خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۳۰ دی ۱۳۶۲

   خطبه اول  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. قالَ الْعَظیمُ فی کِتابهِ: أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمْ. اِنّ‏اللَّهَ یَأْمُرُ بالْعَدلِ وَالْأِحْسانِ وَ ایتاءِ ذی الْقُرْبی وَ یَنْهی عَنِ الَفْحشاءِ وَالْمُنْکَرِ وَالْبَغیِ یَعِظُکُم لَعَلَّکُم تَذَکَّرُونَ.   وعده دادم که در آخر بحثهای مربوط به عدالت اجتماعی در بعد اقتصادی، یک جمع‏بندی از مسایلی که در خطبه‏ها مطرح شده، ارائه بدهم و این کار، بسیار لازم است. وقتی که بحث عدالت اجتماعی را شروع کردم، گفتم که عدالت اجتماعی چند بخش مهم دارد. یکی از آنها مسایل اقتصادی است و بخشهای دیگر آن، در مشکلاتی از لحاظ تبعیضات نژادی یا فرهنگی و یا در رابطه با حکومت و مردم یا در رابطه با دستگاه قضایی یا در رابطه با زن و مرد و امثال اینها مطرح است، که هر یک از آنها بحث مستقلی را طلب می‏کند و تا آنجایی که فرصت پیدا کنم، به ترتیب این بخشها را مطرح و پیرامون آنها بحث می‏کنم.  البته فکر نمی‏کردم که بحث اقتصادی ما این مقدار طولانی شود. علی‏رغم آنکه بحثها را فهرست وار عنوان کردیم، لکن تاکنون حدود 50 خطبه در این مورد صحبت کرده‏ایم که تقریباً دو سال طول کشیده است و امروز من از این بحث یک جمع‏بندی کلی ارائه می‏دهم و در خطبه‏های آینده یکی از بحثهای دیگر عدالت اجتماعی را مطرح خواهم کرد. در مورد عدالت اجتماعی اسلام در بخش اقتصادی، فصلهای بحث من به این ترتیب بود که چند خطبه را در مسایل کلی و مقدماتی، چند خطبه را در مورد اهداف نظام اقتصادی اسلام، چند خطبه را در مبانی ایدئولوژیکی و عقیدتی این نظام و چند خطبه را در طرق اجرایی و راهکارهایی که اسلام برای رسیدن به اهداف اقتصادی اسلام تنظیم کرده است، اختصاص دادم. و در ضمن همان بحثها، همیشه تذکر دادم که در خطبه‏های نماز جمعه، امکان اینکه این بحث را با همه شاخه‏ها و ریشه‏ها و ادله توضیح بدهم، نیست و از دانشمندان محترم اسلامی تقاضا کردم که سعی کنند مطالبی را که در اینجا بحث می‏شود، غنی‏تر سازند و به مردم عرضه کنند. خوشبختانه در فاصله دو سال، افراد و مجامع زیادی، روی این بحث کار کردند (یا با داعیه‏هایی که خودشان داشتند یا به خاطر دعوتی که ما از آنها کردیم) که من یکی از قسمتهایی را که دیدیم، بسیار جالب بود. برادران طلبه‏ای که در جمعیت همکاری حوزه و دانشگاه، کار می‏کنند، مدارک بحثها و حتی مقداری وسیعتر، از متون فقهی و روایی جمع‏آوری کرده‏اند که می‏تواند برای آینده در کلاسهای درس دانشگاه و کنفرانسها و مجامع مذهبی، اسناد بسیار خوبی باشد و نیز شنیدیم [t1]که بعضی از اساتید، بسیاری از این فصول را در نظر گرفته‏اند که به عنوان تز و راهنما به دانشجویان بدهند که آنها تحقیق کنند. که ان شاءاللَّه، در پایان این حرکت، ما بتوانیم نظام اقتصادی اسلام را به صورت روشنی ترسیم کنیم که برای سایر کشورهای اسلامی، الگو باشد و حالا که انقلاب اسلامی جای خود را در تمامی دنیا باز می‏کند، مهمترین کارش این است که نظام اقتصادی‏اش را به دنیا عرضه کند و ان شاءاللَّه محققان ما این کار را می‏کنند. بنده در حد فرصت و امکانات علمی‏ام، در این بحث مسایلی را مطرح کردم.  اولین مسأله این بود که اصلاً، آیا اسلام نظام اقتصادی دارد یا نه! که چند خطبه صحبت کردیم و گفتیم، بله! اسلام نظام اقتصادی دارد و از نظامی متین و عمیق برخوردار است و تنها نظام مایه‏دار اقتصادی با برخورداری از سوابق عمیق علمی و برمبنای فطرت می‏باشد.  در خطبه‏ها گفتم؛ مهمترین نظامهای اقتصادی موجود در دنیا یا سرمایه‏داری است یا سوسیالیسم و یا اقتصاد مختلط  (Mixed Economy) که نه سرمایه‏داری خالص است و نه سوسیالیسم خالص.  مارکسیستها و سوسیالیستها، سراغ مالکیت دولتی رفته‏اند و در بعضی جاها به صورت بسیار حاد تمام چیزها را به دست دولت دادند؛ اما در طول تاریخ و جریان عمل متوجه شدند که این کار عملی نیست. لذا به تدریج، خیلی چیزها را از دولت جدا کرده و به بخش خصوصی واگذار می‏کنند.  از طرف دیگر، سرمایه‏دارها هم همه چیزها را در اختیار بخش خصوصی قرار داده‏اند. مثل کشورهای کانادا، آمریکا، آفریقای جنوبی و انگلستان. این کشورها، اقتصاد خود را براساس سرمایه‏داری تنظیم کرده‏اند لکن متوجه شدند که دولت باید در این امر دخالت کند. لذا شروع کردند بخشهایی را از بخش خصوصی گرفته و به دولت منتقل کردند. در بعضی از کشورهای غربی، هم اکنون اقتصاد آنها به صورت پنجاه، پنجاه و بعضی به صورت شصت، چهل و بعضی سی، هفتاد اداره می‏شود و اسم این گونه اقتصاد را هم سوسیالیسم گذاشته‏اند.  مثلاً فرانسه، اسم خود را سوسیالیسم گذاشته، لکن فرقی با سرمایه‏داری ندارد.آلمان همین اسم را گذاشته، ولی فرقی نکرده. در انگلستان، زمانی که حزب کارگر بر روی کار بیاید یا حزب محافظه کار، فرقی نمی‏کند. آن قدر اقتصاد مخلوط شده و سیستم اصلی فراموش شده که تنها اسمی باقی مانده است. امروز اقتصاد مختلط در دنیا حاکم است و گفتم که اسلام در روز اول یعنی با شروع کار خود، با واقع‏بینی مسایل را تنظیم کرد. یعنی نه اعلام کرد که همه چیز در اختیار بخش خصوصی است و نه گفت که همه چیز در اختیار بخش دولتی، بلکه اسلام بخشی از امور را به دولت و بخش دیگری را به بخش خصوصی واگذار کرد و بهترین تعبیری که در یکی از خطبه‏هایم کردم، این است که اقتصاد اسلام، »اقتصاد تحت هدایت دولت« است؛ یعنی بخش خصوصی عنصر فعال، اما دولت هادی و راهنما و مهاردار اقتصاد است تا بخش خصوصی مسیر صحیح خودش را با اهدافی که تعیین شده بپیماید. در قسمت دیگری از خطبه‏هایم، بحث کردم که اصالت با اسلام است و اسلام 1400 سال پیش، این حرفها را بیان کرده؛ اما دنیا، اکنون به چنین چیزهایی رسیده است. حرفهایی هم که من بیان می‏کردم، بیشتر از کتابهای مربوط به هزار سال پیش و یا پانصد سال پیش و یا چهار صد سال پیش و در مجموع، پیش از رایج شدن این عناوین اقتصادی در جهان بوده است. یعنی، ما برای سیستم اقتصادی اسلامی خود از کتب شیخ طوسی که در هزار سال پیش نوشته شد و روایاتی که از ائمه اطهار در هزار و دویست سال پیش وجود دارد، استفاده می‏کنیم. و برنامه‏هایی که علی‏بن‏ابی‏طالب (ع) و خود پیامبر داشته‏اند، مدرک ما است. بنابراین تهمت به ما نمی‏چسبد که شما از اصول تعلیم یافته در مکتب مارکس و یا در مکتب کاپیتالیستها استفاده می‏کنید. ما، عمیقترین و قدیمترین و اصیلترین سخنان را از رهبران و علمای مذهبیمان و مدارس علمی خود در گذشته داریم. پس بنابراین، به این نتیجه می‏رسیم که ما نظام اقتصادی داریم، لکن کاملاً مدوّن نشده که باید از فقه غنیِ خود استخراج کنیم تا ضمن آمیختگی با تجربه، شکل خاص خود را در آینده بیابد. و تحقیقاً در این چند سال، قدمهای بزرگی در این جهت برداشته شده؛ ولی هنوز فاصله طولانی داریم تا به یک نظام اقتصادی اسلامی پذیرفته شده جا افتاده برسیم. اهداف نظام اقتصادی اسلام چه می‏تواند باشد؟ گفتم؛ آنچه که از مجموع می‏فهمیم و ضمن این پنجاه خطبه نیز همواره استدلال کرده‏ام، این است که اسلام در نظام اقتصادی خود که به همراه نظام اخلاقی و معارفی آن به طور هماهنگ حرکت می‏کند، خواسته از امکانات طبیعی که خداوند در روی زمین و در این محیط قرار داده، جامعه به طور معقول و بدون تخریب محیط زیست و بدون اسراف و اتلاف منابع خدادادی، حداکثر استفاده را ببرد و منابع طبیعی را معطل نگذارد و مردم از تمام چیزهایی که خداوند در طبیعت، برای آنها خلق کرده استفاده کنند. هُوَالَّذی جَعَلَ لَکُمُ اْلأَرْضَ ذَلُولاً فَاَمْشُوا فی مَناکِبها و کُلُوا مِنْ رِزْقِهِ. در این نظام خواسته شده که همه مردم از مواهب طبیعی استفاده کنند و اسراف و تبذیر نباشد، توزیع عادلانه باشد، حقوق کسی غصب نشود، کسی حق دیگری را نخورد و بهره‏برداریها در سطحی نزدیک به هم باشد. ما مساوات را مطرح نکردیم و گفتیم که نمی‏شود و خیالی و ایده‏آلیستی است؛ اما نزدیک به هم بودن ممکن است. کسی از سیری تُخَمه نزند و دیگری از گرسنگی نمیرد. کسی روی انبار مواد غذایی نخوابد در حالی که دیگری در خانه‏اش چیزی برای خوردن نداشته باشد. دادن حق کار به دیگران و جلوگیری از تبعیض و دو قطبی شدن جامعه. در بهره‏برداری و در مالکیت هم گفتیم، نظر اسلام این است که حتی‏الامکان مردم در داشتنها از هم فاصله زیاد نداشته باشند، ولی تفاوت در مقدار مالکیت چیزی اجتناب ناپذیر است؛ ولی با داشتن ثروت، بهره‏گیری هم در همان سطح نخواهد بود، ممکن است تفاوت در داشتن زیاد باشد، ولی تفاوت در بهره‏گیری، نمی‏تواند در همان حد باشد.  از لحاظ »داشتن«، مطرح کردیم که بهترین چیزها حد متوسط است. ثروت زیاد، وبال است و فقر زیاد هم نکبت است؛ خیرالامور هم کفاف و عفاف است. و پیامبر (ص) دعا می‏فرمودند که خدایا به من و امت من کفاف و عفاف عنایت بفرما و این دعای معروف و مکرر پیامبر بوده است و در مورد پولداران زیاد هم آیه اَنّ‏اْلاِنْسانَ لِیَطْغی اِنَّ رَاَه اِسْتَغْنی و آیات متعدد دیگری وجود دارد.  هدف در اقتصاد اسلامی، بهره‏گیری بیشتر از امکانات بود که گفتیم ملت اسلامی به عنوان مسلمان بودن، حق ندارد منابع خود را تعطیل بکند و حتی رفاه برای مردم، ما روی این تأکید کردیم؛ چون خیلی‏ها فکر می‏کردند که اسلام می‏گوید جُلُنبر زندگی کنید و سراغ تصوف و تزهد بروید و خوبیهای دنیا را برای اهل دنیا بگذارید. نه! این حرفها نیست و اسلام نخواسته است که در نظام اقتصادی‏اش مردم از چیزهای خوب محروم باشند؛ بلکه خواسته است، چیزهای خوب از زمین بیرون بیاید و مردم مصرف کنند، منتها عادلانه که در قسمتهای قبل گفتم. خوب! این هدف بود، آن هم مقدمه بود؛ اما برای رسیدن به این هدف، ما گفتیم اسلام یک سری برنامه‏های اصول ایدئولوژیکی دارد که اینها در جهان بینی و ایدئولوژی اسلام و در مسایل فکری و عقیدتی هست و یک سری هم مسایل اجرایی دارد که من فهرست آنها را عرض می‏کنم که اسکلت بحث خوب یادتان بیاید.  در بحثهای ایدئولوژیکی گفتیم اولین چیزی که مطرح است، این است که انسان مالک محصول کار خودش است؛ کار انسان، مال خود انسان است. آدم در زندگی‏اش برای کار کردن نیرو می‏گذارد و با هر لحظه کار کردن، مقداری از حیاتش مصرف می‏شود و محصولی که می‏گیرد، مال خودش است و بر همین اساس گفتیم که استثمار؛ یعنی حق کار دیگران را خوردن. استفاده کردن از دیگران، استثمار نیست. چون دو نفر که با هم کار می‏کنند، سرمایه و سود با هم کار می‏کند، هم کارگر از سرمایه استفاده می‏کند، استثمار است و هم صاحب سرمایه از کارگر استفاده می‏کند، این هم استثمار است، این اشکال ندارد. ما، مبنای مارکسیستی این بحث استثمار را به آن شکل قبول نداریم، به این شکل که حق کار دیگران را خوردن؛ یعنی از حق حیات دیگران و از وجود دیگران تغذیه کردن، حرام است و این یکی از اصول مهم ما بود و کار هم، مال خود آدم است. بر همین اساس، بحث مهم دیگری را مطرح کردیم و آن این بود که ارزش اضافی مارکس هم که مطرح شده، ما قبول نداریم؛ یعنی ما کار که می‏گوییم اینجا هست، کار منشاء مالکیت انسان است، و ارزش اضافی که او فکر کرده، تمام ارزشهای اقتصادی مال کار است، ما این را قبول نداریم، بلکه این اضافه ارزش که او به آن شکل مطرح کرده، یک خط انحرافی است. در طبیعت، ارزشهایی وجود دارد: معادن، دریاها، جنگلها و خیلی چیزهای دیگر. خود سرمایه، کار متبلور است که می‏تواند از لحاظ ما سود داشته باشد، منتها سود عادلانه، آن طور است که همان مقدار کاری که در آن به کار رفته؛ یعنی در نظام صحیح، این طور نیست که مثلاً قسمت عمده را به سرمایه بدهند و کمی از آن را به کار بدهند. پس در اصل، محصول مال صاحب کار است. دوم اینکه استثمار به معنای بردن حقوق صاحب کار، حرام است و گفتیم ارزش اضافی که مارکس مطرح کرده، این هم پایه درستی ندارد. اگر ارزشهای اضافی را که در تولید به دست می‏آید محاسبه کنیم، بخشی از آن مال منابع طبیعی است، بخشی، مال کار و بخشی، مال سرمایه است که در بحثهای گذشته گفتیم، چه جور باید تقسیم بشود. و یک مسأله‏ای اینجا گفتیم و آن این بود که اصل مالکیت؛ یعنی مالکیت ابتدایی در دنیا مال کار است، اما مالکیت انتقالی نه، غیر کار هم می‏تواند؛ یعنی چیزی از منابع طبیعت را پیش از آنکه هیچ‏کس مالک باشد، بدون کار نمی‏شود تملک کرد. کار مؤثر، نه کارهای بی‏ربط. برای نقد کردن، حداقل آن ریاضت است و اگر تحجیر هم یک حق اختصاصی بتواند برای انسان بیاورد، آن هم می‏تواند باشد. و بعد کار احیاگرانه و کارهای مولّد مغیّر کیفیت که اینها را هم قبلاً مطرح کردیم: اما در انتقال مانعی ندارد. بنده وقتی که چیزی را به طور مشروع از طبیعت گرفتم، می‏توانم ببخشم، به ارث واگذار کنم و انواع و اقسام چیزهایی که در انتقال هست. یکی دیگر از اصولمان، تقدم مالکیت خداوند بر مالکیت انسان بود که مالکیت ما، در طول مالکیت خداست و اصلاً ما به یک معنا مالک نیستیم. ما خلیفه خدا در تصرف زمین هستیم. اگر بخواهیم حتی در محصول کارمان تصرف کنیم، مالکیت خداوند مقدم برمالکیت همه انسانهاست.  در همین ردیف، اصل بعدیمان این بود که انبیاء، ائمه و حکومتهای مشروع بشری اسلامی، جانشین خداوند در اعمال حق مالکیت خدا هستند؛ یعنی همان مالکیت در طول که ما نسبت به خداوند داشتیم، در مالکیتمان نسبت به رهبری جامعه، و ولایت فقیه و حکومت مشروع هم، در بعضی از جاها چنین حالتی را داریم که آنها وقتی که مصالح جامعه اقتضا بکند و شرایط فرد و جامعه ایجاب بکند، می‏توانند تصرفهایی از بالای سر در محصول کار خود ما بکنند. مسأله دیگری که مطرح کردیم، حقوق جامعه بود. گفتیم، خود جامعه به عنوان یک موجود جمعی، در کنار افراد حق دارد و حقوق جامعه، در تقسیم اموال و اداره اموال و نظام اقتصاد اسلامی باید حساب شود و گفتیم حکومت مشروع، نماینده خدا و نماینده جامعه در این تصرفات است؛ این هم دو اصل بود که ترکیبش چنین حالتی را به وجود می‏آورد. در بحثهای زیربنایی‏مان گفتیم که روی انگیزه شخصی، خودخواهی و حب به نفس در اسلام حساب شده است؛ یعنی این اصل را که موتور محرک نظام اقتصادی دنیاست، اسلام ندیده نگرفته و به همین جهت بخش خصوصی در نظام اقتصادی اسلام می‏تواند فعال باشد. چون این، عنصر بسیار نیرومندیست اما حب به نفس را اسلام با مقررات، اخلاق، قوانین، نظارت حکومت و هدایت رهبری محدود می‏کند و حدودش را مشخص می‏سازد. یعنی، این عنصر مهم است و از همین جا به مالکیت خصوصی منتقل شدیم و گفتیم