نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
خطبه اول الَحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُوْلِ اللَّهِ وآلِهِ الْمَعْصُوْمینَ. قالَ الْعَظیم فی کِتابه: »وَیُؤْثِرُونَ عَلی اَنْفُسهِم وَلَوْ کانَ بهِمْ خَصاصَةٌ«. در بحث عدالت اجتماعی، برای ارزشها و نظام ارزشی اسلام فصلی باز کردیم، به منظور این که در تعیین حدود و حقوق و اجرای عدالت، ارزشها را در نظر داشته باشیم که کسی فکر نکند، عدالت معنایش تساوی - من جمیعالجهات - است و این است که بیارزشها و ضد ارزشها و با ارزشها را هم عدالت ایجاب میکند که مثل هم باشند و توجه به این فصل بیان ارزشها، در همه بحثهای عدالت اجتماعی هم که در آینده خواهیم داشت، لازم بود. امروز آخرین بحث مربوط به ارزشها را عرض میکنم و در خطبههای بعد، جمعبندی بحثهایی که درباره عدالت اجتماعی از بُعد اقتصادی کرده بودیم، توضیح داده میشود. گفتیم، یکی از محورهای ارزش در اسلام، جهاد و فداکاری و گذشت است که در مقابل خودخواهی و خودپرستی بود. در این فصل گفتم که به ادلّه قرآنی و منطقی، عقلی و تجربی، گروه مجاهد و گروه با گذشت، حتی در دنیا هم برندهاند و در مورد گذشتشان هم، در خود دنیا سودش به آنها بر میگردد و گروه خودخواه هم بازنده است. به طور کلی، برای نتیجهگیری عمومی از این چند خطبه مربوط به مجاهده و فداکاری، باید عرض کنیم که انسانها از این دید، در دو قطب متضاد قرار میگیرند. بعضی از انسانها هستند که در افق دیدشان و در مرزبندیها، پیش از هر چیز و هر کس، خودشان را میبینند و همه چیز را برای خودشان میخواهند و این محور حرکتشان است. در مقابل، بعضی از انسانها هستند که خودشان را بعد از همه میبینند. اول خدا را میبینند و همراه خدا، »خلق خدا« را میبینند و محور در حرکتشان، خداست و منافع خلق است و مردم است و خودشان هم جزو این مردمند. حالا من به بحثهای جانبی که برای این مطلب داشتیم، اشاره نمیکنم، امروز بحثم را روی بعضی نقاط کلی تفاوت این دو تیپ از انسانها متمرکز میکنم. این بحثی که من در عدالت اجتماعی دارم، این است که میخواهم بگویم این دو تیپ انسان را اگر ما به یک دید نگاه کنیم و خیال کنیم که عدالت به ما میگوید در جامعه، در تصدی پستها، در تعیین حدود و حقوق، هر چه که به تیپ فداکار و خداخواه و آرمانخواه میدهیم، همه اینها را هم باید بالسّویّه به انسانهای خودخواه بدهیم،[t1] این نه تنها عدالت نیست، بلکه ظلم است و حتی خیانت به آرمان انسانیت است، ضرر آن هم به جامعه بر میگردد. ما باید این تفاوت را قایل بشویم، و خداوند هم این تفاوت را قایل شده است. من امروز دو سه روایت برای این منظور میخوانم و یک تحلیل مختصری میکنم و بعد نمونههای بسیار گویایی را که نشان خطر ندیده گرفتن این ارزشها و سپردن پستهای اجتماعی به خصوص به دست انسانهای نالایق و خودخواه است، در این خطبه اول با شما در میان میگذارم. ادعا این است که این تیپ مجاهد، مبارز و فداکار در صف بندگان خوب خدا هستند و خداوند برای اینها خیر میخواهد. اینجا گاهی رابطه اینها با خدا مطرح است، گاهی رابطه اینها با جامعه مطرح است. در هر دو مورد یک روایت میخوانم که ببینید، معیارها چیست. در یک روایتی که »حدیث قدسی« است (حدیث قدسی چیزهایی است که پیغمبر(ص) به نحوی از خداوند نقل میکند، احادیث معمولی را پیغمبر (ص) از خودش میگوید. قرآن مستقیماً الفاظ خداست و احادیث قدسی مضامینی است که به شکلی از خداوند توسط معصومینبه ما رسیده و این حدیث، یکی از این موارد است و فشرده و فهرست وار هم میگویم) پیغمبر (ص) فرموده: »قالَ اللّهَ تَعالی وَ عِزَتّی وَ جَلالی وَ عَظِمَتی وَ نُوری وَ عُلَّوی وَارتِفاعِ مَکانی لایَوثر عَبدُ هَوایَ عَلی هَویهُ اِّلاَ اسْتَحْفَظَتْهُ مَلائکَتی وَ کَفَلَتْ السَمواتِ وَالاَرضوان رِزْقَهُ وَ کُنْتُ لَهُ مِنْ وَراءِ تِجارَةٍ کُلُ تاجِرٍ وَ اَتَتْهُ الدُنیا وَ هی راغِمَهُ«. خداوند در این حدیث قدسی، به عزت و جلال و عظمت و نور و علو و ارتفاع مکان خدا قسم خورده؛ یعنی با همه تأکیدات معمولی (روی این مضمون) خداوند قسم میخورد، میگوید بندهای که میل و خواست و حُب خدا را بر حُب و خواست نفسانی خودش مقدم بدارد و در اقداماتش رضایت خدا را بر رضایت شخص خودش مقدم بدارد، خدا چنین امتیازاتی به او میدهد: ملایکه را مأمور حفاظت از این آدم میکند. حفاظت ملایکه این نیست که فقط از خطر جسمانی انسان را حفظ کند. انسان تحت حفاظت مأمور خفیّه الهی قرار میگیرد و در مسیری که سعادت او راتأمین میکند - تحت نظارت و هدایت مأموران خفیّه الهی - میرود. یعنی اگر برای ما میزان این بود که هر اقدامی، خواستیم بکنیم اول فکر کنیم، ببینیم خدا راضی است یا نه! اگر خدا راضی است، با هوای من میسازد یا نمیسازد! وقتی که رضایت خدا را تشخیص دادیم، اقدام کنیم، (میخواهد مشکل باشد، میخواهد مشکل نباشد؛ میخواهد برای ما نفع داشته باشد، میخواهد نداشته باشد، محور »رضایت خدا« باشد)، ملایکهای از طرف خداوند مأمور میشوند که ما را در حرکتمان تحت حفاظت بگیرند. »و به آسمان و زمین میگویم که رزق این انسان فداکار و کسی که رضایت خدا را برخود ترجیح میدهد تضمین کنند، نیازهایش را تضمین کنند؛ یعنی این انسان محتاج نمیماند و خود من هم که خدا هستم »کُنتُ لَهْ مِنْ وَراء تِجارَة کُلِ تاجِر«؛ یعنی هر چیزی که دیگران، تجار دنیا برای خودشان کسب میکنند از اقداماتشان، من برای این بندهام که رضایت من را بر رضایت خودش ترجیح داده تضمین میکنم.« »وَاَنْتَه الدُنیا و هِیَ راغِمَه«. در مورد دنیا هم این طوری است، سعادت دنیا بالاجبار سراغش میآید؛ یعنی دنیا مثل غلام حلقه به گوش خداوند، در خدمت این است. منتها سعادت دنیا با ارزیابیهایی که قبلاً گفتیم، معنایش زیاد پول داشتن و زیاد جاه و جلال داشتن، نیست. سعادت یک چیز واقعی است که برای انسان میآید. این رابطه ما با خدا است. پس بنابراین، شماها در زندگیتان یک محور انتخاب کنید و آن محور »رضایت خدا« ست؛ یعنی این درستان باشد، اصلاً این راهنمایتان باشد. در هر کاری که میخواهید اقدام بکنید، هر راهی پیش میآید، هر حرفی میخواهید بزنید، هر اقدامی میخواهید بکنید، ببینید خداوند راضی است یا نه! اگر روی این محور حرکت کردید، دیگر خیالتان راحت باشد، جلو بروید، هر چه پیش بیاید برای شما سعادت است. ممکن است آدم نفهمد، خیال کند که این مشکل است، اما در پایان میفهمد که نه! همین هم سعادت بود. درباره رابطه ما و مردم هم، باز محورهای خیلی مشخصی به ما دادهاند که من آنها را برای شما میخوانم. یکی آمد پیش پیغمبر(ص) یک راهنمایی خیلی سادهای خواست، اهل استدلال