خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

محور خطبه‌ها:  نگاهی تحلیلی به زندگی امام صادق(ع)، نقش امام صادق(ع) در نشر افکار اهل بیت(ع)، اعتراف مکاتب اهل سنت به علم امام صادق(ع)، ترس دشمنان اسلام از عظمت علمی امام صادق(ع)  مباحث مربوط به بودجه سال 1380، لزوم تداوم سازندگی در کشور، فدائیان اسلام، توطئه داخلی و خارجی القای ناکارآمدی اسلام برای اداره جامعه، مسائل فلسطین و تداوم ظلم‌های تاریخی، حضور آمریکا برای شکست مبارزات مردم فلسطین

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۳۰ دی ۱۳۷۹
خطبـه اول: تقوا، از صفات برجسته انسان‌ها/ دنیای اسلام، ریزه خوار خوان گسترده مکتب امام صادق(ع)/ شرایط تاریخی، عاملی برای مخفی ماندن انوار امام صادق(ع) در جامعه/ مخالفت بنی عباس در انتشار حقایق مکتب امام صادق(ع)/ نقش سازنده شاگردان امام صادق(ع) در جامعه/ مکتب امام صادق(ع) یکی از منابع مهم تمدن اسلامی/ لزوم توجه محققین به مکتب امام صادق(ع)/ تولد امام صادق(ع) در زمان مروانیان/ تقویت مکتب امام صادق(ع) در زمان حکومت سفّاح/ اجرای خوب مشی امام صادق(ع) در جامعه/ رفتار ملایم امام صادق(ع) در زمان امامت/ لزوم درک فضای زمان امامت امام صادق(ع)/ محدوده وسیع جغرافیایی اسلام در زمان امامت امام صادق(ع)/ حضور شخصیت‌های علمی در مرکز حکومت بنی عباس/ میدان دادن افکار الحادی توسط بنی عباس برای تقویت حکومت/ دشواری دفاع از اسلام ناب در حکومت بنی عباس/ گسترش مفاهیم اسلامی در زمان امام صادق(ع)/ گرم بودن بازار مباحثات در عصر گسترش ترجمه/ تربیت شاگرد، مهمترین وظیفه امام صادق(ع)/ نقش شاگردان امام صادق(ع) در تمدن اسلامی/ ایجاد اختلافات بین مکاتب مختلف/ ابوجنیفه و مالک بن انس، امام دو مکتب فقهی حنفیه و مالکیه/ دلخوری حکومت عباسی از طرفداران مکتب حدیث/ ظهور موالی در زمان امامت امام صادق(ع)/ دنباله روی شافعی‌ها و حنبلی‌ها از اهل حدیث/ سازگاری فقه شیعه با دو مکتب شافعی و حنبلی/ اعتراف بزرگان اهل سنت به شاگردی امام صادق(ع)/ زیدبن علی و مکتب زیدیه/ اعتراف زیدبن علی بر حجت بودن امام صادق(ع)/ تمجید مالک بن انس از امام صادق(ع)/ اعتراف ابوحنیفه به عظمت علمی امام صادق(ع)/ شکست منصور عباسی در کم جلوه دادن عظمت علمی امام صادق(ع)/ مباحثه امام صادق(ع) با زنادقه، یکی از کارهای مهم/ اعتراف ابن ابی الاوجا به عظمت علمی امام صادق(ع)/ اعتراف جاحظ به عظمت علمی امام صادق(ع)/ حضور چهار هزار شاگرد در مکتب امام صادق(ع)/ مشی معتدل امام صادق(ع) در جامعه/ آزمایش منصور برای درک برنامه‌های براندازی امام صادق(ع)/ راهنمایی امام صادق در مسایل سیاسی- اجتماعی/ وجود مفاهیم پیچیده علمی امام صادق(ع)درتوحیدمفضل/ حفظ سنت ناب نبوی در زمان گسترش مکتب‌های مختلف از کارهای مهم امام صادق(ع)/ امام صادق(ع) بارانداز روحی شیعیان/ امام صادق(ع) پشتوانه روحی، فکری و عقیدتی شیعیان/ تدبیر امام صادق(ع) در تعیین جانشین/ شکست منصور در تدبیر انتخاب جانشین توسط امام صادق(ع)/ ایجاد تفرقه بین شیعه بعد از شهادت امام صادق(ع)/ نجات مکتب اسلام در سایه تعالیم امام صادق(ع)/ لزوم کم کردن اختلافات بین مسلمانان خطبـه دوم: حضور هیئت عالی رتبه مغرب در نماز جمعه/ بحث بودجه سال 80 در مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان/ واقع بینانه بودن اعتبارات برای فعال شدن بخش اقتصادی/ لزوم ارایه طرحها توسط محققین/ لزوم نقد شدن ثروت کشور/ لزوم ادامه برنامه‌های سازندگی در کشور/ لزوم جدّی گرفتن مبارزه با فقر/ تلاش دولت سازندگی برای فقرزدایی/ لزوم توجه معقول به درآمدهای سوخت در کشور/ طرح فقرزدایی و جدّی گرفتن دولت آقای خاتمی/ رونق اقتصادی، تنها راه ممکن برای جامعه/ تلاش سران فدائیان اسلام در دوره ظلمانی حکومت پهلوی/ فدائیان اسلام و اجرای موبه موی احکام اسلام/ فرار شاه در 26 دی 1357/ شاه، مظهر یک حکومت جبّار/ فرار شاه، هموار کننده راه انقلاب/ جشن مردم در فرار شاه و آمدن امام امت/ یادآوری حوادث روزهای قبل از 12 بهمن در کشور/ اجازه ورود امام توسط دولت بختیار، از حوادث عظیم تاریخ ایران/ تأسف از زیر سؤال رفتن افتخارات نظام توسط بعضی از خودی‌ها/ موج تبلیغاتی استکبار علیه دستاوردهای انقلاب/ روحیات انقلابی مردم، خنثی کننده توطئه‌های دشمنان/ امضای پیمان کمپ دیوید و تلاش آمریکا برای ضایع شدن حقّ فلسطین/ بدعت مصر در قبول کردن مشروعیت اسرائیل/ قرارداد اسلو، ادامه قرارداد کمپ دیوید/ ندیده گرفتن حقّ فلسطینی‌ها در قراردادها/ امضای مشروعیت اسرائیل توسط بعضی از دول عربی/ آشکار شدن نیت آمریکا در کمپ دیوید دوّم/ پنج «نه» بزرگ اسرائیل به فلسطینی‌ها/ فریب خوردن مسلمانان در قراردادهای صلح اسرائیل و فلسطین/ انتفاضه مسجدالاقصی، حق طبیعی فلسطینی‌ها/ وجود نشانه‌های حرکت‌هایی برای خاموشی انتفاضه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین، والصلاه والسلام علی رسول الله و علی آله الائمه المعصومین

اوصی عبادالله بتقوی الله و اتباع امره

ارزش تقوا و حفاظت از وظایف، انجام فرایض و پرهیز از منهیات، از صفات برجسته انسان‌هاست و امیدوارم که مردم ما تقوا را که منشاء خیر و برکت و سعادت برای همه است، در همه ابعاد زندگی خودشان حفظ کنند.

