خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

1- مناسبت‌های هفته، سالگرد شهادت شهید آیت‌الله مدنی، آیت‌الله قدوسی و حجت الاسلام هاشمی‌نژاد، سالگرد جنایت اسرائیل در صبرا و شتیلا، سالگرد شهادت شهدای سپتامبر سیاه اردن، مهر ماه و شروع تحصیلات در مدارس، دانشگاه ها، اظهارات نادرست پاپ، مسائل لبنان، فلسطین و عراق، مباحث مربوط به روابط ایران و آمریکا، اوضاع متشنج چین، تاریخ جنگ از آغاز تا پایان، سرنوشت سیاه صدام 2- رمضان، ماه خودسازی، ادعیه و جایگاه آن در حالت روزه

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۳۱ شهریور ۱۳۸۵
خطبه‌ی اول ماه رمضان هدیه ارزشمند الهی به انسان‌ها/ روزه و ماه رمضان فرصتی گرانبها برای اعتلای روحی و معنوی انسان‌ها/ روزه فرصتی برای نزدیکی بیشتر با خداوند/ توجه اسلام به همه ابعاد عبادت/ دعا، فرصت بزرگ خداوند به انسان برای ارتباط با او/ دعا، راه رشد و کمال/ دعاهای مستجاب شده در قرآن/ پرداختن به دعا در عین فراهم کردن ابزارهای مادی/ ویژگی‌های دعا‌های مأثور و غیرمأثور/ دعا، موجب ثواب/ دعا، راه رسیدن به نیاز/ دعا، بستر ارتباط مداوم با خداوند/ دعا، وسیله تقویت ‌خداشناسی/ دعا، موجب انس با خدا/ ندامت از گناه نتیجه دعا/ دعا، مشوق انسان به بندگی/ اعتماد به نفس، ثمره دیگر دعا/ دعا، زمینه‌ساز تقویت اعتقاد و معنویت/ دعا، تقویت‌کننده ارتباط در جامعه/ دعا، تقویت کننده اخلاق فاضله/ دعا، تقویت‌کننده خوف و رجا/ تقویت عواطف انسانی در سایه دعا/ تقویت روح انقیاد، ثمره مبارک دعا/ دعا، تقویت‌کننده روحیه/ دعا،تقویت توکل بر خداوند/ تقویت علم و دانش در پرتو نهم دعا/ ماه رمضان، فرصتی ارزنده برای جبران تقصیرها خطبه‌ی دوم ادای احترام به شهدای انقلاب و اسلام/ وضعیت نسبتاً مطلوب دانش‌آموزی در کشور/ اهمیت جایگاه معلمان در جامعه/ اهمیت ایجاد جامعه‌ای با افراد فرهیخته/ سخنان ناشایست پاپ در مورد اسلام و اثرات بد آن/ اسلام، دین منطق، هدایت و صلح/ تأکید اسلام بر شنیدن همه سخنان و انتخاب بهترین‌ها/ جنگ طلبی کفار، زمینه‌ساز جنگ‌های صدر اسلام/ خیزش یکپارچه ملل مسلمان در برابر اهانت به اسلام، امری مبارک و نویدبخش/ نتایج ناگوار اقدامات تلافی‌جویانه اسرائیل/ وضعیت نگران‌کننده عراق/ نقش منفعل و غیرمسئولانه آمریکا در قبال کشتارهای عراق/ وضعیت ناگوار افغانستان به رغم حضور نیروهای بیگانه/ پیش شرط آمریکایی‌ها برای مذاکره با ایران، خواستی مضحک و غیرمنطقی/ بهانه‌جویی‌های آمریکا در قبال ایران/ نصیحت به قدرت‌های استعمار برای پرهیز از برخورد با حقوق ملت‌ها/ دوران دفاع مقدس، دوران درخشان و پرافتخار/ وضعیت نابرابر ایران و عراق در جنگ هشت ساله/ وضعیت نامطلوب داخلی در حین جنگ/ مواضع آمریکا و شوروی در قبال انقلاب اسلامی/ موضع بدبینانه ارتجاع منطقه در برابر انقلاب ایران/ دشمنی و موضع خصمانه صدام در برابر ایران/ وضعیت ارتش و سپاه و موضع بنی‌صدر در ابتدای جنگ/ اهداف مورد نظر دشمن در جنگ ایران و عراق/ وضعیت جنگ در ماههای نخست/ تصور دشمن از بنیه دفاعی در آغاز جنگ/ اقدامات مقتدرانه ارتش در آغاز جنگ/ اقدامات نیروی هوایی/ مقاومت جانانه نیروی زمینی/ کارشکنی بنی‌صدر در بسیج نیروها/ آغاز همکاری سپاه و ارتش و شکست‌های دشمن/ وضعیت جنگ پس از آزادی‌سازی خرمشهر/ مواضع امام در خصوص جنگ پس از آزادی خرمشهر/ شکست در عملیات بعد از فتح خرمشهر/ تفاوت سلیقه‌های جنگی ارتش و سپاه و مشکلات ناشی از آن/ چگونگی عملیات خیبر و بدر/ سیاست‌های مورد نظر بعد از دو عملیات خیبر و بدر/ پذیرفتن فرماندهی جنگ از سوی آیت‌الله هاشمی رفسنجانی/ سیاست آیت‌الله هاشمی در خصوص جنگ پس از قبول فرماندهی/ عدم موفقیت در نیل به هدف نهایی/ کمک قدرت‌های شیطانی به صدام/ ورود مستقیم آمریکا به جنگ با ایران/ قطعنامه 598 و مقصر شناختن عراق در جنگ/ تبعات منفی قطعنامه برای عراق/ سرنوشت تیره صدام، تاوان حمله به ایران

خطبه اول:

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین والصلاه والسلام علی رسول الله و علی آله الائمه المعصومین، اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، «و اذا سئلک عبادی عنّی فانّی قریب اجیب دعوه الدّاع اذا دعان فلیستجیبوا لی و لیؤمنوا بی لعلهم یرشدون»*، اوصیکم عبادالله بتقوی الله فانه من یتقی الله یکفر عنه سیئاته و یعظم له اجرا.

خدا کند که توفیق پیدا کنیم در ماه مبارک به تقوای خودمان بیشتر بپردازیم و امت اسلامی بتواند گام‌های بلندی در تقویت این گوهر آسمانی بردارد. خطبه اول امروز را به اختصار در محور ماه رمضان، عبادت و دعا ایراد می‌کنم. در خطبه دوم بحث اصلی‌ام دفاع مقدس است و به مسائل روز هم اشاره‌ای‌خواهد شد.

از قرآن و روایات پیغمبر و ائمه معصوم کاملاً استنباط می‌شود که ماه مبارک رمضان هدیه‌ای است که خداوند در دوره اسلام به بشریت عنایت فرمود. گرچه روزه و عبادت همیشه و در همه ادیان الهی بود، اما با این شکل خاص و یک ماه معین، مخصوص اسلام است. حقیقتاً یک عطیه الهی است که ما هنوز فاصله داریم تا قدر آن را آن‌گونه که هست، بدانیم. فرصتی برای خودسازی و رحمتی از خداوند برای انسان‌هاست که خود و جامعه خودشان را بیشتر اصلاح کنند. به طرف خدا بروند و رابطه خودشان را با خدا تقویت کنند و مشکلاتی را که در 11 ماه دیگر به دست خود و در وجود خود و جامعه پدید می‌آید، ترمیم کنند.

عبادت همیشه مهم و ارزشمند است و انسان می‌تواند با عبودیت و عبادت خود را به جایگاهی که قلم آفرینش برای او نوشته و خلقت موجودات برای انسان مشخص کرده، برساند. عبادت در ماه رمضان برای رسیدن به اهداف عالی بارها نیرومندتر و مؤثرتر عمل می‌کند. در این ماه علاوه بر عبادات دیگر، خود روزه موقعیت ممتازی به ما می‌دهد که هم اسناد و هم تجربه ما حرف‌های زیادی دارند. این نحو امساکی که برای بندگانی که استطاعت دارند، خیلی مؤثر است. البته کسانی که استطاعت ندارند و یا از لحاظ کمی یا زیادی سن و یا از لحاظ جسمی و روحی مشکلاتی دارند، معاف هستند. اما آنها که می‌توانند با حفظ سلامت و با حفظ مصلحت جسمی و روحی روزه بگیرند، این تکلیف را دارند و این ماه فرصت بسیار بزرگی برای انسان است.

من در خطبه‌های سال گذشته روی روزه بسیار حرف زده‌ام و در این خطبه فرصت اینکه
درباره روزه بحث کنم، ندارم. فقط تاکید می‌کنم که هرکس به هر صورتی که می‌تواند، از این نعمت الهی بهره بگیرد و این فرصت را از دست ندهد. منافعی که از لحاظ روحی و معنوی به دست می‌آورد، قابل احصاء نیست و منافع جسمی‌آن هم به نظر اطبا بسیار بسیار اهمیت دارد. اصولاً عبادات این‌گونه هستند. روزه هم عبادت است و نمی‌توان آن را از عبادت جدا کرد. عبادت بسیار خالصانه‌ای هم است که فقط برای خداوند می‌تواند معنای روزه دهد. حالتی که انسان دارد و لحظاتی که برای نیازهای جسمانی‌اش می‌خواهد تغذیه کند و به خاطر خدا نمی‌کند، عملاً او را در رابطه با خداوند در حالت لطیفی قرار می‌دهد. عبادت بسیار سازنده‌ای است.

اصولاً عبادات در همه ادیان الهی هست. دینی بدون عبادات نیامده است هر مکتبی از مکاتب آسمانی را که بررسی کنید، می‌بینید عبادات در آنها نقش برجسته‌ای دارد. اما وقتی با اسلام مقایسه می‌کنیم، می‌بینیم اسلام با دقت به همه ابعاد عبادت پرداخته است که جای یک بحث طولانی را دارد.

در این خطبه می‌خواهم روی دعا بیشتر حرف بزنم. چون در ماه رمضان علاوه بر اینکه خود روزه عبادت است و علاوه بر اینکه عبادات ارزش بسیار زیادی از لحاظ تاثیرگذاری دارند، دعا معنایی خاص پیدا می‌کند که لازم است یک مقدار در رابطه با آن حرف بزنیم. حرف من بسیار فشرده و فهرست‌وار است. چون اگر بخواهیم باز کنیم، بحث دعا بیشتر از یک خطبه است.

در این خطبه فقط اسم می‌بریم و سعی می‌کنیم انشاءالله در موقع مناسبی این بحث‌ها را بیشتر باز کنیم. اولاً نفس اینکه خداوند به ما اجازه داده تا دعا کنیم، نعمت بزرگی است. لطف و رحمت خداست که یک وجود جامع بدون عیب و جامع همه صفات کمال مثل خداوند، به بندگان ضعیف خود اجازه داده است که هر وقت می‌خواهیم او را مخاطب قرار دهیم و هر چه می‌خواهیم، از او بخواهیم و مصرانه پیگیری کنیم.

