خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

 اعجاز علمی قرآن، استفاده دانشمندان دوره‌های مختلف از قرآن برای کشفیات علمی، تعابیر قرآن درباره خلق آسمان و زمین، قرآن، نور و نکات علمی، نیرومندی قرآن در مباحث علمی  سالروز ورود آزادگان به کشور، نامه‌های تاریخی هاشمی رفسنجانی به صدام، نقش آزادگان در جامعه، شهید اندرزگو، حادثه گرفتاری کوهنوردان در ماسوله، اوضاع اقتصادی کشور، مسائل نفت، لزوم تداوم طرح‌‌های سازندگی، جنایات طالبان در افغانستان و سکوت معنادار پاکستان، مزاحمت‌های طالبان برای ایرانیان، ایران، قربانی تروریسم، سیاست دوگانه آمریکا و غرب درباره تروریست‌ها

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۲۳ مرداد ۱۳۷۷
خطبه اول: توفیق حفظ جوهر تقواو وظیفه‌شناسی/ سازنده بودن تذکرات علمی قرآن برای محیط‌های علمی روز/ عدم پذیرش دعوت پیغمبر(ص) از طرف مردم بدون معجزه/ قرآن معجزه جاودانی دین اسلام/ معجزه بودن قرآن در ابعاد گوناگون/ هدایت، رسالت اصلی قرآن/ مسائل علمی، تاریخی،‌ پیشگویی، ادبی، به عنوان معجزه‌های فرعی قرآن/ مسائل تربیتی در حد اعلای کارشناسی در تعلیمات اخلاقی قرآن/ آیه دوم سوره رعد و آیه دهم سوره لقمان اشاره به خلق آسمان بودن ستون/ نظر اکثریت مفسرین در خصوص ستون نامریی آسمان/ سخن حضرت علی(ع) در خصوص کرات آسمانی و ارتباط آنها/ رویت، خاصیّت اصلی نور/ کار بزرگ اسحاق نیوتن در خصوص باز شدن گره راز آفرینش آسمان‌ها و زمین/ تولد اسحاق نیوتن در سال 1642 و کشف جاذبه عمومی در قرن هجدهم/ قانون بطلیموسی: زمین مرکز جهان وکرات دیگر و آسمان‌هایش دانه پیاز/ پیدا کردن رابطه ذرات و اجسام بزرگ و کوچک توسط نیوتن/ وجود نیروی جاذبه درآسمان و زمین/ گردش خورشید و منظومه شمسی به دور یک منظومه دیگر/ ارتباط تمام جهان به وسیله نیروی جاذبه/ آیه الله الذی رفع السماوات بغیر عمدا ترونها اشاره به نظم خداوندی/ پیشرفت علم و کشف مجهولات بسیاری از آیات/ تعبیر حضرت علی(ع)در خصوص ارتباط کرات با نور/ مدیریت مسلّم خدا بر جهان/ آیه 11 یازده سوره فصلت و آیه هشتاد و هشت سوره نمل اشاره به حرکت کرات آسمانی/ حرکت کرات آسمان در زمین به فرمان خداوند/ خضوع و سجده همگان در برابر قرآن به عنوان یک معجزه/ نیرومندتری قرآن در مقابل علوم دیگر/ آشکار شدن عظمت قرآن با پیشرفت زمان/ آیات قرآن نشانی برای عظمت خدا خطبه دوم: ورود آزادگان به کشور، روزی تاریخی/ محکومیت عراق در سازمان ملل به عنوان متجاوز/ مکاتبه رؤسای جمهور ایران و عراق در خصوص قطعنامه/ آخرین نامه رئیس جمهور عراق مبنی بر پذیرش تمام خواسته‌های ایران/ خوشحالی آحاد مردم از ورود آزادگان/ کسب افتخار جمهوری اسلامی در تاریخ از طریق صبر و استقامت آزادگان و خانواده‌های آنها/ مقاومت آزادگان صفحه‌ای مشعشع در تاریخ/ وضع قانون در مجلس در حمایت از آزادگان/ تشکیل ستاد رسیدگی به امور آزادگان در ریاست جمهوری/ خدمات اولیه به آزادگان از جمله پیدا کردن شغل، زمین، بهداشت و مسائل آموزشی/ استفاده از روح ایثار و فداکاری آزادگان/ شهید اندرزگو، همرزم سالهای مبارزه/ وقوع سیل در ماسوله/ دولت و توجه به اقتصاد و معاش مردم/ بحران ساختگی نفت و لزوم هوشیاری ما/ منازعات و اختلافات عامل بی‌ثباتی اقتصاد در کشور/ ایجاد فضای سیاسی جدید در کشور و توقف طرح‌های نیمه‌تمام اقتصادی/ عواقب توقف طرح‌ها و پروژه‌ها/ بیکاری و فساد از عوارض رکود در جامعه/ حرکت دولت برای علاج رکود اقتصادی کشور/ آبادی روستاها مهمترین شاخص عدالت اجتماعی/ عدم تحقق هدف‌های ارزشی و عمرانی در حالت رکود/ لزوم حفظ وحدت برای جلوگیری از رکود در کشور/ حرکت به سوی فضای سازندگی همراه با اهداف ارزشی/ مفید بودن انتقاد در صورت همراه شدن با حسن نیّت/ ایجاد فضای محبت و همدلی در توسعه و سازندگی در جامعه/ تقویت فضای سیاسی و اقتصادی و سازندگی کشور/ جبران همه گرفتاری‌های کشور با برنامه‌های سازندگی و توسعه/ لزوم حفظ اعتدال در برنامه‌ها/ تقدم برنامه‌های دولت بر دعواهای بیرونی/ حضور طالبان، یعنی ریشه دواندن فتنه در منطقه/ معرفی بعضی خرافات در افغانستان به وسیله طالبان به عنوان اصول احکام اسلامی/ حل نشدن مسأله افغانستان با جنگ/ مذاکره تنها راه‌حل بحران افغانستان/ گفتگو با مقامات پاکستان در خصوص مسأله افغانستان/ عدم نفع افغانستان به کشورهای دیگر/ اجبار مردم افغانستان به مهاجرت/ حضور دو میلیون افغانی در زمان بروز بیکاری در ایران نشانی از صداقت ایران/ دادن کار به افغانی‌ها به خاطر مسائل انسانی/ مخالفت ایران با طالبان به خاطر روحیه جنگ‌طلبانه و کارهای غیراصولی آنها/ اخراج امدادگران از افغانستان توسط طالبان/ دستگیری و زندانی کردن 35 راننده حامل کمک برای مردم افغانستان توسط طالبان/ به رسمیت نشناختن طالبان توسط مجامع بین‌المللی/ حمایت پاکستان، عربستان و امارات از طالبان/ اخطار ایران به افغانستان و حامیان آنها/ مسأله اختلاف ایران با افغانستان مسأله اسلام و مقررات بین‌المللی/ مخالفت ایران با ترور و تروریسم/ ایران قربانی اصلی تروریسم/ صراحت و شجاعت از ویژگی‌های دوران انقلاب/ حمایت آمریکا از اسراییل و تروریست‌ها/ حضور تروریست‌ها با حمایت آمریکایی‌ها در سازمان ملل/ سیاست یک بام و دو هوای آمریکا در قبال تروریست‌ها/ ادعای رهبری جهان و نظام تک‌قطبی توسط آمریکا/ آمریکا حامی و ریشه اصلی طالبان/ آمریکا ریشه تمام زورگویی‌ها

خطبه اول:

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلاه و السلام علی رسول الله و علی آله

الائمه المعصومین.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، «الله الذی رفع السماوات بغیر عمدا ترونها ثم استوی علی العرش و سخر الشمس و القمر کل یجری لاجل مسمی.»*

امیدوارم که خداوند به همه ما توفیق بدهد که جوهر تقوا و وظیفه‌شناسی را در حدی که اسلام از ما خواسته است، حفظ و تقویت بکنیم.

امروز هم صحبت من در خطبه اول درباره اعجاز قرآن، آن هم از لحاظ علمی است. نمی‌خواستم این فصل را این‌قدر طولانی کنم.

اظهار محبت‌ها و نامه‌های فراوانی که از بزرگان دانشگاه و حوزه و دانشجویان و دوستان می‌رسد، می‌گویند که این تذکرات علمی قرآن برای محیط علمی امروز سازنده است.

لذا یکی، دو خطبه دیگر هم باقی است که عرض می‌کنم، اصل مسئله ما از قرآن شروع شد و فصل‌هایی از قرآن را گفتیم و به بحث اعجاز قرآن رسیدیم. به این دلیل که هر پیغمبر(ص) بدون معجزه نمی‌تواند توقع داشته باشد که مردم او را بپذیرند. چون همه می‌توانند ادعا بکنند. باید دلیلی بیاورد و قدرتی را ارائه بکند و نشان بدهد که با غیب و با مبدأ قدرت عالم بستگی دارد و ما اسم این را معجزه گذاشتیم. معجزات زمان هر پیغمبری نوعاً چیزهای محسوسی است که مردم همان زمان می‌پذیرند. اما دین اسلام که تا قیامت می‌خواهد ادامه داشته باشد و هزاران نسل در آینده‌های دور هم باید با ایمان عمل بکنند؛ معجزه جاویدانی لازم دارد که این قرآن است.

گفتیم «قرآن» از ابعاد مختلف، معجزه است، از لحاظ لفظ، بهترین عبارت ممکن، از لحاظ مفردات، ترکیبات، آیه‌بندی‌ها و آهنگ و چیزی که تمام فصحا و علما غرب را به زانو درآورده است.

از لحاظ محتوا حقیقتاً معجزه است. گفتیم که رسالت اصلی قرآن هدایت است. کتاب علمی، تاریخی، داستان و ادبی نیست. مسئله مهم، محتوای قرآن است که رسالت پیغمبر(ص) بوده و آن هدایت است. من روی آن بخش صحبت کردم.

اگر از لحاظ، دیگر مسائل جنبی هم نکاتی دارد آنها معجزه‌های فرعی قرآن هستند. بُعد علمی، تاریخی یا پیشگویی یا ادبی اضافه بر اعجاز اصلی قرآن است، که هدایت است.

من از محتوی قرآن بخش احکام را گفتم. اشارتی هم به علومی که در قرآن به آن اشاره شده، کردیم. یکی، دو خطبه هم عرض می‌کنیم. بعد بُعد اخلاقی را می‌گویم. فکر می‌کنم چند خطبه‌ای لازم باشد. واقعاً می‌توانیم اعجاز تربیت را در حد اعلای کارشناسی و روانشناسی، در تعلیمات اخلاقی قرآن ببینیم.

چند مورد اعجاز قرآن را از خلقت آسمان‌ها، انسان و مکانیسم بعضی از کارهای موجود انسان عرض کردیم. امروز یک نکته دیگر را اشاره می‌کنیم هیچ دانشمندی پیدا نمی‌شود که بتواند منکر بشود این معجزه است.

ترجمه آیه‌ای که خواندم این است که خداوند در سوره «رعد» آیه دوم می‌فرماید: خدایی که آسمان‌ها را بدون ستون یا با ستون غیرمریی برافراشت. البته این تعبیری است که من می‌کنم. به خاطر تعبیر مفسران است.

هم در آیه دوم سوره «رعد» و هم در آیه دهم سوره «لقمان» این تعبیر را دارد. این واقعاً در زمان نزول قرآن برای مفسرین قابل فهم نبوده است. همه بحث‌های قرآنی که در تفسیرهای قدیم می‌بینید تااین اواخر، عمدتاً بحثشان یک بحث لفظی بوده است که آیا معنای قرآن این است که آسمان‌ها بدون ستون خلق شده‌اند، یا اینکه ستونی دارند اما دیده نمی‌شود.

بعضی‌ها گفتند منظور از «بغیرعمداً» یعنی بی‌ستون و بعضی‌ها گفتند «بغیر عمداً ترونها»(1) یعنی بدون ستونی که شما ببینید. همه بحثها و مجادلات و نقل روایات و چیزهایی که شما در تفسیرهای صدر اسلام تا این اواخر می‌بینید، همین چیزها است.

یعنی اکثریت آنها به این نتیجه رسیدند که ستون نامریی است. البته روایات هم مختلف است. بعضی از آنها می‌گویند بی‌ستون و بعضی‌ها هم می‌گویند بی‌ستون مریی، ستون دارد ولی نمی‌بینید.

