خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۲۶ مرداد ۱۳۶۳

    خطبه اول  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی الِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. قالَ الْعَظیمُ فی کِتابهِ: أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم »اِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ  باْلعَدْلِ وَ الإِحْسانِ وَایتائِ ذی الْقُربی وَ یَنْهی عَنِ الفَحْشاءِ وَ المُنْکَرِ و البَغْیِ«.  طبق معمول بحث خطبه اول در مورد عدالت اجتماعی در فصل تبعیضات نژادی و مقایسه برخورد اسلام با ملل دیگر و برخورد دنیای استکباری امروز با مردم دیگر است. در چند خطبه‏ای که در این مورد تا به حال ایراد شده، گفته شد که تاریخ پانصد ساله اخیر دنیای ما، تاریخ حاکمیت غرب و استکبار غربی بر ملتهای قاره‏های دیگر است که ریشه این سلطه را ما در اروپا می‏بینیم. آسیا، آفریقا، اقیانوسیه و آمریکا میدان این حرکت ظالمانه پنج قرن اخیر است، و فلسفه‏ای که برای تبرئه خود مطرح می‏کنند تا خود را قانع کنند، برتری نژادی و اتکا به این ادعای موهوم است که نژاد سفید و آریایی در درون خود برتریهایی دارد که حق عَلَمداری کاروان بشریت را دارد و امتیازهای طبیعی این نژاد به او حق می‏دهد که برای خود در عرصه زندگی، در سیاست، اقتصاد، نظام و غیره امتیازاتی داشته باشد. این مسأله مایه بحثهای گذشته ما بود که گفتیم. در مقابل این مسأله، نظریه اسلام است که چنین حقی را به هیچ نژادی نداده است و بشریت را یکپارچه می‏بیند و نژاد برتر را نفی می‏کند و حق را به انسانها با محورهای خاص و صلاحیتهای اکتسابی که با علم و عمل و تقوا و تلاش، می‏توانند به دست بیاورند، می‏دهند. و سیادت طبیعی برای هیچ انسانی برانسان دیگر قایل نیست و برخورد خود را با سایر ملل براین اساس تنظیم کرده است. توضیح دادم که برای جمهوری و انقلاب اسلامی که ما صدور انقلاب را مطرح می‏کنیم و خود را حامل پیام الهی و مفسر اسلام در دنیای پر از گمراهی امروز می‏دانیم، این بحث بسیار لازم است، اگرچه ممکن است در داخل کشور زیاد کاربرد نداشته باشد، اما منطق ما برای مسلمانانی که در خارج از ایران در قاره هند، در آفریقا و اقصا نقاط دنیا چشم به اسلام دوخته‏اند، این بحث بسیار مفید و راهگشا می‏تواند باشد؛ لذا این بحث را این‏جانب به عنوان یکی از وظایف خطیب نمازجمعه مرکز جمهوری اسلامی انتخاب کردم. گفتم که در پانصد سال اخیر بعد از رنسانس با آن محورهای ادعایی، اروپاییان با ملل دیگر چه کردند و در داخل آمریکا که امروز تجسم اروپای دیروز است، از این جهت چه وضعی است و در کل قاره آفریقا گفتم که چه جنایاتی رخ داده است. در این خطبه، یک فصل اساسی که پایه چند بحث دیگر در این موضوع است مطرح می‏شود[t1] و آن بحث مسأله استعمار است. از سه چهارقرن پیش تا به امروز استعمار به این شکل که در دنیا، در روابط بین‏المللی حاکم است، بدترین پدیده کل تاریخ بشریت، یعنی از زمان حضرت آدم تاامروز است و حتی بدتر از زمان سلطه مغولهاست. ممکن است افرادی که این جمله را می‏شنوند تعجب کنند، که دیگر بدتر از سلطه مغول، آن خون‏ریزیها و آن جنایات چیزی اصلاً پیدا نمی‏شود. در این بحثهایی که می‏کنیم روشن می‏شود. البته اگر کسی به عمق قضیه نرسد، روابط را به صورت ظاهر انسانی که اینها ادعا می‏کنند ببیند، سخت باور می‏کند. ولی به عمق مسایل که می‏رسیم باید بگوییم زشت‏ترین فصل تاریخ انسانیت از عهد قرون اول تا امروز همین چند قرن است که دوران سلطه اروپاییها بر سایر قطعه‏های دنیاست، و کارهای ظالمانه‏ای که اینها در این مقطع بیداری انسانها کرده‏اند و هنوز هم ادامه می‏دهند. این ادعا خیلی بزرگ است، درست نقطه مقابل ادعای پیشتازی قافله تمدنی است که اروپاییها برای خود می‏کنند. یک نکته عرض کنم، استعمار را برای شما بعداً معنا می‏کنم، یک چیزی نیست که متعلق به امروز و دیروز باشد. از آن روزی که در دنیا قدرتمند و ضعیف بوده، و انسانها به دو گروه مقتدر و ضعیف و مستکبر و مستضعف تقسیم شدند، شکلی از اشکال استعمار وجود داشته است، یعنی بهره‏کشی از دیگران، حق دیگران را به صورتی ضایع کردن بوده است، اما این شکل خاص که دولتهای قرون اخیر اروپا با آن اصول، مبانی، فروع، شاخه‏ها، ادعاها و عمل این شکل خاص را تنظیم کردند، فقط و فقط متعلق به اینهاست، و با این ابعاد عظیم از زور، ظلم و چپاول، فقط و فقط در این قطعه از تاریخ پیدا می‏شود. چیزهایی که ما در دوران قدیم از جنگها و یورشهایی که به ملتهای دیگر می‏شده، می‏بینیم، قابل مقایسه نیست و در آینده هم نمی‏دانیم چطور می‏شود. اینها چیز عجیبی ابداع و عمل کردند، و هنوز هم دست برنمی‏دارند. دو مرحله روشن، این تاریخ را از هم جدا می‏کند. یک مرحله آن خیلی جدید است و هنوز در آن هستیم و یک مرحله آن دو سه قرن ادامه داشته که تقریباً پس از جنگ جهانی دوم پایان یافته است. مرحله اول که وسیع و طولانی است، استعمار رسمی است. مرحله دوم که از سال 1945 تا به حال ادامه دارد، یعنی حدود چهل سال، این مسأله جدید است و یک قدری احتیاج به باز شدن دارد، که در مراحل بعدی این بحث را باز خواهم کرد. اصلاً استعمار یعنی چه؟! این کلمه باید روشن شود. در فارسی که ما اکنون به کار می‏بریم یک لفظ فارسی که در ادبیات قدیم خود ما باشد، برای این منظور نداریم. کلمه استعمار عربی و از ریشه عمران است و به معنای آبادانی، کسی که تلاش کند و عمران و آبادی را هدف‏گیری کند، چنین صفتی را بر او می‏شود اطلاق کرد. حالا چرا عربها این کلمه را اول استعمال کردند و بعداً ما استعمال کردیم. ریشه اروپایی این کلمه این قدر روشن نبود، اکنون انتقال و ادعاها کم‏کم آن را به این شکل در آورده. ریشه اروپایی آن »کلن« است که لاتین قدیمی آن کلنیا بوده و اینها به عنوان »کلن« از زبان فرانسه استفاده کردند، که گویا اوایل به مهاجرنشینانی می‏گفتند که گروهی می‏رفتند و به یک نقطه خالی هجرت می‏کردند که آنجا را به منظور کارهای عمرانی آباد کنند. به اینها »کلنیست« و یا به آن نقطه »کلنی« می‏گفتند، و این حرکت را به عنوان جریان کلنیالیسم تعبیر می‏کردند. تا اینجا این لفظ جنبه عادی دارد، و چیزی در آن نیست و این یک واقعیت بوده است؛ یعنی همیشه این طوری بود، یک جایی که جمعیت زیاد می‏شد و آن طرف دیگر جای خالی بود، یک عده می‏رفتند در کنار دشت، ساحل یا دره می‏نشستند، و منطقه‏ای را به منظور دامداری، کشاورزی، تجارت، دریانوردی می‏گرفتند، این مهاجرت تحقق پیدا می‏کرده. اوایل دوران شروع این حرکت تقریباً همین طور بوده است، یعنی آن اوایلی که اروپاییها جلو افتادند و چون منطقه آنها برای زندگیشان تنگ بود و نقاط دیگر دنیا وسعت بیشتری داشت، اینها به فکر افتادند و وقتی توانستند دریا را فتح کنند و اسلحه آتشین در اختیار