نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
خطبه اول بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ العالَمینَ والصَّلوةُ والسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وآلِهِ الْمَعْصُوْمینَ. قال العَظیمُ فی کِتابهِ: اَعُوذباللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجْیمْ، »مِنْ کانَ یُریدُ حَرْثَ الاخِرَةِ نَزدْ لَهُ فی حَرْثِهِ وَ مَنْ کانَ یُریدُ حَرْثَالْدُّنیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِیالاخِرَةِ مِن نَصیبٍ« یادتان هست که بحث ما در عدالت اجتماعی اسلام، در بُعد اقتصادی است. برای تکمیل این بحث، لازم شد بگوییم که امتیازاتی برای بخشی از انسانها، در معارف اسلام وجود دارد که اگر آن امتیازات را در تقسیم مناصب و شخصیتها در نظر بگیریم، ظلم است و مخل عدالت اجتماعی است. ما، بحث مختصری برای تکمیل بحث عدالت اجتماعی درباره انسانهای ممتاز و امتیازات انسانها مطرح کردیم که آخرین بخش آن، امتیاز مجاهدان بود که گفتم انسانهای فداکار، ایثارگر و مجاهد را نمیشود همسنگ انسانهای بیتفاوت، تنبل یا خودخواه قرار داد و اگر چنین دیدی وجود داشته باشد و چنین برخوردی باشد، این ظلم است. عدالت اجتماعی ایجاب میکند که در برنامههای جامعه، توجه بیشتری به انسانهای مجاهد، مبارز، ایثارگر، فداکار و پرگذشت بشود. این زمینه، قسمت آخربود و در توضیح این بحث گفتم که قرآن یک مطلب بسیار ظریفی را مطرح کرده که توجه به آن، راه ایثارگری و تعمیم روحیه فداکاری را در توده مردم باز میکند و آن، این است که از دیدگاه اسلام، این فداکاریهایی که اسلام از ما خواسته، در حقیقت تجارت است و در حقیقت یک نوع خودخواهی است که سود انسان را تأمین میکند، منتها سودی است که احتیاج به دقت و تحلیل دارد؛ یعنی در یک مقطع کوتاه، انسان فداکاری میکند،[t1] اما در یک مقطع وسیعتر نتیجه فداکاریاش را میگیرد؛ در یک جا گذشت میکند، در یک جای دیگر بهرهاش را میبرد، از یک دست میدهد و با چند دست پس میگیرد. این محاسبه را در قرآن به تعبیر "تجارت و بیع و شرا"، هم آورده: »هَلْ اَدُلُّکُمْ عَلی تِجارَةٍ تُنجیکُم مِن عَذابٍ اَلیمٍ تؤمِنُونَ باللّهِ وَ رَسُوْلِهِ وَ تُجاهِدُونَ فی سَبیلِاللّهِ باَمْوالِکُمْ وَ اَنْفُسکُمْ«. »اِنَّ اللّهَ اشْتَری مِنَ الْمؤمِنینَ اَنْفُسَهُمْ وَ اَمْوالَهُمْ باَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ«. و آیات خیلی فراوان دیگر که حالا آن کلیات را نمیخواهم عرض بکنم. بنابراین، انواع فداکاری که در اسلام، مطبوع و مطلوب است، در حقیقت یک نوع سودخواهی معقولی است که خداوند برای سعادت بشر، در معارف اسلامی، گنجانده است. گفتم مرحله عالی این خودخواهی واقعی - اما فداکاری - آن مرحلهای است که انسانها در ذات خداوند تفکر میکنند و بعد به مقام فناءفیاللَّه که تعداد افراد درآن مقام کم است و شاید تعبیر تجارت و اینها مال آنها نیست میرسند. مرحله دوم، اینهایی بود که گفتم. مرحله سومی دارد که امروز میخواهم عرض بکنم و این از یک جهت یک بحث اجتماعی پیچیده و از جهت دیگر قابل لمس است، که برای کل جامعه ما و انسانهایی که در جامعه میخواهند خدمت بکنند، میتواند بسیار سودمند باشد و آن، این است که حتی برای زندگی دنیا و برای عایدات نقد هم این فداکاریهایی که ما دنبالش هستیم، این گذشتها و مجاهده به جان و مال مفید است و بلکه همین جا هم، فقط یک آیندهنگری است که انسان به صورت مجاهده و به صورت فداکاری، عمل میکند؛ این مسأله برای جامعهبایدجا بیفتد. من مخصوصاً این مسأله را در نماز جمعه مطرح میکنم که برادران ائمه جمعه این مطلب را با فرصت بیشتری که از بنده دارند، در خطبههای بیشتر و متعددی برای جامعه باز کنند که توده مردم توجه بکنند که بعضی از درخواستهای الهی از آنها به صورت گذشت، عین نفع آنهاست که »اِنْ اَحْسَنْتُمْ لِاَنْفُسَکُمْ« و آیات زیادی در قرآن میتوانیم پیدا کنیم که دنبال این مسأله است که اصلاً مال خودمان است و نفعش در جیب دیگران هم اگر میرود، عمده آن به جیب خودمان وارد میشود. این آیهای که اول صحبتم خواندم و مشابه هم در قرآن خیلی فراوان دارد، به این مضمون، این را میگوید، میفرماید: »مَن کانَ یُریدُ حَرْثَ الاخِرَةِ نَزدْ لَهُ فی حَرْثِهِ«؛ آنهایی که دنبال کشتزار آخرت هستند، ما کشتزار اینها را توسعه میدهیم و اما آنهایی که دنبال کشتزار دنیا هستند، ما آن مقداری که خودمان صلاح میدانیم و سنّتهای آفرینش به آنها اجازه میدهد، از اهدافشان به آنها میدهیم ولی آخرتشان از دستشان میرود: »وَ مَن کانَ یُریدُ حَرثَ الْدُّنیا نُؤْتِهِ مِنها وَ مالَهُ فِیالاخِرَةِ مِنْ نَصیبٍ«؛ نصیب آخرتشان از دست میرود (یک تنگنظری و نزدیک بینی که آینده را فراموش میکند). شبیه به این آیه، سه چهار تا آیه پشت سر هم در سوره » اسراء« هست که میفرماید: »مَنْ کانَ یُریدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فیها مانَشاءُ لِمَن نُریدُ«؛ یعنی کسی که دنبال نقد باشد و عجله داشته باشد که یک منفعت آنی بگیرد، خداوند به آن اندازهای که اراده بکند و بخواهد به او میدهد، ولی عاقبتش تباه میشود. بعد میفرماید: »وَ مَن اَرادَ الاخِرَةَ«؛ کسی که آخرت را بخواهد، »وَسَعی لَها سَعْیُها وَ هُوَ مؤمن فَأولئکَ کانَ سَعْیَهُمْ مَشکُوراً«؛ اینجا نقد مطرح شده و آینده، حرث دنیا مطرح شده و حرث آخرت و چیزهای مستعجل و چیزهای آیندهدار. نظام اجتماعی اسلام این جوری است که از ماها خواسته در یک مواردی گذشت کنیم که سود این گذشت را در درجه اول در این دنیا به ما میدهد و در درجه بعد به طور نامحدود در آخرت. و آنهایی که از این فرمان خدا عصیان بکنند و به جای گذشتی که از آنها خواسته، خودخواهی بکنند و نقدطلبی بکنند و آیندهنگری نکنند، خداوند میفرماید که به همان اندازهای که سنن آفرینش و مصلحت کلی جامعه اجازه داده، به آنها یک حد محدودی از نعمتها میدهد و دنبالهاش مقطوع است. اگر مثلهای کوچکی اول بزنیم و رفته رفته وارد مسایل پیچیدهتر بشویم، من خیال میکنم این بحث بهتر جا میافتد. یک آدمی را در نظر بگیرید که سر سفره نشسته و جاذبه اطعمه سفره نمیگذارد منافع خودش را درک بکند، پرخوری میکند. این، یک لحظه، لذاتی را موقع پرخوری میبرد، ولی بعد چه بر سرش میآید و چه بلایی به جسمش وارد میشود از ناحیه پرخوری، خوب! این چیزی است که خیلی از شماها میدانید و خیلیهایتان در زندگیتان این مسأله را تجربه کردهاید؛ آن لذت آنی و آن گرفتاری بعدی! یک مقدار بازتر؛ یک آدمی دچار لذات آنی خوردن مشروبات الکلی میشود، یک لذت آنی بد مستی که آدمی را به وادی این مشروبات کثیف میکشاند. دنبالهاش ببینید به کجا میرسد که این کبدهای ورم کرده و این امراض فراوانی که مشروبات الکلی به سر این جامعه آورده و انسانهایی که از این ناحیه سلامتیشان را از دست دادند و مالشان، ناموسشان، هستیشان، حیثیتشان و شرافتشان را سر این مسأله گذاشتند! این، نمونهای از لذات آنی و این همه تبعات بد است. آدمی که از یک »محفل وافور« لذت میبرد و آنجا مینشیند و بعد این اعتیاد کشندهای که میبینید، قربانیهایش در سراسر دنیا پخشند و چه بلایی به سر خانمانها آورده، اینها نمونههای روشن انتخاب لذات آنی و منافع