تنها روایتی که برای من جالب است- تا اینجا که دیدم- البته من همه روایات را ندیدم، روایتی از علی بن ابیطالب(ع) است که خیلی جالب و واقعاً خود آن هم یک معجزه است. حضرت می‌فرمایند: این کراتی که شما می‌بینید مثل همین زمین که خودتان زندگی می‌کنید، شهرها و روستاها و همین وضعی که دارید، اینها بی‌ارتباط با هم نیستند. اینها با دو ستون از نور به همدیگر متصل هستند. این واقعاً تعبیر عجیبی است. با دو ستون از نور که ما نمی‌بینیم، البته خاصیت اصلی نور این است که انسان می‌بیند، ولی آن نوری که حضرت علی(ع) می‌گوید، ماهیت و حقیقتش شکلی است که این تعبیر را تعبیر درستی می‌کند.

شما سیر تفاسیر را از قدیم تا امروز ببینید. بعضی‌ها که می‌خواهند بگویند بی‌ستون است. چون اگر نمونه‌اش چیزی بود، ما می‌دیدیم. این اصل درستی نیست. ما خیلی از موجودات داریم که قابل رویت نیستند، همین چیزها است که الان آثارش را ما می‌فهمیم ولی آن موقع آثارش را نمی‌فهمیدند.

نقطه اصلی باز شدن گره راز آفرینش آسمان‌ها و زمین و استقرار و نظم و مسیر و حرکت، را انصافاً مرهون دانشمند انگلیسی به نام «اسحاق نیوتن»(2) هستیم که خیلی کار بزرگی کرده است.

یک آدم کوچولو، ضعیف‌الجثه که تولدش هم زودرس بود، یعنی قبل از 9 ماهگی به دنیا آمده، وضعش هم به گونه‌ای بوده که ازدواج هم نکرده و تا آخر عمرش مجرد مانده است. اما این آدم یک کار بسیار عظیمی کرده و اکتشافی کرده که بعد از حدود 400 سال هنوز کسی نتوانسته بالای حرف او حرفی بزند.

ظاهراً در سال 1642 متولد می‌شود، در قرن هفدهم جاذبه عمومی را که فرمول مشخصی دارد، کشف می‌کند. این آقا تحت تأثیر فلسفه «دکارت» و خودش هم که یک موحد نیرومندی بوده، به خداوند و آثارش اعتقاد شدیدی پیدا کرد. از لحاظ علمی هم باید او را شاگرد «گالیله»(3) و «کپلر»(4) حساب بکنیم. آنها قدم‌های اولیه را در شناخت کرات آسمانی برداشته بودند، تا آن زمان تصور همه این بود. بر اساس «هیأت بطلیموس»(5) هیچ کس شک نمی‌کرد. حتی برای اولین بار که دانشمندان شک کردند، دستگاه کلیسا، آمدند و اینها را محاکمه و محکوم کردند.

در آن زمان هیچ کس شک نمی‌کرد که همان «هیأت بطلیموس» درست است زمین مرکز جهان است و کرات دیگر و آسمان‌ها به اصطلاح مثل دانه پیازهستند. نقطه اصلی وسط پیاز است و بقیه هم آن پوسته‌هایی است که روی آن نقطه اصلی و دور آن نقطه اصلی راگرفتند و فکر می‌کردند سقف زمین همین سقف اول و سقف دوم و سوم است.

نیوتن کاری عظیم و کشف بزرگی که کرد این است که رابطه ذرات و اجسام بزرگ و کوچک را با هم کشف کرد و یک فرمول تحویل داد که همه ذرات جهان متناسب با جرمشان و معکوساً مجذور فاصله‌شان همدیگر را جذب می‌کنند.

 

نیرویی در درونشان دارند که به طرف خودشان می‌کشند، این جاذبه عمومی است. البته این فقط در آسمان‌ها نیست، در هسته اتم هم همین است.

درست همان ماجرایی که در گردش کرات آسمان شما می‌بینید. شما در یک ذره نامریی به نام اتم هم می‌بینید که هسته و الکترون‌ها همین‌ها را دارند و با همین جاذبه دارند زندگی می‌کنند.

روزی که یکی از اینها، از مسیر خارج شود، همین اتفاقات می‌افتد که در انفجارهای اتمی می‌بینیم. البته آغازش با یک انفجار است و بعدش میلیاردها اتفاق ممکن است بیافتد.

همان‌طور که در این یک ذره که امروز تحت قدرت ما است، این شرایط جاذبه برقرار است، در همه آسمان‌ها جاذبه است. حالا ما منظومه شمسی را با محوریت خورشید می‌گیریم. همه کرات دارند به دور خورشید می‌گردند. خورشید خودش هم با مجموعه فامیل و خانواده منظومه شمسی، تازه دور یک منظومه دیگری می‌گردد. بقیه هم دارند همین‌طور می‌گردند.

تمام جهان با همین نیروی جاذبه به هم مربوطند و تعبیر حضرت علی(ع) که دو ستون از نور را اینجا مؤثر می‌داند، مهم است. چون امروز قطعاً برای همه روشن است که ما این نظم را تحت تأثیر دو ستون داریم: یکی ستون جاذبه که فعلاً مرکزش خورشید است و ستون نیروی فرار از مرکز است که همه این کرات حالت فراراز مرکز را دارند. در یک فاصله معینی قفل شدند و می‌گردند و اگر روزی این تناسب به هم بخورد، یعنی قدرت جاذبه کم بشود، یا قدرت فرار از مرکز زیاد بشود، اتفاقات عجیبی می‌افتد.

اگر جاذبه کم بشود و این حرکت دوری و منحنی تبدیل به حرکت مستقیم بشود؛ این کرات با این وزن و با این حجم به کجا خواهند رفت؟ آن چیزی است که اسمش را نمی‌توانیم جز قیامت بگذاریم و اگر هم قدرت فرار از مرکز کم بشود اینها کشیده می‌شوند و دوباره در خورشید ذوب می‌شوند. این نظمی که خداوند در همین یک جمله «الله الذی رفع السماوات بغیر عمدا ترونها» گفته است که بدون ستون قابل رویت نظام آسمان‌ها و کرات را برقرار کردیم، واقعاً در زمان پیغمبر(ص) در مکه، در آن محیطی که تعداد افرادی که قدرت خواندن و نوشتن داشته باشند از تعداد انگشتان دست تجاوز نمی‌کرده، این‌گونه حرف زدن، خیلی حرف مهمی است.

این تعبیر، تعبیری که آن روز کرده، را امروز بعد از 1400 سال می‌توانیم در تریبون نمازجمعه، آن هم در دانشگاه تهران به عنوان یک افتخار مطرح کنیم.

تعبیر بگونه‌ای است که امروز متوقف نمی‌شود، اگر علوم فضایی پیشرفت بکند و نکات دیگری را هم کشف بکند، مطمئن هستیم که بعداً از همین کلمات چیزهای زیادی می‌توانیم بفهمیم. البته مقدار زیادی بی‌عرضگی دنیای اسلام و علمای اسلام در گذشته بود که به این فکر نبودند. گفتم که همه تلاش خود را صرف می‌کردند که بگویند «با ستون است یا بی‌ستون».

حتی وقتی که علی بن ابی طالب می‌فرماید: با دو ستون از نور اصلاً به فکر اینکه برویم ببینیم این ستون از چه چیزی است، نبودند. تعبیرمان از نیرو همین جاذبه و فرار از مرکز است، دو نیرو که این تعادل را برقرار کردند، ما دنبالش نبودیم و هنوز هم نیستیم. یعنی ما هنوز حرف‌های «اسحاق نیوتن» را باید در نماز جمعه خود بگوییم نه دانشمندان خودمان را. واقعاً قرآن این‌طوری است، نکته مهم این آیه‌ای که خواندم، این است. آخر آیه هم جمله دیگری دارد که می‌فرماید «ثم استوی علی العرش» این مدیریت مسلم خدا بر جهان است.

بعدش می‌فرماید: خورشید و ماه را مسخر کرده‌ایم. مسخرکردن بحث دیگری دارد، آخرش «کل یجری لاجل مسمی» و همه این آسمان‌ها و همه این موجودات هم از لحاظ زمانی و هم از لحاظ مکانی در نقطه مشخص در حرکتند.

شما ببینید هزار سال بعد از آن تاریخ، گالیله را محاکمه و محکوم به اعدام می‌کنند. چون گفته است: اینها ساکن هستند و حرکت نمی‌کنند و زمین ساکن نیست و قرآن آن موقع می‌گوید: اینها در حال حرکت هستند. چه رمزی در قرآن است. چقدر مهم است!

خیلی آیه در قرآن داریم که می‌گوید ما آسمان‌ها و زمین را خلق کردیم. «قالتا أتینا طائعین»* گفتند ما در حرکت هستیم و داریم می‌آییم. کجا می‌آییم. هیچ کس نمی‌داند. «و هی تمرّ مرّالسحاب»** باز تعبیر قرآن است. با سرعت ابر در حرکت هستند، کجا می‌روند؟ واقعاً هیچ‌ کس نمی‌داند، اینها از آن چیزهایی است که علم باید یک روزی کشف کند.

این همه عظمت، این همه جهان، این همه منظومه‌ها و این همه سحابی‌ها، کهکشان‌ها که ماه و کرات دیگر با همه عظمتش در کنار اینها به اندازه یک اتم کوچک در مقابل خود کره زمین نیست.

وزن اینها، سرعت اینها، عمر اینها، فاصله اینها را نمی‌شود محاسبه کرد. ما فقط اطراف خودمان را کمی محاسبه می‌کنیم. همه دارند حرکت می‌کنند و به یک جایی می‌روند. آن هم براساس فرمان خداوند که فرمودند: أتینا طوعا او کرها. به این‌ها گفتیم حرکت کنید و بیایید.

حالا یا از روی میل و اگر از روی میل هم نیست به اجبار بیایید و باید بیایید. این چیزی است که امروز همه دانشگاه‌های فضایی دنیا می‌گویند و همه دانشمندان هیأت و فضا می‌گویند. همه ما باید در مقابل قرآن خضوع و سجده بکنیم. آن را چیزی غیر از اعجاز نمی‌توانیم نامگذاری کنیم و تعبیری نداریم.

در قرآن مسائل خاص فراوانی وجود دارد که به تدریج به کمک دانشمندان و محققان کشف می‌شود.

بعد از 1600 سال به عصر «گالیله» و «کپلر» رسیدیم که آنطور آسمان‌ها و زمین را تفسیر می‌کردند و قرآن آن روز گفته است: «کل یجری لاجل مسمی» از زمان «نیوتن» تا امروز هم ما تفاسیر خود را که نگاه می‌کنیم، می‌بینیم خیلی از آنها به جز تفاسیرجدید، مایل به بحث جاذبه نیستند، نمی‌خواهند مطرح کنند و دلیلشان هم این است که می‌گویند علوم در تکامل است. ما نمی‌توانیم قرآن را با علومی که هر روز عوض می‌شود، بحث بکنیم. قرآن از اینها نیرومندتر است. خوب این هم منطقی است که دارند، بیخودی نیست. ولی به هر حال بحث این است که هر چه زمان پیش می‌رود، پرده‌هایی ازعظمت قرآن از بُعد علمی کنار می‌رود. این کتاب هدایت‌گر است.

همین آیه را که قرآن مطرح کرده است، برای عظمت آسمان‌ها نبوده، برای عظمت خدا بوده است. به مردم می‌فرماید: خدا این است، خدایی که این نظام را آفریده و تدبیر می‌کند این خدا، خدا است نه خداهای مخلوق دست شما. هدف، هدایت بوده است، هدف مسائل ارزشی و انسانی بوده است. به صورت رمزی اشاره می‌کند که باید دانشگاه‌ها و دانشمندان و تاریخ و آیندگان علوم به تدریج بفهمند و اعلام بکنند.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

قل هوالله احد/ الله الصمد/ لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد*

 

* سوره مبارکه رعد، آیه شریفه 2

* سوره فصلّت، آیه 11: آنها گفتند با کمال شوق به سوی تو می‌شتابیم.

** سوره نمل، آیه 88 : حال آنکه مانند ابر در حرکت هستند.

* سوره توحید

 

خطبه دوم:

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلاه و السلام علی رسول الله و علی علی‌امیرالمؤمنین و علی الصدیقه‌ الطاهره و سبطی الرحمه و علی‌بن‌الحسین و محمدبن‌علی و جعفربن‌محمد و علی‌بن‌موسی و محمدبن‌علی و علی‌بن‌محمد و الحسن‌بن‌علی و الخلف الهادی‌المهدی صلواه الله علیهم اجمعین.

