خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۳۱ فروردین ۱۳۶۹

    خطبه اوّل

 بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

 الْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینْ وَالصَّلاةُ وَالسَّلامْ عَلی رَسُوُلِ اللَّه وَ عَلی رسول‏اللّه و آل اَئِمَّةَ الْمَعْصوُمینْ.

 در خطبه اوّل امروز بحث "عدالت اجتماعی" را قطع می‏کنیم و دو موضوع جداگانه را در دو بحث و خطبه به مناسبتهای روز مطرح می‏نماییم.

 در خطبه اوّل به وجود ارزشمند امیرالمؤمنین علی (ع) می‏پردازیم و خطبه دوّم را پیرامون مسأله فلسطین و بیت‏المقدّس دنبال خواهیم کرد.

 در ماه مبارک رمضان از این تریبون مقدّس درباره حضرت علی (ع) که یکی از محورهای این ماه در کشور ما هستند، صحبت نشده است. به خاطر اینکه قرار این روزها به‏گونه‏ای بود که ایّام عزا در روز جمعه قرار نگرفت.

 ارادتی که این ملّت و انقلاب به امام اوّل خود دارد و با توجّه به اینکه این کشور، کشور علی (ع) است و این انقلاب ادامه راه علی (ع) است، لازم است، از ایشان بیشتر صحبت کنیم. البتّه همه ما می‏دانیم در این فرصتهای اندک از این اقیانوس بیکران چیزهای زیادی نمی‏شود برداشت، [t1]امّا برای تبّرک، تذکّر مطالب مفید است.

 قبل از شروع بحث  همه شما بزرگواران را دعوت به تقوا و مراعات وظایف الهی می‏کنیم و امیدواریم که با این سرمایه الهی که مهمّترین بخش از معارف اسلام و قرآن را تشکیل می‏دهد؛ ما بتوانیم راه خداوند را مانند گذشته ادامه دهیم.

 حضرت علی (ع) از دید ما شیعیان و از دید علمای اهل سنّت و دانشمندان منصف دنیا یکی از انسانهای نمونه کّل تاریخ هستند که از این نمونه ها خداوند برای اتمام حجّت و برای دادن نمونه، الگو و مقتدا در تاریخ بشریّت فرستاده است و همیشه دنیا به گونه‏ای از این حجّتها در خود داشته و دارد.

 ما که الان در دوران غیبت بسر می‏بریم برای خودمان بر همین منوال که عرض کردم، قائل به حجّت برای بشریّت هستیم.

 این انسانهای نمونه را با دیگر انسانها نمی‏شود مقایسه کرد و این الگوگیری که مطرح می‏کنیم قطعا" این نیست که انسانها بتوانند از راه‏معمولی، خودشان را به آن قلّه ها برسانند، ولی آنهإ؛ ظظ  تابلوی زیبایی در دید و افق زندگی انسان قرار می‏دهند که انسان آنجا را هدف‏گیری می‏کند و این راه را طّی می‏کند، در دامنه این قلّه ها و هر جا که همّت و توان انسان اجازه دهد، می‏رسد.

 انبیاء و ائمّه معصومین از دیدگاه ما از این زمره هستند؛ اینها کسانی نیستند که با تربیّتهای معمولی متداول معلّم، مدرّس و پند و موعظه ساخته شده باشند. گر چه در مسیر زندگی‏شان ممکن است گاهی از معلّمان و مدرسین استفاده کرده باشند، امّا آنکه آن جوهره را به آنها داده اینها نیستند؛ اینها انتخاب الهی و استثنای تاریخ هستند.

 در تاریخ، ما برای هدایت بشر و ادامه رشد انسانیّت نباید خیلی مادّی فکر کنیم، آن طور که معمولا" دانشمندان مادّه‏گرا دنبالش هستند. ما هدایت الهی را بر مبنای عقاید خود، دستکاریهای قدرت برتر، خواست خدا و دست غیب در تربیّت و پرورش انسان معتقد هستیم و از پایه‏های ایمان ما است. یعنی همیشه فکر نمی‏کنیم که همه مسائل انسانها از مسیر مدرسه و تربیّت حلّ شده است. قطعاً این طور نیست و مبنای رسالتها و ادامه رسول و تشریع شرایع و نزول کتابهای آسمانی و خلق معجزات، اینها همه در محدوده تنگ افکار مادّی نمی‏گنجد، اینها متعلّق به عالم دیگری است.

 انسانهایی که کمی عرفان دارند و جهان را تا حدودی بشناسند، خیلی آسان این آیه بحث را می‏پذیرند. بر همین مبنا خداوند انسانهایی را برگزیده که خود خداوند با همین تعبیر برگزیدن عنوان کرده [است]. انسانهای برگزیده‏ای که انتخاب شده‏اند تا وضع جدیدی در حرکت معنوی انسان بوجود آورند؛ این انسانها انبیاء الهی هستند و همیشه هم بوده‏اند، از آدم تا خاتم. و به عقیده ما، بعد از خاتم، اولیاء هستند که آن مقام ولایی انبیاء را حفظ می‏کنند و همان شاخصه ها را دارند، جز وحی که دیگر رابطه آسمان و زمین به صورت ارسال ملائکه و دادن کتاب قطع شده است، امّا آن افکار ناب و معارف خالص را آن ائمّه معصومین باز از طریق غیرعادی نه از طریق تعلیم و تربیّت آشنا شده‏اند و آن را برای سایر خلقها حفظ می‏کنند و نشر می‏دهند.

 مقایسه این انسانها با افراد معمولی درست نیست. شاید شما الان در ذهنتان وقتی صحبت از امام زمان (عج) و علمای اهل شیعه می‏شود، یک فاصله محدودی را می‏بینید. اینها نایب آنها هستند و نزدیک به آنهاهستند. این طور نیست، فاصله بین علمای ما با مقام عصمت آنقدر زیاد است که نمی‏شود تصوّر کرد.

 عالیترین مقامات علمی و تقوایی در کشور ما و در تاریخ بعد از ائمّه، خاک پای آنها هم اگر می‏شدند، افتخار می‏کردند. شخصیّتهایی همچون شیخ مفیدها، سیّد مرتضی ها شیخ طوسی‏ها، بحرالعلومها، شهدای اوّل و دوّم، شیخ مرتضی انصاری صاحب جواهر و حضرت امام امّت. این گونه شخصیّتها نسبت به ما خیلی والا هستند، امّا نسبت به آنها اگر حساب کنیم اصلا" قابل مقایسه نیستند.

 یک عالم آن عالم است، در آنجا هم یک نواخت نیست و تفاوتها زیاد است. پیامبران اولوالعزم مقام دیگری دارند و انبیاء درجات دیگر دارند. تفاوتها هست، ولی در یک زمره هستند. یک وادی انسانیّت آنجاست. انسانهای برگزیده الهی و یک وادی در جانشینان غیرمعصوم و خود ساخته‏ای هستند که در ردیف انسانهایی هستند که اسم بردم.

