نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
خطبه اول بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی الِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. قالَ الْعَظیمُ فی کِتابهِ: أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم »اِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ باْلعَدْلِ وَ الإِحْسانِ وَایتائِ ذی الْقُربی وَ یَنْهی عَنِ الفَحْشاءِ وَ المُنْکَرِ و البَغْیِ«. طبق معمول بحث خطبه اول در مورد عدالت اجتماعی در فصل تبعیضات نژادی و مقایسه برخورد اسلام با ملل دیگر و برخورد دنیای استکباری امروز با مردم دیگر است. در چند خطبهای که در این مورد تا به حال ایراد شده، گفته شد که تاریخ پانصد ساله اخیر دنیای ما، تاریخ حاکمیت غرب و استکبار غربی بر ملتهای قارههای دیگر است که ریشه این سلطه را ما در اروپا میبینیم. آسیا، آفریقا، اقیانوسیه و آمریکا میدان این حرکت ظالمانه پنج قرن اخیر است، و فلسفهای که برای تبرئه خود مطرح میکنند تا خود را قانع کنند، برتری نژادی و اتکا به این ادعای موهوم است که نژاد سفید و آریایی در درون خود برتریهایی دارد که حق عَلَمداری کاروان بشریت را دارد و امتیازهای طبیعی این نژاد به او حق میدهد که برای خود در عرصه زندگی، در سیاست، اقتصاد، نظام و غیره امتیازاتی داشته باشد. این مسأله مایه بحثهای گذشته ما بود که گفتیم. در مقابل این مسأله، نظریه اسلام است که چنین حقی را به هیچ نژادی نداده است و بشریت را یکپارچه میبیند و نژاد برتر را نفی میکند و حق را به انسانها با محورهای خاص و صلاحیتهای اکتسابی که با علم و عمل و تقوا و تلاش، میتوانند به دست بیاورند، میدهند. و سیادت طبیعی برای هیچ انسانی برانسان دیگر قایل نیست و برخورد خود را با سایر ملل براین اساس تنظیم کرده است. توضیح دادم که برای جمهوری و انقلاب اسلامی که ما صدور انقلاب را مطرح میکنیم و خود را حامل پیام الهی و مفسر اسلام در دنیای پر از گمراهی امروز میدانیم، این بحث بسیار لازم است، اگرچه ممکن است در داخل کشور زیاد کاربرد نداشته باشد، اما منطق ما برای مسلمانانی که در خارج از ایران در قاره هند، در آفریقا و اقصا نقاط دنیا چشم به اسلام دوختهاند، این بحث بسیار مفید و راهگشا میتواند باشد؛ لذا این بحث را اینجانب به عنوان یکی از وظایف خطیب نمازجمعه مرکز جمهوری اسلامی انتخاب کردم. گفتم که در پانصد سال اخیر بعد از رنسانس با آن محورهای ادعایی، اروپاییان با ملل دیگر چه کردند و در داخل آمریکا که امروز تجسم اروپای دیروز است، از این جهت چه وضعی است و در کل قاره آفریقا گفتم که چه جنایاتی رخ داده است. در این خطبه، یک فصل اساسی که پایه چند بحث دیگر در این موضوع است مطرح میشود[t1] و آن بحث مسأله استعمار است. از سه چهارقرن پیش تا به امروز استعمار به این شکل که در دنیا، در روابط بینالمللی حاکم است، بدترین پدیده کل تاریخ بشریت، یعنی از زمان حضرت آدم تاامروز است و حتی بدتر از زمان سلطه مغولهاست. ممکن است افرادی که این جمله را میشنوند تعجب کنند، که دیگر بدتر از سلطه مغول، آن خونریزیها و آن جنایات چیزی اصلاً پیدا نمیشود. در این بحثهایی که میکنیم روشن میشود. البته اگر کسی به عمق قضیه نرسد، روابط را به صورت ظاهر انسانی که اینها ادعا میکنند ببیند، سخت باور میکند. ولی به عمق مسایل که میرسیم باید بگوییم زشتترین فصل تاریخ انسانیت از عهد قرون اول تا امروز همین چند قرن است که دوران سلطه اروپاییها بر سایر قطعههای دنیاست، و کارهای ظالمانهای که اینها در این مقطع بیداری انسانها کردهاند و هنوز هم ادامه میدهند. این ادعا خیلی بزرگ است، درست نقطه مقابل ادعای پیشتازی قافله تمدنی است که اروپاییها برای خود میکنند. یک نکته عرض کنم، استعمار را برای شما بعداً معنا میکنم، یک چیزی نیست که متعلق به امروز و دیروز باشد. از آن روزی که در دنیا قدرتمند و ضعیف بوده، و انسانها به دو گروه مقتدر و ضعیف و مستکبر و مستضعف تقسیم شدند، شکلی از اشکال استعمار وجود داشته است، یعنی بهرهکشی از دیگران، حق دیگران را به صورتی ضایع کردن بوده است، اما این شکل خاص که دولتهای قرون اخیر اروپا با آن اصول، مبانی، فروع، شاخهها، ادعاها و عمل این شکل خاص را تنظیم کردند، فقط و فقط متعلق به اینهاست، و با این ابعاد عظیم از زور، ظلم و چپاول، فقط و فقط در این قطعه از تاریخ پیدا میشود. چیزهایی که ما در دوران قدیم از جنگها و یورشهایی که به ملتهای دیگر میشده، میبینیم، قابل مقایسه نیست و در آینده هم نمیدانیم چطور میشود. اینها چیز عجیبی ابداع و عمل کردند، و هنوز هم دست برنمیدارند. دو مرحله روشن، این تاریخ را از هم جدا میکند. یک مرحله آن خیلی جدید است و هنوز در آن هستیم و یک مرحله آن دو سه قرن ادامه داشته که تقریباً پس از جنگ جهانی دوم پایان یافته است. مرحله اول که وسیع و طولانی است، استعمار رسمی است. مرحله دوم که از سال 1945 تا به حال ادامه دارد، یعنی حدود چهل سال، این مسأله جدید است و یک قدری احتیاج به باز شدن دارد، که در مراحل بعدی این بحث را باز خواهم کرد. اصلاً استعمار یعنی چه؟! این کلمه باید روشن شود. در فارسی که ما اکنون به کار میبریم یک لفظ فارسی که در ادبیات قدیم خود ما باشد، برای این منظور نداریم. کلمه استعمار عربی و از ریشه عمران است و به معنای آبادانی، کسی که تلاش کند و عمران و آبادی را هدفگیری کند، چنین صفتی را بر او میشود اطلاق کرد. حالا چرا عربها این کلمه را اول استعمال کردند و بعداً ما استعمال کردیم. ریشه اروپایی این کلمه این قدر روشن نبود، اکنون انتقال و ادعاها کمکم آن را به این شکل در آورده. ریشه اروپایی آن »کلن« است که لاتین قدیمی آن کلنیا بوده و اینها به عنوان »کلن« از زبان فرانسه استفاده کردند، که گویا اوایل به مهاجرنشینانی میگفتند که گروهی میرفتند و به یک نقطه خالی هجرت میکردند که آنجا را به منظور کارهای عمرانی آباد کنند. به اینها »کلنیست« و یا به آن نقطه »کلنی« میگفتند، و این حرکت را به عنوان جریان کلنیالیسم تعبیر میکردند. تا اینجا این لفظ جنبه عادی دارد، و چیزی در آن نیست و این یک واقعیت بوده است؛ یعنی همیشه این طوری بود، یک جایی که جمعیت زیاد میشد و آن طرف دیگر جای خالی بود، یک عده میرفتند در کنار دشت، ساحل یا دره مینشستند، و منطقهای را به منظور دامداری، کشاورزی، تجارت، دریانوردی میگرفتند، این مهاجرت تحقق پیدا میکرده. اوایل دوران شروع این حرکت تقریباً همین طور بوده است، یعنی آن اوایلی که اروپاییها جلو افتادند و چون منطقه آنها برای زندگیشان تنگ بود و نقاط دیگر دنیا وسعت بیشتری داشت، اینها به فکر افتادند و وقتی توانستند دریا را فتح کنند و اسلحه آتشین در اختیار بگیرند