خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۱۸ آذر ۱۳۶۷

خطبه اول

بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ،

»وَ اِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبّارینَ«، »عِبادَاللَّه اُوصیکُمْ بتَقْوَی‏اللَّه«.

در بحث استکبار و استضعاف، امروز یکی از ویژگیهای مستکبران را مطرح می‏کنم؛ که با خطبه دوم هم مربوط باشد، که مجموعاً دو خطبه یک بحث اساسی را در مورد حقوق بشر، که این روزها سالگرد آن در پیش است، تشکیل می‏دهد. قبل از شروع در بحث، یادآور وظیفه حفظ تقوا و حریم احکام الهی که به صورت تکالیف برای ما از طرف دین اسلام به وجود آمده می‏شوم. تأکید بر حفظ این جوهر انسانی لازم است. اما این ویژگی مورد نظر در صحبتم در بحث استکبار یک خاصیتی است که حالت استکباری به انسانها می‏دهد که خواسته‏های خودشان را با طرق عقلایی و انسانی تعقیب نمی‏کنند، بلکه برای تأمین خواسته‏های خودشان متوسل به اجبار و ارعاب، تهدید و زور می‏شوند. این یک عیب اساسی است که مستکبران جهان همیشه دارند و در طول تاریخ این طور بوده. انسان اگر روحیه متعادل انسانی خودش را از دست بدهد و خودش را یک موجود استثنایی و خود محور تصور کند در برخورد با مسایل روز و تعقیب خواسته‏های خودش، و اجرای منویّات خودش، از مسیر عدل و حساب و منطق خارج می‏شود و سریعاً متوسل به زور و اجبار و ارعاب می‏شود. این حتی به ضرر خود مستکبر است؛ یعنی جاهایی ممکن است انسان از راه استدلال، اقناع و متقاعد کردن طرف به هدف برسد ولی مستکبر به خاطر روحیه تند استکباری خودش این زحمت را به خودش نمی‏دهد.[t1] از اول شلاقش بلند است و تهدید را برزبان خودش دارد. این، طرف را هم در موارد زیادی که می‏شود قانع کرد به یک اقدام منطقی، وادار به لجاج و عکس‏العمل می‏کند، و در نتیجه اثر مطلوب را نمی‏تواند بگیرد.

برای تعقیب خواسته‏ها راههای متعددی هست. یک راه مباحثه و استدلال و اقناع است که انسان بحث بکند و طرف را متقاعد کند. بر فرض که آدم حرف حقی داشته باشد و دنبال یک هدف صحیح و درستی باشد، وقتی که مردم یا طرف انسان فردی باشد، یا هرکس باشد، با حرف و استدلال قانع شد، مثل جریان طبیعی آب، امور در مسیر خودش حرکت می‏کند.

راه دیگر این است که تسمه از گرده مردم بکشیم و مردم را بترسانیم و با جعل مجازاتها و چیزهای قساوتمندانه، مردم را و طرف را مجبور بکنیم به خواسته ما تمکین بکند.

راه مرکب از اینها هم هست. و آن اینکه انسان راه استدلال را برود و شیوه منطقی و انسانی را عمل کند، البته این طور نیست که همیشه همه مردم تسلیم حق بشوند. در این مورد گاهی انسانهایی هستند که متخلفند، صلاح ناپذیرند، و همه اطراف تسلیم حق نمی‏شوند. آن موقع مجازاتها و تهدیدها و فشارها شروع می‏شود. آن هم مراحل خاص خودش را دارد. از اول انسان به بالاترین سطح زورها و فشارها متوسل نمی‏شود.

اسلام و به طور کلی منطق انبیا در کل تاریخ این طور بود که اینها برای اهداف خودشان با استدلال و یا حداکثر، معجزه عمل می‏کردند. اگر مطلبی خارج از فهم مردم بود و مردم نمی‏توانستند با استدلال حقانیت مطلب را کشف بکنند، آنها برای نشان دادن حقانیت خودشان از معجزه استفاده می‏کردند. معجزه هم قبل از تعذیب و قبل از هرگونه کار خشنی است. یعنی انبیا برای اثبات حقانیت خودشان بایستی حجتی اقامه بکنند که این حجت در هر سطحی که با اینها طرف هستند قانع کننده باشد. یک وقت طرف اگر مردم عالمی بودند، آن که استدلال می‏کرد، اگر نمی‏پذیرفتند آنها معجزه هم نمی‏خواستند. یک وقت مردمی بودند که نمی‏توانستند با استدلالهای عمیق علمی و فلسفی برایشان اثبات بشود، انبیا متوسل به ابزار معجزه می‏شدند.

معجزه نیز برای هر عوامی هم قابل فهم بود یک کاری که خارج از طاقت بشری در آن زمان بود، این معجزه بوده. اگر اینها هم انجام نمی‏شد آن وقت نوبت تهدید و ارعاب می‏رسید. عذاب خدا هم برای انسانها در قیامت نیزاین طوری است؛ یعنی انسانی که حجت بر او تمام نشده و جاهل باشد، جاهل قاصر باشد، خداوند هم این چنین انسانی را عذاب نمی‏کند. برای اینکه قبل از ارعاب و تهدید و هر فشاری مطلب باید روی محور تعقل و تفکر و قانع کردن باشد.

این آیه معروف که زیاد شنیدید:

»اُدْعُ الی سَبیلِ رَبِّکَ بالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادلْهُم بالَّتی هِیَ اَحْسَنُ«.

این روش کار همه انبیا بوده که راه خدا را با استدلال، با حکمت و با موعظه خوب نشان می‏دادند. موعظه حسنه مطرح است؛ موعظه‏ها هم می‏تواند همراه با تهدید و ارعاب باشد؛ می‏تواند خشن و بی منطق باشد؛ می‏تواند مردم را همین طوری دعوت بکند به چیزهایی که نمی‏فهمند و توقع داشته باشد که مردم قبول بکنند. اینها شیوه انسانی و شیوه رسالتهای الهی نبوده و مجادله هم که می‏گوید »وَ جَادلْهُمْ بالَّتی هِیَ اَحْسَنُ« بهترین راه را انتخاب کن. نفوذ در قلب مردم برای تحقیق به خواسته‏ها مهمترین و اساسی‏ترین راه برای رسیدن به اهداف است. حتی می‏بینیم در جریانی مثل جنگ احد که با تخلف جمعی از نظامیان همراه پیامبر، آن زیان بزرگ بر مسلمانان وارد شد و آن همه شهید و مجروح دادند و پیروزی نسبی نصیب کفار شد بعد پیامبر در برخوردی که با یاران متخلف و ضعیف را الازاده کرد با آنها خشونت نکرد، با رحمت و ملاطفت برخورد کرد، این مورد ستایش خداوند قرار گرفت؛ بعد قرآن می‏فرماید:

»فَبما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ و لَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْب لاَ نْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ«.

