خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۸ آذر ۱۳۷۰

خطبه اوّل  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ، وَ اَنْ لَیْسَ لِلْاِنْسانِ اِلاَّ ما سَعی، وَ اَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُری. عِبادَاللَّه اُوْصیکُمْ بتَقْوَیَ اللَّه وَ اَتَّباعُ اَمْرَهُ وَ نَهْیِ".  برادران و خواهران ما می‏دانند که خطبه‏های اوّل پیرامون این موضوع است که "اسلام برنامه زندگی" است.  تاکنون مطالب متعددی در این بخش گفته شد. البتّه این بحث خود به عنوان یک پرانتز در بحث "عدالت اجتماعی" باز شد و همیشه وقتی می‏خواهیم به بحث خاتمه دهیم احساس می‏کنیم که نقاط مهمّی را توضیح دهیم تا این فصل ناتمام و ناقص نماند.  نکته بسیار مهمّی در برخورد با یکی از کتابهای جدیدالانتشار به ذهنم رسید که فکر کردم به عنوان یک درس لازم است که در تریبون نماز جمعه با مردم در میان گذاشته شود. هم اهمیّت فکری دارد، برای اصلاح خطّ فکری مردم و هم اهمیّت عملی برای اصلاح وضع زندگی امّت اسلامی دارد و من برای خطبه امروز اهمیّت بسیار زیادی قائل هستم و ضمن بحثم به این نکته‏ای که در آن کتاب دیدم اشاره خواهم کرد. ما گفتیم که "اسلام برنامه زندگی" است. برای این مسأله شعبه‏هایی از بحث را گفتیم. یکی از شعبه‏ها این است که که ما با تعالیم قرآن و اسلام به طور روشن می‏فهمیم که قرآن، ما را به پایبندی فکری و به اصل اساسی عام دعوت می‏کند و شامل زندگی بشریّت و کلّ قلمرو و طبیعت و خلقت و حاکمیّت اصل ملیت و نظام علل و اسباب بر جریانات زندگی و این مسأله مهم بسیار زیربنایی اجتماعی و فکری است. اگر ملّتی از حاکمیّت و عموم و شمول حاکمیّت علل و اسباب غفلت کند، در زندگی عقب می‏ماند و به انحراف کشیده می‏شود و اگر مسائل را بخواهیم همیشه با مطالب خارج از این اصل تفسیر کنیم و بیرون از مجرای علل و اسباب بخواهیم حرکت کنیم و حاکمیّت علل و اسباب را نادیده بگیریم، اشتباه بزرگی از نظر فکری کرده‏ایم و به انحراف فکری دچار می‏شویم و در عمل که زمینه را خالی می‏کند و میدان را می‏دهیم به دست کسانی که به این شیوه عمل می‏کنند.

 اگر کسی می‏توانست این کار را انجام دهد، البتّه کار یک نفر نیست. سازمان تحقیقاتی می‏توانست علل و عوامل حوادث مهمّ دنیا و موفقیّتهای ملّتها را و شکستهای  را بررسی کند و علل و عواملش را دربیاورد

 [t1]و آن مواردی را که بی‏توجّهی به علل و عوامل اصلی حرکت باعث شکستها شد را پیدا کند و انگشت روی آن بگذارد. مردم می‏فهمیدند که به این امر چقدر در زندگی روزمرّه خودشان باید بهاء داده شود و این کار نشده، البتّه هر حادثه جداگانه و هر جنگ و هر پیروزی و شکستی جداگانه تحلیل می‏شود. امّا اینکه ما از تاریخ یک جمع‏بندی کنیم و ببینیم که کجا به خاطر بی‏توجّهی به این مسأله یک ملّتی شکست خورده، انجام نشده است.  قرآن مدارک محکمی از این لحاظ به دست ما می‏دهد، یکی از مدارکش همین آیاتی است که اوّل خطبه خواندم. در سوره نجم است. در آیات قبل آمده است که در همه کتب آسمانی این اصل بود ه - در صحف ابراهیم و موسی و بعد تأکید می‏کند. لَیْسَ لِلْاِنْسانِ اِلاَّ ما سَعی، وَ اَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُری. هر چیزی که انسان بخواهد به دست بیاورد، نتیجه تلاش است. با تلاش می‏شود به نتیجه رسید.  آیه بعدی این است که هیچ تلاشی هم بدون نتیجه نیست. حالا یک وقت خیال می‏کند زحمتش هدر رفته است ولی قرآن می‏گوید، نه، هر سعی و تلاشی که در مسیر خودش انجام شود، نتیجه خودش را می‏دهد. این بهترین و شیرین‏ترین و روشن‏ترین تعبیر حاکمیّت نظام علّیّت و عملکرد علل و اسباب در زندگی انسان است. شاید در محیط انحراف فکری که در زندگی مسلمانان به وجود آمده، ما تا این آیه را می‏خوانیم خیال می‏کنیم که می‏گوید: مثلا" فقط نتیجه ثواب ما، در آخرت روشن می‏شود.  وقتی به عملی صالح می‏گوییم، ذهن ما فوری می‏رود به دنبال همان اعمال عبادی که خداوند جزای اعمال عبادی ما را می‏دهد، که این نیست، این یک اصل کلّی است. یا مثلا" آیه دیگری که خیلی هم معروف است. من از آیات معروف استفاده می‏کنم که در ذهن مردم بماند و الاّ در قرآن این قدر،آیه‏ها هست که وقتی انسان گاهی یک سوره را می‏خواند، اصلاً سوره این است که همین مطلب را می‏خواهد بگوید. مثلاً انسان سوره رعد را می‏خواند، می‏بیند که اصلاً دنبال همین مطلب است، حال یکی از آیات سوره رعد این است که می‏گوید:  اِنَّ اللَّه لا یُغَیَّرُ ما بقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُِوا ما به اَنْفُسُهِم. تغییرات و تحوّلات باید از خود انسانها شروع شود و مردم باید آن جرّقه اوّلی را بزنند تا راه باز شود و خداوند نتایج را بدهد.  