خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۲۳ دی ۱۳۶۲

   خطبه اول   الَحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُوْلِ اللَّهِ وآلِهِ الْمَعْصُوْمینَ. قالَ الْعَظیم فی کِتابه: »وَیُؤْثِرُونَ عَلی اَنْفُسهِم وَلَوْ کانَ بهِمْ خَصاصَةٌ«.   در بحث عدالت اجتماعی، برای ارزشها و نظام ارزشی اسلام فصلی باز کردیم، به منظور این که در تعیین حدود و حقوق و اجرای عدالت، ارزشها را در نظر داشته باشیم که کسی فکر نکند، عدالت معنایش تساوی - من جمیع‏الجهات - است و این است که بی‏ارزشها و ضد ارزشها و با ارزشها را هم عدالت ایجاب می‏کند که مثل هم باشند و توجه به این فصل بیان ارزشها، در همه بحثهای عدالت اجتماعی هم که در آینده خواهیم داشت، لازم بود. امروز آخرین بحث مربوط به ارزشها را عرض می‏کنم و در خطبه‏های بعد، جمع‏بندی بحثهایی که درباره عدالت اجتماعی از بُعد اقتصادی کرده بودیم، توضیح داده می‏شود. گفتیم، یکی از محورهای ارزش در اسلام، جهاد و فداکاری و گذشت است که در مقابل خودخواهی و خودپرستی بود. در این فصل گفتم که به ادلّه قرآنی و منطقی، عقلی و تجربی، گروه مجاهد و گروه با گذشت، حتی در دنیا هم برنده‏اند و در مورد گذشتشان هم، در خود دنیا سودش به آنها بر می‏گردد و گروه خودخواه هم بازنده است. به طور کلی، برای نتیجه‏گیری عمومی از این چند خطبه مربوط به مجاهده و فداکاری، باید عرض کنیم که انسانها از این دید، در دو قطب متضاد قرار می‏گیرند.  بعضی از انسانها هستند که در افق دیدشان و در مرزبندیها، پیش از هر چیز و هر کس، خودشان را می‏بینند و همه چیز را برای خودشان می‏خواهند و این محور حرکتشان است.  در مقابل، بعضی از انسانها هستند که خودشان را بعد از همه می‏بینند. اول خدا را می‏بینند و همراه خدا، »خلق خدا« را می‏بینند و محور در حرکتشان، خداست و منافع خلق است و مردم است و خودشان هم جزو این مردمند. حالا من به بحثهای جانبی که برای این مطلب داشتیم، اشاره نمی‏کنم، امروز بحثم را روی بعضی نقاط کلی تفاوت این دو تیپ از انسانها متمرکز می‏کنم. این بحثی که من در عدالت اجتماعی دارم، این است که می‏خواهم بگویم این دو تیپ انسان را اگر ما به یک دید نگاه کنیم و خیال کنیم که عدالت به ما می‏گوید در جامعه، در تصدی پستها، در تعیین حدود و حقوق، هر چه که به تیپ فداکار و خداخواه و آرمانخواه می‏دهیم، همه اینها را هم باید بالسّویّه به انسانهای خودخواه بدهیم،[t1] این نه تنها عدالت نیست، بلکه ظلم است و حتی خیانت به آرمان انسانیت است، ضرر آن هم به جامعه بر می‏گردد.  ما باید این تفاوت را قایل بشویم، و خداوند هم این تفاوت را قایل شده است. من امروز دو سه روایت برای این منظور می‏خوانم و یک تحلیل مختصری می‏کنم و بعد نمونه‏های بسیار گویایی را که نشان خطر ندیده گرفتن این ارزشها و سپردن پستهای اجتماعی به خصوص به دست انسانهای نالایق و خودخواه است، در این خطبه اول با شما در میان می‏گذارم. ادعا این است که این تیپ مجاهد، مبارز و فداکار در صف بندگان خوب خدا هستند و خداوند برای اینها خیر می‏خواهد. اینجا گاهی رابطه اینها با خدا مطرح است، گاهی رابطه اینها با جامعه مطرح است. در هر دو مورد یک روایت می‏خوانم که ببینید، معیارها چیست.  در یک روایتی که »حدیث قدسی« است (حدیث قدسی چیزهایی است که پیغمبر(ص) به نحوی از خداوند نقل می‏کند، احادیث معمولی را پیغمبر (ص) از خودش می‏گوید. قرآن مستقیماً الفاظ خداست و احادیث قدسی مضامینی است که به شکلی از خداوند توسط معصومین‏به ما رسیده و این حدیث، یکی از این موارد است و فشرده و فهرست وار هم می‏گویم) پیغمبر (ص) فرموده:  »قالَ اللّهَ تَعالی وَ عِزَتّی وَ جَلالی وَ عَظِمَتی وَ نُوری وَ عُلَّوی وَارتِفاعِ مَکانی لایَوثر عَبدُ هَوایَ عَلی هَویهُ اِّلاَ اسْتَحْفَظَتْهُ مَلائکَتی وَ کَفَلَتْ السَمواتِ وَالاَرضوان رِزْقَهُ وَ کُنْتُ لَهُ مِنْ وَراءِ تِجارَةٍ کُلُ تاجِرٍ وَ اَتَتْهُ الدُنیا وَ هی راغِمَهُ«. خداوند در این حدیث قدسی، به عزت و جلال و عظمت و نور و علو و ارتفاع مکان خدا قسم خورده؛ یعنی با همه تأکیدات معمولی (روی این مضمون) خداوند قسم می‏خورد، می‏گوید بنده‏ای که میل و خواست و حُب خدا را بر حُب و خواست نفسانی خودش مقدم بدارد و در اقداماتش رضایت خدا را بر رضایت شخص خودش مقدم بدارد، خدا چنین امتیازاتی به او می‏دهد: ملایکه را مأمور حفاظت از این آدم می‏کند. حفاظت ملایکه این نیست که فقط از خطر جسمانی انسان را حفظ کند. انسان تحت حفاظت مأمور خفیّه الهی قرار می‏گیرد و در مسیری که سعادت او راتأمین می‏کند - تحت نظارت و هدایت مأموران خفیّه الهی - می‏رود. یعنی اگر برای ما میزان این بود که هر اقدامی، خواستیم بکنیم اول فکر کنیم، ببینیم خدا راضی است یا نه! اگر خدا راضی است، با هوای من می‏سازد یا نمی‏سازد! وقتی که رضایت خدا را تشخیص دادیم، اقدام کنیم، (می‏خواهد مشکل باشد، می‏خواهد مشکل نباشد؛ می‏خواهد برای ما نفع داشته باشد، می‏خواهد نداشته باشد، محور »رضایت خدا« باشد)، ملایکه‏ای از طرف خداوند مأمور می‏شوند که ما را در حرکتمان تحت حفاظت بگیرند.  »و به آسمان و زمین می‏گویم که رزق این انسان فداکار و کسی که رضایت خدا را برخود ترجیح می‏دهد تضمین کنند، نیازهایش را تضمین کنند؛ یعنی این انسان محتاج نمی‏ماند و خود من هم که خدا هستم »کُنتُ لَهْ مِنْ وَراء تِجارَة کُلِ تاجِر«؛ یعنی هر چیزی که دیگران، تجار دنیا برای خودشان کسب می‏کنند از اقداماتشان، من برای این بنده‏ام که رضایت من را بر رضایت خودش ترجیح داده تضمین می‏کنم.« »وَاَنْتَه الدُنیا و هِیَ راغِمَه«. در مورد دنیا هم این طوری است، سعادت دنیا بالاجبار سراغش می‏آید؛ یعنی دنیا مثل غلام حلقه به گوش خداوند، در خدمت این است. منتها سعادت دنیا با ارزیابیهایی که قبلاً گفتیم، معنایش زیاد پول داشتن و زیاد جاه و جلال داشتن، نیست. سعادت یک چیز واقعی است که برای انسان می‏آید. این رابطه ما با خدا است. پس بنابراین، شماها در زندگی‏تان یک محور انتخاب کنید و آن محور »رضایت خدا« ست؛ یعنی این درستان باشد، اصلاً این راهنمایتان باشد. در هر کاری که می‏خواهید اقدام بکنید، هر راهی پیش می‏آید، هر حرفی می‏خواهید بزنید، هر اقدامی می‏خواهید بکنید، ببینید خداوند راضی است یا نه! اگر روی این محور حرکت کردید، دیگر خیالتان راحت باشد، جلو بروید، هر چه پیش بیاید برای شما سعادت است. ممکن است آدم نفهمد، خیال کند که این مشکل است، اما در پایان می‏فهمد که نه! همین هم سعادت بود.  