نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
خطبه اوّل
بسْمِاللَّهِالْرَّحْمنِالرَّحیم
اَلْحَمْدُللَّهِ رَبّالْعالمَینَ وَالصّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِاللَّهِ وَ عَلی الِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومینَ. قالَالْعَظیمُ فی کِتابهِ،أعُوذُباللَّهِ مِنَالْشَّیْطانِالْرَّجیم » یا اَیُّهَاالَّذینَ امَنُوا لاتَأْکُلوُا
الرِّبوا اَضْعافاً مُضاعَفَةً وَ اتَّقوُااللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ«.
در بخش اقتصادی عدالت اجتماعی، در قسمت خطوط اجرایی اسلام، بهآنجا رسیدیم که برای جلوگیری از به وجود آمدن قشر مستضعف و مستکبر وایجاد کانال وسیع در میان دو گروه فقیر و غنی از مردم، از نقاطی که اسلام درآن کنترل برقرار کرده، »مبادلات« است. گفتیم که مواردی به نام کسبهای حرام در مبادلات - است که اسلام ممنوع کرده. موارد فراوانی در این بخش استکه چند مورد مهمّ آن را مشروحتر میگوییم و از چند مورد کم اهمیّتترفهرست وار عبور میکنیم.
به خاطر گرفتاری روز، اوّلین چیزی که مطرح کردم »احتکار« بود کهمستقصا صحبت کردم. گر چه احتکار از لحاظ ماهیّت آنچه که در آن حراماست از مقدّمات کسب است نه خود کسب؛ یعنی در آنجا که اموال مال خودانسان هم باشد، وقتی که اندوخته و احتکار شود و برای مصرف مردم عرضهنگردد، حرام است. حرمت دیگرش در آنجاست که به صورت بازار سیاه و باعرضه جنس کم زمینه، خون مردم را مثل زالو بمکیم و با گرانفروشی و به همزدن نظام اقتصادی جامعه، باعث اخلال و فساد شویم. از این رو گفتیم کهضمن اینکه اموال از آن محتکر است و مصادره هم نمیشود، ولی دولتاسلامی حق دارد از ابتدا جلوی آن را پیش از اینکه به مرحله معامله برسد بگیرد، اموال را باز کند و جنس را به معرض فروش بگذارد تا مصرف شود.
برای اینکه ملّت عزیز ما و تجّار و کسبه محترم توجّه کنند که حرامخواری وارتکاب به مکاسب محرّمه چقدر سنگین است، دو خطبه را در آن جهت بحثکردیم که در خطبه قبلی، روایات و آیاتی را که آثار سوء حرامخواری را بیانمیکرد، برای شما شنوندگان عزیز قرائت کردم. [t1]در پایان صحبت و در فاصلهاین یک هفته، یک سؤال شده که فکر کردم ممکن است در ذهن خیلیها باشد ولازم است توضیحی درباره آن بدهم.
آیات و روایاتی که خواندم دلالت داشت بر اینکه حرامخوار نسلش را ضایعمیکند و بچههایی که نطفهشان از غذای حرام منعقد شود، یا با غذای حرامتغذیه شوند، یا با شیر مادری که از غذای حرام تغذیه کرده شیر داده شوند، بهورطه هلاکت و تباهی میافتند و راهشان راه فساد و شقاوت است. خیلیها اینسؤال را مطرح کردند که اگر چنین است، بچههایی که تقصیری ندارند و پدر ومادرشان مرتکب گناه شدهاند و مال حرام به خورد این بچّهها دادهاند، اگر دچاربدبختی شوند، گناهشان چیست و آیا این ظلم نیست؟ چون این سؤال درذهن خیلیها میماند، توضیح کوتاهی میدهم و بحث را دنبال میکنم.
ببینید بحث و ادّعا این نیست که کسی که از حرام تغذیه شده به طور جبری وبدون هیچ راه علاجی به طرف جهنّم میرود و راه اصلاح بر او بسته میشود؛بحث به این نحو نیست. برای سعادت و شقاوت انسان چند عامل وجود دارد؛یعنی تنها یک عامل معیّن نیست بلکه عوامل فراوانی دستاندرکارند که یکانسانْ صالح، یا ناصالح و طالح شود. علما در این مورد چند عامل را برشمردهاند که من فقط اشاره میکنم: یک عامل وراثت است که روحیّات وخلقیّات پدر و مادر و آبا و اجداد به انسان منتقل میشود؛ عامل دیگر تغذیهاست که غذای پدر و مادر یا خود انسان مؤثّر است؛ عامل سوّم محیط خانوادهاست که در انسان اثر میگذارد؛ چهارمین عامل مدرسه و معلّم است که انسان رامیسازد؛ عامل دیگر رسانههای جمعی جامعه است: صدا و سیما، مطبوعات،فیلمها، تئاترها و سایر چیزهایی که بر انسان اثر میگذارد؛ آخرین عامل هممحیط جامعه و جوّی است که انسان در آن زندگی میکند. همه اینها و خیلیچیزهای دیگر در انسان اثر میگذارند. هر یک از اینها که باعث فساد باشد، یکپایه فساد را در انسان ایجاد میکند. هر یک از اینها یک عاملاند. ممکن استغذای انسان بد باشد امّا معلّم خوب جبران کند؛ ممکن است معلّم بد باشد امّامحیط خوب جبران کند؛ ممکن است معلّم و محیط هر دو، بد باشند امّا صداو سیما و مطبوعات و جوّ [فرهنگی و معنوی] جامعه، انسان را اصلاح بکند؛و ممکن است خیلی چیزها یکدیگر را خنثی کنند.
بنابراین وقتی میگوییم که غذای حرام به عنوان یک عامل در سعادت انساناخلال میکند و او را به طرف شقاوت میبرد، آن را به عنوان یک عامل توجّهکنید؛ »جبر« در کار نیست. امکان دارد آدمی که غذای حرام هم خورده، درمحیط مدرسه، در محیط جامعه، با معلّمها، با همنشینها، با معاشران درمساجد و دیگر جاها جبران شود؛ ولی به هر حال به عنوان یک عامل درحرکت انسان مؤثّر است. پس کسانی که غذای حرام میخورند و در نتیجه درنطفه آنها آثار سوء میگذارد یا وراثت سوء به بچهها میدهد و یا اینان غذایحرام به فرزندانشان میدهند، یکی از عوامل تربیت صحیح بچهها را خرابکردهاند. مثل این است که معلّمی فاسد باشد، و یا عوامل دیگر که عرض کردم.این قسمتی از بحث بود که در پی خطبه گذشته بیان شد.
در ادامه بحث اصلی، یکی از چیزهایی که به عنوان مکاسب محرّمه آمده وشاید مهمترین مَکْسَب حرام باشد، »ربا«ست. شما درباره ربا خیلی مطلبشنیدهاید و بحث آن به قدری وسیع است که اگر ما بخواهیم به طور مستقصاصحبت کنیم، ممکن است وقت چند خطبه را بگیرد. کتابها، مقالهها وسخنرانیهای زیادی درباره ربا نوشته و گفته شده است؛ از این رو من مفصّلصحبت نمیکنم و سعی میکنم در این دو خطبه، این مسأله را به طور فشردهتوضیح دهم.
کلمه »ربا« به معنای زیادی و برآمدگی است که نسبت به چیزی دیگر وجوددارد؛ مثلاً تپّهای که از یک زمین مسطّح برآمده، رباست. به تعبیر قرآن کریم،ربا یعنی آن نقطه برآمده اضافی که باز به تعبیر وحی، آبی که در رودخانهحرکت میکند و کفی که در اثر امواج و برخورد با چیزهای دیگر به وجودمیآید، »فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابیاً« [= پس سیل کفی برآمده را برداشت]. در فقهو اقتصاد اسلامی، به در آمد و بهرهای که انسان روی پول میگیرد، آن هم درمعاملات معیّنی نه هر جا، در موارد خاصّی که به پول بهرهای تعلّق میگیرد،اصطلاحاً ربا گفتهاند.
از لحاظ حکم، به نظر میرسد که ربا در همه ادیان آسمانی - بلااستثنا -حرام بوده؛ چون قدیمیترین فقهی که از منابع آسمانی داریم فقه یهودیهاست؛یعنی آنچه به عنوان وظایف عملی در دین حضرت موسی(ع) بوده است. قبلاز حضرت موسی(ع)، سنّتی از حضرت ابراهیم(ع) داریم که در ادیان دیگرهست و در [واقع] مادر همه ادیان است. آنچه که قرآن کریم، با صراحت، به آن توجّه فرموده این است که در دین موسی(ع) هم ربا حرام بوده است؛ چونآیات آخر در سوره مبارکه نساء، وقتی که بنی اسرائیل را مورد نکوهش قرارمیدهد - »لُعِنَ الَّذینَ کَفَروُا مِنْ بَنی اِسْرائیلَ عَلی لِسانِ داوُدَ وَ عیسَی بنِ مَرْیَمَ« بعد درباره علّت ملعون شدنشان میفرماید که اینها انبیای خدا را کشتند، باحضرت مسیح(ع) چهها کردند، به حضرت مریم(س) بهتان زدند، و در آخرمیفرماید: »وَ اَخْذهِمُ الرِّبوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ«؛ یکی از جرایم یهودیها، که دچارلعنت خدا شدند، این بود که ربا خوار بودند، ربایی که برای آنها محرَّم بود. »وَقَدْ نُهُوا عَنْهُ« صریح است در اینکه در دین حضرت موسی(ع) هم ربا حرام بودهاست. در دین حضرت عیسی(ع) هم دلیلی بر جواز آن نداریم؛ در اسلام هم بهنظر خیلی از فقها - که البتّه همه نمیگویند - حرمت ربا (که مسلّم است) ازضروریّات دین شمرده میشود. امام میفرماید که بعید نیست از ضروریّاتدین حساب شود؛ که در این صورت، منکرش هم به کفر کشیده میشود.
