خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۲۶ تیر ۱۳۷۱

خطبه اوّل  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ الْأَ ئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ، " لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَسْبهر بالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ اِلاَّ مَنْ ظُلَمِ" عِبادَاللَّه اُوْصیکُمْ بتَقْوَیَ اللَّه وَ اَتَّباعُ اَمْرَهُ وَ نَهْیِ".   عموما" در خطبه‏های اوّل پیرامون "عدالت اجتماعی" در رابطه با حکومت و مردم بحث می‏کردم. امّا امروز به خاطر اینکه تازه از عاشورا گذشته‏ایم و مردم ما هنوز در فضای عاشورا هستند. صفا و وفا را در آن می‏بینم که خطبه اوّل را به مسائل حاشیه‏ای عاشورا اختصاص دهم و قطعا" عواطف و احساسات جامعه ما هم همین را می‏خواهد و ادب هم همین را اقتضاء می‏کند. در حالی که هنوز مردم ما سیاهپوش هستند، در تریبون نماز جمعه این مسأله مورد توجّه قرار نگیرد. من فکر کردم مطالبی مربوط به هفته اوّل بعد از عاشورا را عرض کنم یک هفته از عاشورا می‏گذرد و این هفته بعد از عاشورا موضوع صحبت امروز من است که تحلیلی بر نتایج و آثار فاجعه عاشورا و کربلا می‏کنم.  زیر بنای صحبت این است که مسأله عاشورا و حادثه کربلا از عجیب‏ترین حوادث تاریخ بشریّت است. ما، در تاریخ حوادث مهم و سرنوشت ساز تاریخهای تاریخ ساز و منشاء اثر فراوان داریم. امّا با ویژگیهای کربلا و عاشورا ما به عنوان کسی که در تاریخ اسلام مطّلع هستیم، چنین حادثه‏ای را نمی‏بینیم. در تاریخ سایر ملل شاید چنین چیزهایی باشد و ما نمی‏دانیم. اتّفاق عجیبی است، با آثار و نتایج خیلی عجیب‏تر، نتیجه این بحث من این خواهد شد که شما احساس می‏کنید از یک طرف که امام حسین(ع) و اهل بیت هستند. حرکات کاملا" با برنامه و براساس فضیلت و راه خدا و از طرف دیگر حرکت انفعالی و تحت تأثیر حسّ انتقام‏جویی و کینه‏توزی است و نتیجه هم در چنین تقابلی از پیش قابل پیش‏بینی است. لذا من از حوادث خود کربلا کمتر صحبت می‏کنم و از عصر عاشورا به بعد حرف می‏زنم. امام حسین (ع) و همراهانش با برنامه و به نظر من با طرّاحی آسمانی و الهی کار می‏کردند و آنها منبعث از قلوب کثیف و خبیث و کینه‏توزانه بامسائل برخورد می‏کردند. تا آخر مطالب که قبل از درگیری بود. امام حسین صحنه را در کربلا اینگونه ترسیم کرده بودند که آنهایی که نمی‏خواستند[t1] دعوتهای خود را به یاد آورند. پیشنهاد کردند دست از محاصره بردارید تا ما برگردیم. یک حالت مظلوم نمایی که بعدا" جنایات خودشان را توجیه نکنند به اینکه امام حسین دست از جهاد برنمی‏داشت که تقریبا" همه لشکر مقابل به این نتیجه رسیدند که اگر دست از حسین بردارند، او نمی‏جنگد که این زمینه خوبی برای قضاوتهای بعدی بود. بعد از ظهر عاشورا بعد از اینکه امام شهید شدند و صحنه جنگ تمام شد. اینجا برنامه اصلی آغاز می‏شود و عجیب این است که یزیدیها پشت سر هم اشتباه می‏کنند و حسینیان پشت سر هم برنامه اجرا می‏کنند و نتیجه نهایی آن، این می‏شود که در مدّت بسیار کوتاهی خاندان ابوسفیان از زندگی سیاسی ساقط و متلاشی می‏شوند و از بین می‏روند. البتّه باز مدّتی دست بنی‏امیّه است. امّا از شاخه مروانیان نه از شاخه سفیانیان. سفیانیان با همین حادثه به کلّی از بین رفتند. آنها چون از منشاء کینه و با هدف ارعاب حرکت می‏کردند، به یک جریانات مخصوصی کشیده شدند. اصل کار کینه‏توزانه بود. هدفی جزء انتقام‏گیری از آل پیامبر در آن نبود و استراتژی هم ارعاب بود که می‏خواستند با ترساندن چشم امّت اسلامی بگویند: "وقتی با حسین و خاندان پیامبر این طور برخورد می‏شود، دیگران حساب کار خودشان را بدانند".  آن منشاء حرکت و این استراتژی امویان بود. لذا همه کارهایشان با این تطبیق می‏کند والاّ کارهایی که انجام داده بودند، هیچ قابل تطبیق با معیار منطقی نیست و هر سیاستمداری و هر جامعه شناسی و هر روان‏شناسی بعد از شهادت امام حسین (ع) کارهای اینها را مشاهده می‏کند، تعجّب می‏کند که این چقدر حماقت است و اینها به دنبال چه بودند. یک حکومت چه هدفی را دنبال می‏کند، مثلا" غارت خیمه‏ها. این کار چه نتیجه‏ای برای ابن سعد و لشکریانش داشت. تعدادی زن و بچّه و افراد عزادار در بیابان و درون خیمه ها زندگی کنند و ساعاتی بعد نیز از این خیمه ها به عنوان اسیر حرکت کنند و می‏روند. چه لزومی دارد که خیمه‏ها را آتش بزنید. این چه هدفی را تعقیب می‏کند و این نامردها این کار را انجام دادند و خیمه ها را آتش زدند که حتّی آتش به لباس برخی از افراد درون چادرها رسید و به آنها سرایت کرد یا مثلا"گرفتن لباسها و چادر و روسری و گوشواره خانمها و بچّه‏های پیامبر. بعید است که آدم فکر کند، یک نظامی که در جنگ پیروز شده است که الان به یک روسری نیاز دارد و به یک روسری آن قدر اهمیّت بدهد که در وسط بیابان و در مقابل چشمهای خیره بسیاری از سربازان ببیندکه بزرگان سپاه شام و کوفه می‏روند و بچّه‏ها را خلع لباس می‏کنند و سر بچّه‏ها را و زنان اهل بیت پیامبر را برهنه می‏کنند.  این چه تأثیری روی دیگران می‏گذارد. مثلا" شاید دهها نفر از این راه چیزی به دست آورده باشند. آنهایی که این منظره را می‏بینند و بچّه‏های متفرّق درون بیابان را می‏بینند و خاندان پیامبر و اهل بیت را می‏بینند، چه تصوّری برای آنها پیش می‏آید و چه ذهنیّتی پیدا می‏کنند، هر قدر هم شقی باشند.  یا اسب تاختن به بدنهای مقدّس شهداء، آن پیکرهایی که سرشان از بدن جدا شده است و مدّتها در میدان بر پیکر مطهر شهداء اسب تاخته‏اند. ممکن است که قلب کینه‏توز فرماندهان سپاه سعد شاید از این کار شاد بود. ولی منظره برای حاضرین چگونه است؟ این کار چه توجیهی دارد؟ چه کسی این را تأیید می‏کند و خوشش می‏آید؟ یا لباسهای این شهداء را در آوردن و بریدن انگشتان برای بیرون آوردن انگشتر. چون تاریخ روشن کرده است که لباسهای این شهیدان را برده بودند و همین حالا در موزه‏ها چیزهایی با این عنوان وجود دارد.  اشتباهات به نظر می‏رسد که اصلا" در منطق سیاسی و نظامی آن هم در اطراف کوفه هیچ قابل توجیه نیست. بعد وقتی که بچّه‏ها را می‏خواهند ببرند، البتّه در آن روزها رسم بوده که زنان و کودکان را بعد از هر پیروزی با خود به عنوان اسیر می‏بردند. اوّلا" این متعلّق به کفار بود نه در داخل و آن هم اینکه آنها بچّه‏های پیامبر باشند و آن هم بدین شکل. آخر مردمی که در کوفه بودند، به صورت ظاهر مسلمان بودند - نماز می‏خواندند و اهل مسجد بودند. همینهایی که به کربلا آمده بودند، آن طرف نماز جماعت می‏خواندند و در مقابل امام حسین (ع) بچّه‏های پیامبر را بدون حجاب سوار شتر حرکت بدهند و بیاورند و در شهرها بگردانند. این کار هیچ توجیهی ندارد.  