مالکیت خصوصی در اسلام سخت محترم است، تا یک دانه گندم، و غصب یک وجب زمین دیگران را گفتیم روز قیامت »طوق لعنت« به گردن آدم می‏شود و مسأله ثبات مالکیت را به عنوان یک اصل در نظام اقتصاد اسلامی مطرح کردیم که این اصل، یکی از اصول مهم امنیت‏آور بخش خصوصی می‏تواند باشد. یکی از اصول زیربنایی که مطرح کردیم، مسأله اختلاف بود که گفتیم اختلاف یک چیز طبیعی و خدادادی در جامعه است و از آیات خداوند است که انسانها همه با هم مساوی نیستند »وَلایَزالُ النَّاسُ بَخِیْر مْا تَفاوَتُواوَ اَنْ تَساُووَاهْلَکُوا«؛ این یکی از اصول است و مشکل گشای بسیاری از معضلات جامعه انسانی است و روی همین حساب، ما گفتیم که چون از لحاظ طبیعی، از لحاظ جغرافیایی، از لحاظ حوادث و مسایل دیگری که هست، خود به خود انسانها مختلف هستند، مقدار تحصیل ثروت مختلف است، مقدار خرج ثروت مختلف است، مقدار حب و بغضها، درگیریها و جنگها همه تأثیر دارد و در مجموع، انسانها را در نظام اقتصادی‏مان ما نمی‏توانیم کاملاً مساوی ببینیم. منتها، همان جا یک بحثی کردیم که چگونه اسلام از این اختلاف، به نفع جامعه استفاده می‏کند؛ یعنی ضمن حفظ تفاوت و اختلاف، عدالت در تحصیل ثروت و عدالت در بهره‏گیری را چگونه کنترل کرده و انگیزه شخصی به عنوان موتور محرک اقتصاد پذیرفته شده و اصل اختلاف هم پذیرفته شده است. اما تبعیضات کشنده‏ای که بر اساس آن، یک دنیای بی‏بند و بار به وجود می‏آید، ما گفتیم منتفی است و این هم آنجا بحث شد و توضیح داده شد. بعد سراغ اجراییات می‏رویم. در اجراییات، سه مقطع جداگانه داشتیم که چگونه اسلام کنترل می‏کند که به این هدف خود برسد تا از تبعیض در تحصیل ثروت و تبعیض در بهره‏برداری و استفاده کردن از منابع طبیعت، جلوگیری شود و این تبعیضها پیش نیاید. آن مقطع اولمان کنترل اسلام در تحصیل ثروت بود؛ مقطع دوم، برنامه های اجرایی اسلام در پس گرفتن ثروت بعد از تحصیل و قسمت سوم، کنترل اسلام روی بهره‏برداری و مصرف بود.  گفتیم در بخش تحصیل ثروت، محدودیتهای بسیار جدّی در اسلام هست و این جور نیست که هر کس هر چه بتواند در بیاورد. اولاً، اشیاء قابل تملک، محدود است؛ این طور نیست که هر چه در این زمین خدا هست، همه بتوانند تملک بکنند. انفال را گفتیم مال دولت است و اگر یک مقدار محافظه‏کارانه حرف بزنیم، حداقل در اختیار دولت است. دیگر این مقدارش را کسی از مسلمین شک نمی‏کند: دریاها، جنگلها، رودخانه‏ها، زمین، سواحل دریاها و بسیاری از چیزهایی که در قانون اساسی آمده و در مجلس هم براساس آن قانون تصویب شده و شورای نگهبان هم براساس آن صحّه رویش گذاشته است که در نظام اقتصادی ما آمده، اینها مال دولت است. بنابراین، این محدودیت از اول وجود دارد؛ هر کس هر چه زمین را گرفت، هر چه دریا را خط کشید و هر چه جنگل را خط کشید، نیست، این طور نمی‏شود! یک نظامی دارد. هر جا دولت مصلحت دید، می‏دهد و هر جا مصلحت ندید، نمی‏دهد. هر مقداری خواست، می‏دهد، در مقابلش هر مقدار خواست، می‏گیرد. هر حقی خواست، برای خودش می‏گذارد و هر مقدار خواست، شریک می‏شود. البته دولت عادل، روی مصلحت با آن اصول و آن طور نیست که با زورگویی و قلدری بخواهد! انجام بدهد، روی اصول انجام می‏دهد. پس اشیاء قابل تملک در نظام اقتصادی اسلام محدود است. این خودش، راههای تحصیل ثروت را برای قلدرها و بی‏بند و بارها می‏بندد.  قدم بعدی این است که طرق تحصیل ثروت هم محدود است. این جور نیست که حالا اگر اجازه دادیم، از زمین بهره‏گیری کنند، هر جوری می‏توانند بهره‏گیری کنند. یکی از بحثهای اصولی که من مطرح کردم، مسأله کار و سرمایه، صاحب کار و کارگر بود که گفتم در احیاء مواد طبیعت و در بهره‏گیری از منابع خام طبیعت، این طور نیست که خیال کنید، هر کس می‏تواند به هر جوری کارگر را به کار گیرد و هر چه می‏خواهد بدهد.  من، فتوای امام را محور قرار دادم و گفتم فتوای امام این است که اگر کسی کارگری را انتخاب کند به عنوان اجاره یا به عنوان وکیل که بخواهد روی منابع طبیعی کار بکند، محور اصلی خود کارگر است.  کارگر، می‏تواند در موقع کار، نیّت کند که محصول کارم از خودم باشد و می‏تواند نیّت کند محصول کارم مال صاحب کار باشد. اگر نیّت کرد مال خودش باشد، باید مزد صاحب کار را پس بدهد و اگر برای او نیّت کرد، در مقابل اجرتی که گرفته، مال او می‏شود. این در اختیار کارگر است؛ یعنی محور اصلی، طبق فتوای امام »کارگر« است و البته اجاره و وکالت هم صحیح است و می‏تواند انجام شود. آن اقوالی که در این مسأله بود عرض کردم و در مورد خود زمین و دو مبنایی که اصلاً زمین تملک می‏شود یا فقط انسان شرایط احداث کرده روی زمین را می‏تواند تملک بکند، خودش یک بحث است؛ دو نظر است که نظر آیت اللَّه منتظری و دیگران را نقل کردم.  بعضیها، »رقبه« زمین را می‏گویند، انسان می‏تواند تملک کند و بعضیها می‏گویند، نه! فقط می‏تواند آن احیاء را تملک کند و لذا احیاء که از بین رفت، تملک زمین هم از بین می‏رود. آن دو نظر است؛ حالا من رویش تصمیم گیری نکردم. باز در شرایط تحصیل ثروت گفتیم؛ راههای فراوانی را اسلام بسته است. راه ربا، قمار، احتکار، غشّ در معامله، انواع کلاه‏گذاریها، استثمار و بسیاری از منابع تحصیل ثروتی که امروز در دنیای سرمایه‏داری وسیله این تکاثرها می‏شود، در اسلام بسته است و مهمترینش مسأله انحصار بود که باز روی این هم بحث کردیم و قیمت‏گذاری دولت بود که در مسأله توزیع عرض کردیم.  پس، طرق تحصیل ثروت، محدوداست. اشیاء قابل تملک هم محدود است و آنجا من بحث مکاسب محرّمه را مطرح کردم و گفتم حدود 70 عنوان در مکاسب محرّمه مطرح است که از این طرق نمی‏شود، چیزی را کسب کرد.  این بحث تحصیل ثروت بود. در بخش پس گرفتن، گفتیم قدم بعدی این است؛ تازه ثروتهایی که تحصیل کرده‏اند و مشروع هم بود و مال خودشان هم بود، اسلام برنامه‏های وسیعی دارد که از اینها بکند و به بخش دیگر برگرداند. قسمت اولش مالیات بود که ما گفتیم مالیاتها هم دو جور است: مالیاتهای ثابت که باید حتماً بدهند، مثل خمس و زکات که باید در هر شرایطی پرداخت و آن روزها من توضیح دادم که همین خمس و زکات، اگر درست گرفته شود، خیلی بیشتر از مالیاتهای جاری و معمولی است که الان می‏گیرند.  