نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
محور خطبهها: نگاه متفاوت به اخلاق در جوامع انسانی، نگاه خاص قرآن به اخلاق، اهمیت بررسی علم اخلاق در نماز جمعه، قرآن و مصادیقی از فضیلتها و رذیلتهای اخلاقی ظلمهای آمریکا علیه ایران، اهمیت فضای آرام برای کشور، تبلیغات منفی رسانههای غربی علیه ایران، پیروزی لبنان، مظلومیت تاریخی فلسطینیها، زندگی شریفانه اقلیتها مذهبی در ایران، نگاهی به زندگی امام حسن عسگری(ع)
خطبه اول:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلوه والسلام علی رسول الله و علی آله الائمه المعصومین
اعوذباللّه من الشیطان الرّجیم
انک لعلی خلق عظیم، اوصی عباداللّه بتقوی اللّه
امیدوارم در زندگی خود از جوهر ارزشمند تقوا فاصله نداشته باشید و زندگی امت ما، آمیخته با مراعات وظایف اسلامی و انسانی باشد.
حتماً یادتان هست که بحث من دربارهی قرآن است و در محتوای قرآن بر روی فصل «اخلاق» کمی درنگ کردم. چون در بین معارف فراوانی که در قرآن وجود دارد، توجه زیادی به اخلاق شده است. البته به سایر علوم هم اشاره و یا توجهی دارد. ولی به اخلاق به عنوان رسالت مهم انبیاء و خود قرآن، توجه ویژه مبذول گردید. لذا در بخشهای مختلف و در بحثهای احکام، کوتاه صحبت کردم. امّا در مورد اخلاق هنوز هم چند خطبه خواهم داشت. برای اینکه تصور میکنم قرآن این را از ما خواسته است. در آخرین خطبه به نکته مهمی رسیدیم و آن این بودکه گروهی در غرب مسأله نسبیت اخلاق را مطرح کردند و اصول ثابت اخلاقی را مورد تردید قرار دادند و این باعث شد که ضربه بسیار کاری بر کمال معنوی انسانها وارد شود.
اصول ثابت اخلاقی مثل عدل، انصاف، وفا، شجاعت، صراحت، محبت، صبر، شکر، مقاومت و خیلی چیزهای دیگر هستند که تعدادشان بسیار فراوان است و نقطهی مقابلش اصول رذیلت اخلاقی است. اینها چیزهایی است که پایهی سعادت و شقاوت خوشبختی و بدبختی و پیشرفت پس رفت جوامع انسانی را تشکیل میدهد. فکر اینکه اینها نسبی است، از غرب است. معنای معمول نسبی هم این است که تابع شرایط زمان و مکان و تاریخ ثابت نیست. یکجا خوب است، یکجا خوب نیست برخی از فلاسفه غرب معنای دیگری برای نسبیت اخلاق گفتهاند و آن این است که آنها حدّ دارند، یک حدّ آن خوب است و یک حد آن بد است.اینطور بحثها اول در غرب جا افتاد، بعدها از طریق رسانههای غربی به همهی دنیا منتقل شد و پایههای اخلاقی بسیاری از جوامع بشری را متزلزل کرد.
واقعاً ظلمی که اینها از ناحیه شکستن عظمت و قداست اصول تقوا و اخلاق مرتکب شدند، از استثمارو سلطهی انحصاریشان کمتر نیست. واقعاً کار بزرگی روی دست بشریت گذاشتند. اگر انصاف داشته باشند، باید دوباره تلاش کنند تا آنچه را که خراب کردهاند و به جایش بیبندوباری و لجام گسیختگی را به نام آزادی و حقوق بشر و امثال اینها، آوردند، جبران کنند. البته این مباحث جزو ارزشها هستند و خیلی از اینها میتوانند در مقولههای اخلاق قرار بگیرند. ولی غربیها غیرمتوازن برخورد کردند و این اتفاق در دنیا افتاده که ما، در همه جا مشاهده میکنیم که ملتها گرفتار آن شدهاند.
این بحث خطبهی گذشته من بود و نمیخواهم تکرار کنم. چرا که آنهایی که باید بشنوند، شنیدهاند. قبلاً گفتم که اخلاق از یک جهت در دو بخش مطرح است1:- اخلاق نظری که بحث نسبیت اخلاق و یا اطلاق اخلاق را در بحث نظری گفتم و الان بیشترین توجه ما به بُعد عملی اخلاق است. 2- اخلاق عملی که همان حکمت عملی است و از قدیم هم به نام حکمت شناخته میشد. در گذشته بخشی از فلسفه بود. یعنی فلاسفهای متعهد بودهاند که قسمتهایی از علم اخلاق را در بحثهایشان مطرح کنند.
البته علوم زیادی وجود دارد که به دلایل مختلف به مسائل اخلاقی مربوط میشوند. علم اخلاق یک رسالت دارد و بقیّه علوم رسالتی دیگر. در روانشناسی هم عمدهی مسائل اخلاقی مطرح میشود. منتها آنها شبیه فلاسفه بحث میکنند. اینکه مثلاً این صفت در انسان هست یا نیست؟اگر هست غریزی و ثابت و یا اکتسابی است؟ آثارش چیست؟ در مقایسه با سایر صفات چه میکند؟ تاثیرش در حرکات روزانه انسان چیست؟ این بحثهای روانشناسی است که خیلی فراوان و بسیار خوب است و خیلی از آنها با علم اخلاق مرتبط است که متأسفانه امروز علمای ما و اخلاقیون حوزه به علم روانشناسی کمتر مسلح هستند و اگر اخلاقیون روحانی به دانشهای دانشگاهی روانشناسی هم مسلح باشند، خیلی بهتر میتوانند هم خودشان به عمق مسائل برسند و هم مردم را بهتر هدایت کنند. علم فقه هم به این چیزها میپردازد. منتها از لحاظ حقوقی است. پس تکلیف چیست؟ بحثهای دیگری در علم فقه است. حتی فلسفه هم به بسیاری از این مسائل اخلاقی میپردازد. ولی از بُعد هست یا نیست و چگونه هست و معلول چیست و علتها چه مسایلی هستند، به این مسائل میپردازد.
