نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
خطبه اوّل
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ الْأَ ئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ، اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا الذِّکْرَ وَ اِنَّالَهُ لَحافِظُونَ عِبادَاللَّه اُوْصیکُمْ بتَقْوَیَ اللَّه وَ اَتَّباعُ اَمْرَهُ وَ نَهْیهِ".
در باره قرآن تا بحال دو خطبه ایراد شده که در خطبه اول کلیّاتی در اهمیّت قرآن و نقش سازنده قرآن برای فرد و جامعه و ارزش توجّه به قرآن در زمانه خودمان صحبت کردم که خوشبختانه این بخش بتدریج در جامعه ما دارد جای خودش را باز میکند. امروز جوانان زیادی متوجّه مسائل قرآنی هستند.
خطبه دوّم را در باره وحی صحبت کردیم، چون قرار است اطلاعات کلّی که جامعه ما باید در باره قرآن بداند در این تریبون برای مدّتی توضیح داده شود.
وحی و انواع آن را توضیح دادم و شیوه گرفتن قرآن را توسّط پیغمبر از خداوند به واسطه جبرییل امین در یک خطبه توضیح دادم. حال به کیفیّت جمع قرآن و حفظ آن میرسیم که مسأله مهمّی است که مردم ما بدانند چگونه قرآن جمع شده و به این صورت درآمده و چه تدبیرهایی اندیشیده شده که این قرآن همان متن کامل آسمانی باشد، بدون تحریف و تغییر که این از ویژگیهای قرآن ما در بین کتب آسمانی است.
کم و بیش میدانید و خوب است بهتر بدانید که ما هیچ کتاب آسمانی غیر از قرآن نداریم که پیروان خود آن کتابها معتقد باشند. کتابشان بدون تغییر است.
در مورد تورات، انجیل و بقیه کتبی که به نحوی منتسب به آسمان و وحی است فقط قرآن است که هم خود قرآن مدّعی است و هم ما مدّعی هستیم که این متن همان متنی است که توسّط جبرییل به پیغمبر اکرم رسیده است.
البته یک شبههها و تهمتهایی در تاریخ هست که گاهی شیعه را متّهم میکنند که شیعه معتقد است که این قرآن چیزهایی از آن کم شده یا زیاد شده که اینها تهمت است. افراد جاهلی در تاریخ حرفهایی زدند که اینها را علمای شیعه قبول ندارند و قرآن به عقیده ما و علمای بزرگ شیعه و سنّت همانی است که به همین شکل از آسمان نازل شده است.
منتها من یک مقدار شاید این بحث را در دو خطبه شرح دهم که چگونه پیغمبر اکرم این قرآن رإ؛ ظظ این شکلی حفظ کردند و بدست ما رسیده است.
کار مهم پیغمبر مسأله کتابت قرآن، هنگام نزول وحی بوده است، این را من در خطبه بعدی خواهم گفت، چون مقدّمه آن خودش یک خطبه را تشکیل میدهد.
پیغمبر افراد امینی را داشتند که وقتی آیهای نازل میشد آن آیه را مینوشتند و در جاهایی محفوظ میماند و یک نسخه هم خدمت خود پیغمبر بود. این را در خطبه بعد با اسامی کاتبان وحی توضیح خواهم داد.
کار معمول عمومی پیغمبر این بود که مردم را تشویق میکرد به راههای مختلف که خود مردم هم قرآن را حفظ کنند.
عدّه زیادی از مردم در زمان پیغمبر بتدریج که قرآن نازل میشد، قرآن را حفظ میکردند و محفوظات خودشان را با دیگران تطبیق میدادند، با خود پیغمبر و با کاتبان وحی جزء کارهای معمولی آموزشی زمان پیغمبر شده بود و این هم یک رمزی دارد که رمزش را امروز میگویم.
با این شیوهای که پیغمبر به راه انداخته بودند یک مدرسه سیّاری در تمام خانهها و مساجد و جامعه به وجود آمده بود که همه چون میخواستند به قرآن عمل کنند و همچنین عرب هم بودند و در محیط پیغمبر حضور داشتند همه این آیات قرآن نازل میشد، به نحوی با آنها آشنا میشدند و در محافلشان دربارهاش بحث میکردند و خیلیها هم آن را حفظ میکردند.
البته خود پیغمبر معتبرترین سند، آزمایش و محک صحت و سقم محفوظات دیگران در آن زمان بودند.
این قرآن از اسناد تاریخی روایی که ما داریم، به نظر میرسد دوبار نازل شده، یک بار بصورت مجموعه بر قلب پیغمبر نازل شده، یعنی خداوند قلب پیغمبر را به عنوان یک خزانه انتخاب کرده و کلّ قرآن را در حافظه پیغمبر ثبت کرده که این مانده و پیغمبر این را داشته منتها مأمور حتیّ به عمل نبوده و مأمور ابلاغ هم نبوده، شاید اگر سال اول وحی هم پیغمبر میخواست چیزهایی که سال آخر نازل میشود، بخواند و به مردم اطلاع دهد، با این اسنادی که ما داریم، میتوانست ولی این کار را نمیکرد و نبایست انجام میداد، صبر کرد تا آن مرحله دوم نزول برسد که آیه به آیه در زمان خودش و به تناسب مسائل روز نازل شود. آیاتی هم در قرآن هست که یک چیزهایی میتوان از آن استنباط کرد، بعضی مفسّران در تفسیر آن هم همین را گفتهاند.