و از دریاها عبور کرده و خود را به آفریقا، آسیا، آمریکای لاتین و کل آمریکا برسانند، این جریانات شروع شد و کلنیهایی در گوشه و کنار دنیا انتخاب کردند. در روزهای اول حتی داخل کشورها نمیشدند، در سواحل میماندند و از آنجا رابطه برقرار میکردند. مسایل در این چند قرن شکل پیچیدهای پیدا کرد، که واقعاً دنیای ما تاریخ عجیبی دارد. کمکم این حرکت پیش رفت تا اینکه میهمانها وارد خانههای مردم شدند، و به انواع و اقسام و تقریباً همه جای دنیا رفتند. نمیشود بگویم که یک جایی باشد که پای اینها (کلنیها) آنجا نرسیده باشد. آنها به همه جا رفتهاند. انسان وقتی فکر میکند که مثلاً از کشور کوچکی مِثلِ هلند یا پرتغال و جاهایی که خود آنها به اندازه یک استانی از استانهای کشور ما هستند، اینها حرکت میکردند و از همه این مسیرهای دنیا عبور میکردند، از اقیانوس اطلس و هند میگذشتند و خود را به اقیانوس آرام میرساندند و در سواحل اقیانوس آرام مردم را استعمار میکردند، چیز عجیبی به ذهن انسان میرسد که اینها چرا اینطور عمل کردند؟ و چطور اینها این قدرت را پیدا کردند؟ و وقتی که انسان این جمله معروف را میشنود، انگلیسیها مباهات میکردند به اینکه هیچ وقت در امپراتوری انگلستان خورشید غروب نمیکند، بسیار متعجب و ناراحت میشود. جزء افتخارات اینها در دنیا بود. و همین طور هم بود، یعنی بالاخره هرجای دنیا روز بود همان جا هم امپراتوری انگلستان بود. دور کره زمین که نگاه میکردید هر نقطهای که شما آنجا روز داشتید آنجا متعلق به انگلستان بود. اینها در چین، در آرژانتین، سوریه، هند و جاهای دیگر هم بودند. کره زمین هم همین طوری به هم وصل میشد مثل یک توپ بزرگ، هر گوشه آن روز بود، همان جا پرچم انگلستان و خطه قلمرو ملکه بریتانیای کبیر بوده است. اینها یک وقتی جزء افتخاراتشان بود. خوب، حالااین تعبیرات دیگر زشتاست یک قدری مردمهوشیارشدند پس شکل آن عوض میشود. این یک مسأله که حالا زمینه بحث ماست. یک چیزی در ذهن خیلیهاست، فرنگ رفتههای ما و آنهایی که اینجا از فرنگ فیلمهای زیادی دیدهاند، و آنهایی که مثل قصههای مارکوپولوی قدیم، چیزهایی از فرنگ شنیدهاند و امروز از آنجا یک حالت غبطهای برای خود دارند، یک ترسیمی در ذهن آنها هست. میدانند یک بقعهای از بقعههای دنیا، اروپا آباد آباد است. آنجا وقتی که انسان میرود میبیند همه جا با بزرگراههای چند باندی تا روستاها به هم وصل شده است. انسان هرجا میرود میبیند که آسفالت است، آب لولهکشی همه جا رسیده است، همه بنادر فعال است، لب دریاها و همه جا را تمیز کردهاند، و از متر متر آن استفاده میکنند. جنگلها مرتب و واکس شده، همه چیز برق میزند، مزارع آن قدر تمیز و ماشینها در این مزارع حرکت میکنند. وقتی که انسان به منطقه صنعتی میرود چیز عجیبی میبیند، میبیند کل زمین، کل کوهها و دریاها و جنگلها، همه جا آباد است، همه مردم با برق زندگی میکنند، امکانات رفت و آمد، تفریح و تعطیلات، بهداری و بهداشت خیلی خوب و در همه جا بیمارستان وجود دارد. یک جای واقعاً آباد این طوری درست شده، و از آنجا که آدم این طرفتر میآید و به کشورهای دیگری که اکنون کشور ما جزء کشورهای واسطه است، انسان به کشورهای عقب افتاده میرود معکوس این قضیه است، همه چیز خراب و به هم ریخته است، یک حالت ناصحیحی در ذهن انسانها مخصوصاً بچهها، جوانان و آدمهای کم سن و سال به وجود میآید که خوب، این مردم یک لیاقتی داشتهاند یک چیزی از خود داشتهاند که این طوری در یک بخشی از زمان ما ببینیم که اینها چطور و مردم دیگر چگونه هستند. و مردم معمولاً دنبال این قضیه نمیروند که ریشه این مسأله چیست. چرا آنجا این طوری شده است؟ چهارصد، پانصد سال وضع دنیا این طوری بوده، که هر جای دنیا که خوب بوده کشتیها، قطارها، هواپیماها، ماشینها و یک موقعی هم کاروانها را به آنجا میبردند و آنجا را آباد میکردند. چهارصد، پانصد سال وضع این طوری بوده که ثروتهای دنیا، الماسها، طلاها، عاجها و معادن گران قیمتی که اکنون برای ارزش گذاری روی هر گرم آن بحث است، و امکانات دیگر از سراسر دنیا جمع میشد، آنجا را میساخت و زیربنای این کشورها موقعی ساخته شده که مردم دیگر را نگذاشتهاند به فکر این چیزها باشند. جادهها، راه آهنها، تونلها و استخراج معادن، سواحل و همه اینها که امروز برای ساختن هر متر آن باید دلارها بریزیم تا یک چیزی بسازیم، اینها آن موقع از ما امکانات گرفتند و آنجا را ساختند و اکنون خرجهایی که ما برای ساختن کشورهای خود میکنیم، آنها اصلاً ندارند. بندرسازی، ساحل سازی، راه سازی و نیروگاه سازی اصلاً ندارند، و بیشتر آن شکلهای اصلاحی را دارند. تمام کارهای زیربنایی را در زمانی کردهاند که از امکانات دیگران به صور مختلفی استفاده کردهاند. اکنون انسان کم عمق نگاه میکند فرنگ زده میشود، اروپایی زده و آمریکایی زده میشود، نسبت به ملت، نژاد، مردم و خاک خود تحقیر میشود، و احساس حقارت میکند و این رابطه هم متأسفانه وجود دارد و نمیشود این رابطه را قطع کرد. مردم این حالت را میبینند و هنوز هم که هنوز است همان سیل جریان ثروت از این طرف به طرف آن منطقه و ضد ثروت از آن طرف به این طرف ادامه دارد. از وقتی که آن شروع شده تا به حال رو به تکامل است و به حالت تنزلی نیفتاده است. در سال 1945 بعد از جنگ جهانی دوم که در سانفرانسیسکوی آمریکا یک کنگرهای تشکیل شد کهبه وضع دنیارسیدگی کنند، ازکل آفریقا وآسیا فقط یازده کشور مستقل توانستند بشمارند. یعنی سه کشور مستقل آفریقایی و هشت کشور مستقل آسیایی، بقیه این همه کشور در آن تاریخ، مستعمره رسمی بودند. حالا مستعمره را بعداً برای شما باز میکنیم که مردم مستعمره چطور زندگی میکردند. شما همه مردم دنیا را ببینید. آمریکای لاتین هم درست همین حالت را داشته، شما فقط ایالات متحده را جدا کنید. کانادا از آن طرف و کشورهای آمریکای مرکزی و کشورهای آمریکای جنوبی کلاً همین حالت را داشتند، اروپا و یک گوشهای از آمریکا آزاد بود و بس، و این چند کشور مستقلی هم که ما اسم نمیبریم، یکی از آنها مثلاً ایران بود که مستعمره نبود، میدانیم آزادی ما هم تا چه حد بوده است. کشوری مثل هندوستان که حالا میگویند ششصد، هفتصد میلیون نفر جمعیت دارد، و کشوری مثل چین که اکنون یک میلیارد جمعیت دارد، اینها مستعمره یک جزیره کوچکی در اقیانوس اطلس به نام انگلستان بودند. آن یک جزیرهاست، یک جزیره پنجاه، شصت هزارکیلومتری، یک جای کوچکی، البته با اسکاتلند و ایرلند یک چیز بزرگتری در میآید، اما یک جمعیت چهل پنجاه میلیونی، حالا شصت میلیونی و آن موقع خیلی کمتر، با این خاک کم، کل این منطقهای که من فقط هندوستان و چین را گفتم. بیش از صد کشور، هزارها جزیره و کل این مناطق دنیا مستعمره انگلستان بوده است. چند کشور استعمارگر