خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۲۰ خرداد ۱۳۶۲

    خطبه اول   بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. قالَ الْعَظیمُ فی کِتابهِ: أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم، "اِعْدلُوا هُوَ اَقْرَبُ لِلتَّقْوی". خطبه اول را با بحث عدالت اجتماعی در بخش اقتصاد، ادامه می‏دهیم. در بحثهای گذشته، به این جا رسیده بودیم که مقررات عدالت خواهانه اسلام، با پشتوانه‏ای از انسانهای صالح و عادل، تأکید شده که ضمانت اجرایی محکمی، در متن جامعه، داشته باشد. باز شدن این فصل، باعث شد تا، اینجا بحثی را مطرح کنیم که این بحث، وسیله ارتباط همه فصلهای عدالت اجتماعی ما می‏شود. ما در آینده، بعد از بحث عدالت اجتماعی از لحاظ اقتصاد، باید عدالت اجتماعی از لحاظ حکومت، از لحاظ قضاوت، از لحاظ نژاد و چیزهایی از این قبیل را در فصلهای مختلفی، مطرح کنیم و باید در همه اینها، یک مطلب مهم، مورد توجه قرار بگیرد و آن، "ارزشهای انسانی" است. چون، وقتی صحبت از عدالت است، ممکن است، بعضیها این گونه تصور کنند که معنای عدالت، این است که " همه مردم باید از همه جهات و در همه مراحل، مساوی و مثل هم باشند، که اگر این تصور وجود داشته باشد، خود آن، یک "ظلم" است. یعنی اگر فرض کنید، انسانهایی از لحاظ کسب امتیازات، دارای امتیازات و ویژگیهای "اکتسابی" باشند که دیگران در اثر مسامحه و مماطله آنها را از دست داده‏اند، ما نمی‏توانیم، اینجا، جوری رفتار کنیم که فاسق و فاجر و عادل و ظالم؛ انسانهای دارای ارزشهای عالی و انسانهای دارای ارزشهای کمتر و یا فاقد ارزشهای انسانی، با همه آنها، مثل هم برخورد شود. قرآن می‏فرماید: اَمْ نَجْعَلُ الَّذینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کَالْمُفْسدین فِی الاَرْضِ اَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقینَ کَالْفُجَّارِ یعنی آیا شما انتظار دارید، که ما مردم با تقوا را با مردم فاجر و فاسق، یا مردم مؤمن و عامل به دین را با مردم مفسد، به یک چشم نگاه کنیم و مثل هم قرار دهیم؟[t1] که این انتظار نادرستی است. بنابراین، در بحثهای عدالت اجتماعی که داریم، نظر این نیست که برخورد اجتماعی با همه مردم، با همه ویژگیهایی که دارند، مثل هم بشود. برای این مطلب، من ضرورت دیدم که قبلاً یک بحثی درباره ارزشها، بشود، ملاکهای امتیاز را مشخص کنیم و انسانهای ممتاز را مشخص کنیم و حقوقی که روی امتیازات آمده و حقوقی که به خاطر فقدان امتیازات، از دست انسانها می‏رود، اینها را یک مقدار، مشخص کنیم که جامعه ما، توقع و دیدگاه خود را با معیارهای اسلامی، در انتظاراتش از عدالت، تطبیق دهد و این یک بحث بسیار مهمی است. من خیال می‏کنم، اگر حتی بحث عدالت اجتماعی نبود، خود این بحث، یک ضرورت بود که جامعه به ارزشها و ویژگیهای والای انسان، توجه کند تا خودش هم در برابر با انسانهای مختلف، موضع متناسب بگیرد. برای این منظور، اگر بخواهیم همه ارزشها را مطرح کنیم، بحث، خیلی طولانی می‏شود که ممکن است دهها خطبه را در بر بگیرد و من نمی‏خواهم، آن جور مطرح بکنم. می‏خواهم اصول ارزشها را مطرح کنم و شاید مثلاً، در ضمن دو سه خطبه و حداکثر چهار خطبه، بتوانم این مسأله را به جایی برسانم. از دیدگاه اسلام، ارزشهایی که ما از آن صحبت می‏کنیم، چیزهایی است که اگر در وجود انسان باشد، باعث یک رتبه اجتماعی و حق خاصی در دستگاه الهی، برای انسان می‏شود و یک امتیاز برای انسان، به حساب می‏آید. (ما الان ارزشهای انسانی را بحث می‏کنیم، نه ارزشهای مطلق جهان را). بعضی از این ارزشها، ممکن است جسمانی باشد و بعضیها ممکن است روحانی و معنوی باشد، که بیشترش معنوی است. علت آن هم، این است که بُعد معنوی انسان، عمده وجود انسان را تشکیل می‏دهد. بُعد مادی و ارگانیزم جسمانی انسان، چیزی است که با حیوانات هم، مشترک است و خیلی‏هایش، با درختها و سایر موجودات زنده هم مشترک است؛ آنها هم، ارزش است، اما تحت‏الشعاع آن واقعیت انسان است. ما یک "خَلق" داریم و یک "خُلق". خَلق، اصطلاحاً همین صورت ظاهرمان است، ارگانیزم بدن مادی مان است و زیباییها و زشتیهایی دارد و نقاط قوه و نقاط ضعفی دارد. و یک خُلق داریم که جمع آن، "اخلاق" است که آن صورت باطنی ماست. همین صورت ظاهری، یک صورت باطن هم دارد که آن "خُلق" است و علم اخلاق اسلامی که علم بسیار شریف، خلاق و سازنده‏ای است، متکفل ساختن صورت باطنی ماست. آن معیارهای اخلاقی که در کُتُب اخلاق آمده است. این عدالت اجتماعی که تا به حال، بحث می‏کردیم و بعداً هم، مدتها حرف دارد، شامل این مقررات است؛ یعنی مقررات اجتماعی است که وضع شده و اگر این مقررات وجود داشته باشد، آن پشتوانه‏ای - که ما حالا می‏خواهیم بگوییم - نباشد، آن جامعه مطلوب را به وجود نمی‏آورد. این مقررات، به اضافه آن پشتوانه اساسی که انسانهای عادل هستند؛ یعنی عدالت فردی در کنار عدالت اجتماعی، می‏تواند یک انسان صحیح را عرضه کند و مطلوب ما در جامعه اسلامی، چنین چیزی است. اسلام، در تعلیماتش و در معارفش و در برنامه‏هایش، به قدری که به این پایه اساسی توجه دارد، به روبنای جامعه کمتر توجه دارد؛ یعنی هدفگیری اول اسلام، این است که انسانهای عادل بسازد و عدالت فردی را تحقق بدهد. اگر عدالت فردی در بخش عظیمی از اجتماع، تحقق پیدا کند، به دنبال آن، خود به خود، عدالت اجتماعی می‏آید. اما اسلام، در اینجا، واقع بینانه برخورد می‏کند: عدالت اجتماعی را مکمل عدالت فردی و عدالت فردی را پایه عدالت اجتماعی می‏داند: "وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُم اُمَّةً وَ سَطاًلِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَی النَّاس  و امتی که شاهد برمردم است؛ شاید ناظر به همین اعتدال باشد. حالا یک تعریف مختصر از عدالت در بعد فردی آن می‏کنم: گفتم "عدالت اجتماعی" مقرراتی است که "حقوق انسانها"را با "ارزشها و مصالح" با هم، متناسب می‏کند. اگر عدالت اجتماعی را به دست فقها بدهید، یک جور تعریف می‏کنند و اگر به دست اخلاقیون بدهید، جور دیگر تعریف می‏کنند. از نظر یک فقیه، عادل کسی است که در وجود او حالتی است که آن حالت، آدم را وادار می‏کند تا وظایف خود را انجام دهد و از گناهها و تخلفها، پرهیز کند؛ یعنی یک انسان سالمی که از درون خود نیرویی احساس می‏کند که او را به طرف کارهای خوب، هُل می‏دهد و در مقابل کارهای بدو گناه، او را مهار می‏کند. فقها به این حالت، عدالت می‏گویند؛ "ملکه عدالت". علمای علم اخلاق، به این مقدار، اکتفا نکرده‏اند. آنها دایره عدالت را، وسیعتر از این می‏خواهند و یک قدرت عظیمتری، به حساب آورده‏اند. بحثی در مقدمه اکثر کتب اخلاقی هست (من نمی‏دانم، امروز هم، با روان شناسی جدید، این بحث را می‏شود همین جور مطرح کرد یا نه!)