اگر هدف ارعاب بود که هست و برای خاموش کردن نغمه‏های مخالفت در کوفه بود. این کار را انجام دادند و بدین طریق اعلام کردند، که هر کس با خاندان اموی در بیفتد سرنوشتش این است.  بزرگان را بترسانند، شیوخ را بترسانند و رؤسای عشایر، قبایل و غیره را بترسانند. البتّه این ارعاب قبلا" نیز شده بود و در برخی از اسناد تاریخی نیز نوشته‏اند. امام حسین (ع) پیش از آنکه به صحرای کربلا برسد، ابن زیاد 4 هزار و اندی از بزرگان کوفه را گرفته و زندانی کرده بود، تا اینها دسترسی به امام حسین نداشته باشند که اگر این صحیح باشد، برنامه ارعاب از پیش شروع شده بود. حتّی آنهایی که هنوز حمایت نکرده بودند. آنهایی که احتمال می‏دادند که کمک کنند و یا در کوفه شلوغ کنند، اینها را هم بازداشت کرده بودند. برای بچّه‏های پیامبر در کوفه سه برنامه مشخّص در نظر گرفته بودند که هر سه برنامه با هدف ارعاب مردم، به رخ کشیدن قدرت یزید و خار کردن اهل بیت. اینگونه تنظیم شده بود و عجیب این است که هر سه برنامه شکست خورد.  برنامه اوّل شکست خورد و عبرت نگرفتند.  دوّم و سوّم هم همین طور و بعد عین این سه برنامه را در شام پیاده کردند. این دیگر عجیب‏تر است. اینها فکر می‏کردند با این برنامه‏ها حسابی [برنامه] جادّه‏ها را هموار می‏کنند و موانع را از سر راه حکومت برخواهند داشت. امّا در کوفه کاملا" شکست خوردند و تحلیل کردند، چون خاندان پیامبر محبوبیّت داشتند. این وضع پیش آمد.  در شام زمینه مردمی ندارند. پس این کار را باید در شام انجام می‏دادند. اتّفاقا" در شام که مرکز بنی‏امیّه بود و علیه اهل بیت همیشه تبلیغ شده بود، باز هم این مسائل کوفه بود که تکرار شد. این از عجایب تاریخ است و جالب هم است.  اوّلین برنامه آنها خیابانی بود.  دوّمین برنامه یک جلسه رسمی حکومتی اختصاصی بود.  سوّمین برنامه در یک اجتماع دینی در مسجد بود که طرّاحی شده بود. این سه برنامه اوّلین برنامه در خیابانها با شکست روبرو شد. بچّه‏های پیامبر را با آن حالت بسیار بد و غم‏انگیز وارد کوفه کردند و در میدانها و خیابانها اینها را با سر برهنه و بی‏حجاب و در حالی که سرهای شهداء جلوی آنها بودند، آنها را می‏گرداندند. تا مردم قدرت یزید و ضعف مخالفان یزید را ببینند و بترسند.  عجیب این است که از همان نقطه‏ای که وارد شدند تا آخرین نقطه مسیر همه جا بر علیه آنها بود. مردم می‏آمدند و برای بچّه‏های پیامبر چادر و روسری و مقنعه می‏آوردند. غذا می‏آوردند. زیرا احساس می‏کردند که اینها گرسنه هستند. هر جا هم که شلوغی باعث می‏شد مانع حرکت شدند، یکی از اسراء صحبت می‏کرد. حضرت زینب ، امّ‏کلثوم و امام سجّاد صحبت کردند و گزارشها به ابن زیاد این بود که شما کوفه را از دست دادید. ولی او قبول نکرد و گفت: "این طور نیست". کوفه یک جای عادّی نبود کوفه شهری بود که امیرالمؤمنین علی (ع) مدّتی پیش حکومت می‏کردند وحضرت زینب در این شهر بود و عمدتا" مردم شهر آنها را می‏شناختند. همینهایی بودند که هزاران نامه نوشتند و امام حسین (ع) را دعوت کرده بودند. آن وقت در چنین شهری بچّه‏های پیامبر را بیاورد و در خیابانها اینگونه نمایش دهد. معلوم است این کار احمقانه و کینه‏توزانه می‏باشد و معلوم است که این کار هدف درستی را تعقیب نمی‏کند و معلوم است [که] این یک برنامه تبلیغاتی درستی ندارد.  از این طرف هم معلوم است که برنامه ریزی شده است.  زینب این شیرزن تاریخ و کسی که امام سجّاد را هم او تسلیت و دلداری می‏داد و کسی که همه جریان کربلا را تحت نظر داشت و مسؤولیت افشاگری و مسؤولیّت تبلیغ و راهنمایی داشت و برنامه کاملا"در ذهنش روشن بود و هدف مشخّصی را تعقیب و اداره می‏کرد، اینها گفتند: در جلسه رسمی حکومتی دیگر این نگرانی وجود ندارد و نیست. زیرا در آنجا شخصیّتهای مشخّصی با دعوت با اسم و جای مشخّصی می‏آیند. آنجا دیگر جای شلوغ کردن نیست و اتّفاقا" در آنجا نیز باید آن شخصیّتها را نیز ترساند. به همین دلیل مجلس عظیمی ترتیب دادند. بچّه ها را در جای نامناسبی قرار دادند و سرها را ردیف چیدند. امّا همین زینبی که مردم همین خیابانهای کوفه را علیه ابن زیاد و یزید شوراند. همین مجلس را به خوبی اداره کردند و نتیجه دلخواه را از آن گرفت و ابن زیاد را شکست داد.  وقتی زینب وارد این مجلس می‏شود، ابن زیاد منتظر ورود او و تحقیر حضرت زینب (س) بود و برنامه اصلا" این بود و در آن جلسه تصمیم داشتند که این عزیزان را تحقیر کنند و قدرت خود را به رخ دیگران بکشند. حضرت زینب وقتی وارد شدند. به طور ناشناخته‏ای در میان سایر اسراء نشستند و تعبیر تاریخ این است که بدترین لباس را پوشیده بودند. ابن زیاد برای اینکه حضرت زینب (س) در جلسه شناخته شوند و این شخصیت بزرگوار را هو کند، توجّه خود را به آن طرف کرد و گفت:  مَنْ هذهِ مُتَکَبِّرَهْ. کسی که خودش را مخفی کرد که بود؟ کسی جوابی نداد. سرانجام با تکرار و پرسش معرّفی کردند. جملات بسیار نیش دار و موذیانه و رذیلانه‏ای نسبت به زنان داغدار ابراز کرد. هر کس که قدری در وجودش انسانیّت باشد متنفّر می‏شود از کسی که یک خانم اسیر را در مقابل سرهای برادرانش و فرزندانش اینگونه بخواهد شماتت کند، آن هم در یک جلسه رسمی حکومتی.  نگاه کرد به حضرت و گفت: الحمداللّه خداوند شما را رسوا کرد و دروغهایتان را آشکار کرد و مردانتان را کشت. سه حرف مشخّص به زینب گفت حضرت زینب(س) دو تا حرفشان را جواب دادند و یکی را جواب ندادند. اینکه گفته بود شما رسوا شدید، فرمودند، چه کسی رسوا می‏شود. اَلْحَمْدُللَّه اَلَّذی اَکْرَمَنا و نبیٍ.  شکر خدا که ما در سایه کرامت پیغمبر عظمت داریم، رسوایی یعنی چه؟ یعنی کسی که عیبی داشته باشد و عیبش ظاهر شود، کسی که باطنش با ظاهرش فرق دارد، باطنش رو شود، کسی که فاسق و فاجر باشد و از چشم مردم پوشیده باشد و فسقش روشن شود. تو در ما چه عیبی دیدی که ظاهر شده و ما امروز مفتضح شده‏ایم.  اِنَّما یَفْتَضَحُ الْفاسقْ وَ اَلْفاجِرْ وَ هُوَ غَیْرُنا اَلْحَمْدُلِلَّه. شماها هستید که فسق و فجور و کفر دارید و با عملتان رسوا شدید که چه درون کثیفی دارید و با خاندان پیغمبر چه می‏کنید.  آن موردی که گفت دروغ‏هایتان را در این بیان باز رسوا کرد. حضرت جوابش را دادند. ولی یک چیز مانده بود و آن اینکه شما را خداوند کشت، این یک نوع ملامت و شماتتی است که از همان تیپ حکّام مغرور و خائن و ظالم و ستمگر و کینه‏توز می‏آید.  