اوصی عبادالله بتقوی الله و اتباع امره

در بحث امروز مناسبت‌های گوناگونی هست که همه را با اختصار بیان می‌کنیم. یکی، دو بحث مهم بین‌المللی و خارجی هم داریم که بیشتر روی آنها تکیه می‌کنیم.

هفته آینده روز شروع مراجعت آزادگانمان را داریم که یک روز تاریخی و فوق‌العاده شیرین در زندگی مردم ماست.(6) از این روزها در تاریخ اقوام و جوامع، کم پیدا می‌شود. بعد از هشت سال دفاع مقدس و جانانه و حدود دو سال بعد از آتش‌بس که مسئله ما و عراق در بن‌بست بود، به تدریج خداوند شروع به دادن حق ما کرد. اولین اتفاق مهمی که افتاد؛ محکومیت عراق در سازمان ملل به عنوان متجاوز بود که فریاد مظلومانه ما بعد از هشت سال به آنجایی که باید برسد، رسید. اگر چه هنوز ثمرات این حکم را نگرفتیم، ولی منتظریم که بالاخره روزی برسد تا حقوق خودمان را از عراقی‌ها و دیگران بگیریم که انشاءالله خواهیم گرفت.

به تدریج کار به اینجا رسید که مکاتبه بین رئیس جمهوری عراق و من آغاز شد. آن هم یک قطعه تاریخی بود. چند نامه نوشته شد که ما نامه‌ها را همان موقع- هم عربی و هم فارسی را- در اختیار مردم گذاشتیم. هیچ چیز مخفی نبود. متن همه نامه‌ها پخش شد. آن نامه‌ها هم تاریخی است. یک قطعه خوب تاریخ ماست. آخرین نامه‌ای که ما از رئیس جمهوری عراق دریافت کردیم این بود که ما همه خواسته‌های شما را پذیرفتیم. حالا چه شرایطی بود که ایشان این کار را کرد و هنوز هم حقوق بر حق ما را پرداخت نکرد، مسئله دیگری است که من الان نمی‌توانم وارد آن بشوم. بعد از آن خیلی طول نکشید که ما شاهد قدم‌های اولیه عزیزانمان را که در اردوگاه‌ها و زندان‌ها و جاهای مختلف عراق تحت فشار بودند، در کشورمان دیدیم و حقیقتاً قدم بر چشم ما گذاشتند و چشمان همه ما را روشن کردند. من در مسیر خانه و محل کارم که می‌آمدم، آن روزی که اولین خبر و سرود «این پیروزی مبارک باد» را از رادیوی ماشین شنیدم، اینقدر لذت بردم که الان نمی‌توانم در زندگیم لحظه دیگری را به یاد بیاورم که بتواند با این لذت روحی هم‌سنگ باشد.

حتماً دیگران هم این‌جور بودند. حال خانواده‌هایی که خودشان اسیر داشتند یک جور دیگری بود. به هر حال خداوند صبر این عزیزان را به عنوان یک پرونده خوب در زندگیشان پذیرفت و جمهوری اسلامی هم از طریق صبر و استقامت اینها یک افتخار در تاریخ خود ثبت کرد. نمونه‌هایش را شما از زبان برادرمان ابوترابی شنیدید که امروز توضیح دادند چون خود ایشان در آنجا بالعیان در محبس‌های حزب بعث اینها را شاهد بودند و یک شاهد بهتر از ناقل می‌تواند نقل بکند و ما بیش از آن نمی‌توانیم بگوییم.

برای ما حقیقتاً افتخار شد. این مقاومتی که بچه‌های ما، بزرگان ما، ارتشی‌ها، سپاهی‌ها و بسیجی‌ها و متفرقه‌ها بهر دلیل اسیر شده بودند، حقیقتاً تاریخ ما را سرفراز کردند و یک صفحه مشعشع و درخشانی در تاریخ ماست.

مردم ما به خاطر آمدن این عزیزان خیلی خوشحال شدند و هر وقت هم یادشان بیاید؛ آن شیرینی و لذت را در ذائقه خودشان حس می‌کنند. ما هم همین‌طور هستیم. الحمدلله به سرعت این عزیزان ما در جامعه جذب شدند. با اینکه بعضی‌هایشان سالها از جامعه دور بودند، و وقتی که رفته بودند خیلی جوان بودند، وقتی که برگشتند باز هم هنوز خیلی‌هایشان جوان بودند؛ مجلس قبل از اینکه اینها بیایند قانون خوبی را وضع کرد و در نهاد ریاست جمهوری هم ستادی را برای اجرای آن قانون تنظیم کردیم، جمعی از کسانی که خودشان در میدان جهاد بزرگ شده بودند، مسؤلیت این کار را به عهده گرفتند که اولین مسئولشان برادرمان آقای وکیلی بود.

انصافاً به اینها خوب خدمت کردند. من نمی‌گویم حق آنها را دادند، حق آنها را فقط خداوند می‌تواند بدهد، حق اینها اینقدر بزرگ است که ما نمی‌توانیم مدعی باشیم که جبران می‌کنیم. خدماتی که قانون به عهده ما گذاشته بود، در حد پیدا کردن شغل، تهیه زمین برای مسکن، مسائل بهداشتی، مسائل آموزشی و از این قبیل چیزها، یا چیزهای رفاهی ابتدایی که حالا یک نفر بعد از سالها آمده و از همه چیز دستش خالی هست، مختصری رسیدیم. اینها به نهاد مقدسی تبدیل شدند که امروز هرجا هستند، پشیتبان نظام و انقلاب هستند و حقیقتاً همین حالا هم دارند جهاد می‌کنند. در مسئولیت‌هایی که به عهده گرفته‌اند زحمت می‌کشند و بعضی‌هایشان هنوز همان حقوق قانونی را هم نتوانسته‌اند بگیرند که من‌جمله در تهران به خاطر کمبود زمین بعضی‌ها هنوز مشکل مسکنشان حل نشده است و جاهای دیگر هم از این مشکلات هست.

به هر حال یک جریان افتخارآمیز در تاریخ ثبت شد که ماندنی و جاویدان است و ما باید بیش از اینها از این مقطع تاریخ برای سازندگی، تربیت و تزریق روح مقاومت و فداکاری و ایثار استفاده کنیم که بحمدلله امور فرهنگی ستاد رسیدگی به امور آزادگان و دیگران دارند اینکار را می‌کنند. این یک مسئله است.

امروز در مقطعی هستیم که شهادت همرزم عزیزمان «اندرزگو» را داریم.(7) به خانواده محترم و همراهانشان تبریک و تسلیت می‌گوییم.

قضیه تلخ ماسوله را داریم که عدّه‌ای از کوهنوردان و عزیزان در سیلی که در محل اقامت موقتشان به وقوع پیوست، غافلگیر شدند  که واقعاً زندگی را برای ما تلخ کرد. ما به خانواده‌های آنان تسلیت عرض می‌کنیم.

در داخل مسئله توجه به اقتصاد و برنامه دولت است. ما باید قدردانی کنیم که دولت با همه وجود وارد این میدان شده که بتواند کمکی به وضع اقتصاد و معاش مردم بکند. البته به خاطر دو نکته مهم که داخل کشور است، کار مشکلی است :

1- مسئله نفت است که از پارسال همین موقع که نفت شروع به ارزان شدن کرده است، هنوز هم سیر نزولی داشته و میلیاردها دلار از اعتباراتی که در بودجه دولت پیش‌بینی شده بود و می‌بایستی کار بکند، کم شده است. دلار که کم شد، ریال هم کم می‌شود، چون بخش عمده‌ای از درآمد ریالی دولت هم از محل فروش دلار به دست می‌آید و طبعاً دست دولت یک مقدار بسته است. این وضع جدیدی در کشور ماست. قبلاً هم دوره‌هایی را داشتیم که کمتر از این ارز داشتیم، ولی بودجه را با همان ارز می‌بستیم و کارهای کوچک می‌کردیم. ولی بودجه‌های فعلی با آن دلار حداقل 16 میلیارد بسته شده بود که حالا به اینجا رسیده است.

2- وضع عمومی اقتصادی در داخل کشور است که به خاطر همین شرایط انتخابات و بعد از آن منازعات و اختلافات و این به هم پریدن‌ها و این تهمت‌زدن‌ها و این هیجان‌هایی که در محیط فرهنگی و مطبوعاتی و در محیط‌های سیاسی و گروه‌ها و از این قبیل پیدا شده، مجموعاً الان یک حالت بی‌وزنی به وضعیت کشور ما داده است، آنهایی که می‌توانند سرمایه‌گذاری کنند، حالت صبر و انتظار دارند، چون قسمت عمده‌ای از امورمان باید از طریق سرمایه‌گذاری مردم اداره شود. همیشه همین‌طور بوده و آینده نیز همین‌طور خواهد بود. این فضای موجود یک مقدار شرایط را برای امور اقتصادی مشکل کرده است. دولت هم که جدید بود. تا برنامه‌های دولت گذشته را ارزیابی کند و تصمیمات جدیدی بگیرد، یک مقدار وقت می‌خواست.

به هر حال نتیجه این شده که ما گرفتار رکود شده‌ایم و رکود چیز خطرناکی است، کم‌کاری و سرگردانی ضرر فراوانی است، امروز شما در اخبار می‌شنوید که صداها و هزارها طرح اقتصادی و صنعتی نیمه‌کاره تعطیل شده است. اینهایی که کار می‌کردند کجا رفتند؟ چگونه کار می‌کنند؟ آن کارخانه‌هایی که برای اینها مصالح می‌ساختند الان چه کار می‌کنند. فولادشان، آجرشان، گچشان، سیمانشان و چیزهای دیگرشان، حمل و نقلی که اینها را جابجا می‌کرده، الان کجا رفته است؟ زندگی اینها از کجا تأمین می‌شود؟ بدتر از این در روستاهاست. ما حدود 7 تا 8 هزار طرح عمرانی از خانه بهداشت، راه، مدرسه، پل، و کارهای عمرانی که مناسب روستا باشد، اینها همه نیمه‌جان است. بچه‌هایی که در روستاها کار می‌کنند، اگر نان نداشته باشند، ناچار هستند به شهر بیایند و در شهر به نیروهای انگل تبدیل می‌شوند. در خیابان سیگار بفروشند، آدامس بفروشند، روزنامه بفروشند، بیکار باشند، سر چهارراه بایستند، اگر ناباب باشند به فساد می‌افتند، اینها همه عوارض رکود است.

کارخانه‌هایی که تولید کردند، محصولشان روی دستشان مانده است، برای اینکه کار نیست. کسی هم این محصولات را نمی‌خرد، اگر لوله تولید کرده است، الان مردم لوله نمی‌خواهند، چون پول نیست. اگر سیمان تولید کرده، چون ساختمان کم ساخته می‌شود، باید در کارخانه بماند، اگر قطعات و هر چیز دیگر تولید کرده، باید انبار شود. مگر مواد غذایی و چیزهایی که مردم به ضرورت مصرف می‌کنند. آنها رایج است، نباید این‌طور باشد. دولت به فکر افتاده که این مسئله را علاج کند.

حتی بحث عدالت هم که اینجا مطرح می‌شود، دارد به شدت مخدوش می‌شود، چون برنامه‌هایی که برای مناطق محروم داشتیم و میلیاردها تومان پول در روستاها و مناطق محروم می‌ریختیم. می‌خواستیم عدالت کنیم. برنامه‌هایی که برای همین روستاها داشتیم، بر این محور بود. مهمترین نقطه عدالت این بود که ما روستاهای خود را آباد کنیم.

اینهایی که هیچ وقت در هیچ تاریخی در ایران به فکرشان نبودند و ما در دوره برنامه‌های اول و دوم به این وسعت به فکر روستاها افتادیم، اینها همه آسیب می‌بیند. نقطه مهم عدالت این است که برای اینها معیشت درست کنیم و سهمی به اینها داده شود، آبادی برود، مدرسه برود، آموزش برود، بهداشت برود. انجام دادن همه اینها کمی سخت است. به نظرم در حالت رکود هیچ هدفی- چه هدف‌های ارزشی و چه هدف‌های
عمرانی و توسعه‌ای و اقتصادی -تحقق پیدا نمی‌کند، دولت هم به این فکر افتاده که بیاید راهی و حرکتی ایجاد بکند. امروز تکلیف همه ما و شما و مردم، مطبوعات، ارگان‌ها، قوه مقننه، قوه مجریه، قوه قضاییه، بنیادهایی که داریم، احزاب، گروه‌ها و همه این است که دست به دست هم دهیم و نگذاریم این اتفاقی که دارد در کشور ما می‌افتد، بیفتد.