داشتیم، انگلستان، فرانسه، پرتغال، هلند، آلمان، البته آنها کمتر مستعمره داشتند، انگلستان و فرانسه مستعمره بیشتر داشتند. اروپا با این ناز و نعمت و با این ادعا و این همه تبختر که امروز دم از حقوق بشر میزند و گاهی حمایت ازمستضعف را ادعا میکند و مدعی است که دنبال عمران و آبادانی جاهای دیگر است، این منطقه کوچک، با این سفره عظیم بشریت در سراسر دنیا ارتزاق میکرد، و از این همه منبع عظیم، ثروت جمع میکرد، و آنجا را میساخت و جاهای دیگر را خراب میکرد. این حرفها را در اسناد بعدی که خواهیم آورد و فصل فصل حرکت اینها را توضیح خواهیم داد، خواهید دید که اینها چطور با مردم رفتار میکردند و چه چیز میبردند. هنوز هم همان است و وضع عوض نشده و فقط لفظ عوض شده است. استعمار ادعای آباد کردن آفریقا، آسیا و امریکای لاتین را دارد، اگر منظور آنها این باشد که مهاجرت برای آباد کردن آنجا بودهاست. حالا با این مردم چه کردند و چه بردند که انسان وقتی لیست آن چیزهایی را که اینها بردند، میخواند، خیلی غصهاش میگیرد. واقعاً انسان از ته دلش میخواهد گریه و نفرین کند که بشریت این قدر به فلاکت و زشتی افتاده که این طوری میخواهند مردم را بدبخت کنند و خود را سیر کنند. مثلاً فرض کنید کسی به این میدان بیاید که اکنون محوطه چمن دانشگاه تهران است و این همه جمعیت در گرما نشستهاند، یک نفر خودش بخواهد راحت باشد، در یک گوشهای به قیمت گرسنگی، تشنگی، گرما زدگی، مرض و بیخوابی همه این جمعیت را نگه دارد. اروپاییها نسبت به سایر مناطق دنیا این طوری بودند. اکنون ما بیش از پنجاه کشور مستقل در آفریقا و دهها کشور مستقل در آسیا، دهها کشور مستقل جدید در آمریکای لاتین داریم. صدها جزیره کوچک و بزرگ در اقیانوس آرام و اطلس و هند و در گوشه و کنار دنیا داریم. همه اینها طوری بودند که جزء کشورهای اروپایی محسوب میشدند. به این صورت که اینها یک وزارتخانه در کشور خود داشتند به نام وزارت مستعمرات، اسم وزارتخانه همین بود و وزیر مستعمرات داشتند. وزیر مستعمرات مِثلِ وزیر خارجه ما که اکنون برای فلان جا سفارتخانه تعیین میکند، برای کشوری حاکم تعیین میکرد. این حاکم به آن کشور مورد نظر میرفت و حکومت میکرد، و هرچه که آنجا به درد کشور مادر میخورد میبرد و هرچه که کشور مادر زیادی داشت و به دردش نمیخورد به آن مستعمره میآورد. معادن نفت و چوب و عاج، نارگیل، قهوه، کائوچو، الماس و آثار هنری و فرشهای گران قیمت را میبردند. به این شکل با همه دنیا این طور رفتار میکردند. از آن طرف، کارخانههای آنها شروع به بافتن میکردند و پارچه برای اینها میآوردند، وسایل زندگی به هر شکلی که لازم میدانستند برای آنها میآوردند. الگوی مصرف، شرایط مصرف و قیمت راآنها تعیین میکردند. مردم اینطوری بودند، این معنی مستعمره است، این معنی استعمار است، این کلمه بسیار زیبا که بوی عمران و آبادی از آن میآید اینگونه برای تخریب استفاده میشود. این دو جنگ جهانی که اتفاق افتاد و تقریباً کل دنیا را در خود گرفتار ساخت و شرایط جدیدی را به وجود آورد و نهضتهای آزادیخواهی در دنیا نیرومند شد، اینها احساس کردند که دیگر به این شکل نمیتوانند از جزیره انگلستان یا از کاخ الیزه یا از هرجای دیگر این کشورها را به صورت رسمی اداره کنند. آنها دور هم نشستند و یک قانون بینالمللی گذراندند، که کل کشورهای مستعمره باید آزاد شوند اسم آن را عوض کردند و یک چیز جدیدی بدتر ازآن که مردم دیگر از آن ظاهر هم نفرت پیدا نکنند و دیگر سر و کله حاکم انگلیسی را اینجا نبینند، اما همه وجود او اینجا باشد یک حالت جدیدی پیدا کردند که آن را استعمار نو نامگذاری کردند که بعداً به آن میرسیم. نقطه مقابل این جنایاتی که اینها مرتکب شدند، برخورد اسلام با ملل دیگر است. اسلام به هیچ وجه اجازه نمیدهد که یک کشوری به عنوان فاتح یا نژادی به عنوان نژاد برتر به جان ملتها و مردم کشورهای دیگر بیفتد و امکانات آنها را غارت و خود را تأمین کند. این از زشتترین کارها در اسلام محسوب میشود ولو آنها کفار باشند. من یکی دو نکته از این نوع برخورد را میگویم، و در بحثهای آینده با اسناد و مدارک بیشتری با این مسأله برخورد میکنم. برای اینکه مردم دنیا بفهمند، اگر روزی تمدن اسلامی به معنای واقعی در دنیا حاکم باشد، و اگر مرکزیت دنیا روی کاکل تمدن اسلامی بگردد چه عدالتی میتواند در جوامع بشری به وجود بیاید. در تاریخ پیامبر(ص) دو نکته وجود دارد که هنوز تفسیر نشده است. من آن را به عنوان یک سند عرض میکنم. بعداً ان شاءاللَّه این مطلب باز خواهد شد. در فتح مکه و بعد از فتح مکه در جنگ چنین چیزهایی وجود دارد، که گاهی مورخان با آن برخورد میکنند، از توجیه آن عاجز هستند و نمیتوانند آن را توجیه کنند، البته بعضیها نیز اشاراتی دارند. پیامبر اکرم عفوی در مکه کردند و یک تقسیم غنایمی بعد از جنگ حنین کردند که جالب است. عفو مکه را همه شنیدهاید، مکهای که مزاحمترین نقاط حیات رسول خدا بوده است. تا زمانی که پیامبر اکرم در مکه بودند او را این همه اذیت کردند، و بعد که به مدینه رفتند و در آنجا مرکز اسلام را تشکیل دادند، کانون ضدیت با پیامبر اکرم و کانون همه تحریکات در مکه بود. قبایل و افراد را تحریک میکردند و جنگهایی علیه پیامبر اکرم راه میانداختند. پیامبر اکرم(ص) زمانی که مکه را فتح میکنند تمام جزیرةالعرب منتظر بودند که مکه باید با خاک یکسان شود و باید مردم مکه غارت شوند و باید مردم مکه جریمه جنایات بیست ساله گذشته را که به سر پیامبر اکرم آوردند، بپردازند. برخوردی که پیامبر اکرم با مردم مکه کردند این بود که در آنجا به عنوان نیروی فاتح عمل نکردند. تاریخ جنگهای دنیا و تاریخ جنگهای خود پیامبر اکرم را هم بخوانید، تاریخ جنگهای آن زمان را هم بخوانید. اصلاً سنّت جنگ و قانون جنگ این بود وقتی که پیروز میشدند همه آنهایی که شکست میخوردند بنده، غلام یا کنیز بودند و بدون استثنا تمام اموال آنها متعلق به طرف فاتح بود و هرطور که فاتح میخواست حرکت میکرد. مدینهای که در طول هشت سال برای اسلام هستی خود را خرج کرده بود، و تمام ریشه این زحمات را در مکه میدید، میباید از مکه انتقام میگرفت و میباید وقتی که وارد مکه میشدند جبران کنند،امکاناتی که ازدست داده بودند پس بگیرند، و آن سربازهایی را که از دست داده بودند از اینها استعباد کنند. در میان حیرت همه ناظران، پیامبر اکرم اجازه ندادند که کوچکترین تعرضی به اموال و نفوس مردم مکه بعد از پیروزی شود. بعد از فتح مکه دو قبیله به نام هوازن و ثقیف حاضر نشدند با پیامبر اکرم سازش کنند. اینها از قبایل گردن کلفت و متمول منطقه بودند. قبیله سعد را هم که رابطه رضاعی با پیامبر اکرم داشت فریب دادند. این سه قبیله علیه پیامبر اکرم طغیان کردند و