و باز هم معنایش این نیست که فوری خداوند یک چیزی را خلق کند، بلکه معنایش این است که همان سنّت الهی این است. آیات قبل و بعدش کاملاً روشن می‏کند که سنّت الهی این است. انسان در جریان زندگیش در چهارچوب بسیار مستحکمتر و خلل‏ناپذیر سنن الهی حرکت می‏کند.  سنن الهی این است که با عمل انسان نتایج به دست بیاید.  یک مقدار مسأله را بازتر می‏کنم، برای اینکه بدانید من دنبال چه هستم و چه بحثی را در سطح جامعه مطرح می‏کنم و امیدوارم این یک بحث جدّی در جامعه ما شود و من خوشحال می‏شوم که اگر اصحاب نظر این مسائل را به نقد بکشند. اگر به حرف من اعتراضی دارند آن را مطرح کنند تا در جامعه پخته شود و اگر حرف مرا قبول دارند، خودشان این را باز کنند تا این حرف در جامعه جا بیافتد و مردم به عنوان دین و راه خداوند به این مسائل معتقد شوند. این اصل در اسلام قطعی است. منتها ما، در صدر اسلام دو طرز فکر غلط می‏بینیم که پیدا شده و این اصل را مخدوش کرده است و مسلمانان را به وادی دیگری انداخته است.  در دوران خود ما هم یک تحرّک استعماری می‏بینیم که همان تحرّکات صدر اسلام است که این اصل را در فکر مسلمانان مخدوش کنند. ذهنشان را از حاکمیّت علل و اسباب و نظام حاکمیّت عمل در نتایج، دور کنند و اینها را وادار کنند چشمشان را به جای دیگری ببندند و انتظار اصلاح را از جای دیگری داشته باشند. یکی مسأله جبریّه و دیگری مسأله صوفیّه است. صوفیّه و تصوّف را و زهد فروشی دروغ و زیانبار را در خطبه‏های قبلی هم یکی دو بار مطرح کرده‏ام و گفتم که چه خسرانی به مردم زده‏اند و مردم را از زندگیشان دلسرد کرده‏اند و مردم را انداختند در محیطی که برای دشمنان اسلام میدان را باز کنند و دلسردی ایجاد کنند و مردم را به دنیا و زندگی و استفاده از نعمتهای زندگی بی‏علاقه کنند. این کاری بود که در تاریخ اسلام شده و متأسّفانه برای بیرون آمدن از این وضع خیلی احتیاج به کار داریم. جریان خطرناکتر، جریان قدریّه و جبریّه بود که اینها آمدند به مسلمانان عوام فهماندند که کارها را خدا خودش انجام می‏دهد. ما از دور دستمان به آتش است و کاری نمی‏توانیم انجام دهیم. ما، در سلسله‏ایم. تقدیر و نظام متقن قضا و قدر را یک تفسیر انحرافی کردند و انسان را از یک موجود خلاّق و سازنده و حاکم برسرنوشت خودش به یک موجود اسیر و ضعیف که دستانش بسته شده و منتظر است تا سلسله تقدیر او را به هر کجا که می‏خواهد ببرد، تبدیل کردند و معنای تقدیر را این گونه مطرح کرده‏اند. در صورتی که مسلمانان آگاه همیشه مواظب بودند که این اتّفاق نیفتد.  توکّل، تقوا و زهد را بد معنا کردند. نظام ثواب و عقاب را بد معنا کردند و این امر اثر خودش را گذاشت. که متأسّفانه در فرهنگ و زندگی ما وجود دارد. البتّه چون برخلاف فطرت انسانی است. انسانها فطرتاً به مسأله علل و اسباب توجّه دارند و عمل می‏کنند. اشکال این گونه فرهنگها این است که کاربرد فطری را ضعیف می‏کند و دائما" مانع ایجاد می‏کند. این طرز تفکّری است که اینها خلق کردند که می‏بینیم پیامبر و ائمّه ما و بزرگان ما همیشه هوشیار بودند تا مسلمانان در این چاله‏ها نیفتند. من دو نمونه از زمان پیغمبر و امام صادق که دو مقطع مناسب است عرض می‏کنم که ببینید چه بودیم و چه از آب درآمدیم.  در صدر اسلام این خطر بروز کرد. وقتی مسائل مثل توکّل، تقوا و قدرت خدا و تقدیر مطرح شد این حالت در مردم به وجود آمد.  در صدر اسلام حضور پیامبر مانع اشاعه این فکر شد. پیامبر خیلی مواظب بود. از مواردی که پیامبر سخت مواظب بودند، این بود که جلوی این گونه تفکّرات را که می‏دانست - امّت را تضعیف می‏کند - بگیرد.  مثلا" وقتی این آیه در سوره طلاق نازل شد: وَ مَنْ یَتَّق اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَحْزَ جاً، وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یُحْتَسبُ. آیه بسیار متقنی است. آنهایی که تقوا و تقدیر را می‏شناختند، هیچ مسأله‏ای برایشان نبود.  