به نظرم راه دیگری - بنده تجربه کاری دارم- نمی‌آید. چیزی جز اینکه دوباره فضای سازندگی را در کشور فعّال بکنیم. این کار راه اجرایی دارد و دولت دارد کار و برنامه‌ریزی می‌کند. فضای سازندگی جواب همه اینهاست، فضای سازندگی همراه با اهداف ارزشی مثل رسیدن به روستاها و نقاط محروم، بردن امکانات به جاهای دیگر که با عدالت هم همراه باشد، بسیار کارساز است. باید به سوی آن فضا برویم.

کسانی که ما را از این فضا دور می‌کنند، خدمت نمی‌کنند. یعنی به خودشان خدمت نمی‌کنند. به هر حال به یک جایی می‌رسیم که باید از راه‌هایی که عقب افتادیم، دوباره برگردیم. در غیر این صورت برای کشور مشکل درست می‌شود. اینهایی که من گفتم، هیچ کدامش قابل انکار نیست. شما دارید می‌بینید و این اتفاقات دارد. بحث‌های روزنامه‌ای و مطبوعاتی خوب است. فضای سیاسی کشور باید با نشاط باشد، بحث و انتقاد باشد. اظهارنظر باشد. واقعاً هم شیرین و هم سازنده است، اما اگر همراه با حسن‌نیت و صمیمیت باشد و همراه با دوستی باشد، خوب است. همدیگر را نزنیم، همدیگر را طرد نکنیم، همدیگر را بدنام نکنیم، همدیگر را از حیثیت ساقط نکنیم. معلوم است بنده هم که الان حرف می‌زنم ممکن است حرف‌های اشتباهی بزنم و کسی می‌تواند بگوید که شما اشتباه کردید. یا منصف هستم می‌پذیرم یا نمی‌پذیرم.

گفتن اشتباهات عیبی ندارد، گفتن نقاط ضعف در حد انتقاد صمیمانه و نصیحت خوب است. فضای محبت و همدلی و فضای توسعه و سازندگی حاکم باشد، که من راهی جز این نمی‌بینم. سرد کردن دل مدیران کشور بد است. پشیمان کردن آنهایی که زندگی در کوه‌ها و بیابان‌ها و معدن‌ها را بر زندگی در شهر و شعادر دادن و روی صندلی‌ها نشستن ترجیح می‌دادند، خیلی خطرناک است. دوباره تا نسلی حاضر شود این کارها را بکند، طول می‌کشد. یک مهندس تحصیلکرده به جای اینکه درگرمای 50 درجه اهواز بماند و طرح مثلاً نیشکر را اداره بکند، بیاید اینجا در تهران یک مجله‌ای بگیرد و هر هفته شعار خاصی هم بنویسد و مطرح هم می‌شود. طلبکار هم می‌شود. پول بیشتر هم در می‌آورد.

اما آن کار نیشکر می‌ماند. اینجوری نمی‌توانید کشور را اداره بکنید. و ارزش‌ها را به این شعارهای بی‌پشتوانه، ندهید. شعار پشتوانه لازم دارد. فضای سیاسی را تقویت کنید، فضای اقتصادی را تقویت کنید، فضای سازندگی را تقویت کنید، نسل‌های طولانی رژیم‌های سلطنتی و شاهنشاهی قدیم از دوران مغول در ایران خرابی به بار آوردند. نه آب‌های ما مهار شده، نه راه‌های ما ساخته شده، نه کشاورزی ما شکل علمی درستی گرفته و نه کارهای مهم امروز دنیا آمده است. به روستاها تلفن نداده بودیم، برق نداده بودیم، دانشگاه نرفته بود، مدرسه نرفته بود. این همه بدبختی، این همه عقب‌افتادگی، این همه گرفتاری با برنامه‌های سازندگی و توسعه می‌تواند جبران شود.

ممکن است از خارج مشکلی پیش بیاید، امّا مشکلاتی که از فقر و بیچارگی و بیکاری بیرون بیاید هزار بار بیشتر است. در توسعه و سازندگی یک نفر ممکن است پولدار شود. ولی در فقر و بدبختی ممکن است هزاران زن عفت خود را از دست بدهند، هزاران خانه ممکن است دچار دزدی شود، هزاران قاچاقچی ممکن است در کشور سبز شوند، فساد همه جا را می‌گیرد، یک قله فساد و یا یک بدنه فساد به وجود می‌آید، این خیلی تفاوت دارد. لذا من فکر می‌کنم واقعاً راه درست اداره کشور و انقلاب این است که به هرچیزی در حد خودش سهم بدهیم.

اینجا دعوا سر این نیست که سیاست مقدم است یا اقتصاد. هر دو همسنگ همدیگر هستند، برنامه اصلاً یعنی این که متخصصان بنشینند بگویند سهم اقتصاد این سهم سیاست این و سهم آموزش این. اینها مجموعاً می‌شود برنامه. اینکه دعوا بکنیم که این مقدم است یا آن مقدم، حرف‌های سرگرمی مطبوعاتی و مشتری جمع کردن برای روزنامه‌هاست.

دانشگاهها اگر نباشند و بچه‌ها درس نخوانند، بچه‌های ما مجبور می‌شوند بروند و در خارج درس بخوانند و همین بقایای ارز را هم بردارند و ببرند و به هر قیمت مصرف کنند. برنامه را هم دولت می‌ریزد مجلس بررسی می‌کند و سیاستش را هم رهبری می‌دهد. ما هم با صمیمیت با یکدیگر کار می‌کنیم. انشاءالله این فضا را به وجود بیاوریم.

درکنار این مسأله، ما الان دچار مسئله افغانستان شدیم. بلیه جدیدی در منطقه ما بروز کرده و واقعاً عبرت آموز است. باید روی این هم یک قدری توقف کنیم. اتفاقات مهمی دارد می‌افتد. یعنی یک گروه مسؤلیت‌نشناس دارند آنجا را قبضه می‌کنند. یک فتنه دارد در منطقه ریشه می‌کند. ما از لحاظ اسلامی متأثریم که بوق‌های تبلیغاتی استکبار، اسلام را از چهره طالبان بخواهند به دنیا معرفی کنند، قطعاً می‌کنند. یعنی مطمئن باشید از این به بعد همین دستورهایی که تلویزیون‌ها را بشکنید، ریش‌ها باید فلان قدر باشد و زن از خانه بیرون نیاید و امثال اینها، اینها همه در آنجاهایی که شیطنت دارند، به عنوان اصول حاکم اسلامی معرفی می‌شوند. حالا ما چقدر باید کار بکنیم تا بگوییم بابا اینها نیست. ما از این جهت غصه داریم. برای ما چه فرقی می‌کند که در افغانستان طالب یا تاجیک حاکم باشد. این حزب باشد یا آن حزب باشد.

واقعاً مسئله افغانستان یک آینه روشنی از صداقت ایران است. ما همیشه گفتیم که مسئله افغانستان را جنگ حل نمی‌کند. گروه‌هایی که در افغانستان هستند اگر بخواهند با زور و جنگ همدیگر را مغلوب کنند، تا قیامت این وضع ادامه خواهد داشت. برای اینکه اولاً آنجا شیعه و سنی است، یک اکثریت سنی و یک اقلیت شیعه، یک گروه قوی اسماعیلی از لحاظ مذهبی، از لحاظ قومی و مذهبی هم زیاد هستند. خیلی آسان طرف خود را می‌کشند. یعنی اینقدر رشته‌های تعصب اینها را به هم بد بسته و قبضه کرده است که برایشان خون و کشتن مطرح نیست، این مردم فقیر فلک‌زده همین صنار پولی را که از راه قاچاق به دست می‌آورند -تریاک می‌کارند و مردم را در دنیا بدبخت می‌کنند- تبدیل به بمب می‌کنند و به سر همدیگر می‌زنند.

یک چنین چیزی آنجا وجود دارد و آقایان می‌خواهند این را با جنگ حل کنند. من این را با آقای نواز شریف و با خانم بوتو و دیگران بارها گفتم، در مجلس پاکستان رفتم سخنرانی کردم و گفتم: سلطه بر افغانستان چیزی نیست که آدم به خاطر مسائل مادی برایش جاذبه داشته باشد. یک مشت مردم فقیر، فلک زده، محتاج، گرفتار و در حال نزاع دائم چه ارزشی دارد، که آدم کشور خودش را بدبخت کند؟ باید پول خرج کند و دائماً نزاع را در آنجا حل کند. من در مجلس به پاکستانی‌ها گفتم، نوار سخنرانی من هم موجود است و می‌توانند بروند ببینند، اگر ما می‌رفتیم دنبال افغانستان برای این تز بود که با جنگ مسئله حل نمی‌شود. قرار ما با پاکستانی‌ها هم این بود، مذاکرات من با نخست‌وزیران و رئیس جمهور پاکستان را ببینید، من همه جا به آنها گفتم که با جنگ مسئله حل نمی‌شود. طالبان می‌خواهند با جنگ مسئله را حل کنند و ما نمی‌توانیم قبول کنیم. اصلاً بحث این بود. الان می‌بینید به این صورت عمل می‌شود. این اتفاقی است که افتاده است. اگرختم می‌شد و خاکستر به سر مردم می‌ریختند آدم می‌گفت حالا چون ختم شده، مردم با خاکستر زندگی کنند. اینجوری نیست. از همین حالا شروع کردند به اجبار مردم به مهاجرت، آن هم مهاجرت‌های قوی و طولانی. یعنی یک دفعه می‌گویند مردم یک شهر، دیگر در اینجا نباشند. کاری که مثلاً استالین در روسیه می‌کرد که هنوز هم اقوامی که استالین جابجا کرده، نتوانستند به خانه‌هایشان برگردند. کاری که اسراییلی‌ها با فلسطینی‌ها می‌کنند. مردم افغانستان را به صورت هزاران هزار از اینجا برمی‌دارند و جای دیگر می‌برند که حالا چه جور زندگی می‌کنند را
می بینیم. این قابل قبول نیست. ما همسایه هم هستیم. مسلمان هستیم، دلمان می‌سوزد، ما در همین شرایط که بیکاری، معضل کشور ماست، نزدیک 2 میلیون افغانی را اینجا داریم. آدم هر جا می‌رود می‌بیند که افغانی‌ها دارندکار می‌کنند. من چند روز پیش به دره لار رفته بودم، دیدم همه کسانی که آنجا کار می‌کنند افغانی هستند. دو سه روز پیش رفته بودم «شیرپلا» دیدم در رستورانی که آنجا بود افغانی‌ها کار می‌کنند. در کوهها، در شهرها و در روستاها - در روستای خودمان موقع چیدن پسته، پسته‌های ما را افغانی‌ها از درخت می‌چینند و جمع می‌کنند - هستند. کارهای دستی را عمدتاً به افغانی‌ها داده‌ایم. کسی نمی‌تواند منکر شود. چون این یک حالت انسانی است. هر کس جای ما بود اینها را جمع می‌کرد و به آن طرف مرز می‌فرستاد. ما این کار را نمی‌کنیم، نکردیم و در آینده هم نخواهیم کرد. اگر هم جمعشان کنیم، می‌بریم در اردوگاه و خرجشان را می‌دهیم. سازمان ملل هم کمک درستی به ما نمی‌کند. واقعاً مسئله انسانی است. ما به طالبان با عنوان افغانی و طالب که مخالف نیستیم. ما با این افکار، با این روحیه جنگ‌طلبانه و با اینکارهای غیراصولی مخالفیم.

