نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
1- شرح سند چشمانداز 20 ساله، 14 نکته مثبت سند چشمانداز 2- رحلت پیامبر(ص)، شهادت امام حسن(ع)، شهادت امام رضا(ع)، تاریخ اسلام در زمان مهاجرت، زنان مسلمان در صدر اسلام، زلزله لرستان، پرونده هستهای ایران
خطبه اول:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلوه والسلام علی رسول الله و علی آله و ائمه معصومین، اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، «هوالذی جعل لکم الارض ذلولا فامشوا فی مناکبها و کلوا من رزقه»*، اوصیکم عبادالله به تقوی الله، فانها من یتق الله یکفر عنه سیئاتها و یعظم له اجرا.
امیدوارم خداوند هیچ وقت ملت ما را از جوهر ارزشمند تقوا و انجام وظایف محروم نفرماید و به ما توفیق بدهد که بتوانیم با استفاده از این نعمت الهی، راهمان را درست بپیماییم.
مستمعان ما مطلع هستند که از مدتها پیش در خطبههای نماز جمعه- جز در موارد استثنایی- مواردی را درباره سند چشمانداز بیست ساله ایراد میکنم.امروز در این اولین خطبه سال 1385 بخشی دیگر از مسایل سند را عرض میکنم که انشاءالله زمینهای شود برای اینکه کار کشور در این مسیر درست جلو برود.تا به حال روند تدوین و تصویب سند و مبانی ارزشی و عقلانی آن راگفتهام.امروز میخواهم در مورد واقعیتهای میدانی سند حرف بزنم.
وقتی درباره بندهای سند حرف میزدیم، واقعیتهای موجود کشور، جهان و منطقه را در نظر گرفتیم و با توجه بهاین واقعیتها، نکاتی را که لازم دیدیم در سند چشمانداز گنجاندهایم.این واقعیتها، بخشی مثبت، سرمایه و فرصتی برای ماست که با اتکای آنها باید حرکت کنیم.بخشی از واقعیتها منفی است و موانعی در سر راه ما وجود دارد که باید با حکم این سند این موانع را برطرف کنیم که مایل بودم این را در یک خطبه بگویم.یعنی فرصتها و تهدیدها یا سرمایهها و موانع را با هم عرض کنم که مستمعان ما بتوانند بهتر با واقعیتهای موجود اطلاع پیدا کنند.اما دیدم خطبه خیلی طولانی و خستهکننده میشود.ناچار باید در دو خطبه و شاید هم سه خطبه ایراد کنم.
خطبه امروز را در سرمایه و نکات مثبت و فرصتهای موجود عرض میکنم.خطبه بعدی را درباره موانع و تهدیدها خواهم گفت که مهمترین تهدیدهایش را الان دنیای استکبار دارد بر ما تحمیل میکند.شاید در یک خطبه راهکارهایی بگویم که بتوانیم جلوی موانع را بگیریم و از فرصتهای خدادادی و دستاوردهای انقلابمان درست استفاده کنیم.البته اگر بخواهیم فرصتها، سرمایهها و امکانات را به صورت جزیی بگویم، خیلی زیاد طول میکشد.باید رقم بسیار طولانی را توضیح بدهیم.همه اینها را در 14 بند دستهبندی کردهام که عرض میکنم.
اولین سرمایهای که در کشور ما وجود دارد و ما با اتکای آن باید چشمانداز را پیاده کنیم، سرمایه انسانی است.کشور ما از یک جمعیت70 میلیونی برخوردار است که در این جمعیت حدود 4 میلیون نفر فارغالتحصیل هستند، حدود 5/2 میلیون نفر مشغول تحصیلات عالیه دانشگاهی هستند.حدود 17 میلیون نفر در مدارس ما تحصیل میکنند و حدود یک میلیون نفر معلم داریم.در مدارس و دانشگاهها عده زیادی از نیروهای محقق و واقعاً ارزشمند داریم.قسمتی از آنها در خارج هستند که نهایتاً اگر برنامه درست داشته باشیم، از آنها هم به خوبی میتوانیم استفاده کنیم.
الان وضع مراکز تحقیقاتی بسیار خوب است.حدود هزار و پانصد مرکز تحقیقاتی در بخشهای خصوصی، دولتی و جاهای مختلف داریم که مجموعه نیروی انسانی ما به علاوه خود مردم ما به عنوان مردمی مسلمان و نجیب، آماده خدمت هستند.در صورتی که میدان به آنها داده شود و راهشان باز باشد، جمعیت قابل اتکایی است.
دستاوردهای علمی که داریم وارد دنیای هایتک، صنایع و تکنولوژیهای پیشرفته میشویم، پشتوانه ما هستند.
دومین سرمایه مکتب اسلام است که عالیترین مکتبی میباشد که در اختیار بشریت گذاشته شده است.مکاتب انبیا همگی ارزشمند بودند و اوج ارزش در زمان خودشان بودند.ولی وقتی بشر به حد بلوغ رسید، آخرین دین الهی اسلام و قرآن به بشریت هدیه شد.این دین آنچنان مبانی اصلی، خطوط کلی و چهارچوب را مشخص کرده که بشریت تا قیامت میتواند در پرتو آنها برنامهریزی و در این چارچوب سعادتش را تأمین کند.اوج شکوفایی بشریت با عالیترین مکتبی که متکی به علم و اراده خداوند به عنوان نیرویاحاطهکننده همه مخلوقات و عالم به علم حضوری و واقعیات جهان، در اختیار ماست.آن هم با مکتب اهل بیت(ع) که از نظر ما اسلام ناب است و میتوانیم خالصترین معارف اسلام را در این مکتب پیدا کنیم.
سومین ارزش ما، قدرت تأمین نیازهای داخلی به خاطر ظرفیت بالای تولیدی است که در کشورمان هست.واقعاً این سرمایه بسیار بالایی است که الان زمینههای کشاورزی ما در همه بخشهایش مانند زراعت، باغداری، دامداری، طیور و شیلات، در حدی است که نیازهای داخلی خود را تأمین میکند.اگر از فرصتها درست استفاده کند، میتواند یکی از کشورهای صادرکننده بسیاری از این نیازهای مهم امروز بشر شود.