در سالهای اوّل شروع اسلام - ظاهراً - حکم حرمت ربا مشخّصاً اعلام نشدهاست. در آیات مکّی، یعنی آنچه در طول 13 سال حضور پیامبر اکرم(ص)- پساز بعثت ایشان - نازل شده است، در سوره مبارکه روم آیهای استکه به ربا میپردازد. بعضی از مفسّران میگویند این آیه، مکّی نیست و مدنیاست؛ یعنی در مدینه نازل شده امّا جزء سوره روم قرار گرفته است. در این آیهکه مسأله ربا با لحنی نسبتاً آرام و نصیحت آمیز مطرح شده، فرمودهاست:»و ما اتَیْتُمْ مِنْ رِباً لِیَرْبُوَا فی اَمْوالِ النَّاس فَلایَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ«؛ اینهایی کهربا میگیرند، به مردم پول میدهند برای اینکه از مال مردم ربا بگیرند، بدانندکه خیر و برکت از مالشان میرود و بر آن اضافه نمیشود؛ یعنی خداوند به اینمال برکت نمیدهد. قبل و بعد از این آیه، صحبت از صدقه و انفاق مستحبّیاست که میفرماید: »... ولی اموالی که در راه خدا میدهید، خداوند آنها رااضافه میکند«. ربای واقعی، یعنی بهره واقعی، در صدقه و انفاقات مستحباست نه در ربا.
به قول اکثر مفسّران، این مضمون در مکّه و به قول بعضی از مفسّران، درمدینه - ابتدائاً نازل شده. پس از مدّتی معلوم میشود که رباخواری در میانمسلمانان قطع نشده، در نتیجه آیهای که در ابتدای خطبه خواندم نازل شد، آیه.13 سوره مبارکه آل عمران: »یا اَیُّهَاالَّذینَ امَنوُا لا تَأکُلُوا الرِّبوا أَضْعافاً مُُضاعَفَةًوَ اتَّقُوااللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ«. که این هم باز در آیات مربوط به انفاق است؛میفرماید: »مسلمانها! مؤمنین! ربا و این درآمدهای گزاف را نخرید، از اموالمردم نگیرید و تقوا داشته باشید [ که ]ربا ضدّ تقواست؛ اگر شما متقیباشید، ان شاء اللَّه امید است که فلاح داشته باشید و رستگار شوید«. و آیه
بعد میفرماید: »اَتَّقُواالنَّارَ الَّتی أعِدَّتْ لِلْکافِرینَ«؛ اگر دست از ربا بر ندارید، تهدید شدیدی هم میشوند - اگر دست از ربا بر نمیدارید، »از آن آتشی کهخداوند برای کفّار در نظر گرفته، بترسید«. معنای این تهدید این است که عِقابرباخوارها با عِقاب کفّار یکی است. تا این حد، شدّت عمل بیان فرموده است.
به نظر میرسد که بعد از این آیه، باز هم ربا در محیط اسلامی بوده است؛ بهدلیل اینکه در سوره مبارکه بقره - که پس از آن آیه نازل شده - در اواخر سوره،در پنج - شش آیه، رگبار انتقاد را به سر رباخوارها باز کرده تا آنجا که میفرمایدچنانچه بخواهید به رباخوردن ادامه بدهید، متوجّه باشید که خداوند با شما
در جنگ است: »اَلَّذینَ یَأکُلُونَ الرِّبوا لا یَقومُونَ اِلَّا کَما یَقُومُ الَّذی یَتَخَبَّطُهُالشَّیْطانُ مِنَالْمَسِّ«؛ میفرماید که مَشْی رباخوارها در جامعه مثل مشی انسانمُخَبَّط و دیوانه است که مشی زندگی معمولی را به هم میزند و کارها خارج ازروش معمول پیش میآید. نظام رَبَوی در جامعه با تعادل اقتصادی نمیسازد ورباخوار مثل دیوانهای است که سنّتهای معاشرت را به هم میزند. در آخر باشدّت بیشتری برخورد میکند: »یا أَیُّهَاالَّذینَ امَنُوا اتُّقُوا اللَّهَ وَ ذَروُا ما بَقِیَ مِنَالرِّبوا اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ / فَاِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنَوُا بحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ«؛ میفرماید که دست از ربا بردارید، اگر بر نمیدارید پس مطمئن باشید که خداوند و پیغمبرش به جنگ شما خواهند آمد؛ یعنی خداوند به رباخواراعلان جنگ کرده است. بعضیها »اذَنُوا« خواندهاند که یعنی شما اعلان جنگکردهاید؛ امّا به هر حال تفسیر رایج این است که خداوند به آنها اعلان جنگفرموده است.
پس از این، خداوند احکامی را بیان میکند. میفرماید که خوب، حالا شماکه آلوده به ربا بودهاید، همان رأسالمالتان را بگیرید و دیگر از کسانی کهبدهکارند، فرع را نگیرید؛ اگر هم نمیتواند بپردازد (چون معمولاً کسانی که ربامیدادند مضطر بودند و نداشتند) صبر کنید: »وَ اِنْ کانَ ذوُ عُسْرَةٍ فَنَظِرَةً اِلی
مَیْسَرَةٍ«؛ صبر کنید تا به جایی برسد که بتواند بدهد. آقایان وخانمها میتوانند این آیات را در اواخر سوره بقره ببینند.
در آخر این گروه از آیات، آیهای است که - نوعاً مفسّران میگویند آخرینآیهای است که بر پیامبر اکرم(ص) نازل شده: »وَ اتَّقوُا یَوْماً تُرْجَعوُنَ فیهِ اِلَیاللَّهِ
ثُمَّ تُوَفّی کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ«؛ - به رباخوارها خطاب میکند -میفرماید: "بترسید از روزی که نزد خدا میآیید، و در آن روز خداوند جزایهر کسی را میدهد و ظلم به کسی نمیکند؛ جزاها عادلانه است." مفسّرانگفتهاند این آخرین آیه است که البتّه مطمئن نیستیم آخرین آیه باشد. به هرحال، زیاد گفته شده که آخرین آیهای است که بر پیغمبر(ص) نازل شدهاست.
این، سیر نزول آیات قرآن کریم درباره رباست که ملاحظه کردید اعلانجنگ خدا و تهدید به عذابی چون عذاب کفّار است که در قرآن با کمتر گناهیچنین برخورد کرده است. من آیات دیگر را معنا نمیکنم و توضیح نمیدهم؛این مقدار از قرآن کافی است و کسانی که اهل مطالعه باشند، خودشان پیدامیکنند. دو - سه روایت هم از روایات نوشتهام تا از کلمات پیغمبر(ص) وائمّه(ع) هم خوانده باشم که برای شما میخوانم و توضیح میدهم؛ بعد بهدنبال تحلیل مطلب میرویم که مقداری از آن را بازکنیم.
روایات مربوط به ربا را در خیلی از مآخذ میتوانید ببینید. اکثر تفاسیر ذیلهمین آیات، روایات فراوانی آوردهاند. در کتب اخلاق هم - مثل احیاء العلوم،مَحَجَّةَ الْبَیْضاء، جامع السّعادة و مانند آن - میتوانید روایات زیادی پیداکنید که ضمن آنها بدترین عقاب را برای رباخوار قایل شدهاند. در کتب حدیثیکه برای فقه تنظیم شده و منبع فقاهت ماست - مثل وسائل [الشیعه] ومستدرک الوسائل و کتب قدیمیتر - باز ابواب مخصوصی برای گناه وعقاب رباست. دو - سه روایتی که نقل میکنم،اگر ملاحظه کنید، آدم خیلی ازآنها میترسد! متأسّفانه امروز بسیاری از مردم به ربإ؛ظظ آلودهاند؛ چه با گرفتن وچه با پرداختن، دستشان در کار آن است. به هر حال ما مسلمانیم و باید فکریدر این موارد بکنیم.
پیغمبر(ص) میفرماید: »یا عَلیّ! اَلرّبوا سَبْعُونَ جُزْءً فَأَیْسَرُها مِثْلُ اَنْ یَنْکِحَالرَّجُلُ أُمَّهُ فی بَیْتِاللَّهِالْحَرامِ«؛ میفرماید که ای علی! ربا هفتاد جزء دارد؛یعنی هفتاد نوع گناه، عقاب و تَبَعات میتواند داشته باشد که کمترینش ایناست که مردی با مادر خودش در خانه خدا عمل منافی عفّت انجام بدهد! عملمنافی عفّت، طرف هم مادر و جایش هم خانه خدا! دیگر به چه زبانیپیامبر(ص) میتواند عظمت این گناه را برای مردم تشریح کند؟! این، خیلیچیزها را میرساند و احتیاج به توضیح نیست.
روایت دیگری از پیامبر اکرم(ص) است که میفرماید: »مَنْ أَکَلَ الِّربوا مَلَأَ اللَّهُبَطْنَهُ مِنْ نارِ جَهَنَّمَ بقَدْرِ ما أَکَلَ وَ اِنِ اکْتَسَبَ مِنْهُ مالاً لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ مِنْهُ شَیْئاً مِنْعَمَلِهِ وَ لَمْ یَزَلْ فی لَعْنَةِ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ ما کانَ عِنْدَهُ مِنْهُ قیراطَ واحِدٍ«؛پیغمبر(ص) میفرماید: کسی که از مال ربا چیزی بخورد، خداوند به هماناندازه شکم او را پر از آتش میکند. حالا چه اندازه و چقدر مردم از مال حرام،مال ربا بخورند این طور میشود، بحث دیگری است. منظور از خوردن همفقط این نیست که - مثلاً - غذا باشد بخورند بلکه لباسی هم که بپوشند همیناست، خانهای هم داشته باشند یعنی از آن مال تهیّه شده باشد همین است،پولی هم که در بانک بگذارند همین است.
منظور از »اکل مال« - که در روایات یا در قرآن مجید آمده - خوردن مصطلحنیست؛ تعبیر و معنای گرفتن مال در زبان عربی، اکل مال است. چنانچهاین اکل مال از طریق ربا هم باشد، تا زمانی که شخص در دست دارد، اعمالاو را خداوند قبول نمیکند؛ و تا یک قیراط از ربا در اختیار داشته باشد، درلعنت خدا و ملایکه خدا به سر میبرد، مبغوض خدا و ملایکه اوست، موردنفرین خدا و ملایکه و محروم از رحمت و دچار خشم الهی است. رباخوار اینحالت را دارد.