کفارات، نذورات و چیزهای دیگر مثل زکات، فطریه و چیزهای دیگری که آن روزها گفتیم و جمع‏بندی کردیم که دیدید چه قلمهای درشتی می‏شود! بیشتر گفتیم انفاقات مستحبی که اسلام دارد، بحثی که روی انفاقات مستحبی شد، جوری بود که انسانها با انگیزه شخصی و برای حفظ منافع خودشان و برای سعادت خودشان، تلاش می‏کنند پول پیدا کنند که انفاق کنند در راه خدا، آن را هم توضیح دادم که در همین جا مساله اخوت اسلامی را مطرح کردم که در صدر اسلام از ابتکارات پیغمبر بود که داستان برادری را مطرح کرد، که فقرا با اغنیا عقد اخوت می‏بستند و زندگی‏شان به خوبی اداره می‏شد و در خیلی از خیر و شرها شریک می‏شدند. در کنار این مسأله، مالیات را گفتم، که یکی از چیزهایی که در اسلام هست، حق جعل مالیات برای دولت است که مالیاتهای غیرثابت است، و حد ندارد. حدش را زمان، نیازها و شرایط اجتماعی تعیین می‏کند و دیدید که امام، اخیراً در بیاناتشان تأکید فرمودند. یک کسانی حرف زده بودند که مالیات ندهید، امام چه جور آنها را توبیخ کردند و فرمودند که دولت اگر مالیات نگیرد، چه جور می‏تواند کشور را اداره کند؟! مالیات بزرگترین حربه‏ای است که حکومت اسلامی، در دست خودش دارد، با معیار است. برای اینکه خدمات دارد، برای اینکه انفال مال اوست. برای اینکه بازار مال اوست، برای اینکه امنیت جامعه مال اوست. این فضایی که ما در آن کار می‏کنیم و درآمد داریم و لذت می‏بریم و زندگی می‏کنیم و خانواده‏مان را اداره می‏کنیم، او دارد تأمین می‏کند. این فضا، مال جامعه است، مال یک نفر که نیست! جامعه استفاده می‏کند. خداوند این حق را داده به نماینده جامعه که دولت باشد، بتواند بگیرد. این مالیات، یک اهرمی دست دولت است که دایماً می‏تواند پایین و بالا بیاورد. او می‏تواند برای جلوگیری از تکاثرها، فقرها و محرومیتها، این اهرم را همیشه به کار ببرد. پس، برای بخش دوممان که گرفتن ثروتهای مشروع بود، گفتیم که مالیاتهای فیکس، مالیات سیّار، انفاقات مستحبی و چیزهای فراوانی که آنجا ما توضیحاتش را دادیم، وسیله‏ای در دست دولت است و آخرین بخشی که باز در نظام اقتصادی اسلام، بسیار مهم است، مساله بهره‏برداری است.  آدم، ثروت مشروع کسب کرده، مالیاتهایش را هم داده، حالا می‏رسد به بهره‏برداری. بهره‏برداری هم آزاد نیست؛ یعنی هر کس هر جور خواست! اسراف نمی‏تواند بکند، اسراف بکند گناه کرده است، اموال را تلف نمی‏تواند بکند و تخریب نمی‏تواند بکند. تجمل و تظاهر به ثروت که دل دیگران را برنجاند و باعث تفرقه و جدایی و ناراحتی ملت بشود، نمی‏تواند داشته باشد که من یکبار گفتم پیغمبر فرمود، کسی که خانه ریایی بسازد، روز قیامت برای همان خانه پر از آتش او رإ؛ظظ  تنبیه می‏کنند و کیفر می‏دهند. تا این حد با تظاهر به ثروت و تجمل مخالفت شده بود. بنابراین، می‏بینیم که با این نظام اقتصادی؛ تحصیل ثروت محدود، پس گرفتن دست دولت باز و در بهره‏گیری دست مالک در حد نامشروع و مضرش بسته است. یک انسان پولدار، اگر پول مشروع پیدا کند، به یک مدیر خوب و امین و متدین تبدیل می‏شود که خوب کار کرده، خوب تحصیل ثروت کرده، خوب منابع طبیعی را نقد کرده، خوب توانسته کارها را انجام دهد و در خدمت خلق قرار دهد و جلو همه فسادهایش هم گرفته شده و باید یک زندگی (البته عرض کردم نه مساوی، اما چیزی شبیه سطح دیگران که قابل تحمل باشد)، با یک ابعادی که گرگ و میش، در جامعه نشان ندهد، بتوانند داشته باشد. این، اسکلت بحثهای حدود پنجاه خطبه عدالت اقتصادی بود که ما به چنین نظامی می‏رسیم که حداکثر بهره‏برداری از زمین و بهترین نوع توزیع بین مردم و بهترین نوع بهره‏برداری، رفاقت، اخوت و دوستی باشد،و در کنار اینها، مسأله تأمین اجتماعی و وظایف دولت را مطرح کردیم که دولت چه وظایفی دارد و همیشه باید مواظب باشد که هر جا دید یک بخشی دارد ضعیف می‏شود، آن بخش را تقویت کند.  اگر دید تولید دارد ضعیف می‏شود، باید جامعه را به طرق تولید بکشاند. اگر دید توزیع ضعیف است. این طرف را تقویت کند. اگر دید یک عده دارند از بین می‏روند، آنها را تقویت کند. اگر دید یک عده دارند بی‏جهت فربه می‏شوند و اینها خطر دارند، جلو اینها را بگیرد. دولت باید مثل طبیب حاذق، ناظر بر اجتماع باشد. از این ابزاری که نظام اقتصادی اسلام به دستش داده استفاده کند و این کار را انجام بدهد. باز در همه این خطبه‏ها، مسأله تقوا را، ما یکی از مهمترین عوامل اجرا دانستیم و گفتیم که اگر عنصر »تقوا« در انسانها نباشد، همه اینها می‏لنگند! مولد، بد تولید می‏کند. کارگر، بد کار می‏کند. سرمایه‏دار، با کارگر بد رفتار می‏کند و مصرف کننده، بد مصرف می‏کند و دولت اگر تقوا نداشته باشد، بد نظارت می‏کند.  در هر یک از این عناصر که ما در این برنامه نظام اقتصادیمان رویش حساب کردیم، اگر تقوا و خداترسی و تقید به حدود و حقوق انسانی و اسلامی در مجریانش نباشد، کار می‏لنگد.  در همه کارها، ملاک و پشتوانه اصلی، تقواست که اگر این حربه و وسیله و این پشتوانه و سرمایه و این روح را در همه کارهایمان با خودمان داشته باشیم، به آسانی می‏توانیم به اهداف خود برسیم و نعوذباللَّه، اگر فاقد تقوا بشویم، همه آن برنامه‏ها و نقشه‏ها، نقش برآب می‏شود. دنبال مطلب، بحث ارزشها را مطرح کردم. آن بخش از بحث ارزشها، به همه بحثهای عدالت اجتماعی می‏خورد که در یکی از بحثهای آینده ارتباطش را با همه این بحثها خواهم گفت. اَعُوذُباللَّهِ مِنَ‏الشَّیْطان الرَّجیمِ/ بسمِ‏اللَّهِ الرَّحْمن الرَّحیم/ اَلْهیکُمُ التَّکاثُرُ/ حَتّی زُرْتُمُ المَقابر/ کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُوْنَ/ ثُمَّ کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ/ کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلمَ الْیَقینِ/ لَتَرَوُنَّ الجَحیمْ/ ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الیَقینْ/ ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یُومَئذٍ عَنِ‏النَّعیمِ.     خطبه دوم  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ العالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدیقة الطاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی(عج).  خطبه دوم را باید در مسایل روز صحبت کنم و مهمترین مساله روز ما در هفته گذشته و مخصوصاً امروز که همه اخبار جهانی را تحت‏الشعاع قرار داده است، موضوع کنفرانس سران کشورهای اسلامی در مراکش بود که بحث من درباره این مطلب خواهد بود.  پیش از اینکه وارد این بحث بشوم، راجع به مساله‏ای که در خطبه‏های هفته گذشته مطرح کردم که در جامعه عکس‏العملهای گوناگونی داشت و مراجعات فراوانی به من شد، لازم است توضیح بیشتری بدهم.  مساله سندی که من در مورد جنایت حکومت بختیار در آخر عمرش در رابطه باقراردادهای نظامی آمریکا گفتم، از خارج عده‏ای اطلاع داده بودند که برای ما، این مساله بسیار مهم بود و ما نمی‏دانستیم که این حکومت تا این حد خائن بود! بعضیها، این سست‏کاریهای دولت شاه و خیانتی که آمریکا به این کشور می‏کرد و توطئه عمیقی که آمریکا در مقدمه انقلاب اسلامی علیه نظام ما داشته است، برایشان جالب بود و بعضیها هم از آن طرف سؤال داشتند که خوب! اگر قراردادهای نظامی خوب است، چرا ما قرارداد نمی‏بندیم؟ و اگر بد است، چرا از لغو آن شما انتقاد کردید؟ این، مقداری به توضیح نیاز دارد . همان طور که توضیح دادم، آمریکا یک رویّه‏ای داشت به نام اف. ام. اس ( S .F.M ) در قراردادهای نظامی که گویا در حال حاضر هفتاد و چند کشور دنیا با این رویّه با آمریکا رابطه دارند که وزارت دفاع آمریکا واسطه است بین دولتهای دیگر و شرکتهای اسلحه سازی آمریکا.  در اینجا، آمریکا خودش واسطه است که این اسلحه‏ها، آنجایی که باید فروخته بشود و با آن قیمتی که باید فروخته بشود و آن طوری که باید کنترل بشود که سراسر دنیا در مسیر سیاست آمریکا باشد. یک کارخانه اسلحه سازی، خودش اختیار نداشته باشد که به یک کشور اسلحه بدهد یا به کشوری ندهد و در گرفتن پول آنها هم برنامه‏ای ریخته‏اند که هیچ وقت آمریکا کمترین ضرری نمی‏کند و دایماً دولت آمریکا از این وسط استفاده می‏کند.  