، اما من اشاره‏ای می‏کنم: می‏گویند، در وجود انسان، سه قوه اصلی برای حرکتهای انسانی وجود دارد:  1 - قدرت فکری. 2 - نیروی غضب و تدافعی انسان 3 - نیروی شهوانی که تمایلات انسان، از آن سرچشمه می‏گیرند. علمای اخلاق، همه ابواب اخلاق را به این سه قدرت برمی‏گردانند. یک قسمت مربوط به فکر و منطق و عقل آدم است؛ مثلاً ایمان، علم، توصیه و بسیاری از ابواب اخلاقی مربوط به قوه عقلانی ماست. یک قسمت مربوط به قوه غضب ماست که ابواب جهاد، دفاع، انتقام، عفو و بسیاری از چیزها، از این رشته سرچشمه می‏گیرد و هر یک از آنها درباب اخلاق، در کتابهای علم اخلاق، باب مخصوص به خود دارد. یک قسمت از ویژگیهای انسان هم به تمایلات شهوانی مربوط می‏شود که تمایلات انسانی است؛ به چیزی تمایل دارد، از چیزی تنفر دارد و براساس این تمایلات  خیلی چیزها، موضوع پیدا می‏کند. علما گفته‏اند، عدالت این جوری است، هر یک از این قوا، حالت افراط دارد، حالت تفریط دارد و حالت اعتدال دارد. مثلاً قوه فکریه را گفته‏اند که، "حکمت" حالت اعتدال آن است. آدم حکیم از این لحاظ، عادل است. "شیطنت" حالت افراط آن است (به قول خودشان: جربزه و زرنگیها و رند مردی‏هاست). "کودنی و خنگی"، حالت تفریط قوه فکریه است که بعضی از افراد دارند؛ یعنی نه خنگ، خوب است و نه رند مرد خوب است. مطلوب، آدم حکیم و عالمی است که برمعیارها حرکت می‏کند. این را حد اعتدال گرفته‏اند. علما در مورد "قوه غضبیه" گفته‏اند که افراط آن، "تهور" است؛ این که آدم به هر جا رسید، بی‏حساب به هر دری بزند و خودش را به آب و آتش بزند! این خوب نیست. تفریط آن، "جُبن" است، ترس است، آدم ترسویی که خیلی کارها را، به خاطر ترس، نمی‏کند، این هم بد است. حد وسط قوه غضبیه، "شجاعت" است. آدم شجاع، این نیست که خودش را بی‏مورد به آب و آتش بزند، آدمی است که با حساب و کتاب و با معیار، آن جایی که باید عمل کند، عمل می‏کند و نمی‏ترسد.  در مورد قوای شهوانی، علما گفته‏اند که افراط آن، "شَرَه" است - به تعبیر خودشان - شَرَه، آن حالت تَکالُب و تهاجم شهوانی انسان است که همه جا در عمل به افراط می‏کشاند. حالت تفریط قوه شهوانی را گفته‏اند، "خمودی" است؛ یعنی آدمی که، خود را از بسیاری از مواهب، چه جنسی و چه خوردنی و چه پوشیدنی و چه از مناظر و چه از هنرها، محروم می‏کند و بی جهت از نعمتهای الهی استفاده نمی‏کند. حد وسط قوه شهوانی را "عفت" گفته‏اند. یعنی آدمی که، از همه تمایلات نفسانی که خداوند در وجود او، قرار داده است، با معیار و ابزار و وسایلی که مشروع است، استفاده کند. حالا، از نظر شخص خود من که یک مقدار در علم اخلاق کار کرده‏ام، اینجا، با یک قاطعیتی، نمی‏توانم روی این بحث، خودم نظر بدهم. این چیزی است که اکثر "اخلاقیون" آن را قبول دارند و اصلاً این بحثها را، این جوری مرتب می‏کنند. بعد گفته‏اند که این سه قوه؛ یعنی اعتدال در شهوت، اعتدال در غضب و اعتدال در فکر، یعنی "عفت" و "شجاعت" و "حکمت"، اگر در وجود یک انسان، جمع شود، ترکیب اینها، "عدالت" می‏شود. عدالت نتیجه انسجام این قوا و تعادل این قوا در وجود یک انسان است. در این صورت می‏بینید که عدالت از نظراخلاق، خیلی مهمتر و وسیعتر می‏شود. در علم فقه، وقتی که فقها می‏خواهند، عدالت را موضوع احکام قرار دهند، این قدر وسیع نمی‏گیرند؛ ولی در علم اخلاق، یک آدم عادل، چنین چیزی است. آدم حکیم - البته حکمت هم درجاتی دارد - این طور نیست که آدم خیال کند اگر بخواهند حکیم شوند، باید همه علوم را بدانند، نه! خیلی از عوام هم می‏توانند به یک صورتی، حکیم شوند که حالا بعداً عرض می‏کنیم. حکمت و عفت و شجاعت که ریشه سایر بحثهای اخلاقی است (که آنها هم ارزشهایی متفرع براینها هستند که اشاره خواهیم کرد)، یک انسان عادل را به وجود می‏آورد. حالا بحث من این است، توجه بفرمایید! بحث من این است که در جامعه اسلامی، با علم فقه و علم اخلاق و علم کلام و فلسفه که متکفل بسیاری از مسایل عقلانی و ایدئولوژیکی ما هستند و تعلیماتی که علمای این علوم به مردم می‏دهند و روش عملی به مردم یاد می‏دهند، انسانها باید "عادل" باشند. توقع این که همه مردم دنیا، عادل باشند، بسیار مشکل است. از آیات قرآن هم استفاده می‏شود که تا روز قیامت هم، این فسق و فجور هست و این طور نیست که، همیشه همه مردم، عادل به آن معنا شوند. اما خواست اسلام، این است که، در جامعه‏ای که، اسلام حاکم است، آن اسکلت توده مردم و مردمش را این جوری بسازد. مردم عادل، با مقررات اجتماعی عادلانه، جامعه ایده‏آل اسلامی را تشکیل می‏دهند؛ عادل هم به آن معنایی که عرض کردم: عادل فقهی و عادل اخلاقی؛ این جامعه، ایده‏آل است.  حالا ما چه مقدار می‏توانیم به این جامعه برسیم؟ در چه محدوده‏ای می‏توانیم آن مدینه فاضله‏ای را که افلاطون دنبال آن بوده، و بهشت موعودی که متفکران دنیا، دنبال آن هستند و آن چیزی که اسلام از انسان عادل و جامعه عادل می‏خواهد و بنا دارد جامعه را این جوری، بسازد، درست کنیم؛ چنین چیزی است. آن ارزشهایی که در انسان هست و ما با این صلاحیتها، روی انسان در جامعه حساب می‏کنیم - پُستها را می‏دهیم، مسؤولیتها را می‏دهیم و به آنها امتیاز می‏دهیم - برهمین اساس تنظیم شده است. یکی را اجازه می‏دهیم، پیشنماز شود، یکی را اجازه نمی‏دهیم. یکی را اجازه می‏دهیم، شاهد عقد باشد، یکی را شاهد نمی‏دانیم. یکی را اجازه می‏دهیم شاهد تخلفها باشد، یکی را حاضر نیستیم و تمام مناصب اجتماعی اسلام، برهمین اساس، تنظیم شده است. بنابراین در اسلام، امتیاز هست، تفاوت هست، اختلاف هست؛ اما، با معیار و با حساب. ما در جامعه‏ای اسلام را پیاده می‏کنیم که بنیان و پی و خشت اساسی آن "افراد جامعه" هستند و پایه‏های این جامعه، از افراد "صالح" تشکیل می‏شود. نمی‏شود ایده‏آلی فکر کرد که با قانون، جامعه را اصلاح کرد، این نمی‏شود. قانون برای مردم قانون دان و قانون پذیر، مؤثر است. اجبار، برای مردم، کار نهَایی نیست. اصلاح اسلامی، اجبارش، کیفر دادنش و مجازاتهایش در ساخت و تربیت مردم است که شاید، پنج در صد هم به عنوان عامل معرفی نشده باشد. بقیه را باید با تربیت اسلامی، اخلاق اسلامی، عدل اسلامی، رویّه اسلامی، آگاهی دادن اسلامی پیش بُرد و جامعه را به طرف جایی که می‏خواهیم، برسانیم. لذا، نقش ابزار فرهنگی، نقش عوامل سازنده اخلاقی، نقش دستگاه هنری و نقش تمام آنچه که در تعلیم و تربیت انسان، در جامعه موثر است، "نقش اول" است که در جامعه آینده ما، بیشتر هدفگیری باید به طرف تقویت اینها باشد که انسانهای خوب بسازند. حالا، من اینجا، مقدمه بحثهای آینده‏ام را گفتم، کمی نتیجه‏گیری می‏کنم و ان‏شاءاللّه، بحثهای آینده را در خطبه‏های آینده می‏شنوید. یکی دو خطبه را به بخش فکری و نیروی فکری انسان که درباره ارزش علم و فن و انسانهای عالم بحث می‏کند، اختصاص می‏دهم. یکی دو خطبه را به قوه غضبیه که در آن جهاد و چیزهای دیگر مطرح می‏شود، اختصاص می‏دهم و یکی دو خطبه را به بخش تمایلات انسانی اختصاص می‏دهم که آنجا انفاقها، فداکاریها، گذشتها و سایر چیزها یعنی شاخه‏هایی را که بر این شجره اخلاق، مترتب شده است، می‏آوریم تا ان‏شاءاللّه یک برداشتی در این فصل، از علم اخلاق داشته باشیم. اما نتیجه خطبه این هفته را عرض کنم: می‏خواهم نتیجه‏گیری کنم که بنابراین، در جامعه ما، نباید انسانهای ناصالح، توقع داشته باشند که با انسانهای صالح، در یک ردیف قرار گیرند. این ظلم را جامعه، مرتکب نمی‏شود. فقط نقطه عدالتیِ قضیه، اینجاست که در اسلام، راه را به روی مردم نبسته‏اند که اینها در یک حدی از امتیازات، محدود بمانند.  