این قرآن حدود 23 سال طول کشیده که بتدریج و مرحله دومش بدست بشر رسیده کسانی که میخواستند حفظ کنند، یعنی سالی یک جزونیم قرآن را بایست حفظ میکردند و نگهداری میکردند.
حالا ممکن است یک سال بیشتر و یا یک سال کمتر باشد و 23 سال سی جزء قرآن نازل شده است و عربها هم مخصوصاً عربهای جاهلیت فوق العاده حافظهشان قوی بوده، داستانهای عجیب و غریب از حافظه اعراب آنزمان میگویند و درست هم هست. بخاطر بیسوادیشان و استعدادشان و تمرکزشان بر روی حافظهشان بود و حافظهها تقویت میشد.
خود پیغمبر وقتی که جبرییل آیات را میآورد، حتی در مراحل بعدی نه مرحله اول، یک حالت نگرانی داشت که الفاظ را خوب بگیرد و خوب حفظ کند و تطبیق بدهد با محتویات ذهنی که پیش از نزول اول دارد که قرآن او را دلداری میدهد که این کار لازم نیست.
قرآن میفرماید: شما عجله نکن، بدهد میفرماید: "وَلا تَجْعَلْ بالقُرْان مِنْ قَبْلِ اِنَّ یُقْضی اِلَیْکَ وَحْیَه...:" در جایی میفرماید: "وَ لا تَحْرِیکَ بهِ لِسانِکَ لِتَعْجَلْ بهِ، اِنَّ عَلَیْنا جُمْعَهُ وَ قُرْانَهُ"، شما عجله نکن وقتی که جبرییل این آیات را میخواند، طوری میخواهی تکرار کنی که برای تو بماند. خداوند تضمین کرده که این را هم درست جمع شود و هم برای قرائتش که درست قرائت بشود که شما بیمه الهی دارید.
همین آیهای که در اول صحبتم خواند میفرماید که: "اَنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا اَلِذْکَر وَ اِنَّا لَهُ لِحافِظُونْ"
یکی از تفاسیر معروفش همین است که خداوند تأکید میکند ما این قرآن را نازل کردیم و حفظش هم میکنیم و خیلی نگران نباش.
البته بعضیها آن آیات عجله را این شکلی معنا میکنند که بعید هم نیست آن هم درست باشد که پیغمبر گاهی تمایل داشت که یک مسألهای که میدانست که در قرآن است و خیال میکرد که حالا وقت آن رسیده و فکر میکرد که به مردم باید گوشزد کند، آنها را به مردم ابلاغ کند، این آیه میگوید: نه شما صبر کن تا آن موقع فرا رسد و ما فرا رسیدن وقتش را به شما اطّلاع خواهیم داد.
"مَنْ قَبْلاً یُغْضی عَلَیْهِ وَحْیِ" را بعضیها این شکلی معنی میکردند که نمیتوانیم این تفسیر را رد کنیم و آن اینکه این عجله منظور این است که البته تفاسیر دیگری هم راجع به این عجله هست، حالا خیلی وارد این ریزهکاریهای تفسیر نمیشویم. چون خیلی وقت میگیرد و اگر وارد آن بشویم باید خیلی توضیح بدهیم که از حوصله عامه مردم خارج است.
پیغمبر برای اینکه قرآن بصورت فرهنگ ریشهداری در وجود مسلمانها درآید، تشویقهای فراوانی گذاشته بودند که مردم قرآن را حفظ کنند و مطّلع شوند و دانش قرآنی و فقه قرآنی پیدا کنند.
این جزء کارهای مهم پیغمبر بوده و شاید اینکه یکی از ادّله اینکه قرآن را بتدریج نازل کردهاند و یکباره و بصورت کتاب در اختیار مردم نگذاشتهاند، همین باشد، البته ادّله دیگری هم دارد که باز اگر بحث تدریجی بودن نزول قرآن را در بحثهای خود آوردیم، این را هم به عنوان یک خطبه آنجا توضیح میدهیم.
یکی همین بوده که بتدریج به تناسب مسائلی که در جامعه اتفاق میافتد، جنگ، صلح، مسائل مالی و اخلاقی یک فرهنگی را خلق کنند و این فرهنگ را بصورت یک جریان آموزشی در کلاسهای سیّار، خانوادگی و رسمی و مسجد در مردم جایگزین کنند که این کار انجام میشد.
امتیازاتی هم برای حفظ قرآن گذاشته بودند و لذا تعداد حافظان قرآن خیلی زیاد بود، آنهایی که همه قرآن را حفظ کرده بودند کمترند. ولی آنهایی که قسمت زیادی از قرآن را حفظ کرده بودند، خیلی زیاد بودند. اصلاً تعدادشان را نمیتوان شمرد، من حالا نمونههای تاریخی میگویم و شما میتوانید ببینید که چقدر حافظ قرآن بوده است.