در این شرایط، امدادگرانی از اطراف دنیا آمده‌اند و دارند خدمت می‌کنند، اینها به این افراد می‌گویند چون شما اصول ما را مراعات نمی‌کنید، باید بروید. اصولشان هم همین است که اگر زنی همراهشان است و یک کمی موهایشان پیداست و یا اگر زن و مردشان با هم در یک ساختمان زندگی می‌کنند، یا مثلاً ریششان را می‌تراشند و یا تلویزیون دارند، مجازات می‌شوند. اینهاست اصولی که آنها دارند. الان یک ماه است که همه امدادگران را بیرون کرده‌اند و گفته‌اند شما باید بروید در فلان ساختمان نیمه‌تمام بیرون شهر زندگی کنید و آنها هم گفتند ما آنجا نمی‌توانیم، الان همه بیرون هستند. امروز در اخبار شنیدم که اینها بالاخره رحمشان آمده و همه شرایط طالبان را پذیرفته‌اند و گفته‌اند که برمی‌گردیم و به هر صورتی که شده کار می‌کنیم. ما با این‌طور چیزها مخالف هستیم. برای ما تاجیک و پشتو چه فرقی می‌کند؟ همین آقایانی که با ما اخیراً هماهنگ بودند، قبلش سر اینکه حق شیعه را نمی‌دادند، با ما مخالف بودند. به آنها اعتراض داشتیم، سهم شیعه را در حکومتشان نمی‌دادند. منتها، این رویه‌ها را ندارند. به همین عملی که الان طالبان کردند، توجه کنید. این کار را کجا می‌کنند؟ راننده‌ای که خطر را پذیرفته و ماشین خود را بار زده و به افغانستان برده، غذا برده، امکانات به مردم رسانده، الان ماشین او را مصادره کردند، خودش را گرفته و به زندان برده‌اند. 35 راننده را با ماشین‌هایشان در افغانستان نگه داشته اند. با این‌طور آدم‌ها نمی‌شود کار کرد، نه مطابق اصول دنیا می‌فهمند، نه مطابق قراردادهای بین‌المللی عمل می‌کنند.

بالاخره وقتی ما با یک دولت قانونی سروکار داریم، آنجا مأمور داریم و شما هم می‌دانید. دولت طالبان را کسی به رسمیت نشناخته، سازمان ملل به رسمیت نشناخته، سازمان‌های جهانی به رسمیت نشناخته‌اند، دنیا نشناخته، جز پاکستان و امارت و عربستان که آنها هم خودشان این فتنه را راه انداختند و آوردند و پشتیبانی می‌کنند و الان هم با پول آنها این بمب‌ها بر سر مسلمانان ریخته می‌شود؛ ما یک کار بین‌المللی داریم. اینها آمدند و گفته‌اند ما دیپلمات‌های ایرانی را جاسوس تلقی می‌کنیم.

چون ما اجازه ورود به اینها نداده بودیم. شما دولت نبودید، با جنگ آمدید و جاهایی را گرفتید. در پاکستان دولت رسمی بود. همه ما رأی دادیم، خود پاکستانی‌ها رأی دادند، اصلاً این دولت آقای ربّانی(8) آن موقع درست شد. پاکستانی‌ها بر ما تحمیل کردند، ما نبودیم، پاکستان و عربستان در اسلام آباد جلسه گرفتند، سران این قوم را جمع کردند و ما را هم به آنجا بردند، هر چه رأی دادند ما هم قبول کردیم، دولت آقای ربّانی تشکیل شد. همین وضعی که هست، پاکستانی‌ها دیدند که بالاخره اینها افغانی هستند و تسلیم پاکستانی‌ها نمی‌شوند، کم‌کم با اینها بد شدند و این حرکت جدید را شروع کردند. واقعاً در این قضیه معیار بین‌المللی مراعات نمی‌شود و حالا طالبان و حامیان آنها فکر می‌کنند که ایران نمی‌تواند حق خودش را بگیرد. ما ملاحظه داریم، اما اخطار می‌کنیم که هم افغان‌ها و هم حامیانشان این‌گونه رفتار نکنند. ایران تحمل نمی‌کند که فرزندان عزیز و فداکارش که در این شرایط سخت در افغانستان خدمت می‌کردند، اسیر شما باشند.

به شما هم اجازه نخواهیم داد که اسلام را بدنام کنید، ما نمی‌گذاریم که شما چهره مقدس قرآن و اسلام را به گونه‌ای ترسیم کنید که مردم قرون وسطی هم آن را ارتجاعی ببینند. این اتفاق نمی‌تواند بیفتد. باید منطبق با موازین اسلامی عمل شود و در همسایگی خودمان هم نمی‌توانیم تحمل کنیم که کانون شرارت، قاچاق و مواد مخدر همراه با کینه وجود داشته باشد، اینها باید اصلاح شود و مسئله ما نه مسئله قومی است و نه تعصب‌های مذهبی است. بلکه مسئله ما، مسئله امروزی، اسلامی و جهانی و مقررات بین‌المللی است و آبروی اسلام است که باید مراعات شود و روی این فکر ایستاده‌ایم و در تاریخ هم نشان دادیم که ما می‌ایستیم و بالاخره به آن عمل خواهیم کرد.

مسئله آخر هم مسئله انفجاراتی است که در سفارتخانه‌های آمریکایی در کنیا و تانزانیا اتفاق افتاد.(9) ما هم از این چیزها راضی نیستیم و پیش از همه دولتها، دولت ایران و مردم ایران از تروریسم رنج دیده‌اند و واقعاً دلمان از مسائل تروریسم خون است.

ما همین الان که اینجا داریم صحبت می‌کنیم خودمان را آماده می‌کنیم که سالگرد شهادت نخست وزیر و رئیس جمهور و یارانمان را که در انفجار نخست وزیری سوختند، بگیریم. چند روز پیش سالگرد شهادت هفتاد و دو تن در انفجار حزب جمهوری اسلامی را گرفتیم و شاهد انفجار در همین نمازجمعه بودیم که شعله آتش انفجار به تریبون رسید و رهبرمان آن روز صحبت می‌کردند و حرارت شعله ایشان را تحت تأثیر قرار داد که البته ایشان با مردانگی ایستادند، ما خیلی از تروریست رنج دیدیم و نمی‌شود این‌طور چیزها را بپسندیم، نخواهیم پسندید.

همه تهمت‌هایی را که به ما می‌زنند، دروغ است، هر کاری که می‌خواهیم بکنیم، می‌گوییم. چون صراحت و شجاعت از ویژگی‌های دوران انقلاب اسلامی است، ما این را حفظ می‌کنیم. آمریکایی‌ها خودشان قدری حساب کنند، به جای این جایزه دو میلیون دلاری برای کسی که بهترین مقاله را بنویسد و بگوید چرا آمریکا دچار این مشکل شده است، قدری فکر کنند. چرا هر کس هر جا عدالت می‌خواهد اول به آمریکایی‌ها حمله می‌کند؟ این برای چیست؟ این را کشف کنید، شما اگر این رمز را کشف کردید، از جایزه نوبل هم می‌توانید استفاده کنید. اگر کردید، مشکلاتتان حل خواهد شد، وضع ما این‌گونه نخواهد شد. شما خبرهای روشنی دارید، شما خودتان تروریست را تقویت می‌کنید، تروریست‌های اسراییلی از کجا تغذیه می‌شوند؟ واقعاً چه کسی مسؤل جنایات تروریستی که در تاریخ اسراییل و همین امروز در جنوب لبنان اتفاق می‌افتد، است؟

شما می‌خواهید اسراییل را تطهیر کنید و کسی دیگر را که به شما صدمه می‌زند، کافر معرفی معرفی کنید. این که نمی‌شود. شما آدم‌هایی که در نمازجمعه تهران بمب منفجر کردند، در راه آهن بمب منفجر کردند، در حزب جمهوری اسلامی و در نخست وزیری بمب منفجر کردند و اعتراف هم کردند و به کار خودشان افتخار می‌کنند، را برده اید در کشورهای پیشرفته اروپایی و آمریکایی و دارید از اینها حفاظت و حمایت می‌کنید.

اینها تا سازمان ملل هم می‌روند، در پارلمان اروپا هم می‌روند، درآنجا مقاله هم می‌خوانند و سخنرانی هم می‌کنند، وقتی که شما با آن تروریست‌ها چون ضد اسلام و ضد ایران و ضد نظام ولایت فقیه هستند، آن‌طور رفتار می‌کنید، انتظار نداشته باشید که این فکر در دنیا رکود شود.

از خود آمریکایی‌ها می‌پرسم، شما بارها اعلام کرده اید منافقین تروریست هستند، حتی خود شما را هم قبل از انقلاب در ایران ترور کردند. خودتان می‌دانید. اینها در آمریکا حساب دارند. پول جمع می‌کنند، نشریه دارند، تلویزیون دارند، در سازمان ملل می‌آیند.

همین کار را با کسانی که مثلاً در مصر به عنوان تروریست می‌شناسید، می‌کنید؟ اینها را به آنجا راه می‌دهید؟ این سیاست یک بام و دو هوایی که شما دارید، به ضرر شماست. کسی را به اتهام واهی محاکمه می‌کنید، از کشور خودش تحویل می‌گیرید و یک کسی را هم آنجوری نگاه می‌دارید.

همین یهودی کردن بیت المقدس، با اینکه بعد از قراری که خودتان به عنوان میانجیگری امضاء کردید و بنا بود آن شهرک های یهودی تخلیه شود و به فلسطینی‌ها بدهند، امروز می‌بینید دوباره نشسته‌اند و می‌خواهند 15 هزار خانه جدید بسازند. با پول شما دارند می‌سازند. این نمی‌گذارد آمریکا قیافه مهربانانه پیدا کند.

مسئله سوم که از همه اینها مهمتر است، این است شما ادعا می‌کنید رهبر جهان هستید و نظام تک قطبی دنیا به رهبری آمریکاست. اتفاقاً بعد از ترور، سران امریکا گفتند: اینها خیال می‌کنند ما از سیاست رهبری جهان دست برمی‌داریم، بعداً پشیمان شدند و این روزهای اخیر دیگر رهبری نمی‌گویند و چیز دیگری می‌گویند.

شما خودتان را بیخود رهبر جهان حساب می‌کنید. آدم‌هایی هستند که رهبری شما را نمی‌پسندند. می‌دانند که شما چه مخلوقاتی هستید.

ریشه همین طالبان را در شما می‌بینیم، تحقیقاً اینهایی که از طالبان پشتیبانی می‌کنند، بی‌اجازه شما نیست. حالا شما به صورت ظاهر و حقوق بشری حرف می‌زنید. اما ما چیزهای دیگری می‌دانیم.

بنابراین اگر آمریکایی‌ها، با ما هم‌صدا باشند، ما هم تروریسم را محکوم می‌کنیم و آنها هم محکوم کنند. برخورد کنیم و نگذاریم امنیت جهانی این چنین به خطر بیافتد. چه کسی دلش راضی می‌شود که مثلاً در فلان کشور فقیر آفریقایی به خاطر اینکه ده تا آمریکایی هم در داخل آنها کشته شوند، چهار هزار نفر مجروح شوند؟ اگر کسی به شما رحم نکند، به آنها که رحم می‌کند، همه ما به انسان‌ها که رحم می‌کنیم.

شما مسؤلین کاخ سفید این نصیحت را از من به عنوان امام جمعه تهران، به عنوان کسی که می‌خواهد یک فرهنگ آسمانی را برای شما توضیح دهد - نه به عنوان کسی که می‌خواهد از چهره سیاسی استفاده کند، یا از دریچه دیپلماتیک مسائل را مطرح کند - بشنوید، واقعاً این رویه فرصت‌طلبی‌ها، زورگویی‌ها، ادای رهبری‌های بی‌مورد، سیاست یک بام و هوا تأیید کردن تروریست آنجایی که به ضرر شما نیست و به ضرر دشمنانتان هست، چیزهایی است که ریشه در شما دارد. اگر مسابقه بگذارید و جایزه تعیین کنید ما
هم در این مسابقه شرکت می‌کنیم و مقاله خوبی هم برای شما می‌فرستیم.

بسم الله الرحمن الرحیم

انااعطیناک الکوثر/ فصلّ لربّک وانحر/ ان شانک هوالابتر*
 

* سوره کوثر

 

پی نوشت ها:

 

23/5/1377

1- مجمع البیان می‌گوید:« واژه «عَمَدْ» اسم جمع می‏باشد و در تفسیر آن دو نظر است:

- به باور گروهی از جمله «ابن عباس»، «قتاده»، «حسن»، «جبایی» و «ابومسلم»، منظور این است که: خدا همان کسی است که آسمان‏ها را بدون ستونی برافراشت و شما هم این را می‏بینید که آسمان‏ها بدون ستونی برافراشته شده‏اند؛ آن‏ها نه از پایین بر روی پایه و ستونی قرار دارند و نه از بالا به چیزی آویخته‏اند.

«زجاج» بر آن است که این آیه روشن‏ترین و محکم‏ترین دلیل بر قدرت بی‏کران خداست؛ چرا که هر کس می‏تواند این استدلال را دریابد و بنگرد که چگونه آسمان‏ها، زمین را احاطه کرده‏اند، امّا از آن جدا هستند و بدون هیچ ستون و پایه‏ای برافراشته شده‏اند.

