نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
خطبه اول بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. قالَ الْعَظیمُ فی کِتابهِ: أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمْ. اِنّاللَّهَ یَأْمُرُ بالْعَدلِ وَالْأِحْسانِ وَ ایتاءِ ذی الْقُرْبی وَ یَنْهی عَنِ الَفْحشاءِ وَالْمُنْکَرِ وَالْبَغیِ یَعِظُکُم لَعَلَّکُم تَذَکَّرُونَ. وعده دادم که در آخر بحثهای مربوط به عدالت اجتماعی در بعد اقتصادی، یک جمعبندی از مسایلی که در خطبهها مطرح شده، ارائه بدهم و این کار، بسیار لازم است. وقتی که بحث عدالت اجتماعی را شروع کردم، گفتم که عدالت اجتماعی چند بخش مهم دارد. یکی از آنها مسایل اقتصادی است و بخشهای دیگر آن، در مشکلاتی از لحاظ تبعیضات نژادی یا فرهنگی و یا در رابطه با حکومت و مردم یا در رابطه با دستگاه قضایی یا در رابطه با زن و مرد و امثال اینها مطرح است، که هر یک از آنها بحث مستقلی را طلب میکند و تا آنجایی که فرصت پیدا کنم، به ترتیب این بخشها را مطرح و پیرامون آنها بحث میکنم. البته فکر نمیکردم که بحث اقتصادی ما این مقدار طولانی شود. علیرغم آنکه بحثها را فهرست وار عنوان کردیم، لکن تاکنون حدود 50 خطبه در این مورد صحبت کردهایم که تقریباً دو سال طول کشیده است و امروز من از این بحث یک جمعبندی کلی ارائه میدهم و در خطبههای آینده یکی از بحثهای دیگر عدالت اجتماعی را مطرح خواهم کرد. در مورد عدالت اجتماعی اسلام در بخش اقتصادی، فصلهای بحث من به این ترتیب بود که چند خطبه را در مسایل کلی و مقدماتی، چند خطبه را در مورد اهداف نظام اقتصادی اسلام، چند خطبه را در مبانی ایدئولوژیکی و عقیدتی این نظام و چند خطبه را در طرق اجرایی و راهکارهایی که اسلام برای رسیدن به اهداف اقتصادی اسلام تنظیم کرده است، اختصاص دادم. و در ضمن همان بحثها، همیشه تذکر دادم که در خطبههای نماز جمعه، امکان اینکه این بحث را با همه شاخهها و ریشهها و ادله توضیح بدهم، نیست و از دانشمندان محترم اسلامی تقاضا کردم که سعی کنند مطالبی را که در اینجا بحث میشود، غنیتر سازند و به مردم عرضه کنند. خوشبختانه در فاصله دو سال، افراد و مجامع زیادی، روی این بحث کار کردند (یا با داعیههایی که خودشان داشتند یا به خاطر دعوتی که ما از آنها کردیم) که من یکی از قسمتهایی را که دیدیم، بسیار جالب بود. برادران طلبهای که در جمعیت همکاری حوزه و دانشگاه، کار میکنند، مدارک بحثها و حتی مقداری وسیعتر، از متون فقهی و روایی جمعآوری کردهاند که میتواند برای آینده در کلاسهای درس دانشگاه و کنفرانسها و مجامع مذهبی، اسناد بسیار خوبی باشد و نیز شنیدیم [t1]که بعضی از اساتید، بسیاری از این فصول را در نظر گرفتهاند که به عنوان تز و راهنما به دانشجویان بدهند که آنها تحقیق کنند. که ان شاءاللَّه، در پایان این حرکت، ما بتوانیم نظام اقتصادی اسلام را به صورت روشنی ترسیم کنیم که برای سایر کشورهای اسلامی، الگو باشد و حالا که انقلاب اسلامی جای خود را در تمامی دنیا باز میکند، مهمترین کارش این است که نظام اقتصادیاش را به دنیا عرضه کند و ان شاءاللَّه محققان ما این کار را میکنند. بنده در حد فرصت و امکانات علمیام، در این بحث مسایلی را مطرح کردم. اولین مسأله این بود که اصلاً، آیا اسلام نظام اقتصادی دارد یا نه! که چند خطبه صحبت کردیم و گفتیم، بله! اسلام نظام اقتصادی دارد و از نظامی متین و عمیق برخوردار است و تنها نظام مایهدار اقتصادی با برخورداری از سوابق عمیق علمی و برمبنای فطرت میباشد. در خطبهها گفتم؛ مهمترین نظامهای اقتصادی موجود در دنیا یا سرمایهداری است یا سوسیالیسم و یا اقتصاد مختلط (Mixed Economy) که نه سرمایهداری خالص است و نه سوسیالیسم خالص. مارکسیستها و سوسیالیستها، سراغ مالکیت دولتی رفتهاند و در بعضی جاها به صورت بسیار حاد تمام چیزها را به دست دولت دادند؛ اما در طول تاریخ و جریان عمل متوجه شدند که این کار عملی نیست. لذا به تدریج، خیلی چیزها را از دولت جدا کرده و به بخش خصوصی واگذار میکنند. از طرف دیگر، سرمایهدارها هم همه چیزها را در اختیار بخش خصوصی قرار دادهاند. مثل کشورهای کانادا، آمریکا، آفریقای جنوبی و انگلستان. این کشورها، اقتصاد خود را براساس سرمایهداری تنظیم کردهاند لکن متوجه شدند که دولت باید در این امر دخالت کند. لذا شروع کردند بخشهایی را از بخش خصوصی گرفته و به دولت منتقل کردند. در بعضی از کشورهای غربی، هم اکنون اقتصاد آنها به صورت پنجاه، پنجاه و بعضی به صورت شصت، چهل و بعضی سی، هفتاد اداره میشود و اسم این گونه اقتصاد را هم سوسیالیسم گذاشتهاند. مثلاً فرانسه، اسم خود را سوسیالیسم گذاشته، لکن فرقی با سرمایهداری ندارد.آلمان همین اسم را گذاشته، ولی فرقی نکرده. در انگلستان، زمانی که حزب کارگر بر روی کار بیاید یا حزب محافظه کار، فرقی نمیکند. آن قدر اقتصاد مخلوط شده و سیستم اصلی فراموش شده که تنها اسمی باقی مانده است. امروز اقتصاد مختلط در دنیا حاکم است و گفتم که اسلام در روز اول یعنی با شروع کار خود، با واقعبینی مسایل را تنظیم کرد. یعنی نه اعلام کرد که همه چیز در اختیار بخش خصوصی است و نه گفت که همه چیز در اختیار بخش دولتی، بلکه اسلام بخشی از امور را به دولت و بخش دیگری را به بخش خصوصی واگذار کرد و بهترین تعبیری که در یکی از خطبههایم کردم، این است که اقتصاد اسلام، »اقتصاد تحت هدایت دولت« است؛ یعنی بخش خصوصی عنصر فعال، اما دولت هادی و راهنما و مهاردار اقتصاد است تا بخش خصوصی مسیر صحیح خودش را با اهدافی که تعیین شده بپیماید. در قسمت دیگری از خطبههایم، بحث کردم که اصالت با اسلام است و اسلام 1400 سال پیش، این حرفها را بیان کرده؛ اما دنیا، اکنون به چنین چیزهایی رسیده است. حرفهایی هم که من بیان میکردم، بیشتر از کتابهای مربوط به هزار سال پیش و یا پانصد سال پیش و یا چهار صد سال پیش و در مجموع، پیش از رایج شدن این عناوین اقتصادی در جهان بوده است. یعنی، ما برای سیستم اقتصادی اسلامی خود از کتب شیخ طوسی که در هزار سال پیش نوشته شد و روایاتی که از ائمه اطهار در هزار و دویست سال پیش وجود دارد، استفاده میکنیم. و برنامههایی که علیبنابیطالب (ع) و خود پیامبر داشتهاند، مدرک ما است. بنابراین تهمت به ما نمیچسبد که شما از اصول تعلیم یافته در مکتب مارکس و یا در مکتب کاپیتالیستها استفاده میکنید. ما، عمیقترین و قدیمترین و اصیلترین سخنان را از رهبران و علمای مذهبیمان و مدارس علمی خود در گذشته داریم. پس بنابراین، به این نتیجه میرسیم که ما نظام اقتصادی داریم، لکن کاملاً مدوّن نشده که باید از فقه غنیِ خود استخراج کنیم تا ضمن آمیختگی با تجربه، شکل خاص خود را در آینده بیابد. و تحقیقاً در این چند سال، قدمهای بزرگی در این جهت برداشته شده؛ ولی هنوز فاصله طولانی داریم تا به یک نظام اقتصادی اسلامی پذیرفته شده جا افتاده برسیم. اهداف نظام اقتصادی اسلام چه میتواند باشد؟ گفتم؛ آنچه که از مجموع میفهمیم و ضمن این پنجاه خطبه نیز همواره استدلال کردهام، این است که اسلام در نظام اقتصادی خود که به همراه نظام اخلاقی و معارفی آن به طور هماهنگ حرکت میکند، خواسته از امکانات طبیعی که خداوند در روی زمین و در این محیط قرار داده، جامعه به طور معقول و بدون تخریب محیط زیست و بدون اسراف و اتلاف منابع خدادادی، حداکثر استفاده را ببرد و منابع طبیعی را معطل نگذارد و مردم از تمام چیزهایی که خداوند در طبیعت، برای آنها خلق کرده استفاده کنند. هُوَالَّذی جَعَلَ لَکُمُ اْلأَرْضَ ذَلُولاً فَاَمْشُوا فی مَناکِبها و کُلُوا مِنْ رِزْقِهِ. در این نظام خواسته شده که همه مردم از مواهب طبیعی استفاده کنند و اسراف و تبذیر نباشد، توزیع عادلانه باشد، حقوق کسی غصب نشود، کسی حق دیگری را نخورد و بهرهبرداریها در سطحی نزدیک به هم باشد. ما مساوات را مطرح نکردیم و گفتیم که نمیشود و خیالی و ایدهآلیستی است؛ اما نزدیک به هم بودن ممکن است. کسی از سیری تُخَمه نزند و دیگری از گرسنگی نمیرد. کسی روی انبار مواد غذایی نخوابد در حالی که دیگری در خانهاش چیزی برای خوردن نداشته باشد. دادن حق کار به دیگران و جلوگیری از تبعیض و دو قطبی شدن جامعه. در بهرهبرداری و در مالکیت هم گفتیم، نظر اسلام این است که حتیالامکان مردم در داشتنها از هم فاصله زیاد نداشته باشند، ولی تفاوت در مقدار مالکیت چیزی اجتناب ناپذیر است؛ ولی با داشتن ثروت، بهرهگیری هم در همان سطح نخواهد بود، ممکن است تفاوت در داشتن زیاد باشد، ولی تفاوت در بهرهگیری، نمیتواند در همان حد باشد. از لحاظ »داشتن«، مطرح کردیم که بهترین چیزها حد متوسط است. ثروت زیاد، وبال است و فقر زیاد هم نکبت است؛ خیرالامور هم کفاف و عفاف است. و پیامبر (ص) دعا میفرمودند که خدایا به من و امت من کفاف و عفاف عنایت بفرما و این دعای معروف و مکرر پیامبر بوده است و در مورد پولداران زیاد هم آیه اَنّاْلاِنْسانَ لِیَطْغی اِنَّ رَاَه اِسْتَغْنی و آیات متعدد دیگری وجود دارد. هدف در اقتصاد اسلامی، بهرهگیری بیشتر از امکانات بود که گفتیم ملت اسلامی به عنوان مسلمان بودن، حق ندارد منابع خود را تعطیل بکند و حتی رفاه برای مردم، ما روی این تأکید کردیم؛ چون خیلیها فکر میکردند که اسلام میگوید جُلُنبر زندگی کنید و سراغ تصوف و تزهد بروید و خوبیهای دنیا را برای اهل دنیا بگذارید. نه! این حرفها نیست و اسلام نخواسته است که در نظام اقتصادیاش مردم از چیزهای خوب محروم باشند؛ بلکه خواسته است، چیزهای خوب از زمین بیرون بیاید و مردم مصرف کنند، منتها عادلانه که در قسمتهای قبل گفتم. خوب! این هدف بود، آن هم مقدمه بود؛ اما برای رسیدن به این هدف، ما گفتیم اسلام یک سری برنامههای اصول ایدئولوژیکی دارد که اینها در جهان بینی و ایدئولوژی اسلام و در مسایل فکری و عقیدتی هست و یک سری هم مسایل اجرایی دارد که من فهرست آنها را عرض میکنم که اسکلت بحث خوب یادتان بیاید. در بحثهای ایدئولوژیکی گفتیم اولین چیزی که مطرح است، این است که انسان مالک محصول کار خودش است؛ کار انسان، مال خود انسان است. آدم در زندگیاش برای کار کردن نیرو میگذارد و با هر لحظه کار کردن، مقداری از حیاتش مصرف میشود و محصولی که میگیرد، مال خودش است و بر همین اساس گفتیم که استثمار؛ یعنی حق کار دیگران را خوردن. استفاده کردن از دیگران، استثمار نیست. چون دو نفر که با هم کار میکنند، سرمایه و سود با هم کار میکند، هم کارگر از سرمایه استفاده میکند، استثمار است و هم صاحب سرمایه از کارگر استفاده میکند، این هم استثمار است، این اشکال ندارد. ما، مبنای مارکسیستی این بحث استثمار را به آن شکل قبول نداریم، به این شکل که حق کار دیگران را خوردن؛ یعنی از حق حیات دیگران و از وجود دیگران تغذیه کردن، حرام است و این یکی از اصول مهم ما بود و کار هم، مال خود آدم است. بر همین اساس، بحث مهم دیگری را مطرح کردیم و آن این بود که ارزش اضافی مارکس هم که مطرح شده، ما قبول نداریم؛ یعنی ما کار که میگوییم اینجا هست، کار منشاء مالکیت انسان است، و ارزش اضافی که او فکر کرده، تمام ارزشهای اقتصادی مال کار است، ما این را قبول نداریم، بلکه این اضافه ارزش که او به آن شکل مطرح کرده، یک خط انحرافی است. در طبیعت، ارزشهایی وجود دارد: معادن، دریاها، جنگلها و خیلی چیزهای دیگر. خود سرمایه، کار متبلور است که میتواند از لحاظ ما سود داشته باشد، منتها سود عادلانه، آن طور است که همان مقدار کاری که در آن به کار رفته؛ یعنی در نظام صحیح، این طور نیست که مثلاً قسمت عمده را به سرمایه بدهند و کمی از آن را به کار بدهند. پس در اصل، محصول مال صاحب کار است. دوم اینکه استثمار به معنای بردن حقوق صاحب کار، حرام است و گفتیم ارزش اضافی که مارکس مطرح کرده، این هم پایه درستی ندارد. اگر ارزشهای اضافی را که در تولید به دست میآید محاسبه کنیم، بخشی از آن مال منابع طبیعی است، بخشی، مال کار و بخشی، مال سرمایه است که در بحثهای گذشته گفتیم، چه جور باید تقسیم بشود. و یک مسألهای اینجا گفتیم و آن این بود که اصل مالکیت؛ یعنی مالکیت ابتدایی در دنیا مال کار است، اما مالکیت انتقالی نه، غیر کار هم میتواند؛ یعنی چیزی از منابع طبیعت را پیش از آنکه هیچکس مالک باشد، بدون کار نمیشود تملک کرد. کار مؤثر، نه کارهای بیربط. برای نقد کردن، حداقل آن ریاضت است و اگر تحجیر هم یک حق اختصاصی بتواند برای انسان بیاورد، آن هم میتواند باشد. و بعد کار احیاگرانه و کارهای مولّد مغیّر کیفیت که اینها را هم قبلاً مطرح کردیم: اما در انتقال مانعی ندارد. بنده وقتی که چیزی را به طور مشروع از طبیعت گرفتم، میتوانم ببخشم، به ارث واگذار کنم و انواع و اقسام چیزهایی که در انتقال هست. یکی دیگر از اصولمان، تقدم مالکیت خداوند بر مالکیت انسان بود که مالکیت ما، در طول مالکیت خداست و اصلاً ما به یک معنا مالک نیستیم. ما خلیفه خدا در تصرف زمین هستیم. اگر بخواهیم حتی در محصول کارمان تصرف کنیم، مالکیت خداوند مقدم برمالکیت همه انسانهاست. در همین ردیف، اصل بعدیمان این بود که انبیاء، ائمه و حکومتهای مشروع بشری اسلامی، جانشین خداوند در اعمال حق مالکیت خدا هستند؛ یعنی همان مالکیت در طول که ما نسبت به خداوند داشتیم، در مالکیتمان نسبت به رهبری جامعه، و ولایت فقیه و حکومت مشروع هم، در بعضی از جاها چنین حالتی را داریم که آنها وقتی که مصالح جامعه اقتضا بکند و شرایط فرد و جامعه ایجاب بکند، میتوانند تصرفهایی از بالای سر در محصول کار خود ما بکنند. مسأله دیگری که مطرح کردیم، حقوق جامعه بود. گفتیم، خود جامعه به عنوان یک موجود جمعی، در کنار افراد حق دارد و حقوق جامعه، در تقسیم اموال و اداره اموال و نظام اقتصاد اسلامی باید حساب شود و گفتیم حکومت مشروع، نماینده خدا و نماینده جامعه در این تصرفات است؛ این هم دو اصل بود که ترکیبش چنین حالتی را به وجود میآورد. در بحثهای زیربناییمان گفتیم که روی انگیزه شخصی، خودخواهی و حب به نفس در اسلام حساب شده است؛ یعنی این اصل را که موتور محرک نظام اقتصادی دنیاست، اسلام ندیده نگرفته و به همین جهت بخش خصوصی در نظام اقتصادی اسلام میتواند فعال باشد. چون این، عنصر بسیار نیرومندیست اما حب به نفس را اسلام با مقررات، اخلاق، قوانین، نظارت حکومت و هدایت رهبری محدود میکند و حدودش را مشخص میسازد. یعنی، این عنصر مهم است و از همین جا به مالکیت خصوصی