و بحث هم نبود. »جاءَ اَعْرابی اِلَی النَّبی صلی اللَّه علیه و آله فَقالَ یا رَسُولَ اللَّه! عَلَمنی عَمَلاً اَدْخُلُ بهِ الجَنَةْ«. یک اعرابی (یعنی از دهاتی ها یا بیابانگردها، منظور شهری نبوده) پیش پیغمبر(ص) آمد، نه سواد زیادی داشت و نه وقت زیادی، گفت یک چیز به ما یاد بده که ما برویم در بهشت، ما دیگر کاری به این حرفها نداریم. پیغمبر(ص) فرمود خیلی خوب، به این طور آدم باید یک چیز سادهای گفت؛ دیگر نمیشود برای این یک کتاب گفت که بنویس برو آنجا، فرمود: »ما اَجَبْتَ اَنْ یَاْتِیَهُ النّاسُ اِلَیْکَ فَأنَهُ اِلَیْهِمْ وَ ماکَرِهْتَ اَنْ یأتِیَهُ الّناسُ عَلَیْکَ فَلاتَأتِهِ اِلَیْهِمْ«. خیلی روشن، نگاه کن در سینه خودت، به تمایلات خودت، ببین مردم چه جور با تو رفتار کنند، خوب است! با مردم که مواجه میشوی اگر مردم چکار کنند تو راضی میشوی! اگر دم مغازه میروی، مغازهدار چه جور حرکت کند، تو راضی میشوی! اگر میخواهی سوار ماشین بشوی، مسؤول ماشین چه جور حرکت کند راضی میشوی! اگر در اداره میروی، آن کار کن و خدمتگزار و مدیر و مسؤول و مانند اینها با تو چه برخورد کنند، راضی میشوی! و هر جا که میروی. در خانه میخواهی زنت با تو چه رفتاری کند! بچهات با تو چه رفتاری بکند! همسایهات با تو چه جور رفتار بکند! خیلی برای آدم آسان است این را تشخیص بدهد. یک آدم منصف با شعور به خودش مراجعه بکند ببیند چیزی که خوشش میآید اگر جای دیگران بود، با او رفتار بکنند، او هم همین جور با مردم رفتار کند. همیشه خودت را بگذار جای طرف، کار به این آسانی، واقعاً معجزه این راهنمایی که پیغمبر(ص) کرده، اینجا است که با یک بدوی، یک دهاتی، روستایی که سواد ندارد، راهنمایی کامل میخواهد، پیغمبر(ص) با زبان خودش حرف میزند و یک چراغ دستش میدهد، راه بهشت را نشانش میدهد؛ این چراغت به طرف بهشت! خوب! این را ما همگی برداریم، چقدر آسان است؛ اگر تاجر ما، کاسب ما، راننده ما، اداری ما، وزیر ما، وکیل ما، معمم ما و ارتشی ما، پاسبان ما، همه، مردم عادی ما، داخل خانه، زن، بچه، همه یک محور این جوری برای خودشان درست بکنند؛ بگویند که ما خودمان را میگذاریم جای طرف و طرف را میگذاریم جای خودمان، با این محور در زندگی حرکت بکنیم. این محور، محور صاف و سالم زندگی انسانها میشود؛ یعنی خودخواهی را در خودتان بکشید. اینجا همه هنوز جنبه تساوی است؛ یعنی دست برداشتن از خودخواهی ها، تا بعداً برسیم به آن مرحله بالاتر که ایثار و فداکاری لازم دارد که یک قدم به طرف جلو میرویم. انسان امکاناتی در اختیار دارد که نیاز شدید به آنها ندارد و دیگران احتیاج به آن دارند؛ از وقتمان، از مالمان، از آبرویمان، از قدرتمان، از آشناییمان، از هر چه که داریم، چیزهایی داریم که میتوانیم صرف دیگران بکنیم، این یک پله از آن پله قبلی بالاتر است. پله قبلی این بود که؛ طرف را جای خودت بگذار! این پله بالاتر میرود؛ امکاناتی دارید که این امکانات را جامعه، افراد، مردم نیاز دارند، میخواهید صرفشان کنید؛ اگر دریغ بکنید، همین جا یک لغزش است و اگر تقدیم بکنید، جای فداکاری است. این مرحله اول فداکاری است که حالا یک روایت برایتان میخوانم. امام صادق علیهالسلام میفرماید: »مَنْ کانَتْ لَهُ دارَ فَاحتاجَ مؤمِنَ الی سکنیها فمنعه اِیَّاها قالَ اللّهُ عَزَّوجَلَ مَلائِکَتی! اِبْخَل عَبْدی عَلی عَبْدی (یْا بَخْلَ عَبْدی عَلی عَبْدی یْا اِبْخَلْ) یَسْکُنُ الدُّنیا و عِزَّتی لایَسْکُن جَنَّاتٍ اَبَداً« . ببینید چقدر مطلب در این نکته خوابیده! چقدر راه زندگی را خوب نشان میدهند این روایات ما و این بزرگواران ما، این ائمه معصومین ما. میفرماید: (این مورد را امام صادق به خانه، مثل زده است، این را به پول هم مثل میزنند، به فرش هم میشود مثل زد، به ماشین هم میشود مَثَل زد، به آبرو هم میشود مثل زد، هر جا برویم همین است) کسی که خانهای داشته باشد و مسلمان دیگری نیاز داشته باشد، به اینکه در این خانه بنشیند، (حالا اینجا صحبت مجانی هم نیست، صحبت این است که یک کسی نیازمند به خانه شماست و شما هم خانه اضافی داری، میتوانی به او بدهی)، اگر او چنین حالی دارد و شما چنین امکانی دارید، ولی ندادید. (»فَمَنْعُه اِیاها« یعنی خانه را در اختیار طرف نگذاشت)، خداوند در این مورد چنین میگوید، (خدا با ملایکه حرف میزند، با این هم حرف نمیزند، این صلاحیت حرف زدن طرف خدا را ندارد) میفرماید: »مَلائِکَتی!« - با ملائکه حرف میزند - این بنده من، بخل کرد نسبت به بنده دیگرم که نگذاشت او در دنیا ساکن باشد؛ یعنی در دنیا یک مسکنی به او نداد، قسم به عزت خودم، (خداوند قسم به عزتش که میخورد، دیگر پیداست چقدر قضیه محکم است) این آدم محال است که در بهشت من، بتواند سکونت بکند. چقدر مطلب لطیف آمده ! یعنی یک آدمی که در دنیا میتواند برای دیگری مسکن تهیه کند و نکند، از بهشت خداوند محروم است. یک قدم معمولی که کمی »گذشت« در آن است، میخواهیم برداریم و برنداشتیم، از بهشت خداوند محروم هستیم، حالا بقیه مسایل را هم شما از همین جا بخوانید. امام رضا(ع) فرمود: »مَنْ قَصَدَ اِلَیهِ رَجُلْ مِنْ اِخوانِهِ مُسْتَجیراً بهِ فِی بَعْضِ اَحوالِهِ فَلَمْ یَجْرِهُ بَعْدَ اَنْ یَقْدرَ عَلَیْهِ فَقَدْ قُطِعَ وِلایِتُ اللَّه عَزَّ وَ جَّلَ« (چقدر این محکم است!) امام رضا(ع) میفرماید: اگر مسلمانی از اخوان شما به شما مراجعه کرد، به شما پناه آورد و یک مطلبی را از شما خواست: کار اداریاش گیر بود، مراجعه کرد؛ قرض داشت، مراجعه کرد؛ مریض داشت، مراجعه کرد؛ منزل نداشت، مراجعه کرد؛ یک چیزی بلد نبود، به شما مراجعه کرد، چیز یاد بگیرد. خلاصه هر نوعی از استمداد، اگر یک مسلمانی از دیگری بکند، بنده خدایی از دیگری بکند، ولی اوجواب ندهد، این را رد کند - »بَعْدَ اَنْ یَقْدرَ عَلَیه« - (به شرط اینکه بتواند و رد بکند)، این آدم ولایتش با خدا قطع شده و کسی که رابطه ولاییاش با خداوند قطع بشود، ملعونترین مردم است. اصلاً ملعون معنایش همین است. رابطه خداوند، تا با انسان برقرار باشد - رابطه ولایی خداوند - انسان دچار لعنت نمیشود. لعنت این است که رابطه خداوند و رحمت خداوند از انسان قطع بشود. این نمونه انسانهایی است که به درد دیگران نمیرسند. انسانهایی که رنج دیگران را نمیفهمند. آنهایی که در مغزشان فقط خودشان هستند. آنهایی است که در افق دیدشان فقط خودشان را میبینند و گرفتاریهای دیگران را درست نمیبینند و تعبیر جامعی که در اینجا داریم از پیغمبر است: »سُئِل رَسُولَ اللَّهِ مَن اَحَب الْنَّاس اِلیَ اللَّهِ«، از حضرت رسول پرسیدند که چه کسی از همه مردم پیش خداوند محبوبتر است و خدا چه کسانی را بیشتر دوست میدارد؟ پیغمبر فرمود: »اَنْفَعُ النّاس لِلْنَّاس«؛ یعنی کسی که بیشتر از دیگران برای مردم مفید باشد. این کسی که نفعش بیشتر به مردم میرسد، به همان اندازهای که بیشتر نفع میرساند، پیش خداوند محبوبتر است. چقدر مطلب روشن است! اصلاً اینها احتیاج به بحث و تفسیر ندارد. نشان میدهد که محور، در رابطه با خدا - آن چیزی که عرض کردم - هوای خودمان را مؤخر از هوای خدا بگذاریم. محور، در رابطه با مردم حداقلش این است که خودمان را با مردم مساوی بدانیم و حد بهترش این است که مردم را بر خودمان مقدم بداریم و این آیهای بود که خواندم: »وَیُؤثِرُونَ عَلی اَنْفُسهِم وَلَوْکانَ بهْم خَصاصَةٌ«. در گرفتاریها هم تا آنجایی که مقدور است و جانمان در خطر نیست، دیگران را برخودمان مقدم بداریم. خوب! این جور آدمها اگر پیدا شدند، اینها واقعاً امتیاز دارند. یک روایت هم درباره کسانی که در راه خدا جهاد میکنند میخوانم و بعد، از این بحثم نتیجهگیری کلی میکنم. یک بحث مهمی که اینجا باید عرض بکنم، در مورد مقام کسانی است که در راه خدا جهاد میکنند؛ این نیروهای رزمندهای که الان شما در جبهه دارید، بچههای جان برکفی که امروز مسؤولیت دفاع از این انقلاب را به عهده گرفتهاند، اینها مصداق »اَتَمِّ مجاهدین« هستند. از پیغمبر است که فرمود: »مَنِ اغْتابَ غازیاً وَاَذیهُ وَ خَلفه فی اَهْلِهِ بالسُوءِ نَصَبَ لَهُ یَومَالْقیامَةِ فِی یَسْتَغْرِقَ حَسَناتِه«؛ فرمود اگر کسی پشت سر یک رزمندهای غیبت بکند یا به شکلی او را اذیت و ناراحت بکند، (حالا به هر شکلی، یا نسبت به خانوادهاش، در پشت سر او بدجوری عمل بکند، به پدرش، به مادرش، به همسرش، به بچهاش، به خواهرش، به بستگانش، بدجوری عمل بکند)، این گناه بزرگ او و برخورد نامناسب او نسبت به »غازی« و رزمنده، روز قیامت، چنان وضعی به وجود میآورد که بر شؤون کشور ما حاکم بود. کارهایی کرده که آثار خیانتش را سالهای سال، تا آینده هم ما نمیتوانیم حذف و اصلاح بکنیم. یکی از کارهای کوچکش را حالا عرض میکنم: من از وزارت دفاع، درباره قراردادهای نظامی که ما با آمریکا داشتیم و خیانتی که بختیار روزهای آخر عمرش به این ملت کرده، توضیح خواستم. یک گزارش بسیار خوبی وزیر دفاع برای من فرستاد. قبلاً اطلاعات مبهمی داشتم. امروز صبح آن گزارش را خواندم و حالا یک قسمتش را برای شما میگویم. ما قراردادهایی با آمریکا داشتیم که یکی، جریان خرید در زمان شاه بوده که در حدود دوهزار و هفتصد قرارداد در این جریان خرید بوده. جریان خریدی به نام »اف، ام، اس«؛ یعنی فروش خارجی نظامی، مال آمریکاییهاست؛ یعنی وسایل نظامی که به خارجی میفروشند، تحت یک ضابطهای بوده که با آن ضابطه، در زمان شاه خریدهایی کردهاند. طبق گزارشی که فعلاً به دست من رسیده، ما حدود یازده میلیارد دلار در زمان شاه (یازده، یک کمی بیشتر) پول دادیم که از مجموعه بیست میلیارد دلار قراردادمان است. قراردادهای بسیار مهمی در اواخر زمان شاه، آن موقعی که آمریکا میخواسته این کشور را برای حفظ منافع خودش، قوی بکند، با آمریکاییها بسته بودند. وقتی که حکومت شاه در معرض سقوط قرار میگیرد و آمریکاییها میفهمند که این قراردادها به نفع آینده این ملت میشود و این ملت اگر قیام کرد و این امکانات در اختیارش بود، نیروی عظیمی در این کشور است و این نیرو اگر دست حزباللَّه باشد، در منطقه حکومت نیرومندی خواهد داشت، اینها به فکر میافتند که این قراردادها را به شکلی لغو بکنند که یک خسارت دیگری هم بر ما داشته باشند. من، حالا بعضیهایش رابرایتان میخوانم که بختیار لغو کرده است. لابد میپرسید کِی لغو کرده؟ بعضی از اینها را روز هفدهم بهمن لغو کرده. (هفدهم بهمن میدانید کی است؟ یعنی پنج روز مانده به بیست و دوم بهمن که حکومت به کلی ساقط شد، و روزی است که حکومت رسمی از طرف امام اعلام شده (امام دوازده بهمن آمدند و این ده روز فاصله است، بعضیهایشان را چهارده بهمن لغو کرده. چهارده بهمن؛ یعنی دو سه روز بعد از آمدن امام که دیگر مسأله تمام شده است. حالا شما ببینید یک آدم چقدر باید خودخواه و خبیث باشد که با ملتش این جوری رفتار بکند! و ببینید که اگر همه این دنیا را ما یک جهنم بکنیم و بختیار را در آن بیندازیم، باز هم با این کارهایی که کرده، میتوانیم جزای اعمالش حساب بکنیم یا نه! این قراردادها را عرض میکنم: روز هفده بهمن، سه تا قرارداد با انگلیسها را لغو کرده که یکی قرارداد نهصد میلیون پوندی است، نهصد میلیون لیره؛ یعنی در حدود دو میلیارد دلار آن روز، که »تانک شیر« خریده بوده. یکی موشک »راپیر« است که الان سخت مورد نیاز ماست که صد و پنجاه و پنج میلیون پوند بوده، این را لغو کرده و یکی هم هفتاد و یک دستگاه »تانک بر« عظیم است که سخت مورد نیاز ما بوده، تانک جمع کن است که ما پیش قسطهای عظیم هم در زمان شاه داده بودیم. دویست و هشتاد و یک میلیون پوند برای »تانکهای شیر« داده بودیم، هشتاد میلیون پوند برای »راپیر« داده بودیم، بیست و شش میلیون پوند برای این »تانکبرها« داده بودیم. یک نامه نوشته که »اینها لغو شد!« البته خوشبختانه نقاط ضعفی در آن هست که ما میتوانیم حالا گلوی انگلستان را بگیریم، بعد فشار خواهیم آورد. اما او در روز هفدهم بهمن این کار را کرده و تازه راه را بازگذاشته که آنها بیایند، خسارت هم بخواهند! این پولها را هم ما دادیم، اسلحه هم به ما ندهند، خسارت هم بخواهند که شما قرارداد را لغو کردید! این هفدهم بود. چهاردهم، کار عجیبی کرده، ده ها قرارداد حساس را با آمریکاییها لغو کرده و خیلی قراردادها را که آمریکاییها یک قدری به ما پرداخته بودند، تقلیل داده؛ یعنی قسمتی را لغو کرده، حالا من بعضیهایش را میگویم. (این دو ورق، همه فقط فهرست است.) یکی از این اقلام، هواپیماهای »اف - 16« است. آمریکاییها، صد و شصت فروند هواپیمای »اف - 16« به ما فروخته بودند که بایست تحویل میدادند. پیش قسط عظیمی هم گرفته بودند. بختیار لغو کرده، گفته در اختیار شما باشد! هفت فروند هواپیمای »آواکس« است، این رادارهای پرندهای که چهار فروندش را به عربستان سعودی داده و همه منطقه را الان زیر پوشش راداری خودش دارد که در جنگ، کل منطقه را ما میتوانستیم بپوشانیم، اینها را لغو کرده. شانزده هواپیمای پیشرفته »آر، اف، آ، ای« است که فوقالعاده برای ما اهمیت دارد. چیزهایی را کم کرده که ناوشکن »اس فرانز« است، چهار فروند بوده، دوتایش را لغو کرده که الان در آبها سخت مورد نیاز ماست. یک نوع زیردریایی است که حذف کرده که خیانت بسیار عظیمی به ما کرده. موشک »فونیکس« است. موشکهایی است که »اف - 14« ها میزنند و از نان شب برای این ملت