بحث مسلسل من در بحث اخلاقی قرآنی است. امّا این هفته به خاطر اینکه در شب شهادت حضرت صادق(ع) هستیم، فکر می‌‌کنم اهمیت دارد که خطبه اول را مستقل به زندگی ایشان اختصاص بدهم. علّت این اهتمام هم این است که با اینکه ما همه می‌گوییم و حقیقت هم همین است که دنیای اسلام ریزهخوار خوان گسترده مکتب امام صادق(ع) است. امّا اطلاعات و تحلیل‌ها در مورد زندگی امام صادق(ع) در میان مردم زیاد نیست.

مردم کلیات و روایاتی می‌دانند. با اینکه این قطعه تاریخ اسلام و شیعه بسیار مهم است، متأسفانه شرایط تاریخی آن زمان نگذاشته که حقایق مربوط به امام صادق(ع) منتشر شود.

بنیعباس که خلافت و حکومتشان بعد از امام صادق(ع) 500 سال ادامه داشت، مایل نبودند حقایق تاریخ مکتب امام صادق(ع) نوشته شود. لذا کتب رسمی تاریخی که در آن زمان نوشته شده، از ذکر حقایق خالی است و واقعاً ناجوانمردی کردند. البته شیعه نوشتههای فراوانی داشته و متأسفانه قسمت اعظم آن که اصول «اربعه» است - یعنی چهارصد تألیف از شاگردان مستقیم امام صادق(ع) - موجود نیست و یا خیلی کم در گوشه و کنار نسخههایی پیدا می‌شود. لذا این تاریخ مشعشع امام صادق(ع) از این بُعدی که من امروز می‌خواهم صحبت کنم، در انبوه اسناد فراوان تاریخی آنزمان هست.

نکته دیگری که بسیار مهم است ایناست که مکتب و مدرسه امام صادق(ع) در آنزمان یکی از منابع مهم تمدن اسلامی بود. می‌دانید که اوج تمدن اسلامی بعد از امام جعفر صادق(ع) است و این تمدن بسیار بزرگ تا حدود زیادی بدهکار امام صادق(ع) است و این مسئله در تاریخ باز نشده است. البته منهم در یک خطبه کوتاه نمیتوانم حرف زیادی بزنم. امّا فکر می‌کنم علامتها و راههایی را مشخص می‌کنم و انتظارمان از حوزهها، علما و حکومت اسلامی، نویسندگان و محققان این است که به این مسئله بسیار مهم بپردازند. البته همه تجلیل می‌کنیم و عظمت امام صادق(ع) برایمان روشن است و کسی شکی ندارد و این فرق می‌کند با اینکه به صورت دقیق مطالعه شود تا بهطور عینی مشخص شود که امام صادق(ع) چه کردهاند.

این مقدار که روشن است این است که امام جعفر صادق(ع) در سال 82 یا 83 در زمان حکومت مروانیان متولد شدند و 12 سال از عمرشان را با جدّ بزرگوارشان حضرت سجاد(ع) بودند، 17 یا 18 سال از عمرشان در زمان امامت پدرشان حضرت باقر(ع) بود. یعنی حدود 30 سال دو نفر از بزرگترین و عالی‌ترین مقامات الهی، به صورت طبیعی و عادی معلّم و مربّی ایشان بودند. البته این مسایل را برای افکار عمومی بازگو می‌کنیم. از لحاظ واقعی عقاید ما این است که علوم ائمه ما لدنی بوده و پرورششان با توجه ویژه خداوند همراه بودند و مسئله معلم و شرایط زمان و امثال اینها بهطور طبیعی مطرح می‌شود.

البته از بُعد دیگر چون امام صادق(ع) تنها نبودند و با مجموعهای همکاری می‌کردند، شرایط زمانی در آن مجموعه مؤثر بود. لذا وقتی با شرایط زمانشان تشریح می‌کنیم، می‌فهمیم که همکاران امام صادق(ع) چگونه تربیت شدند؟ در چه شرایطی رشد کردند؟ برخوردشان با مسایل جاری چه بوده است.

پنجاه سال از عمر امام صادق(ع) تقریباً در حکومت مروانیان، یعنی بنیامیه و 15 یا 16 سال هم در حکومت عباسیان گذشته است. هر دو حکومت و هر دو سیستم با اهل بیت و ائمه معصوم(ع) بد بودند و بدفتاری می‌کردند. دلیل آنهم روشن است. چون به حق نبودند، غاصب بودند و صاحبان حق آنها را قبول نداشتند و این باعث شده بود که همیشه حکومت‌های وقت نگران این مرکز بر حق مدیریت و ولایت باشند و بودند و خود آن حضرت هم دورهای سخت داشتند. این وسط چهار، پنج سال از آخر دوره بنیمروان که حکومتشان رو به زوال، درگیر نزاع و جنگ و مواجه با انقلاب بودند و پنج سال اوّل حکومت بنیعباس، یعنی دوره سفّاح که نسبتاً دوره خوبی است و نسبت به دیگران، خلیفه مهربانی بود، امام صادق(ع) فرصتی پیدا کردند که بنیان مکتب خودشان را تقویت کنند.

ولی در هر دو مقطع، یعنی سالهای قبل از این ده سال و سالهای بعد از این ده سال، امام صادق(ع) توانستند مشی خودشان را خوب اجرا کنند. انسان از مجموعه حرکات و اعمال و گفتههایشان می‌فهمد که برای امام صادق(ع) روشن بوده که نمیگذارند ولی واقعی زمان و امام معصوم(ع)، در آن شرایط مرکز حکومت باشد. چنین چیزی با علم الهی و یا با مشاهده شرایط زمان برایشان روشن بود.

