خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۲ مهر ۱۳۶۱

    خطبه اوّل

 

 بسْمِ‏اللَّهِ‏الْرَّحْمنِ‏الرَّحیم

 اَلْحَمْدُللَّهِ رَبّ‏الْعالمَینَ وَالصّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ‏اللَّهِ وَ عَلی الِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومینَ. قالَ‏الْعَظیمُ فی کِتابهِ،أعُوذُباللَّهِ مِنَ‏الْشَّیْطانِ‏الْرَّجیم » یا اَیُّهَاالَّذینَ امَنُوا لاتَأْکُلوُا

 الرِّبوا اَضْعافاً مُضاعَفَةً وَ اتَّقوُااللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ«.

 

 در بخش اقتصادی عدالت اجتماعی، در قسمت خطوط اجرایی اسلام، به‏آنجا رسیدیم که برای جلوگیری از به وجود آمدن قشر مستضعف و مستکبر وایجاد کانال وسیع در میان دو گروه فقیر و غنی از مردم، از نقاطی که اسلام درآن کنترل برقرار کرده، »مبادلات« است. گفتیم که مواردی به نام کسبهای حرام در مبادلات - است که اسلام ممنوع کرده. موارد فراوانی در این بخش است‏که چند مورد مهمّ آن را مشروح‏تر می‏گوییم و از چند مورد کم اهمیّت‏ترفهرست وار عبور می‏کنیم.

 به خاطر گرفتاری روز، اوّلین چیزی که مطرح کردم »احتکار« بود که‏مستقصا صحبت کردم. گر چه احتکار از لحاظ ماهیّت آنچه که در آن حرام‏است از مقدّمات کسب است نه خود کسب؛ یعنی در آنجا که اموال مال خودانسان هم باشد، وقتی که اندوخته و احتکار شود و برای مصرف مردم عرضه‏نگردد، حرام است. حرمت دیگرش در آنجاست که به صورت بازار سیاه و باعرضه جنس کم زمینه، خون مردم را مثل زالو بمکیم و با گرانفروشی و به هم‏زدن نظام اقتصادی جامعه، باعث اخلال و فساد شویم. از این رو گفتیم که‏ضمن اینکه اموال از آن محتکر است و مصادره هم نمی‏شود، ولی دولت‏اسلامی حق دارد از ابتدا جلوی آن را پیش از اینکه به مرحله معامله برسد بگیرد، اموال را باز کند و جنس را به معرض فروش بگذارد تا مصرف شود.

 برای اینکه ملّت عزیز ما و تجّار و کسبه محترم توجّه کنند که حرامخواری وارتکاب به مکاسب محرّمه چقدر سنگین است، دو خطبه را در آن جهت بحث‏کردیم که در خطبه قبلی، روایات و آیاتی را که آثار سوء حرامخواری را بیان‏می‏کرد، برای شما شنوندگان عزیز قرائت کردم. [t1]در پایان صحبت و در فاصله‏این یک هفته، یک سؤال شده که فکر کردم ممکن است در ذهن خیلیها باشد ولازم است توضیحی درباره آن بدهم.

 آیات و روایاتی که خواندم دلالت داشت بر اینکه حرامخوار نسلش را ضایع‏می‏کند و بچه‏هایی که نطفه‏شان از غذای حرام منعقد شود، یا با غذای حرام‏تغذیه شوند، یا با شیر مادری که از غذای حرام تغذیه کرده شیر داده شوند، به‏ورطه هلاکت و تباهی می‏افتند و راهشان راه فساد و شقاوت است. خیلیها این‏سؤال را مطرح کردند که اگر چنین است، بچه‏هایی که تقصیری ندارند و پدر ومادرشان مرتکب گناه شده‏اند و مال حرام به خورد این بچّه‏ها داده‏اند، اگر دچاربدبختی شوند، گناهشان چیست و آیا این ظلم نیست؟ چون این سؤال درذهن خیلیها می‏ماند، توضیح کوتاهی می‏دهم و بحث را دنبال می‏کنم.

 ببینید بحث و ادّعا این نیست که کسی که از حرام تغذیه شده به طور جبری وبدون هیچ راه علاجی به طرف جهنّم می‏رود و راه اصلاح بر او بسته می‏شود؛بحث به این نحو نیست. برای سعادت و شقاوت انسان چند عامل وجود دارد؛یعنی تنها یک عامل معیّن نیست بلکه عوامل فراوانی دست‏اندرکارند که یک‏انسانْ صالح، یا ناصالح و طالح شود. علما در این مورد چند عامل را برشمرده‏اند که من فقط اشاره می‏کنم: یک عامل وراثت است که روحیّات وخلقیّات پدر و مادر و آبا و اجداد به انسان منتقل می‏شود؛ عامل دیگر تغذیه‏است که غذای پدر و مادر یا خود انسان مؤثّر است؛ عامل سوّم محیط خانواده‏است که در انسان اثر می‏گذارد؛ چهارمین عامل مدرسه و معلّم است که انسان رامی‏سازد؛ عامل دیگر رسانه‏های جمعی جامعه است: صدا و سیما، مطبوعات،فیلمها، تئاترها و سایر چیزهایی که بر انسان اثر می‏گذارد؛ آخرین عامل هم‏محیط جامعه و جوّی است که انسان در آن زندگی می‏کند. همه اینها و خیلی‏چیزهای دیگر در انسان اثر می‏گذارند. هر یک از اینها که باعث فساد باشد، یک‏پایه فساد را در انسان ایجاد می‏کند. هر یک از اینها یک عامل‏اند. ممکن است‏غذای انسان بد باشد امّا معلّم خوب جبران کند؛ ممکن است معلّم بد باشد امّامحیط خوب جبران کند؛ ممکن است معلّم و محیط هر دو، بد باشند امّا صداو سیما و مطبوعات و جوّ [فرهنگی و معنوی] جامعه، انسان را اصلاح بکند؛و ممکن است خیلی چیزها یکدیگر را خنثی کنند.

 بنابراین وقتی می‏گوییم که غذای حرام به عنوان یک عامل در سعادت انسان‏اخلال می‏کند و او را به طرف شقاوت می‏برد، آن را به عنوان یک عامل توجّه‏کنید؛ »جبر« در کار نیست. امکان دارد آدمی که غذای حرام هم خورده، درمحیط مدرسه، در محیط جامعه، با معلّمها، با همنشین‏ها، با معاشران درمساجد و دیگر جاها جبران شود؛ ولی به هر حال به عنوان یک عامل درحرکت انسان مؤثّر است. پس کسانی که غذای حرام می‏خورند و در نتیجه درنطفه آنها آثار سوء می‏گذارد یا وراثت سوء به بچه‏ها می‏دهد و یا اینان غذای‏حرام به فرزندانشان می‏دهند، یکی از عوامل تربیت صحیح بچه‏ها را خراب‏کرده‏اند. مثل این است که معلّمی فاسد باشد، و یا عوامل دیگر که عرض کردم.این قسمتی از بحث بود که در پی خطبه گذشته بیان شد.

 در ادامه بحث اصلی، یکی از چیزهایی که به عنوان مکاسب محرّمه آمده وشاید مهمترین مَکْسَب حرام باشد، »ربا«ست. شما درباره ربا خیلی مطلب‏شنیده‏اید و بحث آن به قدری وسیع است که اگر ما بخواهیم به طور مستقصاصحبت کنیم، ممکن است وقت چند خطبه را بگیرد. کتابها، مقاله‏ها وسخنرانیهای زیادی درباره ربا نوشته و گفته شده است؛ از این رو من مفصّل‏صحبت نمی‏کنم و سعی می‏کنم در این دو خطبه، این  مسأله را به طور فشرده‏توضیح دهم.

 کلمه »ربا« به معنای زیادی و برآمدگی است که نسبت به چیزی دیگر وجوددارد؛ مثلاً تپّه‏ای که از یک زمین مسطّح برآمده، رباست. به تعبیر قرآن کریم،ربا یعنی آن نقطه برآمده اضافی که باز به تعبیر وحی، آبی که در رودخانه‏حرکت می‏کند و کفی که در اثر امواج و برخورد با چیزهای دیگر به وجودمی‏آید، »فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابیاً« [= پس سیل کفی برآمده را برداشت]. در فقه‏و اقتصاد اسلامی، به در آمد و بهره‏ای که انسان روی پول می‏گیرد، آن هم درمعاملات معیّنی نه هر جا، در موارد خاصّی که به پول بهره‏ای تعلّق می‏گیرد،اصطلاحاً ربا گفته‏اند.

 از لحاظ حکم، به نظر می‏رسد که ربا در همه ادیان آسمانی - بلااستثنا -حرام بوده؛ چون قدیمی‏ترین فقهی که از منابع آسمانی داریم فقه یهودیهاست؛یعنی آنچه به عنوان وظایف عملی در دین حضرت موسی(ع) بوده است. قبل‏از حضرت موسی(ع)، سنّتی از حضرت ابراهیم(ع) داریم که در ادیان دیگرهست و در [واقع] مادر همه ادیان است. آنچه که قرآن کریم، با صراحت، به آن توجّه فرموده این است که در دین موسی(ع) هم ربا حرام بوده است؛ چون‏آیات آخر در سوره مبارکه نساء، وقتی که بنی اسرائیل را مورد نکوهش قرارمی‏دهد - »لُعِنَ الَّذینَ کَفَروُا مِنْ بَنی اِسْرائیلَ عَلی لِسانِ داوُدَ وَ عیسَی بنِ مَرْیَمَ« بعد درباره علّت ملعون شدنشان می‏فرماید که اینها انبیای خدا را کشتند، باحضرت مسیح(ع) چه‏ها کردند، به حضرت مریم(س) بهتان زدند، و در آخرمی‏فرماید: »وَ اَخْذهِمُ الرِّبوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ«؛ یکی از جرایم یهودیها، که دچارلعنت خدا شدند، این بود که ربا خوار بودند، ربایی که برای آنها محرَّم بود. »وَقَدْ نُهُوا عَنْهُ« صریح است در اینکه در دین حضرت موسی(ع) هم ربا حرام بوده‏است. در دین حضرت عیسی(ع) هم دلیلی بر جواز آن نداریم؛ در اسلام هم به‏نظر خیلی از فقها - که البتّه همه نمی‏گویند - حرمت ربا (که مسلّم است) ازضروریّات دین شمرده می‏شود. امام می‏فرماید که بعید نیست از ضروریّات‏دین حساب شود؛ که در این صورت، منکرش هم به کفر کشیده می‏شود.

