نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
خطبه اوّل
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی وَالِهِ الْأَ ئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ، "قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینةَ اللَّه التّی اَخْرَجَ لعِبادهِ والطَّیّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هی للِّذینَ آمَنُوا فیِ الْحَیاةِ الدَّنیا خالِصَةً یَومَ القِیامَةَ."
در ادامه بحثهای مربوط به استکبار و استضعاف، یک فصل در باب اعتدال اسلامی که نمایانگر مشی معارف اسلامی در زندگی انسانها است، گشوده شد که نه به استضعاف و نه به استکبار کشیده میشود که ما برای حفظ تعادل تعلیمات گاهی این فرازونشیبها را در بحث خود میآوریم[t1].
من در این بحث عنوان کردم که اسلام و به طورکلّی همه ادیان الهی برنامه زندگی طبیعی مردم است. در اینجا تا کنون دو خطبه مطرح کردهام. در یک خطبه این موضوع را طرح و روشن کردم که معارف اسلامی احکام پیچیده و دور از فهم نیست، بلکه یک سری مقرّرات الزامی و مستحّبی برای زندگی مردم است که راه و رسم خوب زندگی کردن را به مردم به صورت واجب یا حرام روشن کرده [است].
در خطبه دوّم روی این موضوع تکیه کردم که این راه و رسمی که اسلام مشخّص کرده، چیزهای مشکل دور از وضع عادی زندگی نیست. اصلاً تکلیف حرج، مشکل و اسباب زحمت برای مردم وجود ندارد، مگر اینکه زمینههای چنین تکلیفی را خود مردم فراهم سازند که این دست خود مردم است.
در خطبه سوّم وارد بحثی میشویم که دیدگاه اسلام را اصلاً برای زندگی دنیا و آخرت انسان روشن سازیم. برای خودم این بحث مهمّی است. این مطالبی که عرض میکنم، میتواند برای شناخت اسلام مفید باشد و کسانی را که به نحوی از اسلام دور هستند، کمکم به ادیان الهی نزدیک کند که دیدگاه و جهانبینی اسلام در مورد انسان در تمام دوران زندگیش چه است و برای انسان چه میخواهد و چه ایدهای دارد. به تعبیر دیگر سعادت در زندگی از نظر قرآن چگونه است؟ یعنی اسلام و قرآن چه نوع زندگی را برای انسانها صحیح و چه نوع زندگی را ناصحیح میداند؟ انسان چگونه سعادتمند و چگونه شقاوتمند میشود؟ اینها را بحث میکنیم و آن وقت معلوم میشود برنامههایی که ما در زندگی داریم، از ناحیه اسلام و قرآن چگونه است.
دیدگاهها در مورد سعادت و شقاوت از قدیم مورد بحث بوده و یک بحث تازهای نیست. از آن روزی که انسان چشمش را باز کرد و تصمیم گرفت در مورد زندگی خودش بحث، فکر و عمل کند، حتماً به طور فطری برایش مطرح بوده که چه چیزهائی مایه سعادت است و چه چیزهائی مایه سعادت نیست. هر موجودی در فطرتش چنین سؤالی هست. همچنین انسان چنین سؤالاتی در ذهن دارد و شاید معمولاً هر موجودی حرکات خودش را براساس دیدگاه خودش در مورد سعادت تنظیم میکند. این طبیعی است که انسان و موجودات دیگر به دنبال آن نقطهای هستند که فکر میکنند این برایشان خوب است. بعید است کسی دنبال چیزی برود که فکر میکند این خوب نیست، مگر اینکه دیوانه باشد. حرکت طبیعی موجودات به نقطه کمال و سعادت میباشد.
این بحث سعادت و شقاوت همیشه در قاموس مکاتب دنیا بوده و آنهائی که با مکتبهای الهی و غیر دنیائی به گونهای مربوط بودند که یک مقدار به بحث ما مربوط میشود، دو گونه برخورد کردهاند: بعضیها افراطی و بعضیها تفریطی برخورد کردهاند. البتّه اعتدال هم فراوان است. بعضیها این جوری فکر کردند که اصلاً سعادت را در مورد انسان به سعادت روان، روح و معنویّت منحصر میدانند و میگویند انسانی سعادتمند است که از لحاظ عرفان، معنویّت و رابطه با خدا و تکامل استعدادهای معنوی خودش به طرف کمال برود و شرط دیگری برایش قائل نیستند.
بعضیها از این افراطیتر فکر کرده و گفتهاند شرطش این است که انسان از لحاظ مادّی برخوردار نباشد؛ اگر انسانی که از لحاظ معنوی میخواهد رشد کند از نظر مادّی وضعش خوب و کاملاً سالم باشد؛ مسکن، وسایل خوب، آسایش و راحتی داشته باشد، این با کمال انسان نمیسازد. البتّه نقطه مقابل این هم مخصوصاً حالا کسانی هستند که فکر میکنند اصلاً زندگی انسان چیزی جز لذّت مادّی نیست ومسائل معنوی، عرفانیّات، کمالات انسانی و... واهی است و سعادت مال کسانی است که در همین دوران زندگی از همه ابعاد مادّی زندگی سعادتمند باشند. از لحاظ معنوی چیزی را قبول ندارند و روی آن اصلاً حساب نمیکنند که اینجا هم همان دو حالت افراطی و تفریطیتر است. بعضیها میگویند اصلاً توجّه به معنویّات مزاحم سعادت مادّی است، یعنی اگر انسان به مادّیات توجّه کند، به سعادت معنویش لطمه خواهد زد و اینها عکس این را میگویند.
پس میبینید چهار نظریّه افراطی و تفریطی، فوق افراطی و فوق تفریطی وجود دارد. همه اینها هم طرفدارانی دارد و کتابهایی دارند. همین حالا در دنیا یک عدّه دنبال این افکار هستند. اسلام هم یک نظریّهای دارد که با استناد به آیات قرآن آنها را برایتان مطرح میکنیم تا ببینید این تنهانظر اسلام نیست، بلکه نظر کلّ ادیان الهی است. ما اگر قبلاً بدانیم که اسلام انسان را چگونه میداند، میتوانیم بفهمیم سعادت را چگونه پیاده میکند. روی انسان از قرآن با صراحت و مکرراً روشن است؛ زندگی انسان را محدود به همین دنیا نمیکند، ازتولّد تا مرگ را بلکه یک قطعه کوتاهی از عمر انسان میداند که بعد از آن مقطع جدیدی در حیات انسان بروز میکند که تا آنجا که فعلاً در معارفمان میفهمیم، دو مقطع مشخّص دارد: یک مقطع برزخی دارد و یک مقطع اخروی که ظاهراً نهائی و بیپایان هم است و تمام نمیشود.