ما، در زمان شاه، جزو کشورهایی بودیم که در این اف. ام. اس گرفتار بودیم. گفتم که ما حدود دو هزار و هفتصد قرارداد در زمان شاه داشتیم که خیلی از آنها در محدوده اف. ام. اس بود. آن موقع، آمریکا برای رژیم شاه، سخاوتمندانه قرارداد می‏بست و اینجا را طوری درست می‏کرد که بتواند حتی روی شوروی کار بکند. می‏دانید که چیزهای پیچیده‏ای در شمال کشور ما گذاشته بودند (البته به ما نداده بودند، خود آمریکاییها اداره می‏کردند) در چند نقطه از شمال کشور که تا عمق خاک شوروی را هم مطلع می‏شدند و اطلاعاتش را به آمریکا می‏دادند. اینها خوشبختانه دست ما مانده است. آمریکاییها فقط توانستند ضربه بزنند و بروند و نتوانستند اینها را با خود ببرند. آن قراردادها، انواع و اقسام دارد کوچک و بزرگ و انسانی و تسلیحاتی و پشتیبانی و تعمیراتی و امثال اینها که خیلی فراوان است که نمی‏خواهم وارد آنها بشوم.  مساله مهمی که مورد نظر من بود، این است: آمریکا وقتی که این انقلاب اسلامی مواجه شد و دید که این همه نیرو که در اینجا صرف شده و امکاناتی که به یک دولت دست نشانده خودش داده، حالا به دست یک دولت اسلامی و صد در صد ضد استکباری می‏افتد، احساس خطر کرد. تحقیقاً هم می‏بایست می‏ترسید. مساله عمده اینجا است که یک حکومتی که بعد از فرار شاه در این مملکت بود و مدعی مبارزه هم بود و لیبرالها (یک عده‏ای از آنها) هنوز هم به او عشق می‏ورزند، آن چنان ریشه آمریکایی داشت که بهترین نوع، تا آنجایی که می‏شد، مشکل آمریکاییها را حل کرد. این یک مساله. مساله دوم این بود که ببینید آمریکا چگونه زمینه درست کرده بود که ما را خلع سلاح بکند! این قراردادهایی که من گفتم فسخ شد، اکثریتش آنهایی است که هدف آمریکا از فسخ این قراردادها، این بود که ما را دچار یک خرج سنگینی بدون استفاده از خرجمان بکند. حساب شده از بین قراردادها آمدند، آن عده را انتخاب کردند، آن هم نیست که یک طرفه ایران فسخ کرده باشد، هم امضاء مأمور آمریکایی پای این فسخ هست و هم امضای ایرانی، دو نفر نشستند حساب کردند، ببینیم که چطوری فسخ کردند، مثلاً این طیاره‏های اف چهارده (که ما حدود هشتاد فروند که داریم،) اسلحه‏شان فونیکس است، یک تعدادی فونیکس ما قبلاً داشتیم و اکنون هم تعداد قابل توجهی هم داریم، تعداد زیادی هم خریده بودیم که اینها را فسخ کردند.  آدمی که طیاره دارد، پایگاه دارد، خلبانش را تربیت کرده و همه چیز دارد، فقط مانده گلوله آن؛ فسخ قرارداد گلوله طیاره، مثل این است که آدم کارخانه عظیمی به اندازه این دانشگاه دانشگاه تهران داشته باشد و سوخت آن را نداشته باشد! این کارخانه به چه درد می‏خورد؟! نگهداری این کارخانه هم برای آدم وبال می‏شود. لذا، بعد از اینکه دولت موقت آمد، بعضیها آمدند مطرح کردند که ما اینها را می‏خواهیم چکار کنیم؟ اینها را پس بدهیم! این طور بود که حساب می‏کردند با نداشتن گلوله، اصلاً کاری نمی‏توانیم بکنیم. خوشبختانه، من خودم در همان موقع که مطرح شد، رفتم در پایگاه اصفهان و در آنجا دیدم که تعداد زیادی از اینها آماده کارند و مقدار زیادی هم گلوله داریم و یکی از کارهای مهمی که ما در انقلاب کرده‏ایم، این بود که موشکهایی که می‏بایست تعمیر بشود، ما قدرت تعمیر آنها را پیدا کردیم و این از افتخارات ما است که الان هیچ کجای دنیا مثل ایران به این خوبی نمی‏تواند آنها را تعمیر کند.  کارهای دیگری که ما کردیم، این بود که از انواع موشکها روی انواع هواپیماها الان استفاده می‏کنیم. این طور نیست که یک هواپیما فقط فونیکس بزند یا فقط استاندارد بزند؛ این را به جای دیگر منتقل می‏کنیم. این زحمتی است که متخصصین ما کشیده‏اند؛ ولی آمریکا نقشه‏اش این بود که ما این خرج عظیم را روی زمین بگذاریم! یا مثلاً به ما ناو داده بودند، قایقهای مجهز داده بودند که موشک پرتاب کُن داشتند (سرمایه عظیمی است. در نیروی دریایی، بروید ببینید! در خلیج‏فارس و بوشهر چقدر در آنجا سرمایه‏گذاری شده است) خوب! اینها باید موشک بزنند که ظاهراً 60 مایل برد دارد، یک مقدار داشتیم و یک مقدار هم خریده بودیم، آنهایی را که خریده بودیم فسخ کردند. ناوی که موشک نداشته باشد، مشکل دارد. ما این مسأله را برای خودمان حل کردیم؛ اما آمریکا که فکر نمی‏کرد ما حل می‏کنیم! او می‏خواست اینها روی دست ما بماند، و این خیانت عظیم را اینها کردند. یا مثلاً موشک تاو. هلی‏کوپترهای ما، موشکهای تاو می‏زنند و موشکهای تاو دراین جنگها بسیار حساس هستند، قرارداد مقدار زیادی از این موشکها را فسخ کردند. آنها نقشه جنگ داشتند.  من یک روز در خطبه‏هایم گفته‏ام: ما الان اسنادی داریم که در رژیم شاه، آمریکا و شاه، طرحی ریختند که اگر روزی رژیم شاه شکست خورد و حکومت غیرآمریکایی آمد، چگونه برخورد کنند. طرح جنگ را ریختند که تجاوز از یک کشور همسایه، همین کشور عراق، یا یک کشور دیگری باشد و مانورش را هم در یک جایی انجام دادند. آنها آماده بودند که این جنگ را برای ما درست بکنند و برای اینکه ما دفاع نکنیم، آمدند اینها را از بین بردند. یا قراردادهای پشتیبانی؛ به ما رادار داده بودند، رادارهای »ادیسفر« آمریکا که الان چندین دستگاهش در اینجا وجود دارد. یکی از آنها را در کرج به طور ناقص نصب کرده بودند و بقیه‏اش مانده بود.  این قرارداد را لغو کردند که آمریکاییها تعهدی ندارند اینها را نصب بکنند و فکر می‏کردند که تا ابد اینها در انبار می‏ماند؛ ولی متخصصین ما در نیروی هوایی اینها را راه انداختند و الان ما از اینها استفاده می‏کنیم، اما آنها فکر می‏کردند (این خیانت را که بختیار کرد، فکر می‏کرد) دست ما را می‏بندد، یا دراگون یا آن آواکسها، در کل خریدها، آواکسها چیزی نبودند، آواکسها فضای ما را می‏بایست حفظ می‏کردند، آنها را فسخ کردند. درست روی آن چیزهایی دست گذاشتند که مجموعه قدرت دفاعی ما را به هم می‏زند یا راداری را از بین می‏برد یا تعمیراتمان را از بین می‏برد، یا مهمّاتمان را از ما می‏گیرد. پشتیبانی‏شان را به کلی لغو کردند. این خیانت به این جهت بزرگ است.  اما آن سؤالی که در ذهن بعضیها بود که قرارداد نظامی، خوب! این مساله روشن است که ما، نه ما در دنیا، کمتر کشوری وجود دارد که از لحاظ دفاعی، خودکفا باشد.  امروز در دنیا، وقتی که سیستم موشکی و هواپیماهای آواکس، این پرنده‏های دفاعی مثل »سام«ها و دوربینها و سیستم ماهواره‏ای که از اعماق یک کشور عکسبرداری می‏کنند، در جنگ به کار می‏رود، اگر کشوری خیال می‏کند با امکاناتی نظیر ما خودکفا است، این پیدا است که شعار ناصحیحی است. هلی‏کوپترمان، هواپیمایمان، بسیاری از موشکهایمان، بسیاری از تانکهایمان و خیلی چیزهای دیگری است که در کشور ما ساخته نمی‏شود. ما این چند سال خیلی گام به طرف خودکفایی برداشته‏ایم. جنگ را از آن جنگ پرخرج کشنده نابودکننده، به یک جنگ کم خرج تبدیل کرده‏ایم.  یادم هست که آن روزهای اول در شورای عالی دفاع، مرحوم شهید رجائی که بودند، در یک جلسه پرشوری بحث کردیم و تصمیم نهایی این شد که ما حرکتمان به طرف حرکت دفاعی باشد، نه تهاجمی و آن روز بحث می‏شد که ما مثلاً در مقابل یک تانک 10 یا 15 میلیون تومانی، یک آر پی جی کوچکی را خودمان می‏سازیم، گلوله‏اش را خودمان می‏سازیم که یک سرباز شجاع روی دوشش می‏گذارد و دویست متری تانک که رسید، آن را آتش می‏زند و دود به هوا می‏کند.  