ترجمه آیه این است که کسی که تقوا داشته باشد. خداوند یک مسیر درستی در جلوی او قرار می‏دهد و از جاهایی که فکرش را نمی‏کرده، چیزهای زیادی عایدش می‏شود. اینجا یک تفسیر انحرافی در ذهن بعضیها آمد. به پیامبر خبر دادند که چرا نشستی؟ عدّه‏ای از مسلمانان متدّین و مقدّس ما کارهایشان را تعطیل کردند و به خانه‏ها رفته‏اند و عبادت می‏کنند. پیامبر فرمودند: این، با این مسائل چه ارتباطی دارد. گفتند: این اتّفاق افتاده، پیامبر در جلسه‏ای با اینها صحبت کرد و فرمودند:  چه چیز شما را وادار کرد که این کارها را انجام دهید. گفتند: خداوند در آیه‏ای که نازل شده است. خداوند تعهد کرده است که روزی ما را بدهد. او کفیل شده است و گفته. یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَ جاً، وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسبُ. اگر تقوا داشته باشیم خداوند تعهد روزی ما را کرده و بدون زحمت روزی پیدا می‏کنیم.  ببینید این ریزه‏کاریها را که نگاه کنیم. همین طرز تفکّرهای غلط در ذهن برخی از مردم ما هست.  تقوا را خیال می‏کنند، همین که آدم بیاید و نماز بخواند و عبادت کند و روزی دادن خداوند را هم خیال می‏کنند که همین جوری به دست می‏آید.  این طرز تفکّر عبادت را مصداق تقوا می‏داند و کار نکردن را هم به عهده خدا گذاشتن می‏دانند و آن را یک نوع توکّل بر خدا می‏دانند.  وُ مَنْ یَتَو کَّلَ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسبُهُ. از آن هم استفاده کرده بودند و می‏گفتند. توکّل ما این است که چرا وقت با ارزش خودمان را که هر لحظه‏اش می‏تواند در بهشت برای ما یک چیزی خلق کند به اندازه زمین دنیا صرف کنیم که مقداری پول جابجا کنیم، خداوند متصدّی است. چون این یک نتیجه غلط امّا عامیانه و مقدّس مآبانه است. پیغمبر فرمودند: "نه این طور نیست، باید بروید. همان طوری که خداوند گفته کار کنید. باید بروید دنبال رزق کما امرکم اللّه."  ما فقط این آیه را نداریم. از آنجا بیرونشان کرد و فرمود: بروید کار کنید. تقوا جایش در کار است. آدمی که فعالیّت می‏کنند، باید کارش را خوب انجام دهد. استاد درسش را خوب انجام بدهد، تقوای درسی‏اش آنست، شاگرد درسش را خوب بخواند تقوای درسی‏اش اینست. کارگر کارش را خوب انجام دهد. هر کاری تقوای خودش را دارد. تقوا یک مسیری است که انسان در کل اوامر الهی تابع سنن الهی و دستورات الهی باشد و یک گوشه آن هم عبادت و یک گوشه‏اش هم انفاق و یک گوشه‏اش هم چیزهای دیگری است.  تقوا یک مجموعه‏ای است که هزارها عضو دارد و یک عضوش هم عبادت است. شما خیال کردید که با یک عضو می‏خواهید میلیونها عضو به دست بیاورید. این امر امکان پذیر نیست. ببینید پیغمبر هوشیار است. پیغمبر در مسجد نشسته بود و دونفر به خدمت ایشان آمدند. پیغمبر با یکی از آنها آشنا بود، با آن کسی که آشنا بود گفت: ایشان برادر من هستند و فرمود: ما این برادر شما را نمی‏بینیم این خودش یک کارگر بود که معمولاً موقع نماز به مسجد می‏آمد و با پیغمبر در جبهه ها همراه بود. گفت: ایشان اهل عبادت است و دائما" در خانه عبادت می‏کند. معمولا" منزوی است و کسی را نمی‏بیند. پیغمبر فرمود: پس خرجش را از کجا می‏آورد. گفت: من برادرش هستم و با افتخار خرجش را می‏دهم که چنین برادری خداوند به من داده است. حضرت فرمودند: ثواب تو از این آقا خیلی بیشتر است. بعد حضرت پرسیدند که عقلش و درک و فهمش چطور است. خوب، دیدند این جور در نمی‏آید و این قیافه نشان می‏دهد که از آن مقدسهای کم عقل است. فرمودند این عقلش چه جوری است و درک و فهمش چطوری است؟ گفت: من از عبادتش عرض کردم. شما حالا چکار به آن قسمتش دارید. پیغمبر فرمود: اگر عقل و فهم درستی نداشته باشد، عبادات او هم ارزشی ندارد و برای آخرت چنین چیزی به درد نمی‏خورد. ببینید این زندگی معمولی پیغمبر بود و با یک کارگر و یک عابد این گونه برخورد می‏کرد، آن هم تیپ مقدّسهایی که این گونه تفسیر کرده بودند. این زمان پیغمبر است و پیغمبر با این هشیاری که داشتند و با حضوری که داشتند، نگذاشتند در زمان خودشان این بلا به جان مردم بیفتد، امّا در قرن اوّل که کم‏کم مدرسه ها شروع شد و فلسفه‏بافها و عرفان بافها به جان مردم افتادند و شروع کردند از این مسائل فلسفه بافی و عرفان بافی کردن و کم‏کم به صورت یک مکتب، جبر را بر مردم تحمیل کردند.  