سی هزار مرد جنگی با امکانات بسیار زیاد که چنین لشگری تا آن روز به جنگ پیامبر اکرم نیامده بود. این سی هزار نفر بیرون مکه گرد آمدند و اردوگاه زدند و آماده جنگ شدند. پیامبر اکرم هم حدود دوازده هزار لشگر، که قرآن همین تعداد لشگر پیامبر اکرم را اظهار میدارد »اَعْجِبَتْکُم کِثْرَتَکُمْ« مربوط به همین جاست. پیامبر به جنگ اینها رفتند. پیامبر در مرحله اول شکست کوتاهی به خاطر بعضی از اصحاب خود خوردند، بلافاصله رسول خدا تهاجم جدیدی را شروع کرد و اینها را شکست دادند. این جنگ، به جنگ حنین معروف است. سران آنها فرار کردند و به طائف و جاهای دیگر رفتند، ولی کل مایملک آنها دست پیامبر اکرم افتاد. آن چیزهایی که از تاریخ یاد من هست شش هزار اسیر بود. در آن زمان شش هزار اسیر خیلی زیاد بود، بیست و چهار هزار رأس شتر بود، بیش از چهل هزار گوسفند، مقدار زیادی نقره و سایر اجناس زندگی بود، یک چنین ثروتی در همه جنگهای پیامبر به دست مسلمانها نیفتاده بود. این غنایم خیلی عظیم بود. در اینجا پیامبر اکرم (ص) برخوردی کردند که همان روز هم مورد انتقاد نزدیکان ایشان قرار گرفت. به صورت ظاهر یک حوادثی در آنجا پیش میآید که قبیله سعد مرضعهای داشت به نام حلیمه سعدیه که زنی بود که به پیامبر اکرم شیر میداد (زمانی که پیامبر اکرم کودک بودند). حلیمه سعدیه خواهرزادهای به نام شیما داشت که خواهر رضاعی پیامبر اکرم محسوب میشد. از رسول خدا وقت گرفت و خدمت ایشان آمد. وقتی که پیامبر اکرم ایشان را شناختند که خواهر رضاعی ایشان هست از جای خود بلند شدند و عبای خود را روی زمین گستردند و او را روی عبا نشاندند و خیلی تعارف کردند. در بعضی از تاریخها هست که شیما شفیع شد و در بعضی تواریخ هست که گروهی از طوایف خدمت پیامبر آمدند و شفیع شدند که با ما برخورد عطوفانه کن و پیامبر اکرم فرمودند که من آمادگی دارم نسبت به شما گذشت کنم، حالا شما اموال خود را میخواهید یا انسانها را؟ آنها انسانها را انتخاب کردند. پیامبر فرمودند من سهم خود و عبدالمطلب را میبخشم. مهاجرین و انصار گفتند ما هم سهم خود را میبخشیم، طوایف دیگر هم گفتند ما هم سهم خود را بخشیدیم و چند طایفه بخشیدند. اموال و غنایم در جنگهای صدر اسلام مثل حالا نبود، نوعاً کسانی که به جنگ میآمدند خرج جنگ را خود آنها میدادند، اسلحه از خود آنها بود و هریک هم چند نفری را پول میدادند و با خود به جنگ میآوردند یا اسب یا شتر و شمشیر و زره میدادند. جنگها کاملاً به قدرت مردم بود نه دولت و غنایم هم مال اینها بود. غنایمی را که به دست میآوردند خمس آن را دولت برمیداشت و بقیه را به خود اینها میدادند و به شکلی که در فقه اسلام هست تقسیم میشد. پیامبر اکرم تصمیم گرفته بودند که این اموال را به مدینه نبرند. این مطلب را امروز که انسان نگاه میکند نکته خیلی جالبی است. این اموال تحقیقاً اگر بنا بود از غنیمت استفاده شود، برای مردم مدینه که هفت یا هشت سال هستی و نیستی را در راه اسلام خرج کرده بودند، و کاری هم نکرده بودند، تجارتی هم نکرده بودند و اندوختهای هم نداشتند، هرچه که به دست میآوردند در جنگهای دفاعی اسلام خرج میکردند، حق اینها بود که مقداری از این غنایم را بردارند و آن کاستیها را جبران کنند. پیامبر اکرم وقتی که غنایم را تقسیمکردند به انصار که نزدیکترین یاران پیامبر بودند هیچ چیز ندادند. این یک انفجاری در اردوگاه خود پیامبر و در کل منطقه ایجاد کرد. بیشتر پیامبر اکرم »مؤلفة قلوبهم« را در بین قبایل عرب تقسیم کردند، آن نقطه اساسی قضیه این بود که پیامبر مایل نبودند این اموال از این منطقه که متعلق به این مردم عشایر و روستاها و شهرهای فقیر هست جمع شود و در یک منطقه دیگری برود و آنجا را آباد کند. نه خود پیامبراکرم از این غنایم برداشتند و نه بهانصار دادند که متعلق به مدینه بودند، نه در بیتالمال این غنایم را نگه داشتند که این اموال را دوباره به مردم برگردانند. یکی از دوستان پیامبر اکرم خدمت ایشان آمد و گفت که چیز بدی پیش آمده و همه دارند حرف میزنند، بعضی به خانواده خود میگویند کهیک سوزن هم برای مانیاوردید. پیامبر فرمودهبودند کهاموال رابرگردانید. یک نفر سوزنی به همسرش داده بود که لباسهای خود را بدوزد و بعد آن سوزن را به اموال بیتالمال برگرداند، تا این حد دقت به خرج میدادند. پیامبر فرمودند که همه انصار را جمع کنید. انصار را در جایی جمع کردند و رسول خدا برای آنها صحبت کردند و فرمودند که شما یادتان هست که گمراه بودید و من آمدم شما را هدایت کردم؟ و شما تحت ستم بودید و من شما را آزاد کردم؟ شما باهم اختلاف و کینه داشتید من شما رامتعهد کردم؟ کارهایی که اسلام برای آنهاکرده بود، توضیح دادند، همه گفتند درست است. بعد پیامبراکرم فرمودند: میدانم، در ذهن شما ممکن است سؤالاتی باشد، شما به من خواهید گفت که تو مطرود بودی و ما به تو پناه دادیم، تو بیپناه بودی و ما از تو حمایت کردیم، تو شکست خورده بودی و ما تو را یاری کردیم و با شمشیرهای ما امروز بر همه منطقه پیروز شدی. اگر شما اینها را بگویید راست میگویید، من هم همین طور بودم و شما هم مرا کمک کردید. پیامبر اکرم فرمودند: اگر همه دنیا یک طرف برود و انصار یک طرف دیگر برود، من با شما هستم، خیال نکنید که من از شما جدا میشوم. و رسول خدا خیلی تشکر کردند. بعد فرمودند: آیا مایل هستید که مردم با مال برگردند و همه شما با پیامبر برگردید؟ شما راضی نیستید که مردم دیگر یک گوسفند یا شتر بردارند به منطقه خود بروند و شما با پیامبر به منطقه خودتان بروید؟ با صحبتهای رسول خدا اینها آن قدر گریه کردند که اشک محاسن آنها را خیس کرد و گفتند ما بهترین سهم را میبریم و ما راضی هستیم که همین طور تقسیم شود. پیامبر اکرم با دست خالی میان دریایی از ثروت که آن روز برای جامعه مدینه بسیار ضروری بود، آن روزی که بسیاری از مردم مدینه خانه نداشتند، بسیاری از مردم مدینه وسایل ازدواج نداشتند، بسیاری از مردم مدینه موقع مسافرت و برای جنگ، شتر و استر نداشتند، شمشیر نداشتند. در جنگهای بعدی وقتی که رسول خدا میخواستند به جنگ بروند، افرادی که میخواستند به جنگ بیایند پیامبر اکرم ابزار جنگ و حمل اینها را نداشتند، به خاطر اینکه وسیله حمل و نقل نبود آنها گریه کردند و برگشتند. یعنی دست پیامبر اکرم از لحاظ نظامی خالی بود. اما پبامبر اکرم اجازه نمیدهند کهثروت طایفه هوازن و ثقیف از اطراف مکه جدا شود و به مدینه آورده شود و مدینه معمور شود و مکه تخریب شود. این شکل را پیامبر اکرم نمیپسندید. این یک نکته بسیار والایی است. البته در اسناد تاریخی من صراحتاً کلماتی از پیامبر اکرم ندیدم که به این نکته اشاره کنند اما انسان میتواند بفهمد که حتماً یکی از اسرار این حرکت پیامبر اکرم این بود که