 در سالهای اوّل شروع اسلام - ظاهراً - حکم حرمت ربا مشخّصاً اعلام نشده‏است. در آیات مکّی، یعنی آنچه در طول 13 سال حضور پیامبر اکرم(ص)- پس‏از بعثت ایشان - نازل شده است، در سوره مبارکه روم آیه‏ای است‏که به ربا می‏پردازد. بعضی از مفسّران می‏گویند این آیه، مکّی نیست و مدنی‏است؛ یعنی در مدینه نازل شده امّا جزء سوره روم قرار گرفته است. در این آیه‏که مسأله ربا با لحنی نسبتاً آرام و نصیحت آمیز مطرح شده، فرموده‏است:»و ما اتَیْتُمْ مِنْ رِباً لِیَرْبُوَا فی اَمْوالِ النَّاس فَلایَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ«؛ اینهایی که‏ربا می‏گیرند، به مردم پول می‏دهند برای اینکه از مال مردم ربا بگیرند، بدانندکه خیر و برکت از مالشان می‏رود و بر آن اضافه نمی‏شود؛ یعنی خداوند به این‏مال برکت نمی‏دهد. قبل و بعد از این آیه، صحبت از صدقه و انفاق مستحبّی‏است که می‏فرماید: »... ولی اموالی که در راه خدا می‏دهید، خداوند آنها رااضافه می‏کند«. ربای واقعی، یعنی بهره واقعی، در صدقه و انفاقات مستحب‏است نه در ربا.

 به قول اکثر مفسّران، این مضمون در مکّه و به قول بعضی از مفسّران، درمدینه - ابتدائاً نازل شده. پس از مدّتی معلوم می‏شود که رباخواری در میان‏مسلمانان قطع نشده، در نتیجه آیه‏ای که در ابتدای خطبه خواندم نازل شد، آیه.13 سوره مبارکه آل عمران: »یا اَیُّهَاالَّذینَ امَنوُا لا تَأکُلُوا الرِّبوا أَضْعافاً مُُضاعَفَةًوَ اتَّقُوااللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ«. که این هم باز در آیات مربوط به انفاق است؛می‏فرماید: »مسلمانها! مؤمنین! ربا و این درآمدهای گزاف را نخرید، از اموال‏مردم نگیرید و تقوا داشته باشید [ که ]ربا ضدّ تقواست؛ اگر شما متقی‏باشید، ان شاء اللَّه امید است که فلاح داشته باشید و رستگار شوید«. و آیه

 بعد می‏فرماید: »اَتَّقُواالنَّارَ الَّتی أعِدَّتْ لِلْکافِرینَ«؛ اگر دست از ربا بر ندارید، تهدید شدیدی هم می‏شوند - اگر دست از ربا بر نمی‏دارید، »از آن آتشی که‏خداوند برای کفّار در نظر گرفته، بترسید«. معنای این تهدید این است که عِقاب‏رباخوارها با عِقاب کفّار یکی است. تا این حد، شدّت عمل بیان فرموده است.

 به نظر می‏رسد که بعد از این آیه، باز هم ربا در محیط اسلامی بوده است؛ به‏دلیل اینکه در سوره مبارکه بقره - که پس از آن آیه نازل شده - در اواخر سوره،در پنج - شش آیه، رگبار انتقاد را به سر رباخوارها باز کرده تا آنجا که می‏فرمایدچنانچه بخواهید به رباخوردن ادامه بدهید، متوجّه باشید که خداوند با شما

 در جنگ است: »اَلَّذینَ یَأکُلُونَ الرِّبوا لا یَقومُونَ اِلَّا کَما یَقُومُ الَّذی یَتَخَبَّطُهُ‏الشَّیْطانُ مِنَ‏الْمَسِّ«؛ می‏فرماید که مَشْی رباخوارها در جامعه مثل مشی انسان‏مُخَبَّط و دیوانه است که مشی زندگی معمولی را به هم می‏زند و کارها خارج ازروش معمول پیش می‏آید. نظام رَبَوی در جامعه با تعادل اقتصادی نمی‏سازد ورباخوار مثل دیوانه‏ای است که سنّتهای معاشرت را به هم می‏زند. در آخر باشدّت بیشتری برخورد می‏کند: »یا أَیُّهَاالَّذینَ امَنُوا اتُّقُوا اللَّهَ وَ ذَروُا ما بَقِیَ مِنَ‏الرِّبوا اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ / فَاِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنَوُا بحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ«؛ می‏فرماید که دست از ربا بردارید، اگر بر نمی‏دارید پس مطمئن باشید که خداوند و پیغمبرش به جنگ شما خواهند آمد؛ یعنی خداوند به رباخواراعلان جنگ کرده است. بعضیها »اذَنُوا« خوانده‏اند که یعنی شما اعلان جنگ‏کرده‏اید؛ امّا به هر حال تفسیر رایج این است که خداوند به آنها اعلان جنگ‏فرموده است.

 پس از این، خداوند احکامی را بیان می‏کند. می‏فرماید که خوب، حالا شماکه آلوده به ربا بوده‏اید، همان رأس‏المالتان را بگیرید و دیگر از کسانی که‏بدهکارند، فرع را نگیرید؛ اگر هم نمی‏تواند بپردازد (چون معمولاً کسانی که ربامی‏دادند مضطر بودند و نداشتند) صبر کنید: »وَ اِنْ کانَ ذوُ عُسْرَةٍ فَنَظِرَةً اِلی

 مَیْسَرَةٍ«؛ صبر کنید تا به جایی برسد که بتواند بدهد. آقایان وخانمها می‏توانند این آیات را در اواخر سوره بقره ببینند.

 در آخر این گروه از آیات، آیه‏ای است که - نوعاً مفسّران می‏گویند آخرین‏آیه‏ای است که بر پیامبر اکرم(ص) نازل شده: »وَ اتَّقوُا یَوْماً تُرْجَعوُنَ فیهِ اِلَی‏اللَّهِ

 ثُمَّ تُوَفّی کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ«؛ - به رباخوارها خطاب می‏کند -می‏فرماید: "بترسید از روزی که نزد خدا می‏آیید، و در آن روز خداوند جزای‏هر کسی را می‏دهد و ظلم به کسی نمی‏کند؛ جزاها عادلانه است." مفسّران‏گفته‏اند این آخرین آیه است که البتّه مطمئن نیستیم آخرین آیه باشد. به هرحال، زیاد گفته شده که آخرین آیه‏ای است که بر پیغمبر(ص) نازل شده‏است.

 این، سیر نزول آیات قرآن کریم درباره رباست که ملاحظه کردید اعلان‏جنگ خدا و تهدید به عذابی چون عذاب کفّار است که در قرآن با کمتر گناهی‏چنین برخورد کرده است. من آیات دیگر را معنا نمی‏کنم و توضیح نمی‏دهم؛این مقدار از قرآن کافی است و کسانی که اهل مطالعه باشند، خودشان پیدامی‏کنند. دو - سه روایت هم از روایات نوشته‏ام تا از کلمات پیغمبر(ص) وائمّه(ع) هم خوانده باشم که برای شما می‏خوانم و توضیح می‏دهم؛ بعد به‏دنبال تحلیل مطلب می‏رویم که مقداری از آن را بازکنیم.

 روایات مربوط به ربا را در خیلی از مآخذ می‏توانید ببینید. اکثر تفاسیر ذیل‏همین آیات، روایات فراوانی آورده‏اند. در کتب اخلاق هم - مثل احیاء العلوم،مَحَجَّةَ الْبَیْضاء، جامع السّعادة و مانند آن - می‏توانید روایات زیادی پیداکنید که ضمن آنها بدترین عقاب را برای رباخوار قایل شده‏اند. در کتب حدیثی‏که برای فقه تنظیم شده و منبع فقاهت ماست - مثل وسائل [الشیعه] ومستدرک الوسائل و کتب قدیمی‏تر - باز ابواب مخصوصی برای گناه وعقاب رباست. دو - سه روایتی که نقل می‏کنم،اگر ملاحظه کنید، آدم خیلی ازآنها می‏ترسد! متأسّفانه امروز بسیاری از مردم به ربإ؛ظظ  آلوده‏اند؛ چه با گرفتن وچه با پرداختن، دستشان در کار آن است. به هر حال ما مسلمانیم و باید فکری‏در این موارد بکنیم.

 پیغمبر(ص) می‏فرماید: »یا عَلیّ! اَلرّبوا سَبْعُونَ جُزْءً فَأَیْسَرُها مِثْلُ اَنْ یَنْکِحَ‏الرَّجُلُ أُمَّهُ فی بَیْتِ‏اللَّهِ‏الْحَرامِ«؛  می‏فرماید که ای علی! ربا هفتاد جزء دارد؛یعنی هفتاد نوع گناه، عقاب و تَبَعات می‏تواند داشته باشد که کمترینش این‏است که مردی با مادر خودش در خانه خدا عمل منافی عفّت انجام بدهد! عمل‏منافی عفّت، طرف هم مادر و جایش هم خانه خدا! دیگر به چه زبانی‏پیامبر(ص) می‏تواند عظمت این گناه را برای مردم تشریح کند؟! این، خیلی‏چیزها را می‏رساند و احتیاج به توضیح نیست.

 روایت دیگری از پیامبر اکرم(ص) است که می‏فرماید: »مَنْ أَکَلَ الِّربوا مَلَأَ اللَّهُ‏بَطْنَهُ مِنْ نارِ جَهَنَّمَ بقَدْرِ ما أَکَلَ وَ اِنِ اکْتَسَبَ مِنْهُ مالاً لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ مِنْهُ شَیْئاً مِنْ‏عَمَلِهِ وَ لَمْ یَزَلْ فی لَعْنَةِ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ ما کانَ عِنْدَهُ مِنْهُ قیراطَ واحِدٍ«؛پیغمبر(ص) می‏فرماید: کسی که از مال ربا چیزی بخورد، خداوند به همان‏اندازه شکم او را پر از آتش می‏کند. حالا چه اندازه و چقدر مردم از مال حرام،مال ربا بخورند این طور می‏شود، بحث دیگری است. منظور از خوردن هم‏فقط این نیست که - مثلاً - غذا باشد بخورند بلکه لباسی هم که بپوشند همین‏است، خانه‏ای هم داشته باشند یعنی از آن مال تهیّه شده باشد همین است،پولی هم که در بانک بگذارند همین است.

 منظور از »اکل مال« - که در روایات یا در قرآن مجید آمده - خوردن مصطلح‏نیست؛ تعبیر و معنای گرفتن مال در زبان عربی، اکل مال است. چنانچه‏این اکل مال از طریق ربا هم باشد، تا زمانی که شخص در دست دارد، اعمال‏او را خداوند قبول نمی‏کند؛ و تا یک قیراط از ربا در اختیار داشته باشد، درلعنت خدا و ملایکه خدا به سر می‏برد، مبغوض خدا و ملایکه اوست، موردنفرین خدا و ملایکه و محروم از رحمت و دچار خشم الهی است. رباخوار این‏حالت را دارد.