آیه‌ای که اول خطبه‌ام خواندم، به همین مطلب اشاره دارد. خداوند به پیغمبر می‌فرماید: «اگر در مورد دعا از تو توضیح می‌خواهند، به بندگان من بگو من به شما نزدیکم و از من چیزی بخواهید و مطالبه کنید.»

در این آیه هفت بار تکیه بر روی خدا و هفت بار تکیه بر بندگان خدا و انسان شده و تقارن ایجاد کرده است. محورش هم این است که شما از راه دعا و درخواست از خداوند و عرض حاجات و نیازها بر اساس ایمان، اعتقاد و اطاعت از خداوند چیزی بخواهید که راه رشد و کمال است. «لعلهم یرشدون» یعنی شاید بپذیرند و عمل کنند که راه کمالشان را انتخاب کنند. حتماً ماه رمضان قرآن می‌خوانید ومی‌بینید که چقدر در آیات قرآن بر دعا تأکید شد و می‌توانید نمونه‌هایی از دعاهای مستجاب را در قرآن پیدا کنید.

بسیاری از انبیا مثل حضرت ابراهیم و حضرت زکریا دعای مستجاب دارند. مواردی است که خیلی صریح از خدا خواستند و خداوند بر خلاف عوامل طبیعی به آنها جواب داد و دعایشان را مستجاب کرد. بسیاری از بزرگان دیگر ما دعاهای مستجابی دارند که در قرآن ذکر شد که می‌تواند یک تحقیق جداگانه باشد. دعاهای قرآن خیلی مهم هستند که باز تحقیق جداگانه‌ای را می‌طلبد. حتماً در ماه رمضان که قرآن می‌خوانید، مواظب باشید و ببینید که خدا چه گفته است.

«ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه» دعایی است که خداوند به ما یاد داده است تا بعد از اعمال حج که به خدا نزدیک شده‌ایم، بخوانیم. خیلی از دعاها در قرآن هستند که اگر انتخاب کنید و با همان الفاظی که خداوند به ما آموخته، بخوانید، از بقیه دعاها جلوتر است. «ربنا آتنا من لدونک رحمه و حی لنامن امرنا رشدا»

نکات مهمی را باید در دعاها مدنظر بگیریم. یکی این است که نباید دعا را وسیله رسیدن به هدف منهای ابزار مادی در نظر بگیرید. یعنی ذات دعا در کنار سایر اقدامات است. کسانی که فقط دعا می‌کنند و عمل نمی‌کنند، امیدی به استجابت دعا نداشته باشند. از ابزار برای رسیدن به اهداف استفاده کنید. باید ابزار خاص رسیدن به آن هدف‌ها را داشته باشیم، منتها مسبب الاسباب خداست،کسی که سبب را سبب وکسی که عامل را عامل و کسی که وسیله را مؤثر می‌کند، خداست.

دعا در کنار اقدام و عمل، خاصیت خود را دارد. انسان‌های جاهل که به دنبال ابزار کار نمی‌روند و می‌خواهند دعا را جای ابزار بنشانند، موفق نمی‌شوند، مگر در موارد استثنا که ادله خود را دارد.

خیلی‌ها دعا را همان‌گونه که به ما یاد داده‌اند و همان‌گونه که قرآن و روایات به ما آموزش داده‌اند، در خانه می‌نشینند و دعای فتح و پیروزی می‌خوانند. این دعا دعای واقعی نیست. همین فرد اگر در جبهه باشد و در حالی که جهاد می‌کند، این دعا را بخواند، آن دعای واقعی است و دعا، جهاد او را موفق می‌کند و در سایر اعمال هم تأثیر می‌گذارد.

دعاها دوگونه‌اند: یک نوع دعاهایی هستند که روایت شده و متن آن آمده است که در کتاب‌های دعا یا در قرآن و جاهای می‌بینید. همین دعاهایی که ماه رمضان و سرنماز و وقت‌های دیگر می‌خوانید. اینها دعاهایی مأثور هستند.

یک نوع ‌دعاهایی هستندکه بین ما و خداونداست. یعنی در قلبمان چیزهایی را می‌خواهیم و با خداوند ارتباط برقرار می‌کنیم و لازم نیست از لفظ یا عبارت خاصی استفاده کنیم. همین
که‌این ارتباط را برقرار و پیش خداوند عرض حاجت می‌کنیم، این دعاست. شاید این عمومی‌تر باشد. دعاهای مأثور برای همه و همیشه مقدور نیست، اما دعایی از این نوع که هر انسانی با خدای خود ارتباطی برقرار کند و در موقعی که لازم ببیند، عرض نیاز کند و از خداوند استمداد کند، حتی با نیت زبان هم می‌خواهد بکار گرفته شود، خداوند حاضر است. چون می‌فرماید: «من نزدیکم و جواب می‌دهم.» این دعا فقط دعای خاص نیست، این دعای مطلق است.

بنابراین دعا جز زندگی‌تان می‌باشد و همیشگی است. در هر حالتی است. آثار دعا را آن‌گونه که از قرآن و روایات و تجربه به دست آمده، شمردم و دیدید خیلی زیاد است و نمی‌توان در یک خطبه خواند. آثار مثبت آن را فقط لیست کردم که بیش از 17 مورد بود. بعضی‌ها را که کلی است، فقط برای شما می‌خوانم که انشاءالله یادتان بماند و همیشه در زندگیتان توجه داشته باشید که دعا چه چیزی به ما می‌دهد.

اولین اثرش این است که ثواب دارد. شخص با همین دعا عبادت می‌کند، حتی اگر به خواسته‌اش نرسد. با دعا به اولین خواستش که عبادت است، رسید و عبادت یعنی رسیدن به قرب خداوند.

دوم راه خوبی است که برای تأمین حاجت و نیاز پیدا کرده است. طبق اسناد بسیار، اگر در قلب یا در زبانتان باشد، بهترین راه است.

سوم وقتی انسان چیزی را از خدا تقاضا و برای آن تقاضا روز و شب با خدا ارتباط برقرار کند، این کار، رابطه انسان را مستدام می‌کند و در صورت وجود یک نقطه مثبت در وجود شما، آثار سازنده‌ای‌خواهد داشت.

چهارم تقویت خداشناسی است. انسان وقتی دعا می‌کند، بیشتر به قدرت، عطوفت و رحمت خدا توجه می‌کند و اگر دعاهای مأثور را بخواند، معارف و فضائلی را کسب می‌کند و صفات کمال و جلال خداوند را در دعاهایی چون ابوحمزه ثمالی، جوشن کبیر، دعای کمیل بیشتر می‌بیند. آن انسان با چنین وضعی خدا رابهتر می‌شناسد و خداشناسی انسان با دعا تقویت می‌شود.

پنجم انس و الفت با خداوند است. در زندگی به خیلی چیزها، مثل کار، شغل، فرزندان، بستگان و.. . انس می‌گیریم، اما الفت با خداوند از همه‌ اینها ارزشمندتر است.

انسان باید جوری خود را تنظیم کند که قبل از همه چیز با خدا الفت داشته باشد. یعنی مصداق آن جمله معروف حضرت علی(ع) باشیم که فرمودند: «هر چیز را که می‌بینیم، قبل و بعدش و حتی همان لحظه خدا را هم می‌بینیم. » حالت دعا چنین حالتی برای انسان است که با هر موضوعی که مواجه می‌شود، می‌تواند نقش خدا را در آنجا تصور کند و این بسیار برای انسان سازنده است.

ششم حالت ندامت از گناه و توبه و غفران الهی است. وقتی با خدا حرف می‌زنیم، اگر گناهی کردیم، خودمان می‌دانیم که چه کرده‌ایم. ممکن است خیلی‌ها ندانند ما چه اعمال ناشایستی داریم، اما خودمان می‌دانیم. ولی وقتی با خدا می‌خواهیم صحبت کنیم، بدی‌های خودمان را به ذهنمان می‌آوریم و این باعث می‌شود که تجربه کنیم و این باعث استغفار غفران الهی می‌شود. چون در چنین حالتی انسان اگر توبه کند، خداوند هم انسان را مایوس
نمی‌کند و جواب می‌دهد.

هفتم تشویق به اطاعت و بندگی است که به دلیل ندامت و پشیمانی در انسان تقویت می‌شود. تشویق به‌اینکه مطیع خدا باشیم. وقتی پیش خداوند قادر متعال و عالم، عرضه حاجت می‌کنیم، قطعاً حالت بندگی انسان هم تقویت می‌شود.

هشتم تقویت اعتماد به نفس و بی نیازی از غیر خداست. انسان اگر واقعاً این رابطه صمیمی را با خداوند برقرار کند و هر وقت چیزی احتیاج دارد، از خداوند بخواهد، گرچه در آن لحظه ممکن است نرسد و مصلحت نباشد، ولی این باعث می‌شود که انسان خود را از وابستگی غیر خدا نجات دهد و یا اگر به طور کلی نجات پیدا نکند، وابستگی به خدا تقویت و وابستگی به غیر خدا تضعیف می‌شود و انسان اعتماد به نفس پیدا می‌کند.

عرض ما این است که با اعتماد به حضور خدا می‌رویم، برای تجربه که نمی‌رویم. برای آزمایش خدا که نمی‌رویم. اگر آن طور برویم، نمی‌پذیرند. کسانی که مومن هستند و خدا را قبول دارند و خدا را حاضر، ناظر، قادر، رحیم، عطوف و مجیب به دعوت می‌دانند، با این حالت اعتماد به نفسشان زیاد و وابستگی به عوامل مادی آنها ضعیف می‌شود.

نهم تقویت اعتقاد و معنویت در وجود انسان است. چون صحنه دعا، بخصوص دعای مأثور تعلیم معارف الهی است. به دنیا، آخرت، خدا، فرشته، انبیا، انسان و... در دعا نظم داده شده است. انسان وقتی با مضامین دعاها آشنا باشد، معنویاتش بالا می‌رود و اعتقاداتش تقویت می‌شود.

دهم تقویت ارتباطات در جامعه و ایجاد صلح و صفا در میان ما و سایر انسان‌هاست. قطعاً کسانی که اهل دعا به شیوه درست اسلامی هستند، رابطه‌شان را با مردم اصلاًح می‌کنند. چون خود دعا ما و انتظاری که از خدا داریم، ما را وادار می‌کند که دست از جفا، ستم، غیبت، بدگویی و تهمت برداریم و با بندگان خدا درست رفتار کنیم. چون در اکثر چیزهایی که در مورد خودمان نمی‌خواهیم، در مورد دیگران هم نباید بخواهیم. این باعث می‌شود که ما ارتباطات بهتری با مردم برقرار کنیم. جامعه، محیط و فضای زندگی را باصفا می‌کند.