چهارم ذخایر معدنی کشور ماست که کلکسیونی از معادن دنیاست.کم ماده معدنی در دنیاست که در ایران کم یا زیادش وجود نداشته باشد.البتهاین خودش یک لیست طولانی دارد.چند موردش بسیار مهم و عمومی است که من فقط اسم آنها را میبرم.معادن مس، طلا، سنگ آهن، سرب، اورانیوم، منگنز، ذغال سنگ، کرومیت، سیمان و سنگهای متنوع تزئینی داریم که در همه زندگی ما و بشر و صنعت ساختمان دنیا حضور دارند.واقعاً ظرفیت معدنی ایران که خیلیها هم هنوز کشف نشده و یا مثل طلا و نقره که محدود کشف شده، بالاست.بنابراین ظرفیت کلکسیونی ایران سرمایه فوقالعاده است که کمتر کشوری این ظرفیت را دارد.
پنجم که آن هم از نوع معادن است اما به خاطر امنیتش من آن را جدا کردهام، منابع انرژی فسیلی و یا غیر فسیلی است.شما میدانید و لابد مکرر شنیدهاید که ما حدود 18 درصد گاز همه دنیا را داریم.
9 درصد نفت دنیا در ایران است و امروز گاز و نفت مهمترین نیاز بشری است.چون اگر اینها آسیب ببینند و نباشند، دنیا حقیقتاً سرد میشود و چرختوسعه دنیا میخوابد و موتور محرکه تمدن بشری از کار میافتد.معادن عظیمی را که خداوند در ایران به ما داده، سرمایهای هستند که برای زمان ما مهم میباشند.اگر یک قرن قبل این حرفها را میزدیم، خیلی معنا نداشت.ولی امروز وقتی دنیا را میبینیم، میفهمیم چه سرمایهای خداوند در این ایران عزیز گذاشته است!
البته منابع انرژی دیگر مثل باد، خورشید، امواج دریا و چیزهای دیگری که بالاخره بشر باید به طرف آنها برود، یا چیزهایی مثل اورانیوم، از منابع انرژی مهم دنیاست که به اندازه کافی در ایران وجود دارد.ما جزو کشورهای خوب جهان از لحاظ استاندارد وجود چنین منابعی هستیم.
ششم صنعت ماست.ایران امروز صدها هزار کارگاه صنعتی دارد و در اکثر صنایع هم نمونهای در ایران هست.معدودی از صنایع هست که در ایران وجود ندارد.هزاران کارخانه بزرگ و واحدهای بسیار بزرگ، سرمایههای خوبی هستند.نیروهایی که در اینها کار میکنند، میلیونها نفر میباشند.یکی از ویژگیهای صنعت ما این است که اگر درست کار کنیم، کمتر به خارج وابسته است.چون مواد اولیهاش مخصوصاً انرژی و سوخت و بسیاری از مواد صنایع ما مثل مواد پتروشیمی، مواد فلزی و سایر معادن در ایران است.صنایعی هم هست که با ظرفیت دانشی که داریم، میتوانیم اینها را بجایی برسانیم.
هفتمین سرمایه ما زیربناهای مناسب کشور است که الان در ایران در اکثر زمینهها در حد نیاز مصرف فعلی ما وجود دارد.بندرها، راهها، نیروگاهها، پالایشگاهها، کارخانههای بزرگ سیمان و سیلوهای بزرگ با صنعت داخلی در دست ماست.مواد داخلی صنایع مثل بخش فلزات و بخش پتروشیمی و ساخت نیازهای مهم اصلی و خطوط تولید در کشور هست.
هشتم موقعیت جغرافیایی ممتاز کشور است.شاید وجود کشوری مثل ایران که درست در قلب کره زمین قرار گرفته، در دنیا منحصر به فرد باشد.اگر به شکل کره زمین نگاه کنید، میبینید درست در سینه زمین قرار گرفته است.اگر سیاست درستی داشته باشیم، کشورمان میتواند چهارراه واقعی دنیا باشد.بهترین مسیر برای عبور خطوط انرژی نفت و گاز، بهترین مسیر برای عبور خطوط مخابرات، فیبر نوری و چیزهایی از این قبیل و بهترین مسیر برای عبور هوایی از شمال به جنوب است.هواپیماهایی که بخواهند از شرق به غرب یا بالعکس حرکت کنند و یا از شمال به جنوب یا جنوب به شمال بروند، ایران میتواند مسیر درست و امن آنها باشد.ایران میتواند پایگاهی برای ترانزیتهای عظیم برای دنیا باشد.الان از این ظرفیت درست استفاده نمیکنیم.ظرفیت بسیار با ارزشی داریم و درحد محدود از آن استفاده میکنیم.چون این کار به خیلی از سیاستها وابسته است که باید با هم توام باشد.
نهم شرایط اقلیمی مناسب است.کشوری داریم که با چهار فصل و با امکانات فراوان گردشگری و میراثهای عظیم تاریخی و مذهبی و ملی، شاید در میان کشورهای دنیا یکی از نمونههای ممتاز باشد.چون ایران با چند هزار سال سابقه تمدن و شرایط گوناگونی که بر آن گذشته، از لحاظ شرایط اقلیمی و میراث فرهنگی مجموعهای از امکانات دنیا را در خود جمع کرده است.
دهم موقعیت ممتاز ساختار سیاسی کشور است.اگرچه نگذاشتند این ساختار ارزشمند در دنیا درست معرفی شود و حتی خودمان برای فرزندان خودمان خوب توضیح ندادیم.ما بر مبنای اسلام و خواست قرآن و سیره معصومان ساختاری را تنظیم کردیم که همه چیزش به مردم برمیگردد.چون امروز بشریت دارد به سمتی حرکت میکند که خیلی زود مردم حرف اول و آخر را در سرنوشت اداره کشورشان و دنیا خواهند زد.این درستترین راه است که دارد اتفاق میافتد.محور کار ما احکام اسلامی است که بگونهای طراحی شده است که تا قیامت بشریت با عقل خود و با استفاده از چارچوبی که قرآن تعیین کرده و اسلام آورده، میتواند زندگی خود را سامان بدهد.امروز همه مسئولیتهای ما به نحوی به مردم برمیگردد.نوع نظام را با افکارسنجی و رفراندوم از مردم گرفتهایم و 98 و اندی درصد مردم نظام جمهوری اسلامی را تأیید کردهاند.مجلس ما، رئیسجمهور، مجلسخبرگان و شوراهای شهر و روستایمان را مردم تعیینمیکنند.