بگیرند و از دریاها عبور کرده و خود را به آفریقا، آسیا، آمریکای لاتین و کل آمریکا برسانند، این جریانات شروع شد و کلنیهایی در گوشه و کنار دنیا انتخاب کردند. در روزهای اول حتی داخل کشورها نمی‏شدند، در سواحل می‏ماندند و از آنجا رابطه برقرار می‏کردند. مسایل در این چند قرن شکل پیچیده‏ای پیدا کرد، که واقعاً دنیای ما تاریخ عجیبی دارد. کم‏کم این حرکت پیش رفت تا اینکه میهمانها وارد خانه‏های مردم شدند، و به انواع و اقسام و تقریباً همه جای دنیا رفتند. نمی‏شود بگویم که یک جایی باشد که پای اینها (کلنیها) آنجا نرسیده باشد. آنها به همه جا رفته‏اند. انسان وقتی فکر می‏کند که مثلاً از کشور کوچکی مِثلِ هلند یا پرتغال و جاهایی که خود آنها به اندازه یک استانی از استانهای کشور ما هستند، اینها حرکت می‏کردند و از همه این مسیرهای دنیا عبور می‏کردند، از اقیانوس اطلس و هند می‏گذشتند و خود را به اقیانوس آرام می‏رساندند و در سواحل اقیانوس آرام مردم را استعمار می‏کردند، چیز عجیبی به ذهن انسان می‏رسد که اینها چرا این‏طور عمل کردند؟ و چطور اینها این قدرت را پیدا کردند؟ و وقتی که انسان این جمله معروف را می‏شنود، انگلیسیها مباهات می‏کردند به اینکه هیچ وقت در امپراتوری انگلستان خورشید غروب نمی‏کند، بسیار متعجب و ناراحت می‏شود. جزء افتخارات اینها در دنیا بود. و همین طور هم بود، یعنی بالاخره هرجای دنیا روز بود همان جا هم امپراتوری انگلستان بود. دور کره زمین که نگاه می‏کردید هر نقطه‏ای که شما آنجا روز داشتید آنجا متعلق به انگلستان بود. اینها در چین، در آرژانتین، سوریه، هند و جاهای دیگر هم بودند. کره زمین هم همین طوری به هم وصل می‏شد مثل یک توپ بزرگ، هر گوشه آن روز بود، همان جا پرچم انگلستان و خطه قلمرو ملکه بریتانیای کبیر بوده است. اینها یک وقتی جزء افتخاراتشان بود. خوب، حالااین تعبیرات دیگر زشت‏است یک قدری مردم‏هوشیارشدند پس شکل آن عوض می‏شود. این یک مسأله که حالا زمینه بحث ماست. یک چیزی در ذهن خیلیهاست، فرنگ رفته‏های ما و آنهایی که اینجا از فرنگ فیلمهای زیادی دیده‏اند، و آنهایی که مثل قصه‏های مارکوپولوی قدیم، چیزهایی از فرنگ شنیده‏اند و امروز از آنجا یک حالت غبطه‏ای برای خود دارند، یک ترسیمی در ذهن آنها هست. می‏دانند یک بقعه‏ای از بقعه‏های دنیا، اروپا آباد آباد است. آنجا وقتی که انسان می‏رود می‏بیند همه جا با بزرگراههای چند باندی تا روستاها به هم وصل شده است. انسان هرجا می‏رود می‏بیند که آسفالت است، آب لوله‏کشی همه جا رسیده است، همه بنادر فعال است، لب دریاها و همه جا را تمیز کرده‏اند، و از متر متر آن استفاده می‏کنند. جنگلها مرتب و واکس شده، همه چیز برق می‏زند، مزارع آن قدر تمیز و ماشینها در این مزارع حرکت می‏کنند. وقتی که انسان به منطقه صنعتی می‏رود چیز عجیبی می‏بیند، می‏بیند کل زمین، کل کوهها و دریاها و جنگلها، همه جا آباد است، همه مردم با برق زندگی می‏کنند، امکانات رفت و آمد، تفریح و تعطیلات، بهداری و بهداشت خیلی خوب و در همه جا بیمارستان وجود دارد. یک جای واقعاً آباد این طوری درست شده، و از آنجا که آدم این طرف‏تر می‏آید و به کشورهای دیگری که اکنون کشور ما جزء کشورهای واسطه است، انسان به کشورهای عقب افتاده می‏رود معکوس این قضیه است، همه چیز خراب و به هم ریخته است، یک حالت ناصحیحی در ذهن انسانها مخصوصاً بچه‏ها، جوانان و آدمهای کم سن و سال به وجود می‏آید که خوب، این مردم یک لیاقتی داشته‏اند یک چیزی از خود داشته‏اند که این طوری در یک بخشی از زمان ما ببینیم که اینها چطور و مردم دیگر چگونه هستند. و مردم معمولاً دنبال این قضیه نمی‏روند که ریشه این مسأله چیست. چرا آنجا این طوری شده است؟ چهارصد، پانصد سال وضع دنیا این طوری بوده، که هر جای دنیا که خوب بوده کشتیها، قطارها، هواپیماها، ماشینها و یک موقعی هم کاروانها را به آنجا می‏بردند و آنجا را آباد می‏کردند. چهارصد، پانصد سال وضع این طوری بوده که ثروتهای دنیا، الماسها، طلاها، عاجها و معادن گران قیمتی که اکنون برای ارزش گذاری روی هر گرم آن بحث است، و امکانات دیگر از سراسر دنیا جمع می‏شد، آنجا را می‏ساخت و زیربنای این کشورها موقعی ساخته شده که مردم دیگر را نگذاشته‏اند به فکر این چیزها باشند. جاده‏ها، راه آهنها، تونلها و استخراج معادن، سواحل و همه اینها که امروز برای ساختن هر متر آن باید دلارها بریزیم تا یک چیزی بسازیم، اینها آن موقع از ما امکانات گرفتند و آنجا را ساختند و اکنون خرجهایی که ما برای ساختن کشورهای خود می‏کنیم، آنها اصلاً ندارند. بندرسازی، ساحل سازی، راه سازی و نیروگاه سازی اصلاً ندارند، و بیشتر آن شکلهای اصلاحی را دارند. تمام کارهای زیربنایی را در زمانی کرده‏اند که از امکانات دیگران به صور مختلفی استفاده کرده‏اند. اکنون انسان کم عمق نگاه می‏کند فرنگ زده می‏شود، اروپایی زده و آمریکایی زده می‏شود، نسبت به ملت، نژاد، مردم و خاک خود تحقیر می‏شود، و احساس حقارت می‏کند و این رابطه هم متأسفانه وجود دارد و نمی‏شود این رابطه را قطع کرد. مردم این حالت را می‏بینند و هنوز هم که هنوز است همان سیل جریان ثروت از این طرف به طرف آن منطقه و ضد ثروت از آن طرف به این طرف ادامه دارد. از وقتی که آن شروع شده تا به حال رو به تکامل است و به حالت تنزلی نیفتاده است. در سال 1945 بعد از جنگ جهانی دوم که در سانفرانسیسکوی آمریکا یک کنگره‏ای تشکیل شد که‏به وضع دنیارسیدگی کنند، ازکل آفریقا وآسیا فقط یازده کشور مستقل توانستند بشمارند. یعنی سه کشور مستقل آفریقایی و هشت کشور مستقل آسیایی، بقیه این همه کشور در آن تاریخ، مستعمره رسمی بودند. حالا مستعمره را بعداً برای شما باز می‏کنیم که مردم مستعمره چطور زندگی می‏کردند. شما همه مردم دنیا را ببینید. آمریکای لاتین هم درست همین حالت را داشته، شما فقط ایالات متحده را جدا کنید. کانادا از آن طرف و کشورهای آمریکای مرکزی و کشورهای آمریکای جنوبی کلاً همین حالت را داشتند، اروپا و یک گوشه‏ای از آمریکا آزاد بود و بس، و این چند کشور مستقلی هم که ما اسم نمی‏بریم، یکی از آنها مثلاً ایران بود که مستعمره نبود، می‏دانیم آزادی ما هم تا چه حد بوده است. کشوری مثل هندوستان که حالا می‏گویند ششصد، هفتصد میلیون نفر جمعیت دارد، و کشوری مثل چین که اکنون یک میلیارد جمعیت دارد، اینها مستعمره یک جزیره کوچکی در اقیانوس اطلس به نام انگلستان بودند. آن یک جزیره‏است، یک جزیره پنجاه، شصت هزارکیلومتری، یک جای کوچکی، البته با اسکاتلند و ایرلند یک چیز بزرگتری در می‏آید، اما یک جمعیت چهل پنجاه میلیونی، حالا شصت میلیونی و آن موقع خیلی کمتر، با این خاک کم، کل این منطقه‏ای که من فقط هندوستان و چین را گفتم. بیش از صد کشور، هزارها جزیره و کل این مناطق دنیا مستعمره انگلستان بوده