رفتارشان آنقدر تند و انقلابی نبود. ضد حکومت بود، امّا نه به صورت انقلابی و براندازی که حکومتها بهانهای داشته باشند و آنها را مثل حضرت زید یا بنیالحسن به صورت فجیح سرکوب کنند. فقط به محاصره و تحت فشار قرار دادن، تبعید، زندان، تهدید و اینطور چیزها اکتفا می‌شد.

به هر حال، امام صادق(ع) در این مقطع یعنی در این دوره امامتشان کاری کردند که ما نمونه آن را در سراسر تاریخ اسلام نمیبینیم.

زمان هم بسیار مهم است که دلم می‌خواهد شما اول فضای زمان را درک کنید. آنهایی که صاحب نظرند، می‌دانند که در این مقطع، اسلام بر اکثر معموره زمین مسلّط شده بود، از شرق تا هند رفته، در شمال شرق به آسیای میانه رسیده بود، در غرب از مصر هم عبور کرده و در شمال هم به مرز اروپا رسیده بود بهخصوص در شامات که معمولاً منطقه تحت سلطه یونانیها و رومیها بوده، مستقر شده و اقوام زیادی که تمدنهای بسیار نیرومندی در آن زمان داشتند، در محدوده جغرافیایی اسلام قرار گرفته بودند. ایران، مصر، هند، یونان، اقوام ترک، سریانیها و قبطیها و نبطیها همه صاحبان تمدن و علوم زمان خودشان بودند که با این مجموعه که در قلمرو اسلام بودند، دانشمندان و محققانشان در این محدوده قرار گرفته بودند یا مسلمان شده و یا نشده که عمدتاً شخصیتهای علمی آنها مسلمان نشده بودند.

در آن شرایط که بنیعباس عراق را مرکز حکومتشان قرار داد و بغداد مرکز حکومت می‌شد، تعداد زیادی از دانشمندان و شخصیت‌های علمی، فنی و صنعتی به مرکز حکومت آمده بودند. چون در آنجا کار، مدارس، تحقیق و ترویج بود. طبیعی بود که دانشمندان دنیا را جذب کند و زمانی است که تقریباً همهی افکار فلسفی، ادبی و اجتماعی دنیای متمدن آن روز در مرکز قلمرو حکومت اسلامی بههم رسیده و یکنوع آزادی هم بهوجود آمده بود. اولاً بهخاطر آن ده سالی که گفتم شرایط، نمیتوانست کنترلی باشد. به علاوه، خود بنیعباس هم برای اینکه بتوانند تنفس کنند، به افکار الحادی و غیر دینی میدان می‌دادند که آنها در مقابل مکتبهایی که از اسلام مزاحم آن بودند، بایستند. یعنی یک مشغولیت برخورد افکار و عقاید بهوجود آورده بودند و فضای علمی و مباحث سیاسی و مشاجرات فلسفی و ادبی آزاد بود. دنیای اسلام در چنین شرایطی بود.

موقعیتی بود که امام صادق(ع) باید مهمترین کار را بکند. دفاع از اسلام ناب و خالص و معارف آسمانی اسلام در مقابل برخورد با این اندیشههای عجیب و غریب، کار بسیار دشواری بود و امام صادق(ع) این کار را به عهده گرفتند. مکتب امام صادق(ع) هم در مدینه است. مدینه هم از کوفه، بغداد، بصره، شام که آن روزها مرکز تجمّع و دانشمندان متفرّق بودند، دور بود. عصر ترجمه هم آغاز شده بود. آنهایی که آمده بودند، زبان‌های ملّت خودشان را به خوبی می‌دانستند و کتاب‌هایی آورده بودند و ترجمه می‌کردند.

مترجمین و نویسندگان، افکار را به سرعت در اختیار مجامع قرار می‌دادند و بازار مباحثات، مناظرات و بحث‌های گوناگون معارف ادیان مختلف گرم بود.

مهمترین وظیفهی امام صادق(ع) این بود که در این مقطع، شاگرد تربیت کنند، دانشمند پرورش بدهند و این موج عظیم را به طرف راهی که اسلام از دست نرود، هدایت کنند. لذا اگر منصفانه برخورد کنیم، سهم امام صادق(ع) در اوج تمدن اسلامی باید خیلی زیاد باشد و این اصلاً در تاریخ تمدن‌ها نیست.

بسیاری از محققین به این موضوع نمیپردازند. الان یک کار مهم این است که مشغول تحقیق بشویم، تا ببینیم شاگردان امام صادق (ع) مستقیم و غیر مستقیم چه نقشی در تمدن اسلامی داشتند که در نیمه اوّل دوره خلافت عباسی، آنقدر اوج گرفت. باید این نقششان را روشن کنیم، در خود مسلمان‌ها هم اختلافات جزیی بهوجود آمده بود. دو مکتب اساسی در زمان امام صادق(ع) در بین اهل سنت بود. مکتب شیعه مسئله دیگری است. یک مکتب اهل سنت رأی و قیاس و یکی، مکتب حدیث بود که بعداً اخباری و اصولی را از این دو مکتب داریم. شبیه این در مکتب‌های زمان امام صادق(ع) در بین اهل سنت بود.

ابوحنیفه، امام حنفیها از موالی است، عرب نیست. در مرکزیت کوفه و عراق، طرفدار مکتب رأی و قیاس بود و مالک بن انس امام مکتب مالکیه، در مدینه مکتب وسیعی داشت که طرفدار مکتب حدیث بود.

حکومت عباسی از طرفداران مکتب حدیث دل خوشی نداشت. چون آنها با بدعت‌ها و پیشآمدهایی کسانی که بنا بود با رأی قیاس حکومت را اجراء کنند، خیلی جدّی برخورد می‌کردند. امّا با مکتب قیاس و رأی سازگار بود که معمولاً مکتب حنفی را تقویت می‌کرد.

نکته دوّمی که خیلی مهم است، مسئله موالی و اعراب است. از اوّل دوران خلافت یک بحث جدّی بود که امتیازاتی برای اعراب اصیل قائل شوند و موالی یعنی جدیدالاسلامها - از هر زبانی، از فارس و ترک و سایر زبانها که مسلمان می‌شدند - شهروند درجه دوّم به حساب می‌آمدند و احساس مظلومیت می‌کردند و همینها بودند که در رکاب مختار علیه بنیامیه جنگیدند. حتّی می‌گویند در لشگر مختار، زبان عربی مفهوم نداشته است. بیشتر به زبان فارسی حرف می‌زدند و مرکزشان در عراق بود.