برگشت و حرف قبلی خود را به این صورت تکرار کرد که "دیدی خدا با برادرت چه کرد، چرا این را جواب ندادی، دیدی خدا چه کرد"، زینب بیشتر برآشفت و فرمود: "چه می‏گویی، خدا چه کرد با برادر من". لا هُوْئولا کَتَبَ اللَّه وَ عَلَیْهُمُ الْقَتْلَ وَ بَرزُوا عَلی مَزاجِعِهِمْ. اینها مردمان بزرگواری بودند که خداوند برایشان شهادت در راه خدا و این عظمت را تقدیر کرده بود و به پای تقدیرشان رفتند، آن ستمگرانی که این جنایت را کرده‏اند، خیال نکنند که پیروز شده‏اند و اینها مسیر مشخّصی که خداوند برایشان تصویر کرده بود رفتند. ما اَرَیْتُ اِلاَّ جَمیلا. من درتمام مسیر از مدینه تا مکّه، از مکّه تا کربلا، از کربلا تا کوفه که تا این لحظه با این وضع جلوی تخت تو نشسته‏ام هیچ چیز جز صحنه‏های زیبا و عزیز ندیدم، صحنه‏هایی که برای ما ترسیم شده و روزی هم خواهد آمد که خداوند بین تو و آنهایی که مظلومانه شهید شده‏اند، قضاوت خواهد کرد. خیلی عصبانی شد و برآشفت و مثل گرگ زخمی، جلسه به کلّی حالت بهت و حیرت گرفته بود و ابن زیاد حسابی وا مانده و درمانده بود، چه حرفی دارد، چه ملامتی و شماتتی و چه تحقیری، هر چه بگوید این طور جواب می‏شنود و واقعا" جلسه اختصاصی حکومتی این قدر مدیر جلسه ضعیف و درمانده شود، برای اینکه از این حرفها انتقام بگیرد و خودش را بازیابد چوبدستی‏اش را برداشت و به لبها و سر و صورت امام حسین (ع) اشاره می‏کرد، این دفعه با امام حسین حرف می‏زد و اینکه سر بریده جواب نخواهد داد و مخاطب گوینده‏ای ندارد، به امام حسین می‏گفت: خیلی پیری زود آمد، محاسن سفید امام حسین را با چوب حرکت می‏داد و اینگونه صحبت می‏کرد.  یک وقت دیدند از یک نقطه دیگر جلسه صدایی بلند شد، این بار صدای پیرمرد ضعیف که به زحمت حرف می‏زد، فریاد کشید و گفت: عبیداللّه چوبت را از این لبها بردار!، من در خدمت پیغمبر بارها دیده‏ام که این لبها را پیغمبر می‏بوسید، کجایی؟ به چه چوب می‏زنی؟ دیگر برای ابن زیاد چه می‏ماند، در یک جلسه این طوری، از یکی از حضّار که دعوت شده که بیاید و این جلال را ببیند، این طور برخوردی اتّفاق می‏افتد، این هم نتیجه جلسه، درست برنامه ضدّ آن چیزی است که آنها دنبال می‏کردند، حالا باید با تحقیر از مجلسش بیرون برود. برنامه سوّم را اجرا کردند، مردم را در مسجد بزرگ جامع دعوت کردند و می‏گفتند که اسراء رامی‏آورند، سر ها را می‏آورند و خود ابن زیاد سخنرانی می‏کند، وقتی مشغول سخنرانی بود، باز یکی از صحابه پیر پیغمبر و از اصحاب علی‏بن‏ابیطالب و کسی که کوربود و یک چشمش را در جنگ جَمَلَ و یک چشمش را در جنگ صفیّن از دست داده بود، نام وی عبداللَّه عفیف عضدی بود، بلند شد و مسجد را به سر ابن زیاد خراب کرد، هر چه او گفته بود، بر عکس آن گفت او می‏خواست برای اصحاب پیغمبر، برای اولاد پیغمبر، برای خاندان امام حسین (ع) عیوبی بتراشد، این در سخنرانیش بخشی از فضایل این بزرگواران را و ستم بنی‏امیّه را به رخ کشید که همان جلسه علنی تبدیل به جنگ شد و بالاخره دوستان او و طایفه او آمدند و او را نجات دادند و بردند و بالاخره جنگ شد و آخرش او را گرفتند و شهید کردند. برنامه مسجد هم این طوری به هم خورد، اینها را در زندان کرده بودند، آن قدر اطراف زندان شلوغ بود و مردم جمع می‏شدند، شب و روز از خیابانها و مسیرهای زندان نمی‏شد عبور کرد، مردم جمع می‏شدند که لحظه‏ای شاید بچّه‏های پیغمبر را ببینند که دیدند. در کوفه شکست خوردند و شام رفتند و عجیب است که در شام هم، هم در خیابان و هم در کاخ یزید و هم در مسجد شام همین حوادث تکرار شد.  البتّه خیابانهای شام مثل خیابانهای کوفه نبود، چون مردم شام به اندازه مردم کوفه با اهل بیت آشنا نبودند. امّا آن دو جا بدتر هم شد و نتیجه نهایی را هم که همه می‏دانید، هنوز هم که هنوز است، حرکت اباعبداللّه مسیر خودش را طی می‏کند و علیه ظلم و ستم و طاغوت و طاغوتیان و تمام جّباران الهام می‏دهد و خاندان بنی‏امیّه و آن دستگاه هم، تکلیفشان روشن است و هر کس که مسیر آنها طی کند، معلوم است که چه مسیری است، اینها مبنایشان بر تقوا و فضیلت بود، آنها مبنایشان بر دنیا و حکومت و طغیان و اینها بر عدالت بود، اینها راه خدا بود، آنها راه شیطان را می‏رفتند. ما به عنوان یاران امام حسین (ع) و به عنوان دوستان اهل بیت موقعی موّفق هستیم که اهداف کربلا را فراموش نکنیم، ظواهر را همین‏جور که حفظ می‏کنیم، حفظ کنیم.  این احساسات، این عواطف، این عزاداری‏ها، این دسته‏ها، این گریه‏ها، این اشکها، این سیاه‏پوشها، همه اینها آثار خودش را دارد و خیلی با ارزش است. امّا اگر خدای ناکرده از آن اهداف و از آن مطالبی که برای آنان امام حسین کشته شد، خالی شویم. حقّ و حقیقت و عدالت و دیانت و تقوا را باخته‏ایم که ان‏شاءاللّه بازنده نخواهیم بود و در این راه خواهیم رفت. اَعُوُذُ باللَّهِ منَ الشَّیطانِ الرَّجیم/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ تَبَّتْ یَداً اَبَی لَهَبٍ وَ تَبَّ/ ما آغَنْی عَنْهُ مالُهُ وَ ما کَسَبَ/ سَیَصْلی نارًا ذاتَ لَهَبٍ/ وَ امْرَ اَتُهُ حَمَّالَةَ الُحَطَب/ فی جیِدها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ.     خطبه دوّم  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُ ِللَّهِ رَبِّ اْلعالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِاْلمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ عَلی سبْطَیِ الَّرّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ ألْخَلَفِ اْلهادی اْلمهْدیّ (عج).  ان‏شاءاللّه امّت و ملّت ما کلمه باارزش تقوا را در وجود خودشان حفظ کنند و به راه خداوند ادامه دهند و همیشه موفق باشند. در مناسبتهای هفته، هفته تأمین اجتماعی را داریم که یکی از نهادهای مهم و اساسی کشور است و ما به این نهاد برای آینده چشم امید زیادی داریم و با برنامه‏هایی که طرّاحی می‏کنیم، بتوانند با بیمه‏های اجتماعی عمومی تمام طبقات محروم و آسیب‏پذیر را به گونه‏ای زیر پوشش بگیرند که ما نگرانی از استضعاف و عقب‏ماندگی در زندگی قشر محرومان نداشته باشیم که همین حالا این سازمان مشغول طرّاحی است و علاوه بر خدمات فراوان عمرانی و امدادی که الان دارند که گزارش آن را از ریاست محترم سازمان، شما شنیدید. روز نیروهای انتظامی را هم داریم که این نیروها تکیه گاه آرامش و ثبات کشورند و باید آنها در میان مردم به گونه‏ای باشند که مردم هر جا و هر وقت چشمشان به آنها بیافتد - احساس آرامش کنند و امنیّت در خانه‏هایشان و در مسیرشان و در خیابان و مرزها داشته باشند با ادغام سه نیرو زمینه مناسبی به وجود آمده که این نیرو بتواند به طور یک پارچه و متمرکز وظایف بسیار عظیمی که برای حفظ امنیّت و سلامت جامعه دارد، به عهده بگیرد و تا امروز تلاش فراوانی شده، مبارزاتی که با اشرار و قاچاقچیان مواد مخدّر و با دزدها و افراد مزاحم دارند و ان‏شاءاللّه ما در آینده شاهد موفقیّتهای بیشتری برای این فرزندان عزیز اسلام باشیم که امّت ما، در سایه هوشیاری اینها، آرام و مطمئن راه انقلاب خودش را بتواند ادامه دهد. و یک تذکر کوچکی لازم می‏دانم که عرض کنم و آن درباره اعضای کابینه و هیأت دولت است که به مناسبت استعفای وزیر محترم ارشاد مطرح می‏کنم.  