علم اخلاق رسالت دیگری دارد که آن رسالت انسانسازی و دادن سعادت به بشریت است. سعادت و شقاوت و رفع و تثبیت میتواند محصول علم اخلاق در جامعه باشد. در تعبیرات خودمان هم تأمین خوشبختی و خوشوقتی انسان از علم اخلاق است. خوشبختی را با اصول اخلاق نظری میتوانیم تأمین کنیم. بنابراین با تاکیداتی که میکنم، توجه شما به مسائل اخلاقی قرآن بسیار جدّی باشد. وقتی دنبال مطالعه قرآن میرویم و قرآن را قرائت میکنیم و روایات و تاریخ را بررسی و مطالعه میکنیم، نقطه اساسی که باید دنبال آن باشیم، همین محصول علم اخلاق است که تأمین کننده سعادت و تکامل ماست که ما را از این جهت و از این ابزار انسانساز تأمین میکند. در این مقوله که میخواهیم صحبت کنیم، بحث علم اخلاق از بُعد عملی و حکمت عملی قابل توجه است.
در بحثی که از این به بعد طی دو، سه خطبه خواهم داشت موارد مهمی از علم اخلاق را از دو سه جهت میخواهم مطرح کنم. اولاً محور بحث من قرآنی خواهد بود، چون بحثم در مورد قرآن است. لذا ترتیب بحثی که میکنم با ترتیب بحثی که در کتب اخلاق معمول است، یکی نیست. آنها یک تقسیمبندی دارند که از مان سقراط و افلاطون و ارسطو بوده و بعد از اسلام هم تقریباً همانها را دوباره با شکل جدیدی آوردهاند. عیبی ندارد که این بحثها با این ترتیب انجام شود. بزرگان و علمای اخلاق ما هم این کار را میکنند و اشکالی ندارد.امّا قرآن اینطوری رفتار نکرده است. قرآن اصولاً باببندی و فصلبندی در باب اخلاق ندارد، شیوه تربیتی قرآن، جامعهشناسی قرآن، روانشناسی قرآن و اصول اخلاقی که قرآن مطرح میکند، به شکل خاصی است که در ضمن بیان کردن تاریخ، سرنوشت بشر، سرنوشت انبیاء، برخورد حق و باطل و معرفی کردن چهرههای حق و باطل و مسیرهای درست یا غلط، بر روی آن اصول اخلاقی تکیه میکند، ترتیب خاصی هم دارد. یعنی اول که آفرینش را مطرح میکند از انسان که گُل سرسبد آفرینش است شروع میکند. وقتی به بیان اطلاعات و معلومات ما میرسد، بحثی به نام تکبّر و حسد مطرح میشود که در مناقشه شیطان با خدا و معارضه در قرآن بشر با شیطان مطرح میشود. وقتی انسان میخواند، داستان خلقت آدم را میخواند. ولی وقتی که از دید جامعهشناسی نگاه کند، میرود سراغ این که چرا شیطان آنطوری و آدم اینطوری شد. تاریخ، زندگی بشر است. ولی فلسفهی تاریخ در آن وجود دارد. معمول قرآن نیست که فلسفه تاریخ را باببندی کند. فلسفه تاریخ علم بسیار خوبی است.
اتفاقاً برای حوزهها و دانشگاههای امروز بسیار مهم است. در دانشگاهها، نظمی دارد، ولی تحصیل فلسفهی تاریخ در حوزه چنین نظمی ندارد که باید آن را منظم کرد. قرآن با شیوه خود با مردم حرف میزند. آنچه که شیطان را از پای درآورده و به این روزگار سیاه انداخت، همان نقطه تاریک ضداخلاق یعنی حسد است که در وجودش بوده و یا تکبر است. این دو فصل از فصول و اصول اخلاقی است. اگر در باببندی علم اخلاق حساب کنیم، باید به اواسط بحث برویم تا یک جایی به اینها برسیم. امّا فکر میکنم اگر براساس قرآن بخواهیم بحث کنیم، باید ترتیب را به گونه دیگری پیش بیاوریم. خود تکبّر بحثهای بسیار مهمی دارد و بسیار جالب است که شما بدانید قرآن هزار و چهارصد سال پیش نازل شده، حادثه اول خلقت انسان را مطرح میکند که ما نمیدانیم از چه زمانی است. زمان خلقت هم از مسایل نقلی است. خود قرآن زمانی را مشخص نکرده و بعضی از روایات چیزهایی گفتهاند و تاریخ هم اصلاً نمیرسد و ما هم که نمیدانیم، ولی میدانیم که شروع زندگی موجودی به نام انسان که اگر بخواهد در زمین زندگی میکند، از آنجاست. آن مضمونی که قرآن بعنوان بلا آورده که هم بر سر شیطان و هم بر سر آدم آمد و هم بشریت را تا امروز دچار مشکل کرد، همین تکبر و استکبار است. یعنی بلایی که در بدو آفرینش بشر، مهمترین مسأله روزگار بود، امروز هم مهمترین مساله روزگار است. یا استکبار غرب و شرق این برتریجویی را به عنوان یک عده انسان برای خودشان دارند و بلایی که از این ناحیه بر سر مردم میآید،همین است. این مساله کوچکی نیست. ما چون خیلی عادی با این مسائل برخورد کردهایم، برایمان یک چیز معمولی است، از کودکی شنیدیم، بزرگ هم شدهایم، شنیدهایم، در مدرسه هم میگویند، در مساجد هم میگویند. امّا این بحث اساسی است و امروز جزو مهمترین عوامل گرفتاری و مشکلات بشریت است و تا قیامت هم همین است.
واقعاً تعبیر مهمی است. در یکی از آیات وقتی که در مورد استکبار صحبت میکند و میگوید که اینها با روحیه تکبرشان حاضر نشدند حق را بپذیرند، میفرماید: آنهایی که گرفتار این روحیه هستند، دربهای آسمان به روی آنها بسته است و باز نمیشود. تعبیر بر محال میکند که ابواب آسمان روی انسانهای دچار استکبار باز نمیشود. منظور از آسمان همان تعالی و تکامل است و راههای تکامل برای آنها بسته است. این یعنی مشکل دستوپاگیر بشر و زمینگیر کردن بشر.
قرآن میخواهد بگوید که روحیه استکباری و تکبر با تکامل بشر در ضدیت است و شیطان از همینجا گرفتار شد و از همین جا بلا بر سر بشر آمد. آدم، مظلوم آن صحنه است. اگر بخواهیم فلسفه تاریخ را بخوانیم و نخواهیم مادی تحلیل کنیم، یک بحث مهم، فلسفه تاریخی است. همهی حوادث تاریخ را میتوانیم اینگونه تحلیل کنیم.اگر بخواهیم جامعهشناسی را بخوانیم این بحث را نمیتوانیم در جامعهشناسی نبینیم. البته در فلسفه هم میتوان از روحیه تکبر در انسان بحث کرد. روانشناسی هم میتواند همین بحث را مطرح کند و جهات مختلف و آثار آن را هم بیاورند.
