خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

 مکارم اخلاق بر محور قرآن، نگاهی به غرایز انسان در مکاتب اسلام و غرب، تأکیدات قرآن بر خیرخواهی انسان‌ها، نگاهی به سیره نبوی و امام علی(ع) در اخلاق اسلامی  اقتدار ملی، شعار سال، کار و بیکاری در جامعه، ارتش جمهوری اسلامی و هوشیاری امام برای حفظ آنها، نقش ارتش در دفاع مقدس، اهداف تأسیس بنیاد مسکن، تاریخ فلسطین در فراز و فروده کارهای سیاسی و نظامی غرب، نگاهی جامع به نقش حضرت زینب(س) برای جاودانگی حادثه عاشورا

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۲۴ فروردین ۱۳۸۰
خطبه اول تأکید بر مراعات تقوا/ لزوم کار کردن محققان و اهل فضل و علم درباره صفات اخلاقی/ حسد از سیئات اخلاقی و خیرخواهی از مکارم‌اخلاق/ هدایت انسان به صفات‌ ارزشمند و مفید در مکتب اسلام/ تلاش همه‌ی مکتب‌های تربیتی ‌برای تبدیل روحیات منفی‌ انسان به روحیات مفید و مؤثر/ وجود اصل حسد در دل خیلی از انسان‌ها/ وجود غرایز در انسان بنا بر مصلحت خداوند/ ایجاد مکارم اخلاق یکی از مهمترین فصل‌های رسالت ‌پیامبر(ص)/ تفاوت حُسن خُلق و مکارم اخلاق/ وجود سه درجه از اخلاق درغرایز انسان/ غریزه طبیعی و عادی، اوّلین غریزه انسان/ تکلیف دومین غریزه انسان/ «او» و «من» در مکتب فروید/ «من برتر» در مکتب فروید/ تفاوت‌های مکتب فروید با مکتب اسلام/ اندیشه نجات فرد در مکتب فروید/ اعمال نامحدود غرایز جنسی، مال‌طلبی، برتری‌جویی، خشم و انتقام در مکتب فروید/ سرکوب غرایز در مرحله من‌در مکتب فروید/ حالت خطرناک سرکوب غرایز طبق نظر روانشناسان/ بحث تصعید غرایز در غرب و دو نظر پیرامون آن/ مکارم اخلاق مهمترین بخش ‌مکتب تربیتی اسلام/ تکیه مکتب فروید روی سرکوبی غرایز جنسی/ طرح تصعید غرائز برای نجات ‌انسان در مکتب فروید/ سرکوب غرائز جنسی اساس مکتب فروید/ لزوم محکم بودن انسان از لحاظ عقیده و عمل صالح/ لزوم تمرین خلقی و داشتن ‌برنامه اصلاح اخلاقی در انسان/ لزوم صبر و مقاومت انسان در مقابل سیئات اخلاقی/ لزوم تقویت و مهار خواسته‌های ناحق و زیاده‌خواهی توسط انسان/ دو معنای نزغ/ معنای اوّل نزغ یعنی نفوذی/ فشار بر روی بدن، معنای ‌دوم نزغ/ نفوذی، یعنی وسوسه‌های ‌داخلی وجود انسان/ لزوم دور نمودن عوامل نفوذی شیطان از وجود/ قرآن، معجزه‌ای خالده/ جدال احسن از بحث‌های مهم تربیتی/ تأکید قرآن بر خیرخواهی مردم/ لزوم ایجاد خیرخواهی و انسان‌دوستی و توجه به منافع عمومی‌ در وجود خودمان/ خود دوستی پایه انسان دوستی/ خواندن صیغه اخوّت میان‌مسلمانان توسط پیامبر(ص)/ اهداف پیامبر در خواندن صیغه‌ اخوّت میان مسلمانان/ نزول آیه انما المومنون با تأکید/ سخن امام صادق(ع) در موردرفتار با برادر دینی/ تجلّی جنبه مثبت نامه‌عمل انسان در وجود/ تلاش برای بالا بردن حرکت‌های اخلاقی و اصلاح ‌روحیات و بالا بردن و تصعید غرایز/ مکارم اخلاق، مهمترین هدف ‌بعثت پیامبر(ص)/ تربیت انسان‌های فاضل ‌و با فضیلت، از مهمترین ‌کارهای پیامبر(ص) در مدینه/ ظلم‌ها، ستم‌ها، کینه‌ها و حق‌کشی‌ها ناشی از سرکشی غرایز/ احتیاج جامعه بشری امروز به تربیت الهی/ لزوم برنامه‌ریزی در دانشگاه‌ها برای علم اخلاق اسلامی/ همکاری حوزه و دانشگاه‌ اساس یک مکتب سازنده خطبه دوم: تأکید رهبری بر اقتدارملّی و تلاش برای ایجاد اشتغال/ مفهوم اقتدار ملّی/ لزوم پرهیز از مجادله‌ها در مفهوم اقتدار ملّی/ لزوم پیدا نمودن راهکار اقتدار ملّی/ بیکاری بدترین پدیده ‌اجتماعی/ هرز رفتن سرمایه‌های انسانی‌از بدترین کارها/ عوارض نامطلوب بیکاری ‌در جامعه/ انقلاب ایران، انقلابی عظیم و نمونه در دنیا/ لزوم استفاده از سرمایه‌ها برای‌ سرافرازی حکومت اسلامی/ لزوم ایجاد کار برای مردم/ کاهش درصد بیکاری در دوران سازندگی/ مشکلات کشور بعد از جنگ/ اشتغال باعث نمود اقتدار ملّی/ لزوم عملی کردن اقتدار ملی‌ و ایجاد اشتغال در سال 80/ اختلافات و دعواهای بی‌جهت ‌پایه‌ی ضعف/ تلاش برای ایجاد فضای‌مناسب در جامعه/ تصمیم مهم امام در مورد ارتش/ مشکلات ارتش در اوایل ‌پیروزی انقلاب/ متلاشی شدن فرماندهان ارتش‌ بعد از پیروزی انقلاب/ حرکت آیت‌الله صدر در عراق به موازات حرکت حوزه قم/ برنامه‌ریزی برای انحلال‌ارتش بعد از پیروزی ‌انقلاب توسط منافقین و ایادی آمریکا/ هدف مخالفین در شکستن‌سیستم سلسه‌مراتب در ارتش/ محکوم نمودن فکر انحلال‌ارتش توسط امام/ نتیجه معکوس حکومت ‌نظامی رژیم/ بیعت نیروهای هوایی با امام‌ در مدرسه علوی/ سهم بالای ارتش در جنگ/ محبوبیت ارتش در جامعه/ مشارکت ارتش در دوران سازندگی/ قطع منابع تدارک و لجستیک ‌ارتش بعد از پیروزی انقلاب/ آمادگی امروز ارتش، مانع حمله دشمنان به ایران/ تأسیس بنیاد مسکن از کارهای خوب و ضروری امام/ هدف امام در تأسیس‌بنیاد مسکن/ خدمات باارزش بنیاد مسکن/ مسأله مسکن از مشکلات مردم/ فعال شدن بخش مسکن؛ یعنی ‌فعال شدن واحدهای صنعتی و کارخانه‌ها/ وجود همه مصالح و مواد ساختمانی در داخل کشور/ وجود نیروی انسانی و منابع‌در کشور در بخش مسکن/ جذب نیروهای بیکار در تقویت ‌بخش مسکن/ مسأله فلسطین از مسایل مهم ‌بین‌المللی ایران/ سرکوبی مردم فلسطین با سیاست مشت آهنین شارون/ عدم پایبندی اسرائیل به ‌تعهدات/ امضاء مشروعیت اسرائیل ‌توسط اعراب در کمپ‌ دیوید/ انهدام خانه‌های مردم فلسطین ‌توسط اسرائیلی‌ها/ خسارت زیاد اسرائیل به ‌فلسطینی‌ها/ عدم وجود امکانات لازم برای مردم فلسطین/ شهید صیاد شیرازی از افراد بسیار مؤثر و مفید برای ارتش/ اسارت اهل ‌بیت از بدترین و تلخ‌ترین قطعه تاریخ اهل‌بیت(ع)/ اسارت خاندان اهل‌بیت(ع) در کوفه/ اسارت اهل‌بیت(ع) از اشتباهات بسیار جدّی یزید/ حضور مردم در کوچه و خیابان‌های کوفه/ کجاوه‌های بدون حجاب‌ خاندان اهل بیت(ع)/ سخنرانی حضرت زینب(س) و حضرت سجاد(ع) و ایجاد موج روشنگری در بین مردم/ سخن حضرت زینب(س) با سر بریده امام ‌حسین(ع)/ کنایه‌های ابن‌زیاد به حضرت زینب(س)/ اعتراض زیدبن ارقم به ‌کارهای یزید/ تلاش یزید برای کشتن امام‌ سجاد(ع) و حضرت ‌زینب(س)/ بیداری وجدان‌های خفته با دیدن سر امام حسین(ع)/ هوشیاری حضرت زینب(س) در مجلس یزید/ برپایی گریه و ضجه در اطراف ‌بازداشتگاه اسرای کربلا/ اقدام عبدالله عفیف عضدی ‌در مجلس ابن‌زیاد/ شروع حرکات ضد اموی در هفته اوّل بعد از شهادت ‌امام حسین(ع)/ حرکت اسرا، حرکتی عظیم در تاریخ اسلام/ ثبت جاویدان قیام عاشورا در تاریخ

خطبه اول:

بسم‌الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب‌العالمین والصلاه والسلام علی رسول‌الله(ص) و علی آله الائمه المعصومین، اوصیکم عبادالله بتقوی‌الله، من یتق‌الله یکفّر عنه سیئاته و یعظم‌له اجراً*

اعوذبالله من‌الشیطان الرجیم

ادفع بالّتی هی احسن فاذا الذی بینک و بینه عداوه کانّه ولی حمیم**

بعد از تأکید بر مراعات تقوا و حفظ جوهر تحفظ و صبر و مقاومت در انجام وظایف، بحث اخلاق انسانی در قرآن را در خطبه اوّل امروز ادامه می‌دهم.

حتماً یادتان است که در چند خطبه در مورد حسد و نقطه مقابلش، یعنی خیرخواهی، صحبت کردم. در اینجا یک مسئله اساسی تحلیلی و علمی مطرح است که قول دادم یک خطبه در مورد آن مسئله ایراد کنم.