 باز یک روایت دیگر از امام صادق(ع)، از همان مأخذ پیش، نقل می‏کنم که‏می‏فرماید: »درْهَمُ رِبوا عِنْدَ اللّهِ أَشَدُّ مِنْ سَبْعینَ زَنِیَّةٍ بذاتِ مَحْرَمٍ«؛ گرفتن یک‏درهم ربا بدتر است از هفتاد عمل منافی عفّت، آن هم با خانمهایی‏که مَحْرَم خود انسان باشند - نه با خانمهای دیگر؛ خانمهایی که مثلاً خواهر،مادر، عمّه، خاله و از این محارم‏اند. حضرت امام [خمینی] هم در کتابشان‏می‏فرمایند که این روایت »صحیح« است؛ یعنی به صحّت روایت حکم‏می‏کنند.

 من فکر می‏کنم تا همین مقدار بحث، برای فهمیدن زشتی و آثار سوء معنوی‏ربا در نظر جامعه ما کافی باشد. البتّه اگر من بخواهم همه روایات را نقل کنم،می‏توانم در ده خطبه فقط روایات را بخوانم و تفسیر آیات را بگویم ولی این‏مقدار کافی است و زیاد وقت را نمی‏گیرم.

 اکنون یک مقدار روی آثار سوء ربا تحلیل می‏کنیم. وقتی آثار را عرض کنم،روشن می‏شود که آن گناهان و جزای سختی که از روایات نقل کردم، در موردآدمی که این آثار سوء را از طریق ربا در جامعه ایجاد می‏کند، خیلی زیاد نیست‏و حقیقتاً مستحق بدتر از اینهاست؛ چرا که خیلی فساد و تباهی در جامعه‏ایجاد کرده و بدترین رفتار را داشته است.

 از زمانی که معامله در دنیا پدیدار شده، احتمالاً ربا هم - از لحاظ محاسبات‏عادّی - به همراهش بوده است؛ یعنی کسانی که محتاج بودند، وقتی با کسانی‏که احتیاج نداشند در برابر هم قرار می‏گرفتند، اگر اغنیا ناصالح بودند که‏معمولاً چنین بوده - از نیاز طرف استفاده می‏کرده‏اند و چیز زیادی در معامله،به هر صورت و با اشکال مختلف می‏گرفتند. می‏دانید در دورانی که مبادلات با پول نبوده، کالا با کالا، ربا قاعدتاً یک مقدار کمتر بوده است. وقتی که پول به‏وجود آمده، و مبادلات و تجارتها وسیع شده، ابعاد ربا هم زیاد شده است.

 تا آنجایی که تاریخ نشان می‏دهد، از زمانی که دنیا تاریخ دارد، یهودیهاپیش‏قراول رباخواری در دنیا بوده‏اند. در کلمات حضرت عیسی(ع) وقتی که باسران یهود مبارزه و با آنها خطابهایی می‏کند، حالت مادّه‏پرستی و پول دوستی‏آنها را می‏توانید ببینید. همان موقع حضرت عیسی(ع) لبه تیز انتقادش رامتوجّه سرمایه‏داران یهودی کرد که مردم را می‏چاپیدند. علاقه‏مندان این‏مطالب می‏توانند در منابع و کتب مطالعه کنند و کلمات حضرت عیسی(ع)را ملاحظه کنند. در قرآن کریم هم می‏بینیم که در 1400 سال پیش، وقتی که‏گناهان بی‏شمار بنی اسرائیل را بر می‏شمرد، سه - چهار گناه را مشخّص‏ترمی‏کند؛ که یکی همین رباخواری است، بهتان به حضرت مریم(س) است،و آن وضعی که برای حضرت مسیح(ع) پیش آوردند و ادّعا کردند او راکشتیم - در واقع نکشته بودند - و آن جنایت بزرگ را مرتکب شدند.

 با دوران قدیم خیلی کار نداریم؛ به دوران سرمایه‏داری و تجارتهای‏بین‏المللی دوران اخیر می‏آییم که در حقیقت، اقتصاد بر همه زندگی انسانهاحاکم بوده و هست؛ و به سراغ صهیونیست ها می‏رویم. آقایان! قطعنامه اوّلین‏کنگره صهیونیست ها را ببینید، و اساسنامه باند خطرناک را در کتابهایی که‏درباره اسرائیل نوشته‏اند، ببینید. در اکثر این نوشته‏ها، وقتی که به صهیونیستم‏پرداخته‏اند، این مطلب آمده که یکی از اصول حرکت اینها این است که تامی‏توانند اموال و تسلیحات دنیا را تصرّف کنند، و از طریق اقتصاد و قدرت‏اقتصادی در سیاست دنیا اخلال کنند، و روی گرده نیروهای مردمی در هر جای‏دنیا - برای اعمال اغراضشان - فشار بیاورند. در تحلیلشان هم می‏گویند برای‏اینکه عدّه یهود کم است! عدّه‏شان کم است و نمی‏توانند یک نیروی مردمی‏در مقابل - مثلاً - مسیحی‏ها که بیش از یک میلیاردند، یا مسلمانهإ؛ظظ  که نزدیک‏به یک میلیاردند، یا بودایی‏ها که آنها هم قریب یک میلیارد نفرند، و یا هندوهاکه چند صد میلیون‏اند، داشته باشند و نمی‏توانند در مقابل آنها عرض اندام‏کنند. این است که می‏گویند ما باید به سراغ عامل اصلی قدرت برویم و باقدرت اقتصادی بر دنیا حاکم باشیم، و چنین خطّی را دنبال می‏کنند که:طلاهای دنیا را تصرّف کنند، عتیقه‏های دنیا را تصرّف کنند، بانکهای دنیا رابگیرند، و از این طریق در مطبوعات و رسانه‏های دنیا نفوذ کنند و تجارتهای‏سودبخش دنیا را به انحصار خود درآورند.

 این راهی است که اینها انتخاب کرده‏اند و مهمترین حربه شان هم رباست. هرجا که یهودیان بوده‏اند، صرّافی اوّلین شغلی بوده که انتخاب کرده‏اند. البتّه‏من همه یهودیها را نمی‏گویم؛ آن اقلّیت یهودی که امروز در کشور ما هستند،خیلیهایشان نجیبانه دارند زندگی می‏کنند و ما هم امیدواریم بتوانیم اینها را باامن و رأفت اسلامی با خود داشته باشیم. اینها را نمی‏گویم؛ صهیونیست‏ها رامی‏گویم، آن خطّ صهیونیستی که بر اسرائیل و مجامع یهودی مضرّ دنیا حاکم‏است؛ که نمونه‏هایش در ایران، القانیان و ثابت‏پا سال  بودند که شخص اخیریهودی بود و بهایی شده بود. اینها از این طریق آمدند و کشور اسرائیل هم ازاین مجرا به وجود آمده است. جنایاتی هم که امروز اسرائیل و باز صهیونیسم‏در دنیا می‏کنند، به این پایگاه اقتصادی متّکی است.

 متأسّفانه این حالت صهیونیستی، امروز بر بسیاری از سرمایه‏داران دنیا - که‏زر و زور در اختیار دارند - حاکم است. وقتی که دنیا این مقدار به هم مربوطمی‏شود و سراسر دنیا این گونه پیوسته‏اند، مبادلات دنیا سر از میلیارد درمی‏آورد؛ روزانه میلیاردها پول و میلیاردها کالا ردّ و بدل می‏شود و شمامی‏دانید که این قدرت پول و سرمایه و بانکها چه‏ها می‏توانند بکنند و الآن دردنیا چه می‏کنند، که مسأله جدایی است و فعلاً به آن کار نداریم. این  مسأله هم‏باید برای ملّت ما کم‏کم  روشن شود که بانکهای دنیا، بانکهای بین المللی،بانکهای چند ملیّتی، بانکهای مشترک این و آن - که معمولاً یک طرف آن‏ابرقدرتها هستند - چه بر سر ملّتهای عقب مانده یا در حال رشد می‏آورند که‏واقعاً آمار آن انسان را آتش می‏زند.

 الآن به داخل کشور خودمان می‏آیم و از اینجا می‏گویم؛ چون واقعاً در یک‏خطبه نمی‏شود این مسأله را آن قدر مفصّل گفت و بنده هم اگر بخواهم در هرمسأله این قدر معطّل شوم، فکر نمی‏کنم تا آخر به یک جمع‏بندی برسیم. درایران، تا اواخر دوران ناصرالدّین شاه، بیشتر سرمایه‏داران داخلی و صرّافهارباخواری می‏کردند. انگلیسی‏ها و به طور کلّی آنهایی که ایده استعماری‏داشتند، خوب درک کرده بودند که عامل پول در دنیا چه نقشی دارد و بانک هم‏کشف شده بود. این بود که تصمیم گرفتند از طریق بانک، کشورهایی مثل ما راهمیشه بنده خودشان نگاه دارند. ما می‏بینیم که در سال 1266 ق ناصرالدّین‏شاه اوّلین امتیاز بانک را - بانک جدید شرق - به انگلیسی‏ها می‏دهد. اینهاچون در جریان استعمار هند، خاطره خوبی از کمپانی هند شرقی داشتند، درکشور ما هم با همین اسم آمدند که معلوم می‏شود دنباله همان سیاست بوده‏است. سه - چهار سال می‏گذرد و صرّافها در ایران مقاومت می‏کنند و با بانک‏انگلیس به‏رقابت می‏پردازند. در سال 1270 ق با رشوه‏ای که از طریق شخصی‏به نام [بارون] رویتر به ناصرالدّین شاه می‏دهند و در نتیجه یک امتیاز وسیع‏بانکی داده می‏شود که بسیاری از کارهای اقتصادی را در بر می‏گیرد و کم‏کم‏دست صرّافها را هم کوتاه می‏کنند، چون روس و انگلیس در ایران رقابت‏داشتند، روسها به رقابت بر می‏خیزند و آنها هم امتیاز بانک استقراضی‏می‏گیرند. این دو بانک مدّتها این مملکت را به فنا کشاندند؛ چون پولها در این‏دو جا جمع می‏شد کنترل اقتصاد را آنها به دست می‏گرفتند و آنچه‏می‏خواستند، می‏کردند.