خیالی نقد و فراموش کردن آینده خوب است. یک آدم بد چشمی که گرفتار شهوات نفسانیاش میشود و انحراف جنسی او را میکشاند که دست به یک عمل ناشایستهای در رابطه با ناموس دیگران بزند، بعد از گذشت یک دوره بسیار کوتاه، وقتی که توجه بکند، میبیند آبرویش رفته، خودش چه شده و جامعه را چه جور آلوده کرده و چه ثمراتی برای چند خانواده به وجود آورده است! اینها نمونههای نقد بیجا در مقابل نسیه خوب؛ و هوسهای آنی در مقابل مقتضیات خرد و عقل در ابعاد محسوسش است. همین مسایل را شما یک کم جلوتر بروید، در ابعاد اقتصادی، در زندگیهای اجتماعی هم میتوانید پیدا بکنید. دستورات اجتماعی اسلام، عیناً این طوری است. آنجا که دستور انفاق میدهد، قانون مالیات دارد، عوارض برای جامعه جعل میکند، یا حدود قانونی بر انسان قرار میدهد، کسانی که نقض این مقررات را میکنند، در آن لحظات اول و در ابتدا خیال میکنند که سودی به دست آوردهاند، اما یک قدری که عمیق بشوید، میبینند که همینها، چه خسارتهایی میبرند که خیال میکنند، سود بردهاند!! یک آدمی که فرض کنید مقررات راهنمایی را (که حالا از ساده شروع کنیم تا به پیچیدهها برسیم) نقض میکند، وقتی که در یک چهارراهی، از چراغ قرمز رد شد و پلیس او را ندید یا چشمش را بست، پیش خودش خوشحال است؛ حالا چند دقیقه زودتر رفتیم! یک گاز میدهد و حرکت میکند. اما ممکن است که چهارراه آن طرفی یک نفر مثل او، همین این کار را کرده باشد، راهبندان باشد، دو ساعت آنجا معطلش بکنند. و ممکن است از آن طرف، یکی بزند ماشینش را داغان بکند! البته ممکن است برای یک کسی دو سه بار این جوری نشود، ده بار نشود، ولی اگر این مرض در جامعه باشد، تحقیقاً جامعه دچار این مسایل خواهد شد. این راهبندانهایی که شما در تهران میبینید. در یک مواقعی به وجود میآید، 50 درصدش - 80 درصدش - معلول بینظمیهاست، اگر این بینظمیها نبود، همین ماشینهای زیاد هم بهتر به مقصد میرسیدند. ببینید! این را شما در زندگیتان حس کردهاید؛ یعنی شماها سوار ماشین شدهاید، یا خودتان ماشین داشتید یا در ماشین دوستتان بودید یا در تاکسی بودید، یا در اتوبوس بودید و این را دیدهاید و لمس کردهاید. یک مقدار بروید جلوتر، مسایل اقتصادی هم همین است. اصلاً در یک تحلیل کلیتر و علمیتر، همه مصالح جامعه و منافع جامعه مثل یک زنجیر به هم متصل است. محال است شما یک دانه این زنجیر را پنج سانت بکشید این طرفتر و روی همه دانههای زنجیرتا آن آخر اثر نگذارد. الان نمیفهمیم، اما اگر کسی از آن بالا نگاه بکند، میبیند که همه این زنجیر حرکت میکند. یا به تعبیر ائمه معصومین (ع) و خود پیغمبر(ص)، کل جامعه مثل بدن یک آدم است. مگر میشود که مثلاً دست ما آسیب ببیند، نظمش به هم بخورد، ولی قلبمان راحت باشد یا چشممان راحت باشد؟ مگر میشود چشم ما آسیب ببیند، بقیه بدن راحت باشد؟! مگر میشود قلب کار خودش را درست انجام ندهد، بقیه ارگان بدن سالم باشد؟! یک ارتباط فیزیکی جدی بین اینها هست و مسأله روانیاش از این دقیقتر است و کسانی که مرتکب این خیانتهاو این اشتباهات و این کارهای بد میشوند، اثر سوء روی جامعه میگذارند که خودشان هم جزو آن هستند. وقتی که این اثر رفت، دوباره به خود او منتقل خواهد شد. آهنگ اثر سوء آن روی خود آدم و کسانی که در این جامعه فداکاری میکنند خیلی بیشتر است. یک گوشهای را اصلاح میکنند؛ موج این اصلاح میرود تا آن آخر و باز به خود آدم بر میگردد. نمیتواند محاسبات اجتماعی برای انسان مثل محاسبات کارهای محسوسی که عرض کردم روشن باشد، ولی یک مقدار تفکر، مسأله را برای شما روشن میکند. حالا من دو سه تا مثل میزنم؛ همین گرانی، عدهای خیال میکنند دم دکان که نشستند یا تجارتخانهای که دارند یا کارخانهای که دارند، تولیداتی که دارند، اگر یک مقدار گرانتر فروختند، در این قضیه یک سود حسابی بردهاند. خوب، بله! ظاهرش همین است، مثل همان مشروبخوری است که یک جلسهای را خوش گذرانده، مثل یک آدم شهوترانی است که یک جلسهای لذتهای جنسیاش را تأمین کرده، اما این، عواقبش از آن هم بدتر است. مطمئناً هر گرانفروشی در جامعه روی افراد دیگر اثر میگذارد. نمیشود که امروز، مثلاً فرض کنید، بیاییم پارچه را گران بفروشیم، روی بقیه چیزها اثر نکند. بنده که آمدم دم دکان یا شما که رفتید، دیگری رفت در دکان، پارچه گران خرید، اگر تاکسی داشته باشد، آن هم یک چیزی از مشتریاش بیشتر میگیرد، اگر بقال باشد، یک چیزی روی نخود لوبیایش میکشد، اگر کشاورز باشد یک چیزی میکشد روی پرتقال یا سبزیاش، اگر کارگر باشد - اگر بتواند - مزد گرانتر میخواهد بگیرد، اگر نتواند، از کارش کم میگذارد که نتیجه یکی میشود، فرقی نمیکند. وقتی که شما رفتید دم مغازه و خواستید مثلاً شیرینی بخرید و آن صاحب مغازه یک تومان گرانتر داد، به طور طبیعی این گرانی روی مردم منعکس میشود، این یقین است. در محاسبات علمی، این مسأله قطعی است، از لحاظ تجربی هم شاید خودتان تجربه کرده باشید. خیلی خوب! شما حالا یک چند روزی درآمدتان زیاد میشود، خرده خرده یک جنسی را شما گران میفروشید، اما بعداً در مقابلش هزار تا جنس را باید گران بخرید، آخرش باید پس بدهید. مثلاً بیست سال پیش اگر درآمد یک کارگر، فرض کنید پنج تومان در روز بود یا ده تومان در روز بود و به زندگیاش میرسید، امروز دویست تومان هم نمیرسد، به همان اندازه بقال هم همین طوری است، مهندس هم این طوری است و کارمند دولت هم این طوری است، هر کسی درآمدی دارد، همین طور است. این هم خرده خرده پیش آمده؛ یعنی یکی گران کرده، آن یکی هم گران کرده! این سلسله تا بینهایت پیش میرود، یک جایی باید کنترل بشود. آدمهایی خیال میکنند که استفاده میبرند (حالا آن بُعد دیگرش راما میگذاریم که بعد خواهیم رسید، که این کار آثار دیگری میگذارد و انسانی که قانون شکنی میکند و این کثافتکاریها را میکند، چه آثار دیگری دارد)، یک چیزهایی هم ممکن است جمع بکند، تازه آخرش هم که جمع کرد، مسایل دیگری دارد که آن قسمت دیگری از بحثم است که بعدا" وارد میشوم. یا قوانینی که برای انسان یک چیزی را جعل کردهاند، مثلاً عوارض شهر. خوب! یک عده از مردم جمع شدند در یک جایی به نام شهر، دارند زندگی میکنند (اینها اگر در روستا بودند، در یک قلعه زندگی میکردند، یک جور دیگر بودند). اینجا اگر شهر بزرگ باشد، ماشین لازم دارد، میدان لازم دارد، پارک لازم دارد، تلفن لازم دارد، برق لازم دارد، تلگراف لازم دارد، کارمند لازم دارد، شهربانی لازم دارد، شهرداری لازم دارد، اینها چیزهایی است که باید این شهر را اداره بکند. ماها دور هم جمع شدهایم، میخواهیم از موهبت اجتماعمان استفاده بکنیم و با هم زندگی شهری و اجتماعی داشته باشیم، خوب! این یک مخارجی دارد. چه کار میکنند این مخارج را؟ میآیند مخارج را تقسیم میکنند. مسؤولان جامعه میگویند: کسی که مثلاً خانهاش هزار متر زمین دارد، این مقدار بدهد؛ کسی که پانصد متر دارد، این مقدار بدهد؛ کسی که ماشین دارد، این مقدار بدهد؛ کسی که تلفن دارد، این مقدار بدهد. اینها را میگویند عوارض؛ یعنی چیزهایی میگیرند، برای این که این شهر خوب بگردد. حالا یک عدهای بیایند بگویند که ما نمیدهیم! عوارض را قبول نداریم، نمیدهیم! ماها دور هم جمع شدهایم و تهران به این بزرگی را دارند برایمان اداره میکنند. همین زبالههایی که در شهر ما جمع میکنیم، اگر بر ندارند ببرند (ده روز زباله ها را نبرند) شهر زیر زباله میرود و این قدر امراض مختلف از همین ناحیه به جامعه سرایت میکند که دو ماه بعد هیچ کس نمیتواند اینجا بماند. آبی که مثلاً میروند از کرج بر میدارند یا از »لتیان « برمیدارند، اینجا میآورند، لوله کشی میکنند، سد میبندند، زحمت میکشند، تنظیم میکنند، تصفیه میکنند، لوله را میآورند در خانه ما وصل میکنند، آنجا ما شیرمان را به لوله وصل کنیم و استفاده بکنیم، آب تصیفه شده تمیز را بیاوریم، هر وقت خواستیم تا اتاق خوابمان هم ببریم، خوب! این از موهبات شهرنشینی و زندگی اجتماعی است، که یک قدری خرج دارد و باید با هم انجام بدهیم. این خرجش را کی بدهد؟ این خرجش را، آن مردمی که مثلاً در »بشاگرد « زندگی میکنند یا در »لامِرد« لار زندگی میکنند و برق هم اصلاً ندیدهاند، راه هم ندیدهاند، آنها باید بدهند؟! بنده در تهران روی آسفالت درجه یک با ماشین حرکت کنم، آب تصفیه شده بخورم، برق داشته باشم، گاز را از »کنگان« با لوله بیاورند اینجا وصل کنند به خانه من، زمستان و تابستان استفاده بکنم، خرج این را کی بدهد؟ آن آقایی که مثلاً در روستاهای بختیاری - در زردکوه بختیاری - دارد مرارت میکشد و بخور و نمیر زندگی میکند، او باید بدهد؟! لابد در ذهنتان میآید که نه! چرا او بدهد، خودمان داریم میدهیم. نه! او دارد میدهد. اگر بنا باشد که ما عوارض ندهیم و دولت بخواهد این کارها را بکند؛ یعنی نفت ما، (دیگر چیزی غیر از نفت که نداریم! غیر از نفت مگر چیزی هست برای این گونه کارهایی که شما میگویید؟) نفت هم مال بنده که نیست، مال شما هم نیست، مال شخص امام هم نیست، مال همه این مردم است. خداوند، این نفت را در این مملکت به اینها داده است. آن قطره نفتی که از زیر زمین با خرج همینها بیرون میآید، آن است که تبدیل شده به این آب تصفیه شدهای که آن سر کوههای بلند زعفرانیه و تجریش را هم پر میکند. خوب! همان قطره نفت است که آمده و این آب تصفیه شده، درست شده است. خوب! این نباید این جور باشد. بندهای که اینجا زندگی میکنم، باید خرجش را خودم بدهم. وقتی که شهرداری یک عوارضی تعیین میکند، میگویند: بله! دولت دارد چه میکند. خوب! اصلاً مال ماست، نمیشود که تهراننشینی با روستانشینی یک جور خرج داشته باشد، این نمیشود! این دزدی است که ما از اموال همه مردم برای تهران میخواهیم بکنیم، این دزدی نامریی است و این تخلفی است که ما از حقوق انسانیت میکنیم، و اموال مردم را به این صورت دزدی میکنیم! و اینجا خیال میکنیم که پول در راه اینها دادن، از کیسه خرج کردن است و فداکاری است که نباید بکنیم! کسانی که مالشان را این جوری خرج بکنند، بیایند در این راهها خرج بکنند، حقوق مردم را بدهند، حقوق خودشان را بدهند، حقوق زندگی خودشان را بدهند. این درست است که مردم مثلاً فلان منطقه مالاریا خیز، خرج زباله روبی شمیران را بدهند؟ این درست است؟ به کجا میشود این را گفت؟ پول دادن در این راهها، را ما اسمش را فداکاری میگذاریم! در حالی که تأمین منافع خودمان است، تأمین منافعی که مال خودمان است، منتها اکثریت مردم این حرفها را نمیتوانند بفهمند، نمیتوانند درک بکنند!! آقا از آن سر تهران بلند شده، بیست کیلومتر، سی کیلومتر با ماشینش این خیابانهای آسفالت را آمده تا اینجا، اگر بگویند ماشینت باید در سال مثلاً دو هزار تومان عوارض بدهد، این برایش، قابل قبول نیست. خوب! فرق شما که ماشینتان این همه راه آمده (وقتی که پارک میکنی گوشه خیابان، بیست متر خیابان را هم میگیری، خیابانی که برای آسفالتش متری چند هزار تومان خرج شده، غیر از زمینش و نگهداریاش) با آن آقایی که در اتوبوس مینشیند یا میایستد، یک ساعت هم در صف میایستد و میآید سر کارش، چیست؟ خوب! باید شما عوارض بدهید، باید یک چیزی بدهید! اگر ندهید، آن تبعات اجتماعی را دارد که حالا ممکن است درک نکنید، اما بعداً کمکم در عمل، وقتی که آهنگ برگشت، این موج اختلافات به طرف پولدارها و سرمایهدارها آمد، آن موقع میفهمید که چه خبر شده است. آدم محتکر که جنس را نگه میدارد، برای این که یک روزی بعداً بفروشد، پول بگیرد، خودش نمیفهمد، دارد چکار میکند، او به انتظاریک سودی نشسته، اما جوجه را حالا نباید شمرد! باید یک قدری صبر کرد، آن موقعی که باید شمرد، آن وقت ببینید چقدر برای آدم میماند؟ یک قدری دیگر باید صبر کرد! حالا، عوارض دورترش آن است که الان در بحثم عرض میکنم: این آقایانی که ثروتها را جمع کردند و یکدفعه با رفتن شاه، آن روزگار برایشان پیش آمد که خیلیهایشان الان دارند در اطراف دنیا گدایی میکنند؛ یا بعضی دزدیهایشان را اگر بردند، آنجا میخورند و اینجا پشت سرشان هستیشان را گذاشتند (اگر گذاشته باشند) و دست حکومت اسلامی افتاده و این روحیه مصادره که در مردم این همه اثر خوب داشت و مردم لذت میبردند از مصادره اموال امثال هژبرها و القانیان و امثال اینها، برای چه بود؟ اینها عکسالعمل همان کارهای آنها بود. آن دزدیها، خردهخرده جمع شده، این آثار روانی را در جامعه درست میکند. این مسأله ضدیت با خان که در روستاها الان وجود دارد، در عشایر وجود دارد، چرا وجود دارد؟ خان اگر این افکار را نداشت، اگر اینها را میفهمید، اگر اینها را درک میکرد که چه جور رفتار بکند، خوب! خان هم یک آدمی بود مثل بقیه غیرخان، چه فرقی میکرد؟! ولی حالا شما در روستاها دیگر اسم خان را میتوانید ببرید؟! فامیل خان، آنجا اگر بخواهند رنگ خانی داشته باشند، میتوانند زندگی بکنند؟! در مسایل اجتماعی این جوری است: یک کارهایی وجود دارد، یک مقرراتی را برای آن میگذرانند که آدم خیال میکند تخلف از این مقررات سودطلبی است، اما این انتحار است، همیشه این جور نمیکنند. یک شهر مثلاً هفت هشت میلیونی، پنج شش میلیونی مثل تهران که حالا دارید میبینید، اگر مردمش منصف بودند، اگر مردمش میفهمیدند، اگر حق جامعه را درک میکردند، اگر منافع خودشان را درک میکردند، با کمک خود اینها از عوارض خود مردم، میبایست تمام امکانات این شهر تأمین بشود. چرا ما نباید مترو داشته باشیم؟ البته، دولت هیچ وقت به خودش اجازه نمیتواند بدهد که پول مردم فقیر روستاها را بردارد، بیاید برای تهران مترو بسازد. اگر این کار را بکند گناه بزرگی است! آنهایی هم که قبلاً کردند، گناه بزرگی کردند، ولی خود مردم اگر بدهند و مترو بسازند چه عیبی دارد؟! آبهایی که زیر این زمین جمع شده و مزاحم جنوب شده، اگر خود مردم پول بدهند، پارکهای عظیم درست بکنند، آبها را بکشند (به جای این که آب کشاورزی مثلاً کشاورز طالقان یا کشاورز ورامین را ما بیاوریم در تهران به مردم بدهیم)، پمپ کنیم بدهیم آن بالای کوهها به مردم، جور دیگری میشود. اصلاً جامعه مسیرش عوض میشود، اگر مردم بفهمند که چکار باید بکنند. دولت، مالیات وضع میکند؛ الان در کشور ما یک موج اعتراضی گاهی آدم در بعضی از پولدارها میبیند که دولت مالیات را زیاد کرده، ما چقدربدهیم: خمس بدهیم! زکات بدهیم! مالیات بدهیم! دیه جبهه رابدهیم! وقتی که آدم میآید پای حساب مینشیند، میبیند که هیچ حرف حسابی اینهاندارند، حرف حسابی نمیزنند! برای این که، یک کسی که فرض کنید تجارتخانه دارد، کامیون دارد، انبار دارد، از راهها استفاده میکند، از بندر بیشتر استفاده میکند، از شهر بیشتر استفاده میکند، از پلیس بیشتر استفاده میکند، نیروهای زیادی صرف تأمین امنیت اموال او میشود (در کل کشور)، همه اینها را اگر بخواهد حساب بکند، خوب! او مالیاتش مثل مالیات یک آدم جزء کارگر و کاسب معمولی که نمیتواند باشد! اصلاً این خدماتی که در کشور هست؛ برق، آب، راه، بندر، راهآهن، تلفن، گاز، مال کیست؟ در این مملکت، هر کس یک مقدار بیشتر داشته باشد، از این خدمات بیشتر استفاده میکند؛ از ارتش بیشتر استفاده میکند، از سپاه بیشتر استفاده میکند، خودش که نمیفهمد! این ارتش که آنجا دارد میجنگد و خاک ایران را حفظ میکند، آن کسی که زمین بیشتر در این مملکت دارد در حفظش بیشتر استفاده میکند. این پلیس شبگردی که شب در خیابانها میگردد، آن کسی که انبارش پر از جنس است، بیشتر دارد استفاده میکند. این مالیات یک چیزی نیست که گذاشته باشند از پولداری باج بگیرند! خدماتی است که دولت برای مردم میکند و مردمی که این خدمات را مستهلک میکنند، بیشتر استفاده میکنند. اینها باید بدهند، به نفع خودشان است. اگر ندهند، آن بحثی است که قضیه به اینجا تمام نمیشود، تبعاتی دارد که تبعاتش برگشت است، انفجار است، ناامنی است و به هم ریختن نظم است! که تمام اینها بیشتر به ضرر کسانی تمام میشود که امکانات بیشتری دارند. هر حادثه عمومی که در دنیا پیش بیاید، بلیهای پیش بیاید، کسانی که سطح بیشتری را اشغال کردهاند، باید بار بیشتری به دوششان بیاید، و »هر که بامش بیش، برفش بیشتر«، همین مطلب را میخواهد بگوید، باید تحمل این بار را بکنند! بنابراین، این روحیه که در بعضیها هست که فکر میکنند حالا این مالیاتهایی که دولت میگیرد، به ضرر اینهاست، جیب اینها را خالی میکند، جزو اشتباهات بزرگ اینهاست. اگر مردم همه مقید بودند که در حدود عدالت و حق خودشان عمل بکنند، به این فکر نبودند که خودخواهیهای غلط بکنند. درآمد از راه گرانفروشی، حفظ مال از راه ندادن مالیات و عوارض و یا پولدارشدن از راه دزدی و بیانصافی، یا از راه رشوه خواری و کارهای دیگر، چیزهایی است که در جامعه اثر میگذارد، روی کل جامعه اثر میگذارد و جامعه را به طرف تباهی میبرد و بعد هم که موج برگشتش آمد، همه را نابود میکند و لذات زندگی را از همه سلب میکند. نقطه مقابل آن، کسی که دست به فداکاری میزند؛ عوارضش صد تومان است، یک مقدار هم بیشتر میدهد، شعور دارد. شما بدانید برادران! بدانید خواهرها! بدانید پولدارها! در کشور شما، مالیاتها هیچ تناسبی هنوز با درآمدها ندارد. آنهایی که قبلهشان غرب است و کشورهای غربی را دنیای سرمایهداری میدانند، بروند بپرسند! ببینند سرمایهدارهای غرب چقدر مالیات میدهند و مالیات تا کجا پیش میرود؟ در کشور ما، این مالیات تصاعدی، یک دهم آنجا هم هنوز وجود ندارد، از این حرفها بیخود گله نکنید، باید با واقعیتها خودتان را منطبق بکنید! این طرف قضیه، کسانی که دست به فداکاری میزنند و گذشت از خودشان نشان میدهند، اثر مثبت روی جامعه میگذارند و اصلاً جامعه را یک جور دیگری بار میآورند. کار آن لاشخورها این است که جامعه را به صورت خودشان در میآورند؛ یعنی وقتی که مردم دیدند، اینها دارند این جوری میخورند، مردم هم میافتند دنبال همین تبهکاری. رئیس اداره اگر رشوه خورد، زیر دستش هم میخورد. پولدارها اگر آن جور تجاوز کردند، کاسب های جزء هم میکنند. تاجرها اگر احتکار کردند، کاسب جزء هم میکند و این سرایت فساد ادامه پیدا میکند. این طرف قضیه هم این است که اگر روحیه فداکاری و گذشت و ایثار و انفاق، شروع بشود روی جامعه اثر میگذارد، جامعه را خرده خرده به طرف صلاح میبرد. این جنگ که امروز ما در آن هستیم، یک جهتش آن حماسهها و آن پیروزی هاست و آن عظمتهایی است که اینها آفریدهاند که آنها ابعاد دیگری دارد. یک جهتش حضور افراد رزمنده فداکار و اثری است که روی جامعه میگذارد، روی فامیل میگذارد. شما وقتی که یک بچهتان در جبهه میرود، همین محض رفتن این بچه در جبهه، تحقیقاً روی برادرش، خواهرش، مادرش و پدرش اثر مثبت دارد. اینها را وادار میکند که تفکر کنند که یک قدری آدمتر باشند. اگر شهید شد، اثر بیشتری دارد و هر چه که موج فداکاری بالا بزند، اینها بهتر میشوند و روی آدم اصلاً اثر میگذارد. من خودم دایماً در امواج فداکاریهای مردم غرق هستم. تماس ما اصلاً با تیپ فداکارهای جامعه است. دیروز دو تا قضیه پیش آمده بود برای ما که من دیشب مدتها بیدار مانده و تحت تأثیر آن دو قضیه بودم. البته هر روز آثارش را میبینیم، اما گاهی من نمیدانم چطوری اثر میگذارد؟ این اثر برای همه هست! صبح در مجلس بودیم، یک عده از خانوادههای شهدا، از قم آمده بودند، یک جعبهای پر کرده بودند از اسکناسهای ریز و طلا آلات کوچکی که معلوم است، مال فقراست، آنجا آورده بودند. خدا شاهد است! من تا عصر، هر وقت به فکر منظره این جعبه زیبا میافتادم، یک دفعه تکان میخوردم، که خدایا! این مردم، اینهایی که شهید دادهاند (و از اینها معلوم است، چیزی ندارند که بخواهند انفاق بکنند)، این جوری با جامعه برخورد میکنند: برای جنگ آوردهاند، این جوری شهید داده، یک جعبه زیبا درست کرده، عکس امام را رویش گذاشته و پول خرد را ریختهاند در آن، پر کردهاند. عصر، بسیجیها در مجلس به دیدن من آمده بودند. بسیج عشایر بیشتر در آنها بود، که ما میبینیم دیگر عشایر از محرومترین مردم این کشور ما هستند و کسانی هستند که حقشان را گردن کلفتهای تاریخ در این مملکت خیلی خوردهاند. اینها آمده بودند، یک دیسی پر کرده بودند از پولهایی که معلوم میشود هر کسی بخشی از حقوق خودش را آنجا ریخته برای مصلای بزرگ تهران. یک دیسی ده، بیست، سی هزار تومان، نمیدانم چقدر بود؟ بسیجی بود که تمام حقوق یک ماهش را داده؛ بسیجی بود که مثلاً صد تومان داده؛ بعضیها پول خرد داشتند، داده بودند. من باز آن منظره را دیدم و همان موقعی که میدیدم اینها اینجا نشستهاند و بر پیشانیهایشان از این تابلوهای نور زدهاند و این جور با این جامعه برخورد میکنند، آتش گرفتم که؛ ما در چه جامعهای، با چه مردمی داریم برای انقلاب خدمت میکنیم؟ و چه گردن کلفتهایی در این مملکت هستند که مثل لاشخور! مثل کفتار! به جان مردم افتادهاند و با این مردم این جور دارند رفتار میکنند؛ مال اینها را میخورند، دزدی میکنند، گرانفروشی میکنند و علیه این مردم احتکار میکنند!! چقدر تفاوت است! آنها واقعاً فرشتهاند و اینها واقعاً گرگند و کفتارند!! اصلاً قابل مقایسه نیستند. خوب! چه منطقی میتواند بگوید این جور آدمها را ما بیاییم مثل آن آدمها حساب بکنیم. اینها قابل مقایسهاند؟! آیا عدالت اجتماعی این است که حساب این را با حساب آن یکی بکنیم؟! خیلی بیانصافی میخواهد! اصلاً نه منطق میپذیرد، نه احساسات میپذیرد، نه عقلی، نه دنیایی، نه بشریتی، هیچ کس با این طرز تفکر نمیتواند موافقت بکند. اگر کسی بخواهد انقلاب اسلامی را از مسیر این مستضعفین، بگرداند به طرف آن گردن کلفتهای زورگوی مفت خور لاشخور، بدترین جنایت را کرده!! خون اینها، شمشیر اینها، تفنگ اینها، اللّهاکبراینها و حضور اینها، این عظمت را به ما داده، به این انقلاب داده، به این مملکت داده و به این امام، همینها این عظمت را دادهاند. ما بیاییم در سایه این عظمت، که از دست اینها تحصیل شده، برای