به نظرم در باب همه غریزه‌ها و صفات اخلاقی انسان بحث مادری است که باید کار شود، بنده کار را شروع کردم و این خطبه من شروعی برای این بحث است. امیدوارم محققان و اهل فضل و علم، بعدها روی این مسئله کار متمرکزی کنند.حتماً فراموش نکرده‌اید که گفتیم حسد از سیئات اخلاقی و نقطه مقابل آن، یعنی خیرخواهی و انسان‌دوستی از مکارم اخلاق است و نکته اساسی حرفم این بود که باید سعی کنیم روحیه انسان‌دوستی را به جای روحیه بد حسد در ذهن و فکر افراد و جامعه به‌وجود بیاوریم. مکتب تربیتی اسلام در همه اصول و فروع اخلاقی همین راه را دارد که به جای صفات نکوهیده و زشت و مضر، انسان را به صفات ارزشمند و مفید و مؤثر هدایت می‌کند. البته بحث مهم این است که چگونه این کار ممکن است؟ آنچه می‌خواهم بگویم این است چگونه می‌توان این کار مهم را انجام داد؟

این چیزی نیست که منحصر به ما باشد، همه مکتب‌های تربیتی، حتّی مادیون هم به این فکر هستند که روحیات منفی انسان‌ها را تبدیل به روحیات مفید و مؤثر کنند. مهم هدف و راه است که چگونه باشد و به کجا ختم شود. این یک بحث جدّی است که تکبر و حسد و نقطه مقابلش، یعنی تواضع و خیرخواهی در غرایز انسان است. این ویژگی‌ها همینطوری که به‌وجود نمی‌آیند، در آفرینش و خلقت انسان به‌صورت غریزه هستند که حالت حسد یا حالات دیگر را به‌ وجود می‌آورند. حسد را هم معنا کردم. نکته منفی حسد این است که انسان مایل باشد نعمتی را که دیگران دارند، از آنها سلب شود. انسان حسود نمی‌خواهد که کسی دارای نعمت، عظمت و برتری باشد. این خیلی چیز بدی است، ولی خیلی فراوان است.

اینکه آدم بخواهد خودش را از آن حالت بد خالی کند، کار آسانی نیست. شاید اصل حسد در دل خیلی‌ها باشد. یعنی اعمالش در همه نیست، ولی آن حالت در وجود خیلی‌ها هست. زحمت می‌کشند تا بر آن مسلّط شوند. مهم این است که برای این کار چگونه رفتار کنیم؟

فرض بر این است که صفات اخلاقی متّکی بر این است که غریزه‌ای هستند و ریشه در وجود انسان دارند. البته آنها را هم خداوند بنا بر مصلحتی گذاشته است. به همان دلیل که شیطان خلق می‌شود. به همان دلیل که شیاطین انس و جن به‌وجود می‌آیند. شاید انس همان روحیاتی باشد که در وجود انسان هست. اینها به مصلحتی آفریده شده که بحث جداگانه‌ای در جهان‌بینی و انسان‌شناسی است و باید در آنجا بحث شود. نمی‌خواهم در بحث اخلاق وارد بحث پایه‌های اخلاق سوء شوم که در وجود انسان چیزهایی از آن هست.

چگونه اینها را تبدیل کنیم؟ دنیا چه کرده و ما می‌خواهیم چه‌کار کنیم؟ مکتب تربیتی اسلام دنبال چیست؟ بحث امروز من این است.

در خطبه‌های قبل گفتم که یکی از مهمترین فصل‌های رسالت پیغمبر(ص) ایجاد مکارم اخلاق است «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق». در آن سند اصلی کلمه «انّما» هست. یعنی یک نوع انحصار است، یعنی پیغمبر(ص) مهمترین کار خودشان را این می‌دانند که مکارم اخلاق را در انسان‌ها تکمیل کنند. امّا مکارم اخلاق در وجودمان ریشه دارد. اصلاً مکارم اخلاق یعنی چه؟

بین حُسن خُلق و مکارم اخلاق فرق است. حُسن خُلق صفتی عالی است که اگر این را تکمیل و تقویت کنیم و بخواهیم به یک درجه عالی انسانی برسانیم که در بحثم خواهم گفت، مکارم اخلاق می‌شود. دعای معروف مکارم اخلاق را بخوانید. مطالبی که در آن دعا هست، نوعاً از مصادیق مکارم اخلاق است نه حسن خلق که قدری بالاتر از سطح معمولی است.

با این توضیحی که می‌دهم می‌توانید مصادیق مکارم اخلاق را پیدا کنید و مهمترین کار این است که انسان خودش را به طرف مکارم اخلاق بکشاند که سه درجه از اخلاق در غرایز انسان هست:

یکی غرایز طبیعی و عادی است که انسان هم مثل حیوانات، غرایزی دارد که از طفولیت در وجود او هست. این غرائز از دوره کودکی در انسان است و هیچ حکم و تکلیفی روی آن نیست.

در مرحله دوم به یک سطح عادی می‌رسیم و آن موقعی است که انسان مکلّف یا ممیز می‌شود. ممیز، تکلیف ندارد، امّا وارد این مرحله می‌شود. مکلّف، تکلیف دارد و آن این است که با این غرایزی که در وجود انسان هست و تمایلاتی که دارد، با موانع اجتماعی و اخلاقی جامعه، مقررات، قوانین، آداب و چیزهایی که در جامعه هستند، برخورد می‌کند. چون تمایلات طبیعی انسان یکسان نیست و این اولین مرحله‌ای است که محدودیتی برای انسان پیدا می‌شود.

امثال فروید به آن مرحله که کودکان در آن هستند «او» می‌گویند. انسان در این مرحله با ضمیر غائب می‌آید. یعنی هنوز انسان هم نیست. به‌مرحله دوم «من» می‌گویند. یعنی شخصیت انسانی پیدا می‌کند. مرحله سوم مهم و مورد بحث ما است که به آن مکارم اخلاق گفته می‌شود. این است که انسان بیشتر از مراعات مقررات اجتماعی و اخلاقی و محدودیت‌هایی که قوانین و آداب و سنن بر او تحمیل می‌کند، خودش را با مکرمت‌ها و ارزش‌هایی که در وجودش هست، بالا بکشاند.

فروید در مکتبش به آن «من برتر» می‌گوید. یعنی من هست، انسان هست، اما انسان برتر و ما می‌گوییم مکارم اخلاق. پس تا حد مراعات قوانین و آداب و اخلاق جامعه، یک نوع معامله است. البته ارزش و فضیلت است. در عین حال معامله هم است. آدم چیزی می‌دهد و چیزی می‌گیرد. دیگران هم محدودند. ماهم محدودیم، همه ما باید چیزهایی را رعایت کنیم برای اینکه بتوانیم با هم زندگی کنیم. امّا یک وقت انسان بالاتر می‌رود، هم خودش بالاتر می‌رود و هم می‌خواهد دست دیگران را بگیرد و رشد و تکامل بدهد. انسان‌های برتر را بسازد. اینجاست که مسئله من برتر در مسئله حکمت غرب مطرح می‌شود. البته در مکتب فروید و همراهانش مسایلی است که با مکارم اخلاق مکتب اسلام تفاوت‌هایی دارد که الان عرض می‌کنم.

ما از یک دید با این مسئله برخورد می‌کنیم و آنها از دید دیگری برخورد می‌کنند. ما به آن، جنبه تکامل و رشد انسان و هدایت بشر می‌دهیم و آنها بیشتر به نجات فرد می‌اندیشند که انسان را از آن حالتی که پیش آمده است، نجات دهند.

چه می‌گویند؟ این نکته خیلی جالب است. شاید برای فهم عامه کمی مشکل باشد. امّا به‌ خاطر جذابیت آن برای اهل نظر، وارد آن خواهم شد. آنها می‌گویند غرایز جنسی، مال‌طلبی، برتری‌جویی، خشم، انتقام و حالاتی که معمولاً انسان‌ها دارند، باید به صورت نامحدود اعمال شود. امّا چون با مسایل اجتماعی برخورد می‌کنند و نمی‌توانند به اینها عمل کنند، این غرایز در جایی سرکوب می‌شوند. سرکوب شدن این غرایز یعنی چه؟یعنی در وجود انسان غایب می‌شود.

به تعبیر آنها به ضمیر ناخودآگاه می‌رود و گم نمی‌شود. چون در اطراف ما هست، دو راه در مورد غرائز وجود دارد:

1- بگذاریم اینها آزاد عمل کنند. معلوم است که انسان در زمانی که به مرحله من می‌رود و مکلّف می‌شود، دیگر نمی‌تواند به همه چیز عمل کند و غرایز او سرکوب می‌شوند.

2- بگذاریم به حال سرکوب بمانند که معمولاً روانشناسان می‌گویند این حالت خطرناک است و اگر غرائز انسان سرکوب شود و در این حالت بماند، آثار منفی آن در زندگی فردی،اجتماعی و خیلی جاهای دیگر پیدا می‌شود و انسان‌ها مریض هستند و درست عمل نمی‌کنند. در اینجا چه باید کرد.

اینها چیزی به نام تصعید غرائز مطرح کرده‌اند که جالب است. البته تعبیر خودشان «سبلی میدال» است و ترجمه آن تصعید است. تصعید یعنی یک نوع بالا بردن، دو نظر در غرب است: یکی تبدیل، یعنی غریزه را به والاگرایی تصعید بدهیم و به درجه‌ای با آثار مثبت برسانیم که اسلام در همان دوران جاهلیت بشری جزیرة‌العرب و با برخورد روانشناسانه‌ای که از معارف قرآن، اسلام، آسمان و شناخت بشر سرچشمه می‌گیرد، مسئله تصعید غرائز را در دستور پیغمبر(ص) می‌گذارد که من یک نمونه آن را عرض می‌کنم.

یعنی چیزی را که غرب بعد از سالها تجربه و گرفتاری به آن می‌رسد، در تعالیم ائمه(ع) تحت عنوان مکارم اخلاق و بالا بردن روحیات انسانی مطرح شده و مهمترین بخش مکتب تربیتی اسلام است. این مسئله برای ما افتخارآمیز است. اگر بتوانیم از آن درست استفاده کنیم، خیلی مفید است. پس آنها می‌گویند تصعید غرائز ما هم می‌گوییم تصعید غرائز.

ما می‌گوییم مکارم اخلاق و آنها هم با همین تعبیری که عرض می‌کنم، مطرح می‌کنند. البته مکتب فروید بیشتر روی غریزه جنسی تکیه می‌کند که سرکوب می‌شود، علتش هم در این است که در جامعه، بیشترین سرکوب مال غرائز جنسی است که وقتی انسان پایش را در جامعه می‌گذارد، همیشه محدودیت‌هایی دارد که از ابتدای تاریخ بشر تا امروز بوده و غریزه تند سرکوب می‌شد.

فعلاً بعضی‌ها، خودشان را به حالت کودکی یا حیوانی نزدیک کرده‌اند و یک مقدار محدودیت‌ها را برداشته‌اند. این بحث دیگری است. امّا همیشه در تاریخ بود و اینها می‌گفتند که سرکوب این غریزه نیرومند در وجود انسان آثار منفی دارد که آثار روانی، جسمی، امراض و خیلی چیزها برای آن ذکر کرده‌اند. آنها بیشتر روی این مسئله تکیه و برای نجات افراد تصعید غرائز را مطرح کرده‌اند.