است. چند کشور استعمارگر داشتیم، انگلستان، فرانسه، پرتغال، هلند، آلمان، البته آنها کمتر مستعمره داشتند، انگلستان و فرانسه مستعمره بیشتر داشتند. اروپا با این ناز و نعمت و با این ادعا و این همه تبختر که امروز دم از حقوق بشر می‏زند و گاهی حمایت ازمستضعف را ادعا می‏کند و مدعی است که دنبال عمران و آبادانی جاهای دیگر است، این منطقه کوچک، با این سفره عظیم بشریت در سراسر دنیا ارتزاق می‏کرد، و از این همه منبع عظیم، ثروت جمع می‏کرد، و آنجا را می‏ساخت و جاهای دیگر را خراب می‏کرد. این حرفها را در اسناد بعدی که خواهیم آورد و فصل فصل حرکت اینها را توضیح خواهیم داد، خواهید دید که اینها چطور با مردم رفتار می‏کردند و چه چیز می‏بردند. هنوز هم همان است و وضع عوض نشده و فقط لفظ عوض شده است. استعمار ادعای آباد کردن آفریقا، آسیا و امریکای لاتین را دارد، اگر منظور آنها این باشد که مهاجرت برای آباد کردن آنجا بوده‏است. حالا با این مردم چه کردند و چه بردند که انسان وقتی لیست آن چیزهایی را که اینها بردند، می‏خواند، خیلی غصه‏اش می‏گیرد. واقعاً انسان از ته دلش می‏خواهد گریه و نفرین کند که بشریت این قدر به فلاکت و زشتی افتاده که این طوری می‏خواهند مردم را بدبخت کنند و خود را سیر کنند. مثلاً فرض کنید کسی به این میدان بیاید که اکنون محوطه چمن دانشگاه تهران است و این همه جمعیت در گرما نشسته‏اند، یک نفر خودش بخواهد راحت باشد، در یک گوشه‏ای به قیمت گرسنگی، تشنگی، گرما زدگی، مرض و بی‏خوابی همه این جمعیت را نگه دارد. اروپاییها نسبت به سایر مناطق دنیا این طوری بودند. اکنون ما بیش از پنجاه کشور مستقل در آفریقا و دهها کشور مستقل در آسیا، دهها کشور مستقل جدید در آمریکای لاتین داریم. صدها جزیره کوچک و بزرگ در اقیانوس آرام و اطلس و هند و در گوشه و کنار دنیا داریم. همه اینها طوری بودند که جزء کشورهای اروپایی محسوب می‏شدند. به این صورت که اینها یک وزارتخانه در کشور خود داشتند به نام وزارت مستعمرات، اسم وزارتخانه همین بود و وزیر مستعمرات داشتند. وزیر مستعمرات مِثلِ وزیر خارجه ما که اکنون برای فلان جا سفارتخانه تعیین می‏کند، برای کشوری حاکم تعیین می‏کرد. این حاکم به آن کشور مورد نظر می‏رفت و حکومت می‏کرد، و هرچه که آنجا به درد کشور مادر می‏خورد می‏برد و هرچه که کشور مادر زیادی داشت و به دردش نمی‏خورد به آن مستعمره می‏آورد. معادن نفت و چوب و عاج، نارگیل، قهوه، کائوچو، الماس و آثار هنری و فرشهای گران قیمت را می‏بردند. به این شکل با همه دنیا این طور رفتار می‏کردند. از آن طرف، کارخانه‏های آنها شروع به بافتن می‏کردند و پارچه برای اینها می‏آوردند، وسایل زندگی به هر شکلی که لازم می‏دانستند برای آنها می‏آوردند. الگوی مصرف، شرایط مصرف و قیمت راآنها تعیین می‏کردند. مردم این‏طوری بودند، این معنی مستعمره است، این معنی استعمار است، این کلمه بسیار زیبا که بوی عمران و آبادی از آن می‏آید این‏گونه برای تخریب استفاده می‏شود. این دو جنگ جهانی که اتفاق افتاد و تقریباً کل دنیا را در خود گرفتار ساخت و شرایط جدیدی را به وجود آورد و نهضتهای آزادی‏خواهی در دنیا نیرومند شد، اینها احساس کردند که دیگر به این شکل نمی‏توانند از جزیره انگلستان یا از کاخ الیزه یا از هرجای دیگر این کشورها را به صورت رسمی اداره کنند. آنها دور هم نشستند و یک قانون بین‏المللی گذراندند، که کل کشورهای مستعمره باید آزاد شوند اسم آن را عوض کردند و یک چیز جدیدی بدتر ازآن که مردم دیگر از آن ظاهر هم نفرت پیدا نکنند و دیگر سر و کله حاکم انگلیسی را اینجا نبینند، اما همه وجود او اینجا باشد یک حالت جدیدی پیدا کردند که آن را استعمار نو نامگذاری کردند که بعداً به آن می‏رسیم. نقطه مقابل این جنایاتی که اینها مرتکب شدند، برخورد اسلام با ملل دیگر است. اسلام به هیچ وجه اجازه نمی‏دهد که یک کشوری به عنوان فاتح یا نژادی به عنوان نژاد برتر به جان ملتها و مردم کشورهای دیگر بیفتد و امکانات آنها را غارت و خود را تأمین کند. این از زشت‏ترین کارها در اسلام محسوب می‏شود ولو آنها کفار باشند. من یکی دو نکته از این نوع برخورد را می‏گویم، و در بحثهای آینده با اسناد و مدارک بیشتری با این مسأله برخورد می‏کنم. برای اینکه مردم دنیا بفهمند، اگر روزی تمدن اسلامی به معنای واقعی در دنیا حاکم باشد، و اگر مرکزیت دنیا روی کاکل تمدن اسلامی بگردد چه عدالتی می‏تواند در جوامع بشری به وجود بیاید. در تاریخ پیامبر(ص) دو نکته وجود دارد که هنوز تفسیر نشده است. من آن را به عنوان یک سند عرض می‏کنم. بعداً ان شاءاللَّه این مطلب باز خواهد شد. در فتح مکه و بعد از فتح مکه در جنگ چنین چیزهایی وجود دارد، که گاهی مورخان با آن برخورد می‏کنند، از توجیه آن عاجز هستند و نمی‏توانند آن را توجیه کنند، البته بعضیها نیز اشاراتی دارند. پیامبر اکرم عفوی در مکه کردند و یک تقسیم غنایمی بعد از جنگ حنین کردند که جالب است. عفو مکه را همه شنیده‏اید، مکه‏ای که مزاحم‏ترین نقاط حیات رسول خدا بوده است. تا زمانی که پیامبر اکرم در مکه بودند او را این همه اذیت کردند، و بعد که به مدینه رفتند و در آنجا مرکز اسلام را تشکیل دادند، کانون ضدیت با پیامبر اکرم و کانون همه تحریکات در مکه بود. قبایل و افراد را تحریک می‏کردند و جنگهایی علیه پیامبر اکرم راه می‏انداختند. پیامبر اکرم(ص) زمانی که مکه را فتح می‏کنند تمام جزیرةالعرب منتظر بودند که مکه باید با خاک یکسان شود و باید مردم مکه غارت شوند و باید مردم مکه جریمه جنایات بیست ساله گذشته را که به سر پیامبر اکرم آوردند، بپردازند. برخوردی که پیامبر اکرم با مردم مکه کردند این بود که در آنجا به عنوان نیروی فاتح عمل نکردند. تاریخ جنگهای دنیا و تاریخ جنگهای خود پیامبر اکرم را هم بخوانید، تاریخ جنگهای آن زمان را هم بخوانید. اصلاً سنّت جنگ و قانون جنگ این بود وقتی که پیروز می‏شدند همه آنهایی که شکست می‏خوردند بنده، غلام یا کنیز بودند و بدون استثنا تمام اموال آنها متعلق به طرف فاتح بود و هرطور که فاتح می‏خواست حرکت می‏کرد. مدینه‏ای که در طول هشت سال برای اسلام هستی خود را خرج کرده بود، و تمام ریشه این زحمات را در مکه می‏دید، می‏باید از مکه انتقام می‏گرفت و می‏باید وقتی که وارد مکه می‏شدند جبران کنند،امکاناتی که ازدست داده بودند پس بگیرند، و آن سربازهایی را که از دست داده بودند از اینها استعباد کنند. در میان حیرت همه ناظران، پیامبر اکرم اجازه ندادند که کوچکترین تعرضی به اموال و نفوس مردم مکه بعد از پیروزی شود. بعد از فتح مکه دو قبیله به نام هوازن و ثقیف حاضر نشدند با پیامبر اکرم سازش کنند. اینها از قبایل گردن کلفت و متمول منطقه بودند. قبیله سعد را هم که رابطه رضاعی با پیامبر اکرم داشت فریب دادند.  