خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

1- اتفاقات عاشورا، معجزه تاریخ، نگاهی تحلیلی به زندگی، زمانه و قیام امام حسین(ع) پیام کربلا 2- برگشت امام(ره) به وطن و پیروزی انقلاب، شرح تحلیلی اتفاقات انقلاب، شرح تحلیلی اتفاقات انقلاب، ناتوانایی‌های سیاسی و نظامی آمریکا در منطقه، نقش امام(ره)، روحانیت، احزاب و نهایتاً مردم در همه مقاطع انقلاب

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۶ بهمن ۱۳۸۵
خطبه‌ی اول لزوم بهره‌برداری از گوهر تقوا در تمام مراحل زندگی/ اطلاعات فراوان مردم از عاشورا/ عاشورا، معجزه تاریخ/ وجود مسایل طبیعی غیرطبیعی در عاشورا/ عاشورا تدبیر الهی و طراحی آسمانی/ لزوم توجه به مسایل طبیعی و معمولی زمان اباعبدالله(ع)/ موروثی کردن خلافت توسط معاویه/ حرف و عمل اباعبدالله در جهت نابودی بنی‌امیه/ شخصیت مبرز و محبوب امام حسین(ع) در جامعه اسلامی/ تحمیل یزید بر مردم مهمترین مسئله دنیای اسلام/ اعتراض امام حسین(ع) بر صلح معاویه و امام حسن(ع)/ حرکت امام حسین(ع) و ندادن بیعت با اعتماد به مردم کوفه/ مشاجره برخی از دلسوزان با امام حسین(ع) برای اعتماد به مردم کوفه/ پیروزی اصلی در پیروز نشدن امام حسین(ع) و تحمل مصیبت/ زندگی به عمر طبیعی برای امام حسین(ع) و دوام بنیظامیه/ طراحی الهی هدف‌گیری مردم و همراهی آنان با امام حسین(ع)/ ماندن خالص‌ترین افراد در لشکر امام حسین(ع)/ تدبیر الهی بر شهید شدن برخی و اسیرشدن برخی دیگر/ جوشش تا قیامت خون امام حسین(ع)/ ابعاد معنوی عاشورا/ تبریک و تسلیت جبرئیل به پیامبر به خاطر تولید امام حسین/ آگاهی پیامبر از حادثه عاشورا/ آگاهی امام حسین از شهادت خویش/ شرح رویداد کربلا از امام علی(ع) برای امام حسین(ع)/ تبدیل شدن تربت به خون نشان از شهادت امام حسین (ع)/ آگاهی از شهادت امام حسین(ع) با خون ریختن از تربت/ حرکت حق امام حسین(ع)/ اتمام حجت امام با یارانش/ شروع پیروزی امام از همان صحنه عاشورا/ پرچم امام حسین(ع) پرچم حق و عدالت/ ادامه حرکت امام حسین تا سرکوبی دید ستم/ پیام شهادت‌ها، فداکاری در راه حقیقت/ آرزوی آزادی عتبات عالیات عراق/ عدم تلاش برای بازسازی عتبات عالیات از طرف عراقی‌ها/ بازسازی عتبات عالیات توسط مهندسان و محققان ایرانی و با کم خود عراقی‌ها خطبه‌ی دوم پیروزی انقلاب، از ثمرات قیام اباعبدالله(ع)/ راه درست اباعبدالله(ع) حتی برای غیراسلامی‌ها/ اعتراض مردم برای عدم ورود امام در روز 6 بهمن/ حضور مردم، بهترین سرمایه انقلاب/ حل شدن مشکل مبارزه با صحنه آوردن مردم/ تشیع شهدا صحنه مبارزه مردم علیه رژیم پهلوی/ شورای انقلاب موظف اداره کردن مبارزات مردم/ درگیری رژیم با مردم به علت اعتصابات/ اعتراض گسترده مردم دلیل موافقت رژیم با آمدن امام(ره)/ فرار افراد درجه یک آمریکایی از ایران/ وظیفه صدا و سیما در به تصویر کشیدن فضای انقلاب/ قدرت داخلی و خارجی رژیم پهلوی/ ورود امام یک ورود ناباورانه بین برخی تحلیلگرها/ ورود امام با قلبی آرام باعث ایجاد دلهره در رژیم/ حضور مردم همراه با صفوف روحانیت/ ورود امام همراه با تضعیف رژیم/ فرار ژنرال هایزر به علت اختلاف در ارتش و خبرهای هولناک/ حضور مردم با محوریت روحانیت/ رسیدن به اهداف مقدس براساس محوریت اسلام و با حقانیتی که در آن است/ ایران انقلابی الگوی برتر برای همه/ عدم توانایی دشمنان در مبارزه با اسلام/ خواسته دشمنان ما چشم‌پوشی از تکنولوژی هسته‌ای/ خوشحالی مردم عراق در نابودی صدام و سرسخت شدن در برابر دشمنان/ عدم توانایی آمریکا در مسئله افغانستان/ قانون اساسی مناسب و مجلس خوب مردم افغانستان/ عدم توانایی عراقی در حفظ امنیت/ مردم انتخاب کننده صلاح کشور خویش/ تلاش دشمنان برای پرونده‌سازی علیه ایران/ جنگ روانی دشمنان علیه ایران/ سعی دشمنان درایجاد فضای ارعاب در ایران/ لزوم حفظ انسجام در سایه اسلام/ آمریکایی‌ها فرمان‌دهنده به مقامات رژیم پهلوی/ ندادن اجازه به ایرانی‌ها در استفاده از امکانات خود/ گرفتن اجازه فرار آمریکایی‌ها از مردم/ مجبورترشدن روحانیت در ایران/ لزوم عمل هوشیارانه در مقابل دشمنان/ لزوم متحد کردن نیروها/ پیروی مردم از امام در انقلاب/ تقسیم وظایف بین روحانیت/ برگرداندن جنگ روانی به سمت دشمنان/ راهپمایی 22 بهمن از کارهای دشمن شکن/ علت عقب‌نشینی دشمن در روزهای داغ انقلاب

خطبه اول:

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین والصلوه والسلام علی رسول الله و علی آله الائمه المعصومین، ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه، اوصیکم عبادی الله بتقوی الله فانه من یتق الله یکفر عنه سیئاته یعظم له اجرا

خداوند به ما و همه مسلمانان توفیق عنایت کند که از نعمت بزرگ الهی گوهر تقوا در همه مراحل زندگی بیشتر بهره‌مند شویم. صحبت‌های دو خطبه من درباره مناسبت‌های هفته است. بحث مسلسلی را قبلاً داشتیم که امروز فرصت پیدا نمی‌کنم وارد آن بحث شوم.