به این فکر افتادند که انسان‌ها را به طرف کارهای ادبی، هنری و انسانی، مثلاً حمایت از حیوانات، صحبت از حیوانات یا حمایت از ضعفا یا کارهای مختلفی که در کارهای انسانی پیدا می‌شود، سوق دهند. اساس مکتب فروید این است که اینها هدایت شوند و تصعید غریزه‌های سرکوب شده، به خصوص سرکوب غرائز جنسی است که به این طرف می‌آید. بحث ارشادی و بالا آوردن و هدایت انسان و تکمیل مکرمت‌های انسانی با این دیدی که اسلام و مکاتب انبیاء مطرح می‌کنند، مطرح نیست.

این عبارتی که من در اول خطبه خواندم، در سوره فصّلت است، خواهش می‌کنم آقایان اهل مطالعه بروند و مطالعه کنند. چهار آیه این مسئله را با زاویه دید دیگری و با یک حالت اجرایی و عملی مطرح می‌کنند. اولیّن آیه این است: «و من احسن قولاً ممّن دعا الی‌الله و عمل صالحاً و قال انّنی من‌المسلمین»*

چهار مرحله یا اقدام و شرط است تا انسان بتواند وارد وادی مکرمت اخلاقی شود و به مکارم اخلاق دست پیدا کند. اولش این است که انسان از لحاظ عقیده و عمل صالح - منهای اخلاق، پایگاه فکری و عملی - خود را محکم کند. انسان معتقد و عاملی باشد. «ممن دعا الی الله و عمل صالحاً و قال انّنی من المسلمین»که اینجا مسئله عقیده مطرح است اگر منظور از «انّنی من‌المسلمین» تسلّم باشد، در بند بعدی است. ولی اگر منظور این است که جزو مسلمین خواهند بود، این جزو عقاید و مسایل اجتماعی است که باید این مرحله را داشته باشیم.

دومش این است که تمرین خلقی بکند و برای خود برنامه اصلاح اخلاقی داشته باشد که این با صبر و تحمّل و بردباری همراه است. مسلمان، عمل صالح انجام می‌دهد. اگر در مهار غرائز و کنترل خواسته‌های نفسانی و تعدیل خواسته‌ها، قدری صبر و مقاومت نشان دهد، مسایل خلافی پیش نمی‌آید. اگر تقاضای زیاده‌خواهی در وجودش می‌بیند، اگر بتواند در برابر چیزهایی که مناسب با شئون انسانی و اسلامی نیست، مقاومت و صبر کند، در دراز مدّت برای هدایت او مفید خواهد بود. صبر به معنای بسیار وسیعی است که در فرهنگ قرآنی و اسلامی آمده است. یعنی کنترل نفسانی است تا بتوانیم خودمان را کنترل کنیم. اگر مشکلاتی در این راه به‌وجود می‌آید، باید تحمّل کنیم که در آیه بعدی است. البته آیه سوم که می‌فرماید: «و ما یلقّاها الّاالذین صبروا و ما یلقّاها الا ذوحظّ عظیم»* خیلی جالب است.

یعنی دست یافتن به آنچه که ما گفتیم مقدور نیست مگر با صبر و مگر کسی که بهره بالایی داشته باشد که بهره بالا همین است که تا به حال عرض کردم که انسان بتواند خود را کنترل کند و ظرفیت مهار تمایلات و خواسته‌های ناحق و زیاده‌خواهی و تجاوز به حق دیگر را در وجود خود تقویت کند و این مسئله دوم است.

مسئله سوم برداشتن مهارها و موانع است. اینها با هم ارتباط دارند که در آیه‌های بعدی می‌گوید، شما با شیطان مواجهید. نزغ را دو جور معنا کرده‌اند:

1- نفوذی، یعنی اینکه کسی یا چیزی به جایی به قصد شر وارد شود که اینطور چیزها را نفوذی می‌گویند. عامل نفوذی با قصد شرّ است.

2- اینکه گفته‌اند اگر انگشت یا مثلاً عصا را روی بدن کسی بگذارید و فشار بیاورید و روی نقطه‌ای درد ایجاد کنید، این نزغ است. قرآن می‌فرماید اگر دچار نزغ شیطان شدید، - نفوذی شیطان یا نقطه‌ای که شیطان فشار وارد آورد و یا اینکه ما را وادار به کار نامناسبی کند، - به خدا پناه ببرید.

اگر نفوذی معنای کنیم، همین وسوسه‌های داخلی وجود ماست که ناشی از فطرت‌ها و غرایز زیادی خواه می‌باشد که از لحاظ جنسی، مالی، جاه‌طلبی، قدرت‌طلبی و خیلی چیزهای دیگر، نزغ‌های شیطان است، عامل نفوذی شیطان است و در حقیقت خود شیطان است.

بنابراین سوّمین کاری که ما باید بکنیم این است که عوامل نفوذی شیطان را از وجود خودمان دور کنیم. این مورد در قرآن دوم آمده است و من چهارم گذاشتم. علتش این است که در بحث حسد و خیرخواهی است. اوّل صحبت هم این را خواندم. حقیقتاً معجزه قرآن، معجزه‌ای خالده است. می‌گوید حسنه و سیئه مثل هم نیستند، نیکی و بدی یکی نیست. مصداق بعدی را حسد و به‌دلیل جمله بعدش خوبی را خیرخواهی تلقی می‌کنیم. اینها متضاد هم هستند.

با مردم که مواجه می‌شوید، به شیوه احسن برخورد کنید. یعنی سیئه را با حسنه جواب دهید. این بحث مهم تربیتی است. اگر در مقابل سیئات، بدی و عمل زشت دیگران از شما عمل خیر و انسان‌دوستی سر بزند، اتفاق مهمی می‌افتد.

قرآن خودش این اتّفاق را می‌گوید. می‌فرماید: اگر چنین شود بین تو و کسی که عداوت و دشمنی است، دوستی گرم و صمیمی ایجاد می‌شود. این یک مورد است. البته بحث‌های دیگری هم داریم که همه جا برخورد با متجاوز و متعددی، بدرفتاری نیست. این موضوع در بحث مکارم اخلاق مهم است و دستور قرآن این است که اگر شما آن پایه اصلی یعنی ایمان در عمل را داشتید و اگر در وجود خود صبر را تعبیه کرده و اگر بر وسواس‌های شیطانی مسلط شده باشید، مفید خواهد بود. در یک مورد با حسادت مواجه می‌شوید. ولی با حسادت برخورد نکنید. خیرخواه مردم و دنبال این باشید که «هر که سنگت زد ثمر بخشش.» اگر بتوانیم این حالت را که همان خیرخواهی، انسان‌دوستی و توجه به منافع عمومی است، در خودمان ایجاد کنیم، به نقطه اوج مکارم اخلاق می‌رسیم که عظمت تربیت اسلامی هم همین بوده است.

ببینید پیغمبر(ص) چگونه ساده وارد این مسئله شد! پیغمبر(ص) روانشناسانه و اجرایی و عملی، جامعه صدر اسلام را این‌گونه تربیتی و برادری را مطرح کردند.

یعنی مردم مجموعه محدوده اسلام را برادر خواندند. واقعاً هم برادر بودند. انسان دوستی بر پایه خود دوستی می‌باشد. یعنی حتّی اگر خودمان را دوست داریم، فرض کنیم برادر ماست. این حالت را در خودمان به‌وجود بیاوریم، به برادر خود، حتّی برای خودمان هم که شده، تعدّی و برای او بدخواهی نمی‌کنیم و حسد نمی‌ورزیم و خیر او را می‌خواهیم.

پیغمبر(ص) یک گام به جلو گذاشتند و در شرایطی که مسلمان‌ها محدود بودند، بین همه صیغه اخوّت خواندند و قرارداد برادری گذاشتند و بسیاری از لوازم برادری را براین قرارداد برادری مترتب کردند.

یک حرکت ساده فرهنگی و شعاری و سمبلیک نبود، آثاری داشت. می‌خواستند به احتیاجات هم برسند و به نیازها جواب مساعد بدهند. ملاک‌هایی قرار داده بودند که بعضی‌ها خوب عمل نمی‌کردند. در یکی از سخنرانی‌هایشان‌ انتقاد کردند و فرمودند: «نمی‌دانم چرا به برنامه محبت و نصیحت‌ و خیرخواهی‌ عمل‌ نمی‌کنید، در حالی‌ که ‌بناست ‌شما برادر باشید.»

آیه «انما المؤمنون اخوه»* با تأکید نازل شد و بعدها احکامی که بر این صادر شد ندهم تأکیدی بودند. برای این است که چنین فضایی بسازد. البته این با آن جامعه قابل عمل است که عرض کردم که سه شرط دیگر را برای خود درست کرده بودند.

جامعه‌های ساخته شده خیلی آسان به این مرحله می‌رسند. از کلمات امام صادق(ع) است که می‌فرمایند: «کمترین حق برادر مؤمن بر تو این است که هر چه برای خودت نمی‌پسندی، برای دیگران هم نپسند و هر چه که برای خودت دوست می‌داری، برای دیگران هم دوست بدار.» این مکرمت اخلاقی است.

اینکه «آنچه برای خودت راضی هستی، برای دیگران هم راضی باش.» اصل بزرگی در زندگی بشر است. وقتی که جنبه الهی و آسمانی پیدا کند، انسان احساس می‌کند که نامه عملش، مثبت می‌شود و وجودش را توسعه می‌دهد. جنبه مثبت در نامه عمل انسان فقط به‌صورت نوشته نیست، البته ممکن است به‌ صورت نوشته هم باشد، نمی‌توانیم نوشته را منکر شویم، امّا واقعیت این است که در وجودمان متجلّی می‌شود.

این‌گونه حرکت‌های اخلاقی و اصلاح روحیات و بالا بردن و تصعید غرایز باعث می‌شود که جزو وجودمان شود. وقتی جزء وجود شد، دیگر تحمیل ندارد. آن موقع دیگر فشار ندارد، آن موقع دیگر با زحمت و مبارزه نباید به او رسید، آن موقع به‌صورت طبیعی عمل می‌کنیم.

مسئله مهم این است که آقایان و خانم‌ها، تمرین کنند. مدّتی تمرین کنید و مردم‌دوست باشید. البته همین روایاتی که از ائمه(ع) خواندم، بعضی‌ها ذیل دارند. می‌گویند: اگر دیدید برای جامعه مضر است، آن موقع باید حق را از طرف بگیرید. این بحث دیگری است که با مجازاتها و کیفرهای عمومی و حق جامعه برخورد می‌شود. امّا وقتی اخلاق فردی، روابط انسانی مطرح است، مسئله همین است که بتوانیم در وجود خودمان این را تمرین و عمل کنیم.

مکارم‌اخلاق است که این همه شما در آن تأکید می‌بینید و این همه اهمیت را از پیغمبر(ص) می‌بینید که مهمترین نتیجه بعثت خودشان را مکارم ‌اخلاق می‌دانند که واقعاً همین‌طور است. اگر انسان‌های این‌گونه تربیت شوند و بتوانند در همه برخوردهای صف شیطان و ملائکه و نفس اماره و نفس ملکوتی، تصمیم مناسب بگیرند و راه درست را انتخاب و بر خواهش‌های بی‌نهایت نفسانی غلبه کنند و جامعه و خود را به خطر نیندازند، حقیقتاً مرحله بالایی است و ادیان الهی به‌همین خاطر موفق می‌شوند که هسته اصلی طرفداران انبیاء از این‌گونه انسان‌ها ساخته شده است. مهمترین کار پیغمبر(ص) این بود که در مدینه‌‌النبی چنین هسته‌ای از جامعه مدنی به آن‌صورت ساخت که انسان‌های فاضل و با فضیلت، متخلق به اخلاق ملائکه شدند.