 در بخش نسوّان و خانمها هم نمونه‏هایی از قبیل حضرت مریم و حضرت زهرا (س) داریم. آنها هم مقامشان با بعدیها فاصله دارد. حضرت خدیجه یا حضرت آسیه و یا مادر حضرت موسی (ع) در آن ردیف نیستند. ما در مورد شناخت این انسانهای برتر و برگزیده خدا با عصاهای معمولی اگر بخواهیم راه برویم، بجایی نمی‏رسیم. هر کس در این وادی وارد می‏شود و می‏خواهد با معیارهای ما ارزیابی کند، مشکل پیدا می‏کند و در تحلیلش به جاهایی می‏رسد که نمی‏تواند از عهده تبیین برآید.

 یک تعبیری از بعضی از ائمّه نقل شده که مضمون بسیار متینی دارد. وقتی با کسانی مواجه می‏شدند که درباره آنها زیاد غلو می‏کردند، به آنها می‏گفتند: این اشتباه بزرگی است؛ ما را به ساحت قدّس ربوبی نبرید، آنجا جای دیگری است. وقتی در محیط انسانیّت، مخلوق و بنده خدا آوردید، درباره ما هر چه بگویید زیاد نگفته‏اید. زیاد آنجایی است که درباره آنها غلو شود و درباره آنها صحبت از کارهای خدایی شود.

 یکی از اشکلاتی که  در تاریخ ادیان مواجه بوده، همین است. انسانهایی با شخصیّت این بزرگان مواجه می‏شدند و نمی‏توانستند هضم کنند؛ می‏دیدند، اینها با افراد دیگر بشر خیلی فاصله دارند و معتقد می‏شدند که اینها به نحوی جبه خدایی پوشیده‏اند و می‏خواستند به اینها نوعی از الوهیّت را بچسبانند که این انحراف بسیار در تاریخ ادیان اتفّاق افتاده [است] که افراط و تفریط در این وادی، انسانها را به دو گروه گمراه تقسیم کرده [است]؛ یک گروه گمراه شدند به خاطر اینکه جنبه خدایی به این انسانها دادند و یک گروه گمراه شدند برای اینکه خواستند اینها را از زمره انسانهای معمولی حساب کنند و برگزیدگی اینها را نتوانستند بفهمند.

 تصرّف در امور آفرینش به صورت معجزه از ویژگیهای این انسانها است؛ یعنی یک قدرتی خداوند به اینها واگذار کرده که اینها یک نوع ولایت تکوینی دارند که می‏توانند در طبیعت تصرّف کنند. این چیزی نیست که مردم دیگر داشته باشند. اگر حضرت عیسی (ع) مرده را زنده می‏کرد و اگر حضرت موسی (ع) با اراده خداوند از عصا اژدها خلق می‏کرد یا دریا را می‏شکافت و عبور می‏کرد و فرعون را غرق می‏کرد، اینها از زمره حرکات معمولی نیست؛ اینها در یک عالم دیگر سیر می‏کردند و بجای دیگری مربوط می‏شدند.

 خوب، ما برای ائمّه خود چنین مقام نبوتی قائل نیستیم، امّا برای علی (ع) از نظر ولایت یک سطح بالایی قائل هستیم، نمونه بسیار بالایی از انسانهای فوق حدّ دید ما است. درباره ایشان خیلی کتاب نوشته شده است. شیعیان کتابهای فراوانی درباره ایشان نوشته‏اند، این عجیب نیست، امّا دیگران هم که به زندگی حضرت علی (ع) وارد شدند، آنها هم آنچنان مات و مبهوت شدند که تعبیرهایی شبیه تعبیرهای ما کرده‏اند. من دو، سه نمونه از این تعبیرها را از غیر شیعه نقل می‏کنم. از مسلمان و غیر مسلمان در مسلمانان، ما ابن‏ابی‏الحدید داریم. او یک دانشمند سُنّی معتذلی است و انصافا" آدم با سوادی است. ایشان در شناخت علی (ع) تعبیراتی دارند که تحمّلش برای عارفان دیگر قدری مشکل است. در کتیبه‏های صحن مطهّر علی (ع) و اطراف ضریح مقّدسشان و دور رواقهای  آن اشعاری را باآب طلا بر روی زمینه فیروزه‏ای نوشته‏اند که قبلاً ما زیارت رفته بودیم، دیدیم. چیزهایی آنجا از ابن‏ابی‏الحدید معتزلی است که دانشمند کوچکی هم نیست که خیال کنیم حرف معمولی یک شاعری است که شعر می‏گوید؛ یک شاعر زمانی یک دانشمند است و یا یک شاعر خوش ذوق، شاعر خوش ذوق در ذوقش همه چیز می‏گوید، امّا شاعر دانشمندی مثل ابن‏ابی‏الحدید، حرف را با مبنا می‏گوید و شعرش را از حدود معارف قابل استدلال فراتر نمی‏برد. خطاب می‏کند به برق، اگر رفتی به خاک نجف بگو می‏دانی اینجا کی آرمیده؟ بعد شروع می‏کند صفاتی از علی (ع) را توضیح می‏دهد و همه انبیاء بزرگ را اسم می‏برد و می‏گوید همه اینها اینجا آرمیده‏اند؛ برای اینکه اینها نور واحد هستند. آن چیزهایی که ما مُسند در معارف خودمان درباره علی (ع) داریم او آنجا ذکّر می‏کند، از امام شافعی که یکی از چهار ائمّه بزرگ اهل سنّت است چیزهایی بسیار جالب درباره علی (ع) نقل می‏کنند که انسان تعجّب می‏کند. ما که در زمان امام شافعی نبودیم، امّا حرفهایی که از ایشان نقل می‏کنند و محکم هم است.

 چنانچه امیرالمؤمنین (ع) آن ماهیّت و حقیقت خودش را فاش سازد و مردم مشاهده کنند که این فرد چگونه انسانی است، مردم به سجده خواهند افتاد، نه برای  اینکه علی‏بن‏ابیطالب (ع) نعوذباللّه رشحه‏ای خدایی دارد، بلکه انسانها اینسان برداشت می‏کنند و تحمّل دیدن چنین حالتی را ندارند که یک انسان در چنین مقام و مرتبه والایی باشد.