لازمتر بوده. ما هشتاد هواپیمای فونیکس زن داشتیم که آنها را داریم و معلوم است اینها موشک احتیاج دارند، تعدادی هم موشک داشتیم. الحمدللَّه یک مقدار داریم؛ اما چهارصد و چهل و چهار موشک فونیکس را که قیمت هر یکی، آن روزنیم میلیون دلار بوده، اینها را فسخ کرده است. موشک »هارپون« است که (دریا به دریاست) برای ملت ایران در اقیانوس هند و در خلیجفارس بسیار اهمیت داشته، دویست و نه عدد از اینها را ما خریده بودیم و اینها را بختیار لغو کرده. موشک »استاندارد« است که خلبانهای ما میدانند چقدر با ارزش است، یک مقداری داریم، امإ؛ظظ رقم عظیمی از اینها را حذف کرده، دویست وپنجاه و هشت موشک »هاگ« است، این سیستمهای دفاعی ما که از راه، هواپیماها را میزند و امروز برای ما پوشش عظیمی در کشورمان در بسیاری از جاهای حساس کشورمان، سیصد و شصت موشک »هاگ« بوده که اینها را حذف کرده. همه را ما پیش قسط داده بودیم و اقلام زیادی پولمان در حساب آمریکا بوده، اینها را برداشته حذف کرده. موشک »ساید وایندر« است که سیصد و شصت و دو تاست. موشک »اسپارو« است که سیصد و شصت و دوتاست و مهمات فراوان برای انواع اسلحههایی که آمریکاییها پیش ما دارند، همه اینها را برداشته حذف کرده. مثلاً یک رقمش موشک »دراگون« است که امروز در جبهه ها حداکثر نیاز را به آن داریم، ده هزار موشک بوده، حذف کرده است. حالا آدم از بختیار بپرسد سه چهار روز پیش از رفتنش (این قراردادها را با دو کلمه که معاون وزیر دفاعش را وادار کرده نوشته، رد کردند) چرا این کار را کرده؟ چه جور آدمی میتواند این جور با مردم برخورد بکند! یعنی شما خبیثتر از این طور آدم کجا میتوانید پیدا بکنید؟ کسی که آمد این جور شعار داد، »مرغ طوفان« شد، گفت من چه میکنم! چه میکنم برای این مردم! و یک مشت از این گردن کلفتهای به اصطلاح ملیگرا هم او را برای خودشان نخبه کرده بودند، در لحظهای که آمریکاییها امیدشان از این کشور قطع شد و در موقعی که احساس کردند، این کشور دارد از دستشان در میرود، این نوکرشان را از توی آستین درآوردند، گذاشتند سر کار، هر کاری میخواستند، کردند. آن وقت، فسخ اینها هم عادی نیست؛ اینها را فسخ کرده و چون همه اینها را آمریکاییها شروع کردند به ساختن (خیلیهایش را هم تحویل داده بودند، بعضی ها را چند سال پیش خریده بودیم) به آنها حق داده که اینها را به نیروی دریایی آمریکا بفروشند و هر چه هم خسارت شد از حساب ما بردارند. یعنی تازه به لغو عادی هم اکتفا نکرده، گفته به آنها بدهید، البته ما این پرونده را الان در دادگاه لاهه مطرح کردیم، پشتش ایستادهایم، این خیانت اینها را نمیبخشیم و اگر در دادگاه هم نتوانیم از آمریکا پس بگیریم، بالاخره یک جایی اینها را از او پس میگیریم و همه جا این کار را به عهده داریم که این کار را انجام بدهیم. ولی شما ببینید! اگر ما بحث میکنیم که انسانهای خودخواه رانمیشود سر مسؤولیتهای بزرگ گذاشت، این حرف خیلی معنا دارد. خوب! این خیانت یک آدم خائن را ما چقدر میتوانیم جبران بکنیم؟ او برای چه این کار را کرده؟ برای اینکه گفتند خیلی خوب! تو این کار را بکن، ما از یک گوشهای تو را فراری میدهیم و به پاریس میبریم. همین جور که حالا هست. بردند آنجا، پلیس به او دادند، حفاظتش میکنند، نگهش میدارند، برای اینکه یک چنین خدمتی به آنها کرده است. تیپ شاه همین جور بوده، شاهپور همین جور بوده، وزرایشان این جوری بودند، تیپ اینها، این جور آدمهایی بودند. این خائنین بر این جامعه حاکم بودند و با مردم این جور رفتار میکردند. اینکه ما مثل میزنیم »با یک دستمال، قیصریه را به آتش میکشند«، دیگر مثل از این روشنتر است؟ چه قیصریهای از این نیروهای دفاعی ما عظیمتر؟ و بختیار بیش از یک دستمال چه به دست آورده؟ آدم پست، آدم خائن، آدم خودخواه، آدم نفهم، این چنین کارهایی میکند. تیپ مخالفان جمهوری اسلامی، الان این جور هستند و متأسفانه هنوز هم که هنوز است، اینها از رو نرفتهاند! رفتهاند آنجا نشستهاند و شعار ملیگرایی میدهند، برای این ملت دل میسوزانند! این ملت، اینها را مگر میتواند فراموش بکند؟ این حرفها یک نمونهای بود، چیزهای فراوانی از این تیپ هست، حالا جاسوسیها و کارهای دیگرشان را عرض میکنم. بنابراین، این محور که ما گفتیم؛ محور خودخواهی سرتاپا ضرر است و محور خداخواهی و مردم خواهی نفع است که مایه اصلی آن هم تقواست (که من در این بحث جهاد همیشه تکیه کردم که کسی فکر نکند، بدون تقوا میتواند این سرمایه را به دست بیاورد و کسی هم فکر نکند، آدم متقی میتواند خودخواه بشود). تقوا مساوی است با فداکاری، مساوی است با حق خواهی، مساوی است با خداخواهی، مساوی است با انجام وظیفه و بلکه مقدم است بر آنها، بلکه مایه آنهاست. و تمام آنچه که جزو مفاسد و شیطنتها و برگ و بار فسق و فجور است، ضد تقوا است. به همین دلیل تأکید میشود که ما تقوا را جزو اولین چیزهای لازم در مسؤولیتهای اجتماعی قرار بدهیم که دنبالش این طور چیزهایی میآید. اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم/ بسمِاللَّهِالرَّحْمنِالرَّحیمْ/ وَالعَصْر/ اِنَّ الاِنسانَ لَفی خُسْرٍ/ اِلَّاالَّذینَ امَنُوا وَ عَمِلُواالصَّالِحاتِ/ وَ تَواصَوْا بالحَقِّ/ وَ تَواصَوْا بالصَّبرِ. خطبه دوم بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ العالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالمُؤْمنینَ وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی. در مناسبتهای روز قبل از هر چیزی به پیشگاه مقدس امام زمان حضرت حجت صاحب العصر، میلاد پر سعادت پدر بزرگوارشان امام عسکری را تبریک عرض میکنیم و ضمن عرض تبریک به ملت عزیز و فداکارمان و رهبر عظیمالشأنمان، دعا میکنیم که خداوند سایه وجود مقدس امام زمان و نایب برحقش، رهبر عظیمالشأنمان را بر سر ما مستدام بدارد. یکی از مناسبتهای این هفته، شهادت پرافتخار رهبران جمعیت فداییان اسلام است؛ شهید نوّاب صفوی و یارانش. من از این مناسبت میخواهم استفاده بکنم و امروز وارد یک بحث بسیار اساسی بشوم که خیلی از مسایل جاری دنیا و منطقه را درباره انقلابمان و حوادثی که الان در آن هستیم و مسایل خیلی مهمی که الان پیش آمده و حوادثی که تاریخ الان آبستن است و هر روز انتظار بروز آن میرود، شامل میشود. میدانید که شعار فداییان اسلام (مهمترین شعارشان)، اجرای مو به موی احکام اسلام بود. این حرفی بود که همیشه میزدند و خواسته کلیشان در مواجهه با رژیم آن روز این بود که باید تمام احکام اسلام اجرا بشود و بالای کتابشان و بعضی از چیزهایشان هم مینوشتند: »اَلاِسلامُ یَعْلُوا وَلا یُعْلی عَلَیْه«. روی پرچمشان