باز یک روایت دیگر از امام صادق(ع)، از همان مأخذ پیش، نقل میکنم کهمیفرماید: »درْهَمُ رِبوا عِنْدَ اللّهِ أَشَدُّ مِنْ سَبْعینَ زَنِیَّةٍ بذاتِ مَحْرَمٍ«؛ گرفتن یکدرهم ربا بدتر است از هفتاد عمل منافی عفّت، آن هم با خانمهاییکه مَحْرَم خود انسان باشند - نه با خانمهای دیگر؛ خانمهایی که مثلاً خواهر،مادر، عمّه، خاله و از این محارماند. حضرت امام [خمینی] هم در کتابشانمیفرمایند که این روایت »صحیح« است؛ یعنی به صحّت روایت حکممیکنند.
من فکر میکنم تا همین مقدار بحث، برای فهمیدن زشتی و آثار سوء معنویربا در نظر جامعه ما کافی باشد. البتّه اگر من بخواهم همه روایات را نقل کنم،میتوانم در ده خطبه فقط روایات را بخوانم و تفسیر آیات را بگویم ولی اینمقدار کافی است و زیاد وقت را نمیگیرم.
اکنون یک مقدار روی آثار سوء ربا تحلیل میکنیم. وقتی آثار را عرض کنم،روشن میشود که آن گناهان و جزای سختی که از روایات نقل کردم، در موردآدمی که این آثار سوء را از طریق ربا در جامعه ایجاد میکند، خیلی زیاد نیستو حقیقتاً مستحق بدتر از اینهاست؛ چرا که خیلی فساد و تباهی در جامعهایجاد کرده و بدترین رفتار را داشته است.
از زمانی که معامله در دنیا پدیدار شده، احتمالاً ربا هم - از لحاظ محاسباتعادّی - به همراهش بوده است؛ یعنی کسانی که محتاج بودند، وقتی با کسانیکه احتیاج نداشند در برابر هم قرار میگرفتند، اگر اغنیا ناصالح بودند کهمعمولاً چنین بوده - از نیاز طرف استفاده میکردهاند و چیز زیادی در معامله،به هر صورت و با اشکال مختلف میگرفتند. میدانید در دورانی که مبادلات با پول نبوده، کالا با کالا، ربا قاعدتاً یک مقدار کمتر بوده است. وقتی که پول بهوجود آمده، و مبادلات و تجارتها وسیع شده، ابعاد ربا هم زیاد شده است.
تا آنجایی که تاریخ نشان میدهد، از زمانی که دنیا تاریخ دارد، یهودیهاپیشقراول رباخواری در دنیا بودهاند. در کلمات حضرت عیسی(ع) وقتی که باسران یهود مبارزه و با آنها خطابهایی میکند، حالت مادّهپرستی و پول دوستیآنها را میتوانید ببینید. همان موقع حضرت عیسی(ع) لبه تیز انتقادش رامتوجّه سرمایهداران یهودی کرد که مردم را میچاپیدند. علاقهمندان اینمطالب میتوانند در منابع و کتب مطالعه کنند و کلمات حضرت عیسی(ع)را ملاحظه کنند. در قرآن کریم هم میبینیم که در 1400 سال پیش، وقتی کهگناهان بیشمار بنی اسرائیل را بر میشمرد، سه - چهار گناه را مشخّصترمیکند؛ که یکی همین رباخواری است، بهتان به حضرت مریم(س) است،و آن وضعی که برای حضرت مسیح(ع) پیش آوردند و ادّعا کردند او راکشتیم - در واقع نکشته بودند - و آن جنایت بزرگ را مرتکب شدند.
با دوران قدیم خیلی کار نداریم؛ به دوران سرمایهداری و تجارتهایبینالمللی دوران اخیر میآییم که در حقیقت، اقتصاد بر همه زندگی انسانهاحاکم بوده و هست؛ و به سراغ صهیونیست ها میرویم. آقایان! قطعنامه اوّلینکنگره صهیونیست ها را ببینید، و اساسنامه باند خطرناک را در کتابهایی کهدرباره اسرائیل نوشتهاند، ببینید. در اکثر این نوشتهها، وقتی که به صهیونیستمپرداختهاند، این مطلب آمده که یکی از اصول حرکت اینها این است که تامیتوانند اموال و تسلیحات دنیا را تصرّف کنند، و از طریق اقتصاد و قدرتاقتصادی در سیاست دنیا اخلال کنند، و روی گرده نیروهای مردمی در هر جایدنیا - برای اعمال اغراضشان - فشار بیاورند. در تحلیلشان هم میگویند برایاینکه عدّه یهود کم است! عدّهشان کم است و نمیتوانند یک نیروی مردمیدر مقابل - مثلاً - مسیحیها که بیش از یک میلیاردند، یا مسلمانهإ؛ظظ که نزدیکبه یک میلیاردند، یا بوداییها که آنها هم قریب یک میلیارد نفرند، و یا هندوهاکه چند صد میلیوناند، داشته باشند و نمیتوانند در مقابل آنها عرض اندامکنند. این است که میگویند ما باید به سراغ عامل اصلی قدرت برویم و باقدرت اقتصادی بر دنیا حاکم باشیم، و چنین خطّی را دنبال میکنند که:طلاهای دنیا را تصرّف کنند، عتیقههای دنیا را تصرّف کنند، بانکهای دنیا رابگیرند، و از این طریق در مطبوعات و رسانههای دنیا نفوذ کنند و تجارتهایسودبخش دنیا را به انحصار خود درآورند.
این راهی است که اینها انتخاب کردهاند و مهمترین حربه شان هم رباست. هرجا که یهودیان بودهاند، صرّافی اوّلین شغلی بوده که انتخاب کردهاند. البتّهمن همه یهودیها را نمیگویم؛ آن اقلّیت یهودی که امروز در کشور ما هستند،خیلیهایشان نجیبانه دارند زندگی میکنند و ما هم امیدواریم بتوانیم اینها را باامن و رأفت اسلامی با خود داشته باشیم. اینها را نمیگویم؛ صهیونیستها رامیگویم، آن خطّ صهیونیستی که بر اسرائیل و مجامع یهودی مضرّ دنیا حاکماست؛ که نمونههایش در ایران، القانیان و ثابتپا سال بودند که شخص اخیریهودی بود و بهایی شده بود. اینها از این طریق آمدند و کشور اسرائیل هم ازاین مجرا به وجود آمده است. جنایاتی هم که امروز اسرائیل و باز صهیونیسمدر دنیا میکنند، به این پایگاه اقتصادی متّکی است.
متأسّفانه این حالت صهیونیستی، امروز بر بسیاری از سرمایهداران دنیا - کهزر و زور در اختیار دارند - حاکم است. وقتی که دنیا این مقدار به هم مربوطمیشود و سراسر دنیا این گونه پیوستهاند، مبادلات دنیا سر از میلیارد درمیآورد؛ روزانه میلیاردها پول و میلیاردها کالا ردّ و بدل میشود و شمامیدانید که این قدرت پول و سرمایه و بانکها چهها میتوانند بکنند و الآن دردنیا چه میکنند، که مسأله جدایی است و فعلاً به آن کار نداریم. این مسأله همباید برای ملّت ما کمکم روشن شود که بانکهای دنیا، بانکهای بین المللی،بانکهای چند ملیّتی، بانکهای مشترک این و آن - که معمولاً یک طرف آنابرقدرتها هستند - چه بر سر ملّتهای عقب مانده یا در حال رشد میآورند کهواقعاً آمار آن انسان را آتش میزند.
الآن به داخل کشور خودمان میآیم و از اینجا میگویم؛ چون واقعاً در یکخطبه نمیشود این مسأله را آن قدر مفصّل گفت و بنده هم اگر بخواهم در هرمسأله این قدر معطّل شوم، فکر نمیکنم تا آخر به یک جمعبندی برسیم. درایران، تا اواخر دوران ناصرالدّین شاه، بیشتر سرمایهداران داخلی و صرّافهارباخواری میکردند. انگلیسیها و به طور کلّی آنهایی که ایده استعماریداشتند، خوب درک کرده بودند که عامل پول در دنیا چه نقشی دارد و بانک همکشف شده بود. این بود که تصمیم گرفتند از طریق بانک، کشورهایی مثل ما راهمیشه بنده خودشان نگاه دارند. ما میبینیم که در سال 1266 ق ناصرالدّینشاه اوّلین امتیاز بانک را - بانک جدید شرق - به انگلیسیها میدهد. اینهاچون در جریان استعمار هند، خاطره خوبی از کمپانی هند شرقی داشتند، درکشور ما هم با همین اسم آمدند که معلوم میشود دنباله همان سیاست بودهاست. سه - چهار سال میگذرد و صرّافها در ایران مقاومت میکنند و با بانکانگلیس بهرقابت میپردازند. در سال 1270 ق با رشوهای که از طریق شخصیبه نام [بارون] رویتر به ناصرالدّین شاه میدهند و در نتیجه یک امتیاز وسیعبانکی داده میشود که بسیاری از کارهای اقتصادی را در بر میگیرد و کمکمدست صرّافها را هم کوتاه میکنند، چون روس و انگلیس در ایران رقابتداشتند، روسها به رقابت بر میخیزند و آنها هم امتیاز بانک استقراضیمیگیرند. این دو بانک مدّتها این مملکت را به فنا کشاندند؛ چون پولها در ایندو جا جمع میشد کنترل اقتصاد را آنها به دست میگرفتند و آنچهمیخواستند، میکردند.
از زمان پهلوی به بعد، کمکم بانکهای ایرانی شروع به کار میکنند و خردهخرده بانکهای خصوصی شروع میشود؛ که اوّل بانکهای دولتی بود و بعدبانکهای خصوصی به وجود آمد. روزی که ما انقلاب کردیم، سی و ششبانک داشتیم که اکثرش متعلّق به بخش خصوصی و سرمایهدارهایی بود کهبانک درست کرده بودند. در اینجا یک مطلبی را باید بگویم؛ در دنیای امروزبانک یک ضرورت است و نمیشود بدون بانک زندگی کرد. از آن روزی کهمبادلات وسیع شد، مرکزی برای جمع کردن پولها و تقسیم درست وجوه لازمبود. امروز نمیشود بدون بانک زندگی کرد که البتّه باید بانکها یک حرکتسالم غیر رَبَوی داشته باشند که حالا عرض میکنم.
