خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۱۱ آذر ۱۳۶۲

    خطبه اول   بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ العالَمینَ والصَّلوةُ والسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وآلِهِ الْمَعْصُوْمینَ. قال العَظیمُ فی کِتابهِ: اَعُوذباللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجْیمْ، »مِنْ کانَ یُریدُ حَرْثَ الاخِرَةِ نَزدْ لَهُ فی حَرْثِهِ وَ مَنْ کانَ یُریدُ حَرْثَ‏الْدُّنیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی‏الاخِرَةِ مِن نَصیبٍ«   یادتان هست که بحث ما در عدالت اجتماعی اسلام، در بُعد اقتصادی است. برای تکمیل این بحث، لازم شد بگوییم که امتیازاتی برای بخشی از انسانها، در معارف اسلام وجود دارد که اگر آن امتیازات را در تقسیم مناصب و شخصیتها در نظر بگیریم، ظلم است و مخل عدالت اجتماعی است. ما، بحث مختصری برای تکمیل بحث عدالت اجتماعی درباره انسانهای ممتاز و امتیازات انسانها مطرح کردیم که آخرین بخش آن، امتیاز مجاهدان بود که گفتم انسانهای فداکار، ایثارگر و مجاهد را نمی‏شود همسنگ انسانهای بی‏تفاوت، تنبل یا خودخواه قرار داد و اگر چنین دیدی وجود داشته باشد و چنین برخوردی باشد، این ظلم است.  عدالت اجتماعی ایجاب می‏کند که در برنامه‏های جامعه، توجه بیشتری به انسانهای مجاهد، مبارز، ایثارگر، فداکار و پرگذشت بشود. این زمینه، قسمت آخربود و در توضیح این بحث گفتم که قرآن یک مطلب بسیار ظریفی را مطرح کرده که توجه به آن، راه ایثارگری و تعمیم روحیه فداکاری را در توده مردم باز می‏کند و آن، این است که از دیدگاه اسلام، این فداکاریهایی که اسلام از ما خواسته، در حقیقت تجارت است و در حقیقت یک نوع خودخواهی است که سود انسان را تأمین می‏کند، منتها سودی است که احتیاج به دقت و تحلیل دارد؛ یعنی در یک مقطع کوتاه، انسان فداکاری می‏کند،[t1] اما در یک مقطع وسیعتر نتیجه فداکاری‏اش را می‏گیرد؛ در یک جا گذشت می‏کند، در یک جای دیگر بهره‏اش را می‏برد، از یک دست می‏دهد و با چند دست پس می‏گیرد. این محاسبه را در قرآن به تعبیر "تجارت و بیع و شرا"، هم آورده: »هَلْ اَدُلُّکُمْ عَلی تِجارَةٍ تُنجیکُم مِن عَذابٍ اَلیمٍ تؤمِنُونَ باللّهِ وَ رَسُوْلِهِ وَ تُجاهِدُونَ فی سَبیلِ‏اللّهِ باَمْوالِکُمْ وَ اَنْفُسکُمْ«. »اِنَّ اللّهَ اشْتَری مِنَ الْمؤمِنینَ اَنْفُسَهُمْ وَ اَمْوالَهُمْ باَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ«. و آیات خیلی فراوان دیگر که حالا آن کلیات را نمی‏خواهم عرض بکنم. بنابراین، انواع فداکاری که در اسلام، مطبوع  و مطلوب است، در حقیقت یک نوع سودخواهی معقولی است که خداوند برای سعادت بشر، در معارف اسلامی، گنجانده است. گفتم مرحله عالی این خودخواهی واقعی - اما فداکاری - آن مرحله‏ای است که انسانها در ذات خداوند تفکر می‏کنند و بعد به مقام فناءفی‏اللَّه که تعداد افراد درآن مقام کم است و شاید تعبیر تجارت و اینها مال آنها نیست می‏رسند. مرحله دوم، اینهایی بود که گفتم. مرحله سومی دارد که امروز می‏خواهم عرض بکنم و این از یک جهت یک بحث اجتماعی پیچیده و از جهت دیگر قابل لمس است، که برای کل جامعه ما و انسانهایی که در جامعه می‏خواهند خدمت بکنند، می‏تواند بسیار سودمند باشد و آن، این است که حتی برای زندگی دنیا و برای عایدات نقد هم این فداکاریهایی که ما دنبالش هستیم، این گذشتها و مجاهده به جان و مال مفید است و بلکه همین جا هم، فقط یک آینده‏نگری است که انسان به صورت مجاهده و به صورت فداکاری، عمل می‏کند؛ این مسأله برای جامعه‏بایدجا بیفتد.  من مخصوصاً این مسأله را در نماز جمعه مطرح می‏کنم که برادران ائمه جمعه این مطلب را با فرصت بیشتری که از بنده دارند، در خطبه‏های بیشتر و متعددی برای جامعه باز کنند که توده مردم توجه بکنند که بعضی از درخواستهای الهی از آنها به صورت گذشت، عین نفع آنهاست که »اِنْ اَحْسَنْتُمْ لِاَنْفُسَکُمْ«  و آیات زیادی در قرآن می‏توانیم پیدا کنیم که دنبال این مسأله است که اصلاً مال خودمان است و نفعش در جیب دیگران هم اگر می‏رود، عمده آن به جیب خودمان وارد می‏شود. این آیه‏ای که اول صحبتم خواندم و مشابه هم در قرآن خیلی فراوان دارد، به این مضمون، این را می‏گوید، می‏فرماید: »مَن کانَ یُریدُ حَرْثَ الاخِرَةِ نَزدْ لَهُ فی حَرْثِهِ«؛ آنهایی که دنبال کشتزار آخرت هستند، ما کشتزار اینها را توسعه می‏دهیم و اما آنهایی که دنبال کشتزار دنیا هستند، ما آن مقداری که خودمان صلاح می‏دانیم و سنّتهای آفرینش به آنها اجازه می‏دهد، از اهدافشان به آنها می‏دهیم ولی آخرتشان از دستشان می‏رود: »وَ مَن کانَ یُریدُ حَرثَ الْدُّنیا نُؤْتِهِ مِنها وَ مالَهُ فِی‏الاخِرَةِ مِنْ نَصیبٍ«؛ نصیب آخرتشان از دست می‏رود (یک تنگ‏نظری و نزدیک بینی که آینده را فراموش می‏کند). شبیه به این آیه، سه چهار تا آیه پشت سر هم در سوره » اسراء« هست که می‏فرماید: »مَنْ کانَ یُریدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فیها مانَشاءُ لِمَن نُریدُ«؛ یعنی کسی که دنبال نقد باشد و عجله داشته باشد که یک منفعت آنی بگیرد، خداوند به آن اندازه‏ای که اراده بکند و بخواهد به او می‏دهد، ولی عاقبتش تباه می‏شود. بعد می‏فرماید: »وَ مَن اَرادَ الاخِرَةَ«؛ کسی که آخرت را بخواهد، »وَسَعی لَها سَعْیُها وَ هُوَ مؤمن فَأولئکَ کانَ سَعْیَهُمْ مَشکُوراً«؛ اینجا نقد مطرح شده و آینده، حرث دنیا مطرح شده و حرث آخرت و چیزهای مستعجل و چیزهای آینده‏دار.  نظام اجتماعی اسلام این جوری است که از ماها خواسته در یک مواردی گذشت کنیم که سود این گذشت را در درجه اول در این دنیا به ما می‏دهد و در درجه بعد به طور نامحدود در آخرت. و آنهایی که از این فرمان خدا عصیان بکنند و به جای گذشتی که از آنها خواسته، خودخواهی بکنند و نقدطلبی بکنند و آینده‏نگری نکنند، خداوند می‏فرماید که به همان اندازه‏ای که سنن آفرینش و مصلحت کلی جامعه اجازه داده، به آنها یک حد محدودی از نعمتها می‏دهد و دنباله‏اش مقطوع است.  اگر مثلهای کوچکی اول بزنیم و رفته رفته وارد مسایل پیچیده‏تر بشویم، من خیال می‏کنم این بحث بهتر جا می‏افتد. یک آدمی را در نظر بگیرید که سر سفره نشسته و جاذبه اطعمه سفره نمی‏گذارد منافع خودش را درک بکند، پرخوری می‏کند. این، یک لحظه، لذاتی را موقع پرخوری می‏برد، ولی بعد چه بر سرش می‏آید و چه بلایی به جسمش وارد می‏شود از ناحیه پرخوری، خوب! این چیزی است که خیلی از شماها می‏دانید و خیلی‏هایتان در زندگی‏تان این مسأله را تجربه کرده‏اید؛ آن لذت آنی و آن گرفتاری بعدی! یک مقدار بازتر؛ یک آدمی دچار لذات آنی خوردن مشروبات الکلی می‏شود، یک لذت آنی بد مستی که آدمی را به وادی این مشروبات کثیف می‏کشاند. دنباله‏اش ببینید به کجا می‏رسد که این کبدهای ورم کرده و این امراض فراوانی که مشروبات الکلی به سر این جامعه آورده و انسانهایی که از این ناحیه سلامتی‏شان را از دست دادند و مالشان، ناموسشان، هستی‏شان، حیثیتشان  و شرافتشان را سر این مسأله گذاشتند! این، نمونه‏ای از لذات آنی و این همه تبعات بد است. آدمی که از یک »محفل وافور« لذت می‏برد و آنجا می‏نشیند و بعد این اعتیاد کشنده‏ای که می‏بینید، قربانی‏هایش در سراسر دنیا پخشند و چه بلایی به سر خانمانها آورده، اینها نمونه‏های روشن انتخاب