این لطف خداوند بود که تو در مقابل این آدمهایی که گناهی کرده و این وضع بد را به وجود آورده بودند کوتاه آمدی و با نرمی برخورد کردی. اگر خشن بودی، و برخورد خشونت باری می‏کردی، همین هایی که دور تو هستند، اینها می‏رفتند. این در جایی است، که در مکتب حرکتهای نظامی، به نظامیان متخلف رحم نمی‏کنند و به خاطر شرایط جنگ سخت‏گیری می‏کنند و در میدان جنگ اعدام می‏کنند. برخورد شدید دارند با نظامیانی که تخلف کرده‏اند و جنگ را به مشکل کشانده‏اند؛ اما می‏بینیم پیامبر با اینها با نرمی برخورد می‏کند. بعد خدا هم این عمل پیامبر را ستایش می‏کند و می‏فرماید: »خوب راهی رفتی که اینها را دور خودت نگه داشتی«.

پس معلوم می‏شود شیوه الهی حتی در مسایلی که با عرف بشری هم انسان می‏بیند سازگار نیست، و با منطق نظامی هم سازگار نیست، ولی در مجموعه شیوه برخورد با مردم و جذب دل مردم و استفاده از اعتماد و آرامش مردم، این راه را پیامبر توجیه می‏کند. خداوند هم قبول می‏کند، پیغمبر خویش را ستایش می‏کند.

روایتی در جایی دیدم کسی آمد به پیامبر اهانت کرد. خوب، مسلمانها نسبت به پیامبر خیلی ارادت داشتند. و برای آنها بسیار دشوار بود که کسی به پیامبر اهانت کند. اطرافیان و یاران پیامبر با آن مرد به خشونت رفتارکردند. پیامبر به آنها گفت او را رها کنید. چرا این گونه برخورد می‏کنید؟ این مریض است. با مریض که این طوری نمی‏شود برخورد کرد. خوب این اشتباه کرد و عصبانی است. مشکل در زندگی پیدا کرده با من این طوری برخورد می‏کند. مثل من با مردم این جوری مثل آن ساربانی است که شترش رم کرده است. مثل خوبی است برای نشان دادن شیوه برخورد با مردم؛ حتی تا یک مراحلی برای آن آدمهای ناباب، ساربانی که شترش رم کرد و در یک میدانی فرار کرد مردم برای اینکه تماشاچی آنجا بودند خواستند شتر را بگیرند ریختند دور شتر و هیاهو کردند که شتر را بگیرند و شتر هم در می‏رفت. ایشان آمد (ساربان) گفت این طور که شما برخورد می‏کنید من صاحب شتر نخواهم بود. بگذارید خودم می‏گیرم. یک مقدار علف برداشت. از دور منظره محبت را به شتر نشان داد و شتر آن قیافه دوست همیشگی را که دید آرام آرام برگشت. شتر را که گرفت و مهار کرد، گفت: آن طور که شما برخورد می‏کنید ما برخورد بکنیم، باید فاتحه شترهایمان را بخوانیم.

واقعیت همین است و تجربه تاریخی همین را نشان می‏دهد. اگر انسان این قدر در درون خودش مایه داشته باشد و به خواسته خودش ایمان داشته باشد و راه خودش را قبول داشته باشد، این را می‏تواند با مردم با ضمیر صاف و پاک اکثریت مردم، همیشه تاریخ، - مگر مواقع استثنایی که آن مواقع عذاب خداوند نازل می‏شود اگر آن طور شود - اکثریت مردم خوب هستند. کم است جامعه‏ای را شما پیدا کنید که اکثریت مردمش بد باشند. حالا گمراه و یا آلوده عارضی باشند، مشکلات زندگی اینها را قدری منحرف بکند، امثال اینها هست، ولی توده مردم، آن پیکر اصلی جامعه صاف و پاک است. و عرضه کردن حق بر فطرت مردم سرانجام مشتری دارد و مشتریها می‏آیند. این بستگی دارد به اینکه آدم چقدر قدرت توضیح و تحلیل داشته باشد. چقدر بتواند مردم را قانع بکند و چگونه خودش عمل کند که عمل خودش حرفهای خودش را نفی نکند. مردم دنبال حرف حق می‏روند. این شیوه انبیا است. ولی این شیوه انبیا در تاریخ همیشه مواجه شده با مستکبران که برخورد می‏کنند و چون مستکبران حرف حسابی ندارند، آنها متوسل به زور و تهدید می‏شدند.

اگر شما قرآن را به این صورت بخوانید، کسانی که اهل مطالعه هستند، یک بار قرآن را برای پیدا کردن این مضمون که من گفتم بخوانید ببینید بیش از صد بار هر جای قرآن که به این بحث کشیده می‏شود آدم می‏بیند بله در مقابل منطق حق، مستکبران متوسل به تهدید و زور می‏شوند و انبیا و انسانهایی که دارای اهداف صحیح‏تر هستند به منطق متوسل می‏شوند.

من یک نمونه را امروز از یکی از انبیا و امت آن پیغمبر برایتان می‏خوانم برای نمونه، والّا در تاریخ همه انبیا هست. ما می‏بینیم وقتی به فرعون برخورد می‏کنیم، به بنی‏اسرائیل و حضرت موسی می‏گوید:

»سَنُقَتِّلُ اَبْناءَ هُمْ وَ نَسْتَحْییِ نِساءَهُمْ«.

بچه‏هایشان را می‏کشیم، زنهایشان را چه می‏کنیم.

به اصحاب موسی، به آنها که ایمان آورده بودند، می‏گوید که شما را به درختها به دار می‏کشیم و دستها و پاهای شما را قطع می‏کنیم.