بنابراین موالی و طرفداران مکتب قیاس و رأی، بیشتر در خدمت حکومت بودند و مکتب حدیث که مالک رهبری آنرا داشت، بعداً هم شافعیها و حنبلیها که دو مکتب بعدی اهل سنت هستند، تقریباً دنبالهرو اهل حدیثند. این اختلافات، عجیب و غریب بود. اولاً مکتب تشیع مکتبی معتدل بین مکتب حدیث و قیاس و رأی، بود. اجتهاد را پذیرفته بود، ولی اجتهادی که مزاحم اسناد حقیقی، حدیث و قرآن نباشند. سنت که در شیعه بیشتر از منابع خود ائمه است، با هر دو مکتب سازگاری داشت. لذا می‌بینیم ابوحنیفه و مالک در مکتب امام جعفر صادق(ع) درس می‌خوانند. بعداً شافعی و حنبلی و تقریباً همه بزرگان ائمه اهل سنت آنزمان، به شاگردی امام صادق (ع) اعتراف کردند و این بسیار مهم است. الان می‌بینید در اهل سنت برای ائمه اربعهشان چقدر تقدّس قائلند. اینها مریدان امام صادق(ع) بودند.

من چند جمله نوشتهام که می‌خواهم عین حرف‌های آنها را بشنوید که آنها امام صادق(ع) را چگونه می‌شناختند. قبل از اینها حضرت زید است. زیدبنعلی که عموی امام صادق(ع) هستند، خودشان دارای مکتبی بودهاند که همین الان مکتب زیدیه در یمن و در برخی از نقاط دنیای اسلام و مصر طرفداران بسیاری دارد. چند اعتراف را بشنوید :

حضرت زید می‌گویند: «و حجة زماننا ابن اخی جعفر لایضل من تبعه و لا یهتدی من خالفه» می‌گوید: «حجت زمان ما، امام صادق(ع) است و اگر کسی از او تخلّف کند، راه هدایت ندارد و هر کس با او باشد، گمراه نمیشود.»

مالک ابن انس که گفتند در مدینه رهبر و امام مکتب حدیث است، می‌گوید «مارایت مارات عین وسمعت اذن و لا خطر علی قلب بشر افضل من جعفر بن محمد الصادق(ع) (صلوات نمازگزاران) عملاً و عبادتاً ورعاً»

مالک که رهبر بخش عظیمی از دنیای تسنن کنونی و امامشان است، می‌گوید: «هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به قلب بشری خطور نکرده، کسی که افضل باشد از حضرت امام صادق(ع) از لحاظ علم و عبادت و ورع.»

از ابوحنیفه، دو اعتراف و دو قضاوت نوشتهاند : یکی ایناست که می‌گوید: «من هیچکس را فقیهتر و داناتر از حضرت امام صادق(ع) ندیدم.»

خود حضرت امام صادق(ع) در مقابل او رئیس یک مکتب بود. او هم رئیس یک مکتب بود. او مکتب عظیمی در کوفه و عراق داشت که حکومت هم خیلی از او حمایت می‌کردند و برای حضرت امام صادق(ع) رقیب بود. می‌دانید این جمله را کجا گفته است؟ این جمله را موقعی گفته که منصور برای اینکه امام صادق(ع) را شرمنده کند، جلسه مشاجرهای ترتیب داد و از ابوحنیفه خواست مسائل مشکلش را جمع کند و در یک جلسه رسمی از امام صادق(ع) بپرسد و امام صادق(ع) را خجل کند. امام صادق(ع) در آن جلسه حاضر شدند و ابوحنیفه چهل مسئله را مطرح کرد و امام صادق(ع) بهگونهای جواب دادند که همهی اعضای جلسه و ابوحنیفه مبهوت شدند. بعداً جملهای گفت که برایتان خواندم.

جمله دومش این است که می‌گوید: «اگر دو سال از عمر من نبود، من هلاک و منحرف شده بودم. آن دو سال هم همان دو سالی است که در خدمت حضرت امام صادق(ع) درس می‌خواندم.»

یکی از کارهای مهم امام صادق(ع) این بود که خودشان و شاگردانشان با «زنادقه» مباحثه و مشاجره داشتند. گفتم در این مقطع فلاسفه فراوانی از بلاد مختلف می‌آمدند که خیلیها زندیق و ملحد بودند. «ابن ابی الاوجا» که یک زندیق معروف است، می‌گوید: «امام صادق(ع) به گونهای است که آدم در مورد او فکر می‌کند که اگر تنها یک موجود روحی در دنیا باشد که هر وقت می‌خواهد، متجسد می‌‌شود و یا یک موجود جسمی است که هر وقت می‌خواهد، روحی می‌شود، امام صادق(ع) است.»

«ابن ابی الاوجا» زندیق ملحدی بود و مباحثات و مشاجراتش معروف است. «جاحظ» که شخصیت بزرگ ادبی آن زمان است، می‌‌گوید: «حضرت امام صادق(ع) کسی است که علمش دنیا را پر کرده است.» در دوران خود ما، دکتر احمد امین مصری که دانشمند بزرگی است، می‌گوید: «حضرت صادق(ع) از اعظم شخصیت‌ها در عصر خود و بعد از عصر خود بود.»

امام صادق(ع) با این ویژگی‌ها این مکتب را داشتند. قدر مسلّم اینکه چهار هزار شاگرد مستقیم داشتند که از اطراف دنیا به مدینه می‌‌آمدند و در مکتب ایشان درس می‌خواندند. شاگردان امام صادق(ع) دائماً در سراسر دنیا کار می‌کردند. با این وسعت علم و شخصیتشان و با آن مشی سیاسی که داشتند، می‌دانستند و به مریدان و شخصیت‌های انقلابی شیعه که آنروز با بنیمروان و با بنیعباس در یک جهاد بسیار جدّی بودند، می‌فرمودند: «این حکومت به دست شما نمی‌افتد.»