جهانبینی اسلام این است که انسانی که متولّد شد، برای همیشه به صورت موجود زنده میماند، البتّه فلسفه میگوید هر چیزی که به وجود آمد، میماند. محال است چیزی که وجود پیدا کرد، معدوم شود. منتها به اشکال دیگری در میآید. در مورد انسان دیدگاه اسلام این است که وقتی که انسان، انسان شد تا همیشه زنده است و به زندگی انسانی ادامه میدهد. اگر قرآن و اسلام انسان را این گونه ترسیم کند - که میکند - جواب سؤال دوّم هم پیدا است. یعنی حتّی اگر ما آیه قرآن و سندی نداشتیم، از همین میفهمیدیم که سعادت برای یک چنین موجودی این است که در تمام این دوران سعادتمند باشد. اگر فرضاً این مجموعه را هزار سال بگیریم (که البتّه بینهایت است) و قطعه عمر دنیائی ما مثلاً یک ساعت از این هزار سال شود، آیا میشود ما این طور فکر کنیم که برای همان یک ساعت ما سعادتمند بودیم و این کافی است؟
یک مکتبی بگوید این موجود هزار سال عمر دارد و سعادت او این است که یک ساعت آن را راحت باشد و بقیه مدّت حالا هر چه میخواهد باشد! این یقیناً حرف احمقانهای است. بنابراین برنامهای را که اسلام برای ما ترتیب داده، با این دید باید مطرح و نگاه کنیم. چیزی آورده که ما همیشه و تا آخر سعادتمند باشیم و جواب سؤال دیگر هم همین جا مشخّص است و اگر سؤال شود که اسلام به کدام قسمت اهمیّت میدهد (به دنیا و یا آخرت)، باز هم معلوم است. اگر دنیا به این کوتاهی باشد و آخرت ابدی باشد، خوب پیدا است که آخرت اصالت دارد و ما باید برای آن فکر کنیم. آن مکتب باید برنامه داشته باشد که آنجا را حفظ کند.
این جهانبینی اسلام در مورد جهان و اسلام است، یعنی انسان رایک موجودی میداند که از لحظه تولّد و شکلگیری در رحم مادر تا ابد باقی است و همیشه احساس سعادت یا شقاوت دارد و همیشه زندگی او یا سعید است یا شقی و این وضعی است که همراه انسان هست. قرآن مدّعی است که ما برای این زندگی شما برنامه آوردهایم که همیشه با زندگی قابل قبول و نعمت بدون مشکل و دردسر زندگی کنید و به سوی هدفی که آفرینش جلوی پای شما گذاشته است، حرکت کنید.
این دیدگاه قرآن است. حالا ببینیم این دیدگاه با ریاضت کشی و تحمّل مشکلات میسازد؟ گروهها و دستههای مختلف به این دیدگاهها معتقد هستند و فعّالیّت دارند. آن دیدگاهی که این نظریّهها را قبول ندارد، یا میگویند ما نمیفهمیم و یا میگویند که میدانیم نیست؛ ما غیر از مادّه و آثار مادّه چیزی را قبول نداریم و انسانها که مردند، از بین میروند. اسلام با این دیدگاهی که دارد، میگوید نه، شما معتدل باشید و هم این زندگی و هم زندگی آن جهان را مورد توجّه داشته باشید و بالاتر از اینها این و آن هم کافی نیست. این و آن یکی است. با هم پیوسته است و نمیشود اینها را جدا کرد. ممکن است بیتوجّهی به این قطعه - آن طوری که مرتاضها میگویند - باعث بشود که آن قطعه را هم از دست بدهید. ممکن هم هست زیاد توجّه کردن به این قطعه باعث شود که به آن قطعه توجّه نکنید. هر چیزی به حدّ خودش.
اصالت با کجاست؟ طبعاً اصالت با مقطع ابدی است، امّا این مقطعی که ما الان هستیم آیا از آن مقطع ابدی جداست؟ نه، اگر کسی گفت دوران رحم مادر از دوران زندگی دنیا جداست، میتواند بگوید این هم از آن قطعه جداست. اگر گفتیم دوران زندگی طفولیّت از دوران زندگی بلوغ یا کهولت جداست، میتوانیم بگوئیم این دوران هم از آن جداست. البتّه بعد از مرگ تحوّل کیفی پیش میآید، ولی باز هم همان است و همان زندگی و ابتدای همان زندگی است.
بنابراین، قرآن به زندگی انسان به صورت یک موجود یکپارچه مستمر نگاه میکند که قطعات آن به هم بستگی دارد. از بعد از مرگ برای انسان تکلیف و ظاهراً سازندگی دیگر نیست. طبق آنچه که از آیات و روایات و معارفمان میفهمیم، انسان با قطع رابطهاش با این دنیا کار سازنده نمیتواند بکند و اگر کار سازندهای حالت تکامل داشته باشد، مربوط به باقیات صالحاتی میشود که پشت سر خودش دارد (سنّتهای حسنه و خیراتی که گذاشته، شاگردان خوبی که تربیت کرده، فرزندان خوبی که در جامعه گذاشته) ارتباط زمینههائی که در پشت سر انسان هست با او محفوظ است، ولی بعد از آن دیگر عملی نیست و دیگر دوران کاملاً بهرهگیری است. ما نظیر این را در دنیا نداریم که الان به شما تشبیه کنیم و بگوئیم مثلاً کشت و زرع این طوری نیست. آدم وقتی که میکارد، برداشت هم خودش یک عمل است. یعنی همان جا هم باید عملیّات کند. حتّی نقد کردن، پاک کردن گندم، پختن غذا هم عملیّات است، ولی آخرت دیگر این جوری نیست. آخرت نقد نقد است، برای تحصیل نیازهای زندگی در آخرت ما از قرآن میفهمیم که آنجا هیچ گونه تحمّل مشکل یا انجام عملیّاتی که به عنوان یک تکلیف یا یک اجبار یا یک ضرورت باشد، نیست و هر چه بخواهیم هست.
بنابراین نمیتوانم تشبیه بکنم و بگویم دوران تحصیل است و دوران نتیجهگیری از تحصیل و یا کشت و زرع است و بهرهبرداری از کشت و زرع و یا کار کردن و مزد گرفتن و ...
این طوری نیست. کارهائی را ما حالا میکنیم که آنجا خودش نقد میشود و هست. یعنی الان خلق کردن است، اقدامی که الان شما اینجا میکنید، یک کار مثبتی که انجام میدهید که از لحاظ برنامههای اسلامی و الهی کار مثبت است، آثارش در دنیا خلق شده و در آخرت مانده و باقی است و یا حالا در وجود خودمان است و ما نمیفهمیم که چگونه در وجود خودمان است.