مردم به حضرت شعیب، وقتی مستکبرین در مقابلش قرار می‏گیرند می‏گویند:

»لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَ الَّذینَ امَنُوْا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا اَوْلَتَعُودُنَّ«.

به حضرت شعیب می‏گویند تو و مومنین یا برگردید، یا تبعیدتان می‏کنیم و یا از اینجا بیرونتان می‏کنیم. اصولاً منطق مستکبر منطق تهدید است. حالا این بخش که من می‏گویم، مربوط به قوم عاد است. که پیامبرشان حضرت هود است. قوم عاد بعد از حضرت نوح اولین ملتی هستند که در قرآن برای آنها پیامبر مشخص شده است و اینها متأسفانه مربوط به ماقبل تاریخ است و در جهانی زندگی می‏کردند که امروز ما تاریخ آنها را نداریم. اگر مطالبی راجع به قوم هود، عاد و مسایل حضرت هود داریم، از قرآن و روایاتی است که در شرح اینها ذکر شده است.

ظاهراً اینها در جزیرةالعرب در جنوب عربستان فعلی یا جایی بین عمان و عربستان و یا جایی بین یمن و عربستان،به هر حال در این منطقه بودند. منطقه مهمی است که در قرآن به احقاف تعبیر شده و تمدن مادی سطح بالایی داشتند. البته این آدمها از نظر جسمی آدمهای بسیار نیرومندی بودند. قرآن در جایی می‏فرماید:

»وَ زَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ« یا تعبیری اینطوری »بَسْطَةً فِی الْخَلْق«.

شما از نظر جسمی خیلی نیرومندید. یا وقتی که عذاب شده بودند و از بین رفته بودند، قرآن می‏فرماید: اینها مثل کنده‏های نخلهای بزرگ هستند که از زمین کنده شده‏اند، به خاطر بلندی نخلها تعبیر به کنده نخل شده‏اند. تمدن مادیشان به صورتی است که در سوره والفجر وقتی که صحبت از اینها می‏شود، قرآن می‏فرماید:

»اَلَمْ تَرَکَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بعادٍ، إرَمَ ذاتِ العِمَاد، اَلَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فیِ الْبلاد«،

تعبیر عجیبی است. قرآن در آن تاریخ که نازل شده می‏فرماید:

نمونه و نظیر این عمران و آبادی که در اختیار قوم عاد بود، در سراسر دنیا وجود نداشت.

حالا اینها چی داشتند. در یک تعبیر دیگر قرآن می‏فرماید:

»اَمدَّ کُمْ باَنْعامٍ وَ بَنینَ وَ جَنَّاتٍ و عُیُونٍ«.

در خیلی از جاهای قرآن صحبت از ساختمانهایی شده که در ارتفاعات ساخته بودند و بنایی که در مرتفعات داشتند، باغها و چشمه‏ها و آبها و این طور چیزها. یک تمدن مادی عظیمی قوم عاد داشتند. این ارمی که الان این قدر در ادبیات مورد مثل است و زیباترین منظره‏ها را امروز هم تشبیه به ارم می‏کنند، همین باغهایی است که اینها داشتند. من آیات مربوط به این قوم را از یک جا می‏خوانم. در قرآن خیلی اینها آمده است من از سوره شعرا انتخاب کردم که این مطلب را می‏گوید:

وقتی حضرت هود آمد با اینها بحث کرد، قرآن می‏فرماید:

»اَتَبْنُونَ بکُلِّ رِیعٍ ایَةً تَعْبَثُونَ«.

شما بر سر هر ارتفاعی چیزی ساخته‏اید - که تعبیر قرآن، آیه است. حالا چه بوده، ساختمانهای مجللی بوده که تعبیر به آیه شده است - که با اینها شما به صورت عبث برخورد می‏کنید؛ یعنی بیش از حد نیاز شما و مسرفانه بوده است. (لابد کاخهای مجللی در مرتفعات می‏ساختند):

»وَ تَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ«.

شما مصنوعاتی دارید (در تفسیر نوعاً باز ساختمانها گفته شده و احتمالاً اصلاً صنایع مهمی داشتند) که آن قدر بنیان اینها محکم است که شما خیال می‏کنید برایتان ابدی است. یعنی خودشان را شکست ناپذیر و فناناپذیر تلقی می‏کردند. آن وقت بحث من این آیه است که می‏فرماید:

»وَ اِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبّارینَ«.

شما وقتی دنبال هدفتان می‏روید - بطش به معنی گرفتن هدف با صلابت، خشونت و قدرت می‏باشد - این بطش است. منتها من روی کلمه جبارین الان حرف دارم. ممکن است یک آدم حسابی هم بطش داشته باشد و با قدرت هدفش را بگیرد. اما اینها اشکالشان این بوده که بطش آنها همراه با جباریت و دیکتاتوری بوده. می‏گوید وقتی که بخواهید هدفتان را تسخیر کنید و به هدف برسید جبارانه برخورد می‏کنید. بترسید از خدا و این کار را نکنید. اطاعت ما را بکنید.

»فَاتَّقُوا اللَّهَ و اَطیعُونِ، وَ اتَّقُوا الَّذی اَمَدَّ کُمْ بما تَعْلَمُونَ«.

خدایی که این همه چیزها به شما داد.

»اَمَدَّکُمْ باَنْعامٍ وَ بَنینَ«.

دامداری وسیع و نیروی انسانی.

»وَ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ«.

باغها و چشمه‏ها و قنوات.

»اِنّی اَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظیمٍ«.

من می‏ترسم شما به عذاب سختی به خاطر این شیوه‏های نادرست گرفتار شوید.

»قالُوا سَواءٌ عَلَیْنا أَوَعَظْتَ اَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظینَ«.

حرف حسابی نمی‏فهمیدند می‏گفتند می‏خواهی موعظه کن می‏خواهی نکن. ما این حرفها را گوش نمی‏دهیم.

»اِنْ هَذا اِلّا خُلُقُ الْاَوَّلینَ«.

این همان حرفهای قدیمی‏هاست، اسطوره‏هاست، اساطیر و افسانه است.

»وَ ما نَحْنُ بمُعَذَّبینَ«.

هیچ کس زورش به ما نمی‏رسد.

