خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۱۳ خرداد ۱۳۶۲

    خطبه اول  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومینَ. قالَ الْعَظیمُ فی کِتابهِ: أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم "وَ نُریدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الاَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اَئمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ".  به دلیل اینکه مناستبهای این هفته (هم هفته قبل و هم هفته بعد) فراوان است، بحث خطبه اول را ضمن اینکه برهمان محور "عدالت اجتماعی" است، درباره یکی از مناسبتهای مهم روز قرار می‏دهیم که هم صرفه‏جویی در وقت بشود و هم تا حدودی تناسب زمان را مراعات کرده باشیم و هم ارتباط بحث را در خطبه‏ها از دست نداده باشیم. و آن موضوع مرتبط با عدالت اجتماعی، وجود مقدس امام زمان است که صاحب این انقلاب و صاحب کل دنیا و امید محرومان جهان برای آینده زندگی بشریت است. درباره امام زمان، صحبت کردن در یک خطبه، تحقیقاً، چیز مجمل و فهرست واری است، لذا من بیشتر به یک بخش از مطالب مربوط به امام زمان می‏پردازم که با خطبه‏هایم و بحث "عدالت اجتماعی" ارتباط دارد. در بحث "عدالت اجتماعی" به اینجا رسیده بودیم که برای پشتوانه اجرای مقررات عادلانه اسلام در بخش اقتصاد، لازم است که تعدیلی و تعادلی در وجود خود انسان به وجود بیاید تا انسانهای عادل، پشتوانه نظام عادلانه باشند. اینجا یک فصل جدید باز می‏شود (آن فصلِ قبل تمام نشده و ادامه دارد) که یکی از بحثهای مهم و اساسی در این بحث من هم هست. منتها بحثی که امروز باز می‏کنم، یک بحث مقطعی است و جای آن در تنظیم نهایی بحثهای "عدالت اجتماعی" اینجانیست؛ یا در پایان این بخش است و یا باید در همه بحثهایی که راجع به "عدالت اجتماعی" کرده‏ایم، پخش بشود. باید هر قطعه‏اش در جای معینی که مربوط است، گذاشته شود و به خاطر تناسب زمان و مراعات احترام امام دوازدهم است که من این بحث را امروز انجام می‏دهم. همه آن بحثهایی که در بخش "عدالت اجتماعی" مطرح کردیم، تبلور اساسی آن در زمان حکومت امام زمان وجود دارد، یعنی نمونه‏های خوب و عینی آن را در آن زمان می‏بینیم. سند محکم‏مان هم برای مطالبی که گفتیم،[t1] همین روایات و آثاری است که زندگی امام زمان را بإ؛ ظظ  چنین مطالبی منطبق می‏کند؛ یعنی در روایات، با صراحت، اهداف اجتماعی ما، در زندگی امام زمان متبلور است. وقتی که در مورد امام زمان سخن می‏گوییم و می‏خواهیم بحث کنیم، طبعاً علاقه‏مندان و شیفتگان، مایلند که همه ابعاد بحث را بشنوند، ولی این نمی‏شود. یک نکته‏ای که در زندگی امام زمان و حکومت آینده مورد انتظار ما، مهم است، این است که از دیدگاه همه ادیان آسمانی و مکتبهای اصیل دنیا، همه مردم جهان برای چنان روزی ظهورامام زمان انتظار دارند، و معلوم می‏شود این عقیده و این فکر، ریشه در جهان بینی‏الهی دارد. در متن آفرینش جهان، چنین دورانی برای زندگی انسان در سنّت الهی، تعبیه شده است و در کتاب آفرینش، فصل آخر زندگی انسان بر روی زمین، آن فصل مشعشع  ظهور حضرت قائم است، این فصل در معارف حضرت موسی(ع) هست، هم در تعلیمات حضرت عیسی(ع) هست، هم در کتاب زبور حضرت داود(ع) هست، هم در نوشته‏ها و آثار بودا هست، هم در دیانت زرتشت هست و هم در کسانی که در نواحی دور مشرق، برای خود مکتب مستقلی دارند، چنین وعده‏هایی هست! یعنی تمام این ادیان به پیروانشان گفته‏اند که زمانی می‏آید که حکومت الهی برجهان حاکم است و عدل و داد و قسط و فضیلت و امنیت و رفاه و همه جهات اخلاقی جامعه تأمین است و جامعه‏ای با زندگی واقعاً انسانی برپشت این کره خاک، خواهد بود. حتی در تعبیراتی از پیغمبراسلام - تا آن جایی که ممکن بوده و برهر لفظی - این تأکید شده که گاهی پیغمبر می‏فرماید: "حتی این مسأله ظهور امام زمان این قدر قطعی است که اگر یک روز هم از عمر دنیا باقی مانده باشد، در آن روز خداوند باید، این دنیا را با چنین حکومتی مواجه بکند"؛ یعنی این وضع تحقیقاً پیش می‏آید و قابل تخلف نیست. یک چنین چیزی، در معارف اسلامی و ادیان دیگر به چشم می‏خورد. به نظر می‏رسد که یک مقدار این مسأله در فطریات انسانها هم تعبیه شده است ، برای اینکه، مثلاً در مکتب الحادی مارکس هم که به کلی از معنویات و مُغیّبات و روحیات معنوی رو گردان است و همه چیز را می‏خواهد روی کاکل ماده بچرخاند، باز در تحلیل تاریخی‏اش به این نکته رسیده است که یک روزی این تضاد طبقاتی محو می‏شود و جامعه بی‏طبقه به وجود می‏آید. البته آنها این جامعه را معلول آثار دوران سوسیالیست می‏دانند که به خاطر رفاه فراوان و فراوانی نعمتها، نیازی به تضاد نیست و جامعه، آن قدر در رفاه است که هرکسی به هر چه که می‏خواهد می‏رسد، نه حکومتی لازم است و نه دعوایی وجود دارد. و آنها هم در تحلیلهای مادی خود به اینجا می‏رسند و در همین تحلیلشان می‏گویند که سیر حرکت تاریخ از مسیری که عبور می‏کند، به جامعه بی‏طبقه یا کمون مشترکِ همه نیروهایی که در جامعه زندگی می‏کنند، می‏رسد. بنابراین، آدم خیال می‏کند که یک چنین چشم اندازی برای همه مردم، به نحوی وجود دارد و چنین جامعه‏ای به وجود می‏آید، منتها صریحترین و روشنترین و بارزترین وجه این جامعه را در تعلیمات معلمان مکتب شیعه می‏بینیم که بسیاری از خصوصیات آن جامعه را هم، ذکر کرده‏اند. در اسلام، تقریباً باید بگوییم علمای اسلامی از همه فِرَق در مورد وجود این جامعه آرمانی متفق‏القولند؛ یعنی یک چیز به نام "مهدی موعود" و "منجی بشریت و "مصلح کُل"، در معارف اسلامی با خصوصیات مختلف، مورد قبول تمام دانشمندان اسلام، اعم از شیعه و سنّی است. عده زیادی از اهل تسنن، کسی را به عنوان "مهدی" نوعی معرفی کرده‏اند که شخص معینی نیست، در زمانی معین چنین شخصیتی بروز و ظهور می‏کند. تولد وی هم مثل مردم دیگر، در همان زمان است و با خصوصیات یک رهبر اسلامی قوی می‏آید و اسلام را حاکم می‏کند و دنیا را نجات می‏دهد. در بین علمای اهل  سنّت ، تعداد زیادی (که شاید بیش از دویست نفر هم باشند) تقریباً مثل شیعه فکر می‏کنند، یعنی می‏روند روی شخص معیّنی که فرزند امام حسن عسکری است و  با همین مشخصاتی که ما شیعیان می‏گوییم. این طور نیست که آنها متفق باشند، "مهدی" نوعی است. در بین شیعه هم باز این اختلاف نظر وجود دارد؛ یعنی همه طوایف شیعه مثل ما که  شیعه اثنی عشری هستیم، فکر نمی‏کنند. بعضی از طوایف شیعه هستند که مهدی مورد نظر آنها، آمده و رفته است. بعضی از طوایف نیز هستند که "مهدی"های دیگری برای خودشان در نظر دارند، ولی به هرحال روی یک شخصی به نام "مهدی"، چنین اتفاق نظری در جامعه اسلامی وجود دارد. بعضی از علما، بیش از یکصدوبیست آیه از قرآن را منطبق کرده‏اند با فلسفه وجودی حضرت مهدی، مثل همین آیه‏ای که اول صحبتم خواندم سوره قصص آیه 5 و آیات فراوان دیگری که در قرآن با صراحت نیست، اما این چنین ظهوری را از خیلی آیات، خواسته‏اند در بیاورند. خوب! این "مهدی" با این مشخصاتی که عرض کردم، بخشی از دنیا منتظرش هستند: عیسوی‏ها منتظرند، موسوی‏ها کلیمی‏ها منتظرند و زرتشتی‏ها منتظرند و سایر ادیان به یک نحوی منتظرند، منتها با عناوین دیگری. ما هم منتظریم البته با مشخصات بیشتری. اینکه آیا این شخصیت می‏آید، چه می‏کند؛ و جامعه ایده‏آلی که این مهدی موعود خواهد داشت، چیست؟ در مورد آن جامعه ایده‏آل حرف خیلی هست و من هم به همه ابعاد آن جامعه، نمی‏خواهم بپردازم. امروز، آنچه را که مربوط به بحث خودم است، تعقیب می‏کنم. نکات قابل بحثی وجود دارد که باز در این خطبه نمی‏گنجد. مثلاً بعضی از روشنفکرها که می‏خواهند همه چیز را تحلیل مادی بکنند، در مورد مسأله عمر امام زمان - که به عقیده شیعه تا به حال باید بیش از هزار سال از عمرشان گذشته باشد و آینده هم معلوم نیست، شاید عمر ایشان تا وقتی که بخواهند بیایند، سر به میلیون بزند - حرف دارند و می‏گویند چنین چیزی چگونه می‏شود؟ خوب! ما حالا یک بحث طولانی اینجا نمی‏خواهیم بکنیم. از دیدگاه ما که اعجاز یک مسأله عادی است (عصای موسی را داریم و زنده شدن مرده‏ها را توسط  عیسی داریم و شق‏القمر پیامبراسلام را داریم و قرآن را داریم و آن همه معجزات را) بحث مهمی نیست. به علاوه هیچ کس تا امروز نتوانسته است ثابت بکند که آدم نمی‏تواند خیلی عمر بکند، هزارها سال عمر. هیچ منشأ علمی ندارد، فقط منشأ عرضی و عادی دارد که ما می‏بینیم انسانها عمرشان محدود به این حدی است که ما می‏بینیم. اگر کسی با ضوابط خاصی زندگی بکند، هیچ دلیلی ندارد که عمر انسان در این مقطعی که ما الآن فکر می‏کنیم محدود باشد. در قرآن با صراحت، دوران تبلیغ قبل از کشتی سازی حضرت نوح ، 950 سال گفته شده است، آن حضرت هم یک انسان عادی بوده و پیغمبری بوده است روی این موضوع لازم نیست خیلی تکیه کنیم، چون بحث من هم اینجا نیست، این باید در جاهای دیگر بحث بشود. یک مسأله‏ای هم قبلاً خیلی مطرح بود ولی این روزها در محافل خیلی مطرح نیست و آن این بود که مگر در این دنیای مسلح به نیروهای هسته‏ای (اتم و بمبهایی که می‏توانند بخشی از دنیا را در ظرف یک دقیقه ذوب بکنند)، یک آدم می‏تواند بیاید و این دنیا را تسلیم بکند و حکومت واحد جهانی درست بکند؟ این هم یک بحث اجتماعی است که با پیروزی انقلاب اسلامی و حرکت عظیمی که در این منطقه شده و نمونه‏هایی که ما در تاریخ داریم، کاملاً قابل قبول است. به علاوه با آن امکاناتی که امام زمان خواهد داشت و علومی که امام زمان خواهد داشت و برنامه اجتماعی که تنظیم شده و مقدماتی که برای او در نظر گرفته شده، آن حضرت در شرایطی می‏آید که دنیا از دست زمامدارانش خسته شده و به دنبال یک مُصلح بزرگ با برنامه خوب می‏گردد. بنابراین آن مسأله نیروهای مسلح و هسته‏ای قابل حل است و بحث هم نمی‏خواهد. ما الآن به دنبال آن هم پیش نخواهیم رفت و جای دیگری باید بحث بشود. ما از آن جامعه‏ای صحبت می‏کنیم که امام زمان آن را اداره می‏کند و از این بُعد صحبت می‏کنیم و این جامعه از بُعد اقتصادی، جامعه عادلانه‏ای است، که این موضوع بحث من هم هست. در بسیاری از روایات آمده است که وقتی امام زمان می‏آیند، جامعه از لحاظ علمی آن قدر سطحش بالاست که با اضافه شدن علم امام زمان، امکانات زمین به حد وفور در اختیار بشر قرار می‏گیرد. از لحاظ تکامل علمی چند روایت در این مورد وجود دارد: "اِذا اقامَ قَائِمُنا وَ ضَعَ اللّهُ یَدَهُ عَلَی رُؤوس الاَنامْ فَکَمُلَتْ بها عُقُولَهُمْ" "وقتی که امام زمان ظهور بکند، خداوند دست رحمتش را بر سرمردم می‏کشد و آن قدر مردم را از لحاظ فکری بالا می‏آورد که عقلهایشان کامل می‏شود و احلامشان هم به مرحله عالی می‏رسد." روایت دیگری هم وجود دارد که همه علومی که خداوند به بشریت داده، در هفتاد و چند حرف است که تا زمان ظهور امام زمان از هفتاد و چند حرف، تنها یک حرف آن متبلور می‏شود و از آن به بعد، بقیه حروفش پدیدار می‏گردد؛ بعضی می‏گویند یک هفتادم از علمی که خداوند می‏خواهد بشریت داشته باشد، تا زمان امام زمان به دست می‏آید و بقیه آن مربوط به بعد است. مردم این قدر با سواد می‏شوند. چیزهای زیادی هم در علایم ظهوروجود دارد. از جمله مردم وقتی در مشرق هستند با مغرب هم حرف می‏زنند و نیز همدیگر را می‏بینند. البته تا این حد، تلویزیون امروزی ما نیست. البته ممکن است این موارد جزو یک چیزهایی باشد که قبل از امام زمان به دست می‏آید. روایاتی وجود دارد که وقتی امام زمان می‏آیند، زمین هر چه که در بطن خود دارد و ذخایرش را تقدیم امام زمان می‏کند و  تقدیم مردم حکومت امام زمان می‏کند - "تُظْهَرُ الاْرَضُ کُنُوْزَها"؛ زمین همه هستی و ثروتش را در اختیار مردم آن روز می‏گذارد. یا "تُخْرِجُ اَفْلاذَ کَبدَها": شیره کبدش را به مردم تسلیم می‏کند تا مردم از همه ذخایرش استفاده بکنند. روایتی هم وجود دارد که از عراق تا شام، آدمی وقتی که راه می‏رود، یک جایی، پایش را روی زمین خشکِ خالی و بیابان نمی‏گذارد، تمامش روی گیاهان و نباتاتی است که در خدمت مردم است. انواع و اقسام روایات داریم، که نشان می‏دهد در زمان امام زمان حرکت تولیدی و علمی، آن قدر قوی است که مردم امکانات زمین را نقد می‏کنند و امکانات زمین در اختیار مردم قرار می‏گیرد و رفاه، فراوان است. در چنان جامعه‏ای، زندگی اقتصادی مردم چگونه است؟ این مقدمات برای این است که بدانیم امام زمان چطور برخورد می‏کند و اموال چطور تقسیم می‏شود. ما منتظر آن چنان زندگی‏ای هستیم، مگرنیست؟ یکی از فصولی که باید بحث بشود، بحث "انتظار" است. "انتظار"؛ یعنی چه؟ آدم وقتی که به طور جدی منتظر یک شخص یا یک جریان یا یک حالت باشد، تحقیقاً خودش را باید برای آن حالت آماده بکند. بچه‏تان اگر مسافرت باشد، همسرتان اگر مسافرت باشد، در جبهه باشد، بعداز دو سه ماه خبر می‏دهند که الآن می‏آید و اطلاع پیدا می‏کنید که قطارش رسیده و ساعت فلان از قطار پیاده شده و آن ساعت لازمِ از قطار تا آمدن به خانه را در نظر می‏گیرید، در آن لحظات آخر، آن حالت انتظار ا ست. می‏توانید خودتان را در آن حالت مجسم کنید: گوشتان به زنگ در خانه است. همه فضای خانه را جوری مرتب می‏کنید که مهمان وقتی  می‏آید، متناسب با میل او و لذات او، و افکار او باشد. محیط را برای پذیرایی، از نقطه مورد انتظارتان آماده می‏کنید. این حالت انتظار را مجسم کنید. ما در جامعه خود، مدعی هستیم که منتظر امام زمانیم و این قدر، دعا می‏کنیم ولی آن گروههایی که در دوران طولانی از گذشته تا امروز به اسم این که امام زمان می‏آید و اصلاح می‏کند، دستشان را گذاشته بودند روی هم و تسلیم مظالم شده بودند و امروز هم هنوز گاهی زمزمه می‏کنند که بالاخره کارها را امام زمان باید اصلاح بکند، اینها دلیل منتظر نبود نشان، همین است. اگر منتظر بودند، یک جوری می‏کردند که این امام زمان وقتی که آمد، متناسب با شأن امام زمان، زندگی را تنظیم کرده باشند. امام زمان وقتی که آمد و دید مثلاً این ثروتمند کذایی که این همه پول دارد، باز هم گرانفروشی می‏کند، بر خوردش با او مثل برخورد ما که نیست. او قاطع برخورد می‏کند  و جور دیگری مسایل را حل می‏کند، چهار سال صبر نمی‏کند. امام زمان مثل ما نیست که هنوز اصل چهل ونه‏مان در مجلس، می‏خواهد در بیاید تا ببینیم آن پولدارها، چه کار کردند و پولها را از کجا آورده‏اند؟! حضرت یک دفعه می‏افتد به جان اینها پولدارها و طبق روایتی که حالا می‏خوانم، حتی اگر زیر دندان یک کسی، مال دیگری - مال حرامی - مخفی شده باشد، دندان را می‏کشد و از زیر دندان در می‏آورد و به صاحبش می‏دهد. مالکیتها را لغو نمی‏کند، هرکسی مالک است. این جزو احکام اسلام است. اما وقتی که آمد، همه این جنایات اقتصادی را برمی‏گرداند و جوری رفتار می‏کند که سروصدای یک عده در می‏آید و ایجاد شبهه می‏کنند و تعبیر بعضی از روایات این است که "یَسْتَأنِفُ الاِسْلامُ"؛ یک اسلامی درست می‏کند از نو، که خیلیها خواهند گفت: بابا! این مارکسیست است! و با او امام زمان  آن جوری برخورد می‏کنند. و از این حرفها در مورد امام زمان هم خواهد آمد.  