لذات آنی و منافع خیالی نقد و فراموش کردن آینده خوب است. یک آدم بد چشمی که گرفتار شهوات نفسانی‏اش می‏شود و انحراف جنسی او را می‏کشاند که دست به یک عمل ناشایسته‏ای در رابطه با ناموس دیگران بزند، بعد از گذشت یک دوره بسیار کوتاه، وقتی که توجه بکند، می‏بیند آبرویش رفته، خودش چه شده و جامعه را چه جور آلوده کرده و چه ثمراتی برای چند خانواده به وجود آورده است! اینها نمونه‏های نقد بیجا در مقابل نسیه خوب؛ و هوسهای آنی در مقابل مقتضیات خرد و عقل در ابعاد محسوسش است. همین مسایل را شما یک کم جلوتر بروید، در ابعاد اقتصادی، در زندگیهای اجتماعی هم می‏توانید پیدا بکنید. دستورات اجتماعی اسلام، عیناً این طوری است. آنجا که دستور انفاق می‏دهد، قانون مالیات دارد، عوارض برای جامعه جعل می‏کند، یا حدود قانونی بر انسان قرار می‏دهد، کسانی که نقض این مقررات را می‏کنند، در آن لحظات اول و در ابتدا خیال می‏کنند که سودی به دست آورده‏اند، اما یک قدری که عمیق بشوید، می‏بینند که همین‏ها، چه خسارتهایی می‏برند که خیال می‏کنند، سود برده‏اند!!  یک آدمی که فرض کنید مقررات راهنمایی را (که حالا از ساده شروع کنیم تا به پیچیده‏ها برسیم) نقض می‏کند، وقتی که در یک چهارراهی، از چراغ قرمز رد شد و پلیس او را ندید یا چشمش را بست، پیش خودش خوشحال است؛ حالا چند دقیقه زودتر رفتیم! یک گاز می‏دهد و حرکت می‏کند. اما ممکن است که چهارراه آن طرفی یک نفر مثل او، همین این کار را کرده باشد، راه‏بندان باشد، دو ساعت آنجا معطلش بکنند. و ممکن است از آن طرف، یکی بزند ماشینش را داغان بکند! البته ممکن است برای یک کسی دو سه بار این جوری نشود، ده بار نشود، ولی اگر این مرض در جامعه باشد، تحقیقاً جامعه دچار این مسایل خواهد شد.  این راه‏بندانهایی که شما در تهران می‏بینید. در یک مواقعی به وجود می‏آید، 50 درصدش - 80 درصدش - معلول بی‏نظمیهاست، اگر این بی‏نظمیها نبود، همین ماشینهای زیاد هم بهتر به مقصد می‏رسیدند. ببینید! این را شما در زندگی‏تان حس کرده‏اید؛ یعنی شماها سوار ماشین شده‏اید، یا خودتان ماشین داشتید یا در ماشین دوستتان بودید یا در تاکسی بودید، یا در اتوبوس بودید و این را دیده‏اید و لمس کرده‏اید. یک مقدار بروید جلوتر، مسایل اقتصادی هم همین است. اصلاً در یک تحلیل کلی‏تر و علمی‏تر، همه مصالح جامعه و منافع جامعه مثل یک زنجیر به هم متصل است. محال است شما یک دانه این زنجیر را پنج سانت بکشید این طرفتر و روی همه دانه‏های زنجیرتا آن آخر اثر نگذارد. الان نمی‏فهمیم، اما اگر کسی از آن بالا نگاه بکند، می‏بیند که همه این زنجیر حرکت می‏کند. یا به تعبیر ائمه معصومین (ع) و خود پیغمبر(ص)، کل جامعه مثل بدن یک آدم است. مگر می‏شود که مثلاً دست ما آسیب ببیند، نظمش به هم بخورد، ولی قلب‏مان راحت باشد یا چشم‏مان راحت باشد؟ مگر می‏شود چشم ما آسیب ببیند، بقیه بدن راحت باشد؟! مگر می‏شود قلب کار خودش را درست انجام ندهد، بقیه ارگان بدن سالم باشد؟! یک ارتباط فیزیکی جدی بین اینها هست و مسأله روانی‏اش از این دقیق‏تر است و کسانی که مرتکب این خیانتهاو این اشتباهات و این کارهای بد می‏شوند، اثر سوء روی جامعه می‏گذارند که خودشان هم جزو آن هستند. وقتی که این اثر رفت، دوباره به خود او منتقل خواهد شد. آهنگ اثر سوء آن روی خود آدم و کسانی که در این جامعه فداکاری می‏کنند خیلی بیشتر است. یک گوشه‏ای را اصلاح می‏کنند؛ موج این اصلاح می‏رود تا آن آخر و باز به خود آدم بر می‏گردد. نمی‏تواند محاسبات اجتماعی برای انسان مثل محاسبات کارهای محسوسی که عرض کردم روشن باشد، ولی یک مقدار تفکر، مسأله را برای شما روشن می‏کند. حالا من دو سه تا مثل می‏زنم؛ همین گرانی، عده‏ای خیال می‏کنند دم دکان که نشستند یا تجارتخانه‏ای که دارند یا کارخانه‏ای که دارند، تولیداتی که دارند، اگر یک مقدار گرانتر فروختند، در این قضیه یک سود حسابی برده‏اند. خوب، بله! ظاهرش همین است، مثل همان مشروبخوری است که یک جلسه‏ای را خوش گذرانده، مثل یک آدم شهوترانی است که یک جلسه‏ای لذتهای جنسی‏اش را تأمین کرده، اما این، عواقبش از آن هم بدتر است. مطمئناً هر گرانفروشی در جامعه روی افراد دیگر اثر می‏گذارد. نمی‏شود که امروز، مثلاً فرض کنید، بیاییم پارچه را گران بفروشیم، روی بقیه چیزها اثر نکند. بنده که آمدم دم دکان یا شما که رفتید، دیگری رفت در دکان، پارچه گران خرید، اگر تاکسی داشته باشد، آن هم یک چیزی از مشتری‏اش بیشتر می‏گیرد، اگر بقال باشد، یک چیزی روی نخود لوبیایش می‏کشد، اگر کشاورز باشد یک چیزی می‏کشد روی پرتقال یا سبزی‏اش، اگر کارگر باشد - اگر بتواند - مزد گرانتر می‏خواهد بگیرد، اگر نتواند، از کارش کم می‏گذارد که نتیجه یکی می‏شود، فرقی نمی‏کند. وقتی که شما رفتید دم مغازه و خواستید مثلاً شیرینی بخرید و آن صاحب مغازه یک تومان گرانتر داد، به طور طبیعی این گرانی روی مردم منعکس می‏شود، این یقین است. در محاسبات علمی، این مسأله قطعی است، از لحاظ تجربی هم شاید خودتان تجربه کرده باشید.  خیلی خوب! شما حالا یک چند روزی درآمدتان زیاد می‏شود، خرده خرده یک جنسی را شما گران می‏فروشید، اما بعداً در مقابلش هزار تا جنس را باید گران بخرید، آخرش باید پس بدهید. مثلاً بیست سال پیش اگر درآمد یک کارگر، فرض کنید پنج تومان در روز بود یا ده تومان در روز بود و به زندگی‏اش می‏رسید، امروز دویست تومان هم نمی‏رسد، به همان اندازه بقال هم همین طوری است، مهندس هم این طوری است و کارمند دولت هم این طوری است، هر کسی درآمدی دارد، همین طور است. این هم خرده خرده پیش آمده؛ یعنی یکی گران کرده، آن یکی هم گران کرده! این سلسله تا بی‏نهایت پیش می‏رود، یک جایی باید کنترل بشود. آدمهایی خیال می‏کنند که استفاده می‏برند (حالا آن بُعد دیگرش راما می‏گذاریم که بعد خواهیم رسید، که این کار آثار دیگری می‏گذارد و انسانی که قانون شکنی می‏کند و این کثافتکاریها را می‏کند، چه آثار دیگری دارد)، یک چیزهایی هم ممکن است جمع بکند، تازه آخرش هم که جمع کرد، مسایل دیگری دارد که آن قسمت دیگری از بحثم است که بعدا" وارد می‏شوم.  یا قوانینی که برای انسان یک چیزی را جعل کرده‏اند، مثلاً عوارض شهر. خوب! یک عده از مردم جمع شدند در یک جایی به نام شهر، دارند زندگی می‏کنند (اینها اگر در روستا بودند، در یک قلعه زندگی می‏کردند، یک جور دیگر بودند). اینجا اگر شهر بزرگ باشد، ماشین لازم دارد، میدان لازم دارد، پارک لازم دارد، تلفن لازم دارد، برق لازم دارد، تلگراف لازم دارد، کارمند لازم دارد، شهربانی لازم دارد، شهرداری لازم دارد، اینها چیزهایی است که باید این شهر را اداره بکند. ماها دور هم جمع شده‏ایم، می‏خواهیم از موهبت اجتماعمان استفاده بکنیم و با هم زندگی شهری و اجتماعی داشته باشیم، خوب! این یک مخارجی دارد. چه کار می‏کنند این مخارج را؟ می‏آیند مخارج را تقسیم می‏کنند. مسؤولان جامعه می‏گویند: کسی که مثلاً خانه‏اش هزار متر زمین دارد، این مقدار بدهد؛ کسی که پانصد متر دارد، این مقدار بدهد؛ کسی که ماشین دارد، این مقدار بدهد؛ کسی که تلفن دارد، این مقدار بدهد. اینها را می‏گویند عوارض؛ یعنی چیزهایی می‏گیرند، برای این که این شهر خوب بگردد. حالا یک عده‏ای بیایند بگویند که ما نمی‏دهیم! عوارض را قبول نداریم، نمی‏دهیم! ماها دور هم جمع شده‏ایم و تهران به این بزرگی را دارند برایمان اداره می‏کنند. همین زباله‏هایی که در شهر ما جمع می‏کنیم، اگر بر ندارند ببرند (ده روز زباله ها را نبرند) شهر زیر زباله می‏رود و این قدر امراض مختلف از همین ناحیه به جامعه سرایت می‏کند که دو ماه بعد هیچ کس نمی‏تواند اینجا بماند. آبی که مثلاً می‏روند از کرج بر می‏دارند یا از »لتیان « برمی‏دارند، اینجا می‏آورند، لوله کشی می‏کنند، سد می‏بندند، زحمت می‏کشند، تنظیم می‏کنند، تصفیه می‏کنند، لوله را می‏آورند در خانه ما وصل می‏کنند، آنجا ما شیرمان را به لوله وصل کنیم و استفاده بکنیم، آب تصیفه شده تمیز را بیاوریم، هر وقت خواستیم تا اتاق خوابمان هم ببریم، خوب! این از موهبات شهرنشینی و زندگی اجتماعی است، که یک قدری خرج دارد و باید با هم انجام بدهیم. این خرجش را کی بدهد؟  این خرجش را، آن مردمی که مثلاً در »بشاگرد « زندگی می‏کنند یا در »لامِرد« لار زندگی می‏کنند و برق هم اصلاً ندیده‏اند، راه هم ندیده‏اند، آنها باید بدهند؟! بنده در تهران روی آسفالت درجه یک با ماشین حرکت کنم، آب تصفیه شده بخورم، برق داشته باشم، گاز را از »کنگان« با لوله بیاورند اینجا وصل کنند به خانه من، زمستان و تابستان استفاده بکنم، خرج این را کی بدهد؟ آن آقایی که مثلاً در روستاهای بختیاری - در زردکوه بختیاری - دارد مرارت می‏کشد و بخور و نمیر زندگی می‏کند، او باید بدهد؟!  لابد در ذهن‏تان می‏آید که نه! چرا او بدهد، خودمان داریم می‏دهیم.  نه! او دارد می‏دهد. اگر بنا باشد که ما عوارض ندهیم و دولت بخواهد این کارها را بکند؛ یعنی نفت ما، (دیگر چیزی غیر از نفت که نداریم! غیر از نفت مگر چیزی هست برای این گونه کارهایی که شما می‏گویید؟) نفت هم مال بنده که نیست، مال شما هم نیست، مال شخص امام هم نیست، مال همه این مردم است. خداوند، این نفت را در این مملکت به اینها داده است. آن قطره نفتی که از زیر زمین با خرج همین‏ها بیرون می‏آید، آن است که تبدیل شده به این آب تصفیه شده‏ای که آن سر کوههای بلند زعفرانیه و تجریش را هم پر می‏کند. خوب! همان قطره نفت است که آمده و این آب تصفیه شده، درست شده است. خوب! این نباید این جور باشد. بنده‏ای که اینجا زندگی می‏کنم، باید خرجش را خودم بدهم. وقتی که شهرداری یک عوارضی تعیین می‏کند، می‏گویند: بله! دولت دارد چه می‏کند. خوب! اصلاً مال ماست، نمی‏شود که تهران‏نشینی با روستانشینی یک جور خرج داشته باشد، این نمی‏شود! این دزدی است که ما از اموال همه مردم برای تهران می‏خواهیم بکنیم، این دزدی نامریی است و این تخلفی است که ما از حقوق انسانیت می‏کنیم، و اموال مردم را به این صورت دزدی می‏کنیم! و اینجا خیال می‏کنیم که پول در راه اینها دادن، از کیسه خرج کردن است و فداکاری است که نباید بکنیم!  کسانی که مالشان را این جوری خرج بکنند، بیایند در این راهها خرج بکنند، حقوق مردم را بدهند، حقوق خودشان را بدهند، حقوق زندگی خودشان را بدهند. این درست است که مردم مثلاً فلان منطقه مالاریا خیز، خرج زباله روبی شمیران را بدهند؟ این درست است؟ به کجا می‏شود این را گفت؟ پول دادن در این راهها، را ما اسمش را فداکاری می‏گذاریم! در حالی که تأمین منافع خودمان است، تأمین منافعی که مال خودمان است، منتها اکثریت مردم این حرفها را نمی‏توانند بفهمند، نمی‏توانند درک بکنند!! آقا از آن سر تهران بلند شده، بیست کیلومتر، سی کیلومتر با ماشینش این خیابانهای آسفالت را آمده تا اینجا، اگر بگویند ماشینت باید در سال مثلاً دو هزار تومان عوارض بدهد، این برایش، قابل قبول نیست. خوب! فرق شما که ماشین‏تان این همه راه آمده (وقتی که پارک می‏کنی گوشه خیابان، بیست متر خیابان را هم می‏گیری، خیابانی که برای آسفالتش متری چند هزار تومان خرج شده، غیر از زمینش و نگه‏داری‏اش) با آن آقایی که در اتوبوس می‏نشیند یا می‏ایستد، یک ساعت هم در صف می‏ایستد و می‏آید سر کارش، چیست؟ خوب! باید شما عوارض بدهید، باید یک چیزی بدهید! اگر ندهید، آن تبعات اجتماعی را دارد که حالا ممکن است درک نکنید، اما بعداً کم‏کم در عمل، وقتی که آهنگ برگشت، این موج اختلافات به طرف پولدارها و سرمایه‏دارها آمد، آن موقع می‏فهمید که چه خبر شده است. آدم محتکر که جنس را نگه می‏دارد، برای این که یک روزی بعداً بفروشد، پول بگیرد، خودش نمی‏فهمد، دارد چکار می‏کند، او به انتظاریک سودی نشسته، اما جوجه را حالا نباید شمرد! باید یک قدری صبر کرد، آن موقعی که باید شمرد، آن وقت ببینید چقدر برای آدم می‏ماند؟ یک قدری دیگر باید صبر کرد! حالا، عوارض دورترش آن است که الان در بحثم عرض می‏کنم: این آقایانی که ثروتها را جمع کردند و یکدفعه با رفتن شاه، آن روزگار برایشان پیش آمد که خیلی‏هایشان الان دارند در اطراف دنیا گدایی می‏کنند؛ یا بعضی دزدی‏هایشان را اگر بردند، آنجا می‏خورند و اینجا پشت سرشان هستی‏شان را گذاشتند (اگر گذاشته باشند) و دست حکومت اسلامی افتاده و این روحیه مصادره که در مردم این همه اثر خوب داشت و مردم لذت می‏بردند از مصادره اموال امثال هژبرها و القانیان و امثال اینها، برای چه بود؟ اینها عکس‏العمل همان کارهای آنها بود. آن دزدی‏ها، خرده‏خرده جمع شده، این آثار روانی را در جامعه درست می‏کند. این مسأله ضدیت با خان که در روستاها الان وجود دارد، در عشایر وجود دارد، چرا وجود دارد؟ خان اگر این افکار را نداشت، اگر اینها را می‏فهمید، اگر اینها را درک می‏کرد که چه جور رفتار بکند، خوب! خان هم یک آدمی بود مثل بقیه غیرخان، چه فرقی می‏کرد؟! ولی حالا شما در روستاها دیگر اسم خان را می‏توانید ببرید؟! فامیل خان، آنجا اگر بخواهند رنگ خانی داشته باشند، می‏توانند زندگی بکنند؟! در مسایل اجتماعی این جوری است: یک کارهایی وجود دارد، یک مقرراتی را برای آن می‏گذرانند که آدم خیال می‏کند تخلف از این مقررات سودطلبی است، اما این انتحار است، همیشه این جور نمی‏کنند. یک شهر مثلاً هفت هشت میلیونی، پنج شش میلیونی مثل تهران که حالا دارید می‏بینید، اگر مردمش منصف بودند، اگر مردمش می‏فهمیدند، اگر حق جامعه را درک می‏کردند، اگر منافع خودشان را درک می‏کردند، با کمک خود اینها از عوارض خود مردم، می‏بایست تمام امکانات این شهر تأمین بشود. چرا ما نباید مترو داشته باشیم؟ البته، دولت هیچ وقت به خودش اجازه نمی‏تواند بدهد که پول مردم فقیر روستاها را بردارد، بیاید برای تهران مترو بسازد. اگر این کار را بکند گناه بزرگی است! آنهایی هم که قبلاً کردند، گناه بزرگی کردند، ولی خود مردم اگر بدهند و مترو بسازند چه عیبی دارد؟!  آبهایی که زیر این زمین جمع شده و مزاحم جنوب شده، اگر خود مردم پول بدهند، پارکهای عظیم درست بکنند، آبها را بکشند (به جای این که آب کشاورزی مثلاً کشاورز طالقان یا کشاورز ورامین را ما بیاوریم در تهران به مردم بدهیم)، پمپ کنیم بدهیم آن بالای کوهها به مردم، جور دیگری می‏شود. اصلاً جامعه مسیرش عوض می‏شود، اگر مردم بفهمند که چکار باید بکنند. دولت، مالیات وضع می‏کند؛ الان در کشور ما یک موج اعتراضی گاهی آدم در بعضی از پولدارها می‏بیند که دولت مالیات را زیاد کرده، ما چقدربدهیم: خمس بدهیم! زکات بدهیم! مالیات بدهیم! دیه جبهه رابدهیم!  