»فَکَذّبُوهُ فَاَهْلَکْناهُمْ اِنَّ فی ذلِکَ لَایَةً وَ مَاکانَ اکْثَرُهُمْ مُؤْمِنیِنَ«.

اکثر آنها ایمان نیاوردند.

»وَ اِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ«.

صفات الهی که بعد از این تکه‏های تاریخی می‏آید خیلی گویاست. قرآن می‏فرماید: »خداست که هم قدرتمند است و هم رحیم است«. ترکیبی از صلابت و رحمت. اینها اگر در قدرت جمع بشود خوب است. که من همان شیوه ترکیبی را در رسیدن به هدف گفتم مطرح است. خداوند، هم قدرت دارد، شماها ندارید. عزیز، خداست. اینکه خیال می‏کنید فناناپذیرید اشتباه می‏کنید. ضربه می‏خورید، و خداوند در عین قدرتش رحیم هم هست. این طور نیست که برخوردش با مخلوقات خودش با قساوت و صلابت محض باشد. رحمتش جلوتر از غضبش هست. و عفوش مقدم بر مجازاتش می‏باشد. استدلالش و بیانش و اتمام حجتش قبل از کیفرش هست و این رویّه خداست و کبریا مال خداست برای اینکه در آن کبریا آثار سوء نیست. در آن کبریا از منبع ناصحیح استکبار تصمیم‏ها گرفته نمی‏شود. از منبع حکمت و رحمت و صلاح موجودات در قلمرو آفرینش اتخاذ تصمیم می‏شود. خداوند یک چنین نوری برای بشریت است. راه مستکبرین که می‏خواهند با ارعاب و تهدید و شیوه‏های نابه جا، بطش همراه با جباریت و سفاکی و زدن و کوبیدن کسانی که اطاعت خواسته‏های استکباری آنها را نمی‏کنند، می‏خواهند آنان رانابود کنند، مبغوض خداوند است.

بنابراین شیوه اقناع، استدلال، موعظه و شیوه به دست آوردن دلها همه قبل از آن است که انسان بدنها را تسخیر بکند، و انسانها را محصور بکند و انسانیت را منکوب نماید.

این شیوه انبیاست، آن شیوه مستکبرین است. حالا من آن شیوه مستکبرین را در خطبه دوم - که امروز به مناسبت سالگرد حقوق بشر بحث خواهم کرد - توضیح می‏دهم. الان وارد نمونه‏های جهانی نشدم به خاطر اینکه در آن بحث وارد می‏شوم. این پایه بحث خطبه دوم می‏تواند باشد.

»اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ‏الرَّحیم/

قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَّمَدُ/ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ«.

خطبه دوم

بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِاْلمُؤْمنینَ وَ عَلیَ الصِّدّیقةِ الطَّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَین وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِی وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی(عج).

قبل از شروع در بحث اساسی خطبه دوم تأکید بر ضرورت حفظ تقوا از همه خواهران و برادرانمان دارم. و یاد شهید بزرگوار شهید محراب، معلم اخلاق، آیت اللّه دستغیب را که این روزها سالگرد شهادت مظلومانه ایشان است گرامی می‏داریم. و از برادران خدمتگزار حضرت ثامن‏الائمه، و کسانی که در خدمت زوّار این امام بزرگوار و قطب حرکت این انقلاب و این کشور هستند به خاطر حضور آنهادر مراسم نمازجمعه تشکر می‏کنیم و از خدماتی که آنجا دارند سپاسگزاریم. مخصوصاً از خدماتی که آستان قدس در دوران بعد از انقلاب در همه ابعاد انجام داده و این نهاد مقدس را تبدیل به نهادی سالم و در خدمت مردم و به خصوص در خدمت زوّار نموده، متشکریم و امیدواریم که با حمایتهای همه جانبه مسؤولان منطقه بتوانند به اهداف خوبی که در برنامه‏هایشان هست ان‏شاءاللّه برسند.

قبل از شروع بحث یک مسأله در مناسبتهای روزمان داریم که از کارهای جاری کشور است، اعلام بخش دوم از کالاهای آزاد برای ورود، توسط بخش خصوصی است که توسط وزارت بازرگانی اعلام شد. که ما از برادرانمان که در این وزارتخانه برنامه‏ریزی خوبی کردند و هماهنگ و با نظارت کامل و مراقبت همه جانبه، این باب را به روی مردم باز کردند تشکر داریم. ان‏شاءاللّه کم‏کم، هم کالاهای مورد نیاز وارد کشور بشود، هم کسانی که امکاناتی دارند و می‏خواهند در خدمت مردم باشند این راه برایشان باز باشد. از وزارت بازرگانی ما انتظار داریم که با شدت مراقبت کند که کسانی سوءاستفاده نکنند. افراد سالمی به این کار دست بزنند. مسایل سودجویی شخصی به‏گونه‏ای پیش نیاید که مسؤولان را از باز کردن این باب پشیمان کند. البته تا به حال خوب بوده، هم مراجعه به اندازه کافی بوده و هم اجازه‏های زیادی را دادند که ان‏شاءاللّه در قلمهای دیگری که بعداً اعلام می‏شود و نیازهای مهم صنعتی، بخصوص نیازهای کارخانه‏ها برای تولید که اگر از طریق تولید ما بتوانیم به وفور برسیم بهترین راه سالم است، در اقلام بعدی اعلام خواهد شد.

اما مسأله مهم روز که هم در داخل کشور ما و هم در دنیا الان مسأله روز است مسأله حقوق بشر است. من خیال می‏کنم که به خاطراهمیت مسأله از لحاظ انسانی و سیاسی این حق هست که یکی از خطبه‏های نماز جمعه صرف آن بشود. الان در دنیا چیزی وجود دارد به نام اعلامیه حقوق بشرکه حدود 30 ماده دارد که این اعلامیه را در سال 1948 در سومین مجمع عمومی سازمان ملل در پاریس بعد از بحثهای خیلی طولانی تصویب کردند. بعد از جنگ جهانی دوم و تحت تأثیر مسایل بد جنگ جهانی دوم و حوادث بدتری که بعد از جنگ جهانی دوم پیش آمده بود و ملتها تحت فشار قرار گرفته بودند این اعلامیه حقوق بشر تصویب شده؛ و غیر از دو سه نکته ضعفی که در آن هست کار بسیار خوبی است. یعنی این را انسان باید یکی از دستاوردهای خوب متفکران اجتماعی سیاسی دنیا به حساب بیاورد.

