرنگ و بازوبند سبزرنگی داشتند که روی آن شعار لا اله الا الله نوشته شده بود و کلاه‌های پوستی بر سر می‌گذاشتند.

 روز یازدهم اسفند ماه 1329، فدائیان اسلام گردهمایی سرنوشت ساز خود را اعلام و از مردم، ارتش، ژاندارمری و شهربانی برای شرکت در این گردهمایی دعوت کردند.

 شهید عبدالحسین واحدی، در جلوی مسجد شاه، بیش از دو ساعت سخنرانی کرد و جنایت‌ها و خیانت‌های خاندان پهلوی را در ظرف سی سال حکومتشان برشمرد و دولت‌های انگلستان، شوروی و آمریکا را به خاطر مداخله در امور داخلی ایران محکوم کرد.

 او فریاد می‌زد که نفت ایران متعلق به ملت ایران است و هیچ بیگانه ای حق تصرف در آن را ندارد.

 او اعلام کرد که نمایندگان مجلس شورای ملی، مسند نمایندگی را غصب کرده‌اند و نماینده حقیقی مردم ایران نیستند، دولت رزم‌آرا غاصب و فرمایشی است و آگاهی به احکام اسلام ندارد و قادر نیست قوانین الهی را به اجرا درآورد و نیازهای حقیقی مردم را برآورده سازد.

 اما اوج سخنرانی واحدی در بخش پایانی بود که با شهامت تمام اعلام کرد که اگر رزم آرا تا سه روز دیگر استعفا ندهد، فدائیان اسلام، او را از صحنه روزگار محو خواهند کرد.

 این گردهمایی عظیم و سخنرانی شدیداللحن واحدی، مانند بمب در تهران صدا کرد و حالا دیگر همه منتظر دگرگونی‌های اساسی بودند.

 پس از ترور ناموفق "حسین علاء" نخست وزیر وقت توسط شهید ذوالقدر، شهید واحدی که برای تکمیل ماموریت ذوالقدر به اهواز رفته بود دستگیر و به تهران روانه شد.

 وی را به پیش مامور سواک شاه" تیمور بختیار" بردند که در این دیدار و در خلال بحث، بختیار دشنام رکیکی به واحدی داد که در مقابل این توهین، واحدی به او گفت: مادر من حضرت زهراست و صندلی را به سمت بختیار پرتاب کرد. بختیار نیز با کلت کمری که متعلق به سپهبد آزموده بود واحدی را به شهادت رساند.

 

6- میرزا یونس، فرزند میرزا بزرگ، که بعدها مشهور به میرزاکوچک خان جنگلی شد، در سال 1298 هجری قمری در محله استاد سرای رشت و در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود و تحصیلات مقدماتی را در رشت در مدرسه علمیه حاج حسن (صالح آباد) گذراند.بعد از چندی در جرگه طلاب مدرسه جامع وارد شد که از لحاظ تعلیمات دینی در سطحی بالاتر قرار داشت.

میرزاکوچک خان در خلال تحصیل مقدمات فقه و اصول در مخالفت با ناروایی‌ها بی‌پروا بود به همین سبب احترام سایر طلاب را به خود جلب کرد.

در قیام آزادیخواهان رشت علیه پیمان شکنی محمد علی شاه (1326 ه.ق) در صف مشروطه طلبان جای گرفت و با آنان در تحصن شهبندری عثمانی (کنسولگری عثمانی) شرکت جست و هر سحرگاه با صدای تکبیر خود متحصّنان را به ادای نماز فرا می‌خواند (تکبیر او و نماز متحصنان پاسخی بود به تبلیغات دولتیان که آزادیخواهان را بابی مذهب معرفی می‌کردند) در واقعه تعرض مسلحانه مشروطه‌خواهان رشت علیه قوای مستبدان (16 محرم 1327 هـ ق) از طرف همکاران وی بود و انجمنی به نام وفا را تشکیل داده بود و اداره می‌کرد.

