نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
خطبه اوّل بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ، وَ اَنْ لَیْسَ لِلْاِنْسانِ اِلاَّ ما سَعی، وَ اَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُری. عِبادَاللَّه اُوْصیکُمْ بتَقْوَیَ اللَّه وَ اَتَّباعُ اَمْرَهُ وَ نَهْیِ". برادران و خواهران ما میدانند که خطبههای اوّل پیرامون این موضوع است که "اسلام برنامه زندگی" است. تاکنون مطالب متعددی در این بخش گفته شد. البتّه این بحث خود به عنوان یک پرانتز در بحث "عدالت اجتماعی" باز شد و همیشه وقتی میخواهیم به بحث خاتمه دهیم احساس میکنیم که نقاط مهمّی را توضیح دهیم تا این فصل ناتمام و ناقص نماند. نکته بسیار مهمّی در برخورد با یکی از کتابهای جدیدالانتشار به ذهنم رسید که فکر کردم به عنوان یک درس لازم است که در تریبون نماز جمعه با مردم در میان گذاشته شود. هم اهمیّت فکری دارد، برای اصلاح خطّ فکری مردم و هم اهمیّت عملی برای اصلاح وضع زندگی امّت اسلامی دارد و من برای خطبه امروز اهمیّت بسیار زیادی قائل هستم و ضمن بحثم به این نکتهای که در آن کتاب دیدم اشاره خواهم کرد. ما گفتیم که "اسلام برنامه زندگی" است. برای این مسأله شعبههایی از بحث را گفتیم. یکی از شعبهها این است که که ما با تعالیم قرآن و اسلام به طور روشن میفهمیم که قرآن، ما را به پایبندی فکری و به اصل اساسی عام دعوت میکند و شامل زندگی بشریّت و کلّ قلمرو و طبیعت و خلقت و حاکمیّت اصل ملیت و نظام علل و اسباب بر جریانات زندگی و این مسأله مهم بسیار زیربنایی اجتماعی و فکری است. اگر ملّتی از حاکمیّت و عموم و شمول حاکمیّت علل و اسباب غفلت کند، در زندگی عقب میماند و به انحراف کشیده میشود و اگر مسائل را بخواهیم همیشه با مطالب خارج از این اصل تفسیر کنیم و بیرون از مجرای علل و اسباب بخواهیم حرکت کنیم و حاکمیّت علل و اسباب را نادیده بگیریم، اشتباه بزرگی از نظر فکری کردهایم و به انحراف فکری دچار میشویم و در عمل که زمینه را خالی میکند و میدان را میدهیم به دست کسانی که به این شیوه عمل میکنند.
اگر کسی میتوانست این کار را انجام دهد، البتّه کار یک نفر نیست. سازمان تحقیقاتی میتوانست علل و عوامل حوادث مهمّ دنیا و موفقیّتهای ملّتها را و شکستهای را بررسی کند و علل و عواملش را دربیاورد
[t1]و آن مواردی را که بیتوجّهی به علل و عوامل اصلی حرکت باعث شکستها شد را پیدا کند و انگشت روی آن بگذارد. مردم میفهمیدند که به این امر چقدر در زندگی روزمرّه خودشان باید بهاء داده شود و این کار نشده، البتّه هر حادثه جداگانه و هر جنگ و هر پیروزی و شکستی جداگانه تحلیل میشود. امّا اینکه ما از تاریخ یک جمعبندی کنیم و ببینیم که کجا به خاطر بیتوجّهی به این مسأله یک ملّتی شکست خورده، انجام نشده است. قرآن مدارک محکمی از این لحاظ به دست ما میدهد، یکی از مدارکش همین آیاتی است که اوّل خطبه خواندم. در سوره نجم است. در آیات قبل آمده است که در همه کتب آسمانی این اصل بود ه - در صحف ابراهیم و موسی و بعد تأکید میکند. لَیْسَ لِلْاِنْسانِ اِلاَّ ما سَعی، وَ اَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُری. هر چیزی که انسان بخواهد به دست بیاورد، نتیجه تلاش است. با تلاش میشود به نتیجه رسید. آیه بعدی این است که هیچ تلاشی هم بدون نتیجه نیست. حالا یک وقت خیال میکند زحمتش هدر رفته است ولی قرآن میگوید، نه، هر سعی و تلاشی که در مسیر خودش انجام شود، نتیجه خودش را میدهد. این بهترین و شیرینترین و روشنترین تعبیر حاکمیّت نظام علّیّت و عملکرد علل و اسباب در زندگی انسان است. شاید در محیط انحراف فکری که در زندگی مسلمانان به وجود آمده، ما تا این آیه را میخوانیم خیال میکنیم که میگوید: مثلا" فقط نتیجه ثواب ما، در آخرت روشن میشود. وقتی به عملی صالح میگوییم، ذهن ما فوری میرود به دنبال همان اعمال عبادی که خداوند جزای اعمال عبادی ما را میدهد، که این نیست، این یک اصل کلّی است. یا مثلا" آیه دیگری که خیلی هم معروف است. من از آیات معروف استفاده میکنم که در ذهن مردم بماند و الاّ در قرآن این قدر،آیهها هست که وقتی انسان گاهی یک سوره را میخواند، اصلاً سوره این است که همین مطلب را میخواهد بگوید. مثلاً انسان سوره رعد را میخواند، میبیند که اصلاً