- امّا به باور برخی دیگر از جمله «مجاهد» واژه «ترونها» صفت برای «عمد» می‏باشد و منظور این است که: خداست که آسمان ها را بدون ستونی که شما بنگرید برافراشت. به بیان دیگر برای آسمان‏ها ستون و پایه‏ای نیست، بلکه آنها بر پایه قدرت بی‏کران خدا استوارند.به باور ما دیدگاه نخست درست است. »

در تفسیر المیزان آمده است: « راغب در مفردات می‏گوید: عمود چیزی است که خیمه به آن تکیه دارد و می‏ایستد، و جمع آن، هم عمد- به ضم عین و میم- می‏آید و هم" عمد" به فتح عین و میم- و در آیه" فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ" عمدهم قرائت کرده‏اند، و نیز در قرآن کریم آمده:" بغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها" (مفردات راغب، ماده عمد) و بعضی (روح المعانی، ج 13، ص 86، ط بیروت) گفته‏اند: عمد- به دو فتحه-، اسم جمع عماد است نه جمع.

غرض این آیه یاد دادن دلیل ربوبیت پروردگار متعال است، و اینکه او واحد است و شریک ندارد، و آن آسمانها است که بدون پایه و ستونی که بر آن تکیه داشته باشد و شما با چشمتان ببینید هم چنان مرفوع و بلند است، و در آن نظامی جریان دارد، شمسی و قمری دارد که تا زمانی معین در آن می‏چرخند، و ناچار باید کسی باشد که به این امور قیام بکند، آسمانها را بدون پایه بلند کند، نظام در آنها را منظم سازد شمس و قمر را مسخر کند، امور عالم را تدبیر نماید و این آیات را از یکدیگر جدا نموده یک به یک شرح دهد، تا شاید شما به لقای پروردگارتان یقین کنید، پس آن کسی که قائم به تدبیر عالم و تفصیل آیات است همان خداست، و در نتیجه تنها رب همه عالم او است، و رب دیگری غیر او نیست.

[وجه دلالت آیه:" الَّذی رَفَعَ السَّماواتِ بغَیْرِ عَمَدٍ ..." بر وحدانیت رب و مدبر عالم و وجه آوردن قید:" ترونها"] پس اینکه فرمود:" الَّذی رَفَعَ السَّماواتِ بغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها" معنایش این می‏شود که:خداوند آسمان را از زمین جدا کرد و میان آن دو فاصله‏ای گذاشت، فاصله‏ای که باعث شد آسمان مسلط بر زمین شود و اشعه خود را بر زمین بتاباند و باران و صاعقه خود را به زمین بفرستد، و همچنین آثار دیگر.

پس آسمان بر بالای زمین بدون ستونی محسوس، که انسان اعتماد آن را بر آن احساس کند ایستاده، در نتیجه هر انسانی باید متوجه بشود که لا بد کسی هست که آن را بدون ستون نگهداشته و نمی‏گذارد جابجا بشود، و آن را از فرو ریختن از مدارش نگه داشته است.

آری هر چند استقرار آسمانها در مستقر بلند خود بدون پایه و ستون، عجیب‏تر از استقرار زمین در مدار خود نیست، و هر دو در این بابت محتاج به خدای تعالی هستند و با قدرت و اراده او در مدار خود ایستاده‏اند، و البته این ایستادن از طریق اسبابی است که مختص به همان زمین و آسمان است، و تازه اگر آسمانها بوسیله پایه هم ایستاده بودند باز بی‏نیاز از احتیاج به خدای تعالی و قدرت و اراده او نبودند، پس تمامی موجودات در تمامی احوالشان محتاج بسوی خدای تعالی هستند، احتیاج مطلقی که هیچوقت و در هیچ حالی برطرف نمی‏شود. ولیکن انسان- در عین اینکه قانون علیت کلی را می‏بیند و معتقد است که هر حادثه‏ای محتاج به علتی است که آن را ایجاد کند، و در فطرتش جستجوی از علل حوادث و امور ممکنه نهفته شده- وقتی بعضی از حوادث را مقرون به علت می‏بیند، و این دیدنش چند بار در برابر حواسش تکرار می‏شود، خود بخود قانع می‏گردد، و دیگر از دیدن آن تعجب نمی‏کند و در صدد جستجوی از علت آن برنمی‏آید.

ولی وقتی دید هر جسم ثقیلی که از هوا رها شود مستقیما به زمین فرود می‏آید، آن گاه سقفی را مشاهده کند که بر بالای زمین زده شده و با اینکه پایه‏ای ندارد نمی‏افتد، قهرا تعجب می‏کند، و در جستجوی علت آن برمی‏آید، و آن قدر جستجو می‏کند تا پایه و ستونی برای آن پیدا کند، وقتی برای آن سقف، پایه‏ای یافت، و باز سقف دیگری دید و جستجوی دیگری کرد و پایه دیگری یافت و همچنین چند نوبت این معنا مکرر شد دیگر مغزش از جستجو متوقف شده برای بارهای بعدی به جستجو برنمی‏خیزد، چون می‏داند که هر چیز بلندی حتما پایه و ارکانی دارد.

اما اگر به امری برخورد که خارق این کلیت و این عادت مالوف باشد، مانند اجرام آسمانی که هر یک در مدار خود ایستاده دور می‏زند بدون اینکه بر پایه‏ای اعتماد داشته باشد، در این موقع که ناگهان و مثل کسی که از خواب بیدار شده باشد دلش از جای کنده شده، برای‏جستجوی علت آن پر می‏زند.

پس اینکه فرمود:" رَفَعَ السَّماواتِ بغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها" و آسمانها را وصف کرد به اینکه پایه‏ای که شما ببینید ندارند، مقصودش این نبوده که آسمانها اصلا پایه ندارند، و در نتیجه وصف" ترونها" وصفی توضیحی بوده و مفهوم نداشته باشد، (و نتوان نتیجه گرفت که پس پایه‏های ندیدنی دارد).

و نیز مقصودش این نبوده که پایه‏های محسوس ندارند، تا بنا بر این در تقدیر معنایش این شود: حال که پایه ندارند پس خدا آنها را بدون وساطت سببی سر پا نگهداشته است، و اگر پایه می‏داشتند مثل سایر چیزهایی که پایه دارند آن پایه‏ها نمی‏گذاشت بیفتند، و دیگر احتیاجی به خدای سبحان نداشتند.( صص 391 و 392)

 

2- اسحاق نیوتون در 25 دسامبر 1642 متولد شد. ازخانواده ای است که افراد آن کشاورزان مستقل و متوسط الحال بوده اند و زادگاهش مجاور دریا، قریه و ستورپ در ده کیلومتری جنوب گرانتهام انگلستان واقع است. نیوتون نارس به دنیا آمد و موقع تولد آنقدر ضعیف بود که هیچ کس انتظار نداشت او زنده بماند. سه ماه قبل از تولد نیوتون پدرش در سن 30 سالگی مرد . مادرش هاناآسیکاف حدود 2 سال بعداز تولد نیوتون با بارنابه اسمیت شریعتمدار کلیسای مجاور نورث ویتهام ازدواج کرد که سرپرستی و مراقبت از نیوتون به مادربزرگ پیروسالخورده اش محول گردید. اولین تعلیمات مقدماتی را در دهکده خود یا مدرسه ابتدایی دهکده های مجاور یافت و اولین بار دایی او که کشیشی به نام ویلیام آسیکاف بود متوجه نبوغ و استعداد نیوتون شد این شخص از شاگردان قدیمی دانشگاه کمبریج بود مادر نیوتون را که بعداز مرگ شوهر دومش به دولستورپ برگشته بود مچاب کرد که نیوتون را به دانشگاه کمبریج بفرستددر ماه ژوئن 1661(1040) نیوتون وارد ترنیتی کالج دانشگاه کمبریج گردید و در عداد شاگردانی درآمد که در عین تحصیل می بایست لیست کارهای یدی انجام دهد تاکسر مخارج زندگی و تحصیل خویش را جبران کند. درماه ژانویه 1664 دیپلم B.A را گرفت و ما بین سالهای 65 و 64 دانشگاه کمبریج را ترک گفته و به زادگاه خود برگشت و به مدت 18 ماه در زادگاهش به تحقیق و تفحص پرداخت و خودش در مورد این دوران می گوید: در آغاز سال 1665 من روش سدیها و گسترش دوجمله ای رابه صورت سری یافتم، در ماه مه روش تانشرانت هاگرگوری و سلوزیوس را بدست آوردم. ودر ماه نوامبر روش مستقیم فلوکسیون و در ژانویه سال بعدتئوری رنگها و در ماه مه روش معکوس فلوکسیون را کشف نمودم و بالاخره درهمان سال به تفکر درباب این مساله پرداختم که نیروی جاذبه تا مدارماه امتداد پیدا می کند و بدین ترتیب پس از سنجش نیروی لازم برای نگهداری ماه بر مدار خود، باقوه جاذبه سطح زمین، دریافتم که این دو تقریبا با هم برابرند. در خصوص مطالعات علوم الهی، نیوتون مرد خداشناسی بود طوری که به قدرت و دانش کامله الهی یعنی ایجادکننده جهان ایمان داشت و در عین حال مومن بود به اینکه خودش قادر به کشف تمام حقایق نیست وبدون گفتگو به این موضوع اعتقاد داشت که درزمین و آسمان اموری وجود دارد که ما فوق فلسفه اوست. این ملاحظات موجب شد که وی با جدی ترین صورت ممکن کوشش به عمل آورد تا بتواند مفهوم پیش بینی های دانیال بنی و اشعار مقدس یوحنا را روشن سازد و نیوتون ازجمله کسانی شد که آنها را امروزه معتقدان به «وحدت وجودی» می نامند. نیوتون در دورانی که در وولستورپ بود توانست قانون جاذبه عمومی را کشف کند اما در انتشار این قانون 20 ساله وقفه حاصل شد که بسیاری از مورخین تاخیر را به این موضوع نسبت داده اند که معلومات عددی که در اختیار نیوتون بوده است ، صحت کافی نداشته و وی نمی توانست صحت قانون خود را تحقیق کند. نیوتون بعداز بازگشت از وولستورپ و ورود به کمبریج به عنوان عضو وابسته در ترنیبتی کالج پذیرفته شد ودرسال 1669 در سن 27 سالگی استاد ریاضیات شد و مباحث نور، تئوری ذره ای نور و اکتشافات خود را تدریس نمود . در سال 1668 با دست خود یک تلسکوپ انعکاسی ساخت و به ارضاد و مشاهده اقمار مشتری پرداخت .کتاب اصول نیوتون درسال 1686 آماده شد و برای اظهار نظر به جامعه پادشاهی تقدیم گردید و درسال 1687 با خرج هالی منتشرگردید. در فوریه 1689 نیوتون به نمایندگی از دانشگاه برای شرکت در مجلس موسسان (پارلمان) انتخاب شد و تا ماه فوریه 1690 که این مجلس منحل شد نماینده بود، در تمام جلسات این مجلس شرکت می کرد ولی هیچ در این مجلس اظهار نظر کرد و اساس سیاست نیوتون به آن قرار داشت که کوشش کند تا دانشگاهها نسبت به شاه و ملکه وفادار باشند. بی خوابی های طولانی و کار زیاد برای نوشتن کتاب اصول، نیوتون را طوری ضعیف کرده بود که در پائیز 1692 به سختی مریض شد و تا مرزجنون پیش رفت و در همین ایام بود که نامه های تند و زنده به دوستان خود می نوشت و حتی در یکی ازنامه های خود به جان لاک (فیلسوف انگلیسی) شدیدا حمله نمود کرد که فیلسوف می خواهد میانه او را با زنان برهم بزند. نیوتون درسال 1696 زندگی دانشگاهی را ترک گفت و با سمت ناظر ضرابخانه سلطنتی مشغول کار شد و درسال 1699 به مقام استاد بزرگ مسکوکات ارتقاء یافت. در سالهای 1701 و1702 نیوتون بار دیگر نماینده دانشگاه کمبریج در پارلمان شد و درسال 1703 به مقام ریاست جامعه پادشاهی انتخاب شد و تا هنگام مرگ این مقام را حفظ کرد. درسال 1705 ملکه انگلستان به وی عنوان سر (Sir) اعطا کرد. نیوتون در اواخر عمر خود دچار سنگ مثانه شد و بالاخره در سیستم مارس 1727 درسن 85 سالگی ازدنیا درگذشت و وی را در کلیسای وست مینستر در جوار پادشاهان انگلستان به خاک سپردند .