این سه قبیله علیه پیامبر اکرم طغیان کردند و سی هزار مرد جنگی با امکانات بسیار زیاد که چنین لشگری تا آن روز به جنگ پیامبر اکرم نیامده بود. این سی هزار نفر بیرون مکه گرد آمدند و اردوگاه زدند و آماده جنگ شدند. پیامبر اکرم هم حدود دوازده هزار لشگر، که قرآن همین تعداد لشگر پیامبر اکرم را اظهار می‏دارد »اَعْجِبَتْکُم کِثْرَتَکُمْ« مربوط به همین جاست. پیامبر به جنگ اینها رفتند. پیامبر در مرحله اول شکست کوتاهی به خاطر بعضی از اصحاب خود خوردند، بلافاصله رسول خدا تهاجم جدیدی را شروع کرد و اینها را شکست دادند. این جنگ، به جنگ حنین معروف است. سران آنها فرار کردند و به طائف و جاهای دیگر رفتند، ولی کل مایملک آنها دست پیامبر اکرم افتاد. آن چیزهایی که از تاریخ یاد من هست شش هزار اسیر بود. در آن زمان شش هزار اسیر خیلی زیاد بود، بیست و چهار هزار رأس شتر بود، بیش از چهل هزار گوسفند، مقدار زیادی نقره و سایر اجناس زندگی بود، یک چنین ثروتی در همه جنگهای پیامبر به دست مسلمانها نیفتاده بود. این غنایم خیلی عظیم بود. در اینجا پیامبر اکرم (ص) برخوردی کردند که همان روز هم مورد انتقاد نزدیکان ایشان قرار گرفت. به صورت ظاهر یک حوادثی در آنجا پیش می‏آید که قبیله سعد مرضعه‏ای داشت به نام حلیمه سعدیه که زنی بود که به پیامبر اکرم شیر می‏داد (زمانی که پیامبر اکرم کودک بودند). حلیمه سعدیه خواهرزاده‏ای به نام شیما داشت که خواهر رضاعی پیامبر اکرم محسوب می‏شد. از رسول خدا وقت گرفت و خدمت ایشان آمد. وقتی که پیامبر اکرم ایشان را شناختند که خواهر رضاعی ایشان هست از جای خود بلند شدند و عبای خود را روی زمین گستردند و او را روی عبا نشاندند و خیلی تعارف کردند. در بعضی از تاریخها هست که شیما شفیع شد و در بعضی تواریخ هست که گروهی از طوایف خدمت پیامبر آمدند و شفیع شدند که با ما برخورد عطوفانه کن و پیامبر اکرم فرمودند که من آمادگی دارم نسبت به شما گذشت کنم، حالا شما اموال خود را می‏خواهید یا انسانها را؟ آنها انسانها را انتخاب کردند. پیامبر فرمودند من سهم خود و عبدالمطلب را می‏بخشم. مهاجرین و انصار گفتند ما هم سهم خود را می‏بخشیم، طوایف دیگر هم گفتند ما هم سهم خود را بخشیدیم و چند طایفه بخشیدند. اموال و غنایم در جنگهای صدر اسلام مثل حالا نبود، نوعاً کسانی که به جنگ می‏آمدند خرج جنگ را خود آنها می‏دادند، اسلحه از خود آنها بود و هریک هم چند نفری را پول می‏دادند و با خود به جنگ می‏آوردند یا اسب یا شتر و شمشیر و زره می‏دادند. جنگها کاملاً به قدرت مردم بود نه دولت و غنایم هم مال اینها بود. غنایمی را که به دست می‏آوردند خمس آن را دولت برمی‏داشت و بقیه را به خود اینها می‏دادند و به شکلی که در فقه اسلام هست تقسیم می‏شد. پیامبر اکرم تصمیم گرفته بودند که این اموال را به مدینه نبرند. این مطلب را امروز که انسان نگاه می‏کند نکته خیلی جالبی است. این اموال تحقیقاً اگر بنا بود از غنیمت استفاده شود، برای مردم مدینه که هفت یا هشت سال هستی و نیستی را در راه اسلام خرج کرده بودند، و کاری هم نکرده بودند، تجارتی هم نکرده بودند و اندوخته‏ای هم نداشتند، هرچه که به دست می‏آوردند در جنگهای دفاعی اسلام خرج می‏کردند، حق اینها بود که مقداری از این غنایم را بردارند و آن کاستیها را جبران کنند. پیامبر اکرم وقتی که غنایم را تقسیم‏کردند به انصار که نزدیکترین یاران پیامبر بودند هیچ چیز ندادند. این یک انفجاری در اردوگاه خود پیامبر و در کل منطقه ایجاد کرد. بیشتر پیامبر اکرم »مؤلفة قلوبهم« را در بین قبایل عرب تقسیم کردند، آن نقطه اساسی قضیه این بود که پیامبر مایل نبودند این اموال از این منطقه که متعلق به این مردم عشایر و روستاها و شهرهای فقیر هست جمع شود و در یک منطقه دیگری برود و آنجا را آباد کند. نه خود پیامبراکرم از این غنایم برداشتند و نه به‏انصار دادند که متعلق به مدینه بودند، نه در بیت‏المال این غنایم را نگه داشتند که این اموال را دوباره به مردم برگردانند. یکی از دوستان پیامبر اکرم خدمت ایشان آمد و گفت که چیز بدی پیش آمده و همه دارند حرف می‏زنند، بعضی به خانواده خود می‏گویند که‏یک سوزن هم برای مانیاوردید. پیامبر فرموده‏بودند که‏اموال رابرگردانید. یک نفر سوزنی به همسرش داده بود که لباسهای خود را بدوزد و بعد آن سوزن را به اموال بیت‏المال برگرداند، تا این حد دقت به خرج می‏دادند. پیامبر فرمودند که همه انصار را جمع کنید. انصار را در جایی جمع کردند و رسول خدا برای آنها صحبت کردند و فرمودند که شما یادتان هست که گمراه بودید و من آمدم شما را هدایت کردم؟ و شما تحت ستم بودید و من شما را آزاد کردم؟ شما باهم اختلاف و کینه داشتید من شما رامتعهد کردم؟ کارهایی که اسلام برای آنهاکرده بود، توضیح دادند، همه گفتند درست است. بعد پیامبراکرم فرمودند: می‏دانم، در ذهن شما ممکن است سؤالاتی باشد، شما به من خواهید گفت که تو مطرود بودی و ما به تو پناه دادیم، تو بی‏پناه بودی و ما از تو حمایت کردیم، تو شکست خورده بودی و ما تو را یاری کردیم و با شمشیرهای ما امروز بر همه منطقه پیروز شدی. اگر شما اینها را بگویید راست می‏گویید، من هم همین طور بودم و شما هم مرا کمک کردید. پیامبر اکرم فرمودند: اگر همه دنیا یک طرف برود و انصار یک طرف دیگر برود، من با شما هستم، خیال نکنید که من از شما جدا می‏شوم. و رسول خدا خیلی تشکر کردند. بعد فرمودند: آیا مایل هستید که مردم با مال برگردند و همه شما با پیامبر برگردید؟ شما راضی نیستید که مردم دیگر یک گوسفند یا شتر بردارند به منطقه خود بروند و شما با پیامبر به منطقه خودتان بروید؟ با صحبتهای رسول خدا اینها آن قدر گریه کردند که اشک محاسن آنها را خیس کرد و گفتند ما بهترین سهم را می‏بریم و ما راضی هستیم که همین طور تقسیم شود. پیامبر اکرم با دست خالی میان دریایی از ثروت که آن روز برای جامعه مدینه بسیار ضروری بود، آن روزی که بسیاری از مردم مدینه خانه نداشتند، بسیاری از مردم مدینه وسایل ازدواج نداشتند، بسیاری از مردم مدینه موقع مسافرت و برای جنگ، شتر و استر نداشتند، شمشیر نداشتند. در جنگهای بعدی وقتی که رسول خدا می‏خواستند به جنگ بروند، افرادی که می‏خواستند به جنگ بیایند پیامبر اکرم ابزار جنگ و حمل اینها را نداشتند، به خاطر اینکه وسیله حمل و نقل نبود آنها گریه کردند و برگشتند. یعنی دست پیامبر اکرم از لحاظ نظامی خالی بود. اما پبامبر اکرم اجازه نمی‏دهند که‏ثروت طایفه هوازن و ثقیف از اطراف مکه جدا شود و به مدینه آورده شود و مدینه معمور شود و مکه تخریب شود. این شکل را پیامبر اکرم نمی‏پسندید. این یک نکته بسیار والایی است. البته در اسناد تاریخی من صراحتاً کلماتی از پیامبر اکرم ندیدم که به این نکته اشاره کنند اما انسان می‏تواند بفهمد که حتماً یکی از اسرار این حرکت پیامبر اکرم این بود که