اگر گفتیم علم، باید وسایل تعلیم و تعلم آن را، چنان فراهم کنیم که، هرکس خواست بتواند از این امتیاز برخوردار شود. ظلم، اینجا می‏شود که، ما جوری عمل کنیم که، بعضی از استعدادهای مردم، نتوانند درس بخوانند و عقب بمانند. ظلم، اینجا می‏شود که ما جوری رفتار کنیم، کسی که فقیر است، از تحصیل محروم باشد. این وظیفه دولت است که، در بحث عدالت اجتماعی، در رابطه با عدالت فردی، و در رابطه با کسب امتیاز، میدانها را برای مردم باز کند. اگر ما می‏گوییم، شرایط اِفتاء، این است که عادل باشد، عالم باشد، چه باشد و چه باشد، نباید این دروازه را به روی هیچ کس ببندیم. و امتیاز اسلام با سایر مکتبهای زمان خود و قبل از خود و امروز، این است که میدان مسابقه را در فضیلتهای انسانی، آن چنان باز گذاشته که برای همه مردم فرصت باشد. آقایان، شاید بدانند، ولی بخشی از جامعه ما، شاید ندانند آن روزی که، اسلام در دنیا آمد، در سراسر این دنیا، یک بُقعه‏ای از زمین نبود که در آنجا، نظامهای غلط طبقاتی وجود نداشته باشد. هندوستان، دچار بدترین نوع طبقات بود که هنوز هم، "هاریجان‏ها" و به قول مثلاً چند سال پیش، "نجس‏ها"، ادامه همان طبقات زشت‏اند. "کاست"هایی که به عنوان یک جریان قطعی تغییر ناپذیری، در تمدن هندوستان، به چشم می‏خورد که طبقات مردم را از هم جدا می‏کرد و اینها در آن منطقه، نمی‏توانستند اصلاً با هم مخلوط شوند. ایران ما، دچار وضع طبقاتی بسیار شدیدی بود که گاهی برای ازدواج یک طبقه با طبقه دیگر، هزاران مشکل بود که گاهی هم، لاینحل می‏ماند. اگر دختر و پسری، مثلاً فرض کنید، از طبقه کاسبکار می‏خواستند، با طبقه روحانیون یا اشراف و یا ارتشداران، ازدواج کنند، دچار مشکل بودند و درس خواندن برای یک طبقه ممنوع بود. در اروپا که اصلاً، آن موقع، چیزی نبود. سیاهترین دوران تاریخ بشریت را می‏توانیم در آن قرون وسطای اروپا، پیدا کنیم. آن جاهایی که، مراکز تمدن بود، به این شکل بودند. اسلام آمد و همه این طبقات را محو کرد و گفت: اِلاَّ کُلُّکُمْ مِنْ آدمُ وَ آدَمُ مِنْ تُراب وَ لافَضْلَ لِعَرّبیِّ عَلَی الْعَجَمی وَ لا لِعجَمّیٍ عَلَی الْعَرَّبیٍ اِلاّ بالَّتْقوی و با این شعار همه مزایای بی‏جهت را از بین بُرد. مردم را در یک میدان مسابقه، آزاد گذاشت و همه راهها را باز کرد. حالا در قسمتهای بعدی، خواهم گفت که چگونه، وسیله تحصیل را، وسیله کسب تقوا را، وسیله کسب عفت را، وسیله کسب فضایل را برای همه مردم، همگانی کرد. پس در این بحث، آنچه برای ما مهم است، این است که دولت و مسؤولان کشور و مجریان قوانین و قانونگذارها، باید تلاش کنند که مسیر حرکت مردم را در میدانهای فضیلت، باز گذارند. حالا، اگر میدانها باز ماند و مسابقه آزاد شد و امکانات برای همه حاضر بود، یک نفر آدمی که عمر خود را به بطالت می‏گذراند و به پستی می‏گراید، نباید توقع داشته باشد، او را در کنار انسانهای با فضیلت بگذارند. اگر آدم بی تقوایی باشد، شهادت او را، قبول نمی‏کنند، حتی شهادت او را در دادگاه نمی‏پذیرند، به او اگر پیشنماز است، اقتدا نمی‏کنند، پُست امانت طلب را اگر امانت داری نداشته باشد، به او واگذار نمی‏کنند. عدالت هم هست؛ یعنی عدالت این بوده که به او اجازه داده‏اند و میدان داده‏اند تا پاک شود. اگر عواملی، منحرف کننده بود، دولت موظف است که آن عوامل منحرف کننده را از جلوی راه این فرد بردارد و این را آزاد کند که آن کارها، باید بشود. البته یک سری مسایل هست؛ نان است، آب است، غذا است، مسکن است و چیزهای دیگری است که آنها اصلاً میدان دیگری دارد و جزو امتیازات نیست که بعداً درباره آن هم، صحبت خواهیم کرد. مهمترین رکنی که از این مجموعه، به دست می‏آید، تقواست که در آستانه ماه رمضان - که یکی از عوامل تقوا ساز جامعه است - می‏خواهم، روی آن تأکید کنم که در خطبه دوم هم، به خاطر این که، بحث درباره ماه رمضان دارم، باز به تقوا می‏پردازم. ما از قرآن این جور می‏فهمیم، از اسلام این جور می‏فهمیم، که تقوا، (که گاهی این تقوا مرادف با عدالت است، گاهی نسبت به عدالت، خاص است و گاهی توسعه بیشتری دارد، چون تعریفهای مختلفی می‏توانیم از آن بکنیم و در موارد مختلف فرق می‏کند)، یکی از معیارهای بزرگ انسانیت است. همین آیه‏ای که، قرائت کردم، در قرآن با تعجب می‏فرماید - از جامعه تعجب می‏کند - که شماها، توقع دارید، ما آدمهای فاسق و فاجر را با آدمهای متقی و پرهیزکار، در کنار هم قرار دهیم. در برنامه عدالت اسلامی و در برنامه انسان سازی اسلامی و در برنامه تشویق اسلامی و در برنامه کیفر اسلامی، اصلاً چنین چیزی نمی‏شود. تقوا، یک امتیازاتی به انسان می‏دهد. این امتیازات، انسان را خدوم‏تر، مفیدتر، صالحتر و بالنده‏تر نشان می‏دهد که دایماً به طرف تکامل، در حرکت است؛ که این هم، از بحثهایی خواهد بود که ما در آینده خواهیم داشت و در خطبه دوم، این را توضیح خواهم داد. اَعُوذُ باللَّهِ منَ الشَّیْطانِ الَّرجیم، بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم، وَ الْعَصْرِ/ اِنَّ الاِنْسانَ لَفی خُسْرٍ/ اِلاَّ الَّذین امَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بالحَقِّ وَ تَواصَوْا بالصَّبْرِ.     خطبه دوم  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدیقة الطاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی(عج).  در خطبه دوم، مسایل فراوانی هست که باید بعضی را با اشاره و بعضی را با کمی توضیح، عرض کنم. یکی از مناسبتهای هفته، سالگرد شهادت همرزم عزیزمان، آیت‏اللّه سعیدی است که این بزرگوار، یکی از قربانیهای سیاست شوم آمریکاست. در یکی از مقاطع مبارزات، که رژیم شاه می‏خواست امتیازی به آمریکاییها بدهد، ایشان پیشقدم شد و اعلامیه تندی داد و بازداشت شد و بعداً هم، جنازه ایشان را از زندان تحویل گرفتیم که این شهید را جزو پیشتازان و سابقون مبارزات منجر به پیروزی انقلاب اسلامی، می‏دانیم که ان‏شاءاللّه از همه این جریانات پیروزی، خداوند نصیبی به روح بزرگ ایشان، عاید می‏فرماید. باز در هفته آینده، شهادت چهار مرد بسیار بزرگ را داریم که از شهدای هیأتهای مؤتلفه هستند: شهید امانی، شهید بخارایی، شهید هرندی و شهید نیک نژاد که اینها هم، جزو پیشتازان و سابقون توده مردم هستند که با یک حرکت بسیار مقدس و شتاب دادن به مبارزات، به دام شیاطین رژیم پهلوی افتادند و جان خود را با افتخار از دست دادند، که ما به روح آنها و همرزمانشان و سایر شهدا، درود می‏فرستیم. و سالگرد شروع قیام