درباره رابطه ما و مردم هم، باز محورهای خیلی مشخصی به ما داده‏اند که من آنها را برای شما می‏خوانم. یکی آمد پیش پیغمبر(ص) یک راهنمایی خیلی ساده‏ای خواست، اهل استدلال و بحث هم نبود. »جاءَ اَعْرابی اِلَی النَّبی صلی اللَّه علیه و آله فَقالَ یا رَسُولَ اللَّه! عَلَمنی عَمَلاً اَدْخُلُ بهِ الجَنَةْ«. یک اعرابی (یعنی از دهاتی ها یا بیابانگردها، منظور شهری نبوده) پیش پیغمبر(ص) آمد، نه سواد زیادی داشت و نه وقت زیادی، گفت یک چیز به ما یاد بده که ما برویم در بهشت، ما دیگر کاری به این حرفها نداریم. پیغمبر(ص) فرمود خیلی خوب، به این طور آدم باید یک چیز ساده‏ای گفت؛ دیگر نمی‏شود برای این یک کتاب گفت که بنویس برو آنجا، فرمود: »ما اَجَبْتَ اَنْ یَاْتِیَهُ النّاسُ اِلَیْکَ فَأنَهُ اِلَیْهِمْ وَ ماکَرِهْتَ اَنْ یأتِیَهُ الّناسُ عَلَیْکَ فَلاتَأتِهِ اِلَیْهِمْ«. خیلی روشن، نگاه کن در سینه خودت، به تمایلات خودت، ببین مردم چه جور با تو رفتار کنند، خوب است! با مردم که مواجه می‏شوی اگر مردم چکار کنند تو راضی می‏شوی! اگر دم مغازه می‏روی، مغازه‏دار چه جور حرکت کند، تو راضی می‏شوی! اگر می‏خواهی سوار ماشین بشوی، مسؤول ماشین چه جور حرکت کند راضی می‏شوی! اگر در اداره می‏روی، آن کار کن و خدمتگزار و مدیر و مسؤول و مانند اینها با تو چه برخورد کنند، راضی می‏شوی! و هر جا که می‏روی. در خانه می‏خواهی زنت با تو چه رفتاری کند! بچه‏ات با تو چه رفتاری بکند! همسایه‏ات با تو چه جور رفتار بکند! خیلی برای آدم آسان است این را تشخیص بدهد. یک آدم منصف با شعور به خودش مراجعه بکند ببیند چیزی که خوشش می‏آید اگر جای دیگران بود، با او رفتار بکنند، او هم همین جور با مردم رفتار کند. همیشه خودت را بگذار جای طرف، کار به این آسانی، واقعاً معجزه این راهنمایی که پیغمبر(ص) کرده، اینجا است که با یک بدوی، یک دهاتی، روستایی که سواد ندارد، راهنمایی کامل می‏خواهد، پیغمبر(ص) با زبان خودش حرف می‏زند و یک چراغ دستش می‏دهد، راه بهشت را نشانش می‏دهد؛ این چراغت به طرف بهشت! خوب! این را ما همگی برداریم، چقدر آسان است؛ اگر تاجر ما، کاسب ما، راننده ما، اداری ما، وزیر ما، وکیل ما، معمم ما و ارتشی ما، پاسبان ما، همه، مردم عادی ما، داخل خانه، زن، بچه، همه یک محور این جوری برای خودشان درست بکنند؛ بگویند که ما خودمان را می‏گذاریم جای طرف و طرف را می‏گذاریم جای خودمان، با این محور در زندگی حرکت بکنیم. این محور، محور صاف و سالم زندگی انسانها می‏شود؛ یعنی خودخواهی را در خودتان بکشید. اینجا همه هنوز جنبه تساوی است؛ یعنی دست برداشتن از خودخواهی ها، تا بعداً برسیم به آن مرحله بالاتر که ایثار و فداکاری لازم دارد که یک قدم به طرف جلو می‏رویم. انسان امکاناتی در اختیار دارد که نیاز شدید به آنها ندارد و دیگران احتیاج به آن دارند؛ از وقتمان، از مالمان، از آبرویمان، از قدرتمان، از آشنایی‏مان، از هر چه که داریم، چیزهایی داریم که می‏توانیم صرف دیگران بکنیم، این یک پله از آن پله قبلی بالاتر است. پله قبلی این بود که؛ طرف را جای خودت بگذار! این پله بالاتر می‏رود؛ امکاناتی دارید که این امکانات را جامعه، افراد، مردم نیاز دارند، می‏خواهید صرفشان کنید؛ اگر دریغ بکنید، همین جا یک لغزش است و اگر تقدیم بکنید، جای فداکاری است. این مرحله اول فداکاری است که حالا یک روایت برایتان می‏خوانم. امام صادق علیه‏السلام می‏فرماید:  »مَنْ کانَتْ لَهُ دارَ فَاحتاجَ مؤمِنَ الی سکنیها فمنعه اِیَّاها قالَ اللّهُ عَزَّوجَلَ مَلائِکَتی! اِبْخَل عَبْدی عَلی عَبْدی (یْا بَخْلَ عَبْدی عَلی عَبْدی یْا اِبْخَلْ) یَسْکُنُ الدُّنیا و عِزَّتی لایَسْکُن جَنَّاتٍ اَبَداً« . ببینید چقدر مطلب در این نکته خوابیده! چقدر راه زندگی را خوب نشان می‏دهند این روایات ما و این بزرگواران ما، این ائمه معصومین ما. می‏فرماید: (این مورد را امام صادق به خانه، مثل زده است، این را به پول هم مثل می‏زنند، به فرش هم می‏شود مثل زد، به ماشین هم می‏شود مَثَل زد، به آبرو هم می‏شود مثل زد، هر جا برویم همین است) کسی که خانه‏ای داشته باشد و مسلمان دیگری نیاز داشته باشد، به اینکه در این خانه بنشیند، (حالا اینجا صحبت مجانی هم نیست، صحبت این است که یک کسی نیازمند به خانه شماست و شما هم خانه اضافی داری، می‏توانی به او بدهی)، اگر او چنین حالی دارد و شما چنین امکانی دارید، ولی ندادید. (»فَمَنْعُه اِیاها« یعنی خانه را در اختیار طرف نگذاشت)، خداوند در این مورد چنین می‏گوید، (خدا با ملایکه حرف می‏زند، با این هم حرف نمی‏زند، این صلاحیت حرف زدن طرف خدا را ندارد) می‏فرماید: »مَلائِکَتی!« - با ملائکه حرف می‏زند - این بنده من، بخل کرد نسبت به بنده دیگرم که نگذاشت او در دنیا ساکن باشد؛ یعنی در دنیا یک مسکنی به او نداد، قسم به عزت خودم، (خداوند قسم به عزتش که می‏خورد، دیگر پیداست چقدر قضیه محکم است) این آدم محال است که در بهشت من، بتواند سکونت بکند.  چقدر مطلب لطیف آمده ! یعنی یک آدمی که در دنیا می‏تواند برای دیگری مسکن تهیه کند و نکند، از بهشت خداوند محروم است. یک قدم معمولی که کمی »گذشت« در آن است، می‏خواهیم برداریم و برنداشتیم، از بهشت خداوند محروم هستیم، حالا بقیه مسایل را هم شما از همین جا بخوانید.  امام رضا(ع) فرمود: »مَنْ قَصَدَ اِلَیهِ رَجُلْ مِنْ اِخوانِهِ مُسْتَجیراً بهِ فِی بَعْضِ اَحوالِهِ فَلَمْ یَجْرِهُ بَعْدَ اَنْ یَقْدرَ عَلَیْهِ فَقَدْ قُطِعَ وِلایِتُ اللَّه عَزَّ وَ جَّلَ« (چقدر این محکم است!) امام رضا(ع) می‏فرماید: اگر مسلمانی از اخوان شما به شما مراجعه کرد، به شما پناه آورد و یک مطلبی را از شما خواست: کار اداری‏اش گیر بود، مراجعه کرد؛ قرض داشت، مراجعه کرد؛ مریض داشت، مراجعه کرد؛ منزل نداشت، مراجعه کرد؛ یک چیزی بلد نبود، به شما مراجعه کرد، چیز یاد بگیرد. خلاصه هر نوعی از استمداد، اگر یک مسلمانی از دیگری بکند، بنده خدایی از دیگری بکند، ولی اوجواب ندهد، این را رد کند - »بَعْدَ اَنْ یَقْدرَ عَلَیه« - (به شرط اینکه بتواند و رد بکند)، این آدم ولایتش با خدا قطع شده و کسی که رابطه ولایی‏اش با خداوند قطع بشود، ملعونترین مردم است. اصلاً ملعون معنایش همین است. رابطه خداوند، تا با انسان برقرار باشد - رابطه ولایی خداوند - انسان دچار لعنت نمی‏شود. لعنت این است که رابطه خداوند و رحمت خداوند از انسان قطع بشود. این نمونه انسانهایی است که به درد دیگران نمی‏رسند. انسانهایی که رنج دیگران را نمی‏فهمند. آنهایی که در مغزشان فقط خودشان هستند. آنهایی است که در افق دیدشان فقط خودشان را می‏بینند و گرفتاریهای دیگران را درست نمی‏بینند و تعبیر جامعی که در اینجا داریم از پیغمبر است:  »سُئِل رَسُولَ اللَّهِ مَن اَحَب الْنَّاس اِلیَ اللَّهِ«، از حضرت رسول پرسیدند که چه کسی از همه مردم پیش خداوند محبوبتر است و خدا چه کسانی را بیشتر دوست می‏دارد؟ پیغمبر فرمود: »اَنْفَعُ النّاس لِلْنَّاس«؛ یعنی کسی که بیشتر از دیگران برای مردم مفید باشد. این کسی که نفعش بیشتر به مردم می‏رسد، به همان اندازه‏ای که بیشتر نفع می‏رساند، پیش خداوند محبوبتر است.  چقدر مطلب روشن است! اصلاً اینها احتیاج به بحث و تفسیر ندارد. نشان می‏دهد که محور، در رابطه با خدا - آن چیزی که عرض کردم - هوای خودمان را مؤخر از هوای خدا بگذاریم. محور، در رابطه با مردم حداقلش این است که خودمان را با مردم مساوی بدانیم و حد بهترش این است که مردم را بر خودمان مقدم بداریم و این آیه‏ای بود که خواندم: »وَیُؤثِرُونَ عَلی اَنْفُسهِم وَلَوْکانَ بهْم خَصاصَةٌ«. در گرفتاریها هم تا آنجایی که مقدور است و جانمان در خطر نیست، دیگران را برخودمان مقدم بداریم. خوب! این جور آدمها اگر پیدا شدند، اینها واقعاً امتیاز دارند. یک روایت هم درباره کسانی که در راه خدا جهاد می‏کنند می‏خوانم و بعد، از این بحثم نتیجه‏گیری کلی می‏کنم. یک بحث مهمی که اینجا باید عرض بکنم، در مورد مقام کسانی است که در راه خدا جهاد می‏کنند؛ این نیروهای رزمنده‏ای که الان شما در جبهه دارید، بچه‏های جان برکفی که امروز مسؤولیت دفاع از این انقلاب را به عهده گرفته‏اند، اینها مصداق »اَتَمِّ مجاهدین« هستند.  از پیغمبر است که فرمود: »مَنِ اغْتابَ غازیاً وَاَذیهُ وَ خَلفه فی اَهْلِهِ بالسُوءِ نَصَبَ لَهُ یَومَ‏الْقیامَةِ فِی یَسْتَغْرِقَ حَسَناتِه«؛ فرمود اگر کسی پشت سر یک رزمنده‏ای غیبت بکند یا به شکلی او را اذیت و ناراحت بکند، (حالا به هر شکلی، یا نسبت به خانواده‏اش، در پشت سر او بدجوری عمل بکند، به پدرش، به مادرش، به همسرش، به بچه‏اش، به خواهرش، به بستگانش، بدجوری عمل بکند)، این گناه بزرگ او و برخورد نامناسب او نسبت به »غازی« و رزمنده، روز قیامت، چنان وضعی به وجود می‏آورد که بر شؤون کشور ما حاکم بود. کارهایی کرده که آثار خیانتش را سالهای سال، تا آینده هم ما نمی‏توانیم حذف و اصلاح بکنیم. یکی از کارهای کوچکش را حالا عرض می‏کنم: من از وزارت دفاع، درباره قراردادهای نظامی که ما با آمریکا داشتیم و خیانتی که بختیار روزهای آخر عمرش به این ملت کرده، توضیح خواستم. یک گزارش بسیار خوبی وزیر دفاع برای من فرستاد. قبلاً اطلاعات مبهمی داشتم. امروز صبح آن گزارش را خواندم و حالا یک قسمتش را برای شما می‏گویم.  ما قراردادهایی با آمریکا داشتیم که یکی، جریان خرید در زمان شاه بوده که در حدود دوهزار و هفتصد قرارداد در این جریان خرید بوده. جریان خریدی به نام »اف، ام، اس«؛ یعنی فروش خارجی نظامی، مال آمریکاییهاست؛ یعنی وسایل نظامی که به خارجی می‏فروشند، تحت یک ضابطه‏ای بوده که با آن ضابطه، در زمان شاه خریدهایی کرده‏اند. طبق گزارشی که فعلاً به دست من رسیده، ما حدود یازده میلیارد دلار در زمان شاه (یازده، یک کمی بیشتر) پول دادیم که از مجموعه بیست میلیارد دلار قراردادمان است. قراردادهای بسیار مهمی در اواخر زمان شاه، آن موقعی که آمریکا می‏خواسته این کشور را برای حفظ منافع خودش، قوی بکند، با آمریکاییها بسته بودند. وقتی که حکومت شاه در معرض سقوط قرار می‏گیرد و آمریکاییها می‏فهمند که این قراردادها به نفع آینده این ملت می‏شود و این ملت اگر قیام کرد و این امکانات در اختیارش بود، نیروی عظیمی در این کشور است و این نیرو اگر دست حزب‏اللَّه باشد، در منطقه حکومت نیرومندی خواهد داشت، اینها به فکر می‏افتند که این قراردادها را به شکلی لغو بکنند که یک خسارت دیگری هم بر ما داشته باشند.  من، حالا بعضی‏هایش رابرایتان می‏خوانم که بختیار لغو کرده است. لابد می‏پرسید کِی لغو کرده؟ بعضی از اینها را روز هفدهم بهمن لغو کرده. (هفدهم بهمن می‏دانید کی است؟ یعنی پنج روز مانده به بیست و دوم بهمن که حکومت به کلی ساقط شد، و روزی است که حکومت رسمی از طرف امام اعلام شده (امام دوازده بهمن آمدند و این ده روز فاصله است، بعضیهایشان را چهارده بهمن لغو کرده. چهارده بهمن؛ یعنی دو سه روز بعد از آمدن امام که دیگر مسأله تمام شده است. حالا شما ببینید یک آدم چقدر باید خودخواه و خبیث باشد که با ملتش این جوری رفتار بکند! و ببینید که اگر همه این دنیا را ما یک جهنم بکنیم و بختیار را در آن بیندازیم، باز هم با این کارهایی که کرده، می‏توانیم جزای اعمالش حساب بکنیم یا نه! این قراردادها را عرض می‏کنم: روز هفده بهمن، سه تا قرارداد با انگلیسها را لغو کرده که یکی قرارداد نهصد میلیون پوندی است، نهصد میلیون لیره؛ یعنی در حدود دو میلیارد دلار آن روز، که »تانک شیر« خریده بوده. یکی موشک »راپیر« است که الان سخت مورد نیاز ماست که صد و پنجاه و پنج میلیون پوند بوده، این را لغو کرده و یکی هم هفتاد و یک دستگاه »تانک بر« عظیم است که سخت مورد نیاز ما بوده، تانک جمع کن است که ما پیش قسطهای عظیم هم در زمان شاه داده بودیم. دویست و هشتاد و یک میلیون پوند برای »تانکهای شیر« داده بودیم، هشتاد میلیون پوند برای »راپیر« داده بودیم، بیست و شش میلیون پوند برای این »تانک‏برها« داده بودیم. یک نامه نوشته که »اینها لغو شد!« البته خوشبختانه نقاط ضعفی در آن هست که ما می‏توانیم حالا گلوی انگلستان را بگیریم، بعد فشار خواهیم آورد. اما او در روز هفدهم بهمن این کار را کرده و تازه راه را بازگذاشته که آنها بیایند، خسارت هم بخواهند! این پولها را هم ما دادیم، اسلحه هم به ما ندهند، خسارت هم بخواهند که شما قرارداد را لغو کردید! این هفدهم بود. چهاردهم، کار عجیبی کرده، ده ها قرارداد حساس را با آمریکاییها لغو کرده و خیلی قراردادها را که آمریکاییها یک قدری به ما پرداخته بودند، تقلیل داده؛ یعنی قسمتی را لغو کرده، حالا من بعضی‏هایش را می‏گویم. (این دو ورق، همه فقط فهرست است.) یکی از این اقلام، هواپیماهای »اف - 16« است. آمریکاییها، صد و شصت فروند هواپیمای »اف - 16« به ما فروخته بودند که بایست تحویل می‏دادند. پیش قسط عظیمی هم گرفته بودند. بختیار لغو کرده، گفته در اختیار شما باشد! هفت فروند هواپیمای »آواکس« است، این رادارهای پرنده‏ای که چهار فروندش را به عربستان سعودی داده و همه منطقه را الان زیر پوشش راداری خودش دارد که در جنگ، کل منطقه را ما می‏توانستیم بپوشانیم، اینها را لغو کرده. شانزده هواپیمای پیشرفته »آر، اف، آ، ای« است که فوق‏العاده برای ما اهمیت دارد. چیزهایی را کم کرده که ناوشکن »اس فرانز« است، چهار فروند بوده، دوتایش را لغو کرده که الان در آبها سخت مورد نیاز ماست.  