 

3- گالیلئو گالیلئی معروف به گالیله در سال 1564 در فلورانس ایتالیا به دنیا آمد و در 8 ژانویه 1642 در فلورانس چشم از جهان فرو بست. او را که فیزیکدان و منجم بزرگ بود ، پدر علوم تجربی می نامند. او با استفاده از ابزار کار و نیز روش مناسب توانست بعضی از قانون های طبیعت را با استفاده از آزمایش به دست آورد و باطل بودن نظریات ارسطو را در مورد سقوط اجسام به کمک آزمایش مشخص کند.

گالیله در 19 سالگی به دانشگاه « پیز» راه یافت و علوم پزشکی را تحصیل کرد اما پس از مدتی به ریاضیات و فیزیک روی آورد. توجه به پدیده های طبیعت و یافتن ارتباطی میان پدیده ها از مشخصات ذهنی او بود. گفته می شود روزی که به کلیسا رفته بود متوجه نوسانات منظم چراغهای کلیسا شد. از این مشاهده اتفاقی به سوی آزمایش علمی درباره آونگ کشانده شد و قانون همزمانی نوسانات کم دامنه آونگ را به دست آورد.

گالیله در زمان استادی دانشگاه پیز ( 1592-1589) درباره سقوط اجسام مطالعه کرد و با آزمایش بر سطح شیبدار که خود مبتکر آن بود نتیجه گرفت که اگر فقط نیروی وزن بر اجسام مختلف اثر کند شتاب سقوط برای همه آنها یکسان است و به عبارت دیگر :در جایی که هوا نیست همه اجسام با شتاب یکسان سقوط می کنند

او علاوه بر سقوط آزاد حرکت پرتابه ها را نیز مورد بررسی قرار داد و نتیجه گرفت که مسیر پرتابه ها سهمی است. در سال 1592 به تدریس در دانشگاه پادوا پرداخت و مدت 18 سال در این سمت ماند. در 1609 یک دوربین نجومی ساخت ( دوربین گالیله از یک عدسی محدب شیئی و یک عدسی مقعر چشمی تشکیل شده است) و با آن در هفتم ژانویه 1610 قمرهای سیاره مشتری را کشف کرد. کشف قمرهای مشتری و مشاهده حرکت آنها و اظها ر نظر درباره درستی نظر کپرنیک مربوط به حرکت زمین و سیارات به دور خورشید دشمنی کلیسا را به دنیال داشت.

گالیله برای اثبات درستی نظریات و مشاهدات خود به سال 1611 به رم رفت تا اعضای کلیسا با حرکت سیارات از داخل دوربین دست از دشمنی بردارند اما این عاشقان افکار خویش خود را مجاز به مشاهده آسمان با دوربین ندانستند و سرانجام به سال 1633 گالیله را به پای میز محاکمه کشاندند.

آخرین فعالیت علمی گالیله تالیف کتابی به نام گفتگو درباره دو علم جدید بود که فعالیتهای علمی خود را در رشاه فیزیک در آن نوشته است .

 

4- یوهان کپلر در 16 ماه مه 1571 در وایل در اشتات آلمان متولد شد. دوران کودکی کپلر با فقر و تنگدستی و بدبختی توأم بود. کپلر برای تحصیل به مدرسه طلاب پروتستان رفت و در اثر هنر و استعدادی که از خود نشان داد بوسیله استادانش روانه دانشگاه توبینگن شد. کپلر در سال 1594 به سمت معلم ریاضیات مدرسه شبانه روزی پروتستان در گراتز انتخاب شد.

 وی برای افزودن به درآمد ناچیز خود تقویمهای نجومی که در میان سایر چیزها وضع هوا، سرنوشت شاهزاده ها، خطرات وقوع جنگ و قیام ترکها را نیز پیش بینی می کرد، چاپ و منتشر می نمود. شهرت وی در این زمینه ها به زودی پخش و سرانجام طالع بین امپراتور رودلف و اعضای برجسته دیگر دربار او شد و این روش منبع درآمد کپلر شده بود.

 از وی نقل شده است که: «طالع بینی از گدایی بهتر است.» از سرزدن گهگاه او به عالم فالگیری که بگذریم، یوهان کپلر کسی است که جایگاه او در میان غولان است. او نخستین انسانی است که با فراست رمز معماری منظومه شمسی را گشود و قوانینی برای حرکت سیارات آن فرمول بندی کرد. کپلر در اثر مطالعات در علم نجوم با خود گفت چون به موجب هیئت کوپرنیک سیارات به دو خورشید دوایری طی می کنند بنابراین مجموعه تمام اوضاع مریخ که بوسیله تیکو رصد شده است باید روی یک دایره فضایی قرار گیرد (تیکوبراهه نشان داد که حرکت سیارات کاملاً با نمایش و تصویر دایره های هم مرکز وفق نمی دهد.

کپلر در سال 1609 ناگهان به نیروی الهام متوجه حقیقت شد «ستاره مریخ روی مسیر بیرونی است». نبوغ کپلر با کشف بیضی بودن شکل حقیقی مسیر زمین به دور خورشید ظاهر شد که پیش از آن یک دایره کامل دانسته و پذیرفته شده بود. وقتی کپلر مسیر بیضی شکل سیاره را کشف کرد شروع به پیش بینی حرکت آن نمود و گفت که فلان وقت باید در فلان موضع قرار گیرد و همه جا ستاره را در رأس موعد در محل موعد مشاهده کرد. او آن نتیجه را از راه محاسبه رابطه موقعیت های مکانی زمین و مریخ و خورشید با یکدیگر گرفت زیرا داده های رصدی تنها در یک مسیر بیضی صدق می کردند. کپلر دی پی انجام آن کار دست به کار انجام محاسبات مربوط به حرکت و مدار سیارات شناخته شده دیگر شد. دستاورد او در آن زمینه با در نظر گرفتن پیشرفت کم ریاضیات در آن زمان بسیار بزرگ و چشمگیر بود.

کپلر در 15 نوامبر سال 1631 در اطاق میخانه ای زندگی را بدرود گفت. کپلر به زودی پس از مرگ از خاطره ها رفت و هیچ کس آثار او را مطالعه نمی کرد ولی دوران افتخار او زمانی آغاز گردید که نیوتن و لاپلاس شناخت شدند. او خود قبلاً در این خصوص چنین نوشته بود: «من کتاب خود را می نویسم، خواه خوانندگان آن مردان فعلی یا آیندگان باشند تفاوتی ندارد. این کتاب می تواند سالها انتظار خوانندگان واقعی خود را بکشد، مگر نه خداوند نیز شش هزار سال انتظار کشید تا تماشاگری برای آثار او پیدا شد.»

 

5- در حدود 400 سال پیش انسان شروع به کنکاش درباره جهان کرد. تا قبل از این بسیاری از مردم تصور می‌کردند که جهان یک توپ بلورین بزرگ است که به دور زمین در حال چرخش می‌باشد. آنها تصور می‌کردند که ستاره‌ها روزنه‌هایی می‌باشند که بر روی این توپ بزرگ وجود دارد و از طریق آنها نور آسمان‌ها به داخل می‌آید و لذا ما آنها را نورانی می‌بینیم. و تمامی اجرام عالم به دور زمین در حال گردش می‌باشند.

این نظریه که تمامی اجرام سماوی به دور زمین در حال چرخش‌اند، به مدل «زمین مرکزی» معروف است که برای نخستین بار توسط ارسطو مطرح شده است. حدود یک قرن پس از ارسطو در اسکندریه، «اَریستار خوس ساموسی» بیان کرد که خورشید ثابت است و در مرکز کره آسمان قرار دارد و زمین به دور خورشید در حال چرخش می‌باشد. احتمالاً او نخستین کسی بوده که فرضیه خورشید مرکزی را مطرح کرده است، اما بیشتر نوشته‌های او از بین رفته است.

در سال 140 میلادی «بطلمیوس» در کتاب «المجسطی» خود (نام عربی این کتاب المجسطی می‌باشد.) «هیئت بطلمیوسی» را معرفی کرد. بطلمیوس مدل ارسطویی عالم را به صورت ریاضی در آورد و آن را کامل‌تر نمود، که در آن زمین در مرکز جهان قرار داشت و دیگر اجرام بر روی «فلک خارج از مرکز»، «فلک تدویر» و «فلک معدل المسیر» به دور زمین چرخش می‌کردند. به این مدل از جهان «هیئت بطلمیوسی» می‌گویند. در تصویر زیر شما می توانید مدل پیشنهادی را درباره حرکت سیارات و خورشید به دور زمین مشاهده کنید. همان طور که می بینید زمین در مرکز این مدل قرار گرفته است.

 

6- در روز ۲۶ مرداد ۱۳۶۹ اولین گروه آزادگان ایرانی پس از سال‌ها اسارت در زندان‌های رژیم بعث عراق با ورود به کشور به جمع خانواده‌های خود بازگشتند.

این رویداد دو هفته پس از اشغال نظامی کویت توسط ارتش صدام و ۲ روز پس از آن صورت گرفت که صدام در نامه‌ای به هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور وقت ایران بار دیگر عهدنامه ۱۹۷۵ الجزیره را پذیرفت و به شرایط ایران برای پایان جنگ تسلیم شد و از جمله قول عقب‌نشینی از مرزهای ایران و آزادسازی اسیران ایرانی را داد.

هنگامی که رزمندگان ایرانی در زمستان سال ۶۵ پشت دیوارهای بصره رسیدند قطعنامه ۵۹۸ مطرح و در سال ۱۳۶۶ به تصویب سازمان ملل متحد رسید. ایران در محتوای قطعنامه نکات مثبت و منفی آن را مورد تأمل قرار داد بنابراین در اولین موضع‌گیری نه آن را رد کرد، نه پذیرفت.

 در ۲۷ تیرماه سال ۱۳۶۷ پذیرش قطعنامه ۵۹۸ طی پیامی از طرف امام خمینی اعلام شد. عراق پذیرش قطعنامه را به منزله ضعف ایران تلقی کرد و با همراهی سازمان مجاهدین خلق (منافقین) بار دیگر مرزهای ایران را مورد تجاوز قرار داد. مرصاد عملیاتی بود که در پاسخ به تجاوزگری منافقین در عملیات فروغ جاویدان آنان طراحی شده و متجاوزان را به شکست کشاند.

عراق بعد از این شکست که بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌های جهانی و منطقه‌ای داشت، دریافت که در تحلیل دلایل پذیرش قطعنامه از سوی ایران دچار خطا شده است. صدام در ۱۷ مرداد ۶۷ به ناگزیر آتش‌بس را پذیرفت و اعلام آمادگی کرد که وارد مذاکره شود.

پس از آتش‌بس و شروع مذاکرات دقیقا دو سال طول کشید تا مبادله اسرا بین دو کشور ایران و عراق به مرحله اجرا درآید، در صورتیکه مطابق بند ۳ قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل و بر اساس کنوانسیون سوم ژنو مصوب ۱۲ اوت ۱۹۴۹، پس از مخاصمه جنگ باید تمام اسرا بدون تأخیر به کشور خود بازگردانده شوند.

 شورای امنیت سازمان ملل متحد در ۱۸ مرداد ۶۷ قطعنامه ۶۱۹ را تصویب کرد و به موجب آن گروه ناظران نظامی ایران و عراق و سازمان ملل (یونیماگ) که حدود ۴۰۰ نفر از ۲۵ ملیت مختلف تشکیل شده بود در مرزهای دو کشور ایران و عراق مستقر شدند.

 پی‌گیری‌ها و مذاکرات فیمابین دو کشور دنبال می‌شد تا اینکه در ۲۶ رمضان ۱۴۱۰ برابر اوایل اردیبهشت ۶۹ صدام، رئیس‌جمهور وقت عراق طی نامه‌ای خطاب به مقام رهبری و رئیس جمهوری وقت خواستار مذاکرات در راستای صلح شده و پیشنهاد کرد که روز عید مبارک فطر ملاقات مستقیم در یک کشور ثالث مثل عربستان انجام گیرد. هاشمی رفسنجانی، رییس‌جمهوری وقت در پاسخ نوشت: «ما مصممیم که در راه صلح همانند دوران دفاع، اعتماد مردم را به همراه داشته باشیم» و پیشنهاد داد قبل از تماس رؤسای دو کشور، نماینده‌ای از سوی طرفین در کشوری ثالث وارد مذاکره‌ شوند و درباره آنچه باید انجام گیرد گفت‌وگو کند تا زمینه تصمیم‌ نهایی را فراهم سازد.