اگر این چیزهایی که اعلام شده، به طور جدی و سالم در دنیا بدون تبعیض و بدون اعمال نفوذ مغرضانه اجرا بشود، حقوق تضییع شده بخش عظیم محرومان و مظلومان دنیا را می‏تواند تضمین کند. ما از این حرکتی که آن زمان انجام شده باید راضی باشیم و حمایت کنیم و اصل کار خوب است. متأسفانه مثل هر کار خوب دیگر جهانی و هر نهاد خوب بین‏المللی که نوعاً پایه کار درست است. و شاید اکثریت نزدیک به تمام این مراکز جهانی که الان درست شده ظاهرشان خوب است. اینها جهت حل مشکلات جامعه بشریت تأسیس شده‏اند. اگر غیر از این هم بود تصویب نمی‏شد. چون ملتها نوعاً به اینها رأی دادند و با خواست مردم و نمایندگان مردم اینها به وجود آمده است. حتی همین چیزی که من عرض می‏کنم ظاهراً در آن جلسه 58 عضو بود که 48 عضوشان رأی دادند. یعنی اکثریت قاطع به این مواد رأی دادند. یک چند نفری مخالف، چند نفری هم ممتنع و چند نفر هم آن روز غایب بودند. چیزی است که خواست دنیا ست، اما متأسفانه بد عمل می‏شود. قانون خوبی که در دنیا بد عمل می‏شود کم نیست. حتی در داخل کشورها، داخل همین کشور خود ما، و حتی بعد از انقلاب ما داریم قوانین بسیار خوب و عالی که اینها می‏تواند متضمن سعادت باشد ولی مجریان گاهی درست عمل نمی‏کنند و خراب می‏شود. حالا اینجا ها سوء عملکرد است ولی در رابطه با این اعلامیه حقوق بشر اصلاً سوء خاص و غرض ورزی و توطئه است. که من این را یک مقدار باز می‏کنم.

درد بزرگ دنیا، امروز من خیال می‏کنم اینجاست که من دارم می‏گویم. در این خطبه می‏خواهم عرض بکنم. این قانون خوب به دست متولیان بد افتاده است.کسانی متولی این هستند،البته آن اداره ومکان مسأله‏ای نیست،آنهایی‏که نفوذ دارنداین قانون راتفسیرمی‏کنندو برای این قانون به صورت ظاهر دلسوزی می‏نمایند و هرجا که می‏خواهند یا نمی‏خواهند پشتوانه اجرا یا مانع اجرای این قانون می‏شوند، آنها بد هستند. یعنی قدرتهایی در پشت این اعلامیه قرار گرفتند که این اعلامیه به جای اینکه در خدمت بشریت روی زمین قرار بگیرد، تبدیل به یک ماسک برای چهره کثیف و شرور استکبار جهانی شده است.

نیروهای استکبار که شیوه کارشان را در خطبه قبل گفتم الان مثل قوم عاد عمل نمی‏کنند، مثل فرعون عمل نمی‏کنند. اینها پخته و کارکشته و سیاسی هستند و روانکاوی و روان شناسی ملتها را دارند. با علم حرکت می‏کنند. بنابراین، اینها برای اهداف خودشان آمدند یک راههایی را پیدا کردند که با فریب‏کاری و دروغ‏زنی و توطئه و تبلیغات متمرکز به اهداف خودشان می‏رسند. هر کجا که نرسیدند آن موقع شمشیرشان را از غلاف بیرون می‏کشند.

اینجا هم همین طور است. اینها محکم می‏گویند حقوق بشر، محکم پشت حقوق بشر ایستادند و هر سال هم برای این مورد مراسم دارند. هر سال هم رادیوها، روزنامه‏ها، تلویزیونهایشان و هر چه دارند را به کار می‏اندازند، منتها هر سال آن جایی را هدف قرار می‏دهند که درست ضد خواسته‏های اعلامیه حقوق بشر است. و از جاهایی حمایت می‏کنند که نباید حمایت کنند. ضمناً اینها هشیار و شیطان هستند، حق و باطل را مخلوط می‏کنند. یک جاهایی که می‏بینند خطری ندارد اعلامیه حقوق بشر را هم اجرا می‏کنند، و در دنیا این‏جور جا می‏اندازند که اینها راست می‏گویند؛ یعنی یک حالت منصفانه‏ای به خودشان می‏گیرند.

یک جاهایی که دیگر مصلحت نمی‏دانند، پرده را پاره می‏کنند، دیگر هر چه باداباد. که حالا من امروز می‏خواهم اینها را برای شما باز بکنم. این آگاهی برای کل دنیا ضرورت دارد. متأسفانه حرفهایی از این قبیل را که ما می‏زنیم امپریالیسم خبری، آن چیزهایی که به ضررش هست منتشر نمی‏کند. ما با مردم خودمان الان می‏توانیم حرف بزنیم و این خطبه‏های جمعه در سراسر دنیای اسلام مستمع دارد. عده زیادی از مردم در سراسر دنیا منتظرند ببینند که ظهر جمعه در دانشگاه تهران چه می‏گویند. آنها لااقل مستمعین ما هستند. توقع هم نداریم که امپریالیسم خبری که متکی به این همه امکانات تبلیغاتی است با یک خطبه ما از میدان بیرون برود. یعنی این چیز زیادی که خیال کنیم در آن رابطه به دست می‏دهد نه، ولی باید گفت؛ این چیزهایی که در اعلامیه حقوق بشر آمده هر جا به نفع استکبار تمام بشود به طور جدی عمل می‏کنند و دنبالش را می‏گیرند. و هر جا به ضرر اینها تمام شود جلویش را می‏گیرند و ریاکارانه و رندانه طلبکار هم می‏شوند. و از چیزهای عجیبی که بدهکارها همیشه در این فصل طلبکار هستند اینجاست. و برعکس نهند نام زنگی کافور همین جاست.