مثلاً در "جنگ یمامه" که بعد از رحلت پیغمبر اتفاق افتاد که آن "مسیلمه کذاب" جنگ را به راه انداخت. در تاریخ داریم که 700 نفر حافظ قرآن شهید شدند. حالا ببینید چقدر حافظ قرآن بوده که در یک جنگی که بخشی از مردم شرکت کرده بودند، اینقدر حافظ قرآن شهید داده بود.
یا در یک جریانی که پیش آمد بعد از "جنگ اُحُد" مردم یک طایفهای از یک طایفه بزرگ از پیغمبر نمایندگانی خواستند که مردم به آنجا بروند و آنها را آموزش بدهند. پیغمبر یک گروهی را مأمور کردند که اینها بروند و مسلمانان را آموزش بدهند، بین راه سر یک چاهی در بیابان منزل کرده بودند بنام "بئرمعونه" آنجا کفّار کمین کرده بودند و ریختند و اینها را شهید کردند. در تاریخ تعدادشان را 70 و یا 40 نفر هم ذکر کردند که گفتند اینها حافظ قرآن بودند. پیغمبر اینها را برای یک برنامه آموزشی میفرستد که پیغمبر خیلی از این داستان ناراحت شده بودند. شخصیتهای با ارزشی را که تربیت کرده بودند از دستشان رفته بود.
در تاریخ آمده است که پیغمبر بعد از آن تا یک ماه یا 40 روز در قنوت نماز صبح خودشان قاتلین اینها را نفرین میکردند و بعضی از تواریخ میگویند قنوت اصلاً از همین زمان جزء نماز شد که پیغمبر در نماز صبح آنها را در قنوت نفرین میکردند تا این حد به قرآن توجّه بود که در یک مأموریتی که پیغمبر(ص) فرستاد 40 یا 70 نفر حافظ قرآن را میفرستاد.
داستان "جیش و اسامه" را همه شما شنیدهاید، در آخر عمر پیغمبر، پیغمبر لشگری را تجهیز کردند که به تبوک برای جنگ بیایند که دیگر اجل به پیغمبر مهلت نداد، ولی جیش را اعزام کردند. فرمانده این جیش "زیدابن اسامه" بود. مردم بعد به پیغمبر اعتراض کردند که شما یک جوان 20 ساله را بر بزرگان و شیوخ و مهاجرین و انصار فرمانده قرار دادید. خوب پیغمبر جوابهایی را دادند و قسمتهایی را که بیشتر روی آن تکیه کردند این است که ایشان اطّلاعات قرآنیاش از اینها بیشتر است. به خاطر اینکه با فکر قرآن آشنا است و معیارهای اسلامی را برای این جهاد میداند چیست.
شبیه این وقتی که مردم طائف خدمت پیغمبر آمدند که مسلمان شوند، مذاکرات تمام شد و قبول کردند و تحت تعلیم قرار گرفتند و وقتی که میخواستند بروند، نمایندهای را از پیغمبر خواستند که پیغمبر یک جوان بیست و چند ساله را به عنوان نماینده خودشان و رهبر آنها تعیین کردند که آنها گفتند: "خوب این جوان موقعیتی در بین ما ندارد". پیغمبر در جواب فرمودند: "در این مدّتی که شما اینجا حضور داشتید، این بیش از همه قرآن یاد گرفت و با قرآن آشنا شد".
الان آن جوان میداند که با چه معیاری طائف را تحت آموزش قرار دهد، این چیزهای جالبی است که از این قبیل شما اگر جمع کنید که شاید هم متقدّمین ما جمع کردند. کتابها میشود یافت که به صاحبان حفظ قرآن امتیاز میدادند.
خود پیغمبر حافظ قرآن بود، عده زیادی از مردم، قسمت زیادی از قرآن را حفظ کرده بودند که کسی نمیتوانست دستبرد بزند و این فرهنگ قرآنی در عامه مردم بود.
کاتبان وحی هم وظیفه خودشان را انجام میدادند و قرآن را روی چیزهایی مینوشتند، که اینها را در کتاب وحی در خطبه بعدی خواهیم گفت.
این مجموعه سبب شد، وقتی که پیغمبر اکرم میخواستند از دنیا رخت ببندند، تمام آیات قرآن هم نوشته شده بود و هم کلّ قرآن در حافظه عدّه زیادی بود. که همه اینها تقاطع میکردند، وقتی که سبب نهایی قرآن را جمع کردند و آوردند و قضاوت را آسان میکرد و تحریف قرآن را بسیار دشوار میکرد که بعداً خواهید دید که اصلاً مشکل بود که حتیّ یک حرف و یا یک کلمه را از این آیات کم کنیم، خطر بزرگی برای هرکس دست به تحریف میزد- بود که اینها را ان شاء ا... بعداً خواهیم گفت.
اَعُوُذُ باللَّهِ منَ الشَّیطانِ الرَّجیم/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ اِنَّا اَعْطَیناکَ الکَوْثُر/ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَر/ اِنَّ شانِئکَ هُوَالْاَبتَرُ.
خطبه دوّم
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُ ِللَّهِ رَبِّ اْلعالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِاْلمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ عَلی سبْطَیِ الَّرّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ ألْخَلَفِ اْلهادی اْلمهْدیّ (عج).