شایعاتی در جراید و سطح جامعه منتشر شده که بعضی از وزراء باید جابجا و یا عوض شوند، از همین قبیل که تا به حال نمی‏توانستیم تکذیب کنیم. چون یک مورد داشتیم و اگر تکذیب می‏کردیم، خلاف حرفمان در می‏آمد، صبر کردیم و به شایعات توجّهی نکردیم.  وزیر محترم ارشاد، پیش از انتخابات به جهت ادله‏ای که برای خودشان دارند مایل به کناره‏گیری بودند که ما گفتیم که صبر کنند و در زمان مناسبی که فعلا"زمان مناسب آن رسید و به همین خواستی که از مدّتها پیش ایشان مطرح کرده بودند - عمل شد و در مورد سایر وزراء ما اصلا" برنامه تعویض و جابجایی نداریم. به همان دلیلی که اینها را من برای کابینه‏ام انتخاب کردم و چند سال با آنها کار کردم و به صداقت و تلاششان و زحمتشان و دلسوزیشان و مدیریّتشان مطمئن هستم. به همان دلیل تا پایان عمر این کابینه، آنها در همین سمتی که هستند کار خواهند کرد. و این شایعات که ممکن است در وازتخانه ها و مؤسّسات و شرکتهای مربوط به آنها ضعف ایجاد کند و تردید و دودلی ایجاد کند، باید عرض کنم که به کلّی بی‏اساس است و ان‏شاءاللّه با حمایت مردم و مجلس و تحت فرمان رهبر معظّم انقلاب این کابینه تا پایان عمر قانونیش کار خودش را انجام دهد. و یک نکته درباره بوسنی هرزگووین داریم و بقیه جاهایی که الان یک قدری در دنیای اسلام ناامن است که گله شدیدی داریم، از مراجع بین‏المللی که توجّه لازم را به اینها نمی‏کنند. همانهایی که باسرعت آمدند و فتنه رادر کویت خاموش کردند، در مقابل این همه کشتار و تجاوز ساکت‏اند و یا حرفهای کم‏رنگی می‏زنند. امّا بحث اساسی من در این خطبه در پیرو اظهارات بسیار مهمّ رهبر معظّم انقلاب است که در مورد امر به معروف و نهی از منکر و نظارت همگانی و فعال بودن نیروهای حزب‏اللّهی و بسیجی فرمودند که یکی از مسائل اساسی کشور ماست. من در این زمینه می‏خواهم یک مقداری مسأله را باز کنم که هم نظرات رهبر بزرگوارمان بازتر شود و هم از این موقعیّت استفاده کنم و توضیح دهم که چرا رهبر معظّم انقلاب با استفاده از این فرصت عاشورا این مسأله مهم و اساسی را مطرح کردند.  شیوه حضرت امام(ره) این بود که هر وقت احساس می‏کردند که لازم است، یک موجی ایجاد شود و توجّه داده شود و از رخوتهای احتمالی جلوگیری شود، مسأله‏ای را مطرح می‏کردند و ما همیشه از این شیوه سود بردیم که این تذکّرات را استفاده کنیم. در اظهارات مقام معظّم رهبری موارد بسیاری وجود دارد و به نظر من دو سه نکته قابل توجّه است که من می‏خواهم بحث را روی آن متمرکز کنم. ایشان توجه دادند که الان عصر سازندگی است و در عصر سازندگی انتظار ما از نیروهای حزب‏اللّهی و بسیجی و آن پشتیبانان اصلی این است که حضور بیشتری داشته باشند و فرمودند: "هدف، تعقیب و تحقّق آرمانهای اسلام و انقلاب است" و آرمان انقلاب، همان اسلام و معارف اسلامی است و وسیله هم نظارت همگانی و حضور نیروهای مؤمن و مخلص در جامعه است که از آرمان، راه و ارزشهای خود پاسداری کنند. این اساس مطلبی است که رهبر انقلاب فرمودند و من می‏خواهم کیفیّت کار را مطرح کنم. من یک مقدار به بعد اجرایی قضیه می‏پردازم که از سایر ابعاد هم توجّه شود.  اساس مطلب اینست که ما انقلابمان را براساس اسلام شروع کردیم و هیچ چیزی غیر از اسلام، مردم ما را راضی نمی‏کند و هیچ چیز به غیر از اسلام، نمی‏توانست مردم ما را متحد و یکپارچه وارد میدان کند و هیچ چیزی به غیر از اسلام نبود تا مردم را در طول دوران انقلاب و بعد از پیروزی در مقابل این همه فشار، اذیّت، جنگ، شرارت و ایذایی که ما از داخل و خارج داشتیم، این مردم را در صحنه نگه داریم. اگر اسلام نباشد، این مردم دنبال هیچ چیز، این گونه راه نمی‏افتند و اگر این مردم نباشند، هیچ نظامی نمی‏تواند با هیچ وسیله‏ای، این همه شرارت رااز خودش دفع کند و در طول عمر کوتاه خود و در این دنیای عجیب و غریب این همه خدمت ارائه دهد.  بنابراین سرمایه اصلی، اسلام و آرمانهای انقلاب است و ابزار و تکیه گاه اصلی حرکت، مردم و نیروهای مخلص هستند که نوک پیکان آن را نیروهای بسیجی و حزب‏اللّهی که در همه صحنه‏ها از اوّل تا به امروز پیشتاز بودند، تشکیل می‏دهند و حل مشکلات ما با نظارت همگانی که همین "امر به معروف و نهی از منکر" است، هر کسی در هر کجا با تناسب مسائلی که با آن برخورد می‏کند، از حالت بی‏طرفی بیرون آید و جلوی منکر را بگیرد و تقاضای حرکت در مسیرمشروع و معروف را بکند. من مفید و مناسب می‏بینم که کمی از وضع خودمان را در این مرحله برایتان روشن کنم و در پایان، خودتان نتیجه خواهید گرفت که امروز چه وظیفه مهمّی به دوش مردم و نیروهای بسیجی و حزب‏اللّه است. الان کاری که در برنامه ما می‏باشد، اینست که برنامه‏ای را تنظیم و تصویب کردیم که می‏خواهیم در دو مقطع پنج ساله اجرا و پیاده کنیم. هدف این برنامه اینست که کشورمان را مستقل کنیم و رشته‏های وابستگی را به خارج قطع کنیم و یا به حداقل برسانیم تا یکی از شعارهای اصلی انقلاب که "استقلال" بود، بتوانیم در این فرصتی که فعلا" داریم، تحقّق بخشیم.  برای رسیدن به این هدف سه محور اساسی حرکت در برنامه ما وجود دارد. البتّه اگر فرصت داشتیم هر کدام از این سه محور یک برنامه جداگانه‏ای را طلب می‏کرد. ولی به خاطر تنگی وقت و کمی فرصت، ما سه محور بسیار مهم را در یک برنامه گنجاندیم و طبعا" حرکت ما کندتر خواهد بود.  یکی بازسازی مخروبه‏های جنگ است.  دوّمی، توسعه اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی کشور است. سوّم  تعدیل است.  البتّه کسانی که به این مضمونها آشنا هستند، می‏دانند که هر یک از اینها، برنامه مجزّا و مستقلّی را می‏طلبد.  