وقتی که آدم می‏آید پای حساب می‏نشیند، می‏بیند که هیچ حرف حسابی اینهاندارند، حرف حسابی نمی‏زنند! برای این که، یک کسی که فرض کنید تجارتخانه دارد، کامیون دارد، انبار دارد، از راهها استفاده می‏کند، از بندر بیشتر استفاده می‏کند، از شهر بیشتر استفاده می‏کند، از پلیس بیشتر استفاده می‏کند، نیروهای زیادی صرف تأمین امنیت اموال او می‏شود (در کل کشور)، همه اینها را اگر بخواهد حساب بکند، خوب! او مالیاتش مثل مالیات یک آدم جزء کارگر و کاسب معمولی که نمی‏تواند باشد! اصلاً این خدماتی که در کشور هست؛ برق، آب، راه، بندر، راه‏آهن، تلفن، گاز، مال کیست؟ در این مملکت، هر کس یک مقدار بیشتر داشته باشد، از این خدمات بیشتر استفاده می‏کند؛ از ارتش بیشتر استفاده می‏کند، از سپاه بیشتر استفاده می‏کند، خودش که نمی‏فهمد! این ارتش که آنجا دارد می‏جنگد و خاک ایران را حفظ می‏کند، آن کسی که زمین بیشتر در این مملکت دارد در حفظش بیشتر استفاده می‏کند. این پلیس شبگردی که شب در خیابانها می‏گردد، آن کسی که انبارش پر از جنس است، بیشتر دارد استفاده می‏کند. این مالیات یک چیزی نیست که گذاشته باشند از پولداری باج بگیرند! خدماتی است که دولت برای مردم می‏کند و مردمی که این خدمات را مستهلک می‏کنند، بیشتر استفاده می‏کنند. اینها باید بدهند، به نفع خودشان است. اگر ندهند، آن بحثی است که قضیه به اینجا تمام نمی‏شود، تبعاتی دارد که تبعاتش برگشت است، انفجار است، ناامنی است و به هم ریختن نظم است! که تمام اینها بیشتر به ضرر کسانی تمام می‏شود که امکانات بیشتری دارند.  هر حادثه عمومی که در دنیا پیش بیاید، بلیه‏ای پیش بیاید، کسانی که سطح بیشتری را اشغال کرده‏اند، باید بار بیشتری به دوششان بیاید، و »هر که بامش بیش، برفش بیشتر«، همین مطلب را می‏خواهد بگوید، باید تحمل این بار را بکنند!  بنابراین، این روحیه که در بعضیها هست که فکر می‏کنند حالا این مالیاتهایی که دولت می‏گیرد، به ضرر اینهاست، جیب اینها را خالی می‏کند، جزو اشتباهات بزرگ اینهاست. اگر مردم همه مقید بودند که در حدود عدالت و حق خودشان عمل بکنند، به این فکر نبودند که خودخواهیهای غلط بکنند. درآمد از راه گرانفروشی، حفظ مال از راه ندادن مالیات و عوارض و یا پولدارشدن از راه دزدی و بی‏انصافی، یا از راه رشوه خواری و کارهای دیگر، چیزهایی است که در جامعه اثر می‏گذارد، روی کل جامعه اثر می‏گذارد و جامعه را به طرف تباهی می‏برد و بعد هم که موج برگشتش آمد، همه را نابود می‏کند و لذات زندگی را از همه سلب می‏کند. نقطه مقابل آن، کسی که دست به فداکاری می‏زند؛ عوارضش صد تومان است، یک مقدار هم بیشتر می‏دهد، شعور دارد. شما بدانید برادران! بدانید خواهرها! بدانید پولدارها! در کشور شما، مالیاتها هیچ تناسبی هنوز با درآمدها ندارد. آنهایی که قبله‏شان غرب است و کشورهای غربی را دنیای سرمایه‏داری می‏دانند، بروند بپرسند! ببینند سرمایه‏دارهای غرب چقدر مالیات می‏دهند و مالیات تا کجا پیش می‏رود؟ در کشور ما، این مالیات تصاعدی، یک دهم آنجا هم هنوز وجود ندارد، از این حرفها بیخود گله نکنید، باید با واقعیتها خودتان را منطبق بکنید! این طرف قضیه، کسانی که دست به فداکاری می‏زنند و گذشت از خودشان نشان می‏دهند، اثر مثبت روی جامعه می‏گذارند و اصلاً جامعه را یک جور دیگری بار می‏آورند. کار آن لاشخورها این است که جامعه را به صورت خودشان در می‏آورند؛ یعنی وقتی که مردم دیدند، اینها دارند این جوری می‏خورند، مردم هم می‏افتند دنبال همین تبهکاری. رئیس اداره اگر رشوه خورد، زیر دستش هم می‏خورد. پولدارها اگر آن جور تجاوز کردند، کاسب های جزء هم می‏کنند. تاجرها اگر احتکار کردند، کاسب جزء هم می‏کند و این سرایت فساد ادامه پیدا می‏کند. این طرف قضیه هم این است که اگر روحیه فداکاری و گذشت و ایثار و انفاق، شروع بشود روی جامعه اثر می‏گذارد، جامعه را خرده خرده به طرف صلاح می‏برد. این جنگ که امروز ما در آن هستیم، یک جهتش آن حماسه‏ها و آن پیروزی هاست و آن عظمتهایی است که اینها آفریده‏اند که آنها ابعاد دیگری دارد. یک جهتش حضور افراد رزمنده فداکار و اثری است که روی جامعه می‏گذارد، روی فامیل می‏گذارد. شما وقتی که یک بچه‏تان در جبهه می‏رود، همین محض رفتن این بچه در جبهه، تحقیقاً روی برادرش، خواهرش، مادرش و پدرش اثر مثبت دارد. اینها را وادار می‏کند که تفکر کنند که یک قدری آدمتر باشند. اگر شهید شد، اثر بیشتری دارد و هر چه که موج فداکاری بالا بزند، اینها بهتر می‏شوند و روی آدم اصلاً اثر می‏گذارد. من خودم دایماً در امواج فداکاری‏های مردم غرق هستم. تماس ما اصلاً با تیپ فداکارهای جامعه است. دیروز دو تا قضیه پیش آمده بود برای ما که من دیشب مدتها بیدار مانده و تحت تأثیر آن دو قضیه بودم. البته هر روز آثارش را می‏بینیم، اما گاهی من نمی‏دانم چطوری اثر می‏گذارد؟ این اثر برای همه هست! صبح در مجلس بودیم، یک عده از خانواده‏های شهدا، از قم آمده بودند، یک جعبه‏ای پر کرده بودند از اسکناسهای ریز و طلا آلات کوچکی که معلوم است، مال فقراست، آنجا آورده بودند. خدا شاهد است! من تا عصر، هر وقت به فکر منظره این جعبه زیبا می‏افتادم، یک دفعه تکان می‏خوردم، که خدایا! این مردم، اینهایی که شهید داده‏اند (و از اینها معلوم است، چیزی ندارند که بخواهند انفاق بکنند)، این جوری با جامعه برخورد می‏کنند: برای جنگ آورده‏اند، این جوری شهید داده، یک جعبه زیبا درست کرده، عکس امام را رویش گذاشته و پول خرد را ریخته‏اند در آن، پر کرده‏اند.  عصر، بسیجیها در مجلس به دیدن من آمده بودند. بسیج عشایر بیشتر در آنها بود، که ما می‏بینیم دیگر عشایر از محرومترین مردم این کشور ما هستند و کسانی هستند که حق‏شان را گردن کلفتهای تاریخ در این مملکت خیلی خورده‏اند. اینها آمده بودند، یک دیسی پر کرده بودند از پولهایی که معلوم می‏شود هر کسی بخشی از حقوق خودش را آنجا ریخته برای مصلای بزرگ تهران. یک دیسی ده، بیست، سی هزار تومان، نمی‏دانم چقدر بود؟ بسیجی بود که تمام حقوق یک ماهش را داده؛ بسیجی بود که مثلاً صد تومان داده؛ بعضیها پول خرد داشتند، داده بودند. من باز آن منظره را دیدم و همان موقعی که می‏دیدم اینها اینجا نشسته‏اند و بر پیشانی‏هایشان از این تابلوهای نور زده‏اند و این جور با این جامعه برخورد می‏کنند، آتش گرفتم که؛ ما در چه جامعه‏ای، با چه مردمی داریم برای انقلاب خدمت می‏کنیم؟ و چه گردن کلفتهایی در این مملکت هستند که مثل لاشخور! مثل کفتار! به جان مردم افتاده‏اند و با این مردم این جور دارند رفتار می‏کنند؛ مال اینها را می‏خورند، دزدی می‏کنند، گرانفروشی می‏کنند و علیه این مردم احتکار می‏کنند!!  چقدر تفاوت است! آنها واقعاً فرشته‏اند و اینها واقعاً گرگند و کفتارند!! اصلاً قابل مقایسه نیستند. خوب! چه منطقی می‏تواند بگوید این جور آدمها را ما بیاییم مثل آن آدمها حساب بکنیم. اینها قابل مقایسه‏اند؟! آیا عدالت اجتماعی این است که حساب این را با حساب آن یکی بکنیم؟! خیلی بی‏انصافی می‏خواهد! اصلاً نه منطق می‏پذیرد، نه احساسات می‏پذیرد، نه عقلی، نه دنیایی، نه بشریتی، هیچ کس با این طرز تفکر نمی‏تواند موافقت بکند. اگر کسی بخواهد انقلاب اسلامی را از مسیر این مستضعفین، بگرداند به طرف آن گردن کلفتهای زورگوی مفت خور لاشخور، بدترین جنایت را کرده!! خون اینها، شمشیر اینها، تفنگ اینها، اللّه‏اکبراینها و حضور اینها، این عظمت را به ما داده، به این انقلاب داده، به این مملکت داده و به این امام، همین‏ها این عظمت را داده‏اند. ما بیاییم در سایه این عظمت، که از دست اینها تحصیل شده، برای منافع دیگران سینه بزنیم، این خیلی بی‏انصافی می‏خواهد! عدالت و حق و منطق، همه ایجاب می‏کند که انسانهای فداکار باید هدف و جهت حرکتها باشند و تقوا همین است.  