با آن امام زمان و با آن برنامه‏هایی که حالا بعضی روایاتش را می‏خوانم، می‏بیند که امام چه جور رفتار می‏کند. ما باید منتظر چنین وضعی باشیم. کسانی که به امام زمان علاقه دارند، کسانی که به امام زمان عقیده دارند، کسانی که فکر می‏کنند حکومت امام زمان، منجی آنها است، لااقل روایات مربوط به زندگی امام زمان را بخوانند و خودشان را با آن منطبق کنند. مردم برای ظهور او آماده بشوند. فکر نکنند و بگویند، ما حالا این جوری هستیم، وقتی که امام زمان آمدند، تسلیم می‏شویم. این فقط خیال است. آدمی که حالا نتواند آن چیزهایی را که جزو معارف اسلام و قرآن است، پیاده بکند، امام زمان هم که آمد، شک می‏کند. حالا، آن فصلی که، به من مربوط می‏شود و بحث  من در مورد زندگی امام زمان، این فصل، عدل و قسط  در زمان امام زمان است. آقایانی که روی روایات مربوط به امام زمان مطالعه دارند، می‏دانند که این مضمون عدل و قسط در روایات مربوط به امام زمان، متواتر است. در بسیاری از روایات آمده است که خداوند با امام زمان، زمین را - بعد از آن که مملو از جور و ظلم می‏شود - مملو از عدل و داد می‏کند: "یَمْلَاءُ اللَّهُ بهِ الاَرْضَ قِسْطاً و عَدْلاً بَعْدَ ما مُلِئتْ ظُلْماً و جَوْراً". با تعبیرات کمی متفاوت، این مضمون تحقیقاً متواتر است. بعضی از روایات در همین جا ختم کرده‏اند، بعضی از روایات نیز پشت سراین، توضیحاتی هم داده‏اند که آن عدل و دادی که امام زمان برقرار می‏کند، چیست؟ که حالا ما بعضی از آنها را می‏خواهیم بخوانیم و ببینیم آن عدالتی که ایجاد می‏شود، چه جوری خواهد بود؟ عرض کردم؛ مقدمه ظهور امام زمان، این است که تکامل فکری در مردم به وجود می‏آید؛ یعنی مردم آن روز با سوادند، با فرهنگ‏اند و می‏فهمند که : جَمَعَ بها عُقُو لَهُمْ و کَمُلَتْ بها اَحْلاَ مُهُمْ"؛ عقلها جمع شده و متمرکز است و اخلاق انسانی هم برانسان حاکم است. بنابراین‏برخورد امام زمان، در زمانی با این مسأله فساد در عالم جدی است که مردم سطح فرهنگشان بالاست و مسایل را خوب می‏توانند، درک کنند و در مقابل حق، کمتر مقاومت می‏کنند. عمران زمین را هم گفتم که زمین وضعش آن طوری آباد است و در زمینه رفاه است. و اما در مورد عدالتی که حضرت ایجاد می‏کنند؛ یکی از تعبیرهایی که آمده، پُر شدن زمین از عدالت، بعد از این ظهور ، است تعبیراتی مربوط به مساوات اموال نیز هست، که پیغمبر نیز می‏فرماید: زمین را پر از داد می‏کند. و می‏فرماید: "یُقَسِّمُ الْمالَ صَحیحاً" مال را به شکل صحیحی تقسیم می‏کند. یعنی این عدالت ناظر به عدالت اقتصادی است. "فَقالَ لَهُ رَجُلٌ"؛ یک مردی گفت: "ما صَحیحاً" که فرمودید، یعنی چه؟ "قال صَلَی اللَّه علیه و آله: بالسَّویَّةِ بَیْنَ النّاس"؛ مال را بالسّویه بین مردم تقسیم می‏کند. این معنایش این نیست که همه مردم به اندازه مساوی امکانات دارند، این نیست. منظور  آن چیزی است که مربوط به دولت است، از امکانات عمومی کشور است و در اختیار دولت است و حقوقی است که دولت باید بین مردم تقسیم بکند و این امکانات را بالسّویه به مردم می‏دهد. این طور نیست که بعضی از مردم از زمین، از آب، از فضا، از مطلق انفال، از دریاها، از معادن، از امکانات دولتی و از همه چیزهایی که در حاشیه دولت پیدا می‏شود، مردم بیشتر مرفه می‏شوند یا عده‏ای با دسترسی کمتر فقیر می‏شوند، بلکه این امکانات، بالسّویه در اختیار مردم قرار می‏گیرد. یکی دیگر از روایات این است - دنباله همین عدالت کلی - که پیامبر می‏فرماید: "ویُسَوِّی بَیْنَ النَّاس حَتَّی لاتَری مُحْتاجاً اِلَی الزَّکوةِ وَیَجیعُ اَصْحابُ الزَّکوةِ و زَکوتهِمْ" الی آخر. حضرت می‏گوید: جوری مال را تقسیم می‏کند که محتاجی در سراسر مملکت امام زمان، پیدا نمی‏شود که بشود به او زکات داد. کسانی هم که زکات به مالشان تعلق می‏گیرد، زکاتشان را باید یک جور مخصوصی در جای مخصوصی بیاورند تا با وضع خاصی تقسیم بشود، یعنی وضع مردم در تقسیم اموال به این صورت در می‏آید. حالا در تولید چه می‏کند؟ در توزیع چه می‏کند؟ اینها دیگر مسایل اجرایی قضیه است. الآن در جامعه ما و دنیا فکر مطرح است، ایده مطرح است، آن طرحی که امام زمان دارد، مطرح است، آن خواسته‏ای که امام زمان تعقیب می‏کند و اسلامی که امام زمان تعقیب می‏کند، مطرح است. عدلی که وعده‏اش را به ما داده‏اند، قسطی که وعده‏اش را به ما داده‏اند،  یا ظلمی که گفتند امام زمان با آن مبارزه می‏کند، روی این مسایل اقتصادی پیاده می‏شود. نه اینکه بقیه مسایل نادیده گرفته می‏شود، همه هست، ولی چون واقعیت مطلب این است که ظلم مهم دنیا در بُعد اقتصادی است و جنایت عظیم دنیا را جریانهای مُسرف و مُترف و جنایتکاران اقتصادی انجام می‏دهند و اینها پایه بسیاری از جنایات دیگر می‏شود، لذا اینجا وقتی که عدل امام زمان مطرح می‏شود، این عدل را فوری، روی جریانات اقتصادی پیاده می‏کنند. از امام باقر(ع) روایتی است که شاید قبلاً هم در بحثهای دیگر، برای شما خوانده‏ام. مردم کوفه آمدند خدمت ایشان و گفتند: آقا! کوفه پر از شیعه شده و شما فکری بکنید. یک کسی را بفرستید، یا خودتان  بیایید تا ما آنجا قیام بکنیم، می‏شود در کوفه کاری کرد. حضرت فرمودند آیا شیعیان ما در کوفه کارشان به اینجا رسیده است که شیعه واقعی باشند؟ مردم گفتند: بله! شیعه واقعی و محب هستند اینها انتظار داشتند که حکومت حضرت مهدی (عج) را در کوفه پیاده کنند و خیال می‏کردند کثرت شیعه در یک جا جز و کارهایی است که برای ظهور لازم است. در طول تاریخ شیعه آدم می‏بیند، در هر مقطعی، عده‏ای از افرادبودند که خط اصلی مهدویت را نمی‏دانستند. آنها فکر می‏کردند که در هر زمانی می‏توانند شاهد ظهور حضرت مهدی باشند. در زمان امام صادق(ع) چنین فکری بوده، در زمان امام باقر(ع) بوده، در زمان حضرت موسی‏بن‏جعفر(ع) بوده، در زمان ائمه دیگر هم بوده، حتی در زمان محمدحنفیه که بعد از علی‏بن‏ابی‏طالب است، باز این حرفها بوده که در آنجا این فکر بوده است اینها می‏خواستند زندگی حضرت حجت (عج) را با همان مهدویتی که موعود بود، از زندگی آن ائمه در بیاورند، بدین ترتیب می‏آمدند خدمت ائمه تحت این عناوین می‏خواستند، ائمه قیام کنند. آن هم قیام مسلحانه. امام محمدباقر در جواب اهل کوفه می‏فرماید: شما دنبال چه هستید؟ آن شیعیانی که در رکاب امام زمان هستند، غیر از شماها هستند: "حَتَّی اِذاقامَ القائِم جائَت المُزامِلة وَ یَأتِ الرَّجُلُ اِلی کیسَ اَخیه فَیأخُذُ حاجَتَه لایَمْنَعُ". این موضوع را، امام صادق(ع) هم به شیعیان خراسان فرموده‏اند: "وقتی که زمان امام زمان می‏آید، مال و پولداری نمی‏تواند رابطه مردم را با هم تیره بکند، مردم این قدر با صفا و صمیمی هستند که هرکس احتیاجی داشته باشد، از دخل برادرش یا از جیب برادرش یا از حساب اندوخته مسلمان دیگری می‏تواند بردارد و زندگی‏اش را تأمین بکند. صفا و صمیمیت در بین مردم به این صورت در می‏آید. براساس یک روایت، وقتی پیغمبر از معراج برگشته بودند، مطالبی فرمودند. یکی از حرفهایی که پیغمبر در مورد معراج فرمودند این است که فرمودند: وقتی من رفتم آن بالا و مرا به "سدرةالمنتهی" بردند و از آن جا رد شدم و به حُجُب نور رسیدم و با خداوند رابطه برقرار کردم "نادانی رَبّی"؛ آنجا خداوند با من صحبت کرد و تاریخچه آینده بچه‏های مرا گفت، از امام حسین و سایر ائمه، تا رسید به امام زمان. آن وقت خداوند درباره امام زمان این مسایل را مطرح کرد: "ولُهُ اُظْهَرُ اَلْکُنُوز و الذَّخائِرَ بمَشیّتی"، من در زمان او حضرت حجت کنزهای زمین را و ذخایر زمین را به مشیت خودم اظهار می‏کنم و در اختیار او می‏گذارم و او آن گونه که مناسب عدالت اسلامی است، تصرف می‏کند. بعد، پیغمبر از عدالت حضرت امام زمان می‏گویند و در مورد عدالت آن حضرت، پیغمبر این جمله را دارند: یَمْلَاءُ الاَرضَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جُوراً حَتی یکَوُنُ النَّاسَ مِثْلَ اَمرَهِم اَلْاَوَّل" یعنی: در عدالتی که از امام زمان انتظار داریم، مردم مثل روز اولشان می‏شوند. یعنی کی؟ آیا منظور صدر اسلام است؟ یعنی آن عدالتی که اسلام در زمان پیغمبر داشته یا منظور آن موقعی است که هنوز تعینات اقتصادی، مردم را از هم جدا نکرده بود، این فواصل عظیم طبقاتی به وجود نیامده بوده و مردم از لحاظ مالی دچار این تبعیض و تضاد نشده بودند؟ من نمی‏دانم، هر دوی آن احتمال دارد. به هر حال، این زوایدی که امکانات مادی به اشخاص داده و این مشکلاتی که تبعیضهای اقتصادی در جامعه به وجود آورده، اینها را حضرت حجت از میان برمی‏دارد و مردم را به آن صورت در می‏آورد. روایت دیگری است که درباره عدالت پیامبر می‏فرماید: "اِذْمَحَلَّةِ القَطاعِ فَلاقَطاع"، نظام اقطاعی از بین می‏رود. نظام اقطاعی، نظام فئودالی است؛ یعنی اینکه قطعه‏ای از زمین را در اختیار یک خان یا قلدری یا رئیس عشیره‏ای یا فلان کس بگذارند (همین که رسماً بوده، هنوز هم آثارش را ما داریم) و با زمین مردم را استثمار بکند. این نظام با ظهور حضرت از بین می‏رود. یکی از آثار شوم دوران فئودالیته، همین نظام اقطاعی است که ما امروز در بخش ارضی‏مان در سراسر کشور - در خیلی جاها - هنوز وارث آنها هستیم. آن قطعاتی از زمینهایی که فلان الدوله‏ها از فلان السلطنه‏ها گرفته‏اند و فلان شاه به فلان قلدر داده، به فلان رئیس عشیره داده، به فلان خان داده، به فلان فامیل خود داده است و گفته که مثلاً از این آبریز تا کجا و از این کوه تا کجا، از این بیابان تا کجا مال فلان کس است و آدم خیال می‏کند واقعاً ملکی در میان است که با کدّیمین، پشت سرهم گشته و حالا دست بچه‏های اینها  مانده است و همین زمین‏ها است که در اختیار مردم است. و ما وارث آن نظام "اقطاعی" هستیم و یک مشت کشاورز، صبح تا شب عرق می‏ریزند و آنها مرفهین در شمال تهران استفاده‏اش را می‏برند. این نظام در زمان حضرت مهدی از بین می‏رود و نظام اقطاعی نخواهد بود، آثار نظام اقطاعی هم از بین می‏رود. آن روایتی را که از خارج برایتان خواندم، حالا متن آن را می‏خوانم: "یَبْلغُ من رَدِّ الْمَهْدی المَظالِم حَتَّی لَوْکانَ تْحَت وِرْثِ اِنسانٍ شَئ اِنْتَزَعَهُ حَتی یَرُدَّه". یعنی: رد مظالم آن قدردقیق است و آن قدر جدی است که از زیر دندان اشخاص هم اگر وجود داشته باشد - توی لثه‏ها مخفی شده باشد - امام زمان بیرون می‏کشد و به صاحبش می‏دهد. در این نظام ربوی که این همه دزدی شده و این همه مردم از خون دیگران، ثروتمند شدند و این نظام مالکیت زمین که این روز را برسر بخشی عظیمی از مردم آورده، این زمین بازی در شهرها که این همه پولدار درست کرده، این نظام تجارتی غلط که با انحصارات، پدر مردم را در آورده است وقتی امام زمان بیایند با اینها چگونه برخورد می‏کنند؟ عدل امام زمان اینجا این طوری ظاهر می‏شود که حقوقی را می‏گیرند و به صاحبش رد می‏کنند و آن را هم که مال دولت است، می‏برند داخل بیت‏المال. از مجموع این روایات و بسیاری روایات دیگر چنین برمی‏آید. من از طلبه‏ها، از علما، آنهایی که می‏خواهند روی این بحث کار کنند، خواهش می‏کنم، یک دوره روایات مربوط به امام زمان را این جوری با تکیه بر بحث عدالت اقتصادی بخوانند، عدالتی که مهمترین رکن مسایل مورد بحث روایات در زمان امام زمان است. و ذیل‏هایی را که برای روایات عدالت آمده است بخوانند و اینها را جمع کنند و تطبیق کنند و ببینند که توجه امام، بعد از اینکه تشریف می‏آورند، در درجه اول به چه مسایلی است و آیا از این مسایل می‏توان غفلت کرد؟! اگر این روایات را بخوانند، آن موقع به مسؤولان این کشور حق می‏دهند، به مجلس شورای اسلامی حق می‏دهند، به کسانی که برای این مردم و برای این انقلاب دلشان می‏سوزد، حق می‏دهند و می‏توانند بفهمند که پایگاه انقلاب کجا، قوی می‏شود و حق می‏دهند که به مسایل اقتصادی اولویت بدهند و به گرفتن حقوق ضعفا اولویت بدهند و به شکستن دست استثمارگران اولویت بدهند و دنبال این کارها بروند. همین جا عرض می‏کنم به کسانی که منتظر ظهور حضرت حجت هستند، به کسانی که دایماً دستشان بلند است و دعا می‏کنند: خدایا! امام زمان را برسان، اگر اینها آمادگی این عدالت را ندارند، امام زمان وقتی بیایند، برای اینها نعمت نمی‏شود، برای اینها خسارت می‏شود. وقتی که امام زمان بیاید، ما با یک برنامه قاطع "علی‏گونه"ای مواجه می‏شویم که می‏خواهد عدالت ایجاد کند. این عدالت در سطح دنیا اجرا می‏شود. امام زمان وقتی بیایند، دیگر این جوری نیست که یک حکومتی در ایران باشد، یک دشمنی هم مثل صدام در عراق باشد، یک عده قارون هم در جنوب خلیج فارس، یک عده گردن کلفت هم آن سر دنیا و دریاها باشند و نگذارند امام کار بکند. وقتی امام زمان می‏آید "لَیْسَ فی عُنُقِهِ بیْعَة" هیچ کس در گردن امام زمان بیعت ندارد. شرق و غرب دنیا و شمال و جنوب دنیا، همه تحت یک حکومت در می‏آید. و آن بحث جداگانه‏ای است که من می‏خواهم مطرح بکنم. اگر امام زمان با آن شیوه بخواهد برخورد بکند، با کل جهان، خیلی چیزها عوض می‏شود. ثروتهای فراوانی که در طول تاریخ از این منطقه‏های محروم آفریقا و آسیا برده شده به آمریکا و روسیه و اروپا، همه برمی‏گردد. ملتهای مظلوم ثروتهای خودشان را می‏گیرند و قدرتهای خودشان را می‏گیرند و تعادلی در دنیا به وجود می‏آید. امنیت آن چنان قوی می‏شود که روایتی دارد، پیرزنی می‏تواند از شرق دنیا تا غرب دنیا برود و هیچ صدمه‏ای در سراسر این راه - ولو پیاده هم عبور بکند - نبیند. یک حکومت این جوری، با این امنیت، با آن رفاه و این عدالت به وجود می‏آید که بحث من در عدالت این حکومت است . از بحث این خطبه نتیجه می‏گیریم که بحث عدالت اجتماعی در بخش اقتصاد و زندگی امام زمان و روایاتی که مربوط به امام زمان است و عدالتی که از امام زمان در این روایات روی آن تکیه شده است ، می‏تواند در خطبه‏های مربوط به عدالت اجتماعی، پخش بشود و هرجا یکی از اِسْناد ما برای اثبات مطالبی باشد که دنبالش هستیم؛ از آن دوره زیادی تولید، از توزیع، از عدالت، از انفاق، از رفاقت، از اینکه مال بین انسان فاصله می‏اندازد و از تکامل فکری که این جزو بخش دوم خطبه‏های من است و بعداً خواهم رسید. اَعُوذُ باللَّهِ منَ الشَّیطانِ الرَّجیم/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ اِنَّا اَعْطَیناکَ الکوُثَر/ فَصَّلِ لِرَبِّکَ وَانْحَرَ/ اِنَّ شانِئَکَ هُوَالْاَبتَرَ.     خطبه دوم بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالمُؤْمِنینَ وَ عَلی الصِّدیقَة الطَّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمهْدی(عج).  مناسبتهای فراوانی که به خطبه دوم احاله شده، که بعضی از آنها را به صورت اجمال بیان می‏کنیم و بعضیها را بیشتر توضیح می‏دهیم. انقلاب عظیم پانزده خرداد و بازداشت رهبر عظیم‏الشأن قبل از این حادثه، محیط زیست و سالگرد مجلس شورای اسلامی، وضع لبنان و ورود ترکیه به خاک عراق، جزو بحثهای امروز ما خواهد بود که به آن خواهیم رسید. اولین مسأله، مربوط می‏شود به سالگرد مجلس شورای اسلامی و در آغاز چهارمین سال کار مجلس، خوشبختانه چون هفته معرفی مجلس را داشته‏ایم، مردم درباره مجلس مسایل فراوانی شنیده‏اند و ما نیازی به بحث طولانی نداریم، فقط برای اینکه مردم با مجلس بیشتر آشنا بشوند، مطالبی عرض می‏کنم. در ضمن  آنهایی که در تهران هستند، می‏توانند از نمایشگاهی که روابط عمومی مجلس در موزه آثار هنری معاصر درست کرده است دیدن کنند. من هم از روابط عمومی می‏خواهم که یک مقدار زمان برگزاری  این نمایشگاه را تمدید کنند، چون تقاضای تمدید آن به من زیاد رسیده است. آنجا مطالب در مورد مجلس فراوان است. فقط نکته‏ای که در این باره می‏خواهم عرض بکنم به موکلان و نمایندگان مجلس، این است که مجلس شورای اسلامی در این یک سال باقی مانده، کارهای بسیار فراوانی دارد. باید کارهای قانونگذاری را متمرکز و جدیتر از سه سال گذشته به انجام برساند. با تجربه‏ای که اندوخته‏ایم و با اطلاعاتی که کسب کرده‏ایم، آمادگی بیشتری برای رسیدگی به مسایل مهم کشور داریم. لوایح مهمی را مثل همین لایحه بانکداری بدون ربا، لایحه اصل چهل ونهم قانون اساسی و لایحه بازرگانی خارجی، اراضی کشاورزی، قانون محاسبات ولوایح بسیار مهمی که در قانونگذاری، لوایح مادر هستند که داریم و باید انجام بدهیم، به اضافه کارهای مهم دیگری که خواهد