حالا این نیست که حتماً در کتاب نوشته شده باشد که این عمل خوب است. "وَ کُلَّ انسان اَلْزَمناهُ طائِرهُ فی عُنُقه ..." اصلاً آن طائری که به گردن ما در قیامت و وجود ماست، طبق آیات دیگر این طوری است که نقد شدن حرکات این دنیاست. هر چه کردیم آنجا در وجودمان خودش نقد میشود. حالا اگر در آن بحث وارد شدیم، میتوانیم شیوه و کیفیّتش را بگوئیم. بنابراین فقط قابل تشبیه هست، امّا این مثالها نمیتواند واقعیّت را منعکس کند. اسلام به دنیا و آخرت که نگاه میکند، این جوری نگاه میکند؛ یک قطعه فعّال از زندگی و دوران سازندگی و از بعد از مرگ به عنوان قطعه بهره گیری بدون دردسر از محصولات کاری که انجام دادیم نگاه میکند. (حالا خیر و یا شرّش) اگر شر باشد، همه آن دردسر است و اگر خیر باشد، همه آن سعادت است. خوب، آیا اسلام در این دوره سازندگی برای ما مشکل خواسته، بهرهگیری از نعمتهایش را نخواسته و به قول صوفی منشها ریاضت از ما خواسته؟ ما این را قبول نداریم، قرآن قبول ندارد و این اشتباه است.
این طرز تفکّر الان بلیه ما نیست؛ یعنی واقعاً الان من قبول ندارم که یک مشکل فکری در جامعه ما وجود داشته باشد. فقط برای رفع بعضی سؤالها این بحثها گفته میشود. این طرز تفکّر صوفی منشانه اگر هم باشد، در اعماق وجود یک عدّهای هست که خیلی به اصلاح زندگی جامعه و مردم اعتنا نمیکنند. اشکالش اینجاست، اینکه حالا افرادی باشند که خودشان بهره نگیرند، خیلی کم است و به یک نحوی خودشان را گول میزنند. این را خداوند نخواسته است.
لذّتیها زندگی را این طور معنا میکنند، در ادبیّاتشان میبینید که اگر یک لحظه از زندگیشان را بدون لذّت و خوشی بگذرانند، آن را برباد رفته میدانند و میگویند عمرمان تلف شده است. وقتی زندگیشان را جمع میزنند، آن قطعاتی را جمع میزنند که مشغول لذّت بودهاند. حال یا لذّات منظرههائی که از چشم میبینند و یا لذّات جنسی یا لذّات اعمال قدرت و نفوذ و جاهطلبیهایی که باید ارضاء شود. به آن نوع لذّاتی که نوعاً در انسانها منشأ اثر برای حرکات است، فکر میکنند. این را هم اسلام بشدّت رد میکند و قبول ندارند.
اسلام برمبنای فطرت حرکت میکند، فطرتی که بشریّت روی آن به وجود آمده و در آن به مقتضیّات نفسانی و جسمانی، نیازها، استعدادها و چیزهائی که خداوند در وجود ما ودیعه گذاشته توجّه شده است. که البتّه این نیازها مربوط به استعدادهاست، آن استعدادها هستند که نیازها را تحریک میکنند و نیازها از استعدادها مایه میگیرند. در حقیقت، احساسهایی که ما داریم، برای این است که آن استعدادها به مرحله فعلیّت برسد. دین همین است. دین محکم، استوار، اساسی و پابرجا این است. دین نیامده که چیزی را برخلاف فطرت بر ما تحمیل کند. فطرت هم چیزی نیست که بشود آن را جابجا کرد.
اگر کسی بخواهد برخلاف فطرت قانون بگذارد، این قانون مثل حرکت قصری است. مثل سنگی است که شما به آسمان پرتاب میکنید که جاذبه زمین دائماً آن را به طرف زمین میکشاند. هر وقت قدرت شما از پشت سنگ برداشته شد، میآید و به طرف زمین برمیگردد. فطرت یک چنین چیزی است و دین برای مبارزه با فطرت نیامده و آنجائی که آدم خیال میکند برخلاف کششهای نفسانی چیزی میبیند، در کارش یک جائی اشکال دارد، یعنی باید برگشت دید که اینجا تحلیل اسلامی در این قضیه چیست.
بنابراین دین اسلام این طور چیزی است. افراد فکر نکنند که اگر متدین و مسلمان باشند، معنای آن این است که باید با نفسانیّاتشان، نیازهای واقعیشان، احساساتشان و چیزهایی که خداوند در وجودشان گذاشته که اینها باید در فطرت رسیدگی شود، مبارزه کنند، چنین چیزی نیست. این ما هستیم که این جور زندگی را درست میکنیم. این ما هستیم که اسلام را این جوری تفسیر کردهایم. این ما هستیم که جامعه را به گونهای میسازیم که نیازهای بسیاری از مردم سرکوب میشود یا نیازهای عدّهای پیش از حدّ لازم و به طور افراطی اشباع میشود که قرآن دو طرف قضیه را محکوم کرده است. نخوردن اشکال دارد، زیاد خوردن هم اشکال دارد. این فقط خوردن نیست، یعنی رها کردن و بیجواب گذاشتن نیازهای فطری که خداوند در وجودمان گذاشته، مخالف »کُلُوا واشْرَبُوا« است.
اشباع بیحدّ و اسراف در تأمین نیازها و گنده کردن آنها و یک بعدی کردن وجود انسان هم اسراف است که باز این هم ممنوع است. انسانی سعادتمند واقعی است که بتواند برنامهاش را به گونهای تنظیم کند که تمام نیازهای فطریاش را جواب دهد و اسراف هم نکند، البتّه این در یک جامعه آلوده بسیار مشکل است. این در موقعی میشود که جامعه سالم باشد. در یک جامعه سالم جواب گفتن به نیازها کار آسانی است. در یک جامعه آلوده و گرفتار و دچار تبعیض، تجاوز، استثمار، استعمار، زورگویی و سلطه همه این توازن به هم میریزد و مسائل شکل دیگری پیدا میکند و وضع فردی و اجتماعی انسان در تضاد قرار میگیرد که حلّ این مسائل در بحثهای بعدمان خواهد آمد.
انشاءاللّه در بحثی که در خطبههای بعد میکنم، این مطلب را در دو سه فصل با شما در میان میگذارم که یکی بهرهبرداری از نعمتهای الهی است، یکی نقد کردن امکانات جهان است که روی اینها تکیه خواهیم کرد. چیزهائی که قرآن تشویق کرده که خودش استارت زدن به موتور حرکت انسانی است، انسان را به آن طرف سوق میدهد و ما وقتی به آن بحثها برسیم، این مثالها را یک مقداری باز خواهیم کرد.
در سوره اعراف ده، پانزده آیه هست که بعد از آیاتی که حضرت آدم و حوّا را از بهشت بیرون کردند، مطرح میشود که در بهشت به آدم گفتهاند که اینجا هر چه بخواهی هست که مصرف کنی، اینجا سرما نیست، اینجا گرما نیست، اینجا همه حوایج تو تأمین است و بعد آدم وقتی که با یک حرکت نامناسب شایستگی خودش را از دست میدهد، از آن محیطی که منطبق با نیازهای حضرت آدم بود بیرون و به پائین میآید و برای اولاد خودش این زندگی این جوری را به ارث میآورد و بعد یک سری آیاتی که نوع انحرافات انسانها را میگوید، مطرح میشود و یک نوع انحراف خاصّی را بیان میکند که مربوط به طرز تفکّر غلطی که در مردم میشود که از نعمتهای خدا استفاده نکنند تا به این آیه میرسد که اوّل میفرماید که در مساجد و معابر و هنگام نماز از زینتهایتان استفاده کنید و بعد میفرماید: این کیست که به شما گفته که زینتها و نعمتهای الهی برای بندگان خدا حرام است؟ این طور چیزی نیست. بعد قرآن تأکید میکند که اینها مال مردم است. مال مؤمنین است. خداوند که اینها را برای کفّار خلق نکرده، اینها را برای شما مردم خوب خلق کرده، منتها آخرت اگر رسیدید آنجا خالص میشود، اینجا خالص نیست.