اجازه‏ندهند یک منطقه‏ای را به خاطر منطقه دیگری فقیر کنند و اموالی را که متعلق به خود آنها هست، متعلق به این جنگنده‏ها هم هست، به جای دیگر ببرند. پیامبر اکرم این طوری دل انصار را گرم و راضی می‏کنند، با این تعبیر اختلاف در داخل اردوی خود درست می‏کنند اما به قیمت یک عدالتی که مبادا وضع مردم منطقه‏ای به خاطر اینکه اسلام اینجا آمده خراب شود. حالا این اروپاییان پرمدعا به دنیای اسلامی درس عدالت و حقوق بشر می‏دهند!!. قعطات بعدی صحبتم را که باز کردم و اسنادی را که آوردم، خواهید دید که اینها چگونه از هیچ چیز کشورهای مستعمره نمی‏گذشتند، هرچه چشم آنها نسبت به آن خیره می‏شد و برای آنها جاذبه داشت به اروپا منتقل می‏کردند. و امروز شما در موزه‏های اروپا می‏توانید تمام اسناد و افتخارات ملل مستعمره را نگاه کنید و در خیابانها و مغازه‏ها، معدنها، کارخانه‏ها، بیابانها، جنگلها و دریاهای اروپا می‏توانید آثار ثروت ملل مستعمره را ببینید. اینها می‏خواهند به مسلمانان درس عدالت بدهند و نسبت به مسلمانان که این‏گونه تمدن و انسانیت را پشت سر خود دارند، ادعای وحشیگری می‏کنند و اینها می‏خواهند خود را پیشتاز دنیا به حساب بیاورند. ما به عنوان جمهوری اسلامی، به عنوان مفسر اسلام و به عنوان پیام وحدت به دنیای امروز این را عرض می‏کنیم: آنجایی که برای بشریت می‏خواهد خدمت کند و داعیه حکومت جهانی دارد و خود را از تعصبهای قومی و نژادی خاک و زبان و فرهنگ خالی می‏کند و روی محورهای بشریت و انسانیت و اصول اساسی آفرینش که برای همه بشریت مساوی تقسیم شده است، می‏رود، امروز جمهوری اسلامی است و مرکز آن در بیت امام و مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان است. و این پیام را امروز جمعیت مجاهد و مبارز ما که در کل این مناطق دنیا و همه جا داعیه عدالت اسلامی دارد، سر می‏دهد. تقوای مناسب این فصل از صحبت من تقوای حکومتهاست، نه تقوای افراد؛ تقوای مکتب است، تقوای نظام حاکم و غالب است که مواظب باشد از قدرتش، از سلطه و اقتدارش و از امکانات و نفوذش در راه گمراهی و تضعیف ملل تحت قدرت و تحت سلطه استفاده نکند. و این تقوا را ما در اسلام و در میان رهبران واقعی اسلام می‏بینیم. به همین دلیل همسایه‏های ما و کسانی که خیال می‏کنند یک روزی اگر دست جمهوری اسلامی باز شد آنجاها را به تاراج می‏برد، می‏توانند مطمئن باشند که چنین تقوایی در جامعه ما، در رهبران ما ، در ارتش ما، در پاسداران ما وجود دارد که ما اراده ستم و ظلم و زورگویی، غارت‏اموال و حیثیات و امکانات ملتهای دیگر رانداشته باشیم و بلکه در سایه تعلیمات پیامبر آمادگی داریم امکاناتی را که ملت ما اجازه دهند برای شما خرج کنیم و برای نجات شما مثل ملت ایران حرکت کنیم.  »اَعُوُذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الَّرجیم/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ قُلْ یا اَیُّهَاالْکافِرُونَ/ لااَعْبُدُ ما تَعْبُدُوُنَ/ وَلا اَنْتُمْ عابدُونَ ما اَعْبُدُ/ وَلا اَنَا عابدٌ ما عَبَدْتُمْ/ وَلا اَنْتُمْ عابدوُنَ ما اَعْبُدُ/ لَکُمْ دینُکُمْ وَلِیَ دینِ«.     خطبه دوم  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَعُوذُ باللَّه مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمْ، قالَ الْعَظیمُ فی کِتابه: »وَلَکُم فِی القِصاصِ حَیوةٌ یا اُولِی الاَلْباب«  به خاطر مسایل فراوان جهانی که امروز وجود دارد و در اثر تبلیغات و القائات بلندگوهای صهیونیستی و امپریالیستی، ابهاماتی این روزها در سیاست خارجی ما، در مسأله جنگ و صلح و در رابطه با امنیت منطقه به وجود آمده، فکر کردم که در خطبه دوم شمایی از برنامه و سیاست خارجی خود را که در آن مسأله جنگ هم می‏گنجد ترسیم کنم، که یک مقدار مفسران دربدر غربی را که امروز تفسیرهای بی‏پایه‏ای دارند و خیلی حرفهای پوچ و پرت و پلایی می‏زنند، راهنمایی کنم تا بهتر حرف بزنند و این طوری با مسایل برخورد نکنند. سیاست اصلی ما با الهام از اسلام و سنّت پیامبر و قرآن کریم، در منطقه این است: در منطقه‏ای که زندگی می‏کنیم صلح پایدار و مطمئنی وجود داشته باشد، تشنج نباشد و اعصاب ملتها و مسؤولان اجرایی ملتها آرام باشد، برای اینکه منطق حکمفرما شود و پیام حق بتواند راه خود را در محیط مناسب باز کند، این خواسته اصلی ما در دنیاست. صدور انقلابی هم که از روز اول اعلام کرده‏ایم و هنوز هم اعلام می‏کنیم و یک کلمه و یک حرکت آن را کم و زیاد نمی‏کنیم، همین است که ما این پیام الهی و رسالت اسلام را که در احکام و مقررات و سنن و آدام اسلامی و معارف قرآنی وجود دارد، این را می‏خواهیم به دنیا، در درجه‏اول به مسلمین فریب‏خورده و در درجه دوم به مستضعفانی که دنبال یک راه صحیح می‏گردند، عرضه کنیم. این هم صدور انقلابی که مطرح کردیم و همان روزهای اول به همین نحو تفسیر شد منتها دشمنان ما هر طور که خواستند این موضوع را تفسیر کردند. این خواست اولیه ماست. البته مطمئن هستیم، از اول هم می‏دانستیم، حالا هم می‏دانیم، کسانی که منافع آنها با این‏گونه حرکتها در دنیا سازگار نیست با این پیام و با این هدف ناسازگاری می‏کنند، و سر جنگ دارند، و مانع درست می‏کنند، و به تعبیر قرآن »صَدْ سَبیلِ اللَّه« می‏کنند، این را هم شما می‏دانید. خوب، با توجه به این برخورد که پیش خواهد آمد ما باید یک سیاست دیگری هم داشته باشیم، یعنی اگر صلح می‏خواهیم، اگر آرامش می‏خواهیم، اگر دشمن ما نخواست، ما چه کنیم؟ اگر مخالفان ما مصلحت ندیدند صلح حاکم باشد و مصلحت آنها این بود که منطقه را متشنج کنند، ما چه کنیم؟ آیا برای آنجا بدون برنامه هستیم؟ جواب این است که خیر، آنجا هم برنامه داریم، برنامه ترسیم شده در قرآن، برنامه‏ای که در عمل پیامبر اکرم(ص) و در رویه انبیا و سلف بوده است. در اسلام و مطمئناً در سایر ادیان آسمانی اصیل، جهاد به صورت کشورگشایی که خون انسانها ریخته شود برای‏اینکه منطقه‏ای رافتح کنند، انسان مشاهده نمی‏کند. جهاد برای سد ساخته شده‏ای که در برابر حرکت آنها به وجود آمده، برای اینکه این سد را بشکنند، برای موانعی که در راه حرکت آنها به وجود می‏آوردند، وجود دارد. در راه‏اعلای کلمه حق باید تلاش کرد و کوشید برای اینکه این مانع رفع گردد. ما که در قرآن نگاه می‏کنیم کلمه »صَدْ عَنْ سَبیلِ اللَّه« خیلی زیاد آمده. یکی از خصیصه‏های خیلی مکرر کفار - که در قرآن روی آن تکیه شده - همین صفاتشان است که اینها مانع راه خدا هستند؛ گردنه‏اند، مانعند، حجابند. شاید حدود چهل آیه با همین لفظ و آیات فراوان دیگری با این مضمون وجود دارد که برخورد ما با کفار، برخورد خشن ما موقعی شروع می‏شود که آنها بخواهند »صَدْ عَنْ سَبیلِ اللَّه« کنند و بدترین صفت کفار که مزاحم مسلمانان و اسلام هستند همین حالت مانعیت در راه خدا است که