این سه کار مهم که عرض کردم که در حال پیگیری است و اگر حضور نیروهای مخلص ضعیف باشد و اگر نظارت همگانی، کافی نباشد، ممکن است حداقل، سرعتمان کند شود و حداکثر این است که موفق نشویم. در مورد "بازسازی"، کار بسیار مهم و مشکلی است. در بودجه سال جاری 35 میلیارد تومان، دولت به طور مستقیم پول می‏دهد، 150 میلیون دلار مستقیما" پول صرف بازسازی می‏شود که جمعا" حدود شصت میلیارد تومان می‏شود، به اضافه هزینه‏هایی که دستگاههای دیگر در بازسازی کار خودشان استفاده می‏کنند، مثل نفت، نیرو، راهها و سایر صنایع که مخروبه‏های جنگ را می‏سازند، و به اضافه هزینه‏ای که مردم برای بازسازی خانه‏هایشان و مراکز کارشان صرف می‏کنند که واقعا" یک قلم شاید بیش از صد میلیارد تومان در سال داریم که مستقیما" خرج بازسازی در طول سال می‏کنیم. حالا چه مقدار مصالح می‏خواهد، چه مقدار نیرو و امکانات می‏خواهد و این کاری نیست که یک کشور جنگ زده و عملا" تحت محاصره بتواند به راحتی از عهده آن برآید. کار دوّم ما، "توسعه" است، این از آن هم مشکل‏تر است من در خطبه‏ها همیشه اشاراتی داشته‏ام، توسعه و رشد بسیار کار سخت و طولانی است، کشور ما متأسّفانه از زمان طاغوت و هم در دوران انقلاب از لحاظ زیربنایی خیلی عقب است و در همه بخشهای زیربنایی از لحاظ نیروی انسانی، انرژی، مواصلات و مخابرات، راه‏آهن، حمل و نقل، بنادر، کشاورزی، مهارآبها، استخراج معادن، استفاده از منابع انرژی داخلی کشور، از لحاظ حتّی آموزش و پرورش و آموزشهای ابتدایی نیاز به توسعه وسیع دارد.  از لحاظ آموزش فنّی و حرفه‏ای، اینها همه جزء کارهای اساسی است و از لحاظ صنایع مادر و مستقل هم در زمان طاغوت وابسته رژیم و هم در بعد از انقلاب به دلیل شرایطی که بود نتوانستیم این وابستگیها را کم کنیم. شاید بعضی از آنها هم از لحاظ نیروی دفاعی، امکانات دفاعی، اسلحه و مسائل دیگر زیاد هم شده باشد. بنابراین ما باید در طول دو برنامه پنج‏ساله همه اینها را بیاوریم و به یک نقطه‏ای برسانیم که کشور به خودش متکّی باشد. نیروی انسانی که باید در دانشگاهها تربیت شود، آن تعدادی که ما تا چند سال پیش می‏گرفتیم. به هیچ‏وجه جوابگوی نیازها نبود، ما به سرعت از لحاظ کّمی و کیفی و مخصوصا" در رشته‏های تخصصی و دکترا، دانشگاهها را توسعه می‏دهیم که خودمان نیروی خودمان را تربیت کنیم، از لحاظ مهار آبها که بارها من گفته‏ام که اکثر آبهای کشور هرز می‏رود که ما برنامه بسیار بلند پروازانه‏ای را داریم که گفتم بیش از یک صد سد را در دست مطالعه داریم، و بیش از 20  سد را همین الان داریم اجرا می‏کنیم که از این به بعد شما مرتبا" افتتاح سدها را خواهید داشت.  از لحاظ انرژی شما می‏دانید که ما پیش از انقلاب تا امروز، همیشه خاموشی داشتیم در حالی که صنایع ما به این شکل کار نمی‏کرد اگر اینها بخواهد کار کند خیلی بیش از این نیازمند انرژی هستیم.  ما یک برنامه بسیار وسیعی داریم که ان‏شاءاللّه به زودی از سطح خاموشی اجباری پایین بیاییم. و ذخیره کافی برای انرژی الکتریکی داشته باشیم. که لازم زندگی امروزی است.  از لحاظ مصالح کار در داخل کشور همه چیز تقریبا" از خارج می‏آمد، فولاد، آلومینیوم، صنایع مس، سرب و روی، موادّ پتروشیمی و حتّی ورقه‏هایی که داخل ساختمان ها به کار می‏رفته، از خارج وارد می‏شده است. متأسّفانه فرآورده‏های نفتی هم که باید مصرف می‏شد. مقدار زیادش پیش از انقلاب و بعد از انقلاب از خارج می‏آمده است.  گندم از سالی که ما شروع کردیم. از شروع تصدّی اجرایی ما 5 میلیون تن گندم خریداری کردیم که حالا امسال به 2/5 میلیون تن رساندیم. هنوز 2/5 میلیون خیلی زیاد است. برنج چای، و مصالح ساختمانی تقریبا" عمده‏اش و فولاد و همه اقسامش از خارج می‏آمد. قبل از انقلاب نیروی کار هم عمدتا" از خارج می‏آمد که بعد از انقلاب یک مقدار زیادش با آمدن جوانان حزب‏اللّهی به میدان، جبران شده ولی باز نیاز زیادی داریم.  پارچه ولوازم خانگی، مرغ و گوشت از خارج وارد کشور می‏شد، خودتان بهتر می‏دانید، هزاران قلم ریز که اگر یکی شان نباشد ممکن است یک کارخانه بخوابد، قطعات و ماشین‏آلات نیز که تکلیفش روشن است. از کامیون گرفته تا سواری، اگر هم چیزی اینجا داشتیم مونتاژ کامل بوده. این وضع ما پیش از برنامه بوده، برنامه این است که این وضع را به هم بزنیم، همه اینها را، کارهای زیربنایی را در کشور برای خودمان درست کنیم و خوشبختانه برنامه جواب می‏دهد.  ما همان گندم را که اشاره کردم. وقتی که کار را شروع کردیم 5 میلیون تن وارد می‏کردیم. حالا 2/5 میلیون تن وارد می‏کنیم. با این که در این دو، سه سال پیش سه چهار میلیون نفر به جمعیّت کشور اضافه شده، این نشان از موفقیّت کار است. روزهایی که ما کار را شروع کردیم، می‏گفتند که اینها خیلی کار زیربنایی نیست می‏گفتند که این کارخانه ها دیگر بدرد نمی‏خورد. کارخانه‏هایی فرسوده شده، ماشین پانزده سال قبل و مونتاژ، اینها دیگر احیاء نمی‏شود. حالا شما می‏بینید که تقریبا" اکثریّت نیازهای داخلی را همین کارخانه و بخش زیادی از ساخت داخلی را انجام می‏دهند و شما تولید را در همین گزارش پریروز بانک مرکزی دیدید که تولید ناخالص کشور در سال 70 ده درصد رشد داشته، این 10 درصد رشد در هیچ کشوری نیست تا آنجا که ما می‏دانیم. البتّه شاید در یکی دوتا کشور باشد. کشورهای مترقی شاید یک درصد، دو درصد رشد دارند، چون آنها رشدشان بالاست و کارشان را کرده‏اند، و سطح هم خیلی بالاست، کشورهای متوسّط خیلی کمتر از اینها هستند، سرمایه‏گذاری بسیار زیاد است که متأسّفانه می‏بینیم، بعضی از افرادی که همیشه مأیوس کننده حرف می‏زنند. بنای شان خالی کردن دل مردم است. می‏گویند: "سرمایه‏گذاری نشده و از ظرفیّتهای موجود استفاده شده"، ما می‏دانیم چه خبر است، آنها آنچه را که در بودجه دولت می‏بینند آن را می‏گویند. سرمایه‏گذاری که آن هم البتّه خیلی زیاد است، چون بودجه عمرانی ما حسابی نسبت به بودجه سابق بالا رفته، ولی الان بودجه‏های عمرانی را شرکتهای دولتی و بخش خصوصی به کار می‏گیرند. وزارت نفت امسال به تنهایی صد و پنجاه میلیارد تومان سرمایه‏گذاری دارد، وزارت نیرو بیش از پنجاه میلیارد تومان سرمایه‏گذاری دارد، وزارت معادن و فلزات، صنایع وزارت مخابرات، همه سرمایه‏گذاریهای عظیم دارند که اینها را شرکتهای دولتی انجام می‏دهند و رشد سرمایه‏گذاری در کشور ما درست آن مسیری را می‏رود که ما می‏خواهیم. طرحهای عظیم زیربنایی الان در دست احداث است. گازرسانی را در این بیابانها شما الان به عینه می‏بینید که دائما" سیمان و فولاد و ماشین‏آلات برای گازرسانی کار می‏کند. در مورد راه آهن با سرعت کار می‏شود، راهها دارد با سرعت احداث می‏گردد، شیلات توسعه پیدا کرده، کشاورزی در همه بخشهایش، هم مهار آب، هم کانال کشیها برای آبیاری و هم تهیّه وسایل کشاورزی، صنایع را خودتان می‏بینید، آن نمایشگاهها که دارد تأسیس می‏شود. ما در زمینه فولاد امسال خودکفاء شدیم. در سال آینده امیدواریم در موادّ پتروشیمی کارخانجاتمان به صادرات برسیم. در آلومینیوم و مس خودکفا شدیم در سیمان کمبود داریم کارخانه‏های متعدد سیمان در دست ساختمان داریم. اینها طرحهای چهار، پنج ساله هستند که باید بعدا" اجرا شود. این کارها باید انجام شود. در کشور ما با این فواصلی که هست باید به گونه‏ای تمام روستا بتوانند از تلفن استفاده کنند، صدا و سیما باید توسعه پیدا کند، در خیلی جاها مدرسه نبوده و بعضی جاها هنوز هم نیست. بنابراین توسعه مدارس مهم است و کارهای فرهنگی سینماها و تئاتر ها و سالنهای ورزشی و بسیاری از چیزهایی که واقعا" شهرهای ما فقیرفقیر هستند. لوله‏کشی آب، فاضلاب اینها همه چیزهایی است که نشده و باید انجام شود. اینها را ما توسعه، می‏گوییم توسعه نیروی انسانی، توسعه زیربناهای فیزیکی کشورها، اینها چیزهایی است که در برنامه هست و نیاز به سرمایه‏گذاری دارد و سرمایه‏گذاریهایی که زود جواب نمی‏دهد و باید یک مقدار صبر کنیم تا جواب بدهد.  