شرط اساسی یک چنین زندگیای تقواست و اصلاً این برنامه سعادت برای انسانهایی زیبا و عملی است که با لباس تقوا خودشان را زینت داده باشند که حالا لباس تقوا هم شاید در همین بحث روشن شود.
اَعُوُذُ باللَّهِ منَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم، اِنَّا اَعْطَیناکَ الکَوْثَرَ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَر اِنَّ شانِئکَ هُوَالْاَبتَرُ.
خطبه دوّم
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُ ِللَّهِ رَبِّ اْلعالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِاْلمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ سبْطَیِ الَّرّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ ألْخَلَفِ اْلهادی اْلمهْدیّ (عج).
بعد از تأکید بر وظیفه حفظ تقوا چند موضوع را در مناسبتهای این هفته خدمت شما عرض میکنم. موضوعها متفرّق است و در یک بحث نمیگنجد، ولی هر یک از آنها شایان توجّه است که من در این خطبه توجّه خواهران و برادران را به این مطالب جلب میکنم، اوّلین مطلبی که برای ما قابل توجّه است، عمل جرّاحیای است که روی دستگاه گوارشی امام عزیزمان، امیدمان، نورچشممان و همه هستی انقلابمان انجام شد که - بحمداللّه - بعد از انجام موفّقیّتآمیز این عمل به نگرانیها و دلهرههائی که دلهای ما را پر کرده بود، خاتمه داده شد و خیال امّت ما را برای مدّت طولانی از آینده زمانمان - انشاءاللّه - راحت خواهد کرد. تصمیمگیری روی این جّراحی کار مشکلی بود. من آن مقداری که در جریان هستم، خدمت شما عرض میکنم که این امّتی که پیش از ما حقّ دارد که از حال امام مطّلع باشد، مطّلع شود.
حدود یک هفته قبل از این عمل جرّاحی ما از طریق برادرمان آقای حاج سیّد احمد آقا اطّلاع یافتیم که حضرت امام یک مقدار احساس ضعف دارند و آن حالت نشاطی را که ایشان معمولاً داشتند ندارند. این وضعیّت معمولاً برای ما تا حدودی جای نگرانی دارد. ایشان باید به خیلی از کارها که در کشور وجود دارد، رسیدگی نمایند که با ضعف سازگاری ندارد و بعد از مشورت با پزشکان معایناتی از ایشان به عمل آمد و از آثاری که در وجود ایشان مشاهده شد، معلوم گردید که در بخشی از دستگاه گوارشی ایشان خونریزی صورت گرفته است که این ضعف جسمانی ایشان هم ناشی از آن خونریزی بوده است. چند روز به درازا انجامید تا پزشکان متوجّه شدند که منشأ این خونریزی چیست و در کجاست.
انجام مسائل مربوط به عکسبرداری، آزمایشات و امثالهم تا حدودی باعث زحمت حضرت امام شده بود تا اینکه بالاخره به منشأ خونریزی پی بردند. دو راه وجود داشت: یا اینکه از طریق دارو و درمان صورت بگیرد که این راه اطمینانبخش به نظر نمیرسید و براساس محاسبات به عمل آمده، پیشگیری کامل خونریزی از این طریق محرز نبود و داروها هم در وجود ایشان آثار منفی بر جای میگذاشت که ایشان با توجّه به شرایط سنّیای که دارند، تحمّل مصرف این همه دارو را نیز نخواهند داشت و این امر ممکن است به ضعف بیشتر ایشان منجر شود و کارآئی ایشان را کاهش دهد.
راه دوّم اینکه عمل جرّاحی انجام شود و این منشأ جراحت را درمان نمایند. مشکلی که در رابطه با عمل جرّاحی برای پزشکان مطرح بود، این بود که حضرت امام با توجّه به سابقهای که در کسالت قلبی دارند، آیا قلب مبارکشان تحمّل این عملیّات جرّاحی و خونریزیها را خواهد داشت یا نه؟ با توجّه به مسأله بیهوشی و خونریزی و پیامدهای مربوط به آن که وجود داشت، تصمیمگیری در این زمینه کار آسانی به نظر نمیرسید و اوّلاً این تصمیمگیری در سطح ما نبود؛ چون به یک سری نظریّات کارشناسی احتیاج داشت و آنهائی که تقریباً با شرایط مزاجی حضرت امام آشنا بودند، ساعات متعدّد به شور و مشورت پرداختند و بالاخره به این نتیجه رسیدند که تنها راه صحیح عمل جرّاحی میباشد. با آزمایشاتی که بر روی قلب مبارک ایشان انجام شد، برای پزشکان اطمینان حاصل شد که قلب ایشان تحمّل عمل جرّاحی را دارد.
در مرحله بعدی [مسأله] با بیت شریف ایشان و با آقازاده محترمشان و سران سه قوّه و نخست وزیر در میان گذاشته شد و پس از بحث و مذاکره، ما هم نظرات کارشناسی را تأیید کردیم و همچنین خدمت خود حضرت امام گفته شد. معمولاً رویّه ایشان به نحوی است که در امور بر روی نظرات کارشناسی اهتمام زیادی دارند و در این امور دخالت نمیکنند. لذا اعلام کردند چنانچه نظرات دیگران بر این است، من هم تأیید میکنم. و براحتی به عمل جرّاحی تن دادند و - الحمدللّه - عمل نیز بخوبی انجام گرفت.
و بیش از آنچه که انتظار پزشکان بود، این عمل در بهبودی کسالت امام مؤثّر واقع شد و الان حال ایشان کاملاً طبیعی است و ایشان همانند بیماران غیرسالمندی است که عمل جرّاحی انجام داده باشند و در حال گذراندن دوران نقاهت خودشان میباشند و حالشان بسرعت به طرف عادّی شدن پیش میرود و من هم اکنون که عازم نماز جمعه بودم، چون میدانستم که مردم منتظرند که خبر تازهای از چگونگی حالشان بشنوند، به خدمت ایشان رسیدم و ایشان را بر روی تخت بیمارستان زیارت کردم و بعضی از اعضای خانواده ایشان هم در بیمارستان حضور داشتند. حال ایشان را خیلی خوب یافتم و دست مبارکشان را بوسیدم و به ایشان گفتم که من عازم نماز جمعه هستم، مطلب خاصی برای مردم ندارید؟ فرمودند: » سلام من را به این مردم خوب برسانید و از همه مردم که ابراز احساسات کردند و از کسانی که جلسات دعا و شکرگزاری دایر و در آن شرکت کردهاند و از علماء، شخصیّتها و سایر افراد که نسبت به من ابراز محبّت کردند، تشکّر نمائید و به مردم بگوئید که من - انشاءاللّه - بزودی جواب این محبّتها را خودم خواهم داد و وظیفهام را ادا میکنم و به مردم بگوئید که دعا بکنند خداوند مرا بپذیرد."