 یکی از کارهای مهم علیّ‏بن‏ابیطالب این بود که از کسانی که در حقّ ایشان به غلو و مبالغه می‏پرداختند، جلوگیری بعمل می‏آورد و از بیان تملق و مطالب ناروا نسبت به خودش جلوگیری می‏نمود. امّا بزرگانی مثل شافعی که زندگی، کلمات، نهج‏البلاغه و یا ظهورها و بروزهای مقام انسانیّت علی (ع) را در محراب عبادت، میدان جنگ و کار و در مدرسه اخلاق، در برخورد با انسانها، و یا در همنشینی با ضعفا، در مواجهه با مستکبران و آن همه فضیلت را در یک انسان بزرگواری چون علی (ع) مشاهده می‏کنند، بالاخره انصاف انسان، آدم را به تعظیم نمودن وامی‏دارد.

 خوب، اگر دوستان و اصحاب علیّ‏بن‏ابیطالب (ع) در شأن و منزلت ایشان تجلیل نمایند، یک مسأله جدایی است و من در اینجا مطلبی را به عنوان نمونه از یکی از دوستان علیّ‏بن‏ابیطالب (ع) بیان می‏کنم که نشان دهنده نوع برخورد عرفای اصحاب حضرت، با ایشان بود.

 صعصعة بن سوهان یکی از دوستان علی (ع) که خطیب بسیار نیرومند و عارف بسیار بزرگواری بود و یکی از روّات عهد حضرت علی (ع) به مالک اشتر هم می‏باشد، از نزدیکان و دوست علی (ع) بود که صمیمیّت شان را از روی جلسه عیادتی که یکی از آنان نزد دیگری رفته بود، می‏توان فهمید که وقتی که آنجا نشستند علیّ‏بن‏ابیطالب (ع) به او گفتند که من بهترین جمله‏ای را که می‏خواهم در حقّ تو توصیف نمایم این است که برای این امّت و جامعه هیچ بار سنگینی نیستی، امّا بسیاری از مشکلات اینها را حلّ می‏کنی و کمک نیرومندی برای این امّت محسوب می‏شوی. این یکی از مصادیق خوب انسانهای مؤمن و مخلص است که برای جامعه‏شان کم خرج و پردرآمد باشند، این تعریف علی (ع) از صعصعه می‏باشد.

 صعصعه نیز به علی (ع) گفت: من شما را به عنوان یک خداشناس صمیمی، عطوف و رئوف نسبت به مؤمنین می‏بینم. که همه حرفها در همین نکته است که خداشناسی به عنوان اوج معرفت بشمار می‏رود و علیّ‏بن‏ابیطالب(ع) عالیترین ، عمیقترین  و شریفترین صفتش این بود که خدا را می‏شناخت و هیچ چیز در زندگی و وجود انسان به میزان شناخت خداوند نمی‏تواند مایه افتخار و عظمت انسان باشد.

 اگر کسی ادّعا نماید که شرافت، کرامت و ارزش انسانها منحصرا" با شناخت خداوند حاصل می‏شود، صحیحترین حرفی است که در قاموس تعریفهای انسان آمده است، و همین را هم صعصعه درباره علی (ع) می‏گوید. وقتی که علیّ‏بن‏ابیطالب(ع)به خلافت رسیده بودند و مردم بعد از عثمان آمدند و با علی (ع) بیعت نمودند، همین صعصعه بلند شد و در جلسه یک سخنرانی جالبی را ایراد کرد که من یک جمله از آن را برایتان بیان می‏کنم.

 شخص صعصعه در زمره کسانی بود که در مقابل خلیفه سوّم ایستادگی نموده بود و به عنوان نماینده آنها، هنگامیکه مصریها به مدینه آمده بودند، با عثمان وارد مذاکره شده بود. در آن جلسه هر کسی مطلبی را بیان کرد، امّا صعصعه بلند شد و دو سه جمله بسیار جالب بیان نمود و آنکه به علی(ع) می‏گوید: شما مقام خلافت را زینت بخشیدید نه اینکه خلافت شما را زینت داده باشد، این مقام باید به خود ببالد که علیّ‏بن‏ابیطالب(ع) را در میان خودش دارد و نه اینکه برای شما مایه افتخار باشد که دارای چنین مقامی شده‏اید؛ شما مقام و ارزش خلافت را بالا برده‏اید و بدان ارج بخشیده‏اید، لیکن این کرسی و مقام نتوانست ارزش شما را فزونی بخشد، آن انداره‏ای که مقام خلافت و ولایت به شما نیازمند است، بسیار زیادتر از آن است که شما جهت انجام تکالیفتان محتاج این مقام هستید.

 این توصیفها از عرفایی مثل صعصعه است، در این اواخر در سال 956 یک نفر مسیحی به نام » جرج سجعان جرداق « یک کتاب پرجاذبه‏ای نوشته که متأسّفانه ترجمه‏های فارسی این کتاب نمی‏تواند محتوای بالای این کتاب را منتقل نماید و متن عربی آن خیلی زیبا و شیرین است.

 یک نفر مسیحی تحصیل کرده عرب و علاقمند به تاریخ عرب که این کتاب را او به عنوان یک فرد عرب نوشته و نه به عنوان یک مسلمان، چون او مسلمان نیست و بنای دفاع از اسلام را هم ندارد، او به عنوان یک مورخ عرب در پی علی (ع) رفته و علیّ‏بن‏ابیطالب(ع) را سوژه تحقیق خود انتخاب کرده و همه ارزشهایی که امروز در جامعه ما ارزش هست و در تاریخ بشریّت هم به عنوان نظام ارزشی تلقی می‏شود اخلاق دوران قدیم، فلسفه و علوم اجتماعی دوران قدیم و دستاوردهای تمدّن امروز از مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی همه اینها را جمع کرده و این یک کار بزرگی به شمار می‏رود.

 ما شیعیان یک کتاب این چنینی ننوشته‏ایم و این نیز یکی از نقایص ما بشمار می‏رود، ما اکنون هم که اقدام به نوشتن کتابی درباره ائمّه و بزرگان خودمان می‏نماییم، معمولا" روایاتی که از پیغمبر (ص) و یا از جاهای دیگر نقل شده را گردآوری نموده و پیرامون مسائلی از قبیل عبادت، زهد، تقوا، شجاعت و غیره را تنظیم می‏نماییم و منتشر می‏سازیم، لیکن این آقا با یک سبک دیگر اقدام کرده [است]؛ یعنی ایشان آن چیزهایی که امروز در دنیا ارزش تلقی می‏شود و نوعا" مقبولیّت و پذیرش دارد، چه بدان عمل شود یا نه، را پیدا نموده و آنها را با زندگی، گفته‏ها و نوشته‏های علیّ‏بن‏ابیطالب(ع) انطباق داده است و عنوان کرده که همه ارزشهای معتبر جهان، در وجود علیّ‏بن‏ابیطالب(ع) وجود داشته است، از بیانیه حقوق بشر امروز که سند آبرومند تمدن جدید و بعد از انقلاب کبیر در فرانسه و انقلابات دیگری که بعدا" به وقوع پیوست، جامعه متمدن چیزی بهتر از آن نتوانسته به جامعه بشریّت ارائه دهد، از آن گرفته تا اخلاق زمان سقراط و فلاسفه یونان، همه اینها را تنظیم و تبیین کرده و از زندگی علی (ع) درآورده است.