در کشور خودمان که نزدیک 40 میلیون جمعیت داریم، حدود 20 میلیون ازاینها کسانی هستند که لااقل ممکن است یک مقدار پول بیش از خرجروزانهشان داشته باشند؛ یا برای آینده لازم دارند و - مثلاً - دختری میخواهدعروس شود و میخواهد برای جهیزیّهاش پولش را کنار بگذارد، یا کارگریاست که روزی یکی دو تومان کنار گذاشته برای اینکه بعداً کارگاهی برایخودش درست کند، یا کارمندی است که پسانداز مختصری دارد برای اینکهاگر بعدها از کار افتاد یا برای روز بیماری و گرفتاری و مسافرت اندوختهایداشته باشد، کاسب و کشاورز و هر کسی که فرض کنید، یک چیزی در زندگیخودش کنار میگذارد، بچههای کوچولو عیدی میگیرند، جایزه میگیرند و...خوب، این پولها چگونه باید نگهداری شود؟ آیا این پولها باید در خانهها، درقلّکها و در صندوقخانهها بماند، یا زیر خاک مخفی شود؟ این طور کهنمیشود. باید توجّه کنیم که این قدر اسکناس در دست نیست و همهاسکناسهای چاپ شده مملکت ما به اندازه یک دهم - حتّی یک صدمِ - پولیکه مردم خرج میکنند نیست؛ تا چه رسد به نصف یا یک سوّم بودجهای کهدولت مصرف میکند. همین اسکناسهایی که موجود است باید بین مردمبگردد، از این بانک به آن بانک و از این محل به آن محل، تا کارمردم رواجداشته باشد.
پس اگر کسی فکر کند که میشود در این دنیا همه پولهایش را نزد خودشنگه دارد، شدنی نیست و نمیشود. در قدیم هم چنین نبوده؛ در آن زمان هم -مثلاً - تاجر معتبری در بازار پیدا میکردند، پولها را پیش او میگذاشتند، او همنگه میداشت و هرگاه میخواستند میگرفتند. کسی نمیتوانست (و نمیشد)پول در خانهاش نگه دارد؛ چون امکان داشت دزد بیاید، خراب شود، گم شود،یا در اثر مرگ ناگهانی پولها نفله شود و کسی هم خبر نداشته باشد. بنابراینپولها باید در جایی مطمئن جمع شود.
به علاوه - از لحاظ اقتصادی - جمع این پولها و بیکارماندنشان درستنیست. این همه پول که در دنیا هست، یا در کشور ما هست، اگر همین طورراکد بماند، به مصلحت افراد نیست. مثلاً دختری میخواهد ده سال دیگرعروس شود و از حالا پول جمع میکند؛ اگر در تمام این مدّت پولش بیکاربماند به مصلحت خودش نیست چون تورّمْ ارزش پول او را میخورد و تا دهسال دیگر پولش ارزش ندارد. این پول باید حرکت و کار کند؛ پس جایی برایحفظ آن لازم است. حالا شما اسمش را بانک، تجارتخانه، صندوق و هر چهمیخواهید بگذارید. جایی لازم است که پولها جمع شود، بعد با کنترل درجاهای ضروری که مملکت لازم دارد خرج شود؛ در عین حال طوری باشد کههرگاه صاحب پول خواست آن را پس بگیرد به او بدهند. اسمش را امروز بانکگذاشتیم؛ به عنوان مؤسّسهای که خرده پولها را جمع کند، با اینها به دیگران وامبدهد یا خودش و دولت عمل کنند، کارخانه بسازند، راه بسازند، کشاورزیکنند، چاه بزنند، سیلو درست کنند و هر کار بزرگی که در این مملکتمیخواهد بشود باید از همین خرده پولهایی که جمع میشود انجام داد.
پس هیچ کس بحثی ندارد که امروز بانک لازم است؛ عمده بحث بر سر شیوهعملکرد بانک است. این پولهایی که در یک جا جمع میشود، قدرت خیلیعظیمی است. بانکها میتوانند خط بدهند؛ مثلاً بگویند ما به کسانی کهیخچال وارد کنند وام میدهیم؛ در نتیجه صنعت یخچال مملکت را میشکنند.میگویند ما به کسانی که کشاورزی بلدند وام میدهیم؛ یکدفعه کشاورزی مملکت را بالا میبرند. میگویند به کسانی که بخواهند مصالح ساختمانیتولید کنند وام میدهیم؛ یکدفعه زمینه کار مسکن گسترش مییابد. پس بانکهامیتوانند با همین پولهای مردم، که نزد آنها امانت گذاشته شده، کارهای اساسیمملکت را انجام دهند. فقط سیاستی صحیح میخواهد، یک خطّ صحیح لازماست که در همه موارد مسؤول این کار بانک مرکزی است. بانک مرکزی باید بهاینها اعلام کند که سیاست اقتصادی ما چیست، چه چیزهایی وارد شود و چهچیزهایی وارد نشود، به کجا، و در چه موارد میشود وام داد و به کجانمیشود، شرایط وام چیست، چه بانکهایی میتوان تأسیس کرد، در زمینهمسکن چقدر باید خرج شود، در امر کشاورزی هم همین طور. این وامهاستکه سیاست اقتصادی کشور را میگرداند و متأسّفانه در دوران حکومت پهلوی،بدترین وضع از این جهت برای ما پیش آمده بود. سرمایهداران وابسته، بانکتأسیس کرده بودند و به میل و سیاست خود و تعلیم اربابشان، سیاست کشوررا میگرداندند؛ که امروز میبینیم چه بر سر کشاورزی آوردهاند، چه بر سرصنعت آوردهاند، و صنعت مونتاژ را به آن صورت برای ما باقی گذاشتهاند.کارهای اصولی نکردند بلکه دست به کارهای غیر ضروری زدند؛ مردم را واداربه مصرف کردند و برای مصرف وام دادند تا مردم به مصرف کالاهای غربیعادت کنند.
امروز میبینیم که هر کس یخچال خریده قطعه لازم دارد، هر کس اتومبیلخریده قطعه لازم دارد، هر کس ماشین لباسشویی خریده قطعه لازم دارد، وسایر وسایل هم قطعه لازم دارند. به این ترتیب زندگی مردم را به طرف چنینمصرفی بردند. اگر بانک صحیحی باشد و اقتصاد صحیح حاکم باشد، مامخالف نیستیم که اتومبیل و ماشین رختشویی و یخچال و این چیزها تهیّهشود ولی نوبت دارد؛ اوّل باید منزل باشد، راه باشد، کشاورزی و نان باشد؛اوّل کارخانه کمپوت سازی باشد تا میوه کشاورز در فصل خودش از بین نرود،اوّل ماهیگیری باشد تا ماهیها در دریا تلف نشوند و مانند اینها. این کارهاکهانجام شد و مردم روی پای خودشان ایستادند، نوبت میرسد به اینکه برایکارخانه یخچال سازی وام بدهیم، برای کارخانه ماشین سازی وام بدهیم، وحتّی وام برای تأسیس کارخانه هواپیمای شخصی بدهیم تا به مردمِ واجدشرایط بدهند.
بلی، یک بانک صحیح با سیاست درست و صحیح اقتصادی میتواند همینخرده پولهای مردم را جمعآوری کند، در مسیر صحیح بیندازد و کشور ومنطقهای را آباد کند. در عین حال کسانی هم که پولهای خود را در این صندوقبی فایده میگذارند، بدون کار سود نگیرند؛ یعنی پولشان بیکار نماند و کارکند، حالا ضرر بکند یا سود بکند. این نه اینکه درست نیست بلکه ربا ومخالف اسلام است. میشود همین را به عنوان یک خط ارائه داد که صاحبپول اگر صد تومان هم گذاشت، به همان اندازه در یک کارخانه شریک باشد، دریک معامله شرکت کند، در یک جریان اقتصادی فعّال باشد که اگر نفع کرد اوهم ببرد و پولش هم بیکار نماند؛ امّا در یک جریان صحیح غیر رَبَوی.
همین روزها دو طرح در مجلس شورای اسلامی داریم؛ یک طرح را دولت بهبانک مرکزی داده، یک طرح را هم خود نمایندهها دادهاند. کمیسیون ویژهای همتشکیل دادهایم که مشغول رسیدگیاند تا طوری اندوختهها و پساندازها وپولهای مردم را بگیرند که آنها مبتلا به ربا نشوند؛ به نحوی مصرف کنند کهکارخانه دار و مصرف کننده و وام گیرنده هم مبتلا به ربا نشوند؛ مأمور بانکهم مجبور نباشد که کاسب ربا باشد. این کار بسیار مشکلی است که در دنیاسابقه ندارد. در هر جا از کشورهای اسلامی - مثل پاکستان و کویت - همخواستند عمل کنند، تا به حال به نقطه روشنی نرسیدهاند. مطالعه، محاسبه ورسیدگی لازم دارد. نباید یکدفعه قدمی برداریم که مردم پولهایشان را از بانکهابگیرند و بانکها خالی شود؛ و ضمناً نباید کاری کنیم که اگر پولها در بانک ماند،بانکها نتوانند مصرف کنند و راکد بمانند. قدمی اساسی در راه تحقّق آرماناسلامی - ان شاءاللَّه - برداریم تا انقلاب اسلامی بتواند اوّلین بانک صحیح رادر دنیا عرضه کند که اموال مردم را بتواند یکجا در نقطه امنی جمع و در جایصحیحی مصرف کند؛ استثمار نکند و ربا نخورد تا مردم بتوانند به حقّشانبرسند. طوری نشود که یکی با پولهای خرد مردم میلیاردر شود و آن که پولشدر بانک است، دستش به هیچ نرسد.