یک نوع زیردریایی است که حذف کرده که خیانت بسیار عظیمی به ما کرده. موشک »فونیکس« است. موشکهایی است که »اف - 14« ها می‏زنند و از نان شب برای این ملت لازمتر بوده. ما هشتاد هواپیمای فونیکس زن داشتیم که آنها را داریم و معلوم است اینها موشک احتیاج دارند، تعدادی هم موشک داشتیم. الحمدللَّه یک مقدار داریم؛ اما چهارصد و چهل و چهار موشک فونیکس را که قیمت هر یکی، آن روزنیم میلیون دلار بوده، اینها را فسخ کرده است. موشک »هارپون« است که (دریا به دریاست) برای ملت ایران در اقیانوس هند و در خلیج‏فارس بسیار اهمیت داشته، دویست و نه عدد از اینها را ما خریده بودیم و اینها را بختیار لغو کرده.  موشک »استاندارد« است که خلبانهای ما می‏دانند چقدر با ارزش است، یک مقداری داریم، امإ؛ظظ  رقم عظیمی از اینها را حذف کرده، دویست وپنجاه و هشت موشک »هاگ« است، این سیستمهای دفاعی ما که از راه، هواپیماها را می‏زند و امروز برای ما پوشش عظیمی در کشورمان در بسیاری از جاهای حساس کشورمان، سیصد و شصت موشک »هاگ« بوده که اینها را حذف کرده.  همه را ما پیش قسط داده بودیم و اقلام زیادی پولمان در حساب آمریکا بوده، اینها را برداشته حذف کرده. موشک »ساید وایندر« است که سیصد و شصت و دو تاست. موشک »اسپارو« است که سیصد و شصت و دوتاست و مهمات فراوان برای انواع اسلحه‏هایی که آمریکاییها پیش ما دارند، همه اینها را برداشته حذف کرده. مثلاً یک رقمش موشک »دراگون« است که امروز در جبهه ها حداکثر نیاز را به آن داریم، ده هزار موشک بوده، حذف کرده است. حالا آدم از بختیار بپرسد سه چهار روز پیش از رفتنش (این قراردادها را با دو کلمه که معاون وزیر دفاعش را وادار کرده نوشته، رد کردند) چرا این کار را کرده؟ چه جور آدمی می‏تواند این جور با مردم برخورد بکند! یعنی شما خبیث‏تر از این طور آدم کجا می‏توانید پیدا بکنید؟  کسی که آمد این جور شعار داد، »مرغ طوفان« شد، گفت من چه می‏کنم! چه می‏کنم برای این مردم! و یک مشت از این گردن کلفتهای به اصطلاح ملی‏گرا هم او را برای خودشان نخبه کرده بودند، در لحظه‏ای که آمریکاییها امیدشان از این کشور قطع شد و در موقعی که احساس کردند، این کشور دارد از دستشان در می‏رود، این نوکرشان را از توی آستین درآوردند، گذاشتند سر کار، هر کاری می‏خواستند، کردند.  آن وقت، فسخ اینها هم عادی نیست؛ اینها را فسخ کرده و چون همه اینها را آمریکاییها شروع کردند به ساختن (خیلی‏هایش را هم تحویل داده بودند، بعضی ها را چند سال پیش خریده بودیم) به آنها حق داده که اینها را به نیروی دریایی آمریکا بفروشند و هر چه هم خسارت شد از حساب ما بردارند. یعنی تازه به لغو عادی هم اکتفا نکرده، گفته به آنها بدهید، البته ما این پرونده را الان در دادگاه لاهه مطرح کردیم، پشتش ایستاده‏ایم، این خیانت اینها را نمی‏بخشیم و اگر در دادگاه هم نتوانیم از آمریکا پس بگیریم، بالاخره یک جایی اینها را از او پس می‏گیریم و همه جا این کار را به عهده داریم که این کار را انجام بدهیم. ولی شما ببینید! اگر ما بحث می‏کنیم که انسانهای خودخواه رانمی‏شود سر مسؤولیتهای بزرگ گذاشت، این حرف خیلی معنا دارد. خوب! این خیانت یک آدم خائن را ما چقدر می‏توانیم جبران بکنیم؟ او برای چه این کار را کرده؟ برای اینکه گفتند خیلی خوب! تو این کار را بکن، ما از یک گوشه‏ای تو را فراری می‏دهیم و به پاریس می‏بریم. همین جور که حالا هست. بردند آنجا، پلیس به او دادند، حفاظتش می‏کنند، نگهش می‏دارند، برای اینکه یک چنین خدمتی به آنها کرده است. تیپ شاه همین جور بوده، شاهپور همین جور بوده، وزرایشان این جوری بودند، تیپ اینها، این جور آدمهایی بودند. این خائنین بر این جامعه حاکم بودند و با مردم این جور رفتار می‏کردند.  اینکه ما مثل می‏زنیم »با یک دستمال، قیصریه را به آتش می‏کشند«، دیگر مثل از این روشن‏تر است؟ چه قیصریه‏ای از این نیروهای دفاعی ما عظیم‏تر؟ و بختیار بیش از یک دستمال چه به دست آورده؟ آدم پست، آدم خائن، آدم خودخواه، آدم نفهم، این چنین کارهایی می‏کند. تیپ مخالفان جمهوری اسلامی، الان این جور هستند و متأسفانه هنوز هم که هنوز است، اینها از رو نرفته‏اند! رفته‏اند آنجا نشسته‏اند و شعار ملی‏گرایی می‏دهند، برای این ملت دل می‏سوزانند!  این ملت، اینها را مگر می‏تواند فراموش بکند؟ این حرفها یک نمونه‏ای بود، چیزهای فراوانی از این تیپ هست، حالا جاسوسیها و کارهای دیگرشان را عرض می‏کنم.  بنابراین، این محور که ما گفتیم؛ محور خودخواهی سرتاپا ضرر است و محور خداخواهی و مردم خواهی نفع است که مایه اصلی آن هم تقواست (که من در این بحث جهاد همیشه تکیه کردم که کسی فکر نکند، بدون تقوا می‏تواند این سرمایه را به دست بیاورد و کسی هم فکر نکند، آدم متقی می‏تواند خودخواه بشود). تقوا مساوی است با فداکاری، مساوی است با حق خواهی، مساوی است با خداخواهی، مساوی است با انجام وظیفه و بلکه مقدم است بر آنها، بلکه مایه آنهاست. و تمام آنچه که جزو مفاسد و شیطنتها و برگ و بار فسق و فجور است، ضد تقوا است. به همین دلیل تأکید می‏شود که ما تقوا را جزو اولین چیزهای لازم در مسؤولیتهای اجتماعی قرار بدهیم که دنبالش این طور چیزهایی می‏آید. اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم/ بسمِ‏اللَّهِ‏الرَّحْمنِ‏الرَّحیمْ/ وَالعَصْر/ اِنَّ الاِنسانَ لَفی خُسْرٍ/ اِلَّاالَّذینَ امَنُوا وَ عَمِلُواالصَّالِحاتِ/ وَ تَواصَوْا بالحَقِّ/ وَ تَواصَوْا بالصَّبرِ.     خطبه دوم  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ العالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالمُؤْمنینَ وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی.  در مناسبتهای روز قبل از هر چیزی به پیشگاه مقدس امام زمان حضرت حجت صاحب العصر، میلاد پر سعادت پدر بزرگوارشان امام عسکری را تبریک عرض می‏کنیم و ضمن عرض تبریک به ملت عزیز و فداکارمان و رهبر عظیم‏الشأنمان، دعا می‏کنیم که خداوند سایه وجود مقدس امام زمان و نایب برحقش، رهبر عظیم‏الشأنمان را بر سر ما مستدام بدارد. یکی از مناسبتهای این هفته، شهادت پرافتخار رهبران جمعیت فداییان اسلام است؛ شهید نوّاب صفوی و یارانش. من از این مناسبت می‏خواهم استفاده بکنم و امروز وارد یک بحث بسیار اساسی بشوم که خیلی از مسایل جاری دنیا و منطقه را درباره انقلابمان و حوادثی که الان در آن هستیم و مسایل خیلی مهمی که الان پیش آمده و حوادثی که تاریخ الان آبستن است و هر روز انتظار بروز آن می‏رود، شامل می‏شود. می‏دانید که شعار فداییان اسلام (مهمترین شعارشان)، اجرای مو به موی احکام اسلام بود. این حرفی بود که همیشه می‏زدند و خواسته کلی‏شان در مواجهه با رژیم آن روز این بود که باید تمام احکام اسلام اجرا بشود و بالای کتابشان و بعضی از چیزهایشان هم می‏نوشتند: »اَلاِسلامُ یَعْلُوا وَلا یُعْلی عَلَیْه«. روی پرچمشان هم، همین بود. این حرکت با