منتقل شدیم و گفتیم مالکیت خصوصی در اسلام سخت محترم است، تا یک دانه گندم، و غصب یک وجب زمین دیگران را گفتیم روز قیامت »طوق لعنت« به گردن آدم میشود و مسأله ثبات مالکیت را به عنوان یک اصل در نظام اقتصاد اسلامی مطرح کردیم که این اصل، یکی از اصول مهم امنیتآور بخش خصوصی میتواند باشد. یکی از اصول زیربنایی که مطرح کردیم، مسأله اختلاف بود که گفتیم اختلاف یک چیز طبیعی و خدادادی در جامعه است و از آیات خداوند است که انسانها همه با هم مساوی نیستند »وَلایَزالُ النَّاسُ بَخِیْر مْا تَفاوَتُواوَ اَنْ تَساُووَاهْلَکُوا«؛ این یکی از اصول است و مشکل گشای بسیاری از معضلات جامعه انسانی است و روی همین حساب، ما گفتیم که چون از لحاظ طبیعی، از لحاظ جغرافیایی، از لحاظ حوادث و مسایل دیگری که هست، خود به خود انسانها مختلف هستند، مقدار تحصیل ثروت مختلف است، مقدار خرج ثروت مختلف است، مقدار حب و بغضها، درگیریها و جنگها همه تأثیر دارد و در مجموع، انسانها را در نظام اقتصادیمان ما نمیتوانیم کاملاً مساوی ببینیم. منتها، همان جا یک بحثی کردیم که چگونه اسلام از این اختلاف، به نفع جامعه استفاده میکند؛ یعنی ضمن حفظ تفاوت و اختلاف، عدالت در تحصیل ثروت و عدالت در بهرهگیری را چگونه کنترل کرده و انگیزه شخصی به عنوان موتور محرک اقتصاد پذیرفته شده و اصل اختلاف هم پذیرفته شده است. اما تبعیضات کشندهای که بر اساس آن، یک دنیای بیبند و بار به وجود میآید، ما گفتیم منتفی است و این هم آنجا بحث شد و توضیح داده شد. بعد سراغ اجراییات میرویم. در اجراییات، سه مقطع جداگانه داشتیم که چگونه اسلام کنترل میکند که به این هدف خود برسد تا از تبعیض در تحصیل ثروت و تبعیض در بهرهبرداری و استفاده کردن از منابع طبیعت، جلوگیری شود و این تبعیضها پیش نیاید. آن مقطع اولمان کنترل اسلام در تحصیل ثروت بود؛ مقطع دوم، برنامه های اجرایی اسلام در پس گرفتن ثروت بعد از تحصیل و قسمت سوم، کنترل اسلام روی بهرهبرداری و مصرف بود. گفتیم در بخش تحصیل ثروت، محدودیتهای بسیار جدّی در اسلام هست و این جور نیست که هر کس هر چه بتواند در بیاورد. اولاً، اشیاء قابل تملک، محدود است؛ این طور نیست که هر چه در این زمین خدا هست، همه بتوانند تملک بکنند. انفال را گفتیم مال دولت است و اگر یک مقدار محافظهکارانه حرف بزنیم، حداقل در اختیار دولت است. دیگر این مقدارش را کسی از مسلمین شک نمیکند: دریاها، جنگلها، رودخانهها، زمین، سواحل دریاها و بسیاری از چیزهایی که در قانون اساسی آمده و در مجلس هم براساس آن قانون تصویب شده و شورای نگهبان هم براساس آن صحّه رویش گذاشته است که در نظام اقتصادی ما آمده، اینها مال دولت است. بنابراین، این محدودیت از اول وجود دارد؛ هر کس هر چه زمین را گرفت، هر چه دریا را خط کشید و هر چه جنگل را خط کشید، نیست، این طور نمیشود! یک نظامی دارد. هر جا دولت مصلحت دید، میدهد و هر جا مصلحت ندید، نمیدهد. هر مقداری خواست، میدهد، در مقابلش هر مقدار خواست، میگیرد. هر حقی خواست، برای خودش میگذارد و هر مقدار خواست، شریک میشود. البته دولت عادل، روی مصلحت با آن اصول و آن طور نیست که با زورگویی و قلدری بخواهد! انجام بدهد، روی اصول انجام میدهد. پس اشیاء قابل تملک در نظام اقتصادی اسلام محدود است. این خودش، راههای تحصیل ثروت را برای قلدرها و بیبند و بارها میبندد. قدم بعدی این است که طرق تحصیل ثروت هم محدود است. این جور نیست که حالا اگر اجازه دادیم، از زمین بهرهگیری کنند، هر جوری میتوانند بهرهگیری کنند. یکی از بحثهای اصولی که من مطرح کردم، مسأله کار و سرمایه، صاحب کار و کارگر بود که گفتم در احیاء مواد طبیعت و در بهرهگیری از منابع خام طبیعت، این طور نیست که خیال کنید، هر کس میتواند به هر جوری کارگر را به کار گیرد و هر چه میخواهد بدهد. من، فتوای امام را محور قرار دادم و گفتم فتوای امام این است که اگر کسی کارگری را انتخاب کند به عنوان اجاره یا به عنوان وکیل که بخواهد روی منابع طبیعی کار بکند، محور اصلی خود کارگر است. کارگر، میتواند در موقع کار، نیّت کند که محصول کارم از خودم باشد و میتواند نیّت کند محصول کارم مال صاحب کار باشد. اگر نیّت کرد مال خودش باشد، باید مزد صاحب کار را پس بدهد و اگر برای او نیّت کرد، در مقابل اجرتی که گرفته، مال او میشود. این در اختیار کارگر است؛ یعنی محور اصلی، طبق فتوای امام »کارگر« است و البته اجاره و وکالت هم صحیح است و میتواند انجام شود. آن اقوالی که در این مسأله بود عرض کردم و در مورد خود زمین و دو مبنایی که اصلاً زمین تملک میشود یا فقط انسان شرایط احداث کرده روی زمین را میتواند تملک بکند، خودش یک بحث است؛ دو نظر است که نظر آیت اللَّه منتظری و دیگران را نقل کردم. بعضیها، »رقبه« زمین را میگویند، انسان میتواند تملک کند و بعضیها میگویند، نه! فقط میتواند آن احیاء را تملک کند و لذا احیاء که از بین رفت، تملک زمین هم از بین میرود. آن دو نظر است؛ حالا من رویش تصمیم گیری نکردم. باز در شرایط تحصیل ثروت گفتیم؛ راههای فراوانی را اسلام بسته است. راه ربا، قمار، احتکار، غشّ در معامله، انواع کلاهگذاریها، استثمار و بسیاری از منابع تحصیل ثروتی که امروز در دنیای سرمایهداری وسیله این تکاثرها میشود، در اسلام بسته است و مهمترینش مسأله انحصار بود که باز روی این هم بحث کردیم و قیمتگذاری دولت بود که در مسأله توزیع عرض کردیم. پس، طرق تحصیل ثروت، محدوداست. اشیاء قابل تملک هم محدود است و آنجا من بحث مکاسب محرّمه را مطرح کردم و گفتم حدود 70 عنوان در مکاسب محرّمه مطرح است که از این طرق نمیشود، چیزی را کسب کرد. این بحث تحصیل ثروت بود. در بخش پس گرفتن، گفتیم قدم بعدی این است؛ تازه ثروتهایی که تحصیل کردهاند و مشروع هم بود و مال خودشان هم بود، اسلام برنامههای وسیعی دارد که از اینها بکند و به بخش دیگر برگرداند. قسمت اولش مالیات بود که ما گفتیم مالیاتها هم دو جور است: مالیاتهای ثابت که باید حتماً بدهند، مثل خمس و زکات که باید در هر شرایطی پرداخت و آن روزها من توضیح دادم که همین خمس و زکات، اگر درست گرفته شود، خیلی بیشتر از مالیاتهای جاری و معمولی است که الان میگیرند. کفارات، نذورات و چیزهای دیگر مثل زکات، فطریه و چیزهای دیگری که آن روزها گفتیم و جمعبندی کردیم که دیدید چه قلمهای درشتی میشود! بیشتر گفتیم انفاقات مستحبی که اسلام دارد، بحثی که روی انفاقات مستحبی شد، جوری بود که انسانها با انگیزه شخصی و برای حفظ منافع خودشان و برای سعادت خودشان، تلاش میکنند پول پیدا کنند که انفاق کنند در راه خدا، آن را هم توضیح دادم که در همین جا مساله اخوت اسلامی را مطرح کردم که در صدر اسلام از ابتکارات پیغمبر بود که داستان برادری را مطرح کرد، که فقرا با اغنیا عقد اخوت میبستند و زندگیشان به خوبی اداره میشد و در خیلی از خیر و شرها شریک میشدند. در کنار این مسأله، مالیات را گفتم، که یکی از چیزهایی که در اسلام هست، حق جعل مالیات برای دولت است که مالیاتهای غیرثابت است، و حد ندارد. حدش را زمان، نیازها و شرایط اجتماعی تعیین میکند و دیدید که امام، اخیراً در بیاناتشان تأکید فرمودند. یک کسانی حرف