ممکن است در انتخابات ما اشکالاتی باشد که در همه جای دنیا هست و با تجربه حل میشود.قله و زیرپایه اصلی نظام ما ولایت فقیه است که آن هم انتخابی است، منتها با تفکر درست و انتخاب دو مرحلهای که مردم، مجلس خبرگان را و علمای منتخب مردم، ولی فقیه را انتخاب میکنند.همه نهادهای دیگر مثل دولت از نهادهای منتخب سرچشمه میگیرند.مردم وقتی رأی میدهند، میدانند که رئیس جمهور را انتخاب میکنند و رئیس جمهور هم دولت را به مجلس پیشنهاد میکند و مجلس منتخب مردم هم باید آن دولت را تأیید کند.هرچه که شما در کشور به عنوان مراکز تصمیمگیری میبینید، برپایه انتخابات مردمی است.حتی قوه قضائیه ما وقتی رهبری غیرمستقیم انتخاب میشوند، منصوب رهبری است.واقعاً بدون تعصب عرض میکنم که وقتی این نظام را با نظامهای دیگر مقایسه میکنم، میبینم این از لحاظ دموکراسی هم عمیق و هم متکی به مکتب است.مکتبی که در عقاید مردم است.
یازدهم درآمد هنگفت صادرات نفت و گاز است.البته صادرات غیرنفتی هم به خاطر شرایطی که در کشور داریم، کم کم دارد زمینه خوبی پیدا میکند.این درآمد عظیم که الان حدود 40 تا 50 میلیارد دلار است، برای کشور 70 میلیونی ما واقعا سرمایه بزرگی است.اگر ما به نسبت این امکاناتی که عرض میکنم، صادرات غیرنفتی و خدمات و دانش هم داشتیم، فوق العاده ثروتمند میشدیم.چون این رقم بزرگ درآمد انرژی، سرمایه بزرگی است.البته اگر درست خرج کنیم.اینها را نباید هزینه جاری کنیم.درآمد نفت و گاز باید تبدیل به سرمایههای مولد و اشتغال زا شود.
دوازدهم قدرت صنعتی، خدماتی و مهندسی قابل صدور ماست.امروز قشر عظیمی از نیروهای دوره دیده و مجرب در کشور داریم که اگر میدان را در دنیا، بخصوص در کشورهای جهان سوم برایشان باز کنیم.اینها میتوانند خدمات فراوانی به دنیا بکنند و رقابت جدی با قدرتهای استعماری و شرکتهای دنبال نفوذ سیاسی در کشورهای جهان سوم انجام
بدهند و وارد رقابت شوند و به کشورهای دیگر خدمت کنند.این از آن مواردی است که ما از آن ظرفیت استفاده نمیکنیم.دهها کشور دنیا الان مشتاق هستند که از تجربه سازندگی ما استفاده کنند.
سیزدهمین مورد انسجام ملی ماست.اکثریت مردم ما - چه شیعه و چه سنی - عاشق اسلام هستند.حتی اقلیتهای مذهبی دیگری که ادیان آسمانی هستند، اگر ما همانگونه که قرآن خواسته، با آنها با عطوفت اسلامی برخورد کنیم، کاملاً مثل ما ایرانی و علاقمند هستند.با این انسجام ملی درصورت مدیریت صحیح، امنیت بسیار بالایی میتوانیم برای جذب امکانات از سراسر دنیا داشته باشیم.
چهاردهمین فرصت ما برخورداری از صنایع مناسب دفاعی است.کم هستند در دنیا کشورهایی که در صنایع نظامی به خودشان متکی باشند.ما به خاطر تجربهای که در دفاع مقدس و کاربرد سلاح و شناختی که از سلاح مؤثر پیدا کردیم، با انتخاب خودمان صنایع نظامی را تنظیم کردیم و امروز نیازهای نظامی ما از هواپیماهای جنگی گرفته تا گلوله کُلت و همه پشتیبانیهای آنها در داخل کشور تأمین است.البته ممکن است چیزهایی را از دنیا بخریم و این تعامل باید باشد، اما بیش از 90 درصد متکی به خودمان هستیم.
ما اهل تجارت سلاح در دنیا نبودیم و نیستیم، ولی آنجاهایی که برای خودشان سلاح نیاز دارند، میتوانیم سلاح ارزان بسیاری از کشورهای دنیا را به خاطر ظرفیت بالای صنایع نظامی تأمین کنیم.الان صنایع نظامی ما بیشتر کالاهای غیرنظامی تولید میکنند.ظرفیت بالاست و در میدانهای دیگر وارد میشوند.این قدرت امروز در منطقه برای ما چیز بسیار باارزشی است.
اگر ما گفتیم در 20 سال آینده باید قدرت اول منطقه باشیم، به اتکای این 14 فصل است.
بسمالله الرحمن الرحیم
قل هوالله احد/ الله الصمد/ لم یلد و لم یولد/ و لم یکن له کفواً احد.*
خطبه دوم:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلوه والسلام علی رسول الله و علی علی امیرالمومنین و علی صدیقه الطاهره و سبطه الرحمه و علی ابن حسین ومحمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی ابن جعفر و علی ابن موسی و محمد ابن علی و علی ابن محمد وحسن بن علی و خلف الهادی المهدی صلوات الله علیهم اجمعین
اوصیکم عبادالله و نفسی به تقوی الله و اتباع امره.
مناسبتهای این هفته فراوان است و من بخشی از آنها را با فهرست و بخشی را کمی با تفصیل عرض میکنم.
در هفته گذشته رحلت حضرت پیامبر(ص)(1) و شهادت حضرت امام حسن مجتبی(ع)(2) و حضرت امام رضا(ع)(3) را داشتیم که واقعاً جزو مصائب مهم تاریخ اسلام هستند.خوشبختانه در کشور ما به اندازه کافی مردم، وعاظ و رسانههای ما بهاین مسایل پرداختند و شما به اندازه کافی میدانید.چون جزو آموزشهای عمومی ما از طفولیت تا آخر عمر است.اما من هم در خطبه نمازجمعه چند نکته را عرض میکنم.
آنچه درباره حضرت امام حسن(ع) زیاد معروف است، صلح امام حسن(ع) است که بعضیها میخواهند از آن برداشت ضعف کنند، ولی از نظر ناظران تاریخ یکی از مهمترین شجاعتهای اخلاقی است که در تاریخ اسلام پیش آمده است.امام حسن(ع) با شرایطی که در کارشان حاکم بود، بعد از شهادت پدرشان و خطری که همه مکتب تشیّع را تهدید میکرد و همه بزرگان پیرو اهل بیت(ع) را در خطر قرار داده بود و اسلام را شاید در معرض خطر قرار میداد، صلحنامهای امضا کردند که خیلی از تندروها با ایشان مخالفت میکردند و گاهی ایشان را مضلالمومنین لقب میدادند.اما ایشان میفرمودند: «ارزش آن چیزی که من برای شما آوردم، از آنچه که آسمان در زیر خود دارد، بیشتر است.» واقعاً همین طور هم بود.