 از زمان پهلوی به بعد، کم‏کم بانکهای ایرانی شروع به کار می‏کنند و خرده‏خرده بانکهای خصوصی شروع می‏شود؛ که اوّل بانکهای دولتی بود و بعدبانکهای خصوصی به وجود آمد. روزی که ما انقلاب کردیم، سی و شش‏بانک داشتیم که اکثرش متعلّق به بخش خصوصی و سرمایه‏دارهایی بود که‏بانک درست کرده بودند. در اینجا یک مطلبی را باید بگویم؛ در دنیای امروزبانک یک ضرورت است و نمی‏شود بدون بانک زندگی کرد. از آن روزی که‏مبادلات وسیع شد، مرکزی برای جمع کردن پولها و تقسیم درست وجوه لازم‏بود. امروز نمی‏شود بدون بانک زندگی کرد که البتّه باید بانکها یک حرکت‏سالم غیر رَبَوی داشته باشند که حالا عرض می‏کنم.

 در کشور خودمان که نزدیک 40 میلیون جمعیت داریم، حدود 20 میلیون ازاینها کسانی هستند که لااقل ممکن است یک مقدار پول بیش از خرج‏روزانه‏شان داشته باشند؛ یا برای آینده لازم دارند و - مثلاً - دختری می‏خواهدعروس شود و می‏خواهد برای جهیزیّه‏اش پولش را کنار بگذارد، یا کارگری‏است که روزی یکی دو تومان کنار گذاشته برای اینکه بعداً کارگاهی برای‏خودش درست کند، یا کارمندی است که پس‏انداز مختصری دارد برای اینکه‏اگر بعدها از کار افتاد یا برای روز بیماری و گرفتاری و مسافرت اندوخته‏ای‏داشته باشد، کاسب و کشاورز و هر کسی که فرض کنید، یک چیزی در زندگی‏خودش کنار می‏گذارد، بچه‏های کوچولو عیدی می‏گیرند، جایزه می‏گیرند و...خوب، این پولها چگونه باید نگهداری شود؟ آیا این پولها باید در خانه‏ها، درقلّکها و در صندوقخانه‏ها بماند، یا زیر خاک مخفی شود؟ این طور که‏نمی‏شود. باید توجّه کنیم که این قدر اسکناس در دست نیست و همه‏اسکناسهای چاپ شده مملکت ما به اندازه یک دهم - حتّی یک صدمِ -  پولی‏که مردم خرج می‏کنند نیست؛ تا چه رسد به نصف یا یک سوّم بودجه‏ای که‏دولت مصرف می‏کند. همین اسکناسهایی که موجود است باید بین مردم‏بگردد، از این بانک به آن بانک و از این محل به آن محل، تا کارمردم رواج‏داشته باشد.

 پس اگر کسی فکر کند که می‏شود در این دنیا همه پولهایش را نزد خودش‏نگه دارد، شدنی نیست و نمی‏شود. در قدیم هم چنین نبوده؛ در آن زمان هم -مثلاً - تاجر معتبری در بازار پیدا می‏کردند، پولها را پیش او می‏گذاشتند، او هم‏نگه می‏داشت و هرگاه می‏خواستند می‏گرفتند. کسی نمی‏توانست (و نمی‏شد)پول در خانه‏اش نگه دارد؛ چون امکان داشت دزد بیاید، خراب شود، گم شود،یا در اثر مرگ ناگهانی پولها نفله شود و کسی هم خبر نداشته باشد. بنابراین‏پولها باید در جایی مطمئن جمع شود.

 به علاوه - از لحاظ اقتصادی - جمع این پولها و بیکارماندنشان درست‏نیست. این همه پول که در دنیا هست، یا در کشور ما هست، اگر همین طورراکد بماند، به مصلحت افراد نیست. مثلاً دختری می‏خواهد ده سال دیگرعروس شود و از حالا پول جمع می‏کند؛ اگر در تمام این مدّت پولش بی‏کاربماند به مصلحت خودش نیست چون تورّمْ ارزش پول او را می‏خورد و تا ده‏سال دیگر پولش ارزش ندارد. این پول باید حرکت و کار کند؛ پس جایی برای‏حفظ آن لازم است. حالا شما اسمش را بانک، تجارتخانه، صندوق و هر چه‏می‏خواهید بگذارید. جایی لازم است که پولها جمع شود، بعد با کنترل درجاهای ضروری که مملکت لازم دارد خرج شود؛ در عین حال طوری باشد که‏هرگاه صاحب پول خواست آن را پس بگیرد به او بدهند. اسمش را امروز بانک‏گذاشتیم؛ به عنوان مؤسّسه‏ای که خرده پولها را جمع کند، با اینها به دیگران وام‏بدهد یا خودش و دولت عمل کنند، کارخانه بسازند، راه بسازند، کشاورزی‏کنند، چاه بزنند، سیلو درست کنند و هر کار بزرگی که در این مملکت‏می‏خواهد بشود باید  از همین خرده پولهایی که جمع می‏شود انجام داد.

 پس هیچ کس بحثی ندارد که امروز بانک لازم است؛ عمده بحث بر سر شیوه‏عملکرد بانک است. این پولهایی که در یک جا جمع می‏شود، قدرت خیلی‏عظیمی است. بانکها می‏توانند خط بدهند؛ مثلاً بگویند ما به کسانی که‏یخچال وارد کنند وام می‏دهیم؛ در نتیجه صنعت یخچال مملکت را می‏شکنند.می‏گویند ما به کسانی که کشاورزی بلدند وام می‏دهیم؛ یکدفعه کشاورزی مملکت را بالا می‏برند. می‏گویند به کسانی که بخواهند مصالح ساختمانی‏تولید کنند وام می‏دهیم؛ یکدفعه زمینه کار مسکن گسترش می‏یابد. پس بانکهامی‏توانند با همین پولهای مردم، که نزد آنها امانت گذاشته شده، کارهای اساسی‏مملکت را انجام دهند. فقط سیاستی صحیح می‏خواهد، یک خطّ صحیح لازم‏است که در همه موارد مسؤول این کار بانک مرکزی است. بانک مرکزی باید به‏اینها اعلام کند که سیاست اقتصادی ما چیست، چه چیزهایی وارد شود و چه‏چیزهایی وارد نشود، به کجا، و در چه موارد می‏شود وام داد و به کجانمی‏شود، شرایط وام چیست،  چه بانکهایی می‏توان تأسیس کرد، در زمینه‏مسکن چقدر باید خرج شود، در امر کشاورزی هم همین طور. این وامهاست‏که سیاست اقتصادی کشور را می‏گرداند و متأسّفانه در دوران حکومت پهلوی،بدترین وضع از این جهت برای ما پیش آمده بود. سرمایه‏داران وابسته، بانک‏تأسیس کرده بودند و به میل و سیاست خود و تعلیم اربابشان، سیاست کشوررا می‏گرداندند؛ که امروز می‏بینیم چه بر سر کشاورزی آورده‏اند، چه بر سرصنعت آورده‏اند، و صنعت مونتاژ را به آن صورت برای ما باقی گذاشته‏اند.کارهای اصولی نکردند بلکه دست به کارهای غیر ضروری زدند؛ مردم را واداربه مصرف کردند و برای مصرف وام دادند تا مردم به مصرف کالاهای غربی‏عادت کنند.

 امروز می‏بینیم که هر کس یخچال خریده قطعه لازم دارد، هر کس اتومبیل‏خریده قطعه لازم دارد، هر کس ماشین لباسشویی خریده قطعه لازم دارد، وسایر وسایل هم قطعه لازم دارند. به این ترتیب زندگی مردم را به طرف چنین‏مصرفی بردند. اگر بانک صحیحی باشد و اقتصاد صحیح حاکم باشد، مامخالف نیستیم که اتومبیل و ماشین رختشویی و یخچال و این چیزها تهیّه‏شود ولی نوبت دارد؛ اوّل باید منزل باشد، راه باشد، کشاورزی و نان باشد؛اوّل کارخانه کمپوت سازی باشد تا میوه کشاورز در فصل خودش از بین نرود،اوّل ماهیگیری باشد تا ماهیها در دریا تلف نشوند و مانند اینها. این کارهاکه‏انجام شد و مردم روی پای خودشان ایستادند، نوبت می‏رسد به اینکه برای‏کارخانه یخچال سازی وام بدهیم، برای کارخانه ماشین سازی وام بدهیم، وحتّی وام برای تأسیس کارخانه هواپیمای شخصی بدهیم تا به مردمِ واجدشرایط بدهند.

 بلی، یک بانک صحیح با سیاست درست و صحیح اقتصادی می‏تواند همین‏خرده پولهای مردم را جمع‏آوری کند، در مسیر صحیح بیندازد و کشور ومنطقه‏ای را آباد کند. در عین حال کسانی هم که پولهای خود را در این صندوق‏بی فایده می‏گذارند، بدون کار سود نگیرند؛ یعنی پولشان بی‏کار نماند و کارکند، حالا ضرر بکند یا سود بکند. این نه اینکه درست نیست بلکه ربا ومخالف اسلام است. می‏شود همین را به عنوان یک خط ارائه داد که صاحب‏پول اگر صد تومان هم گذاشت، به همان اندازه در یک کارخانه شریک باشد، دریک معامله شرکت کند، در یک جریان اقتصادی فعّال باشد که اگر نفع کرد اوهم ببرد و پولش هم بی‏کار نماند؛ امّا در یک جریان صحیح غیر رَبَوی.

 همین روزها دو طرح در مجلس شورای اسلامی داریم؛ یک طرح را دولت به‏بانک مرکزی داده، یک طرح را هم خود نماینده‏ها داده‏اند. کمیسیون ویژه‏ای هم‏تشکیل داده‏ایم که مشغول رسیدگی‏اند تا طوری اندوخته‏ها و پس‏اندازها وپولهای مردم را بگیرند که آنها مبتلا به ربا نشوند؛ به نحوی مصرف کنند که‏کارخانه دار و مصرف کننده و وام گیرنده هم مبتلا به ربا نشوند؛ مأمور بانک‏هم مجبور نباشد که کاسب ربا باشد. این کار بسیار مشکلی است که در دنیاسابقه ندارد. در هر جا از کشورهای اسلامی - مثل پاکستان و کویت - هم‏خواستند عمل کنند، تا به حال به نقطه روشنی نرسیده‏اند. مطالعه، محاسبه ورسیدگی لازم دارد. نباید یکدفعه قدمی برداریم که مردم پولهایشان را از بانکهابگیرند و بانکها خالی شود؛ و ضمناً نباید کاری کنیم که اگر پولها در بانک ماند،بانکها نتوانند مصرف کنند و راکد بمانند. قدمی اساسی در راه تحقّق آرمان‏اسلامی - ان شاءاللَّه - برداریم تا انقلاب اسلامی بتواند اوّلین بانک صحیح رادر دنیا عرضه کند که اموال مردم را بتواند یکجا در نقطه امنی جمع و در جای‏صحیحی مصرف کند؛ استثمار نکند و ربا نخورد تا مردم بتوانند به حقّشان‏برسند. طوری نشود که یکی با پولهای خرد مردم میلیاردر شود و آن که پولش‏در بانک است، دستش به هیچ نرسد.