مشی معتدلی داشتند و بارها و بارها منصور امام را آزمایش کرد که ببیند آیا در خفا برنامه براندزی دارد یا ندارد. احساس کردند که ندارد. یک بار مأموری را فرستادند و پول زیادی را به او دادند و گفتند برو به شخصیت‌های انقلابی مدینه، من جمله حضرت امام صادق(ع) بده و بگو من اینها را برای جهاد و مجاهده آوردم و او رفت و به خیلیها داد و خدمت امام صادق(ع) رسید. حضرت نگرفتند و گفتند: «ما در این راه نیستم.» نصیحتش کردند و فرمودند: «این کارها را نکن. خون فرزندان پیغمبر را اینطوری به باد نده، از خدا بترس.» شاید با اذن الهی می‌دانستند که این برای چه آمده است. امام صادق(ع) در چنین شرایطی این کار عظیم را به عهده گرفتند.

مخصوص روایت و حدیث و فقه و این چیزها نیست. مسائل اجتماعی - سیاسی بسیار فراوانی است که امام صادق(ع) راهنمایی کردند. مسائل علمی و فنی است. جابربنحیان یکی از کسانی است که از امام صادق(ع) استفاده کرد است. شما می‌دانید که او را در تاریخ پدر شیمی می‌شناسند. شخص دیگر توحید مفضل است. زندگی توحید مفضل را بخوانید. در کلماتی که امام صادق(ع) به مفضل فرمودند، بسیاری از نکات حساس علوم امروز وجود دارد. فیزیولوژی هست، علم اصوات هست، علم نجوم هست. بسیاری از ریزه‌کاری‌های مهم در گفتار توحید مفضل به عنوان ادلّه توحید آمده است.

از چهار هزار شاگرد مستقیم ایشان، تعداد زیادی فیلسوف و متکلّم بودند، منتها رسالت اصلی امام صادق(ع) در شرایطی که از سراسر دنیا مکتب‌های روم، هند، ایران، قبطی، نبطی و سریانی هم آمده بودند و متمرکز شده بودند و کتابها ترجمه می‌شد و دانشمندان با هم مجادله می‌کردند، این بود که نگذارند معارف اصلی و بنیان اصلی اسلام، قرآن، سنت، بهخصوص سنت ناب که در اختیار اهل بیت،(ع) بود، ضایع شود و در این کارشان موفق بودند. ‌ای کاش ما اصول اربع مائه شاگردان امام صادق(ع) را امروز داشتیم. باید فکری برای شناخت بیشتر دوران حیات امام صادق(ع) بکنیم.

منصور با همه آن احتیاطاتی که امام صادق(ع) می‌کردند، ایشان را تحمّل نمیکرد. چون می‌دانست بارانداز روحی شیعیانی که در سراسر دنیا سلاح به دست گرفته بودند و همه جا تهدید می‌کردند به خصوص بنیالحسن که آن روز قویترین جریان انقلابی مسلح تشیع بودند - امام صادق(ع) است. همان مکتب مدینه گرچه به آن معنا سیاسی و انقلابی نیست، امّا پشتوانه روحی و فکری و عقیدتی است. شاید علائمی را دریافت می‌کردند که انقلابیون دنیا با امام صادق(ع) ارتباط دارند.

به هر حال، برای نجات خودشان این فشارها را زیاد کردند. کار را به جایی رساندند که وقتی امام صادق(ع) می‌خواستند از دنیا بروند صریحاً نمیتوانند جانشین خودشان را تعیین کنند و بهخاطر تقیه، پنج جانشین تعیین می‌کنند که عبارتند از: خود منصور حاکم مدینه، دو فرزندش، حضرت امام کاظم(ع) و یک خانم.

منصور می‌خواست جانشین امام را اعدام کند، وقتی که به او گفتند: «پنج جانشین دارند و یکی شما هستید.» فهمید که امام چه تدبیری کردند و از کار خود منصرف شد. یعنی کار امام به اینجا رسیده بود که برای تعیین جانشین خودشان هم نمیتوانستند اقدام صریع کنند که می‌دانید نبودن جانشین روشن چه مشکلاتی را می‌تواند در دنیای آن روز داشته باشد. بعد فتنههای زیادی برپا شد. یعنی باعث شد که بعد از امام صادق(ع) شیعه شعبههای زیادی پیدا کند و بعضیها متوقّف شدند، بعضیها افراد دیگری را انتخاب کردند و در دنیای شیعه تفرقه بهوجود آمد که این هم از فشار بنیعباس بود.

به هر حال، امام صادق(ع)، توانست با صبر و تحمّل و پشتکار و تربیت و تعلیم، مکتب اسلام را برای آن مقطع از ضایع شدن، گم شدن و آلوده شدن به ناخالصیها نجات دهد. انشاءالله امروز با حکومت اسلامی تابع مکتب امام صادق(ع) در ایران و شاگردان با چند نسل فاصله امام صادق(ع) و شرایطی که خداوند برای ما فراهم کرده، موفق شویم امام صادق(ع) را آنگونه که است، به تاریخ بشناسانیم که بهدنبال آن مکتب تشیع بهخوبی شناخته می‌شود. آن روحیهای که امام صادق(ع) داشتند و عرض کردم ائمه اربعه اهل سنت خودشان را مرید و شاگرد امام صادق(ع) معرفی می‌کنند، قابل تکرار است و می‌توانیم به گونهای عمل کنیم که اختلافاتی را که به دست شیاطین در جوامع اسلامی بهوجود آمده است، کم کنیم و امت اسلامی بتواند جایگاه خود را با حضور یکپارچه در مقابل کفر جهانی و استکبار جهانی پیدا کند.

بسماللّه الرحمنالرحیم

انّا اعطیناکالکوثر/ فصلّ لربک وانحر/ انشانئک هوالابتر*

 

* سوره کوثر

 

خطبه دوم:

بسماللهالرحمنالرحیم

الحمدلله رب العالمین والصّلاه والسّلام علی رسول اللّه و علی علی(ع) امیرالمؤمنین و علیصدیقه‌الطاهره و سبطی‌الرّحمه و علی بن‌ الحسین و محمد بن ‌علی و جعفر بن‌ محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن‌ علی و علی بن محمد والحسن بن علی والخلف الهادی المهدی صلوات اللّه علیهم اجمعین

عباداللّه اوصیکم بتقوی اللّه و اتباع امره

باید در خطبه دوم به مناسبتهای متعددی بپردازیم که به طور اختصار عرض می‌کنم.

اولاً از حضور هیئت عالیرتبه کشور برادرمان مغرب که در مراسم نماز جمعه شرکت کردهاند، تشکّر و به آنها خیرمقدم عرض می‌کنم.