تقوای صحیح ایجاب می‏کند، انسان را می‏برد به این طرف و جامعه را می‏برد به طرف آن سعادت. اینها تقوا دارند که با صراحت قرآن می‏فرماید: »وَلَوْ اَنْ اَهْلَ الْقُری امَنُوا وَ اَتَقُوا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَماءِ وَ الاَرضِ«. اگر اینها تقوا را همراه ایمان داشتند، این دوپایه را با هم داشته باشند و در زندگی، حقوق و حدود را مراعات بکنند، خداوند برکاتش را بر اینها نازل می‏کند. و نقطه مقابلش، انسانهای بی‏تقوا هستند که عرض کردم (در همان محورهایی که من صحبت کردم) قانون شکنی بکنند، حقوق اجتماعی را ندهند، حقوق مالی را ندهند، که همه این کارها ضد تقواست. بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ اَرَاَیْتَ الَّذی یُکَذِّبُ بالْدِّینِ/ فَذالِکَ اَلَّذی یَدُعُّ الیَتیمْ/ وَلا یَحُضُّ عَلی طَعامِ‏المِسْکینْ/ فَوِیْلٌ لِلْمُصَلّینَ./ اَلَّذینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُون/ اَلَّذینَ‏هُم یُراؤنَ/ وَ یَمْنَعُون الْماعُونِ. این سوره‏ای که به عنوان خطبه نماز قرائت کردم، همین بحث است. نمازگزارهایی که نمازشان از این محتوایی که ما در آن بحث کردیم خالی است، آنهایی که »لایَحُضُّ عَلی طَعامِ الْمِسْکین« را درک نمی‏کنند و نمی‏فهمند که اطعام نیازمندها چه ارزشی دارد، اینهایی که تظاهر به نماز می‏کنند - » وَیَمْنَعُونَ الْماعُون« - و نیازمندیهای مردم را احتکار می‏کنند و به مردم نمی‏دهند، در این سوره مقدس قرآن، تهدید شده‏اند.     خطبه دوم  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلی سبْطِیِ الرّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الهادی الْمهْدی.  مطالبی که در خطبه دوم باید عرض کنم بسیار زیاد است و من ناچار فشرده و فهرست وار از بعضی از آنها می‏گذرم و به بعضیها بیشتر اهمیت خواهم داد. اولاً در هفته آینده سه روز بزرگ، سه مناسبت عظیم؛ رحلت پیغمبر اکرم(ص) عظیمترین انسان روی زمین و شهادت امام حسن مجتبی(ع) و شهادت امام رضا علیه‏السلام است. اگر درباره هر یک از این سه مناسبت، آدم بخواهد صحبت بکند، باید بحث طولانی بنماید و تحقیقاً اگر در یک بخشی از خطبه بخواهم به این سه بحث بپردازم، هم ناقص از آب در می‏آید و هم کم ثمر، و لذا فقط به امت عظیم اسلامی این مصیبتهای بزرگ را تسلیت عرض می‏کنم و از امت عزیزمان تقاضا می‏کنم که این روزهای مقدس، در مجامع عزاداری و مراسمی که برگزار می‏شود، هر چه بیشتر شرکت بکنند و از گویندگان، وعاظ، نویسندگان و مسؤولان صدا و سیما می‏خواهیم که سعی کنند این دو سه روز، با ذکر سیره مقدس این شخصیتهای بزرگ و راه اینها و با نقل کلمات حکمت‏آمیز این بزرگان تاریخ، مردم را برخوردار بکنند و ان‏شاءاللَّه همان طور که در گذشته، ما انقلابمان را و ادامه حیاتمان را از این مجامع و این مراسم گرفته‏ایم، در تداوم انقلاب و تحکیم موقعیت کشور هم از این مراسم استفاده کامل بکنیم. مناسبتهای دیگر، شهادت بزرگمرد انقلابی، مرحوم‏آیت اللَّه مدرس است و انقلابی بزرگوار دیگر میرزا کوچک خان جنگلی - این طلبه بزرگوار و روحانی عظیم‏الشأن - که هر دویشان در یک مسیر و با هم حرکت می‏کردند و دیروز شهادت مرحوم مدرس بود و امروز شهادت مرحوم میرزا کوچک خان جنگلی است که الحمدللَّه هنرمندان ما موفق شدند برای تاریخ جنگل، فیلم قابل توجهی تهیه بکنند که ان‏شاءاللَّه به زودی روی صحنه خواهد آمد. برای مرحوم مدرس هنوز کار زیادی نشده و شخصیت این مرد، هنوز برای جامعه ما آن طور که باید روشن نیست. ان‏شاءاللَّه، اهل قلم و اهل بیان و هنرمندان، این کار بزرگ را انجام می‏دهند. ضمناً من شنیده‏ام که در مدفن این مرد بزرگ، مردم آنجا تصمیم گرفته‏اند که بنای قابل توجهی بسازند که یکی از مراکز تجمع مردم بشود که این کار بسیار بجایی است. ما از امت عظیم‏الشأنمان، مخصوصاً مردم خراسان انتظار داریم که کمک کنند و هر چه زودتر این مرقد به صورت زیارتگاه جامعی برای مردم در بیاید. مسایل جاری هفته گذشته و چیزی که در هفته آینده بناست پیش بیاید، بحثهای اصولی مرا در این خطبه تشکیل می‏دهد و اگر فرصتی باقی ماند راجع به انتخابات هم می‏خواهم صحبت بکنم. در مورد مسایل لبنان که مهمترین مسایل جاری هفته گذشته بوده در سطح جهان، یک بحث خاصی داریم که باید خدمتتان عرض کنیم، به اضافه خطبه عربی که مخصوصاً تمامش را من برای مسایل لبنان نوشته‏ام. چیزی که ما در آستانه‏اش هستیم و اهمیت فراوانی دارد، مسأله اوپک و قیمت نفت است که من روی این مسأله حرف زیادی دارم، امروز باید حرف بزنم. حادثه قابل توجهی که در شرق دنیا در کشور مسلمان اندونزی، این هفته اتفاق افتاد که قابل توجه است ما بدانیم، این است که رئیس مجلس ملی اندونزی اعلام کرد به خاطر این که اسرائیل باید در بین‏المجالس شرکت بکند، اندونزی امسال قبول نکرده که بین‏المجالس آنجا تشکیل بشود که مبادا اسرائیلیها در کشور آنها وارد بشوند. البته این اقدام، از لحاظ اصل مسأله قابل توجه است و ما تشکر می‏کنیم از مجلس اندونزی و از رئیس مجلس اندونزی که این مقدار توجه فرمودند به مسأله اسرائیل، اما برای ما این کافی نیست. کشور عظیمی مثل اندونزی که بیشترین جمعیت اسلامی را در خودش جای داده، این گونه موضع بگیرد که؛ ما به خاطر این که اسرائیل می‏آید، میزبان کنفرانس نمی‏شویم! این درست نیست. آنها باید بگویند اسرائیل نیاید! آنها باید بگویند که ما کنفرانس را برگزار می‏کنیم و اسرائیل را به کشورمان راه نمی‏دهیم. باید همه روابطشان و همه مناسبات را قطع کنند، ولی باز ما به همین اندازه هم که اینها انجام داده‏اند تشکر می‏کنیم. ان‏شاءاللَّه، گامهای بعدی‏شان با فشار مسلمانها، بیشتر و قویتر خواهد شد! مسأله قابل توجه دیگری هم داشتیم که قابل بحث است، ولی من فرصت بحث روی آن ندارم، ابتکاری است که ایران در سازمان ملل کرد و موفق شد و ما این را اولین گام به طرف اصلاح اخلاقی دنیا و یکی از حرکتهای بسیار مؤثر می‏دانیم. ایران پیشنهاد کرد که مجمع عمومی سازمان ملل، قطعنامه‏ای صادر بکند و از دولتهای عضو بخواهد که با فحشا و منکرات مبارزه بکنند و جلوی این که بخشی از مردم - زنان دنیا که انسانهای شریف و قابل توجهی می‏توانند باشند - تبدیل بشوند به وسیله عیاشی برای مردم عیاش دنیا، گرفته بشود و خودفروشی‏ها و ترویج فحشا و کثافتکاریها در دنیا جلویش گرفته بشود که این قطعنامه را با همکاری شش کشور اسلامی به کمیسیون اجتماعی سازمان ملل دادند و با بیش از یکصد رأی موافق تصویب شد و ان‏شاءاللَّه در مجمع عمومی سازمان ملل هم رأی مناسب را خواهد داشت. گر چه، کشورهای مستکبر - تقریباً همه کشورهای غربی - مثل آمریکا و فرانسه و آلمان و بلژیک و اتریش و انگلستان و کانادا و اسرائیل و سوئد و سوئیس و نروژ و دانمارک و فنلاند و این تیپ کشورها، مخالفت کردند یا رأی ممتنع دادند. خوب! آنها بدهند، آنها اصلاً زندگی‏شان آن است. اما خوشبختانه آن چنان زمینه‏ای در دنیا وجود دارد که یک چنین قطعنامه‏ای به تصویب می‏رسد که ان‏شاءاللَّه می‏تواند برای آینده اخلاق اسلامی در دنیا میدان باز بکند و راه را برای یک حرکت صحیح انسانی باز کرده باشد. و اما مسأله اوپک؛ اطلاع دارید که هفته آینده اوپک جلسه دارد و در مورد نفت و تعیین دبیرکل اوپک تصمیم‏گیری خواهد شد. چیزی که بنده می‏خواهم امروز روی آن تکیه کنم و این حرف را بیشتر برای کشورهای اسلامی و عربی عرض می‏کنم - و با ملتها این حرف را می‏زنم تا دولتها - این است که یک خیانتی که چند ماه پیش به مردم محروم منطقه نفت‏خیز شده و خدمتی که به استکبار جهانی شده، باید جبران بشود. یادتان هست! در جلسه سال قبل - اواخر سال قبل - اوپک با کارگردانی عربستان سعودی و بعضی از شیوخ دیگر خلیج‏فارس، پنج دلار قیمت نفت را پایین آوردند؛ یعنی از سی و چهار دلار در هر بشکه، بیست و نه دلار کردند.  