به هر حال من در بحثهایی که در خطبه اول بنا دارم برای مدتی درباره قرآن بحث کنم- البته با آن اهدافی که در بحث قرآنی آورده بودم خیلی فاصله داریم- بعضی از این نکات مهم را میگویم. ولی هدفم این نیست که همهی آن بحثها اینجا گفته شود. هدفم این است که راههایی برای جوانها، بخصوص طلاب جوان، باز شود که وارد بحثهای دیگری شوند که همین امروز میتواند راهگشای مشکلات ما و برای بشریت راهنما باشد. متأسفانه آنها نمیخواهند ما از دیدگاه اسلام و قرآن به این راه برسیم. عرض کردم که در بحث اخلاق عملی در صدر اسلام و در متون اسلامی، به خصوص در قرآن، یک نظم باببندی شدهای نیست، روایتی هست که یکی از اصحاب بسیار باسواد و مخلص امام صادق(ع) خدمت ایشان میرسد و سؤالاتی را مطرح میکند که امام صادق(ع) در آن روایت این راه جدید را باز کردهاند و بعد از آن هم میبینیم که در کتب اخلاقی بیشتر آمده است. ایشان میفرمایند که اول عقل و جهل را در مقابل هم قرار میدهند، عقل 75 لشگر دارد و جهل هم 75 لشگر. اینجا عقل و جهل در مقابل هم هستند. وقتی که سربازهای آنها را امام صادق(ع) میشمارد، همین بحثهای اخلاقی است. میفرماید که هر یکی از اینها در مقابل خودش میایستد، من چند مورد را میخوانم
ببینید اینها که در مقابل هم قرار میگیرند، چه هستند. نقطهای که در آن قسمت از بحثم باز میکنم این است که اینجا عقل و جهل در مقابل هم هستند. البته منظور ما از بحثهای اخلاقی این نیست که به صورت تعبدی باشد. فکر کنیم که چون اینطور به ما گفتند ما هم همین را میگوییم. البته اگر قرآن و روایت چیزی را به صورت قطعی بگوید، همان را قطعی میگوییم. الان بحث ما،بحث عقل و جهل است. عقل ایجاب میکند، تفکر ایجاب میکند و محاسبه ایجاب میکند که مسیر اخلاقی را در جامعه تحکیم کنیم.
عدل در مقابلش ظلم است، شکر در مقابلش ناسپاسی است. رأفت در مقابلش خشونت و کینهتوزی است. عفت در مقابلش بیبندوباری است. زهد در مقابلش زیادهروی و افراط در بهرهگیری از نعمتهای خداست. تواضع در مقابلش تکبر است. حلم در مقابل غضب است و بیتابی و ضعف و شکست و عقبروی در مقابل صبر است. مواسات و همکاری چیزی است که در مقابلش با هم درگیر شدن، است. همین کاری که امروز گروهها و احزاب در جامعه ما میکنند. وفا در مقابلش عهدشکنی است. صدق در مقابلش کذب و دروغگویی است.امانت در مقابلش خیانت است. اخلاص در مقابلش شرک و ریا است. البته 75 مورد را میشمارند. بنا دارم چند مورد را در خطبهها از دیدگاه قرآن مطرح کنم و دو سه هدف دارم: اولاً مفهوم اینها را روشن کنیم. مثلاً مفهوم صبر، شکر، مقاومت، به صورت ابتدایی برای ما روشن است. ولی فکر میکنم باید یک مقدار اینها را باز کنیم. ببینیم آنچه اسلامی است و از ما خواستند؛ چیست؟ همین جا بحثی مطرح میشود که در مواردی اتفاق میافتد که ضد اینها ممکن است عمل شود. یا خلاف اصول در موردی وظیفه شود، که من همینجا میخواهم عرض کنم این نقض مطلق است و ارزش نیست. ارزشها مطلق است.باید مشخص شود. اگر جایی شرایطی و مصلحت اقوایی پیش بیاید و بخواهد جلوی یک خطر بزرگ را بگیرد - مثلاً جامعهای تهدید شود، در جنگی اگر کسی بخواهد راست بگوید، خطری برای دیگران پیش میآید. یا مبارزی در جریان برحقی بازداشت شده و در اختیار یک جریان ستمگر است. اگر آنجا بخواهند تمسک کنند به اینکه باید هرچه میدانی راست بگویی - چگونه باید باشد؟ اینها شکستن اصل اطلاق اصول اخلاقی نیست. گاهی دو اصل با هم در تعارض قرار میگیرند، یک اصل اهمیت بیشتری پیدا میکند، مصلحت اقوایی پشت سرش است و در مقابل، اصل دیگر خطر بزرگتری میتواند پیش بیاورد. اصل کسر و انکسار مصالح و تزاحم منافع از اصول مهم اجتهادی ماست. اینطور نیست که به صورت یک حرکت بسیار بدیهی و به صورت یک پیشامد انفرادی بخواهیم با این مسائل برخورد کنیم. اینها در جایگاه بحثهای اجتهادی، حوزهها و استنباطها و فتواها، نمونههای فراوانی دارند و با وضعی که این مسائل اخلاقی دارند، میتوانیم چیزهایی را تنظیم کنیم که راهنما باشند و خواهشم از برادران و محققین دیگر این است که بحثهایی را که مطرح میشود، به عنوان یکی از مباحث مهم روز مورد توجه قرار دهند.
مثلاً از دانشمندان روانشناس، به خصوص روانشناسان اسلامی که قاعدتاً آنها در جریان این بحثها قرار میگیرند، انتظار داریم کمک کنند که مسائل اساسی اخلاق عملی را با اصول و مسائل روانشناسی توأم کنند. ما امروز نباید وقتی که با قشر جوان و نوخواه مواجه میشویم با الفاظی صحبت کنیم که در قاموس و ادبیات آنها نامأنوس باشد. اگر محققان، نویسندگان و مبلّغان ما بتوانند با زبانی صحبت کنند که جوان در جامعهشناسی و روانشناسی خوانده و برای او از اصطلاحات باارزش دانشگاه است و در واژهها به خاطر تحصیلاتش سواد و علم و پیشرفت میبیند، خیلی خوب است. اگر این مسائل را به هم نزدیک کنیم و با ادبیات امروز حقایق ثابت و انسانی و ریشهدار را که همیشه جزء مقدمات سعادت بشر بود،بگوییم، خیلی تأثیر دارد. مواردی که هر وقت ملّتی از اینها فاصله گرفته، به تعبیر قرآن، گرفتار مشکلات شده است. همین مسأله تکبری که عرض کردم، عجیب است که قرآن از آدم شروع میکند و در زمان حضرت نوح، حضرت هود، حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت عیسی، تا زمان پیغمبر اسلام(ص) محور بحث را از دست نمیدهد. یعنی همیشه محور است.