یک تانک برای نگهداری‏اش، اداره‏اش، پشتیبانی‏اش، آموزشش، دهها نفر نیرو لازم دارد. اما یک آر پی جی در مجموع دو یا سه نفر می‏توانند کار را انجام بدهند و همه‏اش هم از عهده خودمان ساخته است، ما به این طرف برویم! و امروز وقتی که یک حمله می‏کنیم، تانکهای دشمن را با یک گروه آرپی جی زن از میدان در می‏کنیم یا مصادره می‏کنیم. بنابراین، این سؤالی هم که در ذهن بعضیها بود: بله! ما هنوز هم نیاز داریم به اینکه اسلحه از خارج تأمین بکنیم، هنوز هم باید قوی باشیم، دنیا هم دنیای بیشتر - تحکم گرگها است و ما نمی‏توانیم ضعیف باشیم. ولی، معنایش آن قراردادهای نظامی زمان شاه نیست که اسارت بیاورد؛ آزاد و مستقل از هر جا که بتوانیم اسلحه می‏گیریم. ولی آن خیانت عظیم به ما شد که در آن فاصله زمانی، آن چیزهایی را که نیاز ما بود و می‏توانست ما را قویتر نگهدارد، از ما گرفتند و بد هم گرفتند! طوری گرفتند (امضای دو طرف را پایش گذاشتند) که اقامه دعوا را هم مشکل و پیچیده کردند. اما این نیرو و شهادت طلبیهای مردم و زحمات متخصصان و تکنیسینهای ما بود که ما توانستیم از این امکاناتی که آنها خیال کردند لغو شد، استفاده بکنیم. بخش اساسی صحبت این خطبه، مساله کنفرانس سران کشورهای اسلامی است. من در اینجا یک بحث اصولی می‏خواهم بکنم که لازم بود یک وقتی در این خطبه‏ها در تریبون نماز جمعه درباره‏اش بحث بشود. البته، این در یک خطبه نمی‏گنجد و خیلی فشرده خواهد بود و تناسبش الان خیلی خوب است. حالا که نگاه افکار عمومی دنیا به مراکش است، خوب است آنهایی که مایلند، این حرفها را هم در کنارش بشنوند! مساله اتحاد و همکاری نیروهای اسلامی در دنیای امروز، مساله درجه یک و مهمترین موضوع بحثهای جهانی می‏تواند باشد و هست. آنهایی که از وضع دنیا اطلاع دارند و از مکانیسم حرکت قدرتها در دنیا مطلع هستند، این را خوب می‏دانند. علتش هم این است که در دنیای امروز، حدود یک میلیارد مسلمان زندگی می‏کنند که این یک میلیارد مسلمان، حدود چهل و پنج یا چهل و شش کشور مستقل دارند و در خیلی از کشورها هم نیروی عظیمی هستند. مثلاً هندوستان کشور اسلامی نیست، ولی یکصد و پنجاه میلیون مسلمان بالقوه انقلابی در آنجا وجود دارد. در شوروی، شصت یا هفتاد میلیون مسلمان اسیر وجود دارد. در خیلی از کشورهای دیگر که اسلامی نیستند، به نسبتهای گوناگون آدم مسلمان وجود دارد.  این مسلمانها هم، طوری در دنیا متفرقند که اگر متحد باشند، هیچ قدرتی در دنیا بدون جلب رضایت این قدرت نمی‏تواند نیرومند و حاکم باشد و بلکه اینها، تنها قدرت حاکم دنیا هستند که حالا عوامل این قدرت را عرض می‏کنم: اولاً نفوس؛ یک میلیارد آدمی که با عقیده‏ای مثل اسلام به هم مرتبط می‏شود، امروز در دنیا موجود نیست. چون یک قدرت، قدرت مارکسیستهاست. آنهایی که در کشورهای مارکسیستی هستند، به زحمت به پنجاه میلیون نفر می‏رسند. مثلاً حزب مارکسیزم - لنینیزم شوروی، پانزده یا شانزده میلیون و چین بیست و هشت میلیون و بقیه احزاب هم یک یا دو میلیون یا کمتر. بقیه مردم دیگر مارکسیست نیستند که تحت این عنوان با هم متحد باشند. تازه آن هم می‏دانید که چقدر تفرقه دارند و همدیگر را تکفیر می‏کنند. چینیها، شورویها رإ؛ ظظ  قبول ندارند و آنها را امپریالیست جدید می‏دانند و اینها، آنها را یک چیز دیگر می‏دانند.  در دنیای مسیحیت هم، علی‏رغم اینکه می‏گویند مثلاً بیش از یک میلیارد مسیحی هست، اما مسیحیها با هم کارد و خیارند! این طور نیستند که همه آنها متحد باشند. آمریکاییها که پروتستان هستند، اصلاً کاتولیکها را قبول ندارند و تا همین اواخر (در همین دو سه روز دارد مطرح می‏شود) اجازه نداده‏اند که دولت آمریکا در واتیکان سفیر داشته باشد، فقط رئیس جمهور یک نماینده در واتیکان دارد. به تازگی، ریگان فعالیت کرد و اجازه گرفت که سفیر بفرستد.  ارتدوکسها، اصلاً کاتولیکها را قبول ندارند و آنها را کافر می‏دانند. البته اسمشان مسیحی است و واقعاً هم متحد نیستند و تازه اگر هم متحد بودند، این مسیحیت موجود، نمی‏تواند روابط اجتماعی اینها را تنظیم کند.  یهودیها که ده یا پانزده میلیون هستند که قابل توجه نیستند و بوداییها اصلاً داعیه اجتماعی، به این معنی ندارند، زیاد هستند، ولی یک تیپ خاصی هستند. هندوها هم به عنوان آن مسلک، کاری نمی‏توانند بکنند و سیکها چیزی نیستند. یک رشته‏ای که انسانهای زیادی را مثل مسلمین به هم مربوط بکند، فعلاً در دنیای موجود وجود ندارد؛ اگر هم وجود داشت، جاذبه اسلامی را نداشت.  شما اکنون، اسلام را در کشور ما می‏بینید که چقدر نیرو به ما می‏دهد؛ نیروی فرهنگی، نیروی اقتصادی، نیروی دفاعی، نیروی تهاجمی و هر نیرویی که ما لازم داشته باشیم، از این منبع قدرت استفاده می‏کنیم. در سایر مکاتب، چنین چیزی نیست. از لحاظ امکانات جغرافیایی، شما ببینید، خلیج‏فارس و تنگه هرمز، دو طرفش در دست مسلمانهاست. دو طرف کانال سوئز دست مسلمانهاست. جبل‏الطارق، یک طرفش دست مسلمانهاست و عبور از اقیانوس هند، بدون جلب نظر مسلمانها ممکن نیست. اقیانوسیه دست مسلمانهاست؛ آنجایی که اندونزی و آن قسمتها آنجا هستند. در جنوب آفریقا که مهمترین خط کشتیرانی دنیاست، اگر بنا باشد که مسلمانها مایل نباشند، از آنجا نمی‏تواند چیزی عبور کند.  این وضع دنیاست؛ یعنی وضعی که ما این طور قرار گرفته‏ایم. مدیترانه، دریایی است که در یک طرفش غربیها هستند، اما این طرفش مسلمانها هستند؛ یعنی در شرق آن مسلمانها هستند، در جنوبش مسلمانها هستند و قدرت عظیم مسلمانها این طوریست. تنگه داردانل و بُسفُر هم دست مسلمانهاست و این وضع جغرافیایی دنیای اسلام است. وضع اقتصادی دنیای اسلام؛ اوپک، که حداقل چهل درصد سوخت دنیا را تأمین می‏کند، دست مسلمانهاست و اگر این سوخت نباشد، دنیا خاموش می‏شود، همان کارخانه بی‏سوختی که عرض کردم! هفتاد درصد قاره آفریقا مسلمانها هستند (کشورهای مستقل اسلامی و کشورهایی که بخشی از آنها مسلمانها هستند) و آفریقا انبار اروپاست؛ یعنی اگر در این انبار را ببندند، قطع رابطه بکنند، اینها می‏توانند زندگی کنند، اما اروپا خفه خواهد شد و نمی‏تواند به حیاتش ادامه دهد. ژاپن، یکپارچه به دنیای اسلام وابسته است و اگر دو ماه رابطه‏اش را با دنیای اسلام قطع کند، به یک جزیره سرد و خاموش تبدیل می‏شود.  این وضع اقتصادی ماست؛ یعنی مجموعاً دنیای اسلام با امکانات مواد خام و بازار و نیروی کار و مواد انرژی زایی که دارد، اگر این امکانات را از بقیه دنیای غیراسلامی، جدا کند، این قسمت می‏تواند زندگی کند، اما آن قسمت نمی‏تواند. این هم از این جهت. نیروی انسانی که ضعف ما بود، اکنون این طوری نیست. اکنون در محاسبه‏ای که شده، مسلمانها اگر یک جریان خوب اجتماعی برای خودشان درست کنند، از ساخت حساسترین اسلحه‏های اتمی و فضانوردها، تا ساخت سوزن و سنجاق، برای خودشان، امکان متخصص داشتن و تکنیک را اداره کردن وجود دارد.  