پرافتخار میرزای جنگلی و مردم غیوراستان گیلان است که آن هم، در سطح خود، یکی از قطعات با افتخار تاریخ مبارزات روحانیت اسلامی کشور ماست و ما، یاد آن حرکت عظیم را هم، گرامی می‏داریم. دو سه موضوع مهمی که داریم، یکی، ماه مبارک رمضان است که باید درباره آن بحث کنم؛ یکی، لایحه عملیات بانکی بدون رباست که این روزها در مجلس شورای اسلامی مطرح است؛ یکی، مسأله لبنان است که قسمت عمده آن را در خطبه عربی خواهم گفت و هفته سالگرد نهاد بسیار مقدس ما، جهاد سازندگی است. در مورد جهاد، هم زیاد گفته‏ایم و هم زیاد شنیده‏ایم که این جوانان عظیم‏الشأن و این نیروهای مخلص حزب‏اللهی، کسانی که با فطرت پاک خود، کمبودها و نیازها را درک کردند و از کارهای جاری خود، از دانشگاهها و از مراکز دیگر و هرجا که بودند، دست کشیدند و به این نهاد مقدس روی آوردند و وارد میدان تلاش شدند و انصافاً در چهار سال، هم بسیاری از مشکلات انقلاب را حل کردند و هم کار عظیم فرهنگی کردند، آگاهی فراوانی به مردم دادند و هم یکی از افتخارات بی‏سابقه را در تاریخ انقلابها، برای انقلاب جمهوری اسلامی ایران، ثبت کردند، و هم کمبودها و کاستیهای مجریان کشور را پرکردند که طبعاً نمی‏شد بعداز انقلاب، آنها را یکباره، تبدیل به نهاد انقلابی کرد. جهادگران تجربه بسیار خوبی برای آینده، درست کردند؛ نمونه کار صحیح، کار سریع و کار پرارزش را عرضه کردند. اگر آمار خدماتی که اینها در سراسر کشور کرده‏اند، یکجا در اختیار دنیا قرار گیرد و دنیا بتواند آنها را، در یک تابلوی مشخص ببیند، همه کس در مقابل این خدمات تعظیم می‏کند. مخصوصاً امروز که این نیروهای مایه امید ما، همتشان در روستاها، صرف می‏شود و مهمترین جا و اساسی‏ترین مرکز تولید ما، و پایگاه خودکفایی ما و مرکز استقلال ما را اینها، دارند سرو سامان می‏دهند که، می‏تواند در خدمات ما بهترین هدف باشد. ما به این نهاد جهادسازندگی خیلی دل بسته‏ایم و جامعه ما، باید این نهاد را بسیار تعظیم و تکریم کند. و همه باید با اینها، همکاری کنند و امکانات مردمی از طریق اینها و به کمک اینها و با تجربه اینها، بتواند شکل بگیرد که ان‏شاءاللّه اگر چند سال دیگر اینها موفق شوند، با کیفیت گذشته و یا بهتر، کار خود را ادامه دهند، ما می‏توانیم، ثمره کار آنها را در یک مملکت آباد (و مخصوصاً روستاهای مظلومی که در راه احقاق حقشان افتاده‏اند)، ببینیم. در مورد ماه مبارک رمضان حرف، خیلی زیاد است و ان‏شاءاللّه شما در خطبه‏های نماز جمعه ایام ماه رمضان و در مساجد و از رادیو، از تلویزیون، از روزنامه‏ها، حرفهای زیادی، در این باره، خواهید شنید. ما از این ماه رمضان، در انقلابمان هم، خیلی خیر و برکت دیدیم. یکی از میدانهای خوب ما برای مبارزه با رژیم شاه، ماه رمضان بود که می‏دانیم، چقدر از این یک ماه پربرکت، در طول سال، ما و کل مردم، استفاده می‏کردیم. بهترین چیزی که درباره ماه رمضان، می‏توانم عرض کنم، همان کلماتی است که خود پیغمبراکرم(ص) در آخر ماه شعبان (در آخرین جمعه شعبان) با آنها، به استقبال ماه رمضان می‏رفتند و مردم را به وضعی که در ماه رمضان دارند، توجه می‏دادند. من یادم هست، این خطبه پیغمبر اکرم (ص) اولین منبری بوده که من رفتم. خوب! طلبه‏ها، وقتی که بار اول می‏خواهند منبر بروند، نه مطلب دارند و نه بلدند که این یکی از مشکلات آن زمان است. ما، اولین منبرمان در یک روستا - روستای موطن خودم - همین خطبه بود و امروز که فکر می‏کردم درباره ماه رمضان، چیزی بگویم، دیدم بهتر از آن (اولین صحبتم) چیزی ندارم.  آن موقع - شاید سی وچند سال قبل است - مستمعین ما هم روستاییها بودند و امروز در این دوران از انقلاب مستمعین ما، از طریق تلویزیون - لااقل - اکثریت عظیم مردمند. بعد می‏بینم که حرف همان است و علتش هم این است که حرف، حرف پیغمبر(ص) است. با گوینده، حرف عوض نمی‏شود، با شرایط هم حرف عوض نمی‏شود. آن حرف، ارزش خودش را دارد به خاطر اینکه، متکی به وحی است و حرف حق است و حقیقت است و با واقعیت جامعه می‏سازد. آن حرف را، همیشه و در هر شرایطی، بازبانهای مختلف و با سطوح مختلف می‏شود، در افکار مردم مطرح کرد. این خطبه طولانی است، من هم، همه آن را نمی‏خواهم بگویم، چند نکته از آن خطبه را می‏گویم برای این که، ملت ما توجه کند که این ماه رمضان، چه ماهی است و چقدر اهمیت دارد و ما چقدر باید از برکات این ماه استفاده کنیم و یکی از وسایل آن عدالتی که در خطبه اول، عرض کردم همین ماه رمضان است. یعنی ما، از این طریق می‏توانیم، انسانها را به آن مقامی که عرض کردم، برسانیم. پیغمبر (ص) می‏فرمود: اَیُهَّاالناس قَدْ اَقْبَلِ اِلَیْکُمْ شَهْرُاللَّهِ بالْبَرِکَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفَرَةِ: اولاً این ماه، ماه خداست. همه چیز از خداست، هیچ چیز در این دنیا، نیست که از خدا نباشد. ما همه، محو در خدا هستیم و اصلاً چیزی غیر از خداوند نیست. همه شی‏ءاند، سایه‏اند ولی این که اسمش را "ماه خدا" گذاشته‏اند، این نشان عظمت است. مثل اینکه، همه دنیا را ول کرده‏اند، کعبه را "خانه خدا" گذاشته‏اند. این ماه به دلیل شرافت خاصی که دارد، این اسم را گرفته است. ماه رحمت است. ماه مغفرت است و ماه برکت است. اینها را، نمی‏شود در خطبه باز کنم، چون به بقیه بحث‏هایم، نمی‏رسم. البته رحمت خدا عام است و همیشه هست؛ برکت خدا عام است و همیشه هست و مغفرت خدا هم هیچ وقت، بسته نمی‏شود. این که این ماه را - به خصوص - با این سه ویژگی، مشخص می‏کنند، به خاطر تکالیفی است که در این ماه آمده و برنامه‏هایی است که در این ماه آمده که انسان را به آن طرف می‏برد و به رحمت و مغفرت و برکت الهی، نزدیک می‏کند. ما، با این که همیشه داریم از رزق خدا می‏خوریم، یک ویژگی به این "شهر"، داده‏اند: شَهْرُ دُعیتُمْ فیهِ اِلی ضِیافَتِ اللَّهِ شما مهمان خدا هستید. در خیلی از روایات هست که ما همیشه، مهمان خدا هستیم. اگر یک لحظه، این هوایی که خداوند به ما می‏دهد، قطع شود، ما خفه می‏شویم و می‏میریم. کی می‏توانیم، مهمان خدا نباشیم؟ اما این ماه، ماه مهمانی است، به خاطر برنامه‏هایی که در این ماه هست. انسان یک حالت تقرب دیگری، به خدا پیدا می‏کند و یک حق ویژه‏ای برخدا، پیدا می‏کند که آن حق ویژه، به انسان، صفت مهمانی می‏دهد و ما از افتخار میزبانی خداوند برخوردار می‏شویم. وَ جَعْلُتم فیِه مِنْ اَهْلِ کَرامَتِ اللَّهِ یعنی، این جوری قرار دادند که اینجا، مکرمت الهی را جلب کنید. اَنْفاسکُم فیهِ تَسْبیحُ وَ نَوْمُکُم فیهِ عِبادَةٌ یعنی، آدم اگر در این ماه به وظایف خود عمل کند، نَفَسهایی که انسان می‏کشد، نفسهایش ثواب تسبیح را دارد؛ خیلی حرف است!