هم، همین بود. این حرکت با آنکه در آن تاریخ باز نشد و فرصت توضیح و تحلیل زیادی برایشان نماند، اما مایه بسیار خوبی بود و از افتخارات این جمعیت در این قطعه اخیر تاریخ ماست. این مطالبه اجرای مو به مو و صد در صد احکام اسلام - و پرهیز از تبعیض کاری و التقاط و وصله پینه کردن زندگی اسلامی مردم - بهترین محور برای حرکتهای اسلامی است که در جامعه میتواند به وجود بیاید و از زمان پیغمبر اکرم تا امروز هیچ محوری برای حرکتهای اسلامی بهتر از این نبوده و هر جا محورهای دیگری به وجود آمده، یا التقاط به وجود آمده یا به عنوان وسیله خواستند، از این حرفها استفاده بکنند و اشتباه کردند. تاریخ یکصد و پنجاه ساله اخیر کشور و تاریخ دو قرن اخیر منطقه در رابطه با نهضتهای اسلامی و نهضتهای ملیگرایی، این مسأله را به خوبی روشن میکند و ای کاش چنین فرصتی بود که آدم نهضتهای آفریقایی، آسیایی و آنجایی که محیط اسلامی بوده، آنجایی که شعار اسلامی شده، آنجایی که شعارها مخلوط شده و آنجایی که خیانت به آرمان اسلامی شده و به نهضتها ضربه زده، اینها را مطرح میکرد و یکی، یکی رسیدگی و تحلیل میکرد که این بهترین درس برای آینده میتواند باشد. من خیلی آرزو دارم که یک روزی فرصت پیدا بکنم و چند سالی وقت مصرف این کار بکنم. کسانی که هم سوادشان از ما بیشتر است، هم اطلاعاتشان بیشتر است، هم قلمشان بهتر است و هم فرصت دارند، اگر این خدمت بزرگ را بتوانند بکنند، فکر آینده جامعه را احیا میکنند. ما میتوانیم با تجربه و استدلال، به این نتیجه برسیم که هیچ راهی امروز بهتر و مستحکمتر از این نیست که اسلام خالص و بیپیرایه را محور حرکت قرار دهیم. هیچ چیز به اندازه اسلام ناب در داخل وجود مردم، نفوذ ندارد و هیچ شعاری و هیچ مکتبی و هیچ راهی به اندازه اسلام خالص، با فطرت انسانها نمیتواند انطباق پیدا بکند. طبیعیترین، بُرّاترین و سادهترین اسلحهای است که اگر به دست ملتها بیفتد و ملتها قدرش را و کاربُردش را بدانند، میتوانند به کار بیندازند و با آن دشمن را از میدان بیرون بکنند. مردم فلسطین، اگر از روز اول که با صهیونیسم مواجه شدند، با این شعار حرکت میکردند، صهیونیسم نمیتوانست آنجا لانه بکند، بعد که لانه کرد، اگر با این شعار مبارزه میکردند، صهیونیسم را بیرون میکردند. ملتهای منطقه در هر کشوری که هستند، هر جا که هستند، اگر با این شعار و شعار واقعی، نه دروغ (خیلیها شعار اسلام میدهند و وقتی که به پیروزی میرسند، ضداسلام عمل میکنند، ما این را نمیگوییم)، واقعاً با هدف اسلامی کردن جامعه، حرکت بکنند، بهترین وسیله است. خوشبختانه، جمهوری اسلامی تجربه خوبی برای این کار شده و دنیای استکباری هم مدتهاست که این مسأله را فهمیده است؛ قبل از ما فهمیده است. اگر اینها مشروطه را منحرف کردند و تلاش کردند که غربگراها و لیبرالها را بر نهضت مشروطه و بر مجلس آن روز مسلط کنند، برای این بود که آن روز فهمیده بودند. آن جمله معروفی که آن انگلیسی در پارلمان انگلستان گفته بود که »تا قرآن وجود دارد، ما نمیتوانیم موقعیتمان را در خاورمیانه تحکیم کنیم«، یک جرقهای بود از آن دریای آتشی که در دل اینها بود که ما همین امروز هم نظیرش را در فرانسه میبینیم. فرانسویها، در همین جریان اخیر رفته بودند بچههای ما را بازداشت کنند. این بچهها که آمدهاند، گزارش دادند وقتی که ما میخواستیم برویم، همسر یکی از بچهها آمده و قرآن آورده بود که او را از زیر قرآن رد بکند، آن افسر عالی رتبه فرانسوی قرآن را گرفته بود و (نعوذباللَّه) گذاشته بود زیرپا و لگدکوب کرده بود؛ یعنی آن حرفی که آن گمراه در پارلمان انگلستان، پنجاه شصت سال پیش زده بود، این افسر فرانسوی امروز خشمش را آن جوری نشان میدهد! اینها، واقعاًاز قرآن عصبانیاند. این فراریهای ما (که فرار کردند)، روزهای اولی که رفته بودند، شعارهای گوناگون میدادند. خیلیهایشان، چهره اسلامیشان را هم میخواستند برای خودشان حفظ بکنند، اخیراً مجبور شدند که مستقیماً در مقابل اسلام موضع بگیرند. »ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ اَساؤُا السُّؤی اَن کَذَّبُوا بایاتِ اللَّهِ«؛ درست سرنوشت اینها شده؛ یعنی الان رسماً جبهه را در مقابل اسلام قرار دادهاند. این چیزی است که قبلاً هم فهمیده بودند. اگر مدرسها را آن جور مظلومانه شهید کردند، اگر میرزای جنگلی را آن جور خشن سرکوب کردند، اگر مرحوم شیخ فضلاللَّه نوری را آن جور مظلومانه به دار کشیدند، اگر مرحوم آیتاللَّه کاشانی را آن جور بیرحمانه و ریاکارانه و با شعار ملیگرایانه از نهضت جدا کردند، برای این بود که پایه نهضت، اسلامی نشود، برای اینکه اینها، این مسأله را از پیش فهمیده بودند. فداییان اسلام را - آن طور که شما این اواخر شنیدید - ملیگراها از قدرتشان استفاده کردند و به حکومت رسیدند و بعد آن جور اینها را کنار زدند و بعد هم رژیم پهلوی که دید اینها چه قدرتی هستند، آن جور با خشونت اینها را شهید کرد. اینها همه یک مسیر دارد و آن این است که استکبار جهانی و عمال آنها، قدرت اسلام را درک کردهاند؛ ولی جوامع اسلامی، متأسفانه هنوز به این قدرت توجه نکردهاند. هر جا به این قدرت توجه بشود، مسایل حل میشود. چیزی که امروز در دنیا پیش آمده این است. آنچه که امروز تازگی دارد، آن چیزی که امروز شهدای ما به جامعه اسلامی دنیا تقدیم کردهاند و ثمره خون اینها شده، این مسأله است که اسلام به عنوان یک راه بسیار جدّی و قابل قبول و عملی و منطقی، امروز دارد در جوامع بشری مطرح میشود و از این مسیر خیلی چیزها دارد کشف میشود، خیلی حقایق دارد واضح میشود. حوادثی که این روزها رخ میدهد، به نظر من، اگر فرصتی باشد روی اینها کار بشود و در سطح جهانی یک نیروی تبلیغی باشد که اینها را برای مردم دنیا توضیح دهد، تحول عظیمی در کل تاریخ به وجود خواهد آورد که حالا من به بعضی از اینها میخواهم اشاره بکنم. ببینید چه چیزهایی دارد در دنیا پیش میآید! چه چهرههایی دارد رسوا میشود! چه دروغهایی دارد برملا میشود! چه نیروهایی دارد کشف میشود! واقعاً، از آثار عظیم انقلاب اسلامی، اگر همین دستاوردهای اکتشافی و افشاگری و راهنماییاش را حساب بکنیم، برای ما کافی است. یکی از مسایلی که خوب کشف شده و دیگر نمیتواند در خود منطقه مخفی بماند، مسأله عراق است، مسأله صدام است و مسأله حزب بعث است. خوب! از آن روزهای اول، وقتی که »میشل عفلق« آمد و این حزب بعث را درست کرد، کسانی که آن موقع میشل عفلق را میشناختند، خوب میدانستند که میشل عفلق یک عنصر ملی درستی نیست، یک مسیحی مرموزی است، مثل همین »طارق عزیز« که یک یهودی است. الان عجیب این است: در کشوری که مدعی مبارزه