 می‏دانید که بانکهای گذشته چه بر سر این مردم آوردند. یک نفر پروژه‏ای‏می‏داد و آن قدر به او وام می‏دادند که در همان سال اوّل ده برابر سرمایه‏اش‏سود می‏برد. آقایان می‏دانند که آن سرمایه‏دارهای جدید و خلق السّاعه‏ای که درایران داشتیم، روی کار زمین، مسکن، کارخانه‏ها، واردات و صادرات،بانکداری، دلاّلی و کارهای دیگر، وامهای کلان می‏گرفتند و با پول مردم،بدون کنترل - چون کنترلی نبود - با درآمدهای سرشار و قیمتهای دلخواه‏خودشان مردم بیچاره را می‏دوشیدند؛ و فردا این آقا می‏شد یک سرمایه‏داربزرگ. روزی که ما انقلاب کردیم، بسیاری از اینها وقتی بوی انقلاب را شنیدند،سرمایه‏ها را خارج و بانکها را خالی کردند و رفتند. چه جنایاتی در وام گرفتن ازخارج می‏کردند! همینها، بدون کنترل، از بانکهای خارجی وام می‏گرفتند ووقتی ما آمدیم دیدیم که اربابان فلان بانک فرار کرده‏اند ولی وامهایی را که به‏کمک پولهای مردم گرفته بودند، ما باید بپردازیم؛ وامهایی هم که خودشان‏گرفتند و آنچه از خارج گرفته بودند، کسی نیست بپردازد.

 اوّلین گامی که دولت برداشت و اساسی بود، این بود که چنین بانکهایی را ازدست بخش خصوصی گرفت. البتّه مقداری در این قضیه ضرر کردیم؛ برای‏اینکه آنها فرار کرده بودند و تعهّداتشان را ما باید می‏پرداختیم امّا چاره‏ای نبود.ناچار بودیم پول مردمی که پولهایشان را در بانک گذاشته بودند بپردازیم وگرنه‏امنیّت اقتصادی به هم می‏خورد. مردم باید به بانک اطمینان داشته باشند،بانک باید مثل صندوقخانه خودشان باشد. بالاخره تعهّدات را پرداختیم؛بانکها هم دولتی شد. گام بعدی ادغام بانکها بود. البتّه به خاطر عجله‏ای که دراین زمینه داشتیم، همه اینها بی‏مطالعه بود و خسارتهایی داشت. بنی‏صدر قدم‏ریاکارانه‏ای برداشت. به دروغ گفت که ربا را حذف می‏کنم. در صورتی که زمینه‏برای حذف ربا آماده نبود؛ فقط حرکتی تبلیغاتی برای ریاست جمهوری بودکه ضربه سیاسی‏اش بدتر از ضربه اقتصادی آن بود.

 ولی من امروز به شما اطمینان می‏دهم؛ مخصوصاً با پیامی که اخیراً امام‏عزیزمان دادند و با تأکید دستور دادند که قوانین حرام و محرَّم باید از این کشوربر چیده شود - ان شاءاللَّه - مجلس شورای اسلامی، شورای نگهبان، بانک‏مرکزی و دولت با همکاری سریع و شدید موفّق خواهند شد برای اوّلین بار درتاریخ دنیا بانکی را مطرح کنند که رباخوار و وسیله استثمار نباشد، در خدمت‏خلق باشد و راه اقتصادی سالم داشته باشد.

 أَلَّلهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ وَالْمُسْلِمینَ‏وَالْمُسْلِماتِ، الْأَحْیاءِ مِنْهُمْ وَالْأمْوات.

 أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ» بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ/أَلْهیکُمُ التَّکاثُرُ/ حَتّی زُرْتُمُ الْمَقابرَ/ کَلَّا سَوْفَ

 تَعْلَمُونَ/ ثُمَّ کَلَّا سَوْفَ تَعْلَموُنَ/ کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ‏الْیَقینِ/ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ/ ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقینِ/ ثُمّ‏لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ.«

 

    خطبه دوم

 

 بسم‏اللَّه‏الرحمن‏الرحیم

 أَلْحَمْدُللَّهِ وَالصَّلوةُ وَالْسَلامْ عَلی رَسُولِ‏اللَّهِ وَ عَلیاَمیرِالْمؤمِنینَ‏عَلِی بنِ اَبی طالبٍ وَ عَلَی الصِّدّیقَةِ الطّاهِرَةِ وَعَلَی سبْطَیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ وَ عَلی عَلیِّ بْنَ‏الْحُسَیْنْ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلیٍ وَ جَعْفَرِبْنَ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَی بْنِ‏جَعْفَرٍ وَ عَلیِّ بنِ مُوسَی وَ مُحَمَّد بْنَ عَلیٍ وَ عَلیِ بْنِ مُحَمَدٍوَالْحَسَنِ بْنِ عَلیٍ وَالْخَلَفِ الهادیِ الْمَهْدیّ.

 اوّلین مسأله هفته گذشته، اوّلِ هفته جنگ، سالروز شهادت امام نهم حضرت‏جواد الائمّه(ع) امام بزرگوار ماست که متأسّفانه فرصت بحث طولانی درباره‏فضایل و مکارم آن حضرت نیست و فقط چند جمله عرض می‏کنم. در اهمیّت‏این امام بزرگوار همین بس که در سنین کودکی به امامت رسیده و رهبری‏حسّاس‏ترین و مهم‏ترین دوران زندگی شیعه را در همان کودکی بر عهده گرفته‏است. شیعه در آن روز، در سراسر دنیای اسلام - از هندوستان گرفته تا آفریقا -پراکنده بود. دهها کانون مبارزه مسلّحانه و صدها کانون مبارزه سیاسی‏داشت، و با مسایل فراوان اقتصادی و سیاسی و نظامی روبه‏رو بود. امام درکودکی رهبری این حرکت عظیم را به عهده گرفت. هیچ مورّخی ننوشته که دردوران رهبری امام ضربه‏ای به حرکت تشیّع وارد آمده باشد و این نشان اعجازاست که امام در آن سن توانسته به خاطر علم امامت و شخصیّت ویژه خود - که‏ما برای ائمّه معصومین(ع) قایلیم - آن مسؤولیت عظیم را، با همه شیطنتی که‏دستگاه خلافت عبّاسی در آن روز نسبت به خاندان بنی‏هاشم داشت، به عهده‏گیرد.

 مسأله دیگر ما، که باز مربوط به هفته گذشتته است، شروع سال تحصیلی‏جدید آموزش و پرورش است که عزیزان و نوجوانان ما بعد از استراحت‏تابستانی، دوره تحصیلی را آغاز کردند. در زمانی که بسیاری از برادرانشان درجبهه می‏جنگند، بسیاری از برادرانشان در جبهه‏های مبارزه فعّال سیاسی -اقتصادیِ جهاد سازندگی و کارهای دیگر در سراسر کشور خدمت می‏کنند،بسیاری از برادران و خواهرانشان در مبارزه با ضدّ انقلاب اند و حتّی خودشان‏هم مشغول یک مبارزه‏اند، و کلّ این امّت حزب اللَّه در حرکت سازندگی است،ما انتظار داریم که دانش آموزان عزیز ما بتوانند موقعیت کشور را درک کنند و به‏خاطرنیازی که این جامعه بدانها دارد، تحصیلشان را خیلی جدّی بگیرند، باهمه توان درس بخوانند و خودشان را بسازند که این امّت و ملّت و انقلاب‏تشنه حضور آنها در صحنه فعّالیتهای اجتماعی است. خوشبختانه وزارت آموزش و پرورش، و برادر بسیار عزیز و مکرّممان جناب آقای پرورش، امسال‏طرحی برای دبیرستانها دادند که می‏تواند نقطه تحوّل عظیمی در اقتصاد و هم‏در تحصیل شما دانش‏آموزان باشد؛ طرح »کاد« که مرکّب از کلمات »کار« و»دانش« است. این طرح به شما الهام می‏دهد که دانش و کار را در دوره‏دبیرستان، دوره‏ای که اوج قدرت بدنی و نشاط شماست، با هم بیاموزید. آن‏طور که طرّاحان این طرح از شما می‏خواهند، در این دوره با امکاناتی که درهفته یک روز یا سه نیم روز در اختیارتان می‏گذارند، همگام با تحصیل، یکی ازمشاغل مورد نیاز جامعه را یاد می‏گیرید.

 تا امروز همه منتظر بودند که به دانشگاه بروند و بعد از چند سال، فنّی یادبگیرند و به جامعه خدمت کنند؛ امّا این طرح به شما می‏آموزد که از همین‏دوره دبیرستان و پیش از ورود به دانشگاه، بتوانید به دانشگاه جامعه واردشوید و در یکی از فنون مورد نیاز مردم، کشور، حزب اللَّه و این ملّت همیشه‏در صحنه و فداکار خدمتگزار باشید. از شما خواهش می‏کنم که به این طرح توجّه کرده و خود حساب کنید که اگر در پایان دوره دبیرستان، ما - مثلاً - یک‏میلیون نوجوانی که مسلّح به علم و یک فن باشند در اختیار جامعه بگذاریم،دیگر غصّه این را نداریم که جوانمان پشت کنکور مانده است؛ چرا که مستقیماًدر خدمت جامعه است و منتظر نوبت. بنابراین - ان شاء اللَّه - حدّاکثر استفاده ازاین طرح مهمّ انقلابی خلاّق را خواهید کرد. امیدواریم که طرّاحان و مجریان ودانش‏آموزان در این راه موفّق باشند.

 مسأله کوتاه دیگری که اشاره می‏کنم - و در خطبه عربی آن را توضیح داده‏ام -فاجعه لبنان است. جنایتی که فالانژها، سعدحدّادها و اسرائیلی‏ها در لبنان‏کردند، روی بشریّت را سیاه کرد؛ و مخصوصاً روی سران کشورهای عرب راسیاه‏تر کرد. کاری که هیچ درّنده‏ای حاضر نیست بکند، اینها کردند و هزاران‏آواره فلسطینی را در اردوگاههای محقّرشان اعدام و با بولدوزر زیر خاک کردند،یا سقف را بر سر آنها خراب کردند. وجدان خاموش دنیا - مردم را عرض‏نمی‏کنم و نظرم سران قدرتمند دنیاست - همچنان بی تحرّک و منفعل ماند وفالانژها یک امتیاز هم گرفتند که بعد از این جنایت، رهبرشان در لبنان دوباره‏رأی گرفت. این برای همه مردم دنیا مایه تأسّف و نشانه این است که دنیای‏امروز فقط زور می‏فهمد. با قدرت و فشار می‏خواهند اهداف و اغراضشان رااِعمال کنند، می‏کنند. متأسّفانه این همه نیرو در دنیای اسلام هم کار مثبتی درمقابل این جنایت صورت نداد. اوّل نیروهای مسلّح فلسطین را از این‏اردوگاهها جدا کردند و زن و بچّه‏هایشان را بی سرپرست گذاشتند؛ بعد این‏جنایت عظیم را مرتکب شدند که خدا لعنتشان کند.