حرکت در این محور مسأله کوچکی نیست. خداوند عالم، خالق فطرت و زمینههای مختلف در وجود انسان، به این نکات اساسی توجه دارد و تاکید و اصرار دارد. نباید اینها را به دست فراموشی بسپاریم و از چیزهایی حرف بزنیم که ممکن است ریشهدار نباشد، ممکن است با واقعیتهای وجود انسان و تاریخ آینده بیتناسب باشد. مخاطب من علمای دانشگاهی هستند که اینها را با هم جمع کنند. یکی از مسائلی که امروز و بعد از رنسانس در غرب، در علم اخلاق فراموش شده، مسأله آخرت است. آنها آخرت را قبول ندارند و این یک بحث دیگر است. علمای دانشگاهی مسلمان که نمیتوانند آخرت را نادیده بگیرند. برای اینکه با صراحت و قاطعیت و بدون هیچ تردیدی، قسمت اعظم سعادت بشری در آخرت و بعد از جدا شدن روح ما از بدن است. مگر میشود مسلمانی که قرآن را قبول دارد، برای قطعه اساسی زندگی خود فکر نکند.
بنابراین قسمتهای زیادی از بحثهای اخلاقی به مباحثی مربوط میشود که ما نمیفهمیم و نمیدانیم. لذا فکر میکنم در بحثهای اخلاقی که ضامن سعادت و مانع شقاوت ماست، یکی از کارهای مهم این است که تعلیمات و اصول مدون را که در روایات و احادیث و قرآن آمده، مورد توجه قرار دهیم و با اینها سروکار داشته باشیم. علم روانشناسی، جامعهشناسی، فلسفه، تاریخ و تجربیات را در کنار هم قرار دهیم و بتوانیم راه درستی را که بشریت نیاز دارد و خداوند با علم، رحمت و لطفش برای ما ترسیم کرده است، بپیماییم. انبیاء آمدهاند و در برابر این همه صدماتی که تحمل کردند این راهها را برای بشر هموار کردند، نشان دهیم که باید به دنبال اینگونه مسائل بسیار بسیار جدی در زندگی باشیم.
نحمدک اللهم و نصلی علی انبیائک و اولیائک و نستعینک باسمک العظیم الاعظم الاعز الاجل الاکرم یا الله...
- خدایا تو را به مقدسان همه مخلوقاتت قسم میدهیم ما را از این قرآن و اسلام و انقلاب جدا نفرما.
- کسانی که برای حفظ و تداوم اسلام و قرآن و انقلابت جهاد و تلاش میکنند، توفیق عنایت بفرما.
- شرّ کسانی که به هر زبان و هر وسیله در راهسعادتبشریت مانعی ایجاد میکنند و مانع نزدیکی بندگانت به تو میشوند از سر مسلمانها کوتاه بفرما.
خطبه دوم:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله، السّلام علی رسول الله و علی امیرالمومنین و علی الصدیقه الطاهره و سبطی الرحمه و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و الحسن بن علی و الخلف الهادی المهدی
اوصیکم عبادالله بتقوی الله و اتباع اوامره
مناسبتهای این هفته را به طور فشرده عرض میکنم، یادی از شهدای سقوط هواپیمای ایرباس میکنیم(1) که در دوازدهم تیرماه سال 67 به عنوان یک مصیبت بر ما نازل شد. آمریکا انصافاً نهایت شقاوت را نشان داد و با دادن مدال به افسر متخلف و نانجیبش نمک روی زخمهای ملت ما پاشید.
در همین مناسبتها سالگرد مسدود شدن اموال و پولهایمان را در آمریکا داریم که از سال 59 تاکنون مسدود است(2) و آمریکا هیچ اهمیتی به این مسئله نمیدهد که چنین کار خلاف امانت را مرتکب شده است و طلبکاری هم میکند. در عین حال مدعی هستند که با ملت ایران دشمنی نداریم، اگر دشمنی ندارید اینها را توضیح دهید. حال دیگر نمیتوانید بگویید که آن هواپیما اشتباهی ساقط شد. اگر اشتباهی ساقط شد، مدال دادن ندارد و این هیچ توجیهی ندارد. البته ما هم قبول نمیکنیم که اشتباهی بود. پولهای ما هم که در زمان جنگ و سازندگی و امروز در بانکهای شما مانده، بدترین ظلم به تاریخ ماست.
سالگرد شهادت شهید محراب، عالم بزرگوار و حقیقتاً تلاشگر و مجاهد آیتالله شهید صدوقی(3) را داریم که به امت عزیز و خانواده گرامیشان تسلیت عرض میکنم.
در مسائل داخلی دو سه مسئله داریم که فقط با اشاره عبور میکنم. یکی مسئله زندگی و مسائل سیاسی کشور و جریان امور است که فکر میکنم یک مقدار مشاجرات و درگیریها از حدّ خودش عبور کرده و گاهی به صورت کینهتوزانه مطرح میشود. تاکید بسیار جدّی این است که همهی کسانی که دلسوزی دارند - به دشمنان و عوامل آنها کاری نداریم، چون آنها نصیحتپذیر نیستند، آنها با برنامه اخلال میکنند. ولی قطعاً عده زیادی از کسانی که در مشاجرات درگیرند، دلسوزند - سعی کنند این فضا را آرامتر کنند. برای اینکه مملکت الان احتیاج واقعی به خیلی چیزها دارد که ما اگر بخواهیم مشغول اینگونه مسائل باشیم، فکر میکنم به مردم و انقلاب ستم میشود.
نمونهاش همین مسالهای است که در آبادان اتفاق افتاد، شهری که در زمان جنگ آن همه صدمه دیده بود و مردمی که آن همه بلا دیدند و بعد از بازسازی زندگی عادیشان را شروع کردند. اگر بنا باشد به جای رسیدن به اینگونه مسائل به مشاجره و همین بحثها بپردازیم، از این حوادث تلخ میتواند اتفاق بیفتد. نمیتوانیم بگوییم که آبادانیها مردمان بیصفایی هستند، اینها در دوران جنگ ثابت کردند و بعد از جنگ نیز ثابت کردند که مردمان باوفا و صبوری در تاریخ ما هستند و حقیقتاً هم باوفا هستند. چند نفر آدم شرور میتوانند فتنهای درست کنند که هم مردم آسیب ببینند و هم برای دولت مشکل درست شود و یک مقدار هم از همین فضاهای نادرست سوء استفاده میکنند و در شهر دیگری در کردستان و در پیرانشهر یک قاچاقچی جوانی را میکشد و میتواند منشاء فتنه شود. به خاطر اینکه فضا، فضای مناسبی نیست.