یک روزی یکی از سران شوروی به ملاقاتم آمده بود. به ایشان گفتم که تعجب می‏کنم که شماها وقتی که با آمریکاییها برخورد می‏کنید چقدر آنها از شما طلبکار می‏شوند و شماها این مقدار در رد کردن حرفهای آنها ضعیف هستید. هر یک از سران غربی وقتی می‏خواهند بیایند به شوروی و به کشورهای بلوک شرق، می‏گویند ما می‏رویم در آنجا راجع به حقوق بشر صحبت می‏کنیم. البته در آنجا حقوق بشر نقض می‏شود. من نمی‏گویم که در کشورهای مارکسیستی حقوق بشر نقض نمی‏شود. در آنجا نه آزادی هست، نه دموکراسی هست و نه چیز حسابی هست؛ اما آنها نباید بگویند. این را ما باید بگوییم. آنها حق چنین حرفی را ندارند. وقتی که رئیس جمهور آمریکا یا انگلیس یا فرانسه و یا امثال اینها می‏آیند به شوروی و می‏گویند ما آمده‏ایم که از حقوق بشر دفاع کنیم و چهار تا از این زندانیها و تبعیدیها را به رخ می‏کشند، اینها اگر بخواهند شجاعانه حرف بزنند، حرف خیلی دارند که علیه غربیها بزنند. الان غرب به صورت ظاهر مدافع حقوق بشر است. با استدلال قوی من می‏خواهم عرض کنم که غرب بیش از هر بلوک دیگری و سران غرب بیش از هر رئیس دولت دیگری مسؤول نقض حقوق بشر در طول این چند قرن گذشته هستند که حالا اینها را یک کمی توضیح می‏دهم. خیلی روشن می‏شود ثابت کرد که عمده جنایاتی که در دنیا در مقابل اعلامیه حقوق بشر اتفاق می‏افتد، مسؤولش قدرتهای استکباری غربی هستند. حتی جنایاتی که در بلوک شرق اتفاق می‏افتد. یعنی اگر آن ستمها و آن استعمارها وآن ظلمها، آن حق کارگر خوردن ها و آن فشارهای اقتصادی نبود کشورهای زیادی از دنیا به دامن مارکسیسم نمی‏غلطیدند. آن قدر ظلم شده بود که اینها از ترس آن افعی‏ها به این مارها پناه بردند، یعنی به طور غیرمستقیم مسؤول اینها آنها هستند.

الان چند قرن است که استعمار در سراسر دنیا، در آفریقا، در آسیا، در آمریکای لاتین بدترین جنایتها را به مردم کرده است. کسانی این کارها را کرده‏اند که حالا فرزندان آنها در پشت اعلامیه حقوق بشر پناه گرفته‏اند. کشورهایی هستند که دهها سال مستعمره بودند و هیچ چیزی از خودشان نداشتند و یک حاکمی را به عنوان مستعمره روی اینها می‏گذاشتند و سیاست، فرهنگ، اقتصاد و همه چیز اینها را اداره می‏کردند و یا تحت قیمومت بودند. حتی امروز هم که استعمار به طور رسمی در دنیا نقض شده ما هنوز جاهایی داریم که می‏بینیم رسماً هنوز مستعمره هستند و هر سال یکی دو تا از آنها آزاد می‏شوند. یکی از اینها که امسال مطرح بود کشور رسمی فرانسه است.

این فقری که امروز در دنیای سوم وجود دارد تحقیقاً مسؤول اینها کشورهای غربی هستند. ممکن است بعضی از این ساده‏اندیشها بگویند که آنها چه تقصیر دارند. اینها خودشان صنعت ندارند، خودشان راه ندارند، خودشان امکانات ندارند. اینها دروغ است. اینها آمدند یک کاری کردند که آنها دیگر نمی‏توانند این کارهارا انجام بدهند.مااگر می‏بینیم درجایی مثل اتیوپی هر سال عده زیادی از مردم از قحطی می‏میرند، الان در سودان قحطی دارد آدم می‏کشد، اگر می‏بینیم سالانه در آفریقا میلیونها نفر به خاطر ضعف غذا و ضعف امکانات بهداشتی دارند تلف می‏شوند، اینها تمامش به عهده کسانی است که سالها اینجا مستعمره‏شان بوده است و هر چیز خوبی اینها داشتند همانند طلا، ذغال سنگ و جنگلهای اینها بریده بودند چوبهایشان را برده بودند و به جای این همه چیز، هیچ چیز به اینها ندادند. خوب، اگر طلا را برده بودند و در کنارش یک کارخانه گذاشته بودند و اگر جنگلها را برده بودند اما این را تبدیل به مزرعه کرده بودند، اگر سالها از نیروی ارزان اینها استفاده کرده بودند ولی در مقابلش برایشان یک سد هم ساخته بودند، اگر حتی برای بردن درختهای جنگلها یک جاده درست کرده بودند که اینها وقتی می‏خواهند به جنگل بروند از این جاده استفاده کنند، باز یک چیزی بود. هیچ کار قابل ملاحظه‏ای برای اینها نکردند و هر چه اینها داشتند به عنوان مواد خام کشورهای خودشان برای خودشان برداشتند و بردند.

کارخانه های اروپا و آمریکا (در حالی که آمریکا از لحاظ منابع زیر زمینی و طبیعی خیلی غنی‏تر از اینهاست) به‏خصوص اروپا، عمدتاً باامکانات این مردم فقیر سراسر جهان در آسیا، افریقا و آمریکای لاتین دارد می‏چرخد و هنوز هم دارد کار می‏کند و به مصلحت آنها نبوده که در اینجا چیزی درست کنند. این طور نبودند که بیایند سودان را آبادان کنند. مستعمره آنها بود. آباد نمی‏کردند که از این آبادی، درآمد شرکتها و کارخانه‏ها را ببرند، مدام ماده خام از این کشورها بردند و مردم را بی‏سواد کردند. به جای اینکه مردم همانجا را باسواد کنند و متخصص در آنجا درست کنند از جاهای دیگر برای آن کشور متخصص می‏آوردند و از منابع آنها استفاده می‏کردند و اینها را بی‏سواد و بدبخت می‏گذاشتند. بعد هم که یک روز مردم طغیان کردند و آزاد شدند، اما آزادی که هیچ چیزی ندارد؛ آزادی که بخواهد راه بسازد ماشین‏آلات ندارد، اگر سد می‏خواهد بسازد سیمان و فولاد ندارد، اگر نیروگاه می‏خواهد بسازد نه تخصصش را دارد و نه پولش و نه امکاناتش را دارد. آن قدر هم مقروض است که اگر بخواهد یک مقداری مثلاً قهوه و ذرت و چوب و ماهی که تولیدش خیلی آسان است تولید کند اینها را نیز باید بابت بهره بدهیهایش بدهد.