هسته‌ای که بعد از 1400 سال، هنوز داریم از نور آنها استفاده می‌کنیم و مبنای تمدن بزرگ را از انسان‌های ساخته شده به‌وجود آورد و اگر به تاریخ بشریت نگاه کنیم، همه ظلم‌ها، ستم‌ها، کینه‌ها، حق‌کشی‌ها، مال مردم خواهی‌ها، به حق مردم تجاوز کردن‌ها و خودخواهی‌ها را در کفه سرکش غرایز می‌بینیم و اگر لیست اقدامات ارزشمند را جمع کنیم، به انسان‌هایی می‌رسد که حاضر شدند مکارم اخلاق را در وجودشان تقویت کنند.

می‌بینیم که برای ما فوق‌العاده آموزنده است و امروز جامعه بشری بیش از همیشه احتیاج به این تربیت الهی دارد و تربیت‌های مادّی که امثال «فروید» و سایر روانشناس‌ها می‌خواهند به بشریت بدهند و به‌جای غرایز چیز دیگری درست کنند، جواب نمی‌دهد. آن چیزی جواب می‌دهد که مبنایش بشرسازی، جامعه‌سازی و توجه به محتوای رسالت انسانی باشد و همه این غرایز که وجودشان در وجود انسان طبیعی و لازم است، اگر با برنامه درستی باشد، می‌تواند جهت داده شود.

به نظرم الان یکی از کارهای مهم برای دانشگاه‌ها، علما و کسانی که در علوم دینی، به‌خصوص علوم انسانی کار می‌کنند، این است که یک برنامه انسان‌سازی بر این معیار، یعنی با پایه‌های علم اخلاق اسلامی و با استفاده از عصای بسیار مؤثر علم روانشناسی، حالتی برای مهار، کنترل، هدایت و تصعید غرایز در جامعه به‌وجود بیاورند. یک پایه علمی، اساس تربیت یک مکتب سازنده است که با همکاری حوزه و دانشگاه مقدور است. امیدواریم جامعه ما بتواند از امکانات موجود به‌ خوبی استفاده کند.

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

والعصر/ انّ الانسان لفی خسر/ الاالذّین آمنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصّبر*

 

* سوره طلاق (65)، آیه 5

** سوره فصلت (41)، آیه  34

* سوره فصلت (41)، آیه 33

* سوره فصلت (41)، آیه 35

* سوره مبارکه حجرات (49)، آیه 10

* سوره مبارکه والعصر

 

خطبه دوم :

بسم‌الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب‌العالمین والصّلوه والسّلام علی رسول‌الله، و علی علیِ امیرالمؤمنین و علی‌الصدیقه الطاهره و سبطی الرحمه و علی‌بن الحسن و محمدبن علی و جعفر بن محمد و الحسن بن علی و الخلف الهادی المهدی(عج)

اوصی عبادلله بتقوی‌الله و اتباع امره.

چند مسئله مهم در مناسبت‌های هفته داریم که با اختصار عرض می‌کنم. اولین آن مطالبی است که رهبر بزرگوار انقلاب، امسال، اول سال به عنوان شعار سال 80 برای عمل و اقدام،(1) عنوان فرمودند. یعنی اقتدار ملی و تلاش برای ایجاد اشتغال و باز کردن میدان کار برای مردم که حقیقتاً به این دو اصل نیاز داریم. غیر از اینکه حق و تکلیف رهبری است که جامعه را به طرف آنچه که مورد نیاز است و منطق تجربه هم ما را به آن سو می‌کشاند، هدایت کنند، بخش مهمی از نیازهای امروز جامعه است.

مفهوم اقتدار ملّی چیست؟ فکر می‌کنم نیازی نیست که الان بحث کنیم. چیزی که الان رواج پیدا کرده، این است که هر کس با دید خودش مدتی در بحث‌ها، متناقض حرف بزند و بحث را به مسائل لفظی بکشاند. امّا ما بحث را اینجا تمام می‌کنیم که اقتدار ملی چیست؟

به هر حال، مفهومی در نظر رهبری بود. لفظ که نبود تا ما تفسیر کنیم. ایشان مفهومی را می‌خواستند که این کلمه را برایش مناسب دیدند. خوب است که از خود ایشان توضیح خواسته شود و ایشان مشخص کنند که منظور از اقتدار ملّی چیست و ما مجادله نکنیم. واقعاً به جای مجادله‌ها باید به سراغ راه عمل برویم. اقتدار ملّی را همان که ایشان می‌گویند، قبول داریم و این حق و تکلیف ایشان است که بگویند. از خودشان بگوییم که حدود ده بند دارد و ما باید راهکار آن‌را پیدا کنیم و آنچه الان برای ما مهم و وظیفه مجلس، دولت، دستگاه قضایی و همه نهادهای ذی‌ربط می‌باشد، این است که برای این اقتدار راهکار اجرایی و برنامه بریزند.

قطعاً مفهوم همان مفهومی است که ایشان اراده کرده‌اند. مسئله اشتغال هم که خیلی روشن است و همه می‌گویند و تجربه تاریخ هست که بدترین پدیده در عمر اجتماعات، عاطل و باطل شدن انرژی انسانی و بیکار شدن انسان‌هاست. به‌خصوص انسان‌هایی که هزینه زیادی برایشان شده است تا تحصیل کردند، یا حرفه و فنّی یاد گرفته‌اند و آموزش دیده‌اند. اینها ثروت و سرمایه و ارزش‌های جامعه هستند. اگر این سرمایه هرز برود، بدترین کار است. این کار استدلال نمی‌خواهد و معلوم است. وقتی که کشور نیاز دارد و افراد بیکار هستند، هیچ توجیهی ندارد. عوارض اجتماعی که بیکاری در خانه مردم و جامعه دارد، زیاد است و معلوم است چه شرایطی پیش می‌آید، بر کسی مخفی نیست.

الان در دنیا به عنوان یک انقلاب عظیم و یک سرمشق و نمونه‌ی اوّل حکومت اسلامی مطرح هستیم و با چشم‌های خیره‌ای مواجه هستیم که خیلی از آنها منتظرند این انقلاب شکست بخورد و خیلی‌ها غصه دارند که انقلاب به جایگاه خودش نرسد و واقعاً ما برای عظمت و سرافرازی کشور و انقلاب و برای الگوسازی دنیای اسلام و جهان سوم هر چه تلاش و از این سرمایه‌ها درست استفاده کنیم، بجاست.

بنده خیلی به انقلاب، مردم، ایران و به‌خصوص جوانان ظلم می‌دانم که وقت خودمان مخصوصاً مسؤولان را - آنهایی که پول می‌گیرند و کشور برای آنها هزینه می‌کند و باید خدمت کنند - صرف چیزهایی می‌کنند که با توجه به شعارهای ما، مؤثر نیست.

واقعاً کشور در حالی است که همه ما قبول داریم. اصلاً منکری نمی‌بینم. آنهایی که علاقه‌ای به انقلاب ندارند، منکر این نیستند که باید بتوانیم برای مردممان کار درست کنیم. این کار برای کشور محال نیست. قطعاً مقدور است. عرض کرد که قبلاً یک بار روی این مسئله در مدت کوتاهی اقدام کردیم. از 5/15 درصد بیکاری به 1/9 درصد بیکاری برگشتیم که بعد از جنگ و آن همه مشکلات بود و آن همه نیروهای حاضر در جنگ بیکار شده بودند. این درآمدها نبود و این نیروها نبودند.

دانشگاه‌ها این همه نیرو تربیت نکرده بودند، نیروی انسانی عالم کم داشتیم، آن‌موقع جهات منفی زیاد بود. مواد اولیه نبود، صنعت، برق، آب و حمل و نقل نبود، ولی سازندگی عملی شد، الان خیلی بهتر می‌توان کار کرد. باید حرکت را خیلی جدّی بگیریم. شعار اولیه را که شعار اقتدار ملی است، باید جدّی بگیریم. اقتدار ملی نمود خودش را در همین اشتغال ایجاد می‌کند که بتوانیم از امکاناتی که در اختیار کشور است، آن‌گونه که اراده داریم و مصلحت می‌دانیم و به نفع جامعه اسلامی و خلق خدا می‌دانیم، استفاده کنیم. این یک مفهوم است.

عرض کردم که روی مفهوم این مسئله بحث کردن به بیراهه رفتن است، چون این مفهوم در ذهن رهبری بوده است و ما با آن مفهوم سروکار داریم. بنابراین مهم‌ترین مسئله امسال (سال 80) این است که ان‌شاءالله با همدلی و همکاری بتوانیم این دو شعار را عملی کنیم. هدف خطبه قبلی من که گفتم به جای حسادت، کینه‌ها و عداوت‌ها، همدلی، دوستی، خیرخواهی و انسان‌دوستی بکاریم، همین جا بود و فکر می‌کنم الان جایش خالی است و پایه‌های ضعف ما در اختلافات و دعواهای بی‌جهت است.

اختلاف نظر به‌طور طبیعی هست، آنچه که بد است، کینه‌توزی، نزاع و جنگ‌های سیاسی به صورت هرز بردن منابع انسانی و بیرون کردن انسان‌ها از میدان و به فراموشی سپردن ارزش‌ها، قدرت‌ها و امکانات کشور است که متأسفانه امروز قدری در جامعه ما ریشه کرده و دلسوزان نظام، به خصوص مسؤولان کشور، قوای سه‌گانه و مدیران اساسی کشور باید در این فضا حرکت کنند. من از مسؤولان، شما و همه، تقاضا می‌کنم که بیاییم فضا را مناسب کنیم. فضای همدلی، دوستی و خیرخواهی و مکارم‌اخلاق برای استفاده بهتر از منابع عظیمی که در کشور هست و شرایطی که در دنیا داریم، خیلی کارساز است.

مناسبت دوم روز ارتش است(2) که بسیار مهم است، ما در هر مناسبت باید این مسئله را ذکر کنیم، امام تصمیم شجاعانه و عاقلانه‌ای گرفتند که آن‌زمان تصمیم مهمی بود. خودتان را به فضای ماههای اول انقلاب ببرید. در سال 57 و 58، در شرایطی که انقلاب پیروز شده بود و عده‌ای از فرماندهان سطح بالای ارتش که جزو بدنه‌ی دربار و شاه و ارتباط با آمریکا بودند، متواری شده بودند و بنیه‌ی ارتش که مال خلق، مردم، اسلام و انقلاب بود، در روزهای آخر هم نشان داده بود که حاضر نیست از آنها فرمان ببرد و مایل است از امام فرمان ببرد. ارتش واقعاً دچار مشکلات زیادی شده بود، پشتیبانی آن کم شده بود.