یازدهم تقویت اخلاق فاضله و ارزش‌هاست. ارزش‌هایی که در ادعیه مأثور آمده، حقیقتاً در قله‌های معرفت و عرفان است. انسان با توجه به‌این قله‌ها خود را بالا می‌کشد و معنویت و ارزش‌ها در وجودش بالا می‌گیرد.

دوازدهم تقویت حالت خوف و رجاست. یکی از حالات خوبی که خداوند برای انسان‌ها خواسته وآیات قرآن هم زیاد دلالت دارد، این است که در مورد خودمان خوف و رجا داشته باشیم. خوف یعنی ترس و رجا یعنی امید. نه آن چنان به آینده مطمئن باشیم و نه در کارهایمان ترس داشته باشیم.

اگر ما نگران آینده و عواقب کار نباشیم، ممکن است گستاخ عمل کنیم. البته باید امیدوار باشیم. چون ممکن است بعضی‌ها به خاطر کارها و ضعف‌ها حالت ناامیدی به آنها دست بدهد و بگویند حساب ما پاک است و این بدترین حالت است. شیطان فقط می‌تواند از رحمت خداوند ناامید باشد که از بعضی جاها معلوم می‌شود او هم هنوز ناامید نیست و ما حق نداریم که از لطف خداوند و آینده سعادتمندانه ناامید باشیم. دعایی که انسان می‌خواند، به خاطر درخواستی است که از خدا دارد. چون براساس اسناد معتبر خداوند به انسان می‌گوید: «درخواست کن و من به تو می‌دهم. » با دعا حالت رجا در انسان تقویت می‌شود و به انسان امید می‌دهد. در همان حالت، با فکر اینکه مبادا کارهای من باعث عدم موفقیت در دعاهای من شود و اعمالم مرا از خدا دور کند، در او خوف ایجاد می‌کند. یکی از حالات بسیار ارزشمند برای انسان‌های معتدل این است که هم امید داشته باشند و هم نگران باشند که‌این باعث می‌شود انسان تعادل خود را حفظ کند.

سیزدهم تقویت عواطف انسانی است. در ادعیه عواطف انسانی موج می‌زند. در نیازهای ما به خداوند عواطف انسانی تقویت می‌شود. عرضه نیاز به خدا انسان را وادار می‌کند تا به نیازمندان هم توجه کند. همان طور که ما از خدا توقع داریم که نیازهای ما را تأمین کند، این درس را هم در موقع دعا می‌گیریم که به دیگران هم که نیاز دارند، برسیم.

چهاردهم تقویت روح انقیاد و قبولی در مقابل حق است. فضای دعا اینگونه است که انسان، ناحق نمی‌خواهد و چون ناحق نمی‌خواهد، احساس می‌کند که باید در مقابل حق انقیاد داشته باشد و می‌داند که اگر نباشد، خداوند به او نمی‌رسد. بنابراین یک حالت انقیاد و پذیرش در مقابل حق، ولو اینکه حق به ضرر انسان باشد، در حالت دعاخوان‌ها به وجود می‌آید.

پانزدهم احترام به امید کسانی که قدرتی مثل خدا همراه خود ببینند و راهی هم در پیش داشته باشند. راهی را که حق می‌دانند، با شجاعت اقدام می‌کنند و با قدرت امید و روحیه جلو می‌روند. می‌دانیم در مشکلات هیچ عاملی به اندازه امید و روحیه به خصوص در جهاد و کارهای دشوار از این قبیل که در زندگی ما زیاد هستند، کارساز نیست.

شانزدهم تقویت توکل بر خداست. همه دعاها به ما تعلیم می‌دهند که بر خدا توکل کنید و به خدا امیدوار باشید و با توکل بر خدا دنبال اسباب، علل و عوامل بروید. دائماً به کسانی که با خدا راز و نیاز دارند، تلقین می‌شود که به خدا امیدوار باشید که همه امور درست می‌شود.

هفدهم تقویت دانش با مضامین دعاهای مأثور است. اگر کسی فرصت کند و وقت ‌بگذارد و معانی دعاهای مأثور را یاد بگیرد، دریایی از دانش الهی، عرفان، فهم و درک به روی او باز می‌شود. انسان می‌تواند ابوابی از علوم را در دعاها برای خود پیدا کند که ‌اینها از عطیه‌های الهی است و بر زبان ائمه ما جاری شده است و به ما یاد داده‌اند و راه علوم و دانش را به ما گفته‌اند.

موارد دیگری را هم نوشته‌ام که فکر می‌کنم خطبه طولانی می‌شود. لذا این بحث را می‌بندم و فقط می‌خواهم نتیجه‌گیری کنم که ماه مبارک رمضان که به زودی وارد این فضای نورانی الهی می‌شویم، فرصتی است که اگر فضای تاریکی برای خود درست کرده‌ایم، آن را اصلاح کنیم. اگر پیش خداوند احساس گناه می‌کنیم، عفو را از خدا بگیریم. اگر در مقابل بندگان خدا تقصیری کرده‌ایم، این تقصیر را جبران کنیم و اگر از قافله کاروان قرب الهی عقب مانده‌ایم، گام‌هایمان را سریع‌تر کنیم و خودمان را به قله برسانیم و همراه رهروان فضای نور، امید و سعادت الهی جلو برویم و انشاالله موفق خواهیم بود.

بسم‌الله الرحمن الرحیم

قل هوالله احد/ الله الصمد/ لم یلد و لم یولد/ و لم یکن له کفواً احد

 

* سوره مبارکه بقره، آیه شریفه 186

خطبه دوم:

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین والسلام والصلوه علی رسول الله و علی علی امیرالمومنین و علی صدیقه الطاهره و سبطه الرحمه و علی ابن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد ابن علی و علی ابن محمد و حسن ابن علی والخلف هادی المهدی و علی کل علیهم اجمعین.

در ابتدای خطبه دوم باز بر مراعات و تقویت تقوی برای برادران و خواهران عزیزمان تأکید داریم. مناسبت‌های زیادی است‌که باید فهرست‌وار در این خطبه مطرح کنیم. بخصوص به خاطر ارج‌گذاری به جهاد نیروهای مجاهد در دوران دفاع مقدس، باید روی نکاتی از آن دوران تکیه کنیم.

یاد بسیاری از شهدایی را که در این 2 هفته به شهادت رسیده‌اند، گرامی می‌داریم. شهید آیت‌الله مدنی اولین شهید محراب،(1) شهید قدوسی(2) بزرگمرد روحانیت و تعلیم و تعلم، شهید هاشمی‌نژاد،(3) شهدای سقوط هواپیمای 130C که جمعی از فرماندهان بزرگ را از ما گرفت،(4) شهدای صبرا و شتیلای فلسطین(5) و شهدای سپتامبر سیاه اردن(6) مجموعه‌ای از شهدای این دوره هستند که یادشان را گرامی می‌داریم و به روح بزرگشان درود می‌فرستیم. یاداستادان بزرگوار، آیت‌الله طالقانی، آیت‌الله فلسفی و مرحوم شهریار را که در این ایام مراسم سالگردشان است، گرامی می‌داریم.

با توجه به‌ اینکه سال تحصیلی از فردا آغاز می‌شود، چند جمله درباره تحصیل عرض می‌کنم. الحمدلله در کشورمان فضای تحصیل را برای فرزندانمان تا حدود زیادی در دانشگاه‌ها و مدارس ابتدایی و متوسطه تأمین کرده‌ایم. میلیون‌ها جوان از فردا وارد دوره تحصیلی جدّید می‌شوند و بعضی از عزیزان کوچولو برای اولین بار به مدرسه می‌روند. معلمان ما سرمایه‌های بزرگ ما هستند. معلمان همه سطوح تعلیم و تربیت و فضاهای آموزشی ما میدان‌های انسان‌سازی هستند. انتظار ما از اولیا امور این است که به روح مطالبات خداوند از ما و به انتظارات انقلاب اسلامی و امت اسلامی‌در آموزش‌ها و تعلیم و تربیت‌ها توجه کنند.

مطمئن باشیم که هیچ کاری در کشور ما از انسان‌سازی بالاتر نیست. اگر ما موفق شویم جامعه‌ای دانشمند را تحویل تاریخ بدهیم، کار بزرگی برای اسلام کرده‌ایم و آنها خودشان مثل چراغ‌های روشن جلوی پای خودشان را خواهند دید و جلو خواهند رفت و جامعه را به پیش خواهند برد. بحمدالله تا به حال نسبتاً موفق بوده‌ایم و امیدواریم الان که همه زمینه‌ها در سطح عالی در کشور فراهم شد، بتوانیم کارهای بزرگ را سامان بدهیم.

چند مسئله مهم در این هفته داریم. یکی اظهارات آقای پاپ(7) بود که حقیقتاً حرف‌های نادرستی بود. خود ایشان هم متوجه شد و حرفهایش را اصلاًح کرد و گفت: «من چنین قصدی نداشتم و نقل تاریخ کردم. «ولی به هر حال کار بدی بود که اتفاق افتاد. می‌توانست و می‌تواند آثار بسیار بدی در روابط انسانی ادیان داشته باشد.

 

این سالها که بیشتر بحث گفتگوی ادیان و نزدیک ادیان توحیدی است، این‌گونه حرف‌ها ضرر دارد. مطلب هم ناحق است. اینکه کسی خیال کند اسلام با خشونت، شمشیر و جنگ جلو رفته، انصافاً ظلم به تاریخ است. آیه قرآن داریم که: «وان جنحوا للسلم فاجنح لها» یعنی «اگر آنها می‌خواهند رفتار مسالمت داشته باشند، تو هم با پرواز جلویشان برو و استقبال کن. » اصلاً منطق اسلام این است. یا آیه دیگری که به صراحت می‌گوید: «لااکراه فی الدین قدتبین الرشد من الغی» نباید در دین اکراه باشد. جنگ اکراه است. کسی که بخواهد با جنگ دینش را توسعه بدهد یعنی با اکراه است. این ضد اسلام و ضد قرآن است.

«و بشر عبادی الذین یستمعون القول ویتبعون احسنه»، یعنی «بندگان خوب کسانی هستند که به حرف‌ها گوش می‌دهند و بهترین را انتخاب می‌کنند. » این تابلوی تبلیغات اسلامی‌ است. باید این‌گونه باشیم. قرآن این است. اسلام این است. جنگ‌هایی در زمان پیغمبر(ص) پیش آمد، ولی اینها همه به خاطر این است که دشمنان جنگ می‌کرده‌اند. اسلام چیزی که می‌خواست این بود که فضا باز باشد تا حرف‌های خداوند به گوش مردم برسد.

بعضی‌ها قدرت‌هایی بودند که جلوی این ندای آسمانی و الهی را می‌گرفتند و درگیری پیش می‌آمد. بعضی جاها دشمنان اسلام می‌جنگیدند و جنگ پیش می‌آمد. انصافاً ظلم به تاریخ بشریت است که کسی بگوید اسلام دین شمشیر است. این حرف‌هایی است که 100 سال پیش زده می‌شد. بخصوص بعد از انقلاب مشروطه در ایران این حرف‌ها شروع شد. قبلاً هم در تاریخ بوده است. اما این‌گونه حرف زدن درست نیست. آن هم انسان انتظار ندارد که از یک مقام رسمی بشنود.