باز می‏رسیم به زمان امام صادق (ع) که از نو، آن اسلام ناب شروع می‏شود به تعلیم و تربیت و توسعه که البتّه در زمان امام سجّاد و امام باقر (ع) هم این حرکت بود و در زمان امام صادق (ع) به اوج می‏رسد.  یک نمونه‏ای هم از این زمان می‏گویم: چون دیگر آن نقطه اوج توسعه تعلیمات ماست، در برابر انحرافات فکری که ما در جامعه‏مان داریم. حالا چند نمونه از امام صادق (ع) عرض می‏کنم. دو، سه مورد از آیات قرآن را که عرض کردم، دو سه نکته از زندگی پیغمبر را هم گفتم، دو سه نکته هم از زندگی امام صادق نقل می‏کنم و این کافی است.  امام صادق (ع) در خانه نشسته بودند و با عدّه‏ای از دوستانشان محفل علمی داشتند. یکی از دوستان کاسبشان خدمتشان آمد و با حالت خستگی عرض کرد: آقا ما دیگر خیلی خسته شدیم، دعا کنید که خداوند بدون زحمت به ما روزی دهد.  اُدْعُ اللَّه اِنْ یَرْزُ قَنا فی دعَ. حضرت یک نگاه تندی به او کردند و فرمودند:  لا اَدْعُولَکْ. هرگز چنین دعایی برای تو نخواهم کرد.  اُطْلُبْ کَما اَمْرِکَ اللَّه. چه دعایی، برو همان طور که خداوند گفته کار کن و خداوند روزی به تو می‏دهد و روزی با کار به دست می‏آید.  تعبیر دیگری باز از امام صادق (ع) هست که شبیه آن داستان کارگری بود که خدمت پیغمبر آمد و باز در یک محفلی نشسته بودند و در جمع اصحاب امام صادق (ع) صحبت یکی از دوستان خیلی خوب که مدّتی است او را نمی‏بیند گفته شد.  حضرت احوال او را پرسیدند و فرمودند: او کجاست که پیدایش نمی‏شود. گفتند: بنده خدا فقیر شده. حضرت فرمود: چرا فقیر شده؟ گفتند. فیِ الْبیْتْ یَعْبُدُوا رَ بَّ. رفته در خانه نشسته و خدا را عبادت می‏کند و می‏گوید حالا بقیه عمر را به عبادت خدا بگذرانیم. معمولاً این طوری است. آنهایی که دیگر از کار خسته می‏شوند و یا عرضه شان تمام می‏شود، می‏گویند: دیگر حالا موقع عبادت است و هیچ وقت این طوری نیست. موقع عبادت در جوانی است و عبادت هم آن نیست که شما فکر می‏کنید.  عبادت آن است که آدم در کارش با قصد قربت و نیّت خالص در خدمت جامعه و خدا باشد و آن مقداری که خداوند به ما تکلیف کرده که عبادت کنیم که در روز چند دقیقه بیشتر نمی‏شود. عین تعبیرات امام صادق اینست که وقتی گفتند. فیِ الْبیْتْ یَعْبُدُوا رَ بَّ.  در خانه عبادت می‏کند. امام فرمود: بنده خدا از کجا می‏آورد و می‏خورد گفتند:  مِنْ عِنْد بَعْضِ اِخْوانه. از جانب برخی از برادرها، آقا با مردم اینجور هم بی‏دین و بی‏انصاف نشده‏اند. مردم دوستان خوبی هستند و مردم می‏آیند، خرجشان را می‏دهند. حضرت فرمودند که بد رویّه‏ای دارد پیش می‏آید. پس حضرت فرمود:  وَ اللَّه الذَّی یَقوتُ اَشَدُّ عَبادتَ مِنْ. پس آنهایی که خرج او را می‏دهند، عبادت می‏کنند و عبادت بهتر را انجام می‏دهند، نه آن کسی که در خانه نشسته و آن طوری عبادت می‏کند.  من حالا به جزئیّات قضیه کار ندارم، فقط به آن نکته اصلی بحثم توجّه داشته باشید که من کجا را هدف گرفته‏ام و نشانه را می‏زنم و آن این است که تفکّر اینکه ما انتظار داشته باشیم، از غیر راه علل و اسباب طبیعی زندگی به نتایج خاصّی برسیم، این غلط است و این در اسلام محکوم است و این اصل مثل است. گفتم ما همه‏مان بخاطر فطرتمان که همراه سنن الهی است دنبال علل و اسباب هستیم. امّا بعضیها و خیال می‏کنند که کارها به گونه‏ای به دست خدا است که ما انجام دهیم یا ندهم، انجام می‏شود و کارهای کشور، کارهای مردم و کارهای زندگی همه انجام می‏شود. هر کسی حالا در کار شخصی خودش چون زندگی مجبورش می‏کند- دنبال علل و اسباب می‏رود، امّا مجموعه امور زندگی مسلمانها متأسّفانه تابع این انحراف است و این نقطه‏ای است که بنده را آتش می‏زند. وقتی که تصوّر می‏کنم که این فکر، فکر تصوّف از یک جهت که مردم را مأیوس و دلسرد می‏کنند، از استفاده از نعمتهای الهی و فکر جبریّه و قدریّه و اینکه هر چیزی در موقع خودش به دست خدا انجام می‏شود. اگر ما، در زندگی فردی‏مان عمل نمی‏کنیم. جامعه ما به این فکر مبتلاست. عموم امّت اسلامی گرفتار این انحراف هستند. این دوران قدیم است. حالا دوران جدید را عرض می‏کنم.  اینکه گفتم: از یک کتابی حالا نمی‏خواهم اسم نویسنده و اسم آن نشریه را ببرم، به خاطر اینکه اینها از تریبون رسمی است و بنده هم به اسم رئیس جمهور اینجا صحبت می‏کنم که در آن کشور و آنجا ممکن است بحثهای تازه‏ای باز کند.  