همین جا باید از مسؤولان و برادرانمان در دانشگاه قدردانی کنم که سالگرد مسئله کوی دانشگاه را به گونهای پیش نیاوردند که فتنه شود و میشد فتنه شود. دیدید که رسانههای بیگانه و عواملشان در داخل میخواستند آتشافروزی کنند و برنامه داشتند برای اینکه در تهران فتنه درست کنند. ولی هوشیاری دانشجویان و استادان و مسؤولان و انتظامی و امنیتی و دستگاه قضایی باعث شد آنها موفق نشوند و. ما باید این هوشیاری را در همهجا ملاحظه کنیم و عامل دست اغراض بیگانه قرار نگیریم.
مسئله دیگری که هنوز در جریان است، مسئله دادگاه جاسوسان اسرائیل است که واقعاً یک چیز قابل بررسی است، به نظر من سوژه خوبی است و موضوع خوبی برای نوشتن تحقیقات و تبیین روحیه استکباری است که من در خطبه اول در مورد آن بحث میکردم، واقعاً حادثه عجیبی است. به هر حال چند نفر یهودی و مسلمان ایرانی متهم شدند که به کشورشان خیانت میکنند. در دورهای که اتهام مطرح بود، بدترین تبلیغات را رسانههای غربی علیه ایران کردند، هنوز به جایی هم نرسیده بودیم و چیز مشخصی نبود، اتهام بود و متهمین تحت بازپرسی بودند. چه چیزی که نگفتند! چقدر تظاهرات، چقدر نامه و طومار و بیانیه، از رؤسای جمهور، شخصیتها، مجلسها و...آمد! میگفتند که ایران اینها را اعدام میکند، سابقه ایران هم همین است که در موارد جاسوسی هیچوقت کوتاه نیامده و خیلی از افراد جاسوس در زمان جنگ و بعد داشتیم که محاکمه شدند. از تیپهای مختلف ایرانی و غیرایرانی اعدام شدند. اگر هم اعدام میشدند مسئلهای نبود. حتی تقاضاهایی که اینها در مذاکرات خصوصی از مسؤولان ما میکردند، این بود که اینها را اعدام نکنید و به آنها تخفیف بدهید.
الان که این حکم صادر شد ببینید که چه غوغای عجیبی در دنیا راه انداختند! جای تعجب است، آنقدر گستاخ هستند که حساب تاریخ را نمیکنند، حساب بازخواست را نمیکنند، هر چه دلشان میخواهد میگویند، رئیس جمهور آمریکا که یک مرد معمولی نیست، رئیس جمهور قدرتمندترین کشور دنیاست که به ناحق خودش را متولی دنیا هم میداند، این آقا در ملاقاتشان صریحاً میگوید که من نمیگذارم اینها در زندان بمانند و تلاش میکنم اینها را بیرون بیاورند، یعنی چه؟
این چه ادب سیاسی است؟ این چه نزاکت دیپلماسی است که بتواند بگوید ما اینها را از زندان ایران بیرون میآوریم؟ بعد وزیر خارجهشان رسماً بیانیه میدهد و دادگاه ایران را محکوم میکند، قوه قضائیه ایران را محکوم میکند، حرفهایی که مناسب خودشان است، میزنند، که چرا جاسوسی که به جاسوسی اعتراف کرد، محکوم به این مقدار حبس شد؟ خیلی بد است. وضع روحیه استکباری در دنیا خیلی نارواست. حتی اتحادیه اروپا هم از این فکر دنبالهروی میکند.اینها همهی امیدها را در دل کشورهای مستضعف و مردم آزادیخواه میکشند و متاسفانه در داخل کشور هم آنهایی که اهل بیان و قلم و فریادکشیدن هستند، آنهایی که صحبت از آزادی میکنند و این حرفها برایشان مهم است، با آنان هم صدا میشوند.آزادی برای همه مهم است.این بدترین نوع اسارت بینالمللی است که کشوری مثل آمریکا و کشورهای اروپایی بیایند اینقدر دخالت کنند، حرفهایی که به قوه قضائیه و قضاوت اسلامی در این روزها زدند، بسیار وقیحانه و گستاخانه است، آنها با اسلام و قضاوت اسلامی مخالفند، با قوه قضائیه ایران مخالفند، یک بهانه پیدا کردند و با فرصتطلبی از این مسئله اینگونه سوءاستفاده میکنند.اگر این موضوع تحقیق شود و جزئیاتی را که من عوض کردم، در روالی دربیاورند و قضاوت جهانی و وجدان بشری را ببینند، متوجه میشویم که برگشتیم به عصر استعمار رسمی که انگلیسیها مثلاً فلسطین، لبنان و یا ایران را داشتند.به اعراب دستور میدادند و اجرا میکردند. الان هم به این صورت دارند برمیگردند.
از مسائل مهم بینالمللی که در این روزها داریم یکی مسئله لبنان است که انصافاً ستاره درخشانی برای مردمی است که فکر میکردند که همیشه باید در مقابل زور و قدرت و سرنیزه تسلیم باشند. فکر میکردند زور یک ملّت ضعیف، به یک ملّت نیرومند و مسلح نمیرسد. اتفاق مهمی است. انصافاً مهم است. اگر خودمان طرفدار نبودیم و در این مسائل شریک نبودیم و به جای دیگری هم مربوط میشد و میخواستیم درباره آن قضاوت کنیم، مسئله برای ما مهم است.
جریان مقاومت جمعی از جوانان و مردم با جان و امکانات محدودشان در مقابل قدرت بسیار سفّاک و بیرحمی مثل اسرائیل ایستادند و آن را مجبور کردند، برای اولین بار در تاریخ دولت اسرائیل از سال 1948 میلادی تا امروز، یعنی بیش از 50 سال بالاجبار عقبنشینی، آن هم عقبنشینی غیرمنظم و با فرار و بدون برنامه. این یک موضوع بسیار مهم است. (تکبیر نمازگزاران)
واقعاً برای اسلام و دنیای اسلام افتخار و مایه امید است و باید به آنها تبریک گفت. امروز خوشبختانه رهبر حزبالله لبنان با بیان خودشان در اینجا به شما گزارش دادند.(4)
توضیحات خوبی را ارائه کردند. این روزها میزبان شورای حزبالله لبنان هستیم که این افتخار را آفریدند. منکر هم ندارند و در دنیای اسلام منکر ندارند و همه قبول کردند که کار مهمی است که ناشی از ایمان، جهاد، مقاومت، به استقبال شهادت رفتن و نترسیدن از مرگ میباشد. معلوم شد کسی که اسرائیل را به زانو درمی آورد، اینها هستند و میتواند الگو و درسی برای دیگرانی که میخواهند مبارزه کنند باشد و ان شاءالله همین موثر باشد که فلسطینیها در مذاکراتی که این روزها در آمریکا دارند، کوتاه نیایند و از حق ملّتشان به آسانی نگذرند.