دنبال همین مطلب است، حال یکی از آیات سوره رعد این است که میگوید: اِنَّ اللَّه لا یُغَیَّرُ ما بقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُِوا ما به اَنْفُسُهِم. تغییرات و تحوّلات باید از خود انسانها شروع شود و مردم باید آن جرّقه اوّلی را بزنند تا راه باز شود و خداوند نتایج را بدهد. و باز هم معنایش این نیست که فوری خداوند یک چیزی را خلق کند، بلکه معنایش این است که همان سنّت الهی این است. آیات قبل و بعدش کاملاً روشن میکند که سنّت الهی این است. انسان در جریان زندگیش در چهارچوب بسیار مستحکمتر و خللناپذیر سنن الهی حرکت میکند. سنن الهی این است که با عمل انسان نتایج به دست بیاید. یک مقدار مسأله را بازتر میکنم، برای اینکه بدانید من دنبال چه هستم و چه بحثی را در سطح جامعه مطرح میکنم و امیدوارم این یک بحث جدّی در جامعه ما شود و من خوشحال میشوم که اگر اصحاب نظر این مسائل را به نقد بکشند. اگر به حرف من اعتراضی دارند آن را مطرح کنند تا در جامعه پخته شود و اگر حرف مرا قبول دارند، خودشان این را باز کنند تا این حرف در جامعه جا بیافتد و مردم به عنوان دین و راه خداوند به این مسائل معتقد شوند. این اصل در اسلام قطعی است. منتها ما، در صدر اسلام دو طرز فکر غلط میبینیم که پیدا شده و این اصل را مخدوش کرده است و مسلمانان را به وادی دیگری انداخته است. در دوران خود ما هم یک تحرّک استعماری میبینیم که همان تحرّکات صدر اسلام است که این اصل را در فکر مسلمانان مخدوش کنند. ذهنشان را از حاکمیّت علل و اسباب و نظام حاکمیّت عمل در نتایج، دور کنند و اینها را وادار کنند چشمشان را به جای دیگری ببندند و انتظار اصلاح را از جای دیگری داشته باشند. یکی مسأله جبریّه و دیگری مسأله صوفیّه است. صوفیّه و تصوّف را و زهد فروشی دروغ و زیانبار را در خطبههای قبلی هم یکی دو بار مطرح کردهام و گفتم که چه خسرانی به مردم زدهاند و مردم را از زندگیشان دلسرد کردهاند و مردم را انداختند در محیطی که برای دشمنان اسلام میدان را باز کنند و دلسردی ایجاد کنند و مردم را به دنیا و زندگی و استفاده از نعمتهای زندگی بیعلاقه کنند. این کاری بود که در تاریخ اسلام شده و متأسّفانه برای بیرون آمدن از این وضع خیلی احتیاج به کار داریم. جریان خطرناکتر، جریان قدریّه و جبریّه بود که اینها آمدند به مسلمانان عوام فهماندند که کارها را خدا خودش انجام میدهد. ما از دور دستمان به آتش است و کاری نمیتوانیم انجام دهیم. ما، در سلسلهایم. تقدیر و نظام متقن قضا و قدر را یک تفسیر انحرافی کردند و انسان را از یک موجود خلاّق و سازنده و حاکم برسرنوشت خودش به یک موجود اسیر و ضعیف که دستانش بسته شده و منتظر است تا سلسله تقدیر او را به هر کجا که میخواهد ببرد، تبدیل کردند و معنای تقدیر را این گونه مطرح کردهاند. در صورتی که مسلمانان آگاه همیشه مواظب بودند که این اتّفاق نیفتد. توکّل، تقوا و زهد را بد معنا کردند. نظام ثواب و عقاب را بد معنا کردند و این امر اثر خودش را گذاشت. که متأسّفانه در فرهنگ و زندگی ما وجود دارد. البتّه چون برخلاف فطرت انسانی است. انسانها فطرتاً به مسأله علل و اسباب توجّه دارند و عمل میکنند. اشکال این گونه فرهنگها این است که کاربرد فطری را ضعیف میکند و دائما" مانع ایجاد میکند. این طرز تفکّری است که اینها خلق کردند که میبینیم پیامبر و ائمّه ما و بزرگان ما همیشه هوشیار بودند تا مسلمانان در این چالهها نیفتند. من دو نمونه از زمان پیغمبر و امام صادق که دو مقطع مناسب است عرض میکنم که ببینید چه بودیم و چه از آب درآمدیم. در صدر اسلام این خطر بروز کرد. وقتی مسائل مثل توکّل، تقوا و قدرت خدا و تقدیر مطرح شد این حالت در مردم به وجود آمد. در صدر اسلام حضور پیامبر مانع اشاعه این فکر شد. پیامبر خیلی مواظب بود. از مواردی که پیامبر سخت مواظب بودند، این بود که جلوی این گونه تفکّرات را که میدانست - امّت را تضعیف میکند - بگیرد. مثلا" وقتی این آیه در سوره طلاق نازل شد: وَ مَنْ یَتَّق اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَحْزَ جاً، وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یُحْتَسبُ. آیه بسیار متقنی است. آنهایی که تقوا و تقدیر را میشناختند، هیچ مسألهای برایشان نبود. ترجمه آیه این است که کسی که تقوا داشته باشد. خداوند یک مسیر درستی در جلوی او قرار میدهد و از جاهایی که فکرش را نمیکرده، چیزهای زیادی عایدش میشود. اینجا یک تفسیر انحرافی در ذهن بعضیها آمد. به پیامبر خبر دادند که چرا نشستی؟ عدّهای از مسلمانان متدّین و مقدّس ما کارهایشان را تعطیل کردند و به خانهها رفتهاند و عبادت میکنند. پیامبر فرمودند: این، با این مسائل چه ارتباطی دارد. گفتند: این اتّفاق افتاده، پیامبر در جلسهای با اینها صحبت کرد و فرمودند: چه چیز شما را وادار کرد که این کارها را انجام دهید. گفتند: خداوند در آیهای که نازل شده است. خداوند تعهد کرده است که روزی ما را بدهد. او کفیل شده است و گفته. یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَ جاً، وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسبُ. اگر تقوا داشته باشیم خداوند تعهد روزی ما را کرده و بدون زحمت روزی پیدا میکنیم. ببینید این ریزهکاریها را که نگاه کنیم. همین طرز تفکّرهای غلط در ذهن برخی از مردم ما هست. تقوا را خیال میکنند، همین که آدم بیاید و نماز بخواند و عبادت کند و روزی دادن خداوند را هم خیال میکنند که همین جوری به دست میآید. این طرز تفکّر عبادت را مصداق تقوا میداند و کار نکردن را هم به عهده خدا گذاشتن میدانند و آن را یک نوع توکّل بر خدا میدانند. وُ مَنْ یَتَو کَّلَ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسبُهُ. از آن هم استفاده کرده بودند و میگفتند. توکّل ما این است که چرا وقت با ارزش خودمان را که هر لحظهاش میتواند در بهشت برای ما یک چیزی خلق کند به اندازه زمین دنیا صرف کنیم که مقداری پول جابجا کنیم، خداوند متصدّی است. چون این یک نتیجه غلط امّا عامیانه و مقدّس مآبانه است. پیغمبر فرمودند: "نه این طور نیست، باید بروید. همان طوری که خداوند گفته کار کنید. باید بروید دنبال رزق کما امرکم اللّه." ما فقط این آیه را نداریم. از آنجا بیرونشان کرد و فرمود: بروید کار کنید. تقوا جایش در کار است. آدمی که فعالیّت میکنند، باید کارش را خوب انجام دهد. استاد درسش را خوب انجام بدهد، تقوای درسیاش آنست، شاگرد درسش را خوب بخواند تقوای درسیاش اینست. کارگر کارش را خوب انجام دهد. هر کاری تقوای خودش را دارد. تقوا یک مسیری است که انسان در کل اوامر الهی تابع سنن الهی و دستورات الهی باشد و یک گوشه آن هم عبادت و یک گوشهاش هم انفاق و یک گوشهاش هم چیزهای دیگری است. تقوا یک مجموعهای است که هزارها عضو دارد و یک عضوش هم عبادت است. شما خیال کردید که با یک عضو میخواهید میلیونها عضو به دست بیاورید. این امر امکان پذیر نیست. ببینید پیغمبر هوشیار است. پیغمبر در مسجد نشسته بود و دونفر به خدمت ایشان آمدند. پیغمبر با یکی از آنها آشنا بود، با آن کسی که آشنا بود گفت: ایشان برادر من هستند و فرمود: ما این برادر شما را نمیبینیم این خودش یک کارگر بود که معمولاً موقع نماز به مسجد میآمد و با پیغمبر در جبهه ها همراه بود. گفت: ایشان اهل عبادت است و دائما" در خانه عبادت میکند. معمولا" منزوی است و کسی را نمیبیند. پیغمبر فرمود: پس خرجش را از کجا میآورد. گفت: من برادرش هستم و با افتخار خرجش را میدهم که چنین برادری خداوند به من داده است. حضرت فرمودند: ثواب تو از این آقا خیلی بیشتر است. بعد حضرت پرسیدند که عقلش و درک و فهمش چطور است. خوب، دیدند این جور در نمیآید و این قیافه نشان میدهد که از آن مقدسهای کم عقل است. فرمودند این عقلش چه جوری است و درک و فهمش چطوری است؟ گفت: من از عبادتش عرض کردم. شما حالا چکار به آن قسمتش دارید. پیغمبر فرمود: اگر عقل و فهم درستی نداشته باشد، عبادات او هم ارزشی ندارد و برای آخرت چنین چیزی به درد نمیخورد. ببینید این زندگی معمولی پیغمبر بود و با یک کارگر و یک عابد این گونه برخورد میکرد، آن هم تیپ مقدّسهایی که این گونه تفسیر کرده بودند. این زمان پیغمبر است و پیغمبر با این هشیاری که داشتند و با حضوری که داشتند، نگذاشتند در زمان خودشان این بلا به جان مردم بیفتد، امّا در قرن اوّل که کمکم مدرسه ها شروع شد و فلسفهبافها و عرفان بافها به جان مردم افتادند و شروع کردند از این مسائل فلسفه بافی و عرفان بافی کردن و کمکم به صورت یک مکتب، جبر را بر مردم تحمیل کردند. باز میرسیم به زمان امام صادق (ع) که از نو، آن