 البتّه به عنوان یک قهرمان تاریخ عرب مطرح ساخته است، ما هم حرفی غیر از این نداریم، لیکن این افتخار از آن اعراب است که علیّ‏بن‏ابیطالب(ع) در میان آنهاست، امّا علی (ع) اینها را از عروبت خود نمی‏داند، بلکه قائل به این است که این خصوصیّات و صفات را از اسلام و آسمان دارد.

 اگر این آقای » جرداق « به خاطر اینکه مسیحی است، از دیدگاه الهی، آسمانی و ادیان آسمانی این مسأله را بررسی می‏کرد، هر چند که او مقایسه‏ای هم بین تعلیمات حضرت مسیح و علی (ع) دارد، ولی اگر این مبنا را هم در کتابش مورد توجّه قرار می‏داد، کتابش قویتر بود. البتّه ما نباید طلبکارانه برخورد نماییم، چون او از دیدگاه تحصیلات خودش به عنوان یک تحقیق دانشگاهی به اینجا رسیده واقعا" دارای اهّمیّت است.

 به هر حال دوران زندگی علیّ‏بن‏ابیطالب(ع) برای ملّت ما و ما شیعیان و برای کشور امام زمان (عج) و کشور علیّ‏بن‏ابیطالب(ع) هم روشن نیست که البتّه من در یکی از خطبه‏های پیشین به مناسبتی مطرح کردم که ما آن چیزهایی که از علی (ع) داریم عبارت است از: دوران جنگهای زمان پیغمبر (ص) و دوران حکومت خودشان است، دهها سال از زندگی ایشان در این میان همچنان در هاله‏ای از ابهام بسر می‏برد و برای ما کاملا" روشن نیست.

 بسیاری از اظهارات علی (ع) نیز از بُعد زمانی، مشمولیّت و دربرگیری کاملا" تطبیق داده نشده است، این نهج‏البلاغه‏ای که اینک در اختیار ما است به عنوان بخشی از کلمات علیّ‏بن‏ابیطالب(ع) محسوب می‏شود. خیلی چیزهای دیگر از علیّ‏بن‏ابیطالب(ع)  اکنون در کتب و مدارک ما وجود دارد که آنها هنوز بسان نهج‏البلاغه تنظیم و تدوین نگردیده است. امروز انصافا" یک کار علمی بصورت مرسوم دانشگاهی و تحقیقاتی در دنیا پیرامون علیّ‏بن‏ابیطالب(ع) انجام نشده است و هم‏اکنون هم کسانی مشغول انجام خدماتی در راستای معرفی نمودن ایشان هستند؛ نوعا" تکرار حرفهای گذشته است.

 ما جهت شناخت علیّ‏بن‏ابیطالب(ع) با یک سبک و سیاق دیگری باید حرکت کنیم که این حقّ را مکتب علی (ع) بر حکومت اسلامی زمان ما دارد و ان شاءاللّه دانشمندان، دانشگاهها و حوزه‏های علمیّه ما این باب جدید را باز نمایند.

 در دوران حکومت علیّ‏بن‏ابیطالب(ع) سه جریان شوم باآن حضرت در افتاد و مانع این شد که علی (ع) یک تابلو روشنی از حکومت اسلامی ترسیم سازد، در آن چهار سال و اندی که در مقام خلافت قرار داشتند، علاوه بر مشغولیّتهای جنگی که بیشتر در مرزهای شرقی دنیای اسلام وجود داشت، لشکر اسلام به پیش می‏رفت، در مرکز حکومت هم گرفتار آشوبها، فتنه‏ها و شرارتهای بدی شدند و این سه گروه و مثلث شوم، بشریّت را از آثار اجرایی حکومت علیّ بن‏ابیطالب(ع)محروم کردند.

 خوب، شما می‏دانید که سه جنگ بزرگ در دوران چهار، پنج ساله حکومت تقریبا" همه امکانات حکومت را می‏بلعد و ما این را کاملا" متوجّه هستیم.

 ایشان با کسانی که بیعت شکنی کردند، یک جنگ کردند که عمدتا" اینها با انگیزه مادّی و استکبار اقتصادی با علیّ‏بن‏ابیطالب(ع) مواجه شدند و یک جنگ هم با جاه‏طلبان سیاسی داشتند که گروه اوّل » ناکثین « و گروه دوّم هم جزو » قاسطین « بشمار می‏روند. یک جنگ هم با یک جریان افراطی، تندرو، جاهل و متعصبی که همان » مارقین « و بنام خوارج نهروان معروفند، داشتند اینها به صورت یک جریان طولانی طیّ سالهای متمادی در دنیای اسلام بودند که بالاخره بدست همین افراطیهای تندرو که نمونه آنها و شیوه‏های زندگی آنها را من کاملا" منطبق با منافقین زمان زندگی خودمان می‏بینم ، به شهادت رسیدند.

 آدم وقتی که خوب روحیّات جریان منافقین را از نزدیک می‏بیند و از طرف دیگر تاریخ خوارج نهروان را هم مطالعه می‏کند، این دو جریان را خیلی نزدیک به هم می‏یابد و حرفها، کارها و ادّعاهای این دو جریان، عجیب نزدیک به هم می‏باشد. این گروه مدعی بودند که در حدّ اعلای مسلمانی قرار دارند و از طرفی نیز در مقابل علی (ع) ایستادگی به خرج می‏دادند و آخرالامر هم علیّ بن‏ابیطالب(ع) به دست همین جریان به شهادت رسیدند.

 آن جریانات، قاسطین و ناکثین؛ یعنی جاه‏پرستان مقام و مال نتوانستند علی (ع) را از پای درآورند، امّا این جریان نفاق و مارقین و این انسانهای متعصّب، پرمدعا، شعاری و خطرناک توانستند به حکومت علیّ‏بن‏ابیطالب(ع) ضربه وارد سازند و ایشان را از بشریّت بگیرند.

 به هر حال این مثلث شوم مجموع حرکاتی است که همیشه در مقابل جریانات حقّ موضع‏گیری می‏کند و ما در تاریخ، بخصوص در تاریخ اسلام که نگاه می‏کنیم، در هر کجا که مصلحین اسلام قیام کردند یکی از این سه جریان در مقام اصلاح طلبیها ایجاد مزاحمت و مانع تراشی نمودند.