 بحث اصلی هفته مربوط به هفته جنگ است که امروز در آنیم. قبلاً از شماتقاضا می‏کنم به برنامه فردای هفته جنگ که جهاد اقتصادی است توجّه کنید وان شاء اللَّه یک حرکت معقول مناسب با امّت انقلابی در برنامه‏های فردا ارائه‏خواهید داد. من امروز می‏خواهم یک گزارش تحلیلی از جنگی که هنوز درجریان است و از حوادث بسیار مهم و آموزنده تاریخ منطقه خاورمیانه‏به شمار می‏آید عرض کنم.

 این جنگ بدون سابقه و مقدّمه شروع نشد؛ نقشه جنگ در همان روزهای‏اوّل پیروزی انقلاب و شاید در طرحهای آمریکایی‏ها در زمان شاه‏ریخته شده بود، شاید هم نه، به احتمال قوی چنین طرحی از قبل وجودداشته. صدّام پس از پیروزی انقلاب اسلامی متوجّه شد اوّلین ملّتی که به دنبال‏ایران به راه خواهد افتاد عراق است؛ برای اینکه در عراق همه شرایط مناسب‏بود: ملّت به شدّت ناراضی بودند، اکثریّتی از مردم عراق حاضر بودند در خطّامام حرکت کنند، علمای عراق حاضر بودند پیشتاز حرکت مردمی عراق باشندو حزب بعث عراق کمتر از خاندان پهلوی در عراق منفور نبود و الهامی که‏مردم از انقلاب ایران می‏گرفتند اینها را خیلی قوی‏تر و نیرومندتر می‏کرد. لذاصدّام بلافاصله با الهام از ابرقدرتها و مرتجعین منطقه مأموریّت پیدا می‏کندوظیفه سرکوبی این انقلاب را به عهده بگیرد. البتّه برای صدّام هم امتیازاتی پیش بینی می‏شد. صدّام از همان روزهای اوّل سعی می‏کرد اگر بتواند در کنارمزاحمتهایی که ایجاد می‏کرد طوری عمل کند که انقلاب ایران و امام صدّام راتأیید کنند تا ملّت را خلع سلاح کند و او را در مقابل انقلاب مردم عراق قراربدهند و تأییدش کنند که این کار را نتوانست بکند. ضمن شیطنت‏ها حرکاتی‏می‏کرد که بتواند چنین تأییدی را از انقلاب ایران بگیرد که بحمداللَّه بیداری‏امام و حقّانیت انقلاب چنین اجازه‏ای را نمی‏داد که ما بتوانیم یک قصّاب‏جنایتکار را در عراق تأیید کنیم. صدّام بعد از آنکه از آن مرحله کم‏کم مأیوس‏شد برنامه ایذایی را شروع کرد.

 از همان اوّل در کردستان شروع به توطئه کرد. به آنها اسلحه و رادیو داد،فراریهایشان را جمع کرد و به آنها اردوگاه داد و شروع به خرابکاری درخوزستان کرد. بمب گذاری از همان روزهای اوّل شروع شد، خلق عرب را - که‏گروه پیش ساخته‏ای بودند - در آنجا به کار گرفت و فتنه خاقانی‏را در خرّمشهر به راه انداخت و آن شیطنت‏ها را در آنجا کرد. امّا همه اینها مقدّمه بودبرای روزی که آماده شود؛ او آمادگی حمله وسیع را نداشت. در عین حال‏مذاکره با مرتجعین و اربابانشان هم شروع شد. کم‏کم اربابها هم منتظر بودندتا ببینند در ایران چه می‏شود، آیا نیاز به جنگ هست یا نیست؟

 اوّل فکر می‏کردند لیبرالیسم مثل خوره وارد پیکر انقلاب می‏شود و انقلاب‏را از درون تهی می‏کند و شاه و رژیم پهلوی جدیدی به صورت آزاد ولیبرالیسم در کشور می‏آید و آنها نیاز به جنگ ندارند. دیدند نشد! چون آگاهی‏مردم، دانشجویان و در رأس همه امام مانع این می‏شد. دیدند نه، انقلاب راه‏خودش را طی می‏کند و هر روز عقبه‏ها را پشت سر می‏گذارد. کودتا برای آنها آسان‏تر بود؛ چون کودتا در حقیقت علیه امام و خطّ امام بود، نه علیه همه. و به‏این دلیل می‏گویم علیه همه نبود که خیلی از اطرافیان آقای بنی صدر امروزبازداشت هستند که با آن کودتا رابطه داشتند. کودتایی ترتیب داده بودند که‏اگر موفّق می‏شد لیبرالیسم با نیروی سران فراری نظامی در این مملکت‏می‏ماند. آن کودتا هم شکست خورد و دیگر راهی برای آمریکا و اقمار آمریکاو ارتجاع منطقه و صدّام باقی نماند. کردستان - گر چه فتنه هنوز هم هست -مهار شده بود، سیستان و بلوچستان و ترکمن صحرا آرام شده بود و خوزستان‏کاملاً تحت سیطره حکومت اداره می‏شد. منتظر بودند ببینند در داخل چه‏می‏شود.

 وقتی که کیان و هویت مجلس شورای اسلامی روشن شد، در همان روزهای‏اوّل دشمنان - با آرایی که داده شد - فهمیدند که بعد از امام ماهیت مجلس‏شورای اسلامی - که مرکز قدرت این کشور است - چیست و حاضر نیست به‏آنها باج بدهد. منتظر بودند ببینند رئیس جمهور بإ؛

 

ظظ  حقوقی که آن روز در کابینه‏داشت می‏تواند کلاه بر سر مجلس بگذارد؛ دیدند نشد. تا بالاخره کابینه رجایی‏با همه آن مشکلات موفّق شد. همه درها به روی آنها بسته شد و دیدند فقطباید از طریق جنگ فتنه را شروع کنند. البتّه در جنگ تحمیلی اسرار بسیاری‏هست که ما هنوز نمی‏دانیم و بعداً باید از وزارت خارجه عراق و سایر جاهایی‏که دست‏اندرکار بودند این اسناد را بگیریم. امّا خیلی چیزها را هم می‏شودحدس زد. اینکه یک کشور سیزده - چهارده میلیونی که متکّی بر مردمش‏نیست بخواهد به یک کشور چهل میلیونی که متکی به مردمش هم هست‏حمله کند و انتظار پیروزی سریع را هم داشته باشد، مقدّمات زیادی لازم دارد؛خیلی چیزها می‏خواهد که کسی به چنین جنایت بزرگی دست بزند. مقدّمات‏آن تهیّه شده بود: آمریکا و انگلیس و فرانسه قول همکاری داده بودند؛ روسیه‏را نمی‏دانم ولی قاعدتاً[قول]داده بود چون روسها تا این اواخر هم هنوز دست‏از سر صدّام بر نداشتند و قاعدتاً قول کمک داده بود. ارتجاع منطقه خرج این‏جنگ را تقبل کرده بود، شیوخ خلیج فارس و عربستان سعودی 30 میلیارد دلارنقد به عراق داده بودند، اردن از یک سال پیش بندر عقبه را آماده کرده بود. همه‏چیز آماده شده بود و به دنبال بهانه می‏گشتند. البتّه بهانه را احتیاج نداشتند ولی‏می‏خواستند چیزی درست کنند که مثلِ امروزی داشته باشند.

 از اوّل سال 59، از اوّل فروردین تا شانزدهم شهریور که جنگ به طور رسمی‏شروع شد، تجاوزاتی از عراق برای ما ثبت شده است. دفتر مشاورت امام که‏در ارتش جمهوری اسلامی نهاد خاصّی است و در زمان مسؤولیت برادرعزیزمان جناب آقای خامنه‏ای رئیس جمهور محترم پایه ریزی شده است‏مأمور شد اسناد تجاوز عراق را جمع کند. خوشبختانه تلاش خوبی کردند و کتاب خوبی تهیّه کردند که این روزها منتشر شده و به زبانهای مختلف پخش‏خواهد شد. 289 مورد تجاوز رسمی عراق را که از طرف ما به آنها اعتراض‏رسمی شده در تاریخ ثبت کردند. صد و چند مورد تجاوز هوایی و بقیّه تجاوززمینی بوده است. اینکه می‏گویم اعتراض شده به این نحو بود: وقتی تجاوزکردند مأموران مرزداری ما - که معمولاً یکی از نیروهای ارتشی یا ژاندارمری‏بوده است - کتباً به مرزداری عراق گزارش رسمی دادند؛ یعنی به مافوقشان‏گزارش دادند و او هم به وزارت خارجه گزارش داده بود و وزارت خارجه هم به‏عراقیها اعتراض رسمی کرده است. 289 مورد تجاوز مهم در ظرف این پنج‏ماه و نیم ثبت شده است. بسیاری از تجاوزها هم هست که محدود بوده و درگزارش نیامده و بعداً باید پیدا کنیم. عراق زمینه‏سازی می‏کرده تا حوصله ما راسر ببرد، ما حرکتی کنیم و بگوید اینها تجاوز را شروع کردند. البتّه بعضی ازجوابهایی که آقایان دادند و باید می‏دادند این بود که جواب تیراندازی را دادندیا هواپیما رإ؛ظظ  تعقیب کردند؛ آنها هم یادداشتی به ما دادند که گفتند »شما به ماتجاوز کردید«؛ برای اینکه سند سازی کنند. امّا قضیّه‏ای که من عرض می‏کنم‏این است که در تمام این دوران، آقای بنی‏صدر نایب فرمانده کلّ قوا و رئیس‏جمهور و مدّتی رئیس شورای انقلاب بود و این مسایل در ارتش جمهوری‏اسلامی ثبت می‏شد و ایشان مسؤولیت داشت و اینها را می‏دید. و این قابل‏توجّه است که چرا در ظرف این مدّت، ارتش جمهوری اسلامی مجهّزنمی‏شود. لااقل به‏حدّی که بتواند ده روز در مقابل عراقیها در گردنه‏هایی که‏یک گردان هم می‏تواند یک لشکر را متوقّف کند دفاع کند.