آنکه در آن تاریخ باز نشد و فرصت توضیح و تحلیل زیادی برایشان نماند، اما مایه بسیار خوبی بود و از افتخارات این جمعیت در این قطعه اخیر تاریخ ماست. این مطالبه اجرای مو به مو و صد در صد احکام اسلام - و پرهیز از تبعیض کاری و التقاط و وصله پینه کردن زندگی اسلامی مردم - بهترین محور برای حرکتهای اسلامی است که در جامعه می‏تواند به وجود بیاید و از زمان پیغمبر اکرم تا امروز هیچ محوری برای حرکتهای اسلامی بهتر از این نبوده و هر جا محورهای دیگری به وجود آمده، یا التقاط به وجود آمده یا به عنوان وسیله خواستند، از این حرفها استفاده بکنند و اشتباه کردند. تاریخ یکصد و پنجاه ساله اخیر کشور و تاریخ دو قرن اخیر منطقه در رابطه با نهضتهای اسلامی و نهضتهای ملی‏گرایی، این مسأله را به خوبی روشن می‏کند و ای کاش چنین فرصتی بود که آدم نهضتهای آفریقایی، آسیایی و آنجایی که محیط اسلامی بوده، آنجایی که شعار اسلامی شده، آنجایی که شعارها مخلوط شده و آنجایی که خیانت به آرمان اسلامی شده و به نهضتها ضربه زده، اینها را مطرح می‏کرد و یکی، یکی رسیدگی و تحلیل می‏کرد که این بهترین درس برای آینده می‏تواند باشد.  من خیلی آرزو دارم که یک روزی فرصت پیدا بکنم و چند سالی وقت مصرف این کار بکنم. کسانی که هم سوادشان از ما بیشتر است، هم اطلاعاتشان بیشتر است، هم قلمشان بهتر است و هم فرصت دارند، اگر این خدمت بزرگ را بتوانند بکنند، فکر آینده جامعه را احیا می‏کنند.  ما می‏توانیم با تجربه و استدلال، به این نتیجه برسیم که هیچ راهی امروز بهتر و مستحکمتر از این نیست که اسلام خالص و بی‏پیرایه را محور حرکت قرار دهیم. هیچ چیز به اندازه اسلام ناب در داخل وجود مردم، نفوذ ندارد و هیچ شعاری و هیچ مکتبی و هیچ راهی به اندازه اسلام خالص، با فطرت انسانها نمی‏تواند انطباق پیدا بکند. طبیعی‏ترین، بُرّاترین و ساده‏ترین اسلحه‏ای است که اگر به دست ملتها بیفتد و ملتها قدرش را و کاربُردش را بدانند، می‏توانند به کار بیندازند و با آن دشمن را از میدان بیرون بکنند. مردم فلسطین، اگر از روز اول که با صهیونیسم مواجه شدند، با این شعار حرکت می‏کردند، صهیونیسم نمی‏توانست آنجا لانه بکند، بعد که لانه کرد، اگر با این شعار مبارزه می‏کردند، صهیونیسم را بیرون می‏کردند. ملتهای منطقه در هر کشوری که هستند، هر جا که هستند، اگر با این شعار و شعار واقعی، نه دروغ (خیلیها شعار اسلام می‏دهند و وقتی که به پیروزی می‏رسند، ضداسلام عمل می‏کنند، ما این را نمی‏گوییم)، واقعاً با هدف اسلامی کردن جامعه، حرکت بکنند، بهترین وسیله است. خوشبختانه، جمهوری اسلامی تجربه خوبی برای این کار شده و دنیای استکباری هم مدتهاست که این مسأله را فهمیده است؛ قبل از ما فهمیده است. اگر اینها مشروطه را منحرف کردند و تلاش کردند که غربگراها و لیبرالها را بر نهضت مشروطه و بر مجلس آن روز مسلط کنند، برای این بود که آن روز فهمیده بودند.  آن جمله معروفی که آن انگلیسی در پارلمان انگلستان گفته بود که »تا قرآن وجود دارد، ما نمی‏توانیم موقعیتمان را در خاورمیانه تحکیم کنیم«، یک جرقه‏ای بود از آن دریای آتشی که در دل اینها بود که ما همین امروز هم نظیرش را در فرانسه می‏بینیم. فرانسویها، در همین جریان اخیر رفته بودند بچه‏های ما را بازداشت کنند. این بچه‏ها که آمده‏اند، گزارش دادند وقتی که ما می‏خواستیم برویم، همسر یکی از بچه‏ها آمده و قرآن آورده بود که او را از زیر قرآن رد بکند، آن افسر عالی رتبه فرانسوی قرآن را گرفته بود و (نعوذباللَّه) گذاشته بود زیرپا و لگدکوب کرده بود؛ یعنی آن حرفی که آن گمراه در پارلمان انگلستان، پنجاه شصت سال پیش زده بود، این افسر فرانسوی امروز خشمش را آن جوری نشان می‏دهد! اینها، واقعاًاز قرآن عصبانی‏اند. این فراریهای ما (که فرار کردند)، روزهای اولی که رفته بودند، شعارهای گوناگون می‏دادند. خیلی‏هایشان، چهره اسلامی‏شان را هم می‏خواستند برای خودشان حفظ بکنند، اخیراً مجبور شدند که مستقیماً در مقابل اسلام موضع بگیرند. »ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ اَساؤُا السُّؤی اَن کَذَّبُوا بایاتِ اللَّهِ«؛ درست سرنوشت اینها شده؛ یعنی الان رسماً جبهه را در مقابل اسلام قرار داده‏اند. این چیزی است که قبلاً هم فهمیده بودند.  اگر مدرس‏ها را آن جور مظلومانه شهید کردند، اگر میرزای جنگلی را آن جور خشن سرکوب کردند، اگر مرحوم شیخ فضل‏اللَّه نوری را آن جور مظلومانه به دار کشیدند، اگر مرحوم آیت‏اللَّه کاشانی را آن جور بیرحمانه و ریاکارانه و با شعار ملی‏گرایانه از نهضت جدا کردند، برای این بود که پایه نهضت، اسلامی نشود، برای اینکه اینها، این مسأله را از پیش فهمیده بودند. فداییان اسلام را - آن طور که شما این اواخر شنیدید - ملی‏گراها از قدرتشان استفاده کردند و به حکومت رسیدند و بعد آن جور اینها را کنار زدند و بعد هم رژیم پهلوی که دید اینها چه قدرتی هستند، آن جور با خشونت اینها را شهید کرد. اینها همه یک مسیر دارد و آن این است که استکبار جهانی و عمال آنها، قدرت اسلام را درک کرده‏اند؛ ولی جوامع اسلامی، متأسفانه هنوز به این قدرت توجه نکرده‏اند. هر جا به این قدرت توجه بشود، مسایل حل می‏شود.  چیزی که امروز در دنیا پیش آمده این است. آنچه که امروز تازگی دارد، آن چیزی که امروز شهدای ما به جامعه اسلامی دنیا تقدیم کرده‏اند و ثمره خون اینها شده، این مسأله است که اسلام به عنوان یک راه بسیار جدّی و قابل قبول و عملی و منطقی، امروز دارد در جوامع بشری مطرح می‏شود و از این مسیر خیلی چیزها دارد کشف می‏شود، خیلی حقایق دارد واضح می‏شود. حوادثی که این روزها رخ می‏دهد، به نظر من، اگر فرصتی باشد روی اینها کار بشود و در سطح جهانی یک نیروی تبلیغی باشد که اینها را برای مردم دنیا توضیح دهد، تحول عظیمی در کل تاریخ به وجود خواهد آورد که حالا من به بعضی از اینها می‏خواهم اشاره بکنم. ببینید چه چیزهایی دارد در دنیا پیش می‏آید! چه چهره‏هایی دارد رسوا می‏شود! چه دروغهایی دارد برملا می‏شود! چه نیروهایی دارد کشف می‏شود! واقعاً، از آثار عظیم انقلاب اسلامی، اگر همین دستاوردهای اکتشافی و افشاگری و راهنمایی‏اش را حساب بکنیم، برای ما کافی است. یکی از مسایلی که خوب کشف شده و دیگر نمی‏تواند در خود منطقه مخفی بماند، مسأله عراق است، مسأله صدام است و مسأله حزب بعث است. خوب! از آن روزهای اول، وقتی که »میشل عفلق« آمد و این حزب بعث را درست کرد، کسانی که آن موقع میشل عفلق را می‏شناختند، خوب می‏دانستند که میشل عفلق یک عنصر ملی درستی نیست، یک مسیحی مرموزی است، مثل همین »طارق عزیز« که یک یهودی است. الان عجیب این است: در کشوری که مدعی مبارزه با اسرائیل بوده، (مسأله بسیار مهم ما امروز مبارزه با اسرائیل است)، بیایند وزیر خارجه زمان جنگشان را یک نفر یهودی خائن که تاریخ خیلی چیزها از او می‏داند، قرار بدهند! در عراق، میشل عفلق هم تیپ دیگری، آن جوری بود؛ این یک یهودی، آن یک مسیحی. اما اینها توانسته بودند، چهره‏شان را مخفی کنند. در منطقه ما، یک جریان مبارزه‏ای بود - در کردستان عراق - به نام طالبانی. ما با برادران سوری و لیبیایی در این سه چهار سال، خیلی بحث داشتیم و گفتیم اینها خائنند، به اینها نمی‏شود اعتماد کرد. آنها می‏گفتند: شما از اینها برای سرکوبی کردهای خودتان استفاده کنید. ما می‏گفتیم: اینها خائنند! ادله‏ای داشتیم. باز همین طور مخفی مانده بود.  