من احساس کردم آن چیزی که هر انسان عارفی از خداوند میخواهد (با توجّه به اطّلاعاتی که در این رابطه ما در اختیار داریم) در همین یک کلمه از آمال و آرزوهای امام خلاصه میشود که خداوند انسان را بپذیرد. همچنین تعبیری در قرآن آمده است که وقتی که بنا شد خداوند حضرت مریم را به مادرش که نذر کرده بود بدهد، مادرش از خداوند خواست که این را از من بپذیر؛ من آنچه که در رحم دارم، برای تو نذر کردهام. خداوند نیز حضرت مریم را پذیرفت و همان طور که میخواست، به رشد رساند. من احساس کردم که خداوند امام را پذیرفته است و کسی که زندگیش منشأ این همه خیر و برکت بوده و این عزّت و عظمت را به اسلام داد، کسی که به این شکل امّت اسلامی را در دنیا سربلند ساخت و این ملّت عظیم را از دست این باند خطرناک خانواده پهلوی و عمّال آمریکا و انگلیس و استعمار غرب نجات داد و کسی که این ملّت را به این شکل نجات داد و آزاد ساخت و در دلهای مردم این قدر نفوذ دارد و مردم این قدر به او دل دادهاند، جز اینکه خداوند او را پذیرفته باشد چیز دیگری نمیتواند باشد.
دعای ایشان از پیش مستجاب شد و ما هم البتّه دعا میکنیم که خدایا از طرف این امّت شهیدپرور، ایثارگر و فداکاری که به مدّت 10 سال صلاحیّت خودشان را نشان دادند، از تو میخواهیم که به خواستهها و اهداف حضرت امام امّت و رهبر عظیمالشأن ما توجّه نمائی و خواستههای ایشان را محقّق سازی. ما میدانیم که بزرگترین خواستههای ایشان تحقّق آرمانهای انقلاب - که همان حاکمیّت و عظمت انقلاب است - میباشد. انشاءاللّه ما تحت سایه رهبری خود ایشان به این اهداف برسیم و با همین دعائی که کردید، تا زمان تحویل گرفتن این انقلاب از طرف حضرت حجّت (عج) در زیر سایه حضرت امام زندگی کنیم.
مسأله بعدی ما مربوط به روز فتح خرّمشهر است که این روز در تاریخ ما روز بسیار با ارزشی است و من روز فتح خرّمشهر را اصلاً نمیتوانم با سایر فتحهایی که در تاریخ جنگهای دنیا وجود دارد، مقایسه کنم. اگر چیزی مانند فتح مکّه، بدر و امثال اینها را بگوئید، قابل مقایسه است. چون به یک انقلاب ارتباط پیدا میکند، به عظمت اسلام و تجدید حاکمیّت اسلام و یک حرکت نوین مربوط میشود و این مثل یک کار ناسیونالیستی که یک کشوری یک شهرش را از دست یک اشغالگری در بیاورد و به عنوان یک افتخار جغرافیائی و یا نظامی برای ملّت خودش در تاریخ ثبت بکند، نیست.
فتح خرّمشهر نمود اوج حرکت ایثارگرانه ملّتی است که موفّق شد بتنهائی در این دنیا در مقابل کفر جهانی با همه امکاناتش که پشت سر صدّام جمع شده بود، ورق تاریخ را برگرداند و در دنیا ثابت کند که این ملّت بتنهائی در مقابل همه امواج کفر میایستد و امواج کفر را میشکند و بتنهائی میتواند حقّ خودش را بگیرد.
با فتح خرّمشهر ثابت شد که اسلام، امروز به عنوان یک مکتبی فعّال و زنده است. تبلیغات جهانی میخواست به طور کلّی پرونده ادیان آسمانی را ببندد و رابطه دنیا، آسمان و زمین را قطع کند و ادیان الهی را در بایگانی تاریخ قرار بدهد. فتح خرّمشهر ثابت کرد که هنوز اسلام، مکتب قرآن، دین و پیروانش شکستناپذیرند و چیزهای زیادی با فتح خرّمشهر در تاریخ ثبت شده که به اختصار قابل توصیف نیست. ما به این روز باید خیلی اهمیّت بدهیم و همیشه در تاریخ عظیم و عزیز نگه بداریم. البتّه یادآوری از خرّمشهر به معنی غفلت از جاهای دیگر همچون آبادان، بستان، مهران، دهلران، نفت شهر، قصرشیرین و یا هر شهر و روستای دیگر به هیچ وجه نیست. همه آن مناطق از این جهت که به عنوان بخشی از کشور ما است و مردم آن دیار به عنوان بخشی از مردم ما میباشند، به شکل مساوی دارای اهمیّت هستند. ولی خرّمشهر به یک سمبل و نشان تبدیل شد. برای عراق هم که آنجا را تصرّف و اشغال کرده بود، به همین صورت بود.
بنابراین ما باید خرّمشهر را در تاریخ کشورمان به عنوان نشان عظمت، ابهّت و صلابت امّت اسلامی حفظ کنیم و خوشبختانه شما مردم تهران از طریق امام جمعه بزرگوار و رئیس جمهور عزیزمان به این شهر مربوط میشوید. ایشان به عنوان امام جمعه تهران از طرف شما مسؤولیّت پشتیبانی خرّمشهر را به عهده گرفتند که مردم تهران حتماً با امکانات فراوانی که در این شهر فراهم است، قدرت این را دارند که این پرچم را بهگونهای تزئین نمایند که متناسب با شأن و منزلت امروز باشد. چون فاصله شهر باجبهه بسیار کم است، کار بازسازی کمی مشکل است، لیکن انشاءاللّه باید امر بازسازی را بزودی شروع کنیم. و باید در اینجا از آن رزمندگان عزیزی که این افتخار و این سند استحکام اسلام را در تاریخ ثبت کردند - مخصوصاً آنهائی که خونهای عزیزشان آنجا ریخته شد و شهید شدند و جانبازان عزیزی که در آن عملیّات به مقام جانبازی رسیدهاند و هر کسی که در آنجا و سایر عملیّاتها و همه جا شرکت داشت - عمیقاً تشکّر بنمائیم. آنها از پشتوانههای این افتخارات اسلامی ما هستند.