نکته مثبتی که در این حادثه و در حادثه کاریکاتورها نوید خوبی برای ما مسلمان‌هاست، عکس‌العملی بود که مسلمان‌ها، آن هم مسلمانان غیردولتی در مقابل اظهارات آقای پاپ و اهانت علیه پیامبر(ص) نشان دادند. این عکس‌العمل مسئله بزرگی را روشن کرد و آن اینکه، مسلمانها هم به هویت و هم به قدرت خودشان پی بردند و هم آمادگی دارند که از حق خودشان دفاع کنند.

این خیلی مهم است. اهمیت آن از همه چیزهایی که دیده‌ایم، بیشتر است. خود مردم شروع کردند. دولت‌ها بعداً یکی یکی پیوستند و حرفی زدند. از افراد شروع شد و به مراکز و به نهادها رسید و دفاع کردند. به امت اسلامی‌که در این زمان آمادگی دارد از پیامبر(ص) و مقدسات اسلامی با ‌این خوبی دفاع کند و به‌این مردانگی به میدان بیاید، تبریک عرض می‌کنم. این کار در سالهای گذشته، بخصوص قبل از پیروزی انقلاب اسلامی‌اصلاً نبود. همیشه تهاجم فرهنگی از طرف دشمنان اسلام بود. همین تهمت‌ها و همین حرف‌ها هزار بار در کتاب‌ها و سخنرانی‌ها آمد و کسی عکس‌العمل نشان نمی‌داد. اگر تاریخ را ببینید، این یک نقطه امید جدید است. این پدیده‌ای است که برای دنیا اسلام مبارک است. ما نمی‌گوییم دنیای اسلام زورگویی کند، ولی فکر کند که آمادگی داشته باشد تا دیگران حتی در همان کشورهای کفر به آنها زور نگویند.

اعتراض‌های مسلمانان به سخنان پاپ و کاریکاتورها در کشورهای اروپایی و حتی در کشور ایتالیا داغ‌تر از سایر کشورهای جهان بود. این نشان خوبی است و انشاالله برای اسلام مبارک است.

مسئله دیگر، مسئله لبنان است. مسئله لبنان هنوز تازه است. گاهی اسرائیلی‌ها به خاطر ناکامی‌هایی که داشته اند و مشکلاتی که از ناکامی‌ها از داخل جامعه اسرائیل بوجود آمده و هنوز در حزب حاکم و ارتش دارند، خط و نشان می‌کشند. شاید به فکر این هستند که‌این ناکامی را جبران کنند. واقعاً باید مواظب باشند که بیش از این بنزین بر آتش نریزند و خطر را در منطقه ما و دنیا تشدید نکنند. به خصوص اربابان اسرائیل باید مواظب باشند جلوی شرارتهای جدّید را بگیرند. قطعاً هر حرکت جدّیدی هم که می‌خواهند انجام بدهند، نتیجه‌اش جز آنچه که‌این بار دیدند، نخواهد بود. ولی انسان مغرور و شکست خورده و زخمی ‌گاهی نمی‌تواند اعصاب خود را کنترل کند و اتفاقاتی ممکن است بیفتد که درست نباشد.

در عراق انصافاً وضع به جای بدی رسیده است. با اینکه حرکت مردم عراق خوب بود و عراق الان دولت، مجلس، پلیس و ارتش شرارتها، تخریب‌ها، کشتارها و خصومت‌ها از حد قابل تصور گذشته است. در 2 ماه گذشته بیش از 7 هزار غیرنظامی‌کشته شده‌اند. مردم در خیابانهای بغداد و دجله و این طرف و آن طرف جسدهای مثله شده‌ای را پیدا می‌کنند که ربوده و کشته شده‌اند و بی‌نام و نشان در خیابان انداخته‌اند. واقعاً فاجعه است و مسئولش هم آمریکایی‌هایی‌ها هستند. آمریکایی‌ها الان قدرت زیادی در عراق دارند. 145 هزار نیروی نظامی‌ باضافه نیروهای سیاسی و فنی آمریکایی در عراق حضور دارند.

آمریکایی‌ها با این همه نیرو و ابزاری که دارند، می‌توانند جلوی این جنایت‌ها را بگیرند، ولی کاری نمی‌کنند. بعضی‌ها هم سوظن دارند که قسمتی از این جنایت‌ها به تحریک آمریکایی‌ها انجام می‌شود. البته چون برای من مستند نیست، روی آن تکیه نمی‌کنم. اما واقعاً مسئله عراق جای نگرانی است.

مسئله افغانستان حل نشده است و ناتو با همه سنگینی‌اش در آنجا حضور پیدا کرده و روز به روز ناامنی، مواد مخدر، درگیری‌ها، کشت و کشتارها و بمباران‌ها، وسیع‌تر می‌شوند که افغانستانی‌ها را آزار می‌دهد. ما می‌بینیم حضور آمریکا در منطقه نتیجه‌ای برای خودشان و مردم نداشته است.

با همه‌ این تجربه‌ای که در این چهار پنج سال کرده‌اند، دوباره به فکر شرارت هستند.

 

حرف‌هایی که آمریکایی‌ها و بعضی از نظامی‌ها و بعضی از افراد جناح «باز» در آمریکا می‌زنند، بوی شرارت می‌دهد. مسئله هسته‌ای ایران را تبدیل به یک بهانه کرده‌اند. بارها و بارها همه ما گفته‌ایم که ما آماده مذاکره هستیم، ولی آنها یک پیش شرط گذاشته‌اند که شما اول همه خواسته‌های ما را بپذیرید و بعد مذاکره کنید. این مسخره است.

آقای کوفی عنان(8) که به ایران آمده بودند، یک ملاقات طولانی با ایشان داشتیم. من یک خاطره از جوانی‌ام برای ایشان نقل کردم که نشان داد ما چه می‌گوئیم. درباره پیش شرط آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها که می‌گویند اول تعلیق، بعد مذاکره، گفتم اینها می‌گویند پس ایران نباید دانش هسته‌ای داشته باشد. آنها که اول همه چیز را می‌گیرند، چه جایی برای مذاکره می‌ماند؟ داستانی را از جوانی خودم گفتم که در دوران طلبگی یک گروه از طلبه‌های خیلی درسخوان و فعال، شب‌های جمعه برای استراحت به کوه می‌رفتیم. در یکی از این جمعه‌ها یکی از دوستان گفت: مرا هم با خودتان ببرید. دوستان ما موافق نبودند آن فرد با ما بیاید. یکی از آنها گفت: یک شرط 

دارد، اگر قبول کنی، شما را هم می‌بریم. آن فرد خوشحال شد و گفت: قبول می‌کنم. گفتند: شرطش این است که اصلاً همراه ما نیایی. ما می‌گوییم برای تعلیق مذاکره کنیم. شما می‌گویید اول تعلیق کنید تا مذاکره کنیم. اگر ما تعلیق کنیم، پس برای چه می‌خواهید مذاکره کنید؟! این بهانه‌جویی‌ها، خط و نشان کشیدنها، تهدیدهای صریح یا ضمنی و تحریم قابل قبول نیست. کنگره آمریکا در همین هفته 3 مصوبه علیه‌ایران گذرانده است. همه‌اش بهانه است. این سبک ممکن است ما، دنیا و آمریکایی‌ها را به زحمت بیندازد.

من از این تریبون مقدس نمازجمعه در آستانه ماه مبارک رمضان نصیحت می‌کنم که به خاطر قدرتهای غاصبانه‌ای که دارید، این‌گونه با حقوق حقه ملتها و زندگی مردم برخورد نکنید و بگذارید مردم راه حق خودشان را بروند و شما هم به حق خودتان قانع باشید.

دفاع مقدس واقعاً قطعه تاریخی مشعشعی همراه با مصیبت‌های فراوان در زندگی ایرانی‌هاست. باید برای نسل جوان بیشتر حرف زد. جوان‌ها، دوره دفاع مقدس را ندیدند، چیزهایی ‌خوانده‌اند و همراهش حرف‌ها شبهه‌ناکی شنیده‌اند و چیزهای ناحق زیادی بخورد مردم داده شده است. می‌خواهم در چند نکته تصویر کوتاه و کوچکی از دوره هشت سال دفاع مقدس عرض کنم، ولی مطمئن باشید که این دوره، از افتخارات تاریخی مسلمانان انقلاب اسلامی و ایرانیان است. جنگی که شروع شد، واقعاً جنگ نابرابری بود. این طرف جبهه یک انقلاب نوپای جوان و فاقد تجربه نظامی و سیاسی بود که کارش را شروع کرده بود و با مشکلات فراوانی که گروه‌های ضدانقلاب در داخل کشور با شورش‌ها، کشتارها، ترورها و... بوجود آورده بودند، دست به گریبان بود. آن طرف قضیه همه اهریمن‌های دنیا بودند و یک دولت و حزب و یا ارتش نبود. غرب، شرق و ارتجاع منطقه در جبهه مخالف ما بودند، نه با اسم، بلکه با سلاح، تبلیغات، پول و اگر هم لازم می‌شد، با کمک نظامی و اطلاعات. یعنی همه ابزارهای لازم در یک جنگ را در اختیار صدامیان می‌گذاشتند و ما از همه ‌اینها محروم بودیم، بعلاوه از حقوق خودمان هم محروم بودیم، بایکوت بودیم، تحت تحریم بودیم، رابطه سلاحهای ما با منبع لجستیکی قطع شده بود. امرای ارتش و مستشاران آمریکایی که در گذشته ارتش را اداره می‌کردند، رفته بودند. بدنه ارتش با افسران جوان و خوبی مانده بود که با انقلاب کار می‌کردند. در داخل کشور در مرکز اختلافات سیاسی انصافاً نفس بر بود. بنی‌صدر رئیس جمهور شده بود و با همه سر ناسازگاری داشت و اختیارات ارتش، سپاه، کشور و سیاست خارجی را در اختیار داشت. ریاست شورای انقلاب را هم تا قبل اینکه مجلس تشکیل شود، در اختیار داشت. همه چیز در اختیار او بود.

جنگ را در چنین شرایطی شروع کردند. دلیل آمریکا و غرب روشن‌تر است، چون انقلاب آنها را از ایران یعنی جایی که فکر می‌کردند خانه امن آنها و مرکز منافع حیاتی آنهاست، بیرون کرده بود. شوروی‌ها به دلیل دیگری با ما اختلاف داشتند. گرچه به خاطر اینکه یک حلقه زنجیره محاصره شوروی در ایران شکسته بود، خوشحال بودند، اما به دلیل اینکه ماهیت الحادی داشتند و ما ماهیت الهی و اسلامی‌داشتیم، با نفس انقلاب ایران موافق نبودند و فکر می‌کردند اگر انقلاب ضعیف شود، ممکن است توده‌ای‌ها و چپ‌ها بتوانند جای مسلمانان را در کشور بگیرند.