یکی از نویسندگان بسیار معروف دنیای عرب که همه شما قطعاً او را می‏شناسید و بارها اسمش را شنیده‏اید، در یکی از کتابهای معروفش که به نام » مطبوعات و سیاست« نوشته و یک بخشی را باز کرده و در آن بخش، این مسأله را دنبال می‏کند و اسناد مهمّی در اختیار دارد که آمریکاییها بعد از جنگ جهانی دوّم که با خرد شدن طرفهای جنگ تقریباً قدرت بلامنازع شدند. آنها شروع کردند که مطبوعات دنیا را تصرّف کنند و یکی از سیاستهای بزرگی که به "سازمان سیا" سپرده شد، این بود که در سراسر دنیا بنگاههای مطبوعاتی، روزنامه و مجلّه راه بیندازد. برای اینکه افکاری که آنها مایلند به خورد مردم بدهند. هر جایی هم یک سازمان مهمّی برای مطبوعات درست کردند.  از ایران ما هم آنجا اسمی آورده و یک جای خاصّی را اسم می‏برد از مصر، از آلمان و ژاپن و همه جا نمونه هایشان را نقل می‏کند.  در یکی از کشورهای عربی می‏گوید: یکی از روزنامه‏هایی که با کمک "سازمان سیا" منتشر می‏شد، دو هدف عمده را تعقیب می‏کرد. حالا روزنامه خبر می‏داد و تحلیل می‏کرد و همه چیز هم داشت. امّا اینکه رسالتی بود که در مقابل هزینه‏های آمریکایی به او محوّل شده بود، این دو نکته بود.  یکی اینکه در ذهن مردم جا بیندازد که امور با شانس است و شانسی اتّفاقات می‏افتد، بخت، طالع، شانس، ستاره و اقبال و این چیزهایی که می‏بینیم، در ادبیات ما از قدیم بوده و هنوز هم هست.  دوّم اینکه: بگویند عدالت دادنی است نه گرفتنی. با انسانهای خوش نیّت، رئوف، رحیم و مهربان عدالت اجتماعی تحقّق پیدا می‏کند، نه با خواست توده‏ها و مبارزه و فشار مردم حالا آن بحث عدالتش، بحث جداگانه‏ای است که در بحث امروز من نیست.  بحث شانسش در بحث امروز من است. این واقعا" تصادفی است که ما فکر می‏کنیم که جبریّه زمان امام باقر و امام صادق حرفی را می‏زنند که آمریکای زمان می‏زند. بلای آن روز ما بلایی بود، که بلای امروز ماست. عرض کردم ما، در زندگی فردی‏مان شاید بیشتر از حدّ لازم هم دنبال مادیّات زندگی می‏رویم و این یک بحث شخصی نیست. من الان دنبال اخلاق شخصی نیستم. من نگران جامعه اسلامی هستم. من نگران امّت اسلامی هستم. من نگران یک میلیارد و دویست میلیون مسلمانم که با این طرز تفکّر امروز ذلیلند و ریشه آن هم همین است. فرنگیها می‏گویند: شانس، ما می‏گوییم تقدیر، تقدیر غلط. البتّه تقدیر صحیح و آن نظام قضا و قدر الهی هر چیزی را در جای خودش همراه با علل و اسباب خودش که در آن نقطه خودش اتّفاق می‏افتد، این نظام درست، تقدیر این طور معنا می‏شود، نه اینکه ما خیال کنیم که ما اینجا نشستیم و خود به خود سد بسته می‏شود، خود بخود چاه حفر می‏شود، خود بخود نفت استخراج می‏شود، خود بخود لوله‏کشی می‏شود.  این اتّفاقات در دنیا با تقدیر به معنایی که ما فکر می‏کنیم، سازگار نیست. اشکال جامعه اسلامی ما و شاید بسیاری از ادیان الهی که به انحراف کشیده شدند و به انزوا افتادند و برای اینکه خودشان را توجیه کنند و برای اینکه در وجدانشان جوابی برای تنبلی‏شان داشته باشند، به این است که به این مسائل چسبیدند. ادیان دیگر که در محیط اجتماعی فّعال نیستند، نه مسیحی و نه بودایی که جمعیّت عظیم دنیا هستند. آنهایی که حالا ما ادّعا داریم که مکتب‏مان مکتب زندگی است و همه چیز را باید تحت قلمرو حرکت خودش داشته باشد، این مسائل را حتماً باید از ذهن مردممان پاک کنیم. ما باید علّت را اصلاح کنیم تا معلول اصلاح شود. امّا اگر سدّی را برروی رودخانه‏ای نبندیم، باید همیشه منتظر باشیم. وقتی که سیل آمد اطرافش را ببرد. اگر خانه در مسیل بسازیم، باید منتظر باشیم که یک روزی این خانه از بین برود و اگر روی گسل زلزله، خانه ساختیم. باید منتظر باشیم و حالا هر چه هم دعا کنیم آنجا امامزاده، مسجد و شرابخانه باشد، زلزله که آمد آن را خراب می‏کند و خیال کنیم که با دعا و با عبادت و با تفکّر و با مقدّس‏مآبی این مسائل اصلاح می‏شود.  عبادت جای خودش را دارد و دعا تأثیر و جای خودش را دارد. اسلام چیز دیگری است و این نیست و اینها چیز دیگری از اسلام فهمیده‏اند.  