مسأله دیگر مربوط به سالگرد تأسیس مجلس شورای اسلامی [است] که در هفتم خرداد واقع شده است. مردم باید موقعیّت و منزلت مجلس شورای اسلامی را در نظام همیشه به خاطر داشته باشند. بعد از مقام رهبری به نظر من و خیلیهای دیگر که ناظر بر اوضاع هستند، محکمترین مرکزی که میتواند استقلال، عظمت، آزادی و سلامت جامعه را حفظ بکند، مجلس شورای اسلامی است که عدّهای از نخبگان و منتخبان مردم در آنجا تجمّع دارند و در این هشت، نه سال هم ثابت کردند که این مجلس نفوذ و سازشناپذیر میباشد و اکثریّت افراد آن که دارای چنین خاصیّتی بودند، کسانی هستند که حاضر نیستند هیچ چیز را در مقابل مصالح مملکت و انقلاب و اسلام قرار بدهند. پشتوانه جدّی این نظام هستند و لذا امّت ما همیشه باید مواظب مجلس خودش باشند و در انتخابات همیشه باید در صدد باشند صالحترین را راهی مجلس سازند و رابطهشان با نمایندگانشان همیشه صمیمی باشد.
حتّی آنهائی که کاندیداهایشان برای مجلس انتخاب نشده، باید رابطهشان با مجلس صمیمی باشد، چون مجلس متعلّق به آنها هم هست و همه ملّت باید پشت سر مجلس باشند. باید این مرکز را که عظمت، افتخار و پشتوانه سیادت و استقلال کشورمان است، تضمین و حفظ کنیم که شما به این مهمّ توجّه داشتید و من هم به عنوان رئیس مجلس در این مدّت همیشه این احساس را داشتم که مجلس همیشه مورد حمایت مردم بوده که البتّه حمایت رهبری هم در این رابطه نقش عظیمی داشته است.
مسأله دیگر گزارش مختصری از کار بازنگری قانون اساسی است که اکنون ما مشغول هستیم. این یکی از اقدامات بسیار بجای حضرت امام است که همیشه در موقع مناسب اقدام مناسب را انجام میدهند که تبلور رهبری نیز همین است. رهبر همان کسی است که لحظه به لحظه مواظب باشد، در لحظه مناسب این نیازهای مناسب انقلاب و مردم را تأمین نماید. امام در یک شرایط کاملاً مناسبی دستور اصلاح دادند و از آن دستوراتی که ایشان دادند، دو مورد مربوط به آن به یک مرحله نیمه کاره رسیده و چند مورد آن هم در داخل کمیسیونها قرار دارد که به شورا نیامده است.
در خصوص قوّه قضائیه ما دستور تمرکز داشتیم که به جای شورا فعلاً یک فرد مشخّص شده انتخاب شود که البتّه شخص مربوطه را بعداً خود امام تعیین میکنند و اکنون نیز در حال بررسی اصول و سایر چیزهائی که به مدیریّت یک فرد بر سازمان قضائی منجر شود، هستیم. در قوّه مجریّه، در جلسه دیروز ما، در کلیّات آن یک نقطه به تصویب رسید و آن مربوط به مدیریّت قوّه اجرائی است و این جدای از مجلس، قوّه قضائیه، اختیارات رهبری، صدا و سیما و بقیّه امور کشور است که معمولاً از طریق دولت باید انجام شود. مدیریّت این امور به یک شخص محوّل بشود که به عنوان رئیس قوّه مجریّه شناخته میشود.
امّا اینکه رئیس قوّه مجریه چه کسی باشد و اینکه رئیس جمهور یا نخست وزیر رئیس قوّه مجریّه باشد، یک بحث جدیدی است که آن را تازه شروع کردهایم. هر یک از اینها هم یک ادلّهای برای خودش دارد. فعلاً داریم آن ادلّه را بررسی میکنیم تا به رأی برسیم. البتّه باز هم اینها در شور اوّل است تا به شور دوّم برسد. همکاری و صمیمیت در بین اعضای شورا بسیار خوب است، پشتکار مطلوب است. ما امیدواریم بتوانیم در همان موقعی که امام از ما خواستند، این اصلاحات راانجام بدهیم که بعد هم به خود شماها داده میشود و هر جور میل شما بود رأی خواهید داد.
مسأله دیگری که این هفته داریم، هفته معدن است که خوشبختانه وزیر محترم معادن و فلزات با آمار و ارقام خدمات انجام شده را برای شما در اینجا توضیح دادند. نکته مهمّی که الان در مورد معادن میخواهم عرض کنم، این است که در گذشته سیاست اربابان امپریالیسم غربی در ایران این بوده که ایران چون نفت دارد، به سایر امکانات خود نباید بپردازد. سیاست اینها سیاست تک محصولی نگهداشتن کشورها بوده است. مثلاً میگفتند اگر ایران نفت دارد، دیگر از مس این کشور استفاده نشود و مس را به آنهائی که نفت ندارند بدهد. موقعی به مس ایران پرداختند که در شیلی انقلاب شد و معادن مس مورد نیاز صنایع دنیا از دستشان رفت. بالاجبار آمدند و معادن مس سرچشمه رفسنجان را احیاء کردند و بقیه معادن هم همین جور بوده است.
این طور که ایشان (وزیر معادن) گفتند، ما در بعد از انقلاب با اینکه شرایطمان براثر جنگ و نیز از دست رفتن کارشناسان طاغوتی و یا وابسته به نظام طاغوت سختتر شده است، با همّت کارشناسانی که ماندهاند و نیز باتلاش امّت حزب اللّه در همین ده سال و در حال جنگ بیش از تمام دوران تاریخ گذشته توانستیم با معادن خود آشنا شویم. همان طور که ایشان گفتند، ما الان حدود 50 میلیارد تن معادن قطعی شده کشف شده داریم که حدود 33 میلیارد و اندی از آن را بعد از انقلاب درآوردیم و کشف کردیم.
این نشان میدهد یک ملّت هوشیار، انقلابی و مستقل راه خودش را خیلی بهتر از آن میرود که دیگران بیایند برایش دیکته کنند. کاری [را] که در دهها سال با همه امکاناتی که غربیها داشتند (ماهوارهها و وسایل اکتشافی مدرن) انجام میدادند، این آقایان با امکانات کم خود درحال جنگ انجام دادند که تازه الان موج برداشته است. هم اکنون کارشناسان معدن و دانشمندان مربوطه ما تازه فعّال شدهاند و ما امیدواریم در این دوره برنامه پنجساله بتوانیم یک جهشی در امور معدن درست کنیم. معدن زیربنای اصلی اقتصاد ماست و تا این معادن نقد نشود و خون رگهای صنایع و زندگی ما نشود، زندگی نمیتواند وضع سالمی داشته باشد.