زده بودند که مالیات ندهید، امام چه جور آنها را توبیخ کردند و فرمودند که دولت اگر مالیات نگیرد، چه جور میتواند کشور را اداره کند؟! مالیات بزرگترین حربهای است که حکومت اسلامی، در دست خودش دارد، با معیار است. برای اینکه خدمات دارد، برای اینکه انفال مال اوست. برای اینکه بازار مال اوست، برای اینکه امنیت جامعه مال اوست. این فضایی که ما در آن کار میکنیم و درآمد داریم و لذت میبریم و زندگی میکنیم و خانوادهمان را اداره میکنیم، او دارد تأمین میکند. این فضا، مال جامعه است، مال یک نفر که نیست! جامعه استفاده میکند. خداوند این حق را داده به نماینده جامعه که دولت باشد، بتواند بگیرد. این مالیات، یک اهرمی دست دولت است که دایماً میتواند پایین و بالا بیاورد. او میتواند برای جلوگیری از تکاثرها، فقرها و محرومیتها، این اهرم را همیشه به کار ببرد. پس، برای بخش دوممان که گرفتن ثروتهای مشروع بود، گفتیم که مالیاتهای فیکس، مالیات سیّار، انفاقات مستحبی و چیزهای فراوانی که آنجا ما توضیحاتش را دادیم، وسیلهای در دست دولت است و آخرین بخشی که باز در نظام اقتصادی اسلام، بسیار مهم است، مساله بهرهبرداری است. آدم، ثروت مشروع کسب کرده، مالیاتهایش را هم داده، حالا میرسد به بهرهبرداری. بهرهبرداری هم آزاد نیست؛ یعنی هر کس هر جور خواست! اسراف نمیتواند بکند، اسراف بکند گناه کرده است، اموال را تلف نمیتواند بکند و تخریب نمیتواند بکند. تجمل و تظاهر به ثروت که دل دیگران را برنجاند و باعث تفرقه و جدایی و ناراحتی ملت بشود، نمیتواند داشته باشد که من یکبار گفتم پیغمبر فرمود، کسی که خانه ریایی بسازد، روز قیامت برای همان خانه پر از آتش او رإ؛ظظ تنبیه میکنند و کیفر میدهند. تا این حد با تظاهر به ثروت و تجمل مخالفت شده بود. بنابراین، میبینیم که با این نظام اقتصادی؛ تحصیل ثروت محدود، پس گرفتن دست دولت باز و در بهرهگیری دست مالک در حد نامشروع و مضرش بسته است. یک انسان پولدار، اگر پول مشروع پیدا کند، به یک مدیر خوب و امین و متدین تبدیل میشود که خوب کار کرده، خوب تحصیل ثروت کرده، خوب منابع طبیعی را نقد کرده، خوب توانسته کارها را انجام دهد و در خدمت خلق قرار دهد و جلو همه فسادهایش هم گرفته شده و باید یک زندگی (البته عرض کردم نه مساوی، اما چیزی شبیه سطح دیگران که قابل تحمل باشد)، با یک ابعادی که گرگ و میش، در جامعه نشان ندهد، بتوانند داشته باشد. این، اسکلت بحثهای حدود پنجاه خطبه عدالت اقتصادی بود که ما به چنین نظامی میرسیم که حداکثر بهرهبرداری از زمین و بهترین نوع توزیع بین مردم و بهترین نوع بهرهبرداری، رفاقت، اخوت و دوستی باشد،و در کنار اینها، مسأله تأمین اجتماعی و وظایف دولت را مطرح کردیم که دولت چه وظایفی دارد و همیشه باید مواظب باشد که هر جا دید یک بخشی دارد ضعیف میشود، آن بخش را تقویت کند. اگر دید تولید دارد ضعیف میشود، باید جامعه را به طرق تولید بکشاند. اگر دید توزیع ضعیف است. این طرف را تقویت کند. اگر دید یک عده دارند از بین میروند، آنها را تقویت کند. اگر دید یک عده دارند بیجهت فربه میشوند و اینها خطر دارند، جلو اینها را بگیرد. دولت باید مثل طبیب حاذق، ناظر بر اجتماع باشد. از این ابزاری که نظام اقتصادی اسلام به دستش داده استفاده کند و این کار را انجام بدهد. باز در همه این خطبهها، مسأله تقوا را، ما یکی از مهمترین عوامل اجرا دانستیم و گفتیم که اگر عنصر »تقوا« در انسانها نباشد، همه اینها میلنگند! مولد، بد تولید میکند. کارگر، بد کار میکند. سرمایهدار، با کارگر بد رفتار میکند و مصرف کننده، بد مصرف میکند و دولت اگر تقوا نداشته باشد، بد نظارت میکند. در هر یک از این عناصر که ما در این برنامه نظام اقتصادیمان رویش حساب کردیم، اگر تقوا و خداترسی و تقید به حدود و حقوق انسانی و اسلامی در مجریانش نباشد، کار میلنگد. در همه کارها، ملاک و پشتوانه اصلی، تقواست که اگر این حربه و وسیله و این پشتوانه و سرمایه و این روح را در همه کارهایمان با خودمان داشته باشیم، به آسانی میتوانیم به اهداف خود برسیم و نعوذباللَّه، اگر فاقد تقوا بشویم، همه آن برنامهها و نقشهها، نقش برآب میشود. دنبال مطلب، بحث ارزشها را مطرح کردم. آن بخش از بحث ارزشها، به همه بحثهای عدالت اجتماعی میخورد که در یکی از بحثهای آینده ارتباطش را با همه این بحثها خواهم گفت. اَعُوذُباللَّهِ مِنَالشَّیْطان الرَّجیمِ/ بسمِاللَّهِ الرَّحْمن الرَّحیم/ اَلْهیکُمُ التَّکاثُرُ/ حَتّی زُرْتُمُ المَقابر/ کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُوْنَ/ ثُمَّ کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ/ کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلمَ الْیَقینِ/ لَتَرَوُنَّ الجَحیمْ/ ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الیَقینْ/ ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یُومَئذٍ عَنِالنَّعیمِ. خطبه دوم بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ العالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدیقة الطاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی(عج). خطبه دوم را باید در مسایل روز صحبت کنم و مهمترین مساله روز ما در هفته گذشته و مخصوصاً امروز که همه اخبار جهانی را تحتالشعاع قرار داده است، موضوع کنفرانس سران کشورهای اسلامی در مراکش بود که بحث من درباره این مطلب خواهد بود. پیش از اینکه وارد این بحث بشوم، راجع به مسالهای که در خطبههای هفته گذشته مطرح کردم که در جامعه عکسالعملهای گوناگونی داشت و مراجعات فراوانی به من شد، لازم است توضیح بیشتری بدهم. مساله سندی که من در مورد جنایت حکومت بختیار در آخر عمرش در رابطه باقراردادهای نظامی آمریکا گفتم، از خارج عدهای اطلاع داده بودند که برای ما، این مساله بسیار مهم بود و ما نمیدانستیم که این حکومت تا این حد خائن بود! بعضیها، این سستکاریهای دولت شاه و خیانتی که آمریکا به این کشور میکرد و توطئه عمیقی که آمریکا در مقدمه انقلاب اسلامی علیه نظام ما داشته است، برایشان جالب بود و بعضیها هم از آن طرف سؤال داشتند که خوب! اگر قراردادهای نظامی خوب است، چرا ما قرارداد نمیبندیم؟ و اگر بد است، چرا از لغو آن شما انتقاد کردید؟ این، مقداری به توضیح نیاز دارد . همان طور که توضیح دادم، آمریکا یک رویّهای داشت به نام اف. ام. اس ( S .F.M ) در قراردادهای نظامی که گویا در حال حاضر هفتاد و چند کشور دنیا با این رویّه با آمریکا رابطه دارند که وزارت دفاع آمریکا واسطه است بین دولتهای دیگر و شرکتهای اسلحه سازی آمریکا. در اینجا، آمریکا خودش واسطه است که این اسلحهها، آنجایی که باید فروخته بشود و با آن قیمتی که باید فروخته بشود و آن طوری که باید کنترل بشود که سراسر دنیا در مسیر سیاست آمریکا باشد. یک کارخانه اسلحه سازی، خودش اختیار نداشته باشد که به یک کشور اسلحه بدهد یا به کشوری ندهد و در گرفتن پول آنها هم برنامهای ریختهاند که هیچ وقت آمریکا کمترین ضرری نمیکند و دایماً دولت آمریکا از این وسط استفاده میکند. ما، در زمان شاه، جزو کشورهایی بودیم که در این اف. ام. اس گرفتار بودیم. گفتم که ما حدود دو هزار و هفتصد قرارداد در زمان شاه داشتیم که خیلی از آنها در محدوده اف. ام. اس بود. آن موقع، آمریکا برای رژیم شاه، سخاوتمندانه قرارداد میبست و اینجا را طوری درست میکرد که بتواند حتی روی شوروی کار بکند. میدانید که چیزهای پیچیدهای در شمال کشور ما گذاشته بودند (البته به ما نداده بودند، خود آمریکاییها اداره میکردند) در چند نقطه از شمال کشور که تا عمق خاک شوروی را هم مطلع میشدند و اطلاعاتش را به آمریکا میدادند. اینها خوشبختانه دست ما مانده است. آمریکاییها فقط توانستند ضربه بزنند و بروند و نتوانستند اینها را با خود ببرند. آن قراردادها، انواع و اقسام دارد کوچک و بزرگ و انسانی و تسلیحاتی و پشتیبانی و تعمیراتی و امثال اینها که خیلی فراوان است که نمیخواهم وارد آنها بشوم. مساله مهمی که مورد نظر من بود، این است: آمریکا وقتی که این انقلاب اسلامی مواجه شد و دید که این همه نیرو که در اینجا صرف شده و امکاناتی که به یک دولت دست نشانده خودش داده، حالا به دست یک دولت اسلامی و صد در صد ضد استکباری میافتد، احساس خطر کرد. تحقیقاً هم میبایست میترسید. مساله عمده اینجا است که یک حکومتی که بعد از فرار شاه در این مملکت بود و مدعی مبارزه هم بود و لیبرالها (یک عدهای از آنها) هنوز هم به او عشق میورزند، آن چنان ریشه آمریکایی داشت که بهترین نوع، تا آنجایی که میشد، مشکل آمریکاییها را حل کرد. این یک مساله. مساله دوم این بود که ببینید آمریکا چگونه زمینه درست کرده بود که ما را خلع سلاح بکند! این قراردادهایی که من گفتم فسخ شد، اکثریتش آنهایی است که هدف آمریکا از فسخ این قراردادها، این بود که ما را دچار یک خرج سنگینی بدون استفاده از خرجمان بکند. حساب شده از بین قراردادها آمدند، آن عده را انتخاب کردند، آن هم نیست که یک طرفه ایران فسخ کرده باشد، هم امضاء مأمور آمریکایی پای این فسخ هست و هم امضای ایرانی، دو نفر نشستند حساب کردند، ببینیم که چطوری فسخ کردند، مثلاً این طیارههای اف چهارده (که ما حدود هشتاد فروند که داریم،) اسلحهشان فونیکس است، یک تعدادی فونیکس ما قبلاً داشتیم و اکنون هم تعداد قابل توجهی هم داریم، تعداد زیادی هم خریده بودیم که اینها را فسخ کردند. آدمی که طیاره دارد، پایگاه دارد، خلبانش را تربیت کرده و همه چیز دارد، فقط مانده گلوله آن؛ فسخ قرارداد گلوله طیاره، مثل این است که آدم کارخانه عظیمی به اندازه این دانشگاه دانشگاه تهران داشته باشد و سوخت آن را نداشته باشد! این کارخانه به چه درد میخورد؟! نگهداری این کارخانه هم برای آدم وبال میشود. لذا، بعد از اینکه دولت موقت آمد، بعضیها آمدند مطرح کردند که ما اینها را میخواهیم چکار کنیم؟ اینها را پس بدهیم! این طور بود که حساب میکردند با نداشتن گلوله، اصلاً کاری نمیتوانیم بکنیم. خوشبختانه، من خودم در همان موقع که مطرح شد، رفتم در پایگاه اصفهان و در آنجا دیدم که تعداد زیادی از اینها آماده کارند و مقدار زیادی هم گلوله داریم و یکی از کارهای مهمی که ما در انقلاب کردهایم، این بود که موشکهایی که میبایست تعمیر بشود، ما قدرت تعمیر آنها را پیدا کردیم و این از افتخارات ما است که الان هیچ کجای دنیا مثل ایران به این خوبی نمیتواند آنها را تعمیر کند. کارهای دیگری که ما کردیم، این بود که از انواع موشکها روی انواع هواپیماها الان استفاده میکنیم. این طور نیست که یک هواپیما فقط فونیکس بزند یا فقط استاندارد بزند؛ این را به جای دیگر منتقل میکنیم. این زحمتی است که متخصصین ما کشیدهاند؛ ولی آمریکا نقشهاش این بود که ما این خرج عظیم را روی زمین بگذاریم! یا مثلاً به ما ناو داده بودند، قایقهای مجهز داده بودند که موشک پرتاب کُن داشتند (سرمایه عظیمی است. در نیروی دریایی، بروید ببینید! در خلیجفارس و بوشهر چقدر در آنجا سرمایهگذاری شده است) خوب! اینها باید موشک بزنند که ظاهراً 60 مایل برد دارد، یک مقدار داشتیم و یک مقدار هم خریده بودیم، آنهایی را که خریده بودیم فسخ کردند. ناوی که موشک نداشته باشد، مشکل دارد. ما این مسأله را برای خودمان حل کردیم؛ اما آمریکا که فکر نمیکرد ما حل میکنیم! او میخواست اینها روی دست ما بماند، و این خیانت عظیم را اینها کردند. یا مثلاً موشک تاو. هلیکوپترهای ما، موشکهای تاو میزنند و موشکهای تاو دراین جنگها بسیار حساس هستند، قرارداد مقدار زیادی از این موشکها را فسخ کردند. آنها نقشه جنگ داشتند. من یک روز در خطبههایم گفتهام: ما الان اسنادی داریم که در رژیم شاه، آمریکا و شاه، طرحی ریختند که اگر روزی رژیم شاه شکست خورد و حکومت غیرآمریکایی آمد، چگونه برخورد کنند. طرح جنگ را ریختند که تجاوز از یک کشور همسایه، همین کشور عراق، یا یک کشور دیگری باشد و مانورش را هم در یک جایی انجام دادند. آنها آماده بودند که این جنگ را برای ما درست بکنند و برای اینکه ما دفاع نکنیم، آمدند اینها را از بین بردند. یا قراردادهای پشتیبانی؛ به ما رادار داده بودند، رادارهای »ادیسفر« آمریکا که الان چندین دستگاهش در اینجا وجود دارد. یکی از آنها را در کرج به طور ناقص نصب کرده بودند و بقیهاش مانده بود. این قرارداد را لغو کردند که آمریکاییها تعهدی ندارند اینها را نصب بکنند و فکر میکردند که تا ابد اینها در انبار میماند؛ ولی متخصصین ما در نیروی هوایی اینها را راه انداختند و الان ما از اینها استفاده میکنیم، اما آنها فکر میکردند (این خیانت را که بختیار کرد، فکر میکرد) دست ما را میبندد، یا دراگون یا آن آواکسها، در کل خریدها، آواکسها چیزی نبودند، آواکسها فضای ما را میبایست حفظ میکردند، آنها را فسخ کردند. درست روی آن چیزهایی دست گذاشتند که مجموعه قدرت دفاعی ما را به هم میزند یا راداری را از بین میبرد یا تعمیراتمان را از بین میبرد، یا مهمّاتمان را از ما میگیرد. پشتیبانیشان را به کلی لغو کردند. این خیانت به این جهت بزرگ است. اما آن سؤالی که در ذهن بعضیها بود که قرارداد نظامی، خوب! این مساله روشن است که ما، نه ما در دنیا، کمتر کشوری وجود دارد که از لحاظ دفاعی، خودکفا باشد. امروز در دنیا، وقتی که سیستم موشکی و هواپیماهای آواکس، این پرندههای دفاعی مثل »سام«ها و دوربینها و سیستم ماهوارهای که از اعماق یک کشور عکسبرداری میکنند، در جنگ به کار میرود، اگر کشوری خیال میکند با امکاناتی نظیر ما خودکفا است، این پیدا است که شعار ناصحیحی است. هلیکوپترمان، هواپیمایمان، بسیاری از موشکهایمان، بسیاری از تانکهایمان و خیلی چیزهای دیگری است که در کشور ما ساخته نمیشود. ما این چند سال خیلی گام به طرف خودکفایی برداشتهایم. جنگ را از آن جنگ پرخرج کشنده نابودکننده، به یک جنگ کم خرج تبدیل کردهایم. یادم هست که آن روزهای اول در شورای عالی دفاع، مرحوم شهید رجائی که بودند، در یک جلسه پرشوری بحث کردیم و تصمیم نهایی این شد که ما حرکتمان به طرف حرکت دفاعی باشد، نه تهاجمی و آن روز بحث میشد که ما مثلاً در مقابل یک تانک 10 یا 15 میلیون تومانی، یک آر پی جی کوچکی را خودمان میسازیم، گلولهاش را خودمان میسازیم که یک سرباز شجاع روی دوشش میگذارد و دویست متری تانک که رسید، آن را آتش میزند و دود به هوا میکند. یک تانک برای