هنگام بسیج قوای ملی رشت برای تصرف پایتخت، میرزا عنوان فرماندهی یک دسته از جنگاوران را در دوشنبه بازار سنگر بر عهده گرفت، در آنجا سخت بیمار و بستری شد و دسته جنگاورانش تحت فرمان یپرم خان ارمنی درآمد که به سوی قزوین حرکت کردند.

کوچک‌خان پس از مداوا به مجاهدان پیوست و در فتح تهران شرکت جست در شورش‌ شاهسونان همراه یپرم خان و سردار اسعد به کمک مجاهدان آذربایجان رفت، هنگامی که شاه مخلوع (محمدعلی) عمال خود را به قصد تصرف ترکمن صحرا به آن منطقه (به دستیاری بیگانه) گسیل داشت، کوچک خان داوطلبانه به قوای دولت مشروطه ایران پیوست و به جبهه رفت.

در جریان جنگ بر اثر تیری که زیر شانه‌اش نشسته بود از پای افتاد و اسیر شد که به روسیه منتقلش کردند اما او پس از معالجه خود را به رشت رسانید.

در جریان تعرض قوای روس به آذربایجان و گیلان «به بهانه مخالفت شوستر مستشار مالی آمریکایی» و قتل و اسارت و حبس استقلال طلبان و مدافعان ایرانی (30ـ 1329هـ. ق) و هم زمان با اعدام عبدالعزیز شریعتمداری تالش، یوسف خان جوبنه‌ای، صالح‌خان مژدهی، کاظم علی روستا در رشت و مقارن با تشکیل انجمن ایالتی گیلان و حبس و تبعید اعضاء انجمن و جمعی دیگر به قفقاز کوچک‌خان به فرمان اجنبی از اقامت در زادگاه خود محروم و به تهران رفت و مقیم شد مجدداً به تکمیل تحصیل پرداخت.

سه سال بعد، جنگ بین‌الملل اول در گرفت و به سال (1914 م) روس‏ها از شمال و انگلیسی‌ها از جنوب، با قوای انبوه به ایران تاختند و بی‌طرفی اعلام شده کشور را نقض کردند.

کوچک خان با گروه استقلال‌طلبان و مدافعان که در هر طبقه از بالا و پائین یافت می‌شدند هم داستان شده بدواً با سالار فاتح معروف به دیوسالار به کجور رفت که در آن ناحیه پایگاهی دفاعی به وجود آورند. چون جریان را مساعد نیافت از دیو سالار جدا شد و به رشت رفت و از رشت پس از ملاقات پنهانی با بعضی یاران موافق به (خراط محله) تولم حرکت کرده و در جنگل آن ناحیه نهضت جنگل را پایه گذاری کرد.

از آن تاریخ تا سال 1338 ه ق (1298 ش) مدام با قوای روسیه تزاری و پس از آن با قوای انکلیسی که بعد از انقلاب روسیه در پناه لشکریان ژنرال پیچیرا خوف روسی خود را به گیلان و از گیلان به باکو رسانده بودند در حالت جنگ دفاعی و تعرضی بود.

در عین حال به احداث راههای ارتباطی و تشکیل دبستان‌ها در نقاط مختلف فومنات و تأسیس مدرسه نظام در گوراب زرمیخ و ایجاد کارگاه‌های پارچه‌بافی برای تأمین نیازمندی‌های سربازان و اموری از این قبیل اشتغال داشت.

در سال 1299 ه.ش بعد از ایجاد روابط دوستانه بین دولت‌های ایران و شوروی و شناسایی حکومت شوروی از جانب دولت وقت ایران برخی از دوستان طرفدار روسیه میرزا مثل احسان الله خان به وی خیانت کردند و از وی جدا شدند

میرزا کوچک خان در این زمان پس از حدود هفت سال مبارزه و جنگ و گریز با تعداد اندکی از یاران خود برای جمع آوری قوا به طرف خلخال حرکت کرد که در برف و بوران اسیر گشت و جان خود را از دست داد.