با اسرائیل بوده، (مسأله بسیار مهم ما امروز مبارزه با اسرائیل است)، بیایند وزیر خارجه زمان جنگشان را یک نفر یهودی خائن که تاریخ خیلی چیزها از او میداند، قرار بدهند! در عراق، میشل عفلق هم تیپ دیگری، آن جوری بود؛ این یک یهودی، آن یک مسیحی. اما اینها توانسته بودند، چهرهشان را مخفی کنند. در منطقه ما، یک جریان مبارزهای بود - در کردستان عراق - به نام طالبانی. ما با برادران سوری و لیبیایی در این سه چهار سال، خیلی بحث داشتیم و گفتیم اینها خائنند، به اینها نمیشود اعتماد کرد. آنها میگفتند: شما از اینها برای سرکوبی کردهای خودتان استفاده کنید. ما میگفتیم: اینها خائنند! ادلهای داشتیم. باز همین طور مخفی مانده بود. در داخل صفوف فلسطینیها هم مسایلی بود که هیچ کس نمیدانست. در خود لبنان، جریانهای کثیفی بود که کسی نمیدانست. دنیای استکباری شعارهایی بلند کرده و بسیاری از مردم را فریب داده بود و ارتباطاتی وجود داشت که برای کسی روشن نبود. وقتی که خطر اسلام برای استکبار جهانی، آن چنان جدی شد که دیگر آن ملاحظات کنار رفت، همه اینها یکی یکی دارد کشف میشود و اذهان مردم را صاف صاف میکند که من حالا چند نمونهاش را با این اشاراتی که کردم، یک قدری توضیح میدهم. از ده بیست سال پیش که موج خشونت در مبارزات پیدا شد، سازمان ملل و دیگر سازمانهای جهانی و قدرتهای تبلیغی استکباری، یک چیزی را به عنوان مبارزه با تروریسم جهانی عَلَم کردند که میدانید. مثلاً همین کشور عراق، بایکوت بود، به خاطر اینکه حامی تروریسم جهانی بود. هر جا خواستند، نهضتی را سرکوب بکنند، اسم ترور و شورش روی آن گذاشتند و سرکوبش کردند. داستان انقلاب اسلامی، باعث شد که امروز دیگر همه دنیا فهمیدهاند که مایه تروریسم در دنیإ؛ظظ کجاست. فرانسویها، وقتی که تیپ بختیار و فراریهای زمان شاه و امثال اینها را راه دادند و حمایت کردند و بعد منافقین را، و از ما میخواستند که با آنها رابطه خوب داشته باشیم، ما وقتی گفتیم چرا اینها را نگه داشتهاید؟ به ما جواب دادند که اینجا آزادی است! گفتند اینجا آزادی است، و ملت ما تحمل نمیکند! هر کس بیاید پناه بیاورد اینجا، ما راه میدهیم. خوب! ظاهراً فرانسه این جور است، البته دروغ میگفت! خود ما آن موقعی که در زمان شاه، فراری بودیم و میخواستیم بیرون کار بکنیم، در فرانسه که بودم یک جا مرا شناختند، در خود فرانسه، شب ماشین من را زدند و بعد هم معلوم شد، دولتی هایشان زدهاند؛ یعنی امکانات داخل ماشین را برده بودند! تیپشان این جوری بود. ما هم آن موقع، سیاسی بودیم، اینها حاضر نبودند با ماها رفتار خوب داشته باشند. حالا آن ظاهر نشد، من فهمیدم که اینها چه کردند. اما حالا اینها این جور گفتهاند. بعد کار به جایی رسید که اینها مجبور شدند چنگ و دندان نشان بدهند و بچههای دانشجوی ما را که کار فرهنگی در فرانسه میکنند، بگیرند و بیرون بکنند. ما به اینها میگوییم: مگر حالا فرانسه »مهد آزادی« نیست! چطور آن تروریستها را، چطور آن فراری ها را، چطور آن خائن ها را، چطور آن دزدها را راه دادید؟ چطور هواپیمای این فراریها آمد در فرودگاه نظامی شما نشست؟ چطور حالا بچههای ما را که آنجا در »سیته« فرانسه کار فرهنگی میکنند، شما نمیتوانید تحمل کنید؟ چطور خانه فرهنگ ما را نمیتوانید تحمل بکنید؟ چطور اینها را میگیرید و زندانی میکنید؟ چطور اینها را با خشونت، با کتک بیرون میکنید؟ فرانسه هیچ جواب نداد! امروز بدترین شکل تروریسمی که در دنیا هست؛ یعنی کور و کر و بی حساب، تروریسمی است که علیه ما در ایران بود و خوب! همه میدانند که پایگاهش فرانسه است، انگلیس است، آلمان است، آمریکاست، روسیه است. اینها، همه از این جریانات حمایت کردند و دیگر نمیتوانند ادعای مبارزه با تروریسم در دنیا بکنند. در قضیه عراق، اینها مدعی بودند که بیطرفند. اصلاً قانون است، قانون بینالمللی است که همهشان امضاء کردهاند که در جنگها حالت بیطرفی داشته باشند و اسلحه به کشورهای درگیر در جنگ ندهند؛ مگر اینکه اعلان جنگ بکنند و وارد جنگ بشوند. آمریکا، یک مدتی اعلام کرد بیطرفم! گندم داد، ما هیچی نگفتیم؛ هلیکوپتر داد، ما هیچی نگفتیم؛ مهمات داد، (هیچی نگفتیم که، اعتراض کردیم، اما اعتراضمان به جایی نرسید؛ یعنی رسوایی برایش این قدر نداشت). وقتی که دید صدام را دیگر با این حرفها نمیشود حفظ کرد، چون او روز به روز بنیادش دارد ضعیفتر و متزلزلتر میشود، کار را به این صراحت رساند؛ »رامسفیلد« را فرستاد اینجا، قول و قرارهای قوی گذاشتند، اعلام کرد ناوگان ما در خدمت آنهاست! کاخ سفید رسماً گفت (این جمله را ببینید!) کاخ سفید رسماً گفت که: »پیروزی ایران، منافع حیاتی آمریکا را در منطقه به خطر میاندازد.« خوب! رسوایی برای اینها، دیگر از این حد بالاتر میشود که منافع حیاتی آمریکا را - که صدام ژاندارمش است - پیروزی ایران به خطر میاندازد؟! شما یادتان هست! ما در این خطبهها چقدر بحث کردیم، برای اینکه قضیه را به هم بزنیم که اینها دروغی میگفتند ما از اسرائیل اسلحه خریدهایم. خوب، بیانصافها! اگر اسرائیل به ما اسلحه میدهد! اسلحه میدهد که ما منافع آمریکا را به خطر بیندازیم؟! اخیراً کار به جایی رسید که اسرائیل هم این را گفت؛ یعنی او هم گفت: »اگر ایران بخواهد پیروزی مطلق به دست بیاورد، تعادل در منطقه به هم میخورد، و خیلی چیزها به هم میخورد!« یعنی کار به جایی رسیده و خطر اسلام به جایی رسیده که اینها همه چیز را اقرار کردهاند. در لبنان، قضیه بسیار زیباست، که این آقای »جُمَیِّل« یک وقت میخواست مردم فرانسه را قانع کند (آن روز که فرانسویها اینجا منفجر شدند، خوب! افکار عمومی فرانسه تحریک شده بود). آقای امین جُمَیِّل ساده سخنرانی کرد و گفت که فرانسویها این جور فکر نکنند که این سربازها آمدهاند و برای ما میجنگند، اینها آمدهاند اینجااز منافع خود فرانسه حمایت میکنند!! حالا رئیس جمهور یک کشور مستقلی مدعی میشود که سربازهای فرانسه آمدهاند در خاک او، از منافع خودشان حمایت بکنند، این چقدر رسوایی دارد! اگر این حرف را یکی از مخالفان آمریکا زده بود، بوقهای آمریکایی، این را به اندازه خودشان گنده میکردند! ولی از کنار این گذشتند. یکی از چیزهایی که امروز از دستاوردهای مهم انقلاب است، این است که ابهت استکبار جهانی ریخته. آمریکا، آن روزها یک غول عظیم وحشتناکی به چشم میآمد، شوروی هم همچنین، جاهای دیگر همچنین، آدم میترسید با اینها اصلاً مواجه بشود! الان ناوگانشان آمده و دریای مدیترانه را پر کرده است. در بیروت - شهر خراب و جنگزده - هر گوشهاش یک آمریکایی یا فرانسوی یا انگلیسی یا ایتالیایی یا فالانژ یا اسرائیلی لانه دارد. مردم جوری اینها را به تنگنا انداختهاند که تنها راه نجاتشان این است که به دروغ مدعی میشوند: »ما میرویم بیرون!