 ما امیدواریم که این بار حکومت اسلامی بتواند با درس گرفتن از تاریخ و با شناخت از این جریانات فساد و طغیان که به مثابه پایه های استکبار در دنیا به شمار می‏روند به راه خودش ادامه دهد و منوّیات اسلام و علیّ‏بن‏ابیطالب(ع) را در جامعه انسانی اسلامی پیاده نماید.

 اَعُوُذُ باللَّهِ منَ الشَّیطانِ الرَّجیم/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ اِنَّا اَعْطَیناکَ الکَوْثُر/ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَر/ اِنَّ شانِئکَ هُوَالْاَبتَرُ.

    خطبه دوّم

 بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

 اَلْحَمْدُ ِللَّهِ رَبِّ اْلعالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِاْلمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ عَلی سبْطَیِ الَّرّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ ألْخَلَفِ اْلهادی اْلمهْدیّ (عج).

 در خطبه دوّم با تذّکر روز مبارک ارتش جمهوری اسلامی ایران و یاد شهدای بزرگوار این نهاد برومند حکومت اسلامی، بحث اساسیم را درباره روز قدّس، فلسطین و بیت‏المقدّس ایراد می‏کنم.

 این بحث هم مثل بحث قبلی با یک خطبه حقّش ادا نمی‏شود، ولی چون ملّت ما با مسائل فلسطین آشنایی زیادی دارند، با اشارات هم مطلب را می‏شود گفت و من سعی می‏کنم که یک تحلیل قابل قبولی از جریانات فلسطین و مسائل آینده در این مورد عرض کنم.

 اولاً از این ابتکاری که حضرت امام امّت این بزرگ مرد تاریخ بکار گرفته، ما و دنیای اسلام صمیمانه باید تشکّر کنیم. کار بسیار حساب شده، مفید و مؤثری می‏تواند باشد، گر چه حسادتها و توطئه‏ها کاملا" دست اندر کار است که اثر این ابتکار را کم کند.

 خوشبختانه رهبری معظم ما حضرت آیت اللّه خامنه‏ای به موقع این ابتکار حضرت امام را تقویت فرمودند و با اختصاص یک بیانیه این حرکت امام را آن طوری که ما انتظار داشتیم و ملّتمان و مخلصین مسلمان دنیا انتظار داشتند، ایشان ادامه دادند و این مایه امیدی که با حرکت امام ایجاد شده بود، خوشبختانه ادامه پیدا کرد و امروز حضور شما مردم بزرگوار، صمیمی، هوشیار، آگاه و مخلص در صحنه و این تظاهرات باشکوه که واقعا" افتخارآمیز است و خیابانهای اطراف دانشگاه تا آنجایی که من در مسیر دیدم، یک تابلوی بسیار گویا و افتخارآمیزی از سطح شعور و احساس وظیفه این ملّت بزرگوار است که در این یازده، دوازده سال همیشه ما شاهد آن بوده‏ایم و امروز هم یکبار دیگر نیز به نمایش گذاشته شد.

 با این توضیحاتی که من عرض خواهم کرد، برای ما روشن‏تر خواهد شد که این پیشنهاد حضرت امام می‏تواند منشأ یک حرکت بسیار مؤثری باشد و ضرورت چنین اقداماتی برای ما در برخورد با مسأله فلسطین آشکارتر می‏شود.

 اولاً روی اهّمیّت خود فلسطین و بیت‏المقدّس چند کلمه‏ای عرض می‏کنم، بخاطر اینکه امروز روز قدّس است. بعد در مورد توطئه‏ها و سوءنیتها و برنامه‏های کفر جهانی و استکبار و تکالیف ما مسلمانها [صحبت خواهم کرد] باید گفت از لحاظ جغرافیایی منطقه فلسطین نقطه برخورد سه قارّه مهمّ زمین است، اروپا، آسیا و آفریقا و این نقطه‏ای است که این سه قارّه به هم می‏رسند و لذا در اینجا ما در طول تاریخ فلسطین همیشه در اطراف این منطقه و بطن آن بین قدرتهای حاکم در این سه قارّه برخورد داشته‏ایم.

 آخرین جنگ روم و ایران به عنوان مرکز آسیا و اروپا در همین جا بود. و معمولاً آسیا از طریق ایران و از ممر عراق به اینجا می‏رسید، اروپا از طریق ترکیه و از آن معبر به فلسطین می‏آمد و آفریقا از طریق مصر و سینا به این منطقه می‏آمد و اینجا نقطه‏ای بود که مورد توجّه همه بود و هنوز هم [است].

 اهّمیّتی که چهار هزار سال پیش برای اینجا قائل بودند امروز هم دنیا بیشتر قائل است، از لحاظ معنوی این منطقه از مناطقی است که پیغمبران بزرگ که ما آنها را می‏شناسیم به اینجا مربوط می‏شوند، البتّه پیامبرانی هستند که ما آنها را نمی‏شناسیم و از اینهایی هم که می‏شناسیم عمده شان در اینجا بوده‏اند.

 تقدّسی که بیت‏المقدّس بخصوص کسب کرده، بیشتر به خاطر حضور انبیاء است، به خاطر حضور حضرت عیسی(ع)، به خاطر حضور اصحاب حضرت موسی(ع) و ادامه حرکت حضرت موسی، به خاطر انبیاء دیگر و قبل از آن همیشه مورد توجّه بوده است.

 در شرایط فعلی که یک مقداری مسائل سوق‏الجیشی دنیا عوض می‏شود و نقاط استراتژیک در گذشته و امروز تفاوت می‏کند، اهّمیّت استراتژیکی این منطقه کاملا" محفوظ و رشد کرده است. اینجا بر مدیترانه مشرف است که هیچ قدرتی نمی‏تواند حضور خودش را در مدیترانه به عنوان یک قدرت جهانی نادیده بگیرد. اینجا نزدیک خلیج‏فارس است که خلیج‏فارس هیچ‏وقت اهّمیّتش را در زندگی بشر امروز از دست نمی‏دهد. اینجا کنار منابع عظیم انرژی دنیاست که دنیا باید با این انرژی، تحرّک خودش را حفظ کند و صنایع و تمدن دنیا تا حدود زیادی روی شاخ منابع زیرزمینی این منطقه قرار دارد. اینجا کنار آبراه حسّاس سوئز است و بر دریای احمر مشرف است و مهمّتر از همه اینها که امروز باید روی آن حساب کرد، اینجا درست در قلب جهان اسلام است.

 در همه محاسبات دنیا، جهان اسلام و کشورهای اسلامی و امّت اسلامی در آینده نقش اساسی و شاید حرف اوّل را در دنیا دارند که بزنند، لذا جای مناسب‏تری از اینجا؛ یعنی حضور در قلب دنیای اسلام [برایشان] نیست.و ازتمام ابزارهای تحلیلشان جهت انتخاب اینجا استفاده کرده‏اند.