اسلام ناب شروع میشود به تعلیم و تربیت و توسعه که البتّه در زمان امام سجّاد و امام باقر (ع) هم این حرکت بود و در زمان امام صادق (ع) به اوج میرسد. یک نمونهای هم از این زمان میگویم: چون دیگر آن نقطه اوج توسعه تعلیمات ماست، در برابر انحرافات فکری که ما در جامعهمان داریم. حالا چند نمونه از امام صادق (ع) عرض میکنم. دو، سه مورد از آیات قرآن را که عرض کردم، دو سه نکته از زندگی پیغمبر را هم گفتم، دو سه نکته هم از زندگی امام صادق نقل میکنم و این کافی است. امام صادق (ع) در خانه نشسته بودند و با عدّهای از دوستانشان محفل علمی داشتند. یکی از دوستان کاسبشان خدمتشان آمد و با حالت خستگی عرض کرد: آقا ما دیگر خیلی خسته شدیم، دعا کنید که خداوند بدون زحمت به ما روزی دهد. اُدْعُ اللَّه اِنْ یَرْزُ قَنا فی دعَ. حضرت یک نگاه تندی به او کردند و فرمودند: لا اَدْعُولَکْ. هرگز چنین دعایی برای تو نخواهم کرد. اُطْلُبْ کَما اَمْرِکَ اللَّه. چه دعایی، برو همان طور که خداوند گفته کار کن و خداوند روزی به تو میدهد و روزی با کار به دست میآید. تعبیر دیگری باز از امام صادق (ع) هست که شبیه آن داستان کارگری بود که خدمت پیغمبر آمد و باز در یک محفلی نشسته بودند و در جمع اصحاب امام صادق (ع) صحبت یکی از دوستان خیلی خوب که مدّتی است او را نمیبیند گفته شد. حضرت احوال او را پرسیدند و فرمودند: او کجاست که پیدایش نمیشود. گفتند: بنده خدا فقیر شده. حضرت فرمود: چرا فقیر شده؟ گفتند. فیِ الْبیْتْ یَعْبُدُوا رَ بَّ. رفته در خانه نشسته و خدا را عبادت میکند و میگوید حالا بقیه عمر را به عبادت خدا بگذرانیم. معمولاً این طوری است. آنهایی که دیگر از کار خسته میشوند و یا عرضه شان تمام میشود، میگویند: دیگر حالا موقع عبادت است و هیچ وقت این طوری نیست. موقع عبادت در جوانی است و عبادت هم آن نیست که شما فکر میکنید. عبادت آن است که آدم در کارش با قصد قربت و نیّت خالص در خدمت جامعه و خدا باشد و آن مقداری که خداوند به ما تکلیف کرده که عبادت کنیم که در روز چند دقیقه بیشتر نمیشود. عین تعبیرات امام صادق اینست که وقتی گفتند. فیِ الْبیْتْ یَعْبُدُوا رَ بَّ. در خانه عبادت میکند. امام فرمود: بنده خدا از کجا میآورد و میخورد گفتند: مِنْ عِنْد بَعْضِ اِخْوانه. از جانب برخی از برادرها، آقا با مردم اینجور هم بیدین و بیانصاف نشدهاند. مردم دوستان خوبی هستند و مردم میآیند، خرجشان را میدهند. حضرت فرمودند که بد رویّهای دارد پیش میآید. پس حضرت فرمود: وَ اللَّه الذَّی یَقوتُ اَشَدُّ عَبادتَ مِنْ. پس آنهایی که خرج او را میدهند، عبادت میکنند و عبادت بهتر را انجام میدهند، نه آن کسی که در خانه نشسته و آن طوری عبادت میکند. من حالا به جزئیّات قضیه کار ندارم، فقط به آن نکته اصلی بحثم توجّه داشته باشید که من کجا را هدف گرفتهام و نشانه را میزنم و آن این است که تفکّر اینکه ما انتظار داشته باشیم، از غیر راه علل و اسباب طبیعی زندگی به نتایج خاصّی برسیم، این غلط است و این در اسلام محکوم است و این اصل مثل است. گفتم ما همهمان بخاطر فطرتمان که همراه سنن الهی است دنبال علل و اسباب هستیم. امّا بعضیها و خیال میکنند که کارها به گونهای به دست خدا است که ما انجام دهیم یا ندهم، انجام میشود و کارهای کشور، کارهای مردم و کارهای زندگی همه انجام میشود. هر کسی حالا در کار شخصی خودش چون زندگی مجبورش میکند- دنبال علل و اسباب میرود، امّا مجموعه امور زندگی مسلمانها متأسّفانه تابع این انحراف است و این نقطهای است که بنده را آتش میزند. وقتی که تصوّر میکنم که این فکر، فکر تصوّف از یک جهت که مردم را مأیوس و دلسرد میکنند، از استفاده از نعمتهای الهی و فکر جبریّه و قدریّه و اینکه هر چیزی در موقع خودش به دست خدا انجام میشود. اگر ما، در زندگی فردیمان عمل نمیکنیم. جامعه ما به این فکر مبتلاست. عموم امّت اسلامی گرفتار این انحراف هستند. این دوران قدیم است. حالا دوران جدید را عرض میکنم. اینکه گفتم: از یک کتابی حالا نمیخواهم اسم نویسنده و اسم آن نشریه را ببرم، به خاطر اینکه اینها از تریبون رسمی است و بنده هم به اسم رئیس جمهور اینجا صحبت میکنم که در آن کشور و آنجا ممکن است بحثهای تازهای باز کند. یکی از نویسندگان بسیار معروف دنیای عرب که همه شما قطعاً او را میشناسید