اگر جهان سوم بخواهد همه درآمدش را بابت بهره و اقساط بدهیهایش به بانکهای غربی بدهد باز هم کم می‏آورد؛ یعنی هیچ مقدار صرف سرمایه‏گذاری نکند فقط بهره و قسط بدهد. آیا این جوری درست است؟ حال اینها بگویند حقوق بشر!آیا درست است؟! چقدر شما بی‏انصاف هستید. ملتی که صد سال در اسارت شما بوده حالا هم بدین نحو از دور اسیر شماست، هنوز هم از اینها حق عضویت می‏گیرید؟ نماینده آنها را به کاخ سازمان ملل دعوت می‏کنید و اگر بخواهد یک کاری در کشور خودش بکند شما این کار را به عنوان ضد حقوق بشر تحت فشار قرار می‏دهید. مسؤول این مسأله کیست؟ فقر حاکم بر افریقا و آمریکایی لاتین را چه کسی باید جواب بدهد؟ این یک فصلی است که در خطبه‏های قدیم زیاد گفتم. این موضوع، اقیانوسی از جنایات ضد حقوق بشر اینهاست. همین حالا در خود این کشورها حقوق بشر چند چیز مهم دارد. یکی از اینها دموکراسی است؛یعنی حق حاکمیت مردم بر خودشان.این یکی از ماده‏های مهم حقوق بشر است. آیا در اینجاهایی که اینها حضور دارند این طوری است؟ کشورهایی که تحت قدرت اینهاست یک دیکتاتوری را بالای سرشان می‏گذارند، این دیکتاتور یا نوکر آمریکاست یا نوکر انگلیس است و یا نوکر فرانسه و یا آلمان است. اگر مردم نفس بکشند این دیکتاتور پدرشان را در می‏آورد. در اینجا نیز اینها باز حقوق بشر را مطرح می‏کنند. کشورهایی هستند که اصلاً مجلس ندارند ولی رؤسای آن کشورها برای همین اربابان حقوق بشر بسیار مترقی و بسیار صمیمی جلوه می‏کنند. به عنوان نمونه کشور عربستان (کاری به مسایل دیگر ندارم) در عربستان مجلس نیست، اما چطور برای آمریکا در آنجا هرگونه سرمایه‏گذاری کردن مانعی ندارد. اما در یک کشورهایی اگر مثلاً نخواهند کار بکنند،اگر یک بار تظاهرات مردم را سرکوب بکنند آمریکا کمکهایش را قطع می‏کند واسلحه نمی‏دهد و چیزهای دیگری نیز نمی‏دهد و رابطه‏اش را قطع می‏کند. حساب این نیست که او طرفدار حقوق بشر است و دموکراسی می‏خواهد. حساب در اینجاست که فلان حاکمیت را قبول دارد. همین حاکمیت اگر علیه آمریکا یک قدمی بردارد به عنوان ضد حقوق بشر در دنیا معرفی می‏شود و پدرش را در می‏آورند.

در خود آمریکا عرض می‏کنم.در آمریکایازده‏درصد مردم سیاه‏پوست هستند. به غیر از تعداد کمی از سیاه‏پوستها که در بعضی از جاها موقعیتی دارند، اکثریت سیاه‏پوستان در بدترین شرایط زندگی می‏کنند. من خودم به یکی از محلهای سیاه پوستان رفته‏ام. اصلاً به آنجا که رفته بودم می‏خواستم فریاد بکشم که چگونه اینها در اینجا زندگی می‏کنند.تعجب کردم که این خبرنگارهای مزدوری که از آمریکا پا می‏شوند و می‏روند فیلم صحنه‏های دلخراش را از اتیوپی و جاهای دیگر تهیه می‏کنند و در دنیا پخش می‏کنند چرا از آنجا فیلم برنمی‏دارند. آنها همچون حیوان در میان هم می‏لولند و در حالی که در کنارشان کاخهای صد طبقه، هشتاد طبقه و چهل طبقه و چند طبقه شرکتهای سفید پوستان وجود دارد. اینها صحبت از رأی در دنیا می‏کنند. مثلاً هر جا با یک کشوری مخالف باشند هیاهو بلند می‏کنند که اقلیتها در این کشور حق رأی ندارند و یا مظلوم هستند و یا حقوقشان محفوظ نیست. انسان برود در این مهد به اصطلاح دموکراسی‏ها، ببیند با اقلیتها چکار می‏کنند. فرانسه مهد آزادی است، یعنی پیشقدم اینهاست و از همه اینها در این قضیه جلو است.

همین اعلامیه حقوق بشر در فرانسه تصویب شده است. الان در فرانسه چقدر مسلمان ما داریم. این مسلمانها در مسایل فرانسه چقدر شریک هستند و چقدر درپارلمان فرانسه حضور دارند؟ این از قله‏های دموکراسی است که اگر فتح بشود هیچ چیزی در داخلش نیست. اعلامیه حقوق بشر اگر در اینجا (فرانسه) نقض بشود دیگر چه کسی می‏تواند مدعی باشد که ما طرفدار حقوق بشر هستیم؟! دقیقاً نمی‏دانم، به نظرم حدود 4 میلیون مسلمان در فرانسه داریم، آقایان بیایند بگویند چند نفر نماینده از اینها در پارلمان فرانسه حضور دارند، چه مقدار از اینها در حکومت فرانسه هستند، چه مقدار اینها در سرنوشت خودشان دخالت دارند؟ حال بیایید به ایران، در ایران بیایید از خود اقلیتهایی که در ایران هستند مثل ارمنی‏ها، کلیمی‏ها، زرتشتی‏ها از دیگران بپرسید که آنها وضعشان چگونه است.