 در جنگ جهانی اوّل و دوّم اروپاییها به طور ملموس به این نتیجه رسیدند که حضورشان به صورت فیزیکی و به طور قطعی نه نفوذ، در اینجا لازم است. خوب، اینها خیلی فکر کردند که راه حضورشان را پیدا کنند، چیزی بهتر از صهیونیزم نتوانست مرکز این حرکتها باشد، با همه محاسباتی که اینها کردند به این نتیجه رسیدند که بهترین راه این است که بیایند و در همین نقطه و به بهانه واهی چیزی بنام دولّت اسرائیل و با استفاده از یهودیهای دنیا تشکیل دهند که اهداف خاص استعماری خودشان را تأمین کنند.

 بهانه هم خیلی آسان به دستشان می‏آمد، چون بخشی از تاریخ فلسطین در اختیار بنی‏اسرائیل بوده است و از آن موقعی که حضرت موسی(ع) از مصر بیرون آمد و مدّتی در تیف یا بیابانهای جنوب فلسطین سرگردان بودند و بعد بالاخره با زحمت خودشان را به اینجا رساندند و بعد کم‏کم به حکومت حضرت داوود، حضرت سلیمان و اینها می‏رسد که خوب، نقطه اوج حضور آنهاست و این بهانه‏ای بود که یهودیان اطراف دنیا را به اینجا جذب کنند.

 یهودیان هم نسبت به دینشان و نسبت به توراتشان و عقایدشان متعصّب هستند و قویترین جاذبه‏ای که می‏توانست اینها را در یک جا جمع کند، اینجا بود و ضمنا" هم به خاطر شرارتهایی که در دنیا می‏کردند و مزاحمتهای اقتصادی و سیاسی که در اطراف دنیا مخصوصا" در آلمان داشتند، مورد تعرض قرار می‏گرفتند و چهره مظلومیّتی هم به عنوان یک قوم متفرقی که در دنیا مظلوم شده و نیاز به یک وطن دارد و جای مناسب برای وطن هم فلسطین است که سابقه تاریخی دارد به اینها دادند. نقطه هم در دست انگلستان بود و انگلستان در آن موقع به عنوان صاحب فلسطین، آنجا را در اختیار داشت و همه چیز مهیّا بود و این حرکت شروع شد و برنامه ریزی کردند و از اطراف دنیا انسانهای عقده‏ای، عصبانی، شرور، خودخواه و متکبری که خودشان را با عقاید خودشان تنها نسل لایق حاکمیّت می‏دانند و عنصر نژادپرستی در آنها قویترین عنصر تحرّک است، رفته رفته جمع کردند. خوب شما این تاریخ را شنیده‏اید و می‏دانید.

 بالاخره و به هر شکلی که بود در سال 47 اینها با توطئه عمده‏تر انگلستان که صاحب اینجاها بود و با حمایت همه، آمریکا، فرانسه، روسیه و بدست عوامل منطقه‏ای خودشان که نوعا" مزدور بودند این مولود نامشروع را بدنیا آوردند و این فاجعه را در تاریخ اسلام و بشریّت خلق کردند و این نکبت را در زندگی ما مردم مسلمان ایجاد کردند که حالا ببینید چه اوضاعی پیش می‏آید.

 خوب، در مورد اهدافی که اینها دنبال می‏کنند زیاد گفته شده و شما هم می‏دانید که اوّلین هدفشان حضور جدّی و رسمی در میان کشورهای اسلامی است. آنها می‏دانند که دنیای اسلام به هر حال یک روزی قیام خواهد کرد ومعتقدند قطعا" همه تحلیلها این نتیجه را خواهد داد که این یک میلیارد و دویست مسلمان رو به رشد که بسرعت تعدادشان در دنیا بالا می‏رود، اینها به خاطر آن مایه‏های فرهنگی که اسلام اینها را به هم مرتبط می‏کند و همیشه هم آثار خودش را در تاریخ دیده و نشان داده است که اینها در یک شرایطی به هم می‏رسند، تحلیلشان این است که یک روزی دنیای اسلام اگر نگوییم یکپارچه لااقل اکثریّت آن مانع حضور استعماری غرب در دنیای اسلام خواهد شد و لذا حضور خودشان را در اینجا لازم می‏دانند.

 البتّه اینها حضورشان را به صور مختلف تأمین می‏کنند، در درجه اوّل با نفوذ در کشورها و ایجاد دولّتهایی که تحت سلطه خودشان باشد و به دست آنها اهداف خودشان را اجرا کنند. در آن دوران، استعمار رسما" به عنوان مستعمره اینجا حضور داشت و با گذشت دوران، استعمار به صورت نفوذ و عامل و مجری نیّات افراد را دارند و حضور فرهنگی واقتصادی و... ولی اینها برای آنها کافی نیست، حضور نظامی لازم دارند.

 در حقیقت دولّت اسرائیل به عنوان یک پایگاه نظامی برای اینها مطرح است که در اینجا حضور داشته باشد و سیاست هم این است که اسرائیل  همیشه چند قدم از لحاظ نظامی از کشورهای اسلامی منطقه باید جلو باشد؛ یعنی همیشه این را با کمال گستاخی می‏گویند. اگر مثلا" روزی به عربستان چیزی می‏دهند در کنگره آمریکا بحث می‏کنند که تا این [عربستان] به اسرائیل برسد این مقدار فاصله دارد. اگر چیزی به عراق می‏دهند، همین حرف مطرح می‏شود. آن روزهایی که شاه ایران را اینجا مسلح می‏کردند، با اینکه شاه ایران همپالگی اسرائیل بود و در جهت آنها حرکت می‏کرد، ولی آنها همیشه حدس می‏زدند که به هر حال کشور اسلامی ایران، یک روزی می‏تواند موی دماغ شود، لذا همیشه سعی می‏کردند که دست اسرائیل را بر دیگران مقدّم بدارند و این سیاست را هم کاملا" دارند ادامه می‏دهند.