اجازهندهند یک منطقهای را به خاطر منطقه دیگری فقیر کنند و اموالی را که متعلق به خود آنها هست، متعلق به این جنگندهها هم هست، به جای دیگر ببرند. پیامبر اکرم این طوری دل انصار را گرم و راضی میکنند، با این تعبیر اختلاف در داخل اردوی خود درست میکنند اما به قیمت یک عدالتی که مبادا وضع مردم منطقهای به خاطر اینکه اسلام اینجا آمده خراب شود. حالا این اروپاییان پرمدعا به دنیای اسلامی درس عدالت و حقوق بشر میدهند!!. قعطات بعدی صحبتم را که باز کردم و اسنادی را که آوردم، خواهید دید که اینها چگونه از هیچ چیز کشورهای مستعمره نمیگذشتند، هرچه چشم آنها نسبت به آن خیره میشد و برای آنها جاذبه داشت به اروپا منتقل میکردند. و امروز شما در موزههای اروپا میتوانید تمام اسناد و افتخارات ملل مستعمره را نگاه کنید و در خیابانها و مغازهها، معدنها، کارخانهها، بیابانها، جنگلها و دریاهای اروپا میتوانید آثار ثروت ملل مستعمره را ببینید. اینها میخواهند به مسلمانان درس عدالت بدهند و نسبت به مسلمانان که اینگونه تمدن و انسانیت را پشت سر خود دارند، ادعای وحشیگری میکنند و اینها میخواهند خود را پیشتاز دنیا به حساب بیاورند. ما به عنوان جمهوری اسلامی، به عنوان مفسر اسلام و به عنوان پیام وحدت به دنیای امروز این را عرض میکنیم: آنجایی که برای بشریت میخواهد خدمت کند و داعیه حکومت جهانی دارد و خود را از تعصبهای قومی و نژادی خاک و زبان و فرهنگ خالی میکند و روی محورهای بشریت و انسانیت و اصول اساسی آفرینش که برای همه بشریت مساوی تقسیم شده است، میرود، امروز جمهوری اسلامی است و مرکز آن در بیت امام و مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان است. و این پیام را امروز جمعیت مجاهد و مبارز ما که در کل این مناطق دنیا و همه جا داعیه عدالت اسلامی دارد، سر میدهد. تقوای مناسب این فصل از صحبت من تقوای حکومتهاست، نه تقوای افراد؛ تقوای مکتب است، تقوای نظام حاکم و غالب است که مواظب باشد از قدرتش، از سلطه و اقتدارش و از امکانات و نفوذش در راه گمراهی و تضعیف ملل تحت قدرت و تحت سلطه استفاده نکند. و این تقوا را ما در اسلام و در میان رهبران واقعی اسلام میبینیم. به همین دلیل همسایههای ما و کسانی که خیال میکنند یک روزی اگر دست جمهوری اسلامی باز شد آنجاها را به تاراج میبرد، میتوانند مطمئن باشند که چنین تقوایی در جامعه ما، در رهبران ما ، در ارتش ما، در پاسداران ما وجود دارد که ما اراده ستم و ظلم و زورگویی، غارتاموال و حیثیات و امکانات ملتهای دیگر رانداشته باشیم و بلکه در سایه تعلیمات پیامبر آمادگی داریم امکاناتی را که ملت ما اجازه دهند برای شما خرج کنیم و برای نجات شما مثل ملت ایران حرکت کنیم. »اَعُوُذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الَّرجیم/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ قُلْ یا اَیُّهَاالْکافِرُونَ/ لااَعْبُدُ ما تَعْبُدُوُنَ/ وَلا اَنْتُمْ عابدُونَ ما اَعْبُدُ/ وَلا اَنَا عابدٌ ما عَبَدْتُمْ/ وَلا اَنْتُمْ عابدوُنَ ما اَعْبُدُ/ لَکُمْ دینُکُمْ وَلِیَ دینِ«. خطبه دوم بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَعُوذُ باللَّه مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمْ، قالَ الْعَظیمُ فی کِتابه: »وَلَکُم فِی القِصاصِ حَیوةٌ یا اُولِی الاَلْباب« به خاطر مسایل فراوان جهانی که امروز وجود دارد و در اثر تبلیغات و القائات بلندگوهای صهیونیستی و امپریالیستی، ابهاماتی این روزها در سیاست خارجی ما، در مسأله جنگ و صلح و در رابطه با امنیت منطقه به وجود آمده، فکر کردم که در خطبه دوم شمایی از برنامه و سیاست خارجی خود را که در آن مسأله جنگ هم میگنجد ترسیم کنم، که یک مقدار مفسران دربدر غربی را که امروز تفسیرهای بیپایهای دارند و خیلی حرفهای پوچ و پرت و پلایی میزنند، راهنمایی کنم تا بهتر حرف بزنند و این طوری با مسایل برخورد نکنند. سیاست اصلی ما با الهام از اسلام و سنّت پیامبر و قرآن کریم، در منطقه این است: در منطقهای که زندگی میکنیم صلح پایدار و مطمئنی وجود داشته باشد، تشنج نباشد و اعصاب ملتها و مسؤولان اجرایی ملتها آرام باشد، برای اینکه منطق حکمفرما شود و پیام حق بتواند راه خود را در محیط مناسب باز کند، این خواسته اصلی ما در دنیاست. صدور انقلابی هم که از روز اول اعلام کردهایم و هنوز هم اعلام میکنیم و یک کلمه و یک حرکت آن را کم و زیاد نمیکنیم، همین است که ما این پیام الهی و رسالت اسلام را که در احکام و مقررات و سنن و آدام اسلامی و معارف قرآنی وجود دارد، این را میخواهیم به دنیا، در درجهاول به مسلمین فریبخورده و در درجه دوم به مستضعفانی که دنبال یک راه صحیح میگردند، عرضه کنیم. این هم صدور انقلابی که مطرح کردیم و همان روزهای اول به همین نحو تفسیر شد منتها دشمنان ما هر طور که خواستند این موضوع را تفسیر کردند. این خواست اولیه ماست. البته مطمئن هستیم، از اول هم میدانستیم، حالا هم میدانیم، کسانی که منافع آنها با اینگونه حرکتها در دنیا سازگار نیست با این پیام و با این هدف ناسازگاری میکنند، و سر جنگ دارند، و مانع درست میکنند، و به تعبیر قرآن »صَدْ سَبیلِ اللَّه« میکنند، این را هم شما میدانید. خوب، با توجه به این برخورد که پیش خواهد آمد ما باید یک سیاست دیگری هم داشته باشیم، یعنی اگر صلح میخواهیم، اگر آرامش میخواهیم، اگر دشمن ما نخواست، ما چه کنیم؟ اگر مخالفان ما مصلحت ندیدند صلح حاکم باشد و مصلحت آنها این بود که منطقه را متشنج کنند، ما چه کنیم؟ آیا برای آنجا بدون برنامه هستیم؟ جواب این است که خیر، آنجا هم برنامه داریم، برنامه ترسیم شده در قرآن، برنامهای که در عمل پیامبر اکرم(ص) و در رویه انبیا و سلف بوده است. در اسلام و مطمئناً در سایر ادیان آسمانی اصیل، جهاد به صورت کشورگشایی که خون انسانها ریخته شود برایاینکه منطقهای رافتح کنند، انسان مشاهده نمیکند. جهاد برای سد ساخته شدهای که در برابر حرکت آنها به وجود آمده، برای اینکه این سد را بشکنند، برای موانعی که در راه حرکت آنها به وجود میآوردند، وجود دارد. در راهاعلای کلمه حق باید تلاش کرد و کوشید برای اینکه این مانع رفع گردد. ما که در قرآن نگاه میکنیم کلمه »صَدْ عَنْ سَبیلِ اللَّه« خیلی زیاد آمده. یکی از خصیصههای خیلی مکرر کفار - که در قرآن روی آن تکیه شده - همین صفاتشان است که اینها مانع راه خدا هستند؛ گردنهاند، مانعند، حجابند. شاید حدود چهل آیه با همین لفظ و آیات فراوان دیگری با این مضمون وجود دارد که برخورد ما با کفار، برخورد خشن ما موقعی شروع میشود که آنها بخواهند »صَدْ عَنْ سَبیلِ اللَّه« کنند و بدترین صفت کفار که مزاحم مسلمانان و اسلام هستند همین حالت مانعیت در راه خدا است