با شهادت وی در روز دوشنبه یازدهم آذر 1300 هجری خورشیدی (سوم ربیع الثانی 1340 ق) نهضت جنگل به نقطه پایان خود رسید.

جسد کوچک خان در گیلوان با مراقبت احترا‌م‌آمیز آقا سید نصرالله گیلوانی به خاک سپرده شد اما اندکی بعد جسد کوچک خان به دست افراد سالار شجاع برادر سردار مقتدر طالشی افتاد.

یکی از آنان سر وی را جدا کرد و به نشانه پایان روزگار او به تهران منتقل و به سردار سپه ارائه کرد، در نهایت سرش در گورستان حسن‌آباد تهران در نقطه نامعلومی دفن شد که بعداً از جانب یاران جنگلی محل دفن شناسایی شد چند سال پس از این واقعه که گورستان حسن‌آباد شبانه‌ زیر و رو می‌شد تا مؤسسات آتش‌نشانی در آنجا مستقر شود، سر کوچک خان به وسیله آزادیخواهان که در لباس کارگران شب درآمده بودند ربوده شد و به وسیله میرزاخان سیگارودی به رشت انتقال یافت و در اختیار کربلایی کاس آقا (حسام) معروف به خیاط که از وفاداران به آزادی بود، قرار گرفت که در جلسه‌ای شبانه مورد شناسایی و تأیید یاران جنگلی حاضر قرار گرفت سپس در ایوان مرقد سلیمان داراب به امانت سپرده شد.

در سال 1321 خورشیدی جسد کوچک خان نیز بنا به وصیتی که کرده بود پس از تحصیل فتوا از مجتهدان زمان از گیلوان به رشت انتقال یافت و بر زیر تپه‌ای مقابل بقعه سلیمان داراب در جوار سر وی به خاک سپرده شد که بعداً بر آن بارگاهی ساخته شد.

 

7- به مناسبت رشادت‌ها و دلاور مردی‌های نیروی دریایی ارتش در دفاع از جزایر، بنادر، سواحل و دریاهای کشور و به ویژه دفاع از آبادان و خرمشهر و آب‌های نیلگون خلیج فارس در دوران جنگ تحمیلی و در نطفه خفه کردن نیروی دریایی دشمن بعثی، در ابتدای دوران دفاع مقدس، با تأیید امام قدس سره هفتم آذر روز نیروی دریایی ارتش نام گرفت تا همه ساله حماسه‌ی با شکوه دریادلان نیروی دریایی و یاد شهدای عزیز و گرانقدر دریایی گرامی داشته شود.

هفتم آذر سالروز حماسه آفرینی پرسنل ناوچه‌ی موشک انداز «پیکان» می‌باشد. یوم الله هفتم آذر تبلور ایثار و جان فشانی‌های پرسنل قهرمان و جان بر کف نیروی دریایی در برقراری ثبات و امنیت در آ ب‌های نیلگون خلیج فارس و دریای عمان می‌باشد.

پرسنل نیروی دریایی در دوران دفاع مقدس حماسه‌های بزرگ آفریدند. دشمن بعثی با بسیج کامل نیروی دریای و هوایی خود از پایانه‌های صدور نفت «البکر» و «الامیه» مراقبت می‌کرد. علی‌رغم چنین حالتی، سپید جامگان نیروی دریایی در ششم آذر ۱۳۵۹، به این سکوها تاختند و با همکاری تیزپروازان نیروی هوایی ارتش، ضمن وارد آوردن ضربات کوبنده بر پیکره‌ی نیروی دریایی و هوایی دشمن، بیش از دو سوم این پایانه‌ها را منهدم کرده و پرچم پرافتخار جمهوری اسلامی ایران را بر مرتفع ترین دکل این پایانه‌ها به اهتزاز در آوردند.

