نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
خطبه اول بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومینَ. قالَ الْعَظیمُ فی کِتابهِ: أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم "وَ نُریدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الاَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اَئمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ". به دلیل اینکه مناستبهای این هفته (هم هفته قبل و هم هفته بعد) فراوان است، بحث خطبه اول را ضمن اینکه برهمان محور "عدالت اجتماعی" است، درباره یکی از مناسبتهای مهم روز قرار میدهیم که هم صرفهجویی در وقت بشود و هم تا حدودی تناسب زمان را مراعات کرده باشیم و هم ارتباط بحث را در خطبهها از دست نداده باشیم. و آن موضوع مرتبط با عدالت اجتماعی، وجود مقدس امام زمان است که صاحب این انقلاب و صاحب کل دنیا و امید محرومان جهان برای آینده زندگی بشریت است. درباره امام زمان، صحبت کردن در یک خطبه، تحقیقاً، چیز مجمل و فهرست واری است، لذا من بیشتر به یک بخش از مطالب مربوط به امام زمان میپردازم که با خطبههایم و بحث "عدالت اجتماعی" ارتباط دارد. در بحث "عدالت اجتماعی" به اینجا رسیده بودیم که برای پشتوانه اجرای مقررات عادلانه اسلام در بخش اقتصاد، لازم است که تعدیلی و تعادلی در وجود خود انسان به وجود بیاید تا انسانهای عادل، پشتوانه نظام عادلانه باشند. اینجا یک فصل جدید باز میشود (آن فصلِ قبل تمام نشده و ادامه دارد) که یکی از بحثهای مهم و اساسی در این بحث من هم هست. منتها بحثی که امروز باز میکنم، یک بحث مقطعی است و جای آن در تنظیم نهایی بحثهای "عدالت اجتماعی" اینجانیست؛ یا در پایان این بخش است و یا باید در همه بحثهایی که راجع به "عدالت اجتماعی" کردهایم، پخش بشود. باید هر قطعهاش در جای معینی که مربوط است، گذاشته شود و به خاطر تناسب زمان و مراعات احترام امام دوازدهم است که من این بحث را امروز انجام میدهم. همه آن بحثهایی که در بخش "عدالت اجتماعی" مطرح کردیم، تبلور اساسی آن در زمان حکومت امام زمان وجود دارد، یعنی نمونههای خوب و عینی آن را در آن زمان میبینیم. سند محکممان هم برای مطالبی که گفتیم،[t1] همین روایات و آثاری است که زندگی امام زمان را بإ؛ ظظ چنین مطالبی منطبق میکند؛ یعنی در روایات، با صراحت، اهداف اجتماعی ما، در زندگی امام زمان متبلور است. وقتی که در مورد امام زمان سخن میگوییم و میخواهیم بحث کنیم، طبعاً علاقهمندان و شیفتگان، مایلند که همه ابعاد بحث را بشنوند، ولی این نمیشود. یک نکتهای که در زندگی امام زمان و حکومت آینده مورد انتظار ما، مهم است، این است که از دیدگاه همه ادیان آسمانی و مکتبهای اصیل دنیا، همه مردم جهان برای چنان روزی ظهورامام زمان انتظار دارند، و معلوم میشود این عقیده و این فکر، ریشه در جهان بینیالهی دارد. در متن آفرینش جهان، چنین دورانی برای زندگی انسان در سنّت الهی، تعبیه شده است و در کتاب آفرینش، فصل آخر زندگی انسان بر روی زمین، آن فصل مشعشع ظهور حضرت قائم است، این فصل در معارف حضرت موسی(ع) هست، هم در تعلیمات حضرت عیسی(ع) هست، هم در کتاب زبور حضرت داود(ع) هست، هم در نوشتهها و آثار بودا هست، هم در دیانت زرتشت هست و هم در کسانی که در نواحی دور مشرق، برای خود مکتب مستقلی دارند، چنین وعدههایی هست! یعنی تمام این ادیان به پیروانشان گفتهاند که زمانی میآید که حکومت الهی برجهان حاکم است و عدل و داد و قسط و فضیلت و امنیت و رفاه و همه جهات اخلاقی جامعه تأمین است و جامعهای با زندگی واقعاً انسانی برپشت این کره خاک، خواهد بود. حتی در تعبیراتی از پیغمبراسلام - تا آن جایی که ممکن بوده و برهر لفظی - این تأکید شده که گاهی پیغمبر میفرماید: "حتی این مسأله ظهور امام زمان این قدر قطعی است که اگر یک روز هم از عمر دنیا باقی مانده باشد، در آن روز خداوند باید، این دنیا را با چنین حکومتی مواجه بکند"؛ یعنی این وضع تحقیقاً پیش میآید و قابل تخلف نیست. یک چنین چیزی، در معارف اسلامی و ادیان دیگر به چشم میخورد. به نظر میرسد که یک مقدار این مسأله در فطریات انسانها هم تعبیه شده است ، برای اینکه، مثلاً در مکتب الحادی مارکس هم که به کلی از معنویات و مُغیّبات و روحیات معنوی رو گردان است و همه چیز را میخواهد روی کاکل ماده بچرخاند، باز در تحلیل تاریخیاش به این نکته رسیده است که یک روزی این تضاد طبقاتی محو میشود و جامعه بیطبقه به وجود میآید. البته آنها این جامعه را معلول آثار دوران سوسیالیست میدانند که به خاطر رفاه فراوان و فراوانی نعمتها، نیازی به تضاد نیست و جامعه، آن قدر در رفاه است که هرکسی به هر چه که میخواهد میرسد، نه حکومتی لازم است و نه دعوایی وجود دارد. و آنها هم در تحلیلهای مادی خود به اینجا میرسند و در همین تحلیلشان میگویند که سیر حرکت تاریخ از مسیری که عبور میکند، به جامعه بیطبقه یا کمون مشترکِ همه نیروهایی که در جامعه زندگی میکنند، میرسد. بنابراین، آدم خیال میکند که یک چنین چشم اندازی برای همه مردم، به نحوی وجود دارد و چنین جامعهای به وجود میآید، منتها صریحترین و روشنترین و بارزترین وجه این جامعه را در تعلیمات معلمان مکتب شیعه میبینیم که بسیاری از خصوصیات آن جامعه را هم، ذکر کردهاند. در اسلام، تقریباً باید بگوییم علمای اسلامی از همه فِرَق در مورد وجود این جامعه آرمانی متفقالقولند؛ یعنی یک چیز به نام "مهدی موعود" و "منجی بشریت و "مصلح کُل"، در معارف اسلامی با خصوصیات مختلف، مورد قبول تمام دانشمندان اسلام، اعم از شیعه و سنّی است. عده زیادی از اهل تسنن، کسی را به عنوان "مهدی" نوعی معرفی کردهاند که شخص معینی نیست، در زمانی معین چنین شخصیتی بروز و ظهور میکند. تولد وی هم مثل مردم دیگر، در همان زمان است و با خصوصیات یک رهبر اسلامی قوی میآید و اسلام را حاکم میکند و دنیا را نجات میدهد. در بین علمای اهل سنّت ، تعداد زیادی (که شاید بیش از دویست نفر هم باشند) تقریباً مثل شیعه فکر میکنند، یعنی میروند روی شخص معیّنی که فرزند امام حسن عسکری است و با همین مشخصاتی که ما شیعیان میگوییم. این طور نیست که آنها متفق باشند، "مهدی" نوعی است. در بین شیعه هم باز این اختلاف نظر وجود دارد؛ یعنی همه طوایف شیعه مثل ما که شیعه اثنی عشری هستیم، فکر نمیکنند. بعضی از طوایف شیعه هستند که مهدی مورد نظر آنها، آمده و رفته است. بعضی از طوایف نیز هستند که "مهدی"های دیگری برای خودشان در نظر دارند، ولی به هرحال روی یک شخصی به نام "مهدی"، چنین اتفاق نظری در جامعه اسلامی وجود دارد. بعضی از علما، بیش از یکصدوبیست آیه از قرآن را منطبق کردهاند با فلسفه وجودی حضرت مهدی، مثل همین آیهای که اول صحبتم خواندم سوره قصص آیه 5 و آیات فراوان دیگری که در قرآن با صراحت نیست، اما این چنین ظهوری را از خیلی آیات، خواستهاند در بیاورند. خوب! این "مهدی" با این مشخصاتی که عرض کردم، بخشی از دنیا منتظرش هستند: عیسویها منتظرند، موسویها کلیمیها منتظرند و زرتشتیها منتظرند و سایر ادیان به یک نحوی منتظرند، منتها با عناوین دیگری. ما هم منتظریم البته با مشخصات بیشتری. اینکه آیا این شخصیت میآید، چه میکند؛ و جامعه ایدهآلی که این مهدی موعود خواهد داشت، چیست؟ در مورد آن جامعه ایدهآل حرف خیلی هست و من هم به همه ابعاد آن جامعه، نمیخواهم بپردازم. امروز، آنچه را که مربوط به بحث خودم است، تعقیب میکنم. نکات قابل بحثی وجود دارد که باز در این خطبه نمیگنجد. مثلاً بعضی از روشنفکرها که میخواهند همه چیز را تحلیل مادی بکنند، در مورد مسأله عمر امام زمان - که به عقیده شیعه تا به حال باید بیش از هزار سال از عمرشان گذشته باشد و آینده هم معلوم نیست، شاید عمر ایشان تا وقتی که بخواهند بیایند، سر به میلیون بزند - حرف دارند و میگویند چنین چیزی چگونه میشود؟ خوب! ما حالا یک بحث طولانی اینجا نمیخواهیم بکنیم. از دیدگاه ما که اعجاز یک مسأله عادی است (عصای موسی را داریم و زنده شدن مردهها را توسط عیسی داریم و شقالقمر پیامبراسلام را داریم و قرآن را داریم و آن همه معجزات را) بحث مهمی نیست. به علاوه هیچ کس تا امروز نتوانسته است ثابت بکند که آدم نمیتواند خیلی عمر بکند، هزارها سال عمر. هیچ منشأ علمی ندارد، فقط منشأ عرضی و عادی دارد که ما میبینیم انسانها عمرشان محدود به این حدی است که ما میبینیم. اگر کسی با ضوابط خاصی زندگی بکند، هیچ دلیلی ندارد که عمر انسان در این مقطعی که ما الآن فکر میکنیم محدود باشد. در قرآن با صراحت، دوران تبلیغ قبل از کشتی سازی حضرت نوح ، 950 سال گفته شده است، آن حضرت هم یک انسان عادی بوده و پیغمبری بوده است روی این موضوع لازم نیست خیلی تکیه کنیم، چون بحث من هم اینجا نیست، این باید در جاهای دیگر بحث بشود. یک مسألهای هم قبلاً خیلی مطرح بود ولی این روزها در محافل خیلی مطرح نیست و آن این بود که مگر در این دنیای مسلح به نیروهای هستهای (اتم و بمبهایی که میتوانند بخشی از دنیا را در ظرف یک دقیقه ذوب بکنند)، یک آدم میتواند بیاید و این دنیا را تسلیم بکند و حکومت واحد جهانی درست بکند؟ این هم یک بحث اجتماعی است که با پیروزی انقلاب اسلامی و حرکت عظیمی که در این منطقه شده و نمونههایی که ما در تاریخ داریم، کاملاً قابل قبول است. به علاوه با آن امکاناتی که امام زمان خواهد داشت و علومی که امام زمان خواهد داشت و برنامه اجتماعی که تنظیم شده و مقدماتی که برای او در نظر گرفته شده، آن حضرت در شرایطی میآید که دنیا از دست زمامدارانش خسته شده و به دنبال یک مُصلح بزرگ با برنامه خوب میگردد. بنابراین آن مسأله نیروهای مسلح و هستهای قابل حل است و بحث هم نمیخواهد. ما الآن به دنبال آن هم پیش نخواهیم رفت و جای دیگری باید بحث بشود. ما از آن جامعهای صحبت میکنیم که امام زمان آن را اداره میکند و از این بُعد صحبت میکنیم و این جامعه از بُعد اقتصادی، جامعه عادلانهای است، که این موضوع بحث من هم هست. در بسیاری از روایات آمده است که وقتی امام زمان میآیند، جامعه از لحاظ علمی آن قدر سطحش بالاست که با اضافه شدن علم امام زمان، امکانات زمین به حد وفور در اختیار بشر قرار میگیرد. از لحاظ تکامل علمی چند روایت در این مورد وجود دارد: "اِذا اقامَ قَائِمُنا وَ ضَعَ اللّهُ یَدَهُ عَلَی رُؤوس الاَنامْ فَکَمُلَتْ بها عُقُولَهُمْ" "وقتی که امام زمان ظهور بکند، خداوند دست رحمتش را بر سرمردم میکشد و آن قدر مردم را از لحاظ فکری بالا میآورد که عقلهایشان کامل میشود و احلامشان هم به مرحله عالی میرسد." روایت دیگری هم وجود دارد که همه علومی که خداوند به بشریت داده، در هفتاد و چند حرف است که تا زمان ظهور امام زمان از هفتاد و چند حرف، تنها یک حرف آن متبلور میشود و از آن به بعد، بقیه حروفش پدیدار میگردد؛ بعضی میگویند یک هفتادم از علمی که خداوند میخواهد بشریت داشته باشد، تا زمان امام زمان به دست میآید و بقیه آن مربوط به بعد است. مردم این قدر با سواد میشوند. چیزهای زیادی هم در علایم ظهوروجود دارد. از جمله مردم وقتی در مشرق هستند با مغرب هم حرف میزنند و نیز همدیگر را میبینند. البته تا این حد، تلویزیون امروزی ما نیست. البته ممکن است این موارد جزو یک چیزهایی باشد که قبل از امام زمان به دست میآید. روایاتی وجود دارد که وقتی امام زمان میآیند، زمین هر چه که در بطن خود دارد و ذخایرش را تقدیم امام زمان میکند و تقدیم مردم حکومت امام زمان میکند - "تُظْهَرُ الاْرَضُ کُنُوْزَها"؛ زمین همه هستی و ثروتش را در اختیار مردم آن روز میگذارد. یا "تُخْرِجُ اَفْلاذَ کَبدَها": شیره کبدش را به مردم تسلیم میکند تا مردم از همه ذخایرش استفاده بکنند. روایتی هم وجود دارد که از عراق تا شام، آدمی وقتی که راه میرود، یک جایی، پایش را روی زمین خشکِ خالی و بیابان نمیگذارد، تمامش روی گیاهان و نباتاتی است که در خدمت مردم است. انواع و اقسام روایات داریم، که نشان میدهد در زمان امام زمان حرکت تولیدی و علمی، آن قدر قوی است که مردم امکانات زمین را نقد میکنند و امکانات زمین در اختیار مردم قرار میگیرد و رفاه، فراوان است. در چنان جامعهای، زندگی اقتصادی مردم چگونه است؟ این مقدمات برای این است که بدانیم امام زمان چطور برخورد میکند و اموال چطور تقسیم میشود. ما منتظر آن چنان زندگیای هستیم، مگرنیست؟ یکی از فصولی که باید بحث بشود، بحث "انتظار" است. "انتظار"؛ یعنی چه؟ آدم وقتی که به طور جدی منتظر یک شخص یا یک جریان یا یک حالت باشد، تحقیقاً خودش را باید برای آن حالت آماده بکند. بچهتان اگر مسافرت باشد، همسرتان اگر مسافرت باشد، در جبهه باشد، بعداز دو سه ماه خبر میدهند که الآن میآید و اطلاع پیدا میکنید که قطارش رسیده و ساعت فلان از قطار پیاده شده و آن ساعت لازمِ از قطار تا آمدن به خانه را در نظر میگیرید، در آن لحظات آخر، آن حالت انتظار ا ست. میتوانید خودتان را در آن حالت مجسم کنید: گوشتان به زنگ در خانه است. همه فضای خانه را جوری مرتب میکنید که مهمان وقتی میآید، متناسب با میل او و لذات او، و افکار او باشد. محیط را برای پذیرایی، از نقطه مورد انتظارتان آماده میکنید. این حالت انتظار را مجسم کنید. ما در جامعه خود، مدعی هستیم که منتظر امام زمانیم و این قدر، دعا میکنیم ولی آن گروههایی که در دوران طولانی از گذشته تا امروز به اسم این که امام زمان میآید و اصلاح میکند، دستشان را گذاشته بودند روی هم و تسلیم مظالم شده بودند و امروز هم هنوز گاهی زمزمه میکنند که بالاخره کارها را امام زمان باید اصلاح بکند، اینها دلیل منتظر نبود نشان، همین است. اگر منتظر بودند، یک جوری میکردند که این امام زمان وقتی که آمد، متناسب با شأن امام زمان، زندگی را تنظیم کرده باشند. امام زمان وقتی که آمد و دید مثلاً این ثروتمند کذایی که این همه پول دارد، باز هم گرانفروشی میکند، بر خوردش با او مثل برخورد ما که نیست. او قاطع برخورد میکند و جور دیگری مسایل را حل میکند، چهار سال صبر نمیکند. امام زمان مثل ما نیست که هنوز اصل چهل ونهمان در مجلس، میخواهد در بیاید تا ببینیم آن پولدارها، چه کار کردند و پولها را از کجا آوردهاند؟! حضرت یک دفعه میافتد به جان اینها پولدارها و طبق روایتی که حالا میخوانم، حتی اگر زیر دندان یک کسی، مال دیگری - مال حرامی - مخفی شده باشد، دندان را میکشد و از زیر دندان در میآورد و به صاحبش میدهد. مالکیتها را لغو نمیکند، هرکسی مالک است. این جزو احکام اسلام است. اما وقتی که آمد، همه این جنایات اقتصادی را برمیگرداند و جوری رفتار میکند که سروصدای یک عده در میآید و ایجاد شبهه میکنند و تعبیر بعضی از روایات این است که "یَسْتَأنِفُ الاِسْلامُ"؛ یک اسلامی درست میکند از نو، که خیلیها خواهند گفت: بابا! این مارکسیست است! و با او امام زمان آن جوری برخورد میکنند. و از این حرفها در مورد امام زمان هم خواهد آمد. با آن امام زمان و با آن برنامههایی که حالا بعضی روایاتش را میخوانم، میبیند که امام چه جور رفتار میکند. ما باید منتظر چنین وضعی باشیم. کسانی که به امام زمان علاقه دارند، کسانی که به امام زمان عقیده دارند، کسانی که فکر میکنند حکومت امام زمان، منجی آنها است، لااقل روایات مربوط به زندگی امام زمان را بخوانند و خودشان را با آن منطبق کنند. مردم برای ظهور او آماده بشوند. فکر نکنند و بگویند، ما حالا این جوری هستیم، وقتی که امام زمان آمدند، تسلیم میشویم. این فقط خیال است. آدمی که حالا نتواند آن چیزهایی را که جزو معارف اسلام و قرآن است، پیاده بکند، امام زمان هم که آمد، شک میکند. حالا، آن فصلی که، به من مربوط میشود و بحث من در مورد زندگی امام زمان، این فصل، عدل و قسط در زمان امام زمان است. آقایانی که روی روایات مربوط به امام زمان مطالعه دارند، میدانند که این مضمون عدل و قسط در روایات مربوط به امام زمان، متواتر است. در بسیاری از روایات آمده است که خداوند با امام زمان، زمین را - بعد از آن که مملو از جور و ظلم میشود - مملو از عدل و داد میکند: "یَمْلَاءُ اللَّهُ بهِ الاَرْضَ قِسْطاً و عَدْلاً بَعْدَ ما مُلِئتْ ظُلْماً و جَوْراً". با تعبیرات کمی متفاوت، این مضمون تحقیقاً متواتر است. بعضی از روایات در همین جا ختم کردهاند، بعضی از روایات نیز پشت سراین، توضیحاتی هم دادهاند که آن عدل و دادی که امام زمان برقرار میکند، چیست؟ که حالا ما بعضی از آنها را میخواهیم بخوانیم و ببینیم آن عدالتی که ایجاد میشود، چه جوری خواهد بود؟ عرض کردم؛ مقدمه ظهور امام زمان، این است که تکامل فکری در مردم به وجود میآید؛ یعنی مردم آن روز با سوادند، با فرهنگاند و میفهمند که : جَمَعَ بها عُقُو لَهُمْ و کَمُلَتْ بها اَحْلاَ مُهُمْ"؛ عقلها جمع شده و متمرکز است و اخلاق انسانی هم برانسان حاکم است. بنابراینبرخورد امام زمان، در زمانی با این مسأله فساد در عالم جدی است که مردم سطح فرهنگشان بالاست و مسایل را خوب میتوانند، درک کنند و در مقابل حق، کمتر مقاومت میکنند. عمران زمین را هم گفتم که زمین وضعش آن طوری آباد است و در زمینه رفاه است. و اما در مورد عدالتی که حضرت ایجاد میکنند؛ یکی از تعبیرهایی که آمده، پُر شدن زمین از عدالت، بعد از این ظهور ، است تعبیراتی مربوط به مساوات اموال نیز هست، که پیغمبر نیز میفرماید: زمین را پر از داد میکند. و میفرماید: "یُقَسِّمُ الْمالَ صَحیحاً" مال را به شکل صحیحی تقسیم میکند. یعنی این عدالت ناظر به عدالت اقتصادی است. "فَقالَ لَهُ رَجُلٌ"؛ یک مردی گفت: "ما صَحیحاً" که فرمودید، یعنی چه؟ "قال صَلَی اللَّه علیه و آله: بالسَّویَّةِ بَیْنَ النّاس"؛ مال را بالسّویه بین مردم تقسیم میکند. این معنایش این نیست که همه مردم به اندازه مساوی امکانات دارند، این نیست. منظور آن چیزی است که مربوط به دولت است، از امکانات عمومی کشور است و در اختیار دولت است و حقوقی است که دولت باید بین مردم تقسیم بکند و این امکانات را بالسّویه به مردم میدهد. این طور نیست که بعضی از مردم از زمین، از آب، از فضا، از مطلق انفال، از دریاها، از معادن، از امکانات دولتی و از همه چیزهایی که در حاشیه دولت پیدا میشود، مردم بیشتر مرفه میشوند یا عدهای با دسترسی کمتر فقیر میشوند، بلکه این امکانات، بالسّویه در اختیار مردم قرار میگیرد. یکی دیگر از روایات این است - دنباله همین عدالت کلی - که پیامبر میفرماید: "ویُسَوِّی بَیْنَ النَّاس حَتَّی لاتَری مُحْتاجاً اِلَی الزَّکوةِ وَیَجیعُ اَصْحابُ الزَّکوةِ و زَکوتهِمْ" الی آخر. حضرت میگوید: جوری مال را تقسیم میکند که محتاجی در سراسر مملکت امام زمان، پیدا نمیشود که بشود به او زکات داد. کسانی هم که زکات به مالشان تعلق میگیرد، زکاتشان را باید یک جور مخصوصی در جای مخصوصی بیاورند تا با وضع خاصی تقسیم بشود، یعنی وضع مردم در تقسیم اموال به این صورت در میآید. حالا در تولید چه میکند؟ در توزیع چه میکند؟ اینها دیگر مسایل اجرایی قضیه است. الآن در جامعه ما و دنیا فکر مطرح است، ایده مطرح است، آن طرحی که امام زمان دارد، مطرح است، آن خواستهای که امام زمان تعقیب میکند و اسلامی که امام زمان تعقیب میکند، مطرح است. عدلی که وعدهاش را به ما دادهاند، قسطی که وعدهاش را به ما دادهاند، یا ظلمی که گفتند امام زمان با آن مبارزه میکند، روی این مسایل اقتصادی پیاده میشود. نه اینکه بقیه مسایل نادیده گرفته میشود، همه هست، ولی چون واقعیت مطلب این است که ظلم مهم دنیا در بُعد اقتصادی است و جنایت عظیم دنیا را جریانهای مُسرف و مُترف و جنایتکاران اقتصادی انجام میدهند و اینها پایه بسیاری از جنایات دیگر میشود، لذا اینجا وقتی که عدل امام زمان مطرح میشود، این عدل را فوری، روی جریانات اقتصادی پیاده میکنند. از امام باقر(ع) روایتی است که شاید قبلاً هم در بحثهای دیگر، برای شما خواندهام. مردم کوفه آمدند خدمت ایشان و گفتند: آقا! کوفه پر از شیعه شده و شما فکری بکنید. یک کسی را بفرستید، یا خودتان بیایید تا ما آنجا قیام بکنیم، میشود در کوفه کاری کرد. حضرت فرمودند آیا شیعیان ما در کوفه کارشان به اینجا رسیده است که شیعه واقعی باشند؟ مردم گفتند: بله! شیعه واقعی و محب هستند اینها انتظار داشتند که حکومت حضرت مهدی (عج) را در کوفه پیاده کنند و خیال میکردند کثرت شیعه در یک جا جز و کارهایی است که برای ظهور لازم است. در طول تاریخ شیعه آدم میبیند، در هر مقطعی، عدهای از افرادبودند که خط اصلی مهدویت را نمیدانستند. آنها فکر میکردند که در هر زمانی میتوانند شاهد ظهور حضرت مهدی باشند. در زمان امام صادق(ع) چنین فکری بوده، در زمان امام باقر(ع) بوده، در زمان حضرت موسیبنجعفر(ع) بوده، در زمان ائمه دیگر هم بوده، حتی در زمان محمدحنفیه که بعد از علیبنابیطالب است، باز این حرفها بوده که در آنجا این فکر بوده است اینها میخواستند زندگی حضرت حجت (عج) را با همان مهدویتی که موعود بود، از زندگی آن ائمه در بیاورند، بدین ترتیب میآمدند خدمت ائمه تحت این عناوین میخواستند، ائمه قیام کنند. آن هم قیام مسلحانه. امام محمدباقر در جواب اهل کوفه میفرماید: شما دنبال چه هستید؟ آن شیعیانی که در رکاب امام زمان هستند، غیر از شماها هستند: "حَتَّی اِذاقامَ القائِم جائَت المُزامِلة وَ یَأتِ الرَّجُلُ اِلی کیسَ اَخیه فَیأخُذُ حاجَتَه لایَمْنَعُ". این موضوع را، امام صادق(ع) هم به شیعیان خراسان فرمودهاند: "وقتی که زمان امام زمان میآید، مال و پولداری نمیتواند رابطه مردم را با هم تیره بکند، مردم این قدر با صفا و صمیمی هستند که هرکس احتیاجی داشته باشد، از دخل برادرش یا از جیب برادرش یا از حساب اندوخته مسلمان دیگری میتواند بردارد و زندگیاش را تأمین بکند. صفا و صمیمیت در بین مردم به این صورت در میآید. براساس یک روایت، وقتی پیغمبر از معراج برگشته بودند، مطالبی فرمودند. یکی از حرفهایی که پیغمبر در مورد معراج فرمودند این است که فرمودند: وقتی من رفتم آن بالا و مرا به "سدرةالمنتهی" بردند و از آن جا رد شدم و به حُجُب نور رسیدم و با خداوند رابطه برقرار کردم "نادانی رَبّی"؛ آنجا خداوند با من صحبت کرد و تاریخچه آینده بچههای مرا گفت، از امام حسین و سایر ائمه، تا رسید به امام زمان. آن وقت خداوند درباره امام زمان این مسایل را مطرح کرد: "ولُهُ اُظْهَرُ اَلْکُنُوز و الذَّخائِرَ بمَشیّتی"، من در زمان او حضرت حجت کنزهای زمین را و ذخایر زمین را به مشیت خودم اظهار میکنم و در اختیار او میگذارم و او آن گونه که مناسب عدالت اسلامی است، تصرف میکند. بعد، پیغمبر از عدالت حضرت امام زمان میگویند و در مورد عدالت آن حضرت، پیغمبر این جمله را دارند: یَمْلَاءُ الاَرضَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جُوراً حَتی یکَوُنُ النَّاسَ مِثْلَ اَمرَهِم اَلْاَوَّل" یعنی: در عدالتی که از امام زمان انتظار داریم، مردم مثل روز اولشان میشوند. یعنی کی؟ آیا منظور صدر اسلام است؟ یعنی آن عدالتی که اسلام در زمان پیغمبر داشته یا منظور آن موقعی است که هنوز تعینات اقتصادی، مردم را از هم جدا نکرده بود، این فواصل عظیم طبقاتی به وجود نیامده بوده و مردم از لحاظ مالی دچار این تبعیض و تضاد نشده بودند؟ من نمیدانم، هر دوی آن احتمال دارد. به هر حال، این زوایدی که امکانات مادی به اشخاص داده و این مشکلاتی که تبعیضهای اقتصادی در جامعه به وجود آورده، اینها را حضرت حجت از میان برمیدارد و مردم را به آن صورت در میآورد. روایت دیگری است که درباره عدالت پیامبر میفرماید: "اِذْمَحَلَّةِ القَطاعِ فَلاقَطاع"، نظام اقطاعی از بین میرود. نظام اقطاعی، نظام فئودالی است؛ یعنی اینکه قطعهای از زمین را در اختیار یک خان یا قلدری یا رئیس عشیرهای یا فلان کس بگذارند (همین که رسماً بوده، هنوز هم آثارش را ما داریم) و با زمین مردم را استثمار بکند. این نظام با ظهور حضرت از بین میرود. یکی از آثار شوم دوران فئودالیته، همین نظام اقطاعی است که ما امروز در بخش ارضیمان در سراسر کشور - در خیلی جاها - هنوز وارث آنها هستیم. آن قطعاتی از زمینهایی که فلان الدولهها از فلان السلطنهها گرفتهاند و فلان شاه به فلان قلدر داده، به فلان رئیس عشیره داده، به فلان خان داده، به فلان فامیل خود داده است و گفته که مثلاً از این آبریز تا کجا و از این کوه تا کجا، از این بیابان تا کجا مال فلان کس است و آدم خیال میکند واقعاً ملکی در میان است که با کدّیمین، پشت سرهم گشته و حالا دست بچههای اینها مانده است و همین زمینها است که در اختیار مردم است. و ما وارث آن نظام "اقطاعی" هستیم و یک مشت کشاورز، صبح تا شب عرق میریزند و آنها مرفهین در شمال تهران استفادهاش را میبرند. این نظام در زمان حضرت مهدی از بین میرود و نظام اقطاعی نخواهد بود، آثار نظام اقطاعی هم از بین میرود. آن روایتی را که از خارج برایتان خواندم، حالا متن آن را میخوانم: "یَبْلغُ من رَدِّ الْمَهْدی المَظالِم حَتَّی لَوْکانَ تْحَت وِرْثِ اِنسانٍ شَئ اِنْتَزَعَهُ حَتی یَرُدَّه". یعنی: رد مظالم آن قدردقیق است و آن قدر جدی است که از زیر دندان اشخاص هم اگر وجود داشته باشد - توی لثهها مخفی شده باشد - امام زمان بیرون میکشد و به صاحبش میدهد. در این نظام ربوی که این همه دزدی شده و این همه مردم از خون دیگران، ثروتمند شدند و این نظام مالکیت زمین که این روز را برسر بخشی عظیمی از مردم آورده، این زمین بازی در شهرها که این همه پولدار درست کرده، این نظام تجارتی غلط که با انحصارات، پدر مردم را در آورده است وقتی امام زمان بیایند با اینها چگونه برخورد میکنند؟ عدل امام زمان اینجا این طوری ظاهر میشود که حقوقی را میگیرند و به صاحبش رد میکنند و آن را هم که مال دولت است، میبرند داخل بیتالمال. از مجموع این روایات و بسیاری روایات دیگر چنین برمیآید. من از طلبهها، از علما، آنهایی که میخواهند روی این بحث کار کنند، خواهش میکنم، یک دوره روایات مربوط به امام زمان را این جوری با تکیه بر بحث عدالت اقتصادی بخوانند، عدالتی که مهمترین رکن مسایل مورد بحث روایات در زمان امام زمان است. و ذیلهایی را که برای روایات عدالت آمده است بخوانند و اینها را جمع کنند و تطبیق کنند و ببینند که توجه امام، بعد از اینکه تشریف میآورند، در درجه اول به چه مسایلی است و آیا از این مسایل میتوان غفلت کرد؟! اگر این روایات را بخوانند، آن موقع به مسؤولان این کشور حق میدهند، به مجلس شورای اسلامی حق میدهند، به کسانی که برای این مردم و برای این انقلاب دلشان میسوزد، حق میدهند و میتوانند بفهمند که پایگاه انقلاب کجا، قوی میشود و حق میدهند که به مسایل اقتصادی اولویت بدهند و به گرفتن حقوق ضعفا اولویت بدهند و به شکستن دست استثمارگران اولویت بدهند و دنبال این کارها بروند. همین جا عرض میکنم به کسانی که منتظر ظهور حضرت حجت هستند، به کسانی که دایماً دستشان بلند است و دعا میکنند: خدایا! امام زمان را برسان، اگر اینها آمادگی این عدالت را ندارند، امام زمان وقتی بیایند، برای اینها نعمت نمیشود، برای اینها خسارت میشود. وقتی که امام زمان بیاید، ما با یک برنامه قاطع "علیگونه"ای مواجه میشویم که میخواهد عدالت ایجاد کند. این عدالت در سطح دنیا اجرا میشود. امام زمان وقتی بیایند، دیگر این جوری نیست که یک حکومتی در ایران باشد، یک دشمنی هم مثل صدام در عراق باشد، یک عده قارون هم در جنوب خلیج فارس، یک عده گردن کلفت هم آن سر دنیا و دریاها باشند و نگذارند امام کار بکند. وقتی امام زمان میآید "لَیْسَ فی عُنُقِهِ بیْعَة" هیچ کس در گردن امام زمان بیعت ندارد. شرق و غرب دنیا و شمال و جنوب دنیا، همه تحت یک حکومت در میآید. و آن بحث جداگانهای است که من میخواهم مطرح بکنم. اگر امام زمان با آن شیوه بخواهد برخورد بکند، با کل جهان، خیلی چیزها عوض میشود. ثروتهای فراوانی که در طول تاریخ از این منطقههای محروم آفریقا و آسیا برده شده به آمریکا و روسیه و اروپا، همه برمیگردد. ملتهای مظلوم ثروتهای خودشان را میگیرند و قدرتهای خودشان را میگیرند و تعادلی در دنیا به وجود میآید. امنیت آن چنان قوی میشود که روایتی دارد، پیرزنی میتواند از شرق دنیا تا غرب دنیا برود و هیچ صدمهای در سراسر این راه - ولو پیاده هم عبور بکند - نبیند. یک حکومت این جوری، با این امنیت، با آن رفاه و این عدالت به وجود میآید که بحث من در عدالت این حکومت است . از بحث این خطبه نتیجه میگیریم که بحث عدالت اجتماعی در بخش اقتصاد و زندگی امام زمان و روایاتی که مربوط به امام زمان است و عدالتی که از امام زمان در این روایات روی آن تکیه شده است ، میتواند در خطبههای مربوط به عدالت اجتماعی، پخش بشود و هرجا یکی از اِسْناد ما برای اثبات مطالبی باشد که دنبالش هستیم؛ از آن دوره زیادی تولید، از توزیع، از عدالت، از انفاق، از رفاقت، از اینکه مال بین انسان فاصله میاندازد و از تکامل فکری که این جزو بخش دوم خطبههای من است و بعداً خواهم رسید. اَعُوذُ باللَّهِ منَ الشَّیطانِ الرَّجیم/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ اِنَّا اَعْطَیناکَ الکوُثَر/ فَصَّلِ لِرَبِّکَ وَانْحَرَ/ اِنَّ شانِئَکَ هُوَالْاَبتَرَ. خطبه دوم بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالمُؤْمِنینَ وَ عَلی الصِّدیقَة الطَّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمهْدی(عج). مناسبتهای فراوانی که به خطبه دوم احاله شده، که بعضی از آنها را به صورت اجمال بیان میکنیم و بعضیها را بیشتر توضیح میدهیم. انقلاب عظیم پانزده خرداد و بازداشت رهبر عظیمالشأن قبل از این حادثه، محیط زیست و سالگرد مجلس شورای اسلامی، وضع لبنان و ورود ترکیه به خاک عراق، جزو بحثهای امروز ما خواهد بود که به آن خواهیم رسید. اولین مسأله، مربوط میشود به سالگرد مجلس شورای اسلامی و در آغاز چهارمین سال کار مجلس، خوشبختانه چون هفته معرفی مجلس را داشتهایم، مردم درباره مجلس مسایل فراوانی شنیدهاند و ما نیازی به بحث طولانی نداریم، فقط برای اینکه مردم با مجلس بیشتر آشنا بشوند، مطالبی عرض میکنم. در ضمن آنهایی که در تهران هستند، میتوانند از نمایشگاهی که روابط عمومی مجلس در موزه آثار هنری معاصر درست کرده است دیدن کنند. من هم از روابط عمومی میخواهم که یک مقدار زمان برگزاری این نمایشگاه را تمدید کنند، چون تقاضای تمدید آن به من زیاد رسیده است. آنجا مطالب در مورد مجلس فراوان است. فقط نکتهای که در این باره میخواهم عرض بکنم به موکلان و نمایندگان مجلس، این است که مجلس شورای اسلامی در این یک سال باقی مانده، کارهای بسیار فراوانی دارد. باید کارهای قانونگذاری را متمرکز و جدیتر از سه سال گذشته به انجام برساند. با تجربهای که اندوختهایم و با اطلاعاتی که کسب کردهایم، آمادگی بیشتری برای رسیدگی به مسایل مهم کشور داریم. لوایح مهمی را مثل همین لایحه بانکداری بدون ربا، لایحه اصل چهل ونهم قانون اساسی و لایحه بازرگانی خارجی، اراضی کشاورزی، قانون محاسبات ولوایح بسیار مهمی که در قانونگذاری، لوایح مادر هستند که داریم و باید انجام بدهیم، به اضافه کارهای مهم دیگری که خواهد آمد. نمایندگان