و بارها اسمش را شنیدهاید، در یکی از کتابهای معروفش که به نام » مطبوعات و سیاست« نوشته و یک بخشی را باز کرده و در آن بخش، این مسأله را دنبال میکند و اسناد مهمّی در اختیار دارد که آمریکاییها بعد از جنگ جهانی دوّم که با خرد شدن طرفهای جنگ تقریباً قدرت بلامنازع شدند. آنها شروع کردند که مطبوعات دنیا را تصرّف کنند و یکی از سیاستهای بزرگی که به "سازمان سیا" سپرده شد، این بود که در سراسر دنیا بنگاههای مطبوعاتی، روزنامه و مجلّه راه بیندازد. برای اینکه افکاری که آنها مایلند به خورد مردم بدهند. هر جایی هم یک سازمان مهمّی برای مطبوعات درست کردند. از ایران ما هم آنجا اسمی آورده و یک جای خاصّی را اسم میبرد از مصر، از آلمان و ژاپن و همه جا نمونه هایشان را نقل میکند. در یکی از کشورهای عربی میگوید: یکی از روزنامههایی که با کمک "سازمان سیا" منتشر میشد، دو هدف عمده را تعقیب میکرد. حالا روزنامه خبر میداد و تحلیل میکرد و همه چیز هم داشت. امّا اینکه رسالتی بود که در مقابل هزینههای آمریکایی به او محوّل شده بود، این دو نکته بود. یکی اینکه در ذهن مردم جا بیندازد که امور با شانس است و شانسی اتّفاقات میافتد، بخت، طالع، شانس، ستاره و اقبال و این چیزهایی که میبینیم، در ادبیات ما از قدیم بوده و هنوز هم هست. دوّم اینکه: بگویند عدالت دادنی است نه گرفتنی. با انسانهای خوش نیّت، رئوف، رحیم و مهربان عدالت اجتماعی تحقّق پیدا میکند، نه با خواست تودهها و مبارزه و فشار مردم حالا آن بحث عدالتش، بحث جداگانهای است که در بحث امروز من نیست. بحث شانسش در بحث امروز من است. این واقعا" تصادفی است که ما فکر میکنیم که جبریّه زمان امام باقر و امام صادق حرفی را میزنند که آمریکای زمان میزند. بلای آن روز ما بلایی بود، که بلای امروز ماست. عرض کردم ما، در زندگی فردیمان شاید بیشتر از حدّ لازم هم دنبال مادیّات زندگی میرویم و این یک بحث شخصی نیست. من الان دنبال اخلاق شخصی نیستم. من نگران جامعه اسلامی هستم. من نگران امّت اسلامی هستم. من نگران یک میلیارد و دویست میلیون مسلمانم که با این طرز تفکّر امروز ذلیلند و ریشه آن هم همین است. فرنگیها میگویند: شانس، ما میگوییم تقدیر، تقدیر غلط. البتّه تقدیر صحیح و آن نظام قضا و قدر الهی هر چیزی را در جای خودش همراه با علل و اسباب خودش که در آن نقطه خودش اتّفاق میافتد، این نظام درست، تقدیر این طور معنا میشود، نه اینکه ما خیال کنیم که ما اینجا نشستیم و خود به خود سد بسته میشود، خود بخود چاه حفر میشود، خود بخود نفت استخراج میشود، خود بخود لولهکشی میشود. این اتّفاقات در دنیا با تقدیر به معنایی که ما فکر میکنیم، سازگار نیست. اشکال جامعه اسلامی ما و شاید بسیاری از ادیان الهی که به انحراف کشیده شدند و به انزوا افتادند و برای اینکه خودشان را توجیه کنند و برای اینکه در وجدانشان جوابی برای تنبلیشان داشته باشند، به این است که به این مسائل چسبیدند. ادیان دیگر که در محیط اجتماعی فّعال نیستند، نه مسیحی و نه بودایی که جمعیّت عظیم دنیا هستند. آنهایی که حالا ما ادّعا داریم که مکتبمان مکتب زندگی است و همه چیز را باید تحت قلمرو حرکت خودش داشته باشد، این مسائل را حتماً باید از ذهن مردممان پاک کنیم. ما باید علّت را اصلاح کنیم تا معلول اصلاح شود. امّا اگر سدّی را برروی رودخانهای نبندیم، باید همیشه منتظر باشیم. وقتی که سیل آمد اطرافش را ببرد. اگر خانه در مسیل بسازیم، باید منتظر باشیم که یک روزی این خانه از بین برود و اگر روی گسل زلزله، خانه ساختیم. باید منتظر باشیم و حالا هر چه هم دعا کنیم آنجا امامزاده، مسجد و شرابخانه باشد، زلزله که آمد آن را خراب میکند و خیال کنیم که با دعا و با عبادت و با تفکّر و با مقدّسمآبی این مسائل اصلاح میشود. عبادت جای خودش را دارد و دعا تأثیر و جای خودش را دارد. اسلام چیز دیگری است و این نیست و اینها چیز دیگری از اسلام فهمیدهاند. این فرهنگ غلط را ما باید از ذهن مردم بیرون کنیم و کار بسیار بزرگ و عمیقی است. باید معلّمین ما، در کلاسها بگویند، اساتید ما در دانشگاهها بگویند، خطبای ما، در تریبونها بگویند با مردم صحبت کنیم. این بحثها، بحثهای مادر است و در بحثهای فرهنگی و عقیدتی ما که ما را متوجّه کند که امّت اسلامی به چه روزی افتادهاند که یک