مسأله دیگری که ما داریم. آن تعدیل است، که آن مهمتر است و مشکل اقتصادی نظام ماست. باید آن را حل کنیم و مشکلاتی که احیانا" گاهی برخورد می‏کنیم، از این طریق است.  توزیع در کشورنامناسب بوده، سیاست بسیار غلطی قبل از انقلاب بر این بخش حاکم بوده و بعد از انقلاب هم به دلیل جنگ تشدید شده و ملّت ما دارند ضررهای عمده‏ای می‏کنند و خودشان هم فکر می‏کنند که سود می‏برند. این کار را لازم است. یک نفری با شجاعت و شهامت شروع کند و البتّه باید به مردم هم توضیح دهد و مردم بدانند که چه اتّفاقی می‏افتد.  سیاست قبلی در گذشته و تا همین اواخر این بوده که ما نفت بفروشیم و کالای ارزان از خارج وارد کنیم و به قیمت ارز هفت تومانی به مردم بدهیم. خوب این آثار مضر بسیار زیادی دارد، دوتا و ده تانیست.  اوّلا" دیگر چه صنعتی در داخل کشور می‏تواند رشد کند. شما اگر بروید از خارج بهترین ماشین را بخرید، ده هزار دلار و در داخل کشور بیاورید و یا ارز هفت تومانی بفروشید، می‏شود هفتاد هزار تومان، یک قدری هم سود بگیرید می‏شود صد هزار تومان، اصلا" دیگر در کشور کسی می‏تواند ماشین تولید کند. کسی فکر هم نمی‏کند گندم بیاورید به مردم بدهید، به همان قیمتی که با ارز هفت تومان وارد می‏شود دیگر چه کسی گندم تولید می‏کند، گندم همین حالا بخواهد در کشور آزاد تولید شود، کیلویی 20 - 30 تومان تمام می‏شود، برنج را بدهید، دیگر کسی تولید نمی‏کند. هر یک از این محصولات خارجی را بگویید، تلویزیون، رادیو، فرش، فرش ماشینی محصولات کشاورزی، محصولات صنعتی و هر چه را که شما اسم ببرید اگر قرار باشد که با ارز هفت تومانی بیاورید و به مردم واگذار کنید، هیچ چیز در داخل تولید نمی‏شود. چون با آنها قابل رقابت نیست.  ما به این سیاست تا چه زمانی باید ادامه دهیم. اینها آثارش فقط این نیست و اگر این وضعیّت در کشور حاکم باشد، تمام اینها مورد قاچاق قرار می‏گیرد و چنانچه کشورهای همسایه ما آنها را به قیمت گران عرضه کنند، ولی ما همان کالاها را به طور ارزان ارائه نماییم، در آن صورت دیگر نمی‏توان آن اجناس را در داخل کشور نگهداری کرد.  الان ما مشکل دارو در داخل کشور داریم، به خاطر اینکه داروی کشورمان مورد قاچاق واقع می‏شود. ما به قیمت ارزان دارو را عرضه می‏کنیم، ولی در کشورهای ترکیه، عراق، همسایه‏های شمالی کشور، افغانستان، پاکستان و جنوب به قیمت گرانی عرضه می‏گردد. تا جایی که هر فرد مسافری که بتواند با خودش مقداری دارو از کشور خارج کند، قادر خواهد بود که هزینه سفرش را تأمین نماید.  یا اینکه به عنوان نمونه ما الان در داخل کشور سوخت را به قیمت نازلی توزیع می‏کنیم. در حالی که در مرز ترکیه این موضوع به شکل خاصّی مطرح است. یعنی کامیونهایی که به ایران برای حمل بار رفت و آمد می‏کنند، به این خاطر این مأموریّت را می‏پذیرند که شاید بتوانند مقدار 4000 لیتر گازوئیل با خودشان به داخل ترکیه حمل نمایند، یعنی چیزی حدود 80 تومان در ازای هر لیتر گازوئیل در داخل ترکیه سود می‏برند. آیا ممکن است در دنیایی که همه چیز به هم ارتباط دارد این وضعیّت حاکم باشد. ما الان برق در دروازه کشورمان وجود دارد، یعنی در ترکمنستان و آذربایجان از خودشان دارای برق هستند و حتّی در صدد هستند که برقشان را به ما بفروشند، ولی ما نمی‏توانیم برقشان را بخریم و نیروگاه هم نداریم، چون آنها به قیمت پنج سنت یعنی به مقدار هفت و نیم تومان چون برق خودمان را به مردم به قیمت 10 ریال می‏فروشیم. حتّی ارزان‏تر هم گاهی تمام می‏شود. اگر بخواهیم آنجا همین برق را هفت و نیم تومان بخریم، در آن صورت به مردم چقدر بفروشیم، این تازه ارزانترین قیمت است، چرا که آنها گاز در اختیار دارند و با گاز برقشان را تولید می‏کنند. هر چیزی که در کشور قیمتش ارزان باشد، اگر با کار و تلاش ارزان باشد، این خوب است. ولی اگر بانفت که از زمین برمی‏داریم و از جیب می‏خوریم و از بیت‏المال بهره‏برداری می‏کنیم و به مصرف می‏رسانیم، خوب این چیز بدی است. چون باید اینها به سطح اقتصادی مناسب برسد. به عنوان مثال ما باارز 7 تومان، ماشین تولید می‏کردیم، یعنی قیمت صد هزار تومان ماشین به صد و پنجاه هزار تومان رسیده بود و نتیجه این سیاست هم این بود که همیشه یک صف چند هزار نفری در نوبت دریافت ماشین داشتیم.  ما وقتی که شروع کردیم، بیش از 150 هزار نفر برای خرید پیکان با ارز هفت تومان در صف نوبت قرار داشتند که البتّه تدریجا" به تعهدات مربوطه تحویل ماشین عمل شد و منتها اعلام کردیم که مبالغی را علاوه بر مبلغ قبلی به حساب کارخانه بریزند تا ماشین دریافت کنند.  البتّه با موتور پژو به این عدّه از داوطلبان خودرو تحویل دادیم که زیاد هم متضرر نشوند. کامیون را با ارز به قیمت هفت تومان تولید کردیم و از این بابت یک صف چند هزار نفری داشتیم و این افراد از ما کامیون را به قیمت پانصد هزار یا هفت صد، هشت صد هزار تومان از ما می‏خریدند و از آن طرف قیمت کامیون پنج و شش میلیون تومان در بازار آزاد بود. معیار فروش هم از این قرار بود که هر کس زودتر از دیگران به سراغ ثبت نام برای خرید می‏رفت و پولش را پرداخت می‏کرد. طبیعتا" کامیون خود را هم تحویل می‏گرفت.  خوب، این کار نه از روی عدالت است و نه سیاست درستی در جهت تقسیم بیت‏المال محسوب می‏شود. هر چیزی را که ما با سیستم سهمیه‏بندی توزیع نمودیم. به ایجاد صف دامن زده شد و اصلا" توزیع سهمیه‏بندی بدون ایجاد صف ما نداریم.  همین اجناس کوپنی را که ما از روی ناچاری باید تا سالها اجناس کوپنی را پرداخت کنیم، ولی این به منزله یک بلایی به شمار می‏رود. مثلا" وقتی که آمار ما می‏گوید که ما 56 میلیون نفر جمعیّت داریم و 60 میلیون شماره کوپن را توزیع می‏کنیم ببینید که به میزان چهار میلیون دروغ گفته می‏شود و از طریق شناسنامه افراد فوت شده، شناسنامه افراد مسافر، شناسنامه‏های تکراری اظهارات دروغ به دریافت کوپن غیرقانونی موّفق می‏شوند.  حتّی در این میان افراد، دولت و سایر عوامل مرتکب گناه می‏شوند، اصلا" اصل و اساس زندگی های کوپنی مربوط به کمونیستها بوده است که فعلا" به این روز سیاه افتادند و شکست خوردند.  