در خطبه دوّم، دو، سه بحث داخلی داریم و یک بحث اسلامی و یک صحبت از مسائل خارج از کشور که محور آن لبنان است. قبل از شروع بحث تأکید بر مراعات وظایف و تحقق تقوا را داریم.
یکی از مسائل مهم روز همین امروز است که مسأله فلج اطفال است که مربوط به بچههای زیر پنج سال است که تأکید میکنم همه مردم از این موهبتی که از طریق دولت و وزارت بهداشت در اختیارشان گذاشته شده، به خوبی استفاده کنند، این یک وظیفه ملّی بوده که دولت وظیفهاش را انجام داده و امروز بیش از چندین میلیون کودک را آمادگی واکسن خوراندن داریم و نتیجه آن هم روشن است، ما در سالهای گذشته دو سال است که این کار را انجام میدهیم و از آن به بعد دیگر هیچ مورد فلج اطفال در کشور دیده نشده است، شاید چند سال ادامه دهیم تا این ویروس را ریشهکن کنیم که خیلی خطرناک و مزاحم است، خدا نکند خانوادهای گرفتار مشکل شود که تا آخر عمر همراه او خواهد بود. امروز سه هزار و چند صد پایگاه در تهران و در تمام کشور است و در چند استان مرزی هم ما به درب خانهها میرویم، قبلاً همه جا به درب خانهها میرفتند، ولی این بار خواستهاند یک کار آموزشی و فرهنگی کنند که خود مردم را تربیت کنند که برای حفظ کودکشان اقدامی کنند که احساس کنند که یک وظیفه خانوادگی و ملیّ را باید انجام دهند که انشاء ا... این آزمایش هم خوب پیش برود.
مسأله دیگری که میخواهم تذکّر بدهم، سفر بهاستان فارس است که چند جملهای برای نمازگزاران عزیز عرض میکنم که من از استانی بازگشتهام که از استوانههای تاریخ کشور ماست و خوشبختانه یکی از استانهای پیشرفته و رو به رشد و در حال سازندگی بهسرعت و مهمتر از آن با حضور مردم بسیار آگاه و انقلابی و هشیار در صحنه هستند و شما نمونههایی از حضور مردم را از طریق صدا و سیما اطّلاع دارید که ما آنچه را که آنجا دیدیم قابل انعکاس در فیلمها نبود و خیلی بیش از اینها مظهر حضور مردم در صحنهها بود، 22 کیلومتر راه را از خیابانهای متعدد و از فرودگاه تا ورزشگاهی که ما رفتیم جمعیّت فشرده در دو طرف خیابان بودند که چطور میتواند نشان دهد.
اگر صد عدد دوربین هم در مسیر نصب کنند، باز نمیتواند اینها را به خوبی نشان دهد، در جهرم مثلاً هر چه فکر کردم که آن صحنه را چگونه میشود در فیلم گنجاند من اطّلاعات فیلمبرداری ندارم، ولی دیدم که این صحنه را در فیلم نمیتوان نشان داد.
عمق علاقه مردم بهانقلاب و اظهارات و شعارهایشان، سرودهایشان، خواستههایشان و هر چه را که آدم میبینند، مطمئنتر میشود که پایگاه مردمی انقلاب بسیار نیرومند است.
شما در تهران راهپیماییهای چند میلیونی را هم دارید و حضور گسترده مردم را هم دیدهاید و انبوه جمعیّت برای شما امری تازهای نیست. ولی در شهرستانها و روستاها و مردمیکه خیلی انتظار میکشند تا یک مسؤول سطح بالای کشورشان را ببینند و بعد هیجان و روحیاتی که دارند قابل توصیف نیست که مناظر بدیع اجتماعی و تاریخی جامعه ماست که تاریخ باید اینها را ثبت کند. معمولاً در تاریخ این حضور مردم در شهرستانها ثبت میشود.
در خصوص سازندگی و عمران کشور شما به سرعت آباد میشود. ما همیشه و هر روز که کارمان این است و اینها را یک بار در دولت و یکبار در مجلس و در سازمان برنامه مرتّب تصویب میکنیم و اختصاص بودجه میدهیم و گزارش میکنیم. وقتی آنجا میرویم و میبینیم باز میبینیم واقعیت معضل خیلی بیشتر از چیزی است که در تصوّر ماست. شهرها و روستاها آباد شده و در اکثر روستاها آب و برق و راه و تلفن گرفتهاند و دشتهای وسیعی زیر کشت کشاورزان و صنعتکاران است.
کسانی که کار دستی انجام میدهند، در نقاط گوناگون و دورافتاده و محروم کشور هم مسؤول پاسداری از مرزهای کشورشان هستند و هم مشغول عمران کشور هستند و به کلّی آن مسائلی که در برخی از روزنامهها شما میبینید و آن نق زدنها را اصلاً در ذهن مردم در مقابل آن واقعیّتهایی که در اطرافشان است - نیست و آنقدر مسائل انقلاب برای آنها پرجاذبه است. همه آن ناراحتیها را فراموش میکنند.