باب مکاتبات باز شد و ادامه یافت تا اینکه در تاریخ ۶۹/۵/۱۷ ایران طی نامه‌ای بر معاهده ۱۹۷۵ تأکید کرد. رییس‌جمهوری عراق نیز در پاسخ طی نامه‌ای در ۲۳ مرداد ۶۹ آن را پذیرفت و با تاکید بر اینکه «به هر آنچه می‌خواستید دست یافتید»، نوشت: «مبادله‌ فوری و همه جانبه اسرای جنگ به هر تعدادی که در عراق و ایران به سر می‌برند، از طریق مرزهای زمینی و از راه خانقین - قصرشیرین و راه‌های دیگری که مورد توافق قرار می‌گیرد صورت خواهد گرفت و ما آغازگر این اقدام خواهیم بود و از روز جمعه ۱۷ اوت ۱۹۹۰ [برابر با ۲۶ مرداد ۱۳۶۹] به آن مبادرت خواهیم کرد... با این تصمیم، ما دیگر همه چیز روشن شده و بدین ترتیب همه آنچه را که می‌خواستید و بر آن تکیه می‌کردید، تحقق می‌یابد.»

اینچنین بود که در تاریخ ۲۶ مردادماه اولین گروه اسرای جنگی آزاد شده و به آغوش ملت بازگشتند. تمامی مردم ایران این پیروزی را جشن گرفته و شور و هیجانی در خانواده‌ها و محله‌ها ایجاد شده بود. در تاریخ ۲۷ مرداد ۶۹ رئیس‌جمهور ایران خطاب به صدام نوشت: «اعلام پذیرش مجدد معاهده ۱۹۷۵ از سوی شما تبدیل آتش‌بس موجود به صلح دائم و پایدار را هموار ساخت.»

 هاشمی رفسنجانی خود درباره نامه‌نگاری‌ها با صدام می‌گوید: «مکاتبات حساس و کارگشای اینجانب با صدام دیکتاتور بغداد در فضا و شرایطی خاص از بیم و امید شکل گرفت که نهایتا به آزادی آزادگان انجامید، ضمن آنکه امروز هم وقتی حامیان سابق صدام دوباره آن نامه را می‌خوانند، به خاطر ادبیات خاص آن عرق شرم بر پیشانی خویش می‌بینند.»

 اسرای سرافراز ایرانی از چند نقطه مرزی با تشریفات وارد کشور شدند و نخستین واکنش آنان بوسه بر خاک ایران و ریختن اشک شوق بود. زیارت حرم امام خمینی و همچنین دیدار با آیت‌الله خامنه‌ای از نخستین برنامه‌ها و اقدامات مشترک آزادگان ایرانی بود. آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار با آزادگان گفت: «... یکی از چیزهایی که شما را، دل‌هایتان را زنده نگه می‌داشت، ‌پر امید نگه می‌داشت، یاد آن چهره و روحیه پرصلابت امام عزیزمان بود. آن بزرگوار هم خیلی به یاد اسرا بودند. حال پدری را که فرزندانش به این شکل از او دور شده باشند، راحت می‌شود فهمید... مسأله اسارت طولانی فرزندان این ملت به نوبه خود امتحان دیگری بود که ملت ما با موفقیت آن را به انجام رسانده و اسرای ما همانند ملت ایران از خود آزادمردی نشان دادند و سرانجام با موفقیت و سرافرازی به وطن بازگشتند...شما در دوران اسارت شرایط سختی را گذراندید، اما در عین حال با حفظ دین و اعتقادات و دلبستگی خود به اسلام، امام و انقلاب موجب افتخار و آبرومندی ملت خود در برابر دشمن شدید.»

 در پی بازگشت آزادگان به ایران دستور تشکیل ستاد رسیدگی به امور آزادگان صادر شد. ستاد رسیدگی به امور آزادگان در ۲۲ مرداد ۱۳۶۹، براساس قانون حمایت از آزادگان مصوب ۲۳ آذرماه ۱۳۶۸ مجلس تشکیل شد و در نخستین گام با تبادل انبوه اسرا مواجه شد و براساس‌‌ همان قانون و با مساعدت و همراهی دیگر دستگاه‌ها مسئولیت این کار عظیم را به دوش گرفت و تبادل بیش از ۴۰۰۰۰ آزاده و به همین تعداد اسیر عراقی را انجام داد. این ستاد بیش از ۲۷۰ واحد ستادی در سراسر کشور تشکیل داد و ارائه خدمات به آزادگان را در زمینه‌های گوناگون آغاز کرد.

 

7- شهید سیدعلی اندرزگو در رمضان سال 1318 ش در تهران به دنیا آمد.سختی معیشت، او را از تحصیل بازداشت و به کار گمارد، ولی در همان حال به علوم دینی روی آورد و دروس فقه و اصول را طی کرد.

شهید اندرزگو در نوجوانی با شهید نواب صفوی آشنا شد و در ستم‏ستیزی، از او الهام گرفت. وی در قیام 15 خرداد، به عرصه مبارزه با رژیم گام نهاد و مورد تعقیب مزدوران ساواک قرار گرفت. شهید اندرزگو پس از قیام 15 خرداد دستگیر شد و در زیر شکنجه‏های سخت، لب به سخن نگشود تا آزاد گردید. از آن زمان، وارد شاخه نظامی هیئت مؤتلفه اسلامی شد و در اولین اقدام، در اعدام انقلابی حسنعلی منصور، سرسپرده آمریکا و عامل تصویب کاپیتولاسیون و تبعید امام خمینی(ره) همکاری نمود. در آن ترور، شهید اندرزگو با این که بیشتر از 19 سال نداشت، اما نقش مهمی ایفا کرد.

در روز دوم شهریور 1357 رژیم، به شدت در تعقیب او بود و شهید اندرزگو مجبور شد که دائماً جابجا شود. ساواک پس از سال‏ها تعقیب و گریز، سرانجام با کنترل مکالمات تلفنی مناطق وسیعی از تهران، او را شناسایی نمود و دریافت که در 19 ماه مبارک رمضان مهمان یکی از دوستان خواهد بود. محل، مورد محاصره قرار گرفت و شهید که راه فرار نمی‏دید، اسنادی را که در جیب داشت به دهان برد و خورد تا به دست ساواک نیافتند. دژخیمان رژیم پس از درگیری که با او پیدا کردند، او را مجروح ساختند. با این حال، از این می‏ترسیدند که اندرزگو، به خودش مواد منفجره بسته باشد. این شهید والامقام سرانجام، طی این درگیری در دوم شهریور 1357 با زبان روزه در 39 سالگی شربت شهادت نوشید.

 

8- ربانی پس از پیروزی مجاهدین و شکست دولت نجیب الله احمد زی در ۱ تیر ۱۳۷۱ (۲۸ ژوئن ۱۹۹۲)، طبق توافق‌نامه گروه‌های مجاهد افغانستان در کنفرانس اسلام‌آباد، به عنوان دومین رئیس‌جمهور موقت افغانستان بعد از دوره دو ماهه صبغت‌الله مجددی برگزیده شده بود تا در دوره چهار ماهه ریاست خود زمینه انتخابات را فراهم کند. اما بر اثر جنگ‌های شدید، و نقض توافقات از طرف جناح‌های مختلف، زمینه انتخابات فراهم نشد و ربانی برای تعیین رییس‌جمهور بعد از خود شورای اهل حل و عقد را در شهر هرات افغانستان و با حضور شخصیت‌های مختلف از اقوام و نواحی مختلف افغانستان برگزار کرد.

شورای حل و عقد نیز در ۹ دی ۱۳۷۱ (۳۰ دسامبر سال ۱۹۹۲) برهان‌الدین ربانی را به عنوان نخستین رئیس‌جمهور رسمی حکومت مجاهدین در افغانستان برگزید.

حکومت مجاهدین در ۵ مهر ۱۳۷۵ (۲۶ سپتامبر ۱۹۹۶) کابل را که زیر حملات شدید قرار داشت ترک کرد و این شهر به دست طالبان افتاد. اما ربانی که مقر حکومت را به شهر مزار شریف انتقال داده بود هنوز به عنوان رئیس‌جمهور رسمی افغانستان شناخته می‌شد؛ هرچند به مرور زمان قلمرواش کوچک‌تر می‌شد تا این‌که در اواخر حکومت طالبان، فقط بر سی درصد خاک کشور تسلط داشت و بقیه نقاط به دست طالبان افتاده بود.

با حمله آمریکا به افغانستان و شکست طالبان، حامد کرزی در اجلاس بن رئیس‌جمهور دولت موقت افغانستان شد. برهان‌الدین ربانی در ۱ دی ۱۳۸۰ (۲۲ دسامبر سال ۲۰۰۱) طی مراسمی رسمی حکومت را به اداره موقت افغانستان تحویل داد.

 

9- وزارت امور خارجه آمریکا در گزارشی که اخیراً منتشر نموده شماری از حملات ضدامریکایی در سراسر جهان را برشمرده است. این گزارش که بر افزایش عملیات مسلحانه علیه منافع آمریکا در سالهای اخیر تصریح دارد بطور غیر مستقیم به گسترش تنفر در میان ملل مختلف نسبت به سیاستهای سلطه جویانه امریکا در جهان اعتراف کرده است.

در گزارش وزارت خارجه امریکا به تعدادی از اینگونه اقدامات ضدامریکایی اشاره دارد که در ذیل می آید: در سال 1376 بیش از 303 حمله تروریستی در سراسر جهان صورت گرفته است که حدود یک سوم آنها علیه اهداف آمریکایی بوده و مجموعا هفت آمریکایی کشته و 21 نفر زخمی شده اند.

در سال 1375 نزدیک به 300 حمله از این نوع صورت گرفته که حدود یک چهارم آنها علیه اهداف آمریکا بوده است.

در این حملات 24 آمریکایی کشته و 250 نفر زخمی شدند. بعضی دیگر از حملات ضد آمریکایی در سالهای اخیر عبارتند از:

- در 5 خرداد 1375 کامیونی مملو از مواد منفجره در مجتمع مسکونی نظامیان آمریکا در نزدیکی ظهران عربستان منفجر شد و 19 آمریکایی را کشت و بیش از 500 نفر از

 آمریکایی ها و اتباع سعودی را زخمی کرد.

- در 22 آبان 1374 انفجار در مقر نظامیان آمریکایی در ریاض به کشته شدن 5 آمریکایی منجر شد.

- در 22 شهریور 1374 نارنجکی که با موشک بسوی سفارت آمریکا در روسیه پرتاب شد دیوار ضخیم ساختمان را سوراخ کرد اما کسی در این حمله زخمی نشد.

- در 30 آذر 1365 هواپیمای بوئینگ 747 شرکت آمریکایی پان آمریکن بر فراز اسکاتلند منفجر شد و 270 نفر کشته شدند.

- در 14 شهریور 1365 یک هواپیمای پان آمریکن که 358 مسافر را حمل می کرد در فرودگاه کراچی ربوده شد. در حمله نیروهای امنیتی به ربایندگان هواپیما بیست نفر کشته شدند.

- در 13 فروردین 1365 در یک هواپیمای «تی. دبلیو.ای» که از رم عازم آتن بود بمبی منفجر شد و چهار آمریکایی کشته شدند.

- در 24 خرداد 1364 مردان مسلح یک هواپیمای «تی.دبیلو.ای» را به زور به بیروت بردند. یک عضو نیروی دریایی آمریکا کشته شد و 39 آمریکایی به مدت 17 روز به گروگان گرفته شدند.

- در 29 شهریور 1363 به بخشی از سفارت آمریکا در بیروت شرقی با بمب حمله شد و 16 نفر کشته و سفیر آمریکا زخمی شد.

- در 29 فروردین 1362 حمله انتحاری به سفارتخانه آمریکا در بیروت به کشته شدن 17 آمریکایی منجر شد.

- در یکم مهر 1362 در حمله انتحاری به پایگاه تفنگداران آمریکا در بیروت 241 آمریکایی کشته شدند.

- در 21 آذر 1362 انفجار بمب در جلوی سفارتخانه های آمریکا و فرانسه در کویت پنج کشته و 86 زخمی به جای گذاشت.

- در 13 آبان 1358 دانشجویان به سفارت آمریکا در تهران هجوم بردند و 52 آمریکایی را به مدت 444 روز به گروگان گرفتند.