البته در آن صلحنامه قیودی بود که اگر معاویه عمل میکرد، اسلام گرفتار حکومت موروثی نمیشد که بنیامیه کردند و بنیعباس هم ادامه دادند و به آن قیود صلحنامه عمل نشد.با پایهگذاری شرایطی که از زمان خود حضرت علی(ع) و بعد امام حسن(ع) شروع و با قیام عاشورا تقویت شد، شیعه پایگاه خود را در تاریخ اسلام کاملاً مستحکم کرد که در زمان حضرت رضا(ع) -دومین مناسبت ما -کاملاً روشن است.
وقتی مامون با جنگ داخلی مواجه شد، احساس کرد سراسر کشور اسلامی از عمق آسیای مرکزی گرفته تا ساحل اقیانوس اطلس و بخشی از اروپا و آفریقا قدرت نیروهای انقلابی و مسلمان و متعهد شیعه حضور، نفوذ و محبوبیت دارد و خواست با همراه نشان دادن حضرت رضا(ع) این قدرت عظیم را مهار کند و امام رضا(ع) هم با تدبیر خیلی خوبی که به کار بردند، از آن موقعیت تحمیلی به نفع تثبیت موقعیت مکتب اهل بیت(ع) خوب استفاده کردند، یعنی به جای اینکه مأمون استفاده کند، حضرت امام رضا(ع) استفاده و تهدیدها را برای مدتی از مکتب تشیّع دور کردند.
در مورد پیغمبر(ص) حقیقتاً رحلت پیامبر برای تاریخ بشریت - هم به خاطر شخص پیغمبر(ص) که رفتند و هم به خاطر قطع شدن درهای آسمان و وحی - ضایعه بزرگی است.
تا زمان پیامبر(ص) در هر زمانی به تناسب نیاز، پیامبری آمده و پیام خدا را به مردم رسانده است و ملائکی از طرف خدا همیشه فرستادگان روی زمین بودند، اما با رفتن پیامبر اسلام(ص) دیگر درهای آسمان بسته شد و دیگر جبرئیل برای آوردن پیام نیامد و نخواهد آمد.
الان مهم این است که با ارشاد ائمه معصوم(ع) و بعد جانشینان ائمه معصوم(ع) و علمای اسلام از سرمایهای که خداوند به وسیله وحی و قرآن در اختیار ما گذاشته، بهره بگیریم.بنابراین حقیقتاً روزی که پیامبر اکرم(ص) از دنیا میرود، روز تلخی است.اکثر مفسرین معتقدند آیات اواخر سوره توبه آخرین آیاتی است که بر پیامبر(ص) نازل شده که خلاصهای است از آن روحیهای که پیامبر داشتند و مأموریتی که داشتند.آن آیات تبلور بخشی از نیازهای بشری در تاریخ هستند.
«لقد جاکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما انبتم حریص علیکم بالمومنین رئوف رحیم.» میگویند این آیه و آیه بعدش آخرین آیاتی است که بر پیامبر(ص) وارد شده است.شاید همین طور باشد.البته خیلی قطعی نمیتوانم این را عرض کنم، ولی اکثر مفسرین این را میگویند.پیامبر(ص) وقتی میخواست بروند، خداوند این تابلو را برای مسلمانهای آن زمان و این زمان و تا قیامت مشخص میکند و میگوید: «پیامی توسط پیامبری که از خود شماست، میآید.از موارد معدودی است که در قرآن «من انفسکم» گفته شده است.معمولاً قرآن رسول را «منکم» میگوید.این پنج حالت را مشخص میکند.تابلویی است که اسلام را نشان میدهد، روحیاتی که به پیغمبر(ص) مربوط میشد و رسالت ایشان را معرفی میکرد.عواطف، نیازها، مشکلات مردم و راهکارها را میداند و در همه موارد با مردم شریک بود.به اضافه اینکه آنتنی داشته که از خداوند معلوماتی میگرفت که دیگران نمیگرفتند.چهار صفت دیگرش «حریص علیکم.لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما انبتم.» هرچه که برای شما سخت است، پیامبر(ص) را رنج میدهد.یعنی واقعاً در رنج شما شریک است.نتیجه «من انفسکم» است.این آیه بعد از آیات فراوانی است که مربوط به جنگ تبوک است و جنگ تبوک برای مسلمانها بسیار سخت و خطرناک بود.
اکثر آیات سوره توبه مربوط به جنگ تبوک است و بعضی از برداشتها این بود که پیغمبر(ص) سختگیری میکند.مردمش را با این جنگها به زحمت میاندازد.این آیه ناظر به آن هم هست.ولی کلیتر از آن است.«عزیز علیه ما انبتم.»
هر چه که بر شما سخت باشد، برای پیغمبر(ص) هم سخت است.«حریص علیکم.» برای سعادت شما حرص دارد.حرص یعنی علاقه بسیار شدید.بالاتر از تعبیر علاقه را میفهماند.خود ما هم اینگونه هستیم.انسان وقتی چیزی را میخواهد، تعبیر به حرص میکنیم.پیغمبر(ص) برای سعادت شما حریص است.
چهارم و پنجم آن «بالمومنین رئوف رحیم» است.یعنی پیامبر(ص) نسبت به مؤمنان رئوفت و رحمت دارد.البته اگر رحمت و رئوفت جدا از هم بیایند، ممکن است یک معنا داشته باشند، هر دو یک مضمون را میگویند، ولی وقتی با هم میآیند، تفاوت دارند.رئوف حالت ویژهای است و در رحیم یک مقدار بخشش و گذشت خوابیده است.در رئوف لازم نیست طرف رأفت ما کار بدی کرده باشد تا ما از او گذشت کنیم.مهربانی داریم، خوب یا بد است.اما در رحیم گذشت هم خوابیده که ناظر به مومنانی است که به خاطر بعضی از اشتباهات و گرفتاریها نیاز به گذشت دارند.