میدانید که بانکهای گذشته چه بر سر این مردم آوردند. یک نفر پروژهایمیداد و آن قدر به او وام میدادند که در همان سال اوّل ده برابر سرمایهاشسود میبرد. آقایان میدانند که آن سرمایهدارهای جدید و خلق السّاعهای که درایران داشتیم، روی کار زمین، مسکن، کارخانهها، واردات و صادرات،بانکداری، دلاّلی و کارهای دیگر، وامهای کلان میگرفتند و با پول مردم،بدون کنترل - چون کنترلی نبود - با درآمدهای سرشار و قیمتهای دلخواهخودشان مردم بیچاره را میدوشیدند؛ و فردا این آقا میشد یک سرمایهداربزرگ. روزی که ما انقلاب کردیم، بسیاری از اینها وقتی بوی انقلاب را شنیدند،سرمایهها را خارج و بانکها را خالی کردند و رفتند. چه جنایاتی در وام گرفتن ازخارج میکردند! همینها، بدون کنترل، از بانکهای خارجی وام میگرفتند ووقتی ما آمدیم دیدیم که اربابان فلان بانک فرار کردهاند ولی وامهایی را که بهکمک پولهای مردم گرفته بودند، ما باید بپردازیم؛ وامهایی هم که خودشانگرفتند و آنچه از خارج گرفته بودند، کسی نیست بپردازد.
اوّلین گامی که دولت برداشت و اساسی بود، این بود که چنین بانکهایی را ازدست بخش خصوصی گرفت. البتّه مقداری در این قضیه ضرر کردیم؛ برایاینکه آنها فرار کرده بودند و تعهّداتشان را ما باید میپرداختیم امّا چارهای نبود.ناچار بودیم پول مردمی که پولهایشان را در بانک گذاشته بودند بپردازیم وگرنهامنیّت اقتصادی به هم میخورد. مردم باید به بانک اطمینان داشته باشند،بانک باید مثل صندوقخانه خودشان باشد. بالاخره تعهّدات را پرداختیم؛بانکها هم دولتی شد. گام بعدی ادغام بانکها بود. البتّه به خاطر عجلهای که دراین زمینه داشتیم، همه اینها بیمطالعه بود و خسارتهایی داشت. بنیصدر قدمریاکارانهای برداشت. به دروغ گفت که ربا را حذف میکنم. در صورتی که زمینهبرای حذف ربا آماده نبود؛ فقط حرکتی تبلیغاتی برای ریاست جمهوری بودکه ضربه سیاسیاش بدتر از ضربه اقتصادی آن بود.
ولی من امروز به شما اطمینان میدهم؛ مخصوصاً با پیامی که اخیراً امامعزیزمان دادند و با تأکید دستور دادند که قوانین حرام و محرَّم باید از این کشوربر چیده شود - ان شاءاللَّه - مجلس شورای اسلامی، شورای نگهبان، بانکمرکزی و دولت با همکاری سریع و شدید موفّق خواهند شد برای اوّلین بار درتاریخ دنیا بانکی را مطرح کنند که رباخوار و وسیله استثمار نباشد، در خدمتخلق باشد و راه اقتصادی سالم داشته باشد.
أَلَّلهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ وَالْمُسْلِمینَوَالْمُسْلِماتِ، الْأَحْیاءِ مِنْهُمْ وَالْأمْوات.
أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ» بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ/أَلْهیکُمُ التَّکاثُرُ/ حَتّی زُرْتُمُ الْمَقابرَ/ کَلَّا سَوْفَ
تَعْلَمُونَ/ ثُمَّ کَلَّا سَوْفَ تَعْلَموُنَ/ کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَالْیَقینِ/ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ/ ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقینِ/ ثُمّلَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ.«
خطبه دوم
بسماللَّهالرحمنالرحیم
أَلْحَمْدُللَّهِ وَالصَّلوةُ وَالْسَلامْ عَلی رَسُولِاللَّهِ وَ عَلیاَمیرِالْمؤمِنینَعَلِی بنِ اَبی طالبٍ وَ عَلَی الصِّدّیقَةِ الطّاهِرَةِ وَعَلَی سبْطَیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ وَ عَلی عَلیِّ بْنَالْحُسَیْنْ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلیٍ وَ جَعْفَرِبْنَ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَی بْنِجَعْفَرٍ وَ عَلیِّ بنِ مُوسَی وَ مُحَمَّد بْنَ عَلیٍ وَ عَلیِ بْنِ مُحَمَدٍوَالْحَسَنِ بْنِ عَلیٍ وَالْخَلَفِ الهادیِ الْمَهْدیّ.
اوّلین مسأله هفته گذشته، اوّلِ هفته جنگ، سالروز شهادت امام نهم حضرتجواد الائمّه(ع) امام بزرگوار ماست که متأسّفانه فرصت بحث طولانی دربارهفضایل و مکارم آن حضرت نیست و فقط چند جمله عرض میکنم. در اهمیّتاین امام بزرگوار همین بس که در سنین کودکی به امامت رسیده و رهبریحسّاسترین و مهمترین دوران زندگی شیعه را در همان کودکی بر عهده گرفتهاست. شیعه در آن روز، در سراسر دنیای اسلام - از هندوستان گرفته تا آفریقا -پراکنده بود. دهها کانون مبارزه مسلّحانه و صدها کانون مبارزه سیاسیداشت، و با مسایل فراوان اقتصادی و سیاسی و نظامی روبهرو بود. امام درکودکی رهبری این حرکت عظیم را به عهده گرفت. هیچ مورّخی ننوشته که دردوران رهبری امام ضربهای به حرکت تشیّع وارد آمده باشد و این نشان اعجازاست که امام در آن سن توانسته به خاطر علم امامت و شخصیّت ویژه خود - کهما برای ائمّه معصومین(ع) قایلیم - آن مسؤولیت عظیم را، با همه شیطنتی کهدستگاه خلافت عبّاسی در آن روز نسبت به خاندان بنیهاشم داشت، به عهدهگیرد.
مسأله دیگر ما، که باز مربوط به هفته گذشتته است، شروع سال تحصیلیجدید آموزش و پرورش است که عزیزان و نوجوانان ما بعد از استراحتتابستانی، دوره تحصیلی را آغاز کردند. در زمانی که بسیاری از برادرانشان درجبهه میجنگند، بسیاری از برادرانشان در جبهههای مبارزه فعّال سیاسی -اقتصادیِ جهاد سازندگی و کارهای دیگر در سراسر کشور خدمت میکنند،بسیاری از برادران و خواهرانشان در مبارزه با ضدّ انقلاب اند و حتّی خودشانهم مشغول یک مبارزهاند، و کلّ این امّت حزب اللَّه در حرکت سازندگی است،ما انتظار داریم که دانش آموزان عزیز ما بتوانند موقعیت کشور را درک کنند و بهخاطرنیازی که این جامعه بدانها دارد، تحصیلشان را خیلی جدّی بگیرند، باهمه توان درس بخوانند و خودشان را بسازند که این امّت و ملّت و انقلابتشنه حضور آنها در صحنه فعّالیتهای اجتماعی است. خوشبختانه وزارت آموزش و پرورش، و برادر بسیار عزیز و مکرّممان جناب آقای پرورش، امسالطرحی برای دبیرستانها دادند که میتواند نقطه تحوّل عظیمی در اقتصاد و همدر تحصیل شما دانشآموزان باشد؛ طرح »کاد« که مرکّب از کلمات »کار« و»دانش« است. این طرح به شما الهام میدهد که دانش و کار را در دورهدبیرستان، دورهای که اوج قدرت بدنی و نشاط شماست، با هم بیاموزید. آنطور که طرّاحان این طرح از شما میخواهند، در این دوره با امکاناتی که درهفته یک روز یا سه نیم روز در اختیارتان میگذارند، همگام با تحصیل، یکی ازمشاغل مورد نیاز جامعه را یاد میگیرید.
تا امروز همه منتظر بودند که به دانشگاه بروند و بعد از چند سال، فنّی یادبگیرند و به جامعه خدمت کنند؛ امّا این طرح به شما میآموزد که از همیندوره دبیرستان و پیش از ورود به دانشگاه، بتوانید به دانشگاه جامعه واردشوید و در یکی از فنون مورد نیاز مردم، کشور، حزب اللَّه و این ملّت همیشهدر صحنه و فداکار خدمتگزار باشید. از شما خواهش میکنم که به این طرح توجّه کرده و خود حساب کنید که اگر در پایان دوره دبیرستان، ما - مثلاً - یکمیلیون نوجوانی که مسلّح به علم و یک فن باشند در اختیار جامعه بگذاریم،دیگر غصّه این را نداریم که جوانمان پشت کنکور مانده است؛ چرا که مستقیماًدر خدمت جامعه است و منتظر نوبت. بنابراین - ان شاء اللَّه - حدّاکثر استفاده ازاین طرح مهمّ انقلابی خلاّق را خواهید کرد. امیدواریم که طرّاحان و مجریان ودانشآموزان در این راه موفّق باشند.
مسأله کوتاه دیگری که اشاره میکنم - و در خطبه عربی آن را توضیح دادهام -فاجعه لبنان است. جنایتی که فالانژها، سعدحدّادها و اسرائیلیها در لبنانکردند، روی بشریّت را سیاه کرد؛ و مخصوصاً روی سران کشورهای عرب راسیاهتر کرد. کاری که هیچ درّندهای حاضر نیست بکند، اینها کردند و هزارانآواره فلسطینی را در اردوگاههای محقّرشان اعدام و با بولدوزر زیر خاک کردند،یا سقف را بر سر آنها خراب کردند. وجدان خاموش دنیا - مردم را عرضنمیکنم و نظرم سران قدرتمند دنیاست - همچنان بی تحرّک و منفعل ماند وفالانژها یک امتیاز هم گرفتند که بعد از این جنایت، رهبرشان در لبنان دوبارهرأی گرفت. این برای همه مردم دنیا مایه تأسّف و نشانه این است که دنیایامروز فقط زور میفهمد. با قدرت و فشار میخواهند اهداف و اغراضشان رااِعمال کنند، میکنند. متأسّفانه این همه نیرو در دنیای اسلام هم کار مثبتی درمقابل این جنایت صورت نداد. اوّل نیروهای مسلّح فلسطین را از ایناردوگاهها جدا کردند و زن و بچّههایشان را بی سرپرست گذاشتند؛ بعد اینجنایت عظیم را مرتکب شدند که خدا لعنتشان کند.