ارتجاع منطقه که پول و نفت داشت، نگران بود که‌این انقلاب درسی برای کشورهای خودشان و مردمشان شود. چون انقلاب بدیعی است. نوع انقلاب اسلامی‌در عصر ما نمونه ندارد. یعنی همه مردم ما خودشان به خیابان آمدند، مبارزه کردند، رژیم را شکستند، آمریکا را بیرون کردند، قدرت را گرفتند و کشور را اداره کردند. ارتجاع این خطر را به عنوان یک نمونه و الگو برای کشورهای خودشان می‌دیدند. لذا مجموعه ‌اینها منافعشان را در این می‌دیدند که‌این انقلاب را بشکنند یا آنقدر ضعیف کنند که الگو نباشد و خطری برای منافع آنها نباشد.

صدام هم به خاطر اینکه نزدیکترین خطر را برای خودش می‌دید و از پیش هم با ایران در رقابت بود و ارتش مجهزی هم در مقابل ارتش ایران تجهیز کرده بود، آمادگی داشت که پیکان حمله شود. قبلش این بحث‌ها را داشتند. جنگ ایران و عراق از پیش هم پیش‌بینی می‌شد، چون دو ارتش قوی و با معارضه در کنار هم بودند. گرچه در پیمان الجزایر، قراردادی بسته شد که آرام کرده بود، ولی صدام قانع نبود و می‌خواست این پیمان را هم در شرایط دیگری بشکند. او آمادگی داشت و دیگران هم حمایت کردند تا جنگ عراق علیه‌ایران شروع شد و بد زمانی هم شروع شد.

وقتی بود که ارتش ایران داشت خودش را بازسازی می‌کرد و سپاه هنوز شکل نگرفته بود. بسیج نیروی کوچکی بود که برای مسائل دیگر فعالیت می‌کرد. ما تقریباً چیزی برای جنگیدن نداشتیم و طرحی هم نداشتیم. بنی‌صدر اصلاً میدان نمی‌داد که کسی اینها را مورد بحث قرار دهد. شش ماه سال 1359، از اول فروردین تا 30 ام شهریور در مرزهایمان درگیری‌های محدود بود. بنی‌صدر هم همیشه به ما می‌گفت: «چیزی نیست و آنها را جواب می‌دهیم. » در جلسات هم به بحث نمی‌گذاشت. شورای دفاعی نبود که ما آنجا باشیم.

بالاخره‌ جنگ این‌گونه شروع شد و هدفشان هم روشن بود. پیش خودشان یک هفته وقت قرار داده بودند که شکست انقلاب درجه اعلایش بود و اگر نشد، حداقل جدا کردن خوزستان بود که جدا کردن خوزستان در آن زمان یعنی شکستن انقلاب. چون آن موقع جز نفت منبعی برای اداره کشور نداشتیم. همان‌گونه که همه می‌دانیم عراقی‌ها تهاجم بی‌سابقه‌ای را آغاز و پنج استان ما را ناکارآمد کردند. در دو استان کردستان و بخشی از آذربایجان غربی مشکل داشتیم. بخش‌های زیادی را در استان‌های کرمانشاه، ایلام و خوزستان تصرف کردند که بیشتر نقاط سوق‌الجیشی بود. یعنی نقاطی که از زمان عثمانی‌ها می‌خواستند از ما بگیرند. چون این ارتفاعات دست هر کسی باشد، در درگیری‌های نظامی‌دستش بالاتر است. هم نزدیک به بغداد و هم قابل دفاع است و از لحاظ نظامی بسیار بااهمیت است. در همان حرکت اول، این مناطق را گرفتند. در جنوب هم بسرعت خودشان را به نزدیکی اهواز و دزفول رساندند. البته خیلی روشن بود و من هم گفتم هدفشان در خوزستان رفتن تا بهبهان و مسجد سلیمان بود که همه خوزستان را بگیرند و نفت را قطع کنند و دریا را در آن قسمت از ما جدا کنند.

همه چیز در جهت پیروزی دشمن تجهیز شده بود و ما با این حالتی که عرض کردم، می‌بایست از خودمان دفاع می‌کردیم. آنها فکر می‌کردند که نیروی نظامی ما به‌این زودی نمی‌تواند دست به اسلحه ببرد. چون رابطه‌اش با سلاحش قطع شده است. اصلاً مستشاران آمریکا و امرا رفته‌اند. تا فرماندهان جدید مسلط شوند، خیلی طول می‌کشد. البته امام با همان اظهارات اولیه خود این ابهت آنها را شکستند و آنها را از لحاظ روحی تحقیر کردند. امام نمونه اعلای جنگ روانی شروع کردند که بسیار مهم بود. یعنی به کالبد مردم و ارتش روح دمیدند و راه را نشان دادند.

اولین جلسه‌ای که در ستاد نیروهای مسلح برای دفاع رفتیم، با افسرانی مواجه شدیم و خواهش کردند و به ما می‌گفتند: به امام بگوئید فرصت کوتاهی به ما بدهند تا از حیثیت ایران و ارتش دفاع و ثابت کنیم این‌گونه که اینها می‌گویند، نیستیم. می‌دانستیم امام نه تنها فرصت می‌دهند، بلکه اگر دیگران حرفی بزنند، ایشان نمی‌پذیرند و باید تا شکست دشمن ادامه دهیم. امام حرفهایشان را زده بودند. تعجب همین بود که همه فکر می‌کردند این نیروها از کار افتاده‌اند. اما شما می‌بینید نیروهای زمینی، دریایی و هوایی ارتش که در حال بازسازی بودند، آن‌موقع چه کردند! اولین کار بزرگ را نیروی هوایی کرد و در مدت بسیار کوتاه که یک روز هم طول نکشید، هواپیماها را تجهیز کردند و 140 سرتی پرواز تهاجمی‌که انتظارش را عراقی‌ها و اربابانشان نداشتند، در خاک عراق انجام دادند. عقبه عراق را شکستند و قدرت ایران را نشان دادند که تا آخر تلخی‌اش در ذائقه عراقی‌ها باقی ماند. نیروهای هوایی ارتش تا آخر همین قدرت را حفظ کردند و ما در ناحیه هوا تا آخر جنگ مشکل نداشتیم. البته به عراق خیلی چیزهای پیشرفته دادند، ولی دفاعیات ما هم قوی بود و امکانات خوبی هم از رژیم شاه مانده بود که به خوبی از آنها استفاده شد و هنوز هم خیلی از آنها سرمایه دفاعی ماست.

نیروی زمینی با همه مشکلاتی که داشت، بعد از قطعه اول که عراقی‌ها گرفتند، مقاومت کرد و عراقی‌ها را زمینگیر کرد. هدف عراقی‌ها نبود که پشت اهواز و دزفول و آنطرف پشت آبادان متوقف و زمینگیر شوند. ارتشی‌ها زمینگیرشان کردند. هدفی که در خوزستان داشتند، ناتمام ماند. زیرا می‌خواستند جزیره آبادان را بگیرند که نشد. می‌خواستند به ماهشهر برسند که نرسیدند. می‌خواستند به بهبهان و مسجدسلیمان برسند که نرسیدند. در جاهایی هم که ماندند، آسیب‌پذیر باقی ماندند که نقطه ضعفشان شد. البته برای ما هم دشوار بود. حتی در مناطقی از کارون هم عبور کردند، یکسال و یا کمتر از آن وقت ما تلف شد. آن هم دوره‌ای بود که آقای بنی‌صدر جانشین فرماندهی کل قوا بود و موافقت نمی‌کرد نیروهای مردمی سپاه و بسیج با ارتش همکاری کنند. در حالی که ارتش به‌اینها نیاز داشت. هیچ جنگی به‌این صورت نمی‌شود. مردم و نیروهای ذخیره را می‌آورند. ولی بنی‌صدر نمی‌گذاشت اینها همکاری کنند. با سپاه و بسیج خوب نبود و اعتماد نداشت. همیشه می‌گفت تنها ارتش کافیست و به اینها نیاز نداریم. نیروهای مردمی بطور متفرقه کار می‌کردند و همکاری‌ها ضعیف بود.

آن دوره بحمدالله گذشت و وقتی فرماندهی نیروهای مسلح ما آزاد و دستش باز شد و ارتش و سپاه با هم برادرانه عمل کردند، عملیات متقابل را شروع کردیم و در مدت کوتاهی در اکثر میدان‌ها، عراق را از ایران بیرون کردیم. فقط در ارتفاعاتی در غرب و در بعضی جاها ماندند که آنجا هم مهم بود. ولی اهداف آنها را تأمین نمی‌کرد و تحت فشار بودند. سرانجام به جنگ مهم خرمشهر رسیدیم.

بعد از فتح خرمشهر که صدام روی آن شرط‌بندی کرده بود، مسائل یک مقدار متفاوت شد. فقط نکات مهم این دوره را عرض می‌کنم. نمی‌خواهم تاریخ جنگ را عرض کنم. بعد از فتح خرمشهر اولین بحثی که پیش آمد، این بود که‌ آیا ادامه جنگ لازم است یا نه؛ ما مناطق وسیع و مهم کشور را گرفته بودیم و جاهای کوچکی مانده و عراق هم شکست خورده بود. میانجیگری‌ها دوباره فعال شده بود که آتش بس را بپذیرید. شورای عالی دفاع جلسه تاریخی بسیار مهمی خدمت امام در جماران داشت که همه فرماندهان نظامی اعم از سپاهی و ارتشی بودند. ما هم از مجلس و ریاست جمهوری بودیم. بین امام و فرماندهان نظامی بحث شد. امام موافق نبودند که وارد خاک عراق شویم و از طرفی موافق نبودند جنگ متوقف شود. می‌فرمودند: «جنگ باید بماند و باید تا تأمین اهدافمان که محاکمه متجاوز و گرفتن حقمان و
اسقاط صدام است، ادامه بدهیم. » ایشان ادله‌ای ارائه کردند که نباید وارد خاک عراق شوید. نظامی‌ها بحث کردند و گفتند: «این‌گونه جنگ معنا ندارد، چون اگر این‌طرف مرز خود ما بایستیم و آنها هم آن ‌طرف مرز باشند و خیالشان هم راحت باشد که ما آنها را تعقیب نمی‌کنیم، این دیگر جنگ نیست. بنابراین آنها خودشان را مجدداً تجهیز و آماده می‌کنند که دوباره از نو بیایند. چون جنگ هم ادامه دارد، بخودشان حق می‌دهند که حمله کنند.»