ما در این سفر شش سد بزرگ نزدیک 202 میلیارد و هفتصد میلیون مکعب آب را که نیمه کاره بود، افتتاح کردیم و خیلی از سدها ساخته شده بود که افتتاح شد. کارخانهها، بیمارستانها، دانشگاهها افتتاح شد و در کلّ جامعه ما از جمله استان فارس غوغایی است که کشور امام زمان را دارند میسازند و امیدوارم که این نهضت اسلامی در امور مادّی، سازندگی و فرهنگی بتواند بهخوبی به پیش برود تا ما در دنیای امروز بتوانیم یک نمونه خوبی از کشورداری اسلامی رإ؛ظظ عرضه کنیم که این یک آرزوی دور و درازی نیست و خیلی از آنها رسیده و خیلی هم در راه است و مسأله دیگری که در هفته آینده داریم، که آن هم بسیار کار خوشحال کننده است، مسأله افتتاح راهآهن مشهد - سرخس - تجن است که تحوّلی در منطقه و تاریخ است و احیاء جاده ابریشم است که قرنها شرق و غرب عالم را بههم دوخته بود و این جاده پاره شده بود و دوباره با این راهآهن دوباره احیاء میشود و یک کار بسیار عظیمی است که ایران و ترکمنستان با هم این کار را انجام دادهاند و مطمئناً گامهای بعدی که در این رابطه در ارتباطات کشورها برداشته میشود، خیلی با ارزشتر از همین قدم اوّل است که از فردا شما اخبار آن را مرتباً میشنوید.
حدود پنجاه و چند کشور در سطح رئیس جمهور، نخست وزیر، وزراء و شخصیتهایشان به خاطر اهمیت کار و به خاطر جشن تجدید خطّ ابریشم گذشته شرکت کردهاند که این افتخار متعلق به ایران و ترکمنستان است.
مسأله دیگری که مربوط بههفته گذشته است و از بحثهای مهم در این خطبه است عید غدیر خم است که قطعه تاریخی و مذهبی و ملّی است که پایگاه حرکت انقلاب ماست که من چند جملهای در این مورد میخواهیم عرض کنم.
آنجا در غدیر خم مهمترین حرکت بنیانگذاری یک تاریخ حکومتی پایهگذاری شده است. گر چه تجاوز دیگران به حقّ این نقطه تاریخی، این تاریخ را از عملکردی که میتوانست داشته باشد، محروم کرده، ولی اصل آن مانده و آثار آن را امروز در ایران میبینیم و در تاریخ آثار آن بسیار فراوان است، کار خیلی عظیمی است، یک برنامه الهی است که در آخرین هفتههای آخر عمر پیامبر در تاریخ مسلمین گنجانده شده و پیامبر با نگرانی از عوارضی که حدس میزدند و یا با علم غیب میدانستند که اتفاق میافتد، این کار بزرگ را انجام دادند و مسأله، مسأله حکومت است و این مسأله، مسأله کوچکی نیست و خیلیها به حکومت بعد از پیغمبر چشم دوخته بودند و مسأله آسانی نبود که پیامبر یک نفر را منصوب کند و بگوید او جای من است و بعد از این همه باید همین طور که از من متابعت میکردید، از او متابعت کنید، انصافاً با روانشناسی سیاسی جامعه، حتّی امروز در کشورهایی که خیلی هم پیشرفته هستند این یک کار بسیار دشواری است و پیغمبر بهحق هم نگران بودند و در قرآن هم آمده که پیغمبر نگران بودهاند. وظیفهشان را انجام دادند و با مطرح کردن عبارات صحیح مَنْ کُنْتِمْ مؤلا فَعَلیُ مَوْلی و در حالی که دست علی (ع) را بلند کرده بودند و روی یک نقطه مرتفعی هم ایستاده بودند که همه حضّار هیچ شبههای نکنند، علی(ع) را گفتند و دیگر هیچ شبههای باقی نماند ولی بعد متأسّفانه شبهه شد.
این حرکت دو رکن دارد که خیلی مهم است یک رکن آن سیستم است، و ابداع سیستم حکومتی به این شکل که در زمان ائمّه معصوم با ولایت امام معصوم و در زمان غیبت معصوم با ولایت مجتهد عادل آگاه به زمان مدّبر مدیر و متّقی که همین محور در زمان حضور ائمّه خوب انسان عالم معصوم آگاه مطلق معلوم است که چه مزایایی میتواند داشته باشد، در زمان غیبت هم باز انتخاب بهترین است، شرایطی که عرض کردم در هیچ حکومتی در دنیا این شرایط نیست و ممکن است شود و ممکن است نشود، ولی آنجا شرط است، ولی بحمداللّه ما امروز از نظام و سیستم آن استفاده میکنیم، اگر دستمان از دامان معصومین کوتاه است و علی(ع) را در میان خودمان نداریم. ولی سیستم را داریم و میتوانیم با این سیستم مناسبترین فرد را داشته باشیم که بحمداللّه دیروز و امروز بعد از انقلاب این را داشته و داریم که این یک هدیه الهی است که خداوند عطا کرده است.