بحث اصلی هفته مربوط به هفته جنگ است که امروز در آنیم. قبلاً از شماتقاضا میکنم به برنامه فردای هفته جنگ که جهاد اقتصادی است توجّه کنید وان شاء اللَّه یک حرکت معقول مناسب با امّت انقلابی در برنامههای فردا ارائهخواهید داد. من امروز میخواهم یک گزارش تحلیلی از جنگی که هنوز درجریان است و از حوادث بسیار مهم و آموزنده تاریخ منطقه خاورمیانهبه شمار میآید عرض کنم.
این جنگ بدون سابقه و مقدّمه شروع نشد؛ نقشه جنگ در همان روزهایاوّل پیروزی انقلاب و شاید در طرحهای آمریکاییها در زمان شاهریخته شده بود، شاید هم نه، به احتمال قوی چنین طرحی از قبل وجودداشته. صدّام پس از پیروزی انقلاب اسلامی متوجّه شد اوّلین ملّتی که به دنبالایران به راه خواهد افتاد عراق است؛ برای اینکه در عراق همه شرایط مناسببود: ملّت به شدّت ناراضی بودند، اکثریّتی از مردم عراق حاضر بودند در خطّامام حرکت کنند، علمای عراق حاضر بودند پیشتاز حرکت مردمی عراق باشندو حزب بعث عراق کمتر از خاندان پهلوی در عراق منفور نبود و الهامی کهمردم از انقلاب ایران میگرفتند اینها را خیلی قویتر و نیرومندتر میکرد. لذاصدّام بلافاصله با الهام از ابرقدرتها و مرتجعین منطقه مأموریّت پیدا میکندوظیفه سرکوبی این انقلاب را به عهده بگیرد. البتّه برای صدّام هم امتیازاتی پیش بینی میشد. صدّام از همان روزهای اوّل سعی میکرد اگر بتواند در کنارمزاحمتهایی که ایجاد میکرد طوری عمل کند که انقلاب ایران و امام صدّام راتأیید کنند تا ملّت را خلع سلاح کند و او را در مقابل انقلاب مردم عراق قراربدهند و تأییدش کنند که این کار را نتوانست بکند. ضمن شیطنتها حرکاتیمیکرد که بتواند چنین تأییدی را از انقلاب ایران بگیرد که بحمداللَّه بیداریامام و حقّانیت انقلاب چنین اجازهای را نمیداد که ما بتوانیم یک قصّابجنایتکار را در عراق تأیید کنیم. صدّام بعد از آنکه از آن مرحله کمکم مأیوسشد برنامه ایذایی را شروع کرد.
از همان اوّل در کردستان شروع به توطئه کرد. به آنها اسلحه و رادیو داد،فراریهایشان را جمع کرد و به آنها اردوگاه داد و شروع به خرابکاری درخوزستان کرد. بمب گذاری از همان روزهای اوّل شروع شد، خلق عرب را - کهگروه پیش ساختهای بودند - در آنجا به کار گرفت و فتنه خاقانیرا در خرّمشهر به راه انداخت و آن شیطنتها را در آنجا کرد. امّا همه اینها مقدّمه بودبرای روزی که آماده شود؛ او آمادگی حمله وسیع را نداشت. در عین حالمذاکره با مرتجعین و اربابانشان هم شروع شد. کمکم اربابها هم منتظر بودندتا ببینند در ایران چه میشود، آیا نیاز به جنگ هست یا نیست؟
اوّل فکر میکردند لیبرالیسم مثل خوره وارد پیکر انقلاب میشود و انقلابرا از درون تهی میکند و شاه و رژیم پهلوی جدیدی به صورت آزاد ولیبرالیسم در کشور میآید و آنها نیاز به جنگ ندارند. دیدند نشد! چون آگاهیمردم، دانشجویان و در رأس همه امام مانع این میشد. دیدند نه، انقلاب راهخودش را طی میکند و هر روز عقبهها را پشت سر میگذارد. کودتا برای آنها آسانتر بود؛ چون کودتا در حقیقت علیه امام و خطّ امام بود، نه علیه همه. و بهاین دلیل میگویم علیه همه نبود که خیلی از اطرافیان آقای بنی صدر امروزبازداشت هستند که با آن کودتا رابطه داشتند. کودتایی ترتیب داده بودند کهاگر موفّق میشد لیبرالیسم با نیروی سران فراری نظامی در این مملکتمیماند. آن کودتا هم شکست خورد و دیگر راهی برای آمریکا و اقمار آمریکاو ارتجاع منطقه و صدّام باقی نماند. کردستان - گر چه فتنه هنوز هم هست -مهار شده بود، سیستان و بلوچستان و ترکمن صحرا آرام شده بود و خوزستانکاملاً تحت سیطره حکومت اداره میشد. منتظر بودند ببینند در داخل چهمیشود.
وقتی که کیان و هویت مجلس شورای اسلامی روشن شد، در همان روزهایاوّل دشمنان - با آرایی که داده شد - فهمیدند که بعد از امام ماهیت مجلسشورای اسلامی - که مرکز قدرت این کشور است - چیست و حاضر نیست بهآنها باج بدهد. منتظر بودند ببینند رئیس جمهور بإ؛
ظظ حقوقی که آن روز در کابینهداشت میتواند کلاه بر سر مجلس بگذارد؛ دیدند نشد. تا بالاخره کابینه رجاییبا همه آن مشکلات موفّق شد. همه درها به روی آنها بسته شد و دیدند فقطباید از طریق جنگ فتنه را شروع کنند. البتّه در جنگ تحمیلی اسرار بسیاریهست که ما هنوز نمیدانیم و بعداً باید از وزارت خارجه عراق و سایر جاهاییکه دستاندرکار بودند این اسناد را بگیریم. امّا خیلی چیزها را هم میشودحدس زد. اینکه یک کشور سیزده - چهارده میلیونی که متکّی بر مردمشنیست بخواهد به یک کشور چهل میلیونی که متکی به مردمش هم هستحمله کند و انتظار پیروزی سریع را هم داشته باشد، مقدّمات زیادی لازم دارد؛خیلی چیزها میخواهد که کسی به چنین جنایت بزرگی دست بزند. مقدّماتآن تهیّه شده بود: آمریکا و انگلیس و فرانسه قول همکاری داده بودند؛ روسیهرا نمیدانم ولی قاعدتاً[قول]داده بود چون روسها تا این اواخر هم هنوز دستاز سر صدّام بر نداشتند و قاعدتاً قول کمک داده بود. ارتجاع منطقه خرج اینجنگ را تقبل کرده بود، شیوخ خلیج فارس و عربستان سعودی 30 میلیارد دلارنقد به عراق داده بودند، اردن از یک سال پیش بندر عقبه را آماده کرده بود. همهچیز آماده شده بود و به دنبال بهانه میگشتند. البتّه بهانه را احتیاج نداشتند ولیمیخواستند چیزی درست کنند که مثلِ امروزی داشته باشند.
از اوّل سال 59، از اوّل فروردین تا شانزدهم شهریور که جنگ به طور رسمیشروع شد، تجاوزاتی از عراق برای ما ثبت شده است. دفتر مشاورت امام کهدر ارتش جمهوری اسلامی نهاد خاصّی است و در زمان مسؤولیت برادرعزیزمان جناب آقای خامنهای رئیس جمهور محترم پایه ریزی شده استمأمور شد اسناد تجاوز عراق را جمع کند. خوشبختانه تلاش خوبی کردند و کتاب خوبی تهیّه کردند که این روزها منتشر شده و به زبانهای مختلف پخشخواهد شد. 289 مورد تجاوز رسمی عراق را که از طرف ما به آنها اعتراضرسمی شده در تاریخ ثبت کردند. صد و چند مورد تجاوز هوایی و بقیّه تجاوززمینی بوده است. اینکه میگویم اعتراض شده به این نحو بود: وقتی تجاوزکردند مأموران مرزداری ما - که معمولاً یکی از نیروهای ارتشی یا ژاندارمریبوده است - کتباً به مرزداری عراق گزارش رسمی دادند؛ یعنی به مافوقشانگزارش دادند و او هم به وزارت خارجه گزارش داده بود و وزارت خارجه هم بهعراقیها اعتراض رسمی کرده است. 289 مورد تجاوز مهم در ظرف این پنجماه و نیم ثبت شده است. بسیاری از تجاوزها هم هست که محدود بوده و درگزارش نیامده و بعداً باید پیدا کنیم. عراق زمینهسازی میکرده تا حوصله ما راسر ببرد، ما حرکتی کنیم و بگوید اینها تجاوز را شروع کردند. البتّه بعضی ازجوابهایی که آقایان دادند و باید میدادند این بود که جواب تیراندازی را دادندیا هواپیما رإ؛ظظ تعقیب کردند؛ آنها هم یادداشتی به ما دادند که گفتند »شما به ماتجاوز کردید«؛ برای اینکه سند سازی کنند. امّا قضیّهای که من عرض میکنماین است که در تمام این دوران، آقای بنیصدر نایب فرمانده کلّ قوا و رئیسجمهور و مدّتی رئیس شورای انقلاب بود و این مسایل در ارتش جمهوریاسلامی ثبت میشد و ایشان مسؤولیت داشت و اینها را میدید. و این قابلتوجّه است که چرا در ظرف این مدّت، ارتش جمهوری اسلامی مجهّزنمیشود. لااقل بهحدّی که بتواند ده روز در مقابل عراقیها در گردنههایی کهیک گردان هم میتواند یک لشکر را متوقّف کند دفاع کند.