اسراییل دو، سه میلیونی برای اینکه دنبال علل و اسباب رفته، اسلحهاش را تهیّه کرده، دفاعش را مهیّا کرده و خانهاش را درست ساخته است، صنعتش را درست کرده و در مقابل این همه آدمی که دنبال علل و اسباب نرفتند و خیال میکنند که در میدان جنگ با امداد غیبی باید همه چیز حل شود. اصلاً امداد غیبی در فرض، صحت راه است. خداوند هیچ تضمینی نکرده که ما اگر انحراف برویم امداد غیبی میآید. امداد غیبی متعلّق به جایی است که انسان درست عمل کند. بنابراین امّت اسلامی ذخائرش زیرزمین مانده و نفت هیچ وقت، خودش بیرون نمیآید، هیچ وقت معدن که میلیونها سال زیر کوه بوده، تبدیل به آهن و مس و روی نمیشود. اینکه من عرض میکنم که اسلام، دین زندگی است و برنامه زندگی است. این است که اگر ما این طور اسلام را تصدیق کنیم. باید همیشه به مسجدهایمان قانع باشیم و اگر بخواهیم مردم را اداره کنیم، اگر بخواهیم امّت را هدایت کنیم و زندگی را مناسب زندگی روز کنیم و اگر بخواهیم با دشمنانمان در میدان جنگ مواجه شده و برآنها پیروز شویم و دست آنها را از کشورمان کوتاه کنیم ناچاریم که راه درست زندگی که در اسلام و قرآن هم هست انتخاب کنیم و تنبلی، گرسنگی و عقب ماندگی خودمان را با این چیزهاتوجیه نکنیم که تقوا و تقدیر است که اینها نیست، همه اینها مضامین انحرافی پیدا کرده که انشاءاللّه اصلاح خواهد شد. أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم/ »بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم«/ "وَالْعَصْرِ/ اِنَّ الإنْسانَ لفَی خُسْرٍ/ اِلاِّ الذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَواصَوْا بالْحَقِّ وَتَواصَوْا بالصَّبر". خطبه دوّم بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُ ِللَّهِ رَبِّ اْلعالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِاْلمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ عَلی سبْطَیِ الَّرّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ ألْخَلَفِ اْلهادی اْلمهْدیّ (عج). در خطبه دوّم چند موضوع روز است که به آنها اشاره میکنم. یکی از این موضوعات مربوط به مسائل بینالمللی و منطقهای است و بقیه داخلی است. اوّلین مناسبت پایان "هفته بسیج" است که بسیج یک ابتکار بسیار با ارزشی بود که در همه مردم و ملّتها و کشور ها در شرایط نیاز وجود دارد و چیزی نیست که اصل آن را ابتکار کرده باشیم. همه وقتی که دچار مشکلی میشوند که دولت و مدیرانشان نمیتوانند آن مشکل را انجام دهند، در قوانینشان هم دارند که از مردم کمک بخواهند، ما هم در انقلاب و جنگ به حضور مردم در صحنه و استفاده کردن از امکانات مردمی نیازمند بودیم و بسیج را حضرت امام (ره) با صورت خاصّش مطرح کردند. نکته خاصّی که در بسیج ما اتّفاق افتاد، این بود که نیروهای بسیار مخلص، مؤمن، صابر، قانع و علاقه مند به انقلاب لبیک گفتند و نکته دوّم این بود که بسیج مقدار زیادی داوطلبانه بود، بسیج عمومی در کشورهای دیگر نوعاً همراه با اجبار است و به قانونی متکی است و طبق یک قانونی در یک زمانی همه باید حضور پیدا کنند. ولی اینجا داوطلبانه بود و نیازی به اجبار پیدا نشد و به اندازه کافی انسانهای ایثارگر و جان برکف داوطلبانه به جبهه میرفتند که طولانی هم شد و هفت، هشت سال، این ماجرا ادامه داشت و انصافاً فشار زیادی روی این بخش از مردم آمد. ما اگر در کشورمان به طور مثال 50 میلیون نفر جمعیّت داشته باشیم، از اینها دو، سه میلیونی به طور مکرّر آمدند و به جبهه رفتند، نقطه ضعفی هم اینجا داشت و این بود که یک عدّهای اصلاً پایشان به جبهه نرسید، بلکه از جنگ سوء استفاده کردند و ماندند و خون مردم را مکیدند و از شرایط مخصوص جنگ جیبها را پر کردند و عدّهای هم بیتفاوت امّا یک عدّهای از مردم و جوانان و از همه طبقات، روحانی، دانشجو و دانشآموز و کارگر و کاسب و کارمند و تحصیل کردهها بودند، واقعاً دوران سختی را گذراندند و خیلی فداکاری کردند. افرادی هم بودند که هنوز قطعات خمپارهها و ترکشها در بدنشان وجود دارد، اشخاصی بودند که هنوز زخمشان خوب نشده بود، به جبهه باز میگشتند، اشخاصی بودند که پدرشان، برادرشان به جبهه رفته بود و آنها باز هم میرفتند. انصافاً دوره بسیار شکوهمندی بر بخشی از نیروهای کشورمان گذشت که این تقدّسی که الان ما