حدود 20 سال است که لبنانیها اشغال خاکشان را تحمّل کردند و در همهی این 20 سال مبارزه کردند و شهید دادند و میدیدیم که هروقت اسرائیل عصبانی میشد، بیروت و بعلبک را بمباران میکرد و هیچ رحم نمیکرد. ولی به هر حال همه آن خشونتها و در مقابلش این مقاومتها، نتیجه داد.
اصلاً حق اینجوری بود و طبیعت حق این است که «ان للحق دوله للباطل جوله» از جملات و منشاء وحی است. واقعیت تاریخ، جریان و فلسفه تاریخ و حرکت تاریخ نمایانگر این بوده است و همیشه اینگونه بوده و آینده هم خواهد بود و فلسطینیها هم واقعاً صاحب حق میباشند. چند میلیون آوارهای که در حال حاضر با همهی مشکلات در کشورهای دیگر زندگی میکنند. خانه به دوش، محروم، فقیر و خیلی هم بیکار و با کمکهای ناچیز جامعه جهانی، روزگار میگذرانند. این از حق خودشان هم آن طرفتر است.
باغهای مرکبات و زیتون، مغازها، پاساژها و املاک آنها در دست صهیونیستهایی است که از اطراف دنیا، از اروپا، آمریکا، روسیه و جاهای دیگر آمدند. به هر حال این یک واقعیت بسیار مهمی است که اتفاق افتاده و انشاءالله روشن باشد. بحث مهمی که در دنیا به نقطه خاصی رسیده، بحث بیتالمقدس به عنوان یک مرحله، نه به عنوان پایان کار است.
به عنوان یک مرحله الان مسئله «بیتالمقدس» فوقالعاده برای دنیای اسلام و فلسطینیان و همه بسیار مهم است و قطعاً انتظار همهی آزادگان مسلمان دنیا این است که فلسطینیان در این مرحله از بیتالمقدس یک وجب هم عقبنشینی نکنند (تکبیر نمازگزاران)
جای امام موسی صدر(5) خالی است که سهم زیادی در تحرّک مردم لبنان داشت و امروز در جشن عظیم دنیای اسلام جای ایشان خالی است و خداوند میداند که حق را در هر مرحلهای چگونه به حق دار عطا کند. اسرائیلیها یک مقدار هیاهو در قضیه جاسوسان خودشان در ایران راه انداختند که مربوط به این شکست است. میخواهند این شکست را جبران کنند و از انقلاب اسلامی انتقام بگیرند. تحریک یهودیان علیه انقلاب اسلامی در آن نهفته که از حرکتهای بسیار ناحق است.
حقیقتاً بعد از انقلاب اسلامی ما با اقلیتهای دینی که در ایران هستند، هیچ وقت مثل افراد غیرایرانی رفتار نکردیم و همیشه با آنها بامحبت رفتار کردیم و اینها مثل مسلمانان از حقوق خودشان برخوردار و راضی بودند.
من در جنگ شاهد بودم. فرمانده جنگ بودم. میدیدم جوانان یهودی، مسیحی و ارمنی مانند مسلمانان ایرانی در جبههها میجنگیدند. چقدر شهید دادند و در مراسم شهادت آنها ما هم شرکت کردیم. اینجوری نیست که بخواهند به دنیا بفهمانند که ما با اقلیتها بدرفتاری میکنیم.
اقلیتها را ما با دست و میل خودمان در قانون اساسی آوردیم که در مجلس نماینده داشته باشند. حتّی اگر تعداد رأی دهندگان آنها کم باشد، بالاجبار به مجلس میآیند. هر چقدر رأی داشته باشند.اینجوری با آنها رفتار میکنیم. مثل بقیه مسلمانان، مانند رئیس مجلس، روسای کمیسیونها، در تصمیمات کشوری رأی میدهند و مسائل مهم مطرح میشود و رأی آنها هم سرنوشتساز است.
ما اینطور رفتار میکنیم. اتهام بدرفتاری با اقلیتها اتهام بیجایی است و خوشبختانه آنها هوشیارند و رضایت خود را از رفتار دولت انقلابی ایران با اقلیتهای دینی اعلام کردهاند. این چیزی است که ما در این مدت به اثبات رساندهایم و نمیخواهیم مطلب اضافهای را بیان کنیم.
آخرین مسئله، تبریک میلاد پرفروغ حضرت امام حسن عسگری(ع) است.* امام بزرگواری که واقعاً تاریخی خواندنی دارند. کسی که در سن 22 سالگی، امامت به ایشان محوّل شد و تحت محاصره حکّام سامره، یعنی خلفای عباسی بود و فشارهای فوقالعادهای برایشان وارد آمد. اینقدر این امام را به زندان برده بودند که کسانی که میشنیدند امام حسن عسگری(ع) در خانه است، تعجب میکردند.
اگر خبری در قم یا منطقه دیلمان در گیلان و جاهای دیگر مطرح میشد که کسی رفته و امام (ع) را دیده، کسی باور نمیکرد. میگفتند ایشان خانه نیست و نمیشود ارتباط پیدا کرد. در عین حال با این جوانی و محاصره و فشارهایی که برای ایشان بود، امام حسن عسگری(ع) آن مقطع مهم تاریخ شیعه را به خوبی اداره کردند و موقعی بود که شیعیان از خراسان بزرگ تا شمال غرب آفریقا و کنار اقیانوس اطلس با هم ارتباط داشتند.
حکومتهای متعدد شیعی در خیلی جاها بودند و در اکثر شهرهای دنیای اسلام شیعیان بودند و این امام جوان با آن حالت محاصره و تحت نظر، در این مقطع حساس، این جمعیت انبوه و پراکنده را به خوبی اداره و آماده کردند.
کار مهم ایشان این بود که جمعیت را برای دوران غیبت آماده کردند که پس از خودشان دیگر امام معصوم در میان مردم نبود و شرایط جدیدی پیش میآمد. از کارهای بزرگ این امام جوان و شهید مظلوم این بود که زمینه را به گونهای مساعد و برنامهریزی کردند تا با شروع غیبت، مشکلی برای شیعه - آنچنان که دشمنان انتظار داشتند - پیش نیامد.