مسأله دیگری که قابل توجّه است این است که ما اینجا چه چیزهای داشتیم.در روزهایی که بنابود حمله آغاز بشود، در داخل یک بحران فوق العاده سیاسیرا به وجود آوردند. شانزدهم شهریور ارتش عراق به طور رسمی به ما حملهکرده؛ یعنی حمله پشتیبانی را شروع کرده و از مرزهای غرب داخل شده و قصرشیرین را رسماً مورد تعرّض قرار داده است و مقدار زیادی در خاک ما پیشآمده است (سی و یکم شهریور آن موقعی است که هواپیماها و نیروها یکدفعهحرکت میکنند وگرنه در طی شانزده روز هر روز حمله بوده است). 16شهریور عراق شروع به حمله میکند و 17 شهریور آقای بنیصدر در میدانشهدا آن نمایش را به اجرا میگذارد که یادتان است. اوّلین حرکتی کهبنیصدر رسماً علیه خطّ امام کرد آن روزی بود که 17 شهریور عراق حمله کردهبود. او هم جای فرمانده کلّ قواست و قضیه را میداند. چون آقایانی که درارتش هستند میدانند، فوراً تلکس میشود و گزارش میشود و ما میفهمیمدر مرکز چه خبر است. ایشان میدانست عراق به ما حمله کرده و آن روز آنهیاهو را بهراه انداخت.
وقتی که سخنرانی به طور مستقیم پخش میشد ما با شهید بهشتی و برادرعزیزمان آقای خامنهای در منزل شهید بهشتی نشسته بودیم و گوش میدادیم.سخنرانی که تمام شد من به بیت امام تلفن کردم؛ فکر میکنم برادر محترممانآقای صانعی بودند. به ایشان گفتم سلام ما را خدمت امام برسانید و بگویید اگرحرفهای بنیصدر را شنیدند ما ترجیح میدهیم ایشان جواب بدهند تا ماجواب ندهیم که دعوا بشود. و بگویید شما جواب ایشان را بدهید که ما بینیازبشویم. ایشان فرمودند هر طور که خودتان میخواهید بکنید. ما از ایشان اجازهگرفتیم و دو روز بعد من آن مصاحبه کوتاه را کردم و انتقاداتی که به حرفهایبنیصدر بود مطرح کردم. در شرایطی که عراق به ما حمله کرده بود بنی صدرمسؤول ارتش، سپاه پاسداران و به قول خودش مسؤول شهربانی و ژاندارمریبود - چون حکم رئیس شهربانی را هم بعد از وزارت کشور او صادر میکرد؛حتّی وقتی امام مسؤول روزنامه اطّلاعات، آقای دعایی را نصب کرد ایشان همحکمی روی آن داد که بگوید من هم هستم!- در چنین حالتی بحران سیاسی رادر مملکت به وجود آورد که عَلَم گردانش در داخل مملکت روزنامه »انقلاباسلامی«، »میزان«، نشریات مجاهدین خلق و تریبون مجلس بود که در اختیاربخشی از لیبرالیستها بود که این مجموعه هم به جان مردم افتادند. حالا کَاَنَّهُهیچ نشده؛ در دنیا جنگی با آن وسعت شروع شده و این هیاهوی عظیمسیاسی در داخل کشور به وجود آمده است که تحقیقاً در چنین شرایطیکارگردانی سیاسی با کارگردانی نظامی مرتبط است. خطّ امام آن روز هیچ کاریغیر از دفاع نمیتوانست بکند؛ حالت تدافعی داشت و کار ادامه پیدا میکرد.
و امّا عراق چه میخواهد؟ تا سی و یکم شهریور، حملاتْ، کوتاه و محدودبود؛ سی و یکم شهریور وسیع شد و تا آنجا که میدانید آمدند: تا پشت اهواز،پشت دزفول، شوش، اندیمشک و همه اینها را خالی کردند و از کارون عبورکردند، آبادان را محاصره کردند و هدفشان این بود که راه ما را به بندر امامببندند و بندر ماهشهر را هم از ما بگیرند. بندر خرّمشهر و آبادان را گرفتند تابندر ماهشهر را هم بگیرند و به کلّی خوزستان را که منبع تغذیه این کشور استاز پیکر این مملکت جدا کنند. این تهدیدی بود که دو سال قبل از این (موقعیکه ما میگفتیم شاه باید برود و غیر از رفتن شاه هیچ چیز را قبول نداریم)آمریکاییها کرده بودند. آمریکاییها در مذاکرات رسمی که با مسؤولین انقلابکردند گفتند شما چه خیال میکنید؟ حالا اگر اصرار کردید و ما رفتیم ونتوانستیم اینجا را حفظ کنیم، پس فردا ایران تجزیه میشود و خوزستان وآذربایجان و سیستان، هر یک را یکی میبرد و باز هم تکّه بزرگش متعلّق بهماست. این متنِ حرف مأمور آمریکایی بود که آن روز میگفت و اشارهای بهطرح آیندهشان کرده بود.
حالا عراق آمده چه میخواهد؟ یک نقشه رنگی رسمی با امضای مسؤولینعراق و یک کتاب نوشته شده وجود دارد که هر دو در اختیار ماست. اینمدارک از سنگرها به دست آمده است. برنامه و هدف اوّلیه عراقیها این بودهکه خوزستان به کلّی جدا شود و کشور مستقلّی به نام "عربستان" تشکیل بدهندو مرکزش هم اهواز به نام »الاحواز« (با »ح« حطّی که عربی بشود) باشد. درمورد کردستان هم ظاهراً با کردها تفاهم کرده بودند که متعلّق به آنها باشد. درمورد آذربایجان نمیدانم؛ احتمالاً با مسایلی که بعداً پیرامون آقایشریعتمداری کشف شد هنوز نمیشود قضاوت کرد و باید منتظر باشیم.احتمالاً برای آذربایجان برنامه داشتند. اگر آنها هم نداشتند این یکیها داشتند وبرای این نواحی بیبرنامه نبودند. حالا چه میشد اگر خوزستان از ایران جدامیشد؟ میتوانید حدس بزنید. آیا آمریکاییها حاضر بودند خوزستان را دراختیار عراق بگذارند؟ قاعدتاً نه. لابد یک مأمور آمریکایی میگذاشتند تاخوزستان هم شیخ نشینی در شمال خلیج فارس بشود. جزایر ایرانی را هم بهشیوخ وعده داده بودند که به یکی تنب را بدهند، به دیگری ابوموسی و به هریک جایی را بدهند. گوشت قربانی پیدا کرده بودند که بین آنها تقسیم کنند وهمه را راضی کنند. قدر مسلّم در این میان حقّ عراق هم جزیره آبادان وحاکمیّت بر شطّالعرب و ارتفاعات غرب ایران بود که برای عراق حیاتی است.ارتفاعات ما برای او حیاتی است؛ چون از ارتفاعاتی که دست ماست دقیقاً 50کیلومتر آن طرفتر توپهای ما میخورد و این ارتفاعات برای عراق ضروریاست و اگر دست او باشد این طرف نا امن است.
با این برنامه عراق حمله کرده و صدّام "قهرمان قادسیّه" شده است! حالابنیصدر هم باید با این صدّام بجنگد. ما راببین که چگونه و با چه زحمات ومشکلاتی باید در این جنگ وسیع - که از همه امکانات شرق و غرب تغذیهمیکند و این حالت را دارد - دفاع کنیم؛ آن هم با بنی صدر ! بنی صدر با آنروحیه میخواهد با این وضع بجنگد! اوّلین کاری که کرد یک مقدار افسرکودتاچی زندانی را آزاد کرد که رهبری ارتش را به دست بگیرند. واقعاً آدممیخواهد با یک جریان آمریکایی بجنگد و اسرار و فرماندهی را به دستچنین اشخاصی بدهد؟ من نمیگویم همه اینها مقصّر بودند. ممکن استبعضیهایشان هم بیتقصیر بودند که اگر بودند باید بعداً جبران شود امّا درشرایطی که فرماندهی کلّ قوا به این وسعت به افسران از زندان بیرون آمدهمتّکی باشد چگونه میتوان جنگید؟ چگونه میتوان در این جنگ پشتیبانیخلق را داشت؟ چگونه میتوان بدنه حزب اللّهی ارتش را به خودشان داد؟ اینسربازها، درجهدارها، افسران جزء و نیروهای مخلص ارتش - که در گذشتهدلشان از آن افسرها خون بوده - میبینند اینها بالای سرشان آمدهاند و فرمانآتش میدهند؛ دستشان به طرف ماشه تفنگ نمیرود.
رویّهبنی صدر این بود؛ اگر هم ما حرف میزدیم میگفت آخوندهانمیگذارند بجنگیم، از همان حرفهایی که همین امروز صبح رادیوهای بیگانهنقل میکردند. من از متن نواری از رادیو کلن شنیدم که میگفت اگر روحانیتدخالت نکند بنی صدر میتواند جنگ را به جایی برساند! حالا این سیاستچه بوده و اینها به چه شکلی میخواستند این جنگ را به کجا برسانند؟! منفکر میکنم غرب با داشتن بنی صدر در منطقه خیالش راحت بود. این بارهدف این بوده که خوزستان را بگیرند و آنجا عربی بشود و بنی صدر را هماینجا داشته باشند؛ بعد هم اگر به ذلّت و صلح کشید، بقیه را دست بنی صدربدهند و دیگران را از خط بیرون کنند.
شاید مراحل دیگری هم بوده که باید بعد دید و حالا نمیشود قضاوت کرد.عراق هم حدّاقل قانع بود که اوّلاً خیالش از انقلاب ایران و صدور انقلابراحت بشود، بعد هم در دنیا قهرمان بشود و دیگر نشود با او مبارزه کرد. منّتهم بر سر شیوخ بگذارد و با خرج آنها این جنگ را اداره کند و بعد همشطّالعرب و این ارتفاعات را بگیرد. اهداف این بود و حدّاقلّی که همه بر سر آنمتفّق بودند این بوده که جمهوری اسلامی را تضعیف کنند تا به عنوان یک انقلاب موفّق در دنیا الگو نشود. این هدف نهایی است که اگر در همه مراحلشکست خوردند بالاخره یک کشور انقلابی را به جنگ کشیدهاند و بعد ازجنگ طولانی بنیهاش از دست میرود. این نقشه آنها بود.