فرماندهان آن که قبلاً ارتش را حفظ می‌کردند، متلاشی شده بودند و برنامه‌ریزی شده بود برای اینکه ایران را از این امکانات عظیم محروم کنند، واقعاً برنامه‌ریزی شده بود. تصادفی نیست که موج عظیمی را دیدیم که در کشور به عنوان ارتش خلقی و توحیدی و تعبیراتی که منافقین و کمونیست‌های تند مطرح می‌کردند، به‌وجود بیاورند. با سلاح‌هایی که در همان روزهای آشوب و انقلاب، از پادگان‌ها و کلانتری‌ها گرفته بودند، برای خودشان سرمایه‌گذاری بودند که می‌خواهیم هسته‌ی اصلی ارتش خلقی باشیم.

یکی از مناسبت‌های دیگر ما که به همین جا مربوط می‌شود، شهادت آیت‌الله صدر،(3) این شخصیت بزرگ در عراق است که تقریباً به‌موازات حوزه قم، حرکت کرده بود، امید داشت که حرکت ایشان در حوزه نجف به نتیجه برسد. عراق آماده‌ی حرکت می‌شد و در کنارش، ارتش ما در اینجا تضعیف و منحل می‌شد.

خیلی از حرف‌هایی که عراقی‌ها همان روزها زدند، با هماهنگی آمریکا بود. حتّی برژینسکی اعلام کرد(4) که ما با عراق اختلاف اصولی نداریم، کسانی که امروز زیر سایه آمریکا زندگی می‌کنند، برنامه‌ی انحلال ارتش را ریخته و واقعاً هم در بدنه‌ی ارتش مشکل درست کرده بودند. ما که به پادگان‌ها می‌رفتیم، احساس می‌کردیم در میان ارتشی‌ها انضباط نظامی و سلسله مراتب، تا جایی که به سیستم آنها مربوط می‌شود، رعایت می‌شود.

البته سلسله مراتبی که در سیستم ارتش وجود دارد، خیلی مهم و با ارزش است و تبدیل به فرهنگ شده و شکستن این فرهنگ و از بین بردن این سرمایه، هدف مخالفین شده بود. اصلاً کسی گوش به حرف فرماندهان نمی‌کرد، فرمان از پائین بیشتر مطرح بود. کاری که امام کردند و فکر انحلال ارتش را محکوم کردند، ارتش را احیاء نمودند. به افتخاراتی که ارتشی‌ها داشتند، اشاره کردند. به خصوص دو سه روز قبل از پیروزی انقلاب، با پیوستن به مردم، کمر رژیم را شکستند.

چون برنامه آنها این بود که در لحظه آخر، اقدام کنند. آخرین تیر ترکششان ارتش بود که حکومت نظامی کردند و بختیار اعلام کرد مقدمه استفاده از ارتش علیه‌ی انقلاب است که نتیجه معکوس داد. دیدند بعد از حکومت نظامی، عدّه‌ی زیادی از نیروی هوایی، زمینی و جاهای دیگر ارتش آمدند و در مدرسه علوی با امام بیعت کردند و عدّه زیادی هم که قبلاً بیرون رفته بودند به صفوف مردم باز گشتند. امام این افتخارات ارتش را گفتند و به یاد آوردند و اهمیت وجود ارتش را در آن موقع که ما دستمان از همه چیز، برای دفاع از خودمان خالی بود، مطرح کردند و این یکی از تدبیرهای بسیار کارساز امام است که شبیه به اعجاز است. در مقابل موج عظیمی که درست شده بود، حصاری درست کرده بودند که آن ‌موقع شکستن آن جوسازی‌ها آسان نبود. الان گاهی چیزهایی می‌بینید.

امّا اوّل انقلاب خیلی قوی بود. دهها مجله، روزنامه، متینگ و سخنرانی در دانشگاه‌ها و جاهای مختلف، فضای جامعه را به‌گونه‌ای کرده بودند که کسی نمی‌توانست در مقابل آنها حرف منطقی بزند. آن‌موقع امام این تصمیم را گرفتند و اجرا کردند و ما در جنگ دیدیم که که چقدر تدبیر درستی بود! واقعاً ارتش سهم بسیار بالایی در جنگ داشت.

به هر حال، یکی از کارهای مهم آن زمان بود. آن هم دو ماه بعد از پیروزی انقلاب و در اوج خطر که آثارش را در جنگ و دفاع دیدیم. حقیقتاً ارتش به تدریج به نهاد محبوبی تبدیل شد که در جامعه ما هیچ وقت سابقه این مقدار محبوبیت در همه ارتش ایران نبود. در دوران سازندگی هم واقعاً به ما کمک کردند. طرح‌های مهم را در موقعی که پیمانکار و امکانات سازنده کم داشتیم و برنامه‌ها خیلی وسیع بود، با امکانات همین برادران ارتشی و سپاه پاسداران و بسیج، عمل کردیم. نیروهای مسلح در دوران دفاع و سازندگی از خودشان افتخارات عظیمی بجا گذاشتند.

نزدیک 25 سال است که ارتباط ارتش با منبع تدارک و لجستیک قطع شده، ولی امروز آماده‌تر از 25 سال پیش است. برای تعمیق آموزش‌ها و همچنین نگهداری امکانات تلاش می‌کنند که می‌دانند به این آسانی به‌دستشان نمی‌آید. این یکی از امکاناتی است که مایه آسایش خاطر ملّت ما و وسیله‌ای است برای اینکه دشمنان ما به این آسانی با دیدن ارتش، سپاه، بسیح و این مردم همیشه در صحنه هوس تجاوز، آن‌هم از نوعی که عراقی‌ها کردند، نکنند.

مناسبت بعدی، تأسیس بنیاد مسکن(5) است که باز هم از کارهای خوب و ضروری بود که امام(ره) در همان سال اول تصمیم آن‌را گرفتند. خیلی وقت است که مشکل مسکن در ایران مزمن شده است. یکی از اولین برنامه‌های امام(ره) حلّ مشکل مسکن بود. بیشترین هدف امام(ره) مسکن محرومان و روستاییان و کسانی بود که خانه‌هایشان در حوادث و زلزله‌ها تخریب می‌شود. انصافاً بنیاد مسکن با حساب یکصد امام و با امکاناتی که دولت در اختیارش می‌گذارند، خدمت کرده است. خدمات این بنیاد بسیار با ارزش و مقدّس است. بنده تأکید می‌کنم کار مهم اینها را بیشتر بخوانید و هر قدر می‌توانید مساعدت کنید تا اینها بتوانند خدمت کنند.

مسئله مسکن از همان روزی‌که امام فرمودند تا به حال، مشکل مردم است. خوشبختانه امروز شرایط کشور به‌گونه‌ای است که می‌توانیم حرکت مهمی برای حل مشکل مسکن کنیم. حل مشکل مسکن با مسئله بیکاری ارتباط پیدا می‌کند و یکی از اقداماتی است که بسیار اشتغالزا و کارآفرین است.

بسیاری از این کارخانه‌ها و واحدهای صنعتی که امروز رونق ندارند، با کارگرانشان مشکل پیدا کرده‌اند. هر روز می‌بینید که خبرهای این‌گونه داریم. با فعال شدن مسکن، اینها هم می‌توانند فعال شوند و خیلی از کارگرهایی که حذف شده‌اند، می‌توانند بازگرداند و کارگرهای جدید می‌توانند با آموزش کم در بخش مسکن وارد صحنه شوند. هم می‌تواند نیروهای متخصص را جذب و هم صنایع را تقویت و هم نیروهای کم مهارت را ماهر کند.

یکی از کارهای مهمی است که اتفاقاً ما همین روزها در کمیسیون زیربنایی مجمع، سیاست مسکن را تکمیل کردیم که به مجمع خواهد آمد و ان‌شاءالله رهبری اعلام خواهد کرد.(6) همه چیز در کشور هست، ممکن است در بعضی چیزها منتظر ارز بمانیم و بخواهیم تکنولوژی آن ‌را بگیریم. تمام مواد و مصالح مسکن به اندازه کافی در کشور هست. زمانی بود که سیمان، فولاد، کاشی و شیشه را وارد می‌کردیم. تقریباً همه چیز وارد می‌شد. ولی الان هر قدر که مصرف کنیم، می‌توانیم خودمان تولید کنیم.

نیروی انسانی هم به اندازه کافی وجود دارد، نیاز هم است. ممکن است برخی از کارها را بکنیم و فعلاً مشتری نداشته باشیم. ولی الان هر چه مسکن بسازیم، مردم تشنه هستند، در بحثی که در کمیسیون داشتیم، مشکل عمده را مسئله منابع مالی و پولی دیدیم که الان کشور می‌تواند این منابع را تأمین کند. اگر در سالهای قبل نمی‌توانست انبوه‌سازی کند، الان می‌تواند. واقعاً اگر به طور کلّی بخش ساختمان را تقویت کنیم، مقداری از نیروهای بیکار را جذب و احتیاج مبرم مردم را تأمین می‌کنیم و گامی در جهت صنعتی‌تر شدن کشور برمی‌داریم.

ان‌شاءالله به تناسب این نهاد مبارک که بنیاد مسکن است، از همین هفته که متعلق به مسکن است، حرکت نیرومندتری به طرف ساخت و ساز مسکن و به طور کلّی ساخت و ساز برداشته شود.

از مسائل مهم بین‌المللی ما مسئله فلسطین است که همچنان انسان باید خون گریه کند، هر روز باید خبر شهادت چند نفر فلسطینی مظلوم و مجروح شدن دهها فلسطینی مظلوم و خراب شدن خانه‌ها، کارخانه‌ها و امکانات این مردم اسیر را بشنویم.

کار مهمی برای آن انجام نمی‌شود. فقط حرکت فداکارانه‌ای است که مردم فلسطین و مجاهدین با انتفاضه عمل می‌کنند. خیلی روشن است که شارون دارد تشویق می‌شود که با سیاست مشت آهنین، مردم فلسطین را سرکوب کند و همین امروز و یا شب گذشته اعلام کرده است که قبول دارم فقط 42 درصد از اراضی اشغالی غرب رود اردن به فلسطینی‌ها داده شود.

همان بخشی که قبلاً در قراردادهای بین اسرائیلی‌ها و اعراب، به‌خصوص دولت خودگردان بود که صددرصدش را بدهند. همان موقع جمهوری اسلامی گفت که نمی‌توان به قراردادها و امضاهای اسرائیل اعتماد کرد. آنها به آسانی یک دولت را عوض می‌کنند و دولت دیگر می‌آید و می‌گوید که ما چیز دیگری می‌خواهیم. همین کار را کردند. دیدید خیلی آسان این کار را انجام دادند.

اینها این‌قدر بی‌اعتمادند، دیدید که در کمپ‌دیوید چه کار زشت و بدی شد! و بعد از آن اعراب روزه‌ی 50 ساله خود را شکستند و با یک گناه افطار کردند و مشروعیت اسرائیل را امضاء کردند و بزرگترین هدیه را به اسرائیل و آمریکا دادند.

