خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۱۵ تیر ۱۳۶۳

    خطبه اول  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی الِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. قالَ الْعَظیمُ فی کِتابهِ: أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم »اِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بالْعَدْلِ وَالإِحْسانِ وَایتائِ ذی‏الْقُرْبی وَ یَنْهی عَنِ‏الْفَحْشاءِ وَالمُنْکَرِ والْبَغْیِ«.  تا به حال مطالبی را در بخش عدالت اجتماعی اسلام - بخش مساوات نژادها گفته‏ایم که مقایسه‏ای است بین برخورد اسلام و برخورد دنیای استکباری و مدعی حقوق بشر با مشکل تبعیضات نژادی. در چند خطبه گذشته، به وضع ظلمهای نژادی در آمریکا و در شرق دور، در رابطه با استکبار و استکبار غرب اشاراتی داشتیم. و در خطبه امروز، اشاره‏ای به قاره سیاه آفریقا خواهیم داشت. امروز از کیفیت مظالم سفید پوستان دنیا و محور اروپا و آمریکا نسبت به ملل سایر قاره‏های دنیا صحبت خواهیم کرد و در خطبه‏های بعد مکانیسم عمل آنها را توضیح می‏دهیم. شما جایی به نام آفریقا می‏شنوید و در مورد آنجا، بسیار کم می‏دانید! جوانان خصوصاً از آنچه که این مدعیان حقوق بشر بر سر مردم مظلوم این قاره سیاه آورده‏اند بی‏اطلاع یا کم‏اطلاع هستند. ما مبداء بحث را از پانصد سال قبل قرار داده‏ایم؛ یعنی از زمانی که »کریستف کلمب« آمریکا را کشف کرد. و بعد نیروی دریایی و امکانات کشتیرانی در خدمت اروپاییها قرار گرفت. و استکبار به طرف سایر قاره‏ها به راه افتاد، و کم کم علم و فن را به خدمت گرفتند و با این حربه عظیم، بلاهای زیادی به سر دنیا و مردم آن آوردند. به دلیل اینکه اروپا مجاور آفریقا است، یعنی از طریق تنگه جبل الطارق یک فاصله بسیار کمی است و این دو قاره دو طرف دریای مدیترانه هستند،[t1] و اروپا در شمال و آفریقا به فاصله کمی نسبت به هم واقع هستند، لذا استثمار آفریقا برای اروپا بسیار آسان بود. از آن تاریخ به بعد، آفریقا به انبار تدارکاتی اروپا تبدیل شد. این تعبیر اغراق نیست بلکه از لحاظ رسیدگی به آن، از سطح یک انبار هم پایین‏تر است. در آن دوران که صنعت به زور بازو و قدرت انسانی متکی بود، آفریقا از لحاظ نیروی انسانی، تأمین کننده نیروی انسانی استکبار جهانی بود. حتی به عنوان سرباز. از لحاظ مواد خام هم همین طور بود. از لحاظ نَفَس کش اقتصادی، امروز هم اگر آفریقا نباشد، اروپا خفه می‏شود. و در دوران گذشته وضع از این هم بدتر بود. من ابتدا آفریقا را معرفی می‏کنم. آفریقا قاره‏ای است با حدود پنجاه کشور مستقل یعنی نزدیک به پنجاه رأی در سازمان ملل. شما کل دنیا را در نظر بیاورید. یک چهارم خاک کُل دنیا در آفریقاست. آفریقا دارای امکانات بسیار عظیمی است. سی و دو در صد کل انرژی هیدرولیکی دنیا در آفریقاست. انرژی هیدرولیکی یعنی تولید نیروی برقی که از تفاوت سطح حرکت آب، توسط آبشارها و رودخانه‏ها، می‏توان به دست آورد. تمام آبهایی که در کل دنیا جریان دارد 68 % است و اگر آبهای آفریقا مهار شود 32 % نیروی آبی دارد. از لحاظ معدن، مهمترین قاره دنیاست. 20 % معادن کشف شده دنیا در آفریقاست. خیلی از معادن هم هنوز کشف نشده است. چون در دل جنگلهایی است که هنوز کسی به آنجاها نرفته است. مثلاً 12 % »اورانیوم« که امروز مهمترین ماده مورد احتیاج صنایع پیشرفته دنیاست، در آفریقاست. 16% نفت کل دنیا - البته آنچه تاکنون کشف شده - در آفریقاست و مهمترین و بهترین مس دنیا در آفریقاست. از نظر جغرافیایی هم طوری قرار گرفته است که بر اقیانوس اطلس، اقیانوس هند، بردنیای عرب و مدیترانه مسلط است. در کل، جای بسیار حساسی است. یک طرف دو تنگه عظیم دنیا - سوئز و جبل الطارق - دست آفریقاییها است (نقشه جغرافیایی آفریقا). اگر این مردم به خودشان واگذاشته می‏شدند، امروز می‏باید در دنیا خیلی بهتر و در رفاه بیشتر نسبت به اروپاییها زندگی می‏کردند. کسانی مثل اروپاییها شاید این طور بگویند که آفریقاییها وحشی بودند. از اول هیچ چیز نداشتند. اینها از آفریقاییها طلبکار هم هستند. وقتی کتابهای اروپاییها را می‏خوانیم می‏بینیم آنها طلبکار هم هستند! می‏گویند: ما به آنها تمدن، علم، پزشکی و بهداشت دادیم. و الان نسبت به آفریقاییها مدعی هم هستند. در صورتی که بدترین وضع ممکن زندگی در دنیا در این پانصدسال برای آفریقاییها بوده و امروز هم در بدترین شرایط ممکن زندگی می‏کنند.  حال چرا این طور هستند؟ در این خطبه خواهم گفت. این مسایل در آسیا و در آمریکای لاتین هم هست. امروز که ما درباره این قاره صحبت می‏کنیم به دلیل آن است که شما بفهمید، دنیا بفهمد، جوانان و بچه‏های ما بفهمند که این پانصد میلیون سفید پوست اروپایی چه برسر دنیا آوردند. و امروز اینها به دنیا چه مقدار بدهکار هستند و دنیا چقدر از اینها طلبکار است و چرا اینها هنوز می‏توانند مردم را گول بزنند. این مسایل باید در بحث مهم عدالت اجتماعی ما روشن شود. آفریقا در این پانصد سال گذشته سه دوره مشخص دارد. یک دوره سیصد ساله که دوره بردگی بوده است، و تلاش اروپاییها این بوده که از آفریقا برده ببرند، و صادرات مهم آفریقا در این دوره برده بوده است. بعد یک مدتی استعمار رسمی بوده است. استعمار را بعد تعریف خواهم کرد. کشوری که رسماً مستعمره می‏گفتند، حاکمش و همه چیزش را دولت مادر قرار می‏داد؛ مثلاً فرانسه در کُنگو یا انگلیس در هند، همه چیز را در اختیار می‏گرفتند. بعد از دوران استعمار، که اخیراً پایان گرفت و به صورت ظاهر، سازمان ملل استعمار را برداشته، و استعمار نو جایگزین آن شده است، در حقیقت این بدتر از استعمار است. همان کارها را با قیافه تحت الحمایه و شکلهای دیگر انجام می‏دهند.  در بردگی اروپاییها، نَفَس آفریقا را گرفتند. اینکه چه بر سر آفریقاییها آوردند، کسانی می‏توانند بفهمند که بروند کمی مطالعه کنند. من باز تأکید می‏کنم، حداقل برای کیفیت برده‏داری اروپاییها، کتاب »کلبه عموتم« را بخوانند و اگر فیلمش را دارند، برای بچه‏ها پخش کنند تا ببینند که گوشه‏ای از مسأله این است. تعداد برده‏ای که از آفریقا بیرون آمده، از معضلات تاریخ است. ارقام بین ده میلیون و صدمیلیون گزارش شده. اروپاییها می‏گویند: بیش از ده میلیون برده در سواحل اروپا و آمریکا پیاده شده و زنده تحویل گرفته‏اند. اما محققان آفریقایی مدعی هستند که در این مدت صد میلیون برده رفته است. حال ما همان ده میلیون را در نظر می‏گیریم. ولی واقعاً بیش از این است. برده را برای کارهای پستی که در آمریکای لاتین، آمریکای شمالی و اروپا لازم بود، در معدنها، باربریها، مزارع گرمسیری، بنادر و مناطق شرجی، با شدت عمل به کار می‏گرفتند. برده‏های بین 20 سال تا 35 ساله را ارزان و کم می‏خریدند. ترکیب خرید این طور بود که باید دو مرد و یک زن خریداری شود. یعنی اگر کسی برای خرید برده می‏رفت، ده مرد و پنج زن می‏خرید. زیرا عده زیادی از مردها در معادن و کارهای سخت می‏مردند. و از طرفی عده زیادی از آنها در محیط هایی مثل جنگلها و معادن - که در آنجا زن نبود - زندگی می‏کردند. آنها می‏گفتند: اینها احتیاجی به زن ندارند. و یک زن را برای دو مرد کافی می‏دانستند. و در محاسبات اقتصادی به این موضوع رسیده بودند. یکی از شرایط مهم برده خریدن این بود که برده در عمرش آبله گرفته باشد. اگر آبله نگرفته بود، نمی‏خریدند، چون ممکن بود محل کار برده آبله خیز بوده، و آبله بگیرد و بمیرد. بنابراین باید علامت آبله روی صورت او می‏بود. کیفیت گرفتن برده‏ها، تاریخ دویست وپنجاه ساله‏ای دارد برده را با جنگ و نزاع می‏گرفتند. این کار را به عهده رؤسای قبایل و عشایر و رؤسای مناطق آفریقا گذاشته بودند. یعنی در قبیله جنگ می‏کردند. هرکس هر قدر اسیر می‏گرفت، آنهایی را که به درد بردگی می‏خوردند به اروپاییها می‏فروختند. دلالهایی هم به این نحو در میان قبایل کار می‏کردند. در آمریکا و اروپا، پاتوقهایی بود که مرکز خرید و فروش برده بود. یکی از آنها همین »لویدز« است. این کمپانی عظیم بیمه دنیا که امروزه به اندازه چند کشور، در دنیا قدرت دارد، یک قهوه‏خانه‏ای در سواحل انگلیس بود که پاتوق برده‏فروشان بود. حالا به این موقعیتی که می‏بینید، رسیده است. برده‏ها را در هر جای آفریقا می‏گرفتند، تا ساحل، پیاده می‏آوردند. ببینید چقدر انسان موقع جنگ کشته می‏شد، چقدر ضمن اسارت مجروح می‏شدند. آنهایی که معلول می‏شدند، در جنگلها می‏افتادند، تا ساحل آمدن چقدر توان آنها را می‏گرفت. آن موقع امراض عمومی هم فراوان بود. خودشان نوشته‏اند