در بسیج میبینیم، با بسیج کشورهای دیگر تفاوت دارد، یکی عنصر داوطلبی و دیگری عنصر تکرار و طولانی شدن زحمت و جهاد و خسته نشدن اینها میباشد و نتیجهای که به دست آمده است، این است که ما الان در سراسر کشورمان تقریباً همه جا یک گروه از جوانانی داریم که سختترین دوران را گذراندهاند و امتحان خوبی پس دادهاند و اینها در خدمت انقلاب و اسلام و مایه اشاعه فرهنگ اسلام، حق و نشانه فداکاری، گذشت و جهاد در جامعه ما هستند که اینها بسیار سرمایه عظیم و عزیزی هستند و ما باید تلاش کنیم که مرور زمان اینها را مندرس نکند و اینها فراموش نشوند و این قطعه تاریخیمان در مجموعه مشکلات ما گم نشود. آنهایی که در "هفته بسیج" زحمت کشیدهاند و دوباره خاطرات گذشته را زنده کردند، کار خیلی خوبی کردند. ولی در طول سال هم ما باید همیشه مواظب باشیم تا آثار دوران طولانی جهاد ما، نیروهای ارتشی، سپاهی، مردمی که عمدتاً بسیجیان هستند، نیروهای انتظامی و داوطلبهای دیگر، خانوادههای شهداء، جانبازان بزرگوار ما، آزادگانمان و خانوادههای مفقودین و اینها که آثار این دوران هستند و عامترین عنوانش بسیج است، باید حفظ کنیم که اینها مایه تداوم روحیه انقلابی، مایه حرکت اسلامی و انقلابی ما و یادگار دوران جهاد و دفاع مقدّس ما هستند. البتّه این سیاست در کشور و در قوانین و برنامههای ما وجود دارد. ما 40 درصد از ظرفیّت دانشگاه را در اختیار رزمندگانمان گذاشتهایم که هفت، هشت سال دیگر 40 درصد فارغالتحصیلان ما در همه جای کشور میتوانند بر مصدر امور باشند و این یک کار مادر و مهمّی است، اولویّتهایی در تعاونیها و کارهای تولید که آنها میتوانند انجام دهند و امکاناتی که در جامعه وجود دارد، در نظر گرفته شده و هیچ وقت این طور نیست که پاداشهای مادّی بتواند جواب آن فداکاریها باشد و آنها پاداششان را از خداوند میگیرند و ما بر سر این مطلب که راه را برای تداوم این روحیه باز کنیم، این مطلب را در مقرراتمان گنجاندهایم و جامعه ما هم در مجموع همین حالت را دارد، مطبوعات ما و رسانههای ما هم خوشبختانه حسّاسیّتشان روی این موضوع باقی است. بنابراین امید است که ما این حرکت را همیشه رو به رشد مشاهده کنیم. مسأله بعدی ما "روز نیروی دریایی" است که باز از افتخارات تاریخی ماست. نیروی دریایی، هم ارتش و هم سپاه، در دوران جنگ خیلی خوب کار کردند، نیروی زمینی و نیروی هوایی هم خوب کار کردند. ولی چون "روز نیروی دریایی" است، ما از آنها مطالبی عرضی میکنیم. اینها در تمام دوران جنگ یکی از آثار جهاد قویّشان این بود که خلیجفارس را نسبتاً امن نگهداشتند. ما تا آخر جنگ از جزیره خارک، نفت برداشت میکردیم، هشت سال دشمن آنجا را میکوبید و نزدیک مرز بود و در مقاطعی موشک هم به آنجا پرتاب میشد که میرسید، خوب، جایی مثل خارک را وسط دریا و نزدیک مرز دشمن با آن هواپیماهای بسیار مدرن و بمبهای فوق مدرن لیزری که دشمن در اختیار داشت و ما تا آخرین لحظه توانستیم، از خارک نفت ببریم و یا از بندر امام استفاده کنیم و یا کاروانهای نیازمندیهایمان را تا بوشهر و بندر امام بیاوریم و از طریق قطار به کشور برسانیم، بخش زیادی آن به عهده نیروی دریایی بود. گر چه نیروی هوایی هم فعال بود. امّا نیروی دریایی انصافا" کار بزرگی کرد، ما سواحل جنوبمان آنجایی که کمی از مرز عراق دور بود، تقریباً محفوظ بود، صنایع مهمّی در کنار دریا داشتیم که تا آخر محفوظ ماند و کار بزرگی اینها کردند و در همان اوایل، نیروی دریایی دشمن را منهدم کردند و دیگر حضور دریایی عراق را در خلیجفارس تقریباً به صفر رسانده بودند. گرچه از طریق کشورهای دیگر حضور داشت، امّا واقعا" خدمت بزرگی به ما کردند و امروز هم اینها یکی از پایگاههای مهمّی هستند که ما برای اهمیّتی که به خلیجفارس میدهیم، به قدرت و حضور و هوشیاری اینها متکی هستیم. لذا ملّت ما هیچ وقت نه آن فداکاریها را فراموش خواهد کرد و نه اهمیّتی که برای آینده دارند و خوشبختانه در طول جنگ، سپاه توانست، با ابتکاراتی که به خرج داد یک نیروی دریایی مخصوصی که در زمان ما میتوانست مشکلات ما را حل کند و چون ما نمیتوانستیم که با امکانات مدرن دنیا که از ما دریغ میشد خودمان نگاه داریم، با ابتکارات سپاه الان ترکیب نیروهای دریایی ما یک ترکیب معقولی است که میتواند کارهای مهمّی را در بعد