خطبه اول را در مورد محرم، عاشورا، امام حسین(ع) و معجزه تاریخ عرض می‌کنم و در خطبه دوم قسمتی مربوط می‌شود به دهه فجر می‌شود که به استقبال آن می‌رویم و به مسائل دیگر روز هم اشاره می‌کنم مسائل سیاسی و مطالب مهم منطقه و کشورمان است.

در مورد عاشورا و محرم خیلی حرف برای گفتن است. البته خیلی‌ها می‌گویند. خطبا، وعاظ، نویسندگان و مداحان خیلی از این قطعه مهم تاریخی صحبت می‌کنند و مستمعان ما هم اطلاعات فراوانی دارند، به خاطر اینــکه در همه زمینه‌ها بحث می‌شود. بنده هم مطالبـی مطرح و سعی می‌کنم یک بحث تحلیلی را ارائه کنم. البته فکر نمی‌کنم برای شما نو باشد، ولی سعی می‌کنم مطالب متناسب با روز را در آن بگنجانم.

حقیقتاً واقعه عاشورا و آثاری که تاکنون از آن دیده ایم و سوابقی که از آن می‌دانیم، معجزه تاریخ است. اگرچه تحلیل مادی آن ممکن است، ولی حتماً باید با کمک مسائل عینی و الهی بتوانیم این بحث مهم را جمع بندی کنیم. این حادثه بعد از 1400 ســال امروز نوتــر از روز حدوثش است و پیش‌بینی می‌شود همیشه این‌گونه باشد. چون مسائلی که عوامل و انگیزه‌های قیام اباعبدالله(ع) بود، به گونه‌ای است که همیشه در دنیا رهرو لازم را دارد که این راه را برود و همیشه انسان‌هایی پیدا می‌شوند که راهنمایی‌هایی را که امام فرموده‌اند، بنویسند.

در مسئله عاشورا مسائل طبیعی دیده می‌شود. یعنی یک رویداد طبیعی تاریخی است. می‌توان آن رویداد را تفسیر و توضیح داد و هم مسائل غیرطبیعی یعنی تدبیر الهی در آن دیده می‌شود. به هردو بخش اشاره می‌کنم. در اشاراتی که خواهم کرد، اصل قیام اباعبدالله(ع) را با همه پیرایه‌هایی که دارد، می‌گویم.

اطلاعاتی که از شهادت ایشان در بین خواص بود، از لحاظ منطقی یک حرکت سیاسی، اجتماعی، دینی، عقلانی و قابل قبول برای یک نفر محقق است که می‌خواهد ببیند این حرکت درست بود یا نه. اگر اساس این برنامه بر تدبیر الهی باشد و طراحی آن از آسمان باشد، یک جور است و اگر بطور طبیعی است، اما کمک آسمانی را هم دارد، جور دیگر است.

بیشتر مسائلی که می‌توانیم روی آن تکیه کنیم، مسائل طبیعی و معمولی است. یعنی شما شرایط زمان اباعبدالله(ع) را در نظر بگیرید. بعد از گذشتن 50 سال از رحلت پیامبراکرم(ص) کار اسلام به جایی رسیده بود که حکومت به صورت موروثی نصیب فردی مثل یزید می‌شود که بدتراز آن نمی‌توان پیدا کرد. این چه سرنوشتی است که نصیب اسلام و مسلمانان شده است؟! یزید را همه می‌شناسند. از بس در مذمت او تاریخ نوشته است، همه می‌دانند و دیگر لازم نیست که بحث کنیم.

تعبیر حضرت اباعبدالله(ع) گویاترین است که فرمود: «اگر امت اسلامی گرفتار حاکمی مثل یزید شود، باید با اسلام وداع کرد». همه مطلب همین است. یعنی پیغمبر(ص)، علی(ع) و سایر بزرگان اسلام با زحماتی که کشیدند، کار به عظمت و پیروزی اسلام رسید. امّا با کاری که معاویه کرد و خلافت را موروثی کرد و آن هم با آن شکل خاص و با این فرد خاص، دیگر امیدی برای کسی باقی نمی‌ماند.

هم حرف اباعبدالله(ع) همین است و هم عمل حضرت اباعبدالله(ع) برای تفهیم این موضوع است. تا آخر می‌بینیم که دارد همین را پیگیری می‌کند که این اتفاق نیفتد و موفق هم بوده است. هم یزید را از پای درآورد و هم بنی‌امیه(1) را در تاریخ منهدم کرد. گرچه مدتی ماندند، ولی منهدم شدند و آن تفکر بطور کلی از جامعه رفت و راهی باز کرد که بعدها انسان‌های دوستدار حق در مقابل حکومتهای مستبد بتوانند راه خودشان را پیدا کنند.

اباعبدالله(ع) محبوبترین و عزیزترین شخصیت آن روز دنیای اسلام بود. علاوه بر منصب واقعی امامت که خداوند به او اعطا کرده بود، از لحاظ شخصیتی هم شخصیت مبرّز، محبوب، شجاع و صریح در جامعه اسلامی شناخته می‌شد.

مهمترین مسئله برای دنیای اسلام پیش آمده و آن تحمیل یزید بر امت اسلامی بود. اباعبدالله(ع) چه کند؟ بطور طبیعی عرض می‌کنم، اگر ایشان دستورات غیبی هم نداشت و حتی اگر زمان خود ما بود، چه می‌کرد؟ شخصیتی مثل امام حسین(ع) با آن موقعیت و این خطری که برای اسلام پیش آمد، چه کار می‌کرد؟ جز اینکه از بیعت امتناع کند و با یزید بیعت نکند؟ حتّی اگر این بیعت نکردن منجر به درگیری شد. درگیری را به هر قیمتی بپذیرد. فکر می‌کنم این چیزی نیست که منطق و حکمت پذیرد. باید این‌گونه می‌شد. اگر دیگران نیامدند، خطا کردند. اگر همراهی نکردند، خطا کردند. اباعبدالله(ع) وظیفه خود را انجام دادند. استدلالهایشان هم همین است.

از لحظه‌ای که بیعت یزید مطرح می‌شود، مخالفت می‌کنند. البته ایشان قبل از آن به حکومت معاویه اعتراض داشت. حتی معاهده صلحی را که بین امام حسن(ع) و معاویه شد، امضا نکرد و تا آخر هم معترض بود. ضمن اینکه می‌دانست کار امام حسن(ع) حق است و تسلیم امام حسن(ع) بود. اما ضرورتی نداشت که ایشان هم امضا کند. بعد از شهادت امام حسن(ع) و در زمان امامت خود هم معترض باقی ماندند و آنها را به رسمیت نمی‌شناختند.