نگهداریاش، ادارهاش، پشتیبانیاش، آموزشش، دهها نفر نیرو لازم دارد. اما یک آر پی جی در مجموع دو یا سه نفر میتوانند کار را انجام بدهند و همهاش هم از عهده خودمان ساخته است، ما به این طرف برویم! و امروز وقتی که یک حمله میکنیم، تانکهای دشمن را با یک گروه آرپی جی زن از میدان در میکنیم یا مصادره میکنیم. بنابراین، این سؤالی هم که در ذهن بعضیها بود: بله! ما هنوز هم نیاز داریم به اینکه اسلحه از خارج تأمین بکنیم، هنوز هم باید قوی باشیم، دنیا هم دنیای بیشتر - تحکم گرگها است و ما نمیتوانیم ضعیف باشیم. ولی، معنایش آن قراردادهای نظامی زمان شاه نیست که اسارت بیاورد؛ آزاد و مستقل از هر جا که بتوانیم اسلحه میگیریم. ولی آن خیانت عظیم به ما شد که در آن فاصله زمانی، آن چیزهایی را که نیاز ما بود و میتوانست ما را قویتر نگهدارد، از ما گرفتند و بد هم گرفتند! طوری گرفتند (امضای دو طرف را پایش گذاشتند) که اقامه دعوا را هم مشکل و پیچیده کردند. اما این نیرو و شهادت طلبیهای مردم و زحمات متخصصان و تکنیسینهای ما بود که ما توانستیم از این امکاناتی که آنها خیال کردند لغو شد، استفاده بکنیم. بخش اساسی صحبت این خطبه، مساله کنفرانس سران کشورهای اسلامی است. من در اینجا یک بحث اصولی میخواهم بکنم که لازم بود یک وقتی در این خطبهها در تریبون نماز جمعه دربارهاش بحث بشود. البته، این در یک خطبه نمیگنجد و خیلی فشرده خواهد بود و تناسبش الان خیلی خوب است. حالا که نگاه افکار عمومی دنیا به مراکش است، خوب است آنهایی که مایلند، این حرفها را هم در کنارش بشنوند! مساله اتحاد و همکاری نیروهای اسلامی در دنیای امروز، مساله درجه یک و مهمترین موضوع بحثهای جهانی میتواند باشد و هست. آنهایی که از وضع دنیا اطلاع دارند و از مکانیسم حرکت قدرتها در دنیا مطلع هستند، این را خوب میدانند. علتش هم این است که در دنیای امروز، حدود یک میلیارد مسلمان زندگی میکنند که این یک میلیارد مسلمان، حدود چهل و پنج یا چهل و شش کشور مستقل دارند و در خیلی از کشورها هم نیروی عظیمی هستند. مثلاً هندوستان کشور اسلامی نیست، ولی یکصد و پنجاه میلیون مسلمان بالقوه انقلابی در آنجا وجود دارد. در شوروی، شصت یا هفتاد میلیون مسلمان اسیر وجود دارد. در خیلی از کشورهای دیگر که اسلامی نیستند، به نسبتهای گوناگون آدم مسلمان وجود دارد. این مسلمانها هم، طوری در دنیا متفرقند که اگر متحد باشند، هیچ قدرتی در دنیا بدون جلب رضایت این قدرت نمیتواند نیرومند و حاکم باشد و بلکه اینها، تنها قدرت حاکم دنیا هستند که حالا عوامل این قدرت را عرض میکنم: اولاً نفوس؛ یک میلیارد آدمی که با عقیدهای مثل اسلام به هم مرتبط میشود، امروز در دنیا موجود نیست. چون یک قدرت، قدرت مارکسیستهاست. آنهایی که در کشورهای مارکسیستی هستند، به زحمت به پنجاه میلیون نفر میرسند. مثلاً حزب مارکسیزم - لنینیزم شوروی، پانزده یا شانزده میلیون و چین بیست و هشت میلیون و بقیه احزاب هم یک یا دو میلیون یا کمتر. بقیه مردم دیگر مارکسیست نیستند که تحت این عنوان با هم متحد باشند. تازه آن هم میدانید که چقدر تفرقه دارند و همدیگر را تکفیر میکنند. چینیها، شورویها رإ؛ ظظ قبول ندارند و آنها را امپریالیست جدید میدانند و اینها، آنها را یک چیز دیگر میدانند. در دنیای مسیحیت هم، علیرغم اینکه میگویند مثلاً بیش از یک میلیارد مسیحی هست، اما مسیحیها با هم کارد و خیارند! این طور نیستند که همه آنها متحد باشند. آمریکاییها که پروتستان هستند، اصلاً کاتولیکها را قبول ندارند و تا همین اواخر (در همین دو سه روز دارد مطرح میشود) اجازه ندادهاند که دولت آمریکا در واتیکان سفیر داشته باشد، فقط رئیس جمهور یک نماینده در واتیکان دارد. به تازگی، ریگان فعالیت کرد و اجازه گرفت که سفیر بفرستد. ارتدوکسها، اصلاً کاتولیکها را قبول ندارند و آنها را کافر میدانند. البته اسمشان مسیحی است و واقعاً هم متحد نیستند و تازه اگر هم متحد بودند، این مسیحیت موجود، نمیتواند روابط اجتماعی اینها را تنظیم کند. یهودیها که ده یا پانزده میلیون هستند که قابل توجه نیستند و بوداییها اصلاً داعیه اجتماعی، به این معنی ندارند، زیاد هستند، ولی یک تیپ خاصی هستند. هندوها هم به عنوان آن مسلک، کاری نمیتوانند بکنند و سیکها چیزی نیستند. یک رشتهای که انسانهای زیادی را مثل مسلمین به هم مربوط بکند، فعلاً در دنیای موجود وجود ندارد؛ اگر هم وجود داشت، جاذبه اسلامی را نداشت. شما اکنون، اسلام را در کشور ما میبینید که چقدر نیرو به ما میدهد؛ نیروی فرهنگی، نیروی اقتصادی، نیروی دفاعی، نیروی تهاجمی و هر نیرویی که ما لازم داشته باشیم، از این منبع قدرت استفاده میکنیم. در سایر مکاتب، چنین چیزی نیست. از لحاظ امکانات جغرافیایی، شما ببینید، خلیجفارس و تنگه هرمز، دو طرفش در دست مسلمانهاست. دو طرف کانال سوئز دست مسلمانهاست. جبلالطارق، یک طرفش دست مسلمانهاست و عبور از اقیانوس هند، بدون جلب نظر مسلمانها ممکن نیست. اقیانوسیه دست مسلمانهاست؛ آنجایی که اندونزی و آن قسمتها آنجا هستند. در جنوب آفریقا که مهمترین خط کشتیرانی دنیاست، اگر بنا باشد که مسلمانها مایل نباشند، از آنجا نمیتواند چیزی عبور کند. این وضع دنیاست؛ یعنی وضعی که ما این طور قرار گرفتهایم. مدیترانه، دریایی است که در یک طرفش غربیها هستند، اما این طرفش مسلمانها هستند؛ یعنی در شرق آن مسلمانها هستند، در جنوبش مسلمانها هستند و قدرت عظیم مسلمانها این طوریست. تنگه داردانل و بُسفُر هم دست مسلمانهاست و این وضع جغرافیایی دنیای اسلام است. وضع اقتصادی دنیای اسلام؛ اوپک، که حداقل چهل درصد سوخت دنیا را تأمین میکند، دست مسلمانهاست و اگر این سوخت نباشد، دنیا خاموش میشود، همان کارخانه بیسوختی که عرض کردم! هفتاد درصد قاره آفریقا مسلمانها هستند (کشورهای مستقل اسلامی و کشورهایی که بخشی از آنها مسلمانها هستند) و آفریقا انبار اروپاست؛ یعنی اگر در این انبار را ببندند، قطع رابطه بکنند، اینها میتوانند زندگی کنند، اما اروپا خفه خواهد شد و نمیتواند به حیاتش ادامه دهد. ژاپن، یکپارچه به دنیای اسلام وابسته است و اگر دو ماه رابطهاش را با دنیای اسلام قطع کند، به یک جزیره سرد و خاموش تبدیل میشود. این وضع اقتصادی ماست؛ یعنی مجموعاً دنیای اسلام با امکانات مواد خام و بازار و نیروی کار و مواد انرژی زایی که دارد، اگر این امکانات را از بقیه دنیای غیراسلامی، جدا کند، این قسمت میتواند زندگی کند، اما آن قسمت نمیتواند. این هم از این جهت. نیروی انسانی که ضعف ما بود، اکنون این طوری نیست. اکنون در محاسبهای که شده، مسلمانها اگر یک جریان خوب اجتماعی برای خودشان درست کنند، از ساخت حساسترین اسلحههای اتمی و فضانوردها، تا ساخت سوزن و سنجاق، برای خودشان، امکان متخصص داشتن و تکنیک را اداره کردن وجود دارد. نیروهای فنی هم در دنیای اسلام هست. بسیاری از این مغزها هستند که مراکز صنعتی اروپا و آمریکا را میگردانند و آنجا رفتهاند و ماندهاند و فسیل شدهاند، پس نیروی انسانی هم این طوری وجود دارد. در مجامع بینالمللی، ما چهل و پنج، چهل شش رأی مستقل داریم و اگر هر یک از ما بتوانیم، دونفرمان، یک رأی دیگر از سایر کشورها برای