این ظلم و این خیانت، با هیچ منطقی قابل قبول نیست. شما الان یک محاسبه سرانگشتی بکنید! تقریباً روزی بیست میلیون بشکه نفت، اوپک به دنیا می‏دهد. اسمش هست که هیجده میلیون، هفده میلیون و نیم، ولی نوعاً بیشتر می‏دهند: بیست میلیون. بیست میلیون پنج دلاری، صد میلیون دلار در روز می‏شود؛ سه میلیارد دلار در ماه و سی و شش میلیارد دلار در سال می‏شود! میلیارد هم یکبار برایتان گفتم چه رقم عظیمی است، یادتان هست که این چه رقمی می‏دهد! یعنی در ظرف یک سال، رهبران عربستان سعودی، خادم حرمین شریف! و قارونهای خلیج‏فارس! کسانی که روی ذخایر مردم سلطه پیدا کرده‏اند، آمدند سی و شش میلیارد دلار پول این مردم را توی جیب سرمایه‏داران دنیای غرب ریختند. این چه کاری بود؟ برای چه این کار رإ؛ ظظ  کردند؟ با چه منطقی؟ یک بهانه داشتند، می‏گفتند که بازار کشش ندارد و از این حرفها، خوب! ما می‏دانیم که بر عکس این است؛ یعنی اگر این آقایان می‏آمدند به جای مثلاً هیجده میلیون بشکه، پانزده میلیون بشکه با همان قیمت قبلی می‏فروختند، همین مقدار پول که حالا می‏گیریم، با پانزده میلیون بشکه می‏گرفتیم. وقتی که یک سال، روزی سه میلیون بشکه نفت در بازار نمی‏رفت، بازار چقدر تشنه نفت می‏شد؟ چقدر انبارها خالی می‏شد؟ و امروز دیگر هیچ کشور نفت‏خیزی التماس نمی‏کرد مشتری بیاورد. آمدند درست معکوسش را انجام دادند. گفتند: بازار کشش ندارد، قیمت را پایین می‏آوریم. خوب! قیمت را که آوردید پایین، باید بیشتر تولید کنید برای این که پول بیشتری بگیرید؛ چون اکثر این کشورها بودجه‏شان بسته به نفت است. نیجریه؛ اگر نفت صادر نکند خفه می‏شود؛ الجزایر اگر صادر نکند خفه می‏شود؛ ایران اگر صادر نکند خفه می‏شود؛ ونزوئلا اگر صادر نکند خفه می‏شود؛ لیبی اگر صادر نکند خفه می‏شود. اینها مقیاس را خودشان قرار دادند که میلیارد ها، ده میلیارد دلار پولهای مردم را در بانکهای دنیا دارند، که تازه همین را هم مراعات نکردند. عربستان، به جای پنج میلیون بشکه، الان شش میلیون و اندی بشکه نفت صادر می‏کند که از سهمیه‏اش هم بالا می‏زند. ببینید! چه جنایت بزرگی را این آقایان مرتکب شدند و چه خدمت عظیمی کردند به اربابانشان! برای چه؟ چرا آدم باید این جوری باشد؟ چطور ما بپذیریم کسانی که در کعبه مقدسه حاکمند، کسانی که در مدینه منوره حاکمند، کسانی که در جزیرةالعرب - مهبط وحی - حکومت می‏کنند این جنایت بزرگ را به مردم بکنند و سرشان را هم بالا بگیرند؟! این به چه حسابی می‏شود! ما پیشنهادمان این است: از وزیر محترم نفت‏مان می‏خواهیم که آنجا در اجلاس آینده اوپک از قول این ملت مستضعف، از طرف همه ملل محروم منطقه، حرف بزند و بگوید که بیایید آن جنایتی که کردید جبران بکنید! حداقلش این است که قیمت نفت را به آن سی و چهار دلار قبلی برگردانید، حداقلش می‏تواند باشد. بهانه نکنند! بگویند؛ نفت که گران شد، مثلاً کشور بنگلادش هم باید نفت بخرد، برای آن هم گران می‏شود! این چیزی نیست، ما می‏توانیم یک سهمیه جزیی از درآمد نفت را کنار بگذاریم، جبران بکنیم، آن خیلی کم می‏شود. کشورهای مستضعف که نفت مصرف نمی‏کنند. ژاپن روزی بیش از چهار میلیون بشکه نفت مصرف می‏کند، بنگلادش با همان مقدار جمعیتی که دارد، ده هزار بشکه هم نمی‏تواند بخرد. اصلاً قابل مقایسه نیست! ما به خاطر ده هزار بشکه، بیاییم چهار میلیون بشکه را آن جوری بدهیم، این که نمی‏شود! به علاوه، باز صحبت نکنند که این تورم می‏آورد، دنیا چه جور می‏شود! ببینید! دنیا وقتی که نفت رفت روی سی و شش دلار، اجناسش را گران کرده سهم نفت در یک کارخانه مگر چقدر است؟ یک کارخانه پولادسازی سهم سوختش مگر چقدر است؟ کارگرهایش، موادش، ساختمانش و ماشین‏آلاتش و همه چیزهایی را که آنجا دارد حساب کنید، در مقابلش یک سوخت دارد. آنها آمدند جنسشان را گران کردند و بعد هم که نفت آمد پایین ارزان نکردند، همان سطح بالا را دارند.  بنابراین، هیچ دلیلی برای آن ظلم و جنایت، ما نمی‏بینیم و تأکید می‏کنیم که از کشورهای دوستی مثل الجزایر و لیبی و کسان دیگری که حاضرند با ما در این راه همکاری بکنند، می‏خواهیم با ما همکاری بکنند، حداقل در این اجلاسیه قیمت نفت را به آن مبلغ برسانند. یک نکته‏ای هم من عرض می‏کنم (این را، هم به کشورهای جنوب خلیج فارس می‏گویم و هم به بقیه می‏گویم و هم به دنیا)، ما تحقیقاً اجازه نمی‏دهیم در آینده این غارتگران جهانی به این شکل منابع ثروت نفت مردم را غارت بکنند. امروز اگر کاری از دستمان برنیاید، شما اگر بخواهید این سیاست توطئه‏آمیز را ادامه بدهید، بالاخره روزی خواهد رسید که مااین قدرت را داشته باشیم و اجازه ندهیم که از این خلیج‏فارس نفت ارزان به جیب کشورهای استعمارگر برود. بنابراین، موضع ما در اوپک مشخص است: موضع ما درباره قیمت نفت، بالا رفتن معقول قیمت نفت است و فعلاً در سطح - حداقل سطح - اولی‏اش است تا برسیم به آینده که محاسبات را بتوانیم انجام بدهیم. در مسأله انتخابات، چند جمله باید عرض بکنم، حالا در یک فرصت کوتاه، بعداً بحث وسیعتری می‏کنیم. انتخابات مجلس شورای اسلامی کم‏کم دارد نزدیک می‏شود. هم مردم و هم کسانی که در خود صلاحیت نمایندگی مردم را می‏بینند، خودشان را آماده کنند برای این که در این انتخابات سرنوشت ساز شرکت بکنند. الان، با سه چهار سال پیش خیلی فرق دارد. مردم ما در طول این چهارسال، ارزش مجلس  و نقش مجلس را درک کرده‏اند. تریبون مجلس باز است، مردم ارتباط مستقیم با این تریبون دارند و اهمیت مجلس و نقش سرنوشت سازش را به خوبی فهمیده‏اند و ما خودمان هم تجربه کسب کرده‏ایم وبرایمان ارزش مجلس و آرای نمایندگان آشکار است.  بنابراین، هر کس که به سرنوشت کشورش علاقه‏مند است، به سرنوشت انقلاب علاقه‏مند است، باید در مورد انتخابات به هیچ نحوی بی‏تفاوت نباشد. این یک مسأله که طبعاً هم همین جوری است. ما می‏فهمیم که مردم توجه دارند. هم کسانی که در خودشان این صلاحیت را می‏بینند که می‏توانند خدمت بکنند، هم کسانی که افرادی را می‏شناسند که آنها صلاحیت دارند و حاضر شده‏اند، به هر دو شکل باید وارد میدان بشوند. انتخابات، جزو افتخارات ماست که ما بعد از پیروزی انقلابمان شروع به استفاده از آرای مردم‏مان در کیفیت زندگی‏مان کردیم. چندماه نگذشته بود که اصل جمهوری را به رأی گذاشتیم (دو ماه مثلاً گذشته بود) که آیا مردم حکومت اسلامی می‏خواهند یا غیر اسلامی، که مردم گفتند حکومت اسلامی. بعد، انتخابات مجلس خبرگان شد که قانون اساسی را خبرگان مردم نوشتند. بعد، رفراندوم شد که قانون اساسی را مردم خودشان تصویب کردند. بعد مکرر انتخابات ریاست جمهوری داشتیم. بعد، انتخابات مجلس داشتیم که میان‏دوره‏ای های فراوانی داشته، در بعضی جاها انتخابات شوراها داشتیم. کل کشور ما براساس انتخابات است و خود شما مردم شاهد هستید. حالا ممکن است یک مغرضانی باشند که صحبت از مثلاً غیر آزاد بودن انتخابات بکنند، اما ما این حرف را با خودتان مطرح می‏کنیم، ما کاری به مغرضان نداریم. شما خودتان می‏دانید که در تمام این انتخابات، هیچ کس، از هیچ مقامی به شما نگفته و مجبور نکرده شما به کی رأی ندهید. نظرات خودشان را مسؤولان گفتند و شماها خواستید پذیرفتید و نخواستید نپذیرفتید. یک وقتی شایع کرده بودند که اگر کسی رأی ندهد مثلاً در شناسنامه‏اش مهر نباشد چه می‏شود! فلان می‏شود! این حرفها همه دروغ است، هر کس مایل است شرکت می‏کند، هر کس مایل نیست شرکت نمی‏کند.  