این بار از ایشان بیعت می‌خواستند و ایشان بیعت نکرد. نمی‌توانستند در مدینه بمانند. به مکه رفتند. در مکه هم نمی‌توانستند بمانند. باید برنامه خود را اجرا کنند. بطور طبیعی هم جای مناسب حرکت سیاسی امام کوفه بود. چون اکثر مردم کوفه از سالها قبل شیعه، دوستدار اهل بیت و اصحاب پدر و برادرشان بودند. گرچه بی‌وفایی‌هایی نسبت به آنها کردند، ولی باز از مردم دیگر شهرهای دنیای اسلام بهتر بودند. خاصیت مردم کوفه ولایت‌پذیری بود، اما وفادار عمیقی نبودند. در بین آنها آدم‌های حسابی هم فراوان بود، اما ولایت مداری توده مردم سطحی بود. آنها از امام حسین(ع) دعوت کردند. ایشان بعد از اینکه آنها را امتحان کرد و مسلم را فرستاد، حرکت که طبیعی است. مسلم نظر داد و پیشنهاد کرد که ایشان بیایند و شرایط آماده است.

اما صاحبنظران که ابعاد سیاسی مسئله را می‌دانستند، اعتراض داشتند. مردم و بزرگان کوفه را می‌شناختند و می‌دانستند که با علی(ع) نساختند، با امام حسن(ع) نساختند و وفا نکردند. اینجا هم تاریخ تکرار می‌شود. یا کسانی که می‌دانستند عواقب زندگی اباعبدالله(ع) به کجا می‌رسد - این را در آن بخش غیبی و در مسئله طراحی الهی عرض می‌کنم. -با امام حسین(ع) مباحثه و مشاجره می‌کردند، ولی امام حسین(ع) بطور طبیعی عمل کردند. شهری با امضاهای زیاد از ایشان دعوت کرد. نماینده‌ای را پذیرفته و منتظرند تا ایشان بیاید.

چنین حرکتی دو حالت دارد: یا در مبارزه پیروز می‌شوند و حکومت یزید را به زمین می‌زنند که یک پیروزی ظاهری و باطنی است. یا پیروز نمی‌شوند و شکست می‌خورند و شهید می‌شوند و هر مصیبتی را تحمل می‌کنند. آیا اباعبدالله(ع) این فرض را باید می‌پذیرفت؟ آیا وجود و حیات ایشان حتی با حکومت یزید بهتر بود؟ یا همنیجوری که کردند و قربانی دادند و قربانی شدند، بهتر بود؟ خیلی آسان می‌توان استدلال کرد که دومی بهتر بود.

فرض کنید 10 تا 20 سال دیگر عمر طبیعی می‌کردند و حکومت بنی امیه هم دوام داشت. چه می‌خواستند بکنند؟ حرف‌هایی که خودشان زدند، پدرشان زدند، جدشان زدند و فرزندانشان هم همین را تکرار می‌کردند و یا افرادی را تربیت می‌کردند. وجودشان بالاخره مثل آفتابی بخشی از کشور را روشن می‌کرد، اما محاصره اباعبدالله(ع) کافی بود.

طراحی الهی در حرکت اول و ظاهری درست بود. مردم را هدف می‌گیرند که با ایشان بیایند و حکومت مردمی و اسلامی تشکیل بدهند و با قدرت اسلام، مردم دنیای اسلام را اصلاح کنند. اگر نشد چه؟ اگر نشد، همین راهی که امام (ع)حسین انتخاب کرد و آن، این بود که با برنامه‌ای که اجرا کرد، قلوب مردم را - نه در آن زمان -تا همیشه تاریخ تصرّف و جذب کند. اگر این فرض را در تحلیل حرکت نظامی و سیاسی اباعبدالله(ع) بپذیریم، هیچ جای آن غیرمنطقی نیست. با برنامه درست، می‌دانست این قلوب جذب می‌شوند و می‌دانست نفرتها را به طرف شیاطین بنی امیه و هر حکومت ظالم دیگری روان خواهد کرد.

از آن لحظه اول تا آخر می‌بینید که در مقاطع مختلف اباعبدالله(ع) هر دو حالت را مطرح می‌کنند. هم احتمال پیروزی و هم احتمال شهادت را می‌گویند. همراهانشان که خیلی‌ها به امید پیروزی می‌آمدند، بتدریج ریزش می‌کنند که تا شب عاشورا تعداد کمی می‌مانند. شاید شب عاشورا هم بعضی‌ها رفته باشند و تا آخرین لحظه ریزش کردند. ولی آنهایی که باید بمانند، خالص بودند.

اگر فرض کنیم که تدبیر الهی بود، همانهایی که می‌بایست شهید می‌شدند، ماندند و آنهایی که می‌بایست اسیر شوند، بودند و همان اتفاقات افتاد.

 

اگر بگوییم خداوند قضیه را به روال طبیعی خود واگذار کرد، بطور طبیعی مقاوم ترها تا آخر ایستادند و اینجور شد که شد. باید بگوییم که حقیقتاً حرکت پیروزی است. حتی این دومی بهتر از اولی است. همین اتفاقی که با برنامه جنگ روانی و جنگ سرد و جنگ اعصاب و یا به میدان رفتن با سیل اشک به جای سیل خون اجرا کرد، یک مبارزه طولانی و ابدی است که در وصایا به حضرت سجاد(ع) می‌فرمایند: «ای پسرم! خون من بعد از شهادتم می‌جوشد و این جوشیدن متوقف نمی‌شود تا زمانی‌که حجت ما قیام کند و انتقام این خون را از همه ستمگران تاریخ بگیرد.» این تعبیر اباعبدالله(ع) نقل به مضمون است. یعنی این‌قدر صریح ارزش این کار را توضیح می‌دهند.

مسئله‌ای که اینجا واقعاً باید روی آن تکیه کنیم، بعد معنوی و الهی قضیه است که ادلّه‌اش فراوان است. بخشی از آن را برادرمان آقای تقوی در صحبت‌های پیش از خطبه گفتند.

وقتی که اباعبدالله(ع) به دنیا می‌آید، جبرئیل برای تهنیت از جانب خدا به زمین می‌آید. تعبیری دارد

که یک شاعر خوش ذوق اسلامی می‌گوید: «یا رسول الله! خداوند آنچنان فرزندی به شما داده که نمی‌دانیم تهنیت بگوییم یا تسلیم بگوییم.» معلوم است که چیست.

در یک جلسه‌ای که جبرییل آمد، اُم سلمه هم حضور داشت و امام حسین(ع) هم در آنجا هست. امام حسین(ع) در دامان‌ ام سلمه نشسته و بی‌تابی می‌کند که خودش را به دامان پیغمبر(ص) برساند که ام سلمه با دستور پیامبر(ص) اباعبدالله(ع) را آزاد می‌کند و بچه خودش را به پیغمبر(ص) می‌رساند. جبرئیل در همانجا می‌گوید: «من به منظره‌ای در کربلا نگاه می‌کنم که این فرزند شما قطعه قطعه شده است و می‌خواهید آنجا را ببینید؟» بالش را باز می‌کند و زمین هموار می‌شود و آن نقطه مثل نقطه‌ای که در دوربین عکاسی روی آن زوم می‌شود، زوم می‌شود و همانجا را می‌بینند. یعنی منظره‌ای که بعد از شهادت بوجود می‌آید.