این جنگ را پیش می‏آورد. اینجا اسلام ابتدأ سیاست برداشت مانع دارد و در صورتی که نقطه مقابل ضربه‏ای وارد کند، سیاست قصاص و مقابله به مثل برای حرکتهایی که می‏خواهند آرام و مطمئن مسیر خود را پیش ببرند یک وسیله لازمی است. اگر انسان در کل جامعه، در سیاست داخلی، در سیاست خارجی مقابله به مثل را و قصاص را بخواهد ندیده بگیرد، وسیله ترغیب و تحریص دزدان و غارتگران و زورگویان و سلطه‏جویان است، این نسبتی که به حضرت مسیح می‏دهند بعضی از مسیحیان که فرموده اگر به صورت تو سیلی زدند، آن طرف را هم بیاور تا بزنند، همان طوری که امام در یکی از بیانات خود فرمودند، با اصولی که ما از ادیان آسمانی می‏فهمیم چنین چیزی نیست. قرآن از تورات صریح نقل می‏کند  »وَکَتَبْنا عَلَیْهِم فیها اَنَّ النَّفْسَ بالنَفْس وَ العَیْنَ بالعَیْنِ وَ الاَنْفَ بالاَنْفِ وَ الاُذُنَ بالاُذُنِ وَ السنَّ بالسِّنِ وَ الجُروُحَ قِصاصٌ«. یعنی این صراحت قرآن است که از تورات نقل می‏کند که در تورات حکم قصاص به این قاطعیت آمده است. مکتبهای دیگر را هم ما تا آنجایی که می‏بینیم و دیده‏ایم مقابله به مثل در آن یک واقعیت پذیرفته شده است. امروز هم هیچ کس نمی‏تواند منکر باشد که در دنیا، اصل مقابله به مثل و ضربه در مقابل ضربه یک کار ناصحیحی است؛ یعنی به عنوان یک اصل منطبق بر عدالت، امروز در دنیا پذیرفته شده است. سیاست جمهوری اسلامی از اول در داخل و خارج و در جنگ، همین بوده و آینده هم همین خواهد بود. وقتی که در داخل کشور ما گروههای مخالف دست به ضربه‏های بد زدند و دست به ترور و کثافت‏کاری زدند، جمهوری اسلامی مقابله به مثل کرد والاّ ما تحقیقاً قصد نداشتیم که مخالفین سیاسی خود حتی مخالفین عقیدتی خود را تحت فشار قرار دهیم، و آنها شروع کننده بودند. این گروهی که همین دیشب (پریشب) فیلم آن از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد که به سر بچه‏های کمیته‏ای ما، آن جنایت فجیع را وارد کرده بودند، آن شکنجه‏های اینها نسبت به بچه‏های کمیته‏ای که اکثریت قریب به اتفاق آنها از طبقه محروم و انقلابی و انسانهای مخلصی هستند که فقط به خاطر خدا و اسلام و انقلاب دست از زندگی خود برداشته‏اند و به کمیته آمده‏اند که نه آینده آنها روشن بود و نه وضع روز آنها و نه حقوق آنها روشن بود و نه حتی مقرّ آنها و نه تکلیف آنها روشن بود و صرفاً به خاطر یک حرکت الهی به داخل کمیته آمدند و این طور خدمت کردند و تا به حال هم خدمت کرده‏اند، بدون هیچ توقعی. این کاری که آن ضد انقلاب به سر اینها آورده است، این طوری این بچه‏ها را شکنجه دادند. ببینید، ما با این طور آدمها در داخل کشور طرف بودیم. آن کودتاچیان و جاسوسهای آنها هم که وضعشان روشن است. در مورد جنگ چیزی که به خاطر ما خطور نمی‏کرد در دنیا، که ما یک روزی نیرویی تجهیز کنیم برویم و مثلاً با یک کشور همسایه‏ای جنگ کنیم، با عراق یا با همسایه شرق یا غرب یا جنوب و اصلاً در ذهن ما نبود و در آینده هم نخواهد آمد، و چنین فکری وجود نداشت. این جنگ همان طوری که خود شما می‏دانید بر ما تحمیل شد و استفاده شد از یک اهرمی که سالها با شعار دروغ سوسیالیستی و طرفدار مستضعفان و یک جریان مترقی در مقابل و از این طور چیزها که حزب بعث برای خود درست کرده بود. با این ابزار شروع کردند و این جنگ بسیار بد را علیه ما شروع کردند و ما در اینجا همان سیاست قصاص به معنای اعم را دنبال می‏کنیم. این آیه‏ای که اکنون قرائت کردم فلسفه قصاص در آن آمده، این را توضیح می‏دهم، البته ممکن است قصاص فردی باشد چون دنبال همین قصاص فردی است، اما فلسفه کلی است و خیلی آیه جالبی است: »وَلَکُم فِی القِصاصِ حَیوةِ یا اُولِی الاَلْباب« مختصرترین جمله و پرمعناترین جمله. علامه طباطبائی، در تفسیر این آیه خیلی چیزهای خوبی بیان داشته‏اند. آقایانی که اهل مطالعه هستند بروند مطالعه کنند، نکات بسیار جالبی دارد. قبلاً در دنیای عرب این منطق وجود داشته است، جملاتی شبیه این بود منتها به این پرمعنایی نبوده. برای اینکه بفهمانند که قصاص اثر خوبی در جلوگیری از جنایت دارد مثلاً می‏گفتند اَلْقَتْلْ اَنْفا لِلْقَتْلْ »آدمکشی بهتر آدمکشی را کم می‏کند« منظور ایشان از آدمکشی، کشتن قاتل بوده است و می‏گفتند اگر قاتل را بکشیم، ریشه آدمکشی در جامعه زده می‏شود. یا تعبیر دیگری که »بکشید تا اینکه کشتن کم شود،« یعنی آدمهایی که اهل قتل و کشتن هستند اینها را بکشید تا کشتار کم شود و چیزهایی از این قبیل. و در زبانهای دیگر هم هست، در ضرب المثلها هم هست اما قرآن این مسأله را به وضع خاصی تعبیر می‏کند. اولاً تعبیر قصاص است، قتل مطلق نیست. آن می‏گوید قتل، قتل را کم می‏کند، ولی قرآن می‏گوید: قصاص، یعنی قتلی که با قصاص باشد. قصه هم از قصاص گرفته شده یعنی چیزی که دنبال دیگری بیاید و چون قصه یک چیز طولانی و یا داستانی را انسان نقل می‏کند و قطعه قطعه پشت سر هم قرار می‏گیرد، به آن قصه گفته‏اند. قصاص هم یعنی کسی که یک کار بدی انجام می‏دهد و یک کسی هم دنبال آن شبیه این کار را نسبت به او انجام می‏دهد و چون پشت سر هم قرار می‏گیرد، از این جهت قصاص می‏گویند. قرآن می‏فرماید: قصاص یعنی کار مشابه کار دیگران، تعدی مشابه تعدی دیگران، کشتار مشابه کشتار دیگران، ضربه مشابه ضربه دیگران که به شما وارد می‏آید، چنین چیزی برای شما حیات درست می‏کند »وَلَکُم فِی القِصاصِ حَیوةِ« و عجیب است که مرگ در اینجا حیات آفرین می‏شود، بیشتر از حفظ جان، اصلاً به انسان حیات واقعی می‏دهد. فردی که اهل قصاص باشد، نمی‏تواند خیال کند که این آدم خوبی است. عفو یک مواردی دارد، موارد عفو در یک جاهایی خوب است، اما اگر هم عفو منجر به این شود که مجرم به جرم خود تشویق شود و جنایت کار به جنایت خود تشویق شود اینجا جنبه عمومی پیدا می‏کند و جایزه هم نیست، گاهی حق فردی است، گاهی حق جامعه. معمولاً در مسایل حق فردی را آسان می‏توان بخشید. عفوهای اجتماعی بسیار بسیار مشکل است و شرایط خاصی دارد که اگر رهبر جامعه تشخیص دهد، این عفو از آثار او، آثارش بیشتر است. بنابراین گذشت در مورد جرایمی که به جامعه و به بشریت ضربه می‏زند و تشنج درست می‏کند خودش جرم است و نباید گذشت شود. قصاص در اینجایی که قرآن می‏فرماید: قصاص موجب حیات شماست و شما را زنده می‏کند، بعد خطاب قرآن به انسانهای عاقل است یا اولی‏الالباب، عقلای عالم!