نفس را آدم، با اراده نمی‏کشد. تسبیح؛ آن تسبیحی عبادت است و ارزش دارد و ثواب به آن می‏دهند و در نامه عمل انسان می‏نویسند، که "بااراده" باشد. یعنی هر ذکری، انسان با اراده بگوید، آن طوری است ثواب می‏برد؛ اما در این ماه، این ویژگی هست که اگر آدم، روزه بگیرد و به وظایفی که - بعد عرض می‏کنم - عمل کند، این حرکت بی‏اراده‏ای که ما انجام می‏دهیم، (تنفس را خواهی نخواهی، باید انجام دهیم)، به حساب تسبیحات، گذاشته می‏شود: اَنْفاسُکُم فیهِ تَسْبیُح وَ نَوْمُکُمْ فیهِ عِبادَةٌ. اگر نخوابیم که از بین می‏رویم و اگر ده پانزده ساعت، نخوابیم، آن موقع، می‏افتیم. اصلاً به خواب می‏رویم؛ ولی در این ماه این خواب را، برای آدمهایی که به حقوق این ماه عمل کنند، عبادت حساب کرده‏اند و برای آنهایی که عمل نکنند، ضد عبادت می‏شود، ضد ارزش می‏شود و آن، جور دیگری است. بنابراین، عمل بی‏اراده‏ای که اصلاً، مقتضی طبع زندگی ماست، یک حرکتی است که باید بکنیم و خودمان هم می‏کنیم، اگر خدا هم نفرماید، خداوند این را به حساب عبادت گذاشته است. مهمانی ماه رمضان، این جوری است. آدم، وقتی که مهمان است، یکی از آثار مهمانِ خدا بودن، (حالا که در خانه خدا هستیم و حالا که مهمان خدا هستیم) این جوری حساب می‏کند که وقتی هم می‏خوابید، اینها را در نامه عمل شمإ؛ظظ  می‏نویسیم که بعد، آثار این را در آخرت می‏بینید "وَ نوْمُکُمْ فیه عِبادَة". باز، ماه رمضان، چیزهای زیادی دارد. یکی از ویژگیهایش این است: "اِنَّ الشَّیاطینَ فیها مَغْلُوْلَة". خداوند در این ماه رمضان شیطانها را به غُل و زنجیر کرده است؛ این خیلی حرف است! و قاعدتاً متوجه محیط روزه‏گیر هاست، نه همه دنیا. چون ماه رمضان در آمریکا، که شیطان بزرگ، زندگانی می‏کند، آنجا، هیچ اثری ندارد و در شوروی که شیاطین کوچکتر زندگی می‏کند، باز، اثر آن چنانی ندارد. شیاطین خلیج فارس و این جاها هم که من فکر نمی‏کنم! شاید در آنها، قدری اثر داشته باشد، چون آنها به هرحال، خیلی‏هایشان روزه می‏گیرند. به هر حال، در محیط روزه‏گیرها، شیطانها، مغلولند و بسیاری از منابع فساد و محرک شهوات و تباه کننده‏های انسانها، دستشان بسته است. در این ماه، در محیط روزه‏گیرها، ابواب جهنم بسته است، به همین دلیل که عرض کردم، و ابواب بهشت، باز است، به خاطر محیطی که در ماه رمضان به وجود می‏آید و برای بسیاری از انسانها، راهی به طرف بهشت، باز می‏شود. پیغمبر(ص) می‏فرماید: فَاسْئلُوا رَبُّکم باَبْواب النیرانِ مُغَّلِقه فَاسْئَلُوا رَبِّکُم اِلاَّ یُفْتَحها عَلَیْکُم وَ اَبْوابَ الْجِنانِ مُفَتَحةَ فَاسْئَلوُا رَبِّکُم اَلاَّ یُسَلَطَها عَلَیْکُم. شما، در این ماه که، مهمان خدا هستید، از خداوند بخواهید، آن باب‏های بهشتی که باز شده است، نبندد و آن درهای جهنمی که بسته شده است، باز نکند و شیاطینی که دست و پایشان را بسته است، دیگر برای شما، از غل و زنجیر درنیایند. معنای این سخن، این است که شما باید در ماه رمضان، جوری خودتان را، بسازید که بعد از ماه رمضان، این محصولی که به دست آورده‏اید، دستتان باشد. ماه رمضان، باید زاد و توسعه یازده ماه آینده این سال را برای شما، تأمین کند و شما، باید از این ماه، آن قدر، خیر و برکت بگیرید که شیطانها را از خودتان مأیوس کنید (و "درهای بهشت" را که باز شده، نبندند و "درهای جهنمی" که بسته شده دیگر باز نشود) و این را باید در ماه مبارک رمضان به دست آورید. آنهایی که اهل روزه - روزه واقعی - هستند، یکی از آثار اجتماعی روزه این است. باز، در کلمات پیغمبر درباره همین روزه است: فَاذْکُرُوا بجُوعِکُم وَ عَطَشکُم جُوعَ یَومِ القیامَة وَ عَطَشَهُ انسان بالاخره تشنه و گرسنه می‏شود؛ شما با این تشنه و گرسنه شدن، به یاد قیامت و گرفتاریهای صحرای محشر، بیفتید. در بعضی روایات دیگر، دارد که، به یاد گرسنه‏ها و تشنه‏های زمان خودتان بیفتید.  بسیاری از مردم هستند که در عمر خود نمی‏فهمند که بر فقرا، چه می‏گذرد! چون هر وقت گرسنه می‏شوند، لااقل، یک بیسکویتی، پهلوی آنها هست و فوری می‏خورند، یا چیزی برمی‏دارند و می‏خورند؛ اصلاً "گرسنگی" را نمی‏فهمند. اگر، راستی راستی، روزه بگیرند و چند ساعت تشنه و گرسنه باشند، هر چه بی وجدان هم باشند، به فکر می‏افتند که باید فکری برای، این مردم گرسنه بکنند و این اثر اجتماعی، تحقیقاً، برای مردم روزه گیر، باز می‏شود. یکی از طُرُقِ احساس درد محرومان، همین روزه‏گرفتن است. روزه‏ای که در آن "تعب" باشد. ما همه‏اش به فکر نباشیم که روزه ما را خسته نکند، گرسنه نکند، تشنه نکند؛ باید بکند، یک جوری باشد که رنج دیگران و درد دیگران را احساس بکنیم. باز چیزهای زیادی هست و من فکر می‏کنم که به‏بحثهای بعدی نرسم. آن نقطه آخر را عرض می‏کنم که پیغمبر(ص) می‏فرماید: فَإِنَّ الشَّقی مَن حَرُمِ عَنْ غُفْرانِ اللّهِ تَعالی فی هذا الشَّهْرِ الْعَظیمِ. بعد از اینکه، این همه فضایل را برای این ماه می‏فرمایند، باز می‏فرمایند: شقی (آن کسی است که نکبت و بدبختی برای او مانده؛ یعنی، یک نوع صفت لایتغیر، برای انسان شده است )، شقی کسی است که این ماه رمضان را درک کند و آخر ماه رمضان  هم که رسید، غفران خدا را و جبران انحرافات خود را، نکرده باشد. بسیاری از مردم، هستند که ممکن است آلوده باشند، به کارهای بد، آلوده باشند، به دروغ، به‏غیبت، به گناهان دیگر، به گناههای جنسی و عِرْضی، مرض نگاه کردن به زنهای نامحرم و تخلفها، یا در ادارات مسؤولیتهای خود را، خوب انجام ندهند، با مراجعین خوب رفتار نکنند، یا حقوق مردم را ندهند؛ انواع گناههایی که داریم، ممکن است، آدم خیلی آلوده باشد. این آدمهای آلوده، اگر از این ماه رمضان، استفاده نکنند و خودشان را اصلاح نکنند، نشانه شقاوت آنان است. به مسلمانهای معتقد به روزه عرض می‏کنم! این نشان شقاوت آنان است. این ماه که مهمان خدایید (اَنْفاسُکُم تَسْبیح و نَوْمُکُم عِبادَةُ) و با آن خصوصیاتی که می‏خواهیم عرض کنیم، با این اوضاع، اگر اینجا، نتوانید، جبران کنید و "خشم خدا" را به "رحمت خدا" تبدیل نکنید، این، نشان شقاوت می‏شود. تصمیم بگیرید، کسانی که حرف من را می‏شنوید! از این ساعات مقدسی که خداوند در اختیارتان قرار داده است، استفاده کنید و گذشته را جبران کنید و در زمره خوبان و مغفرت یافتگان، بیایید. روایتی دارد که وقتی صحبتهای حضرت پیغمبر(ص) تمام شد، علی‏بن‏ابی‏طالب، در جلسه حاضر بودند، بلند شدند و فرمودند: "مااَفْضَلَ الاَعْمالُ فی هذَا الشَّهْر" بهترین کار در این ماه چیست؟ یک چیزی به ما یاد بدهید که آن، بهترینش باشد (و این، بین مسلمانان شیوه بود که از پیغمبر(ص) بهترین را می‏پرسیدند تا آن قله سعادت را پیدا کنند)، حضرت پیغمبر(ص) فرمودند: "اَلْوَرَعُ مِنْ مَحارِمِ‏اللَّهِ" : بهترین کارهایی که در این ماه، می‏توانید بکنید، این است که در مقابل کارهای حرام، حالت تقوا و پرهیزگاری به خودتان بگیرید. اصلاً روح عمده ماه رمضان هم، همین است؛ یعنی تمرین حالت سلامت، عدالت و حالت تقوا. البته هر انسانی، همیشه باید این جور باشد، این چیزی نیست که ما برای یک مقطع بخواهیم. اما، ماه رمضان را برای انسان سازی و جبران انحرافها، گذاشته‏اند و اینجا، باید از آن، استفاده شود. شماها، تصمیم بگیرید که از اول ماه رمضان، هر چیزی را که حرام است، مرتکب نشوید. اگر دروغ می‏گفتید، دیگر نگویید، تا دروغ به فکرتان آمد، اگر هم از زبانتان پرید، فوری استغفار کنید و خودتان را اصلاح کنید. از مردم غیبت نکنید و حرف بد نزنید. وظیفه‏ای که دارید، خوب انجام دهید. سر هر کاری هستید، کارگر کارخانه هستید، اگر روزهای دیگر، یک مقدار از وقت را می‏دزدیدی، حالا ندزد! کار خودت را خوب انجام بده! مغازه‏دار هستی، اگر به مردم زور می‏گفتی و گران می‏گرفتی، تصمیم بگیر و در ماه رمضان، گران نده! به عدل رفتار کن! اگر در خیابانها، به زن مردم، (به اینهایی که گوشه و کنار پیدا می‏شوند)، نگاهی از روی ریبه می‏کردی، نکن! فوراً چشمت را ببند. اگر تندزبان بودید، بداخلاق بودید، بدرفتاری می‏کردید، فحاشی می‏کردید، نکنید! در ماه رمضان، هر جا هستید، در همان شغلی که هستید، در همان موقعیت تصمیم بگیرید که این ماه را تمرین کنید که کار بدانجام ندهید. مطمئناً، بعد از یک ماه تمرین، روز بعداز عید فطر، دیگر نمی‏توانید تمرین نکنید. اصلاً بعد از آن یک ماه، دیگر افراد کمی، پیدا می‏شوند که به انحراف برگردند. بنابراین، این برنامه اسلامی که برای شما گذاشته‏اند، "ورع از محارم الهی" را عمل کنید و ان‏شاءالله این ماه رمضان برای ما، ماه پرخیر و برکتی باشد. مطلب دیگر، درباره لایحه‏ای است که عرض کردم این روزها، در مجلس شورای اسلامی مطرح است: بانک اسلامی، که یکی از کارهای خیلی مهم و خیلی مؤثر در تاریخ اسلام است. روح حرف این است: آنچه که ما درست کردیم، کمیسیون ویژه‏ای بوده، مدتی زحمت کشیده و خود بانکیها هم، آمدند، کمک کردند. این شده که یک جریان اجتناب ناپذیری که سرنخ زندگی صنعتی در دنیای استعماری غرب بوده و هنوز هم هست و جریان اقتصادی که بردنیا تحمیل شده، اگر از پایه، جور دیگری عمل می‏کردند، ممکن بود جور دیگری بشود. این جور شده که، مؤسسه‏ای به نام "بانک"، در وضع موجود، در هر جامعه‏ای، ضرورت دارد که باشد تا پولهای مردم را سروسامانی دهد و در یک مسیر صحیحی، پولها را هدایت کند. حتی، می‏بینید، جامعه کمونیستها، (که آنجا، تقریباً بخش خصوصی هیچ است)، آنها هم به خاطر پس اندازهای کار گران و کارکنان خودشان بانک دارند، که همان پولها را در یک جهت درستی بخواهند مورد استفاده  قرار دهند. بانک، به عنوان یک ضرورت در دنیای امروز که ارتباطات جهانی وجود دارد، مطرح است. در دنیایی که بخش خصوصی دارد بانکها براساس ربا است و ربا هم که ما می‏دانیم، وضعش، چه جوری است. در این خطبه‏ها، یکی دوبار، بحث کردیم که چه گناه عظیمی است ربا که انسان می‏کند و آثار سوء اقتصادی هم، زیاد دارد. از یک طرف، در جامعه موجود، نمی‏شود این پولهای مردم جمع نشود. این خرده پولها (یا پولهای زیاد)، اگر به حال خود گذاشته شود و حسابی، نظمی و هدایتی روی آن نباشد، خدا می‏داند، در وضع موجود، جامعه را به کجا می‏برد. این است که دولت چیزی به نام، "بانک" دارد. خوشبختانه، در جامعه، ما یکی از آثار انقلاب اسلامی، این شد که بانکها، از بخش خصوصی گرفته و دولتی شد. چون بخش خصوصی در استفاده نامشروع از پولهای مردم، غوغا می‏کرد و جامعه را به استفاده نامشروعتر، سوق می‏داد و جریان خیلی فاسدی بود که حالا در خیلی جاهای دنیا این طوری هست. اما، اینجا، سرنخ آن، در اختیار دولت قرار گرفت؛ ولی دولت، به خاطر وضع موجود و شرایط خاص جامعه و عصر، به ناچار نمی‏توانست، ربا را یکباره حذف کند و به کلی بگوید، دیگر به هیچ پولی، سود نمی‏دهیم و به هرکس هم، پول دادیم، سود نمی‏خواهیم. چنین چیزی، عملاً - فعلاً - نمی‏شود. می‏دانید در صدر اسلام هم این واقعیت ربا پذیرفته شده بود. "ربا"، در صدر اسلام، با این که حرام بود، واقعاً در سال‏های آخر عمر پیغمبر(ص) آیات آخر سوره بقره، نشان می‏دهد که هنوز، آخر عمر پیغمبر(ص) هم، داد قرآن، از دست رباخوارها، بلند بوده است. این طور نبوده که پیغمبر هم موفق شده باشد، آن موقع، با آن جامعه ساده، ربا را ریشه کن کند. حالا یک طرحی که ریخته شده، این طوری است که پولها، همان طور که قبلاً جمع می‏شد، جمع شود، مردم بتوانند پول بدهند. این واقعیت هم در نظر گرفته شده است، این مردمی که در بانک، پول می‏گذارند، همه این طور نیستند که پولشان را برای "سود"، بگذارند، خیلیها، مایلند که از پولشان در آنجا، یک کسی، استفاده کند و هر وقت هم خواستند، بروند بگیرند که ما یک بخشی به نام "حساب جاری" باز کردیم که الان وجود دارد و "پس‏اندازهای دیداری" که مردم هر وقت خواستند، بروند و پول خود را بگیرند، این قرض‏الحسنه حساب می‏شود. کسانی که نخواهند از پول خود سود بگیرند، پولشان را یا در حساب جاری می‏گذارند و یا پس انداز دیداری که هر لحظه‏ای خواستند، می‏روند و پس می‏گیرند. این حق را هم دادیم، به یک عده دیگری از مردم که می‏خواهند از پول خود استفاده کنند، خودشان نمی‏توانند کارخانه بسازند، خودشان نمی‏توانند، مغازه باز کنند، خودشان نمی‏توانند، تجارت کنند و می‏خواهند از پول خود استفاده کنند. از طرفی تورم است، یعنی پول امسال، تا پول سال آینده، در شرایط عادی هم، چند در صدش، اُفت می‏کند. ارزش خرید آن کم می‏شود. در شرایط بحرانی که گاهی، از قدرت خرید آن، خیلی زیاد، کم می‏شود. افرادی که خانه خود را فروخته‏اند، جهیزیه‏شان را فروخته‏اند، ماشین خود را فروخته‏اند و جور دیگری، جنسشان، تبدیل به پول شده است، این پول را برای دخترهایشان پس‏انداز می‏کنند تا بعداً، جهیزیه بخرند، برای پسرهایشان، پس‏انداز می‏کنند که بعداً خانه بخرند، برای زمینشان پس‏انداز می‏کنند که بعداً خانه بسازند، در آینده هم گرانتر می‏شود. طبعاً همه اینها، باید پولشان، یک رشدی بکند که متناسب با زمان، بتوانند استفاده کنند. ما این را هم حق می‏دانیم که پول مردم - آنهایی که مایلند، پولشان رشد کند - راهی برایش باز باشد و راه ربا هم نباشد. این را در "حساب‏های مدت دار" گذاشتیم، که وقتی شما در بانک، حساب باز می‏کنید، می‏گویید، این پولم را برای یک سال یا شش ماه یا دو سال نگه‏دارید؛ دست بانک را هم باز گذاشتم، که مدت را، هر مقدار هم کم باشد، قبول کند. یعنی، اگر مثلاً (البته آن دیگر، حساب بانکیهاست و باید بفهمند چقدر می‏شود)، یک ماه هم بود، این پول را بپذیرند. این دیگر بسته به کار بانک است. باید آیین نامه، تعیین شود. بانکها این پولها را می‏گیرند و پولهایی که مردم در بانک می‏ریزند، به صورت یک شرکت عظیم، در بخشهای تولیدی، تجارتی و خدماتی، به کار می‏افتد. یکی می‏رود، کارخانه می‏سازد، یکی می‏رود، جنس وارد می‏کند، یک مقدار از این پولها ماشین می‏شود، پول را به صاحب کارخانه‏ها می‏دهند. یک مقدار برای خدمات می‏دهند؛ برای هرکاری که تا الان، بانک پول می‏داده و بعد هم می‏دهد. یعنی، بانکها، دستشان باز است، پول هرکس را برای قرض‏الحسنه و یا مدت دار، بگیرند و دستشان هم باز است که این پول را آن جاهایی که سیاست کشور اقتضا می‏کند، استفاده کنند. این جا