این چیزی است که اباعبدالله(ع) می‌دانست. پیغمبر(ص) هم می‌دانست. در همان روزهایی که اباعبدالله(ع) می‌خواهد حرکت کند، برادرزاده‌اش بنام محمدبن عمر عمر یکی از برادران حضرت اباعبدالله(ع) است- خدمت عمو عرض می‌کند: «من چیزی از عمویم امام حسن(ع) درباره آینده شما شنیده‌ام. اجازه می‌دهید عرض کنم؟» امام می‌فرماید: «بگو». می‌خواهد بگوید که گریه گلویش را می‌گیرد و نمی‌تواند حرفش را تمام کند. امام می‌فرماید: «کشته می‌شوم؟» می‌گوید: «بله، شما هم شنیدید؟»

امام حسین(ع) می‌فرماید: «من از پدرم و برادرم شنیدم. خود هم همه چیز را می‌دانم. در سفری که به جنگ صفین می‌رفتیم، در رکاب پدرم از کوفه حرکت کردیم و به کربلا رسیدیم. آنجا پدرم گفت: «اینجا جای کشتار فرزندان من است» و همه چیز را برایم توضیح داد. »

ام‌سلمه کسی بود که مخالف بود حضرت اباعبدالله(ع) به این قصد از مدینه حرکت کند. البته به صورت ظاهر هنوز امیدوار بود که آنچه باید اتفاق بیفتد، در آینده‌ای دور اتفاق بیفتد. خدمت اباعبدالله(ع) آمد و شنیده‌ها و دیده‌های خود را دوباره به یاد اباعبدالله(ع) آورد. امام حسین(ع) فرمود: «فکر می‌کنید من اینها را نمی‌دانم؟!» ام سلمه تربتی را آورد که پیغمبر(ص) یا جبرییل به او داد و فرمود: «می‌خواهی کربلا را ببینی؟ عرض کرد: چرا نخواهم ببینم؟ ام‌سلمه طاقت نیاورد منظره قتلگاه را ببیند. وقتی اباعبدالله(ع) می‌خواست خداحافظی کند، گفت: «این تربت را در شیشه‌ای بگذار. هر وقت دیدی تبدیل به خون شد، مطمئن باش که من رفته‌ام.»

ام‌سلمه می‌گوید: «چند روزی که از سفر اباعبدالله(ع) گذشت، در روز چند بار سراغ این شیشه می‌رفتم و همیشه دلم می‌تپید که خدایا من بجای تربت خون ببینم. یک روز عصر وقتی وارد شدم، دیدم از شیشه خون بیرون می‌آید. آتش گرفتم، ولی مصلحت ندیدم خبر را اعلام کنم تا خبر بطور رسمی به مدینه رسید.»

آنقدر در تاریخ تکرار گفته و نوشته شد و بزرگان گفته‌اند که نمی‌توان منکر شد. می‌گویند اباعبدالله(ع) به اصحابش فرمود: «آنهایی که حاضرند خون قلبشان را در راه ما بریزند و در راه هدف ما کشته شوند، بیایند.» در مسیر کربلا در منزلی به نام ثعلبیه لحظه‌ای در حضور علی اکبر خوابشان گرفت و سرشان را بلند کردند و فرمودند « انالله وانا الیه راجعون». علی اکبر به فراست فهمید و فرمود: «چه شده بابا؟ حادثه‌ای پیش آمده؟» فرمودند: «این لحظه، لحظه‌ای است که خواب‌ها از انسان‌های صالح درست درمی‌آید و من به محض اینکه چشمم گرم شد، در جلوی خودم سواری را دیدم که می‌گفت این کاروان می‌رود و مرگ با سرعت آنها را به سوی بهشت می‌کشاند. » علی اکبر خم به ابرو نیاورد، ولی فرمود: «مگر ما بر حق نیستیم؟» حضرت فرمود: «چرا، برحق هستیم.»

مهمترین صحنه را در شب عاشورا می‌بینیم که امام حسین(ع) آخرین اتمام حجت را می‌کند. اصحابشان را جمع می‌کنند. راوی این سخنان امام سجاد(ع) است. ایشان مریض بودند. گویا پشت خیمه در گوشه‌ای بودند و صداها را می‌شنیدند. بیشتر مطالب آن جلسه را از گفته‌های امام سجاد(ع) آورده‌اند. جوانتر از حضرت علی اکبر، حضرت قاسم است که آن جمله معروف را به عمویش می‌گوید و عمویش او را تحسین می‌کند. این جمعیت و این گروه، مرگ در راه خدا را «احلا من العسل» می‌داند. اصحاب کربلا این مرگ را انتخاب کردند.

پیروزی اباعبدالله(ع) از همان صحنه عاشورا شروع شد و تا امروز ادامه دارد. قطعاً در آینده از این بیشتر خواهد درخشید. هر قدر مردم آگاهتر شوند، به کثافت ظلم، ستم و خودخواهی‌ها بیشتر پی می‌برند و به قداست مبارزه در راه حق و فداکاری و ایثار برای نجات حق و نجات مردم می‌رسند و قدرش را بیشتر می‌دانند. سربازان اباعبدالله(ع) بیشتر می‌شوند. اباعبدالله(ع) آنچنان در تاریخ سربازگیری کرد که هر روز هزاران سرباز جدید به این جمعیت می‌پیوندد و هرجا پرچمی بلند شود، اگر اسم امام حسین(ع) را هم نبرد، ولی در راه حق و عدالت باشد، پرچم امام حسین(ع) است.

امام حسین(ع) برای به زمین زدن دیو ستم قیام کرد و تا این دیو آخرین نفسش را بکشد و دنیا را از شر خود خالی کند، این حرکت ادامه دارد.

بنابراین ما در هر دو فرض، پیروزی، حتی پیروزی‌های ظاهری می‌بینیم. از کربلا و از عصر عاشورا ریزش قدرت حکومت بنی‌امیه شروع شد که داستانش را مکرر شنیدید. می‌خواهم عرض کنم که پیام این رشادت‌ها، سیاست‌ها، شهادت‌ها و بعدها اسارت‌ها همین است که انسان برای حق و خدا و برای حقیقت فداکاری کند و جلوی خودخواهی‌ها، انحصارگری‌ها، حق‌سوزی‌ها و مبارزه با دین و حقایق آسمانی را بگیرد. مشعل‌های الهی در اختیار بشریت گذاشته شدند و باید با کسانی که با اینها مخالفت می‌کنند، مبارزه کرد. این پیام اباعبدالله(ع) پیروز و موفق است. همه ائمه ما در راهشان موفقند. ولی اباعبدالله(ع) موفقتر است، به خاطر اینکه این بخش به عهده ایشان گذاشته شده بود. انتظار داریم با شرایطی که در عراق پیش آمده، ان‌شاءالله روزی عتبات عالیات عراق کاملاً آزاد و آنجا مرکز و محوریت این جهاد و مبارزه طولانی شود.