ما همین حالا که اینجا هستیم، برای تولید فولادمان باید برویم از فلان جا سنگ آهن بخریم و بیائیم اینجا به فولاد تبدیل کنیم. در حالی که صدها میلیون تن سنگ آهن با عیار بسیار خوب زیر این خاکها خوابیده و رژیم منحوس گذشته به جای اینکه اینها را کشف و نقد کند و راهآهن برای نقل و انتقال آن درست کند، رفته با شرکتهای فلان قرارداد بسته و وام داده که آنها را بخرد و بیاورد در اینجا تبدیل به آهن کند. چیزهای دیگر هم همین طور بوده است. [در] هر کاری که وجود داشته، به یک نحوی ما را به خارج مربوط کرده بودند. دانشمندان کشور و کارشناسان ما میتوانند هماکنون وارد میدان بشوند و به این وزارتخانه کمک کنند تا ما بتوانیم این پایه اقتصادی مهمّ کشورمان را تحکیم کنیم.
یکی، دو مسأله هم در سطح جهان داریم. اوّل از منطقه، کنفرانس اتّحادیه عرب را عرض کنم که البتّه خطبه عربی من مربوط به این کنفرانس است. این را خیلی کوتاه عرض میکنم: چیز مهمّی که در این کنفرانس فعلی که جاری است اتّفاق افتاده، این است که مصر را که بیش ازده سال است از دنیای عرب به خاطر خیانت کمپ دیوید مطرود بود، دوباره در این کنفرانس پذیرفتند. حالا چرا آن روز او را طرد کردند و چرا امروز قبول کردند، این را باید خودشان جواب بدهند. آیا او از کمپ دیوید توبه کرده است؟ ما این آثار رانمیبینیم و بلکه میبینیم اینها در اجرای خیانت کمپ دیوید جدّیتر شدهاند.
اگر آن روز دو، سه نفر بودند، حالا عدّه آنها بیشتر شده است. آیا کشورهای دیگر عرب از مخالفتشان با کمپ دیوید توبه کردهاند؟ بعضیهایشان ممکن است این جوری باشند، ولی بعضیهایشان نکردهاند. ما میبینیم هنوز محکم ایستادهاند. نتیجه این چه خواهد شد؟ هنوز اینها گیر هستند و نتوانستند بیانیهای بدهند. هر روز تمدید میکنند. باند صدّام و اینها دنبال این هستند که در لبنان مسأله را به نفع اسرائیل و فالانژها حلّ و میشل عون را تحکیم کنند.
این آقایانی که صلوات فرستادند، خانوادههای شهدای عزیز ما هستند که از لبنان با دعوت بنیاد شهید به اینجا آمدهاند و چون بحث لبنان را کردیم، آقایان ابراز احساسات کردند. مسأله لبنان شاید در محور کارهای اینها باشد. از حضور سوریّه در آنجا که برای امنیّت رفته، باند اسرائیل، ارتجاع و آمریکا ناراضی هستند. مسأله اسرائیل و لبنان را به هم گره زدهاند. استکبار قیام مردم فلسطین را - قیامی که نتوانستند آن را بشکنند - در بنبست قرار داده است. در آن کنفرانس که مصر را بدون هیچ دلیلی پذیرفته، شاید حرکتهای ناجوری را دنبال میکنند. امّا ما مطمئن هستیم آن کشورهای انقلابی که آنجا حضور دارند، نخواهند گذاشت که یک جنایت جدیدی از این کنفرانس در بیاید و اگر هم یک چنین حرکتی انجام شود، تحقیقاً ملّتهای مسلمان و عرب نمیگذارند اجرا شود.
فلسطین بهر حال کشور اسلامی و عربی است و لبنان حتماً کشور اسلامی است و هر کس بخواهد اینجا کاری غیر از این بکند، خود و مردم خود را زحمت داده است و یک روز ملّت اسلامی این منطقه را آزاد خواهند کرد.
مسأله دیگری که دارد اتّفاق میافتد، این است که در کنفرانس مبارزه با به کارگیری اسلحه شیمیائی که در اروپا در جریان است، یک پیشنهاد درستی را دیروز یکی از اعضاء داده است و آن این است که در یکی از نقاط آسیب دیده شیمیائی در ایران یک دانشکده یا انیستیتوی بینالمللی برای مبارزه علمی و تکنیکی با آثار به کارگیری موادّ شیمیائی تأسیس شود که مورد توجّه قرار گرفته است. پزشکان ما که آنجا هستند، بحثهایی کردند که آنها توجّه کردند که بهترین اطّلاعات الان در ایران است و دانشمندان ایرانی که چند سال دنبال معالجه مصدومان شیمیائی بودند، الان بهترین تجربه ها و اطّلاعات و علوم را در اختیار دارند. از این موقعیّت برای غنای این رشته در ایران که زمینه چنین کاری هست، استفاده کنیم و این دانشکده را تأسیس نمائیم و آنها فکر کردهاند که ایران هم میپذیرد.
من اعلام میکنم که البتّه ما میپذیریم. اگر چنین برنامهای به ما پیشنهاد شود، ما خودمان حاضر هستیم این دانشکده بینالمللی را تأسیس نمائیم، مخارج آن را بدهیم و نیروهای انسانی تا آنجائی که مقدور است، در خدمت خواهند بود و البتّه دیگران هم باید کمک کنند تا جلوی این بلیّه شومی که خطر جدّی در آینده هست، گرفته شود.
جنگ ایران و عراق اثبات کرد که یکی از اسلحههایی که تحصیل آن آسان و ارزان است، اسلحه شیمیائی است و از این به بعد دیگران هم دنبال این میروند و ما مطمئن هستیم این بدعتی که گذاشته شد و این تشویقی که بعث عراق از این کار شد و این بیحالی و افسردگی و نامردیای که مراکز جهانی به کار بردند و جلوی این جنایتکاران را نگرفتند، خیلیها را تشویق کرده است. بنابراین حضور یک دانشکدهای که گروهی را برای جلوگیری از ضایعات این کار تربیت کند، یک کار مهمّی است که بر عهده مراکز جهانی و علماست و اگر اینها هم نیایند، جمهوری اسلامی خودش باید چنین دانشکده و انیستیتوئی را تأسیس کند که - انشاءاللّه - این کار را خواهیم کرد.
مسأله دیگری که میخواهم عرض کنم، اتّفاقی است که در اروپا افتاده است. در پارلمان اروپا، یک جمعی از آنها بیانیّهای علیه جمهوری اسلامی ایران به نفع ضدّ انقلاب تروریست ایرانی دادهاند که به خیال خودشان علیه ما چیزی به کار گرفته باشند. پارلمان اروپا یک جائی است که آدمهای کمخاصیّتی که در کشور خودشان خیلی جائی ندارد، انتخاب میشوند. یک عدّهای آنجا هستند که قدرت اجرائی ندارند و یک حرکت سیاسی در دنیاست.
هر جا استعمار بخواهد یک فشار سیاسی بیاورد، آنها یک رأیی میدهند، امضائی میکنند و بیانیّهای صادر مینمایند و چیزی هم در این مورد نوشتهاند. من اصلاً وضع آن پارلمان را آن قدر قابل توجّه نمیدانم که حرف آنها را جدّی بگیرم و درباره این بحث بکنم و انتظار هم دارم رسانههایمان هم اصلاً توجّهی به این چیزهائی که مثل وزوز مگس در گوش انسان است، نکنند. فقط اینها ثابت کردند که ادّعای مبارزه باتروریست فقط یک حربه سیاسی است که دست غربیهاست.
حمایت از باندی که آثار بمبگذاری آنها در همین نماز جمعه هست که در این درختهای اطراف ما قطعات انسانهای نمازگذار تا سر درختها در اثر انفجارها پرت شد و اینها شاهدان ما هستند و انهدام نخست وزیری، دفتر حزب جمهوری اسلامی و دهها مورد بمبگذاری در خیابانها و اجتماعات مردم در ایستگاههای قطار، صفوف اتوبوس و .... چیزهائی است که همه غربیها میدانند. اینکه یک جائی به نام پارلمان اعلامیه حمایت از آنها را صادر کند، - آن هم به این دلیل که ایران را حامی تروریسم میداند! - خیلی عجیب است. به ادّعای آنها ما حامی تروریست هستیم و باید محکوم بشویم، امّا با تقویت تروریستهای دیگر!
بحث با آدمهائی که منطقشان این است، خیلی فایدهای ندارد. من فقط میتوانم یک لطیفهای را عرض کنم، البتّه این لطیفه من را ممکن است شرقیها بپسندند و غربیها با روحیه ماشینی و خشنی که دارند، این چیزها را خیلی نفهمند. وضع اینها و ما مثل آن داستان خان شکست خوردهای است که مردم یک منطقه عشایری را اذیّت میکرد. مردم یک روز جمع شدند و خان را دعوت کردند تا یک قدری شرّ این را کم کنند. برای او گوسفند قربانی کردند و به او تعارف کردند، دیدند او آمده و همان جور قیافه گرفته است، در همین جا هم از اینها باج میخواهد. یکی از آن رندها در موقع پذیرائی یک غذای مناسبی به این داد که خان دچار درد دل شد. او را برای معالجه بردند. یک دکتر لری که در عشایر بود، شیطنت کرد و گفت: علاج این فقط تنقیه است. موقع تنقیه یک مقدار نشادر از آن چیزهای اسیددار به بدن این خان شکست خورده تزریق کرد. این بنده خدا از درون میسوخت، قدم میزد، عربده میکشید و به مردم فحّاشی میکرد. اینها هم ترسیده بودند، آن دکتر را احضار کردند و گفتند چه کار کردی؟ این که بدتر شد! چرا این جور میکند؟ دکتر گفت: او را رها کنید، من میدانم کجای او میسوزد، بعداً آرام میگیرد، حالا بگذارید برود! قضیه ما و اروپائیها این است. آنها یک چیزی در ایران از دست دادهاند و جائی را از دست دادهاند که همین جوری باید باشند و در برنامهها، انتقادات و مبارزاتشان تعادل ندارند و این گونه هستند. ما هم میدانیم شما را چه میشود، خبرش را داریم، وضع شما را هم میدانیم! تقصیر خودتان هم هست، ما تقصیری نداریم، ما خواستیم آزاد زندگی کنیم و شما نمیخواهید آزاد زندگی کنیم. همه حرفها همین جاست. بقیه مسائل را دیگر خودتان تصوّر کنید، بعداً هم روزنامههای اروپائی شروع کنند و یک بخش جدیدی هم از ما راه بیندازند!
ترجمه خطبه عربی
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُ ِللَّهِ وَالصّلوةُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وآله و عباداللّه المتَقیِن.
سران کشورهای عربی در مراکش گرد هم آمدند و رئیس جمهور مصر هم که سالها به خاطر خیانت کمپ دیوید از اتّحادیه عرب طرد شده بود، در این اجتماع پذیرفته شد. سؤال این است که آیا رژیم از راه کمپ دیوید برگشته، یا سران عرب راه کمپ دیوید را پیش گرفتهاند و یا هر دو طرف مواضع خودشان را حفظ کردهاند و با حفظ موضع تصمیم به مذاکره و مباحثه در یک اجتماع گرفتهاند؟
در اعمال و کردار رژیم مصر چیزی نمیبینیم که نشان از توجّه و توبه و پشیمانی باشد، بلکه آثار گستاخی و پشت کردن به آرمان اصلی و جهاد فلسطین ظهور بیشتری دارد. حدّاقل برخی از سران هم هنوز بر مواضع اصلی جهاد برای نجات فلسطین و احقاق حقوق مشروع مردم مظلوم فلسطین پافشاری دارند و بعید به نظر میرسد که اجماعی در سران عرب مبنی بر پذیرش راه کمپ دیوید وجود داشته باشد و اگر - العیاذ باللّه - روزی چنین وضعی پیش آید، بی شک ملّتهای عربی و اسلامی تسلیم چنین خیانتی نخواهند شد و وضع دیگری را به وجود خواهند آورد.
احتمال اینکه تعداد رهروان راه کمپ دیوید در سران عرب زیادتر شده باشد و یا آنها که قلباً قبول داشتهاند و ظاهراً ریاکارانه آن را نفی میکردهاند در شرایط فعلی حاضر به اعلان پذیرش شده باشند، کم نیست و مخصوصاً در این فرض، میشود بر موضع حکّام بعثی عراق تکیه کرد که همسوئی خود را در مسائل منطقه با این راه شوم نشان دادهاند.
روشنترین دلیل این موضعگیری پشتیبانی نامحدود و گستاخانه برای تحکیم میشل عون و فالانژهای لبنان که همسو با اسرائیل و برخلاف مصالح اکثریّت ملّت مسلمان لبنان موضعی آشکارا اتّخاذ کردهاند، میباشد.
علیرغم اینکه ما تحکیم میشل عون را غیر قانونی و حق مشارکت در کنفرانس را از آن حکومت قانونی مسلمان لبنان میدانیم، میبینیم که این اجلاس با شرکت رئیس حکومت لبنان صورت نمیگیرد که این موضوع علامت خوبی برای وضع کنونی لبنان نیست و احتمال دارد باعث تقویت موضع بعضی از سران راهرو "کمپ دیوید" شود.
مردم فلسطین در داخل سرزمینهای اشغالی و مخصوصاً جهاد انتفاضه حامیان صهیونیسم را جهت حفظ اسرائیل وادار به تفکّر جدّی برای خروج از این تنگنا کرده است و به این دلیل اینها مجبور شدهاند از بعضی از امکانات سرّی و غیر آشکار خود پرده بردارند. امّا استعمارگران و حامیان صهیونیسم روزی خواهند فهمید که فلسطین به عنوان سرزمینی اسلامی وعربی باقی خواهد ماند و این ملّت فلسطین است که صاحب این سرزمین مقدّس خواهد بود و در نتیجه اشغالگران متضّرر و ناامید باید آن را به صاحبان اصلیش برگردانند و این همان پشتوانه اصلی حقّ و راه درست مسلمانان مخلص و متعّهد جهان است.
"و ما النصّرالاّ من عنداللّه العزیز الحکیم."
أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ، بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم، »قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ، اَللَّهُ الصَمَدُ، لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یوُلَدْ، وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَد«.