در جامعه به واسطه جنگ این پدیده نمود یافت. البتّه جنگها معمولا" با یک چنین نظام و سیستمی اداره می‏شوند که چاره‏ای هم نیست و باید یک حدّی از امکانات به مردم رسانده شود.  این وضعیّت هیچ مجالی برای اصلاح شدن سایر امور به جامعه نمی‏دهد.بنابراین تعدیل به این معنی است که ثروت اصلی شما مردم پابرهنه را که اکنون ارز حاصل از فروش نفت است، چون چیزی غیر از فروش نفت آن قدر ما به دست نمی‏آوریم. این دست آاوردها متعلّق به شما است و چنانچه تقسیم کنیم، اگر یک دلار به تهرانیها تعلّق بگیرد. یک دلار هم به آن روستایی در » خاش « می‏رسد، به آن عشایر در سیستان و بلوچستان هم می‏رسد. امّا آن شهرستانی از یک دلار متعلّق به خود استفاده نمی‏کند و حال آنکه در اینجا یعنی تهران و یا اصفهان چند دلار استفاده می‏کند، چون این افراد در خانه‏اشان از نفت ارزان مصرف می‏کنند و آن روستایی اصلا" نفت مصرف نمی‏کند، گاز ارزان مصرف می‏کنند آن فرد محروم اصلا" گاز مصرف نمی‏کند. همچنین فرد تهرانی در ماشینش از بنزین مصرف می‏کند آن روستایی اصلا" بنزین به مصرف نمی‏رساند و این خیابانها را ما با ارز ارزان برای آنها احداث می‏کنیم، فرد روستایی اصلا" نیازی به خیابان پیدا نمی‏کند. حتّی به آن عدّه‏ای که به طور کوپنی گوشت تحویل می‏دادیم. همان گوشت را به روستایی ها نمی‏دادیم.  آردی را که دولت به افراد شهری تحویل می‏دهد به خیلی از روستاییها همین آرد را نمی‏دهد. آیا این عدالت محسوب می‏شود؟ این حکومت انقلابی است؟ این حکومت اسلامی است؟ به این سبک بیت‏المال را به غارت می‏برند. این حرف حرف من که نیست، بلکه حرف مجلس، دولت، حرف رهبر و حتّی حرف همه شما است. تعدیل یعنی اینکه هر چیزی بتواند قیمت حقیقی خودش را پیدا کند. الان در دنیا یک ضرورت تلّقی می‏شود. منتها اگر ما بخواهیم به صورت ضربتی انجام دهیم، اوضاع به صورت نامطلوبی درمی‏آید، لیکن ناچاریم در این زمینه قدم به قدم به پیش برویم. ناچاریم تا چند سال دیگر این تبعیضها و این بی‏عدالتیها را تحمّل نماییم و ما هر سال قسمتی از کارها را اجرا می‏کنیم.  مثلا" مسأله شیر را که تا چند روز قبل از اینها باآن مواجه بودیم و مسأله کمبود شیر را داشته‏ایم، ما در سال 68 که کار را شروع کردیم مقدار 350 تن شیر به تهران می‏دادیم ولی امروز 370 تن شیر تحویل مردم تهران می‏شود. حالا باز مطرح می‏شود که در مغازه شیر کم وجود دارد، باید اینجا این سئوال را کرد که چرا کمبود شیر وجود دارد، برای اینکه ماست مقداری گرانتر تمام می‏شود و دولت روی ماست سوبسید پرداخت نمی‏کند. افراد سودجو شیر را تا حدودی پیشاپیش از مغازه‏داران خریداری می‏کنند و برای ماست‏بندی استفاده می‏کنند. برای اینکه مقدار یک تومان یا دو یا 10 تومان ارزانتر تمام شود. این مسأله هم به کمبود شیر دامن می‏زند و هم مردم از این امر بدبین می‏شوند و هم به یک عدّه شیر نمی‏رسد، به خاطر اینکه صرفا" در این میان مبلغ پنج تومان بیشتر نصیب کسی می‏شود.  حالا یا اینکه آن بقّال، کثافت کاری صورت می‏دهد و اینکه به دوستانش شیر می‏دهد و یا اینکه عوامل توزیع شیر با سوء استفاده به نزدیکان و دوستانشان مقدار بیشتری را تحویل می‏دهند، در حالیکه اگر مسائل به طور منظم و هماهنگ عمل شود دیگر شاهد وقوع این دست مسائل نخواهیم بود. مثلا" الان در رابطه با کامیون ما مشکلی نداریم، سه سال پیش که ما شروع به کار کردیم گفتند که چندین هزار داوطلب دریافت کامیون در نوبت وجود دارد، حال آنکه وزارت صنایع سنگین مکررا" اعلام وفور موجودی کامیون می‏کند و می‏خواهد بیایند تا قرارداد خرید ببندند، ولی کسی اعلام آمادگی نمی‏کند. حتّی ما وام هم پرداخت می‏کنیم، چون برای خرید کامیون دولت وام هم به خریداران پرداخت می‏کند. برای اینکه در آن زمان خریدار نیاز به کامیون نداشت. آن را می‏خرید و پس از آن مدّت یک ساعت در روز با آن کار می‏کرد و می‏توانست با همان میزان کار قسطش را بپردازد، نیازی به انجام کار بیشتر نداشت. مردم در آن زمان به این شیوه زندگی می‏کردند، ماشین‏سواری شما دیدید که در تهران به 20 و 30 میلیون ریال رسیده بود و در حالی که با ارز هفت تومانی هم خریده بودند همان ماشینها را از دولت می‏گرفتند.  الان ما اصلا"جهت تولید ماشین سواری ارز اختصاص نمی‏دهیم، حتّی یک سنت هم از این بابت نمی‏دهیم. خودشان با ارز آزاد تولید می‏کنند، قیمت ماشین پایین آمد ولیکن باز هم باید پایین‏تر از این بیاید و کمتر از این قیمتی که هست، بشود. هر کسی کار خودش را انجام می‏دهد، قطعه سازی تولیداتشان را انجام می‏دهند.  در گذشته وقتی که قطعه را ما با ارز قیمت هفت تومان به دست راننده می‏دادیم، اصلا" کسی به دنبال قطعه سازی نمی‏رفت. الان هر کسی که یک ماشین‏تراش دارد به دنبال ساخت یک قطعه‏ای می‏رود. برای نظام شما، تعدیل یک ضرورت است، تعدیل برای تجارت خارجی و برای اصلاح اخلاقی یک ضرورت به شمار می‏رود. چقدر در گذشته مرتکب گناه می‏شدند که افراد از کانالهای دولتی جنس را می‏خریدند و در بازار آزاد آنها را احتکار می‏کردند، حال آنکه الان احتکار اصلا" معنی ندارد و مگر یک جنسی که در بازار کمیاب باشد. ما سیاستمان این است که کالا در بازار کمبود نداشته باشد و درها را باز گذاشته‏ایم.  مردم هم امکاناتشان را می‏آورند و یا اینکه تولید می‏کنند. این حرکت تعدیل یک ضرورت است که باید انجام بگیرد و جزء کارهای مهمّ ما می‏باشد و جزء آن دسته از کارهایی است که ضعف اعصاب و دردسرهای فراوانی را در پی دارد و از آن نوع کالاهای دلهره‏دار است و تصمیم به انجام یک کار خاصّی گرفته می‏شود، یک مرتبه متوجّه می‏شوید که روزنامه‏ها به صورت تیتر آن را اعلام می‏کنند که فلان چیز افزایش یافت. این روزنامه هیچ وقت اقدام به تحلیل این موضوع ننموده است که اگر در اینجا قیمت قرص و دارویی را به قیمت پنج ریال می‏خریدند. همین دارو را در دبی به مبلغ سه و چهار تومان بفروش می‏رسانند، یا اینکه هیچ وقت این روزنامه ها تحلیل نکردند که در اینجا گازوئیل را لیتری یک تومان می‏خرند و در ترکیه به قیمت 80 تومان به فروش می‏رسد. روزنامه‏ها حقّش این است که از دولت، از مجلس به عنوان متصدّی امور بیت‏المال مطالبه کنند و بگویند که چرا اجازه داده می‏شود تا بیت‏المال اینگونه به مصرف برسد. ما به کشاورز، تراکتور می‏فروختیم و از طرفی با خبر می‏شدیم که تراکتور به کشور افغانستان فرستاده شد، یا به پاکستان فرستاده شد. برای اینکه تراکتوری که از ما به قیمت ارزانی با ارز قیمت هفت تومان می‏خریدند، به هر کجا که عرضه می‏کرد به میزان 10 برابر قیمت آن را به فروش می‏رساند. البتّه هنوز هم همین کار را می‏کنند و ما در مورد قیمت تراکتور آرام آرام در حال رساندن به مرحله تعدیل هستیم. این گرفتاری را ما الان داریم.  