نتیجه آن این شده است که الان به دورغ می‌گویند 42 درصد مال فلسطینی‌هاست. آن‌هم به گونه‌ای می‌دهند که هر وقت خواستند، تانک‌ها، هلیکوپترها و سربازانشان بیایند و آنجا را پس بگیرند. الان وقتی تانک‌های اسرائیل به خیابان‌های اراضی فلسطین می‌آیند؛ خانه‌های مردم را منهدم می‌کنند و بر می‌گردند، چه کسی جلوی آنها را می‌گیرد؟ هلیکوپترها می‌آیند، چه کسی به طرف آنها تیراندازی می‌کند؟ کشتی‌های جنگی آنها ساحل غزه را می‌کوبند، چه کسی مقابل آنها می‌ایستد؟ مرزهایشان را بسته‌اند. این چه دولتی است که مرز آن دست دشمنش باشد؟

واقعاً هیچ چیز نگرفته‌اند و چیز بسیار بزرگی به اسرائیل داده‌اند. الان تمام تلاش دول مسلمان در این حد است که آقایان جمع شوند و چند صد میلیون دلار تعهد کنند و بعد نپردازند.

الان می‌گویند اسرائیلی‌ها طی این چند ماه بیش از 4 میلیارد دلار به فلسطینیان خسارت زده‌اند. هنوز چهارصد میلیون دلار هم به اینها داده نشده است. یک‌دهم آن مبلغ هم به فلسطینی‌ها پرداخت نشده است. اگر همه چیز را به چنین مردم فقیری بدهیم، باز هم فقیرند. نرخ بیکاری آنها 11 درصد بوده و الان به 40 درصد رسیده است. فلسطینی‌ها در خیابان بیکارند و هیچ اندوخته‌ای ندارند تا استفاده کنند. بیمارستان‌ها و داروخانه‌ها خالی هستند، امکانی برای آن‌ها نیست تا کار کنند. بیمارستان‌ها پر از مجروح هستند، ولی امکانات و تجهیزات برای معالجه در انبارها و داروخانه‌ها وجود ندارد.

در این هفته سالگرد شهادت همسنگر عزیزمان صیاد شیرازی(7) را داریم که گرفتن این فرمانده بسیار بسیار مؤثر و مفید حقیقتاً برای ارتش خسارت بزرگی بود.

شهادت آیت‌الله صدر را داریم که در بخش دیگری عرض کردم. یاد ایشان را گرامی می‌داریم و به مردم ایران و عراق و خانواده‌هایشان تسلیت عرض می‌کنیم.

آخرین مسئله شهادت امام سجاد(ع)(8) و وضع اسرای کربلا در کوفه است که بنده می‌خواهم مطالبی را در این مورد عرض کنم. شاید بدترین و تلخ‌ترین قطعه تاریخ اهل‌بیت(ع) همین یک هفته‌ای است که از عاشورا تا امروز در کاروان اسرا در کوفه گذشت. روزهای بدی است. برای بنی‌امیه هم روزهای بدی شد. پایه سقوط حکومت اموی‌ها بود که شاخه معاویه شکست. طلسم شومی که دنیای اسلام را گرفته بود، باطل شد. ولی بر اهل بیت(ع) خیلی بد گذشت. در نظر بگیرید که خاندان اباعبدالله(ع) با پشت سرگذاشتن آن جسدهای پاره‌پاره و بی سر و وبی لباس، از کربلا به کوفه آمدند. کوفه‌ای که 20 سال پیش علی‌ابن‌ابیطالب(ع) خلیفه محبوب و عزیز و دوست داشتنی مردم آن‌جا بوده و جای پای این بزرگوار در کوچه‌ها و خیابان‌های کوفه بود. مردم کوفه این خانواده را از نزدیک می‌شناسند و علی‌ابن‌ابیطالب(ع) سالها در این شهر حاکم بوده است.

به هر حال اسراء در چنین روزی وارد می‌شوند. با چه حالتی وارد شدند! به نظر می‌رسد از اشتباهات بسیاربسیار جدّی یزید و ابن‌زیاد و همکارنشان این بود که این وضع را برای بچه‌های اباعبدالله(ع) پیش آوردند. اگر آنها را از همان کربلا به مدینه می‌فرستادند برای آنها این‌گونه اتفاق نمی‌افتد.

آنها خیال کردند اینها را می‌آورند و قدرت خودشان و بی‌قدرتی خانواده اهل بیت(ع) را به رخ مردم می‌کشند که مردم را بترسانند و مرعوب کنند. مردم در مقابل دولت تازه تأسیس یزید مقاومت نکنند. برنامه‌ریزی کرده بودند. از همان لحظه اوّلی که اینها را وارد کوفه کردند، فهمیدند که اشتباه کرده‌اند. البته از کربلا شروع شده بود. ولی من از کوفه می‌گویم که اسرا وارد شدند.

کنترل میدان و خیابان‌های کوفه از دست عوامل ابن‌زیاد بیرون رفت. چون مردم جمع شده بودند و همه جا بودند و نمی‌توانستند با مردم کاری کنند. انبوه مردم در خیابان‌ها بودند و خبر جبهه‌های عاشورا کم و بیش پخش شده بود و مردم در جریان بودند.

قبلاً داستان مسلم بود و همه‌ی مردم همه آمدند. چه آنهایی که طرفدار ابن‌زیاد بودند، چه آنهایی که مخالف بودند و چه آنهایی که به صورت تماشا آمده بودند، خیابان‌ها را پر کرده و اطراف بچه‌های پیغمبر(ص) را گرفته بودند.

از اشتباهات دیگر این بود که به جای اینکه بچه‌ها را کجاوه‌های سر پوشیده بگذارند، در کجاوه‌های بدون حجاب گذاشته بودند، خیلی زننده بود. بچه‌های پیغمبر(ص)، به‌خصوص زینب(س)، دختر علی‌بن‌ابیطالب(ع) بدون حجاب، با آن حالت که رنج از همه وجودشان می‌بارد، در میان انبوه مردم هستند که نزدیکند و می‌توانند با اینها حرف بزنند. حرک قافله کند است و به زحمت پیش می‌رود. مردم می‌آمدند با اینها حرف می‌زدندو سؤال می‌کردند و خیلی‌ها نمی‌شناختند.

رفته‌رفته ضجه مردم بلند شد و گریه کردند. حضرت زینب(س) سخنرانی کرد،(9) حضرت سجاد(ع) سخنرانی کرد. بچه‌های دیگر حرف زدند، ام‌کلثوم(س) مردم اطراف خود را روشن می‌کردند و موج روشنگری از بیداد بنی‌امیه جامعه را به ضجه آورده بود. صدای گریه مردم بلند شد. حالا چه کنند؟ مگر می‌شد این مردم را بزور شمشیر و فشار متفرق کرد. جایی نبود که مردم بروند. مردم همه جا جمع بودند.طرحشان این بود که سرها را بیاورند تا اسرا را با سرهای بریده مشغول کنند و منظره ارعاب درست کنند.

وقتی که زینب(س) دید سر بردارش کنار کجاوه بلند است، سخنش را قطع کرد. معلوم است که زینب(س) حرف نمی‌زند و دو، سه روز برادرش را ندیده بود و الان آن سر را در مقابل خود می‌بیند. غافل از بچه‌ای که کنارش نشسته، مشغول صحبت با سر برادر می‌شود. بچه هم پدرش را شناخته است. زینب(س) توقع داشت که امام حسین(ع) جواب دهد، امّا جواب نمی‌آمد. یک وقت احساس کرد بچه دارد از غصه جان می‌دهد. دستهایش را به طرف سر بابا بلند کرده و فرمود اگر با من حرف نمی‌زنی با این بچه چند کلمه حرف بزن. «قدکاد قلبها ان یذوب». نمی‌دانم آن‌موقع زینب(س) چه گذشت! زن قهرمان و صبور و با دلی دریایی که سرش را به کجاوه می‌زند. «نطحت جبینها بمقدم المحمل.»

مردم دیدند که سروصورت زینب(س) پر از خون شد. واقعاً خیابان‌ها غیر قابل کنترل بود و به زحمت اینها را به محبسشان رساندند و فردای آن ‌روز آنها را به جلسه ابن‌زید بردند که کنترل شوند و اعمال قدرت شود و ارعاب بیشتری گردد. آنجا هم حضرت زینب(س) و حضرت سجاد(ع) جلسه را در مذاق ابن‌زیاد تلخ کردند. التماس کرد که حضرت زینب(س) چند کلمه با او حرف بزند. ولی حضرت زینب(س) حرف نزد. ابن‌زباد زخم زبان زد تا زینب(س) را به حرف بیاورد و آورد. دید هر چه می‌گوید «کلمیعی» حضرت حرف نمی‌زند. وقتی که زخم زبان زد و گفت: «دیدی خدا با برادرت چه کرد؟» می‌دانست که زینب(س) تحمّل اشارات منفی را برای برادرش ندارد. گفت: «هَؤُلَاءِ قَوْمٌ کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمُ الْقَتْلَ فَبَرَزُوا إِلی‏ مَضاجِعِهِمْ‏» خداوند، شهامت را برایشان تقدیر کرده بود و به جایی رفتند که برایشان تقدیر شده بود. چون ابن زیاد گفت: «دیدی خداوند برادرت و همه شما را رسوا کرد.

حضرت زینب(س) فرمود: «چه افتضاحی؟ فاسد، فاجر، فاسق، ظالم و قاتل رسوا می‌شود. صبر کن قیامت شود. باید در دادگاه خداوند جواب دهی.» خواست زینب(س) را بکُشد که افرادی مخالفت کردند. دید وضع جلسه اجازه نمی‌دهد. عصبانی شد خواست از امام حسین(ع) انتقام بگیرد که با چوب خیزران بر سر و روی آقا زد. (گریه نمازگزاران)

صدای مردم بلند شد و همان‌هایی که در جلسه بودند، بیش از همه شخصی به‌نام زیدبن ارقم که صحابی معروف و محترمی بود، نتوانست تحمّل کند. او را آورده بودند. پیرمرد بود و گفت: «از این سر مقدّس دست بردار. می‌دانی به کجا چوب می‌زنی. من بارها دیدم که این لب‌ها را پیغمبر(ص) می‌بوسد و داری به جای بوسه‌های پیغمبر(ص) اسائه ادب می‌کنی؟

خواست حضرت سجاد(س) را شهید کند که نتوانست. فضای جلسه اجازه این‌کار را نمی‌داد. خود حضرت زینب(س) هم خیلی مقاومت کرد. آنها را به زندان برگرداندند و همه گزارش‌ها این بود که کوفه دیگر کوفه ابن‌زیاد و یزید نیست. این مردم قبلاً ولایت علی ابن ابیطالب(ع) را داشتند. مردم کوفه تقریباً همیشه طرفدار علی‌ابن ابیطالب(ع) بودند، کوفه از حضرت علی(ع)، شام از معاویه و جاهای دیگر مال دیگران بود. نفهمیده بودند چه شد. بچه‌های پیغمبر(ص) را که آوردند، وجدان خفته‌شان بیدار شد و یکپارچه اعتراض شده بودند. تدبیری اندیشیده بود و گفت: خانه‌ای در کنار مسجد جامع ترتیب بدهند و بچه‌ها را به آنجا ببرند تا مردم بروند تسلیت بگویند. اینها همه ظرف یک‌هفته اتفاق افتاد. گویا فردا، بچه‌های پیغمبر(ص) را از کوفه می‌برند. ولی زینب(س) هوشیار که دید اینها می‌خواهند به مردم مخدّر تزریق کنند، فرمود: به زن‌های کوفه بگویید عرب‌ها به تعزیت ما نیایند، فقط آنهایی که اسارت را دیده‌اند و ام‌ولدها می‌توانند برای تعزیت بیایند.