ما البته نظرمان این است؛ که به عنوان یک وظیفه اسلامی، انسانی، مردمی، وطنی همه باید شرکت کنند. البته اگر نظر ما را قبول ندارند، نمی‏کنند و در گذشته هم همین طور بوده است. انتخابات ما را هم دیدید که نوسان داشته؛ گاهی هیجده میلیون شرکت کردند، گاهی بیست میلیون شرکت کردند، گاهی شانزده میلیون شرکت کردند، گاهی چهارده میلیون شرکت کردند، هیچ کس هم نگفته آن بقیه که شرکت نکردند چه شد. مگر به کسی تا به حال حرفی زده‏اند؟ یک نفر مدعی بشود، پیدا بشود، بیاید بگوید که من چون شرکت نکرده بودم، فلان مأمور به من چنین و چنین گفت! اگر هم گفته باشد، او خائن است. هیچ اجباری مااز لحاظ قانونی نمی‏کنیم، آزاد آزاد است که شرکت بکنیم. در مورد کاندیداها هم هیچ‏گونه محدودیتی غیر از آنچه که در قوانین آمده، نیست. قانون هم می‏دانید با رأی خود شماها درست شده است. قانون چیزی نیست که آدم خیال کند در آن دیکتاتوری است. قانون اساسی را شما رفراندوم کردید و جواب مثبت دادید، مجلس هم اگر قانونی بگذراند، نمایندگان شما هستند و می‏بینید که در مجلس هم آزادی به چه شکلی است که شما هر لحظه دارید می‏شنوید و هر کس به هر جور میلش هست، رأی می‏دهد یا رأی نمی‏دهد و طبق آیین‏نامه همه بحث می‏کنند و حرف می‏زنند و نهایت آزادی آنجا وجود دارد (در بحثهایی که مربوط به قوانین است، تا آنجایی که صحبت از توطئه و خیانت نباشد). خوب! تا اینجا مسأله روشن است. قوانین روشن کرده کی ها می‏توانند در انتخابات شرکت کنند. طبق قانون هر کس این صلاحیت را دارد، می‏تواند کاندید بشود و اسمش هم اعلام می‏شود. آنچه که مهم است و من می‏خواهم عرض بکنم این است که از نظر ما، تبلیغات انتخاباتی باید اسلامی و انسانی باشد.  کسانی که بخواهند با بُعد منفی و بدنام کردن رقیبهای خودشان تبلیغ کنند، از نظر ما که نظر اسلام هم همین است، نظر امام هم همین است، این خودش دلیل بر بی‏لیاقتی آنهاست؛ یعنی این یک گناه است. آدم یک وقت خودش را معرفی می‏کند، می‏گوید من این کار را می‏کنم، این خدمت را می‏کنم، این صلاحیت را دارم، این عیب نیست، باید بگوید. یک وقت می‏خواهد بگوید فلان کس این جوری است، تهمت بزند، بدنامی درست بکند، حرفهای ناصحیح بزند و اشاعه فحشا بکند و کشف راز مردم را بکند، این گناهان قابل قبول نیست. و این جمله را از بنده داشته باشید و در کل انتخابات هر کس را که دیدید برای رأی گرفتن، رقیب خودش را بدنام می‏کند، این را به عنوان یک گناه پای آن بنویسید و اگر مایل بودید، به گناهکار رأی بدهید!  بنابراین، شیوه انتخابات باید شیوه مثبت باشد؛ یعنی اینها را امام هم فرمودند اما مختصرتر فرمودند، من یک قدری آن را باز می‏کنم. باید شیوه مثبت باشد. کسانی که می‏خواهند انتخاب بشوند، خودشان را به مردم معرفی کنند به هر شکلی. تا جایی که به اشخاص مربوط است، اشخاص هر امکانی دارند باید برای معرفی خودشان به کار ببرند. سخنران هستند، می‏توانند بروند سخنرانی کنند. نویسنده‏اند، می‏توانند بروند جزوه بنویسند، پول دارند، می‏توانند خودشان را به هر شکلی معرفی بکنند، این کارها آزاد است. آن تبلیغاتی هم که مال دولت است، باید عادلانه باشد؛ یعنی اگر روزی بنا شد سخن کاندیداها از رادیوی تهران یا رادیوی استانها پخش بشود، وقت عادلانه به هر کسی خواهیم داد، مثلاً ده دقیقه یا یک ربع یا نیم ساعت. تمام کاندیداها باید وقت مساوی داشته باشند، آنچه که مال دولت است، این است.  روزنامه‏ها، در حد ی که عدالت مراعات بشود، باید سعی بکنند کسانی را که معرفی می‏شوند، به مردم معرفی کنند. البته یک روزنامه که ملک خودش است و کار خودش است، حق دارد خودش تصمیم بگیرد، اما قانون مطبوعات را باید مراعات بکند. معرفی کردن افراد باید این جوری باشد.  پس تبلیغات؛ تبلیغات اسلامی مثبت باشد. در مورد مجلس شورای اسلامی - شما دارید می‏بینید - ما، آنچه که بیشتر برایمان مهم است، این است که پیکره مجلس، مردم متقی انقلابی صحیح‏الفکر باشند. این مهم است که آن ماهیت مجلس محفوظ بماند، اما متخصص لازم دارد. آنجا ما حقوقدان لازم داریم، ما مهندس لازم داریم، ما کارشناس اداری لازم داریم، ما کارشناس دانشگاهی لازم داریم، کارشناس آموزش و پرورش لازم داریم، کاسب لازم داریم، کسانی که تجارت را بفهمند لازم داریم، کارگر لازم داریم و کسانی که مسایل کار را بفهمند و درک کنند نیاز کارگران را، لازم داریم. از خانمها کسانی باشند که مسایل طبقه خانمها را بتوانند مطرح کنند لازم داریم، روحانی لازم داریم، معلم لازم داریم، اینهایی که دارید می‏بینید. عنصر تقوا و اطلاع و صلاحیت و عدم سوءسابقه، اعتبار اجتماعی و مانند اینها، عناصر عام هستند و این تخصصها هم هر چه بیشتر در مجلس بیاید بهتر است.  در مجموع، با این دید از حالا به استقبال انتخابات بروید و ان‏شاءاللَّه با آزادی کامل و مراعات عدل و انصاف در تبلیغات و مراعات اسلام در تبلیغات و انتخاب افراد شایسته برای این کانونی که گرداننده اصلی امور کشور و محور مسایل کشور است (و همان طور که امام فرمودند در رأس امور است)، همه آماده بشویم که ان‏شاءاللَّه بتوانیم مجلس آینده را نیرومندتر و جامعتر و متحرک‏تر از مجلس دوره اول به وجود بیاوریم. و اما مسأله لبنان؛ من بحث مهمش را در خطبه عربی خواهم کرد، آن نکاتی که برای شما لازم است عرض بکنم، عرض می‏کنم و بعد خطبه عربی را می‏خوانم. در لبنان، این هفته یک چیزهایی پیش آمد که برای دنیا شکل کابوس گرفته و برای دنیا وحشت پیش آورده است؛ برای مستکبران دنیا، نه ملل دنیا که راضی‏اند. و یکی از حرفهایی که ما این سه چهار پنج سال زدیم، امروز داریم تحققش را می‏بینیم. ما، از صدور انقلابی که قبلاً مطرح کردیم، منظورمان همین است که حالا در لبنان، این جوری دارد پیش می‏آید. می‏بینید که مردم لبنان دارند چه می‏کنند! فالانژهای لبنان به دستور صریح آمریکا تصمیم گرفتند که رابطه‏شان را با ما قطع کنند. البته ما دلمان نمی‏خواهد رابطه‏مان با لبنان به خاطر مردمش، قطع بشود ولی فالانژها که کسی نیستند، حالا مثلاً یک حزب چند نفری بخواهد با ما رابطه داشته باشد یا نداشته باشد! ما آمریکا را برایش ارزشی قایل نیستیم، حالا اینکه، فالانژ است و از خرس آمریکا به اندازه یک مویی بیشتر نیست دیگر! حسابی روی آن نمی‏کنیم، اما روی مردم لبنان حساب می‏کنیم.  