بسم الله الرحمن الرحیم
قل هوالله احد/ الله الصّمد/ لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد
* نگاهی به زندگی این امام همام در پینوشتهای خطبه قبل آمده است.
پی نوشت ها:
17/4/1379
1- پرواز مسافربری شماره ۶۵۵ شرکت هواپیمایی ایرانایر با شناسه «IR655» از تهران به مقصد دبی در تاریخ ۱۲ تیر ۱۳۶۷ (۳ ژوئیه ۱۹۸۸ میلادی) پس از توقف بین راهی در بندرعباس، به سمت دبی در حرکت بود که با شلیک موشک هدایت شونده از ناو یواساس وینسنس متعلق به نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا بر فراز خلیج فارس سرنگون شد و تمامی ۲۹۰ سرنشین آن که شامل ۴۶ مسافر غیر ایرانی و ۶۶ کودک بودند، به شهادت رسیدند.
2- برخی از تحریمهای آمریکا علیه ایران در زمان تسخیر لانه جاسوسی در سالهای 1979 تا 1981 در قالب دستورات اجرایی دولت جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا، باعث مسدود شدن داراییهای ایران در آمریکا شدند. بخشی از این داراییها پس از حل و فصل موضوع در سال 1981 تحت توافقنامه الجزایر و در قالب دستورات بعدی آزاد شدند.
اما بخش دیگر نظیر یک سری از قراردادهای بین شاه مخلوع با آمریکاییها که پول آنها را پرداخت شده و به سرانجام نرسیده بود، به ایران پس داده نشدند. از جمله این موارد قرارداد نظامی 400 میلیون دلاری است که پول آن پرداخت شده بود ، ولی وزارت دفاع آمریکا پس از انقلاب تجهیزات مورد نظر را به کشور دیگری مجدداً فروخت و پول آن را در حسابی ذخیره کرده است.
همچنین اموال دیپلماتیک ایران در آمریکا نظیر ساختمان سفارت و 10 ملک دیگر به همراه حسابهای بانکی در ایالتهای مختلف توسط دولت آمریکا توقیف و اجاره داده شدند. املاکی که قیمتشان با احتساب مبلغ اجاره سالهای گذشته 50 میلیون دلار برآورد شده است.
3- آیتالله محمد صدوقی، در هشتم صفر 1327 (ه.ق) در شهر یزد متولد شد. پدرش میرزا ابوطالب، فرزند محمدرضا و او فرزند آخوند ملامهدی بود. آیت الله صدوقی در سن هفت سالگی، پدر و در نه سالگی، مادرش را از دست داد و از آن پس تحت سرپرستی پسرعمویش، میرزا محمد کرمانشاهی قرار گرفت. دروس ابتدایی را در مکتب خانه، به پایان رساند و در 13 سالگی وارد مدرسه عبدالرحیم خان شد. پس از اتمام جامع المقدمات و قوانین راهی مدرسه چهارباغ اصفهان شد و یک سال بعد به یزد بازگشت. در 22 سالگی (1349) به قم هجرت کرد و از محضر آیات عظام، عبدالکریم یزدی، سید صدرالدین صدر، محمد تقی خوانساری، محمد حجت کوه کمرهای بهره برد. معظم له امر تحصیل و تدریس را در اولویت قرار داد و لذا به یکی از اساتید برجسته حوزه علمیه قم مبدل گردید
مبارزه را از دوران رضاخان آغاز کرد; عصری که شاه عزم خود را برای نابودی حوزه علمیه قم جزم کرده بود. با ورود امام خمینی(ره) به صحنه، مبارزات شهید صدوقی هم شدت بیشتری یافت. او از فدائیان اسلام، مسلمانان لبنان و امام موسی صدر حمایت میکرد.
در بهمن ماه سال 1330 همزمان با رحلت آقا شیخ غلامرضا فقیه خراسانی، با درخواست مردم به یزد رفت و دامنه مبارزاتش را گسترش داد. این امر باعث شد تا مردم یزد و شهرهای مجاور به صحنه مبارزه علیه حکومت پهلوی کشانده شوند.
پس از پیروزی انقلاب، به فرمان امام، به امامت جمعه یزد منصوب گردید که به اقدامات فرهنگی و عمرانی فراوانی دست زد که میتوان به تعمیر 18 مسجد، تأسیس و تعمیر 19 مدرسه علوم دینی، تاسیس سازمانهای خیریه و بنیاد صدوق قم به مساحت 220 هزار متر مربع و... اشاره نمود.
به دلیل تاثیرگذاری فراوان در جریان انقلاب، به شدت مورد خشم دشمنان انقلاب قرار داشت و چند بار نیز مورد سوءقصد قرار گرفت. سرانجام در رمضان سال 1360 (ه. ش) بعد از نماز پرشکوه جمعه، مورد حمله منافقی سیاه دل قرار گرفت و در سن 75 سالگی به شهادت رسید.
4- سیدحسن نصرالله ، دبیرکل حزب الله لبنان نیز پیش از خطبه های نماز جمعه تهران، روند پیروزیهای نیروهای این حزب در برابر رژیم صهیونیستی را تشریح کرد و نقش امام خمینی(ره) رهبر معظم انقلاب و مردم ایران در این پیروزی را ستود.
وی گفت: بیتردید پیروزی لبنان بر صهیونیستها تحقق وعده الهی بود، زیرا بعد از 50 سال این دشمن برای اولین بار از سرزمینهای اشغالی به عقب رانده شد.
دبیرکل حزب الله افزود: این پیروزی تاکیدی بر دیدگاههای حضرت امام(ره) و نیز نشانه حفاظت از دیدگاه های والای آن مرد بزرگ است که تنها راه حفظ عظمت سرافرازی و کرامت می باشد.
سیدحسن نصرالله با بیان اینکه «امروز یک خطر جدی منطقه را تهدید می کند» از مسلمانان خواست که بیش از هر زمان با وحدت و همکاری این خطر بزرگ را که بیشک متوجه تمامی مسلمانان است دفع کنند.
وی در پایان برای پیروزی مردم فلسطین بر رژیم غاصب صهیونیست ابراز امیدواری کرد و از رهبر معظم انقلاب رییس جمهوری مسئولان نظام و ملت ایران برای کسب پیروزی بزرگ مردم لبنان قدردانی نمود.