آمد. نمایندگان مجلس، باید در مجلس شورای اسلامی فعال باشند و مردم ما به حق میل دارند که نماینده‏هایشان را در میان خود بیشتر ببینند. حضور در روستاها، در شهرها و جمع بین این دو، مشکل است. وظیفه اصلی نماینده‏ها این است که در مجلس باشند و به مسایل مهم و اساسی مملکت برسند. البته تذکر دادن به دولت و تعقیب تخلفها و کمک کردن برای سهولت اجرای کارها و انتقال نیازهای منطقه‏شان به دولت، اینها هم جزو وظایفی است که باید انجام بدهند. اما اینها، الان نمی‏توانند، در مواقع مورد نیاز در مراکز حوزه انتخابی خود در روستاها و شهرها باشند. به علاوه توقعاتی هم مردم دارند به خاطر کمبودهای دوران انقلاب، از جمله درباره راهها، قناتها، چاهها، نفت، گازوئیل و خواربار و امثال اینها که هیچ کدام در محدوده وظایف نماینده‏ها نیست. نماینده‏ها به خاطر ادای وظایف انسانی و اجتماعی که دارند به این کارها می‏پردازند، اما اصالت کار آنها، آن وظیفه قانونگذاری و کارهای دیگری است که برعهده اینهاست. بنابراین، ملت ما، باید بپذیرد که در این یک سال باقی مانده از عمر مجلس، به خاطر تجربیات و اطلاعاتی که اینها دارند باید بیشتر کارشان را در جلسات مجلس و کمیسیونهای مجلس متمرکز کنند، برای اینکه ما، آن کار اصلی قانونگذاری مان را انجام بدهیم و در مورد خدمات و کارهای اجرایی هم تا حدودی که امکان یک نماینده هست - البته می‏رسد - احتیاجی به توصیه ندارد و ان‏شاءاللَّه فشار زیاد روی برادران و خواهران نماینده از این جهت نباشد. مسأله کوچک دومی که داریم، هفته محیط زیست است که از روز یکشنبه آینده آغاز می‏شود. ملت ما با این مسأله آشنایی زیادی ندارند، برای اینکه در کشور ما، این فن محیط زیست و اقدام اساسی که دنیای جدید روی این جریان کرده است، شناخته شده نیست. اگر ما مثل دنیاهای دیگر - کشورهای کوچک صنعتی - بودیم و کارخانه‏ها و مراکز صنعتی، دود کوره‏ها و فشار تراکم جمعیت بر محیط زیست، محیط زندگی طبیعی را بر انسانها تنگ کرده بود، می‏دانستیم که این کار حفظ محیط زیست چقدر با ارزش است و بالاخره یک روزی کشور ما هم، با این مسأله به شدت مواجه می‏شود. مردم، باید محیط زیست و متصدیان محیط زیست را خوب بشناسند و به مسؤولیت مهم آنها واقف باشند. برای حفظ محیط دریاها، برای حفظ محیط زندگی شهرها، برای حفظ اطراف کارخانه‏ها، برای جلوگیری از آلودگی خطرناک ناشی از صنایعی که در کشور ما رو به رشد است و حفظ جنگلها و مراتع و خیلی چیزهای دیگر حفظ محیط زیست در این کشور، یک ضرورت است و باید رسانه‏های جمعی ما، روزنامه‏ها و صداوسیما، مردم را به وظایفشان در این مورد و به حساسیت شغل کسانی که در این جریان خدمت می‏کنند، آشنا کنند. این یکی از کارهای خوب دنیاست که برای حفظ زندگی انسان و جلوگیری از نابودی محیط سالم طبیعی انسانی، در سایه رشد صنعتها و پخش مواد سمی و گازهای خطر ناک، به وجود آمده و ما باید این مسأله ار در جامعه‏مان روشن بکنیم. در اینجا روی دو مسأله مهم؛ واقعه "پانزده خرداد" و "رهبری" بیشتر بحث می‏کنم. سپس به مسایل جنگ و مسایل جهانی می‏رسیم. "پانزده خرداد" به حق، از طرف امام لقب "یوم‏اللَّه" گرفته و یکی از افتخارات عظیم نهضت اسلامی و یکی از لکه‏های ننگ تاریخی بر چهره رژیم سفاک شاه و حامیانش است. جوانها و نوجوانان، بچه‏های مدرسه‏ای، با پانزده خرداد خیلی آشنا نیستند. افراد مسنی که بیست سال قبل می‏توانستند مسایل آن روز را تشخیص بدهند، آنها هستند که مقداری از پانزده خرداد، می‏دانند. این واقعه یکی از حوادث عجیب و غریب تاریخ است، مثل خود انقلاب که مایه ناباوری ناظران دنیا بود، برای ناظران جهانی غیر قابل قبول بود، حتی برای خود دولت؛ یعنی دولت آن روز که در محیط خفقان و در محیط فشار و دیکتاتوری که وجود داشت، با آن سرعت، چنان قیام مردمی به وجود بیاید؛ مثل همین انقلابی که شما چهار سال پیش داشتید.  اخیراً از طرف دولت مذاکرات جلسات دولت شاه در زمان حادثه 15 خرداد پخش شد. یعنی عین این صورتجلسه را پخش کردند. مذاکراتی که هیأت دولت به ریاست "عَلَم" در عصر روز 15 خرداد انجام داده و دو سه هفته بعد هم یکی دو جلسه بوده است که مربوط به این روز، منتشر شده و شما در آن می‏بیند که آنها هم با ناباوری به قضیه برخورد می‏کنند. "علم" می‏گوید که "ما پیش از مُحرم به فکر افتاده بودیم تا امام را بگیریم (او امام نمی‏گوید، من تعبیر امام می‏گویم)، ایشان را بازداشت کنیم، ولی گفتیم شاید روزهای محرم برایمان مشکل درست بکند، بگذاریم بعد از دهه محرم و فکر نمی‏کردیم که قضیه به اینجا کشیده بشود" یکی دیگر از آنها می‏گوید که "اعلیحضرت پیشتازند و خیلی خوب کار کردند، ما در ششم بهمن وقتی که رفراندم کردیم، کشور آرامی داشتیم و برهمه چیز مسلط بودیم و مردم با ما بودند، چطور شده که در ظرف این مدت کوتاه - در کمتر از پنج ماه - جریان به اینجا رسیده که مردم با این وسعت در مقابل ما قرار گرفته‏اند؟" البته در آن جلسه، سعی می‏شود وسعت حرکت را نادیده بگیرند و چیزی منعکس نکنند. (نه آمار شهدا و آمار زخمیها و نه آمار مردمی که در خیابان بودند)، فقط وحشتشان را نشان می‏دهد که با چه جریان غیر منتظره‏ای مواجه بودند. آن یکی مدعی می‏شود که "اعلیحضرت پیشتاز است و کارها را خوب انجام می‏دهد! ما کوتاه آمده‏ایم و کشور را به این روز انداخته‏ایم و باید از مإ؛ ظظ  بازخواست بشود"! آنها بالاخره در مورد حکومت نظامی بحث می‏کنند و منجر می‏شود به اعلام حکومت نظامی برای سرکوبی مردم. من فعلاً اینجا، کاری به این جهت قضیه ندارم و بحث اساسی خود را درباره 15 خرداد ان‏شاءاللَّه در یک سخنرانی که در این هفته خواهم داشت، مطرح می‏کنم، الآن یک گذر کوتاهی در این حادثه می‏کنم. اگر در نظر بگیرید که ریشه این قیام همگانی، در کمتر از چند ماه، این همه توانسته است  به عمق جامعه فرو برود و جامعه را به این وسعت در مقابل رژیم شاه قرار بدهد، می‏فهمید که معنای رهبری، مبارزه و نفوذ رهبری چیست. این امر خیلی عظیم است که یک رهبر بتواند در این مدت کوتاه، این گونه مردم را تجهیز بکند و وادار بکند که به استقبال خطر بروند و یکباره در سراسر کشور، این حرکت عظیم به وجود بیاید. خوب! شما می‏دانید شهرهای تبریز، قم، شیراز، خراسان، اصفهان و بسیاری از شهرستانهای دیگر و مرکز مهم - تهران - در چنین روزی، یکباره و یکدفعه علیه بیداد شاه، شعله آتش می‏شوند و آتشگیره این جریان به صورت ظاهر، بازداشت امام است. اما یک بازداشت ساده نمی‏تواند این همه حرکت ایجاد بکند، این احتیاج داشته است به یک جریان صحیحی که مردم را آماده بکند.  در اظهارات، زیاد شنیده‏اید و همه حتی آنهایی هم که آن روز نبودند، می‏دانند و در تاریخ خوانده‏اند و در این روزها، در روزنامه‏ها خوانده‏اند که قضیه به این شکل می‏شود: امام در روز عاشورا (البته دهه محرم اوج کار بود)، سخنرانی می‏کنند. دستگاه حکومتی شاه می‏فهمد که دیگر امام نمی‏تواند آزاد باشد. بنابراین شب دوازدهم محرم امام را بازداشت می‏کنند. یعنی امام روز 13 خرداد (دهم محرم) سخنرانی می‏کنند و روز دوازدهم محرم (15 خرداد) نیمه شب، بازداشت می‏شوند، بازداشت امام این جریانات را به وجود آورد. من خودم در آن موقع در باغشاه سابق و پادگان لاهوتی امروز، سرباز بودم، طلبه بودم، ما را گرفته بودند، با پنجاه نفر از طلبه‏های قم و آنجا سرباز بودیم. ما از نزدیک در جریانات قرار می‏گرفتیم، چون آن جا لشکر گارد بود وبعضی از افسران لشگر گارد هم در داخل پادگان، با ما آشنا بودند و از این طریق جریانات را می‏فهمیدیم. طی دهه محرم، من یک سفری به قم کردم و به زیارت امام رفتم. در آن زمان مبارزه اوج داشت، سخنرانیها آغاز شده بود و حرکت وعاظ و مردم در مساجد نشان می‏داد که کشور آبستن مسایلی است و حوادثی در پیش است. در این شرایط من خدمت امام رسیدم تا ببینم وظایف ما چیست؟ آنجا چه خواهد شد. امام فرمودند: من برای شما وظیفه‏ای تعیین نمی‏کنم، اما خود مإ؛ظظ  برنامه‏ای داریم که به همین زودی، خبر آن به شما می‏رسد. بیش از این به ما چیزی نگفتند. یکی از ویژگیهای رهبری امام، این حالت است که تصمیماتشان را چگونه می‏گیرند و چگونه اجرا می‏کنند. آن روز در باغشاه این قدر، اثر این حرکت، قوی بود که سربازهایی که آنجا بودند، تحت تأثیر قرار گرفتند. این پادگان هم یک لشگر آموزشی داشت، هم یک لشگر گارد بود و چیزهای دیگری هم در حواشی اینجا بود. اثر جریانات جامعه به سربازخانه منتقل شده بود. همه سربازخانه‏ها مثل یک مسجد شده بود. عصر آن روز که فرمانده نیروی زمینی به پادگان آمد، دید که پنجاه جلسه روضه خوانی تشکیل شده است و ما پنجاه طلبه، هر یکی، چند جلسه را از صبح تا عصر اداره کرده‏ایم. در هر یک از واحدها می‏رفتیم، جلسه داشتند. یکی از جلسات مال چتربازها بود. چتربازها آن موقع رفته بودند عشایر فارس را سرکوب کرده و تازه برگشته بودند و خیلی هم مورد توجه بودند. من آنجا برای آنها صحبت کردم. جلسات پرشوری داشتند. قبل از آن در "چیتگر" - که یکی از میدانهای تیراندازی است و هنوز هم هست - و ما آنجا برای تیراندازی رفته بودیم، این قدر فکر انقلاب آنجا نفوذ کرده بود که روی بسیاری از چادرها، به نفع امام و علیه شاه، شعار نوشته شده بود. البته ما ننوشته بودیم، یعنی ما طلبه‏ها ننوشته بودیم، ولی آنها ما را مقصر می‏دانستند، در حالی که  سربازها نوشته بودند. آن روز عصر، وقتی که فرمانده نیروی زمینی به باغشاه آمد و این منظره را دید، با خشونت برخورد کرد و یکدفعه همه جلسات روضه ما را تعطیل کردند. ما فهمیدیم که حادثه‏ای مهم رخ داده است و چیزی باید در پیش باشد. فرماندهان هم ترسیده بودند. مرخصیها لغو شد و افسرهایی که از بیرون می‏آمدند، با لباس شخصی می‏آمدند. پیدا بود که از قبل، خودشان را برای حادثه مهم و روز 15 خرداد آماده کرده بودند. ما از آنجا شاهد سرکوب این جریانات بودیم. آنجا، مرکز سرکوب بود؛ یعنی در "باغشاه"، لشکر گارد یکی از مراکز سرکوب بود، حتی تانکهایی هم که از پادگان "جِی" به "باغشاه" می‏آمد، بعد می‏آمد شهر و آن قدر دولت نیرو به بیرون فرستاد و این قدر سرباز به خیابانها برای سرکوب مردم فرستادند که نیروهایشان، تمام شده بود. ما طلبه‏ها در باغشاه سربازهای دوماهه بودیم. ما را 21 فروردین گرفته بودند و حالا نزدیک 15 خرداد بود. هنوز دو ماه هم نشده بود. دوره تعلیمات سطحی و تیراندازی را دیده بودیم. آمدند به ما تفنگ دادند، خشاب دادند، خشاب‏گذاری کردیم، سوار کامیون شدیم، و از باغشاه بیرون آمدیم ولی بعد یادشان آمد که ما طلبه هستیم. ما را برگرداندند. ما  همان موقع تصمیم گرفته بودیم که اگر آمدیم بیرون، جور دیگری عمل کنیم. برای هر یک از ما یکی دو نگهبان گذاشته بودند که به آشپزخانه نزدیک نشویم، به پمپ بنزین نزدیک نشویم، به زاغه‏های مهمات نزدیک نشویم، حالت این جوری بود. سربازهایی که به میدان می‏آمدند و از صحنه تظاهرات برمی‏گشتند، چیزهایی تعریف می‏کردند که مو بر بدن انسان بلند می‏شد. چیزهایی عجیب و غریب از مردم و روحیه مردم و کارهایی که در میدانها می‏شد تعریف می‏کردند. خوب! حالا این را در جاهای دیگر می‏شود بحث کرد و تاریخچه آنها کم کم ثبت می‏شود. این حادثه آن قدر مهم بود که اگر درست هدایت می‏شد، انقلاب اسلامی ایران، آن روز پیروز می‏شد. مردم کمتر از روزهای سال 57 در میدان نبودند و رهبری در آن موقع هم به همین اندازه امروز قوی بود. وقتی رهبر را گرفتند، بین مردم و رهبری فاصله افتاد. این بار رهبر از پاریس حرکت را هدایت می‏کردند. وقتی ایشان را گرفتند، این رابطه قطع شد. از سوی دیگر عده‏ای از سران و شخصیتهایی که می‏توانستند حرکت را  رهبری بکنند و در سخنرانیها شناخته شده بودند، بازداشت شدند و کار به دست دیگران افتاد. البته، علما خیلی زحمت کشیدند. به تهران آمدند. ولی همت همه مردم این شده بود که امام را از دست رژیم  نجات بدهند و زندانیها را نجات بدهند. اشتباهی که در حرکت 15 خرداد شد، این جا بود. یعنی، به جای اینکه روی تداوم انقلاب تکیه بکنند و خواست امام را ادامه بدهند، همتها سراغ این رفت که امام را نجات بدهند. البته نجات امام بسیار مهم بود، اما از طریق تداوم انقلاب امام زودتر نجات پیدا می‏کردند. اگر مردم آن روز تجهیز می‏شدند.  خوب! با یک حادثه که عده‏ای کشته شدند، مردم نباید توی خانه‏های خود می‏رفتند اگر تعطیلات ادامه پیدا می‏کرد، اگر تظاهرات ادامه پیدا می‏کرد، اگر مردم همه جا مثل این دوره خودمان مثل سال 57، دو سه ماه - آن موقع دو سه ماه هم لازم نبود - حتی اگر بیست روز، سی روز، مردم مثل حالا عمل می‏کردند، حرکت انقلاب به  کارخانه‏ها، شرکت نفت و به همه سرایت می‏کرد و عمومی می‏شد و همان موقع کارها یکسره می‏شد. حالا، ما به آن شکل نمی‏خواهیم برگذشته تأسف بخوریم، فقط می‏خواهیم عبرت بگیریم. البته علما زحمت کشیدند، از شهرستانها آمدند، علمای مهاجر آمدند به تهران و اینجا جمع شدند و همه بحثها سراین بود که یک جوری امام را نجات بدهند و زندانیها را آزاد کنند. و بالاخره موفق شدند بعد از یکی دو ماه امام را از زندان به منزل منتقل کنند. و باز آن جا منزلی به عنوان زندان بود. من همین جا می‏خواهم وارد بحث رهبری بشوم، چون روز بازداشت امام، مناسبترین وقتی است که ما می‏توانیم چند کلمه درباره امام بگوییم. این قدر امام خوبند و شناخته شده هستند و مردم نیز شناخته‏اند که ما هیچ وقت نیازی پیدا نکردیم که درباره امام حرف بزنیم و بگوییم این امام چه جور رهبری است. حالا تناسب ایام ایجاب می‏کند، ما چند کلمه‏ای، در این خطبه نماز جمعه در این باره بگوییم. من به عنوان کسی که نزدیک به سی سال است با امام نزدیکم، به عنوان شاگرد و مخلص و ارادتمند، هر چه فکر می‏کنم در تمام این دوران سی سال در حوادث مهمی که برای ما پیش آمده است چه در حوزه، چه در جاهای دیگر و چه امروز که حالا مسایل انقلاب و جنگ و اینها را داریم، جایی را پیدا بکنم که نقطه ضعفی در رهبری امام ببینم، نمی‏توانم. وقتی آدم برگردد و سی سال گذشته را ببیند و حوادث را تجزیه و تحلیل بکند، آن موقع، قضاوت کردن مشکل است، ولی حالا که قضاوت می‏کنیم، می‏بینیم، هر جا که لازم شده، تصمیمات امام، تصمیمات بسیار مناسب و به موقعی بوده است و صحیحترین تصمیم را ایشان می گرفتند. این مسأله خیلی مهم است و از آن به سادگی نمی‏توان گذشت، چون مشخصات یک رهبر کامل در رهبری امام ما وجود دارد. ما وقتی موفقیتهایمان را ارزیابی بکنیم، در تحلیلهایمان اگر درست بررسی کنیم، می‏بینیم که در انقلابها و در حوادث، نقش رهبری چقدر مهم است. مردم، نیروی عظیمی‏اند، اسلام نیروی بسیار عظیمی در اختیار مردم گذاشته و فساد دستگاه، خودش یک زمینه بسیار مساعدی داده است، اما در همه این جریانات، اگر رهبری درست نباشد و این نیروها درست به کار گرفته نشوند، همه اینها هدر می‏رود؛ ولی اگر رهبری کارش را خوب انجام بدهد، از قطره قطره خون شهدای انقلاب استفاده می‏شود و از اشکها استفاده می‏شود، از شعارها استفاده می‏شود، از پولها استفاده می‏شود، از وقت مردم استفاده می‏شود، خیلی چیزها به دست آدم می‏آید که این رهبری این کار را کرده است. ما در تمام این دوران سی ساله، یک بار هم آثار ضعف در امام ندیدیم. این امر خیلی عظیم ا ست. آدم ممکن است مواجه بشود با کسی که یک ذره تردید ببیند، ذره‏ای ضعف ببیند، ترس ببیند، دودلی ببیند، اینها همه کار را خراب می‏کند، اما در مورد امام این جوری بود که هر وقت مسأله‏ای پیش می‏آمد و ما عقلمان به جایی نمی‏رسید، به امام پناه می‏بردیم. رفتن پیش امام همان و حل شدن مسأله هم همان! یکی از ویژگیهای رهبری که از آیات قرآن هم استفاده می‏شود، رابطه مشورت و تصمیم بین رهبر و