منافع دیگران سینه بزنیم، این خیلی بیانصافی میخواهد! عدالت و حق و منطق، همه ایجاب میکند که انسانهای فداکار باید هدف و جهت حرکتها باشند و تقوا همین است. تقوای صحیح ایجاب میکند، انسان را میبرد به این طرف و جامعه را میبرد به طرف آن سعادت. اینها تقوا دارند که با صراحت قرآن میفرماید: »وَلَوْ اَنْ اَهْلَ الْقُری امَنُوا وَ اَتَقُوا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَماءِ وَ الاَرضِ«. اگر اینها تقوا را همراه ایمان داشتند، این دوپایه را با هم داشته باشند و در زندگی، حقوق و حدود را مراعات بکنند، خداوند برکاتش را بر اینها نازل میکند. و نقطه مقابلش، انسانهای بیتقوا هستند که عرض کردم (در همان محورهایی که من صحبت کردم) قانون شکنی بکنند، حقوق اجتماعی را ندهند، حقوق مالی را ندهند، که همه این کارها ضد تقواست. بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ اَرَاَیْتَ الَّذی یُکَذِّبُ بالْدِّینِ/ فَذالِکَ اَلَّذی یَدُعُّ الیَتیمْ/ وَلا یَحُضُّ عَلی طَعامِالمِسْکینْ/ فَوِیْلٌ لِلْمُصَلّینَ./ اَلَّذینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُون/ اَلَّذینَهُم یُراؤنَ/ وَ یَمْنَعُون الْماعُونِ. این سورهای که به عنوان خطبه نماز قرائت کردم، همین بحث است. نمازگزارهایی که نمازشان از این محتوایی که ما در آن بحث کردیم خالی است، آنهایی که »لایَحُضُّ عَلی طَعامِ الْمِسْکین« را درک نمیکنند و نمیفهمند که اطعام نیازمندها چه ارزشی دارد، اینهایی که تظاهر به نماز میکنند - » وَیَمْنَعُونَ الْماعُون« - و نیازمندیهای مردم را احتکار میکنند و به مردم نمیدهند، در این سوره مقدس قرآن، تهدید شدهاند. خطبه دوم بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلی سبْطِیِ الرّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الهادی الْمهْدی. مطالبی که در خطبه دوم باید عرض کنم بسیار زیاد است و من ناچار فشرده و فهرست وار از بعضی از آنها میگذرم و به بعضیها بیشتر اهمیت خواهم داد. اولاً در هفته آینده سه روز بزرگ، سه مناسبت عظیم؛ رحلت پیغمبر اکرم(ص) عظیمترین انسان روی زمین و شهادت امام حسن مجتبی(ع) و شهادت امام رضا علیهالسلام است. اگر درباره هر یک از این سه مناسبت، آدم بخواهد صحبت بکند، باید بحث طولانی بنماید و تحقیقاً اگر در یک بخشی از خطبه بخواهم به این سه بحث بپردازم، هم ناقص از آب در میآید و هم کم ثمر، و لذا فقط به امت عظیم اسلامی این مصیبتهای بزرگ را تسلیت عرض میکنم و از امت عزیزمان تقاضا میکنم که این روزهای مقدس، در مجامع عزاداری و مراسمی که برگزار میشود، هر چه بیشتر شرکت بکنند و از گویندگان، وعاظ، نویسندگان و مسؤولان صدا و سیما میخواهیم که سعی کنند این دو سه روز، با ذکر سیره مقدس این شخصیتهای بزرگ و راه اینها و با نقل کلمات حکمتآمیز این بزرگان تاریخ، مردم را برخوردار بکنند و انشاءاللَّه همان طور که در گذشته، ما انقلابمان را و ادامه حیاتمان را از این مجامع و این مراسم گرفتهایم، در تداوم انقلاب و تحکیم موقعیت کشور هم از این مراسم استفاده کامل بکنیم. مناسبتهای دیگر، شهادت بزرگمرد انقلابی، مرحومآیت اللَّه مدرس است و انقلابی بزرگوار دیگر میرزا کوچک خان جنگلی - این طلبه بزرگوار و روحانی عظیمالشأن - که هر دویشان در یک مسیر و با هم حرکت میکردند و دیروز شهادت مرحوم مدرس بود و امروز شهادت مرحوم میرزا کوچک خان جنگلی است که الحمدللَّه هنرمندان ما موفق شدند برای تاریخ جنگل، فیلم قابل توجهی تهیه بکنند که انشاءاللَّه به زودی روی صحنه خواهد آمد. برای مرحوم مدرس هنوز کار زیادی نشده و شخصیت این مرد، هنوز برای جامعه ما آن طور که باید روشن نیست. انشاءاللَّه، اهل قلم و اهل بیان و هنرمندان، این کار بزرگ را انجام میدهند. ضمناً من شنیدهام که در مدفن این مرد بزرگ، مردم آنجا تصمیم گرفتهاند که بنای قابل توجهی بسازند که یکی از مراکز تجمع مردم بشود که این کار بسیار بجایی است. ما از امت عظیمالشأنمان، مخصوصاً مردم خراسان انتظار داریم که کمک کنند و هر چه زودتر این مرقد به صورت زیارتگاه جامعی برای مردم در بیاید. مسایل جاری هفته گذشته و چیزی که در هفته آینده بناست پیش بیاید، بحثهای اصولی مرا در این خطبه تشکیل میدهد و اگر فرصتی باقی ماند راجع به انتخابات هم میخواهم صحبت بکنم. در مورد مسایل لبنان که مهمترین مسایل جاری هفته گذشته بوده در سطح جهان، یک بحث خاصی داریم که باید خدمتتان عرض کنیم، به اضافه خطبه عربی که مخصوصاً تمامش را من برای مسایل لبنان نوشتهام. چیزی که ما در آستانهاش هستیم و اهمیت فراوانی دارد، مسأله اوپک و قیمت نفت است که من روی این مسأله حرف زیادی دارم، امروز باید حرف بزنم. حادثه قابل توجهی که در شرق دنیا در کشور مسلمان اندونزی، این هفته اتفاق افتاد که قابل توجه است ما بدانیم، این است که رئیس مجلس ملی اندونزی اعلام کرد به خاطر این که اسرائیل باید در بینالمجالس شرکت بکند، اندونزی امسال قبول نکرده که بینالمجالس آنجا تشکیل بشود که مبادا اسرائیلیها در کشور آنها وارد بشوند. البته این اقدام، از لحاظ اصل مسأله قابل توجه است و ما تشکر میکنیم از مجلس اندونزی و از رئیس مجلس اندونزی که این مقدار توجه فرمودند به مسأله اسرائیل، اما برای ما این کافی نیست. کشور عظیمی مثل اندونزی که بیشترین جمعیت اسلامی را در خودش جای داده، این گونه موضع بگیرد که؛ ما به خاطر این که اسرائیل میآید، میزبان کنفرانس نمیشویم! این درست نیست. آنها باید بگویند اسرائیل نیاید! آنها باید بگویند که ما کنفرانس را برگزار میکنیم و اسرائیل را به کشورمان راه نمیدهیم. باید همه روابطشان و همه مناسبات را قطع کنند، ولی باز ما به همین اندازه هم که اینها انجام دادهاند تشکر میکنیم. انشاءاللَّه، گامهای بعدیشان با فشار مسلمانها، بیشتر و قویتر خواهد شد! مسأله قابل توجه دیگری هم داشتیم که قابل بحث است، ولی من فرصت بحث روی آن ندارم، ابتکاری است که ایران در سازمان ملل کرد و موفق شد و ما این را اولین گام به طرف اصلاح اخلاقی دنیا و یکی از حرکتهای بسیار مؤثر میدانیم. ایران پیشنهاد کرد که مجمع عمومی سازمان ملل، قطعنامهای صادر بکند و از دولتهای عضو بخواهد که با فحشا و منکرات مبارزه بکنند و جلوی این که بخشی از مردم - زنان دنیا که انسانهای شریف و قابل توجهی میتوانند باشند - تبدیل بشوند به وسیله عیاشی برای مردم عیاش دنیا، گرفته بشود و خودفروشیها و ترویج فحشا و کثافتکاریها در دنیا جلویش گرفته بشود که این قطعنامه را با همکاری شش کشور اسلامی به کمیسیون اجتماعی سازمان ملل دادند و با بیش از یکصد رأی موافق تصویب شد و انشاءاللَّه در مجمع عمومی سازمان ملل هم رأی مناسب را خواهد داشت. گر چه، کشورهای مستکبر - تقریباً همه کشورهای غربی - مثل آمریکا و فرانسه و آلمان و بلژیک و اتریش و انگلستان و کانادا و اسرائیل و سوئد و سوئیس و نروژ و دانمارک و فنلاند و این تیپ کشورها، مخالفت کردند یا رأی ممتنع دادند. خوب! آنها بدهند، آنها اصلاً زندگیشان آن است. اما خوشبختانه آن چنان زمینهای در دنیا وجود دارد که یک چنین قطعنامهای به تصویب میرسد که انشاءاللَّه میتواند برای آینده اخلاق اسلامی در دنیا میدان باز بکند و راه را برای یک حرکت