در ایران ستادی توسط یک سری آدم‌های شریف تشکیل داده‌اند و تلاش زیادی برای بازسازی این عتبات مقدس کرده‌اند که دهها سال دارند فرسوده می‌شوند و هیچ‌کس آنجا را ترمیم نمی‌کند. خطر بزرگی که به خصوص برای کربلا پیش آمده، این است که در اثر بـالا آمدن آب نهر علقمه که لایروبی نشد، شهر کربلا مخصوصاً منطقه حرم اباعبدالله(ع) دچار بالا آمدن آب شده و آب الان در نزدیکی سطح زمین است. مثلاً وقتی به سرداب حضرت ابوالفضل(ع) می‌روند، مملو از آب است و دائما با پمپ آبها را می‌کشند و به کانالهای دیگر هدایت می‌کنند که آب بیشتر نیاید و زوّار را اذیت نکند. جمعی از مهندسان و محققان رفته‌اند و تلاش کرده‌اند و زحمـت کشیده‌اند و بررسی کردند و راهش را این دیدند که تمام منطقه حرم را آب‌بندی کنند که کار بسیار بزرگی است. حتی می‌خواهند بین‌الحرمین را هم حفاظت کنند. مردمی که مطلع شدند، کمک‌های زیادی به اینها کرده‌اند و گویا مشکل مالی ندارند. ان‌شاءالله عراقی‌ها همکاری کنند که ایرانی‌ها بتوانند این بارگاهها و عتباتی که هست و عمدتاً ایرانی‌ها ساختند، آن‌گونه که مناسب است، بسازند و برای میلیون‌ها دل مشتاقی که می‌خواهند حداقل سالی یکبار آنجا را زیارت کنند، مهیا کنند که این اتفاق دور نیست. خداوند شرّ اشغالگران و شورشیان جنایتکار را از سر مردم عراق و اعتاب مقدس کوتاه کند و انشاءالله ما شاهد آسانی زیارت این مراقد مطهر باشیم.

بسم‌الله الرحمن الرحیم

انا اعطیناک الکوثر/ فصلّ لرّبک و انحر/ انّ شانئک هو الابتر

خطبه دوم:

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین والصلوه والسلام علی رسول الله و علی علی امیرالمومنین و علی الصدیقه الطاهره و سبطی الرحمه و علی بن الحسین و محمدبن علی و جعفربن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمدبن علی و علی بن محمد والحسن بن علی والخلف الهادی المهدی صلواه علیهم اجمعین.

اوصیکم عبادالله بتقوی الله واتباع امره.

در خطبه دوم قسمت اول صحبتم مربوط به مراحل پیروزی انقلاب اسلامی است. همین روزهایی که ما پس از چهارده سال و اندی تبعید در آستانه ورود حضرت امام بودیم. این یکی هم معجزه تاریخ و از ثمرات قیام اباعبدالله(ع) است. کسانی که در میدان مبارزه بودند، می‌دانند بیشترین نیرویی که از طرف خداوند به مجاهدان راه جهاد اسلامی با رژیم شاه تزریق می‌شد، از تاریخ اباعبدالله(ع) بود.

از برنامه‌های عزاداری و ذکر تاریخ اباعبدالله(ع) درس‌های مبارزه، شهادت، شهامت و ایستادگی می‌گرفتیم. همه آنهایی که اسلامی بودند، این مسئله را می‌دانند. غیراسلامی‌ها هم بودند و آنها هم قبول می‌کردند. منتها آنها چون مسلمان نبودند و یا اسلام را این‌گونه قبول نداشتند، طور دیگری حرف می‌زدند. اما قبول داشتند که راه اباعبدالله(ع) راه درستی است.

خیلی به عقب برنمی‌گردم. فقط چیزهایی را که مربوط به این روزهاست، عرض می‌کنم. منتظر بودیم که حضرت امام(ره) در روز ششم بهمن به ایران بازگردند. با مذاکراتی که با اینجا و پاریس و بختیار و دیگران شده بود، چنین وعده‌ای داده بودند. روز ششم بهمن فرودگاه را بستند و مخالفت رسمی اعلام شد که ایشان به ایران نیایند. به جامعه شوک وارد شد و مردم عصبانی در خیابان‌ها حاضر شدند.

به زحمت مردم را کنترل می‌کردیم که حادثه مهمی پیش نیاید. در عین حال کشتار و تخریب زیادی اتفاق افتاد. در این حوادث نقش شخص امام و نقش روحانیت به عنوان پیشتازترین جریانی که مورد قبول مردم بود. نقش مردم مسلمان با هدایت امام و روحانیت سرمایه اصلی کار است که باید جداگانه روی آن بحث کنیم که در این مختصر نمی‌گنجد.

اساس کار این بود که مردم در صحنه باشند. تا مردم به صورت انبوه به میدان نیامده‌اند و مقاومت نشان نداده‌اند، مشکل مبارزه حل نشد. همه راه‌ها رفته شد، گروه‌های مسلح بودند که کارهای مسلحانه می‌کردند. گروه‌های سیاسی بودند که توضیحات سیاسی می‌دادند. اما رژیم از آن چیزها استفاده می‌کرد و ساواک خود را تقویت می‌کرد و خیلی مشکلی نداشت.

وقتی مردم به خیابان آمدند و بعد از دیدن قساوت‌های رژیم از خیابان‌ها بیرون نرفتند، شکست شاه جدّی شد. مردم، شهدایشان را تشییع می‌کردند و در همان مراسم تشییع دوباره مبارزه می‌کردند. وقتی سلسله حضور مردم معنادار شد، آمدن امام(ره) یک مسئله جدّی شده بود. مردم حاضر نبودند از این خواست خود عقب‌نشینی کنند. فردای روزی که فرودگاه مهرآباد را بستند، سخت‌ترین روز برای رژیم بود. رژیم می‌خواست مقاومت کند، ولی نمی‌توانست. هشتم بهمن در شورای انقلاب که هنوز رسمیتش اعلام نشده بود، ولی شورای انقلاب را داشتیم و مبارزات را اداره می‌کردیم و همچنین در جامعه روحانیت مبارز تصمیم گرفتیم که تحصنی در دانشگاه تهران به راه بیندازیم.