 مسأله دیگری که قابل توجّه است این است که ما اینجا چه چیزهای داشتیم.در روزهایی که بنابود حمله آغاز بشود، در داخل یک بحران فوق العاده سیاسی‏را به وجود آوردند. شانزدهم شهریور ارتش عراق به طور رسمی به ما حمله‏کرده؛ یعنی حمله پشتیبانی را شروع کرده و از مرزهای غرب داخل شده و قصرشیرین را رسماً مورد تعرّض قرار داده است و مقدار زیادی در خاک ما پیش‏آمده است (سی و یکم شهریور آن موقعی است که هواپیماها و نیروها یکدفعه‏حرکت می‏کنند وگرنه در طی شانزده روز هر روز حمله بوده است). 16شهریور عراق شروع به حمله می‏کند و 17 شهریور آقای بنی‏صدر در میدان‏شهدا آن نمایش را به اجرا می‏گذارد که یادتان است. اوّلین حرکتی که‏بنی‏صدر رسماً علیه خطّ امام کرد آن روزی بود که 17 شهریور عراق حمله کرده‏بود. او هم جای فرمانده کلّ قواست و قضیه را می‏داند. چون آقایانی که درارتش هستند می‏دانند، فوراً تلکس می‏شود و گزارش می‏شود و ما می‏فهمیم‏در مرکز چه خبر است. ایشان می‏دانست عراق به ما حمله کرده و آن روز آن‏هیاهو را به‏راه انداخت.

 وقتی که سخنرانی به طور مستقیم پخش می‏شد ما با شهید بهشتی و برادرعزیزمان آقای خامنه‏ای در منزل شهید بهشتی نشسته بودیم و گوش می‏دادیم.سخنرانی که تمام شد من به بیت امام تلفن کردم؛ فکر می‏کنم برادر محترممان‏آقای صانعی بودند. به ایشان گفتم سلام ما را خدمت امام برسانید و بگویید اگرحرفهای بنی‏صدر را شنیدند ما ترجیح می‏دهیم ایشان جواب بدهند تا ماجواب ندهیم که دعوا بشود. و بگویید شما جواب ایشان را بدهید که ما بی‏نیازبشویم. ایشان فرمودند هر طور که خودتان می‏خواهید بکنید. ما از ایشان اجازه‏گرفتیم و دو روز بعد من آن مصاحبه کوتاه را کردم و انتقاداتی که به حرفهای‏بنی‏صدر بود مطرح کردم. در شرایطی که عراق به ما حمله کرده بود بنی صدرمسؤول ارتش، سپاه پاسداران و به قول خودش مسؤول شهربانی و ژاندارمری‏بود - چون حکم رئیس شهربانی را هم بعد از وزارت کشور او صادر می‏کرد؛حتّی وقتی امام مسؤول روزنامه اطّلاعات، آقای دعایی را نصب کرد ایشان هم‏حکمی روی آن داد که بگوید من هم هستم!- در چنین حالتی بحران سیاسی رادر مملکت به وجود آورد که عَلَم گردانش در داخل مملکت روزنامه »انقلاب‏اسلامی«، »میزان«، نشریات مجاهدین خلق و تریبون مجلس بود که در اختیاربخشی از لیبرالیستها بود که این مجموعه هم به جان مردم افتادند. حالا کَاَنَّهُ‏هیچ نشده؛ در دنیا جنگی با آن وسعت شروع شده و این هیاهوی عظیم‏سیاسی در داخل کشور به وجود آمده است که تحقیقاً در چنین شرایطی‏کارگردانی سیاسی با کارگردانی نظامی مرتبط است. خطّ امام آن روز هیچ کاری‏غیر از دفاع نمی‏توانست بکند؛ حالت تدافعی داشت و کار ادامه پیدا می‏کرد.

 و امّا عراق چه می‏خواهد؟ تا سی و یکم شهریور، حملاتْ، کوتاه و محدودبود؛ سی و یکم شهریور وسیع شد و تا آنجا که می‏دانید آمدند: تا پشت اهواز،پشت دزفول، شوش، اندیمشک و همه اینها را خالی کردند و از کارون عبورکردند، آبادان را محاصره کردند و هدفشان این بود که راه ما را به بندر امام‏ببندند و بندر ماهشهر را هم از ما بگیرند. بندر خرّمشهر و آبادان را گرفتند تابندر ماهشهر را هم بگیرند و به کلّی خوزستان را که منبع تغذیه این کشور است‏از پیکر این مملکت جدا کنند. این تهدیدی بود که دو سال قبل از این (موقعی‏که ما می‏گفتیم شاه باید برود و غیر از رفتن شاه هیچ چیز را قبول نداریم)آمریکاییها کرده بودند. آمریکاییها در مذاکرات رسمی که با مسؤولین انقلاب‏کردند گفتند شما چه خیال می‏کنید؟ حالا اگر اصرار کردید و ما رفتیم ونتوانستیم اینجا را حفظ کنیم، پس فردا ایران تجزیه می‏شود و خوزستان وآذربایجان و سیستان، هر یک را یکی می‏برد و باز هم تکّه بزرگش متعلّق به‏ماست. این متنِ حرف مأمور آمریکایی بود که آن روز می‏گفت و اشاره‏ای به‏طرح آینده‏شان کرده بود.

 حالا عراق آمده چه می‏خواهد؟ یک نقشه رنگی رسمی با امضای مسؤولین‏عراق و یک کتاب نوشته شده وجود دارد که هر دو در اختیار ماست. این‏مدارک از سنگرها به دست آمده است. برنامه و هدف اوّلیه عراقیها این بوده‏که خوزستان به کلّی جدا شود و کشور مستقلّی به نام "عربستان" تشکیل بدهندو مرکزش هم اهواز به نام »الاحواز« (با »ح« حطّی که عربی بشود) باشد. درمورد کردستان هم ظاهراً با کردها تفاهم کرده بودند که متعلّق به آنها باشد. درمورد آذربایجان نمی‏دانم؛ احتمالاً با مسایلی که بعداً پیرامون آقای‏شریعتمداری کشف شد هنوز نمی‏شود قضاوت کرد و باید منتظر باشیم.احتمالاً برای آذربایجان برنامه داشتند. اگر آنها هم نداشتند این یکی‏ها داشتند وبرای این نواحی بی‏برنامه نبودند. حالا چه می‏شد اگر خوزستان از ایران جدامی‏شد؟ می‏توانید حدس بزنید. آیا آمریکاییها حاضر بودند خوزستان را دراختیار عراق بگذارند؟ قاعدتاً نه. لابد یک مأمور آمریکایی می‏گذاشتند تاخوزستان هم شیخ نشینی در شمال خلیج فارس بشود. جزایر ایرانی را هم به‏شیوخ وعده داده بودند که به یکی تنب را بدهند، به دیگری ابوموسی و به هریک جایی را بدهند. گوشت قربانی پیدا کرده بودند که بین آنها تقسیم کنند وهمه را راضی کنند. قدر مسلّم در این میان حقّ عراق هم جزیره آبادان وحاکمیّت بر شطّالعرب و ارتفاعات غرب ایران بود که برای عراق حیاتی است.ارتفاعات ما برای او حیاتی است؛ چون از ارتفاعاتی که دست ماست دقیقاً 50کیلومتر آن طرف‏تر توپهای ما می‏خورد و این ارتفاعات برای عراق ضروری‏است و اگر دست او باشد این طرف نا امن است.

 با این برنامه عراق حمله کرده و صدّام "قهرمان قادسیّه" شده است! حالابنی‏صدر هم باید با این صدّام بجنگد. ما راببین که چگونه و با چه زحمات ومشکلاتی باید در این جنگ وسیع - که از همه امکانات شرق و غرب تغذیه‏می‏کند و این حالت را دارد - دفاع کنیم؛ آن هم با بنی صدر ! بنی صدر با آن‏روحیه می‏خواهد با این وضع بجنگد! اوّلین کاری که کرد یک مقدار افسرکودتاچی زندانی را آزاد کرد که رهبری ارتش را به دست بگیرند. واقعاً آدم‏می‏خواهد با یک جریان آمریکایی بجنگد و اسرار و فرماندهی را به دست‏چنین اشخاصی بدهد؟ من نمی‏گویم همه اینها مقصّر بودند. ممکن است‏بعضی‏هایشان هم بی‏تقصیر بودند که اگر بودند باید بعداً جبران شود امّا درشرایطی که فرماندهی کلّ قوا به این وسعت به افسران از زندان بیرون آمده‏متّکی باشد چگونه می‏توان جنگید؟ چگونه می‏توان در این جنگ پشتیبانی‏خلق را داشت؟ چگونه می‏توان بدنه حزب اللّهی ارتش را به خودشان داد؟ این‏سربازها، درجه‏دارها، افسران جزء و نیروهای مخلص ارتش - که در گذشته‏دلشان از آن افسرها خون بوده - می‏بینند اینها بالای سرشان آمده‏اند و فرمان‏آتش می‏دهند؛ دستشان به طرف ماشه تفنگ نمی‏رود.

 رویّه‏بنی صدر این بود؛ اگر هم ما حرف می‏زدیم می‏گفت آخوندهانمی‏گذارند بجنگیم، از همان حرفهایی که همین امروز صبح رادیوهای بیگانه‏نقل می‏کردند. من از متن نواری از رادیو کلن شنیدم که می‏گفت اگر روحانیت‏دخالت نکند بنی صدر می‏تواند جنگ را به جایی برساند! حالا این سیاست‏چه بوده و اینها به چه شکلی می‏خواستند این جنگ را به کجا برسانند؟! من‏فکر می‏کنم غرب با داشتن بنی صدر در منطقه خیالش راحت بود. این بارهدف این بوده که خوزستان را بگیرند و آنجا عربی بشود و بنی صدر را هم‏اینجا داشته باشند؛ بعد هم اگر به ذلّت و صلح کشید، بقیه را دست بنی صدربدهند و دیگران را از خط بیرون کنند.

 شاید مراحل دیگری هم بوده که باید بعد دید و حالا نمی‏شود قضاوت کرد.عراق هم حدّاقل قانع بود که اوّلاً خیالش از انقلاب ایران و صدور انقلاب‏راحت بشود، بعد هم در دنیا قهرمان بشود و دیگر نشود با او مبارزه کرد. منّت‏هم بر سر شیوخ بگذارد و با خرج آنها این جنگ را اداره کند و بعد هم‏شطّالعرب و این ارتفاعات را بگیرد. اهداف این بود و حدّاقلّی که همه بر سر آن‏متفّق بودند این بوده که جمهوری اسلامی را تضعیف کنند تا به عنوان یک انقلاب موفّق در دنیا الگو نشود. این هدف نهایی است که اگر در همه مراحل‏شکست خوردند بالاخره یک کشور انقلابی را به جنگ کشیده‏اند و بعد ازجنگ طولانی بنیه‏اش از دست می‏رود. این نقشه آنها بود.