امّا خداوند چه خواست و چه شده؟ »وَ مَکروُا وَمَکَرَاللَّهُ وَاللَّهُ خَیْرُالْماکِرینَ«خداوند به این رهبر عظیم الشّأن عمر بدهد که این پیرمرد روشن ضمیر - که درخانه محقّرش مثل کسی است که بر بام دنیا نشسته و همه این توطئهها رامیبیند - یک لحظه نگذاشت این مردم دچار ناراحتی روحی بشوند. از همانروز اوّل فرمود که صدّام با پای خودش به دام افتاده و باید برود. همان روز اوّلفرمود ما در این جنگ پیروزیم و سیلیای به صدّام بزنیم که که نداند چه کند!همان روزی که هنوز اینها حالت تهاجمی علیه ما داشتند روحیّه مردم ما مثلیک ملّت پیروز بود. البتّه خیلیها خدمت کردند؛ انصافاً نیروی هوایی آن روزبا حملاتی که به داخل خاک عراق میکرد به مردم قوّت قلب میداد و به ماروح و نشاط داد. نیروی زمینی بعد از آنکه بر خودش مسلّط شد جلوی پیشرفت را گرفت، نیروی دریایی در دریا موفّق شد امنیت خلیج فارس را حفظکند. ما رفته رفته برخودمان مسلّط شدیم و برنامهریزی کردیم. امّا همه آنمراحل، مراحل دفاع بود یعنی در این حد بود که جلوی پیشرفت آنها و سقوطحتمی خودمان را بگیریم. تا اینکه حزب اللَّه به میدان آمد، سپاه پاسداران بهلباس رزم درآمد و مسؤولیت بخشی از جنگ را به عهده گرفت و معلوم شد کهپیشبینی پیامبرگونه امام - که مدّتها پیش از جنگ دستور تشکیل ارتشبیست میلیونی را داده بود و آن روز هیچ کس نمیتوانست بفهمد ارتش بیستمیلیونی برای چیست - چقدر بجا بوده است! پایگاههای بسیج که سپاه درستکرده بود مردم را آموزش داد و مسلّح کرد و مردم غیر نظامی هم مثل نظامیهاوارد جبهه شدند و دار و ندارشان را در خدمت جنگ گذاشتند. دو میلیون آوارهرا روی چشمشان نگه داشتند، خرج جنگ را دادند، خرج آوارگان را دادند ومخارج و مشکلاتی را که جنگ بر ما تحمیل میکرد، تحمّل کردند. مردم در اینمدّت کمکم مجهّز و سازمان داده شدند و وارد ارتش شدند. ارتش وقتی که دیددر کنار خودش این مردم را دارد، بیش از آنچه داشت روح گرفت. ما از یک سالبعد از آن توانستیم حالت تهاجمیمان را شروع کنیم که امروز دنباله آن برنامهجدید است.
من نمیخواهم چیزهایی را که میدانید تکرار کنم. اوّلین حمله موفقیتآمیزبرادران ما »دارخوین« بود که درست دو روز بعد از عزل بنیصدر بود. دو روزبعد از عزل بنیصدر اوّلین حمله واقع شد و نشان دادیم که چه نیروی عظیمیداریم. بعد فتح شمال آبادان، فتح بستان، فتح المبین، فتح بیتالمقدّس، و بعدحماسه گرفتن خونینشهر و سپس ضربه هشدار دهنده به عراق در خاکخودش. حالتی که امروز ارتش جمهوری اسلامی و سپاه و بسیج و نیروهایمردمی داخل جبهه دارند حالت انتظار است؛ منتظرند فرمان بدهیم و از آنهاچیزی بخواهیم.
صدّام و حامیان صدّام گوششان را خوب باز کنند. اگر حرفهای قبلی من راگوش نکردند حرفهایی را که حالا میخواهم بزنم گوش کنند. ما امروز و اگرامروز نشد تا چند روز دیگر در سراسر مرز، همه جا توپهای دورزنمان تا 50کیلومتر داخل خاک عراق را میتواند زیر آتش بگیرد. شما حامیان صدّام خوبمیدانید که ما این اسلحه و توپها را داریم و تا کنون هم استفاده نکردهایم؛ چونبُرد این توپها به درد همین کاری که عرض کردم میخورد. مهمّات و توپهایشرا داریم و این قدر هم هست که سراسر جبهه را بپوشاند و شما میدانید مراکزاصلی عراق شرق دجله و فرات و همین جایی است که اگر حتّی ما در خاکعراق هم نیاییم میتوانیم با این توپها عراق را بیچاره کنیم. ولی باز میدانید کهمابا مردم عراق دعوا نداریم و رنج میبریم از اینکه یک گلوله توپ ما یکخانواده عرب عراقی را آواره کند. ما از این رنج میبریم و همه صبر و تأنّی کهاز ما در جبهه میبینید برای این است. ما میخواهیم با شیوهای بجنگیم وحقّمان را بگیریم و صدّام و حزب بعث را از منطقه بیرون کنیم که به قیمتآوارگی میلیونها نفر از مردم عراق تمام نشود. برای ما در حرکت جنگمان ایناستراتژی و اصل است.
اگر میبینید بعد از عملیات رمضان صبر کردیم و منابع خبری و مفسّران دنیارا دچار حیرت کردیم و آن شرق شناس آمریکاییمیگوید: »وضعجمهوری اسلامی طوری است که ما میتوانیم آینده کرملین را بخوانیم امّابرنامههای آینده رهبران جمهوری اسلامی را نمیتوانیم بفهمیم«. علّتش ایناست که شما معیارهای ما را نمیفهمید. شما میبینید اگر جای ما بودید وتوپهایتان روی بصره بود شهر یک میلیونی بصره را زیر گلوله میگرفتید تا همهمردم آواره شوند و به بغداد بروند و بدین ترتیب اگر صدّام یک میلیون آوارهداشته باشد ساقط میشود. ما با معیار شما کار نمیکنیم. شما مردمی هستیدکه برای اینکه فلسطینیها را از لبنان بیرون کنید، در اردوگاه میریزید و زن وکودک بیتقصیر غیر نظامی را قتل عام میکنید که فلسطینی آواره بترسد وآوارهتر شود؛ امّا ما این کارها را نمیکنیم.
شما نمیتوانید کار ما را تحلیل کنید. اگر میخواهید تحلیل کنید اوّل بیاییدقرآن بخوانید و بفهمید یک مسلمان چگونه میجنگد. بروید تاریخ جنگهایاسلام را بخوانید و ببینید وقتی که پیغمبریک لشکر را برای جنگ میفرستادچه نصیحتهایی میکرد. میگفت آنجا میروید درخت قطع نکنید، فراری راتعقیب نکنید، مجروح را ضربه دوّم نزنید، کلیسا را خراب نکنید، با آنهایی که باشما نمیجنگند نجنگید و سم در آب مردم نریزید. ما که برای حکومتنمیجنگیم، برای اسلام و فضیلت میجنگیم. ما اگر با صدّام مخالف و با اسدرفیقیم دلیل آن این است که [اسد] در مقابل اسرائیل میجنگد و با فضیلتاست. این آدمی است که با اسرائیل علیه مسلمین توطئه میکند و ما بیجهتدعوا نمیکنیم و هنوز دفاع میکنیم.
دنیای به اصطلاح متمدّن ! ما هنوز نفت شهر و ارتفاعات غربمان در دستعراق است و هنوز بعد از دو سال عراقیها از چاههای ما در نفت شهر، نفتمیکشند و میبرند و میگویند صلح میخواهیم. اگر نمیتوانید تحلیل بکنیدمقداری با معارف اسلام آشنا بشوید تا تحلیل بکنید. البتّه صبر ما هم حدّیدارد. اسلام هم نمیگوید تا قیامت صبر کنید تا ذلیل بشوید؛ نه. اگر روزی دیدیم کارها تمام نمیشود گلولههای توپ را باز میکنیم. به مردم عراق هممیگوییم موقّتاً از خانههایتان بروید، ما میآییم پولها را از شیوخ میگیریم ودوباره خانههایتان را میسازیم و آنها بروند. وجدان دنیای استکبار مرده و بهدنبال مرگ وجدان، شعورش هم مرده است؛ تشخیصش با معیارهای پوسیدهاستکباری است. آنها تابع قدرتاند. ببینید در لبنان یک ضرب شست اسرائیلدر اردوگاه فلسطینینشان داد و این ضعفا و اذلّه نشستند و دوباره به حزبفالانژ رأی دادند؛ حزب فالانژی که مسؤول اصلی تخریب اردوگاههاست. ایندنیا این طوری است. این کشورهای عربی وقتی که صدای گلوله ما بلند شد ومنورهای ما یک ساعت بالای بصره پرواز کردند و همه جا را روشن کردند،سیاستشان با روز قبل فرق کرده است. دنیا تابع ترس و زور است. مانمیخواهیم این طور شود ولی اگر دیدیم هیچ منطقی را نمیفهمند، زورمان رانشان میدهیم. امیدواریم به آن روز نرسد و قبل از اینکه با تخریب بخشی ازعراق حقّمان را بگیریم، پیش از تخریب عراق، حقوقمان را بپردازند و صدّامرا محاکمه کنند و راه حق را باز کنند. ما هیچ توقّعی از هیچ همسایهای نداریم؛نه جنوب خلیج، نه شمال خلیج، نه غرب خلیج. شمال خلیج متعلّق بهخودمان است و غرب خلیج بغداد است که مال عراق است. روزی که ما بهمرزمان برسیم یا اگر هم عبور کنیم، وقتی که جنگ تمام شود، یک سرسوزن ازمرزمان تجاوز نخواهیم کرد و هیچ وقت به خاطر خاک، خون انسان را رویخاک نمیریزیم؛ مگر به خاطر فضیلت. این را بدانید.
أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّحیم »بسْمِاللَّهِ الرِّحْمنِالْرَحیم
إذا جآءَ نَضْرُاللَّهِ وَالْفَتْحُ / وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِاللَّهِ أَفْواجاً / فَسَبِّحْ بحَمْد رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إنَّهُ کانَ تَوَّاباً.«