صبح روز هشتم، پیش از طلوع آفتاب بنده به همین جا که اطاقی در یکی از گوشه‌ها بود، رسیدم. تقریباً همزمان آیت‌الله بهشتی و آیت‌الله مطهری هم رسیدند و بتدریج دوستان ما آمدند و در حدود 200 نفر از روحانیت و شخصیت‌های مبارز جمع شدند و بعد مردم هجوم آوردند. این اعتصاب دو روز طول کشید و روز دوم رژیم تصمیم گرفت به خاک و خون بکشد. ما همین جا نشسته بودیم و دائماً غرّش مسلسل‌ها بگوش ما می‌رسید. گاهی صدای توپ می‌آمد. جلوی ساختمان ژاندارمری و پائین میدان‌انقلاب درگیری‌های عجیب وغریبی بود.

مردم بجای اینکه فرار کنند، پیکر شهدا را برمی‌داشتند و روی دوششان می‌گذاشتند و در خیابان‌های دانشگاه می‌گشتند و شعار می‌دادند. صبرشان تمام شده بود و شعار می‌دادند:

«رهبران؛ ما را مسلح کنید» این شعار خیلی رژیم را ترساند. چون همان ‌روز چند کلانتری و مراکز مهمات دیگر مصادره شد و چیزهای زیادی بدست مردم رسید. رژیم ترسید و تسلیم شد و دوباره بختیار موافقت کرد که امام بیاید. اما تلاش زیادی می‌کرد که به تأخیر بیندازد.

این روزها واقعاً روزهای پرحادثه‌ای بود. در هر ساعتش چند صفحه مهم از تاریخ ورق می‌خورد. مذاکرات، دعواهــا، مشاجـرات، تهدیدهــا، رفتن‌ها و آمدن‌ها زیاد بود. آمریکا خطر را فهمیده و دستور خروج نیروهای موثرش را داده بود. وقتی فرودگاه‌ها بعد از انسداد باز شدند، تراکم مسافر فراری آن هم از نوع درجه یک مخلصان آمریکا بود که ‌روزگار عجیبی بود.

جوانان امروز ما آن روزها نبودند که ببینند. گاهی تصوراتش را دیده‌اند و حق دارند که صدا و سیما و رسانه‌ها آن روزها را بیشتر برایشان ترسیم کنند که چه می‌گذشت و این مردم چه می‌کردند! قیامی مانند قیام اباعبدالله(ع) برای فشار روحی بر رژیم چه می‌کرد!

رژیم ایران که رژیم کوچکی نبود. به اندازه کافی پولدار بود. چون قیمت نفت یکدفعه چندبرابر شده بود و خیلی از کشورها را خریده بود. با شوروی، آمریکا و اروپا قراردادهای پولساز و پردرآمد بسته بود و نظر همه را تأمین می‌کرد. حمایت خارجی را داشت. در داخل غیر از مردم، حمایت آنهایی را که فکر می‌کرد می‌توانند قدرتی داشته باشند، جذب می‌کرد. ولی نتوانست روحانیت و نیروهای مخلص و مبارز را جلب کند و نتوانست مردم را قانع کند که من عرض می‌کنم این مهمترین پایگاه مبارزه بود. نتوانستند مردم را با هیچ ترفندی فریب بدهند.

بالاخره با فشاری که آوردیم، موافقت کردند امام وارد شوند. امام روز دوازدهم بهمن و در میان ناباوری‌ها آمدند. تحلیلگرها می‌گفتند همه مبارزه به وجود یک شخص بسته است. کسی که رژیم می‌داند شیشه عمر او در دست این شخصیت است. چطور می‌توانند بگذارند با هواپیمای بیگانه و از حریم کشورهایی که دوست نیستند، عبور کند و در فرودگاهی که در اختیار مردم نیست، بر زمین بنشیند و در خیابانهایی که پلیس شاه باید امنیت آن را تأمین کند، راه برود؟! هپچ‌کس با معیارهای مبارزات معمول دنیا باور نمی‌کرد.

امّا همان روحیه حسینی در فرزندش امام خمینی(ره) (صلوات نمازگزاران) بود که با قلبی آرام و مطمئن و بدون یک ذره دلهره و هراس مثل کوه و قله دماوند در هواپیما نشست و در همین فرودگاه پائین آمد. این منظره دل دشمنان را می‌لرزاند. با اینکه 150 نفر خبرنگار خارجی در هواپیمای ایشان بودند، رژیم آن‌قدر مستأصل بود که برنامه ورود ایشان را از تلویزیون پخش نکرد و از ترس مردم قطع کرد. اشتباه کرد، چون این مسئله مردم را عصبانی‌تر کرد. مردمی که در خانه‌ها نشسته بودند تا منظره تلویزیون را ببینند، وقتی تلویزیون قطع شد، به خیابان‌ها ریختند. غوغایی بود. واقعاً مصداق «اذاجا نصرالله والفتح ورایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا وسبح بحمد ربک» بود. با یک مبارزه طولانی و با فداکاریهای جدّی و با مقاومت‌ها و راهنمایی‌های جدّی به پیروزی رسیدند. وقتی مردم روحانیت معزّز را در جلوی صفوف خود می‌دیدند که در مقابل گلوله‌ها حرکت می‌‌کند، آماده بودند که در خیابان‌ها بمانند و این بسیار اهمیت داشت.

بالاخره امام(ره) آمدند و بقیه برنامه‌ها بتدریج در سخنرانی‌ها گفته می‌شود و ما هم در مطالب دیگری که باید عرض کنیم، عرض خواهیم کرد. از همان روزی که امام(ره) وارد شدند، معلوم بود که کار آنها دارد تمام می‌شود. گرچه بختیار هنوز با قدرت حرف می‌زد، اما آثار ضعف در او دیده می‌شد و امام حاضر نشدند با او ملاقات کنند. او می‌خواست خدمت امام بیاید، ولی امام فرمودند: «اول استعفا بدهید و بعد بیا» او هم نمی‌خواست استعفا بدهد.

ژنرال هایزر بسیار فعال بود. او آمده بود که شاه را نجات دهد. آمده بود که نگذارد اسلام انقلابی پیروز شود. یک ماه در اینجا ماند و خیلی تلاش کرد. تا روز هفدهم صبر کرد و وقتی دید امام(ره) خیلی مصمم هستند و مردم هم مصممند، رفت. او با ارتش آشنا بود و دیده بود که در ارتش اختلاف افتاده است. از نیروی هوائی، نیروی زمینی و نیروی دریایی در بندرعباس، بوشهر و شهرهای مختلف خبرهای هولناکی می‌شنید. اوضاع داخل کشور را هم بیشتر از ما می‌دانست. ما این اسناد را بعدها در آرشیوها دیدیم. وقتی اینها را دید، گمان می‌کنم روز هفدهم بهمن از ایران رفت. البته آنقدر ماند تا مهره‌هایی را که لازم است فراری بدهد، بفرستد. کارهای بدی در این چند روز کردند که بحث دیگری است.