نیروهای فنی هم در دنیای اسلام هست. بسیاری از این مغزها هستند که مراکز صنعتی اروپا و آمریکا را می‏گردانند و آنجا رفته‏اند و مانده‏اند و فسیل شده‏اند، پس نیروی انسانی هم این طوری وجود دارد. در مجامع بین‏المللی، ما چهل و پنج، چهل شش رأی مستقل داریم و اگر هر یک از ما بتوانیم، دونفرمان، یک رأی دیگر از سایر کشورها برای خودمان پیدا بکنیم، با هفتاد، هشتاد رأی در همه مجامع بین‏المللی، رأی کشورهای اسلامی، حاکم خواهد بود و هیچ بلوکی در دنیا نیست که این اندازه رأی داشته باشد. شورویها ندارند، اروپاییها ندارند، آمریکاییها ندارند، آمریکای لاتین ندارد. اصلاً آنها وسیله اتحاد ندارند. آنها یک اسمهایی، برای خودشان می‏گذارند و متحد می‏شوند؛ مثل کشورهای صنعتی. خوب! کشورهای صنعتی یک عنوانی نیست که بتواند رابطه اتحاد برای آدم درست کند و این برعکس است و رقابت است، ولی می‏روند و تحت این عنوان متحد می‏شوند، کشورهای جنوب و شمال، ناتو و از این قبیل اسامی! اما حبل‏اللَّه؛ ریسمان دینی که با خدا پیوند دارد و چیزی که همه وجودمان را قبضه کرده، چیزی که یک انسان را تا پای جانش، دنبال خودش می‏کشاند، وسیله اتحاد ما است.  کنفرانس سران اسلامی، اگر یک کنفرانس واقعی باشد، باید یک کنفرانسی باشد که این حرفها رإ؛ظظ  قبول داشته باشد (اینها تمامشان این مسایل را می‏فهمند، نه اینکه نمی‏فهمند) و این امکانات را در راه منافع اسلام استخدام کند. اگر ما به کنفرانس سران کشورهای اسلامی اعتراض داریم و آن را یک حرکت صحیح و سالم نمی‏دانیم، برای این است که می‏بینیم اینها برعکس، آمده‏اند تمام این امکانات را در جهت خلاف مصالح اسلامی و به نفع دشمنان ما به کار گرفته‏اند. واقعاً آدم باید خون گریه کند!!  برای مسلمانها، حق است که از غصه بمیرند(!) که سران کشورهایشان بروند آنجا بنشینند و از همه این امکانات برعکس استفاده کنند. این تعبیری که من می‏کنم اغراق نیست، بلکه جدّیِ جدّی است! چیزی که عرض نکردم، پولها بود. ذخایری که کشورهای اسلامی در بانکهای اروپا و آمریکا و ژاپن دارند، اگر همین امروز از این بانکها بیرون بکشند، اکثر این بانکها فلج می‏شوند و اقتصاد آنان فلج خواهد شد. اگر این پولها، اگر آن نفتها، اگر این نفوس، اگر این بازارها اگر این تنگناها و این مناطق جغرافیایی، اگر این آرایی که ما در سازمانهای جهانی داریم، به کار گرفته بشود، دیگر کدام کشوری جرأت می‏کند که بیاید و علیه مصالح مسلمین کار کند! یک بار اگر اینها این امکانات را به کار بگیرند، برای پنجاه سال راحت می‏شوند، ولی شعور ندارند، یا شعوری که دارند به نفع شخصی خودشان است و می‏خواهند شخص خودشان را در آن کاخهای پر از عیاشی حفظ کنند که به این صورت درآمده است. حالا ما می‏رویم در کنفرانس آقایانی که در مراکش جمع شده‏اند، ببینیم چکار کرده‏اند و چه مسایلی مطرح بوده است؟ یک مسأله این بوده است که طرح فاس را که در حقیقت طرح شناسایی اسرائیل است (در حقیقت نفی دولت فلسطین است که دروغ می‏گویند یک دولت کوچک،) تصویب کنند. یک مسأله این بوده که سادات را برگردانند؛ یعنی کمپ دیوید را به رسمیت بشناسند. یک مسأله این بوده که یک مدال افتخار به صدام بدهند که این تفرقه عظیم را در کشورهای اسلامی به وجود آورده (و این جنگ خانمانسوز را راه انداخته) به اسم اینکه حالا (که در بن‏بست گیر کرده) حاضر شده است صلح کند. یک مسأله این بوده که آن نیروهای مرتجع و متخلف از آرمان فلسطین را دوباره احیاء کنند. اینها مسایل عمده این کنفرانس است. شما را به خدا! چهل و پنج کشور اسلامی جمع بشوند یک جا، هر یک از اینها یک هیأت عظیم و پرخرج آنجا ببرند، چند هفته وقتشان مصرف بشود، و این همه دنیا به آنجا توجه بکند، سیصد تا خبرنگار به آنجا بیایند و صدها رادیو و صدها تلویزیون و هزاران روزنامه، هزاران مجلس، امروز نقل محافلشان باشد و آن وقت ببینند که اینها در آنجا جمع شده‏اند و این مسایل را مطرح می‏کنند! تمام این مسایل بر ضرر دنیای اسلام است.  برگرداندن مصر به دنیای عرب به این صورت، یعنی چه؟! سادات و مبارک چه خدمتی کرده‏اند؟! در یک موقعی که هیچکس جرأت نمی‏کرد، یک نگاه محبت آمیز به یک صهیونیست بکند، سادات بلند شد آمد در تل آویو و آن عجوزه صهیونیست را در بغل گرفت و بوسید. این افتخار سادات است (!) که حالا می‏خواهند او را به دنیای عرب برگردانند. این چه ارزشی دارد؟! و مبارک هم بدتر از او دارد کار می‏کند.  طرح فاس که می‏خواهند احیاء کنند، روح خواسته آمریکاست که بیایید و بنشینید و اسرائیل را به رسمیت بشناسید! سی، چهل سال همه‏تان دارید یک زبان می‏گویید که هر کس اسرائیل را به رسمیت شناخته است، از ما نیست. هر کس با اسرائیل معامله کرد، از ما نیست. هر شرکتی با اسرائیل تجارت کرد، بایکوت است. هر کشتی به بندر اسرائیل رفت، راهش نمی‏دهیم! این حرفهای تصویب شده در دهها کنفرانس کشورهای عربی و اسلامی بوده، اما آنها آمده‏اند و این حرفها را ندیده گرفته‏اند. در مسأله ایران و عراق، شما همه می‏دانید که شاه یکی از مهره‏های آمریکا در منطقه بود که نمی‏گذاشت کشورهای اسلامی متحد بشوند. او ایران و پاکستان و ترکیه را به کلی از آرمان فلسطین جدا کرده و نیروی عظیمی در مقابل شماها قرار داده بود. انقلاب اسلامی که آمد، اولین کاری که کرد، آن پیمان نحس را ملغی کرد و بعد هم اعلام کرد ما با اسرائیل قطع رابطه کرده‏ایم و اعلام کرد ما به اسرائیل نفت نمی‏دهیم و اعلام کرد که بیشتر از شما در میدان با اسرائیل، می‏جنگیم و شما خودتان هم قبول دارید که نیروی ایران اگر می‏آمد و شما هم با عمق استراتژیک در جبهه شرقی، در مقابل اسرائیل قرار می‏گرفتید، طوری می‏شد که اسرائیل می‏رفت که می‏رفت! برای این مسأله، صدام را وادار کردند، با همان توطئه‏ای که عرض کردم (مثلث بختیار و فلان و غیره) ایران را مورد تهاجم قرار دادند و آن جنایت را به اسلام و مسلمین کردند و این تفرقه را به وجود آوردند و ما هم حرفمان در جنگ روشن است. ما که خاک عراق را نمی‏خواستیم، بلکه ما می‏گوییم، صدامی را که این طور خیانت کرده است، محاکمه کنید. حتی دادگاه آن را هم برعهده شما گذاشتیم. می‏گوییم خساراتی را که به ما وارد کردند، بدهید و از کشور ما بیرون بروید! و می‏گوییم، مردم عراق را که آواره روزگار شده‏اند و حالا دارید در کویت و جاهای دیگر آنها را قصابی می‏کنید، به خانه‏هایشان برگردانید. آیا این حرفها جنگ طلبی است؟!  این حرفها باعث می‏شود که بگویید رقیب ما، صلح می‏خواهد و از صدام تشکر کنید که موضع خوبی گرفته! این همان صدامی بود که وقتی آمده بود؛ می‏خواست خوزستان را عربستان کند و اهواز را الاهواز و جزایر ایرانی ما را جزایر عربی کند و اروند رود را شطالعرب اختصاصی خودش کند و بخش عظیمی از نقاط استراتژیک ما را گرفته و تصرف کرده بود، پس چرا آن روزها حرف نمی‏زدید؟! حالا، وقتی که مثل موش توی سوراخش گیر کرده، می‏گویید صلح طلب شده!! صلح‏طلبی که دارد هر روز یک شهری را خراب می‏کند. چه صلح‏طلبی که مواد شیمیایی و سمّی روی سر مردم می‏ریزد. اینها را شما نمی‏فهمید؟! اینها را شما نمی‏دانید؟! شما مسلمانید و آنجا نشسته‏اید و از زبان مسلمانان حرف می‏زنید؟ شما جای علی بن‏ابی‏طالب (ع) را و پیغمبر (ص) را گرفته‏اید و می‏خواهید برای یک میلیارد مردم مسلمان، قضاوت کنید؟  تیپ اینها این طوری است. رفته‏اند آنجا در کنفرانس اسلامی نشسته‏اند و یک مدال هم دادند که آن کار را کرده است! ما با این طور آدمها چه کنیم؟ کنفرانس اسلامی که باید در دنیا باشد، غیر از این است. البته ما سیاستمان این است که در کنفرانسها شرکت کنیم. اگر این کنفرانس مثلاً در ترکیه بود، در پاکستان بود - جایی که با ما نمی‏جنگید - شرکت می‏کردیم. مراکش از کشورهایی است که از روز اول در توطئه علیه ما شریک بوده است. شاه از ایران که فرار کرد، رفت به آنجا مراکش بعد خلبان شاه را با یک توطئه مشترکی با آمریکا، برداشتند با هواپیمای شاه (که خیال کردند ما را گول می‏زنند) فرستادند به اینجا که در توطئه مشترک بنی‏صدر و منافقین و سلطنت‏طلبان، همکاری کرد و بعد هم دیدید که دوباره هواپیمای ما را برداشت و به فرانسه رفت. خلبان دیروز شاه، مجاهد انقلابی امروز شده، و همگی آمریکایی‏شده‏اند! این تیپ اینها بود و مراکش هم صحنه‏گردان این جریان بود. مراکش، از اول در توطئه بود. مراکش در جنگ هم رسماً اعلام کرد که ما حامی صدام هستیم. حالا اینها از ما توقع دارند که به کنفرانس اسلامی برویم! بنابراین، پیدا بود که ما نخواهیم رفت و اصلاً توطئه بود که ما به آنجا برویم، زیرا ما نمی‏توانستیم اصولمان را زیر پا بگذاریم. بعد هم در بوق کرده‏اند که ایران چون کنفرانس را طرفدار عراق می‏دیده، به آنجا نرفته، که این طور نبوده است.  البته ما می‏دانیم که بسیاری از این سران مرتجع و کارگردانان کنفرانس، طرفدار عراق هستند و در جنگ شریکند. به این دلیل ما در کنفرانس شرکت نکردیم. در آینده شرکت می‏کنیم، یعنی این طور نیست که اگر کنفرانس بعدی در کشور خوب دیگری، برگزار شد، ما شرکت نکنیم. حتی اگر اقلیت هم باشیم، شرکت می‏کنیم و حرفمان را خواهیم زد. اما مسأله مهم این است که مؤسس قبلی این کنفرانسها اردن و شاه و ملک فلان در عربستان سعودی بوده‏اند؛ با همه این حرفها می‏رویم و شرکت می‏کنیم، چون ما در سازمان ملل هم که تیپش از این بدتر است، شرکت می‏کنیم و در آنجا هم حرفمان را می‏زنیم، اما اصل مسأله این است. جمهوری اسلامی، یکی از اهداف مهمش، باید در دنیا این باشد که تلاش کند، کشورهای اسلامی را متحد کند و یک قدرت عظیم اسلامی، در دنیا خلق کند. البته، این کار از طریق دولتها نمی‏شود که باید این مسأله را عرض کنم و این اشتباه است که ما خیال کنیم با نصیحت و اندرز می‏شود این شیوخ مرتجع یا اردن و سودان و امثال اینها را می‏توان در تحت لوای اسلامی آورد؛ بلکه ما باید از طریق مردم کار کنیم، ما باید با مردم حرف بزنیم و باید مردم را وادار کنیم که یا حکومت صالح روی کار بیاورند و یا لااقل اینها را بترسانند که ضد اسلام عمل نکنند.  همین امروز، اگر این چهل و پنج نفر در مراکش تصمیم می‏گرفتند که ما با هم از حالا تا یک ماه، تا دو ماه دیگر به کسانی که به اسرائیل کمک می‏کنند، نفت نمی‏دهیم، مسأله اسرائیل حل بود. مسأله لبنان به این عظمت که نصف آن توسط اسرائیل اشغال شده است، اصلاً در کنفرانس، جزو دستور جلسه نبود و اصلاً در باره آن خبری نیست. اُفّ بر کسانی که به نام اسلام و امت اسلام حرف می‏زنند و اسارت یک میلیون مسلمان را به دست اسرائیل در جنوب لبنان قابل طرح در یک کنفرانس اسلامی نمی‏دانند!! این امر برای ما قابل تحمل نیست. با این جور آدمها ما طرفیم؛ ولی سیاست جمهوری اسلامی این است که با اینها همکاری بکند، در مجامع شرکت بکند، اینها را نصیحت بکند، اگر نهضت صحیحی در یک گوشه‏ای باشد، به آن کمک بکند، روابط را قطع نکند و در عین حال حرفش را به مردم هم بزند، تا ان شاءاللَّه بیداری در مردم به وجود آید.     ترجمه خطبه عربی     بسم اللَّه الرحمن الرحیم کنفرانس اسلامی که هم اکنون در مغرب، مشغول کار است، وسیله‏ای است برای اینکه مسلمانان جهان به وضع خود توجه کنند و عبرت بگیرند. می‏دانید که حدود یک میلیارد مسلمان در جهان وجود دارد؛ یعنی نزدیک یک چهارم مردم روی زمین. و می‏دانید که اکنون چهل وهفت کشور، رسماً اسلامی‏اند و چندین کشور هم تعداد قابل توجهی مسلمان در خود دارند که می‏شود آنها را هم تا حدودی اسلامی به حساب آورد. علاوه بر اینها، در اکثر کشورهای دنیا، مسلمانان دارای مجامع و تشکیلات وامکانات فراوانی هستند. از لحاظ جغرافیایی مسلمین، گرچه پراکنده‏اند، ولی این پراکندگی خود می‏تواند وسیله‏ای برای توسعه قدرت و نفوذ و اقدام باشد، اگر درست اداره شوند. اگر نمی‏دانید، بدانید که بخش عظیمی از منابع ثروت و قدرت دنیا، در دست مسلمانان است که اگر درست به کار رود، نیرومندترین اهرم قدرت جهان می‏تواند باشد. در مجامع بین‏المللی، اگر این آراء متفق عمل کنند و دوستان دیگر را در کنار خود داشته باشند، همیشه برنده و حاکم‏اند. بالاتر از همه اینها، دین اسلام و معارف بلندپایه قرآن و افتخارات تاریخی اسلام را در اختیار دارند که بهترین وسیله اتحاد و تبلیغ و نفوذ است هیچ یک از گروههای قدرت دنیا چنین امکانات وسیعی را در اختیار ندارند. متأسفانه، از این همه نعمت الهی، در راه خیر و سعادت و عظمت مسلمین استفاده شایان نمی‏شود؛ بلکه خیلی از اینها را، دشمنان ما علیه اسلام و مسلمین به کار گرفته‏اند، تا آنجا که چند میلیون صهیونیست را در قلب کشورهای اسلامی آن چنان که می‏دانید بر ما ترجیح داده و خانه‏های مردم مظلوم و آواره فلسطین و حرم شریف قدس را غصب کرده و در اختیار آنها گذاشته‏اند. بی‏شک مسؤول این وضع اسفبار، دولتهای کشورهای اسلامی‏اند و ملتها هم به خاطر ضعفی که در مقابل دولتهای ناصالح نشان می‏دهند، مسؤولند و مورد باز خواست خدا قرار خواهند گرفت. ملتهای اسلامی می‏بینند: دولتهایشان در همین کنفرانس به جای اینکه فکری برای علاج سرطان اسرائیل کنند، توطئه به رسمیت شناختن آن را تعقیب می‏کنند. به جای اینکه در فکر کیفر دولتهای حامی اسرائیل باشند، به فکر نجات و تبرئه خائنان به آرمان ملت فلسطین‏اند و خواسته‏های حامیان استعمارگر اسرائیل را در کنفرانس تعقیب می‏کنند. و به جای اینکه حزب بعث عفلقی عراق را که با تجاوز به ایران و ایجاد جنگ خانمانسوز باعث تفرقه جهان اسلام و خوشحالی اسرائیل و دشمنان دیگر گردید، تنبیه کنند، می‏خواهند به او جایزه بدهند. به جای اینکه از قدرت عظیم مردم ایران که با انقلاب اسلامی از صف دشمنان عرب به صف دوستان عرب آمد، استفاده کنند، این ملت را با حیله و تزویر از کنفرانس دور نگه می‏دارند و با تشکیل کنفرانس در کشوری که اعلان جنگ علیه ما کرده و شاه فراری را تحت حمایت گرفته، عملاً مزورانه راه ورود ما را به کنفرانس می‏بندند. به جای طرد عوامل کمپ دیوید و قانون شکنیهای فالانژهای همپالکی اسرائیل، دفاع از آنان را وجهه همت خود قرار می‏دهند و به جای محکوم کردن اشغالگران لبنان، حامیان مردم لبنان را مورد شماتت قرار می‏دهند. به جای استفاده از حربه بُرنده نفت و بازار علیه دشمنان، این حربه‏ها را علیه دوستان به کار می‏گیرند. ملتهایی که این همه گمراهی نگرانی آور را می‏بینند و ساکت نشسته‏اند، باید جوابی برای دفاع از خود در دادگاه الهی پیدا کنند و با انجام وظیفه امر به معروف و نهی از منکر، وسیله تجدید عظمت اسلام را فراهم آورند. انقلاب اسلامی ایران، آماده است که در کنار آنها عمل کند. بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ تَبَّتْ یَدا اَبی لَهَبٍ وَ تَبَّ/ ما اَغْنی مالُهُ وَ ماکَسَبَ/ سَیَصْلی ناراً ذاتَ لَهَبٍ/ وَ امْراَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَب/ فی جیدها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ.