خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

محور خطبه‌ها:  جایگاه قناعت و طمع در بحث‌های اخلاقی قرآن، نگاه چند بُعدی اسلام‌ به زندگی انسان‌ها، خطبه 82 نهج‌البلاغه، پسندیده بودن تلاش‌های ‌بشری برای متنعم کردن‌ جامعه، حرص، یعنی بدگمانی ‌نسبت به رزّاقیت خدا، الحریص فقیر، هُمزه و لمزه، خسارات آدم و حوا در حرص‌خواهی، حرص، انهدام‌کننده‌ درونی انسانی  سازندگی آثار و یاد شهدا در جامعه، 19 دی، روزی تاریخی ‌برای ایران و اسلام، 19 دی، نقطه پرجوش مبارزه علیه رژیم، مردم، مهمترین اتّکای انقلاب اسلامی، فدائیان اسلام، پیشتازان مبارزه، گستاخی اسرائیل در سوءاستفاده از حادثه 11 سپتامبر، صنایع هسته‌ای ایران و نظارت آژانس هسته‌ای بین‌المللی، جنگ تبلیغاتی اسرائیل و همصدایی بعضی از داخلی‌ها برای حمله به اصول اسلامی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۲۱ دی ۱۳۸۰
خطبه اول قناعت و طمع در بحث‌های اخلاقی قرآن/ تکامل روزافزون، ویژگی انسانی/ قرب به خدا، هدف اصلی انسان در جهان/ عشق روزافزون انسان ‌برای نزدیکی به خدا/ آیه 14 سوره مومنون/ آیه 31 سوره بقره/ طمع، باعث انحراف‌ انسان از مسیر درست/ تقابل دنیا و آخرت در سعادت و شقاوت انسان/ اهداف خوب و بد انسان‌ها در طمع/ اشتراک مساعی عقل و رسالت در تکامل بشری/ تفاوت معنای قناعت و ریاضت/ نگاه چند بُعدی اسلام‌به زندگی انسان‌ها/ خطبه 82 نهج‌البلاغه/ پسندیده بودن تلاش‌های ‌بشری برای متنعم کردن ‌جامعه/ لزوم کار و کوشش ‌با هدف تقویت جامعه‌ و اسلام/ حرص، یعنی بدگمانی‌نسبت به رزّاقیت خدا/ رنج دائمی، نتیجه‌ حرص در جامعه/ احساس احتیاج دائمی، نتیجه حرص در جامعه/ الحریص فقیر/ تضعیف شخصیت انسانی، نتیجه حرص/ حرص و تأثیر آن در اعمال گناه بشری/ شقاوت، نتیجه حتمی حرص/ هُمزه و لمزه/ آیات 1 تا 3 سوره هُمزه/ آدم و حوا، اوّلین انسان‌های حریص/ خسارات آدم و حوا در حرص خواهی/ آیه 20 سوره اعراف/ جاودانی، خیال باطل انسان‌های حریص مال دنیوی/ آیه 4 سوره همزه/ آیه 5 سوره همزه/ آیه 6 سوره همزه/ حرص، آتشی درونی/ بدبختی انسان‌ها در حرص خواهی/ لزوم استفاده درست از استعدادها/ حرص، انهدام کننده‌درونی انسانی/ قارون و فرعون ‌نمونه‌هایی از انسان‌های حریص خطبه دوم تجلیل ایران از 225 شهید گمنام/ ابتکار با ارزش دفن ‌شهدای گمنام در مراکز فرهنگی/ سازندگی آثار و یاد شهدا در جامعه/ شهادت یعنی سرمایه‌گذاری جان در راه نجات جامعه/ شهدا، مشعل‌های ‌هدایت جامعه/ تعابیر قرآن درباره شهدا/ 19 دی، روزی تاریخی‌ برای ایران و اسلام/ 19 دی، نقطه پرجوش مبارزه علیه رژیم/ تأثیر واقعه 19 دی ‌در پیروزی انقلاب/ سرایت واقعه 19 دی‌در سراسر کشور/ سازماندهی تدریجی ‌مردم برای مبارزه/ لزوم شناخت امام(ره) و روحانیت و شیوه‌های مبارزاتی/ امکانات گسترده رژیم پهلوی/ غرور رژیم به‌ خاطر استفاده از امکانات نظامی/ مردم، مهمترین اتّکای انقلاب اسلامی/ نقش مردم در صحنه‌های مختلف/ نقش مردم در جنگ/ تکیه همیشگی امام(ره) بر مردم/ بی‌انصافی بعضی‌ها در نامردمی معرفی‌کردن ‌انقلاب اسلامی/ لزوم پاسداری از حضور مردم در صحنه/ لزوم همراهی مردم و مسؤولین در مقابله با مسایل/ فدائیان اسلام، پیشتازان مبارزه/ شجاعت فدائیان اسلام ‌در پذیرفتن شهادت/ گستاخی اسرائیل در سوءاستفاده از حادثه 11 سپتامبر/ آمریکا و تأیید جنایات‌ اسرائیل/ اسرائیل، فرزند نامشروع ‌آمریکا/ لحن بی‌ادبانه آمریکا وانگلیس علیه ایران/ استقلال، مهمترین‌ویژگی انقلاب اسلامی/ اخراج آمریکایی‌ها و عوامل آنها از ایران/ دلخوشی آمریکا به ‌بعضی از مسایل داخلی/ اسرائیل و شانتاژ تبلیغاتی/ جلوگیری از سلاح‌های‌ هسته‌ای، صلاح جوامع بین‌المللی/ تبلیغات اسرائیل و عوامل ‌داخلی مبنی بر تهدید شدن اسرائیل به بمب اتمی‌توسط ایران/ صنایع هسته‌ای ایران و نظارت آژانس هسته‌ای بین‌المللی/ جنگ تبلیغاتی راهی برای ‌دسترسی اسرائیل به ‌اهداف شوم/ هم‌صدایی بعضی از داخلی‌ها با اسرائیل/ بی‌پروایی اسرائیل در حمله به اصول اسلامی/ شرایط بد حاکم بر فرهنگ ‌تبلیغاتی دنیا

خطبه اول:

اعوذبالله من‌الشیطان الرجیم

بسم‌اللّه الرحمن‌الرحیم

الحمدلله والسلام علی رسول الله و علی آله الائمه المعصومین

اوصیکم عبادالله بتقوی الله والتباع امره و نهیه

در خطبه‌های اول معمولاً بحث اخلاق قرآنی را داشتیم و آخرین فصل بحث ما در باره حرص و قناعت بود که یک خطبه در این‌باره عرض کردم و گفتم احتیاج به‌تکمیل دارد و امروز بحث قناعت و حرص را تکمیل می‌کنم و سعی می‌کنم مطالبم را مختصر و فشرده داشته باشم که نمازگزاران عزیز را در سرما و برف کمتر به زحمت بیندازم.

انسان با حکمت الهی موجودی آفریده شده که استعدادهای بی‌پایان دارد، یعنی ظرفیت وجودی انسان محدود نیست و می‌تواند برای همیشه کمال، رشد، پیشرفت، ترقی و تکامل را برای خود کسب کند و حتّی افرادی مثل حضرت پیغمبر(ص) که اولین شخصیت بشر هستند هم به نهایت حرکت تکاملی‌شان نرسیدند و هنوز هم با دعاهایی که مردم می‌کنند خداوند برای وجود ایشان برکت و قرب به خدا محبّت می‌کند. چون هدف اصلی انسان خداست، آنچه که خداوند از بشر خواسته این است که به‌گونه‌ای زندگی کند که هر روز به خداوند نزدیک‌تر شود.

نزدیکی به‌خدا هم حدّی ندارد، هر قدر ما به خدا نزدیکتر شویم، تقاضای نزدیکتر شدن و عشق به‌ خدا و علاقه به پیشرفت در انسان زیادتر می‌شود، آنهایی که دچار کوری و کری می‌شوند و آن جهان با صفای قرب به ‌خدا را نمی‌بینند، اصلاً از این وادی محرومند و آنهایی که چشمشان به ‌جمال خدا روشن می‌شود، آنها هستند که عشق نزدیک‌تر شدن و وصل به‌خدا را پیدا می‌کنند و آن حدّی ندارد. این یکی از شاهکارهای آفرینش است که چنین موجودی را در جهان آفریده و «احسن الخالقین»* هم به خاطر این ویژگی انسان است. چون خدا چنین موجودی را در مقابل ملائکه آفریده، فخر می‌کند. موجودی که «علّم الادم اسماء کلها»** ست و اوست که باعث استحقاق سجده ملائکه می‌شود و قوای طبیعت هم در مقابل انسان عالم و حق‌جو سجده می‌کنند.

این استعداد بی‌پایان در ما هست. اگر درست هدایت شود و راه حقیقی خودش را پیدا کند، انسان در مسیر حق پیش می‌رود و جامعه به‌ کمال می‌رسد. اگر منحرف شود و به مسیرهای غلط بیفتد، به حرص و ولع و روحیات مضر و خطرناک که همان بی‌پایان‌ خواهی در انسان هست، تبدیل می‌شود. آنجا که دنیا و آخرت در مقابل هم قرار می‌گیرند، اگر انسان استعداد خود را به طرف آخرت و سعادت ابدی هدایت کند، راه درستی است و اگر همین استعداد به طرف ماده‌پرستی و دنیاخواهی و چیزهایی که در تصوّر غلط انسان، کمال به‌ حساب می‌آید، هدایت شود، انسان در بن‌بست خطرناکی می‌افتد. مسئله مهم در اینجا مطرح می‌شود.

با توضیحاتی که دادم، تصوّر روشن‌تری از حرص پیدا می‌کنید، حرص یک نوع ولع و خواهش تند است که انسان با آن هدفی دارد. اگر این هدف آخرت و حق و خدا باشد، حرص هم مطلوب است، و این‌گونه انسان‌ها - در عین حال که حریص نیستند - می‌توانند مصداق حرص باشند. یعنی اشتیاق زیادی دارند. این‌گونه انسان‌ها حرص و استعداد بی‌پایان خود را در مسیر درستی به‌کار گرفتند. البته این کار را خداوند کرده است.

یعنی ما در درون خود با عقل و تشخیص باید بفهمیم که راه درست آن است و اگر قاصر باشیم و نتوانیم بفهمیم، وحی، انبیاء، کتب آسمانی و مرشدان الهی ما را در جهت صحیح قرار می‌دهند. در اینجا عقل و رسالت با هم اشتراک مساعی می‌کنند که ما را نجات بدهند و از ویل خطرناک حرص نجات بدهند و عشق به‌خدا را جایگزین آن کنند. اگر چنین شد، نتیجه این می‌شود که در امور مادی و دنیوی قناعت کنیم. اما در امور اخروی و خدا، عاشق و حریص هستیم و خواست بی‌پایان داریم و این مطلوب است.

وقتی می‌گوییم قناعت داریم، معنای آن این نیست که ریاضت بکشیم. بلکه از لحاظ مبانی اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی اسلام بهترین حالت برای انسان این است که برای خود حدّ متوسط زندگی را داشته باشد که بتوانیم نیازهای طبیعی زندگی را تأمین کنیم و به چیزهای واهی دل نبندیم.

با این توضیحی که دادم، باید یک نکته انحرافی را در اینجا بگویم که شما و مستمعین ما فکر نکنند اسلام یک بُعدی به زندگی نگاه می‌کند و نمی‌خواهد دنیا آباد شود. اگر درست به حرص و دنبال مادیات رفتن و تولید کردن و ثروت جامعه را زیاد کردن توجه شود، می‌تواند در جهت آخرت انسان باشد. ممکن است کسی تلاش کند و خلاقیت داشته باشد و تولید کند، امّا هدفش این است که جامعه اسلامی و مردم را متنعم کند و در مقابل دشمنان، قدرت اسلام را تقویت بکند و به فقرا و نیازمندان برسد، اینها تلاش مادی است، امّا برای هدفی مقدس است، بهترین تعبیر را از مولا علی(ع) داریم که می‌گوید: «مَنْ اَبْصَرَبهَا، بَصَّرَتْهُ وَ مَنْ اَبْصَرَ الیها اعمَتَه»* کسی که به دنیا به‌عنوان یک هدف نگاه کند، کور می‌شود. چون حقیقت را نمی‌بیند. ولی اگر به‌همین دنیا به‌صورت عینک و وسیله نگاه کنیم که دنیا را مسیر آخرت قرار بدهیم، چشم انسان را باز می‌کند و انسان را به فضاهای لایتناهی می‌کشاند.

پس وقتی بحث حرص را مطرح می‌کنیم، معنایش این نیست که انسان‌ها دستشان را روی هم بگذارند و برای دنیا کار نکنند. بلکه کار بکنند، اما هدف آنها تقویت جامعه، تقویت اسلام و تأمین نیازهای خودشان و فرزندانشان و عائله‌شان و کمک به‌دیگران باشد. اگر انسان در این جهت تلاش کند، این حرص، مذموم نیست و بلکه تلاش مقدّس و عشق در راه خداست. ولی اگر واقعاً فریب باشد و انسان به‌ خاطر مادیات تلاش کند و آخرت را نادیده بگیرد، برای این‌گونه حرص هشت خطر در علم اخلاق معرفی کرده‌اند:

اولش این است که ریشه بدگمانی دارد. یعنی انسانی که حریصانه دنبال تأمین مادیات است، معلوم می‌شود که در ذهن خود یک بدگمانی را به رزاقیّت خداوند و به ‌قدرت خود و به ‌شرایط طبیعی اطراف خود دارد و با سوءظن فکر می‌کند. با انباشت کردن اموال و امکانات مادی برای خود سعادت درست می‌کند.

سوءظن دوم اینکه رنج دائمی برای انسان درست می‌کند، کسی که حریصانه دنبال این است که ثروتش را اضافه و امکاناتش را تقویت و قدرتش را با حرص و نه با هدف مقدّس زیاد کند، دائماً رنج می‌برد. اما رنج بی‌سود، چون آن‌هایی که می‌خواهد استفاده بکند، خیلی کمتر از این است و آن حدّ مطلوب کفاف و عفاف است. یعنی انسان به‌اندازه کفایت زندگی و عزّت نفس داشته باشد و خودش را بیشتر به مهلکه نیندازد.

سوم این است که چنین انسانی محتاج دائمی است. وقتی سیر نشده، احساس احتیاج می‌کند و قدم بعدی را بر می‌دارد و باز احساس احتیاج می‌کند.

چهارم این است که فقره مزمنی دارد، پولدار است، امّا به‌ خاطر همان احساس احتیاجی که کرد، فقیر دائمی است. علی(ع) تعبیری دارند که می‌فرمایند، «الحریص فقیرو ولو ملک الدنیا و هذا فی رها» اگر همه دنیا هم به دست انسان حریص داده شود، باز او فقیر است. چون در وجودش احتیاج و فقر مزمنی خلق کرده است.

خطر بعدی این است که شخصیت انسان تضعیف می‌شود. انسان حریص هم پیش خودش و هم پیش جامعه بی‌شخصیت است و احترام ندارد و وابسته به مادیات است، یک انسان آزاده، مستقل و رو به صلاحی دیده نمی‌شود.

ضرر دیگر این است که انسان دچار گناه می‌شود. یک انسان حریص به‌ خاطر حرصش نمی‌تواند خودش را محاظت کند و در گرفتن اموال مردم تجاوز می‌کند و حقوق دیگران و حق مردم را نمی‌دهد و دچار گناه می‌شود.

آخرین خطرش این است که نهایتاً هم به سعادت نمی‌رسد، به شقاوت می‌رسد. چون در راهی که می‌رود، از خدا دور می‌شود. راه به‌ سوی خدا، انسان را سعادتمند می‌کند، نه راهی که در جهت ضد خداوند باشد. این راه به شقاوت منتهی می‌شود.

گفت چشم تنگ دنیا دوست را

یا قناعت پر کند یا خاک گور(1)

چیزی برای انسان نمی‌ماند. آیه‌ای که اول صحبتم عرض کردم، می‌تواند تابلوی خوبی باشد. خداوند می‌فرماید: وای بر هر همزه و لمزه‌ای.* بعد خود قرآن «همزه و لمزه» را به «الذی جمع مالا وعدده»** تفسیر می‌کند. آنکه انبوه ثروت خود را همیشه برای بهره‌گیری خود به خیال خود آماده می‌کند یا اینکه می‌شمارد. چون به آنها عشق دارد و مدام حساب اضافه شدنش را می‌کند. چرا این کار را می‌کند؟ برای اینکه «یحسب ان ماله واخلده»*** چون خیال می‌کند که این مال، او را جاویدان می‌کند. سعادت جاویدان و ابدی برایش درست می‌کند. اشتباهش همینجاست. چون بحث خطبه قبل را از داستان حضرت آدم و حوا در بهشت و اغوای شیطان شروع کردم، جالب است که این آیه با آن آیه‌ای که در اولین حرص در تاریخ بشر مربوط می‌شود، هماهنگی پیدا می‌کند.

گفتم که شیطان آمد به آدم و حوا وسوسه کرد. - ان‌شاءاللّه در یکی از خطبه‌های بعدی مسئله وسوسه و اغوا را به‌ عنوان مسئله ضد اخلاق توضیح خواهم داد - و دو اشتباه را برای آنها مطرح کرد که آنها هم پذیرفتند و دچار خسارت شدند. به‌آنها گفت: شما را ممنوع کردند که به این درخت نزدیک شوید، اگر نزدیک شدید و از درخت استفاده کردید دو خاصیت دارد: یکی این که جزو ملائکه می‌شوید و دوم این که ابدی می‌شوید.

«مانها کما ربکمّا عن هذه الشجره الا ان تکونا ملکین او تکونا من‌الخالدین»* خاصیت این درخت این است که شما را به خلود یا سعادت جاویدان می‌رساند و جزو ملائکه می‌کند. این فریب باعث شد که آدم به درخت نزدیک شد و آن سقوط و هبوط در زندگی آنها به‌ وجود آمد که داستان خاص خود را دارد. در اینجا هم قرآن می‌فرماید: آدمی که مالش را جمع می‌کند و هر روز حسابش را می‌رسد که بیشتر شود، خیال می‌کند «یحسب ان ماله واخلده» این مال او را جاویدان و دائمی و خالد می‌کند و سعادت ابدی به او می‌دهد. بعد خداوند می‌فرماید: این‌گونه نیست، کلا برعکس است، نتیجه چنین حرصی این است که انسان در حطمه قرار می‌گیرد و «کلا لینبذن فی‌الحطمه»** انسان وارد بدترین گرفتاری‌ها و عذاب‌ها می‌شود.

خود قرآن حطمه(2) را تفسیر می‌کند و می‌فرماید: «نارالله الموقده»*** حطمه آتش الهی است که همیشه شعله‌ور و شکننده است و طرف را منهدم می‌کند. نکته بسیار ظریفی در اینجا هست که حرص را نشان می‌دهد. «نارالله الموقده، التی تطلع علی الافئده»**** آتش خدا که از قلب و دل انسان حرکت می‌کند. این خیلی مهم است.

آتش‌های معمولی از پوست انسان وارد می‌شوند و در بدن نفوذ می‌کنند و آتش حطمه و آتشی که از حرص نامشروع سرچشمه می‌گیرد، از درون در می‌آید. قلب انسان از درون می‌سوزد. همان هشت خطری را که گفتم، رنج دائم، آن حالت خطرناک، آن التهاب به یک چیز بی‌اساس که انسان خیال می‌کند به طرف سعادت می‌رود و در آخر می‌بیند همه زحمت‌هایش از بین رفت و دیگران مال قدرت و مادیات او را برداشتند و به سعادت رسیدند، امّا خود او بدبخت شد، این آتش انسان را از درون منهدم می‌کند و هیچ کاری نمی‌توان انجام داد.

خدا در قرآن چقدر زیبا، گویا و صریح راه‌ها را برای ما تعیین کرده و مسائل برای ما روشن شده است. نتیجه دو خطبه من این است که اگر استعداد بی‌پایانی که خداوند به ‌ما عطا کرده، در مسیر حق و آخرت استخدام شود، به سعادت منتهی می‌شود و حرص در اینجا مطلوب است، البته دیگر حرص نیست، بلکه عشق است. ولی اگر در مسیر غلط بیفتد و به مادیات منتهی شود، مادیات ارزش حرص و عشق ندارد و انسان به سقوط حطمه می‌رود و حطمه می‌رود. «ناراللّه الموقده» در وجودش حرکت می‌کند آنهایی که منهدم کننده است و انسان را از درون منهدم می‌سازند. می‌بینیم کسانی که دچار آن مهلکه شده‌اند، سرنوشتشان چیست. در قرآن قارون‌ها و فرعون‌ها به‌عنوان نمونه ذکر شده‌اند و ما در دنیا و اطراف خودمان می‌توانیم از این نمونه‌ها پیدا کنیم و حقیقتاً درس بزرگی است.

کافی است که همین یک سوره کوچک قرآن را حفظ کنیم و همیشه روی این فکر کنیم که خودمان را از مهالک حرص و اشتباه و بیراهه رفتن و از خدا دور شدن حفاظت کنیم که ان‌شاءاللّه این کار را خواهیم کرد.

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

انا اعطیناک ‌الکوثر/ فصلّ لربّک وانحر/ انّ شانئک هوالابتر*

 

*  سوره مبارکه مومنون (23)، آیه 14

**  سوره مبارکه بقره (2)، آیه 31

*  خطبه 82: «هر کس با چشم بصیرت به آن نگاه کند، بصیر می‌شود و آن کس که چشمش به دنبال آن باشد و فریفته آنگردد، از دیدن حقایق نابینایش کند.»

*  سوره مبارکه همزه، آیه 1

**   سوره مبارکه همزه، آیه 2

***  سوره مبارکه همزه، آیه 3

*  سوره مبارکه الاعراف (7)، آیه 20

**  سوره مبارکه همزه، آیه 4

***  سوره مبارکه همزه، آیه 5

****  سوره مبارکه همزه، آیه 6

*  سوره مبارکه کوثر

خطبه دوم:

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

الحمدللّه والسلام علی رسول اللّه و علی علی امیرالمؤمنین و علی الصدیقه الطاهره و سبطی الرحمه و علی ‌بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و الحسن بن علی و الخلف الهادی المهدی(عج) صلوات الله علیهم اجمعین

اوصی عبادالله بتقوی الله واتباع امره و نهیه

در مناسبت‌های هفته به اختصار چند مطلب را مورد اشاره قرار می‌دهم که به وقت نماز برسیم و شما را از سرما و برف زودتر نجات دهیم.

اولین مناسبت، مراسمی بود که این روزها درباره 225 شهید گمنام که با تلاش مجاهدان حق جنازه‌های مقدس آنان از زیر خاک‌ها بیرون آمده و به ایران آمده، داشتیم که مردم ما انصافاً با حضور در مراسم تشییع، عشق و علاقه خود را به‌سربازان امام زمان(عج) و ایثارگران بی‌نظیر تاریخ انقلاب اسلامی نشان دادند و بخشی از مراکز فرهنگی کشور ما این افتخار را داشتند که چند نفر از این سربازان گمنام را در دانشگاه‌ها و مراکز فرهنگی به‌ خاک بسپارند و این ابتکار بسیار باارزشی است که برادران جستجوگر جنازه‌های مقدّس شهدا این روزها بکار می‌گیرند.

می‌دانیم که آثار یاد شهدا چه میزان آموزنده، سازنده و هدایتگر است! کسی که آثاری از شهیدی را می‌بیند، اولین چیزی که به‌ذهن او خطور می‌کند این است که چرا شهید شد؟ چه ارزشی دارد؟ چرا جان و هستی‌اش را داد و فراقش را بر دل بستگانش گذاشت؟ در وجود خود به قضاوت می‌نشیند و تحلیل و داوری می‌کند که راه درستی است که انسان از وجود خود برای نجات و هدایت جامعه و دفاع از حق و مبارزه با ستم و باطل، سرمایه‌گذاری می‌کند. شهید به چنین کسی می‌گویند، کسی که در راه خدا و یک هدف مقدس جانش را از دست داده است. وقتی دانشجو، استاد و کارمند ببینند گوشه‌ای از دانشگاه به ‌نام شهدا مزیّن شد، برای آنها الهام‌انگیز است.

شهدا در مسجد، مدرسه، میدان و هر جای دیگر حقیقتاً مشعل، پرچم، راه و راهنما هستند. انسان می‌تواند برای هر موضوعی سخن بگوید، امّا نمی‌تواند درباره تقدّس کسی که جانش را برای حق و مبارزه با ستم و باطل داده، حرف بزند. خالص‌ترین نقطه‌ای است که می‌تواند انسان را هدایت کند و اینکه شهدا زنده‌اند و اینکه «عندالله یرزقون»* و اینکه دائماً بشارت می‌دهند. «بالذین لم یلحقوا»** آنهایی که هنوز به آنها ملحق نشدند «لا خوف علیهم و لا هم یحزنون»*** بهترین راهنما برای ماست. بنده از این برنامه‌ای که ترسیم و تنظیم شده و از کسانی که استقبال کردند و این منبع هدایت را در مراکز فرهنگی و اجتماعی برای هدایت دیگران بوجود آوردند، تقدیر می‌کنم.

مسأله دوم ما سالگرد 19 دی ماه(3) است که واقعاً یک روز تاریخی برای ایران، اسلام و مکتب اهل بیت(ع) است که در قم روی داد. قمی‌ها، حوزه علمیه قم، طلاب مدرسه فیضیه و دیگران این افتخار را به‌دست آوردند و در مقطع نهایی مبارزه حرکت پرجوشی را آغاز کردند. اصل مسأله این‌گونه بود که پس از شهادت حاج آقا مصطفی - فرزند بزرگ امام(ره) - مراسمی بود که مردم اظهار علاقه کردند. رژیم خشمگین شد و به ‌امام(ره) اهانت کرد و مردم برنتابیدند و خشمگین شدند و اولین شعله‌های خشم مردم در قم بروز کرد. مردم قم و طلاب دو روز پشت سر هم در خیابان‌ها و بیوت علماء حاضر شدند و مراسم مبارزه را دوباره تجدید کردند و اعتراض نمودند و جمعی شهید و زخمی شدند. پس از حرکت جدید مبارزه، در نوزدهم دی ماه سال 56، فقط یک سال طول کشید که این مبارزه منجر به فرار شاه شد. چون شاه در 26 دی ماه سال 57 از ایران فرار کرد.

این حرکت مردم و حوزه علمیه قم چه برکت عظیمی داشت و چه ریشه عمیقی داشت که این شجره با این رشد و سرعت همه کشور را فرا گرفت و بار و بر و سایه‌اش در همه جا سر کشید! تحلیل آن روشن است، از روزی که مبارزه در سال 40 شروع شد، مردم علاقمند و عاشق اسلام و همراه روحانیت بودند، اما نه آگاهی کافی بود و نه برای مبارزه و تداوم مبارزه برنامه‌ریزی کامل شده بود و رژیم هم با نهایت سفاکی همه را سرکوب می‌کرد که نمونه آن را در 15 خرداد دیدید. به‌تدریج مردم در مساجد، تکایا، هیأت‌ها، دانشگاه‌ها، مدارس و خیلی جاهای دیگر سازماندهی شدند و رشد فکری مردم واقعاً قابل توجه بود. در فاصله ده، پانزده سال، یعنی از 15 خرداد تا 19 دی مردم آگاه شدند و وقتی به صحنه آمدند، دیگر به خانه‌هایشان بازنگشتند و دیگر ننشستند و کسانی‌که قیام کردند، ادامه دادند.

نکته‌ای بسیار بسیار مهم و درسی است که این روزها باید تکرار شود و باید دوباره به ‌مردم به‌ خصوص به نسل جوان، تذکر داده شود تا آنهایی که در آن زمان نبودند بدانند چه خبر بوده و ملت، روحانیت و امام(ره) با چه امکاناتی موفق شدند! چه رژیم سفاکی را به ‌این آسانی سرنگون کردند! مردم چگونه فقط یک ‌سال، با تظاهرات، اعتصابات و حضور در خیابان‌ها و میادین و مساجد و فشار بر رژیم موفق شدند. رژیمی را که هم پول، نیروی مسلح و ساواک جهنمی را داشت که مأمورانش تا خانه‌های مردم حضور داشتند، تبلیغات و حمایت‌های خارجی و همه امکانات را داشت تا بماند.

«یحسب ان ماله اخلده»* از نمونه‌هایش است. ولی مردم به صحنه آمدند و پافشاری کردند تا سرانجام شاه ترسید و فرار کرد و ظرف چند روز همه چیز فرو ریخت و منهدم شد. تفسیری که از سوره «ویل لکن لمزه» کردم، در اینجا مصداق دارد. یعنی دربار فکر می‌کرد امکاناتش او را ابدی ساخته، ولی وقتی که آتش خدا از درون زبانه کشید، اینها را منهدم و حطمه خداوند اینها را خرد کرد، دل‌هایشان را فرا گرفت و از ترس مردم فرار کردند و الان در خارج عربده می‌کشند.

شعله جدید مشعل انقلاب در 19 دی سال 56 در قم خودش را نشان داد و 22 دی ماه سال 57 امام خمینی(ره) شورای انقلاب را از پاریس اعلام کردند که اولین هسته حکومت اسلامی بود و در 26 دی ماه شاه فرار کرد و کاخ ستم با رفتن او منهدم شد و فقط چند روزی وقت لازم بود تا مردم از اتفاقات رخ‌داده مطلع شوند و این فقط برای این است که انقلاب اسلامی، به مردم متّکی است.

می‌خواهم به ‌این نکته اشاره کنم و مسأله مهم این است که مبارزه با چه چیزی پیروز شد؟ غیر از مردم چیزی نداشتیم و بعد از آن‌ هم همیشه مردم بودند که توانستند مشکلات انقلاب را حل کنند و در هر خطری مردم سینه‌هایشان را سپر کردند، مواقعی که شورش‌های مسلحانه بود و بمب در نمازخانه‌ها و اجتماعات مردم منفجر می‌کردند و افراد مسلح در همین دانشگاه تهران لانه گرفته بودند، این مردم با حضور در صحنه آنان را مأیوس کردند.

جنگ آمد، همان جنگ عجیب و غریبی که همه اهریمن‌های دنیا و دیوهای قدرتمند دنیا پشت سر رژیم سفّاکی مثل بعث عراق جمع شدند که انقلاب را از بین ببرند و همین مردم در جبهه‌ها و جاهای دیگر با حضورشان در صحنه، آنها را مأیوس و انقلاب را مشعشع‌تر کردند. انصافاً بی‌انصافی است که کسی بخواهد به انقلاب اسلامی درس مردم‌داری و مردم‌سالاری و حاکمیت و اراده مردم بدهد. از این بی‌انصافانه‌تر چیزی پیدا نمی‌شود.

کسی که در همه دوره زندگیش - از آن روزی که در مسأله انجمن‌های ایالتی و ولایتی در سال 40 در حوزه قم وارد مبارزه با رژیم شاه شد تا امروز - هیچ‌وقت فکر نکرده که به غیر از مردم و بدون کمک مردم و جدای از مردم بخواهد کار را ادامه بدهد.

ظلم به ‌این مردم و انقلاب و روحانیت و اسلام و مکتب اهل بیت(ع) است که در بحث‌ها مطرح کنند که افراد جدیدی آمده‌اند و می‌خواهند مردم‌سالاری را به مردم و انقلاب یاد بدهند. بگویید می‌خواهیم تحکیم کنیم، بگویید می‌خواهیم قوی‌ترش کنیم، بگویید می‌خواهیم بیشترش کنیم، هر تعبیری می‌خواهید بگویید امّا نباید گذشته را به‌گونه‌ای مطرح کنید که بچه‌هایی که الان دارند به مدرسه می‌روند و چیزی نمی‌دانند، خیال کنند که هدیه جدیدی برایشان آمده و گذشته بدی داشته‌اند و می‌خواهد اصلاح شود. این درست نیست. البته پاسداری از حضور مردم مهم است. هر کس باعث شود که مردم دلسرد بشوند و از صحنه بیرون بروند و بین مردم، دولت، حکومت و نظام فاصله بیفتد، ظلم و انحراف است. (مرگ بر منافق نمازگزاران)

لذا همیشه یک کار عمده داریم و آن این است که سعی کنیم همانطور که با مردم شروع کرده‌ایم، تا آخر هم با مردم و همراه مردم باشیم و مردم هم همراه دین، رهبر، اسلام، انقلاب و مکتبشان باشند که کار به‌جایی نرسد که آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها و اسرائیلی‌ها بخواهند علیه ما چنگ و دندان نشان بدهند و با ما حرف تهدیدآمیز بزنند.

مناسبت دیگر ما در این هفته، شهادت شهید نواب صفوی و یارانشان است(4) که حقیقتاً در تاریخ مبارزات اسلامی حق مهمی در پیشتازی دارند. بعد از فتنه رضاخان پهلوی و سرکوب نیروهای انقلاب اسلامی و خفه شدن بسیاری از نیروهای مبارز، موقعی که کمونیست‌ها از یک‌ طرف و لیبرال‌ها از طرف دیگری صحنه مبارزه را در جهت انحرافی گرم کرده بودند، وارد میدان شدند و با نام دفاع از اسلام و با هدف اجرای مو به موی احکام اسلام، انصافاً از خود شهامت و شجاعت نشان دادند و در آخر جانشان را در راهی که انتخاب کرده بودند، تقدیم خداوند کردند که با افتخار و با چشم باز و با فریاد الله اکبر و با نوای دلنشین به استقبال شهادت رفتند و به مردم درس مردانگی و شهادت دادند که چهار نفرشان شهید نواب، شهید سید محمد واحدی، شهید ذوالقدر و شهید طهماسبی در 27 دی ماه که هفته آینده است، به شهادت رسیدند. نباید بگذاریم این افتخارات اسلامی و جهادی فراموش شوند.

مناسبت دیگر یک مسأله مهم خارجی است که به ما هم ارتباط پیدا می‌کند و آن مسأله فلسطین است.

به ‌نظر می‌رسد که با آمدن آمریکا به منطقه و با ایجاد جو رعب و لشکرکشی و تهدیدها و ارعاب‌ها و ضعفی که از برخی سران دولت‌های اسلامی در منطقه دیده می‌شود، اسرائیل گستاخ‌تر شده و خیلی جسورانه ظلمش را به ملت فلسطین مضاعف کرده است و آمریکا هم قدم‌به‌قدم اسرائیل را تأیید می‌کند و آخرینش همین کاری است که روز پنجشنبه کردند و روز جمعه هم ادامه داشته است. چطور می‌شود که یک دولت به‌ خود اجازه بدهد و قبلش هم با آمریکا در میان بگذارند و با بولدوزر و تانک خانه‌های مردم فقیر فلسطین را منهدم و در این سرما و در این برف عده‌ای را مجروح کنند؟

دنیا اینها را ببیند، قدرت‌ها ببینند و آمریکا هم فرزند نامشروع خود را ببیند که چگونه ظلم می‌کند! همه خفه شوند و مسلمان‌ها هم راحت بنشینند! واقعاً صحنه دلخراشی است. البته اینها خیال می‌کنند با ایجاد فضای ارعاب که خودشان درست کردند، می‌توانند همه مصالح ملت‌ها و استقلال‌ها و آزادی‌ها را نادیده بگیرند. موجی می‌آید. اما نفرتی که مردم از استعمار و استکبار دارند، تقویت می‌شود و یک روز به شکل دیگری بروز خواهد کرد. اینها وقتی ببینند نفس‌کشی در برابر آنها نیست، خیلی بی‌ادب و گستاخ می‌شوند. همین دیروز رئیس ‌جمهور آمریکا و نخست‌وزیر انگلستان با لحن بی‌ادبانه و گستاخانه ایران را با کلمه «باید» مورد خطاب قرار می‌دهند که ایران باید چنین و چنان کند.

اینها کمی به گذشته بازگردند، آن روزی که در ایران بودند و آن روزی که شاه و دربار شاه و ساواک شاه از طرف آنها مردم را آن‌گونه تحت فشار و شکنجه قرار داده بودند و همه چیز در دست آنها بود، حاضر نبودیم یک کلمه از فرمان آنها را بشنویم و علی‌رغم خواست آنها که قصد داشتند کاپیتولاسیون را در ایران درست کنند، امام خمینی(ره) آن‌گونه در دهانشان زد و آنها به خیال خودشان امام(ره) را تبعید کردند که مسأله را حل کنند.

پانزده سال بعد با خفّت و حقارت هم آمریکایی‌ها و هم نوکران ایرانی‌شان از کشور ایران فرار کردند. آنها با چنین ملّتی مواجه هستند. حال به‌چه دلیلی به خود حق می‌دهند که این‌طور بی‌ادبانه و گستاخانه با یک ملت انقلابی حرف بزنند؟

شاید اینها فکر می‌کنند که چهار آدم ضدانقلاب فراری که اکنون در خارج مزد می‌گیرند و یک کلمه برایشان می‌نویسند و یا چهار آدم فریب خورده و ستون پنجمی که در ایران به‌وجود آوردند و به نفع آنها حرف می‌زنند، سخنگوی مردم ما هستند. اینکه خیال کنند مردم به‌این حرف‌ها توجه دارند، اشتباه عمیقی می‌کنند. شانتاژ، فریبکاری و به ‌دنبال آن تهدید می‌کنند و کسانی که از آنها می‌ترسند، فوری قبول و فرمانشان را اجرا می‌کنند. بارها آزمایش کردند و فهمیدند که این تهدیدها در ایران و بین مردم انقلابی ایران اثر معکوس دارد.

ببینید که اسرائیلی‌ها چگونه شانتاژ می‌کنند! این قطعه را برای شما توضیح می‌دهم. در سخنرانی روز قدس حرفی زدم که از نکات بسیار جالب است و نشان می‌دهد که دنیای ما، چقدر دچار انحطاط، سقوط، سوء خلق و بی‌فرهنگی شده است!

در آن سخنرانی که متن آن بارها از صدا و سیما پخش شد و متن کامل آن را روزنامه جمهوری اسلامی چاپ کرد، آمریکا را نصیحت کردم و گفتم که به مصلحت شما و اسرائیل نیست که اسرائیل را به سلاح‌های غیرمتعارف هسته‌ای، میکروبی و شیمیایی مسلّح کنید. دلیل آوردم که این‌گونه کارها باعث رقابت می‌شود و طبیعی است که اگر اسرائیل بخواهد چنین سلاح‌هایی داشته باشد، دنیای اسلام هم به دنبال این می‌رود و کشور کوچکی مثل اسرائیل نمی‌تواند در مسابقه تسلیحاتی و هسته‌ای مقاومت کند. تأکید کردم و گفتم که دست اسرائیل را ببندید، او هم مثل بقیه کشورهای دیگر بیاید قراردادهای بین‌المللی خلع سلاح هسته‌ای، میکروبی و شیمیایی را امضاء کند. این نصیحت به مذاق اینها خوش نیامد. فردا دیدیم که اولاً از ضدانقلاب خودمان شروع شد، آنهایی که در خارج مزد می‌گیرند، گفتند فلانی اسرائیل را به بمب اتمی تهدید کرد و اسرائیل دید که موضوع خوبی است. یک نامه به سازمان ملل نوشت که فلانی ما را تهدید کرده و معلوم می‌شود که ایران دنبال بمب اتمی است.

من به ‌اینها می‌گویم از بمب اتمی دست بردارید، سیاست ایران که معلوم است. حتّی در جنگ حاضر نشد سلاح شیمیایی به‌کار ببرد، در حالی‌که دشمن به‌کار می‌برد. همه صنایع ما تحت نظارت آژانس هسته‌ای بین‌المللی است و سالی چند بار می‌آیند و بررسی می‌کنند و بارها اعلام داشته‌اند که در ایران علامتی از سیاست ساخت سلاح اتمی دیده نمی‌شود. این‌قدر روشن است. یک دفعه اسرائیل گفت که از حرف فلانی معلوم می‌شود که ایران به دنبال بمب هسته‌ای است. حتی در سازمان ثبت کرد. البته نمایندگی ایران در سازمان ملل جواب داد و آن پاسخ هم ثبت شد. روزنامه‌های خارج پس از یک هفته گفتند که ایران اسرائیل را تهدید به بمب اتمی کرد. شانتاژ می‌کنند برای اینکه فضای ارعاب به‌وجود بیاورند و بتوانند اهداف پستشان را در دنیا اجرا کنند و این بدترین اخلاق این قلم به دستان و بوق‌های تبلیغاتی امروز دنیاست و بدتر از آنها داخلی‌ها هستند یا با مزد یا بدون مزد با رادیو اسرائیل هم‌صدا می‌شوند و همین حرف‌ها را به نحو دیگری در ایران منتشر کردند.

نمی‌دانم عِرق ملی و عِرق دفاع از منافع کشور کجا رفته است؟ در همصدایی با رادیو اسرائیل و بوق‌های اسرائیلی و چنین اتفاقات چه سودی است؟ می‌خواهم آنهایی که اهل تحقیق هستند، پرونده این جریان را نگاه کنند و ببینند دشمنان ما چطور بی‌محابا و بی‌پروا و بدون مراعات اصول اخلاقی و ادبیات کلام دنبال جوسازی، توطئه و فریب دادن و مردم را به بیراهه بردن و سوءاستفاده از چیزهایی که می‌تواند در جهت خیر و صلاح مردم حرکت کند، می‌روند! واقعاً شرایط بدی است که الان در فرهنگ تبلیغاتی دنیا حاکم است و متأسفانه سیره مستکبران همین است و مستکبران همیشه همینطور بودند. فرعون هم وقتی که حضرت موسی(ع) در مقابلش ایستاد، گفت: آمده‌ای که توطئه کنی و ما را از کشورمان بیرون کنی، «لتخرجنا من ارضنا بسحرک یا موسی»* اوّل مردم را تحریک می‌کند و بعد هم به فکر سرکوب می‌افتد. این شیوه استکبار است.

مایلم که مردم، رسانه‌ها و اهل فرهنگ و تبلیغ بتوانند اطلاع رسانی صحیح را برای مردم رایج کنند.

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

قل هو الله احد/ الله الصمد/ لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد*

 

*  سوره مبارکه آل‌عمران (3)، آیات 169

**  سوره مبارکه آل عمران (3)، آیه 169

***  سوره مبارکه آل عمران (3)، آیه 170

* سوره مبارکه همزه (104)، آیه 5

*  سوره مبارکه طه (20)، آیه 57

*  سوره مبارکه توحید

پی نوشت ها:

 

21/10/1380

1- این بیت در حکایتی از باب سوم گلستان سعدی (در فضیلت قناعت) آمده است که چنین است: « بازرگانی را شنیدم که صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل بنده خدمتکار شبی در جزیره کیش مرا به حجره خویش درآورد همه شب نیارمید از سخن‌های پریشان گفتن که فلان انبازم به ترکستان و فلان بضاعت به هندوستان است و این قباله فلان زمین است و فلان چیز را فلان ضمین، گاه گفتی خاطر اسکندریه دارم که هوایی خوشست باز گفتی نه که دریای مغرب مشوشست سعدیا سفری دیگرم در پیشست اگر آن کرده شود بقیت عمر خویش به گوشه بنشینم. گفتم آن کدام سفرست؟ گفت گوگرد پارسی خواهم بردن به چین که شنیدم قیمتی عظیم دارد و از آنجا کاسه چینی بروم آرم و دیبای رومی به هند و فولاد هندی به حلب و آبگینه حلبی به یمن و برد یمانی به پارس و زان پس ترک تجارت کنم و بدکانی بنشینم .انصاف ازین ماخولیا چندان فرو گفت که بیش طاقت گفتنش نماند، گفت ای سعدی تو هم سخنی بگوی از آنها که دیده‌ای و شنیده‌ای. گفتم:

آن شنیدستی که در اقصای غور
گفت چشم تنگ دنیا دوست را

 

بار سالاری بیفتاد از ستور
یاقناعت پر کند یا خاک گور

 

2- حطمه، صیغه مبالغه است از مادّه «حطم» به معنای در هم شکستن. از این رو به سالهای قحطی، «حُطْمه (بر وزن لقمه)» گفته می‌شود زیرا همه چیز را در هم می‌شکند. نیز به محلی از اطراف کعبه که میان حجرالأسود و درِ خانه واقع شده «حطیم» گفته می‌شود؛ زیرا در اثر ازدحام و فشار مردم، گویا استخوان ها در هم می‌شکند.

ابن فارس در این باره آورده است: الحاء والطاء والمیم أصل واحد و هو کسر الشیء. یقال: حطمت الشیء حطما: کسرته... و الحطمه: السنة الشدیدة، لأنّها تحطم کلّ شیء.( معجم مقاییس اللغه: ج۲، ص۷۸. ماده «حطم»)

ح ط م، یک ریشه است و آن شکستن چیزی است. گفته می‌شود: «حطمتُ الشی ء حطما»، یعنی: آن را شکستم. حُطمه به معنای قحطی شدید است؛ چون همه چیز را در هم می‌شکند. بنابراین نامگذاری دوزخ به «حُطمه» بدین جهت است که آتش دوزخ، همه چیز را در هم می‌شکند و متلاشی می‌سازد.

واژه «حطمه» دو بار در سوره همزة تکرار شده است. قرآن در توضیح این نام، اوّلاً برای تصویر مبالغه و بیان عظمت آن، «نار (آتش)» را به «اللّه» اضافه می‌کند و ثانیاً از ویژگیهای آن می‌گوید که: آتشی است که نه تنها ظاهر جسم بلکه جان و دل را هم می‌سوزاند: «وَ مَآ أَدْرَاکَ مَا الْحُطَمَةُ / نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ / الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئدَةه»؛( سوره همزه: آیه ۵ـ۷.) و تو چه می‌دانی «حطمه» چیست؟! آتش برافروخته خداوند است که به دلها می‌رسد.

این بیان مؤیّد آن است که در کاربرد واژه «حطمه» برای دوزخ معنای لغوی آن مورد توجه بوده؛ چرا که آتش دوزخ تا اعماق جان انسانِ تبهکار نفوذ می‌کند و آن را در هم می‌شکند. در حدیثی آمده است که آتش دوزخ علاوه بر این که دوزخیان را به شدت در هم می‌شکند و خرد می‌کند، خود پاره ها و توده های آتش نیز یکدیگر را در هم می‌شکنند.متن حدیث چنین است: «تُعرَضُ لِلنّاس جَهَنَّمُ کَأَنَّها سَرابٌ یَحطِمُ بَعضُها بَعضا».(محمد محمدی ری شهری، بهشت و دوزخ از نگاه قرآن و حدیث، ج2، قم: دارالحدیث، چاپ اول، 1389ش، ص55،) دوزخ، چونان سرابی که شعله های آن بر یکدیگر فرومی کوبند، بر مردم نمایان می‌شود.

سید رضی در توضیح این حدیث می‌گوید: این گفته، مَجاز است زیرا منظور پیامبر خدا ـ که درود و سلام بر او باد ـ شدت شعله و در هم پیچیدن زبانه‌اش است، چنان که گویی بخش‌هایی از آن، بخش‌های دیگر را در هم می‌کوبد یعنی خرد می‌کند و می‌شکند. «حَطْم» به معنای شکستن است. احتمال هم دارد که مراد این باشد که جهنم تن عذاب شوندگان را در هم می‌شکند و آنها را جزئی از جهنم قرار می‌دهد زیرا آنان مدام در آن ماندگارند و از آن بیرون نمی آیند.( المجازات النبویّة: ص۱۰۹، ح۷۰.)

 

3- بسیاری، از حادثه 19 دی که به دنبال انتشار آن مقاله موهون در روزنامه اطلاعات آن روز شکل گرفت، به عنوان نقطه شروع انقلاب اسلامی یاد می کنند.شاه که برای زیر سئوال بردن و بی اعتبار کردن مردی که از جنس خواستن بود و در آن زمان جلوتر از همه در مسیر مبارزه با رژیم شاهنشاهی خط شکنی می کرد، دست به انتشار آن مقاله زد اما در نهایت خود او بود که در میان چنان قیام مردمی گرفتار آمد که پایه های حکومتش را دچار لرزه ای بی سابقه کرد.فردای روز 17 دی ماه 56، اولین پس لرزه های انتشار این مقاله، ‌در شهر قم به وقوع پیوست. در این روز طلاب مدارس و حوزه علمیه، کلاس های درس خود را تعطیل کرده و در مسجد اعظم دست به تجمع زدند.

اگرچه در این روز درگیری های پراکنده ای در برخی نقاط شهر قم روی داد، اما حرکت اصلی مردم قم همزمان با روز 19 دی ماه 56 بود که در این روز بازار نیز علاوه بر دروس طلاب در حمایت از امام خمینی(ره) تعطیل شد.صبح روز نوزدهم دی ماه جمعیت زیادی در مسجد اعظم تجمع کردند و سپس راهی منازل مراجع و آیات عظام شدند. جمعیت هر لحظه با شور و جوشش بیشتری راهی بیوت آیات عظام میرزا هاشم آملی، علامه طباطبایی، وحید خراسانی، مکارم شیرازی، نوری همدانی و آیت‌الله مشکینی شدند و به سخنان آنان مبنی بر حمایت از امام خمینی(ره) گوش جان می سپردند.

تجمع و سخنرانی در دفتر آیات عظام تا بعد از ظهر ادامه داشت، ‌اما درگیری بین مردم و عمال رژیم شاه از حدود عصر 19 دی ماه و در زمانی که ماموران در یکی از میادین شهر قم راه را بر مردم سد کردند، شروع و این درگیری و زد و خورد منجر به شهادت تعدادی از اهل قم شد.به دنبال شهادت جمعی از مردم قم و همزمان با چهلم این شهدا مردم تبریز نیز دست به تظاهرات زدند و در ادامه اربعین شهدای تبریز،‌ مردم یزد به پا خاستند و بعد از این، اعتراض ها به جهرم، تهران، مشهد و سراسر کشور کشیده شد.

شاه بعد از قیام نوزدهم دی ماه دست اقداماتی از جمله تبعید جمعی از شاگردان امام و کشت و کشتار مردم بی گناه در جای جای کشور کرد، اما این حرکت های باعث شد تا هر چه بیشتر به دوران اضمحلال خود نزدیک شود.بعد از قیام 19 دی در قم، امام خمینی(ره) در واکنش به کشتار مردم قم در این روز، در پیامی این قیام را پرتویی از نهضت 15 خرداد سال 42 دانستند و گفتند: نهضت اخیر که پرتویی از نهضت 15 خرداد است و شعاعش در سراسر کشور نورافکنده، خود کوبندگی خاصی دارد که شاه را از خود بی خود کرده و او و دار و دسته چاقو کشش را به تلاش مذبوحانه واداشته است. جنایات 19 دی 56 نقطه عطفی است به جنایات شاهانه 15 خرداد، شاه خواست ضرب شستی به ملت مسلمان نشان دهد.

همچنین امام خمینی(ره) در ادامه پیام خود به مسلسل بستن مرکز تشیع و حوزه فقاهت اسلام در جوار مرقد پاک حضرت فاطمه معصومه(س) را در راستای تحکیم نوکری شاه با آمریکا می داند، و درباره تظاهرات عمومی و تعطیلی سرتاسری دامنه دار و اظهار تنفر ملت از رژیم شاه می گوید: ملت با این کار ثابت کرد که شاه را نمی خواهد و از او و خاندانش بی زار است و بیان می‌کند که این رفراندوم طبیعی در حقیقت خلع او از سلطنت غاصبانه جابرانه است.

 

4- در روز ۲۷ دی ۱۳۳۴ سیدمجتبی نواب صفوی رهبر جمعیت فدائیان اسلام و سه تن از یارانش در میدان تیر لشکر ۲ زرهی تهران به جوخه اعدام سپرده شدند.

سیدمجتبی میرلوحی که بعدها نام خانوادگی مادرش نواب صفوی را برگزید، در سال ۱۳۰۳ هجری شمسی در خانی‌آباد به دنیا آمد. پدرش سیدجواد میرلوحی، روحانی و مادرش خانم نواب زنی مؤمنه بود. سیدجواد که در پی غائله متحدالشکل کردن لباس و محدودیت‌هایی که رژیم رضاشاه برای روحانیون به وجود آورد، از هیات روحانیت بیرون آمده بود، برای دادرسی از مظلومان، وکالت دادگستری را برگزید. او در همین کسوت بود که در پی مشاجره‌ای با علی‌اکبر داور، وزیر وقت عدلیه به مدت سه سال روانه زندان شد. او بعد از آزادی از زندان به زندگی ساده خود ادامه داد تا اینکه در سال ۱۳۱۵ شمسی درگذشت. خانواده سیدمجتبی در مدت زندان و پس از فوت پدر، توسط دایی وی سیدمحمود نواب صفوی اداره می‌شد. نواب در همین شرایط مدارج تحصیلی را طی کرد. او تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان حکیم نظامی تهران و دبیرستان را در مدرسه صنعتی آلمانی‌ها گذراند. به دلیل علاقه به فراگیری دروس اسلامی همزمان با تحصیل در دبیرستان، دروس حوزوی را نیز در مسجد قندی خانی‌آباد و سپس مدرسه مروی فراگرفت و دروس فقه، اصول، تفسیر قرآن، اصول سیاسی و اعتقادی را نزد آیات عظام علامه امینی، حسین قمی، محمد تهرانی و مدنی تا پایان سطح ادامه داد.

نواب از همان جوانی فعالیت‌های سیاسی - مذهبی خود را آغاز کرد. او در دبیرستان صنعتی آلمانی‌ها برای دوستان خود جلسات بحث دینی گذاشته و نسبت به اوضاع آشفته کشور پس از تهاجم قوای روس و انگلیس هشدار می‌داد و یک بار به خاطر برپایی راهپیمایی دانش‌آموزی به سمت مجلس در ۱۷ آذر ۱۳۲۱ تحت تعقیب گرفت.

نواب پس از اتمام تحصیلات دبیرستان، در خرداد ۱۳۲۲ هجری شمسی به استخدام شرکت نفت آبادان درآمد. او با برگزاری جلسات دینی برای کارگران، به مبارزات خود ادامه داد تا اینکه به دلیل درخواست حکم قصاص مشابه برای مهندسی انگلیسی در برابر تنبیه یکی از کارگران شرکت نفت، درگیری‌هایی رخ داد و نواب به عنوان محرک جریان، تحت تعقیب قرار گرفت. او با استفاده از این فرصت به نجف رفت و تحصیلات حوزوی خود را ادامه داد. او‌ در سال ۱۳۲۶ شمسی پس از گذراندن تحصیلات در علوم حوزوی و علوم جدید با نیره‌سادات نواب احتشام رضوی دختر یکی از رهبران قیام مشهد در برابر بی‌حجابی ازدواج کرد. حاصل این ازدواج سه دختر به نام‌های فاطمه، زهرا و صدیقه بودند که آخری بعد از اعدام نواب به دنیا آمد.

در نجف بود که نواب با مطالعه کتاب نام «شیعی‌گری» نوشته احمد کسروی به افکار او حساس شد و پس از نشان دادن کتاب به علمای نجف و مرتد دانستن کسروی توسط برخی از آنان در ۱۳۲۳ شمسی برای پیگیری موضوع به ایران آمد. او پس از بازگشت به کشور، به خانه کسروی رفت و نسبت به انحرافاتی که در نوشته‌هایش دیده بود به او هشدار داد و از گفتن و نوشتن سخنان توهین‌آمیز درباره اسلام و ائمه شیعه و روحانیت بر حذرش داشت. وقتی سخنانش را در کسروی بی‌تاثیر یافت، به فکر ترور و اجرای حکم ارتداد او افتاد. اینچنین بود که در هشتم اردیبهشت ۱۳۲۴، در چهارراه حشمت‌الدوله به کسروی حمله کرد ولی پیش از آنکه به مقصود خود برسد توسط پلیس دستگیر و زندانی شد.

نواب صفوی بعد از آزادی از زندان، موجودیت «جمعیت مبارزه با بی‌دینی» که بعدها نام «جمعیت فدائیان اسلام» به خود گرفت را طی اعلامیه‌ای رسمی با سرلوحه «هوالعزیز» و تیتر «دین و انتقام» اعلام و اعدام کسروی را پیگیری کرد. او به تدریج افرادی چون سیدحسین امامی را جذب کرد و این بار با کمک یارانش توانست احمد کسروی را در ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ از میان بردارد. در این روز امامی در ساختمان دادگستری به کسروی حمله کرد و او را با ضربات اسلحهٔ سرد به قتل رساند.

ماجرای کسروی و بازگشت نواب به ایران فرصتی شد تا مبارزاتش با کسانی که مخالف دین می‌دانست ابعاد گسترده‌تری پیدا کند. پس از آزادی نواب از زندان و ترور کسروی یعنی از ۱۳۲۴ تا ۱۳۲۶ شمسی او با سفر به شهرهای مختلف و ملاقات با مردم و علما ضمن تبلیغ دین به جذب افراد شجاع، معتقد و مبارز برای فدائیان اسلام پرداخت اما پس از آن با تحت تعقیب قرار گرفتن از سوی رژیم، مجبور به مبارزه مخفی شد.