که 15 تا 20 در صد برده‏هایی که از ساحل آفریقا تا اروپا می‏آمدند، در کشتیها تلف می‏شدند. انبارهای پایین کشتی، که حالا تخت دارد و شرایط بهداشتی درست کرده‏اند، انبارهایی بود که حیوانات را در آن می‏ریختند. هنگام انتقال برده‏ها آنها را به این انبارهای کثیف می‏بردند. مقداری غذا در آنجا برای آنها می‏ریختند. برده‏ها همان جا هم رفع حاجت می‏کردند. بعد از اینکه اینها را می‏خریدند، چه جور و با چه زنجیرهایی و با چه وضعی اینها را نگه می‏داشتند و کار می‏کشیدند! در معدنها ژاندارمها محافظ آنها بودند تا کارشان را به خوبی انجام دهند. در موقعی که کار دیگران هشت ساعت بود، کار اینها دوازده تا شانزده ساعت بود. من آماری را که واقعاً تعجب‏آور است، و بسیار جالب و گویاست، خدمت شما می‏گویم. البته آماری که از تاریخ بیرون آورده‏اند، نمی‏تواند آمار دقیق باشد. روی محاسبه است و نسبی است:  در سال 1650 میلادی یعنی در حدود 350 سال قبل از این، در قرن هفدهم، جمعیت آفریقا 100 میلیون و اروپا 130 میلیون بوده است. صد سال بعد، دوباره آفریقا 700 میلیون و اروپا 144 میلیون جمعیت داشت. صد سال بعد، جمعیت اروپا 274 میلیون و آفریقا 100 میلیون شده است. پنجاه سال بعد، یعنی سال 1900 آفریقا 120 میلیون و اروپا 424 میلیون شد. در این مدت 250 سال جمعیت اروپا چهار برابر شده و جمعیت آفریقا فقط 20 میلیون اضافه شده است. تمام مورخین معتقدند که این در جا زدن جمعیت در آفریقا به دلیل برده‏گیری بوده است. نیروهای مولد را می‏بردند و مرضهای عمومی و عوامل دیگر موجب قتل عام می‏شد. آفریقا این جور در جا زده و آمریکا این جور تکامل پیدا کرده است. البته بعد از قرن گذشته یعنی از 1600 تا 1983 آفریقا یک جهش جمعیت پیدا کرد. ملتهای عقب افتاده، نوعاً این طور هستند. حالا جمعیت آفریقا به حدود 400 میلیون رسیده است و اروپا هم در حدود 600 تا 700 میلیون نفر جمعیت دارد. این جنایت عظیم از طرف اروپاییها به آفریقا شده است. شما ببینید که در 250 سال که همه جمعیت دنیا، چهار یا پنج برابر شده است، آفریقا در جا زده و تنها عامل قابل قبول آن برده‏داری اینها بوده است؛ این موضع برده‏داری که آمریکاییها و اروپاییها هر دو در آن شریک هستند.  حالا، بعد از آنکه برده‏برداری حذف شد، شما فکر نکنید که این افکار مثلاً انسانی بود. ممکن است کسانی مثل لینکلن و نظایر آن، افکار انسانی داشتند. اما جریان استکباری وقتی دید دیگر برده به درد نمی‏خورد، یعنی وقتی که وارد عصر صنعت شدند. جمله قصاری یکی از سرمایه‏داران غربی گفت که موضوع را روشن می‏سازد. او گفته است: برده‏های آفریقایی برای کارهای کشاورزی و غیر فنی و معدنی که ابزار پیچیده ندارد، خوب هستند ولی برای کار با ماشینهای پیچیده و گران قیمت به درد نمی‏خورند. چون ماشینها را از کار می‏اندازند، و با بُغضی که با سرمایه‏دار دارند، ماشین را فلج می‏کنند. دیدند برده‏داری با کار فنی و صنعتی نمی‏سازد، جریان عظیمی به وجود آوردند و برده‏داری را لغو کردند. سیل برده‏هایی که از آفریقا متوجه اروپا و آمریکا و سایر نقاط استکباری دنیا بود، متوقف شد. برده‏ها به کارگرهای رسمی تبدیل شدند. حال می‏بینید که اگر کارگرهای ترک، عرب و آفریقایی را از اروپاییها بگیرند، یکدفعه همه کارهاشان می‏خوابد. و اگر این فرانسویهای قصاب می‏توانستند، کارخانه‏هایشان را از کارگرهای مسلمان شمال آفریقا، خالی کنند، یک لحظه صبر نمی‏کردند. مسأله انسانی نیست. مسأله اقتصادی است. آنها را برای مصالح اقتصادی نگه داشته‏اند. آن آفریقا با آن امکاناتی که اول عرض کردم، وضع امروز آفریقا - که بیان شد - چرا این طور شده است؟ کیفیت زندگی در آفریقا را بیان می‏کنم. من دو سه رقم از آمار بین‏المللی را می‏گویم. شما ببینید که اروپاییها چه بر سر آفریقاییها آورده‏اند. می‏گویند: در آمد سرانه امروز در کشورهای پیشرفته - مثل آمریکا و جاهای دیگر - حدود 4 هزار دلار است. (نزدیک چهار هزار دلار). اما معدل در آمد سرانه آفریقا 140 دلار است. منتها این رقم برای همه نیست. در آفریقای جنوبی، سطح آن بالاست. مصر، لیبی و الجزایر تا حدودی خوب است. در آمد این کشورهای به نسبت خوب وقتی روی در آمد کشورهای فقیر سرشکن می‏شود، 140 دلار می‏گردد. والاّ در کشوری مثل کنگو در آمد 52 دلار است. مثل چاد کمتر از 52 دلار است. یعنی یک آمریکایی در سال 4000 دلار در آمد دارد. این رقمی است که بعد از سرشکن شدن روی همه اینها به دست می‏آید. و یک آفریقایی، اگر کلشان را حساب کنیم، 140 دلار و اگر نقاط محروم آن را حساب کنیم بین 50 تا 100 دلار است. این تفاوت بزرگ در دنیاست. آفریقاییها روی اقیانوس نفت و طلا نشسته‏اند و ثروتهای آنها در کاخهای اروپایی مصرف می‏شود. این بیچاره‏ها این طور زندگی می‏کنند. البته این آمار بین‏المللی بود. ممکن است مثلاً مقداری این طرف و آن طرف باشد. خاطر من آن قدر قوی نیست که رقم دقیق بگویم. چیزهایی که در ذهنم هست می‏گویم. مصرف فولاد و آهن در آمریکا، برای هر کس در طول سال حدود 700 کیلو است. در حبشه که یک کشور قدیمی آفریقاست، مصرف آهن و فولاد 2 کیلو است. یعنی یک آمریکایی 350 برابر بیشتر از یک حبشی آهن مصرف می‏کند. در کشورهایی مثل چاد برای هر 75 هزار نفر آدم یک پزشک وجود دارد. ولی در کشورهایی مثل ایتالیا و کشورهای پیشرفته اروپا هر 500 نفر یک پزشک دارند. هفتاد و پنج هزار نفر کجا و پانصد نفر کجا؟ امراضی که در آفریقا هست، بسیار زیاد است و کودکی که در آنجا متولد می‏شود تا هنگامی که می‏میرد بیمار است. آنها به طور عادی، به پزشک احتیاج دارند. ولی در اروپا مراقبتها به گونه‏ای است که به طور عادی به پزشک احتیاج ندارند، مگر اینکه حادثه‏ای پیش بیاید. این ظلم چگونه قابل قبول است؟ از هر 1000 کودکی که در آفریقا متولد می‏شود نزدیک به 150 نفر تلف می‏شوند. ولی در آمریکا و مناطقی که از کیسه آفریقاییها زندگی می‏کنند، از هر 1000 کودک کمتر از 20 نفر می‏میرند. این وضع بهداشت دو قطب است. کمبود متخصصین دیگر هم به همین نحو است. مهندس هم همین قدر کم است. استاد دانشگاه، رادیولوژیست و متخصصین دیگر هم همین طور. هر آنچه شما فکر می‏کنید، در سطح بالا اینها کم دارند. این زندگی مردم آفریقاست. ممکن است اروپاییها، تعدادی از بچه‏های ما را فریب بدهند و بگویند: »آفریقا همین طور بوده است و اروپاییها کار کرده‏اند و تحصیل کرده‏اند تا به چنین مدارجی رسیده‏اند«. باید بگوییم این طور نبوده است. آن روزی که برخی از کشورهای آفریقا آباد بود، اروپا در توحّش زندگی می‏کرد. وقتی که مسلمانها به مغرب آفریقا رفتند، و وارد »آندلس« شدند و خواستند حمام کنند، در تمام منطقه یک حمام نیافتند! اروپاییها معتقد بودند که حمام مکان اجنّه است! و اگر حمام احداث شود اجنّه بلایی سر ما می‏آورند. مسلمانها در آنجا اسپانیایی ساختند که به اعتراف مستشرقین، تمدن اسلامی اسپانیا بود که کم‏کم در اروپا گسترش یافت و آنجا را ساخت. مصر در زمان فراعنه، در هزاران سال پیش جزء کشورهای متمدن دنیا بوده است. تاریخ نشان می‏دهد اروپاییها هنوز هم رمز ساختمان اهرام مصر را نتوانسته‏اند دریابند. اطراف رود نیل در طول تاریخ بشریت دارای تمدن عظیم بوده است. در حبشه تمدن انسانی وجود داشته است. ما می‏بینیم در زمان صدر اسلام وقتی که نجاشی از نور اسلامی کمی مطلع می‏شود، اولین کسی است که در حبشه به اسلام ایمان می‏آورد. و این نشان دهنده آن است که شعور انسانی در آنجا بالا بوده است. در سودان، زیمبابوه، بین دریاچه‏های آفریقا و در شرق آفریقا تمدن پیشرفته وجود داشته است. حالا چگونه می‏توان ادعا کرد که اینها رفته‏اند و آفریقاییها را آدم کرده‏اند.  زمانی که اروپا تحت سلطه افکار غلط قرون وسطا بوده، آفریقا در شرق و غرب و شمال، قرون وسطا نداشته است. و آنجاهایی که مسلمانها و عربها رفته بودند، مردم آفریقا متمدن زندگی می‏کردند. این گذشته اینها بود که شرح دادم. حالا چرا آمریکا و اروپا این گونه شده است؟ در توضیحاتی که در بحثهای آینده خواهم داشت، روشن خواهم کرد که سیستمی که اینها برخورد می‏کردند چه بوده است.  