منطق نظامی‌ها امام را قانع کرد و امام گفتند: « اگر می‌خواهید وارد شوید، در جایی وارد شوید که مردم نباشند یا کم باشند. یکی از آن ادله‌ای که امام گفته بودند، این بود که مردم عراق در نهایت دوستان ما هستند و نباید آسیب ببینند. اگر ما نیروی نظامی وارد عراق کنیم، مردم آسیب می‌بینند. باید جنگ ما برای مردم عراق مفید و به نفع آنها باشد. اجازه دادند نیروها در جاهایی وارد شوند که مردم نیستند و آسیب نمی‌بینند. ولی برای عراق هم مهم است و نمی‌تواند آنجا را نداشته باشد.

اولین نقطه‌ای که بعد از همان جلسه در شورای دفاع انتخاب شد، با رهنمودهای امام منطقه عملیاتی رمضان بود که ما از غرب خوزستان بطرف دجله پیش برویم. چون تا ساحل دجله از عراقی‌ها خالی بود. یعنی تا تنومه برویم و مستقر شویم. اگر این‌طور می‌شد، برای عراق بسیار دشوار بود. متأسفانه عملیات رمضان ناموفق بود. بعد شبیه همین عملیات را در منطقه دیگری در جبهه میانی نزدیک العماره که حساستر هم بود، طراحی کردند که بنا بود والفجر یک باشد که با ناموفق شدن، عملیات والفجر مقدماتی نامگذاری شد. این دو عملیات سنگین و ناموفق، بعد از چندین عملیات موفق تا فتح خرمشهر داشتیم. بطور طبیعی بحث‌های جدّی در محافل سیاسی و نظامی بوجود آورد که چرا این‌طور می‌شود. دوره سختی بود و در خاطراتم مطالبی را که گفتنی است، نوشته‌ام که بعداً پخش می‌شود. مشکلی پیش آمده بود و انصافاً باید همیشه مواظب باشیم که ‌اینگونه مشکلات پیش نیاید. باید در انقلاب هم همیشه ‌این درس برای ما ماندگار باشد. از اینجا به بعد سلیقه ارتش و سپاه در جنگیدن هماهنگ نبود. ارتش با نیروی کلاسیک، آموزش‌های کلاسیک و ابزار کلاسیک، جنگ‌های میدانی را قبول داشت و سپاه هم با شیوه مردمی می‌خواست. مقداری پارتیزانی و مقداری نظامی بجنگد. برای سپاه غافلگیری اصل بود و برای ارتش همان شیوه‌های جنگ کلاسیک مهم بود.

به علاوه می‌بایست داخل خاک عراق می‌شدیم که با داخل خاک خودمان فرق داشت. عراقی‌ها در داخل خاک خودشان اولاً برای دفاع انگیزه داشتند، ثانیاً در خاک ما استحکامات دائمی نداشتند و خسته هم شده بودند. انجام عملیات در خاک عراق با این اختلاف نظر واقعاً دشوار بود.

یکی دو سال وقت ما در این مسئله گرفته شد. البته عملیات خیبر را در همین اختلافات انجام دادیم و موفقیت نسبی داشتیم، ولی به خاطر این اختلاف دید نیمه موفق بود. باید تا لب دجله می‌رفتیم که توانستیم فقط جزیره شمالی مجنون را حفظ کنیم. البته به هور رفتیم، ولی نتوانستیم بمانیم. عملیات بدر را در تعقیب این عملیات انجام دادیم که آن هم نیمه موفق بود. بعضی جاها رخنه‌ها را کامل کردیم. ولی آن هدف اصلی پیش نمی‌آمد.

بحث بسیار جدّی در میان سران و مجلسی‌ها مطرح شد که چه کنیم. سیاست استراتژیک بنظر رسید و آن، این بود که ما باید نیروهایمان را متمرکز کنیم تا یک عملیات موفق و مهم در داخل عراق انجام بدهیم و جاهایی را از عراق بگیریم که عراق بدون آن نتواند زندگی عادی خود را ادامه دهد. جاهایش هم تعیین شد. یا عراق را بکلی از دریا قطع کنیم یا بصره را از عراق جدا کنیم و یا آنقدر به بغداد نزدیک شویم که همیشه در تیررس ما باشد. روی این مناطق بحث شد.

مشکل فرماندهی هم باید حل می‌شد. خود ارتش و سپاه‌این را می‌خواستند. بالاخره امام تصمیم گرفتند فرماندهی غیر از ارتش و سپاه بگذارند که‌این قرعه بنام من افتاد و برای من حالت بسیار جدیدی پیش آمد. من در مجلس کارهای سیاسی می‌کردم و در شورای عالی دفاع سخنگو بودم و کارهایی از این قبیل داشتم. علیرغم اینکه نظامی نیستم، منتها با این فکر که برویم یک عملیات انجام دهیم و با این دستاورد که قطعاً می‌توانیم صدام را به محاکمه بکشیم و حقوقمان را بگیریم و غرامت بگیریم، پذیرفتم.

پیش از عملیات خیبر برای 

خداحافظی خدمت امام رفتم. وقتی می‌خواستم از خدمت ایشان بروم، عرض کردم سیاستمان این است که با یک عملیات موفق جنگ را تمام کنیم و امام نگاه عطوفانه‌ای به من کرد و لبخندی بر لبانشان نشست و جواب مرا ندادند. من در قرارگاه عملیات خیبر که همه فرماندهان ارتش و سپاه جمع بودند، همین فکر را با آنها در میان گذاشتم و آنجا هم دو نوع برخورد شد. بعضی‌ها می‌گفتند: «همه می‌گویند جنگ جنگ تا پیروزی و آقای‌هاشمی می‌گوید جنگ جنگ تا یک پیروزی» توضیح دادیم و گفتیم با این پیروزی می‌خواهیم راه پیروزی کامل را کوتاه کنیم و این سیاست تا آخر جنگ همراه ما بود.

یعنی عملیات بدر و خیبر در این فضا بود. در عملیات والفجر 8 فاو را گرفتیم و می‌خواستیم رابطه عراق را با دریا قطع کنیم. بنا بود به ام‌القصر برسیم که نتوانستیم برسیم. بنا بود عملیات کربلای پنج همین هدف را تأمین کند. در عملیات حلبچه قرار بود از شمال این فشار را بیاوریم. ولی هیچ یک از اهدافی را که ما در خاک عراق منطقه‌ای را از صدام و عراق گروگان بگیریم، به دست نیاوردیم. همیشه در میدانها پیروز بودیم، ولی هدف نهایی تأمین نمی‌شد.

در همین دوره، دوباره همه قدرتهای شیطانی پشت سر صدام آمدند و اجازه و چراغ سبز دادند که از سلاح شیمیایی استفاده کند، موشک‌پرانی کند، هواپیماهای فوق پیشرفته به او دادند تا هدف‌های غیرنظامی و شهرها را بزند. تمام این جنایات را می‌کردند، به خاطر اینکه‌ایران را مستأصل کنند. ولی ایران و نیروهای مسلح ما اعم از سپاه، ارتش و بسیج مقاومت کردند و تا آخر ایستادیم.

در آخر آمریکایی‌ها به‌ این نتیجه رسیدند که باید خودشان وارد میدان شوند. عراق با همه حمایت‌ها نمی‌تواند دست ایران را کوتاه کند و آمریکا وارد میدان شد. در خلیج فارس به ما حمله کرد، سکوها را زد، کشتی‌ها را زد، هواپیماها را زد، هلیکوپترها را زد، مانع صدور نفت ما شد و میدان جنگ به خلیج فارس منتقل شد تا بیشتر ما را از منابع اقتصادی محروم کنند و نتوانیم جنگ را اداره کنیم. کشور گرفتار مشکلات مالی شده بود. در این هشت سال و منابع ما محدود بود.

بالاخره خداوند به ما کمک کرد و شرایطی پیش آمد که آن قطعنامه‌ای که انتظارش را داشتیم، در شورای امنیت گذراندند. عراق را متجاوز و ما را صاحب حق غرامت شناختند. گروه فرستادند تا غرامت‌ها و خسارت‌ها را ارزیابی کنند. برای عراق بدترین مصیبت پیش آمد و از آنجا پایه امروز عراق ریخته شد.

ببینید خداوند چگونه نصرت می‌کند؟! چگونه انتقام می‌کشد؟! برای من این یک درس، آن هم درس تاریخی مثل روز روشن است. عراق دست خالی از جنگ بیرون آمد و دهها میلیارد بدهی داشت که هنوز هم به گردنش ماند. چون در زمان جنگ خیلی از چیزها را نسیه خریده و بدهکار بود. با این همه خسارت دست خالی برگشته بود و این قطعنامه هم پایه سیاسی او را ضعیف‌تر کرده بود. می‌خواست راه نجاتی پیدا کند و راه نجات خودش را در کویت دید و آنجا مهلکه جدید برای صدام شد. کویت را گرفت. چون کویت خانه امن قدرت‌های بزرگ بود، آمریکا با او وارد جنگ شد و عراق را شکست و تحت تحریم مطلق قرار داد و سالها با ذلت تحت تحریم زندگی کرد. عراق را از هرچه که داشت، تخلیه کردند تا رسید به‌ این روزهای آخر که به بهانه سلاح هسته‌ای این‌کار را بر سرش آوردند و امروز اگر آقای صدام در زندان درست فکر کند، باید عامل اصلی و ریشه‌ این روزگار سیاهی را که برای خودش و مردم عراق پیش آورد، در همان تجاوز ناحقی ببیند که به انقلاب اسلامی‌ ایران، آن هم در زمان جوانی و عدم آمادگی انقلاب اسلامی‌انجام داد و مرتکب این گناه بزرگ نسبت به‌این ملت بزرگ و مظلوم شد.

بسم‌الله الرحمن الرحیم

والعصر/ ان ‌الانسان لفی خسر/ الاّ ‌الذین آمنوا و عملوا الصالحات/ و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر

پی نوشت ها:

 

1- آیت‌الله حاج سیداسدالله مدنی به سال 1323 هجری قمری در روستای دهخوارقان (آذرشهر) چشم به جهان گشود و در سنین جوانی برای تحصیل علوم دینی به قم عزیمت کرده پس از گذراندن دروس مقدماتی نزدیک سه چهار سال به تحصیل درس فقه در محضر امام خمینی(ره) می‌پردازند و در جلسات درسی آیت‌الله «حجت» نیز حضور یافته و از شاگردان مبارز آن مرحوم می‌شوند.

آیت‌الله مدنی از همان دورانی که در قم طلبه بود مبارزات سیاسی خود را برای سرنگونی رژیم فاسد پهلوی آغاز کرد و به این جهت در همان زمان از قم به آذرشهر تبعید شد. پس از تبعید آیت‌الله مدنی از آذربایجان عازم شهر مقدس نجف در عراق میشوند و تدریس و تحصیل خود را در آن محل شروع می‌کند و درس‌های مرحوم سیدعبدالهادی شیرازی مرحوم آیت‌الله حکیم و آیات عظام دیگر شرکت کرده و بدستور آیت‌الله حکیم روزانه 13 تا 14 جلسه درس از کفایه رسایل مکاسب و لمعه را برای شاگردان تدریس می‌کند.