صحیح انسانی باز کرده باشد. و اما مسأله اوپک؛ اطلاع دارید که هفته آینده اوپک جلسه دارد و در مورد نفت و تعیین دبیرکل اوپک تصمیمگیری خواهد شد. چیزی که بنده میخواهم امروز روی آن تکیه کنم و این حرف را بیشتر برای کشورهای اسلامی و عربی عرض میکنم - و با ملتها این حرف را میزنم تا دولتها - این است که یک خیانتی که چند ماه پیش به مردم محروم منطقه نفتخیز شده و خدمتی که به استکبار جهانی شده، باید جبران بشود. یادتان هست! در جلسه سال قبل - اواخر سال قبل - اوپک با کارگردانی عربستان سعودی و بعضی از شیوخ دیگر خلیجفارس، پنج دلار قیمت نفت را پایین آوردند؛ یعنی از سی و چهار دلار در هر بشکه، بیست و نه دلار کردند. این ظلم و این خیانت، با هیچ منطقی قابل قبول نیست. شما الان یک محاسبه سرانگشتی بکنید! تقریباً روزی بیست میلیون بشکه نفت، اوپک به دنیا میدهد. اسمش هست که هیجده میلیون، هفده میلیون و نیم، ولی نوعاً بیشتر میدهند: بیست میلیون. بیست میلیون پنج دلاری، صد میلیون دلار در روز میشود؛ سه میلیارد دلار در ماه و سی و شش میلیارد دلار در سال میشود! میلیارد هم یکبار برایتان گفتم چه رقم عظیمی است، یادتان هست که این چه رقمی میدهد! یعنی در ظرف یک سال، رهبران عربستان سعودی، خادم حرمین شریف! و قارونهای خلیجفارس! کسانی که روی ذخایر مردم سلطه پیدا کردهاند، آمدند سی و شش میلیارد دلار پول این مردم را توی جیب سرمایهداران دنیای غرب ریختند. این چه کاری بود؟ برای چه این کار رإ؛ ظظ کردند؟ با چه منطقی؟ یک بهانه داشتند، میگفتند که بازار کشش ندارد و از این حرفها، خوب! ما میدانیم که بر عکس این است؛ یعنی اگر این آقایان میآمدند به جای مثلاً هیجده میلیون بشکه، پانزده میلیون بشکه با همان قیمت قبلی میفروختند، همین مقدار پول که حالا میگیریم، با پانزده میلیون بشکه میگرفتیم. وقتی که یک سال، روزی سه میلیون بشکه نفت در بازار نمیرفت، بازار چقدر تشنه نفت میشد؟ چقدر انبارها خالی میشد؟ و امروز دیگر هیچ کشور نفتخیزی التماس نمیکرد مشتری بیاورد. آمدند درست معکوسش را انجام دادند. گفتند: بازار کشش ندارد، قیمت را پایین میآوریم. خوب! قیمت را که آوردید پایین، باید بیشتر تولید کنید برای این که پول بیشتری بگیرید؛ چون اکثر این کشورها بودجهشان بسته به نفت است. نیجریه؛ اگر نفت صادر نکند خفه میشود؛ الجزایر اگر صادر نکند خفه میشود؛ ایران اگر صادر نکند خفه میشود؛ ونزوئلا اگر صادر نکند خفه میشود؛ لیبی اگر صادر نکند خفه میشود. اینها مقیاس را خودشان قرار دادند که میلیارد ها، ده میلیارد دلار پولهای مردم را در بانکهای دنیا دارند، که تازه همین را هم مراعات نکردند. عربستان، به جای پنج میلیون بشکه، الان شش میلیون و اندی بشکه نفت صادر میکند که از سهمیهاش هم بالا میزند. ببینید! چه جنایت بزرگی را این آقایان مرتکب شدند و چه خدمت عظیمی کردند به اربابانشان! برای چه؟ چرا آدم باید این جوری باشد؟ چطور ما بپذیریم کسانی که در کعبه مقدسه حاکمند، کسانی که در مدینه منوره حاکمند، کسانی که در جزیرةالعرب - مهبط وحی - حکومت میکنند این جنایت بزرگ را به مردم بکنند و سرشان را هم بالا بگیرند؟! این به چه حسابی میشود! ما پیشنهادمان این است: از وزیر محترم نفتمان میخواهیم که آنجا در اجلاس آینده اوپک از قول این ملت مستضعف، از طرف همه ملل محروم منطقه، حرف بزند و بگوید که بیایید آن جنایتی که کردید جبران بکنید! حداقلش این است که قیمت نفت را به آن سی و چهار دلار قبلی برگردانید، حداقلش میتواند باشد. بهانه نکنند! بگویند؛ نفت که گران شد، مثلاً کشور بنگلادش هم باید نفت بخرد، برای آن هم گران میشود! این چیزی نیست، ما میتوانیم یک سهمیه جزیی از درآمد نفت را کنار بگذاریم، جبران بکنیم، آن خیلی کم میشود. کشورهای مستضعف که نفت مصرف نمیکنند. ژاپن روزی بیش از چهار میلیون بشکه نفت مصرف میکند، بنگلادش با همان مقدار جمعیتی که دارد، ده هزار بشکه هم نمیتواند بخرد. اصلاً قابل مقایسه نیست! ما به خاطر ده هزار بشکه، بیاییم چهار میلیون بشکه را آن جوری بدهیم، این که نمیشود! به علاوه، باز صحبت نکنند که این تورم میآورد، دنیا چه جور میشود! ببینید! دنیا وقتی که نفت رفت روی سی و شش دلار، اجناسش را گران کرده سهم نفت در یک کارخانه مگر چقدر است؟ یک کارخانه پولادسازی سهم سوختش مگر چقدر است؟ کارگرهایش، موادش، ساختمانش و ماشینآلاتش و همه چیزهایی را که آنجا دارد حساب کنید، در مقابلش یک سوخت دارد. آنها آمدند جنسشان را گران کردند و بعد هم که نفت آمد پایین ارزان نکردند، همان سطح بالا را دارند. بنابراین، هیچ دلیلی برای آن ظلم و جنایت، ما نمیبینیم و تأکید میکنیم که از کشورهای دوستی مثل الجزایر و لیبی و کسان دیگری که حاضرند با ما در این راه همکاری بکنند، میخواهیم با ما همکاری بکنند، حداقل در این اجلاسیه قیمت نفت را به آن مبلغ برسانند. یک نکتهای هم من عرض میکنم (این را، هم به کشورهای جنوب خلیج فارس میگویم و هم به بقیه میگویم و هم به دنیا)، ما تحقیقاً اجازه نمیدهیم در آینده این غارتگران جهانی به این شکل منابع ثروت نفت مردم را غارت بکنند. امروز اگر کاری از دستمان برنیاید، شما اگر بخواهید این سیاست توطئهآمیز را ادامه بدهید، بالاخره روزی خواهد رسید که مااین قدرت را داشته باشیم و اجازه ندهیم که از این خلیجفارس نفت ارزان به جیب کشورهای استعمارگر برود. بنابراین، موضع ما در اوپک مشخص است: موضع ما درباره قیمت نفت، بالا رفتن معقول قیمت نفت است و فعلاً در سطح - حداقل سطح - اولیاش است تا برسیم به آینده که محاسبات را بتوانیم انجام بدهیم. در مسأله انتخابات، چند جمله باید عرض بکنم، حالا در یک فرصت کوتاه، بعداً بحث وسیعتری میکنیم. انتخابات مجلس شورای اسلامی کمکم دارد نزدیک میشود. هم مردم و هم کسانی که در خود صلاحیت نمایندگی مردم را میبینند، خودشان را آماده کنند برای این که در این انتخابات سرنوشت ساز شرکت بکنند. الان، با سه چهار سال پیش خیلی فرق دارد. مردم ما در طول این چهارسال، ارزش مجلس و نقش مجلس را درک کردهاند. تریبون مجلس باز است، مردم ارتباط مستقیم با این تریبون دارند و اهمیت مجلس و نقش سرنوشت سازش را به خوبی فهمیدهاند و ما خودمان هم تجربه کسب کردهایم وبرایمان ارزش مجلس و آرای نمایندگان آشکار است. بنابراین، هر کس که به سرنوشت کشورش علاقهمند است، به سرنوشت انقلاب علاقهمند است، باید در مورد انتخابات به هیچ نحوی بیتفاوت نباشد. این یک مسأله که طبعاً هم همین جوری است. ما میفهمیم که مردم توجه دارند. هم کسانی که در خودشان این صلاحیت را میبینند که میتوانند خدمت بکنند، هم کسانی که افرادی را میشناسند که آنها صلاحیت دارند و حاضر شدهاند، به هر دو شکل باید وارد میدان بشوند. انتخابات، جزو افتخارات ماست که ما بعد از پیروزی انقلابمان شروع به استفاده از آرای مردممان در کیفیت زندگیمان کردیم. چندماه نگذشته بود که اصل جمهوری را به رأی گذاشتیم (دو ماه مثلاً گذشته بود) که آیا مردم حکومت اسلامی میخواهند یا غیر اسلامی، که مردم گفتند حکومت اسلامی. بعد، انتخابات مجلس خبرگان شد که قانون اساسی را خبرگان مردم نوشتند. بعد، رفراندوم شد که قانون اساسی را مردم خودشان تصویب کردند. بعد مکرر انتخابات ریاست جمهوری