که این جنگ را پیش میآورد. اینجا اسلام ابتدأ سیاست برداشت مانع دارد و در صورتی که نقطه مقابل ضربهای وارد کند، سیاست قصاص و مقابله به مثل برای حرکتهایی که میخواهند آرام و مطمئن مسیر خود را پیش ببرند یک وسیله لازمی است. اگر انسان در کل جامعه، در سیاست داخلی، در سیاست خارجی مقابله به مثل را و قصاص را بخواهد ندیده بگیرد، وسیله ترغیب و تحریص دزدان و غارتگران و زورگویان و سلطهجویان است، این نسبتی که به حضرت مسیح میدهند بعضی از مسیحیان که فرموده اگر به صورت تو سیلی زدند، آن طرف را هم بیاور تا بزنند، همان طوری که امام در یکی از بیانات خود فرمودند، با اصولی که ما از ادیان آسمانی میفهمیم چنین چیزی نیست. قرآن از تورات صریح نقل میکند »وَکَتَبْنا عَلَیْهِم فیها اَنَّ النَّفْسَ بالنَفْس وَ العَیْنَ بالعَیْنِ وَ الاَنْفَ بالاَنْفِ وَ الاُذُنَ بالاُذُنِ وَ السنَّ بالسِّنِ وَ الجُروُحَ قِصاصٌ«. یعنی این صراحت قرآن است که از تورات نقل میکند که در تورات حکم قصاص به این قاطعیت آمده است. مکتبهای دیگر را هم ما تا آنجایی که میبینیم و دیدهایم مقابله به مثل در آن یک واقعیت پذیرفته شده است. امروز هم هیچ کس نمیتواند منکر باشد که در دنیا، اصل مقابله به مثل و ضربه در مقابل ضربه یک کار ناصحیحی است؛ یعنی به عنوان یک اصل منطبق بر عدالت، امروز در دنیا پذیرفته شده است. سیاست جمهوری اسلامی از اول در داخل و خارج و در جنگ، همین بوده و آینده هم همین خواهد بود. وقتی که در داخل کشور ما گروههای مخالف دست به ضربههای بد زدند و دست به ترور و کثافتکاری زدند، جمهوری اسلامی مقابله به مثل کرد والاّ ما تحقیقاً قصد نداشتیم که مخالفین سیاسی خود حتی مخالفین عقیدتی خود را تحت فشار قرار دهیم، و آنها شروع کننده بودند. این گروهی که همین دیشب (پریشب) فیلم آن از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد که به سر بچههای کمیتهای ما، آن جنایت فجیع را وارد کرده بودند، آن شکنجههای اینها نسبت به بچههای کمیتهای که اکثریت قریب به اتفاق آنها از طبقه محروم و انقلابی و انسانهای مخلصی هستند که فقط به خاطر خدا و اسلام و انقلاب دست از زندگی خود برداشتهاند و به کمیته آمدهاند که نه آینده آنها روشن بود و نه وضع روز آنها و نه حقوق آنها روشن بود و نه حتی مقرّ آنها و نه تکلیف آنها روشن بود و صرفاً به خاطر یک حرکت الهی به داخل کمیته آمدند و این طور خدمت کردند و تا به حال هم خدمت کردهاند، بدون هیچ توقعی. این کاری که آن ضد انقلاب به سر اینها آورده است، این طوری این بچهها را شکنجه دادند. ببینید، ما با این طور آدمها در داخل کشور طرف بودیم. آن کودتاچیان و جاسوسهای آنها هم که وضعشان روشن است. در مورد جنگ چیزی که به خاطر ما خطور نمیکرد در دنیا، که ما یک روزی نیرویی تجهیز کنیم برویم و مثلاً با یک کشور همسایهای جنگ کنیم، با عراق یا با همسایه شرق یا غرب یا جنوب و اصلاً در ذهن ما نبود و در آینده هم نخواهد آمد، و چنین فکری وجود نداشت. این جنگ همان طوری که خود شما میدانید بر ما تحمیل شد و استفاده شد از یک اهرمی که سالها با شعار دروغ سوسیالیستی و طرفدار مستضعفان و یک جریان مترقی در مقابل و از این طور چیزها که حزب بعث برای خود درست کرده بود. با این ابزار شروع کردند و این جنگ بسیار بد را علیه ما شروع کردند و ما در اینجا همان سیاست قصاص به معنای اعم را دنبال میکنیم. این آیهای که اکنون قرائت کردم فلسفه قصاص در آن آمده، این را توضیح میدهم، البته ممکن است قصاص فردی باشد چون دنبال همین قصاص فردی است، اما فلسفه کلی است و خیلی آیه جالبی است: »وَلَکُم فِی القِصاصِ حَیوةِ یا اُولِی الاَلْباب« مختصرترین جمله و پرمعناترین جمله. علامه طباطبائی، در تفسیر این آیه خیلی چیزهای خوبی بیان داشتهاند. آقایانی که اهل مطالعه هستند بروند مطالعه کنند، نکات بسیار جالبی دارد. قبلاً در دنیای عرب این منطق وجود داشته است، جملاتی شبیه این بود منتها به این پرمعنایی نبوده. برای اینکه بفهمانند که قصاص اثر خوبی در جلوگیری از جنایت دارد مثلاً میگفتند اَلْقَتْلْ اَنْفا لِلْقَتْلْ »آدمکشی بهتر آدمکشی را کم میکند« منظور ایشان از آدمکشی، کشتن قاتل بوده است و میگفتند اگر قاتل را بکشیم، ریشه آدمکشی در جامعه زده میشود. یا تعبیر دیگری که »بکشید تا اینکه کشتن کم شود،« یعنی آدمهایی که اهل قتل و کشتن هستند اینها را بکشید تا کشتار کم شود و چیزهایی از این قبیل. و در زبانهای دیگر هم هست، در ضرب المثلها هم هست اما قرآن این مسأله را به وضع خاصی تعبیر میکند. اولاً تعبیر قصاص است، قتل مطلق نیست. آن میگوید قتل، قتل را کم میکند، ولی قرآن میگوید: قصاص، یعنی قتلی که با قصاص باشد. قصه هم از قصاص گرفته شده یعنی چیزی که دنبال دیگری بیاید و چون قصه یک چیز طولانی و یا داستانی را انسان نقل میکند و قطعه قطعه پشت سر هم قرار میگیرد، به آن قصه گفتهاند. قصاص هم یعنی کسی که یک کار بدی انجام میدهد و یک کسی هم دنبال آن شبیه این کار را نسبت به او انجام میدهد و چون پشت سر هم قرار میگیرد، از این جهت قصاص میگویند. قرآن میفرماید: قصاص یعنی کار مشابه کار دیگران، تعدی مشابه تعدی دیگران، کشتار مشابه کشتار دیگران، ضربه مشابه ضربه دیگران که به شما وارد میآید، چنین چیزی برای شما حیات درست میکند »وَلَکُم فِی القِصاصِ حَیوةِ« و عجیب است که مرگ در اینجا حیات آفرین میشود، بیشتر از حفظ جان، اصلاً به انسان حیات واقعی میدهد. فردی که اهل قصاص باشد، نمیتواند خیال کند که این آدم خوبی است. عفو یک مواردی دارد، موارد عفو در یک جاهایی خوب است، اما اگر هم عفو منجر به این شود که مجرم به جرم خود تشویق شود و جنایت کار به جنایت خود تشویق شود اینجا جنبه عمومی پیدا میکند و جایزه هم نیست، گاهی حق فردی است، گاهی حق جامعه. معمولاً در مسایل حق فردی را آسان میتوان بخشید. عفوهای اجتماعی بسیار بسیار مشکل است و شرایط خاصی دارد که اگر رهبر جامعه تشخیص دهد، این عفو از آثار او، آثارش بیشتر است. بنابراین گذشت در مورد جرایمی که به جامعه و به بشریت ضربه میزند و تشنج درست میکند خودش جرم است و نباید گذشت شود. قصاص در اینجایی که قرآن میفرماید: قصاص موجب حیات شماست و شما را زنده میکند، بعد خطاب قرآن به انسانهای عاقل است یا اولیالالباب، عقلای عالم!