یک مسأله دیگری که خود علیبنابیطالب است که انتخاب اوّل پیغمبر با کسی مثل علی(ع) شروع میشود، این رکن، جا افتادن این فکر است. اگر کسی مثل علی(ع) نبود آسان نبود که چنین نظام مشکلی را به مردم تحویل داد، یک کسی باید باشد که حرف در او نباشد و آن علی(ع) بود، البته با اینکه حرف روی علیبنابیطالب نبود، حرف درآوردند. امّا با چنان شخصیّتی درگیرشدن خیلی مشکل بود. خوب سوابق علی (ع) برای همه روشن بود، از بچگی تا کهولت تا آن روز، در ده سالگی بهپیغمبر گرویده، همان روزها که هنوز مکّلف نبود در کوچهها به تحریک کّفار بچّهها جمع میشدند و پیامبر را اذیّت میکردند. همان جوان که پشت سر پیغمبر راه میرفت از هیبت او بچّهها فرار میکردند.
کسی که مشکلترین مسأله پیغمبر را در لیلةالمبیت حل کرد، توطئهای که کفار طرح ریزی کرده بودند که پیغمبر را نابود کنند، با یک طرح درست، علیبنابیطالب جانش را در معرض خطر قرار داد و پیغمبر را نجات داد. در روزگار جنگهای اسلام هر جا مشکل مهمّی پیش آمد علی (ع) آن را حل کرد.
تاریخ قبول دارد و آن روز همه قبول داشتند و بارها علیبنابیطالب این حرفها را بهرخ مردم کشیدهاند، وقتی که جنگ بدر پیش آمد و کفار مکّه آمدند که مدینه را تسخیر کنند، فقط آن مردانگی علیبنابیطالب است که با کمک حضرت حمزه کفار را شکست میدهند، علیبنابیطالب دلاوران مکّه رابه زمین میزدنند، جنگ اُحُد که پیش آمد حضرت حمزه که سیف اسلام بود و شهید شد، جان پیغمبر را علی بن ابیطالب حفظ کرد و همه میدانند که اگر مقاومت علی(ع) که هفتاد ضربه شمشیر خورده بود نبود، آن روز بصورت ظاهر پیغمبر را هم از دست ما گرفته بودند و افتخار معروفیّت ذوالفقار علی(ع) و فتوّت علی(ع) آن روز زبان زد شد، در خطرناکترین جنگی که علیه اسلام درست کرده بودند.
جنگ خندق فقط علیبنابیطالب بود که عمروبن عبدود دشمن را به زمین زد و کشت و اسلام را نجات داد که آن روز بهتعبیر قرآن همه نفسها در سینهها حبس بود که خیال میکردند، روزگار اسلام گذشت.
در جنگ خیبر که به بنبست رسیده بود و رزمندگان بهاصطلاح امروز کپ کرده بودند، بالاخره علی(ع) آمد و قلعه را فتح کرد، مسائل دیگر فراوان است که همه را نمیشود گفت، اینگونه آدم و بااین سوابق وقتی پیغمبر او را نصب میکند، داماد پیغمبر، برادر پیغمبر و کسی که بارها این تعبیرات در موردش شده بود، با این حال شما مسائل بعدی را میدانید که چه اتفاقی افتاد.
سه جریان موجود تاریخ بهجان علیبنابیطالب افتادند و او را خانهنشین کردند، در دوران خانه نشینی هم همیشه یار اسلام بود. بارها خلیفه دوّم میگفت: "خدا نیاورد یک مشکلی که ما آنجا در مشکل از قضاوت تو محروم باشیم"، این قضاوت یک قضاوت معمولی یعنی دادگاهی نیست، یعنی مشکل به وجود آید و با نظر علیبنابیطالب حل شود، در خانه بود و مظلوم بود و از دیگران احساس ظلم میکرد. ولی از اسلام که نمیتوانست ببرّد، هر وقت که میآمدند مشکلاتشان را حل میکردند، این تعبیر و آن هم از شخصی مثل خلیفه دوّم که بسیار شخصیت معروف و مقتدری بود، اینگونه اعتراف کند که اگر مشکلی باشد که آنجا ما نظر شما را نداشته باشیم به بنبست رسیدهایم خدا نقش علی(ع) را در آن دوران مشخص میکند.
آخر وقتی که با تصرّفات نادرست، اداره حکومت اسلامی دوباره دچار بنبست شد، جاده ناهموار، مشکلات فراوان و مسائل فراوان اجتماعی که دوباره مسؤولیّت را مردم با فشار بهعهده علی(ع) گذاشتند که حضرت میگوید: "مثل موهای یال اسب مردم بهدور من هجوم بردند تا این مسؤولیّت را بپذیرم و دیدم حجّت تمام است و پذیرفتم و میدانستم چه چیزی دنبال آن است.
در آن شرایط فتنه ناکثین و مارقین و قاسطین شروع شد که جنگهایی را بر او تحمیل کردند، قاسطین تحت حاکمیّت شام و معاویه بودند، ناکثین جمعی از بزرگان اصحاب پیغمبر بودند که توقعات مادّیشان را علیبنابیطالب نداد و آنها شورش کردند و مارقین هم گروهی خشک و نادانی بودند که بهاسم دین و بهاسم دفاع از شریعت با حکومت و نظامشان درگیر شدند، علیبنابیطالب آن دو تا را در میدان نبرد شکست داد و زمینگیر کرد، ناکثین را به کلّی متلاشی کرد، قاسطین را هم در یک جنگ سرکوب کرد که آنجاست که فتنه مارقین و قاسطین بههم پیوند خورد و علیبنابیطالب را به این وضع انداختند و از درون توسّط مارقین حکومتی که میرفت بنیان اسلام را تحکیم کند از بین بردند و دیگر هم جان نگرفت که نگرفت.