در داخل صفوف فلسطینیها هم مسایلی بود که هیچ کس نمی‏دانست. در خود لبنان، جریانهای کثیفی بود که کسی نمی‏دانست. دنیای استکباری شعارهایی بلند کرده و بسیاری از مردم را فریب داده بود و ارتباطاتی وجود داشت که برای کسی روشن نبود. وقتی که خطر اسلام برای استکبار جهانی، آن چنان جدی شد که دیگر آن ملاحظات کنار رفت، همه اینها یکی یکی دارد کشف می‏شود و اذهان مردم را صاف صاف می‏کند که من حالا چند نمونه‏اش را با این اشاراتی که کردم، یک قدری توضیح می‏دهم. از ده بیست سال پیش که موج خشونت در مبارزات پیدا شد، سازمان ملل و دیگر سازمانهای جهانی و قدرتهای تبلیغی استکباری، یک چیزی را به عنوان مبارزه با تروریسم جهانی عَلَم کردند که می‏دانید. مثلاً همین کشور عراق، بایکوت بود، به خاطر اینکه حامی تروریسم جهانی بود. هر جا خواستند، نهضتی را سرکوب بکنند، اسم ترور و شورش روی آن گذاشتند و سرکوبش کردند. داستان انقلاب اسلامی، باعث شد که امروز دیگر همه دنیا فهمیده‏اند که مایه تروریسم در دنیإ؛ظظ  کجاست. فرانسویها، وقتی که تیپ بختیار و فراریهای زمان شاه و امثال اینها را راه دادند و حمایت کردند و بعد منافقین را، و از ما می‏خواستند که با آنها رابطه خوب داشته باشیم، ما وقتی گفتیم چرا اینها را نگه داشته‏اید؟ به ما جواب دادند که اینجا آزادی است! گفتند اینجا آزادی است، و ملت ما تحمل نمی‏کند! هر کس بیاید پناه بیاورد اینجا، ما راه می‏دهیم. خوب! ظاهراً فرانسه این جور است، البته دروغ می‏گفت! خود ما آن موقعی که در زمان شاه، فراری بودیم و می‏خواستیم بیرون کار بکنیم، در فرانسه که بودم یک جا مرا شناختند، در خود فرانسه، شب ماشین من را زدند و بعد هم معلوم شد، دولتی هایشان زده‏اند؛ یعنی امکانات داخل ماشین را برده بودند! تیپشان این جوری بود.  ما هم آن موقع، سیاسی بودیم، اینها حاضر نبودند با ماها رفتار خوب داشته باشند. حالا آن ظاهر نشد، من فهمیدم که اینها چه کردند. اما حالا اینها این جور گفته‏اند. بعد کار به جایی رسید که اینها مجبور شدند چنگ و دندان نشان بدهند و بچه‏های دانشجوی ما را که کار فرهنگی در فرانسه می‏کنند، بگیرند و بیرون بکنند. ما به اینها می‏گوییم: مگر حالا فرانسه »مهد آزادی« نیست! چطور آن تروریستها را، چطور آن فراری ها را، چطور آن خائن ها را، چطور آن دزدها را راه دادید؟ چطور هواپیمای این فراریها آمد در فرودگاه نظامی شما نشست؟ چطور حالا بچه‏های ما را که آنجا در »سیته« فرانسه کار فرهنگی می‏کنند، شما نمی‏توانید تحمل کنید؟ چطور خانه فرهنگ ما را نمی‏توانید تحمل بکنید؟ چطور اینها را می‏گیرید و زندانی می‏کنید؟ چطور اینها را با خشونت، با کتک بیرون می‏کنید؟  فرانسه هیچ جواب نداد! امروز بدترین شکل تروریسمی که در دنیا هست؛ یعنی کور و کر و بی حساب، تروریسمی است که علیه ما در ایران بود و خوب! همه می‏دانند که پایگاهش فرانسه است، انگلیس است، آلمان است، آمریکاست، روسیه است. اینها، همه از این جریانات حمایت کردند و دیگر نمی‏توانند ادعای مبارزه با تروریسم در دنیا بکنند. در قضیه عراق، اینها مدعی بودند که بی‏طرفند. اصلاً قانون است، قانون بین‏المللی است که همه‏شان امضاء کرده‏اند که در جنگها حالت بی‏طرفی داشته باشند و اسلحه به کشورهای درگیر در جنگ ندهند؛ مگر اینکه اعلان جنگ بکنند و وارد جنگ بشوند. آمریکا، یک مدتی اعلام کرد بی‏طرفم! گندم داد، ما هیچی نگفتیم؛ هلیکوپتر داد، ما هیچی نگفتیم؛ مهمات داد، (هیچی نگفتیم که، اعتراض کردیم، اما اعتراضمان به جایی نرسید؛ یعنی رسوایی برایش این قدر نداشت). وقتی که دید صدام را دیگر با این حرفها نمی‏شود حفظ کرد، چون او روز به روز بنیادش دارد ضعیفتر و متزلزل‏تر می‏شود، کار را به این صراحت رساند؛ »رامسفیلد« را فرستاد اینجا، قول و قرارهای قوی گذاشتند، اعلام کرد ناوگان ما در خدمت آنهاست! کاخ سفید رسماً گفت (این جمله را ببینید!) کاخ سفید رسماً گفت که: »پیروزی ایران، منافع حیاتی آمریکا را در منطقه به خطر می‏اندازد.« خوب! رسوایی برای اینها، دیگر از این حد بالاتر می‏شود که منافع حیاتی آمریکا را - که صدام ژاندارمش است - پیروزی ایران به خطر می‏اندازد؟! شما یادتان هست! ما در این خطبه‏ها چقدر بحث کردیم، برای اینکه قضیه را به هم بزنیم که اینها دروغی می‏گفتند ما از اسرائیل اسلحه خریده‏ایم. خوب، بی‏انصافها! اگر اسرائیل به ما اسلحه می‏دهد! اسلحه می‏دهد که ما منافع آمریکا را به خطر بیندازیم؟! اخیراً کار به جایی رسید که اسرائیل هم این را گفت؛ یعنی او هم گفت: »اگر ایران بخواهد پیروزی مطلق به دست بیاورد، تعادل در منطقه به هم می‏خورد، و خیلی چیزها به هم می‏خورد!« یعنی کار به جایی رسیده و خطر اسلام به جایی رسیده که اینها همه چیز را اقرار کرده‏اند. در لبنان، قضیه بسیار زیباست، که این آقای »جُمَیِّل« یک وقت می‏خواست مردم فرانسه را قانع کند (آن روز که فرانسویها اینجا منفجر شدند، خوب! افکار عمومی فرانسه تحریک شده بود). آقای امین جُمَیِّل ساده سخنرانی کرد و گفت که فرانسویها این جور فکر نکنند که این سربازها آمده‏اند و برای ما می‏جنگند، اینها آمده‏اند اینجااز منافع خود فرانسه حمایت می‏کنند!! حالا رئیس جمهور یک کشور مستقلی مدعی می‏شود که سربازهای فرانسه آمده‏اند در خاک او، از منافع خودشان حمایت بکنند، این چقدر رسوایی دارد! اگر این حرف را یکی از مخالفان آمریکا زده بود، بوقهای آمریکایی، این را به اندازه خودشان گنده می‏کردند! ولی از کنار این گذشتند. یکی از چیزهایی که امروز از دستاوردهای مهم انقلاب است، این است که ابهت استکبار جهانی ریخته. آمریکا، آن روزها یک غول عظیم وحشتناکی به چشم می‏آمد، شوروی هم همچنین، جاهای دیگر همچنین، آدم می‏ترسید با اینها اصلاً مواجه بشود! الان ناوگانشان آمده و دریای مدیترانه را پر کرده است. در بیروت - شهر خراب و جنگ‏زده - هر گوشه‏اش یک آمریکایی یا فرانسوی یا انگلیسی یا ایتالیایی یا فالانژ یا اسرائیلی لانه دارد. مردم جوری اینها را به تنگنا انداخته‏اند که تنها راه نجاتشان این است که به دروغ مدعی می‏شوند: »ما می‏رویم بیرون!