مس آفریقا، اورانیوم، عاج، الماس، طلا، زغال سنگ (برای مصرف در کوره‏های زغال سنگ سوز) و نفت آفریقا، همه این مواد اولیه، به اروپا می‏رود. حتی تمام صنایع ظریف و بومی آفریقا مفت از آنها خریداری می‏شود و در بازارهای اروپا عرضه می‏گردد. صنعت اروپا با نیروی کاری آفریقاییها راه افتاده است. کشتیرانی اروپا و آمریکا با درآمدهای آفریقاییها به کار افتاده است. حتی سازمان ملل با آرای آفریقاییها اداره می‏شود. 50 رأی آنها در دست استعمارگران است که می‏توانند علیه همه کس به کار ببرند. فرانسه در جنگ دوم جهانی از 200 هزار سرباز آفریقایی استفاده کرد و با این افراد بود که می‏جنگید و خود اروپاییها کمتر به میدان آمدند. این وضع حقوق بشری اینها است. الان کارهای تازه‏ای از خود نشان می‏دهند. انسان تعجب می‏کند که اینها چقدر پررو و ریاکارند! همه آنها هم می‏دانند که با مردم دنیا چه می‏کنند. یکی از بزرگان می‏گفت - البته من در کتابی ندیدم، می‏گفت مقاله‏ای بود یا با مسافری برخورد کرده بود - با یک اروپایی به سفر می‏رفتیم. پرنده‏ای به ماشین او برخورد کرد. ماشین را به کناری گذاشت و پایین آمد آن پرنده را برداشت و پایش را پانسمان کرد و به انجمن حمایت از حیوانات تحویل داد، تا از او حفاظت کنند. بعد این مطلب را با تیتر بزرگ روزنامه‏ها نوشتند که وجدان اروپاییها و سفیدهای اروپایی به اینجا رسیده که پای شکسته یک پرنده را که با ماشین آنها برخورد کرده است نمی‏توانند تحمل کنند. اما همین افراد به ظاهر مدافع حقوق بشر، گروه گروه از انسانها را در معادن زغال سنگ در میان گازهای کشنده، خفه می‏کنند و همان جا - اگر معدن را احتیاج نداشته باشند - دفن می‏کنند. و همین افراد هستند که در سراسر دنیا جنگ افروزی می‏کنند و این همه خون می‏ریزند. اینها برای سگهای خود، بیمارستان اختصاصی دارند. اما برای مادران بچه‏های آفریقایی که ثروتشان در دست آمریکاییهاست و کاخهای آنها با ثروت این بچه‏ها اداره می‏شود، آنجا برای مادرهایی که می‏خواهند وضع حمل کنند، تختی وجود ندارد تا بچه را روی تخت بیمارستان به دنیا آورند. البته این بحث خیلی ریشه‏دار و دنباله‏دار است. وقتی مکانیزمی که اروپاییها برای اسارت آفریقا به کار گرفتند - که گوشه‏هایی از آن را در کشور خود هم داشتیم - باز کنیم، خیلی چیزها کشف می‏شود. باید افشاگری اساسی علیه این جنایتکاران پانصد ساله تاریخ صورت بگیرد تا مردم دنیا راه جدید خود را در پرتو اسلام پیدا کنند. آن گونه که در معارف اسلامی گفته‏ایم، وقتی اسلام آغاز شد به دلیل نزدیکی آفریقاییها به عربستان سیاهان آفریقایی پناهگاه امنی در دامان اسلام پیدا کردند. یکی از اعتراضات مستکبرین جزیرةالعرب و اشراف قریش این بود که: ای پیغمبر! اطراف تو را غلامها و سیاه پوستها گرفته‏اند. ما چطور در کنار بلال حبشی، سهیل رومی، و مقداد بنشینیم. تو این سیاهان را دور کن تا ما به تو ایمان بیاوریم.  پیغمبر اکرم(ص) وضعی ایجاد کرده بودند که کسی جرأت نداشت به این سیاهها نگاه تحقیر آمیز بکند. یکی از دوستان سطح بالای پیغمبر، بر آداب جاهلیت، یک بار به سیاه‏پوستی گفت: »یابن‏السوداء« یعنی »ای پسر زن سیاه«. این کلام از فحشهای اشراف قریش در ایام جاهلیت بود. پیامبر با شنیدن این کلام آن قدر عصبانی شدند که رنگ چهره‏شان سرخ شد و رگهای گردنشان متورم گردید و به او فرمودند: »تُعَیِّبُهُ باُمِّهِ«. آیا تو یک مسلمان را به خاطر اینکه از مادری سیاه متولد شده، سرزنش می‏کنی؟ آیا خجالت نمی‏کشی؟ در تاریخ هست که آن صحابی بزرگ وقتی که دید اشتباه بزرگی کرده، به زمین نشست و صورتش را به زمین نهاد و از آن غلام تقاضا کرد که پا به صورت او بگذارد، تا تکبر و گناه بزرگی را که انجام داده با خفّتی که از این کار در برابر پیغمبر می‏ببیند، جبران کند. این فرهنگی بود که پیغمبر ایجاد کرده بود. پیغمبر اکرم(ص) انسانهایی از همین افراد سیاه تربیت کرده بودند که باورکردنی نیست. ایشان همین سیاهها را تربیت کرده بودند. سیاههایی که اروپاییها و آمریکاییها می‏گویند خوبهای این افراد سیاه یعنی آنهایی که در شمال آفریقا، در الجزایر و مراکش هستند از نظر اینکه دورگه‏اند و تمدنشان بالاست، مثل یک اروپایی هستند که نصف مغزشان برداشته شده باشد. مثلاً از دیدگاه اروپاییها یک استاد الجزایری مثل یک فرد ساده اروپایی است که نصف مغزش را برداشته باشند. همه‏اش هم تبعیض نژادی مطرح است. می‏خواهند با نژاد مسأله را حل کنند. نژاد آفریقاییها تحت فشار این ظلمها است. این طور توجیه می‏کنند که نژاد اینها نمی‏گذارد که اینها بالا بیایند! چیزی یاد بگیرند! نمونه‏ای ذکر می‏کنم از ملاکی که پیغمبر(ص) قرار داده بودند که آخر صحبتم خواهم گفت. حضرت علی‏بن ابی‏طالب(ع) - با سیاه‏پوستی برخوردی دارند که من آن را به عنوان نمونه نقل می‏کنم تا ببینیم ملاکی که اسلام برای برتری قرار داده چیست. پیامبر اکرم(ص) ارزش را به تقوا داده بودند. تقوا، هم در افراد ملاک است هم در جامعه. اگر در جامعه‏ای، جریان حاکم تقوا نداشته باشد و متقی نباشد، نمی‏تواند ارزش تقوا را در دنیا مراعات کند و نمی‏تواند ارزش انسانها را مراعات کند. تقوا یک معیار فردی و اجتماعی است که در هر کجا ناقص باشد جامعه را می‏شکند. برخوردی از علی‏بن ابی‏طالب(ع)، این شخص متقی عرض می‏کنم. ببینید چه می‏شود. در کتاب »بحارالانوار« روایتی نقل است که روزی علی‏بن ابی‏طالب(ع) در مسجد بودند، مردی سیاه، خدمتشان آمد. که زار زار گریه می‏کرد. نزد امام که بر روی »دکّةالقضا« بودند نشست و گفت: »طَهّرْنی«. مرا پاک کنید! امام فرمودند: مگر چه شده که تو را پاک کنم؟ گفت: »من اشتباه کرده‏ام و آلوده به دزدی هستم. لذا حد الهی را در مورد من جاری کنید تا من عقاب روز قیامت نداشته باشم«. حالا اینجا پرانتزی باز کنم؛ یک وقتی در یکی از کشورهای اروپایی که ظاهراً فرانسه بود، چند نفر به محکمه رفته بودند و خود را به عنوان مجرم معرفی کرده بودند. من آن موقع یادم هست که در مطبوعات جهان، و روزنامه‏های خودمان به تبع روزنامه‏های خارجی - چون اینها از آنجا چیز می‏آوردند - هیاهویی به راه افتاده بود که مردم فرانسه چقدر ترقی کرده‏اند که مجرم با پای خودش به پای میز محاکمه می‏رود؛ البته این نکته خوبی است، اگر انسانها آن قدر رشد کنند که وجدان و عقایدشان آنها را محاکمه کند و خودشان را تحویل محکمه دهند، این نقطه بسیار خوبی است . ولی اروپاییها دروغ می‏گویند! فرد فردشان را نمی‏گویم. جامعه و جریان حکومتشان را می‏گویم. آنها دستشان به جنایت آلوده است. و هیچ گاه هم اعتراف نکرده‏اند و همیشه هم از طرف مقابل طلبکارند. دزدی می‏کنند ولی مدعی‏اند که تمدن دارند و این تبلیغات را خوب به خورد مردم می‏دهند. و این غربزده‏های ما که در رژیم گذشته قلمشان به روزنامه‏ها و کتابها باز بود و صدایشان به رادیو می‏رسید، همیشه این گونه چیزها را به رخ مردم می‏کشیدند، تا مردم را در مقابل تمدن غرب خاضع کنند. اگر اینها راست گفتند که عده‏ای رفته باشند برای محاکمه، قضیه آنها 1400 سال بعد از ماست. ما خیلی زیباتر از اینها را در 1400 سال پیش داریم. ما 1400 سال پیش چنین صحنه‏هایی داشتیم ولی در همین زمان شاهد هستیم هنگامی که سیاه‏پوستی برای تحصیل در دانشگاه الابامای آمریکا پذیرفته می‏شود، دانشجویان که معمولاً بهترین قشر جامعه و عاطفی‏ترین قشر هستند، علیه یک سیاه‏پوست تظاهرات کردند و با تخم مرغ و گوجه گندیده از او استقبال کردند و سرانجام او را از دانشگاه بیرون کردند. وقتی که محیط شما این طور است برگردید به 1400 سال قبل و ببینید که پیغمبر آن عربهای پرنخوت و متکبر و عشایر پربادو افاده را وادار کردند و تربیت کردند که با سیاهها آن طور رفتار کنند. آن با ارزش است. معلوم می‏شود آن مکتب، چیز دیگری است. حضرت علی(ع) فرمودند: »مگر چه کردی؟« او گفت: »دزدی کرده‏ام« لذا می‏باید دست دزد قطع شود. منتها اسلام مایل نیست که حد اسلامی زیاد و تند جاری شود، و در این رابطه جمله‏ای داریم که این جمله به عنوان یک اصل در فقه اسلامی، در باب حدود پذیرفته شده است و همه فقها براساس این اصل فتوا می‏دهند. آن اصل این است که »اَلْحُدُودُ تُدْرَعُ بالْشُّبُهاتِ«. یعنی اگر شبهه‏ای درباره گناه کسی پیدا شد، قاضی باید از این شبهه استفاده کرده و طرف را حد نزند. علی‏بن ابی‏طالب(ع) نیز می‏خواستند کاری بکنند که این فردی که خودش اعتراف کرده - به نحوی - اعترافش را ضعیف کند تا حد جاری نشود. البته در قضاوتهای ما نیز باید این اصل مراعات شود و قضاتی که با موازین شرعی آشنا هستند - که خیلی‏ها همین طور هستند - نباید سیاستشان این باشد که به دنبال پرونده بروند و شاهد از غیب بیاورند تا کسی را دزد و یا - نعوذباللَّه - زانی بکنند و بعد او را حد بزنند. باید روی کوچکترین شبهه دست گذارند و از حد زدن منصرف بشوند. این اصل اسلامی در دادگاههای ما هست. و البته این موضوع به معنای ضایع شدن حق کسی و یا عفو بی جای مجرم نیست. حضرت علی(ع) فرمودند: »شاید اشتباه می‏کنی و شاید زیاد گرسنه بودی و به اضطرار رفتی و دزدی کردی«.  