دیگر با سیاست کشور است. بعضی برای راهسازی، بعضی برای کشاورزی، بعضی برای سدسازی، بعضی برای کارخانه و بعضی برای کشاورزی اشخاص، به طرق مختلف، این پول را در اختیار می‏گذارد و همیشه هم، حساب آن روشن است که مثلاً بانک در مجموع امسال پنج در صد سود برده و این روشن است. هرکس به بانک  پول داده است، به اندازه آن سودی که مجموعه این شرکت عظیم، می‏برد، به پولی که در تجارت و در همه جا مصرف شده، تقسیم می‏کنند و به آن سهم می‏دهند. اگر هم بانک سودی نبرد، نمی‏دهند که البته بانکها معمولاً سود می‏برند ولی دیگر مثل بخش خصوصی نیست که یک دفعه، سود را بخواهد، 50 در صد، 100 در صد ببرد. سود معقولی را در نظر می‏گیرند، که خون مردم را نمکند و آن سود معقول از تجارت در می‏آید، از صنعت در می‏آید، از واردات در می‏آید، از صادرات در می‏آید، از انواع و اقسام خدمات در می‏آید. آن سود را در این شرکت عظیم، در نظر می‏گیرند و هرکس برای چند ماه، چند سال که پولی گذاشته، مدت و مبلغ را در شرکت حساب می‏کنند و فرد آن مقداری که سود سهم او می‏شود، از کارهای مباح اسلامی می‏گیرد. از این به بعد، دیگر آدمهایی که پول دارند، حتی آنهائی که خیلی هم مسلمان نیستند، ولی بالاخره ایمانی به آخرت دارند و برایشان یک خرده شیشه بود که ربا خوارند و رباخواری برای بچه‏هایشان و خودشان اثر بد داشت و برای جامعه اثر بد داشت، از این به بعد نه، کاسب معمولی حساب می‏شوند، مولد معمولی حساب می‏شوند؛ هم در آمد می‏گیرند، منتها در آمد معقول و هم حلال می‏گیرند و هم پول مملکت، جریان درستی دارد. هم بانکها می‏مانند و هم ما، ان‏شاءاللّه، می‏توانیم، کنترل صحیحی روی اقتصاد و روی برنامه‏ریزی‏مان داشته باشیم. البته این طرح  هنوز در مجلس شورای اسلامی است و به شورای نگهبان نرفته است. اگر چه مشورتهایی شده و خود به خود، آنجا هم یک مقدار، بحث خواهیم داشت، رفت و برگشت خواهد داشت تا به یک نقطه‏ای برسیم که اگر موفق شدیم در دنیای اسلامی، با استفاده از همین جریانی که استعمار غرب، در دنیای اسلامی تحمیل کرده، یک مسیر صحیح برای زندگی اقتصادی مردم، از این بخش درست بکنیم، می‏توانیم بگوییم که در تاریخ اسلام و برای دنیای اسلام، خدمت عظیمی، انجام داده‏ایم؛ این هم مسأله لایحه عملیات بانکی بدون ربا. در مورد مسأله لبنان و حوادث مهمی که امروز در منطقه هست که به جنگ هم مربوط است، دو سه جمله عرض می‏کنم و بعد مطالبم را در خطبه عربی گفته‏ام که شیره کشیده آن را هم عرض می‏کنم و شما را از این زحمت گرما، زودتر خلاص می‏کنم. حادثه لبنان، انصافاً، حادثه بسیار بدی است. البته ریشه این را، در "کمپ دیوید" می‏بینیم؛ یعنی کاری که چند سال پیش، سادات معدوم کرده که آن حصار و برنامه بحق طلسم اسرائیل و بایکوت اسرائیل را شکست و اسرائیل را که بنا بود، به طور کلی در دنیای اسلام و به خصوص در دنیای عرب، بایکوت باشد، از بایکوت در آورد و با او رابطه برقرار کرد و آن زشتیها را که میان ملت عرب و دولتهای عرب بسیار زشت بود از قباحت، تا حدودی انداخت. البته آن روزها، خیلی از کشورها عکس‏العمل نشان دادند. بسیاری از کشورهای مرتجع، هنوز هم با مصر قهرند، اما به هر حال، ابهت قضیه، شکست و کم کم اثر آن، این شده است که امروز در لبنان هم، با کمال پررویی، با اینکه دولت لبنان، دولت ضعیفی است و بخش ناچیزی از مردم است (فالانژها یک در صد کمی از مردم لبنان هستند)، این قدر پرجرأت و جسارت شده که با حمایت استعمار گران و ارتجاعیون، دارد به طرف مصالحه با اسرائیل، پیش می‏رود و قرار داد بسته و ا ین خطر را توسعه داده است. اگر این روال ادامه پیدا کند، ما مطمئن نیستیم که فردا، ملک حسین (که بیش از همه دلش پَرپَر می‏زند و وابسته به آمریکاست) و بعد هم شاه حسن و سایرین و بعد هم آن طرفتر، عربستان و اینها نروند، در این بادیه! بسیار خطرناک است. اگر در این جریان  افتادیم، دیگر منسجم‏کردن دوباره دنیای اسلام در مقابل اسرائیل، محال است. چون سالها به خاطر تبلیغات و جنایات ملموسی که اسرائیل داشت و مردم یادشان بود (نسل گذشته آن جنایات بسیار فجیع اسرائیل را یادشان بوده) این حالت مانده بود، اما با این جریاناتی که اینها، پیش آوردند، نسل جدید، ممکن است، اصلاً فراموش کند و اسرائیل به عنوان یک واقعیت، پذیرفته شود و این خطر بسیار عمده‏ای است. متأسفانه اینها استکبار جهانی برای رسیدن به اینجا، برنامه بسیار شوم جنگ تحمیلی عراق برایران را هم، راه انداختند. یعنی آنها حساب شده در آستانه این برنامه‏ها، آمدند و ارتش عراق رإ؛ظظ  که جزو ارتشهای قوی کشورهای عربی بود و یک روز می‏توانست در مقابل اسرائیل قدعلم کند، وادار کردند به جمهوری اسلامی حمله کند که هم جمهوری اسلامی را و هم خود را، از بین ببرد. (اگر عراق رهبران خوبی پیدا می‏کرد و اگر حکومت خوبی در عراق روی کار می‏آمد، یک روز می‏توانست در مقابل اسرائیل قد علم کند). آنها توانستند دو نیروی عظیمی که در آینده، بالقوه، مایه امید بودند - ایران و عراق - را این جور که دارید می‏بینید، مشغول کنند و امروز هم، همه همت شرق وغرب، اینجا متمرکز است که عراق را به همین صورت نگه دارند، و مطمئناً مطلب این است. در کنفرانس سرّی کشورهای صنعتی و نیز در جلسات وزرای خارجه کشورهای صنعتی که قبل از آن بوده، بحث جدی این بود که بعضی از دولتها و شاید همه‏شان، این را قبول داشتند که، عراق نباید در جنگ شکست بخورد. این جزو مسلّمات بوده، البته یک مقدار تفاوتی در موضع‏گیریهای مراحل بعدی آن بوده است. میتران، از آن خبیث‏هایی بوده که خیلی روی این مسأله، پافشاری داشته، چون او خیلی آلوده شده است (الان بیش از همه کشورها در عراق، فرانسه، آلوده است)، بیشتر جنایت می‏کرده و بقیه هم با حدودی که داشتند پافشاری کردند. اینها استکبار جهانی، الان، سیاستشان این است، هم شوروی و هم آمریکا و هم اقمار آمریکا، سیاستشان این است که صدام و حزب بعث را این جوری حفظ کنند تا جمهوری اسلامی را به این حالت نگه دارد. حالا، چه این جنگ تمام شود و چه تمام نشود. اگر این جنگ تمام شود، صدام به عنوان قدرتی که سی ماه، سی وچند ماه، سه سال با ایران، جنگیده است، بعد هم به سرآنها، منّت خواهد گذاشت که من خطر جمهوری اسلامی را از شما دفع کردم! این صدام، باز، این جا می‏ماند و به خاطر این وابستگی شدیدتری که پیدا کرده، در اختیار اینها خواهد بود و بیشتر از، حتی اردن، و ملک حسین تسلیم خواهد بود و این ارتش عظیمی که از پول ملتهای اسلامی ساخته‏اند، اگر بماند، باز یا راکد می‏شود و یا برای حمله به اسرائیل، مانع می‏شود. اگر جنگ تمام شود و این صدام زنده بماند، این جوری است و لذا، اینها می‏خواهند جنگ تمام نشود و همیشه این حالت، این طور بماند و اگر تمام می‏شود، با اعتبار و آبروی صدام، تمام شود. این، سیاست دشمنان استکباری دنیای امروز و سیاست ارتجاعیون و قارونهای جنوب خلیج فارس است، اینها الان این را می‏خواهند، ما باید در مقابل این، چه کنیم؟ الان مسأله لبنان، از مسأله جنگ ایران و عراق، جدا نیست. اینها، قضیه را به هم مربوط کردند. اگر جنگ ایران و عراق، این جوری حل شود، لبنان هم نجات پیدا نمی‏کند، یعنی صدام زنده بدون جنگش، یا زنده با جنگش،مانعی است برای اینکه، ملتهای اسلامی بتوانند در لبنان، وظیفه خود را انجام دهند. فقط در یک صورت، این مسأله، می‏تواند منجی منطقه باشد و دنیای اسلام را آزاد کند و مسلمین را به اهدافشان برساند و ممرّی برای اتحاد مسلمین شود و آن، صورتی است که این جنگ منجر به سقوط صدام و سقوط حزب بعث شود، (صدام تنها مسأله نیست، صدام یک مهره از مهره‏های بعثی هاست). یعنی آنچه که خوب است، این است. حالا به این سقوط صدام چه جور باید برسد، آن، مسأله دیگری است. آن شیوه برخورد ماست، آن جنگ ماست، آن راهی است که ما انتخاب می‏کنیم. به هر حال، آزادیخواهان منطقه بدانند! فلسطینی‏ها بدانند! مؤمنین لبنان بدانند! مسلمانهای خودمان و جهادگران خودمان در میدانهای جنگ بدانند! آن چاه ویلی که استکبار و ارتجاع در منطقه درست کرده‏اند، این است که در منطقه برخورد عراق با ایران، حفاظت برای اسرائیل درست کنند، و این کار را از آستین حزب بعث عفلقی، در آوردند و موفق شدند این کار را بکنند، منتها، ما باید این قدرت را داشته باشیم که این توطئه را بشکنیم و فکر نکنید که نمی‏شود. می‏گویند، چه جوری می‏شود، برنامه‏ای را که ارتجاع و شرق و غرب روی آن متحد هستند، بشکنیم؟ خیلی می‏توانیم. شاه در ایران عیناً همین جوری بود. شاه را در ایران، هم شورویها و هم آمریکاییها می‏خواستند بماند و هم ارتجاع منطقه می‏خواست بماند و همه و همه حمایت کردند، اما نشد که او را نگه دارند. خود جمهوری اسلامی هم، این جوری بود. جمهوری اسلامی را، همه این مثلث شوم، می‏خواستند نابود کنند و از هیچ چیز هم فرو گذار نکردند و باز هم نتوانستند. روز به روز ما، مقاومتر شدیم. فرقی ندارد. مسأله بعدی ماهم که حل مشکل منطقه و به هم زدن توطئه صدام به عنوان عامل این مثلث شوم است، کار مقدوری است، منتها خون لازم دارد. مال لازم دارد، مقاومت لازم دارد، استقامت لازم دارد که اینها را، الحمدللَّه، ملت ما دارند و تجربه‏ای هم لازم دارد که ما کشف کرده‏ایم و مهمترین عامل آن، نیروی ایمان مردم است. شما، لبنان را ببینید و فلسطین را ببینید. این روزها عده معدود مسلمانهای جنوب لبنان، خیلی بیشتر از همه فلسطینیها، در دنیا دارند عملیات می‏کنند. فلسطینیها چه سازمان وسیعی بودند، چقدر نیرو دارند، چقدر اسلحه دارند، چقدر تجربه دارند، چقدر برنامه دارند، چقدر کشورها، از آنها حمایت می‏کنند! آنها عملیات چریکی‏شان، در داخل اسرائیل و جاهای دیگر چقدر است؟ سال گذشته چند تا می‏توانیم، ثبت کنیم؟ وقتی که در جنوب لبنان، این همه با قدرت بودند، چقدر بود؟ الان، مسلمانها، به عنوان اسلام، به عنوان محور دین، به راه افتاده‏اند. ببینید! هر روز پانزده عملیات در جنوب لبنان دارد پیش می‏آید (آنهایی که نقل می‏شود، خیلیها، نقل نمی‏شود). اگر مبارزه، با محور اسلام و شهادت طلبی و براساس دین، حرکتش را ادامه بدهد، خیلی آسان است. صدام که هیچی، بابای صدام هم شکست پذیر است(!) و ان‏شاءاللّه، ما به این نقطه مطلوبمان خواهیم رسید.     ترجمه خطبه عربی     بسم اللّه الرحمن الرحیم به برادران و خواهران مسلمان و مخصوصاً عرب، هشدار می‏دهم. آنچه، این روزها، در منطقه و به خصوص در لبنان، می‏گذرد، دنیای اسلام و به خصوص دنیای عرب را برسر دو راهی قرار داده است که راهی به عزّ و شرف و راهی به ضعف و سقوط و عبودیت منتهی می‏شود. اگر مقاومت کنیم و براصولی که مورد قبول بوده و امضا کرده‏ایم، پافشاری کنیم، ممکن است، دشمنان مأیوس شوند و مردم و دوستان، امید وار و پرنشاط و مقاوم شوند. و اگر، تزلزل، نشان دهیم، دشمنان لاشه خود را امیدوار و طمع دارتر، و دوستان و مردم را ضعیف و دو دل و مأیوس خواهیم ساخت و ناچار، قدم به قدم، به طرف سقوط و تسلیم، عقب نشینی خواهیم کرد. اگر این مقاومت را در مورد "کمپ دیوید سادات" کرده بودیم، امروز، مسأله لبنان را نداشتیم و اگر مقاومت نکنیم، فردا مسأله اردن، عراق و عربستان و ... را، بدتر از مسأله امروز لبنان خواهیم داشت و آن روز، حتی ضعیفتر از امروز، برخورد خواهیم کرد. همه می‏بینیم، بسیاری از آنها که در جریان کمپ دیوید، از خود مقاومت و مخالفت نشان دادند، امروز در لبنان یا همراه دشمنان هستند و یا راضی و یا ساکت‏اند و اگر کار، بر وفق مراد دشمن پیش رود، در صحنه آینده، وضع بدتر خواهد شد.  در گذشته پذیرفته بودیم که : 1 - اسرائیل به عنوان یک دولت، خطرناک است. 2 - با اسرائیل نباید مذاکره کنیم؛ چه برسد به صلح. 3 - باید اسرائیل، بایکوت مطلق مطلق باشد. 4 - آنهایی که از این اصول تخلف کنند، باید مشمول بایکوت قرار گیرند. 5 - فقط با جنگ و قهر می‏توانیم، مشکل اسرائیل را رفع کنیم. و خیلی چیزهای دیگر که اکثراً می‏دانید. ولی می‏بینید که امروز، این اصول مورد توافق، یا با صراحت، مورد انکار قرار گرفته و یا عملاً نقض شده و یا لااقل، مورد تردید است و متأسفانه هر اجتماعی که از سران عرب تشکیل می‏شود، به جای این که برمحور اصولیِ مورد توافق، تصمیمی اتخاذ شود، روی نقض اصول، صحه گذاشته می‏شود و به جای تجدید وحدت و عظمت، گامی به سوی تسلیم برمی‏دارند و نمونه آن "فاس" است و بدتر از آن "فاس"، مدتی بعد خواهد بود، اگر وضع به همین منوال بگذرد. ابرقدرتها، برای چنین وضعی، بعث عراق را وادار کردند که با ایران مسلمان که بعد از انقلاب اسلامی، به صف اعراب برای مبارزه با اسرائیل پیوسته بود، تجاوز کند و امروز هم کمکش می‏کنند که به این تجاوز ادامه دهد و تسلیم حق نشود تا وحدت ما، مخدوش شود و آنها کار خودشان را انجام دهند. اگر ما چنین باشیم و برمحور حق حرکت نکنیم، بر فرض تمام شدن جنگ عراق با ایران، ممکن است، همین حادثه را مثلاً مصر علیه لیبی به وجود بیاورد یا اردن علیه سوریه و یا یمن شمالی علیه یمن جنوبی یا افغانستان علیه پاکستان و یا جاهای دیگری که ابرقدرتها تصمیم گیرنده، هستند. پس بیایید، اصول مورد توافق را حفظ کنیم و قاطعانه اجازه تخلف ندهیم و متجاوز را هر که باشد - گر چه عرب علیه غیر عرب - با معیار حق و عدالت اسلامی، کیفر دهیم و از مظلوم دفاع کنیم و با محور حق، وحدت اسلامی را مستحکم نماییم و از همه امکانات خود - که خیلی زیاد است - برای رفع شرّ دشمنان متجاوز، مخصوصاً صهیونیزم، امپریالیزم و کمونیزم استفاده کنیم و برای امت اسلامی، عظمت و سعادت بیاوریم. والسلام من اتبع الهدی.

 أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرّجیم »بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرّحیم / قُلْ یا اَیُّهاالکافِرُون/ لا اَعْبُدُ ما تَعْبُدُون/ وَ لا اَنْتُم عابدُونَ ما اَعْبُد/ وَ لا اَنَا عابدٌ ماعَبَدْتُمْ/ وَ لا اَنْتُم عابدُونَ ما اَعْبُدُ/ لَکُم دینَکُمْ وَلِیَ دین

ویدئوها

صوت

تصاویر ضمیمه