این سرنوشت مقاومت ملتی است که با محور اسلام و برای خدا و در رکاب شخصیت عظیم‌الشأنی که هم مرجع تقلید و هم رهبر است، مبارزه کرد. ملتی که هوشیار است و صداقت، شهامت، هوش و ذکاوت خود را ثابت کرده است. این دوره رهبری قاطع امام(ره)، حضور روحانیت و آن موقع حضور احزاب و گروه‌هایی که در اصل شکستن رژیم شاه همراه بودند، در تاریخ ایران ورق خورد. رژیم روز بعد از آمدن امام خواست یک مانور خیابانی بدهد تا مردم را بترساند.

ببینید بحث مردم اینجا پیش می‌آید. رژیم هم یک عدّه از هواداران و خانوادهای مامورین و طرفداران دربار را بسیج کرد و نیروهای مسلّح در خیابان‌های تهران رژه رفتند و تظاهرات کردند. اما مردم جمع شدند و هو کردند و آنها را مسخره کردند. یعنی به جای اینکه بترسند، آنها را به استهزا گرفتند. می‌خواستند با اعلان حکومت نظامی آخرین برگ قدرتشان را نشان بدهند که با تدبیر امام(ره) شکست خوردند. راه درست برای ملت‌های مومن و مسلمان این است که با محوریت اسلام و با حقانیتی که در خودشان سراغ دارند، برای رسیدن به اهداف مقدس اقدام کنند.

ایران حقیقتاً می‌توانست الگو باشد. انقلابی که با این نحو پیروز شد، دل همه مستکبران را ترسانده بود که این الگو سرایت می‌کند. اما چرا نکرد و با آن وسعت نشد؟ این بحث دیگری است که ان‌شاالله در فرصت دیگری عرض می‌کنیم (شعار هاشمی هاشمی خدا نگهدار تو) من دارم از شما مردم می‌گویم و از محبت شما ممنونم. نتیجه این است که ما آلان در شرایط نسبتاً سختی قرار گرفته‌ایم.

با این توضیحی که درباره مبارزه دادم و آن بحثی که درباره قیام اباعبدالله(ع) کردم، می‌خواهم نتیجه‌اش را برای وضع امروز بگیرم. به هر حال دشمنان ما بعد از یک دوره شکست‌های مکرر از انقلاب اسلامی و عدم توفیق در کارهایی که علیه ما کردند، امروز از در دیگری وارد شده‌اند و با چند پرونده به سراغ ما آمده‌اند. در بسیاری از مراکز جهانی برای خودشان رأی پیدا کرده‌اند که زورگویانه است. در پرونده هسته‌ای به ما زور می‌گویند که از حق قانونی خود در آژانس هسته‌ای که با امضای آن مقررات، بدست آورده‌ایم، صرف نظر کنیم. قطعاً دنبال این هستند و می‌خواهند ما از تکنولوژی هسته‌ای چشم پوشی کنیم. این یکی است و همه چیز نیست.

آمده‌اند در عراق و افغانستان گیر افتاده‌اند. با سوءعمل، سوءتدبیر، زورگویی و اهداف استعماری آمدند و نتوانستند مردم این دو کشور را با خودشان همراه کنند. چون حکومت صدام را ساقط کردند، مردم عراق خیلی خوشحالند. کار بزرگی بود. کاش آنها نمی‌کردند و مردم می‌کردند. این کار را کردند، ولی در عین حال به خاطر رفتار و اعمال بد، مردم عراق را تبدیل به دشمنان سرسخت خودشان کردند که خیلی جای صحبت دارد.

در افغانستان هم گرفتار شدند. همین امروز در خبرها بود که آقای بوش ده میلیارد دلار از کنگره پول خواسته و گفته است: نتوانسته‌ایم در افغانستان امنیت برقرار کنیم»، 

طالبان در جنوب افغانستان دوباره فعال شدند. آمریکا صریح می‌گوید: « آنها الان تهاجمی عمل می‌کنند و ما باید در آنجا کار دیگری بکنیم. نتوانستیم موادمخدر را کنترل کنیم و زیادتر شده است.»

حقیقتاً به اهدافشان نرسیدند. البته مردم افغانستان قانون اساسی خوبی پیدا کردند، مجلـس خوبی دارند و کار خودشان را می‌کنند. ولی مشکلات اشغالگران با آنکه « ناتو» که قدرت بزرگی در دنیاست، آمد و از چند کشور سرباز آورد، نمی‌توانندکاری از پیش ببرند.

در عراق وضعشان از این هم بدتر است. امنیت ندارند. اگر می‌خواهند در خیابان حرکت کنند، باید کاروانی از تانک و زره‌پوش و انواع و اقسام موتورسواری‌ها حرکت کنند تا آسیب نبینند. اگر بخواهند از این طرف شهر به آن طرف شـهر بروند، نمی‌توانند خودشان را حفـظ کنند. چطور می‌توانند منافعشان را در آنجا حفظ کنند؟

در فلسطین هم که نقشه راه آنها با انتخاباتی که مردم کردند، شکست خورد. در لبنان هم این فضاحت بر سر ارتش اسرائیل آمد که واقعاً یک معجزه تاریخی است.

گیر کرده‌اند، ولی دست بردار نیستند. پرونده‌های زیادی خلق می‌کنند که یکی از تازه‌ترین پرونده‌ها، مسئله موشکی ماست که اصلاً مطرح نبوده است. ما از زمان جنگ یک صنعت موشکی داشته‌ایم و تقریباً همیشه پیشرفت داشته‌ایم. آن را در قطعنامه آوردند و دارند حیله‌های فراوانی می‌کنند. برای قطعنامه‌های آینده تهدید می‌کنند. همین الان جلسه بعدی. برای مجمع عمومی سازمان ملل برنامه گذاشته‌اند تا مصوّبه‌ای علیه ما بگیرند. جنگ روانی عجیب و غریبی در همه رسانه‌ها راه انداخته‌اند. یکی می‌گوید: حمله می‌شود. یکی می‌گوید: نمی‌شود. یکی می‌گوید: محدود است. یکی می‌گوید: نامحدود است. می‌خواهند با این حرف‌ها روی ملت ایران تأثیر بگذارند و لااقل ارتباطات خارجی‌ ما را تحت تاثیر قرار بدهند.

قطع نظر از اینکه در آینده چکار می‌خواهند بکنند که الان نمی‌خواهیم پیش‌بینی آینده را بکنیم، چیزی که الان در جریان است، برنامه شومی است، برای اینکه ملت ما را مرعوب کنند، زندگی ملت ما را تحت تاثیر قرار بدهند، سرمایه گذاری را ضعیف کنند، تولید را ضعیف کنند و مردم را وادار به پنهان کردن امکاناتشان کنند. یعنی حالتی که معمولاً در فضای ارعاب به وجود می‌آید.