نه آقا! اضطرار نبود. می‏توانستم کار بکنم و دزدی نکنم.  شاید از محل غیر محافظت شده‏ای دزدی کرده‏ای! (زیرا که دست هر دزدی را قطع نمی‏کنند. بلکه باید از محل حفاظت شده دزدی کرده باشد تا دستش را قطع کنند).  نه! من از محل حفاظت شده‏ای دزدی کرده‏ام. خلاصه هر چه امکان شبهه بود، حضرت علی(ع) مطرح کردند. او گفت: »من دزد هستم. دست مرا قطع کنید. و اصرارم براین است که عقابم به آخرت نیفتد«. حضرت اتمام حجت کرده بودند. لذا انگشتان دست او را طبق آیه قرآن قطع کردند.  »والسَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا اَیْدیَهُما جَزَاءً بما کَسَبا نَکالاً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عزیزٌ حکیمٌ«. »دزدان، مرد و زن، دستشان را قطع کنید. به خاطر کیفر عملشان. این عقوبتی است که خدا برای آنان مقرر داشته و خداوند مقتدر و داناست«. می‏نویسند که آن سیاه انگشتان خود را برداشت و در حالی که خون از دستش می‏ریخت، از صحنه خارج شد. یکی از مخالفان جدی امیرالمؤمنین - ابن‏کیّار - که یکی از منافقین رذل بود و می‏خواست از هر صحنه‏ای علیه حضرت علی(ع) استفاده کند، آن منظره را دید و پیش خود گفت از این جریان می‏توان خوب استفاده کرد. به دنبال مرد راه افتاد و گفت: »مَنْ قَطَعَ یَمینَکْ؟« دست تو را چه کسی قطع کرده است؟ چه کسی به تو رحم نکرده و این فاجعه را درست کرده است. مرد سیاه گفت: »به دنبال من بیا تا به تو بگویم«. او را به میان جمعیت کشید در میان مردم دوباره دشمن حضرت امیر از مرد سیاه پرسید: »مَنْ قَطَعَ یَمیَنَکْ« دست تو را چه کسی قطع کرده است؟ مرد سیاه شروع کرد به مداحی کردن حضرت علی(ع). و گفت: »قَطَعَنی امیرالمؤمنین. الانزع البتین. امام‏المتقین«. دو سطر مداحی کرد - که در روایات هست - بعد گفت: »من با پای خود به محکمه رفتم و با میل خود درباره من حد جاری شده است. از حضرت امیرالمؤمنین ممنون هستم که مرا پاک کرد و به قیامت در دادگاه الهی نینداخت. به حضرت علی(ع) در مسجد خبر دادند که آن غلام سیاه در میان جمعیت مداحی می‏کند. حضرت اینجا جمله‏ای فرمودند که در بحث من می‏گنجد. فرمودند، به امام حسن، »هاتِ عمّکَ الاَسْوَدْ«. پسرک من برو و عموی سیاه خودت را بیاور. رئیس حکومت عظیم اسلامی یک سیاه حد خورده و دست قطع شده مجرم را که واقعاً توبه کرده است، در مجمع عمومی و انظار مردم، به عنوان برادر خود معرفی می‏کند. امام حسن، آن سیاه را آوردند. حضرت امیر(ع) فرمودند: »من دست تو را قطع کردم و تو مداحی می‏کنی؟« عرض کرد: »آقاجان شما وظیفه خودتان را انجام دادید. این کار شما برای من خدمت بود. اگر من روز قیامت می‏خواستم جواب این جنایتم را بدهم چگونه می‏توانستم؟« در ادامه روایت - در برخی نسخه‏ها - آمده است که امام ترحّم کردند و انگشتان او را بر سرجای خود نهادند و دعا کردند که دست به حالت عادی باز گشت و آن سیاه رفت. البته این مطلب هیچ تعجب ندارد. زیرا ائمه ما مستجاب‏الدعوه بودند و این گونه کارها را به راحتی انجام می‏دادند. منتها زندگی عادیشان این گونه نبوده است. این داستان زیبا که نشانگر تربیت اسلامی و سطح بالای شعور یک سیاه است، یک تعبیر لطیف درباره یک سیاه، »هاتِ عَمَّکَ الاَسْوَدْ« که امروز غربیهای گردن کلفت مدافع حقوق بشر. قدرت تحمل آن را ندارند. از این قسمت تا اینجا نتیجه می‏گیرم که بدترین ظلم را در تاریخ پانصد ساله اخیر، نژاد سفید پوست اروپا که در آمریکا هم هستند به نژاد سیاه آفریقایی کرده‏اند. و هم اکنون با شکل جدیدی همان جریانها ادامه دارد، دزدیها ادامه دارد. اینها حق ندارند مدعی حقوق بشر شوند. اینها دروغ می‏گویند که طرفدار حقوق بشر هستند. روزی که اینها حاضر شدند با آفریقا و اروپا به یک گونه و یک جور برخورد کنند، روزی که حاضر شدند با نسل سیاه و سفید یکسان برخورد کنند، آن موقع ما می‏پذیریم که آنها بگویند مدافع حقوق بشر هستند؛ والاّ اینها حرف است. اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمْ »بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمْ/  اِنَّا اَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ/ وَ ما اَدْریِکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ/ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ اَلْفِ شَهْرٍ/ تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ/ فیها باِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ اَمْرٍ/ سَلامٌ هِیَ حَتّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ.     خطبه دوم  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ‏اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلیَ‏الصِّدیقةِالطَّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ ألْخَلَفِ الْهادی الْمهْدی(عج).  تا آنجایی که به ذهنم می‏رسد، مناسبتهای هفته، چهار موضوع است که در هر مورد به طور خلاصه صحبت خواهم کرد. شهادت آیت اللَّه صدوقی، سومین شهید محراب، که هفته گذشته سالگرد شهادت ایشان بود. دنباله حوادث روز عظیم قدس که امام آن را اعلام کرده‏اند و هنوز ادامه دارد. کنکور دانشگاههای کشورمان که امروز برگزار می‏شود. و مسأله جنگ را هم به عنوان مهمترین مسأله و در اوج تحول آن، مطرح می‏کنم. شهادت شهید صدوقی، این مرد بسیار بزرگ و این ذخیره عظیم انقلاب و اسلام، که اکنون خون، روح و آثارش، جای وجودیش را پر کرده است، می‏تواند وسیله‏ای برای ارزیابی چند دقیقه‏ای از حرکت ضدانقلاب و محاربان باشد. از اشتباهات بسیار بسیار اساسی و اصولی ضدانقلاب و لیبرالها و به خصوص ضد انقلاب، این بود که خیال کردند با گرفتن افرادی مثل شهید صدوقی، موفق به شکستن ستون فقرات انقلاب می‏شوند و بسیج کننده‏ها را از میدان به در می‏برند. و مردم را بی سرپرست می‏کنند. در این مورد، خیلی اشتباه کردند؛ البته اگر می‏توانستند تا پایان این کار پیش بروند، موفق می‏شدند؛ ولی اشتباهشان این بود که فکر کردند ستونها، چند ستون است. و همان یکی که یکی از آنها گفته بود، چهار پنج نفر دیگر از دست بروند، کار تمام است. این از اشتباهشان بود. برای اینکه روحانیت عظیم و مقتدر و متنفّذ ایران که نوعاً از سنین حدود 30 سال به بالا - آنهایی که درس خوانده‏اند و درست کار کرده‏اند - می‏توانند کار افراد شصت ساله و هشتاد ساله را، به خاطر - سوادشان و تقواشان انجام دهند، آن قدر بنیه‏شان قوی است و نیرو دارند که هیچ وقت تمام نمی‏شود. یعنی اگر آنها فکر می‏کنند که چند نفر آدم مشهور را از میدان به در کردند، دیگر کسی نیست، خیر! این طور نیست. واقعاً چه بسا افراد جوانتری بیایند و جای اینها را پرکنند. و قویتر و با تجربه‏تر از آنها و با قدرت بدنی بیشتر وارد کار شوند، که دیدید شدند و این چیزی تمام نشدنی است. از آن طرف بهترین سند جنایت پیشگی اینها که مطمئناً هیچ مکتبی در دنیا نیست، هیچ جامعه‏ای نیست، هیچ جریانی نیست که بتواند بپذیرد یک پیر مرد هفتاد هشتاد ساله خمیده مریض که ممکن است چند سال بیش زنده نماند، آن هم در محراب عبادت، آنجایی که مردم نشسته‏اند و با خدا رابطه برقرار کرده‏اند، جلوی چشم مردم با بمب، این فرد را به شهادت برسانند. این حادثه برای هیچ کس قابل قبول نیست. یقیناً اگر شمر هم بیاید و این منظره را ببیند، می‏گوید این کار درست نیست! این چیزی نیست که مورد قبول کسی باشد. آن وقت یک جریانی که مدعی فضیلت، عدالت و انسانیت است - یک بار هم نه - چندین بار، شهید مدنی، شهید دستغیب، شهید صدوقی، شهید اشرفی و دیگر شهدا را بزند. این پیر مردها که تارتار موی هر کدامشان، مردم را به یاد خدا می‏انداخت. نوار سخنرانیها، دعاها، گریه‏ها و نصایح اینها در دل مردم، مثل کلمات معصومین، اثر می‏گذارد. اینها بی خود این قدر عزیز نشده بودند. اینها در تمام عمرشان یک نقطه سیاه نداشتند. مردم هر چه دنبال سر اینها می‏بینند فضیلت است. شاگردهایشان، تحت تعلیم‏هایشان، کمکهایی که کردند، همه از فضیلت و خوبی اینها خبر می‏دهند. شهید صدوقی که در سراسر این کشور از جمله سیستان و بلوچستان، خوزستان، کردستان، قم، مشهد و همه جا آثار خیریه و دستگاه امداد داشت، کسی بیاید و این آدم را با بمب منفجر کند، اسمش را هم »عمل انتحاری« در راه ملت بگذارد. و این قضیه تکرار شود. یکی، دو سال این طور بود. این اعمال، اعمال ریشه‏کنی منافقین بود. یعنی واقعاً تاروپود اینها را به هم زد. حتی در دل خانواده‏هایشان هم