«، تا یک قدری احساسات مردم را تخفیف بدهند.  از توی اتاقهایشان نمی‏توانند کله‏شان را بیرون بیاورند! آمدند حفظ صلح بکنند، خودشان احتیاج به نیروهای مردمی دارند که آنها را حفظ بکنند! دور و بر خانه‏هایشان نمی‏توانند حرکت بکنند، می‏خواهند برگردند به ناوگانشان، خجالت می‏کشند!! حرکت اسلامی، اینها را به این روز انداخته. خوب! وقتی که این جوری شد، دیگر آمریکا آن ابهت زمان استکباری و استعماری گذشته را ندارد که یک کشتی جنگی در ساحل یک کشور بیاورد، چند تا توپ بزند، مردم همه فرار کنند، در کوه پناه ببرند، دیگر آن جوری نیست. واقعاً این طوری است که مردم مسلمان الان دیگر دلشان نمی‏خواهد، بین خودشان بجنگند؛ می‏خواهند آمریکاییها بیایند یا روسها بیایند یا فرانسویها بیایند یا انگلیسیها بیایند و با آنها بجنگند، حالا هر چه هم آنها داشته باشند. یک عده مسلمان متعهد از خودگذشته مجاهد در لبنان، همه نیروهای استکباری را به زانو در آورده‏اند. و این عظمت، برای اسلام و این خفّت، برای دنیای مستکبر غرب و شرق، کافی است. در افغانستان، روسیه که کشور قدرتمندی است (عظیمترین قدرت دریایی و زیردریایی و هوایی و زمینی و نیروهای مختلف را در خودش جمع کرده، برای اینکه در مقابل همه آن غولهای غرب، می‏خواهد مقاومت بکند) خیلی نیرو جمع کرده (صد و سی هزار نفر، نیروی رسمی است، شاید خیلی بیشتر از اینها باشد) با همه امکانات، در این کشور فقیر افغانستان فرستاده، ارتش افغانستان را هم از پیش داشته است. این مردم لخت و عور و فقیر و گرسنه افغانستان که شما نمونه‏هایشان را دیدید، چه تیپی هستند، کاری به سر این استعمارگر شرقی نیرومند آورده‏اند که در باتلاقهای افغانستان گرفتار شده؛ بیرون رفتنش خفّت، ماندنش خفّت! اگر صحیح باشد که اینها پنجاه هزار نیروهای روسی را در این سه چهار سال از بین برده باشند، چقدر این عظمت برای اسلام می‏شود!  شعار اینها اسلام است، با حربه اسلام دارند مبارزه می‏کنند؛ یعنی با قدرت اسلام در مقابل این قدرت عظیم دارند می‏جنگند. از این دستاورد، نمی‏شود به آسانی گذشت. هیچ‏کس فکر نمی‏کرد که روسیه بیاید و ده پانزده لشکر مکانیزه و پیاده و سواره و هوایی و زمینی و هوانیروز و دستگاه‏های پیچیده جاسوسی و الکترونی برای ردیابی اینها بیاورد و این جور به گرفتاری و بدبختی بیفتد! اینها از موهبت اسلام است که این جور جامعه و مردم را به خودشان متکی کرده و از آن طرف استکبار را در مقابل اینها به خفت انداخته است. یکی از مسایلی که اینها خیلی سر و صدا برای آن راه انداخته بودند، مسأله گازهای سمّی در جنگهاست. می‏دانید، اصلاً در دنیا (همین چند روز آینده، یک کنفرانس بزرگ از شصت کشور برای همین مسایل تشکیل می‏شود) آبروی اینها سر این قضیه رفت. عراق مجبور شد به خاطر خفّتهای شکستی که تحمل کرده بود و به خاطر اینکه یک قدری خودش را نگه بدارد، در چند جبهه، بمب سمّی و گاز سمّی به کار ببرد، آبروی خودش را برد، آبروی آمریکا را برد، آبروی انگلیس را برد! چند روز پیش، کشتی عراقی حامل مواد سمّی که از انگلستان - از آن جایی که خودش را بی‏طرف اعلام می‏کند - در فرانسه می‏آمد، در »شربورگ« فرانسه، یک مقدار بارش در دریا ریخت و آنها مجبور شدند به خاطر حفظ محیط زیست، اعلام بکنند که منطقه سمّی شده و در نتیجه این رسوایی را به بار آوردند. این رسوایی، برای استکبار جهانی خیلی عظیم است! بعد از جنگ جهانی اول، موسولینی در آفریقا رفت، در »اریتره« گاز خردل به کار برد. هنوز غربیها ولش نمی‏کنند، هنوز آن را از لحاظ خباثت، مشابه بمبهای اتمی آمریکا در ژاپن حساب می‏کنند. و راست هم می‏گویند، چون خیلی از مردم آفریقا را با گازهای سمّی خردلی که پخش کرد، کشت: جمعشان می‏کرد در دره، دو طرف دره را می‏بست و بمبهای سمّی می‏ریخت.  حالا ببینید! اینها امروز آمده‏اند در منطقه‏ای که خودشان جنگ ندارند، در شرایطی که اسلحه‏های خریده شده قبل را که دلارهایش را از ما گرفتند به ما نمی‏دهند، گاز سمّی به عراق می‏دهند. این رسوایی است برای استکبار جهانی، برای این دزدهای بین‏المللی و برای عمّال پُرروی اینها که ده بیست سال در عراق کلاه سر این ملت گذاشته بودند. اینها ارزش دارد! بگذار ما چند نفر شهید در این راه بدهیم! اما بگذارید چهره این سیاهها و دیوهای مخوف دنیایی روشن بشود! صدام که با این »طالبانی« ها به صورت ظاهر درگیر بود، اخیراً برای خاطر مسایلی مجبور شده، این یکی مهره‏اش را هم رو بکند و این هم شاید از موهبتها باشد تا در آینده که ملت عراق آزاد می‏شود، دیگر این گروه ریاکار طالبانی‏ها »حاجی اَنَا شَریک!« نگویند. اینها برای مردم می‏جنگیدند!  شاید این هم از موهبتهای الهی باشد. اسمش را خودمختاری گذاشت، به اینها داد. وقتی که نیروهای ما رفتند تا آن نزدیک مراکز حساسشان، اینها این جوری کردند. صدام سخت جانی می‏کند و در این سخت جانی، هم خودش، هم حامیانش، هم اربابانش را دارد، یکی یکی رسوا می‏کند.  اگر یک سال قبل ساقط شده بود، خیلی‏ها رسوا نشده بودند. اگر امروز ساقط بشود، بعضی چیزها هنوز می‏ماند. هر چه طول بکشد، این برگها رو می‏شود، چهره‏هایی کشف می‏شود. کویتیها، جنایتی کردند که عراقیهای فراری مسلمان و مجاهد را گرفتند و تحویل صدام دادند. این کارشان، آینده کویت را با ملت عراق که حاکم بعدی عراق خواهد بود، آن چنان تیره خواهد کرد که من نمی‏دانم آینده کویت چه خواهد شد! اینها از دستاوردهاست. ممکن است در این بین، ما چند تا شهید هم بدهیم، اما ارزشهایی که اینها می‏آفریند و مسایلی را که کشف می‏کند و راههایی را که برای مردم روشن می‏کند، همه با ارزش است.  این سخت جانی عراق، ممکن است همین جور ادامه داشته باشد و آنها هم حمایتش کنند! اما آن روزی که صدای توپهای ما از پشت بغداد به گوش کاخ‏نشین‏های بغداد برسد؛ و آن روزی که بوی باروت جبهه‏های ما در خانه‏های بغداد بپیچد، آن روز دیگر نمی‏تواند مقاومت بکند و این کار را ما خواهیم کرد! در سراسر دنیا هر جا تجمعی از مردم مسلمان وجود دارد، این شعله دارد نورافکنی می‏کند و وحشتی اینها را گرفته که همه جا سایه انقلاب اسلامی ایران را می‏بینند که به یک معنا هست، فکر ما هست، راه ما هست، اما دست ما نیست. تونس، در این هفته گذشته، روزهای سال 56 ایران را دارد نشان می‏دهد. در دانشگاهها، بازارها، خیابانها، بانکها و کارخانه‏ها همه جا، مردم به شیوه مسلمانها با شعار اللَّه‏اکبر و با راه پیموده شده توسط رزمندگان ما، آن راه را شروع کرده‏اند. غربیها گزارش می‏دهند و در گزارششان با غصه و دقّ دل می‏نویسند که »متأسفانه در تونس، دخترها به سبک دخترهای تهرانی، حجاب کرده‏اند و پسرها به شکل جوانهای ایرانی، ریشو شده‏اند و خیابانها، قیافه تهران را به خودش گرفته است«! آنها، با این حرف می‏خواهند بگویند که ایران آنجا دخالت کرده! اما ایران نیست، ما خودمان می‏دانیم که نیستیم. اگر هم بودیم، حرفی نداشتیم.  