 بنابراین، استراتژیک اینها در برخورد با مسائل نظامی در منطقه این است که یک پایگاه نظامی که دیگران همیشه از آن ترس داشته باشند در منطقه وجود داشته باشد. تحقیقا" اینها می‏دانند که این محدوده خاک موجود اسرائیل که حدود 20 هزار کیلومتر بیشتر نیست، کافی نیست  و از اوّل طرح این نبوده که اینجا بمانند و فعلا"در اینجا گیر کرده‏اند و لذا می‏بینید که سیاست مهاجرت یهود را به طور جدّی دنبال می‏کنند. فعلا"جمعیّتی که در اسرائیل وجود دارد، همین حالا از خاک آن زیادتر است و روی این خاک فشار وارد می‏کند. اینکه طراحی می‏کنند که میلیونها نفر یهودی را از سراسر دنیا بیاورند، در آنها جمع شوند و شورویها را هم قانع کردند که این اجازه را بدهند و همین امروز من در اخبار خواندم که از آرژانتین خیل حرکت مهاجرت به سوی فلسطین شروع شده است،

 این نشان می‏دهد که اینها همان هدف قبلی خودشان را که قبلا" گفته‏اند دنبال می‏کنند، این چیز معروف است که بین رود فرات تا رود نیل، رود نیل در خاک مصر و رود فرات در خاک عراق است. حالا کجای فرات، شاید کلّ غرب و جنوب فرات در نظرشان هست، یعنی مرزشان رود فرات و نیل باشد. اگر یک چنین اتفّاقی بیفتد، قاعدتا" شمال عربستان سعودی هم جزو این منطقه هست و قسمت زیادی از سواحل بحر احمر در این محدوده می‏گنجد و آن موقع یک جای وسیعی است، با نظر خودشان ده، دوازده میلیون یهودی به اضافه افراد اضافی که خواهند آورد، می‏تواند یک مملکت نیرومند و شکست‏ناپذیر باشد، یعنی یک چنین چیزی در طرح آنها است، امّا در آینده چقدر بتوانند اجرا کنند، بستگی به ما دارد که ما چقدر بتوانیم از حقّ مردم فلسطین دفاع کنیم.

 تا بحال به غیر از نوساناتی که داشته‏اند، به طور طبیعی این برنامه رو به انجام بوده است. یعنی همیشه روند تکاملی در این برنامه بوده است که آخرین حرکتشان در سال 1967 اتفّاق افتاد که آن قسمتهای دیگر اراضی را گرفتند و اواخر به لبنان تجاوز کردند، در جنوب لبنان ده، پانزده کیلومتر جلو آمدند و خودشان را به یک مرز خاصی رساندند، به یک نهری که همیشه می‏گفتند اینجا باید دراختیار ما باشد، پیداست که حرکت چنین است.

 اگر اینها روزی موفّق شوند چنین چیزی را تحقّق بخشند، این مصیبت از آنچه که ما امروز می‏بینیم، بسیار عمیقتر می‏شود، امّا اینکه می‏توانند یا نه، بستگی به جوامع اسلامی دارد.

 متأسّفانه تا بحال وضع جوامع اسلامی این جور بوده که این راه را برای غربیها تسهیل کرده‏اند و انصافا" نفرت زا و نکبت زا است که در عصر آگاهی و بیداری و خروش ملّتها، جوامع اسلامی این جور که ما داریم می‏بینیم با این مسأله برخورد می‏کنند، خیلی زشت و حقارت آمیز است.

 مشکل اساسی استکبار غرب این نکته است که من عرض می‏کنم: استکبار غرب در زمانی که مارکسیستها، بلوک شوروی حضور داشت یک مشکل داشتند و امروز یک مشکل دیگر دارند. آن موقعی که آنها حضور داشتند استکبار غرب به افکار عمومی جهان اسلام در مقابل نفوذ مارکسیسم نیاز داشت. این نیاز با نیاز حفظ اسرائیل با هم در تناقض بود. اگر می‏خواستند افکار عمومی مسلمانها را داشته باشند، حضور اسرائیل با افکار عمومی منافات داشت. اگر می‏خواستند اسرائیل را حفظ کنند، افکار عمومی جهان اسلام را نمی‏توانستند داشته باشند.

 افکار عمومی غیر از رأی دولّتها و حکومتهاست، من این را نمی‏گویم بلکه افکار عمومی را می‏گویم. برای اینها همین اهّمیّت دارد. در گذشته به یک شیوه بسیار ناجوانمردانه و زشت این تضّاد خودشان را حلّ می‏کردند؛ تضّادهای فرعی در دنیای اسلام خلق می‏کردند و مسلمانها را به جان هم می‏انداختند، مسلمانها بجای اینکه مسأله فلسطین و اسرائیل مسأله اوّلشان باشد، مسائل دیگری را مسأله اوّل خودشان می‏دیدند که آخرین آن همین جنگ ایران و عراق بود.

 شما به طور روشن دیدید که در طول این جنگ تقریبا" کلّ کشورهای منطقه خطر اسلام و ایران را از خطر اسرائیل مهمّتر جلوه می‏دادند. حالا ایران و اسلام چه خطری برای آنها دارد، این از آن چیزهایی است که بسیار کودنی و ناآگاهی می‏خواهد. آیا انقلاب اسلامی برای بعضی از سران حکومتها خطر دارد؟ این ممکن است درست باشد، اگر این را می‏خواهند بگویند، مسلما" هر انقلابی در هر کجا پیدا بشود حکومتها در خطرند، امّا این خطر متعلّق به ملّتها، کشورها و سعادت مردم نیست بلکه متعلّق به یک عدّه یا یک حزب، باند، فامیل، شخص یا یک فرمانده و نظایر آن است. این را در انظار مردم جلوه می‏دادند و تبلیغات سهمگینی می‏کردند و افکار عمومی را متوّجه این می‏نمودند. همین که شما دیدید و اتفّاق افتاد و به طور ملموس برایتان روشن شد.

 همه تضّادها حلّ شد، به خاطر اینکه انقلاب اسلامی ایران نتواند آن مسیری که انقلاب در پیش دارد و اسلام را می‏خواهد در دنیا زنده کند، طیّ نماید. این گونه مسائل همیشه داشته‏اند.

 مسأله کشمیر به همین دلیل در منطقه مانده است و کشمیر را نگهداشته‏اند، اختلاف بنگلادش و پاکستان به همین دلیل مانده است. این مسائل در شرق دور نیز به همین شکل مانده و در آفریقا چندین کانون درگیری حس می‏شود. حکومتهای لائیک در منطقه خلق کردن و آنها را تقویت نمودن به همین منظور صورت می‏گیرد. یعنی دائما" تضّادها و تعارضها و درگیریهای فرعی بوجود می‏آورند که مسأله اوّل ملّتهای اسلامی لااقل مسأله ملموس و روزمره آنان، این نباشد. این یک سیاست شیطانی و مزورانه‏ای است که تا بحال موفّق بوده است، امّا آیا در آینده هم این سیاست موفّق خواهد بود؟ این قابل بحث و بررسی است.

 اگر فرض کنیم بلوک شرق از میدان محاسبات و معادلات جهانی به شکل سابق بیرون رفته باشد، یک مسأله جدید جای آن را گرفته است. چون بیرون رفتن بلوک شرق و مارکسیسم از صحنه فعّال تاریخ به این صورت اتفّاق افتاد که ملّتها جای آن را گرفتند، یعنی الان در آن منطقه عصر ملّتهاست.

 اگر ملّتها جای بلوک شرق را بگیرند و اراده آنها حاکم باشد این یک چیز مثبتی است. غربیها نباید از این جریان خوشحال باشند، اینها برای آینده نگران هستند. اگر عصر ملّتها باشد، این حیله‏ای که بکار می‏برند و دولّتهای منطقه اسلامی را به جان هم می‏اندازند، یک مقدار دشوار می‏شود و وضع جدیدی پیش می‏آید. این کار ما و وظیفه رسانه‏های گروهی دنیای اسلام است. این وظیفه خطبا و نویسندگان، هنرمندها، صدا و سیماها، جراید، شعرا و ائمّه جمعه است که باید این واقعیّتها را آنچنان لخت و عریان به مردم بگویند و مردم را هشیار و آگاه کنند که مصلحت واقعی اسلام و منطقه را درک نمایند.

 امروز در منطقه ما هیچ خطری بیشتر از خطر اسرائیل نیست و هیچ مزاحمتی برای دنیای اسلام بیشتر از مزاحمت اسرائیل نیست و هیچ وظیفه‏ای برای ما در دفاع از اسلام، مهمّتر از مبارزه علیه اسرائیل غاصب نیست.

 متأسّفانه بسیاری از زمامداران دنیای اسلام این واقعیّت را با اینکه می‏فهمند عمل نمی‏کنند. ما همین حالا دست حکام مصر را در مهاجرت یهودیها به فلسطین داریم می‏بینیم، آنها اعتراف کرده‏اند. این خیانت، خیانتی نیست که هیچ توجیهی داشته باشد، غیر از اینکه مستقیما" شریک باشند و چیزهای دیگری که می‏بینید. حالا اگر ملّتها آگاه شدند به نظر من غرب نمی‏تواند این تضّاد خودش را حلّ کند. باید اسرائیل و یا دنیای اسلام را انتخاب کند و انتخاب اسرائیل در مقابل انتخاب دنیای اسلام یک احمقی غیرقابل قبول است.

 اگر این آگاهی در جامعه اسلامی بوجود بیاید، به هر حال شما فرض کنید دوازده میلیون صهیونی هم جمع بکنند، شما فرض کنید توسعه هم دهند، ولی در مقابل این همه کشور، ملّت و این همه امکانات نمی‏شود کاری کرد، اگر این ملّت یکپارچه روی یک هدف بایستند و آگاه باشند.

 به هر حال اگر ان شاءاللّه آن طور که به چشم می‏خورد ما در آستانه عصر ملّتها باشیم نه دولّتها، و اگر به طرف آگاهی سطح معقول جامعه امّت اسلامی پیش برویم، باید بپذیریم که در آینده غرب ناچار است که دست از حمایت اسرائیل بردارد و حتّی به قیمت نفی استثمار برای زندگی مسالمت‏آمیز با دنیای اسلام هم که حدّ نازل منافع آنها را می‏تواند تأمین کند باز هم باید ترجیح دهند که اسلام را انتخاب کنند نه اسرائیل را، ولی اگر همین وضع نامقبول حاکمیت و ترویج افکار غلط و منحرف در جوامع اسلامی باشد و زمام فرهنگ اسلامی بدست همین غربزده‏هایی که ما می‏بینیم در بخشی از دنیای اسلامی حاکم هستند باشد هنوز هم مدّتها مجال این گونه تحرّکات و مانورها برای استکبار غرب وجود دارد که ان شاءاللّه دیگر این مهلّت تمام شده باشد.

    ترجمه خطبه عربی

 بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

 مسلمانان حق جو را دعوت می‏کنیم که با دقّت و تیزبینی به واقعیّتهای موجود در جنگ تحمیل شده بر ایران اسلامی توجّه نمایند. جنگی که برای همه روشن است که از طرف حزب بعث عراق و به خواست استکبار و ارتجاع، آتش آن افروخته شد و تا کنون هم با حمایتهای بیدریغ سلطه‏گران، ارتجاع و صهیونیسم بعث عراق توانسته به شرارت خود ادامه دهد.

 منطق ما در این درگیری روشن است، می‏گوئیم متجاوز و جنگ‏افروز باید محاکمه شود و کیفر ببیند و خسارات طرف مظلوم پرداخته شود و مردم آواره عراق به کشورشان برگردند. آنها که به اسم دفاع از عربیّت و ادعای دفاع از حاکمیّت عراق بیدریغ به عفلقیان کمک می‏کنند وکفر عفلقی را می‏خواهند چند روزی دیگر بر سر پا نگاهدارند و به عمر رو به تمامش چند حاجی اضافه کنند، لحظه‏ای بیاندیشند که این گناه را به چه قیمتی مرتکب می‏شوند.

 اوّلاً برفرض محال اگر موفّق شوند که بعثیان را از کیفر حقّ معاف کنند که نمی‏توانند برخلاف حقّ، عدالت، اسلام، منافع مردم عراق و انقلاب اسلامی عمل کنند و روزی خواهد رسید که باید جواب گناه کبیره خود را بدهند.

 ثانیاً این حمایتها که تنها ثمره آن تأخیر کیفر ستمگر و متجاوز است، در حقیقت فداکردن مردم و ارتش و ثروت و وقّت عراق و امکانات دنیای اسلام و مسلمین منطقه و بخصوص ایران اسلامی است. به تاریخ جنگ جاری توجّه کنند و ببینند هر سال ایران اسلامی چند قدم به جلو و بعث عفلقی چند قدم به عقب رفته و در عین حال چند شرارت جدید مرتکب شده و معلوم است که ادامه این وضع بالاخره به پیروزی حقّ و شکست کفر منجر خواهد شد، ولی به قیمتی گزاف و با روسیاهی ارتجاع عرب و استعمارگران و دشمنان اسلام که خواستار تضعیف دنیای اسلامند، از عقب افتادن کیفر صدّامیان هم که حدّاقل منافع آنان را بطور محدود حفظ می‏کند، راضی‏اند.

 می‏دانید که بعثیان عراق فقط با کمک استکبار شرق و غرب و ارتجاع منطقه دوران احتضار خود را طولانی‏تر می‏کنند. پس برای خدا و مردم مسلمان دست از حمایت منبع شرّ و فتنه بردارید و بگذارید عدالت اسلامی اجرا شود و مردم عراق از شرّ این حزب ستمگر و سرکوب‏گر راحت شوند و منطقه و خلیج به آرامش برسد، امکانات مسلمانان صرف مبارزه با صهیونیسم و استکبار شود.

 أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرّحیم/ اِذاجاءَ نَصْرُاللَّهِ وَالْفَتْحُ/ وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ اَفْواجاً، فَسَبِّحْ بحَمْد رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ اِنَّهُ کانَ تَواَّبًا.