ولی وقتی که اینها چنین تصمیمی گرفتند، ببینید در لبنان چه شد! واقعاً زیبا بود! این زیبایی را ما، حس می‏کنیم که در بسیاری از کشورهای دنیا هست. این مسأله، اگر لازم باشد در پاکستان هم هست، در بنگلادش هم هست، در عربستان سعودی هم هست، در مصر هم هست، در عراق هم هست. منتها آنجاها تسمه‏ها خیلی زیاد از گرده مردم کشیده شده، لبنان یک قدری مردم حالا می‏توانند نفس بکشند.  مردم لبنان، در چه شرایطی در خیابانها ریختند و متحصن شدند که ما نمی‏گذاریم سفیر ایران برود؟ در شرایطی که آن طرفترشان، خونخواران آمریکایی و فرانسوی بودند و دور سفارت را جلادان فالانژ گرفته بودند و ده کیلومتری‏شان، پانزده کیلومتری‏شان خونخواران صهیونیست بودند و ناوگانهای آمریکا و فرانسه و اسرائیل، گلوله‏های توپشان به سفارت ما می‏رسید و هواپیماهای جنگنده این قدرتهای جهنمی در فضای بیروت پرواز می‏کرد و دیوار صوتی را می‏شکست و نیروهای چپ که دل خوشی از اسلام ندارند، با ما همکاری نمی‏کردند.  در چنین شرایطی، مردم از توی خانه‏های مخروبه‏شان و از خیابانهای پر از خون و شیشه‏های شکسته و ماشینهای له شده، جمع شدند در سفارت و آنجا تحصن کردند و چه حرفهایی زدند! گفتند: هر یک از خانه‏های ما، یک سفارتخانه‏ای برای ایران است! گفتند: دولت فالانژ لبنان اگر این جنایت را مرتکب بشود تا قیامت او را نمی‏بخشیم! و گفتند: اگر سفارت ایران را در اینجا ببندید، ما برای همیشه با شما قهر می‏کنیم! و اولتیماتوم دادند به شخصیتهای شیعی و اسلامی که در کابینه بودند؛ که اگر شما موضعتان را اصلاح نکنید، در آینده نمی‏توانید از طرف ما، حرکت قانونی داشته باشید. این در بیروت است، در بعلبک نیست. بعلبک یک شهری است که خودتان می‏دانید چه جوری است. طرابلس، بعلبک، صور، صیدا و نبطیه که آنجا اصلاً آمریکائیها و اسرائیلیها راه ندارند. اسرائیلیهایی که آنجا هستند، مثل اسیرند در دست خود مردمی که آنجا به صورت ظاهر در اسارت آنها هستند!  این جریان را خیلی بزرگ بدانید! در تاریخ  سابقه دارد؟ من نمی‏دانم! من تا آنجایی که به خاطرم مرور کردم، چیزی ندیدم در دنیا که دولتی رابطه‏اش را با یک دولت دیگر قطع بکند و مردم بریزند آنجا، جلوی سفیر دولت طرف را بگیرند و بگویند که ما اجازه نمی‏دهیم اینها بروند و وقتی که اینها می‏خواستند بیایند به طرف فرودگاه، مردم جلوی راه اینها در خیابانها می‏خوابیدند و می‏گفتند ماشینها بیایند از روی ما عبور بکنند، این است صدور انقلاب! ما از اول گفتیم؛ ما با ملتها حرف می‏زنیم، ما هیچ وقت در صدد نبودیم و در آینده هم نخواهیم بود که فالانژهای لبنان را با خودمان رفیق کنیم. آنها باید با ما قطع رابطه بکنند! جالب این است که این حادثه بعد از آنی اتفاق می‏افتد که اینها به اصطلاح زهر چشم از مردم گرفتند و بیست و چهار هواپیما را فرستادند که بعلبک را بمباران کند که به مردم بگویند طرفداری از ایران ثمره‏اش این است! شما را به خدا فکر بکنید! مردم چقدر رشد کرده‏اند، انقلاب چقدر نفوذ کرده و چه مقدار قلوب مردم را تسخیر کرده که با وجود این گونه تهدیدات، ایمانشان و تحرکشان و نشاطشان در راه انقلاب قویتر بشود؟ وحشت انداختند به دل آمریکاییها و فرانسویها. برای اولین بار، آمریکا پناه برد به کامیونهای زباله و قاذورات برای این که کاخ سفید را حفظ بکند؛ اطراف کاخ سفید، کامیون زباله چید! فرانسه برای اولین بار درهای کاخ الیزه را بست و ماشین را مطلقاً آنجا راه نداد. از کی می‏ترسند؟ از این مردم لبنان! برای این که آنجا بمبی ریختند، خوب! آدم چقدر احمق باشد؟ خوب! چرا یک بمبی بیندازید که این گونه خودتان بیشتر از آنها بترسید؟ شما که این جور به وحشت افتادید، مردم را بیشتر تحریک کردید و مردم را بیشتر زنده کردید!. این جریانی که در لبنان پیش آمده و این حرکتی که مردم لبنان به نفع جمهوری اسلامی کرده‏اند، برای ما بسیار گویاست و ما معتقدیم که اگر در عراق هم بگذارند، همین است و بقیه کشورهایی هم که اسم بردم همین است. این کشورهای کوچک چند وجبی که اطراف ما هستند! که دیگر خیلی از آنها نمی‏خواهیم حرف بزنیم. وضع اینها این طوری است، بیایند با ملتهایشان آشتی بکنند و ما هم هیچ چیز غیر از این نمی‏خواهیم. آخر معنا ندارد که در لبنان دو میلیون مسلمان باشد و چند صد هزار فالانژ مسیحی باشد، آنها حکومت بکنند! یعنی چه؟ و من این حرفها را در خطبه عرب مفصل توضیح داده‏ام که برای برادران و خواهران عربمان می‏خوانم:     ترجمه خطبه عربی     بسم اللَّه الرحمن الرحیم سلام بر مسلمانان مبارز و فداکار در سراسر جهان! آنچه که امروز در لبنان می‏گذرد، دارای دو جنبه مثبت و منفی و زیبا و زشت است که برای عبرت تاریخ بسیار قابل توجه است. زیباییها همه مربوط به مردم و محرومان و اسلام و قرآن است، و زشتیها همه از استکبار عالمی و کفر و دیکتاتورها و متجاوزان و خودفروشان و نوکران اجانب است. زیباییهای تاریخ امروز لبنان را، جرقه‏ای از منبع نور انقلاب اسلامی ایران می‏دانیم که خود آن از برکات اسلام و قرآن است. این زیباییها که از مقاومت ایثارگرانه مردم لبنان می‏بینیم، دو نکته و دو عامل مهم را در شکل‏گیری تاریخ به نمایش گذاشته است: 1- عامل ایدئولوژی صحیح که امروز اسلام راستین حامل آن است. 2- عامل خواست توده مردم که معمولاً در قشر محروم مجسم است. ارزش و اثر این عامل دوم موقعی کامل است که همکاری مردم براساس عامل اول؛ یعنی رسالت الهی و اسلامی شکل گرفته باشد، آن گونه که در ایران و لبنان وجود دارد. این دو عامل، در هر نهضتی وجود داشته باشد، پیروزی آن را تضمین می‏کند و می‏تواند جبهه متجاوز را هر چه هم که نیرومند باشد وادار به هزیمت کند. می‏بینید که امروز در لبنان، استکبار جهانی در چه بن بستی گیر افتاده است. آمریکا، فرانسه، اسرائیل، انگلستان، ایتالیا، فالانژهای لبنان (به مثابه نوکران حلقه به گوش) و ارتجاع عرب (به عنوان توجه‏کنندگان فریبکار) با همه امکانات وارد معرکه شده‏اند که یک نهضت اسلامی انسانی را که پیشتازانش مردم مظلوم و محروم هستند، سرکوب کنند و در این راه از هیچ ستمی ابا ندارند. ولی برخلاف محاسبات مادی آنها، این شعله مقدس روز به روز پرفروغ‏تر می‏شود و از نور این مشعل نورانی، ضعفها و زشتیهای استعمار و استکبار برای کل دنیا مشخص می‏گردد و کذب همه ادعاهای عوامفریبانه آنها برملاء می‏شود. آنها که دم از دموکراسی می‏زنند، می‏خواهند مشتی فالانژ خونخوار و نوکر را در لبنان براکثریتی چند برابر آنها حاکم کنند. آنها که به عنوان حفظ صلح وارد کشور کوچک لبنان شده‏اند، چهره اشغالگر جنگ افروز خود را در حملات سبعانه به مردم بعلبک و بیروت، نشان دادند. آنها که عَلَم مخالفت با تروریسم را ریاکارانه به دوش می‏کشیدند، خودشان مستقیماً در لبنان دست به ترور زدند. و آنچه که در گذشته غیر مستقیم انجام می‏دادند (افراد و گروههای پست را می‏خریدند و وادار به ترور می‏کردند) کفایتشان نمی‏کرد که ناچار ماهیت خود را نشان دادند.

 کشف تضادهای درونی و ضعفها و آسیب پذیری دیو استعمار، در سایه فداکاری مسلمانان، دستآوردهای دیگر این نهضت اسلامی است. وحشتی که کاخ نشینان کاخهای سفید واشنگتن و الیزه پاریس را گرفته که برای حفظ خود به کامیونهای زباله پناه برده‏اند و آماده باشهای طولانی نیروهای اشغالگرشان و بروز انتقادات روشنگر در برخی از رسانه‏های جمعی‏شان و دستپاچگی‏شان در اشغال گرانادا و تهدید نیکاراگوئه و دامن زدن به ناامنی در خلیج فارس، همه حکایت از این ضعفها و تضادها و آسیب پذیریها می‏کند