دو گروه نادان بصورت ظاهر شعاری بهنام خوارج نهروان بهجان علیبنابیطالب افتادند و آن هم در یک فتنهای که خودشان این فتنه را درست کرده بودند، وقتی که در جنگ صفّین معاویه دید که شکست میخورد و آخرین روزهای جنگ است، قرآن را به سر نیزهها کردند و مردم را دعوت کردند که بهقرآن و حاکمیّت قرآن، خونهای مسلمانها را نریزیم، علیبنابیطالب فرمود: "اینها دارند حیله میکنند و قرآن ناطق، من هستم و این کاغذ است و آن چیز دیگری است، بگذارید قرآن ناطق بماند." همین خشکمقدّسها دور علی(ع) را گرفتند و گفتند: "نمیشود". اینها را دعوت بهقرآن کردند، مالک اشتر که بهسرعت به خیمه معاویه نزدیک میشد بهعلیبنابیطالب پیغام داد که نپذیرید فتنه اینها را که من به زودی در خیمه معاویه خواهم بود. ولی آنها آنچنان کردند که دیگر کاری نمیشود کرد و آنها حکمیّت را پذیرفتند. بعد در انتخاب حکم هم همینها به علیبنابیطالب فشار آوردند که ابوموسی اشعری را انتخاب کند.
حضرت فرمودند که: "من انتخاب اوّلم، ابن عبّاس است". گفتند که: "او و عمر و عاص از یک ریشه هستند و نباید دو حاکم از یک ریشه باشند"، حضرت فرمودند: "پس مالک اشتر را معین کنید"، گفتند: "نه مالک اشتر خودش فتنهانگیز است و خودش میخواهد جنگ کند". فشار آوردند و همین را پذیرفتند و وقتی که ابوموسی خیانت کرد و اینها دیدند که بد شد شعارشان را عوض کردند. آمدند و گفتند علی خیانت کرد و از حقّانیّت خودش شک کرد و کافر شد و با شعار را حکماللّه که این حرف متعلق به خود علی(ع) بود و متعلق به همه مسلمانها بود، اینها این شعار را غصب کردند و بهجان علیبنابیطالب افتادند و چقدر فشار آوردند و آخر هم علی(ع) را در محراب شهید کردند در خدمت معاویه و هم طاغوتهای زمان شد و واقعاً هم اکثریّت اینها آدمهای ظاهراً مسلمان و متعصّب و افراطی در دینشان بودند.
همین قطامهای که شریک ابن ملجم بود، شب حادثه در مسجد کوفه، در مسجد دیگری معتکف بود و آخرین حلقه توطئه در زیر خیمه قطام بسته شد. این زنی است که بصورت ظاهر اسلامی است و او شمشیر را بهدست ابن ملجم داد و گفت: برو و اینگونه او را توجیه کرد که اگر کشته شوی پیش خدا اجر داری و اگر موفق شوی هم اجر خدا را داری و هم با من تا آخر عمر زندگی خوبی خواهی داشت. این یک نمونهای است.
در آخرین جنگی که با علیبنابیطالب کردند، جنگ نهروان، اینگونه شروع میشود که اینها رفتند حاکم مدائن را که عبداللّه جناب، یکی از صحابه خوب پیغمبر است او را در یک مسیری گرفتند و بازداشت کردند و او را محاکمه کردند، محاکمهشان هم همین بود، سئوال کردند، که نظرش درمورد علیبنابیطالب و قضیه حکمین چیست و نظرات را بگو، این محور شده بود. ایشان گفت: علیبنابیطالب را عالم بهاسلام میدانم و هر چه که او عمل کند او حق است، دیگر همه چیز روشن شد او را به لب جوی آب فرات بردند خواباندند و سرش را بریدند و خونش را بهآب فرات دادند. خانوادهاش بههمراهاش بود، شکم زن حامله عبداللّه را پاره کردند و گفتند که فرزندی که در شکم او هست ممکن است روزی بلای اسلام شود، او را هم کشتند.
حادثه دیگری اتّفاق افتاد که نشان میدهد که اینها چگونه آدمهایی بودند. آنجا گویا میوه یا خرمایی در آن نخلستان بود که یکی را نهی کردند که نباید در اندوخته مردم تصرف کرد. حاضر نبودند در اندوخته مردم تصرّف کنند، در مسجد هم معتکف میشدند، ولی نادانی، جهل، افراطیگری و عدم شناخت قرآن و اسلام این فشارها را بهاین وادی کشاند. وقتی که برای جنگ با علیبنابیطالب رو در رو شدند حضرت علی(ع) نمیخواست با اینها بجنگد. بالاخره اینها مسلمان بودند، حضرت بهاصحابش گفت برویم اوّل با معاویه بجنگیم، اصحاب نپذیرفتند و گفتند اینها خطرناک هستند، بعد علی(ع) گفت: اینها باید اوّل محاکمه شوند، اخطارشان کرد و گفت: چرا شما عبداللّه را کشتید؟ رفتند و نوشتند و امضاء کردند و گفتند: بله ما بهاین دلیل همهمان در خون عبداللّه شریک هستیم و دلیلشان هم همین بود که عبدالله این گونه گفته بود، حضرت جملهای فرمودند که به خدا قسم اگر همه اهل عالم این چنین ظلمی مرتکب شوند و بهاین ظلم معترف شوند با همه آنها خواهم جنگید. با یک چنین فرقهای جنگ شد و همهشان هم از دم شمشیر در رفتند جز ده نفر، ولی فتنهشان ادامه داشت.