مهمترین مسئله جاری ما مسئله بودجه است که در مجلس شورای اسلامی مطرح است.

به نظر می‌رسد الان جدّیترین کار این است که همه کمک کنند تا این بودجه، بودجه متناسب با زمان باشد و بتواند مشکلات عمیق کشور را به خوبی حل کند. همانطور که همه می‌گویند، عمدهترین مشکل ما رکود اقتصادی است که باعث بیکاری عدّه زیادی از نیروهای جوان و متخصص شده است.

کاری که مطمئناً برای ما مقدور است. اگر شرایط را فراهم کنیم، می‌توانیم این مشکل را حل کنیم.

اوّلین شرط این است که اعتبارات، راهنماییهای قانونی و تبصرهها برای فعال شدن بخش اقتصادی، واقعبینانه باشد. همه می‌دانیم که بدون فعّال شدن و رونق گرفتن امور اقتصادی حل مشکل بیکاری و فقر مقدور نیست.

اگر کسانی راه دیگری دارند، مطرح کنند. ما جز این راهی نمی‌بینیم. گاهی بعضیها به فکر یارانهها و کمکهای دولت هستند که فقر را برطرف کنند. این کار تا حدّی می‌تواند جواب دهد.

می‌تواند عدّه‌ای بیکار، مستضعف و محروم را از مرگ نجات دهد. ولی با این کار نه زندگی خوب می‌‌شود و نه می‌تواند دوام داشته باشد. آنچه می‌تواند تداوم یابد، این است که ثروت کشور نقد شود، نیروهای انسانی فعّال شوند، سرمایههای سرگردان یا سرمایههای موذی که در بازارهای غیر رسمی یا غیر مفید و انگلی کار می‌کنند، به بخش تولید و توسعه عمران کشور برسد. اگر این اتفاق بیفتد، خودبخود اکثر فقرا شغل پیدا می‌کنند و با شغل خودشان دیگر نیازمند نیستند. حتّی خودشان می‌توانند کمک کنند. کاری که تا حدودی در دو برنامه سازندگی اتّفاق افتاد، باز هم می‌تواند تکرار شود.

البته در کنارش باید مبارزه با فقر، همانطور که رهبر انقلاب فرمودند، جدّی گرفته شود.

حتماً یادتان است که من در آخر دولت خودم، طرح فقرزدایی را بهصورت لایحه به مجلس دادم. روح طرح این بود که همهی مردم - چه کار داشته باشند، چه نداشته باشند - بتوانند حداقل دستمزد را بگیرند. آنهایی که کار ندارند، بیمه بیکاری آنها را اداره کند و حداقل، مسکن حقیرانهای برای آنها تأمین شود، درمانشان با بیمه در سطح مطلوبی تأمین شود. منابعمان هم روشن شود، مهمترین منبع همین هزینههای بیربطی است که در سوخت مصرف می‌شود که مقادیر زیادی انرژی را تلف می‌کنیم.

آن هم عمدتاً به جیب پولدارها و اغنیا می‌رود. چون فقرا که مصرف انرژی ندارند.

فقط تا حدودی برای گرم شدن و سرد شدن خانههای خود استفاده می‌کنند. ماشین یا چیزهای دیگر ندارند. آنهایی که مصرف می‌کنند، متمکّنین هستند. باید تعدیلی رخ دهد تا آنهایی که می‌خواهند زیاد مصرف کنند، هزینه واقعی را بپردازند و آن هزینه، منبع درآمدی برای فقرزدایی، آن هم به شکلی که عرض کردم بر مبنای بیمه بیکاری، بیمه درمان و تأمین مسکن و راههای دیگر باشد.

خوشبختانه دولت فعلی، آنموقع این طرح از مجلس پس گرفت تا مطالعه کند. سه، چهارسال مطالعه کردند، الان در آستانه تصمیم‌گیری هستند. انشاءالله این طرح تبدیل به یک لایحه خوب شود و با مطالعه بیشتر به مجلس ببرند تا همگی همکاری کنیم و شرایطی را در کشور بهوجود بیاوریم که اگر کسی ابتکاری، پولی، سرمایهای و راهی دارد، بتواند این کشور را به وادی رونق اقتصادی ببرد. اگر رونق پیدا شود، بسیاری از دغدغهها کم خواهد شد.

از مسائل هفته ما، شهادت جمعی از سران فدائیان اسلام است(1) که سالگردشان است. حقیقتاً نباید بگذاریم اسم آنها فراموش شود. در آن موقع ظلمانی که اسلام خیلی غریب بود و تازه از زیر آوارهای حکومت رضاخان بیرون آمده بود، با تهاجم وسیع توده‌ای‌ها و ملی‌گراها و به اصطلاح متجددها مواجه شده بود. اسلام غریب و مظلوم بود و روحانیت هم هنوز وسعت پیدا نکرده بود که دفاع کند. فدائیان اسلام در آن زمان به عنوان حامی اسلام به میدان آمدند و شجاعت به خرج دادند و اجرای مو به موی احکام اسلام را شعار خودشان قرار دادند که باید از آن روحیه تشکّر کرد و آخرالامر هم جان خودشان را در این راه تقدیم پیشگاه خداوند کردند. خداوند رحمتشان کند و انشاءالله ایدههای آنها در تاریخ ما باقی بماند و عمل شود.

مناسبت‌های دیگر هفته ما فرار شاه است که در 26 دی ماه سال 1357 اتفاق افتاد. این مهمترین روز تاریخی آن قطعه زمانی ما است.

شاه مظهر تداوم یک حکومت جبّاری بود که ایران 2500 سال از آن رنج می‌برد. در زمان‌های قدیم رسم حکومت همان بود. ولی برای زمان ما که به طرف حکومت‌های مردمی می‌رفتیم، یک حکومت باستانی بود و بدون سقوط سلسله منحوس پهلوی نمیشد کاری برای ایران کرد. رفتن شاه، راه انقلاب را هموار کرد و به سرعت به روزی رسیدیم که امام بزرگوار توانستند از پاریس به ایران بیایند.