 امّا خداوند چه خواست و چه شده؟ »وَ مَکروُا وَمَکَرَاللَّهُ وَاللَّهُ خَیْرُالْماکِرینَ«خداوند به این رهبر عظیم الشّأن عمر بدهد که این پیرمرد روشن ضمیر - که درخانه محقّرش مثل کسی است که بر بام دنیا نشسته و همه این توطئه‏ها رامی‏بیند - یک لحظه نگذاشت این مردم دچار ناراحتی روحی بشوند. از همان‏روز اوّل فرمود که صدّام با پای خودش به دام افتاده و باید برود. همان روز اوّل‏فرمود ما در این جنگ پیروزیم و سیلی‏ای به صدّام بزنیم که که نداند چه کند!همان روزی که هنوز اینها حالت تهاجمی علیه ما داشتند روحیّه مردم ما مثل‏یک ملّت پیروز بود. البتّه خیلیها خدمت کردند؛ انصافاً نیروی هوایی آن روزبا حملاتی که به داخل خاک عراق می‏کرد به مردم قوّت قلب می‏داد و به ماروح و نشاط داد. نیروی زمینی بعد از آنکه بر خودش مسلّط شد جلوی پیشرفت را گرفت، نیروی دریایی در دریا موفّق شد امنیت خلیج فارس را حفظکند. ما رفته رفته برخودمان مسلّط شدیم و برنامه‏ریزی کردیم. امّا همه آن‏مراحل، مراحل دفاع بود یعنی در این حد بود که جلوی پیشرفت آنها و سقوطحتمی خودمان را بگیریم. تا اینکه حزب اللَّه به میدان آمد، سپاه پاسداران به‏لباس رزم درآمد و مسؤولیت بخشی از جنگ را به عهده گرفت و معلوم شد که‏پیش‏بینی پیامبرگونه امام - که مدّتها پیش از جنگ دستور تشکیل ارتش‏بیست میلیونی را داده بود و آن روز هیچ کس نمی‏توانست بفهمد ارتش بیست‏میلیونی برای چیست - چقدر بجا بوده است! پایگاههای بسیج که سپاه درست‏کرده بود مردم را آموزش داد و مسلّح کرد و مردم غیر نظامی هم مثل نظامیهاوارد جبهه شدند و دار و ندارشان را در خدمت جنگ گذاشتند. دو میلیون آواره‏را روی چشمشان نگه داشتند، خرج جنگ را دادند، خرج آوارگان را دادند ومخارج و مشکلاتی را که جنگ بر ما تحمیل می‏کرد، تحمّل کردند. مردم در این‏مدّت کم‏کم مجهّز و سازمان داده شدند و وارد ارتش شدند. ارتش وقتی که دیددر کنار خودش این مردم را دارد، بیش از آنچه داشت روح گرفت. ما از یک سال‏بعد از آن توانستیم حالت تهاجمی‏مان را شروع کنیم که امروز دنباله آن برنامه‏جدید است.

 من نمی‏خواهم چیزهایی را که می‏دانید تکرار کنم. اوّلین حمله موفقیت‏آمیزبرادران ما »دارخوین« بود که درست دو روز بعد از عزل بنی‏صدر بود. دو روزبعد از عزل بنی‏صدر اوّلین حمله واقع شد و نشان دادیم که چه نیروی عظیمی‏داریم. بعد فتح شمال آبادان، فتح بستان، فتح المبین، فتح بیت‏المقدّس، و بعدحماسه گرفتن خونین‏شهر و سپس ضربه هشدار دهنده به عراق در خاک‏خودش. حالتی که امروز ارتش جمهوری اسلامی و سپاه و بسیج و نیروهای‏مردمی داخل جبهه دارند حالت انتظار است؛ منتظرند فرمان بدهیم و از آنهاچیزی بخواهیم.

 صدّام و حامیان صدّام گوششان را خوب باز کنند. اگر حرفهای قبلی من راگوش نکردند حرفهایی را که حالا می‏خواهم بزنم گوش کنند. ما امروز و اگرامروز نشد تا چند روز دیگر در سراسر مرز، همه جا توپهای دورزن‏مان تا 50کیلومتر داخل خاک عراق را می‏تواند زیر آتش بگیرد. شما حامیان صدّام خوب‏می‏دانید که ما این اسلحه و توپها را داریم و تا کنون هم استفاده نکرده‏ایم؛ چون‏بُرد این توپها به درد همین کاری که عرض کردم می‏خورد. مهمّات و توپهایش‏را داریم و این قدر هم هست که سراسر جبهه را بپوشاند و شما می‏دانید مراکزاصلی عراق شرق دجله و فرات و همین جایی است که اگر حتّی ما در خاک‏عراق هم نیاییم می‏توانیم با این توپها عراق را بیچاره کنیم. ولی باز می‏دانید که‏مابا مردم عراق دعوا نداریم و رنج می‏بریم از اینکه یک گلوله توپ ما یک‏خانواده عرب عراقی را آواره کند. ما از این رنج می‏بریم و همه صبر و تأنّی که‏از ما در جبهه می‏بینید برای این است. ما می‏خواهیم با شیوه‏ای بجنگیم وحقّمان را بگیریم و صدّام و حزب بعث را از منطقه بیرون کنیم که به قیمت‏آوارگی میلیونها نفر از مردم عراق تمام نشود. برای ما در حرکت جنگمان این‏استراتژی و اصل است.

 اگر می‏بینید بعد از عملیات رمضان صبر کردیم و منابع خبری و مفسّران دنیارا دچار حیرت کردیم و آن شرق شناس آمریکایی‏می‏گوید: »وضع‏جمهوری اسلامی طوری است که ما می‏توانیم آینده کرملین را بخوانیم امّابرنامه‏های آینده رهبران جمهوری اسلامی را نمی‏توانیم بفهمیم«. علّتش این‏است که شما معیارهای ما را نمی‏فهمید. شما می‏بینید اگر جای ما بودید وتوپهایتان روی بصره بود شهر یک میلیونی بصره را زیر گلوله می‏گرفتید تا همه‏مردم آواره شوند و به بغداد بروند و بدین ترتیب اگر صدّام یک میلیون آواره‏داشته باشد ساقط می‏شود. ما با معیار شما کار نمی‏کنیم. شما مردمی هستیدکه برای اینکه فلسطینی‏ها را از لبنان بیرون کنید، در اردوگاه می‏ریزید و زن وکودک بی‏تقصیر غیر نظامی را قتل عام می‏کنید که فلسطینی آواره بترسد وآواره‏تر شود؛ امّا ما این کارها را نمی‏کنیم.

 شما نمی‏توانید کار ما را تحلیل کنید. اگر می‏خواهید تحلیل کنید اوّل بیاییدقرآن بخوانید و بفهمید یک مسلمان چگونه می‏جنگد. بروید تاریخ جنگهای‏اسلام را بخوانید و ببینید وقتی که پیغمبریک لشکر را برای جنگ می‏فرستادچه نصیحتهایی می‏کرد. می‏گفت آنجا می‏روید درخت قطع نکنید، فراری راتعقیب نکنید، مجروح را ضربه دوّم نزنید، کلیسا را خراب نکنید، با آنهایی که باشما نمی‏جنگند نجنگید و سم در آب مردم نریزید. ما که برای حکومت‏نمی‏جنگیم، برای اسلام و فضیلت می‏جنگیم. ما اگر با صدّام مخالف و با اسدرفیقیم دلیل آن این است که [اسد] در مقابل اسرائیل می‏جنگد و با فضیلت‏است. این آدمی است که با اسرائیل علیه مسلمین توطئه می‏کند و ما بی‏جهت‏دعوا نمی‏کنیم و هنوز دفاع می‏کنیم.

 دنیای به اصطلاح متمدّن ! ما هنوز نفت شهر و ارتفاعات غربمان در دست‏عراق است و هنوز بعد از دو سال عراقیها از چاههای ما در نفت شهر، نفت‏می‏کشند و می‏برند و می‏گویند صلح می‏خواهیم. اگر نمی‏توانید تحلیل بکنیدمقداری با معارف اسلام آشنا بشوید تا تحلیل بکنید. البتّه صبر ما هم حدّی‏دارد. اسلام هم نمی‏گوید تا قیامت صبر کنید تا ذلیل بشوید؛ نه. اگر روزی دیدیم کارها تمام نمی‏شود گلوله‏های توپ را باز می‏کنیم. به مردم عراق هم‏می‏گوییم موقّتاً از خانه‏هایتان بروید، ما می‏آییم پولها را از شیوخ می‏گیریم ودوباره خانه‏هایتان را می‏سازیم و آنها بروند. وجدان دنیای استکبار مرده و به‏دنبال مرگ وجدان، شعورش هم مرده است؛ تشخیصش با معیارهای پوسیده‏استکباری است. آنها تابع قدرت‏اند. ببینید در لبنان یک ضرب شست اسرائیل‏در اردوگاه فلسطینی‏نشان داد و این ضعفا و اذلّه نشستند و دوباره به حزب‏فالانژ رأی دادند؛ حزب فالانژی که مسؤول اصلی تخریب اردوگاههاست. این‏دنیا این طوری است. این کشورهای عربی وقتی که صدای گلوله ما بلند شد ومنورهای ما یک ساعت بالای بصره پرواز کردند و همه جا را روشن کردند،سیاستشان با روز قبل فرق کرده است. دنیا تابع ترس و زور است. مانمی‏خواهیم این طور شود ولی اگر دیدیم هیچ منطقی را نمی‏فهمند، زورمان رانشان می‏دهیم. امیدواریم به آن روز نرسد و قبل از اینکه با تخریب بخشی ازعراق حقّمان را بگیریم، پیش از تخریب عراق، حقوقمان را بپردازند و صدّام‏را محاکمه کنند و راه حق را باز کنند. ما هیچ توقّعی از هیچ همسایه‏ای نداریم؛نه جنوب خلیج، نه شمال خلیج، نه غرب خلیج. شمال خلیج متعلّق به‏خودمان است و غرب خلیج بغداد است که مال عراق است. روزی که ما به‏مرزمان برسیم یا اگر هم عبور کنیم، وقتی که جنگ تمام شود، یک سرسوزن ازمرزمان تجاوز نخواهیم کرد و هیچ وقت به خاطر خاک، خون انسان را روی‏خاک نمی‏ریزیم؛ مگر به خاطر فضیلت. این را بدانید.

 

 أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّحیم »بسْمِ‏اللَّهِ الرِّحْمنِ‏الْرَحیم

 إذا جآءَ نَضْرُاللَّهِ وَالْفَتْحُ / وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ‏اللَّهِ أَفْواجاً / فَسَبِّحْ بحَمْد رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إنَّهُ کانَ تَوَّاباً.«

 

ویدئوها

صوت

تصاویر ضمیمه