5- امام موسی صدر، در روز ۱۴ خرداد سال ۱۳۰۷ هجری شمسی، در محله چهارمردان شهر قم به دنیا آمد. پدر او سید صدرالدین صدر، جانشین شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم و از مراجع بزرگ زمان خود بود و مادرش صفیه طباطبایی قمی فرزند حاج آقا سید حسین طباطبایی قمی بود. او درسهای ابتدایی را در دبستان حیات قم گذراند و پس از آن وارد دبیرستان سنایی شهر قم شد و همزمان با دوره دبیرستان، به تحصیل علوم اسلامی در حوزه علمیه قم مشغول شد.
موسی صدر پس از اتمام سیکل اول و بخش مقدمات علوم حوزوی، در خرداد سال ۱۳۲۲ رسماً به حوزه علمیه قم وارد شد. استادان فقه و اصول او در قم سید محمد باقر سلطانی طباطبایی، حسینعلی منتظری، سید جلال الدین طاهری، سیدحسین طباطبایی بروجردی، شیخ عبدالجواد جبل عاملی، محمد حجت کوهکمری، سید احمد خوانساری و سید محمد محقق داماد بودند و فلسفه را نزد علامه سید محمدحسین طباطبایی و سید رضا صدر فرا گرفت. از دوستان اصلی و هم بحث صدر در قم، میتوان سید موسی شبیری زنجانی، سیدمحمد بهشتی، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی و ناصر مکارم شیرازی را نام برد.
موسی صدر در کنار تحصیلات حوزوی، دروس دبیرستان خود را به اتمام رساند، و در سال ۱۳۲۹ رشته «حقوق در اقتصاد» (معادل رشته حقوق اقتصادی کنونی) به دانشگاه تهران وارد و در سال ۱۳۳۲ فارغالتحصیل شد.
پس از اتمام تحصیلات در دانشگاه تهران برای ادامه تحصیلات حوزوی به نجف میرود و تا سال ۱۳۳۷ در آنجا میماند. او در این سالها، نزد سید محسن حکیم، شیخ مرتضی آل یاسین، سید عبدالهادی شیرازی و شیخ حسین حلّی فقه میآموزد و از درس اصول سید ابوالقاسم خویی بهره میبرد و فلسفه را نیز نزد صدرا بادکوبهای فرا میگیرد.
قبل از عزیمت به نجف، از سوی علامه طباطبایی مسئولیت نظارت بر نشریه «انجمن تعلیمات دینی» را بر عهده گرفت. همزمان با تحصیل در حوزه علمیه نجف، به عضویت هیئت امناء جمعیت «منتدی النشر» در آمد، و پس از بازگشت به قم ضمن اداره یکی از مدارس ملی این شهر، مسئولیت سردبیری مجله تازه تأسیس «مکتب اسلام» را عهده دار گردید. در پی دستگیری امام(ره) و در اوایل تابستان 1342، راهی اروپا و شمال آفریقا گردید، تا از طریق واتیکان و الازهر، شاه ایران را برای آزادسازی امام تحت فشار قرار دهد. در پی تبعید امام به ترکیه در پاییز سال 1343، امام موسی صدر اقدامات مشابهی را به انجام رساند، تا ضمن تامین امنیت آن بزرگوار، ترتیبات انتقال ایشان به عتبات عالیات را فراهم سازد. در نیمه دوم دهه چهل و پس از آماده شدن اولین کادرهای نظامی مقاومت لبنان، دهها تن از جوانان مبارز ایرانی به لبنان آمدند، و زیر نظر آنان فنون نظامی را فرا گرفتند. در اواخر دهه چهل و مقارن با تاسیس مجلس اعلای اسلامی شیعیان، امام در پاسخ برخی فضلای ایرانی مقیم نجف، امام صدر را امید خود برای اداره حکومت پس از شاه نامید.در زمستان 1350 و بر اساس تقاضای مراجع وقت، امام موسی صدر درباره برخی زندانیان سیاسی با شاه گفتگو نمود.. با به قدرت رسیدن حافظ اسد در سال 1350 و آغاز همکاریهای تنگاتنگ وی با امام صدر، سوریه به امنترین کشور خاورمیانه برای مبارزین ایرانی بدل گردید. امام موسی صدر در تابستان 1356 جوانمردانه سینه سپر نمود، و با اقامه نماز، تدفین و برپایی مراسم چهلمین روز شهادت دکتر شریعتی در بیروت، از سست شدن پیوند جوانان تحصیلکرده با روحانیت، جلوگیری به عمل آورد.
به دنبال درگذشت مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی در پاییز سال 1356، وی پسر عموی خود شهید آیتالله سید محمد باقر صدر را بر آن داشت تا بیش از پیش به حمایت از امام(ره) برخیزد. امام موسی صدر در بهار سال 1357 لوسین ژرژ نماینده روزنامه لوموند در بیروت را به نجف فرستاد، تا با انجام اولین مصاحبه بینالمللی با امام خمینی، افکار عمومی جهانیان را با انقلاب اسلامی ایران آشنا سازد. امام موسی صدر در دیدارهای مکرر سال 1357 خود با رهبران سوریه، عربستان سعودی و برخی دیگر از کشورهای جهان عرب، اهمیت انقلاب اسلامی ایران، پیروزی قریب الوقوع آن، و ضرورت همپیمانی آنان با این انقلاب را به آنها گوشزد نمود. وی در شهریور 1357 و یک هفته پیش از ربودن شدن خود، با انتشارمقاله «ندای پیامبران» در روزنامه لوموند، امام خمینی را به عنوان تنها رهبر انقلاب اسلامی ایران معرفی نمود. بدون تردید بزرگترین خدمت امام موسی صدربه انقلاب اسلامی ایران آن بود که در سالهای 1356 تا 1357 و پس از قریب دو دهه ترویج ارزشهای زیبای اسلام راستین در لبنان، عموم مردم، خصوصاً شیعیان و بالاخص کادرهای مقاومت آن کشور را با این انقلاب آشنا و مرتبط نمود.
در 3 شهریور سال 1357 و در آخرین مرحله از سفر دوره ای خود به کشورهای عربی، بنا بر دعوت رسمی معمر قذافی وارد لیبی، و در روز 9 شهریور ربوده گردید. دستگاههای قضایی دولتهای لبنان و ایتالیا، و همچنین تحقیقات انجام شده از سوی واتیکان، ادعای رژیم لیبی مبنی بر خروج امام از آن کشور و ورود ایشان به رم را رسماً تکذیب نمود. مجموعه اطلاعات آشکار و پنهانی که طی دو دهه پیش بدست آمدند، تماماً دالّ بر آن هستند که امام موسی صدر هرگز خاک لیبی را ترک نگفته است.