این 5 صفت، «من انفسکم، عزیز علیه ما انبتم، حریص علیکم، رئوف و رحیم»، تابلوی آخری است که خداوند پیامبر را در ساعات آخر زندگی در قرآن، برای مردم ترسیم کرده است.بعد میفرماید: «حالا اگر این مردم بخواهند از راهی که پیامبر با این رحمت و رأفت برایشان آورد، سرپیچی کنند، دیگر حسابشان با خداست.» نمیخواهم وارد آیه بعد شوم.
این پیامبر مظهر رافت متاسفانه امروز توسط انسانهای کج اندیش، مغرض و دغل باز مورد تهاجم قرار گرفته و میخواهند با کاریکاتورها، مقالات و چیزهای دیگر از پیغمبر اسلام(ص) قیافه خشنی در دنیا ترسیم کنند.حضرت عیسی(ع) هم رئوف بودند، حضرت موسی(ع) هم رئوف بودند.درباره آنها همین جور فکر میکنیم.اما این صفتی است که مشخصاً قرآن در آخرین پیامش برای پیغمبر ما گفته و واقعاً ظلم تاریخی است که عدهای با این میراثهای واقعی تاریخ بشریت اینگونه برخورد میکنند.
مناسبت دیگر هفته ما سالگرد هجرت پیغمبر(ص) است که در این باره در خطبههای نمازجمعه کم توانستهایم حرف بزنیم.من در این باره بیشتر حرف میزنم.
پیغمبر(ص) 13 سال از دوران بعثتشان را در مکه بودند و بسیار برای ایشان و مسلمین سخت گذشت، به طوری که بسیاری از مسلمانها به ناچار هجرت کردند و بیشتر به حبشه میرفتند.سالهای آخر مدینه به پیغمبر(ص) توجه کرد.حبشه دور بود.در منطقه دیگری بود، آن طرف دریا بود.اما مدینه نزدیک مکه بود.بخصوص در ایام حج و همچنین برای تجارت و کارهای دیگر رفت و آمد داشتند.کم کم مردم مدینه با پیغمبر(ص) آشنا شدند.در مدینه جنگ داخلی بین قبایل بخصوص اوس و خزرج بود که خیلی فضای مدینه را ناامن کرده بود و مردم از این جنگها به ستوه آمده بودند.در مدینه یهودی و نصاری فراوان بودند و با پیشبینیهایی که از تورات و انجیل برای مردم در محافل نقل میکردند، مردم متوجه شدند ممکن است که آن ناجی و منجی که دنبالش هستند، همین شخصی باشد که در مکه آمده است.
توجه مردم مدینه به پیغمبر(ص) جلب شد و در دو سال آخر که پیغمبر(ص) در مکه بودند، ارتباط برقرار شد.کسانی که به حج میآمدند، فرصتی پیدا میکردند که با پیامبر ملاقات کنند.اگر غیر از زمان حج بود، ملاقات با پیغمبر(ص) مشکل بود.کفار قریش نمیگذاشتند.تهدید میکردند، اذیت میکردند، میگرفتند.میزدند، میکشتند.اما زمان حج چون جمعیت زیاد بود، قدرت و امکان ملاقاتها بود.اولین بار 6 یا 7 نفر با پیامبر ملاقات کردند.سئوالاتی مطرح کردند و برنامه پیغمبر(ص) را پرسیدند.جذب شدند.برگشتند و به مردم مدینه گفتند و مردم مدینه از قبایل خود گروههایی را انتخاب کردند که دو سال در حج، دو بار با پیغمبر(ص) بیعت کردند.اول گروه هفت نفری و بعد گروه هفتاد و پنج نفری از سران و شخصیتهای مدینه بیعت کردند.متن بیعتشان هست که جالب است.پیغمبر از آنها همین کارهای درست انسانی و اسلامی را میخواهد.از آنها میخواهد دست از کارهای زشت بردارند.چیز دیگری از اینها مطالبه نمیکند.
جالب است که در این جلسات بیعت، خانمها هم بودند.حداقل 3 خانم از مدینه آمدند.یکی به نام افرا، یکی به نام اسما و یکی به نام نصیبه و هر سه اینها در تاریخ اسلام جایگاه بزرگی پیدا کردند.این نکته مهم است.چون برداشت خیلیها این بوده که قبل از اسلام در جزیرهالعرب خانمها وضع ناجوری داشتند.البته بخشی از آنها همین جوری بودند.معلوم میشود که در این حد بودهاند که در این عده افراد معدودی از شخصیتها آمدهاند تا زنان مدینه را نمایندگی کنند.یکی از این زنان خانم نصیبه است که در جنگ احد قهرمان بزرگی شــد.یعنی آنجایی که دیگران فرار کرده بودنـد و پیغمبر(ص) به آنها گفت: «حالا که فرارمیکنید، لااقل تبر و شمشیرتان را بیندازند و انداختند و نصیبه برداشت و جنگید و از پیغمبر(ص) دفاع کرد.جلوی پیغمبر جنگید و سیزده زخم برداشت.فرزند نصیبه در این جنگ شهید شد.خانمها در بسیاری از جنگها شرکت میکردند.طرفداری میکردند.جراحی میکردند.پشتیبانی میکردند.
البته دو نصیبه مطرح هستند.در این ملاقاتها اسم دو نصیبه میآید، ولی ممکن است اشتباه باشد و یکی را مثلاً اشتباهی به همان نام گرفته باشند و شاید هم واقعاً دو نفر بوده باشند.برای هر دو سمت جراحی و پشتیبانی در جنگها آمده است.لابد بعدها محققین ما توضیح خواهند داد که اینها واقعاً دو نفر یا یک نفر هستند.
بعد از این، موج هجرت از مکه آنچنان زیاد شد که داستان هجرت ام سلمه در تاریخ ایران و تاریخ اسلام چیز بسیار جالبی هست.خودش، شوهرش و فرزندش یک بار به حبشه هجرت کردند و بعد به مدینه برگشتند.بعد وقتی میخواستند همراه پیغمبر(ص) یا بعد از پیغمبر به مدینه بروند، طائفه شان امسلمه را از همسرش گرفتند و گفتند اجازه نمیدهیم یک زن از طائفه ما از مکه به دست تو بیرون برود و یک سال بین این همسر و شوهرش و فرزندش فراق افتاد.خیلی اذیت کردند و زجر دادند.بعد که اجازه گرفت، به شوهرش ملحق شد و بعد هم افتخار همسری پیغمبر بعد از شهادت شوهرش را به دست آورد.شوهرش در جنگ احد زخمی و در جنگهای بعد شهید شد.