پایانه‌های نفتی البکر و الامیه از بزرگترین مراکز صدور نفت است که در شمال خلیج فارس، در دهانه‌ی خور عبدالله، نزدیک جزیره بوبیان کویت قرار گرفته و از شاهرگ‌های حیاتی اقتصاد عراق از طریق دریا به حساب می‌آید.

در این نبرد دریایی سخت، دو فروند ناوچه‌ی موشک انداز از نوع «اوزا» و ۱۳ فروند از هواپیماهای جنگنده‌ی دشمن به قعر آب‌های خلیج فارس فرستاده شد. به علاوه تعدادی از تکاوران دریایی عراق کشته و تعدادی نیز به اسارت در آمدند.

دشمن بعثی برای جبران این شکست‌ها در شب هفتم آذر ۱۳۵۹، با اعزام تعدادی شناور جنگی از طریق بندر نظامی «ام القصر» در خور عبدالله، سعی در باز پس گیری پایانه‌ها کرد که در این مصاف، ۱ فروند از شناورهای عراقی غرق و ۲ فروند صدمه دیده و بقیه از صحنه‌ی عملیات گریخته و به ام القصر بازگشتند.

در سپیده دم هفتم آذر ۱۳۵۹، دشمن با تمام قوا از هوا و دریا با برخورداری از پشتیبانی لجستیکی و اطلاعاتی کشورهای منطقه و آواکس‌ها و ماهواره‌های کشورهای استکباری و یاری گرفتن از تأسیسات نظامی ساحلی کشورهای نزدیک صحنه‌ی عملیات، بار دیگر در صدد باز پس‌گیری این پایانه‌ها برآمد. اما در یک مصاف نابرابر ناوچه‌ی پیکان به تنهایی توانست تعداد دیگری از کشتی‌ها و هواپیماهای عراقی را از صحنه‌ی عملیات خارج کند.

سرانجام پس از ساعت‌ها نبرد بی امان، هنگام ظهر ۷ آذر ۱۳۵۹، در حالی که دلاورمردان آخرین گلوله‌های خود را به سوی دشمن نشانه می‌رفتند، ناوچه‌ی پیکان مورد اصابت چند موشک قرار گرفت و با پرسنل شجاع خود در شمال خلیج فارس، در دل آبهای گرم و نیلگون آن جای گرفت و صفحه‌ی زرین دیگری بر تاریخ نبردهای دریایی کشور افزوده شد و نتیجه‌ی این مصاف، انهدام بزرگترین پایانه‌های صدور نفت منطقه و از کار انداختن بیش از ۵۰% از توان رزمی نیروی دریایی عراق، بود.

این نبرد آنچنان در روحیه‌ی افراد دریایی دشمن اثر گذاشت که تا پایان جنگ حرکت چندان مهمی در دریا از آنها مشاهده نگردید. و فعالیت دریایی دشمن، با استفاده از هواپیماها و تجهیزات اهدایی از شرق و غرب، از جمله میراژها و سوپر اتانداردها، محدود به حمله‌ی ناجوانمردانه علیه هدف‌های غیر نظامی و بی‌دفاع کشتی‌های تجاری و نفتکش‌ها شده بود.

جان برکفان دریایی با اجرای عملیات‌های مختلف در آب‌ها، سواحل و بنادر کشور به ندای هم رزمان شهید خود پاسخ مثبت دادند و تا پایان دفاع، بنادر و خطوط کشتیرانی و جریان صدور نفت را باز نگه داشته و از آب‌های سرزمینی و سواحل و جزایر کشور به خوبی دفاع کردند.

دوازدهم مارس سال2015 میلادی روز جهانی کلیه می‌باشد. برگزاری روز جهانی کلیه ازسال 2006 آغاز شده است وهرسال یک موضوع خاص برای این روز درنظر گرفته می‌شود. در ایران 23 لغایت30 آبان ماه، با عنوان «هفته حمایت از بیماران کلیوی» نامگذاری شده است.