وی اولین کسی بود که در جریان قیام 15 خرداد سال 1342 امت مسلمان و بپاخاسته میهن مان در نجف از حضرت مام تبعیت کرده و در انتشار تلگرام آیت‌الله حکیم به همین مناسبت نقش بسزایی داشت.

در زمان حکومت عبدالناصر عده‌ای از عملای نجف تحت نظر ایشان برای افشای چهره رژیم سفاک پهلوی به مصر فرستاده می‌شوند.

آیت‌الله مدنی در نجف سوابق مبارزاتی زیادی دارند به طوری که در زمان حکومت عبدالسلام عارف که برادر عبدالرحمان عارف بود از طرف آیت‌الله حکیم که از مراجع بزرگ شیعه در آن زمان بودند، فتوایی صادر میشود با این عنوان که تابع اعتقادات کمونیستی بودن (در آن زمان بعثی‌های عراق به آن اعتقاد داشتند) کفر و الحاد است و از اسلام خارج شدن است. در رابطه با این فتوا از طرف بعثیون و کمونیست‌هایی که در حکومت عراق رسوخ کرده بودند اهانت‌هایی به ایشان میشود و آیت‌الله حکیم هم بعنوان اعتراض به این اعمال به کوفه رفته بودند در آن موقع مرحوم آیت‌الله مدنی دست به عملی ابتکاری می‌زنند طلاب را جمع کرده و کفن پوشیده و به منزل آیت‌الله حکیم میروند و از ایشان می‌خواهند که دستور جهاد بدهند.

آیت‌الله مدنی در سال 50 نیز بفرمان امام خمینی(ره) جهت تدریس علوم دینی به خرم‌آباد رفته و در آنجا حوزه علمیه کمالیه به همت و تلاش ایشان تاسیس می‌شود. سپس بر اثر فعالیت‌هایی که علیه رژیم ستم شاهی داشتند به نورآباد ممسنی گنبدکاوس بندر کنگان و مهاباد تبعید می‌شوند و با اوج‌گیری انقلاب اسلامی از تبعید به قم باز گشت و پس از پیروزی انقلاب به دعوت مردم همدان راهی این شهر شدند. در جریان تشکیل مجلس خبرگان از سوی مردم همدان به آن مجلس راه یافت و پس از شهادت آیت‌الله قاضی طباطبایی که نخستین امام جمعه تبریز بود، از سوی امام خمینی(ره) به عنوان نماینده امام و امام جمعه تبریز انتخاب شدند.

سرانجام در همین سنگر بود که توسط منافقین شقی در محراب عبادت به شهادت رسید و فوز عظیم یافت.

 

2- شهید قدوسی، 12 مرداد سال 1306 در شهر کوچک نهاوند متولد شد. دروس ابتدایی را با موفقیت پشت سر گذارده و تا سال سوم دبیرستان درس خواند و در سال 1321 وارد حوزه علمیه شد. در جریان مبارزه چندین بار توسط ساواک دستگیر و زندانی شد.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی یکی از اعضای فعال کمیته استقبال بودند و به فرمان امام(ره) ماموریت پیدا کردند تا در دادگاه‌های انقلاب که در تهران تشکیل می‌گردید حضور بهم رسانده و متصدی مقام قضاوت گردند. پس از گذشت چند ماه از انقلاب دادگاه‌های انقلاب بی نظم و با مشکلات زیادی درگیر بود که این امر مسئولین را واداشت تا برای این وضعیت راه حلی بیابند. اولین قدم برای این مسئله قرار دادن مدیر دلسوز و مقتدر در راس دادگاه‌ها بود که طی حکمی از سوی امام(ره) شهید قدوسی به سمت دادستانی کل کشور منصوب شدند.

سرانجام این پارسای پرتلاش، پس از سالها مجاهدت و تلاش شبانه روزی در شهریور ماه سال 1360 با انفجار بمبی که توسط منافقین در دادستانی انقلاب کار گذاشته بود، به رفیع شهادت رسید.

 

3- آیت‌الله سید عبد الکریم هاشمی نژاد، درتاریخ 5/5/1311شمسی در بهشهر چشم به جهان گشود. پدرش «سید حسن مردی» با ایمان و با تقوا و کاسب محل بود. «سید عبدالکریم» ضمن درس خواندن، بعد ازظهرها در مغازه پدرکار می‌کرد. به خاطر علاقه شدید به علم، در حوزه علمیه‌ی آیت‌الله کوهستانی مشغول تحصیل شد و طی 4 سال دروس مقدماتی و مقداری از درس سطح فقه و اصول را به پایان رساند. سپس عازم حوزه علمیه قم شده و به ادامه تحصیل در زمینه فقه و اصول پرداخت. پس از فوت آیت الله بروجردی به مشهد مقدس مشرف شد و به تحصیل پرداخت.

از سال 1340 با برپایی مجالس تبلیغی و آگاهی دادن به مردم همت گماشت و همواره به سفرهای تبلیغی در شهرهای مختلف عازم می‌شد. در دوران مبارزه بارها بازداشت و زندانی شد و مورد شکنجه قرار گرفت در سال 1357 از زندان آزاد گردید و در سنگر دبیر کل حزب جمهوری اسلامی مشهد جهت ارتقای سطح آگاهی‌های اعضا و حزب جوانان خدمات شایسته ای را انجام داد. سپس با رأی قاطع مردم استان مازندران به مجلس خبرگان راه یافت.

نقشه ترور شهید هاشمی‌نژاد از درون سازمان منافقین طرح ریزی شد و صبح روز هفتم مهر ماه 1360 همزمان با شهادت حضرت جوادالائمه(ع) طبق معمول در کلاس درس حضور یافته و ساعت 8 صبح هنگامی که در حال خروج از حزب بودند ،در محل درب خروجی حزب جمهوری اسلامی به خیل شهدا پیوست و پیکر پاکش در حرم مطهر حضرت علی بن موسی الرضا(ع) به خاک سپرده شد.

 

4- روز ۷ مهر ۱۳۶۰ به دنبال سقوط هواپیمای سی-۱۳۰ ارتش در منطقه کهریزک تهران پنج تن از فرماندهان نظامی کشور سرلشگر ولی‌الله فلاحی جانشین رئیس ستاد ارتش، یوسف کلاهدوز قائم مقام سپاه، سید موسی نامجو وزیر دفاع، جواد فکوری مشاور جانشین ستاد ارتش و محمد جهان‌آرا فرمانده سپاه پاسداران خرمشهر به شهادت رسیدند.

این حادثه در پی موفقیت عملیات ثامن‌الائمه و شکست حصر آبادان به وقوع پیوست، زمانی که فرماندهان نظامی برای ارائه گزارش این پیروزی به امام، عازم تهران بودند. روزنامه اطلاعات روز هشتم مهر در خبری نوشت: «ساعت ۷ و ۱۵ دقیقه دیشب یک هواپیمای باری به علت نامعلومی در منطقه میدان تیر کهریزک سقوط کرد. بر اساس گزارش خبرنگار ما به نقل از شاهدان عینی ساعت ۷ و ۱۵ دقیقه دیشب بعد از شنیدن صدایی مهیب در نزدیکی کهریزک، روبروی میدان تیر متوجه آتش‌سوزی وسیعی شدیم. بلافاصله برای آگاهی از چگونگی آن به محل رفتیم و مشاهده کردیم یک هواپیما در حال سوختن است و عده‌ای نالان خودشان را از هواپیما به بیرون می‌اندازند.

 

5- اردوگاه صبرا و شتیلا ۲ اردوگاه از مجموع ۱۲ اردوگاه آوارگان فلسطینی در لبنان به شمار می‌روند که در جنوب این کشور واقع شده اند. این دو اردوگاه فلسطینی هایی را در بر می‌گرفت که از همان آغاز اشغال فلسطین در سال ۱۹۴۸ در این اردوگاه پناه گرفته بودند و اغلب آنها از ساکنان منطقه “الجلیل” در شمال فلسطین اشغالی محسوب می‌شدند. در زمان جنایت صهیونیست‌ها در سال ۱۹۸۲ حدود ۲۰ هزار آواره فلسطینی در این اردوگاه‌ها زندگی می‌کردند.

در فاصله روزهای ۱۶ تا ۱۸ سپتامبر ۱۹۸۲ (۲۵ تا ۲۷ شهریور ۶۱) اردوگاه‌های فلسطینی صبرا و شتیلا در جنوب بیروت شاهد به خاک و خون کشیده شدن هزاران زن و کودک و پیر و جوان آواره فلسطینی توسط صهیونیست‌ها به فرماندهی آریل شارون وزیر جنگ وقت رژیم صهیونیستی و مزدوران وی یعنی نیروهای فالانژ بودند.

نظامیان ارتش رژیم صهیونیستی به فرماندهی آریل شارون سه ماه پیش از وقوع این کشتار در سال ۱۹۸۲ پس از عبور از مرز لبنان تا مرکز بیروت پیشروی کردند و این شهر به طور کامل زیر یوغ اشغال صهیونیست‌ها قرار گرفت.

پس از اشغال بخش هایی از بیروت، رژیم صهیونیستی توافقنامه به اصطلاح صلحی را بر مسئولان لبنانی که در آن زمان درگیر یکسری جنگ‌های داخلی بودند تحمیل کرد. شارون و دیگر مقامات رژیم صهیونیستی در توجیه اشغال بیروت ادعا کردند که هدف از این امر خارج کردن بیروت از گروه‌های فلسطینی است که اسرائیل آنها را منبع تشنج می‌داند.

شارون همچنین از بین بردن ساختار ساف (سازمان آزادی‌بخش فلسطین) در لبنان را از دیگر اهداف اشغال بیروت توصیف و ادعا کرد که لبنان با امضای توافقنامه صلح از چنان قدرتی برخوردار خواهد شد که بتوان با آن به عنوان طرف مورد گفتگو به مذاکره پرداخت.

صهیونیست‌ها با تقویت گروه طرفدار خود در لبنان (فالانژیست ها) “بشیر جمیل” رهبر وقت حزب فالانژ (معروف به کتائب) را به ریاست جمهوری لبنان سوق دادند اما وی بیش از ۳ هفته در راس حکومت نبود چرا که بر اثر انفجار بمب به همراه ۱۸ نفر از اعضای حزب کتائب کشته شد.

ترور بشیر جمیل و حضور هزاران نظامی صهیونیست در بیروت آریل شارون را بر آن داشت که با بهره برداری از این فرصت و به بهانه انتقام خون جمیل با همکاری مزدوران لبنانی خود ساکنان اردوگاه صبرا و شتیلا را به خاک و خون بکشد.