فکر می‌کنم یکی از کارهای مهم امروز ما این است که به خودمان برگردیم و به مردم توجه کنیم و اسلام را محور واقعی بگیریم و در سایه اسلام انسجام لازم را برای مقابله با چنین توطئه وسیع جهانی بوجود بیاوریم.

به آنها، بخصوص به آمریکا می‌گویم شما به گذشته نگاه کنید. آمریکایی‌ها پیش از انقلاب در ایران خیلی قوی بودند. همه می‌دانیم مستشارانشان در ارتش حکومت می‌کردند. افسران شریف و درجه‌داران و سربازان ما را تحقیر می‌کردند و تصمیمات اساسی ارتش برعهده آنها بود. در ساواک طراح و تصمیم‌گیر بودند. در سازمان برنامه طراح و برنامه‌ریز بودند. آنها می‌گفتند پولهایتان را کجا باید خرج کنید. در وزارت نفت اختیاری به نیروهای متخصص ایرانی نمی‌دادند. به پلیس ما فرمان می‌دادند. دربار دراختیارش بود. همه امکانات تحت فرمان او بود. هایزر هم که آمده بود، مثل یک سلطان بی‌رقیب به دولت و شاه فرمان می‌داد.

زمانی که همه اینها بود، چکار توانست بکند؟ در آخر با التماس از نیروهای انقلاب اجازه خواستند که مردم مزاحم آنها نشوند تا بتوانند از ایران فرار کنند. اجازه فرار خواستند. دولتی که این همه امکانات در ایران داشته است، الان می‌خواهد چه چیزی بیشتر از آن بدست آورد؟ آیا مردم ایران ضعیف تر از آن‌موقع شده‌اند؟ خیر، مردم که واقعاً قوی‌تر از آن ‌موقع هستند. مردم الان نیرومند هستند. آگاهند. باسوادند. امکانات کشور در دست خودشان است. روحانیت بسیار قوی‌تر و محبوب‌تر است. خیلی چیزها نسبت به آن زمان عوض شده است. (تکبیر نمازگزاران).

بنابراین فکر نمی‌کنم آنها حتی در صورتی‌که هر اقدامی بکنند، برای خودشان نتیجه‌ای بگیرند. در عراق، افغانستان و جاهای دیگر چقدر توانستند نتیجه بگیرند که نوبت ایران شود؟ به هر حال آنها با امکانات زیادی وارد شده اند و این وظیفه ماست که بیشتر هوشیار باشیم. اولاً در داخل خودمان باید هوشیارانه عمل کنیم.

 

این تفکیک نیروها، طرد نیروها و بی تفاوت کردن نیروهای توانمند کشور به خاطر برخی از انحصارگری‌ها سمّ است و نباید انجام شود. همه نیروها باید با هم باشند.

در انقلاب بیش از 95 درصد مردم تحت فرمان امام راحل یک حرف می‌زد. یک شعار می‌داد و یک کار می‌کرد. بعد از پیروزی انقلاب با همه شرایط توانستیم خلأ دولت را پر کنیم. هر روحانی در هر شهر با سمت روحانیتش فرمانده کمیته شده بود. کارها را در کمیته انقلاب و کمیته امداد به عهده می‌گرفتند که مردم همراه باشند.

باید آن صلابت ملی را حفظ کنیم. به کسانی که می‌خواهند تفرقه در این ملت ایجاد کنند، اجازه اظهار وجود ندهیم و بگذاریم ملت یکپارچه باشد. تدبیر می‌خواهد. در این شرایط باید آگاهانه به دیدن مصافت‌های دورتر برویم و سنجیده‌تر صحبت شود و همه امکانات و اقدامات براساس حرکات موذیانه دشمن تنظیم شود. شرایط عادی نیست، شرایطی است که دشمن خیال می‌کند اگر با قدرت وارد شود، پیروز می‌شود. باید جنگ روانی را به خانه آنها ببریم که برده‌ایم و الان خانه آنها آرام نیست. الان که بوش می‌خواهد 20 هزار نیروی جدید بفرستد، مخالفت می‌کنند و این حرف‌ها در سالهای گذشته نبود والان دارد این اتفاقات می‌افتد، ولی تدبیر ما باید به اندازه حوادثی باشد که اطرافمان می‌گذرد. واقعاً باید کارهای بزرگ کنیم و یکی از کارهای مهمی که ملت ما باید امروز آماده باشد، این است که راهپیمایی دشمن‌شکنی را در 22 بهمن امسال داشته باشیم. (تکبیر نمازگزاران و سر دادن شعار دست خدا بر سر ماست، خامنه‌ای رهبر ماست)

ما در همان روزهای داغ انقلاب با چند راهپیمایی در تاسوعا و عاشورا و راهپیمایی‌های دیگری که اشاره کردم، رژیم را خانه نشین و آنها را وادار به عقب نشینی کردیم. حضور جدّی مردم جواب می‌دهد. انشاءالله شما این پیام را در سالگرد پیروزی انقلاب به دشمنان و دوستانتان در دنیا خواهید داد.

 

بسم‌الله الرحمن الرحیم

اذا جاء نصرالله و الفتح/ و رأیت الناس یدخلون فی ‌دین الله افواجا/ فسبح بحمد ربک فاستغفروا انه کان توابا.*

 

* سوره مبارکه نصر

پی نوشت ها:

 

1- بَنی اُمیه یکی از تیره‌های بزرگ قبیله قریش که شماری از ایشان نزدیک یک سده بر سرزمین‌های اسلامی حکومت کردند. تاریخ سده نخست هجری و حتی مدتی پیش از آن، با نام و کارنامه سیاسی اعضای خاندان اموی، به عنوان خلیفه یا هر عنوان دیگری سخت پیوند یافته است. سلسله بنی امیه با آغاز خلافت معاویه در ۴۱ ق آغاز شد و در ۱۳۲ق با شکست مروان بن محمد به پایان رسید. در این سال‌ها ۱۴ پادشاه بر ممالک اسلامی حکم راندند. پس از معاویه بن یزید، خلافت امویان به شاخه مروانی انتقال یافت. امویان با نبرد در مرزهای شرقی و مرزهای روم، گستره حکومت اسلامی را هر روز وسیع‌تر می‌کردند. سرکوب خوارج و شیعیان از سیاست‌های مستمر امویان بود. بنی امیه بارها حرمت مقدسات اسلامی را شکستند.

بنی‌امیه دشمنی دیرینه خود با بنی هاشم را ادامه دادند. پنج امام شیعه در زمان خلافت بنی امیه بودند. پس از واقعه عاشورا، امامان شیعه سیاست سکوت و تقیه را در برابر امویان به کار گرفتند. قیام‌های: عاشورا، زید، مختار از جمله قیام‌های شیعیان علیه ستم بنی‌امیه بود.