منفور شدند. منتها ممکن است آن عواطف قوم و خویشی، اجازه ندهد، خانواده‏ها ابراز کنند. هیچ کس نیست که بپذیرد یک جریان مدعی مبارزه، این همه انسان خوب را، در این شرایط بکشد. این قابل قبول نیست. لذا به این بدبختی که می‏بینید، افتادند. ما هیچ جریانی، به این خفّتی که اینها مبتلا شده‏اند، مبتلا شده باشد، نمی‏بینیم. آن یکی، از سپهسالاری رفته حالا از آن دوچرخه‏هایی که برای زنهای حامله می‏گذارند که ورزش کنند، در زیر زمین دست و پا می‏زند که در فیلم دیده‏اید! حالا باز سوار موتور می‏شد و اطراف جبهه‏ها عکس می‏انداخت که بهتر بود! آن یک با آن همه ادعا و سوابق مبارزه حالا دلال خبر شده. واقعاً اینها این طوری هستند، و اینها ادعای ما نیست. الان زندگیشان را با کار جاسوسی می‏گذرانند. از اینجا، از ارتش، از سپاه، از داخل جامعه یک خبر دروغی و خبرهایی که اساسی ندارد، و همان قبلیها را هم گمراه کرده‏اند، آنجا می‏برند، صد دلار می‏گیرند و این طور زندگی می‏کنند. دلال جاسوسی، اسرار ارتش را بدهند، اسرار جبهه، اسرار اقتصادی و اسرار سیاسی را بدهند و زندگی کنند. این دیگر خفّت‏بارترین نوع زندگی نسل جوان است که می‏توان فکر کرد، و این ذلت را در سایه این اشتباهات اصولی خود پذیرفته‏اند. و از این طرف این ملت. من منظره اجتماع مردم تهران را در روز عید فطر در مصلای تهران که از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد، دیدم و بعد دیگران گفتند که سیمای جمهوری اسلامی نتوانست منظره را خوب نشان دهد - به تعبیری دو میلیون نفر صبح زود آنجا جمع شده بودند - فهمیدم که واقعاً این بی‏شعورها چقدر اشتباه کرده‏اند. کار این مردم، که شش سال قبل از این، در عید فطری که مرحوم شهید مفتح در سرپل رومی قیطریه اولین اجتماع عید فطر را درست کرد و آن روز گفتند که یک میلیون نفر در تظاهرات بعد از آن نماز شرکت داشتند، کمر رژیم را شکست. وقتی انسان ببیند شش سال گذشت و این ملت این همه در انقلاب سرمایه‏گذاری کرده‏اند و باز دو میلیون آدم جمع می‏شوند، این مسأله چه چیزی را می‏فهماند؟ به غیر از این است که رشد مردم و مردمی بودن نظام را می‏فهماند؟ غیر از این است که موفقیت نظام را می‏فهماند؟ غیر از این است که رابطه ملت و دولت را صمیمی‏تر نشان می‏دهد؟ و این مسأله بزرگی است. این همه بمب منفجر کردند. این همه امام جمعه را کشتند، این همه تبلیغات کردند، این همه دروغ گفتند، این همه جنایت کردند،. این همه آمار غلط دادند و این همه تبلیغات غرب را، دهها رادیوی فارسی انجام دادند، از این طرف مردم را منسجم‏تر و از آن طرف آنها را متزلزل‏تر و بی‏ریشه‏تر می‏بینید. و این خیلی حرف است! و این نشان باخت جدی ضدانقلاب و نشان بُرد قطعی انقلاب است، که الحمدللَّه ما در سومین سالگرد شهادت این پیر مرد نورانی - مرحوم شهید صدوقی - شاگرد و مخلص امام، شاهد آن هستیم که ان‏شاءاللَّه آینده این انقلاب و این مردم از حالا هم بهتر خواهد شد. اما مسأله دیگر، کنکور است. می‏دانید که امروز حدود سیصدوپنجاه هزار نفر از بچه‏های شما در یک مسابقه علمی برای ورود به دانشگاهها، در حال امتحان هستند. فعلاً کمتر از پنجاه هزار نفر از آنها، به دانشگاه راه می‏یابند. یعنی حدود یک هشتم کل متقاضیان ورود به دانشگاه. آرزو و امید ما این است که بتوانیم در سطح علوم عالی، دانشگاهها، دانشسراها و مدارس عالی وضعی به وجود آوریم که در آینده این مقدار افراد علاقه‏مند و مستعد، از تحصیلات عالی محروم نشوند. اما این مصیبت الان گریبانگیر ما هست و ده پانزده سال است که همیشه رقم عظیم شرکت کنندگان با رقم پذیرفته شدگان این تفاوت بزرگ را دارد. الان در دانشگاههای ما بیش از دویست هزار نفر مشغول تحصیل هستند و این پنجاه هزار هم به آنها اضافه می‏شوند و در کنار این، دانشگاههای دیگر و دانشکده‏های دیگری هم داریم؛ مثل دانشکده افسری نیروی زمینی، دانشکده نیروی دریایی، دانشکده خلبانی، دانشکده صدا و سیما، دانشکده وزارت خارجه، مؤسسات عالی دیگر، دانشگاه آزاد، وزارتخانه‏هایی مثل وزارت نیرو که دانشکده دارند، وزارت دادگستری و سایر وزارتخانه‏ها که برای خود مدارس عالی درست کرده‏اند و نیرو تربیت می‏کنند، رقم بالایی هستند. تربیت معلم هم داریم که رقم عظیمی - معمولاً بیست تا سی هزار نفر در سال - می‏پذیرد و تحویل جامعه می‏دهد، ولی وقتی همه اینها را جمع کنیم، در شرایط فعلی به صدهزار نفر نمی‏رسد و باز تعداد داوطلب بیشتر است. البته شاید هیچ جای دنیا نیست که همه کسانی که دیپلم گرفتند بتوانند به دانشگاه بروند. منتها باید یک تعلیمات فنی، مدارس فنی، هنرستانها و مکانهایی که می‏تواند برای امور مختلف، تکنیسین پرورش دهد، در سطح کشور باشد تا افرادی که استعداد فنی بیشتری دارند، بتوانند با تعلیمات یک ساله و دو ساله وارد کار شوند. الان ما در اکثر نقاط کشورمان، کارگر ماهر نداریم. در معادن، کارخانجات، در پیمانکاریهایمان که خیلی فراوان هستند، در مؤسسات مختلفی که به فن احتیاج دارد افراد ماهر نداریم. و اگر این شیوه مرسوم شود، هم مسؤولان آموزش باید این کار را انجام دهند و هم مردم باید به آن طرف هدایت شوند و جوانها بلافاصله بعد از گرفتن دیپلم و یا قبل از دیپلم گرفتن، به هنرهایی که آنها را فوراً وارد کار می‏کند - در رشته‏های مختلف فلزکاری، نجاری، معادن و انواع و اقسام کارهایی که در این مملکت وجود دارد و در دروه سازندگی نیاز داریم - هدایت شوند. ما به تحقیق، به این مقدار نیرویی که الان برای کنکور ثبت‏نام کرده‏اند - اگر نیروی فنی می‏شدند - احتیاج داشتیم؛ یعنی یکی از اینها هم بیکار نبود. ولی متأسفانه به دلیل سبک فرهنگ جامعه فکر می‏کنند که حتماً باید در دانشگاههای بزرگ باشند و کارهای فنی و مدارس کوچک هم از قدیم درست نشده‏اند، که باید این کار صورت بگیرد، مخصوصاً وزارتخانه‏ها، از نیروهای قدیمی خود، از بازنشسته‏ها، کسانی که فن بلد هستند و نمی‏توانند در میدان کار باشند، می‏توانند برای تعلیم استفاده کنند. مدارس خاصی درست کنند و برای کارهای خودشان و برای نیازهای خودشان نیرو تربیت کنند. هر یک اگر جداگانه اقدام کنند، وزارت آموزش عالی و ستاد انقلاب فرهنگی هم همکاری کنند تا راه باز باشد. نکته‏ای که می‏خواهم بگویم محدودیت پذیرش دانشجو است یعنی یک شخصی که ما می‏پذیریم. طبیعی است که جامعه‏ای مثل جامعه ما، باید افرادی را بپذیرد که بعد از اینکه سه چهار سال خرجشان کرد و نیرو برای آنها به کار برد و با توجه به کمبود فضای آموزشی، کمبود استاد و کمبود آزمایشگاه، این افراد را تربیت کرد، به درد این جامعه بخورند. امروز، در مجموع یک دانشجو، رقم عظیمی خرج دارد و هیچ منطقی نیست. جوانها! این را خوب گوش بدهید. سالهای بعد هم این طور خواهد بود. یعنی این یکی دو دهه آینده همیشه داوطلبان ما از پذیرفته شدگان بیشتر خواهند بود. خوب دقت کنید. به خصوص دانش آموزان به این مسأله دقت کنند. اگر جامعه‏ای سالم باشد، مسؤولانش حق ندارند کسانی را تحت تعلیم گران قیمت دانشگاهها قرار بدهند که بعد از تحصیل به درد مردم نخورند. اگر بنا شد این دانشجو درسش را بخواند و مهندس بشود، یا خلبان بشود و بیرون بیاید و بعد اگر خواست برود خانم خارجی خود را ببیند، یک قدری پاسپورتش دیر حاضر شود، عصبانی شود وهواپیمای کشور را بردارد و بیرون برود، احمقانه است این طور آدمی را تربیت کنیم و خرجش کنیم. یا اگر مثلاً با خانمش نمی‏توانند دو نفری لب دریا لخت شنا کنند، هستیش را بفروشد و مثلاً به »نیس« فرانسه برود که آنجا می‏تواند این کار را کند! خوب! این طور آدمی را که تربیت نمی‏کنند! برای این فرد خرج نمی‏کنند. اگر کسی، کار فنی آموخت و سرکارش رفت و آنجا رشوه گرفت و خیانت کرد و علیه انقلاب کار کرد، احمقانه است برای چنین کسی بودجه خرج شود. و ما با این مشکلات، جوانان را تحت تعلیم قرار می‏دهیم. بنابراین بسیار طبیعی است که خط آموزش عالی کشور ما این خواهد بود که انسانهای متعهد و دلسوزی که حاضرند برای این مملکت خدمت کنند و حاضرند مشقات زندگی دوره سازندگی این جامعه را تحمل نمایند باید خرجشان داده شود. اگر فردا آمدند و یک کسی را که همه تاریخ زندگیش نشان می‏دهد او خائن است، جزء گروهکها است و در دانشگاه هم که آمد مزاحم درس خواندن بچه‏هاست، به دانشگاه راه ندادند و گفتند این نیاید، این کار کاملاً منطقی است و باید این طور باشد. افرادی که صلاحیت دارند و درس می‏خوانند - که استعداد علمی حرف اول را می‏زند - پذیرفته می‏شوند. و مابقی، خودشان در این آزمایش رد می‏شوند. شما ببینید همین