از همین رو نظامیان صهیونیست و نیروهای فالانژ لبنان عصر روز ۱۶ سپتامبر ۱۹۸۲ به اردوگاه صبرا و شتیلا یورش برده و در مدت ۴۸ ساعت به فجیع ترین وضع ممکن به قتل عام آوارگان فلسطینی پرداختند.

در این قتل عام سه هزار و ۲۹۷ فلسطینی و لبنانی شهید شدند. در میان کشته‌ها ۱۳۶ لبنانی وجود داشت. پیکر هزار و ۸۰۰ نفر در خیابان‌ها و کوچه‌های تنگ این اردوگاه رها شده بود و هزار و ۹۷ تن دیگر نیز در بیمارستان غزه و ۴۰۰ تن دیگر در بیمارستان عکا به شهادت رسیدند.

 

6- از زمانی که اسرائیل، قسمت عمده‌ای از فلسطین را در اختیار گرفت، سایر کشورهای منطقه، خواسته یا ناخواسته پذیرای مهاجرین و آوارگان فلسطینی شدند. البته اکثر این کشورها از این قضیه ناراضی بودند اما وقتی که آریل شارون که در آن زمان فرمانده یکی از گردان‌های نظامی اسرائیل بود، کشتاری 5.000 نفری را در مصر برجای گذاشت و مخالفین این امر را ساکت نمود و زهر چشمی از سایر مخالفین گرفت، موقتاً این نارضایتی‌ها خاموش شد.

پس از جنگ سوم اعراب و اسرائیل (موسوم به جنگ شش روزه‌) در سال 1967، تعداد آوارگان فلسطینی در اردن و لبنان زیادتر شد و بخش قابل توجهی از خاک اردن به اشغال اسرائیل نیز درآمد. حال اردن و اسرائیل با یک پل به نام «آلبنی» از هم جدا بودند. ملک حسین، پادشاه اردن، با هزاران فلسطینی بی‌خانمان روبرو شد و قدرت فلسطینی‌ها روز به روز زیادتر می‌شد. سازمان آزادیبخش فلسطین و رزمندگان فلسطینی جبهه‌ی آزادیبخش، جرج حبش و احمد جبریل برخلاف کشورهای عربی دست از مبارزه برای کسب حقوق خود برنداشتند، بلکه پیکار به شکل نبردهای چریکی درآمد. فلسطینی‌ها با هواپیما ربایی و حمله‌ی چریکی به مواضع اسرائیلی‌ها، آن‌ها را به ستوه آورده بودند. قدرت پناهندگان فلسطینی مقیم اردن بیشتر از سایر فلسطینی‌های مقیم سایر کشورهای عربی بود. در پی افزایش تنش‌های سیاسی و نظامی و مهمتر از آن تضادهای قدرت در اردن، ملک حسین برای تحکیم پایه‌های سلطنت خویش (و یا به گفته‌ی برخی محافل سیاسی، زیر فشار دولت اسرائیل!) از ابتدای ژوئن 1970، حمله به فدائیان فلسطینی را شروع کرد و در 28 سپتامبر، نبرد بین ارتش اردن که بیشتر نفرات آن از بدوئن‌ها (Bedouin) بودند و فلسطینیان آواره که سلاح سنگینی در اختیار نداشتند به اوج رسید.

ارتش اردن، اردوگاه‌های فلسطینی را محاصره کرد و تانک‌ها روی مردم آتش گشودند. طی دو روز بیش از 5.000 فلسطینی کشته و 11.000 نفر نیز مجروح شدند. یاسر عرفات که در آن زمان رهبری سازمان آزادیبخش فلسطین را عهده‌دار بود، این عمل ارتش اردن را «نژادکشی» نامید و از جمال عبدالناصر (رئیس‌جمهور فقید مصر) خواست که از ملک حسین بخواهد به کشتار فلسطینی‌ها پایان دهد.

7- پاپ «بندیکت شانزدهم» سه شنبه، 21 شهریور 85، طی سخنانی در آلمان در باره دین اسلام و حضرت محمد(ص) ادعا کرد «تفکر جهاد مقدس در اسلام خشن و دور از منطق و در تعارض با سنت خدا و فطرت بشری است. وی همچنین در ارتباط با اختلاف تاریخی و فلسفی میان اسلام و مسیحیت پیرامون عقل و ایمان گفت: دین مسیح بر پایه منطق استوار است در حالی که دین اسلام بر این اساس پایه ریزی شده که اراده خدا فراتر از عقل و منطق است.

بلافاصله در پی ابراز خشم جهان اسلام به سخنان رهبر کاتولیک‌های جهان در باره رابطه اسلام و خشونت سخنگوی واتیکان گفت پاپ قصد توهین به احساسات مسلمانان را نداشته است.

به گزارش خبرگزاری فرانسه از واتیکان « فدریکو لومباردی » با انتشار بیانه‌ای رسمی گفت: پاپ به اسلام احترام می‌گذارد، اما انگیزه‌های مذهبی خشونت را رد می‌کند.

وی افزود: پاپ تمایل دارد احترام و گفتگوی دیگر ادیان و فرهنگ‌ها و همچنین اسلام را ترویج دهد.

وی گفت: آنچه که در قلب پاپ می‌گذرد طرد انگیزه‌های مذهبی خشونت است.

سازمان کنفرانس اسلامی نسبت به سخنان اخیر پاپ درباره اسلام ابراز تاسف کرد. در بیانیه این سازمان تاکید شده که اظهارات پاپ صلح جهانی را به خطر انداخته است.

به گزارش شبکه تلویزیونی العربیه سازمان کنفرانس اسلامی از پاپ بندیکت شانزدهم خواست در باره موضع خود در قبال اسلام توضیح بدهد.

در مغرب هم یکی از موسسان حزب عدالت و توسعه اسلامی اظهار داشت سخنان اخیر پاپ اهانت به یک میلیارد مسلمان است .وی ابراز نگرانی کرد که این سخنان پاپ در جانبداری از اعتقادات صهیونیستی رئیس جمهوری آمریکا بیان شده باشد.

در این حال « فواد سنیوره » نخست وزیر لبنان از سفیر واتیکان در بیروت خواست واقعیت محتوای سخنان پاپ را توضیح دهد.

رئیس شورای دین اسلام در فرانسه از واتیکان خواست در باره اظهارات پاپ توضیح بدهد.

رئیس انجمن اسلامی شمال آمریکا هم تاکید کرد انتقادهای پاپ از اسلام دقیق نیست و کاملاً جانبدارانه است.

نمایندگان مجلس ملی پاکستان با توهین دانستن سخنان پاپ بندیکت شانزدهم آن را باعث نفاق بین مسلمانان و مسیحیت اعلام کردند.

این نمایندگان در بیانیه خود تصریح کردند که این سخنان مغایر با صلح در جهان و قوانین بین‌المللی در احترام به ادیان و توهین آشکار به اسلام و پیامبر عظیم الشان آن است.

همچنین رهبران احزاب مذهبی پاکستان در اعتراض به سخنان پاپ علیه دین اسلام و پیامبر مکرم اسلام(ص) روز جمعه را « روز اعتراض » اعلام کردند.

این رهبران با صدور اطلاعیه هایی جداگانه ضمن محکوم کردن این بیانات آن را باعث تاسف و شرم ساری جهان مسیحیت دانستند.

 

8- دبیرکل سازمان ملل عصر روز شنبه (11 شهریور) با رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام دیدار و پیرامون اوضاع خاورمیانه لبنان و همچنین پرونده هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران گفتگو کرد.

آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در این دیدار با تاکید بر ایستادگی مردم ایران در دفاع از حقوق خود در عرصه نظام بین‌الملل گفت: تعامل جمهوری اسلامی ایران با طرفهای مورد مذاکره براساس مقررات « ان .پی .تی » است و ما همانگونه که به قوانین و مقررات بین‌المللی عمل می‌کنیم از حقوق خود نیز استفاده خواهیم کرد.

رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام شرط تعلیق غنی سازی توسط ایران برای شروع مذاکرات را ظالمانه و غیرمنطقی عنوان کرد و گفت: ایران همیشه آماده مذاکره بوده است ولی این شرط برای هیچ آزاده و منصفی قابل پذیرش نیست و شورای امنیت نیز نمی‌تواند این حق را که براساس معاهدات بین‌المللی و منشور سازمان ملل متحد به کشورها اعطا شده از جمهوری اسلامی ایران سلب نماید.

آیت‌الله هاشمی رفسنجانی افزود: پافشاری ایران برای رسیدن به حقوق خود در خصوص استفاده صلح‌آمیز از انرژی هسته‌ای در حقیقت دفاع از حقوق قانونی سایر کشورهایی است که در این زمینه‌خواهان دستیابی به تکنولوژی صلح‌آمیز هسته‌ای هستند.

رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام وظیفه سازمان ملل را برای دفاع از مقررات بین‌المللی و جلوگیری از زورگویی قدر‌های بزرگ در این خصوص حساس عنوان کرد و گفت: نسل فعلی ایران نسلی است که با شاه مبارزه کرد در مقابل آمریکا ایستاد و هشت سال با تجاوز عراق مقابله نمود و اکنون نیز تسلیم زورگویی نخواهد شد.

آیت‌الله هاشمی رفسنجانی با اشاره به موضوع تجاوز رژیم صهیونیستی به لبنان قطعنامه سازمان ملل متحد در این خصوص را دیرهنگام و درعین حال موثر عنوان کرد و گفت: در حل این موضوع باید به ریشه‌های بحران توجه شود.

ایشان افزود: موضوع مزارع شبعا و همچنین هزاران زندانی لبنانی و فلسطینی دربند رژیم صهیونیستی از ریشه‌های اصلی این بحران است که برای استقرار آرامش باید این موضوعات حل شود.

 

رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام با اشاره به موضوع فلسطین راه‌حل بلند مدت موضوع را در توجه به حقوق مردم این سرزمین عنوان کرد و گفت: بازگشت آوارگان به خانه‌های خود تخریب شهرک‌های صهیونیستی و ایجاد دولت مستقل فلسطینی به مرکزیت بیت‌المقدس از مسائلی است که در قطعنامه‌های سازمان ملل باید به آن توجه شود.

آقای کوفی عنان نیز در این دیدار ضمن تاکید بر حق جمهوری اسلامی ایران در استفاده صلح‌آمیز از انرژی هسته‌ای گفت: سازمان ملل براساس وظایف خود تمام تلاش خود را خواهد کرد تا این موضوع بدون رودررویی طرفین حل و فصل شود.

دبیرکل سازمان ملل متحد بهترین راه‌حل موضوع هسته‌ای ایران را مذاکره‌ای عنوان کرد که حقوق طرفین در آن رعایت شود و افزود: با صبر و حسن نیت می‌توان راه‌حل‌های برون رفت از این مشکل را پیدا کرد.

آقای کوفی عنان با اشاره به مسائل لبنان تاکید کرد: جامعه ملل و کشورهای منطقه باید سخاوتمندانه کمک کنند تا این موضوع حل و فصل شود.