مجلس، باید در مجلس شورای اسلامی فعال باشند و مردم ما به حق میل دارند که نمایندههایشان را در میان خود بیشتر ببینند. حضور در روستاها، در شهرها و جمع بین این دو، مشکل است. وظیفه اصلی نمایندهها این است که در مجلس باشند و به مسایل مهم و اساسی مملکت برسند. البته تذکر دادن به دولت و تعقیب تخلفها و کمک کردن برای سهولت اجرای کارها و انتقال نیازهای منطقهشان به دولت، اینها هم جزو وظایفی است که باید انجام بدهند. اما اینها، الان نمیتوانند، در مواقع مورد نیاز در مراکز حوزه انتخابی خود در روستاها و شهرها باشند. به علاوه توقعاتی هم مردم دارند به خاطر کمبودهای دوران انقلاب، از جمله درباره راهها، قناتها، چاهها، نفت، گازوئیل و خواربار و امثال اینها که هیچ کدام در محدوده وظایف نمایندهها نیست. نمایندهها به خاطر ادای وظایف انسانی و اجتماعی که دارند به این کارها میپردازند، اما اصالت کار آنها، آن وظیفه قانونگذاری و کارهای دیگری است که برعهده اینهاست. بنابراین، ملت ما، باید بپذیرد که در این یک سال باقی مانده از عمر مجلس، به خاطر تجربیات و اطلاعاتی که اینها دارند باید بیشتر کارشان را در جلسات مجلس و کمیسیونهای مجلس متمرکز کنند، برای اینکه ما، آن کار اصلی قانونگذاری مان را انجام بدهیم و در مورد خدمات و کارهای اجرایی هم تا حدودی که امکان یک نماینده هست - البته میرسد - احتیاجی به توصیه ندارد و انشاءاللَّه فشار زیاد روی برادران و خواهران نماینده از این جهت نباشد. مسأله کوچک دومی که داریم، هفته محیط زیست است که از روز یکشنبه آینده آغاز میشود. ملت ما با این مسأله آشنایی زیادی ندارند، برای اینکه در کشور ما، این فن محیط زیست و اقدام اساسی که دنیای جدید روی این جریان کرده است، شناخته شده نیست. اگر ما مثل دنیاهای دیگر - کشورهای کوچک صنعتی - بودیم و کارخانهها و مراکز صنعتی، دود کورهها و فشار تراکم جمعیت بر محیط زیست، محیط زندگی طبیعی را بر انسانها تنگ کرده بود، میدانستیم که این کار حفظ محیط زیست چقدر با ارزش است و بالاخره یک روزی کشور ما هم، با این مسأله به شدت مواجه میشود. مردم، باید محیط زیست و متصدیان محیط زیست را خوب بشناسند و به مسؤولیت مهم آنها واقف باشند. برای حفظ محیط دریاها، برای حفظ محیط زندگی شهرها، برای حفظ اطراف کارخانهها، برای جلوگیری از آلودگی خطرناک ناشی از صنایعی که در کشور ما رو به رشد است و حفظ جنگلها و مراتع و خیلی چیزهای دیگر حفظ محیط زیست در این کشور، یک ضرورت است و باید رسانههای جمعی ما، روزنامهها و صداوسیما، مردم را به وظایفشان در این مورد و به حساسیت شغل کسانی که در این جریان خدمت میکنند، آشنا کنند. این یکی از کارهای خوب دنیاست که برای حفظ زندگی انسان و جلوگیری از نابودی محیط سالم طبیعی انسانی، در سایه رشد صنعتها و پخش مواد سمی و گازهای خطر ناک، به وجود آمده و ما باید این مسأله ار در جامعهمان روشن بکنیم. در اینجا روی دو مسأله مهم؛ واقعه "پانزده خرداد" و "رهبری" بیشتر بحث میکنم. سپس به مسایل جنگ و مسایل جهانی میرسیم. "پانزده خرداد" به حق، از طرف امام لقب "یوماللَّه" گرفته و یکی از افتخارات عظیم نهضت اسلامی و یکی از لکههای ننگ تاریخی بر چهره رژیم سفاک شاه و حامیانش است. جوانها و نوجوانان، بچههای مدرسهای، با پانزده خرداد خیلی آشنا نیستند. افراد مسنی که بیست سال قبل میتوانستند مسایل آن روز را تشخیص بدهند، آنها هستند که مقداری از پانزده خرداد، میدانند. این واقعه یکی از حوادث عجیب و غریب تاریخ است، مثل خود انقلاب که مایه ناباوری ناظران دنیا بود، برای ناظران جهانی غیر قابل قبول بود، حتی برای خود دولت؛ یعنی دولت آن روز که در محیط خفقان و در محیط فشار و دیکتاتوری که وجود داشت، با آن سرعت، چنان قیام مردمی به وجود بیاید؛ مثل همین انقلابی که شما چهار سال پیش داشتید. اخیراً از طرف دولت مذاکرات جلسات دولت شاه در زمان حادثه 15 خرداد پخش شد. یعنی عین این صورتجلسه را پخش کردند. مذاکراتی که هیأت دولت به ریاست "عَلَم" در عصر روز 15 خرداد انجام داده و دو سه هفته بعد هم یکی دو جلسه بوده است که مربوط به این روز، منتشر شده و شما در آن میبیند که آنها هم با ناباوری به قضیه برخورد میکنند. "علم" میگوید که "ما پیش از مُحرم به فکر افتاده بودیم تا امام را بگیریم (او امام نمیگوید، من تعبیر امام میگویم)، ایشان را بازداشت کنیم، ولی گفتیم شاید روزهای محرم برایمان مشکل درست بکند، بگذاریم بعد از دهه محرم و فکر نمیکردیم که قضیه به اینجا کشیده بشود" یکی دیگر از آنها میگوید که "اعلیحضرت پیشتازند و خیلی خوب کار کردند، ما در ششم بهمن وقتی که رفراندم کردیم، کشور آرامی داشتیم و برهمه چیز مسلط بودیم و مردم با ما بودند، چطور شده که در ظرف این مدت کوتاه - در کمتر از پنج ماه - جریان به اینجا رسیده که مردم با این وسعت در مقابل ما قرار گرفتهاند؟" البته در آن جلسه، سعی میشود وسعت حرکت را نادیده بگیرند و چیزی منعکس نکنند. (نه آمار شهدا و آمار زخمیها و نه آمار مردمی که در خیابان بودند)، فقط وحشتشان را نشان میدهد که با چه جریان غیر منتظرهای مواجه بودند. آن یکی مدعی میشود که "اعلیحضرت پیشتاز است و کارها را خوب انجام میدهد! ما کوتاه آمدهایم و کشور را به این روز انداختهایم و باید از مإ؛ ظظ بازخواست بشود"! آنها بالاخره در مورد حکومت نظامی بحث میکنند و منجر میشود به اعلام حکومت نظامی برای سرکوبی مردم. من فعلاً اینجا، کاری به این جهت قضیه ندارم و بحث اساسی خود را درباره 15 خرداد انشاءاللَّه در یک سخنرانی که در این هفته خواهم داشت، مطرح میکنم، الآن یک گذر کوتاهی در این حادثه میکنم. اگر در نظر بگیرید که ریشه این قیام همگانی، در کمتر از چند ماه، این همه توانسته است به عمق جامعه فرو برود و جامعه را به این وسعت در مقابل رژیم شاه قرار بدهد، میفهمید که معنای رهبری، مبارزه و نفوذ رهبری چیست. این امر خیلی عظیم است که یک رهبر بتواند در این مدت کوتاه، این گونه مردم را تجهیز بکند و وادار بکند که به استقبال خطر بروند و یکباره در سراسر کشور، این حرکت عظیم به وجود بیاید. خوب! شما میدانید شهرهای تبریز، قم، شیراز، خراسان، اصفهان و بسیاری از شهرستانهای دیگر و مرکز مهم - تهران - در چنین روزی، یکباره و یکدفعه علیه بیداد شاه، شعله آتش میشوند و آتشگیره این جریان به صورت ظاهر، بازداشت امام است. اما یک بازداشت ساده نمیتواند این همه حرکت ایجاد بکند، این احتیاج داشته است به یک جریان صحیحی که مردم را آماده بکند. در اظهارات، زیاد شنیدهاید و همه حتی آنهایی هم که آن روز نبودند، میدانند و در تاریخ خواندهاند و در این روزها، در روزنامهها خواندهاند که قضیه به این شکل میشود: امام در روز عاشورا (البته دهه محرم اوج کار بود)، سخنرانی میکنند. دستگاه حکومتی شاه میفهمد که دیگر امام نمیتواند آزاد باشد. بنابراین شب دوازدهم محرم امام را بازداشت میکنند. یعنی امام روز 13 خرداد (دهم محرم) سخنرانی میکنند و روز دوازدهم محرم (15 خرداد) نیمه شب، بازداشت میشوند، بازداشت امام این جریانات را به وجود آورد. من خودم در آن موقع در باغشاه سابق و پادگان لاهوتی امروز، سرباز بودم، طلبه بودم، ما را گرفته بودند، با پنجاه نفر از طلبههای قم و آنجا سرباز بودیم. ما از نزدیک در جریانات قرار میگرفتیم، چون آن جا لشکر گارد بود وبعضی از افسران لشگر گارد هم در داخل پادگان، با ما آشنا بودند و از این طریق جریانات را میفهمیدیم. طی دهه محرم، من یک سفری به قم کردم و به زیارت امام رفتم. در آن زمان مبارزه اوج داشت، سخنرانیها آغاز شده بود و حرکت وعاظ و مردم در مساجد نشان میداد که کشور آبستن مسایلی است و حوادثی در پیش است. در این شرایط من خدمت امام رسیدم تا ببینم وظایف ما چیست؟ آنجا چه خواهد شد. امام فرمودند: من برای شما وظیفهای تعیین نمیکنم، اما خود مإ؛ظظ برنامهای داریم که به همین زودی، خبر آن به شما میرسد. بیش از این به ما چیزی نگفتند. یکی از ویژگیهای رهبری امام، این حالت است که تصمیماتشان را چگونه میگیرند و چگونه اجرا میکنند. آن روز در باغشاه این قدر، اثر این حرکت، قوی بود که سربازهایی که آنجا بودند، تحت تأثیر قرار گرفتند. این پادگان هم یک لشگر آموزشی داشت، هم یک لشگر گارد بود و چیزهای دیگری هم در حواشی اینجا بود. اثر جریانات جامعه به سربازخانه منتقل شده بود. همه سربازخانهها مثل یک مسجد شده بود. عصر آن روز که فرمانده نیروی زمینی به پادگان آمد، دید که پنجاه جلسه روضه خوانی تشکیل شده است و ما پنجاه طلبه، هر یکی، چند جلسه را از صبح تا عصر اداره کردهایم. در هر یک از واحدها میرفتیم، جلسه داشتند. یکی از جلسات مال چتربازها بود. چتربازها آن موقع رفته بودند عشایر فارس را سرکوب کرده و تازه برگشته بودند و خیلی هم مورد توجه بودند. من آنجا برای آنها صحبت کردم. جلسات پرشوری داشتند. قبل از آن در "چیتگر" - که یکی از میدانهای تیراندازی است و هنوز هم هست - و ما آنجا برای تیراندازی رفته بودیم، این قدر فکر انقلاب آنجا نفوذ کرده بود که روی بسیاری از چادرها، به نفع امام و علیه شاه، شعار نوشته شده بود. البته ما ننوشته بودیم، یعنی ما طلبهها ننوشته بودیم، ولی آنها ما را مقصر میدانستند، در حالی که سربازها نوشته بودند. آن روز عصر، وقتی که فرمانده نیروی زمینی به باغشاه آمد و این منظره را دید، با خشونت برخورد کرد و یکدفعه همه جلسات روضه ما را تعطیل کردند. ما فهمیدیم که حادثهای مهم رخ داده است و چیزی باید در پیش باشد. فرماندهان هم ترسیده بودند. مرخصیها لغو شد و افسرهایی که از بیرون میآمدند، با لباس شخصی میآمدند. پیدا بود که از قبل، خودشان را برای حادثه مهم و روز 15 خرداد آماده کرده بودند. ما از آنجا شاهد سرکوب این جریانات بودیم. آنجا، مرکز سرکوب بود؛ یعنی در "باغشاه"، لشکر گارد یکی از مراکز سرکوب بود، حتی تانکهایی هم که از پادگان "جِی" به "باغشاه" میآمد، بعد میآمد شهر و آن قدر دولت نیرو به بیرون فرستاد و این قدر سرباز به خیابانها برای سرکوب مردم فرستادند که نیروهایشان، تمام شده بود. ما طلبهها در باغشاه سربازهای دوماهه بودیم. ما را 21 فروردین گرفته بودند و حالا نزدیک 15 خرداد بود. هنوز دو ماه هم نشده بود. دوره تعلیمات سطحی و تیراندازی را دیده بودیم. آمدند به ما تفنگ دادند، خشاب دادند، خشابگذاری کردیم، سوار کامیون شدیم، و از باغشاه بیرون آمدیم ولی بعد یادشان آمد که ما طلبه هستیم. ما را برگرداندند. ما همان موقع تصمیم گرفته بودیم که اگر آمدیم بیرون، جور دیگری عمل کنیم. برای هر یک از ما یکی دو نگهبان گذاشته بودند که به آشپزخانه نزدیک نشویم، به پمپ بنزین نزدیک نشویم، به زاغههای مهمات نزدیک نشویم، حالت این جوری بود. سربازهایی که به میدان میآمدند و از صحنه تظاهرات برمیگشتند، چیزهایی تعریف میکردند که مو بر بدن انسان بلند میشد. چیزهایی عجیب و غریب از مردم و روحیه مردم و کارهایی که در میدانها میشد تعریف میکردند. خوب! حالا این را در جاهای دیگر میشود بحث کرد و تاریخچه آنها کم کم ثبت میشود. این حادثه آن قدر مهم بود که اگر درست هدایت میشد، انقلاب اسلامی ایران، آن روز پیروز میشد. مردم کمتر از روزهای سال 57 در میدان نبودند و رهبری در آن موقع هم به همین اندازه امروز قوی بود. وقتی رهبر را گرفتند، بین مردم و رهبری فاصله افتاد. این بار رهبر از پاریس حرکت را هدایت میکردند. وقتی ایشان را گرفتند، این رابطه قطع شد. از سوی دیگر عدهای از سران و شخصیتهایی که میتوانستند حرکت را رهبری بکنند و در سخنرانیها شناخته شده بودند، بازداشت شدند و کار به دست دیگران افتاد. البته، علما خیلی زحمت کشیدند. به تهران آمدند. ولی همت همه مردم این شده بود که امام را از دست رژیم نجات بدهند و زندانیها را نجات بدهند. اشتباهی که در حرکت 15 خرداد شد، این جا بود. یعنی، به جای اینکه روی تداوم انقلاب تکیه بکنند و خواست امام را ادامه بدهند، همتها سراغ این رفت که امام را نجات بدهند. البته نجات امام بسیار مهم بود، اما از طریق تداوم انقلاب امام زودتر نجات پیدا میکردند. اگر مردم آن روز تجهیز میشدند. خوب! با یک حادثه که عدهای کشته شدند، مردم نباید توی خانههای خود میرفتند اگر تعطیلات ادامه پیدا میکرد، اگر تظاهرات ادامه پیدا میکرد، اگر مردم همه جا مثل این دوره خودمان مثل سال 57، دو سه ماه - آن موقع دو سه ماه هم لازم نبود - حتی اگر بیست روز، سی روز، مردم مثل حالا عمل میکردند، حرکت انقلاب به کارخانهها، شرکت نفت و به همه سرایت میکرد و عمومی میشد و همان موقع کارها یکسره میشد. حالا، ما به آن شکل نمیخواهیم برگذشته تأسف بخوریم، فقط میخواهیم عبرت بگیریم. البته علما زحمت کشیدند، از شهرستانها آمدند، علمای مهاجر آمدند به تهران و اینجا جمع شدند و همه بحثها سراین بود که یک جوری امام را نجات بدهند و زندانیها را آزاد کنند. و بالاخره موفق شدند بعد از یکی دو ماه امام را از زندان به منزل منتقل کنند. و باز آن جا منزلی به عنوان زندان بود. من همین جا میخواهم وارد بحث رهبری بشوم، چون روز بازداشت امام، مناسبترین وقتی است که ما میتوانیم چند کلمه درباره امام بگوییم. این قدر امام خوبند و شناخته شده هستند و مردم نیز شناختهاند که ما هیچ وقت نیازی پیدا نکردیم که درباره امام حرف بزنیم و بگوییم این امام چه جور رهبری است. حالا تناسب ایام ایجاب میکند، ما چند کلمهای، در این خطبه نماز جمعه در این باره بگوییم. من به عنوان کسی که نزدیک به سی سال است با امام نزدیکم، به عنوان شاگرد و مخلص و ارادتمند، هر چه فکر میکنم در تمام این دوران سی سال در حوادث مهمی که برای ما پیش آمده است چه در حوزه، چه در جاهای دیگر و چه امروز که حالا مسایل انقلاب و جنگ و اینها را داریم، جایی را پیدا بکنم که نقطه ضعفی در رهبری امام ببینم، نمیتوانم. وقتی آدم برگردد و سی سال گذشته را ببیند و حوادث را تجزیه و تحلیل بکند، آن موقع، قضاوت کردن مشکل است، ولی حالا که قضاوت میکنیم، میبینیم، هر جا که لازم شده، تصمیمات امام، تصمیمات بسیار مناسب و به موقعی بوده است و صحیحترین تصمیم را ایشان می گرفتند. این مسأله خیلی مهم است و از آن به سادگی نمیتوان گذشت، چون مشخصات یک رهبر کامل در رهبری امام ما وجود دارد. ما وقتی موفقیتهایمان را ارزیابی بکنیم، در تحلیلهایمان اگر درست بررسی کنیم، میبینیم که در انقلابها و در حوادث، نقش رهبری چقدر مهم است. مردم، نیروی عظیمیاند، اسلام نیروی بسیار عظیمی در اختیار مردم گذاشته و فساد دستگاه، خودش یک زمینه بسیار مساعدی داده است، اما در همه این جریانات، اگر رهبری درست نباشد و این نیروها درست به کار گرفته نشوند، همه اینها هدر میرود؛ ولی اگر رهبری کارش را خوب انجام بدهد، از قطره قطره خون شهدای انقلاب استفاده میشود و از اشکها استفاده میشود، از شعارها استفاده میشود، از پولها استفاده میشود، از وقت مردم استفاده میشود، خیلی چیزها به دست آدم میآید که این رهبری این کار را کرده است. ما در تمام این دوران سی ساله، یک بار هم آثار ضعف در امام ندیدیم. این امر خیلی عظیم ا ست. آدم ممکن است مواجه بشود با کسی که یک ذره تردید ببیند، ذرهای ضعف ببیند، ترس ببیند، دودلی ببیند، اینها همه کار را خراب میکند، اما در مورد امام این جوری بود که هر وقت مسألهای پیش میآمد و ما عقلمان به جایی نمیرسید، به امام پناه میبردیم. رفتن پیش امام همان و حل شدن مسأله هم همان! یکی از ویژگیهای رهبری که از آیات قرآن هم استفاده میشود، رابطه مشورت