داستان هجرت مسلمانها از مکه بسیار بسیار مهم است وبرای خود پیغمبر هم بسیار اهمیت دارد.وقتی که در مسیر میرفتند، آنچنان محزون بودند که کعبه، خانه خدا و زادگاهشان را ترک میکنند.خداوند به پیغمبر تسلیت میگوید.گویا در حدود جحفه است که وقتی منزل میکنند، جبرئیل نازل میشود و آیه «ان الذی فرض علیک القرآن ولادک الی معاد» را میآورد، و میگوید: «برمیگردی»، این پیشگویی قرآن بعدها عملی شد.
پیغمبر اصحابش را با این وعدهای که خداوند به او داده است، دلداری میداد.در ماجرای هجرت شخصیت علیابنابیطالب(ع) آنچنان درخشید که در آسمانها هم معروف شد و بزرگان ملائکه مثل جبرئیل و میکائیل به انسانی که داستان هجرت پیغمبر را به خوبی اداره کرد و خطر دشمنان را از او برطرف کرد و بعد امانتهای حضرت رسول(ص) را به صاحبان امانت پرداخت، افتخار و مباهات میکردند.
این هم نقطه مهمی در تاریخ اسلام است.پیغمبر با اینکه اینقدر تحت فشار بودند، در مکه جایی مطمئن برای امانات مردم بودند.همین دشمنان اماناتشان را به پیغمبر میدادند، چون جایی امینتر از او نمیدیدند و علی ابن ابیطالب(ع) ماند کهاین امانتها را بپردازد و با برنامه پیامبر(ص) همه را به اهلشان پرداخت.با پیغمبر اکرم(ص) مدینه را پایگاه کردند و بعد مکه را هم آنطوری که میدانید، دوباره تسلیم کردند.روز هجرت در سال سیزدهم تقریباً دو ماه بعد از آخرین بیعت بود.یعنی بیعتی که هفتاد و پنج شخصیت مدینه در عقبه دوم با پیغمبر بیعت و در مدینه زمینهسازی کردند.روز هجرت بسیار مهم است.یعنی اول ماه ربیع روزی است که شبش پیغمبر(ص) از مکه بیرون رفتند.سه روز در غار ثور و چند روز در راه بودند.روز دوازدهم ربیع الاول سال سیزدهم وارد مدینه شدند و در «قبا» منزل کردند و این مبدا تاریخ شد، البته مبدا تاریخ ما اول ربیع الاول نیست، چون ماه عربی از محرم شروع میشود، سال را به حساب میآوریم.از محرم آن سال را ماه اول هجرت پیغمبر به حساب آوردهاند و این تاریخ برای ما یک تاریخ رسمی و مهم است.
پیشنهاد میکنم خطبا، وعاظ و مورخین ما یک مقدار بیشتر درباره مسئله هجرت پیغمبر(ص) و مقدماتش و برنامه هجرت و اتفاقات فراوانی که بعدها در هجرتهای بعدی و قبلی افتاد و شخصیتهایی که هجرت کردند و نقشی که در تاریخ اسلام ایفا کردند، تحقیق کنند که این واقعاً یک موضوع مهم برای تحقیق است.نگذاریم این تاریخ ارزشمند مورد غفلت قرار بگیرد.
مسئله دیگر ما تسلیت به مردم استان لرستان به خاطر زلزله دیشب و امروز صبح است(4) که تعداد زیادی از مردم خوب، شریف، قانع و صبور این استان را گرفتار کرده و مجروحان فراوان و خرابیهای فراوانی را به خصوص در روستاها به جای گذاشته است.اولاً بهاین مردم شریف، صبور و وفادار که همیشه پایگاه دفاع از ایران، اسلام و انقلاب بوده و هستند، تسلیت عرض میکنیم و ثانیاً از مسئولان کشور انتظار داریم بار این مصیبت را از دوش مردم کم کنند و خدمات لازم را هر چه سریعتر و بازسازی را در زمان مناسب و به خوبی انجام بدهند.
آخرین مسئله ما مسئله پرونده هستهای است که متأسفانه در روال غلطی افتاده است.روند پرونده هستهای ما به خاطر بیانصافی و خصومت قدرتهای مستکبر دنیا از مسیر طبیعی پروندههای هستهای دیگر که در تاریخ آژانس وجود داشته، منحرف شده است و برخورد ظالمانهای با حق ایران میشود.
ادعاهای خلافی که علیه ما میکنند، اتهام رفتن ایران به طرف سلاح هستهای است که حقیقتاً اتهام بزرگی است.گذشته ما میتواند دلیلی باشد کهاین اتهام نارواست.برای اینکهاین ما بودیم که در دوران دفاع مقدس بارها و بارها با اسلحه شیمیایی مورد تهاجم قرار گرفتیم و امروز هنوز هزاران فرزند انقلاب گرفتار آثار سو این مواد شیمیایی هستند.علاوه بر شهدایی که در این راه دادهایم و همیشه هم با آوردن خبرنگاران و مسئولان سازمانهای جهانی ثابت کردهایم که رژیم بعث عراق این جنایت را مرتکب میشود.امکان این را هم که با سلاحهای شیمیایی مقابله به مثل بکنیم، داشتیم و نکردیم.بیشتر تکیه کارمان را روی دفاع شیمیایی گذاشتیم که در جنگها رزمندگانمان کمتر آسیب ببینند.کسی کهاین صبر، متانت و خودداری را در تاریخ دارد و آنها هم شهادت دادهاند و برای اروپا و آمریکا و دنیا روشن است کهایران در جنگ هم مظلوم و صبور بود و خودداری کرد.چنین ملتی و چنین کشوری را ناجوانمردانه متهم میکنند و بعد پرونده را به سوی شورای امنیت میبرند که گام به گام به طرف بحرانی کردن منطقه ما پیش میروند.