دفاعی انجام دهد که آن روزهایی که آمریکاییها با ناوگانشان و ناوگان خیلی از کشورهای استکباری حضور داشتند، نشان دادند ما تا آخرین لحظه حتّی با قایق، با ناوهای مهمّ آمریکایی جنگیدیم و بچّههای ما کوچکترین هراسی از مواجه شدن با آن هم امکاناتی که که آمریکاییها به خلیجفارس آورده بودند، نداشتند. شما یادتان هست که آنها برای اینکه ما را بترسانند، به زدن هواپیمای غیرنظامی ما متوسّل شدند تا نشان دهند که مااین هستیم و اگر لازم باشد، چنین و چنان میکنیم و این کار یک کار تصادفی نبود و یک کار حساب شدهای بود، چون دیدند که در رویارویی با نیروهایی که شهادت طلب هستند و در قایقهایی نشستهاند که آنها را نمیشود با آن ابزار مدرن هدف قرار داد عاجز هستند، لذا متوسّل به اینگونه کارهای غیرانسانی شده بودند. مسأله دیگر ما سالروز شهادت "شهید مدّرس" و "شهید میرزا کوچک خان" است که این دو بزرگوار در تاریخ ما حق بزرگی دارند، ما دوره بین انقلاب مشروطیّت و انقلاب اسلامی یک دوره حسّاسی را گذراندیم و در آن قطعه افراد نادری درخشیدند و خدمات بزرگی کردند، برای اینکه ارث مشروطیّت را به ما برسانند و نگذارند انقلاب مشروطه فراموش شود که از میان آنها مرحوم "شهید مدرس" و "مرحوم میرزا کوچک خان" از چهرههایی هستند که مخلصانه و جان برکف این تکلیف مهمّ انقلابی و اسلامی را انجام دادند که ما یاد آنها را گرامی میداریم. مسأله اسلامی و بینالمللی و منطقهای ما مسأله فلسطین است و مذاکرات صلح که به اصطلاح صلح است و سر و صدای آن دوباره بلند شده است، آنچه که تا به حال در این مقطع پیش آمده است، چیزی جز ضرر نیست، کشورهای عربی که تا به حال حاضر نبودند، با اسراییل حرف بزنند، حاضر شدند و حرف زدند که این یک نوع اعتراف به مشروعیّت اسراییل است که این خسارت بزرگی است و شکستن یک تحریم با ارزشی است که از پنجاه سال پیش تا به حال بوده و این ضرر بسیار عمدهای به عرب، اسلام و ملّت فلسطین زد که متأسّفانه تا به حال آمده است. اسراییل در این مسیر چند قدم به هدفش نزدیک شد و عربها چند قدم از هدفشان دور شدند، اسراییل تا به حال هیچ چیز نداده، حتّی حاضر نشده که این کلمه را به زبان بیاورد که حاضریم برای مذاکره درباره معاوضه زمین و صلح با شما صحبت کنیم و عملاً هم هیچ کوتاه نیامده [است]، بلکه یک قدری هم گستاخانه برای افتتاح با شروع شهرک صهیونیسمنشین جشن میگیرد و گستاخانه روز و شب به جنوب لبنان حمله میکند و جلو میرود که چند سال گذشته این کار را نمیکرده و گستاخانه همه یهودیان دنیا را دعوت میکند که به اسراییل بیایند، جایی که برای افراد موجود تنگ است که نشان از هدف توسعه دارد و حتّی میگوید: "من به واشنگتن نمیآیم که حرف بزنم و باید به اسراییل بیایید" و اینکه میگوید: "خاورمیانه"، خاورمیانه برای او اسراییل است. میگوید: یک جا اسراییل، یک جا سوریه، اردن، سوریه یعنی مأموران وزارت خارجه اسراییل بیایند و در دمشق حرف بزنند و یا بیایند در اردن و یا مأموران اینها به تلآویو یا بیتالمقدّس بروند. میگوید: "به واشنگتن نمیآیم"، با اینکه این خودش هم یک نکته عجیبی است و عربها هم آن قدر به ذلّت افتادهاند که اینها میگویند: "برویم واشنگتن". واشنگتن یک محیطی است که سرتا پا ضدّ اسلام و ضدّ عرب است و مطبوعات که آنجا حضور دارد، اکثر آنها صهیونیستی است که خود حکّام آمریکا را هم تحت فشار قرار میدهند، چطور عربها خوششان میآید که در چنین محیطی مذاکره کنند؟ و اسراییل میگوید: من به آنجا نمیآیم و این هم از عجایب روزگار است. به هر حال جریان بسیار بد و زشتی است، ما واقعاً متأسّف هستیم و خون دل میخوریم. آن خطبه قبلی من و نتیجهای که میخواستم از آن بحث بگیریم، این است که ما مسلمانها اگر مسیر درستی را میرفتیم، اینها این طور نمیتوانستند با این امّت عظیم اسلامی برخورد کنند که متأسّفانه حالا اتّفاق افتاده و ما امیدواریم که اینها درس باشد. دنیا تمام نمیشود و امت اسلامی هم میماند و اگر ما این درس را بگیریم میتوانیم جبران کنیم و راه دیگری را انشاءاللّه برویم. اَعُوُذُ باللَّهِ منَ الشَّیطانِ الرَّجیم/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ اِنَّا اَعْطَیناکَ الکَوْثُر/ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَر/ اِنَّ شانِئکَ هُوَالْاَبتَرُ.