این فرهنگ غلط را ما باید از ذهن مردم بیرون کنیم و کار بسیار بزرگ و عمیقی است. باید معلّمین ما، در کلاسها بگویند، اساتید ما در دانشگاهها بگویند، خطبای ما، در تریبونها بگویند با مردم صحبت کنیم. این بحثها، بحثهای مادر است و در بحثهای فرهنگی و عقیدتی ما که ما را متوجّه کند که امّت اسلامی به چه روزی افتاده‏اند که یک اسراییل دو، سه میلیونی برای اینکه دنبال علل و اسباب رفته، اسلحه‏اش را تهیّه کرده، دفاعش را مهیّا کرده و خانه‏اش را درست ساخته است، صنعتش را درست کرده و در مقابل این همه آدمی که دنبال علل و اسباب نرفتند و خیال می‏کنند که در میدان جنگ با امداد غیبی باید همه چیز حل شود. اصلاً امداد غیبی در فرض، صحت راه است.  خداوند هیچ تضمینی نکرده که ما اگر انحراف برویم امداد غیبی می‏آید. امداد غیبی متعلّق به جایی است که انسان درست عمل کند. بنابراین امّت اسلامی ذخائرش زیرزمین مانده و نفت هیچ وقت، خودش بیرون نمی‏آید، هیچ وقت معدن که میلیونها سال زیر کوه بوده، تبدیل به آهن و مس و روی نمی‏شود.  اینکه من عرض می‏کنم که اسلام، دین زندگی است و برنامه زندگی است. این است که اگر ما این طور اسلام را تصدیق کنیم. باید همیشه به مسجدهایمان قانع باشیم و اگر بخواهیم مردم را اداره کنیم، اگر بخواهیم امّت را هدایت کنیم و زندگی را مناسب زندگی روز کنیم و اگر بخواهیم با دشمنانمان در میدان جنگ مواجه شده و برآنها پیروز شویم و دست آنها را از کشورمان کوتاه کنیم ناچاریم که راه درست زندگی که در اسلام و قرآن هم هست انتخاب کنیم و تنبلی، گرسنگی و عقب ماندگی خودمان را با این چیزهاتوجیه نکنیم که تقوا و تقدیر است که اینها نیست، همه اینها مضامین انحرافی پیدا کرده که ان‏شاءاللّه اصلاح خواهد شد. أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم/ »بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم«/ "وَالْعَصْرِ/ اِنَّ الإنْسانَ لفَی خُسْرٍ/ اِلاِّ الذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَواصَوْا بالْحَقِّ وَتَواصَوْا بالصَّبر".     خطبه دوّم  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُ ِللَّهِ رَبِّ اْلعالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِاْلمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ عَلی سبْطَیِ الَّرّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ ألْخَلَفِ اْلهادی اْلمهْدیّ (عج).  در خطبه دوّم چند موضوع روز است که به آنها اشاره می‏کنم.  یکی از این موضوعات مربوط به مسائل بین‏المللی و منطقه‏ای است و بقیه داخلی است. اوّلین مناسبت پایان "هفته بسیج" است که بسیج یک ابتکار بسیار با ارزشی بود که در همه مردم و ملّتها و کشور ها در شرایط نیاز وجود دارد و چیزی نیست که اصل آن را ابتکار کرده باشیم. همه وقتی که دچار مشکلی می‏شوند که دولت و مدیرانشان نمی‏توانند آن مشکل را انجام دهند، در قوانینشان هم دارند که از مردم کمک بخواهند، ما هم در انقلاب و جنگ به حضور مردم در صحنه و استفاده کردن از امکانات مردمی نیازمند بودیم و بسیج را حضرت امام (ره) با صورت خاصّش مطرح کردند. نکته خاصّی که در بسیج ما اتّفاق افتاد، این بود که نیروهای بسیار مخلص، مؤمن، صابر، قانع و علاقه مند به انقلاب لبیک گفتند و نکته دوّم این بود که بسیج مقدار زیادی داوطلبانه بود، بسیج عمومی در کشورهای دیگر نوعاً همراه با اجبار است و به قانونی متکی است و طبق یک قانونی در یک زمانی همه باید حضور پیدا کنند. ولی اینجا داوطلبانه بود و نیازی به اجبار پیدا نشد و به اندازه کافی انسانهای ایثارگر و جان برکف داوطلبانه به جبهه می‏رفتند که طولانی هم شد و هفت، هشت سال، این ماجرا ادامه داشت و انصافاً فشار زیادی روی این بخش از مردم آمد. ما اگر در کشورمان به طور مثال 50 میلیون نفر جمعیّت داشته باشیم، از اینها دو، سه میلیونی به طور مکرّر آمدند و به جبهه رفتند، نقطه ضعفی هم اینجا داشت و این بود که یک عدّه‏ای اصلاً پایشان به جبهه نرسید، بلکه از جنگ سوء استفاده کردند و ماندند و خون مردم را مکیدند و از شرایط مخصوص جنگ جیبها را پر کردند و عدّه‏ای هم بی‏تفاوت امّا یک عدّه‏ای از مردم و جوانان و از همه طبقات، روحانی، دانشجو و دانش‏آموز و کارگر و کاسب و کارمند و تحصیل کرده‏ها بودند، واقعاً دوران سختی را گذراندند و خیلی فداکاری کردند.  