از 26 دیماه تا 12 بهمن ماه فقط چند روز طول کشید که با رفتن شاه، امام برگشتند. مردم این واقعه را با شاعر معروف «دیو چو بیرون رود، فرشته درآید» جشن گرفتند. کار مهمی بود که باز از مناسبت‌های همین هفته است. امام می‌خواستند بیایند که دولت بختیار در چهارم همین ماه فرودگاه تهران را بست که هواپیمای امام نتواند وارد شود. علمای تهران و شخصیتهای انقلابی در همین دانشگاه تهران و در این ساختمان کنار مسجد و در خود مسجد تحصن کردند مدتی مقاومت کردیم. شهید هم دادیم. مردم در اطراف دانشگاه جمع بودند و دائماً صدای تیراندازی به گوش می‌رسید و مرتب جنازه شهدا را می‌آوردند و از اینجا تشییع می‌شد و مردم فریاد می‌کشیدند: «رهبرا ما را مسلح کنید» امّا سیاست امام این نبود. انقلاب با خون بر اسلحه شد.

ایشان می‌فرمودند همین تقاضاها کافی است، ادامه بدهید. بیشتر از چند روز طول نکشید که بختیار تسلیم شد و اجازه ورود امام را دادند و آن حادثه عظیم در تاریخ ایران اتفاق افتاد که خیلی مهم است.

بنده عمیقاً متأسفم که امروز آدم‌هایی در همین ایران، پیدا شدهاند - کسانی که گوشت و پوستشان از همین انقلاب است و کسانی که به این انقلاب خیلی بدهکاراند - و دارند همهی این افتخارات را زیر سؤال می‌برند و حرف‌های عجیب و غریبی نقل می‌کنند. برای شما روشن است که اینها چه می‌گویند. دروغ می‌گویند. امّا جوانان ما، بچّه‌های ما و خیلی از جوانان دنیا که به این انقلاب امید بسته بودند، دلشان می‌سوزد و مطالب را ضد و نقیض می‌فهمند. واقعاً باید از شرّی که امروز به صورت یک موج تبلیغاتی که معلوم است از اروپا و آمریکا و استکبار دارد هدایت می‌شود، به خدا پناه ببریم. همهی همّتشان این است که انقلاب، امام، نیروهای مخلص و کسانی را که جان گذاشتند و فداکاری کردند، زیر سؤال ببرند و راه را برای اینکه انسان‌های بیتفاوت یا انسان‌های وابسته به همان استکبار باز کنند که انشاءالله خداوند به آنها چنین مهلتی را نخواهد داد. (شعارهای مرگ بر منافق نمازگزاران و هاشمی، هاشمی، خدا نگهدارتو)

 

ما یک سرباز در میان میلیون‌ها سربازی بودیم که این حماسه بزرگ را آفریدند و خداوند امّت اسلامی را نگهداری کند. تا این ملت و این روحیات انقلابی هست، این توطئهها نقش بر آب می‌شوند.

مناسبت دیگری که داریم، مسئله امضای پیمان شوم کمپدیوید است که با تلاش آمریکا، رژیم مصر و اسرائیل اتفاق افتاد.(2) متأسفانه باید آن را از بدترین حوادث تاریخ خودمان به حساب بیاوریم. تا مصر در جبهه مقاومت، مقابل اسرائیل بود، قلعه مهم جبهه حق بود و وضع بهگونه دیگری بود. مصر که حساب خود را جدا کرد و این قرارداد را امضاء کرد اصلاً مسیر به طرف دیگری رفت و شرایط به صورتی درآمد که هر روز بدتر از گذشته شد.

قبول کردن مشروعیت اسرائیل توسط خطّ مقدم جبهه و مهمترین نقطه حسّاس جبهه که مصر بود، بدعتی بود که با هیچ کاری نمیتوان آثار آن را از بین برد. البته مصر برای ملّت و کشور خودش دستاورد داشت. صحرای سینا را پس گرفت و از آمریکاییها یک مقدار کمک گرفت و می‌گیرد. اینها در مقابل آرمان عظیم امّت اسلامی و خطر بسیار بزرگی که اسرائیل برای همه، به خصوص برای خود مصر دارد، مهم نیست. نمیخواهم بگویم آن دستاورد مهم نبود، امّا آن دستاورد در مقابل، چیزی که از دست دادند، خیلی کم است.

به قرارداد اسلو رسیدیم(3) که همین قرارداد سازش است. امروز کارمان به جایی رسیده که تعداد زیادی از کشورهای اسلامی مشروعیت اسرائیل را پذیرفتهاند. در مقابل این اعتراف به مشروعیت، چه چیز بهدست آوردیم؟ اسرائیل غیر از چند شهر کوچک در کرانه باختری و محدوده شهر بیتالمقدّس که به دست دولت خودگردان است، چه داد؟ ارتش مال اسرائیل، مرزها مال اسرائیل و سیاست خارجی و اقتصاد به اسرائیل وابسته است. برق و گاز و آب، اشتغال و غیره را اسرائیل می‌دهد.

گروهی اسیر در آنجا زندگی می‌کنند که قبلاً هم بودند که اسم آنهم دولت خودگردان است.

به این صورت است که بدترین کار اجرا شد. بعضیها مشروعیت اسرائیل را که 50 سال مردم مقاومت کرده بودند و نامشروع بود، امضاء کردند. کار به جایی رسید که دولت ترکیه که جزو خطّ مقدّم نبود و مشکلی نداشت، با اسرائیل و آمریکا مانور نظامی مشترک برگزار می‌کند.

از کمپدیوید و اسلو خیلی ضرر کردیم و آخرین اتفاقی که افتاد، همین کمپدیوید دوم بود.

چند هفته قبل هم در آمریکا آب سردی روی اعراب و مردم فلسطین ریختند و گفتند: خواستههایی که تقریباً از اوّل در قرارداد اسلو بود، عملی نیست. یعنی بیتالمقدّس را پس نمیدهند. برای فلسطینیها ارتش درست نمیکنند. مرزها را باز هم باید اسرائیل اداره کند، شهرکهای یهودینشین را جمع نمیکنند. به مهاجران فلسطینی اجازه بازگشت به وطنشان نمیدهند. معلوم شد 20 سال است که دارند کلاه بر سر ما می‌گذارند، و دنیای اسلام را فریب می‌دهند.

معلوم شد بسیاری از کشورهای اسلامی فریب آمریکا و اسرائیل را خوردهاند و اسرائیلیها حاضر نیستند همین مقدار حق را در کرانه باختری و غزه به فلسطین بدهند. این مقدار اراضی که چیزی نیست. اگر همه را بدهند، 6 هزار کیلومتر از 28 هزار کیلومتر خاک فلسطین است. تمام آن چه که می‌دهند، به اندازه شهرستان کرج هم نیست. آن هم می‌خواهند به شروطی بدهند.