بعد بهحضرت امام حسن هم سوءقصد کردند. اینها علیبنابیطالب را از ملّت اسلامی گرفتند و بهخواست قاسطین که خودشان نمیتوانستند با علی(ع) بجنگند، جامه عمل پوشاندند و بعد دیگر اسلام در محیط خودش روی خوش ندید و دیگر بعد از علیبنابیطالب حاکمی نتوانست رشد کند و امروز ما مفتخریم که ایران اسلامی در سایه همین غدیر و با پیروی از همان مرد اوّل و صاحب غدیر، پرچم علیبنابیطالب را اماممان بلند کرده و رهبر عزیز انقلابمان این راه را ادامه میدهند و انشاءاللّه مردم ما با آگاهی از تاریخ، این راه را فراموش نکنند و قدر این نعمت عظیم الهی را بدانند.
مسأله دیگر "روز مخابرات" است که بهاین مناسبت برادران دست اندرکار مخابرات و پست ما در محل اقامه نماز جمعه حضور دارند که از آنها هم قدردانی میکنیم.
مسأله جهانی ما، مسأله لبنان است که انصافاً حادثه عبرتانگیز و جالبی است که یک رویارویی عجیب اتفاق افتاده بطوری که اسراییل و آمریکا یک طرف و گروهی از مردان مبارز و شجاع و متدّین و حزب اللّهی یک طرف، ولی خداوند این مصاف را به نفع نیروهای مجاهد راه خودش تمام کرد و چنان سرافکندگی برای آمریکا و اسراییل در تاریخ درست نمود که دیگر سرشان را نمیتوانند بلند کنند و در جبهه خودشان تفرقه انداخت و امروز هم تبعات و رسواییهای بیشتر آن ادامه دارد.
سازمان مللی که معمولاً حاضر نبود بهنفع مسلمانان و ضدّ اسراییل حرفی بزند، تحت این شرایط و این جوّی که درست شد، این رسوائی عظیم تاریخی، کارش بجایی رسید که محکومیّت اسراییل را تصویب کرد. چون اسراییل یک کار رسوائی انجام داد که هیچ کس نمیتواند از آن دفاع کند. البته جز آمریکا، چون آمریکا با پرروئی از اسراییل دفاع میکند. آن کشتن مردم در " قانا " مردم شهر صور که اسراییل اعلام کرده بود آنجا را بمباران میکنم و بهمردم گفته بود از شهر بیرون بروید و مردم به همین دلیل به بیرون از شهر رفته بودند و در آن اردوگاه "سازمان ملل" پناه گرفته بودند. ولی اسراییلیها آمدند و همین انسانهای پناه گرفته را بمباران کردند و عدّه زیادی از آنها را شهید و مجروح کردند و تعجّبآور این بود که آن منظرهها در تاریخ ثبت شد و اگر آن فیلمها پخش نشده بود، دنیا این وقاحت را باور نمیکرد. شکر که آن فیلمها را گرفتند و پخش کردند و حتّی هواپیمای بدون خلبان اسراییلی را هم که بالای سرشان پرواز میکرد، آن را هم گرفتند و عکسها ضبط شد و اگر "سازمان ملل" محکومیّت اسراییل را تصویب نمیکرد، دیگر چه میخواست انجام دهد؟ و این مسأله خیلی رسوایی بزرگی بود. عربها هم که تاکنون اهل شکایت علیه اسراییل و آمریکا و غیره نبودند، گفتند که دیگر نمیتوانیم شکایت نکنیم و شکایت کردند و خوب این شکایت یک پرونده شد و حالا رأی دادند و حالا عجیب این است، با اینکه "سازمان ملل" رأی داده، آمریکا ایستاده و میگوید که ما این رأی را قبول نداریم.
آمریکا یک عضو است در مقابل 180 عضو دیگر است و با پرروئی میگوید که رأی "سازمان ملل" را قبول نداریم. حالا نوبت "شورای امنیّت" است که رأی به محکومیّت صادر کند و ببینیم چه میکند. قطعه تاریخی خیلی جالبی بود.
اولاً شکست اسراییل.
ثانیاً شکست سیاسی آنها.
ثالثاً رسوایی سیاسی بسیار خوب که وجهه آمریکا را حتّی در میان ملّت خودش مخدوش کرد.
و از این به بعد شاهد مقالاتی خواهیم بود که بنویسند و بگویند که ما سیاست خارجی آمریکا را محکوم میکنیم و این مسأله از همین حالا شروع شده است این حادثه باید جزء الطاف خفیه الهی و نصرتهای غیبی خداوند برای جهان اسلام حساب شود.
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرّحیم/ اِذاجاءَ نَصْرُاللَّهِ وَالْفَتْحُ/ وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ اَفْواجاً/ فَسَبِّحْ بحَمْد رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ اِنَّهُ کانَ تَواَّبًا.