افرادی هم بودند که هنوز قطعات خمپاره‏ها و ترکشها در بدنشان وجود دارد، اشخاصی بودند که هنوز زخمشان خوب نشده بود، به جبهه باز می‏گشتند، اشخاصی بودند که پدرشان، برادرشان به جبهه رفته بود و آنها باز هم می‏رفتند. انصافاً دوره بسیار شکوهمندی بر بخشی از نیروهای کشورمان گذشت که این تقدّسی که الان ما در بسیج می‏بینیم، با بسیج کشورهای دیگر تفاوت دارد، یکی عنصر داوطلبی و دیگری عنصر تکرار و طولانی شدن زحمت و جهاد و خسته نشدن اینها می‏باشد و نتیجه‏ای که به دست آمده است، این است که ما الان در سراسر کشورمان تقریباً همه جا یک گروه از جوانانی داریم که سخت‏ترین دوران را گذرانده‏اند و امتحان خوبی پس داده‏اند و اینها در خدمت انقلاب و اسلام و مایه اشاعه فرهنگ اسلام، حق و نشانه فداکاری، گذشت و جهاد در جامعه ما هستند که اینها بسیار سرمایه عظیم و عزیزی هستند و ما باید تلاش کنیم که مرور زمان اینها را مندرس نکند و اینها فراموش نشوند و این قطعه تاریخیمان در مجموعه مشکلات ما گم نشود. آنهایی که در "هفته بسیج" زحمت کشیده‏اند و دوباره خاطرات گذشته را زنده کردند، کار خیلی خوبی کردند. ولی در طول سال هم ما باید همیشه مواظب باشیم تا آثار دوران طولانی جهاد ما، نیروهای ارتشی، سپاهی، مردمی که عمدتاً بسیجیان هستند، نیروهای انتظامی و داوطلبهای دیگر، خانواده‏های شهداء، جانبازان بزرگوار ما، آزادگانمان و خانواده‏های مفقودین و اینها که آثار این دوران هستند و عام‏ترین عنوانش بسیج است، باید حفظ کنیم که اینها مایه تداوم روحیه انقلابی، مایه حرکت اسلامی و انقلابی ما و یادگار دوران جهاد و دفاع مقدّس ما هستند. البتّه این سیاست در کشور و در قوانین و برنامه‏های ما وجود دارد. ما 40 درصد از ظرفیّت دانشگاه را در اختیار رزمندگانمان گذاشته‏ایم که هفت، هشت سال دیگر 40 درصد فارغ‏التحصیلان ما در همه جای کشور می‏توانند بر مصدر امور باشند و این یک کار مادر و مهمّی است، اولویّتهایی در تعاونیها و کارهای تولید که آنها می‏توانند انجام دهند و امکاناتی که در جامعه وجود دارد، در نظر گرفته شده و هیچ وقت این طور نیست که پاداشهای مادّی بتواند جواب آن فداکاریها باشد و آنها پاداششان را از خداوند می‏گیرند و ما بر سر این مطلب که راه را برای تداوم این روحیه باز کنیم، این مطلب را در مقرراتمان گنجانده‏ایم و جامعه ما هم در مجموع همین حالت را دارد، مطبوعات ما و رسانه‏های ما هم خوشبختانه حسّاسیّتشان روی این موضوع باقی است. بنابراین امید است که ما این حرکت را همیشه رو به رشد مشاهده کنیم. مسأله بعدی ما "روز نیروی دریایی" است که باز از افتخارات تاریخی ماست. نیروی دریایی، هم ارتش و هم سپاه، در دوران جنگ خیلی خوب کار کردند، نیروی زمینی و نیروی هوایی هم خوب کار کردند. ولی چون "روز نیروی دریایی" است، ما از آنها مطالبی عرضی می‏کنیم.  اینها در تمام دوران جنگ یکی از آثار جهاد قویّشان این بود که خلیج‏فارس را نسبتاً امن نگهداشتند. ما تا آخر جنگ از جزیره خارک، نفت برداشت می‏کردیم، هشت سال دشمن آنجا را می‏کوبید و نزدیک مرز بود و در مقاطعی موشک هم به آنجا پرتاب می‏شد که می‏رسید، خوب، جایی مثل خارک را وسط دریا و نزدیک مرز دشمن با آن هواپیماهای بسیار مدرن و بمبهای فوق مدرن لیزری که دشمن در اختیار داشت و ما تا آخرین لحظه توانستیم، از خارک نفت ببریم و یا از بندر امام استفاده کنیم و یا کاروانهای نیازمندیهایمان را تا بوشهر و بندر امام بیاوریم و از طریق قطار به کشور برسانیم، بخش زیادی آن به عهده نیروی دریایی بود. گر چه نیروی هوایی هم فعال بود. امّا نیروی دریایی انصافا" کار بزرگی کرد، ما سواحل جنوبمان آنجایی که کمی از مرز عراق دور بود، تقریباً محفوظ بود، صنایع مهمّی در کنار دریا داشتیم که تا آخر محفوظ ماند و کار بزرگی اینها کردند و در همان اوایل، نیروی دریایی دشمن را منهدم کردند و دیگر حضور دریایی عراق را در خلیج‏فارس تقریباً به صفر رسانده بودند. گرچه از طریق کشورهای دیگر حضور داشت، امّا واقعا" خدمت بزرگی به ما کردند و امروز هم اینها یکی از پایگاههای مهمّی هستند که ما برای اهمیّتی که به خلیج‏فارس می‏دهیم، به قدرت و حضور و هوشیاری اینها متکی هستیم.  