حالا از هر هفت نفر یک نفر قبول می‏شود. فردا هر کس را قبول نکردند، نرود یک برنامه بنویسد که ما را مثلاً دایره ایدئولوژیک رد کرد. خوب این طور نیست. بعضی از آنها ممکن است این طور باشد. بنابراین است که ما به نحوی حرکت کنیم که افرادی که امید خدمت به این کشور توسط آنها می‏رود، در دانشگاه باشند. حالا هر کس سواد بیشتری دارد، شرایط بهتری دارد و در این آزمایش قبول بشود او جلو می‏آید. بعد هم در دانشگاهها همین است. پول این ملت را ما نمی‏توانیم در دانشگاهها خرج کنیم و در آستین این ملت بچه گرگ تربیت کنیم، و به جان خودشان بیندازیم. آنهایی که بخواهند در دانشگاهها فساد کنند، باید تصفیه کنیم. در مورد آموزشهای متوسطه و ابتدایی، دولت موظف است طبق قانون اساسی همه مردم را به طور رایگان تحت تعلیم قرار دهد. تمام کسانی که در سن تحصیل هستند این حق را دارند و این کار را هم انجام می‏دهند، و بعد از انقلاب بیش از یک میلیون دانش‏آموز اضافه شده است و بعد از انقلاب بیش از دهها هزار مدرسه ساخته‏اند و هر سال چند هزار مدرسه می‏سازند، و با همه مشکلات و عدم امکانات، سالی بیش از 15 تا 20 هزار معلم تربیت می‏کنند. اما، ملت! بدانید نیاز و عقب ماندگی از زمان شاه، به قدری زیاد است که دولت هر چه هم تلاش کند، باز هم فضای آموزشی کافی برای مدارس ما در سطح لازم تأمین نمی‏شود، و این یک کار مشکلی است. به یاد دارند در زمان شاه آن موقعی که مصالح ساختمانی زیاد بود و کارگر و بنّا فراوان بود و امکانات فراوانی از فروش شش میلیون بشکه نفت وجود داشت، شاه برای برگزاری جشنهای دو هزاروپانصد ساله‏اش، از دو سال قبل برنامه‏ریزی کرد که دو هزار و پانصد مدرسه بسازد، آن هم با اجبار کردن افراد و شخصیتها. در آخر هم آن رقم دروغ بود. دو هزار و پانصد مدرسه ماکزیمم کارشان بود. در حالی که هر سال چند هزار مدرسه را همین مردم ما در گوشه و کنار می‏سازند. ولی باز، تا رسیدن به سطح لازم، وقت بیشتری می‏خواهد. البته تحصیل، مجانی است؛ اما این معنایش آن نیست که مردم اگر خواستند برای درس خواندن فرزندان و برای مدرسه، خدمتی کنند ما مانع آنها خواهیم شد. اولیای بچه‏ها در انجمن‏های اولیای مدارس که رابط مدرسه‏ها و خانه‏ها هستند، یکی از کارهای مهمی که می‏توانند انجام دهند، این است که به افراد متمکن بگویند کمک کنید! اجبارشان نکنید. اما به واسطه اینکه بچه‏هایشان در مدارس به خوبی درس می‏خوانند و مایلند که خدمت کنند، کمک کنند، مدارس را توسعه دهند، مدارس را تعمیر کنند - چنانچه خیلی از این مدارس مناسب تحصیل نیستند - استقبال کنید و قبول نمایید. این درست نیست که یک بچه در یک اتاق حبس شود و درس بخواند، بعد هم در این خیابانهای شلوغ با اتوبوس به خانه برود. بهتر این است که فضا داشته باشد تا بتواند ورزش کند، بتواند از امکانات جنبی برخوردار باشد، کتابخانه داشته باشد، تئاتر، فیلم و اسلاید داشته باشد. و این انجمنهای اولیا و مربیان باید این کارها را بکنند. کسانی پیدا نشوند بگویند: چرا آموزش و پرورش پول می‏گیرد. بله باید پول بگیرد. اجباری نه! نام‏نویسی مجانی است. اما اگر افرادی بخواهند خدمت کنند، بهترین جاها این است، و بهترین زکاتها، صدقات و تبرکات را می‏توانید در راه توسعه تعلیم و تربیت بدهید. که ان‏شاءاللَّه این کمک را خواهید کرد. مسأله روز قدس: امام امت در سال اول انقلاب، جمعه آخر ماه مبارک رمضان را، به عنوان روز قدس، اعلام کردند. بحمداللَّه این نور در افکار عمومی مسلمانها و انقلابیون و محرومان دنیا، جای خود را گشوده است، و علی رغم همه کارشکنیها، تبلیغات مخالف و سکوتهای معناداری که سران کشورهای عربی و اسلامی کردند، ملتها این را شناختند و وارد شدند. تظاهرات عظیمی که در بنگلادش و پاکستان شد، تظاهرات عظیم و عجیب و غریبی که در لبنان شد بسیار با شکوه بود. آن فیلم را نمی‏دانم از تلویزیون دیدید یا نه، آنچه در لبنان نشان دادند، جوانهای داغ، متعهد و حزب‏اللهی لبنان، روحانیت متعهد لبنان، خانمهای مسلمان و متعهد و با حجاب آن کشور و نیروهای مسلح مردمی لبنان، آن تظاهراتی که در روز قدس کردند - و گوشه‏ای از آن را ما از سیمای خودمان دیدیم - خیلی افتخار آمیز بود. نظیر تظاهرات بسیجیهای خودمان در مراسم نماز جمعه بود که برای استکبار جهانی وحشت انگیز است. استکبار جهانی از تظاهرات لبنان بیشتر از انفجار مقر آمریکاییها و فرانسویها ترسیده است. کشورهای عربی ضمن اینکه یک قدم مثبتی برداشتند، ولی مثل گاو نُه من شیر بودند که اول هفته قدس اعلام کردند، این خوب بود. این قدم به طرف جمهوری اسلامی بود. اما در این یک هفته کار حسابی نکردند. روز جمعه را به هفته تبدیل کردند. ما حرفی نداریم! ما همین مقدار هم از آنها حق‏شناسی می‏کنیم. اما خیلی از کشورهای عربی روز آخر ماه مبارک رمضان را که جمعه بود - به خاطر اینکه بگویند این جمعه روز قدس نیست - گفتند: روز اول شوال است. ببینید اینها چقدر بدبخت هستند. چقدر نادان و جاهل هستند که مردم خود را نمی‏شناسند. خوب مردم مسلمانی که حکومت آنها دروغ بگوید به دروغ به اینها بگویند روز ماه رمضان، روز عید است و اینها را وادار کند، روزه‏شان را بخورند، مردم در مورد این حکومت چه قضاوتی می‏کنند. خیلی از عربها - متعبّدین آنها - گاهی در نماز و روزه از ما جدیترند. آمدند ماه رمضان را 28 روز کردند. در تاریخ اسلام ماه رمضان 28 روزه سابقه ندارد. حالا در کشورهای عربی یک موج مخالفتی علیه اینها به وجود آمده که این چه کاری بود که کردید؟ شما اگر با ایران دشمن هستید، مگر با اسلام هم دشمن بودید؟ چرا شما این جور کردید؟ حالا هی توجیه می‏کنند. این نشانه حماقت و دست و پا گم کردن و دستپاچگی در حرکات است. گفتند در روز جمعه آخر ماه مبارک رمضان، ممکن بود در کشورها یک حرکتی می‏کردند، نخواستند این کار صورت گیرد. این جور کردند. ما با اینها می‏خواهیم فلسطین را آزاد کنیم! با اینها نمی‏شود. با مردمشان می‏شود. ان‏شاءاللَّه با آنها کار می‏کنیم. این حرکتی که ما در کشورهای غربی، لندن، فرانسه، هند، پاکستان، بنگلادش و در بسیاری از کشورهای عربی به خصوص سوریه و همچنین در آمریکا دیدیم و مردم این طور از پیشنهاد امام حمایت کردند، این نشان این است که ما در مسیری افتادیم که ان‏شاءاللَّه به بیت‏المقدس می‏رسیم. مسأله آخرمان مسأله جنگ است، که این مهمترین مسأله است. شما هم در این گرما خسته‏اید. سعی می‏کنم فشرده بگویم؛ یک بخشی از خطبه عربی هم در این مورد است.  من به عنوان سخنگوی شورای عالی دفاع به شما ملت عزیز عرض می‏کنم که جمهوری اسلامی ایران و نیروهای شما از اول شروع جنگ تا حالا بهترین وضع را دارند و صدامیان علی‏رغم این هیاهویی که امروز در دنیا وجود دارد، بدترین وضع را دارند. نقاط آسیب پذیر عراق در سراسر مرز مشخص شده و طرحهای اجرایی آن نیز آماده است. نیروهای ما آموزش لازم را دیده‏اند و اسلحه و مهمات لازم را تهیه کرده‏اند و پای کار هستند؛ صحبت این است که چه موقع باید اقدام کنیم؟ این مسأله که چه موقع اقدام کنیم، از مسایل بسیار مهم این مقطع است که حسابی دنیا و مخصوصاً غربیها را گیج و منگ کرده است. آنها معیارهای درستی ندارند الحمدللَّه اطلاعات درستی هم از ما ندارند. روابط اطلاعاتیشان قطع شده و با حدس و گمان حرف می‏زنند؛ با این اطلاعاتی که این جاسوسهای فراری می‏برند، کاری از پیش نخواهند برد. مثلاً فرض کنید یک خلبان خائن که تحت نظر بوده و مواظب او هم بوده‏اند، عنصر شایسته‏ای نبوده که نتوانسته اینجا بماند، این چقدر اطلاعات برای آنها می‏تواند ببرد؟ اطلاعاتی که در سطح بالا در اختیار فرماندهان درجه اول است؟ معلوم است که این طور نیست. یا ماهواره‏ای که از آن بالا می‏رود، از یک اتوبوس و یا آدم یا چیزی در بیابان عکس برمی‏دارد. یا آواکسی که از آن طرف عکس برمی‏دارد. اطلاعات اینها از این نوع است. اما ما چه می‏خواهیم بکنیم، همیشه این طور بوده که حملات ما حملات انتقامی نیست. ما نمی‏خواهیم آدمکشی بکنیم. ما از کشتن آدم، از شهید شدن بچه‏های خودمان و از کشته شدن عراقیها، - از هر دو - ناراحتیم و فکر می‏کنیم بهتر است حتی‏الامکان از دماغ کسی خون نیاید. اگر روزی بخواهیم عملیات انجام دهیم، خیلی چیزها را باید محاسبه کنیم. امکانات خودمان و دشمن را، نقطه انتخابیمان را، شرایط سیاسی و هدف مشخص را که داریم. آن روزی که ما گفتیم »حمله نهایی« اینها خیال کردند که ما یک ماه دیگر این کار را انجام می‏دهیم. ولی هیچ وقت معنایش این نیست. حالا هم که می‏گویم حمله نهایی، ممکن است یک سال دیگر اتفاق بیفتد،  ممکن است در ماه دیگر اتفاق بیفتد و ممکن است همین عصر اتفاق بیفتد - ما حاضریم و آمادگی کامل داریم. شرایط را می‏سنجیم. وقتی یک عملیات انجام دادیم، مدتی صبر می‏کنیم تا دشمن شرایط جهانی را بررسی بکند و اگر می‏شود، بفهمد! به قول امام که این صدام جانور، آدم شدنی نیست، از او دست بردارند و ما بتوانیم بدون جنگ، مسأله را حل کنیم. امروز به جایی رسیدیم که وضع عراق مثل وضع سال 57 انقلاب اسلامی ایران است. با توجه به قدرت ما، مجموعه شرایط صدام امروز مثل شرایط محمدرضا پهلوی در اواخر سال 56 و اوایل سال 57 است؛ او این شرایط را دارد. حرفهای امام هم همان جور قاطع است. ایشان آن روزی که در نجف بودند، گفتند: »شاه باید برود«. پاریس بودند گفتند: »شاه باید برود«. و جمهوری اسلامی تشکیل شود و تا آخر ایستادند. الان هم فرمودند: »صدام باید برود. و این خواست ماست«. دنیا کم و بیش از وضع ما اطلاع دارد. حرفهای ما را هم می‏فهمد، که ما چه می‏گوییم. منتها شرایطی را به وجود می‏آورد، گردوغبار و کولاکی می‏کند، بحرانی درست می‏کند که در این بحران بتواند صدام را نجات دهد و به طرق مختلف هم اقدام کرده و در همه طرف تاکنون شکست خورده و ما نمی‏دانیم ترفند بعدی او چه می‏تواند باشد. باید منتظر بمانیم. از چهار پنج ماه پیش هر مناسبتی که در پیش بوده گفتند حمله نهایی ایران آن روز است. گفتند نوروز اینها حمله می‏کنند. بعد گفتند اینها پانزدهم شعبان حمله می‏کنند. گفتند روز تولد امام حسین(ع) حمله می‏کنند. گفتند اول ماه رمضان حمله می‏کنند. گفتند پانزدهم ماه رمضان، بیست و یکم و عید فطر حمله می‏کنند. هر روزی برای خودشان بهانه‏ای کردند و چیزی درست کردند. در هر مناسبتی، یک مقاله‏ای هم نوشتند که پیش بینی بکنند، بعد بگویند ما اطلاعات داشتیم. شما ببینید این حالت برای صدامیان چه حالتی است! الان، صدامیان ذاتاً روحیه ندارند. حمله ما را هم دیده‏اند. دیده‏اند وقتی که نیروهای حزب‏اللهی ما هجوم می‏آورند چه بر سر عراقیها در سنگرها می‏آورند. شما ببینید، چهار پنج ماه است برای ارتش بدبخت صدام چه می‏گذرد. هر لحظه این انتظار را دارند هر شب جمعه این انتظار را دارند، هر عیدی و هر عزایی این انتظار را دارند و غربیها هم این را دامن می‏زنند و آنها را بیشتر می‏ترسانند. در این اواخر دو تحلیل در حرفهای اینها آمده است: یکی ادله‏ای که اینها این قدر شلوغ می‏کنند و می‏گویند ایران اسلحه ندارد. دیگری اینکه ایران اختلاف دارد، نمی‏تواند حمله کند، این بار شکست می‏خورد. دو هدف دارند. یکی اینکه می‏خواهند ایران دست به یک حمله زودرس بزند و قبل از اینکه امکاناتش را آماده بکند، حمله کند، که موفق نشدند. و نظر دومشان این است که - این را اخیراً گفته‏اند - وضعی که روحیه سربازان عراقی دچار آن هستند، از این وضع نجات پیدا کنند. این حالت بلاتکلیفی و وحشتی که هر روز در انتظار حمله ایران هستند، هی آماده باش! هی آماده باش! آماده باش پدر نظامیها را در می‏آورد؛ آماده باش که گوششان به صدای گلوله‏های تفنگ باشد. گفتند کاری کنیم که صدام از این رنج روحی راحت شود و ارتش عراق راحت شود. این دو نظر از حرفهایشان در آمده است. ولی شیطنت از این حرفها بالاتر است. اینها نمی‏فهمند اوضاع چیست. من همین جا خیالشان را راحت بکنم که صحبت از امروز و فردا و عید و عزا و اینها نیست؛ این مصلحت عمومی است. ممکن است حمله در ماه مبارک رمضان باشد، ممکن است شوال باشد. ممکن است عید غدیر یا روز عاشورا باشد. هر وقت مصلحت جنگ تشخیص داده شد و رهبری دستور داد، نیروهای ما در میدان حاضرند. حرکت بسیار زشتی که اخیراً اینها شروع کرده‏اند، به قیمت به بحران کشیدن دنیا، بحران درست می‏کنند که صدام را سالم بیرون بکشند. آشوبی در خلیج فارس درست کردند، با وضعی که پیش آوردند، محاسبه آنها این بود که گفتند ایران تنگه هرمز را می‏بندد و خودش در مضیقه قرار می‏گیرد و بدنام می‏شود، افکار عمومی دنیا محکومش می‏کنند و آمادگی برای انجام هر کاری نسبت به ایران فراهم می‏شود. یا تنگه را نمی‏بندد و صدام با کمک فرانسویها و آمریکاییها به ایران فشار می‏آورد - یعنی اطلاعاتی که آمریکاییها به کمک آواکسها می‏دهند و کمکی که فرانسویها با اگزوسه‏ها و هواپیماهای پیشرفته‏شان می‏کنند - و حتی گفته می‏شود که خلبانهایشان هم پشت میدان، هواپیماها و حمله‏کننده‏ها را پشتیبانی می‏کنند. اینها فکر کردند در این شرایط اگر ما تنگه هرمز را ببندیم، نفتمان بسته می‏شود و از ناحیه اقتصادی ضربه می‏خوریم و نمی‏توانیم جنگ را ادامه دهیم و برای ما آبروریزی درست می‏شود. حالا هر دو نظر برعکس شده است. از لحاظ آبروریزی، درست معکوس شد، یعنی الان آنها هستند که باید جواب دهند. ما رسماً اعلام کردیم که ما در خلیج فارس بحران نمی‏خواهیم. بنده خودم اینجا گفتم که اگر عراق به کشتیها حمله نکند، ما یک گلوله هم در خلیج فارس شلیک نمی‏کنیم. این را همه دنیا فهمیدند. رئیس جمهور ما این را تأیید کردند. نخست وزیر و وزارت امور خارجه ما این را تأیید کردند. مسأله کاملاً روشن شد. الان در دنیا هیچ دیپلماتی نیست که باور کند ایران می‏خواهد در خلیج فارس آشوب شود. نه! ما می‏دانیم، خلیج فارس نقطه‏ای است که اگر آنجا آشوب شود، کل دنیا ضرر می‏کند. و ما آشوب طلب نیستیم، البته انتقام خواهیم گرفت، اما آشوب نخواهیم کرد؛ این سیاستی هم که اعلام کردیم، ادامه دارد. همین جا می‏گویم تا شبهه‏ای نکنند. صدام شبهه‏ای نکند. دیگران قضیه را مشتبه نکنند. ما سیاستمان این است، به سازمان ملل هم گفته‏ایم. سیاست ما این است. اما آنها نشان دادند که دروغ می‏گویند. سازمان ملل نشان داد که دروغ می‏گوید که دنبال صلح است. اگر دنبال صلح است چرا در خلیج فارس - اگر اینها امنیت می‏خواهند - راه نمی‏افتند؟ معلوم شد، آمریکا دروغ می‏گوید. فرانسه هم دروغ می‏گوید. اگر راست می‏گویند چرا آواکسها و اگزوسه در خدمت عراق است! عربستان دروغ می‏گوید! خود صدام دروغ می‏گوید! اینها چیز دیگری می‏خواستند. می‏خواستند بحران درست کنند و صدام را از این بحران بیرون بیاورند. امروز افکار عمومی دنیا مطلع شده که جمهوری اسلامی در خلیج فارس که گلوگاه امنیت اقتصادی دنیاست، سیاستش حفظ امنیت است و این کار را تا آنجا که بتواند انجام می‏دهد. اما نقطه مقابلش، این طور نخواهیم گذاشت که مثلاً فلان کشور غربی یا عربی بتواند از عربستان نفت نبرد، از خارک ببرد. نه! این جور نیست. هر دو جا مثل هم است. یا از خارک و عربستان با هم ببرید، یا از هیچ کجا نمی‏برید. این سیاست را هم اجرا می‏کنیم. نشان هم دادیم اجرا می‏کنیم. حالا دنیای استکباری با همه عقلها و شیطنتهایی که در کنفرانس سران کشورهای صنعتی و در شورای همکاری خلیج فارس دور هم نشستند و توطئه کردند، چه عایدشان شد؟ امروز خارک، مثل یک ماه پیش نفت صادر می‏کند. امروز جمهوری اسلامی در خلیج فارس مثل یک ماه پیش نفت صادر می‏کند. امروز جمهوری اسلامی بر خلیج فارس - مثل ماه گذشته - سلطه دارد و هر وقت و هر کجا بخواهد نیروهایش را به کار می‏برد. و امنیت خلیج فارس را باز حفظ می‏کنیم. بنابراین در این قضیه چیزی عاید آنهاه نشد و جنگ باید هم مسیر خودش را در میدان طی کند. صدام روی زمین و خشکی به ما حمله کرده و در زمین باید جوابش را بدهیم و ما صدام و حزب بعث را روی زمین و در خشکی مستأصل می‏کنیم و مردم عراق را ان‏شاءاللَّه نجات خواهیم داد. اما این تحلیهای بچه‏گانه‏ای که غربیها می‏کنند، برای خودشان خوب است. تفسیر می‏کنند که حالا چطور شده ایران حمله نمی‏کند. یک وقت می‏گویند بین فرماندهی اختلاف است. حالا این را که می‏گوید؟ لابد همین فراریها و همین دلالهای جاسوسی می‏گویند. اینها الان ارتش ما را نشناخته‏اند. خیال می‏کنند ارتش طاغوتی است. سپاه ما را نمی‏شناسند.  