بدانید که موش مردگی وتحمل ضربه دشمن و بیتوجهی کردن به جنایت، و جانی، ضدحیات و ضد عقل و ضد خرد است و متعلق به انسانهای جاهل و جامعه رو به مرگ است. جامعه بالنده، مکتب بالنده و انسان بالنده وقتی که مواجه میشود با یک جنایتی که جنبه اجتماعی دارد نمیتواند گذشت کند. سیاست ما در مورد تجاوزهایی که به ما میشود و تعدیهایی که به ما میکنند و ضربههایی که به ما میزنند، ضربه مقابله به مثل است. این سیاست کلی را که ترسیم کردم اکنون قدری از موارد آن را عرض میکنم. همسایههای ما (ترکیه، عراق، افغانستان، شوروی، پاکستان، جنوب خلیج فارس، آدمهای دورتر) بدانند، جمهوری اسلامی به عنوان یک مسلمان، به عنوان یک جریان اسلامی تا آنجایی که قدرت داشته باشد به عنوان یک وظیفه اسلامی، ضربههای ظالمانهای که متوجه آن میشود در حد قدرت او و با حفظ عدالت جواب میدهد و بنای ما بر این است. حالا اولین و مهمترین آن همین جنگ است. در مورد جنگ این را عرض کنم که ما از اول هم عراق را قبول نداشتیم، یعنی حزب بعث را قبول نداشتیم. آنها این جهت را دروغ میگویند، ما حاضر نبودیم با آنها رفاقت کنیم. رفاقت نکردن غیر از جنگیدن است. ما نه با آنها جنگیدیم و نه به عراق کاری داشتیم. وقتی که ما انقلاب کرده بودیم، از جلوتر شروع شده بود و بعد هم ادامه پیدا کرد و به طور مداوم مسلمانهای خوب را از عراق، به اسم ایرانی قدیم به ایران میفرستادند، که هنوز هم ادامه دارد و ما مواجه با این جریان بودیم و آنها چقدر حوزهها را و خانوادهها را متلاشی کرده بودند. با چنین چیزی مواجه بودیم و خیال جنگ هم نداشتیم. آنها جنگ را شروع کردند، تجاوز کردند، خاک ما را گرفتند، تخریب و ظلم کردند، اسیر گرفتند و همان کارهایی که میدانید. خوب در مقابل یک چنین جنایتی و ظلمی که به کل منطقه، و به اسلام، مردم فلسطین و همه آزادیخواهان منطقه ضربه میزند، ما هم طبعاً باید مقابله میکردیم و مقابله را آغاز کردیم و رسیدیم به یک نقطهای که تازه به حدی رسیدهایم که باید جزای متجاوز را بدهیم و قصاص واقعی از حالا به بعد میتواند تحقق پیدا کند. تا به حال که آنهاضربه میزدند. هنوز هم آنها درخاک ما در گوشه وکنار هستند و یک جاهایی هم که ما در خاک آنها هستیم، تازه ما رسیدهایم به یک منطقهای و به یک سطحی و به یک وضعی که خودمان را آماده کردهایم برای قصاص و تنبیه متجاوز و کیفر دادن به متجاوز. این حرفهایی کهتفسیر میکنید حرفهای ما را که مثلاً این طوری اگر شد، چرا فلان، معنای همه اینها این است که اگر هدف ما مجازات جریان متجاوز عراق که حزب بعث و صدام است، تحقق پیدا کند ما از این جهت به حق خود رسیدهایم؛ در صورتی که متجاوز کیفر ببیند، به عنوان قصاص عمومی، نه به عنوان قصاص فردی، اینجا فلسفه قصاص فردی میآید، کل مسأله به عنوان مقابله به مثل و مجازات مجرم و متجاوز است که حرف اول ما و حرف امروز ما و آینده ما همین است. اما شیوه کار چه باشد ما اصراری نداریم که حتماً با گلوله و با فشار نظامی این کار را انجام دهیم. یک مدتی بوی این مسأله میآمد که دنیا و کشورهای همسایه، عاقل شده باشند و بپذیرند که حزب بعث به پای میز محاکمه کشیده شود و از حکومت خلع شود و ملت عراق آزاد شوند و جمهوری اسلامی هم به حق خود برسد. چون ما روی صلح پایدار حساب میکنیم و سیاست اصلی خود را نمیتوانیم در مورد این مسأله از دست بدهیم. سیاست اصلی ما اگر چنانچه اینجا هم جای عفو هم بود، امکان نداشت، به خاطر اینکه سیاست اصلی که صلح پایدار است تحقق پیدا نمیکرد. مطمئناً اگر حزب بعث در بغداد حاکم باشد، در آینده میخواهد از جنایات چند سال گذشته خود دفاع کند. او که نمیتواند سرکار بماند و بگوید که من اشتباه کردم. اگر اعتراف کند به اینکه مقصر این همه خانه خرابی است، این که یک روز هم نمیتواند بماند. بنابراین ماندن صدام و ماندن حاکمیت حزب بعث معنایش این است که این جریان حاکم آنجا از سیاست خود بخواهد دفاع کند و محال است که در سایه چنین سیاستی در منطقه صلح پایدار به وجود بیاید. ما باید ریشه این تشنج را قطع کنیم. کشورهای همسایه این مسأله را بپذیرند و آماده باشند و با ما همکاری کنند، تا ریشه این فساد برداشته شود و صلح پایدار تحقق یابد و ما هم به حق خود برسیم. مسایل مالی را هم ما قبلاً گفتهایم و حرف ما همان حرف قبلی است. اگر چنانچه وضع این طور باشد که ملت عراق حاکم بر سرنوشت خود باشد و آن حکومت مطلوب اسلامی مردم عراق به وجود بیاید ما میتوانیم گذشت و کمک کنیم ولی اگر غیر از این باشد ما حقوق تضییع شده مالی و سیاسی و وقتمان را مطالبه میکنیم و اینها را از کسانی که جنگ افروزی کردهاند خواهیم گرفت. در بقیه مسایلی هم که در سایه جنگ پیش میآید، سیاست ما همین است، همان سیاست قصاص اسلامی و همان سیاست مقابله به مثل که در کل دنیا به عنوان یک اصل پذیرفته شده است. شما میدانید که هدف قراردادن شهرها را ما شروع نکردیم. سه سال تحمل کردیم ولی هنگامی که به سیاست ضربه متقابل متوسل شدیم تا حدودی راحت شدیم. شما میدانید که ما اسلحه شیمیایی به کار نبردهایم و قصد هم نداشتهایم که به کار ببریم ولی اینگونه نخواهد بود که اسلام به ما اجازه دهد اگر این جنگ تا ابد طول بکشد ما همیشه دست بسته باشیم و به دشمن اجازه دهیم که در این میدان هرچه که میخواهد بتازد. یک روزی مجبور میشویم که سیاست مقابله به مثل را اجرا کنیم. در دریا ما خیلی صبر کردیم. عراقیها بیش از یک سال پیش بر این سیاست بودند که محیط زیست را آلوده کنند، کشتیها و بنادر را بزنند و چاههای نفت را هدف قرار دهند، ولی ما صبر کردیم. اگر عراق در این راه تنها میبود ممکن بود که ما به کاری اقدام نکنیم، ولی دیدیم عراق تنها نیست. پول، موشکها، اطلاعات نظامی و حتی مسیر هواپیماها را کشورهای مجاور و یا ابرقدرتها به او میدادند. کسانی که در خلیج فارس به اندازه عراق منافعی دارند آنها در آلوده شدن آبها و یا ناامن شدن مسیرها شریک هستند. لذا هنگامی که ما به این نقطه رسیدیم، سیاست »ضربه در مقابله ضربه« را اعلام کردیم . از عهده آن هم برآمدیم و تا آخر هم برمیآییم. در مورد تروریسم ما از ابتدا اعلام کردیم که جمهوری اسلامی لازم نمیداند که دنیا را متشنج و ناآرام کند و در هیچ جای دنیا ما با تروریسم موافق نیستیم. زیرا که ما منطق و حرف حساب داریم. اما اگر شما به اینگونه کارها متوسل شدید، جمهوری اسلامی طبعاً نمیتواند به شما تضمین دهد که امنیت داشته باشید. اکنون مسألهای که برای ما مهم است و این مقدمات نیز از آن بابت است، مسأله کانال سوئز است. ما در کانال سوئز بوی توطئهای احساس میکنیم. دستهایی در کار است که بسیار پیچیده عمل میکند و اهدافی دارد که احتمالاً این اهداف به ما مربوط میشود. (ما هنوز آن قدر مطمئن نیستیم که این اهداف حتماً به ما مربوط است یا نه، لکن احتمال دارد که هدف اصلی خود کانال سوئز باشد، و آمریکاییها و انگلیسیها، آنهایی که با لگد عبدالناصر از کانال سوئز بیرون رفتند و آنهایی که ملت مصر آنها را بیرون ریخت، اکنون که میبینند باند ضعیف و خود فروخته مبارک در مصر وجود دارد به طمع افتادهاند که دوباره کانال سوئز را تحت سیطره بگیرند). اینکه برای یک حادثه به این سادگی