بعد از پیروزی مردم لبنان بر اسرائیل مایه امیدی برای مردم درست شد که انتفاضه مسجدالاقصی بهوجود آمد که حقیقتاً کار مهمی است. در زمان ما کار با ارزشی است. مسلمان‌ها و دولتهای اسلامی باید از این ارزش مهم پاسداری کنند. فلسطین برای همه ما باید مثل خانه، کشور و شهرهای خودمان عزیز باشد. باید از فلسطین و فلسطینیها مثل جان خودمان حفاظت و حمایت کنیم. امیدوارم این بار مسلمانان فلسطین فریب نخورند. متأسفانه علائمی از تلاشهای فراوان و متمرکز برای خاموش کردن این مشعل جدید مشاهده می‌شود که انشاءالله خداوند نمیگذارد توطئهگران موفق شوند. در پایان عرایضم به میهمانان عزیزی که برای کنگره شهید آیتالله صدر به ایران آمدهاند و در نماز جمعه هستند، خیرمقدم عرض و تشکّر می‌کنم.

بسماللهالرحمنالرحیم

قُلْ هُوَاللهُ اَحَدْ/ اَللهالصَّمَدْ/ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَد

 

پی نوشت ها:

 

30/10/1379

1-  فدائیان اسلام، گروهی سیاسی- مذهبی و اصول‌گرا بودند که در برهه‌ای از زمان، برای مبارزه با استبداد، استعمار و جریانات انحرافی جامعه، پا به عرصه‌ی فعالیت‌های سیاسی گذاشتند و رفتار سیاسی آنان، موجب تحولاتی عمیق در سال‌های 1328-1334ش در جامعه گردید. آن‌ها نه تنها به قدرت گرفتن مذهب و نیروهای مذهبی در داخل ایران می اندیشیدند، بلکه در حیطه‌ی سیاست خارجی نیز، صاحب عقیده و خواهان وحدت جهان اسلام و کوتاه‌شدن دست ابرقدرت‌ها از آن بودند. مسافرت‌های شهید نواب صفوی به کشورهای فلسطین، اردن، مصر و سوریه، و برقراری ارتباط با انتفاضه‌ی فلسطین و اخوان‌المسلمین مصر، در راستای همین هدف صورت ‌گرفت.

پس از ترور ناموفق حسین علا در 25م آبان 1334ش، در دادگاهی فرمایشی، حکم اعدام شهیدان: نواب صفوی، خلیل طهماسبی، مظفر ذوالقدر و محمد واحدی، صادر شد و در سحرگاه سرد و تاریک یکشنبه 27 دی ماه سال 1334 به شهادت رسیدند.

 

2- پیمان کمپ دیوید (در عبری: הסכמי קמפ דייוויד، در عربی: اتفاقیه کامب دیفید و در انگلیسی: Camp David Accords) نام پیمانی است که به وسیله انور سادات رئیس جمهور وقت مصر و مناخیم بگین، نخست وزیر وقت اسرائیل در تاریخ ۱۷ سپتامبر ۱۹۷۸ به امضا رسید.

یمان کمپ دیوید پس از دوازده روز مذاکرات مخفی و با میانجی‌گری ایالات متحده در کمپ دیوید که یکی از استراحتگاه‌های مقام ریاست جمهوری در ایالات متحده آمریکا است نهایی شد و در تاریخ ۱۷ سپتامبر ۱۹۷۸ با حضور جیمی کارتر، رئیس جمهور وقت ایالات متحده آمریکا در کاخ سفید به امضا نهایی رسید. پیمان کمپ دیوید اولین پیمان صلح میان طرفین جنگ اعراب و اسرائیل بود که به صلح میان مصر و اسرائیل انجامید.

انور سادات اولین رئیس وقت یک کشور عربی از طرفین جنگ اعراب و اسرائیل بود که به صلح با اسرائیل و به رسمیت شناختن این کشور اقدام کرد. وی به سبب این اقدام خود، دو سال بعد در هنگام یک رژه نظامی ترور شد.

 

3- پیمان اسلو یا قرارداد اسلو، یا بیانیه اعلام اصول اولویت‌های موقت دولت خودگردان یا بیانیه اعلام اصول1، اولین توافق مستقیم ساف با اسرائیل محسوب می‌شود. این پیمان در پی انتفاضه اول فلسطین منعقد شد. این قرارداد گزینه مذاکرات را در مقابل مقاومت خلق کرد و زمینه تشکیل دولت خودگردان را فراهم نمود.

در پی ادامه انتفاضه اول فلسطین که در سال 1987م آغاز شده بود، کنفرانس مادرید 1991م شکل گرفت. مذاکرات منتهی به پیمان اسلو، نتیجه کنفرانس مادرید بود. این مذاکرات به صورت سری در بنیاد فافو در اسلو، واقع در نروژ انجام شد و در 20 آگوست 1993 به پایان رسید. پس از آن در یک مراسم رسمی در واشنگتن دی سی در 13 سپتامبر 1993 با حضور یاسر عرفات، رئیس وقت ساف؛ اسحاق رابین، نخست‌وزیر وقت اسرائیل و بیل کلینتون، رئیس جمهور وقت آمریکا امضا شد. سند این پیمان همچنین توسط محمود عباس از سوی ساف، شیمون پرز از سوی اسرائیل، وارن کریستوفر، وزیر امور خارجه وقت آمریکا و آندره کوزیرف از جانب روسیه امضا شده است.

پیمان اسلو زمینه ایجاد دولت خودگردان فلسطین را، با وظیفه‌ی کنترل مناطق تحت سیطره‌اش و پیگیری روند مذاکرات، فراهم کرد. در این پیمان عقب‌نشینی نیروهای واکنش سریع اسرائیل از بخش‌هایی از غزه و کرانه باختری دیده شده بود که البته اسرائیل به آن عمل نکرد. این پیمان قرار بود طی پنج سال نهایی شود. موضوعاتی که قرار بود در پیمان نهایی درباره آن تصمیم‌گیری شده باشد قدس، پناهندگان فلسطینی، مهاجران اسرائیلی، امنیت، مرزها و بود. این پیمان نتیجه‌ای جز اعتراف ساف به رژیم اسرائیل و مطرح شدن گزینه مذاکرات در مقابل گزینه مقاومت نداشته است.