این فرماندهان نظامی ما در کشور، مقلد امام هستند. مرجع تقلیدشان امام است. این فرمانده کل قوا مثل فرمانده کل قوای شما نیست. او مرجع تقلید است. او حاکم معنوی است. از سرباز صفر تا فرمانده کل در میدان، اگر نظر امام را بفهمند، همه تسلیم‏اند. چه کسی می‏تواند در کشوری - با این معیارهایی که وجود دارد و با این ارتباط معنوی - اختلاف داشته باشد. سپاه با ارتش، ارتش با سپاه، با این حرفهای بچگانه دلتان را خوش کنید. گاهی می‏گویند بین مسؤولان تصمیم‏گیری در جمهوری اسلامی اختلاف است. رئیس جمهور، رئیس مجلس و مثلاً دیگری، اینها با هم متحد نیستند. از این حرفهای بچگانه شما خیلی زدید. این رئیس جمهوری که ما داریم - آقای خامنه‏ای - نه تنها حالا به عنوان رئیس جمهور پیش ما محترم است، بلکه 22 سال پیش قبل از اینکه مبارزه شروع شود، ما از مریدهای ایشان بودیم. آن روزها که این تجربه‏ها را هم ندیده بودیم، هر یک از ما هر چیزی که می‏گفت، دیگری بدون دیدن، امضا می‏کرد و بدون گوش دادن، تأیید می‏کرد. در تمام این دوران 25 ساله که با هم در میدان بودیم، یک بار ندیدیم سر یک مسأله اصولی، اختلاف پیدا کنیم. الان در کل کشور، در کل مسایل کشور، در مسایل اقتصادی، سیاسی، نظامی و هر چه که در تصمیم گیری به ما مربوط می‏شود، بنده این جوری هستم که اگر آقای رئیس جمهور هر تصمیمی بگیرند، بدون مطالعه تأیید می‏کنم و ایشان هم این حسن ظن را همیشه نسبت به من داشته‏اند. دشمن ما را نشناخته است و به یک چیز واهی دلشان را خوش می‏کنند. ما خبر ملاقاتها و مذاکرات خصوصی و مسایلی که هر روز داریم و مشاوره‏هایی را که با هم داریم پخش نمی‏کنیم. اینها از همین اخباری که گاهی از رادیو و تلویزیون می‏فهمند، فکر می‏کنند که ما از همدیگر خبر نداریم. من خیالتان را درباره اختلاف میان مسؤولین جمهوری اسلامی راحت بکنم. این حرفها مال زمان لیبرالها بود. بلی! ما با آن تیپها هیچ وقت سازگار نبودیم. همیشه موقع مبارزه هم با آنها درگیر می‏شدیم. حالا هم درگیر هستیم. ملت هم اینها را بیرون کرد. دنبال کار خودشان رفتند. آنهایی که ماندند، دولت، مجلس، رئیس جمهور، دستگاه قضایی، دستگاه نظامی، ارتش سپاه و همه منسجم هستند و خداوند سایه عظیم این امام امت را از سر ما کوتاه نکند.  وقتی ما یک چنین معلم، مرشد، استاد رهبر و فرماندهی داریم، برفرض هم حالا چهار نفر در یک جایی اختلاف داشته باشند، چه تأثیری دارد؟ اگر هم اختلافی بود - که نبود - فرمان را ایشان می‏دهند الحمدللَّه امروز انسجامی که در دستگاه حکومتی ایران - در همه ابعادش - وجود دارد، در کل نظامهای دنیا بی سابقه است. این حرفهایی که اینها اسلحه ندارند، مهمات ندارند، این حرفها را شما همیشه می‏زدید. شما خودتان هم می‏دانید که کشورهای غربی دروازه ندارند. دلالهای اسلحه شما، شرکتهای ساخت اسلحه شما، انسان هر چند بخواهد می‏تواند از جیب آنها بیرون بکشد. رقابتها بین شما، مثل رقابتهای دزدهاست. همین امروز که من آمدم، از صبح تا به حال دو گزارش خواندم که دو تا از کشورهای بزرگ غرب پیغام دادند که شما هر چه می‏خواهید، خصوصی با کشور ثالث ما معامله کنید. ما می‏توانیم به شما بدهیم. تیپ اینها این است. البته ما چیزهایی که می‏خواستیم، گرفتیم. آن جور نیست که فکر می‏کنید! بلی یک سری از اسلحه‏ها انحصاری است. فرض کنید به ما (اف - 16) نمی‏دهند، (اف - 15) نمی‏دهند. ممکن است سیستم جدید هاگ و چیزهای این جوری ندهند. ولی اینهایی که ما داریم در طول این چند سال، به خوبی حفظ کردیم، نگه داشتیم، قطعاتش را پیدا کردیم و باز هم پیدا می‏کینم؛ و به علاوه منبع اصلی مهمات و اسلحه ما خود عراق است. ما چیزهایی را که از خیبر به دست آوردیم هنوز به کار نبرده‏ایم، هنوز اینها مانده است. ما با توجه به سیاست نه شرقی، نه غربی خود، کیفیت جنگ را تنظیم کرده‏ایم. چیزهایی که برای جنگ نیاز داریم گیرمان می‏آید. آنهایی را هم که نداریم، مدعی نیستیم. بلی ما موشک اگزوسه نداریم تا از دور و فاصله 60، 70 کیلومتری کشتی بزنیم. اما خلبانهای فداکاری هم داریم که نزدیک شوند و با موشکها، همان نزدیکیها را بزنند! این را داریم و می‏زنیم. بنابراین تحلیلهای بیخودی دارید می‏کنید.  این هم که می‏گویند الان عراق اسلحه‏های فلان جور در دست دارد، این هم از آن حرفهاست. عراق همین‏هایی که داشت، همان موشکهاست که دو سال است به ایران می‏زند، چند سال است و کشتی زدن هم هنری نمی‏خواهد. کشتی زدن در دریا از کارهای بسیار آسان است. من یک بار عرض کردم که کشتی را به اَنحای مختلف می‏توان زد. قلب قسی صدام هم تازگی ندارد. ما هم می‏دانیم وقتی که صدام در بن‏بست قرار بگیرد، هر چه زهر دارد می‏ریزد. دیگر از این اسلحه‏های شیمیایی که بدتر نمی‏شود. این کاری که شما به واسطه آن آبرویتان رفت و معلوم شد خیلی از شما در آن دست داشتید، چه نفعی برای صدام داشت. با آن وسعتی که به کاربرد و آن همه بمبهای شیمیایی که در بیابانها روی جبهه ما ریخت، الان قدرت دفاعی ما در مقابل امکانات شیمیایی عراق آن قدر قوی است که به تحقیق دیگر کاربرد زیادی نخواهد داشت؛ و به امید خداوند هر روزی که مصلحت این جامعه و کشور و انقلاب باشد، مصلحت عراق و مردم عراق باشد، ما وظیفه خودمان را در جبهه‏ها انجام خواهیم داد.     ترجمه خطبه عربی     بسم اللَّه الرحمن الرحیم خواهران و برادران اسلامی! اخبار بحران اخیر خلیج فارس را شنیده‏اید. در میان این غوغای عظیم تبلیغاتی گمراه کننده، لازم است که شما را به حقیقت موج ایجاد شده، آشنا کنم و به خصوص مردم منطقه خلیج فارس، لازم است متوجه حقیقت ماجرا باشند، که گول فریبکاریها را نخورند. توطئه این است که خلیج فارس را بحرانی کنند و طوفانی از گردوغبار در فضای منطقه به وجود آورند، چشمها را ببندند تا بتوانند حزب بعث عفلقی را و به خصوص صدام را که در سراشیبی افتاده از معرکه سالم بیرون ببرند. در این میان، رادارهای آمریکایی، آواکس، سوپراتانداردها، اگزوسه فرانسوی و پولهای نفت قارونهای خلیج فارس، و به قولی خلبانهای آمریکایی و فرانسوی، شرکتهای بیمه و رسانه‏های تبلیغی دنیای استکبار، ابزار کارند و به اسم عراق و به عنوان جنگ، چنین بحرانی خلق کرده‏اند. مجموعه این امکانات دست به دست هم می‏دهند و چند کشتی حامل نفت ایران را - از هر کشوری و با هر پرچمی که باشد - هدف قرار می‏دهند و اسم این کار را محاصره جزیره خارک ایران می‏گذارند و در رسانه‏های تبلیغاتی، آن گونه که سناریو ترسیم کرده، به خورد مردم دنیا و منطقه می‏دهند. در سناریو فرض براین است که ایران یا ساکت می‏ماند که در محاصره خفه می‏شود و یا تنگه هرمز را می‏بندد که با زمینه چینی که شده، به عنوان کشور ماجراجو و بحران آفرین در دنیا معرفی می‏شود و شرایط به کارگیری ابزار از پیش تعیین شده دیگر، برای حمله به ایران و نجات صدام و به دنبال آن نجات اسرائیل فراهم می‏شود. ولی اینها کور خوانده‏اند و نمی‏دانند یک ملت مسلمان انقلابی با الهام از راهنماییهای نور ایمان و با استفاده از هدایتها و نصرتهای الهی که برای بندگان مؤمن مقاوم و مجاهدش در نظر گرفته، می‏تواند از همین دام برای به دام انداختن صیاد استفاده کند. وَمَکَرُوا وَ مَکَرَاللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ«. و مکر کردند، و خدا مکر کرد و خدا بهترین مکرکنندگان است. می‏بینید که ایران محاصره نشده و بحران مطلوب آنها هم به وجود نیامده. کشتیهای حامل نفت، مطابق برنامه در خلیج فارس در رفت و آمد هستند. برعکس، کشورهای ارتجاعی شریک توطئه خلیج فارس، در معرض اتهام و دولتهای خود فروخته آنها، مستحق انتقام قرار گرفتند، و حجت برآنها تمام شد، که هم پول موشکها را پرداختند و هم کشتیهای خود را از دست دادند و هم ماهیتشان در نوکری اجانب و همکاری با اسرائیل و وابستگی به کفار برملا شد و در آینده به عنوان متهم در ایجاد بحران باید به ما و مردمشان جواب بدهند. علی‏رغم تبلیغات گمراه کننده دشمنان اسلام، در سطح جهانی برای بخشی از افکار عمومی روشن شده که این ایران نیست که آشوب طلب است، و بلکه این جبهه کفر و ارتجاع است که خلیج فارس را ناامن می‏خواهد و برای نجات صدام به بحران نیاز دارد. ما اعلان کردیم که اگر دشمن در خلیج فارس متعرض کشتیها نشود، ما یک گلوله هم شلیک نخواهیم کرد. و دشمنان در مقابل این اعلان صریح ما وامانده‏اند؛ زیرا می‏بینند اگر به ما پاسخ مثبت دهند، زمینه بحران مطلوب آنها از دست می‏رود و صدام در میدان جنگ به سزای خود می‏رسد، و اگر نپذیرند و به زدن کشتیها ادامه دهند، چهره آشوب طلب آنها، برای همه شناخته می‏شود، و حجت ما بر دنیا و کشورهای منطقه تمام می‏شود، و دست ما برای انتقام و مقابله به مثل باز می‏شود، و حملاتی که بتوانیم با وسعت و شدت وارد کنیم، وارد می‏شود. و آن روز دشمنان ما باید جواب ماجراجویی و بحران‏سازی را بدهند.  »وَسَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَیَّ مُنْقَلِبٍ یَنْقَلِبُونَ« »بسْمِ‏اللَّهِ‏الرَّحْمنِ‏الرَّحیم/ تَبَّتْ یَداً اَبَی لَهَبٍ وَ تَبَّ/ ما اَغْنی عَنْهُ مالُهُ وَ ما کَسَبَ/ سَیَصْلی نارًا ذاتَ لَهَبٍ/ وَ امْرَاَتُهُ حَمَّالَةَ الُحَطَب/ فی جیدها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ«.

 

ویدئوها

صوت

تصاویر ضمیمه