اطراف منزلی که برای عزاداری آماده کرده بودند، ضجه، شور، گریه، نفرین و لعنت بود. خیلی سریع تصمیم گرفتند که بچه‌ها را از کوفه ببرند. حتّی در مسجد که ابن‌زیاد خواست سخنرانی و مردم را توجیه کند، عبدالله عفیف عضدی سخنرانی و حرف او را قطع و مخالفت کرد و نگذاشت او حرفش را بزند که جنایتش را بیشتر برملا کرد.

همه راهها بر ابن‌زیاد بسته شده بود. اولین حرکتی که علیه اموی‌ها شد از همین یک هفته شروع شد. وقتی کسی ریشه حرکت آنهایی را که برای خونخواهی امام حسین(ع) قیام کردند و خیلی هم شهید دادند، بررسی می‌کند، می‌بیند اکثرشان در همین یک هفته تصمیم گرفتند. آنچه که اشتباه بزرگ خانواده شوم معاویه و یزید بود و آنچه که تدبیر درست امام حسین(ع) بود که با کاروان اسرایش حرکت عظیمی را در تاریخ اسلام به‌نفع مظلومان تاریخ و علیه ستمگران تاریخ به‌راه انداخت، چنین نتیجه‌ای داد که ما امروز و امسال نمونه‌هایش را در عاشورا و محرم در سراسر دنیا دیدیم.

فریاد زینب(س)، امام سجاد(ع) و سکینه(س) است که امروز از کوفه به گوش همه مردم دنیا می‌رسد و هیچ‌کس نیست که نتواند حقانیت این جمع و این راه و ظالمانه بودن راه دشمنان اهل‌بیت(ع) را کشف و درک نکند. به عنوان یک جریان حق و قابل دفاع در تاریخ ثبت شده است و انشاءالله تا محو ظلم و از بین بردن همه ظالمان تاریخ حرکت عاشورا ادامه خواهد داشت.

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

تَبَّتْ یَدَا أَبی لَهَبٍ وَتَبَّ/ مَا أَغْنَی عَنْهُ مَالُهُ وَمَا کَسَبَ/ سَیَصْلَی نَاراً ذَاتَ لَهَبٍ/ وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَب/ فِی جِیدهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ*

 

*  سوره مبارکه  لهب

 

 

پی نوشت ها: 

 

24/1/1380

1- رهبر معظم انقلاب در پیام نوروزی این سال گفتند: «در زمینه آنچه که ما در سال ۸۰ باید به عنوان شعارهای اساسیِ خودمان به آن نگاه کنیم، من دو نقطه مهم را مطرح می‌کنم: نقطه اوّل، اقتدار ملی است. اقتدار ملی برای یک کشور، حفظ کننده هویت او، مایه عزّت او و وسیله رسیدن او به آرمان‌هاست. نکته دوم و نقطه‌ی اساسی دیگر مسأله اشتغال است. سال را باید از آغاز تا پایان، سالِ تلاش برای ایجاد اشتغال مفید و مولّد قرار دهیم. در مطالعات عمیق و بررسی‌های همه‌جانبه اقتصادی، به این نتیجه می‌رسیم که نقطه عزیمت و شروع، عبارت است از تلاش برای اشتغال. برای جامعه ما شایسته نیست که جمع بزرگی از مردم جوانان- از اشتغال مفید و مولّد محروم باشند.»

 

2- مشکلات فراوان ارتش در نخستین سال‌های پس از پیروزی انقلاب سبب شد تا فرماندهان وقت ارتش جمهوری اسلامی ایران با درخواست وقت ملاقات از امام خمینی(ره) برای بیرون رفتن از این وضعیت چاره اندیشی کنند و از امام (ره) بخواهند ایشان فرماندهی خود بر کل نیروهای مسلح را مجدداً اعلام نمایند تا با استفاده از این حکم حکومتی قوام و انضباط بر ارتش برگردد. امام خمینی(ره) نیز با صدور پیامی تاریخی در تاریخ 29 فروردین سال 58 خطاب به ملت، سنگ بنای روز ارتش را گذاشتند. دربخشی از پیام امام خمینی(ره) آمده بود: «روز چهارشنبه 29 فروردین روز ارتش اعلام می‏شود. ارتش محترم در این روز در شهرستان‌های بزرگ با ساز و برگ به رژه بپردازند و پشتیبانی خود را از جمهوری اسلامی و ملت بزرگ ایران و حضور خود را برای فداکاری در راه استقلال و حفظ مرزهای کشور اعلام نمایند. ملت ایران موظفند از ارتش اسلامی استقبال کنند و احترام برادرانه از آنان نمایند. اکنون ارتش در خدمت ملت و اسلام است و ارتش اسلامی است، و ملت شریف لازم است آن را به این سمت رسماً بشناسند و پشتیبانی خود را از آن اعلام نمایند. اکنون مخالفت با ارتش اسلامی که حافظ استقلال و نگهبان مرزهای آن است جایز نیست. ما و شما و ارتش، برادرانه باید برای حفظ و امنیت کشورمان کوشش کنیم و به شرارت اشرار و اختلال مفسدان خاتمه دهیم.»

 

3- شهید آیت الله محمدباقر صدر در ۲۵ ذیقعده ۱۳۵۳ ه. ق در خانواده‌ای اهل علم و تقوا در شهر کاظمین به دنیا آمد. در کودکی پدر خود را از دست داد و در نوجوانی همراه برادرش عازم نجف اشرف شد و در حوزه این شهر به تحصیل علوم اسلامی پرداخت و به درجه اجتهاد رسید. آنگاه به تربیت شاگردان و عرضه تحقیقات علمی خود پرداخت. ایشان علوم اسلامی را با سبکی نو و با تحقیقات انجام یافته لازم مطرح کرده و به مسائل روز و مبتلا به جامعه اسلامی می‌پرداختند و سیستم آموزشی جدیدی را در جهت اصلاح و پویایی حوزه بینان نهادند تالیفات بسیار گرانبهای ایشان در علوم و زمینه‌های مختلف از جمله اقتصاد، فلسفه، تاریخ، بانکداری و... حکایت از نبوغ و تبحر ایشان در علوم مختلف دارد.

ایشان با شروع نهضت اسلامی در ایران در سال ۱۳۴۲ شمسی با موضعگیری قاطع به حمایت از حضرت امام(ره) پرداختند و پس از تبعید امام به نجف رابطه نزدیکی میان این دو عالم بزرگوار برقرار گردید. بدنبال پیروزی نهضت اسلامی در ایران در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، رژیم بعثی عراق فشارهای خود را بر ایشان بیشتر کرد، اما شهید صدر با اعلام تبعیت از امام خمینی(ره) در برابر همه شداید مقاومت کردند.

مردم عراق به منظور اعلام همبستگی با ایشان به سوی نجف حرکت کردند، اما رژیم بعثی که از این قیام به وحشت افتاده بود با حمله به مردم حدود ۲۰ هزار زن و مرد را دستگیر و روانه زندان‌ها کرد. آیت الله صدر روز شانزدهم رجب ۱۳۹۹ را اعتصاب عمومی اعلام کردند و به دنبال آن مردم عراق دست از کار کشیده و مغازه‌ها را تعطیل کردند. فردای آن روز عوامل رژیم بعثی آیت الله صدر را دستگیر کرده و در پی این دستگیری، خواهر ایشان شهید بنت الهدی صدر نقش رهبری را بر عهده گرفتند.

با اوج گیری اعتراضات، رژیم بعثی ایشان را موقتاً آزاد کرد، اما پس از مدتی در ۱۶ فروردین ۱۳۵۹ با حمله به منزل ایشان مجدداً ایشان و خواهر گرامیشان را دستگیر و به بغداد منتقل کردند. پس از ۳ روز، این دو بزرگوار در زیر شدید‌ترین شکنجه‌های رژیم جنایتکار بعثی به شهادت رسیدند.

 

4- روزنامه تایمز لندن در ۱۷ ژوئن ۱۹۸۰ میلا‌دی (۲۷ خرداد ۱۳۵۹) از دیدار برژینسکی با صدام حسین پرده برداشت و مجله ایت ویز در ۱۱ اکتبر ۱۹۸۰ میلا‌دی (۱۹ مهر ۱۳۵۹) چنین نوشت: «برژینسکی پس از سفر محرمانه خود به بغداد در اوال ماه مه سال جاری (۱۹۸۰) در یک مصاحبه تلویزیونی گفت: ما تضاد قابل ملا‌حظه‌ای بین ایالا‌ت متحده و عراق نمی‌بینیم. ما معتقدیم عراق که تصمیم به استقلا‌ل (یعنی استقلا‌ل از شوروی) دارد، در آرزوی امنیت خلیج عربی است و تصور نمی‌کنیم که روابط آمریکا و عراق سست گردد.»

روزنامه کریستین ساینس مونیتور چاپ آمریکا نیز درباره یکی از جلسات سری دولت عراق، که دو ماه پس از سرنگونی حکومت شاه تشکیل شده بود نوشت: «در آن جلسه، بعد از بحث و بررسی پیرامون نقش شاه و رابطه آن با آمریکا در دفاع از منافع غرب و ژاندارمی‌خلیج فارس، مطرح شد که در حال حاضر رژیم نوپای ایران با از بین رفتن ارتش و تاسیسات اصلی آن، قادر به انجام این نقش نخواهد بود و عراق تنها کشوری است که با استفاده از این موقعیت می‌تواند خلا‌ ایجاد شده را پر نماید و این کار باید برنامه‌ریزی، دقت، سرعت و مداومت انجام گیرد.»

 

5- بنیاد مسکن انقلاب اسلامی در پی فرمان امام خمینی(ره) در ۲۱ فروردین ۱۳۵۸ و افتتاح حساب ۱۰۰، در بیست و پنجم اردیبهشت ماه فعالیت خود را آغاز کرد.

اساسنامه بنیاد در تاریخ هفدهم آذرماه سال ۱۳۶۶ به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید. مهم‌ترین وظایف این سازمان عبارتند از: ارائه طرحهای مورد نیاز برای ایجاد مسکن اقشار مستضعف، انجام پروژه‌های کارشناسی درباره زمینهای روستایی، کمک در جهت تامین مصالح ساختمانی و... .