امت  است. ا ین خصوصیت را امام دارند؛ یعنی امام این جوری هستند که به حرف دیگران گوش می‏دهند. همین حالا، امام، وقت زیادی صرف می‏کنند که مطلع بشوند در کشور چه می‏گذرد؛ خیلی وقت صرف می‏کنند. هم می‏خوانند؛ هم خلاصه گزارشها به ایشان داده می‏شود و هم به حرف اشخاص در ملاقاتها گوش می‏دهند که این یک نوع مشورت است. اگر کسی هم اهل نظر پیدا بشود، توضیح هم می‏خواهند. در موقع تصمیم‏گیری - که مهم این است - به خودشان تردید راه نمی‏دهند. ما که یک مقدار ضعف داریم، با هم مشورت می‏کنیم. گاهی هم می‏بینیم، نمی‏توانیم تصمیم بگیریم و یا به تنهایی نمی‏توانیم تصمیم بگیریم بلکه منتظر می‏مانیم که امضای چند نفر را پای یک جریان ببینیم  تا تصمیم بگیریم. ایشان وقتی که از جریانات، به یک نتیجه برسند، آن موقع تصمیم را آن چنان قاطع می‏گیرند و اعلان می‏کنند و پشت تصمیم‏شان می‏ایستند که هیچ چیز، ایشان را نمی‏تواند از راهی که انتخاب کرده‏اند، باز بدارد؛ یعنی بدون ایمان تصمیم نمی‏گیرند. وقتی هم که تصمیم‏شان را گرفتند، آن قدر محکمند و آن قدر مؤمنند و آن قدر قاطع عمل می‏کنند که هرکس با ایشان کار می‏کند، خاضع می‏شود؛ یعنی آنهایی که در رابطه با ایشان هستند، راهی ندارند غیر از اینکه در مقابل فرمان رهبری تسلیم بشوند. "وَاذا عَزَمَتْ فَتوکّل عَلَی اللَّه وَشاوِرْهم فِی الاَمْر" - و این حالت را درست در ایشان مجسم می‏بینم. بعضی از کسانی که سابقاً با ما کار می‏کردند، فکر می‏کردند که ایشان یک مقدار در برنامه‏هایشان به خاطر این ویژگی قاطعیت، به حرفها و افکار اطرافیان، توجه نمی‏کنند. دو قضاوت متناقض در این محور، به وجود آمده است که حالا من عرض می‏کنم. یک قضاوت ناصحیح این است که آن افراد خیال می‏کنند ایشان به افکار دیگران توجه نمی‏کنند و به صورت فردی تصمیم می‏گیرند. این قضاوت ظالمانه است. ایشان به حرف دیگران خیلی گوش می‏دهند. همین طور که عرض کردم، ایشان خیلی مطالعه می‏کنند و با دقت، بعضی‏ها مسایل را بررسی می‏کنند و موقع تصمیم گیری قاطع هستند. این موقع را با مقدمات تصمیم گیری اشتباه می‏گیرند. در مقدمات تصمیم گیری ایشان هیچ این جور نیستند و حتی بعد از تصمیم‏گیری، اگر کسی بتواند؛ استدلال و ایشان را قانع بکند و ثابت بکند که راه بهتری وجود دارد، ایشان هیچ ابا ندارند و قبول می‏کنند. یعنی شخصیت ایشان این طوری است. یک حالت دگم و تحجری که آدم فکر بکند، در امام وجود ندارد. عاقلانه و مدیرانه با مسایل  برخورد می‏کنند و تا آن فکر و آن عقیده و آن ایمان در وجودشان جریان دارد، پشت کارشان ایستاده‏اند و هر وقت لازم نباشد و ثابت شود که در این مقطع باید این جوری عمل بشود، این طرح را می‏پذیرند. قضاوت دوم، قضاوتهای بسیار جاهلانه‏ای است که گاهی غربیها و رادیوهای بیگانه کرده‏اند و آن، حرفهای واقعاً صددرصد دروغ است که گفته شده مثلاً کسانی هستند که در ایشان القای فکر می‏کنند! گاهی هم اسم یکی دو نفر را برده‏اند. و یا ایشان، کانالهای خاصی برای اطلاعات دارند! از حرفهایی که، هم داخل کشور گاهی زده شده و هم از خارج کشور گفته‏اند و قضاوتهای جاهلانه‏ای که نشان می‏دهد به مقام رهبری آشنا نیستند و ایشان را نمی‏شناسند. اولاً من عرض می‏کنم و همین موضوع قسمت اول حرفم نیز بود، که وضع روحی و شخصی ایشان این است که هیچ کس نمی‏تواند بدون استدلال و بدون قانع کردن، یک چیزی را در ذهن ایشان القا بکند. تا به حال یک مورد هم ندیدیم که یک کسی، حالا هر که می‏خواهد باشد، رئیس جمهور باشد، نمایندگان مجلس باشند، هیأت دولت باشد، اطرافی‏های خودشان باشند، علمای دیگر باشند، طلبه‏ها باشند، ائمه جمعه باشند، که بروند خدمت ایشان و یک چیزی القا کنند و از ایشان بخواهند، این کار را بکنیم! ما، در زندگی ایشان چنین چیزی ندیدیم و چنین امیدی هم کسی در اطراف ایشان ندارد. هیچ کس نمی‏تواند به ایشان یک چیزی را القا کند و این چیزی بوده که در تمام مراکز قدرت دنیا بوده و در مراکز خانه‏های علما بوده است. شما امروز خانه ایشان را با خانه هر یک از مراجع گذشته که می‏خواهید، مقایسه کنید. شما می‏دیدید - در گذشته و امروز - که در خانه علما معمولاً در این گونه مراکز، حواشی و کسانی هستند که در مسایل، تصمیم گیرنده هستند، ولی به خدا و با همه ایمانم می‏گویم، امروز در بیت امام با آن همه عظمت، هیچ کس وجود ندارد که بتواند برخلاف میل امام یا به صورت القایی، یک تصمیمی درباره مسایل اجتماع بگیرد. چنین کسی وجود ندارد و کسی چنین امیدی هم ندارد. بعضی - شاید از افراد داخلی، (و خارجیها هم این را گفته‏اند)، حاج احمد آقا، پسر ایشان را متهم می‏کنند (من این مسایل را صریح بحث می‏کنم، برای اینکه این مسأله باید در تاریخ رهبری روشن بشود، این چیزی نیست که روشن نشود) و می‏گویند که مثلاً این حرف را احمدآقا به امام زده است، یا این خبر را حاج احمد آقا گفته است! یا غربیها که یک قدری با رویّه‏های خودشان حرف می‏زنند، می‏گویند، این افکار را به امام  القا می‏کنند! اما من، یکی از کسانی هستم که در این مسایل می‏توانم شهادت بدهم. چون هم امام را می‏شناسم، هم حاج احمدآقا، می‏شناسم، هم بیت امام را می‏شناسم و هم اطرافی‏های خانه امام را می‏شناسم. یکی از ظالمانه‏ترین قضاوتها این است! اولاً، همان طور که عرض کردم، امام کسی نیست که دیگران بخواهند طرح بکنند تا به ایشان القا بکنند و یا یک کانال خاص با ایشان قرار دهند. ایشان، همه کانالها را در نظر دارد. مسایلی که به ایشان گفته می‏شود، از طریق ائمه جمعه گفته می‏شود، از طریق سپاه گفته می‏شود، از طریق کمیته‏ها گفته می‏شود، از طریق دولت گفته می‏شود، از طریق مجلس گفته می‏شود، از طریق ریاست جمهوری گفته می‏شود، از طریق ارتش گفته می‏شود، از طریق دفتر مشاورت خودشان در ارتش، گفته می‏شود، نیروها مستقلاً اخبار می‏فرستند، ژاندارمری می‏فرستند، همه این گزارشها نزد امام می‏رود و ایشان اطلاعات را می‏بینند. این طور نیست که از یک کانال، کسی بگوید یک خبری در فلان جا بوده، اگر هم یک خبری دادند ایشان از کانالهای دیگر هم تحقیق می‏کند تا ببیند مسأله چه جوری است. صبر می‏کند تا بفهمد. ثانیاً افرادی که آنجا هستند و مخصوصاً حاج احمد، آقا اهل این چیزها نیست. حاج احمد آقا را شاید یکی از کسانی که خوب می‏شناسد، من باشم، چون من پیش از انقلاب، سالها با ایشان (بین قم و تهران در کارهای مخفی) مبارزه می‏کردیم، و حالا هم در بسیاری از مسایل ظریف کشوری، در مشورت هستیم. حاج احمد آقا آن قدر به امام به عنوان مرجع تقلید، به عنوان رهبر، به عنوان ولیّ فقیه، به عنوان نایب امام و کسی که حرفهایش واجب الاطاعه است، ایمان دارد که من تا به حال کسی را ندیده‏ام که به پدرش این همه ایمان داشته باشد. ایشان واقعاً به امام معتقد است و امام برای او یک اصل است. رهبری برای او یک اصل است. دنبال این مسایل نیست که چیزی را به امام بگوید. البته اگر خبری داشته باشد، مطلبی داشته باشد، نظری داشته باشد، به امام  می‏گوید و ما هم می‏گوییم. هرکس هم خدمت امام برود باید بگوید؛ یعنی این وظیفه همه آحاد ملت است که اگر حرفی برای امام دارند، حرفشان را به امام بگویند. حاج احمدآقا نیز مثل یکی از ما، منتها نزدیکتر از ما و بیشتر از ما، می‏تواند حرفهایش را به امام بزند. حرفها زده می‏شود و سعی هم می‏کند آن مسیری که درست و لازم است (یعنی این که امام واقعیت را بفهمد)، آنها را به امام بگوید، به عنوان یک وظیفه عمل می‏کند. مسأله مهم دیگر بیت امام است. من این را به طلبه‏ها و ائمه جمعه و علما و دیگران عرض می‏کنم که واقعاً شما در تاریخ اسلام از زمان علی‏بن‏ابی‏طالب تا به حال هیچ بیتی سراغ دارید که این همه قدرت در آن باشد؟ داریم یا نداریم؟! البته مثلاً پیغمبر در بین اطرافیان خودشان و آن محیط کوچک خود، قدرتمند بودند و فوق‏العاده قوی بودند. امام سایه پیغمبر هم نمی‏توانند بشوند، ولی این وسعت که در بیت امام هست، در بیت پیامبر  نبود. این پیچیدگی نبود. در مراجع گذشته هم از مرحوم آیت اللَّه شیرازی، سیدابوالحسن اصفهانی و آیت‏اللَّه بروجردی و مراجع موجود، هیچ کس نیست که به اندازه امام در دنیا این همه مقتدر باشد. الان، یک کلمه تعبیر امام در این مملکت، سرنوشت ساز است. یعنی یک کلمه‏ای را سست بگویند، محکم بگویند، با تبسم بگویند، با اخم بگویند، همین مقدارش در مملکت، سرنوشت ساز است. بیتی که این همه قدرت در آن است و این همه نیرو در آن است، در این مدت، این بیت به این سلامت مانده است. در حساسترین مقاطع تا به حال به وظایف خود عمل کرده؛ نه یک فساد مالی آنجا بوده و نه یک فساد سیاسی آنجا بوده است، نه کسی توانسته سوء استفاده مهمی بکند، این چقدر مهم است. خوب! امام هم یک پیر مرد هشتادوچند ساله هستند، ما که پا به سن گذاشته‏ایم، می‏دانیم که آدم هرچه جلو می‏رود، نیروهای بدنی‏اش کم می‏شود، دیگر کار کردن یک قدری مشکلتر می‏شود. شما تاریخ بیوت علما و شخصیتها را در گذشته نگاه بکنید، ببینید. افرادی که آنجا بودند - در حواشی با یک فاصله - چه کردند! در صورتی که اگر یک کلمه یا چیزی خلاف نظرشان از طرف ایشان اعلام بشود، ایشان بلافاصله تکذیب می‏کنند. حرفهایی که امام می‏زنند، با حساب است. از ایشان اگر یک کلمه‏ای نقل بکنند، با حساب است، چقدر این اهمیت دارد! ما خودمان، یک کار محدودی داریم، و یک حرفی هم که حالا بزنیم، آن قدرها در جامعه تأثیر نمی‏گذارد، اشتباه هم بکنیم، بعد قابل رفع است؛ اما وقتی که امام با آن موقعیت و با آن خصوصیت، حرف می‏زنند و این همه حرف می‏زنند، این همه پیام می‏دهند، این همه نماینده تعیین می‏کنند، این همه هدایت می‏کنند، این همه اظهار نظر می‏کنند با اینکه  اطراف ایشان هم یک عده هستند (همین آقایانی که آنجا هستند) ولی می‏بینید، آنجا این همه سالم است. فکر می‏کنید در خانه امام چقدر نیرو هست؟ این همه کار: کار وجوهات، سهم امام و خمس و از این قبیل هست، رد مظالم آنجا هست، کارهای سیاسی هست، کارهای فرهنگی هست، مسایل امام جمعه‏ها هست، امام جماعتها هست، توقعات مردم هست. همه ما مشکلات خود را آنجا می‏بریم و به ایشان می‏گوییم. هر وزیری ناراحت می‏شود، آنجا می‏رود شکایت می‏کند. هر امام جمعه‏ای ناراحت می‏شود، می‏آید اینجا می‏گوید: علما از اطراف نامه می‏نویسند. این همه گرفتاری در محور یک نفر آدم باشد و این قدر هم خوب اداره بشود. خوب! اگر آدم انصاف داشته باشد، باید بگوید آنهایی که این بیت را می‏گردانند، آنهایی که آن جا را اداره می‏کنند، جزو مردم بسیار خوبند و محور امام، آن جور آدمهایی هستند که می‏توانند به این خوبی، آنجا را بگردانند. از سوی دیگر رهبری امام، تحقیقاً شعاع نزدیک خودشان را بیشتر از جاهای دیگر دربر می‏گیرد. این طور نیست که ایشان بندرعباس را تحت رهبری قرار بدهند و خانه خودشان را فراموش بکنند. این‏رهبری، با این مشخصات، انقلاب ما را به اینجا رسانده است. بازگشت به موضوع 15 خرداد از اینجا شروع کردم و گفتم، امام پنج، شش ماه پیش از این واقعه، داستان حرکت را شروع کردند و به 15 خرداد رساندند. در 15 خرداد، امام را از ملت جدا کردند و کسی این نهضت  را خوب اداره نکرده و حرکت اُفت کرد. بعداز مدتی، امام دوباره از قیطریه تهران آمدند قم، چند ماه در قم بودند. در این مدت دوباره قضیه مبارزه اوج گرفت. یعنی نزدیک شدیم به 15 خرداد جدیدی که اینها رژیم شاه فهمیدند و دوباره امام را بردند ترکیه و اصلاً بردند که بردند! تا اینکه ایشان از پاریس به ایران برگشتند. از آن روزی هم که رابطه ایشان از پاریس با ایران برقرار شد، شماها می‏دانید، جوانها هم می‏دانند، بچه‏ها هم می‏دانند که ایشان چه کردند. در همه مقاطع مبارزه مواظب بودند. هر جا لازم شد، تصمیم گرفتند. ما مشاورین اینجا جمع می‏شدیم و یک نفر می‏فرستادیم خدمتشان، آنجا هم به ایشان نظرات ما را می‏گفتند، اما محصول و تصمیم‏گیری ایشان، بهتر از نظریات همه ما از آب در می‏آمد. گاهی موافق بودند و گاهی موافق نبودند. حالا هم همین طور است در مسأله جنگ هم این طوری است. ملت ما مطمئن باشد که تصمیم گیری درباره جنگ، تصمیم اصلی و تصمیمهای اصولی را غیر از امام کسی نیست که بگیرد. درباره مسایل عمده کشور که وجود دارد - مسایل فرهنگی و مسایل دیگر - باز تصمیم گیرنده اصلی، خود ایشان هستند. و الحمداللَّه این رهبری برای ما تا به حال آثار فراوانی به بار آورده است و از خداوند می‏خواهیم که این رهبر عظیم الشأن را و این وجود بسیار عزیز را که خاری در چشم همه مستکبران جهان است، برای این ملت و محرومان دنیا حفظ بکند، ان‏شاءاللَّه! دو مسأله را مختصر عرض کنم و بعد خطبه عربی را بخوانم. یکی ورود نیروهای ترکیه به خاک عراق است که این از پدیده‏های زشت تاریخ معاصر است و هیچ توجیهی هم آدم نمی‏تواند برای آن پیدا کند. یک کشور مستقلی، مثل عراق مدعی استقلال و ارتش قوی و آن همه حرفهایی که می‏زند، من نمی‏دانم چطور این ذلت را می‏خرد و چطور برای مردمش و برای ارتش خود توجیه می‏کند و ارتش‏شان چطور این ذلت را می‏تواند ببیند و آرام باشد.  ترکیه که مدعی است، پنج کیلومتر، دو کیلومتر، سی کیلومتر (همه این چیزها را گفتند و ما بنا نداریم اخباری که به دستمان رسیده، الآن به آن صورت از زبان ما پخش بشود) وارد خاک عراق شده است، هدفش چیست؟ بهانه‏های مختلفی گفتند؛ سرکوبی کردهاست؟ آیا حفظ لوله‏های نفت است؟ جای پا برای آینده در عراق است؟ آیا منتظر مردن حکومت بعثی است؟ ما نمی‏دانیم! خیلی چیزها ممکن است تغییر بکنند. اما اینکه آدم ناظر باشد، می‏بیند دو تا کشور، یکی جزو ناتواست (یعنی بلوک غرب) ، دیگری هم که مدعی بود؛ شرقی است و همیشه شعار سوسیالیستی می‏داد، اینکه این طرفی بود - اگر چه این عراق دو طرفی است اما دو کشور با این خصوصیات و اختلاف مرزی (اینها همان جا سرخاک اختلاف دارند؛ یعنی  این نقطه تا کجا از آن عراق است و ترکیه بر بعضی جاهای خاک عراق ادعا دارد) وضع به اینجا برسد که ارتش ترکیه داخل خاک عراق بشود. عراقی ها هم جرأت نکنند، مخالفت کنند و یا مجبور بشوند و بگویند، ما راضی بودیم و یا حتی راست هم بگویند که راضی بودند. حالا هر چه فرضش می‏خواهد باشد، این امر یا ذلت است، یعنی این قدر عراقی‏ها ضعیف‏اند که برای سرکوبی مخالفان خودشان از ارتش کشوری که به خاکشان ادعا دارد استفاده بکنند! یا این کار سرسپردگی است یعنی آمریکا گفته، باید این طور چیزی بشود، یا مسایل  دیگری است که کم کم فاش خواهد شد. در مجموع، هیچ توجیه عاقلانه‏ای ما نمی‏بینیم برای اینکه این مسأله را توجیه کنیم غیر از اینکه آن کار را ناشی از ضعف بگوییم یا نوکری بگوییم و یا اینکه برنامه‏های دیگری باشد که زود است ما قضاوت بکنیم. و صبر می‏کنیم، با دقت قضایا را داریم تعقیب می‏کنیم. وقتی لازم شد، حرفهای بعدی‏مان را می‏زنیم. به هر حال، این از نشانه‏های ضعف و یکی از علایم رفتن صدام باید به حساب بیاید، حالا دوامش را ما نمی‏دانیم تاکی است، تا آن موقع صبر می‏کنیم. مسأله دیگری که داشتیم و می‏خواستیم زیاد بحث بکنیم، مسأله لبنان بود که از حوادث بسیار مهم زمان ماست و ما هنوز هم نرسیده‏ایم روی این مسأله زیاد بحث کنیم. متأسفانه به خاطر گرمی هوا و طولانی شدن خطبه، من در آن بحث، نمی‏توانم وارد بشوم و می‏گذارم برای یک فرصت دیگری و چند جمله‏ای که برای برادران و خواهران عربمان نوشته‏ام، برایشان قرائت می‏کنم. أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرّجیم/ »بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرّحیم/ تَبَّتْ یَدااَبی لَهَب وَتَبْ/ ما اَغْنی عَنْهُ مالُهُ وَ ماکسَبَ/ سَیَصْلی ناراً ذاتَ لَهَبْ/ وَ امْرَأتَهُ حَمالَةَ الْحَطَب/ فی جیدها حَبْلٌ مِنْ مَسَدْ".