من قبلاً هم اخطار کردهام، الان هم تأکید میکنم که اگر این روالی که الان اینها در پیش گرفتهاند، یعنی این روالی که الان پرونده اتمی ما دارد، ادامه پیدا کند، همه ضرر میکنند.فقط ایران نیست که ضرر کند، در این وضع هم ایران، هم منطقه و هم غربیها و هم سازمانهای بینالمللی خسارت خواهند دید.آبرویی برای سازمانهای بینالمللی نمیگذارند و خساراتی که منطقه و مردم منطقه و شاید خیلی از مردم دنیا از ناامنیهای ناشی از چنین رفتاری خواهند دید، ممکن است فاجعهای شود.من بازهم تاکید میکنم عقل، خرد، انصاف، حق و مقررات واقعی بینالمللی را در این مسئله مهم در نظر بگیرید و نگذارید با یک دندگیها و لجاجتها کار به جایی برسد که این همه خسارت برای دنیا و این ظلم نسبت به جمهوری اسلامی در تاریخ اتفاق بیفتد.
بسم الله الرحمن الرحیم
تبت یدا ابی لهب و تب/ ما اغنی عنه ماله و ما کسب/ سیصلی ناراً ذات لهب/ و امراته حماله الحطب/ فی جیدها حبل من مسد.*
* سوره مبارکهی لهب
پی نوشت ها:
1- در تاریخ رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میان شیعه و اهل سنت، اتفاق نظر نیست.زیرا تاریخنگاران و سیرهنویسان شیعه به پیروی از اهل بیت علیهم السلام، تاریخ رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله را روز دوشنبه 28 صفر سال یازدهم هجری قمری دانستهاند، ولیکن علمای اهل سنت تاریخ آن را در ماه ربیع الاول ذکر کردهاند و در این که چه روزی از ربیعالاول بوده است، اختلاف دارند.برخی روز اول، برخی روز دوم و برخی روز دوازدهم و عده ای روز دیگری از این ماه را بیان کردند.(کشف الغمه، علی بن عیسی اربلی، ج 1، ص 26؛ منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج 1، ص 100 و بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 22، ص 528 و ص 514.(
شیخ عباس قمی میگوید اکثر علمای اهل سنّت آن را در روز دوازدهم ماه ربیع الأول گفتهاند.(شیخ عباس قمی، منتهیالآمال فی تواریخ النبی و الآل، ج1، ص249)
واقدی از جمله کسانی است که رحلت آن حضرت را در روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول می داند.( المغازی ،علی بن عیسی اربلی، ج 2، ص 1120.)
دلایل بسیاری وجود دارد که رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ناشی از خوراندن سم به ان حضرت بوده است.این دلایل و روایات، از تواتر معنوی برخوردارند؛ یعنی هرچند که الفاظ و توصیفات آنها کاملاً با یکدیگر مشابه نیستند، اما از مجموع آنها، میتوان موضوع مورد بحث را ثابت نمود.از جمله امام صادق(ع) میفرمایند: چون پیامبر اسلام(ص)، ذراع (یا سر دست) گوسفند، را دوست میداشتند، یک زن یهودی با اطلاع از این موضوع ایشان را با این بخش از گوسفند مسموم نمودند.(کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1365 ش، ج 6، ص 315، ح 3) در جای دیگری آن حضرت فرمودند: "پیامبر اکرم(ص) در جریان جنگ خیبر مسموم شده و هنگام رحلتشان بیان فرمودند که لقمهای که آن روز در خیبر تناول نمودم، اکنون اعضای بدنم را نابود نموده است و هیچ پیامبر و جانشین پیامبری نیست، مگر این که با شهادت از دنیا میرود." (محمد بن حسن بن فروخ صفار، بصائر الدرجات، ج 1، ص 503، کتابخانه آیتالله مرعشی، قم، 1404 ق.)در این روایت، علاوه بر تصریح به مسموم شدن رسول خدا(ص) و شهادت ایشان در پی مسمومیت، به اصلی کلی نیز اشاره میشود که مرگ تمام پیامبران و اوصیا با شهادت بوده و هیچ کدام، با مرگ طبیعی از دنیا نمیروند! روایات دیگری نیز وجود دارد که این اصل کلی را تقویت مینماید.
علاوه بر روایات شیعه روایات فراوانی در صحاح و دیگر کتب اهل سنت وجود دارد که همین موضوع را تأیید مینماید که به عنوان نمونه، به سه مورد آن اشاره مینماییم:
روایت اول: در معتبرترین کتاب اهل سنت، نقل شده که پیامبر(ص) در بیماری منجر به رحلتشان، خطاب به همسرشان عائشه فرمودند: "من همواره درد ناشی از غذای مسمومی را که در خیبر تناول نموده ام، در بدنم احساس میکردم و اکنون گویا وقت آن فرا رسیده که آن سم، مرا از پای درآورد".(صحیح بخاری، ج 5، ص 137، دار الفکر، بیروت، 1401 ق.) همین موضوع در سنن دارمی نیز بیان شده است.علاوه بر این که در این کتاب، به شهادت برخی از یاران پیامبر (ص)، بر اثر تناول همان غذای مسموم نیز اشاره شده است.(سنن دارمی، ج 1، ص 33، مطبعة الاعتدال، دمشق.)
روایت دوم: احمد بن حنبل در مسند خود، ماجرایی را بیان مینماید که طی آن، بانویی به نام ام مبشر که فرزندش به دلیل خوردن غذای مسموم در کنار پیامبر(ص)، به شهادت رسیده بود؛ در ایام بیماری ایشان به عیادتشان آمده و اظهار داشتند که من احتمال قوی میدهم که بیماری شما ناشی از همان غذای مسمومی باشد که فرزندم نیز به همین دلیل به شهادت رسید! پیامبر(ص) در پاسخ فرمودند که من نیز دلیلی به غیر از مسمومیت، برای بیماری خویش نمی بینم و گویا نزدیک است که مرا از پای در آورد.(مسند احمد بن حنبل، ج 6، ص 18، دار صادر، بیروت.) مرحوم مجلسی نیز با نقل روایتی؛ تقریبا مشابه با این روایت بیان نموده که به همین دلیل است که مسلمانان اعتقاد دارند، علاوه بر فضیلت نبوت که به پیامبر(ص) هدیه شده، ایشان به فوز شهادت نیز نائل آمده اند.( بحار الانوار، ج 21، ص 7.)