خودمان پیدا بکنیم، با هفتاد، هشتاد رأی در همه مجامع بینالمللی، رأی کشورهای اسلامی، حاکم خواهد بود و هیچ بلوکی در دنیا نیست که این اندازه رأی داشته باشد. شورویها ندارند، اروپاییها ندارند، آمریکاییها ندارند، آمریکای لاتین ندارد. اصلاً آنها وسیله اتحاد ندارند. آنها یک اسمهایی، برای خودشان میگذارند و متحد میشوند؛ مثل کشورهای صنعتی. خوب! کشورهای صنعتی یک عنوانی نیست که بتواند رابطه اتحاد برای آدم درست کند و این برعکس است و رقابت است، ولی میروند و تحت این عنوان متحد میشوند، کشورهای جنوب و شمال، ناتو و از این قبیل اسامی! اما حبلاللَّه؛ ریسمان دینی که با خدا پیوند دارد و چیزی که همه وجودمان را قبضه کرده، چیزی که یک انسان را تا پای جانش، دنبال خودش میکشاند، وسیله اتحاد ما است. کنفرانس سران اسلامی، اگر یک کنفرانس واقعی باشد، باید یک کنفرانسی باشد که این حرفها رإ؛ظظ قبول داشته باشد (اینها تمامشان این مسایل را میفهمند، نه اینکه نمیفهمند) و این امکانات را در راه منافع اسلام استخدام کند. اگر ما به کنفرانس سران کشورهای اسلامی اعتراض داریم و آن را یک حرکت صحیح و سالم نمیدانیم، برای این است که میبینیم اینها برعکس، آمدهاند تمام این امکانات را در جهت خلاف مصالح اسلامی و به نفع دشمنان ما به کار گرفتهاند. واقعاً آدم باید خون گریه کند!! برای مسلمانها، حق است که از غصه بمیرند(!) که سران کشورهایشان بروند آنجا بنشینند و از همه این امکانات برعکس استفاده کنند. این تعبیری که من میکنم اغراق نیست، بلکه جدّیِ جدّی است! چیزی که عرض نکردم، پولها بود. ذخایری که کشورهای اسلامی در بانکهای اروپا و آمریکا و ژاپن دارند، اگر همین امروز از این بانکها بیرون بکشند، اکثر این بانکها فلج میشوند و اقتصاد آنان فلج خواهد شد. اگر این پولها، اگر آن نفتها، اگر این نفوس، اگر این بازارها اگر این تنگناها و این مناطق جغرافیایی، اگر این آرایی که ما در سازمانهای جهانی داریم، به کار گرفته بشود، دیگر کدام کشوری جرأت میکند که بیاید و علیه مصالح مسلمین کار کند! یک بار اگر اینها این امکانات را به کار بگیرند، برای پنجاه سال راحت میشوند، ولی شعور ندارند، یا شعوری که دارند به نفع شخصی خودشان است و میخواهند شخص خودشان را در آن کاخهای پر از عیاشی حفظ کنند که به این صورت درآمده است. حالا ما میرویم در کنفرانس آقایانی که در مراکش جمع شدهاند، ببینیم چکار کردهاند و چه مسایلی مطرح بوده است؟ یک مسأله این بوده است که طرح فاس را که در حقیقت طرح شناسایی اسرائیل است (در حقیقت نفی دولت فلسطین است که دروغ میگویند یک دولت کوچک،) تصویب کنند. یک مسأله این بوده که سادات را برگردانند؛ یعنی کمپ دیوید را به رسمیت بشناسند. یک مسأله این بوده که یک مدال افتخار به صدام بدهند که این تفرقه عظیم را در کشورهای اسلامی به وجود آورده (و این جنگ خانمانسوز را راه انداخته) به اسم اینکه حالا (که در بنبست گیر کرده) حاضر شده است صلح کند. یک مسأله این بوده که آن نیروهای مرتجع و متخلف از آرمان فلسطین را دوباره احیاء کنند. اینها مسایل عمده این کنفرانس است. شما را به خدا! چهل و پنج کشور اسلامی جمع بشوند یک جا، هر یک از اینها یک هیأت عظیم و پرخرج آنجا ببرند، چند هفته وقتشان مصرف بشود، و این همه دنیا به آنجا توجه بکند، سیصد تا خبرنگار به آنجا بیایند و صدها رادیو و صدها تلویزیون و هزاران روزنامه، هزاران مجلس، امروز نقل محافلشان باشد و آن وقت ببینند که اینها در آنجا جمع شدهاند و این مسایل را مطرح میکنند! تمام این مسایل بر ضرر دنیای اسلام است. برگرداندن مصر به دنیای عرب به این صورت، یعنی چه؟! سادات و مبارک چه خدمتی کردهاند؟! در یک موقعی که هیچکس جرأت نمیکرد، یک نگاه محبت آمیز به یک صهیونیست بکند، سادات بلند شد آمد در تل آویو و آن عجوزه صهیونیست را در بغل گرفت و بوسید. این افتخار سادات است (!) که حالا میخواهند او را به دنیای عرب برگردانند. این چه ارزشی دارد؟! و مبارک هم بدتر از او دارد کار میکند. طرح فاس که میخواهند احیاء کنند، روح خواسته آمریکاست که بیایید و بنشینید و اسرائیل را به رسمیت بشناسید! سی، چهل سال همهتان دارید یک زبان میگویید که هر کس اسرائیل را به رسمیت شناخته است، از ما نیست. هر کس با اسرائیل معامله کرد، از ما نیست. هر شرکتی با اسرائیل تجارت کرد، بایکوت است. هر کشتی به بندر اسرائیل رفت، راهش نمیدهیم! این حرفهای تصویب شده در دهها کنفرانس کشورهای عربی و اسلامی بوده، اما آنها آمدهاند و این حرفها را ندیده گرفتهاند. در مسأله ایران و عراق، شما همه میدانید که شاه یکی از مهرههای آمریکا در منطقه بود که نمیگذاشت کشورهای اسلامی متحد بشوند. او ایران و پاکستان و ترکیه را به کلی از آرمان فلسطین جدا کرده و نیروی عظیمی در مقابل شماها قرار داده بود. انقلاب اسلامی که آمد، اولین کاری که کرد، آن پیمان نحس را ملغی کرد و بعد هم اعلام کرد ما با اسرائیل قطع رابطه کردهایم و اعلام کرد ما به اسرائیل نفت نمیدهیم و اعلام کرد که بیشتر از شما در میدان با اسرائیل، میجنگیم و شما خودتان هم قبول دارید که نیروی ایران اگر میآمد و شما هم با عمق استراتژیک در جبهه شرقی، در مقابل اسرائیل قرار میگرفتید، طوری میشد که اسرائیل میرفت که میرفت! برای این مسأله، صدام را وادار کردند، با همان توطئهای که عرض کردم (مثلث بختیار و فلان و غیره) ایران را مورد تهاجم قرار دادند و آن جنایت را به اسلام و مسلمین کردند و این تفرقه را به وجود آوردند و ما هم حرفمان در جنگ روشن است. ما که خاک عراق را نمیخواستیم، بلکه ما میگوییم، صدامی را که این طور خیانت کرده است، محاکمه کنید. حتی دادگاه آن را هم برعهده شما گذاشتیم. میگوییم خساراتی را که به ما وارد کردند، بدهید و از کشور ما بیرون بروید! و میگوییم، مردم عراق را که آواره روزگار شدهاند و حالا دارید در کویت و جاهای دیگر آنها را قصابی میکنید، به خانههایشان برگردانید. آیا این حرفها جنگ طلبی است؟! این حرفها باعث میشود که بگویید رقیب ما، صلح میخواهد و از صدام تشکر کنید که موضع خوبی گرفته! این همان صدامی بود که وقتی آمده بود؛ میخواست خوزستان را عربستان کند و اهواز را الاهواز و جزایر ایرانی ما را جزایر عربی کند و اروند رود را شطالعرب اختصاصی خودش کند و بخش عظیمی از نقاط استراتژیک ما را گرفته و تصرف کرده بود، پس چرا آن روزها حرف نمیزدید؟! حالا، وقتی که مثل موش توی سوراخش گیر کرده، میگویید صلح طلب شده!! صلحطلبی که دارد هر روز یک شهری را خراب میکند. چه صلحطلبی که مواد شیمیایی و سمّی روی سر مردم میریزد. اینها را شما نمیفهمید؟! اینها را شما نمیدانید؟! شما مسلمانید و آنجا نشستهاید و از زبان مسلمانان حرف میزنید؟ شما جای علی بنابیطالب (ع) را و پیغمبر (ص) را گرفتهاید و میخواهید برای یک میلیارد مردم مسلمان، قضاوت کنید؟ تیپ اینها این طوری است. رفتهاند آنجا در کنفرانس اسلامی نشستهاند و یک مدال هم دادند که آن کار را کرده است! ما با این طور آدمها چه کنیم؟ کنفرانس اسلامی که باید در دنیا باشد، غیر از این است. البته ما سیاستمان این است که در کنفرانسها شرکت کنیم. اگر این کنفرانس مثلاً در ترکیه بود، در پاکستان بود - جایی که با ما نمیجنگید - شرکت میکردیم. مراکش از کشورهایی است که از روز اول در توطئه علیه ما شریک بوده است. شاه از ایران که فرار کرد، رفت به آنجا مراکش بعد خلبان شاه را با یک توطئه مشترکی با آمریکا، برداشتند با هواپیمای شاه (که خیال کردند ما را گول میزنند) فرستادند به اینجا که در توطئه مشترک بنیصدر و منافقین و سلطنتطلبان، همکاری کرد و بعد هم دیدید که دوباره هواپیمای ما را برداشت و به فرانسه رفت. خلبان دیروز شاه، مجاهد انقلابی امروز شده، و همگی آمریکاییشدهاند! این تیپ اینها بود و مراکش هم صحنهگردان این جریان بود. مراکش، از اول در توطئه بود. مراکش در جنگ هم رسماً اعلام کرد که ما حامی صدام هستیم. حالا اینها از ما توقع دارند که به کنفرانس اسلامی برویم! بنابراین، پیدا بود که ما نخواهیم رفت و اصلاً توطئه بود که ما به آنجا برویم، زیرا ما نمیتوانستیم اصولمان را زیر پا بگذاریم. بعد هم در بوق کردهاند که ایران چون کنفرانس را طرفدار عراق میدیده، به آنجا نرفته، که این طور نبوده است. البته ما میدانیم که بسیاری از این سران مرتجع و کارگردانان کنفرانس، طرفدار عراق هستند و در جنگ شریکند. به این دلیل ما در کنفرانس شرکت نکردیم. در آینده شرکت میکنیم، یعنی این طور نیست که اگر کنفرانس بعدی در کشور خوب دیگری، برگزار شد، ما شرکت نکنیم. حتی اگر اقلیت هم باشیم، شرکت میکنیم و حرفمان را خواهیم زد. اما مسأله مهم این است که مؤسس قبلی این کنفرانسها اردن و شاه و ملک فلان در عربستان سعودی بودهاند؛ با همه این حرفها میرویم و شرکت میکنیم، چون ما در سازمان ملل هم که تیپش از این بدتر است، شرکت میکنیم و در آنجا هم حرفمان را میزنیم، اما اصل مسأله این است. جمهوری اسلامی، یکی از اهداف مهمش، باید در دنیا این باشد که تلاش کند، کشورهای اسلامی را متحد کند و یک قدرت عظیم اسلامی، در دنیا خلق کند. البته، این کار از طریق دولتها نمیشود که باید این مسأله را عرض کنم و این اشتباه است که ما خیال کنیم با نصیحت و اندرز میشود این شیوخ مرتجع یا اردن و سودان و امثال اینها را میتوان در تحت لوای اسلامی آورد؛ بلکه ما باید از طریق مردم کار کنیم، ما باید با مردم حرف بزنیم و باید مردم را وادار کنیم که یا حکومت صالح روی کار بیاورند و یا لااقل اینها را بترسانند که ضد اسلام عمل نکنند. همین امروز، اگر این چهل و پنج نفر در مراکش تصمیم میگرفتند که ما با هم از حالا تا یک ماه، تا دو ماه دیگر به کسانی که به اسرائیل کمک میکنند، نفت نمیدهیم، مسأله اسرائیل حل بود. مسأله لبنان به این عظمت که نصف آن توسط اسرائیل اشغال شده است، اصلاً در کنفرانس، جزو دستور جلسه نبود و اصلاً در باره آن خبری نیست. اُفّ بر کسانی که به نام اسلام و امت اسلام حرف میزنند و اسارت یک میلیون مسلمان را به دست اسرائیل در جنوب لبنان قابل طرح در یک کنفرانس اسلامی نمیدانند!! این امر برای ما قابل تحمل نیست. با این جور آدمها ما طرفیم؛ ولی سیاست جمهوری اسلامی این است که با اینها همکاری بکند، در مجامع شرکت بکند، اینها را نصیحت بکند، اگر نهضت صحیحی در یک گوشهای باشد، به آن کمک بکند، روابط را قطع نکند و در عین حال حرفش را به مردم هم بزند، تا ان شاءاللَّه بیداری در مردم به وجود آید. ترجمه خطبه عربی بسم اللَّه الرحمن الرحیم کنفرانس اسلامی که هم اکنون در مغرب، مشغول کار است، وسیلهای است برای اینکه مسلمانان جهان به وضع خود توجه کنند و عبرت بگیرند. میدانید که حدود یک میلیارد مسلمان در جهان وجود دارد؛ یعنی نزدیک یک چهارم مردم روی زمین. و میدانید که اکنون چهل وهفت کشور، رسماً اسلامیاند و چندین کشور هم تعداد قابل توجهی مسلمان در خود دارند که میشود آنها را هم تا حدودی اسلامی به حساب آورد. علاوه بر اینها، در اکثر کشورهای دنیا، مسلمانان دارای مجامع و تشکیلات وامکانات فراوانی هستند. از لحاظ جغرافیایی مسلمین، گرچه پراکندهاند، ولی این پراکندگی خود میتواند وسیلهای برای توسعه قدرت و نفوذ و اقدام باشد، اگر درست اداره شوند. اگر نمیدانید، بدانید که بخش عظیمی از منابع ثروت و قدرت دنیا، در دست مسلمانان است که اگر درست به کار رود، نیرومندترین اهرم قدرت جهان میتواند باشد. در مجامع بینالمللی، اگر این آراء متفق عمل کنند و دوستان دیگر را در کنار خود داشته باشند، همیشه برنده و حاکماند. بالاتر از همه اینها، دین اسلام و معارف بلندپایه قرآن و افتخارات تاریخی اسلام را در اختیار دارند که بهترین وسیله اتحاد و تبلیغ و نفوذ است هیچ یک از گروههای قدرت دنیا چنین امکانات وسیعی را در اختیار ندارند. متأسفانه، از این همه نعمت الهی، در راه خیر و سعادت و عظمت مسلمین استفاده شایان نمیشود؛ بلکه خیلی از اینها را، دشمنان ما علیه اسلام و مسلمین به کار گرفتهاند، تا آنجا که چند میلیون صهیونیست را در قلب کشورهای اسلامی آن چنان که میدانید بر ما ترجیح داده و خانههای مردم مظلوم و آواره فلسطین و حرم شریف قدس را غصب کرده و در اختیار آنها گذاشتهاند. بیشک مسؤول این وضع اسفبار، دولتهای کشورهای اسلامیاند و ملتها هم به خاطر ضعفی که در مقابل دولتهای ناصالح نشان میدهند، مسؤولند و مورد باز خواست خدا قرار خواهند گرفت. ملتهای اسلامی میبینند: دولتهایشان در همین کنفرانس به جای اینکه فکری برای علاج سرطان اسرائیل کنند، توطئه به رسمیت شناختن آن را تعقیب میکنند. به جای اینکه در فکر کیفر دولتهای حامی اسرائیل باشند، به فکر نجات و تبرئه خائنان به آرمان ملت فلسطیناند و خواستههای حامیان استعمارگر اسرائیل را در کنفرانس تعقیب میکنند. و به جای اینکه حزب بعث عفلقی عراق را که با تجاوز به ایران و ایجاد جنگ خانمانسوز باعث تفرقه جهان اسلام و خوشحالی اسرائیل و دشمنان دیگر گردید، تنبیه کنند، میخواهند به او جایزه بدهند. به جای اینکه از قدرت عظیم مردم ایران که با انقلاب اسلامی از صف دشمنان عرب به صف دوستان عرب آمد، استفاده کنند، این ملت را با حیله و تزویر از کنفرانس دور نگه میدارند و با تشکیل کنفرانس در کشوری که اعلان جنگ علیه ما کرده و شاه فراری را تحت حمایت گرفته، عملاً مزورانه راه ورود ما را به کنفرانس میبندند. به جای طرد عوامل کمپ دیوید و قانون شکنیهای فالانژهای همپالکی اسرائیل، دفاع از آنان را وجهه همت خود قرار میدهند و به جای محکوم کردن اشغالگران لبنان، حامیان مردم لبنان را مورد شماتت قرار میدهند. به جای استفاده از حربه بُرنده نفت و بازار علیه دشمنان، این حربهها را علیه دوستان به کار میگیرند. ملتهایی که این همه گمراهی نگرانی آور را میبینند و ساکت نشستهاند، باید جوابی برای دفاع از خود در دادگاه الهی پیدا کنند و با انجام وظیفه امر به معروف و نهی از منکر، وسیله تجدید عظمت اسلام را فراهم آورند. انقلاب اسلامی ایران، آماده است که در کنار آنها عمل کند. بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ تَبَّتْ یَدا اَبی لَهَبٍ وَ تَبَّ/ ما اَغْنی مالُهُ وَ ماکَسَبَ/ سَیَصْلی ناراً ذاتَ لَهَبٍ/ وَ امْراَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَب/ فی جیدها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ.