خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۷۵

    خطبه اوّل

 

 بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

 اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ الْأَ ئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ، اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا الذِّکْرَ وَ اِنَّالَهُ لَحافِظُونَ عِبادَاللَّه اُوْصیکُمْ بتَقْوَیَ اللَّه وَ اَتَّباعُ اَمْرَهُ وَ نَهْیهِ".

 

 در باره قرآن تا بحال دو خطبه ایراد شده که در خطبه اول کلیّاتی در اهمیّت قرآن و نقش سازنده قرآن برای فرد و جامعه و ارزش توجّه به قرآن در زمانه خودمان صحبت کردم که خوشبختانه این بخش بتدریج در جامعه ما دارد جای خودش را باز می‏کند. امروز جوانان زیادی متوجّه مسائل قرآنی هستند.

 خطبه دوّم را در باره وحی صحبت کردیم، چون قرار است اطلاعات کلّی که جامعه ما باید در باره قرآن بداند در این تریبون برای مدّتی توضیح داده شود.

 وحی و انواع آن را توضیح دادم و شیوه گرفتن قرآن را توسّط پیغمبر از خداوند به واسطه جبرییل امین در یک خطبه توضیح دادم. حال به کیفیّت جمع قرآن و حفظ آن می‏رسیم که مسأله مهمّی است که مردم ما بدانند چگونه قرآن جمع شده و به این صورت درآمده و چه تدبیرهایی اندیشیده شده که این قرآن همان متن کامل آسمانی باشد، بدون تحریف و تغییر که این از ویژگیهای قرآن ما در بین کتب آسمانی است.

 کم و بیش می‏دانید و خوب است بهتر بدانید که ما هیچ کتاب آسمانی غیر از قرآن نداریم که پیروان خود آن کتابها معتقد باشند. کتابشان بدون تغییر است.

 در مورد تورات، انجیل و بقیه کتبی که به نحوی منتسب به آسمان و وحی است فقط قرآن است که هم خود قرآن مدّعی است و هم ما مدّعی هستیم که این متن همان متنی است که توسّط جبرییل به پیغمبر اکرم رسیده است.

 البته یک شبهه‏ها و تهمتهایی در تاریخ هست که گاهی شیعه را متّهم می‏کنند که شیعه معتقد است که این قرآن چیزهایی از آن کم شده یا زیاد شده که اینها تهمت است. افراد جاهلی در تاریخ حرفهایی زدند که اینها را علمای شیعه قبول ندارند و قرآن به عقیده ما و علمای بزرگ شیعه و سنّت همانی است که به همین شکل از آسمان نازل شده است.

 منتها من یک مقدار شاید این بحث را در دو خطبه شرح دهم که چگونه پیغمبر اکرم این قرآن رإ؛ ظظ  این شکلی حفظ کردند و بدست ما رسیده است.

 کار مهم پیغمبر مسأله کتابت قرآن، هنگام نزول وحی بوده است، این را من در خطبه بعدی خواهم گفت، چون مقدّمه آن خودش یک خطبه را تشکیل می‏دهد.

 پیغمبر افراد امینی را داشتند که وقتی آیه‏ای نازل می‏شد آن آیه را می‏نوشتند و در جاهایی محفوظ می‏ماند و یک نسخه هم خدمت خود پیغمبر بود. این را در خطبه بعد با اسامی کاتبان وحی توضیح خواهم داد.

 کار معمول عمومی پیغمبر این بود که مردم را تشویق می‏کرد به راههای مختلف که خود مردم هم قرآن را حفظ کنند.

 عدّه زیادی از مردم در زمان پیغمبر بتدریج که قرآن نازل می‏شد، قرآن را حفظ می‏کردند و محفوظات خودشان را با دیگران تطبیق می‏دادند، با خود پیغمبر و با کاتبان وحی جزء کارهای معمولی آموزشی زمان پیغمبر شده بود و این هم یک رمزی دارد که رمزش را امروز می‏گویم.

 با این شیوه‏ای که پیغمبر به راه انداخته بودند یک مدرسه سیّاری در تمام خانه‏ها و مساجد و جامعه به وجود آمده بود که همه چون می‏خواستند به قرآن عمل کنند و همچنین عرب هم بودند و در محیط پیغمبر حضور داشتند همه این آیات قرآن نازل می‏شد، به نحوی با آنها آشنا می‏شدند و در محافلشان درباره‏اش بحث می‏کردند و خیلیها هم آن را حفظ می‏کردند.

 البته خود پیغمبر معتبرترین سند، آزمایش و محک صحت و سقم محفوظات دیگران در آن زمان بودند.

 این قرآن از اسناد تاریخی روایی که ما داریم، به نظر می‏رسد دوبار نازل شده، یک بار بصورت مجموعه بر قلب پیغمبر نازل شده، یعنی خداوند قلب پیغمبر را به عنوان یک خزانه انتخاب کرده و کلّ قرآن را در حافظه پیغمبر ثبت کرده که این مانده و پیغمبر این را داشته منتها مأمور حتیّ به عمل نبوده و مأمور ابلاغ هم نبوده، شاید اگر سال اول وحی هم پیغمبر می‏خواست چیزهایی که سال آخر نازل می‏شود، بخواند و به مردم اطلاع دهد، با این اسنادی که ما داریم، می‏توانست ولی این کار را نمی‏کرد و نبایست انجام می‏داد، صبر کرد تا آن مرحله دوم نزول برسد که آیه به آیه در زمان خودش و به تناسب مسائل روز نازل شود. آیاتی هم در قرآن هست که یک چیزهایی می‏توان از آن استنباط کرد، بعضی مفسّران در تفسیر آن هم همین را گفته‏اند.

 این قرآن حدود 23 سال طول کشیده که بتدریج و مرحله دومش بدست بشر رسیده کسانی که می‏خواستند حفظ کنند، یعنی سالی یک جزونیم قرآن را بایست حفظ می‏کردند و نگهداری می‏کردند.

 حالا ممکن است یک سال بیشتر و یا یک سال کمتر باشد و 23 سال سی جزء قرآن نازل شده است و عربها هم مخصوصاً عربهای جاهلیت فوق العاده حافظه‏شان قوی بوده، داستانهای عجیب و غریب از حافظه اعراب آنزمان می‏گویند و درست هم هست. بخاطر بیسوادیشان و استعدادشان و تمرکزشان بر روی حافظه‏شان بود و حافظه‏ها تقویت می‏شد.

 خود پیغمبر وقتی که جبرییل آیات را می‏آورد، حتی در مراحل بعدی نه مرحله اول، یک حالت نگرانی داشت که الفاظ را خوب بگیرد و خوب حفظ کند و تطبیق بدهد با محتویات ذهنی که پیش از نزول اول دارد که قرآن او را دلداری می‏دهد که این کار لازم نیست.

 قرآن می‏فرماید: شما عجله نکن، بدهد می‏فرماید: "وَلا تَجْعَلْ بالقُرْان مِنْ قَبْلِ اِنَّ یُقْضی اِلَیْکَ وَحْیَه...:" در جایی می‏فرماید: "وَ لا تَحْرِیکَ بهِ لِسانِکَ لِتَعْجَلْ بهِ، اِنَّ عَلَیْنا جُمْعَهُ وَ قُرْانَهُ"، شما عجله نکن وقتی که جبرییل این آیات را می‏خواند، طوری می‏خواهی تکرار کنی که برای تو بماند. خداوند تضمین کرده که این را هم درست جمع شود و هم برای قرائتش که درست قرائت بشود که شما بیمه الهی دارید.

 همین آیه‏ای که در اول صحبتم خواند می‏فرماید که: "اَنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا اَلِذْکَر وَ اِنَّا لَهُ لِحافِظُونْ"

 یکی از تفاسیر معروفش همین است که خداوند تأکید می‏کند ما این قرآن را نازل کردیم و حفظش هم می‏کنیم و خیلی نگران نباش.

 البته بعضیها آن آیات عجله را این شکلی معنا می‏کنند که بعید هم نیست آن هم درست باشد که پیغمبر گاهی تمایل داشت که یک مسأله‏ای که می‏دانست که در قرآن است و خیال می‏کرد که حالا وقت آن رسیده و فکر می‏کرد که به مردم باید گوشزد کند، آنها را به مردم ابلاغ کند، این آیه می‏گوید: نه شما صبر کن تا آن موقع فرا رسد و ما فرا رسیدن وقتش را به شما اطّلاع خواهیم داد.

 "مَنْ قَبْلاً یُغْضی عَلَیْهِ وَحْیِ" را بعضیها این شکلی معنی می‏کردند که نمی‏توانیم این تفسیر را رد کنیم و آن اینکه این عجله منظور این است که البته تفاسیر دیگری هم راجع به این عجله هست، حالا خیلی وارد این ریزه‏کاریهای تفسیر نمی‏شویم. چون خیلی وقت می‏گیرد و اگر وارد آن بشویم باید خیلی توضیح بدهیم که از حوصله عامه مردم خارج است.

 پیغمبر برای اینکه قرآن بصورت فرهنگ ریشه‏داری در وجود مسلمانها درآید، تشویقهای فراوانی گذاشته بودند که مردم قرآن را حفظ کنند و مطّلع شوند و دانش قرآنی و فقه قرآنی پیدا کنند.

 این جزء کارهای مهم پیغمبر بوده و شاید اینکه یکی از ادّله اینکه قرآن را بتدریج نازل کرده‏اند و یکباره و بصورت کتاب در اختیار مردم نگذاشته‏اند، همین باشد، البته ادّله دیگری هم دارد که باز اگر بحث تدریجی بودن نزول قرآن را در بحثهای خود آوردیم، این را هم به عنوان یک خطبه آنجا توضیح می‏دهیم.

 یکی همین بوده که بتدریج به تناسب مسائلی که در جامعه اتفاق می‏افتد، جنگ، صلح، مسائل مالی و اخلاقی یک فرهنگی را خلق کنند و این فرهنگ را بصورت یک جریان آموزشی در کلاسهای سیّار، خانوادگی و رسمی و مسجد در مردم جایگزین کنند که این کار انجام می‏شد.

 امتیازاتی هم برای حفظ قرآن گذاشته بودند و لذا تعداد حافظان قرآن خیلی زیاد بود، آنهایی که همه قرآن را حفظ کرده بودند کمترند. ولی آنهایی که قسمت زیادی از قرآن را حفظ کرده بودند، خیلی زیاد بودند. اصلاً تعدادشان را نمی‏توان شمرد، من حالا نمونه‏های تاریخی می‏گویم و شما می‏توانید ببینید که چقدر حافظ قرآن بوده است.

 مثلاً در "جنگ یمامه" که بعد از رحلت پیغمبر اتفاق افتاد که آن "مسیلمه کذاب" جنگ  را به راه انداخت. در تاریخ داریم که 700 نفر حافظ قرآن شهید شدند. حالا ببینید چقدر حافظ قرآن بوده که در یک جنگی که بخشی از مردم شرکت کرده بودند، اینقدر حافظ قرآن شهید داده بود.

 یا در یک جریانی که پیش آمد بعد از "جنگ اُحُد" مردم یک طایفه‏ای از یک طایفه بزرگ از پیغمبر نمایندگانی خواستند که مردم به آنجا بروند و آنها را آموزش بدهند. پیغمبر یک گروهی را مأمور کردند که اینها بروند و مسلمانان را آموزش بدهند، بین راه سر یک چاهی در بیابان منزل کرده بودند بنام "بئرمعونه"  آنجا کفّار کمین کرده بودند و ریختند و اینها را شهید کردند. در تاریخ تعدادشان را 70 و یا 40 نفر هم ذکر کردند که گفتند اینها حافظ قرآن بودند. پیغمبر اینها را برای یک برنامه آموزشی می‏فرستد که پیغمبر خیلی از این داستان ناراحت شده بودند. شخصیتهای با ارزشی را که تربیت کرده بودند از دستشان رفته بود.

 در تاریخ آمده است که پیغمبر بعد از آن تا یک ماه یا 40 روز در قنوت نماز صبح خودشان قاتلین اینها را نفرین می‏کردند و بعضی از تواریخ می‏گویند قنوت اصلاً از همین زمان جزء نماز شد که پیغمبر در نماز صبح آنها را در قنوت نفرین می‏کردند تا این حد به قرآن توجّه بود که در یک مأموریتی که پیغمبر(ص) فرستاد 40 یا 70 نفر حافظ قرآن را می‏فرستاد.

 داستان "جیش و اسامه" را همه شما شنیده‏اید، در آخر عمر پیغمبر، پیغمبر لشگری را تجهیز کردند که به تبوک برای جنگ بیایند که دیگر اجل به پیغمبر مهلت نداد، ولی جیش را اعزام کردند. فرمانده این جیش "زیدابن اسامه" بود. مردم بعد به پیغمبر اعتراض کردند که شما یک جوان 20 ساله را بر بزرگان و شیوخ و مهاجرین و انصار فرمانده قرار دادید. خوب پیغمبر جوابهایی را دادند و قسمتهایی را که بیشتر روی آن تکیه کردند این است که ایشان اطّلاعات قرآنی‏اش از اینها بیشتر است. به خاطر اینکه با فکر قرآن آشنا است و معیارهای اسلامی را برای این جهاد می‏داند چیست.

 شبیه این وقتی که مردم طائف خدمت پیغمبر آمدند که مسلمان شوند، مذاکرات تمام شد و قبول کردند و تحت تعلیم قرار گرفتند و وقتی که می‏خواستند بروند، نماینده‏ای را از پیغمبر خواستند که پیغمبر یک جوان بیست و چند ساله را به عنوان نماینده خودشان و رهبر آنها تعیین کردند که آنها گفتند: "خوب این جوان موقعیتی در بین ما ندارد". پیغمبر در جواب فرمودند: "در این مدّتی که شما اینجا حضور داشتید، این بیش از همه قرآن یاد گرفت و با قرآن آشنا شد".

 الان آن جوان می‏داند که با چه معیاری طائف را تحت آموزش قرار دهد، این چیزهای جالبی است که از این قبیل شما اگر جمع کنید که شاید هم متقدّمین ما جمع کردند. کتابها می‏شود یافت که به صاحبان حفظ قرآن امتیاز می‏دادند.

 خود پیغمبر حافظ قرآن بود، عده زیادی از مردم، قسمت زیادی از قرآن را حفظ کرده بودند که کسی نمی‏توانست دستبرد بزند و این فرهنگ قرآنی در عامه مردم بود.

 کاتبان وحی هم وظیفه خودشان را انجام می‏دادند و قرآن را روی چیزهایی می‏نوشتند، که اینها را در کتاب وحی در خطبه بعدی خواهیم گفت.

 این مجموعه سبب شد، وقتی که پیغمبر اکرم می‏خواستند از دنیا رخت ببندند، تمام آیات قرآن هم نوشته شده بود و هم کلّ قرآن در حافظه عدّه زیادی بود. که همه اینها تقاطع می‏کردند، وقتی که سبب نهایی قرآن را جمع کردند و آوردند و قضاوت را آسان می‏کرد و تحریف قرآن را بسیار دشوار می‏کرد که بعداً خواهید دید که اصلاً مشکل بود که حتیّ یک حرف و یا یک کلمه را از این آیات کم کنیم، خطر بزرگی برای هرکس دست به تحریف می‏زد- بود که اینها را ان شاء ا... بعداً خواهیم گفت.

 اَعُوُذُ باللَّهِ منَ الشَّیطانِ الرَّجیم/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ اِنَّا اَعْطَیناکَ الکَوْثُر/ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَر/ اِنَّ شانِئکَ هُوَالْاَبتَرُ.

 

    خطبه دوّم

 

 بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

 اَلْحَمْدُ ِللَّهِ رَبِّ اْلعالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِاْلمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ عَلی سبْطَیِ الَّرّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ ألْخَلَفِ اْلهادی اْلمهْدیّ (عج).

 

 در خطبه دوّم، دو، سه بحث داخلی داریم و یک بحث اسلامی و یک صحبت از مسائل خارج از کشور که محور آن لبنان است. قبل از شروع بحث تأکید بر مراعات وظایف و تحقق تقوا را داریم.

 یکی از مسائل مهم روز همین امروز است که مسأله فلج اطفال است که مربوط به بچه‏های زیر پنج سال است که تأکید می‏کنم همه مردم از این موهبتی که از طریق دولت و وزارت بهداشت در اختیارشان گذاشته شده، به خوبی استفاده کنند، این یک وظیفه ملّی بوده که دولت وظیفه‏اش را انجام داده و امروز بیش از چندین میلیون کودک را آمادگی واکسن خوراندن داریم و نتیجه آن هم روشن است، ما در سالهای گذشته دو سال است که این کار را انجام می‏دهیم و از آن به بعد دیگر هیچ مورد فلج اطفال در کشور دیده نشده است، شاید چند سال ادامه دهیم تا این ویروس را ریشه‏کن کنیم که خیلی خطرناک و مزاحم است، خدا نکند خانواده‏ای گرفتار مشکل شود که تا آخر عمر همراه او خواهد بود. امروز سه هزار و چند صد پایگاه در تهران و در تمام کشور است و در چند استان مرزی هم ما به درب خانه‏ها می‏رویم، قبلاً همه جا به درب خانه‏ها می‏رفتند، ولی این بار خواسته‏اند یک کار آموزشی و فرهنگی کنند که خود مردم را تربیت کنند که برای حفظ کودکشان اقدامی کنند که احساس کنند که یک وظیفه خانوادگی و ملیّ را باید انجام دهند که ان‏شاء ا... این آزمایش هم خوب پیش برود.

 مسأله دیگری که می‏خواهم تذکّر بدهم، سفر به‏استان فارس است که چند جمله‏ای برای نمازگزاران عزیز عرض می‏کنم که من از استانی بازگشته‏ام که از استوانه‏های تاریخ کشور ماست و خوشبختانه یکی از استانهای پیشرفته و رو به رشد و در حال سازندگی به‏سرعت و مهم‏تر از آن با حضور مردم بسیار آگاه و انقلابی و هشیار در صحنه هستند و شما نمونه‏هایی از حضور مردم را از طریق صدا و سیما اطّلاع دارید که ما آنچه را که آنجا دیدیم قابل انعکاس در فیلمها نبود و خیلی بیش از اینها مظهر حضور مردم در صحنه‏ها بود، 22 کیلومتر راه را از خیابانهای متعدد و از فرودگاه تا ورزشگاهی که ما رفتیم جمعیّت فشرده در دو طرف خیابان بودند که چطور می‏تواند نشان دهد.

 اگر صد عدد دوربین هم در مسیر نصب کنند، باز نمی‏تواند اینها را به خوبی نشان دهد، در جهرم مثلاً هر چه فکر کردم که آن صحنه را چگونه می‏شود در فیلم گنجاند من اطّلاعات فیلم‏برداری ندارم، ولی دیدم که این صحنه را در فیلم نمی‏توان نشان داد.

 عمق علاقه مردم به‏انقلاب و اظهارات و شعارهایشان، سرودهایشان، خواسته‏هایشان و هر چه را که آدم می‏بینند، مطمئن‏تر می‏شود که پایگاه مردمی انقلاب بسیار نیرومند است.

 شما در تهران راهپیماییهای چند میلیونی را هم دارید و حضور گسترده مردم را هم دیده‏اید و انبوه جمعیّت برای شما امری تازه‏ای نیست. ولی در شهرستانها و روستاها و مردمی‏که خیلی انتظار می‏کشند تا یک مسؤول سطح بالای کشورشان را ببینند و بعد هیجان و روحیاتی که دارند قابل توصیف نیست که مناظر بدیع اجتماعی و تاریخی جامعه ماست که تاریخ باید اینها را ثبت کند. معمولاً در تاریخ این حضور مردم در شهرستانها ثبت می‏شود.

 در خصوص سازندگی و عمران کشور شما به سرعت آباد می‏شود. ما همیشه و هر روز که کارمان این است و اینها را یک بار در دولت و یکبار در مجلس و در سازمان برنامه مرتّب تصویب می‏کنیم و اختصاص بودجه می‏دهیم و گزارش می‏کنیم. وقتی آنجا می‏رویم و می‏بینیم باز می‏بینیم واقعیت معضل خیلی بیشتر از چیزی است که در تصوّر ماست. شهرها و روستاها آباد شده و در اکثر روستاها آب و برق و راه و تلفن گرفته‏اند و دشتهای وسیعی زیر کشت کشاورزان و صنعتکاران است.

 کسانی که کار دستی انجام می‏دهند، در نقاط گوناگون و دورافتاده و محروم کشور هم مسؤول پاسداری از مرزهای کشورشان هستند و هم مشغول عمران کشور هستند و به کلّی آن مسائلی که در برخی از روزنامه‏ها شما می‏بینید و آن نق زدنها را اصلاً در ذهن مردم در مقابل آن واقعیّتهایی که در اطرافشان است - نیست و آنقدر مسائل انقلاب برای آنها پرجاذبه است. همه آن ناراحتیها را فراموش می‏کنند.

 ما در این سفر شش سد بزرگ نزدیک 202 میلیارد و هفتصد میلیون مکعب آب را که نیمه کاره بود، افتتاح کردیم و خیلی از سدها ساخته شده بود که افتتاح شد. کارخانه‏ها، بیمارستانها، دانشگاهها افتتاح شد و در کلّ جامعه ما از جمله استان فارس غوغایی است که کشور امام زمان را دارند می‏سازند و امیدوارم که این نهضت اسلامی در امور مادّی، سازندگی و فرهنگی بتواند به‏خوبی به پیش برود تا ما در دنیای امروز بتوانیم یک نمونه خوبی از کشورداری اسلامی رإ؛ظظ  عرضه کنیم که این یک آرزوی دور و درازی نیست و خیلی از آنها رسیده و خیلی هم در راه است و مسأله دیگری که در هفته آینده داریم، که آن هم بسیار کار خوشحال کننده است، مسأله افتتاح راه‏آهن مشهد - سرخس - تجن است که تحوّلی در منطقه و تاریخ است و احیاء جاده ابریشم است که قرنها شرق و غرب عالم را به‏هم دوخته بود و این جاده پاره شده بود و دوباره با این راه‏آهن دوباره احیاء می‏شود و یک کار بسیار عظیمی است که ایران و ترکمنستان با هم این کار را انجام داده‏اند و مطمئناً گامهای بعدی که در این رابطه در ارتباطات کشورها برداشته می‏شود، خیلی با ارزش‏تر از همین قدم اوّل است که از فردا شما اخبار آن را مرتباً می‏شنوید.

 حدود پنجاه و چند کشور در سطح رئیس جمهور، نخست وزیر، وزراء و شخصیتهایشان به خاطر اهمیت کار و به خاطر جشن تجدید خطّ ابریشم گذشته شرکت کرده‏اند که این افتخار متعلق به ایران و ترکمنستان است.

 مسأله دیگری که مربوط به‏هفته گذشته است و از بحثهای مهم در این خطبه است عید غدیر خم است که قطعه تاریخی و مذهبی و ملّی است که پایگاه حرکت انقلاب ماست که من چند جمله‏ای در این مورد می‏خواهیم عرض کنم.

 آنجا در غدیر خم مهم‏ترین حرکت بنیانگذاری یک تاریخ حکومتی پایه‏گذاری شده است. گر چه تجاوز دیگران به حقّ این نقطه تاریخی، این تاریخ را از عملکردی که می‏توانست داشته باشد، محروم کرده، ولی اصل آن مانده و آثار آن را امروز در ایران می‏بینیم و در تاریخ آثار آن بسیار فراوان است، کار خیلی عظیمی است، یک برنامه الهی است که در آخرین هفته‏های آخر عمر پیامبر در تاریخ مسلمین گنجانده شده و پیامبر با نگرانی از عوارضی که حدس می‏زدند و یا با علم غیب می‏دانستند که اتفاق می‏افتد، این کار بزرگ را انجام دادند و مسأله، مسأله حکومت است و این مسأله، مسأله کوچکی نیست و خیلیها به حکومت بعد از پیغمبر چشم دوخته بودند و مسأله آسانی نبود که پیامبر یک نفر را منصوب کند و بگوید او جای من است و بعد از این همه باید همین طور که از من متابعت می‏کردید، از او متابعت کنید، انصافاً با روان‏شناسی سیاسی جامعه، حتّی امروز در کشورهایی که خیلی هم پیشرفته هستند این یک کار بسیار دشواری است و پیغمبر به‏حق هم نگران بودند و در قرآن هم آمده که پیغمبر نگران بوده‏اند. وظیفه‏شان را انجام دادند و با مطرح کردن عبارات صحیح مَنْ کُنْتِمْ مؤلا فَعَلیُ مَوْلی و در حالی که دست علی (ع) را بلند کرده بودند و روی یک نقطه مرتفعی هم ایستاده بودند که همه حضّار هیچ شبهه‏ای نکنند، علی(ع) را گفتند و دیگر هیچ شبهه‏ای باقی نماند ولی بعد متأسّفانه شبهه شد.

 این حرکت دو رکن دارد که خیلی مهم است یک رکن آن سیستم است، و ابداع سیستم حکومتی به این شکل که در زمان ائمّه معصوم با ولایت امام معصوم و در زمان غیبت معصوم با ولایت مجتهد عادل آگاه به زمان مدّبر مدیر و متّقی که همین محور در زمان حضور ائمّه خوب انسان عالم معصوم آگاه مطلق معلوم است که چه مزایایی می‏تواند داشته باشد، در زمان غیبت هم باز انتخاب بهترین است، شرایطی که عرض کردم در هیچ حکومتی در دنیا این شرایط نیست و ممکن است شود و ممکن است نشود، ولی آنجا شرط است، ولی بحمداللّه ما امروز از نظام و سیستم آن استفاده می‏کنیم، اگر دستمان از دامان معصومین کوتاه است و علی(ع) را در میان خودمان نداریم. ولی سیستم را داریم و می‏توانیم با این سیستم مناسب‏ترین فرد را داشته باشیم که بحمداللّه دیروز و امروز بعد از انقلاب این را داشته و داریم که این یک هدیه الهی است که خداوند عطا کرده است.

 یک مسأله دیگری که خود علی‏بن‏ابیطالب است که انتخاب اوّل پیغمبر با کسی مثل علی(ع) شروع می‏شود، این رکن، جا افتادن این فکر است. اگر کسی مثل علی(ع) نبود آسان نبود که چنین نظام مشکلی را به مردم تحویل داد، یک کسی باید باشد که حرف در او نباشد و آن علی(ع) بود، البته با اینکه حرف روی علی‏بن‏ابیطالب نبود، حرف درآوردند. امّا با چنان شخصیّتی درگیرشدن خیلی مشکل بود. خوب سوابق علی (ع) برای همه روشن بود، از بچگی تا کهولت تا آن روز، در ده سالگی به‏پیغمبر گرویده، همان روزها که هنوز مکّلف نبود در کوچه‏ها به تحریک کّفار بچّه‏ها جمع می‏شدند و پیامبر را اذیّت می‏کردند. همان جوان که پشت سر پیغمبر راه می‏رفت از هیبت او بچّه‏ها فرار می‏کردند.

 کسی که مشکل‏ترین مسأله پیغمبر را در لیلةالمبیت حل کرد، توطئه‏ای که کفار طرح ریزی کرده بودند که پیغمبر را نابود کنند، با یک طرح درست، علی‏بن‏ابیطالب جانش را در معرض خطر قرار داد و پیغمبر را نجات داد. در روزگار جنگهای اسلام هر جا مشکل مهمّی پیش آمد علی (ع) آن را حل کرد.

 تاریخ قبول دارد و آن روز همه قبول داشتند و بارها علی‏بن‏ابیطالب این حرفها را به‏رخ مردم کشیده‏اند، وقتی که جنگ بدر پیش آمد و کفار مکّه آمدند که مدینه را تسخیر کنند، فقط آن مردانگی علی‏بن‏ابیطالب است که با کمک حضرت حمزه کفار را شکست می‏دهند، علی‏بن‏ابیطالب دلاوران مکّه رابه زمین می‏زدنند، جنگ اُحُد که پیش آمد حضرت حمزه که سیف اسلام بود و شهید شد، جان پیغمبر را علی بن ابیطالب حفظ کرد و همه می‏دانند که اگر مقاومت علی(ع) که هفتاد ضربه شمشیر خورده بود نبود، آن روز بصورت ظاهر پیغمبر را هم از دست ما گرفته بودند و افتخار معروفیّت ذوالفقار علی(ع) و فتوّت علی(ع) آن روز زبان زد شد، در خطرناک‏ترین جنگی که علیه اسلام درست کرده بودند.

 جنگ خندق فقط علی‏بن‏ابیطالب بود که عمروبن عبدود دشمن را به زمین زد و کشت و اسلام را نجات داد که آن روز به‏تعبیر قرآن همه نفسها در سینه‏ها حبس بود که خیال می‏کردند، روزگار اسلام گذشت.

 در جنگ خیبر که به بن‏بست رسیده بود و رزمندگان به‏اصطلاح امروز کپ کرده بودند، بالاخره علی(ع) آمد و قلعه را فتح کرد، مسائل دیگر فراوان است که همه را نمی‏شود گفت، اینگونه آدم و بااین سوابق وقتی پیغمبر او را نصب می‏کند، داماد پیغمبر، برادر پیغمبر و کسی که بارها این تعبیرات در موردش شده بود، با این حال شما مسائل بعدی را می‏دانید که چه اتفاقی افتاد.

 سه جریان موجود تاریخ به‏جان علی‏بن‏ابیطالب افتادند و او را خانه‏نشین کردند، در دوران خانه نشینی هم همیشه یار اسلام بود. بارها خلیفه دوّم می‏گفت: "خدا نیاورد یک مشکلی که ما آنجا در مشکل از قضاوت تو محروم باشیم"، این قضاوت یک قضاوت معمولی یعنی دادگاهی نیست، یعنی مشکل به وجود آید و با نظر علی‏بن‏ابیطالب حل شود، در خانه بود و مظلوم بود و از دیگران احساس ظلم می‏کرد. ولی از اسلام که نمی‏توانست ببرّد، هر وقت که می‏آمدند مشکلاتشان را حل می‏کردند، این تعبیر و آن هم از شخصی مثل خلیفه دوّم که بسیار شخصیت معروف و مقتدری بود، اینگونه اعتراف کند که اگر مشکلی باشد که آنجا ما نظر شما را نداشته باشیم به بن‏بست رسیده‏ایم خدا نقش علی(ع) را در آن دوران مشخص می‏کند.

 آخر وقتی که با تصرّفات نادرست، اداره حکومت اسلامی دوباره دچار بن‏بست شد، جاده ناهموار، مشکلات فراوان و مسائل فراوان اجتماعی که دوباره مسؤولیّت را مردم با فشار به‏عهده علی(ع) گذاشتند که حضرت می‏گوید: "مثل موهای یال اسب مردم به‏دور من هجوم بردند تا این مسؤولیّت را بپذیرم و دیدم حجّت تمام است و پذیرفتم و می‏دانستم چه چیزی دنبال آن است.

 در آن شرایط فتنه ناکثین و مارقین و قاسطین شروع شد که جنگهایی را بر او تحمیل کردند، قاسطین تحت حاکمیّت شام و معاویه بودند، ناکثین جمعی از بزرگان اصحاب پیغمبر بودند که توقعات مادّیشان را علی‏بن‏ابیطالب نداد و آنها شورش کردند و مارقین هم گروهی خشک و نادانی بودند که به‏اسم دین و به‏اسم دفاع از شریعت با حکومت و نظامشان درگیر شدند، علی‏بن‏ابیطالب آن دو تا را در میدان نبرد شکست داد و زمین‏گیر کرد، ناکثین را به کلّی متلاشی کرد، قاسطین را هم در یک جنگ سرکوب کرد که آنجاست که فتنه مارقین و قاسطین به‏هم پیوند خورد و علی‏بن‏ابیطالب را به این وضع انداختند و از درون توسّط مارقین حکومتی که می‏رفت بنیان اسلام را تحکیم کند از بین بردند و دیگر هم جان نگرفت که نگرفت.

 دو گروه نادان بصورت ظاهر شعاری به‏نام خوارج نهروان به‏جان علی‏بن‏ابیطالب افتادند و آن هم در یک فتنه‏ای که خودشان این فتنه را درست کرده بودند، وقتی که در جنگ صفّین معاویه دید که شکست می‏خورد و آخرین روزهای جنگ است، قرآن را به سر نیزه‏ها کردند و مردم را دعوت کردند که به‏قرآن و حاکمیّت قرآن، خونهای مسلمانها را نریزیم، علی‏بن‏ابیطالب فرمود: "اینها دارند حیله می‏کنند و قرآن ناطق، من هستم و این کاغذ است و آن چیز دیگری است، بگذارید قرآن ناطق بماند." همین خشک‏مقدّسها دور علی(ع) را گرفتند و گفتند: "نمی‏شود". اینها را دعوت به‏قرآن کردند، مالک اشتر که به‏سرعت به خیمه معاویه نزدیک می‏شد به‏علی‏بن‏ابیطالب پیغام داد که نپذیرید فتنه اینها را که من به زودی در خیمه معاویه خواهم بود. ولی آنها آنچنان کردند که دیگر کاری نمی‏شود کرد و آنها حکمیّت را پذیرفتند. بعد در انتخاب حکم هم همین‏ها به علی‏بن‏ابیطالب فشار آوردند که ابوموسی اشعری را انتخاب کند.

 حضرت فرمودند که: "من انتخاب اوّلم، ابن عبّاس است". گفتند که: "او و عمر و عاص از یک ریشه هستند و نباید دو حاکم از یک ریشه باشند"، حضرت فرمودند: "پس مالک اشتر را معین کنید"، گفتند: "نه مالک اشتر خودش فتنه‏انگیز است و خودش می‏خواهد جنگ کند". فشار آوردند و همین را پذیرفتند و وقتی که ابوموسی خیانت کرد و اینها دیدند که بد شد شعارشان را عوض کردند. آمدند و گفتند علی خیانت کرد و از حقّانیّت خودش شک کرد و کافر شد و با شعار را حکم‏اللّه که این حرف متعلق به خود علی(ع) بود و متعلق به همه مسلمانها بود، اینها این شعار را غصب کردند و به‏جان علی‏بن‏ابیطالب افتادند و چقدر فشار آوردند و آخر هم علی(ع) را در محراب شهید کردند در خدمت معاویه و هم طاغوتهای زمان شد و واقعاً هم اکثریّت اینها آدمهای ظاهراً مسلمان و متعصّب و افراطی در دینشان بودند.

 همین قطامه‏ای که شریک ابن ملجم بود، شب حادثه در مسجد کوفه، در مسجد دیگری معتکف بود و آخرین حلقه توطئه در زیر خیمه قطام بسته شد. این زنی است که بصورت ظاهر اسلامی است و او شمشیر را به‏دست ابن ملجم داد و گفت: برو و اینگونه او را توجیه کرد که اگر کشته شوی پیش خدا اجر داری و اگر موفق شوی هم اجر خدا را داری و هم با من تا آخر عمر زندگی خوبی خواهی داشت. این یک نمونه‏ای است.

 در آخرین جنگی که با علی‏بن‏ابیطالب کردند، جنگ نهروان، اینگونه شروع می‏شود که اینها رفتند حاکم مدائن را که عبداللّه جناب، یکی از صحابه خوب پیغمبر است او را در یک مسیری گرفتند و بازداشت کردند و او را محاکمه کردند، محاکمه‏شان هم همین بود، سئوال کردند، که نظرش درمورد علی‏بن‏ابیطالب و قضیه حکمین چیست و نظرات را بگو، این محور شده بود. ایشان گفت: علی‏بن‏ابیطالب را عالم به‏اسلام می‏دانم و هر چه که او عمل کند او حق است، دیگر همه چیز روشن شد او را به لب جوی آب فرات بردند خواباندند و سرش را بریدند و خونش را به‏آب فرات دادند. خانواده‏اش به‏همراه‏اش بود، شکم زن حامله عبداللّه را پاره کردند و گفتند که فرزندی که در شکم او هست ممکن است روزی بلای اسلام شود، او را هم کشتند.

 حادثه دیگری اتّفاق افتاد که نشان می‏دهد که اینها چگونه آدمهایی بودند. آنجا گویا میوه یا خرمایی در آن نخلستان بود که یکی را نهی کردند که نباید در اندوخته مردم تصرف کرد. حاضر نبودند در اندوخته مردم تصرّف کنند، در مسجد هم معتکف می‏شدند، ولی نادانی، جهل، افراطی‏گری و عدم شناخت قرآن و اسلام این فشارها را به‏این وادی کشاند. وقتی که برای جنگ با علی‏بن‏ابیطالب رو در رو شدند حضرت علی(ع) نمی‏خواست با اینها بجنگد. بالاخره اینها مسلمان بودند، حضرت به‏اصحابش گفت برویم اوّل با معاویه بجنگیم، اصحاب نپذیرفتند و گفتند اینها خطرناک هستند، بعد علی(ع) گفت: اینها باید اوّل محاکمه شوند، اخطارشان کرد و گفت: چرا شما عبداللّه را کشتید؟ رفتند و نوشتند و امضاء کردند و گفتند: بله ما به‏این دلیل همه‏مان در خون عبداللّه شریک هستیم و دلیلشان هم همین بود که عبدالله این گونه گفته بود، حضرت جمله‏ای فرمودند که به خدا قسم اگر همه اهل عالم این چنین ظلمی مرتکب شوند و به‏این ظلم معترف شوند با همه آنها خواهم جنگید. با یک چنین فرقه‏ای جنگ شد و همه‏شان هم از دم شمشیر در رفتند جز ده نفر، ولی فتنه‏شان ادامه داشت.

 بعد به‏حضرت امام حسن هم سوءقصد کردند. اینها علی‏بن‏ابیطالب را از ملّت اسلامی گرفتند و به‏خواست قاسطین که خودشان نمی‏توانستند با علی(ع) بجنگند، جامه عمل پوشاندند و بعد دیگر اسلام در محیط خودش روی خوش ندید و دیگر بعد از علی‏بن‏ابیطالب حاکمی نتوانست رشد کند و امروز ما مفتخریم که ایران اسلامی در سایه همین غدیر و با پیروی از همان مرد اوّل و صاحب غدیر، پرچم علی‏بن‏ابیطالب را اماممان بلند کرده و رهبر عزیز انقلابمان این راه را ادامه می‏دهند و ان‏شاءاللّه مردم ما با آگاهی از تاریخ، این راه را فراموش نکنند و قدر این نعمت عظیم الهی را بدانند.

 مسأله دیگر "روز مخابرات" است که به‏این مناسبت برادران دست اندرکار مخابرات و پست ما در محل اقامه نماز جمعه حضور دارند که از آنها هم قدردانی می‏کنیم.

 مسأله جهانی ما، مسأله لبنان است که انصافاً حادثه عبرت‏انگیز و جالبی است که یک رویارویی عجیب اتفاق افتاده بطوری که اسراییل و آمریکا یک طرف و گروهی از مردان مبارز و شجاع و متدّین و حزب اللّهی یک طرف، ولی خداوند این مصاف را به نفع نیروهای مجاهد راه خودش تمام کرد و چنان سرافکندگی برای آمریکا و اسراییل در تاریخ درست نمود که دیگر سرشان را نمی‏توانند بلند کنند و در جبهه خودشان تفرقه انداخت و امروز هم تبعات و رسواییهای بیشتر آن ادامه دارد.

 سازمان مللی که معمولاً حاضر نبود به‏نفع مسلمانان و ضدّ اسراییل حرفی بزند، تحت این شرایط و این جوّی که درست شد، این رسوائی عظیم تاریخی، کارش بجایی رسید که محکومیّت اسراییل را تصویب کرد. چون اسراییل یک کار رسوائی انجام داد که هیچ کس نمی‏تواند از آن دفاع کند. البته جز آمریکا، چون آمریکا با پرروئی از اسراییل دفاع می‏کند. آن کشتن مردم در " قانا " مردم شهر صور که اسراییل اعلام کرده بود آنجا را بمباران می‏کنم و به‏مردم گفته بود از شهر بیرون بروید و مردم به همین دلیل به بیرون از شهر رفته بودند و در آن اردوگاه "سازمان ملل" پناه گرفته بودند. ولی اسراییلیها آمدند و همین انسانهای پناه گرفته را بمباران کردند و عدّه زیادی از آنها را شهید و مجروح کردند و تعجّب‏آور این بود که آن منظره‏ها در تاریخ ثبت شد و اگر آن فیلمها پخش نشده بود، دنیا این وقاحت را باور نمی‏کرد. شکر که آن فیلمها را گرفتند و پخش کردند و حتّی هواپیمای بدون خلبان اسراییلی را هم که بالای سرشان پرواز می‏کرد، آن را هم گرفتند و عکسها ضبط شد و اگر "سازمان ملل" محکومیّت اسراییل را تصویب نمی‏کرد، دیگر چه می‏خواست انجام دهد؟ و این مسأله خیلی رسوایی بزرگی بود. عربها هم که تاکنون اهل شکایت علیه اسراییل و آمریکا و غیره نبودند، گفتند که دیگر نمی‏توانیم شکایت نکنیم و شکایت کردند و خوب این شکایت یک پرونده شد و حالا رأی دادند و حالا عجیب این است، با اینکه "سازمان ملل" رأی داده، آمریکا ایستاده و می‏گوید که ما این رأی را قبول نداریم.

 آمریکا یک عضو است در مقابل 180 عضو دیگر است و با پرروئی می‏گوید که رأی "سازمان ملل" را قبول نداریم. حالا نوبت "شورای امنیّت" است که رأی به محکومیّت صادر کند و ببینیم چه می‏کند. قطعه تاریخی خیلی جالبی بود.

 اولاً شکست اسراییل.

 ثانیاً شکست سیاسی آنها.

 ثالثاً رسوایی سیاسی بسیار خوب که وجهه آمریکا را حتّی در میان ملّت خودش مخدوش کرد.

 و از این به بعد شاهد مقالاتی خواهیم بود که بنویسند و بگویند که ما سیاست خارجی آمریکا را محکوم می‏کنیم و این مسأله از همین حالا شروع شده است این حادثه باید جزء الطاف خفیه الهی و نصرتهای غیبی خداوند برای جهان اسلام حساب شود.

 بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرّحیم/ اِذاجاءَ نَصْرُاللَّهِ وَالْفَتْحُ/ وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ اَفْواجاً/ فَسَبِّحْ بحَمْد رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ اِنَّهُ کانَ تَواَّبًا.