ما که از تونس و امثال آنها ابایی نداریم! آنها حکومت اسلامی نیستند. ما، حرفمان از اول که می‏گفتیم »صدور انقلاب«، همین است. دلمان می‏خواهد فکرمان آنجا باشد. اگر هم بتوانیم، یک روزی حمایت می‏کنیم، اما تروریست نیستیم و تروریسم را موفق نمی‏دانیم و فکر نمی‏کنیم که با بمب، بشود مردم را بیدار کرد. با حرف، منطق، عمل، با شهادت، با توضیح و با مبارزه با استکبار می‏توانیم منطقمان را در دنیا محکم بکنیم. این کار را کرده‏ایم، و این کار شده است. وقتی که رئیس مستبد »سودان« مجبور می‏شود برای اینکه کمی افکار عمومی را فریب بدهد، بگوید »قانون جزای اسلام را پیاده می‏کنیم«20، کیست که نداند او، اهل اسلام نیست! کی مردم قانع می‏شوند به اینکه مثلاً دست یک دزد را ببُرند، اما در بانکها و ادارات و خود کاخ پُر دزد باشد؟! اینکه مردم را راضی نمی‏کند! مردم چیز دیگری می‏خواهند. آنچه که مردم را بیدار کرده، چیز دیگری است.  در »هنگ کنگ«، چهارده تروریست فراری ایرانی (فراریهای ضد انقلاب با پاسپورت تقلبی پاکستانی یا جای دیگر) گیر افتادند. تا لحظه‏ای که پلیس، خوب هویت اینها را کشف نکرده بود، همان چند ساعت دنیا را پر از سر و صدا کردند که ایران رفته در هنگ کنگ، می‏خواهد خرابکاری بکند! ما اصلاً خبر نداریم. آن ضد انقلابهای ما که دارند فرار می‏کنند، رفتند آنجا، از آن جا هم عبور می‏کنند. دنیا این جور به کابوس افتاده است! در خود آمریکا چه بلایی به سر مردم، در مسجد واشنگتن آوردند و مردم چه مقاومتهای عظیمی کردند! دانشجوهای مظلوم ما را در آلمان، در هندوستان و جاهای دیگر، به جرم اینکه مسلمانند و انجمن اسلامی دارند، می‏گیرند! در فیلیپین، ما هنوز چند تا دانشجوی زندانی داریم. مردم فیلیپین قیام کرده‏اند، چون ما هم آنجادانشجوی انجمن اسلامی داریم، اینها را می‏گیرند! این خیلی افتخار است!! البته یک زحمت هم دارد. زحمتهایش را قبول داریم، مشکلاتش را هم باید تحمل بکنیم. این، راهی است که الان باز شده، و این سنگ عظیمی است که در اقیانوس افتاده و موج ایجاد کرده! اسلام برای اولین بار متکی است به یک رهبر عظیمی مثل امام عظیم‏الشأن ما که سایه امام معصوم است، و با شخصیت او و راهنمایی او حرکت می‏کند، و بازوهای این مرد بزرگ را هم این جوانهای حزب‏اللَّه و این مردم همیشه در صحنه تشکیل داده‏اند که از اینجاها، هر جا که اسلام بخواهد حرکت بکند، حمایت می‏کنیم؛ اما حمایت ما هیچ وقت به معنای دخالت در امور دیگران و کارهای غیرقانونی نخواهد بود.  خطبه عربی را در همین مضامین و بیشتر برای رؤسای کشورها که این روزها در مراکش جمع می‏شوند (کنفرانس سران کشورهای اسلامی) تنظیم کرده‏ایم که برای آنها می‏خوانم و نصیحت می‏کنم؛ کسانی که آنجا جمع شده‏اند، مواظب باشند که با این موج عظیم اسلامی - انسانی که امروز دارد منطقه را می‏گیرد و وسیله نجات همه مسلمانها خواهد بود، مخالفت و مبارزه نکنند و با ما همراهی بکنند.    ترجمه خطبه عربی     بسم‏اللَّه‏الرحمن‏الرحیم سلام برهمه مسلمانان مجاهد در سراسر جهان! مقطع سرنوشت ساز و تاریخ ساز، بر امت اسلامی وعربی می‏گذرد. راه اسلام از راه کفر مشخص شده و راهروان اسلام و پیروان کفر و شیطان، صفوفشان از هم جدا شده و برای مردم این موقعیت پیش آمده که خادم را از خائن و مؤمن را از کافر تشخیص بدهند. در این میان، ملتها در مقابل بسیاری از دولتها قرار گرفته‏اند و در جهان اسلام، متأسفانه بسیاری از دولتها در صف کفار و در مخالفت با مردم و اسلام قرار دارند و خوشبختانه توده‏های مردم مسلمان، در سایه راهنماییهای انقلاب اسلامی ایران، در این چند سال اخیر پی به ماهیت حکومتهای حاکم برسرنوشتشان برده‏اند و هرجا که امکان اظهار نظر یافته، نظرشان را ابراز کرده‏اند. می‏بینیم که مردم لبنان، چگونه فالانژها و مداخله گران غربی و اسرائیل و عمّال داخلی آنها را در کشور کوچکشان، تحت فشار قرار داده‏اند و لبنان را صحنه رسوایی دولتهای خود فروخته عرب کرده‏اند. می‏بینیم که چگونه در داخل صفوف فلسطینیها، اصلاح مسیر حرکت و درخواست مبارزه جدّی با اسرائیل، مسؤولان نهضت را تحت فشار قرار داده است. خبر داریم که چگونه مردم تونس با شعارهای اسلامی، حکومت را وادار به عقب‏نشینی و ریاکاری کرده‏اند.  می‏بینیم که در سودان، حاکم مستبدش که تاکنون به اسلام توجه نداشته، چگونه مجبور شده که ریاکارانه خواستار اجرای احکام کیفری اسلام شود؛ ولی توجه ندارد که اجرای چند حکم کیفری نمی‏تواند مردم تشنه عدالت و اخلاق اسلامی را سیراب کند و هیچ چیز کمتر از توجه کامل به معارف و اخلاق و سیاست و اقتصاد اسلامی، خشم و قهر مردم را آرام نمی‏کند. دیدیم که چگونه مردم کویت، زنگ خطر را برای زمامداران و اربابان آنها نواختند؛ گرچه دولتمردان کویت به جای توجه به خواست مردم، متوسل به ظلم و ستم وفشار شدند و با تحویل گروهی از مجاهدان مظلوم و آواره عراق به عفلقیان و اخراج ظالمانه کارگران ایرانی و زدن و بستن مردم دارند قدرت نمایی می‏کنند؛ ولی دیر یا زود مجبورند تسلیم خواست بر حق مردم مسلمان شوند و لااقل تظاهر به اسلام کنند که چهره متظاهر این روزها، خیلی طولانی در حجاب نمی‏ماند. تصرف مقرّ اتحادیه عرب در پاریس به عنوان اعتراض به اعمال دولتهای عربی، بسیار گویا و آموزنده است. آنها که از اعدام انقلابی سادات و از حرکت انقلابی مردم در عربستان سعودی نخواستند پند بگیرند، این روزها وسیله‏های عبرت بیشتری را می‏توانند ببینند! صدای انفجارهای لبنان، رساتر و درسهایش روشن‏تر است! آنها که ایمان به قدرت مردم بیدار شده، نداشتند و ندارند و از حرکت مردم ایران به اندازه کافی درس نگرفته‏اند، از مقاومت اعجاز آمیز مردم افغانستان که ابرقدرت ستمگر روس را به عجز کشانده‏اند و حماسه عظیم مردم لبنان و از مقاومت در حال شکل‏گیری مردم عراق، می‏توانند درس بگیرند.  روی سخنم با شرکت کنندگان در کنفرانس اسلامی در مراکش است، که اگر با برنامه‏ریزی روزانه، از حضور ایران اسلامی در صحنه کنفرانس جلوگیری جلوگیری کردید، چشم خودتان را به روی این حقایق تاریخ نبندید!

 می‏بینید که صدام و حامیانش و خیلی از شماها که در آنجا جمع شده‏اید، در رابطه با انقلاب اسلامی ایران و خواست ملتها، راه کفر را انتخاب کرده‏اید و می‏دانید که دو ابرقدرت تجاوزگر، از وجود حزب بعث کافر عراق برای سرکوبی اسلام و مسلمانان و حفظ منافع نامشروع استعمار شرق و غرب بهره‏گیری می‏کنند

ویدئوها

صوت

تصاویر ضمیمه