داشتیم. بعد، انتخابات مجلس داشتیم که میاندورهای های فراوانی داشته، در بعضی جاها انتخابات شوراها داشتیم. کل کشور ما براساس انتخابات است و خود شما مردم شاهد هستید. حالا ممکن است یک مغرضانی باشند که صحبت از مثلاً غیر آزاد بودن انتخابات بکنند، اما ما این حرف را با خودتان مطرح میکنیم، ما کاری به مغرضان نداریم. شما خودتان میدانید که در تمام این انتخابات، هیچ کس، از هیچ مقامی به شما نگفته و مجبور نکرده شما به کی رأی ندهید. نظرات خودشان را مسؤولان گفتند و شماها خواستید پذیرفتید و نخواستید نپذیرفتید. یک وقتی شایع کرده بودند که اگر کسی رأی ندهد مثلاً در شناسنامهاش مهر نباشد چه میشود! فلان میشود! این حرفها همه دروغ است، هر کس مایل است شرکت میکند، هر کس مایل نیست شرکت نمیکند. ما البته نظرمان این است؛ که به عنوان یک وظیفه اسلامی، انسانی، مردمی، وطنی همه باید شرکت کنند. البته اگر نظر ما را قبول ندارند، نمیکنند و در گذشته هم همین طور بوده است. انتخابات ما را هم دیدید که نوسان داشته؛ گاهی هیجده میلیون شرکت کردند، گاهی بیست میلیون شرکت کردند، گاهی شانزده میلیون شرکت کردند، گاهی چهارده میلیون شرکت کردند، هیچ کس هم نگفته آن بقیه که شرکت نکردند چه شد. مگر به کسی تا به حال حرفی زدهاند؟ یک نفر مدعی بشود، پیدا بشود، بیاید بگوید که من چون شرکت نکرده بودم، فلان مأمور به من چنین و چنین گفت! اگر هم گفته باشد، او خائن است. هیچ اجباری مااز لحاظ قانونی نمیکنیم، آزاد آزاد است که شرکت بکنیم. در مورد کاندیداها هم هیچگونه محدودیتی غیر از آنچه که در قوانین آمده، نیست. قانون هم میدانید با رأی خود شماها درست شده است. قانون چیزی نیست که آدم خیال کند در آن دیکتاتوری است. قانون اساسی را شما رفراندوم کردید و جواب مثبت دادید، مجلس هم اگر قانونی بگذراند، نمایندگان شما هستند و میبینید که در مجلس هم آزادی به چه شکلی است که شما هر لحظه دارید میشنوید و هر کس به هر جور میلش هست، رأی میدهد یا رأی نمیدهد و طبق آییننامه همه بحث میکنند و حرف میزنند و نهایت آزادی آنجا وجود دارد (در بحثهایی که مربوط به قوانین است، تا آنجایی که صحبت از توطئه و خیانت نباشد). خوب! تا اینجا مسأله روشن است. قوانین روشن کرده کی ها میتوانند در انتخابات شرکت کنند. طبق قانون هر کس این صلاحیت را دارد، میتواند کاندید بشود و اسمش هم اعلام میشود. آنچه که مهم است و من میخواهم عرض بکنم این است که از نظر ما، تبلیغات انتخاباتی باید اسلامی و انسانی باشد. کسانی که بخواهند با بُعد منفی و بدنام کردن رقیبهای خودشان تبلیغ کنند، از نظر ما که نظر اسلام هم همین است، نظر امام هم همین است، این خودش دلیل بر بیلیاقتی آنهاست؛ یعنی این یک گناه است. آدم یک وقت خودش را معرفی میکند، میگوید من این کار را میکنم، این خدمت را میکنم، این صلاحیت را دارم، این عیب نیست، باید بگوید. یک وقت میخواهد بگوید فلان کس این جوری است، تهمت بزند، بدنامی درست بکند، حرفهای ناصحیح بزند و اشاعه فحشا بکند و کشف راز مردم را بکند، این گناهان قابل قبول نیست. و این جمله را از بنده داشته باشید و در کل انتخابات هر کس را که دیدید برای رأی گرفتن، رقیب خودش را بدنام میکند، این را به عنوان یک گناه پای آن بنویسید و اگر مایل بودید، به گناهکار رأی بدهید! بنابراین، شیوه انتخابات باید شیوه مثبت باشد؛ یعنی اینها را امام هم فرمودند اما مختصرتر فرمودند، من یک قدری آن را باز میکنم. باید شیوه مثبت باشد. کسانی که میخواهند انتخاب بشوند، خودشان را به مردم معرفی کنند به هر شکلی. تا جایی که به اشخاص مربوط است، اشخاص هر امکانی دارند باید برای معرفی خودشان به کار ببرند. سخنران هستند، میتوانند بروند سخنرانی کنند. نویسندهاند، میتوانند بروند جزوه بنویسند، پول دارند، میتوانند خودشان را به هر شکلی معرفی بکنند، این کارها آزاد است. آن تبلیغاتی هم که مال دولت است، باید عادلانه باشد؛ یعنی اگر روزی بنا شد سخن کاندیداها از رادیوی تهران یا رادیوی استانها پخش بشود، وقت عادلانه به هر کسی خواهیم داد، مثلاً ده دقیقه یا یک ربع یا نیم ساعت. تمام کاندیداها باید وقت مساوی داشته باشند، آنچه که مال دولت است، این است. روزنامهها، در حد ی که عدالت مراعات بشود، باید سعی بکنند کسانی را که معرفی میشوند، به مردم معرفی کنند. البته یک روزنامه که ملک خودش است و کار خودش است، حق دارد خودش تصمیم بگیرد، اما قانون مطبوعات را باید مراعات بکند. معرفی کردن افراد باید این جوری باشد. پس تبلیغات؛ تبلیغات اسلامی مثبت باشد. در مورد مجلس شورای اسلامی - شما دارید میبینید - ما، آنچه که بیشتر برایمان مهم است، این است که پیکره مجلس، مردم متقی انقلابی صحیحالفکر باشند. این مهم است که آن ماهیت مجلس محفوظ بماند، اما متخصص لازم دارد. آنجا ما حقوقدان لازم داریم، ما مهندس لازم داریم، ما کارشناس اداری لازم داریم، ما کارشناس دانشگاهی لازم داریم، کارشناس آموزش و پرورش لازم داریم، کاسب لازم داریم، کسانی که تجارت را بفهمند لازم داریم، کارگر لازم داریم و کسانی که مسایل کار را بفهمند و درک کنند نیاز کارگران را، لازم داریم. از خانمها کسانی باشند که مسایل طبقه خانمها را بتوانند مطرح کنند لازم داریم، روحانی لازم داریم، معلم لازم داریم، اینهایی که دارید میبینید. عنصر تقوا و اطلاع و صلاحیت و عدم سوءسابقه، اعتبار اجتماعی و مانند اینها، عناصر عام هستند و این تخصصها هم هر چه بیشتر در مجلس بیاید بهتر است. در مجموع، با این دید از حالا به استقبال انتخابات بروید و انشاءاللَّه با آزادی کامل و مراعات عدل و انصاف در تبلیغات و مراعات اسلام در تبلیغات و انتخاب افراد شایسته برای این کانونی که گرداننده اصلی امور کشور و محور مسایل کشور است (و همان طور که امام فرمودند در رأس امور است)، همه آماده بشویم که انشاءاللَّه بتوانیم مجلس آینده را نیرومندتر و جامعتر و متحرکتر از مجلس دوره اول به وجود بیاوریم. و اما مسأله لبنان؛ من بحث مهمش را در خطبه عربی خواهم کرد، آن نکاتی که برای شما لازم است عرض بکنم، عرض میکنم و بعد خطبه عربی را میخوانم. در لبنان، این هفته یک چیزهایی پیش آمد که برای دنیا شکل کابوس گرفته و برای دنیا وحشت پیش آورده است؛ برای مستکبران دنیا، نه ملل دنیا که راضیاند. و یکی از حرفهایی که ما این سه چهار پنج سال زدیم، امروز داریم تحققش را میبینیم. ما، از صدور انقلابی که قبلاً مطرح کردیم، منظورمان همین است که حالا در لبنان، این جوری دارد پیش میآید. میبینید که مردم لبنان دارند چه میکنند! فالانژهای لبنان به دستور صریح آمریکا تصمیم گرفتند که رابطهشان را با ما قطع کنند. البته ما دلمان نمیخواهد رابطهمان با لبنان به خاطر مردمش، قطع بشود ولی فالانژها که کسی نیستند، حالا مثلاً یک حزب چند نفری بخواهد با ما رابطه داشته باشد یا نداشته باشد! ما آمریکا را برایش ارزشی قایل نیستیم، حالا اینکه، فالانژ است و از خرس آمریکا به اندازه یک مویی بیشتر نیست دیگر! حسابی روی آن نمیکنیم، اما روی مردم لبنان حساب میکنیم. ولی وقتی که اینها چنین تصمیمی گرفتند، ببینید در لبنان چه شد! واقعاً زیبا بود! این زیبایی را ما، حس میکنیم که در بسیاری از کشورهای دنیا هست. این مسأله، اگر لازم باشد در پاکستان هم هست، در بنگلادش هم هست، در عربستان سعودی هم هست، در مصر هم هست، در عراق هم هست. منتها آنجاها تسمهها خیلی زیاد از گرده مردم کشیده شده، لبنان یک قدری مردم حالا میتوانند نفس بکشند. مردم لبنان، در چه شرایطی در خیابانها ریختند و متحصن شدند که ما نمیگذاریم سفیر ایران برود؟ در شرایطی که آن طرفترشان، خونخواران آمریکایی و فرانسوی بودند و دور سفارت را جلادان فالانژ گرفته بودند و ده کیلومتریشان، پانزده کیلومتریشان خونخواران صهیونیست بودند و ناوگانهای آمریکا و فرانسه و اسرائیل، گلولههای توپشان به سفارت ما میرسید و هواپیماهای جنگنده این قدرتهای جهنمی در فضای بیروت پرواز میکرد و دیوار صوتی را میشکست و نیروهای چپ که دل خوشی از اسلام ندارند، با ما همکاری نمیکردند. در چنین شرایطی، مردم از توی خانههای مخروبهشان و از خیابانهای پر از خون و شیشههای شکسته و ماشینهای له شده، جمع شدند در سفارت و آنجا تحصن کردند و چه حرفهایی زدند! گفتند: هر یک از خانههای ما، یک سفارتخانهای برای ایران است! گفتند: دولت فالانژ لبنان اگر این جنایت را مرتکب بشود تا قیامت او را نمیبخشیم! و گفتند: اگر سفارت ایران را در اینجا ببندید، ما برای همیشه با شما قهر میکنیم! و اولتیماتوم دادند به شخصیتهای شیعی و اسلامی که در کابینه بودند؛ که اگر شما موضعتان را اصلاح نکنید، در آینده نمیتوانید از طرف ما، حرکت قانونی داشته باشید. این در بیروت است، در بعلبک نیست. بعلبک یک شهری است که خودتان میدانید چه جوری است. طرابلس، بعلبک، صور، صیدا و نبطیه که آنجا اصلاً آمریکائیها و اسرائیلیها راه ندارند. اسرائیلیهایی که آنجا هستند، مثل اسیرند در دست خود مردمی که آنجا به صورت ظاهر در اسارت آنها هستند! این جریان را خیلی بزرگ بدانید! در تاریخ سابقه دارد؟ من نمیدانم! من تا آنجایی که به خاطرم مرور کردم، چیزی ندیدم در دنیا که دولتی رابطهاش را با یک دولت دیگر قطع بکند و مردم بریزند آنجا، جلوی سفیر دولت طرف را بگیرند و بگویند که ما اجازه نمیدهیم اینها بروند و وقتی که اینها میخواستند بیایند به طرف فرودگاه، مردم جلوی راه اینها در خیابانها میخوابیدند و میگفتند ماشینها بیایند از روی ما عبور بکنند، این است صدور انقلاب! ما از اول گفتیم؛ ما با ملتها حرف میزنیم، ما هیچ وقت در صدد نبودیم و در آینده هم نخواهیم بود که فالانژهای لبنان را با خودمان رفیق کنیم. آنها باید با ما قطع رابطه بکنند! جالب این است که این حادثه بعد از آنی اتفاق میافتد که اینها به اصطلاح زهر چشم از مردم گرفتند و بیست و چهار هواپیما را فرستادند که بعلبک را بمباران کند که به مردم بگویند طرفداری از ایران ثمرهاش این است! شما را به خدا فکر بکنید! مردم چقدر رشد کردهاند، انقلاب چقدر نفوذ کرده و چه مقدار قلوب مردم را تسخیر کرده که با وجود این گونه تهدیدات، ایمانشان و تحرکشان و نشاطشان در راه انقلاب قویتر بشود؟ وحشت انداختند به دل آمریکاییها و فرانسویها. برای اولین بار، آمریکا پناه برد به کامیونهای زباله و قاذورات برای این که کاخ سفید را حفظ بکند؛ اطراف کاخ سفید، کامیون زباله چید! فرانسه برای اولین بار درهای کاخ الیزه را بست و ماشین را مطلقاً آنجا راه نداد. از کی میترسند؟ از این مردم لبنان! برای این که آنجا بمبی ریختند، خوب! آدم چقدر احمق باشد؟ خوب! چرا یک بمبی بیندازید که این گونه خودتان بیشتر از آنها بترسید؟ شما که این جور به وحشت افتادید، مردم را بیشتر تحریک کردید و مردم را بیشتر زنده کردید!. این جریانی که در لبنان پیش آمده و این حرکتی که مردم لبنان به نفع جمهوری اسلامی کردهاند، برای ما بسیار گویاست و ما معتقدیم که اگر در عراق هم بگذارند، همین است و بقیه کشورهایی هم که اسم بردم همین است. این کشورهای کوچک چند وجبی که اطراف ما هستند! که دیگر خیلی از آنها نمیخواهیم حرف بزنیم. وضع اینها این طوری است، بیایند با ملتهایشان آشتی بکنند و ما هم هیچ چیز غیر از این نمیخواهیم. آخر معنا ندارد که در لبنان دو میلیون مسلمان باشد و چند صد هزار فالانژ مسیحی باشد، آنها حکومت بکنند! یعنی چه؟ و من این حرفها را در خطبه عرب مفصل توضیح دادهام که برای برادران و خواهران عربمان میخوانم: ترجمه خطبه عربی بسم اللَّه الرحمن الرحیم سلام بر مسلمانان مبارز و فداکار در سراسر جهان! آنچه که امروز در لبنان میگذرد، دارای دو جنبه مثبت و منفی و زیبا و زشت است که برای عبرت تاریخ بسیار قابل توجه است. زیباییها همه مربوط به مردم و محرومان و اسلام و قرآن است، و زشتیها همه از استکبار عالمی و کفر و دیکتاتورها و متجاوزان و خودفروشان و نوکران اجانب است. زیباییهای تاریخ امروز لبنان را، جرقهای از منبع نور انقلاب اسلامی ایران میدانیم که خود آن از برکات اسلام و قرآن است. این زیباییها که از مقاومت ایثارگرانه مردم لبنان میبینیم، دو نکته و دو عامل مهم را در شکلگیری تاریخ به نمایش گذاشته است: 1- عامل ایدئولوژی صحیح که امروز اسلام راستین حامل آن است. 2- عامل خواست توده مردم که معمولاً در قشر محروم مجسم است. ارزش و اثر این عامل دوم موقعی کامل است که همکاری مردم براساس عامل اول؛ یعنی رسالت الهی و اسلامی شکل گرفته باشد، آن گونه که در ایران و لبنان وجود دارد. این دو عامل، در هر نهضتی وجود داشته باشد، پیروزی آن را تضمین میکند و میتواند جبهه متجاوز را هر چه هم که نیرومند باشد وادار به هزیمت کند. میبینید که امروز در لبنان، استکبار جهانی در چه بن بستی گیر افتاده است. آمریکا، فرانسه، اسرائیل، انگلستان، ایتالیا، فالانژهای لبنان (به مثابه نوکران حلقه به گوش) و ارتجاع عرب (به عنوان توجهکنندگان فریبکار) با همه امکانات وارد معرکه شدهاند که یک نهضت اسلامی انسانی را که پیشتازانش مردم مظلوم و محروم هستند، سرکوب کنند و در این راه از هیچ ستمی ابا ندارند. ولی برخلاف محاسبات مادی آنها، این شعله مقدس روز به روز پرفروغتر میشود و از نور این مشعل نورانی، ضعفها و زشتیهای استعمار و استکبار برای کل دنیا مشخص میگردد و کذب همه ادعاهای عوامفریبانه آنها برملاء میشود. آنها که دم از دموکراسی میزنند، میخواهند مشتی فالانژ خونخوار و نوکر را در لبنان براکثریتی چند برابر آنها حاکم کنند. آنها که به عنوان حفظ صلح وارد کشور کوچک لبنان شدهاند، چهره اشغالگر جنگ افروز خود را در حملات سبعانه به مردم بعلبک و بیروت، نشان دادند. آنها که عَلَم مخالفت با تروریسم را ریاکارانه به دوش میکشیدند، خودشان مستقیماً در لبنان دست به ترور زدند. و آنچه که در گذشته غیر مستقیم انجام میدادند (افراد و گروههای پست را میخریدند و وادار به ترور میکردند) کفایتشان نمیکرد که ناچار ماهیت خود را نشان دادند.
کشف تضادهای درونی و ضعفها و آسیب پذیری دیو استعمار، در سایه فداکاری مسلمانان، دستآوردهای دیگر این نهضت اسلامی است. وحشتی که کاخ نشینان کاخهای سفید واشنگتن و الیزه پاریس را گرفته که برای حفظ خود به کامیونهای زباله پناه بردهاند و آماده باشهای طولانی نیروهای اشغالگرشان و بروز انتقادات روشنگر در برخی از رسانههای جمعیشان و دستپاچگیشان در اشغال گرانادا و تهدید نیکاراگوئه و دامن زدن به ناامنی در خلیج فارس، همه حکایت از این ضعفها و تضادها و آسیب پذیریها میکند