آمریکا، ایتالیا، فرانسه و انگلیس نیروی مشترک گسیل میدارند و در جیبوتی و سومالی و مصر و عربستان و یمن شمالی تجهیز میشوند، اینها مسایل را مقداری عمیقتر به ذهن انسان میآورد. مابه مردم منطقه و مصر و یمن و عربستان و سومالی و جیبوتی نیز اخطار میکنیم که مسأله ممکن است از اینها عمیقتر باشد. استکبار از یک زمینه خیالی که برای شما تهیه دیده، در حال استیلا و سلطه رسمی بر شما و کانال سوئز است. به خود مستکبرین هم اعلام میکنیم از مسایلی که در لبنان پیش آمد و مردم ستمدیده لبنان شما را به آن خفّت از خاک لبنان به وسط دریا ریختند و مجبور به فرار شدید، عبرت بگیرید. چرا که مردم مصر و منطقه از لبنانیها کمتر نیستید و آنجا هم به سراغ شما خواهند آمد. این نمیشود که ملت مصر افتخار آزادی کانال سوئز را به دست بیاورند و حسنیمبارک بخواهد کانال سوئز را مجدداً در اختیار ابرقدرتها قرار دهد. این مطلب به مردم منطقه مربوط است و ما به اندازه حقی که در کانال سوئز داریم به این مسأله اهمیت میدهیم و خود را در منطقه بیطرف احساس نمیکنیم. این یک طرف قضیه است. احتمال دیگر آن است که باز هم این مسایل، توطئهای برای جمهوری اسلامی ایران باشد. ما به مصریها میگوییم که اگر شما کانال حساس سوئز را در اختیار دارید، ما هم باید از آنجا عبور کنیم. این تنگه هرمز نیز در اختیار ماست و خیلیها باید از آنجا عبور کنند و آن باندی که دستاندرکار این توطئه هستند باید از مسیر تنگه هرمز عبور کنند و اگر کشتی ما در کانال سوئز به عنوان تفتیش معطل شود و کالاهای ما معطل گردد به عنوان قصاص، کشتیهای باند شما در تنگه هرمز معطل خواهند شد. اهمیت خلیج فارس امروز برای دنیا، از کانال سوئز کمتر نیست. البته ممکن است به اندازه کانال سوئز کشتی عبور نکند، اما اهمیت آن بیشتر است. اینجا شریان حیاتی دنیاست و حاکمیت این منطقه در اختیار جمهوری اسلامی ایران است. بنابراین اگر قرار باشد توطئه کنید و ایران را بدنام کنید و به ما دروغ ببندید و یا به طرفداران ما نیز تهمت بزنید و قصد آتشافروزی داشته باشید، بدانید که دود آن آتش پیش از آنکه به چشم ما برود به چشم شما خواهد رفت. در مجموع، در تمامی مسایلی که خواهیم داشت و این مسایلی که به عنوان حربه بخواهند علیه ما بهکار بگیرند ما به اندازه قدرت خود از اصل اسلامی قصاص استفاده خواهیم کرد و معتقدیم که راه نجات و زندگی و تکامل جامعه ما بستگی به این اصل اسلامی دارد و دشمنانمان را از این اصل الهی در امان نخواهیم گذاشت. و این صلح پایداری که به عنوان سیاست اصلی اشاره کردم شامل اسرائیل نمیشود. در منطقه با وجود اسرائیل ما صلح پایدار را ممکن نمیدانیم. لذا سیاست ما روی این مسأله متمرکز است که اگر منطقه صلح پایدار میخواهد باید اسرائیل و صدام از منطقه بیرون بروند. ملتها و دولتهای منطقه در صورت نبود اینها از آسیا تا افریقا میتوانند با هم همکاری کنند و با هم شریک باشند. از این رو وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران همین حالا برنامه وسیعی را در سازمان ملل در دست اجرا دارد که احتیاج به کمک کشورهای اسلامی دیگر داریم که تا در قدم اول اسرائیل را از سازمان ملل اخراج کنیم، و اعلام کنیم کشورهای اسلامی حاضر هستند تا مخارجی که آمریکا به سازمان ملل میدهد و تهدید کرده که اگر اسرائیل بیرون برود من هم بیرون میروم و این مخارج را نمیدهم بپذیرند. ما به عنوان یکی از اعضای سازمان ملل و به عنوان یک پیشتاز، علیرغم اینکه در حال جنگ هستیم و نیاز فراوانی به پول داریم، حاضر هستیم، قسمت عظیمی از این مخارج را بپردازیم و میدانیم که سازمان ملل که آمریکا در آن نباشد مخارج آن بسیار کمتر از اینها خواهد بود و ان شاءاللَّه در مسیر بسیار خوبی خواهد افتاد. و از این حربه هم نترسید. یا آمریکا تسلیم شود و بدون اسرائیل بماند و یا بدون اسرائیل و آمریکا، سازمان ملل را در مسیر اصلی خود خواهیم انداخت. مسلمانان دنیا! گوشهای خود را باز کنید و ببینید آن کشورهایی که در اخراج اسرائیل از سازمان ملل با ما همکاری نکنند و یا رأی ممتنع بدهند و یا غایب شوند و یا مخالفت کنند، اینها همکار اسرائیل هستند و نمیتوانند ادعا کنند که که با اسرائیل مخالف هستند. این مسأله یک معیار محکمی است. ترجمه خطبه عربی بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم سلام بر برادران مسلمان در همه نقاط دنیا برهه حساس و سرنوشت سازی بر جهان اسلام در حال گذشتن است و با پیروزی انقلاب اسلامی وضع خاصی در منطقه و بلکه در تمام دنیا به وجود آمده است. برای اولین بار در کشوری ازمهمترین کشورهای دنیا، دیناسلام باتمام شؤون حاکم شده است و قوانین جامعهاش را احکام اسلامی تشکیل میدهد و مجلس نیز قوانین را در چهارچوب فقه اسلامی تصویب میکند و سیاست خارجی آن طبق تعالیم اسلام برنامهریزی میشود. طبیعی است که کفار و دشمنان اسلام از چنین پیشامدی بهراسند؛ زیرا آنها میدانند که مسلمان 14 ساکنان روی کره زمین را تشکیل میدهند و این در حالی است که احساساتشان در خلال چند قرن اخیر مورد هتک قرار گرفته است. آنها به خوبی میدانند که از مهمترین آثار تطبیق احکام اسلام در روابط بین الملل، قطع ادامه سلطه کفار است. آنها میدانند که ایران با امکانات مادی و معنوی خود میتواند نمونه کاملی از حکومت اسلامی باشد. استکبار جهانی در اوایل انقلاب که اعتماد به عناصر و امکانات فراوان آشکار و پنهان خود را از دست داد، تصور میکرد که میتواند با از بین بردن نهضت اسلامی مسلمانان، همسایگان را از تأسیس حکومت اسلامی ناامید کند. به این منظور تمام نیرو و توانش را جمع کرد و عناصر مخالف اسلام و مزدوران شرق و غربش را به کار گرفت و شروع به فتنهانگیزی کرد که از جمله آنها تحرک لیبرالی در استرآباد، کردستان، خوزستان و ترکمن را تجربه کرد. آنها هنوز هم به این تلاشها علی رغم سستی و شکست خود ادامه میدهند؛ چنانچه وارد میدان سومی جهت رویارویی با اسلام از طریق بسیج تمام عناصرشان از طریق حزب بعث عفلقی عراق شدهاند و تمام امکانات دولتهای مجاور شمال و جنوب را برای آن منظور به کار گرفتهاند. اما نتیجه، برعکس آنچه که انتظار داشتند، بود؛ زیرا جمهوری اسلامی ایران به فضل نیرو و ایثار فرزندانش توانست پایههایش را محکم کند و جنگ تحمیلی را وسیلهای برای از بین بردن عناصر کافر منطقه قرار دهد، و ضعف و ناتوانی استکبار جهانی را در مبارزه با اسلام و مسلمین ثابت کند.
»بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرّحیم/ اِذا جاءَ نَصْرُاللَّهِ وَالْفَتْحُ/ وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ اِفْواجاً/ فَسَبِّحْ بحَمْد رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ اِنَّهُ کانَ تَوَّابًاv