بدانید که موش مردگی وتحمل ضربه دشمن و بی‏توجهی کردن به جنایت، و جانی، ضدحیات و ضد عقل و ضد خرد است و متعلق به انسانهای جاهل و جامعه رو به مرگ است. جامعه بالنده، مکتب بالنده و انسان بالنده وقتی که مواجه می‏شود با یک جنایتی که جنبه اجتماعی دارد نمی‏تواند گذشت کند. سیاست ما در مورد تجاوزهایی که به ما می‏شود و تعدیهایی که به ما می‏کنند و ضربه‏هایی که به ما می‏زنند، ضربه مقابله به مثل است. این سیاست کلی را که ترسیم کردم اکنون قدری از موارد آن را عرض می‏کنم. همسایه‏های ما (ترکیه، عراق، افغانستان، شوروی، پاکستان، جنوب خلیج فارس، آدمهای دورتر) بدانند، جمهوری اسلامی به عنوان یک مسلمان، به عنوان یک جریان اسلامی تا آنجایی که قدرت داشته باشد به عنوان یک وظیفه اسلامی، ضربه‏های ظالمانه‏ای که متوجه آن می‏شود در حد قدرت او و با حفظ عدالت جواب می‏دهد و بنای ما بر این است. حالا اولین و مهمترین آن همین جنگ است. در مورد جنگ این را عرض کنم که ما از اول هم عراق را قبول نداشتیم، یعنی حزب بعث را قبول نداشتیم. آنها این جهت را دروغ می‏گویند، ما حاضر نبودیم با آنها رفاقت کنیم. رفاقت نکردن غیر از جنگیدن است. ما نه با آنها جنگیدیم و نه به عراق کاری داشتیم. وقتی که ما انقلاب کرده بودیم، از جلوتر شروع شده بود و بعد هم ادامه پیدا کرد و به طور مداوم مسلمانهای خوب را از عراق، به اسم ایرانی قدیم به ایران می‏فرستادند، که هنوز هم ادامه دارد و ما مواجه با این جریان بودیم و آنها چقدر حوزه‏ها را و خانواده‏ها را متلاشی کرده بودند. با چنین چیزی مواجه بودیم و خیال جنگ هم نداشتیم. آنها جنگ را شروع کردند، تجاوز کردند، خاک ما را گرفتند، تخریب و ظلم کردند، اسیر گرفتند و همان کارهایی که می‏دانید. خوب در مقابل یک چنین جنایتی و ظلمی که به کل منطقه، و به اسلام، مردم فلسطین و همه آزادی‏خواهان منطقه ضربه می‏زند، ما هم طبعاً باید مقابله می‏کردیم و مقابله را آغاز کردیم و رسیدیم به یک نقطه‏ای که تازه به حدی رسیده‏ایم که باید جزای متجاوز را بدهیم و قصاص واقعی از حالا به بعد می‏تواند تحقق پیدا کند. تا به حال که آنهاضربه می‏زدند. هنوز هم آنها درخاک ما در گوشه وکنار هستند و یک جاهایی هم که ما در خاک آنها هستیم، تازه ما رسیده‏ایم به یک منطقه‏ای و به یک سطحی و به یک وضعی که خودمان را آماده کرده‏ایم برای قصاص و تنبیه متجاوز و کیفر دادن به متجاوز. این حرفهایی که‏تفسیر می‏کنید حرفهای ما را که مثلاً این طوری اگر شد، چرا فلان، معنای همه اینها این است که اگر هدف ما مجازات جریان متجاوز عراق که حزب بعث و صدام است، تحقق پیدا کند ما از این جهت به حق خود رسیده‏ایم؛ در صورتی که متجاوز کیفر ببیند، به عنوان قصاص عمومی، نه به عنوان قصاص فردی، اینجا فلسفه قصاص فردی می‏آید، کل مسأله به عنوان مقابله به مثل و مجازات مجرم و متجاوز است که حرف اول ما و حرف امروز ما و آینده ما همین است. اما شیوه کار چه باشد ما اصراری نداریم که حتماً با گلوله و با فشار نظامی این کار را انجام دهیم. یک مدتی بوی این مسأله می‏آمد که دنیا و کشورهای همسایه، عاقل شده باشند و بپذیرند که حزب بعث به پای میز محاکمه کشیده شود و از حکومت خلع شود و ملت عراق آزاد شوند و جمهوری اسلامی هم به حق خود برسد. چون ما روی صلح پایدار حساب می‏کنیم و سیاست اصلی خود را نمی‏توانیم در مورد این مسأله از دست بدهیم. سیاست اصلی ما اگر چنانچه اینجا هم جای عفو هم بود، امکان نداشت، به خاطر اینکه سیاست اصلی که صلح پایدار است تحقق پیدا نمی‏کرد. مطمئناً اگر حزب بعث در بغداد حاکم باشد، در آینده می‏خواهد از جنایات چند سال گذشته خود دفاع کند. او که نمی‏تواند سرکار بماند و بگوید که من اشتباه کردم. اگر اعتراف کند به اینکه مقصر این همه خانه خرابی است، این که یک روز هم نمی‏تواند بماند. بنابراین ماندن صدام و ماندن حاکمیت حزب بعث معنایش این است که این جریان حاکم آنجا از سیاست خود بخواهد دفاع کند و محال است که در سایه چنین سیاستی در منطقه صلح پایدار به وجود بیاید. ما باید ریشه این تشنج را قطع کنیم. کشورهای همسایه این مسأله را بپذیرند و آماده باشند و با ما همکاری کنند، تا ریشه این فساد برداشته شود و صلح پایدار تحقق یابد و ما هم به حق خود برسیم. مسایل مالی را هم ما قبلاً گفته‏ایم و حرف ما همان حرف قبلی است. اگر چنانچه وضع این طور باشد که ملت عراق حاکم بر سرنوشت خود باشد و آن حکومت مطلوب اسلامی مردم عراق به وجود بیاید ما می‏توانیم گذشت و کمک کنیم ولی اگر غیر از این باشد ما حقوق تضییع شده مالی و سیاسی و وقت‏مان را مطالبه می‏کنیم و اینها را از کسانی که جنگ افروزی کرده‏اند خواهیم گرفت. در بقیه مسایلی هم که در سایه جنگ پیش می‏آید، سیاست ما همین است، همان سیاست قصاص اسلامی و همان سیاست مقابله به مثل که در کل دنیا به عنوان یک اصل پذیرفته شده است. شما می‏دانید که هدف قراردادن شهرها را ما شروع نکردیم. سه سال تحمل کردیم ولی هنگامی که به سیاست ضربه متقابل متوسل شدیم تا حدودی راحت شدیم. شما می‏دانید که ما اسلحه شیمیایی به کار نبرده‏ایم و قصد هم نداشته‏ایم که به کار ببریم ولی این‏گونه نخواهد بود که اسلام به ما اجازه دهد اگر این جنگ تا ابد طول بکشد ما همیشه دست بسته باشیم و به دشمن اجازه دهیم که در این میدان هرچه که می‏خواهد بتازد. یک روزی مجبور می‏شویم که سیاست مقابله به مثل را اجرا کنیم. در دریا ما خیلی صبر کردیم. عراقیها بیش از یک سال پیش بر این سیاست بودند که محیط زیست را آلوده کنند، کشتیها و بنادر را بزنند و چاههای نفت را هدف قرار دهند، ولی ما صبر کردیم. اگر عراق در این راه تنها می‏بود ممکن بود که ما به کاری اقدام نکنیم، ولی دیدیم عراق تنها نیست. پول، موشکها، اطلاعات نظامی و حتی مسیر هواپیماها را کشورهای مجاور و یا ابرقدرتها به او می‏دادند. کسانی که در خلیج فارس به اندازه عراق منافعی دارند آنها در آلوده شدن آبها و یا ناامن شدن مسیرها شریک هستند. لذا هنگامی که ما به این نقطه رسیدیم، سیاست »ضربه در مقابله ضربه« را اعلام کردیم . از عهده آن هم برآمدیم و تا آخر هم برمی‏آییم. در مورد تروریسم ما از ابتدا اعلام کردیم که جمهوری اسلامی لازم نمی‏داند که دنیا را متشنج و ناآرام کند و در هیچ جای دنیا ما با تروریسم موافق نیستیم. زیرا که ما منطق و حرف حساب داریم. اما اگر شما به این‏گونه کارها متوسل شدید، جمهوری اسلامی طبعاً نمی‏تواند به شما تضمین دهد که امنیت داشته باشید. اکنون مسأله‏ای که برای ما مهم است و این مقدمات نیز از آن بابت است، مسأله کانال سوئز است. ما در کانال سوئز بوی توطئه‏ای احساس می‏کنیم. دستهایی در کار است که بسیار پیچیده عمل می‏کند و اهدافی دارد که احتمالاً این اهداف به ما مربوط می‏شود. (ما هنوز آن قدر مطمئن نیستیم که این اهداف حتماً به ما مربوط است یا نه، لکن احتمال دارد که هدف اصلی خود کانال سوئز باشد، و آمریکاییها و انگلیسیها، آنهایی که با لگد عبدالناصر از کانال سوئز بیرون رفتند و آنهایی که ملت مصر آنها را بیرون ریخت، اکنون که می‏بینند باند ضعیف و خود فروخته مبارک در مصر وجود دارد به طمع افتاده‏اند که دوباره کانال سوئز را تحت سیطره بگیرند). اینکه برای یک حادثه به این سادگی آمریکا، ایتالیا، فرانسه