و تصمیم بین رهبر و امت است. ا ین خصوصیت را امام دارند؛ یعنی امام این جوری هستند که به حرف دیگران گوش میدهند. همین حالا، امام، وقت زیادی صرف میکنند که مطلع بشوند در کشور چه میگذرد؛ خیلی وقت صرف میکنند. هم میخوانند؛ هم خلاصه گزارشها به ایشان داده میشود و هم به حرف اشخاص در ملاقاتها گوش میدهند که این یک نوع مشورت است. اگر کسی هم اهل نظر پیدا بشود، توضیح هم میخواهند. در موقع تصمیمگیری - که مهم این است - به خودشان تردید راه نمیدهند. ما که یک مقدار ضعف داریم، با هم مشورت میکنیم. گاهی هم میبینیم، نمیتوانیم تصمیم بگیریم و یا به تنهایی نمیتوانیم تصمیم بگیریم بلکه منتظر میمانیم که امضای چند نفر را پای یک جریان ببینیم تا تصمیم بگیریم. ایشان وقتی که از جریانات، به یک نتیجه برسند، آن موقع تصمیم را آن چنان قاطع میگیرند و اعلان میکنند و پشت تصمیمشان میایستند که هیچ چیز، ایشان را نمیتواند از راهی که انتخاب کردهاند، باز بدارد؛ یعنی بدون ایمان تصمیم نمیگیرند. وقتی هم که تصمیمشان را گرفتند، آن قدر محکمند و آن قدر مؤمنند و آن قدر قاطع عمل میکنند که هرکس با ایشان کار میکند، خاضع میشود؛ یعنی آنهایی که در رابطه با ایشان هستند، راهی ندارند غیر از اینکه در مقابل فرمان رهبری تسلیم بشوند. "وَاذا عَزَمَتْ فَتوکّل عَلَی اللَّه وَشاوِرْهم فِی الاَمْر" - و این حالت را درست در ایشان مجسم میبینم. بعضی از کسانی که سابقاً با ما کار میکردند، فکر میکردند که ایشان یک مقدار در برنامههایشان به خاطر این ویژگی قاطعیت، به حرفها و افکار اطرافیان، توجه نمیکنند. دو قضاوت متناقض در این محور، به وجود آمده است که حالا من عرض میکنم. یک قضاوت ناصحیح این است که آن افراد خیال میکنند ایشان به افکار دیگران توجه نمیکنند و به صورت فردی تصمیم میگیرند. این قضاوت ظالمانه است. ایشان به حرف دیگران خیلی گوش میدهند. همین طور که عرض کردم، ایشان خیلی مطالعه میکنند و با دقت، بعضیها مسایل را بررسی میکنند و موقع تصمیم گیری قاطع هستند. این موقع را با مقدمات تصمیم گیری اشتباه میگیرند. در مقدمات تصمیم گیری ایشان هیچ این جور نیستند و حتی بعد از تصمیمگیری، اگر کسی بتواند؛ استدلال و ایشان را قانع بکند و ثابت بکند که راه بهتری وجود دارد، ایشان هیچ ابا ندارند و قبول میکنند. یعنی شخصیت ایشان این طوری است. یک حالت دگم و تحجری که آدم فکر بکند، در امام وجود ندارد. عاقلانه و مدیرانه با مسایل برخورد میکنند و تا آن فکر و آن عقیده و آن ایمان در وجودشان جریان دارد، پشت کارشان ایستادهاند و هر وقت لازم نباشد و ثابت شود که در این مقطع باید این جوری عمل بشود، این طرح را میپذیرند. قضاوت دوم، قضاوتهای بسیار جاهلانهای است که گاهی غربیها و رادیوهای بیگانه کردهاند و آن، حرفهای واقعاً صددرصد دروغ است که گفته شده مثلاً کسانی هستند که در ایشان القای فکر میکنند! گاهی هم اسم یکی دو نفر را بردهاند. و یا ایشان، کانالهای خاصی برای اطلاعات دارند! از حرفهایی که، هم داخل کشور گاهی زده شده و هم از خارج کشور گفتهاند و قضاوتهای جاهلانهای که نشان میدهد به مقام رهبری آشنا نیستند و ایشان را نمیشناسند. اولاً من عرض میکنم و همین موضوع قسمت اول حرفم نیز بود، که وضع روحی و شخصی ایشان این است که هیچ کس نمیتواند بدون استدلال و بدون قانع کردن، یک چیزی را در ذهن ایشان القا بکند. تا به حال یک مورد هم ندیدیم که یک کسی، حالا هر که میخواهد باشد، رئیس جمهور باشد، نمایندگان مجلس باشند، هیأت دولت باشد، اطرافیهای خودشان باشند، علمای دیگر باشند، طلبهها باشند، ائمه جمعه باشند، که بروند خدمت ایشان و یک چیزی القا کنند و از ایشان بخواهند، این کار را بکنیم! ما، در زندگی ایشان چنین چیزی ندیدیم و چنین امیدی هم کسی در اطراف ایشان ندارد. هیچ کس نمیتواند به ایشان یک چیزی را القا کند و این چیزی بوده که در تمام مراکز قدرت دنیا بوده و در مراکز خانههای علما بوده است. شما امروز خانه ایشان را با خانه هر یک از مراجع گذشته که میخواهید، مقایسه کنید. شما میدیدید - در گذشته و امروز - که در خانه علما معمولاً در این گونه مراکز، حواشی و کسانی هستند که در مسایل، تصمیم گیرنده هستند، ولی به خدا و با همه ایمانم میگویم، امروز در بیت امام با آن همه عظمت، هیچ کس وجود ندارد که بتواند برخلاف میل امام یا به صورت القایی، یک تصمیمی درباره مسایل اجتماع بگیرد. چنین کسی وجود ندارد و کسی چنین امیدی هم ندارد. بعضی - شاید از افراد داخلی، (و خارجیها هم این را گفتهاند)، حاج احمد آقا، پسر ایشان را متهم میکنند (من این مسایل را صریح بحث میکنم، برای اینکه این مسأله باید در تاریخ رهبری روشن بشود، این چیزی نیست که روشن نشود) و میگویند که مثلاً این حرف را احمدآقا به امام زده است، یا این خبر را حاج احمد آقا گفته است! یا غربیها که یک قدری با رویّههای خودشان حرف میزنند، میگویند، این افکار را به امام القا میکنند! اما من، یکی از کسانی هستم که در این مسایل میتوانم شهادت بدهم. چون هم امام را میشناسم، هم حاج احمدآقا، میشناسم، هم بیت امام را میشناسم و هم اطرافیهای خانه امام را میشناسم. یکی از ظالمانهترین قضاوتها این است! اولاً، همان طور که عرض کردم، امام کسی نیست که دیگران بخواهند طرح بکنند تا به ایشان القا بکنند و یا یک کانال خاص با ایشان قرار دهند. ایشان، همه کانالها را در نظر دارد. مسایلی که به ایشان گفته میشود، از طریق ائمه جمعه گفته میشود، از طریق سپاه گفته میشود، از طریق کمیتهها گفته میشود، از طریق دولت گفته میشود، از طریق مجلس گفته میشود، از طریق ریاست جمهوری گفته میشود، از طریق ارتش گفته میشود، از طریق دفتر مشاورت خودشان در ارتش، گفته میشود، نیروها مستقلاً اخبار میفرستند، ژاندارمری میفرستند، همه این گزارشها نزد امام میرود و ایشان اطلاعات را میبینند. این طور نیست که از یک کانال، کسی بگوید یک خبری در فلان جا بوده، اگر هم یک خبری دادند ایشان از کانالهای دیگر هم تحقیق میکند تا ببیند مسأله چه جوری است. صبر میکند تا بفهمد. ثانیاً افرادی که آنجا هستند و مخصوصاً حاج احمد، آقا اهل این چیزها نیست. حاج احمد آقا را شاید یکی از کسانی که خوب میشناسد، من باشم، چون من پیش از انقلاب، سالها با ایشان (بین قم و تهران در کارهای مخفی) مبارزه میکردیم، و حالا هم در بسیاری از مسایل ظریف کشوری، در مشورت هستیم. حاج احمد آقا آن قدر به امام به عنوان مرجع تقلید، به عنوان رهبر، به عنوان ولیّ فقیه، به عنوان نایب امام و کسی که حرفهایش واجب الاطاعه است، ایمان دارد که من تا به حال کسی را ندیدهام که به پدرش این همه ایمان داشته باشد. ایشان واقعاً به امام معتقد است و امام برای او یک اصل است. رهبری برای او یک اصل است. دنبال این مسایل نیست که چیزی را به امام بگوید. البته اگر خبری داشته باشد، مطلبی داشته باشد، نظری داشته باشد، به امام میگوید و ما هم میگوییم. هرکس هم خدمت امام برود باید بگوید؛ یعنی این وظیفه همه آحاد ملت است که اگر حرفی برای امام دارند، حرفشان را به امام بگویند. حاج احمدآقا نیز مثل یکی از ما، منتها نزدیکتر از ما و بیشتر از ما، میتواند حرفهایش را به امام بزند. حرفها زده میشود و سعی هم میکند آن مسیری که درست و لازم است (یعنی این که امام واقعیت را بفهمد)، آنها را به امام بگوید، به عنوان یک وظیفه عمل میکند. مسأله مهم دیگر بیت امام است. من این را به طلبهها و ائمه جمعه و علما و دیگران عرض میکنم که واقعاً شما در تاریخ اسلام از زمان علیبنابیطالب تا به حال هیچ بیتی سراغ دارید که این همه قدرت در آن باشد؟ داریم یا نداریم؟! البته مثلاً پیغمبر در بین اطرافیان خودشان و آن محیط کوچک خود، قدرتمند بودند و فوقالعاده قوی بودند. امام سایه پیغمبر هم نمیتوانند بشوند، ولی این وسعت که در بیت امام هست، در بیت پیامبر نبود. این پیچیدگی نبود. در مراجع گذشته هم از مرحوم آیت اللَّه شیرازی، سیدابوالحسن اصفهانی و آیتاللَّه بروجردی و مراجع موجود، هیچ کس نیست که به اندازه امام در دنیا این همه مقتدر باشد. الان، یک کلمه تعبیر امام در این مملکت، سرنوشت ساز است. یعنی یک کلمهای را سست بگویند، محکم بگویند، با تبسم بگویند، با اخم بگویند، همین مقدارش در مملکت، سرنوشت ساز است. بیتی که این همه قدرت در آن است و این همه نیرو در آن است، در این مدت، این بیت به این سلامت مانده است. در حساسترین مقاطع تا به حال به وظایف خود عمل کرده؛ نه یک فساد مالی آنجا بوده و نه یک فساد سیاسی آنجا بوده است، نه کسی توانسته سوء استفاده مهمی بکند، این چقدر مهم است. خوب! امام هم یک پیر مرد هشتادوچند ساله هستند، ما که پا به سن گذاشتهایم، میدانیم که آدم هرچه جلو میرود، نیروهای بدنیاش کم میشود، دیگر کار کردن یک قدری مشکلتر میشود. شما تاریخ بیوت علما و شخصیتها را در گذشته نگاه بکنید، ببینید. افرادی که آنجا بودند - در حواشی با یک فاصله - چه کردند! در صورتی که اگر یک کلمه یا چیزی خلاف نظرشان از طرف ایشان اعلام بشود، ایشان بلافاصله تکذیب میکنند. حرفهایی که امام میزنند، با حساب است. از ایشان اگر یک کلمهای نقل بکنند، با حساب است، چقدر این اهمیت دارد! ما خودمان، یک کار محدودی داریم، و یک حرفی هم که حالا بزنیم، آن قدرها در جامعه تأثیر نمیگذارد، اشتباه هم بکنیم، بعد قابل رفع است؛ اما وقتی که امام با آن موقعیت و با آن خصوصیت، حرف میزنند و این همه حرف میزنند، این همه پیام میدهند، این همه نماینده تعیین میکنند، این همه هدایت میکنند، این همه اظهار نظر میکنند با اینکه اطراف ایشان هم یک عده هستند (همین آقایانی که آنجا هستند) ولی میبینید، آنجا این همه سالم است. فکر میکنید در خانه امام چقدر نیرو هست؟ این همه کار: کار وجوهات، سهم امام و خمس و از این قبیل هست، رد مظالم آنجا هست، کارهای سیاسی هست، کارهای فرهنگی هست، مسایل امام جمعهها هست، امام جماعتها هست، توقعات مردم هست. همه ما مشکلات خود را آنجا میبریم و به ایشان میگوییم. هر وزیری ناراحت میشود، آنجا میرود شکایت میکند. هر امام جمعهای ناراحت میشود، میآید اینجا میگوید: علما از اطراف نامه مینویسند. این همه گرفتاری در محور یک نفر آدم باشد و این قدر هم خوب اداره بشود. خوب! اگر آدم انصاف داشته باشد، باید بگوید آنهایی که این بیت را میگردانند، آنهایی که آن جا را اداره میکنند، جزو مردم بسیار خوبند و محور امام، آن جور آدمهایی هستند که میتوانند به این خوبی، آنجا را بگردانند. از سوی دیگر رهبری امام، تحقیقاً شعاع نزدیک خودشان را بیشتر از جاهای دیگر دربر میگیرد. این طور نیست که ایشان بندرعباس را تحت رهبری قرار بدهند و خانه خودشان را فراموش بکنند. اینرهبری، با این مشخصات، انقلاب ما را به اینجا رسانده است. بازگشت به موضوع 15 خرداد از اینجا شروع کردم و گفتم، امام پنج، شش ماه پیش از این واقعه، داستان حرکت را شروع کردند و به 15 خرداد رساندند. در 15 خرداد، امام را از ملت جدا کردند و کسی این نهضت را خوب اداره نکرده و حرکت اُفت کرد. بعداز مدتی، امام دوباره از قیطریه تهران آمدند قم، چند ماه در قم بودند. در این مدت دوباره قضیه مبارزه اوج گرفت. یعنی نزدیک شدیم به 15 خرداد جدیدی که اینها رژیم شاه فهمیدند و دوباره امام را بردند ترکیه و اصلاً بردند که بردند! تا اینکه ایشان از پاریس به ایران برگشتند. از آن روزی هم که رابطه ایشان از پاریس با ایران برقرار شد، شماها میدانید، جوانها هم میدانند، بچهها هم میدانند که ایشان چه کردند. در همه مقاطع مبارزه مواظب بودند. هر جا لازم شد، تصمیم گرفتند. ما مشاورین اینجا جمع میشدیم و یک نفر میفرستادیم خدمتشان، آنجا هم به ایشان نظرات ما را میگفتند، اما محصول و تصمیمگیری ایشان، بهتر از نظریات همه ما از آب در میآمد. گاهی موافق بودند و گاهی موافق نبودند. حالا هم همین طور است در مسأله جنگ هم این طوری است. ملت ما مطمئن باشد که تصمیم گیری درباره جنگ، تصمیم اصلی و تصمیمهای اصولی را غیر از امام کسی نیست که بگیرد. درباره مسایل عمده کشور که وجود دارد - مسایل فرهنگی و مسایل دیگر - باز تصمیم گیرنده اصلی، خود ایشان هستند. و الحمداللَّه این رهبری برای ما تا به حال آثار فراوانی به بار آورده است و از خداوند میخواهیم که این رهبر عظیم الشأن را و این وجود بسیار عزیز را که خاری در چشم همه مستکبران جهان است، برای این ملت و محرومان دنیا حفظ بکند، انشاءاللَّه! دو مسأله را مختصر عرض کنم و بعد خطبه عربی را بخوانم. یکی ورود نیروهای ترکیه به خاک عراق است که این از پدیدههای زشت تاریخ معاصر است و هیچ توجیهی هم آدم نمیتواند برای آن پیدا کند. یک کشور مستقلی، مثل عراق مدعی استقلال و ارتش قوی و آن همه حرفهایی که میزند، من نمیدانم چطور این ذلت را میخرد و چطور برای مردمش و برای ارتش خود توجیه میکند و ارتششان چطور این ذلت را میتواند ببیند و آرام باشد. ترکیه که مدعی است، پنج کیلومتر، دو کیلومتر، سی کیلومتر (همه این چیزها را گفتند و ما بنا نداریم اخباری که به دستمان رسیده، الآن به آن صورت از زبان ما پخش بشود) وارد خاک عراق شده است، هدفش چیست؟ بهانههای مختلفی گفتند؛ سرکوبی کردهاست؟ آیا حفظ لولههای نفت است؟ جای پا برای آینده در عراق است؟ آیا منتظر مردن حکومت بعثی است؟ ما نمیدانیم! خیلی چیزها ممکن است تغییر بکنند. اما اینکه آدم ناظر باشد، میبیند دو تا کشور، یکی جزو ناتواست (یعنی بلوک غرب) ، دیگری هم که مدعی بود؛ شرقی است و همیشه شعار سوسیالیستی میداد، اینکه این طرفی بود - اگر چه این عراق دو طرفی است اما دو کشور با این خصوصیات و اختلاف مرزی (اینها همان جا سرخاک اختلاف دارند؛ یعنی این نقطه تا کجا از آن عراق است و ترکیه بر بعضی جاهای خاک عراق ادعا دارد) وضع به اینجا برسد که ارتش ترکیه داخل خاک عراق بشود. عراقی ها هم جرأت نکنند، مخالفت کنند و یا مجبور بشوند و بگویند، ما راضی بودیم و یا حتی راست هم بگویند که راضی بودند. حالا هر چه فرضش میخواهد باشد، این امر یا ذلت است، یعنی این قدر عراقیها ضعیفاند که برای سرکوبی مخالفان خودشان از ارتش کشوری که به خاکشان ادعا دارد استفاده بکنند! یا این کار سرسپردگی است یعنی آمریکا گفته، باید این طور چیزی بشود، یا مسایل دیگری است که کم کم فاش خواهد شد. در مجموع، هیچ توجیه عاقلانهای ما نمیبینیم برای اینکه این مسأله را توجیه کنیم غیر از اینکه آن کار را ناشی از ضعف بگوییم یا نوکری بگوییم و یا اینکه برنامههای دیگری باشد که زود است ما قضاوت بکنیم. و صبر میکنیم، با دقت قضایا را داریم تعقیب میکنیم. وقتی لازم شد، حرفهای بعدیمان را میزنیم. به هر حال، این از نشانههای ضعف و یکی از علایم رفتن صدام باید به حساب بیاید، حالا دوامش را ما نمیدانیم تاکی است، تا آن موقع صبر میکنیم. مسأله دیگری که داشتیم و میخواستیم زیاد بحث بکنیم، مسأله لبنان بود که از حوادث بسیار مهم زمان ماست و ما هنوز هم نرسیدهایم روی این مسأله زیاد بحث کنیم. متأسفانه به خاطر گرمی هوا و طولانی شدن خطبه، من در آن بحث، نمیتوانم وارد بشوم و میگذارم برای یک فرصت دیگری و چند جملهای که برای برادران و خواهران عربمان نوشتهام، برایشان قرائت میکنم. أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرّجیم/ »بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرّحیم/ تَبَّتْ یَدااَبی لَهَب وَتَبْ/ ما اَغْنی عَنْهُ مالُهُ وَ ماکسَبَ/ سَیَصْلی ناراً ذاتَ لَهَبْ/ وَ امْرَأتَهُ حَمالَةَ الْحَطَب/ فی جیدها حَبْلٌ مِنْ مَسَدْ".