عالی‌ترین مرجع تصمیم گیری در بنیاد مسکن، شورای مرکزی است که ترکیب آن به صراحت در فرمان امام راحل قید شده است و عبارتند از: نماینده رهبری، نماینده دولت (وزیر مسکن وشهرسازی) وسه نفر از مهندسان و کارشناسان ساختمان و شهرسازی به انتخاب دو نفر اول. رئیس بنیاد هم از میان شورای مرکزی انتخاب می‌شود.

 

6- متن سیاست‌های کلی نظام در بخش مسکن عبارتند از:

- مدیریت زمین برای تامین مسکن و توسعه شهر و روستا در چارچوب استعداد اراضی و سیاستها و ضوابط شهرسازی و طرحهای توسعه و عمران کشور و ایجاد و توسعه شهرهای جدید.

- احیای بافت‌های فرسوده شهری و روستایی از طریق روش‌های کارآمد.

- برنامهریزی دولت در جهت تامین مسکن گروه‌های کم درآمد و نیازمند و حمایت از ایجاد و تقویت موسسات خیریه و ابتکارهای مردمی برای تامین مسکن اقشار محروم.

- برنامهریزی جامع برای بهبود وضعیت مسکن روستایی با اولویت مناطق آسیبپذیر از سوانح طبیعی و متناسب با ویژگیهای بومی.

- ایجاد و اصلاح نظام مالیاتها و ایجاد بانک اطلاعاتی زمین و مسکن.

- حمایت از تولید حرفهای، انبوه و صنعتی مسکن.

- اجباری کردن استانداردهای ساخت و ساز مقررات ملی ساختمان و طرح‌های صرفه‌جویی انرژی.

- رعایت ارزشهای فرهنگی و حفظ حرمت و منزلت خانواده در معماری مسکن.

- تقویت پژوهش و ارتقاء سطح دانش علمی در حوزه مسکن.

 

7- شهید سپهبد "علی صیاد شیرازی" در روز چهارم خرداد ۱۳۲۳ در شهرستان "درگز" از توابع استان خراسان به دنیا آمد. در خرداد 1342 از دبیرستان امیر کبیر در تهران در رشته ریاضی دیپلم متوسطه گرفت. یک سال بعد در آزمون ورودی دانشکده افسری پذیرفته شد و به تحصیل علوم نظامی پرداخت و سه سال بعد در مهر 1346 با درجه ستوان دومی در رسته توپخانه فارغ‌التحصیل شد. پس از فراغت از تحصیل در شیراز، دوره رنجر و چتربازی را با رتبه عالی گذراند، در اصفهان دوره تخصصی توپخانه را طی کرد و از سال ۱۳۴۸ به لشکر زرهی تبریز پیوست و خدمت رسمی خود را در نیروی زمینی آغاز کرد. پس از انحلال لشکر تبریز در اسفند ماه سال ۱۳۴۹، به لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه منتقل و در گردان ۳۱۷ توپخانه به عنوان «فرمانده آتشبار» مشغول به خدمت شد.

در سال ۱۳۵۱ با قبولی در آزمون اعزام به خارج دانش آموختگان دانشکده افسری برای تکمیل تخصص توپخانه به آمریکا اعزام شد. دوره سه ماهه تخصص «هواسنجی بالستیک» را در شهر «فورت سیل» ایالت «اوکلاهما» با نمره عالی و احراز رتبه نخست از میان ۲۰ افسر آمریکایی و ایرانی به پایان رساند.

پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، چندین سال در بخش‌های مختلف ارتش به ویژه در غرب کشور به پاسداری از کشور پرداخت و در سازماندهی و فعالیت نیروهای انقلابی در ارتش تلاشی گسترده داشت. از ابتدای پیروزی انقلاب تا مهر ماه ۱۳۵۸ در اصفهان بود که با گروه ۳۰ نفره‌، به حفظ و حراست از انقلاب و ساماندهی ارتش و ساختار نیروهای مسلح پرداخت. از مهم‌ترین اقدامات او پس از پیروزی انقلاب اسلامی، می‌توان به تهیه طرح‌های عملیاتی که منجر به شکستن حصر شهرهای سنندج و پادگان‌های مریوان، بانه و سقز شد، اشاره کرد که پس از تحقق و اجرای موفق این طرح‌ها، با ۲ درجه ارتقاء، با درجه سرهنگ تمامی، به فرماندهی عملیات غرب کشور منصوب شد. در آخرین ماه‌های ریاست جمهوری بنی صدر از سمت مذکور عزل شد و پس از آن به دعوت شهید کلاهدوز، در ستاد مرکزی سپاه پاسداران به خدمت پرداخت. پس از خلع بنی صدر از فرماندهی کل قوا، برای پایان دادن به ناهماهنگی ارتش و سپاه در آن دوران، قرارگاه مشترک عملیاتی سپاه و ارتش را راه اندازی کرد و به عنوان فرمانده ارشد در آن قرارگاه مشغول به فعالیت شد.

در مهر ماه سال ۱۳۶۰ به پیشنهاد رئیس شورای عالی دفاع، از سوی امام (ره) به فرماندهی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی منصوب شد که در این منصب، فرماندهی ارتش در عملیات‌های پیروزمند ثامن‌الائمه، طریق‌القدس، فتح‌المبین و بیت‌المقدس را بر عهده داشت. پس از حدود پنج سال انجام وظیفه در مسئولیت خطیر فرماندهی نیروی زمینی، در ۲۳ تیر ۱۳۶۵ از سمت خود استعفا داد و سپس با پیشنهاد آیت الله خامنه‌ای - ریاست جمهوری وقت- و تصویب امام راحل به سمت نمایندگی حضرت امام (ره) در شورای عالی دفاع منصوب شد.

در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۶۶ به همراه تعدادی دیگر از فرماندهان ارتش با پیشنهاد رئیس شورای عالی دفاع و موافقت امام خمینی به درجه سرتیپی ارتقای مقام یافت و در مهر ۱۳۶۸ به درخواست رئیس ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح و موافقت فرماندهی معظم کل قوا، به سمت معاونت بازرسی ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح منصوب شد.

در شهریور ۱۳۷۲ با حکم فرماندهی کل قوا به سمت جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح منصوب شد و در ۱۶ فروردین ۱۳۷۸ به درجه سرلشکری ارتقاء یافت.

روز شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ در حالی که به قصد عزیمت به محل کار خود از منزل، خارج شده بود، مورد سوء قصد یکی از اعضای گروهک تروریستی منافقین قرار گرفت و در راه خدا به شهادت رسید.

 

8- علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب(ع)، (۳۸- ۹۴ق) معروف به امام سجاد و زین العابدین، چهارمین امام شیعیان است. مدت امامت وی ۳۴ سال بوده است. در واقعه کربلا حاضر بود و به علت بیماری در جنگ شرکت نداشت و لشکریان یزید پس از شهادت امام حسین(ع) او را همراه اسیران کربلا به کوفه و شام بردند. خطبه امام سجاد(ع) در شام باعث آگاهی مردم از جایگاه اهل بیت شد. واقعه حره، نهضت توابین و قیام مختار در زمان امام سجاد روی داد.

مجموعه ادعیه و مناجات امام سجاد در کتاب صحیفه سجادیه گرد آمده است. رسالة الحقوق، رساله‌ای کوچک درباره تکالیف بندگان در برابر خدا و خلق خدا، اثری دیگر منسوب به آن حضرت است. شهادت امام سجاد(ع) در سال ۹۴ (یا ۹۵) با سمی بود که به دستور ولید بن عبد الملک به او خورانیده شد. او در قبرستان بقیع کنار قبر عمویش امام حسن مجتبی(ع) به خاک سپرده شد. (جوع کنید به: شهیدی، زندگانی علی بن الحسین(ع)، ص۱۰-۲۶)

9- این جمله مربوط به سخنان حضرت زینب (س) در مجلس ابن زیاد است که کامل آن عبارت است از: «ثُمَّ إِنَّ ابْنَ زیَادٍ جَلَسَ فِی الْقَصْرِ لِلنَّاس وَ أَذنَ إِذْناً عَامّاً وَ جِی‏ءَ برَأْس الْحُسَیْنِ ع فَوُضِعَ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أُدْخِلَ نِسَاءُ الْحُسَیْنِ ع وَ صِبْیَانُهُ إِلَیْهِ فَجَلَسَتْ زَیْنَبُ بنْتُ عَلِیٍّ ع مُتَنَکِّرَةً فَسَأَلَ عَنْهَا فَقِیلَ زَیْنَبُ بنْتُ عَلِیٍّ ع فَأَقْبَلَ إِلَیْهَا . فَقَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الحمد للَّه الذی‏ فضحکم‏ و اکذب‏ احدوثتکم‏. فَقَالَتْ: إِنَّمَا یَفْتَضِحُ الْفَاسقُ وَ یَکْذبُ الْفَاجِرُ وَ هُوَ غَیْرُنَا . فَقَالَ ابْنُ زیَادٍ کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ‏ اللَّهِ‏ بأَخِیکِ‏ وَ أَهْلِ بَیْتِکِ. فَقَالَتْ مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا ,هَؤُلَاءِ قَوْمٌ کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمُ الْقَتْلَ فَبَرَزُوا إِلی‏ مَضاجِعِهِمْ‏ وَ سَیَجْمَعُ اللَّهُ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ فَتُحَاجُّ وَ تُخَاصَمُ فَانْظُرْ لِمَنْ یَکُونُ الْفَلْجُ یَوْمَئِذٍ هَبَلَتْکَ أُمُّکَ یَا ابْنَ مَرْجَانَةَ.، ابن زیاد برای ملاقات مردم در قصر دار الإمارة جلوس کرد و به عموم مردم اجازه ورود داد. سر مبارک امام حسین را آورده و در مقابل ابن زیاد نهاده شد. بعداً زنان و کودکان امام حسین را نزد ابن زیاد آوردند. زینب دختر علی علیه السلام بطور ناشناس نشست. ابن زیاد جویا شد: این زن کیست؟ گفته شد: زینب دختر علی است. ابن زیاد متوجه آن بانو شد و گفت: یعنی سپاس مخصوص آن خدائی است که شما را افتضاح و سخنان شما را تکذیب کرد. زینب علیها السلام فرمود: جز این نیست که شخص فاسق افتضاح و شخص فاجر تکذیب می‏شود و آن شخص غیر از ما است. ابن زیاد گفت: دیدی خدا با برادر و اهل بیت تو چه کار کرد!؟ آن بانوی معظمه فرمود: من غیر از زیبایی ندیدم. شهیدان ما گروهی هستند که خدا قتال را بر آنان واجب کرده است. آنان به خوابگاه خود رفتند. طولی نمی کشد که خدا تو و ایشان را در یک مکان جمع می‌کند و تو مورد محاجه و مخاصمه قرار خواهی گرفت. آن روز نظر کن و بنگر چه کسی فلج خواهد بود؟! ای پسر مرجانه! مادرت در عزایت گریان شود. (اللهوف علی قتلی الطفوف/ ترجمه فهری، النص، ص: 161)