«، تا یک قدری احساسات مردم را تخفیف بدهند. از توی اتاقهایشان نمیتوانند کلهشان را بیرون بیاورند! آمدند حفظ صلح بکنند، خودشان احتیاج به نیروهای مردمی دارند که آنها را حفظ بکنند! دور و بر خانههایشان نمیتوانند حرکت بکنند، میخواهند برگردند به ناوگانشان، خجالت میکشند!! حرکت اسلامی، اینها را به این روز انداخته. خوب! وقتی که این جوری شد، دیگر آمریکا آن ابهت زمان استکباری و استعماری گذشته را ندارد که یک کشتی جنگی در ساحل یک کشور بیاورد، چند تا توپ بزند، مردم همه فرار کنند، در کوه پناه ببرند، دیگر آن جوری نیست. واقعاً این طوری است که مردم مسلمان الان دیگر دلشان نمیخواهد، بین خودشان بجنگند؛ میخواهند آمریکاییها بیایند یا روسها بیایند یا فرانسویها بیایند یا انگلیسیها بیایند و با آنها بجنگند، حالا هر چه هم آنها داشته باشند. یک عده مسلمان متعهد از خودگذشته مجاهد در لبنان، همه نیروهای استکباری را به زانو در آوردهاند. و این عظمت، برای اسلام و این خفّت، برای دنیای مستکبر غرب و شرق، کافی است. در افغانستان، روسیه که کشور قدرتمندی است (عظیمترین قدرت دریایی و زیردریایی و هوایی و زمینی و نیروهای مختلف را در خودش جمع کرده، برای اینکه در مقابل همه آن غولهای غرب، میخواهد مقاومت بکند) خیلی نیرو جمع کرده (صد و سی هزار نفر، نیروی رسمی است، شاید خیلی بیشتر از اینها باشد) با همه امکانات، در این کشور فقیر افغانستان فرستاده، ارتش افغانستان را هم از پیش داشته است. این مردم لخت و عور و فقیر و گرسنه افغانستان که شما نمونههایشان را دیدید، چه تیپی هستند، کاری به سر این استعمارگر شرقی نیرومند آوردهاند که در باتلاقهای افغانستان گرفتار شده؛ بیرون رفتنش خفّت، ماندنش خفّت! اگر صحیح باشد که اینها پنجاه هزار نیروهای روسی را در این سه چهار سال از بین برده باشند، چقدر این عظمت برای اسلام میشود! شعار اینها اسلام است، با حربه اسلام دارند مبارزه میکنند؛ یعنی با قدرت اسلام در مقابل این قدرت عظیم دارند میجنگند. از این دستاورد، نمیشود به آسانی گذشت. هیچکس فکر نمیکرد که روسیه بیاید و ده پانزده لشکر مکانیزه و پیاده و سواره و هوایی و زمینی و هوانیروز و دستگاههای پیچیده جاسوسی و الکترونی برای ردیابی اینها بیاورد و این جور به گرفتاری و بدبختی بیفتد! اینها از موهبت اسلام است که این جور جامعه و مردم را به خودشان متکی کرده و از آن طرف استکبار را در مقابل اینها به خفت انداخته است. یکی از مسایلی که اینها خیلی سر و صدا برای آن راه انداخته بودند، مسأله گازهای سمّی در جنگهاست. میدانید، اصلاً در دنیا (همین چند روز آینده، یک کنفرانس بزرگ از شصت کشور برای همین مسایل تشکیل میشود) آبروی اینها سر این قضیه رفت. عراق مجبور شد به خاطر خفّتهای شکستی که تحمل کرده بود و به خاطر اینکه یک قدری خودش را نگه بدارد، در چند جبهه، بمب سمّی و گاز سمّی به کار ببرد، آبروی خودش را برد، آبروی آمریکا را برد، آبروی انگلیس را برد! چند روز پیش، کشتی عراقی حامل مواد سمّی که از انگلستان - از آن جایی که خودش را بیطرف اعلام میکند - در فرانسه میآمد، در »شربورگ« فرانسه، یک مقدار بارش در دریا ریخت و آنها مجبور شدند به خاطر حفظ محیط زیست، اعلام بکنند که منطقه سمّی شده و در نتیجه این رسوایی را به بار آوردند. این رسوایی، برای استکبار جهانی خیلی عظیم است! بعد از جنگ جهانی اول، موسولینی در آفریقا رفت، در »اریتره« گاز خردل به کار برد. هنوز غربیها ولش نمیکنند، هنوز آن را از لحاظ خباثت، مشابه بمبهای اتمی آمریکا در ژاپن حساب میکنند. و راست هم میگویند، چون خیلی از مردم آفریقا را با گازهای سمّی خردلی که پخش کرد، کشت: جمعشان میکرد در دره، دو طرف دره را میبست و بمبهای سمّی میریخت. حالا ببینید! اینها امروز آمدهاند در منطقهای که خودشان جنگ ندارند، در شرایطی که اسلحههای خریده شده قبل را که دلارهایش را از ما گرفتند به ما نمیدهند، گاز سمّی به عراق میدهند. این رسوایی است برای استکبار جهانی، برای این دزدهای بینالمللی و برای عمّال پُرروی اینها که ده بیست سال در عراق کلاه سر این ملت گذاشته بودند. اینها ارزش دارد! بگذار ما چند نفر شهید در این راه بدهیم! اما بگذارید چهره این سیاهها و دیوهای مخوف دنیایی روشن بشود! صدام که با این »طالبانی« ها به صورت ظاهر درگیر بود، اخیراً برای خاطر مسایلی مجبور شده، این یکی مهرهاش را هم رو بکند و این هم شاید از موهبتها باشد تا در آینده که ملت عراق آزاد میشود، دیگر این گروه ریاکار طالبانیها »حاجی اَنَا شَریک!« نگویند. اینها برای مردم میجنگیدند! شاید این هم از موهبتهای الهی باشد. اسمش را خودمختاری گذاشت، به اینها داد. وقتی که نیروهای ما رفتند تا آن نزدیک مراکز حساسشان، اینها این جوری کردند. صدام سخت جانی میکند و در این سخت جانی، هم خودش، هم حامیانش، هم اربابانش را دارد، یکی یکی رسوا میکند. اگر یک سال قبل ساقط شده بود، خیلیها رسوا نشده بودند. اگر امروز ساقط بشود، بعضی چیزها هنوز میماند. هر چه طول بکشد، این برگها رو میشود، چهرههایی کشف میشود. کویتیها، جنایتی کردند که عراقیهای فراری مسلمان و مجاهد را گرفتند و تحویل صدام دادند. این کارشان، آینده کویت را با ملت عراق که حاکم بعدی عراق خواهد بود، آن چنان تیره خواهد کرد که من نمیدانم آینده کویت چه خواهد شد! اینها از دستاوردهاست. ممکن است در این بین، ما چند تا شهید هم بدهیم، اما ارزشهایی که اینها میآفریند و مسایلی را که کشف میکند و راههایی را که برای مردم روشن میکند، همه با ارزش است. این سخت جانی عراق، ممکن است همین جور ادامه داشته باشد و آنها هم حمایتش کنند! اما آن روزی که صدای توپهای ما از پشت بغداد به گوش کاخنشینهای بغداد برسد؛ و آن روزی که بوی باروت جبهههای ما در خانههای بغداد بپیچد، آن روز دیگر نمیتواند مقاومت بکند و این کار را ما خواهیم کرد! در سراسر دنیا هر جا تجمعی از مردم مسلمان وجود دارد، این شعله دارد نورافکنی میکند و وحشتی اینها را گرفته که همه جا سایه انقلاب اسلامی ایران را میبینند که به یک معنا هست، فکر ما هست، راه ما هست، اما دست ما نیست. تونس، در این هفته گذشته، روزهای سال 56 ایران را دارد نشان میدهد. در دانشگاهها، بازارها، خیابانها، بانکها و کارخانهها همه جا، مردم به شیوه مسلمانها با شعار اللَّهاکبر و با راه پیموده شده توسط رزمندگان ما، آن راه را شروع کردهاند. غربیها گزارش میدهند و در گزارششان با غصه و دقّ دل مینویسند که »متأسفانه در تونس، دخترها به سبک دخترهای تهرانی، حجاب کردهاند و پسرها به شکل جوانهای ایرانی، ریشو شدهاند و خیابانها، قیافه تهران را به خودش گرفته است«! آنها، با این حرف میخواهند بگویند که ایران آنجا دخالت کرده! اما ایران نیست، ما خودمان میدانیم که نیستیم. اگر هم بودیم، حرفی نداشتیم. ما که از تونس و امثال آنها ابایی نداریم! آنها حکومت اسلامی نیستند. ما، حرفمان از اول که میگفتیم »صدور انقلاب«، همین است. دلمان میخواهد فکرمان آنجا باشد. اگر هم بتوانیم، یک روزی حمایت میکنیم، اما تروریست نیستیم و تروریسم را موفق نمیدانیم و فکر نمیکنیم که با بمب، بشود مردم را بیدار کرد. با حرف، منطق، عمل، با شهادت، با توضیح و با مبارزه با استکبار میتوانیم منطقمان را در دنیا محکم بکنیم. این کار را کردهایم، و این کار شده است. وقتی که رئیس مستبد »سودان« مجبور میشود برای اینکه کمی افکار عمومی را فریب بدهد، بگوید »قانون جزای اسلام را پیاده میکنیم«20، کیست که نداند او، اهل اسلام نیست! کی مردم قانع میشوند به اینکه مثلاً دست یک دزد را ببُرند، اما در بانکها و ادارات و خود کاخ پُر دزد باشد؟! اینکه مردم را راضی نمیکند! مردم چیز دیگری میخواهند. آنچه که مردم را بیدار کرده، چیز دیگری است. در »هنگ کنگ«، چهارده تروریست فراری ایرانی (فراریهای ضد انقلاب با پاسپورت تقلبی پاکستانی یا جای دیگر) گیر افتادند. تا لحظهای که پلیس، خوب هویت اینها را کشف نکرده بود، همان چند ساعت دنیا را پر از سر و صدا کردند که ایران رفته در هنگ کنگ، میخواهد خرابکاری بکند! ما اصلاً خبر نداریم. آن ضد انقلابهای ما که دارند فرار میکنند، رفتند آنجا، از آن جا هم عبور میکنند. دنیا این جور به کابوس افتاده است! در خود آمریکا چه بلایی به سر مردم، در مسجد واشنگتن آوردند و مردم چه مقاومتهای عظیمی کردند! دانشجوهای مظلوم ما را در آلمان، در هندوستان و جاهای دیگر، به جرم اینکه مسلمانند و انجمن اسلامی دارند، میگیرند! در فیلیپین، ما هنوز چند تا دانشجوی زندانی داریم. مردم فیلیپین قیام کردهاند، چون ما هم آنجادانشجوی انجمن اسلامی داریم، اینها را میگیرند! این خیلی افتخار است!! البته یک زحمت هم دارد. زحمتهایش را قبول داریم، مشکلاتش را هم باید تحمل بکنیم. این، راهی است که الان باز شده، و این سنگ عظیمی است که در اقیانوس افتاده و موج ایجاد کرده! اسلام برای اولین بار متکی است به یک رهبر عظیمی مثل امام عظیمالشأن ما که سایه امام معصوم است، و با شخصیت او و راهنمایی او حرکت میکند، و بازوهای این مرد بزرگ را هم این جوانهای حزباللَّه و این مردم همیشه در صحنه تشکیل دادهاند که از اینجاها، هر جا که اسلام بخواهد حرکت بکند، حمایت میکنیم؛ اما حمایت ما هیچ وقت به معنای دخالت در امور دیگران و کارهای غیرقانونی نخواهد بود. خطبه عربی را در همین مضامین و بیشتر برای رؤسای کشورها که این روزها در مراکش جمع میشوند (کنفرانس سران کشورهای اسلامی) تنظیم کردهایم که برای آنها میخوانم و نصیحت میکنم؛ کسانی که آنجا جمع شدهاند، مواظب باشند که با این موج عظیم اسلامی - انسانی که امروز دارد منطقه را میگیرد و وسیله نجات همه مسلمانها خواهد بود، مخالفت و مبارزه نکنند و با ما همراهی بکنند. ترجمه خطبه عربی بسماللَّهالرحمنالرحیم سلام برهمه مسلمانان مجاهد در سراسر جهان! مقطع سرنوشت ساز و تاریخ ساز، بر امت اسلامی وعربی میگذرد. راه اسلام از راه کفر مشخص شده و راهروان اسلام و پیروان کفر و شیطان، صفوفشان از هم جدا شده و برای مردم این موقعیت پیش آمده که خادم را از خائن و مؤمن را از کافر تشخیص بدهند. در این میان، ملتها در مقابل بسیاری از دولتها قرار گرفتهاند و در جهان اسلام، متأسفانه بسیاری از دولتها در صف کفار و در مخالفت با مردم و اسلام قرار دارند و خوشبختانه تودههای مردم مسلمان، در سایه راهنماییهای انقلاب اسلامی ایران، در این چند سال اخیر پی به ماهیت حکومتهای حاکم برسرنوشتشان بردهاند و هرجا که امکان اظهار نظر یافته، نظرشان را ابراز کردهاند. میبینیم که مردم لبنان، چگونه فالانژها و مداخله گران غربی و اسرائیل و عمّال داخلی آنها را در کشور کوچکشان، تحت فشار قرار دادهاند و لبنان را صحنه رسوایی دولتهای خود فروخته عرب کردهاند. میبینیم که چگونه در داخل صفوف فلسطینیها، اصلاح مسیر حرکت و درخواست مبارزه جدّی با اسرائیل، مسؤولان نهضت را تحت فشار قرار داده است. خبر داریم که چگونه مردم تونس با شعارهای اسلامی، حکومت را وادار به عقبنشینی و ریاکاری کردهاند. میبینیم که در سودان، حاکم مستبدش که تاکنون به اسلام توجه نداشته، چگونه مجبور شده که ریاکارانه خواستار اجرای احکام کیفری اسلام شود؛ ولی توجه ندارد که اجرای چند حکم کیفری نمیتواند مردم تشنه عدالت و اخلاق اسلامی را سیراب کند و هیچ چیز کمتر از توجه کامل به معارف و اخلاق و سیاست و اقتصاد اسلامی، خشم و قهر مردم را آرام نمیکند. دیدیم که چگونه مردم کویت، زنگ خطر را برای زمامداران و اربابان آنها نواختند؛ گرچه دولتمردان کویت به جای توجه به خواست مردم، متوسل به ظلم و ستم وفشار شدند و با تحویل گروهی از مجاهدان مظلوم و آواره عراق به عفلقیان و اخراج ظالمانه کارگران ایرانی و زدن و بستن مردم دارند قدرت نمایی میکنند؛ ولی دیر یا زود مجبورند تسلیم خواست بر حق مردم مسلمان شوند و لااقل تظاهر به اسلام کنند که چهره متظاهر این روزها، خیلی طولانی در حجاب نمیماند. تصرف مقرّ اتحادیه عرب در پاریس به عنوان اعتراض به اعمال دولتهای عربی، بسیار گویا و آموزنده است. آنها که از اعدام انقلابی سادات و از حرکت انقلابی مردم در عربستان سعودی نخواستند پند بگیرند، این روزها وسیلههای عبرت بیشتری را میتوانند ببینند! صدای انفجارهای لبنان، رساتر و درسهایش روشنتر است! آنها که ایمان به قدرت مردم بیدار شده، نداشتند و ندارند و از حرکت مردم ایران به اندازه کافی درس نگرفتهاند، از مقاومت اعجاز آمیز مردم افغانستان که ابرقدرت ستمگر روس را به عجز کشاندهاند و حماسه عظیم مردم لبنان و از مقاومت در حال شکلگیری مردم عراق، میتوانند درس بگیرند. روی سخنم با شرکت کنندگان در کنفرانس اسلامی در مراکش است، که اگر با برنامهریزی روزانه، از حضور ایران اسلامی در صحنه کنفرانس جلوگیری جلوگیری کردید، چشم خودتان را به روی این حقایق تاریخ نبندید!
میبینید که صدام و حامیانش و خیلی از شماها که در آنجا جمع شدهاید، در رابطه با انقلاب اسلامی ایران و خواست ملتها، راه کفر را انتخاب کردهاید و میدانید که دو ابرقدرت تجاوزگر، از وجود حزب بعث کافر عراق برای سرکوبی اسلام و مسلمانان و حفظ منافع نامشروع استعمار شرق و غرب بهرهگیری میکنند