روایت سوم: محمد بن سعد؛ از قدیمی ترین مورخان مسلمان ماجرای مسمومیت پیامبر اکرم(ص) را این گونه نقل مینماید: هنگامی که پیامبر(ص)، خیبر را فتح نموده و اوضاع به حالت عادی برگشت، زنی یهودی به نام زینب که برادرزاده مرحب بود که در جنگ خیبر کشته شد، از دیگران پرسش مینمود که پیامبر(ص) کدام بخش از گوسفند را بیشتر دوست میدارد؟ و پاسخ شنید که سر دست آن را.سپس آن زن، گوسفندی را ذبح کرده و تکه تکه نمود و بعد از مشورت با یهودیان در مورد انواع سم ها، سمی که تمام آنان معتقد بودند، کسی از آن جان سالم به در نمی برد را، انتخاب نموده و اعضای گوسفند و بیشتر از همه جا، سردستها را مسموم نمود.هنگامی که آفتاب غروب نموده و پیامبر(ص) نماز مغرب را به جماعت اقامه فرموده و در حال برگشت بودند، آن زن یهودی را دیدند که همچنان نشسته است! پیامبر(ص) دلیل آن را پرسیدند و او جواب داد که هدیهای برایتان آوردم! پیامبر(ص) با قبول هدیه، به همراه یارانش بر سر سفره نشسته و مشغول تناول غذا شدند...بعد از مدتی، پیامبر(ص) فرمودند که دست نگه دارید! گویا این گوسفند مسموم است! مؤلف کتاب، سپس نتیجه میگیرد که شهادت پیامبر(ص) به همین دلیل بوده است.( محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 2، ص 202 – 201، دار صادر، بیروت.)
بدین ترتیب، از مجموع روایات نقل شده در کتب شیعه و اهل سنت، میتوان نظریه شهادت ناشی از مسمومیت پیامبر(ص) را تقویت نمود که در قریب به اتفاق این روایات، زمان مسمومیت ایشان، هم زمان با جنگ خیبر و توسط زنی یهودی بیان شده است.
2- درباره سال، ماه وروز شهادت امام علیه السلام نقل های متعددی در منابع تاریخی - حدیثی ذکر شده، اما اغلب منابع به یکی از سال های41، 50 یا 51 تصریح کرده اند.کلینی، شیخ مفید و شیخ طوسی، تاریخ شهادت را ماه صفرسال 49 دانسته اند که این قول، مورد اعتماد علما قرار گرفته است.محل شهادت امام را نیز بدون اختلاف، مدینه و قبرستان بقیع ذکر شده است.
درباره علّت وچگونگی رحلت آن حضرت سه قول مطرح شده که عبارتند از:
- فوت به مرگ طبیعی؛
دکترحسن ابراهیم از مورخان معاصر مینویسد: امام حسن علیه السلام چهل روز بعد از بازگشت از عراق به مدینه، با مرگ طبیعی از دنیا رفت.
این قول نادرست است؛ زیرا بر اساس شواهد تاریخی، امام علیه السلام حداقل دو سال تمام بعد از بازگشت از عراق، در مدینه سکونت داشت.
- فوت بر اثر ابتلا به بیماری سل؛
ورنلدس، شرق پژوه معاصر، درباره علت فوت امام حسن علیه السلام چنین نگاشته است: به بیماری سل مبتلا شد و در سن چهل و پنج سالگی از دنیا رفت.
سند این قول، گزارشی از بلاذری یکی از مورخان اهل سنت است؛ در حالی که خود بلاذری این خبر را بدون سند و تنها به عنوان یک قول ضعیف ذکر کرده که قابل استناد نمی باشد.
- فوت بر اثر مسمومیت به دستور معاویه؛
این قول مستند به منابع تاریخی ـ حدیثی متعددی است که جمع آوری همه آنها مستلزم نگارش یک کتاب میباشد و ما در این جا تنها به برخی از این نقلها اشاره میکنیم:
الف.شیخ مفید چنین نوشته است: معاویه فردی را نزد جعده، دختر اشعث بن قیس فرستاد که من تو را به همسری پسرم یزید درخواهم آورد؛ به شرط آن که تو حسن را زهر دهی و صد هزار درهم نیزبرای او فرستاد و آن زن این کار را انجام داد وبه امام حسن(ع) زهر داد.معاویه، پول را به او داد؛ ولی او را به همسری یزید در نیاورد و او پس از رحلت امام(ع) با مردی از خاندان طلحه ازدواج کرد و فرزندانی برای او آورد و هر گاه میان آن فرزندان و سایر قبایل قریش سخنی و گفت وگویی پیش میآمد، قریش آنان را سرزنش کرده، میگفتند:ای پسران آن زنی که به شوهرش زهر میخوراند!
ب.علامه طبرسی چنین آورده است: معاویه به منظور قتل امام حسن علیه السلام، زهری برای جعده دختر اشعث که همسر امام علیه السلام بود، فرستاد و به او مژده ازدواج با پسرش یزید را داد و گفت: چون این زهر را به خورد حسن بن علی علیهما السلام دهی، من تو را به عقد یزید، پسر خود در آورده، ملکه جهان گردانم و چون آن ملعون امام حسن علیه السلام را زهر خورانید و امام علیه السلام به شهادت رسید، به شام رفت و گفت: من به عهدم وفا کردم و اینک وقت احسان توست.معاویه گفت: از پیش من دور شو؛ زنی که با مثل حسن بن علی علیه السلام نسازد، به یقین با پسرم هم سازش نخواهد کرد؛ زیرا که شرافت و کرامت نسب با حسن علیه السلام بود و تو که با فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله سازش نکردی، با پسر من سازش نخواهی کرد.
بلاذری نیز چنین نوشته است: گفته شده که معاویه توطئهای کرد و توسط جعده دختر قیس، حسن بن علی(ع) را مسموم کرد.
وی همچنین تصریح کرده که امام حسن علیه السلام را چهار بار مسموم کردند و آن حضرت در آخرین بار فوت کرد.
بنابراین، با توجه به شواهد و دلایل فراوان، مسئله شهادت امام حسن علیه السلام را بایستی از موضوعاتی دانست که از نظر تاریخی کوچکترین تردیدی در صحت آن وجود ندارد.علاوه بر این امام حسن(ع) از نحوه رحلت خود خبر داده است.
3- امام جعفر صادق(ع) پیشوای ششم مسلمانان، در این روز به دست خلیفهی عباسی، منصور دوانیقی مسموم و در مدینه به شهادت رسید.امام صادق(ع) به شیخ الائمه نیز معروف است زیرا عمر ایشان از تمامی ائمه اطهار(ع) طولانی تر است.حضرت را در قبرستان بقیع در کنار پدر، جدّ و امام حسن مجتبی(ع) دفن کردند.
آن امام به هنگام شهادت شصت و پنج سال داشته و مدت سی و چهار سال از امامت ضرتش میگذشت.