لذا ملّت ما هیچ وقت نه آن فداکاریها را فراموش خواهد کرد و نه اهمیّتی که برای آینده دارند و خوشبختانه در طول جنگ، سپاه توانست، با ابتکاراتی که به خرج داد یک نیروی دریایی مخصوصی که در زمان ما می‏توانست مشکلات ما را حل کند و چون ما نمی‏توانستیم که با امکانات مدرن دنیا که از ما دریغ می‏شد خودمان نگاه داریم، با ابتکارات سپاه الان ترکیب نیروهای دریایی ما یک ترکیب معقولی است که می‏تواند کارهای مهمّی را در بعد دفاعی انجام دهد که آن روزهایی که آمریکاییها با ناوگانشان و ناوگان خیلی از کشورهای استکباری حضور داشتند، نشان دادند ما تا آخرین لحظه حتّی با قایق، با ناوهای مهمّ آمریکایی جنگیدیم و بچّه‏های ما کوچکترین هراسی از مواجه شدن با آن هم امکاناتی که که آمریکاییها به خلیج‏فارس آورده بودند، نداشتند. شما یادتان هست که آنها برای اینکه ما را بترسانند، به زدن هواپیمای غیرنظامی ما متوسّل شدند تا نشان دهند که مااین هستیم و اگر لازم باشد، چنین و چنان می‏کنیم و این کار یک کار تصادفی نبود و یک کار حساب شده‏ای بود، چون دیدند که در رویارویی با نیروهایی که شهادت طلب هستند و در قایقهایی نشسته‏اند که آنها را نمی‏شود با آن ابزار مدرن هدف قرار داد عاجز هستند، لذا متوسّل به اینگونه کارهای غیرانسانی شده بودند. مسأله دیگر ما سالروز شهادت "شهید مدّرس" و "شهید میرزا کوچک خان" است که این دو بزرگوار در تاریخ ما حق بزرگی دارند، ما دوره بین انقلاب مشروطیّت و انقلاب اسلامی یک دوره حسّاسی را گذراندیم و در آن قطعه افراد نادری درخشیدند و خدمات بزرگی کردند، برای اینکه ارث مشروطیّت را به ما برسانند و نگذارند انقلاب مشروطه فراموش شود که از میان آنها مرحوم "شهید مدرس" و "مرحوم میرزا کوچک خان" از چهره‏هایی هستند که مخلصانه و جان برکف این تکلیف مهمّ انقلابی و اسلامی را انجام دادند که ما یاد آنها را گرامی می‏داریم. مسأله اسلامی و بین‏المللی و منطقه‏ای ما مسأله فلسطین است و مذاکرات صلح که به اصطلاح صلح است و سر و صدای آن دوباره بلند شده است، آنچه که تا به حال در این مقطع پیش آمده است، چیزی جز ضرر نیست، کشورهای عربی که تا به حال حاضر نبودند، با اسراییل حرف بزنند، حاضر شدند و حرف زدند که این یک نوع اعتراف به مشروعیّت اسراییل است که این خسارت بزرگی است و شکستن یک تحریم با ارزشی است که از پنجاه سال پیش تا به حال بوده و این ضرر بسیار عمده‏ای به عرب، اسلام و ملّت فلسطین زد که متأسّفانه تا به حال آمده است. اسراییل در این مسیر چند قدم به هدفش نزدیک شد و عربها چند قدم از هدفشان دور شدند، اسراییل تا به حال هیچ چیز نداده، حتّی حاضر نشده که این کلمه را به زبان بیاورد که حاضریم برای مذاکره درباره معاوضه زمین و صلح با شما صحبت کنیم و عملاً هم هیچ کوتاه نیامده [است]، بلکه یک قدری هم گستاخانه برای افتتاح با شروع شهرک صهیونیسم‏نشین جشن می‏گیرد و گستاخانه روز و شب به جنوب لبنان حمله می‏کند و جلو می‏رود که چند سال گذشته این کار را نمی‏کرده و گستاخانه همه یهودیان دنیا را دعوت می‏کند که به اسراییل بیایند، جایی که برای افراد موجود تنگ است که نشان از هدف توسعه دارد و حتّی می‏گوید: "من به واشنگتن نمی‏آیم که حرف بزنم و باید به اسراییل بیایید" و اینکه می‏گوید: "خاورمیانه"، خاورمیانه برای او اسراییل است. می‏گوید: یک جا اسراییل، یک جا سوریه، اردن، سوریه یعنی مأموران وزارت خارجه اسراییل بیایند و در دمشق حرف بزنند و یا بیایند در اردن و یا مأموران اینها به تل‏آویو یا بیت‏المقدّس بروند. می‏گوید: "به واشنگتن نمی‏آیم"، با اینکه این خودش هم یک نکته عجیبی است و عربها هم آن قدر به ذلّت افتاده‏اند که اینها می‏گویند: "برویم واشنگتن". واشنگتن یک محیطی است که سرتا پا ضدّ اسلام و ضدّ عرب است و مطبوعات که آنجا حضور دارد، اکثر آنها صهیونیستی است که خود حکّام آمریکا را هم تحت فشار قرار می‏دهند، چطور عربها خوششان می‏آید که در چنین محیطی مذاکره کنند؟ و اسراییل می‏گوید: من به آنجا نمی‏آیم و این هم از عجایب روزگار است.  به هر حال جریان بسیار بد و زشتی است، ما واقعاً متأسّف هستیم و خون دل می‏خوریم. آن خطبه قبلی من و نتیجه‏ای که می‏خواستم از آن بحث بگیریم، این است که ما مسلمانها اگر مسیر درستی را می‏رفتیم، اینها این طور نمی‏توانستند با این امّت عظیم اسلامی برخورد کنند که متأسّفانه حالا اتّفاق افتاده و ما امیدواریم که اینها درس باشد. دنیا تمام نمی‏شود و امت اسلامی هم می‏ماند و اگر ما این درس را بگیریم می‏توانیم جبران کنیم و راه دیگری را ان‏شاءاللّه برویم. اَعُوُذُ باللَّهِ منَ الشَّیطانِ الرَّجیم/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ اِنَّا اَعْطَیناکَ الکَوْثُر/ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَر/ اِنَّ شانِئکَ هُوَالْاَبتَرُ.