بنابراین کار دیگر ما سیاست تعدیل است و در دوره سازندگی، بازسازی و در دوره توسعه و تعدیل نقش نیروهای حزب‏اللّه و افراد سالم بسیار مهم می‏تواند محسوب شود. من از این دستوری که مقام معظّم رهبری برای حضورنیروها در صحنه دادند، استفاده کنم و به آنها بگویم که شما در صحنه اقتصادی و مادّی هم وارد شوید. آن حرفهای غلطی را که در مغز ما کرده بودند که حزب‏اللّهی باید همیشه دستش خالی باشد و خانه‏اش خالی باشد و یا اینکه حزب‏اللّهی باید بدبخت و گرسنه باشد را از ذهنتان خارج کنید. چه کسی گفته است که ما باید اموالمان را به دست افراد لاابالی بدهیم و بعد ما نظارت کنیم که آنها خوب مصرف کنند.  بالاخره این کشور دارای اقتصاد، صنعت، کشاورزی، راه، توزیع، تجارت خارجی و تجارت داخلی، توریسم، هتل و امثال این چیزهاست. بالاخره باید عدّه‏ای این کارها را انجام دهند. بعد هم اینکه اگر نیروهای خوب انجام ندهند نیروهای بد این کارها را می‏کنند. آنها با فساد لیکن شما با صلاح این کارها را می‏توانید انجام دهید.  ما گفتیم مردم می‏توانند خودشان مدرسه تأسیس کنند، اولویّت را در این کار به معلّمین حزب‏اللّهی دادیم، شرایط مناسب را برای ایثارگران قائل شدیم و وام را به معلمان ایثارگر اختصاص دادیم. در این زمینه بچّه‏های جبهه رفته بیایند مدارس غیر دولتی را درست کنند و بچّه‏های پولدارها را بیاورند در این کلاسها درس بخوانند، این کار چه اشکالی دارد که ما به دست دیگران قرار دهیم.  ما توریسم را می‏خواهیم توسعه بدهیم، شما بیایید، البتّه همه این کارها دارای تسهیلات وام و غیره هست و شرکتهای کوچک تعاونی ایثارگران را درست کنید، وام بگیرد و کار کنید. شما خیال می‏کنید که این پیمانکاران بزرگ با این پولداران بزرگ با پولهای شخصی خودشان کار می‏کنند، اکثر اینها با وام بانکها کار می‏کنند. منتها نحوه کار کردن را بلد هستند. وام را می‏گیرند، سودش را می‏خورند و یک مقدار آن را هم به قسط اختصاص می‏دهند. شما افراد را وارد میدان کنید، بچّه‏های حزب‏اللّهی وارد شوند و شرکتها را تشکیل دهند و پیمانکاری را بگیرند، هتل سازی را قبول کنند و بسازوبفروشیها را در دست بگیرند. راه‏سازیها و معدنها را در اختیار بگیرند.  من در سفر خراسان به چند واحد عظیم ایثارگران آزاده برخورد کرده بودم که معدنهای حسّاس را گرفته بودند و از همین موقعیّت به سود رسیده بودند. همین چند وقت قبل سپاه، جهاد و کیش و اینها دست به هم دادند یک شرکتی را به راه انداختند، بنام "شرکت پیشگامان سازندگی" مخصوص بچّه‏های جبهه رفته بود که الان از تاریخ تأسیس آن پنج شش ماهی می‏گذرد و الان مقدّمات آن را فراهم کردند. اینها در سراسر کشور در همه زمینه‏ها، در سینما، در تأتر، در ورزشگاه، در پیمانکاری، می‏توانند نقش داشته باشند. شما می‏توانید فروشگاههای زنجیره‏ای در سراسر کشور اعم از روستاها، شهر ها تأسیس کنید و دولت هم از شما حمایت می‏کند و کالا ها را در آنجاها ببرید و در دسترس مردم قرار دهید و به قیمت مناسب به فروش برسانید. نیروهای حزب‏اللّهی این طرز تفکّر را از ذهنشان بیرون کنند، که این از اشتباهات عظیمی است که جامعه ما را از وجود نیروهای صالح خالی کرده است. فکر کردند که دنیا را به اهل دنیا دهند و ما فقط به کار نظارت بپردازیم و مواظب باشیم و این از اشتباهات استراتژیک بود که کردند ما راه را برای حضور شما در متن جامعه درست کرده‏ایم. دانشگاهها الان موظّفند درصد ظرفیّت خود را به بچّه‏های جبهه رفته بدهند و این قانون وقتی که من در مجلس بودم به تصویب رسید و هیأت دولت آئین‏نامه آن را تصویب کرده بود. شما ببینید وقتی که 40 درصد دانشگاهها را بچّه‏های جبهه رفته تشکیل بدهند، از این چه استنباط می‏شود. همین افراد نیروهای مجاهد دیروز مدیران فردا را تشکیل می‏دهند.  خوب، این راهها باز است. در تبصره های بودجه همیشه اولویّت ها را به ایثارگران، حزب‏اللهی ها و بسیجیان داده‏اند. اینها دنبال کار نمی‏روند. عدّه‏ای از آنها بچّه روستایی‏اند که دلشان به همان طرز تفکّرشان خوش است، یا اینکه شاگرد مغازه هست و با همان موقعیّت دلش خوش است و حال آنکه ما این را کافی نمی‏بینیم. نهادها، فرماندهان همه راه را باز کنند و هدایت کنند و میدان را باز بکنند، اگر این اتفاق افتاد، اگر ده سال دیگر ما بسیاری از کارهای اساسی و سازندگی را در دست جبهه رفته‏های دیروز داشته باشیم آن موقع می‏توانیم مطمئن شویم که اینها دیگر راه را خودشان پیدا می‏کنند. خوب حالا سپاه، جهاد، بسیج و نیروهای انتظامی بچّه‏هایی بودند که الان هم کار خودشان را می‏کنند. ولی میدانهای اقتصادی الان به اندازه کافی اشغال نشده و باید وارد میدانهای فرهنگی، اقتصادی، مطبوعاتی و غیر شوند و در همه این میدانها می‏توانند کار کنند.     ترجمه خطبه عربی     بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُ ِللَّهِ وَالصّلوةُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وآله عباداللّه المتَقیِنْ. عِبادُاللّه اُوصیکُمْ بتَقْوَی اللَّه". مردم مسلمان جهان هر روز شاهد اخبار فتنه انگیزیها و کشتار در اکثر مناطق جهان اسلام و مخصوصاً بوسنی و هرزگوین هستند. محافل بین‏المللی و جهانی و قدرتهای بزرگ هیچ گونه تلاش مستمر و فعالی در جهت خاموش نمودن آتش فتنه و این جنگ ویرانگر به عمل نمی‏آورند. اقدامات این محافل از اجلاس‏ها و حرفها و تصمیمات و بعضاً نیز مقدار کمی کمک غذایی و طبّی فراتر نمی‏رود. ما دیروز شاهد بودیم که اینها چگونه با فتنه‏ای که حکّام عراق در کویت برانگیختند، برخورد کردند و امروز نیز شاهد نحوه برخوردشان با حوادث مناطق دیگر و از جمله یوگسلاوی سابق هستیم. این تبعیض مفتضح به اضافه گستاخی و خشونت صربها در حملات به مسلمین سوءظنهایی به وجود آورده و هرانسان زنده را تحت تأثیر قرار می‏دهد و سؤالاتی به وجود می‏آورد که بدون جواب مانده است. آیا کفر جهانی جهت انتقام از اسلام و مسلمین نقشه کشیده است؟ آیا هدف استکبار تضعیف مسلمین نیست؟ آیا نیّتها و اندیشه‏های بدی در پشت این سخنان دعوت به توّقف کشتار و ویرانی ناشی از این تجاوزات مخفی نیست؟ این سؤالات و شکها کافی است که ملّتها و دولتهای اسلامی به خاطر یاری و نجات مسلمین تمام دنیا از جمله بالکان، لبنان، فلسطین، افغانستان، عراق، قفقار و کشمیر به پا خیرند اکنون وقت آن فرارسیده که امکانات و تمام نیروها جهت تحّقق اهداف عالیه اسلامی به کار گرفته شود. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ »قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَمَدٌ/ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یوُلَدْ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَد«.