آشنایی نواب با آیت‌الله کاشانی باعث شد تا از اواسط سال ۱۳۲۴ شمسی علیرغم اینکه وی با ملی‌گراها میانه خوبی نداشت اما با آیت‌الله کاشانی بر سر حمایت از آنان به توافق برسد. موضوعی که باعث شد فدائیان اسلام نقشی اساسی در راه یافتن کاشانی به مجلس، نخست‌وزیری مصدق و ملی شدن صنعت نفت ایفا کنند. آنان از ملی‌گرایان خواسته بودند در صورت رسیدن به قدرت اجرای احکام اسلامی را در دستور کار قرار دهند.

بعد از سال ۱۳۲۷ که اقلیت موجود در مجلس مانع تصویب قرارداد گس- گلشاییان شد، رژیم برای اینکه حتی اقلیت مخالفی نیز وارد مجلس نشود، توسط هژیر دست به تقلب در انتخابات زد و به بهانهٔ ترور شاه و دست داشتن آیت‌الله کاشانی در این ترور، او را بازداشت و به لبنان تبعید کرد. اینچنین بود که فدائیان اسلام با این جمع‌بندی که هژیر مانع اجرای احکام اسلام شده است، او را ترور کردند و با نامزد کردن آیت‌الله کاشانی و مصدق، بار دیگر گروه اقلیت را در مجلس شورای ملی احیا کردند.

فدائیان اسلام در ماجرای ملی شدن صنعت نفت هم فعال ظاهر شدند و با ترور حاجعلی رزم‌آرا نخست‌وزیر وقت که به شدت با ملی شدن صنعت نفت مخالفت کرده بود، راه ملی شدن نفت را گشودند. در روز ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ زمانی که اتومبیل رزم‌آرا جلوی مسجد امام (شاه سابق) توقف کرده بود و نخست‌وزیر برای شرکت در مراسم ختم آیت‌الله فیض قصد ورود به صحن مسجد را داشت، خلیل طهماسبی از اعضای فدائیان اسلام بی‌درنگ از پشتِ سر با شلیکِ سه گلوله او را از پای درآورد و خود نیز توسط مأموران دستگیر شد. آیت‌الله کاشانی همان زمان در مصاحبه‌ای در رابطه با قتل رزم‌آرا گفت: «این عمل (ترور رزم‌آرا) به نفع ملت ایران بود و آن گلوله و ضربه عالی‌ترین و مفید‌ترین ضربه‌ای بود که به پیکر استعمار و دشمنان ملت ایران وارد آمد». کاشانی در گفت‌وگویی دیگر نیز با اشاره به این موضوع خاطرنشان کرد: «...نخست‌وزیر مقتول در زمان حیات خود از منافع شرکت نفت جنوب و سیاست استعماری انگلستان به شدت حمایت می‌کرد. چون عموم طبقات مردم ایران با تصمیم قطعی و خلل‌ناپذیری برای کوتاه کردن دست طمع سیاست استعماری نفت جنوب قیام کرده بودند، پافشاری رزم‌آرا برای مقاومت در مقابل افکار عمومی ملت ایران و حمایت از شرکت نفت باعث خشم شدید و عمومی مردم ایران گردید و جوانی غیور، وطن‌پرست و متدین از میان مردم ایران برخاست و نخست‌وزیر بیگانه‌پرست را به جزای اعمال خود رسانید...» اینچنین بود که در مرداد ۱۳۳۱ با فشار علما و افکار عمومی، مادهٔ واحدی به تصویب مجلس رسید که چون خیانتِ حاجعلی رزم‌آرا بر ملتِ ایران ثابت گردیده، قاتل او استاد خلیل طهماسبی به موجب این قانون مورد عفو قرار می‌گیرد. بدین ترتیب در ۲۳ آبان‌‌ همان سال، خلیل طهماسبی پس از دو سال از زندان آزاد شد و آیت‌الله کاشانی در پی آزادی، او را به عنوان «شمشیر برّان اسلام» و «مجری اراده و افکار ملت ایران» مورد ستایش قرار داد. قتل رزم‌آرا آنچنان موجی ایجاد کرد که دولت مستعجل حسین علاء هم نتوانست در برابر آن بایستد و نه تنها ناتوان از مخالفت با ملی شدن نفت مجبور به استعفا شد که مجلس شورای ملی دکتر محمد مصدق از نمایندگان شاخص ملی‌گرا را به نخست‌وزیری برگزید.

با روی کار آمدن دولت مصدق اما اختلافات میان نواب و دولت ملی هم آغاز شد. فدائیان اسلام که از دولت مصدق انتظار داشتند اجرای احکام اسلامی را در راس امور قرار دهد وقتی انتظاراتشان برآورده نشد ساز مخالفت کوک کردند. مخالفت‌ها که بالا گرفت، دولت مصدق که از جانب فدائیان احساس خطر می‌کرد، رهبران این گروه از جمله نواب را بازداشت و روانه زندان کرد. نواب به مدت ۲۰ ماه در حبس ماند و یک روز پس از کودتای ۲۸ مرداد علیه دولت مصدق از زندان آزاد شد.

شرکت در برگزاری تظاهرات ۳۱ اردیبهشت ۱۳۲۷ شمسی در همدردی با مردم فلسطین طی اشغال اراضی و تشکیل دولت اسرائیل، ثبت‌نام از داوطلبان جنگ با اسرائیل ـ که دولت اجازه اعزام به آن‌ها نداد-، شرکت در کنگره بین‌المللی فلسطین در اردن و سخنرانی نواب مبنی بر اسلامی خواندن مسأله فلسطین و نه عربی بودن آن، ملاقات با شاه حسین و دعوت وی به اجرای اسلام، رفتن به مصر به دعوت اخوان‌المسلمین، سفر به چند کشور عربی از جمله لبنان، سوریه، عراق، تلاش برای ایجاد وحدت اسلامی، ممانعت از دفن رضاشاه در نجف و قم، ترور نافرجام حسین علاء، فعالیت در قالب هیأت‌های مذهبی و مسافرت به شهرهای مختلف برای تبلیغ دین اسلام از دیگر اقدامات فدائیان اسلام در دوران رهبری نواب صفوی و پس از آن بود.

سرانجام در ساعت سه و نیم بعدازظهر روز دوم آذرماه ۱۳۳۴ به دنبال ترور نافرجام حسین علاء، سیدمجتبی نواب صفوی رهبر فدائیان اسلام به همراه دو تن دیگر از اعضای این گروه بازداشت شدند. روزنامه اطلاعات فردای آن روز در خبری نوشت: «بعد از حادثه سوءقصد علیه جان نخست‌وزیر در مسجد شاه و دستگیری مظفرعلی ذوالقدر ضارب، مشارالیه در بازجویی‌های اولیه اظهار داشت که نواب صفوی دستور اجرای ترور نخست‌وزیر را در اختیار من گذاشته است. علاوه بر این اعتراف از ظواهر امر و طرز صحبت کردن ضارب و شعارهایی که بعد از حادثه داده بود و همچنین گفتن اذان و الله اکبر بعد از حمله به آقای علاء چنین بر مامورین روشن شد که مظفرعلی به تحریک جمعیت فدائیان اسلام که در سال‌های اخیر پنج مرتبه مرتکب سوءقصد علیه جان زمامداران وقت شده‌اند، اقدام به سوءقصد و شلیک گلوله به سوی آقای علاء نموده است و بالنتیجه مقامات انتظامی چه شهربانی و چه فرماندار نظامی مصمم شدند که رهبر این جمعیت را که بعد از وقوع حادثه مخفی شده بود، بازداشت نمایند.»

اینچنین بود که اعضای موثر جمعیت فدائیان اسلام بازداشت شده و به زندان افتادند و کمتر از دو ماه بعد در روز ۲۶ دی ‌ماه ۱۳۳۴ در پی برگزاری جلسه دادگاه، نواب صفوی و سه تن از یارانش به نام‌های خلیل طهماسبی، سیدمحمد واحدی و مظفرعلی ذوالقدر به اعدام محکوم شدند. دادگاه تجدیدنظر هم همان روز برگزار شد. به دنبال تثبیت حکم اعدام برای هر چهار نفر، سحرگاه روز ۲۷ دی‌ماه ۱۳۳۴، سیدمجتبی نواب صفوی رهبر فدائیان اسلام بعد از ۱۰ سال مبارزه بی‌وقفه، در سن ۳۱ سالگی به همراه سه یار دیگرش در میدان تیر لشکر ۲ زرهی تهران تیرباران شدند. پیکر نواب ابتدا در مسگرآباد تهران دفن شد اما بعد از مدتی به قبرستان وادی‌السلام قم انتقال یافت.