و انگلیس نیروی مشترک گسیل می‏دارند و در جیبوتی و سومالی و مصر و عربستان و یمن شمالی تجهیز می‏شوند، اینها مسایل را مقداری عمیق‏تر به ذهن انسان می‏آورد. مابه مردم منطقه و مصر و یمن و عربستان و سومالی و جیبوتی نیز اخطار می‏کنیم که مسأله ممکن است از اینها عمیق‏تر باشد. استکبار از یک زمینه خیالی که برای شما تهیه دیده، در حال استیلا و سلطه رسمی بر شما و کانال سوئز است. به خود مستکبرین هم اعلام می‏کنیم از مسایلی که در لبنان پیش آمد و مردم ستمدیده لبنان شما را به آن خفّت از خاک لبنان به وسط دریا ریختند و مجبور به فرار شدید، عبرت بگیرید. چرا که مردم مصر و منطقه از لبنانیها کمتر نیستید و آنجا هم به سراغ شما خواهند آمد. این نمی‏شود که ملت مصر افتخار آزادی کانال سوئز را به دست بیاورند و حسنی‏مبارک بخواهد کانال سوئز را مجدداً در اختیار ابرقدرتها قرار دهد. این مطلب به مردم منطقه مربوط است و ما به اندازه حقی که در کانال سوئز داریم به این مسأله اهمیت می‏دهیم و خود را در منطقه بی‏طرف احساس نمی‏کنیم. این یک طرف قضیه است. احتمال دیگر آن است که باز هم این مسایل، توطئه‏ای برای جمهوری اسلامی ایران باشد. ما به مصریها می‏گوییم که اگر شما کانال حساس سوئز را در اختیار دارید، ما هم باید از آنجا عبور کنیم. این تنگه هرمز نیز در اختیار ماست و خیلیها باید از آنجا عبور کنند و آن باندی که دست‏اندرکار این توطئه هستند باید از مسیر تنگه هرمز عبور کنند و اگر کشتی ما در کانال سوئز به عنوان تفتیش معطل شود و کالاهای ما معطل گردد به عنوان قصاص، کشتیهای باند شما در تنگه هرمز معطل خواهند شد. اهمیت خلیج فارس امروز برای دنیا، از کانال سوئز کمتر نیست. البته ممکن است به اندازه کانال سوئز کشتی عبور نکند، اما اهمیت آن بیشتر است. اینجا شریان حیاتی دنیاست و حاکمیت این منطقه در اختیار جمهوری اسلامی ایران است. بنابراین اگر قرار باشد توطئه کنید و ایران را بدنام کنید و به ما دروغ ببندید و یا به طرفداران ما نیز تهمت بزنید و قصد آتش‏افروزی داشته باشید، بدانید که دود آن آتش پیش از آنکه به چشم ما برود به چشم شما خواهد رفت. در مجموع، در تمامی مسایلی که خواهیم داشت و این مسایلی که به عنوان حربه بخواهند علیه ما به‏کار بگیرند ما به اندازه قدرت خود از اصل اسلامی قصاص استفاده خواهیم کرد و معتقدیم که راه نجات و زندگی و تکامل جامعه ما بستگی به این اصل اسلامی دارد و دشمنانمان را از این اصل الهی در امان نخواهیم گذاشت. و این صلح پایداری که به عنوان سیاست اصلی اشاره کردم شامل اسرائیل نمی‏شود. در منطقه با وجود اسرائیل ما صلح پایدار را ممکن نمی‏دانیم. لذا سیاست ما روی این مسأله متمرکز است که اگر منطقه صلح پایدار می‏خواهد باید اسرائیل و صدام از منطقه بیرون بروند. ملتها و دولتهای منطقه در صورت نبود اینها از آسیا تا افریقا می‏توانند با هم همکاری کنند و با هم شریک باشند. از این رو وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران همین حالا برنامه وسیعی را در سازمان ملل در دست اجرا دارد که احتیاج به کمک کشورهای اسلامی دیگر داریم که تا در قدم اول اسرائیل را از سازمان ملل اخراج کنیم، و اعلام کنیم کشورهای اسلامی حاضر هستند تا مخارجی که آمریکا به سازمان ملل می‏دهد و تهدید کرده که اگر اسرائیل بیرون برود من هم بیرون می‏روم و این مخارج را نمی‏دهم بپذیرند. ما به عنوان یکی از اعضای سازمان ملل و به عنوان یک پیشتاز، علی‏رغم اینکه در حال جنگ هستیم و نیاز فراوانی به پول داریم، حاضر هستیم، قسمت عظیمی از این مخارج را بپردازیم و می‏دانیم که سازمان ملل که آمریکا در آن نباشد مخارج آن بسیار کمتر از اینها خواهد بود و ان شاءاللَّه در مسیر بسیار خوبی خواهد افتاد. و از این حربه هم نترسید. یا آمریکا تسلیم شود و بدون اسرائیل بماند و یا بدون اسرائیل و آمریکا، سازمان ملل را در مسیر اصلی خود خواهیم انداخت. مسلمانان دنیا! گوشهای خود را باز کنید و ببینید آن کشورهایی که در اخراج اسرائیل از سازمان ملل با ما همکاری نکنند و یا رأی ممتنع بدهند و یا غایب شوند و یا مخالفت کنند، اینها همکار اسرائیل هستند و نمی‏توانند ادعا کنند که که با اسرائیل مخالف هستند. این مسأله یک معیار محکمی است.     ترجمه خطبه عربی     بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم سلام بر برادران مسلمان در همه نقاط دنیا برهه حساس و سرنوشت سازی بر جهان اسلام در حال گذشتن است و با پیروزی انقلاب اسلامی وضع خاصی در منطقه و بلکه در تمام دنیا به وجود آمده است. برای اولین بار در کشوری ازمهمترین کشورهای دنیا، دین‏اسلام باتمام شؤون حاکم شده است و قوانین جامعه‏اش را احکام اسلامی تشکیل می‏دهد و مجلس نیز قوانین را در چهارچوب فقه اسلامی تصویب می‏کند و سیاست خارجی آن طبق تعالیم اسلام برنامه‏ریزی می‏شود. طبیعی است که کفار و دشمنان اسلام از چنین پیشامدی بهراسند؛ زیرا آنها می‏دانند که مسلمان 14 ساکنان روی کره زمین را تشکیل می‏دهند و این در حالی است که احساساتشان در خلال چند قرن اخیر مورد هتک قرار گرفته است. آنها به خوبی می‏دانند که از مهمترین آثار تطبیق احکام اسلام در روابط بین الملل، قطع ادامه سلطه کفار است. آنها می‏دانند که ایران با امکانات مادی و معنوی خود می‏تواند نمونه کاملی از حکومت اسلامی باشد. استکبار جهانی در اوایل انقلاب که اعتماد به عناصر و امکانات فراوان آشکار و پنهان خود را از دست داد، تصور می‏کرد که می‏تواند با از بین بردن نهضت اسلامی مسلمانان، همسایگان را از تأسیس حکومت اسلامی ناامید کند. به این منظور تمام نیرو و توانش را جمع کرد و عناصر مخالف اسلام و مزدوران شرق و غربش را به کار گرفت و شروع به فتنه‏انگیزی کرد که از جمله آنها تحرک لیبرالی در استرآباد، کردستان، خوزستان و ترکمن را تجربه کرد. آنها هنوز هم به این تلاشها علی رغم سستی و شکست خود ادامه می‏دهند؛ چنانچه وارد میدان سومی جهت رویارویی با اسلام از طریق بسیج تمام عناصرشان از طریق حزب بعث عفلقی عراق شده‏اند و تمام امکانات دولتهای مجاور شمال و جنوب را برای آن منظور به کار گرفته‏اند. اما نتیجه، برعکس آنچه که انتظار داشتند، بود؛ زیرا جمهوری اسلامی ایران به فضل نیرو و ایثار فرزندانش توانست پایه‏هایش را محکم کند و جنگ تحمیلی را وسیله‏ای برای از بین بردن عناصر کافر منطقه قرار دهد، و ضعف و ناتوانی استکبار جهانی را در مبارزه با اسلام و مسلمین ثابت کند.

 »بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرّحیم/ اِذا جاءَ نَصْرُاللَّهِ وَالْفَتْحُ/ وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ اِفْواجاً/ فَسَبِّحْ بحَمْد رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ اِنَّهُ کانَ تَوَّابًاv

ویدئوها

صوت

تصاویر ضمیمه