در مجلس ما 5 نفر از اقلیتهای دینی حضور دارند، که بعضی از این 5 نفر حتی با دو سه هزار رأی وارد مجلس شده‏اند. در مجلس ما برای این، آنها حضور دارند چون بخشی از مردم ما و یا ملت ما را ارمنی‏ها، زرتشی‏ها و .... تشکیل می‏دهند. برای این ما باید در مجلس‏مان صدای اینها را داشته باشیم و حق آنها در مجلس گفته بشود. شما خودتان می‏توانید از نمایندگان این اقلیتها در مجلس بپرسید که آیا تبعیضی از حقوق نمایندگی برای آنها با دیگران قایل می‏شویم. مثل نماینده اول تهران حق رأی دارند، مثل نماینده اول تهران حق سخنرانی قبل از دستور دارند. حتی وقتی که اینها می‏خواهند بیایند از این تریبون آزاد که مستقیماً با همه دنیا مربوط است حرف بزنند هیچ کس به اینها نمی‏گوید که چه بگویید و چه نگویید. آزاد آزاد مثل بقیه حرفشان را می‏زنند. اگر چیزی هم بگویند که ما نپسندیم ما چون حق نمایندگی برایشان قایل هستیم می‏گوییم بگذارید حرف بزنند چون حقشان است. آیا در فرانسه بدین نحو عمل می‏کنند؟ واقعاً با مسلمانها این طوری برخورد می‏کنند؟ در انگلستان که این همه رادیو »بی. بی. سی« و امثال آن دم از دموکراسی و حقوق بشر می‏زنند شما ببینید صهیونیستها چقدر هستند و چند تا نماینده در پارلمان انگلیس دارند و مسلمانها چقدر هستند و اینها (مسلمانها) چقدر نماینده در آن پارلمان دارند.

صهیونیستها یک تعداد بسیار کمی هستند اما شرکتها دست اینهاست، روزنامه‏ها دست اینهاست، رادیوها دست اینهاست، و در دولت نفوذ دارند. حدود چهل رأی در پارلمان انگلستان دارند، و علاوه بر اینکه همه را می‏چرخانند. اما مسلمانها در آنجا هیچ چیز ندارند. به طوریکه بیش از یک میلیون مسلمان در خود لندن وجود دارد. اینها چه حقی دارند به اینها می‏دهند. این چگونه دموکراسی در دنیاست؟ اما شما ببینید بی‏انصافها وقتی تبلیغات می‏کنند می‏گویند که اقلیتها در ایران (ایرانی که آنها قبول ندارند) و یا در کجا چه بر سرشان می‏آید.

در مشاغل نیز همین طور است. الان مشاغلی که در ایران، امکانات مادی که در ایران یهودی‏ها، ارمنی‏ها و کل مسیحی‏ها و زرتشتی‏ها دارند شما اگر مقایسه کنید با امکاناتی که دست مسلمانها در کشورهای اروپایی، نوعاً کارهای کارگری، این چند میلیون عرب و چند میلیون ترک که الان از ترکیه و عربستان و از کل کشورهای عربی در اروپا زندگی می‏کنند واقعاً ببینید که چه شغلهایی دارند، عمدتا یا کارگر کارخانه هستند، یا نظافت چی هستند، یا مشاغلی در این سطح به این بنده‏های خدا دادند، و اصلاً راه ترقی را بر اینها بسته‏اند. اگر هم تعدادی از اینها تحصیل بکنند که نوعاً غرب زده هستند که به کشورهای خودشان برنمی‏گردند. در آنجا یک کاری از آنها می‏کشند که از تحصیل‏کرده‏های خودشان نمی‏کشند. شیوه برخورد اینها چنین است.

در مورد اقلیتهای سیاسی نیز یک شیوه بسیار پلیدی اینها (غربیها) دارند که آدم وقتی به عمق قضیه وارد می‏شود سراسر وجودش از اینها نفرت می‏شود که این همه با زبان ریاکار و ظاهر فریب هستند ولی در باطن این همه پلید و زشت و نکبت دار.

اینها الان شیوه‏شان چنین است. اگر در یک جایی انقلاب شد، یک عده از کسانی که مصدر امور بودند، وزیری، وکیلی، امیری، خوب وقتی انقلاب می‏شود، اینها در می‏روند چون باید جواب بدهند، جنایت کردند باید محاکمه بشوند؛ معمول این است. وقتی آثار انقلاب شروع می‏شود اینها شروع می‏کنند به فرارکردن و خارج کردن اموال کشور به کشورهای غربی. بعد که انقلاب می‏شود همین جنایتکارانی که تا دیروز مسؤول همه جنایات یک رژیم بودند که مردم کارد به استخوانشان رسید و قیام کردند و خودشان را با چنگ و دندان نجات دادند، اینها فرار می‏کنند به آنجا می‏روند. از پیش هم پولهای زیادی از این مردم را به آنجا فرستاده‏اند. بعد می‏بینیم همین جنایتکارها تبدیل می‏شوند به یک اقلیت سیاسی، در حالی که ملت انقلاب کرده تبدیل می‏شود به ضد حقوق بشر و قساوت پیشه. این ظالم می‏شود و آنها مظلوم می‏گردند.

ما ممکن است اگر بیست سال دیگر این حرف را برای مردممان بزنیم مردممان چیز خیلی زیادی از این حرفها نفهمند. همین بچه‏هایی که بعد از انقلاب به دنیا آمده‏اند چیزی از رژیم شاه و مسایل گذشته نمی‏دانند. این چیزها در مغزشان نیست. باید بعداً در کتابها بخوانند و در فیلمها ببینند و بفهمند. دیگر کم‏کم فراموش می‏کنند. نسل بعدی دیگر چیزی نمی‏داند. ولی ماها حالا می‏دانیم. این مردمی که الان دارند زندگی می‏کنند می‏دانند که ما با چه جنایت پیشه‏هایی طرف بودیم. خانواده پهلوی و آن شازده‏ها و غیره که در اینجا بودند جزء منفورترین و زشت‏ترین آدمهای دنیا بودند. هر بدی که در دنیا بود اینها داشتند و هیچ خوبی نداشتند. اینها حالا رفته‏اند و در آنجا تبدیل می‏شوند به آزادیخواهانی که مثلاً رادیو آمریکا و رادیو بی. بی. سی و یا رادیو فلان و تلویزیون فلان که برای هر دقیقه‏اش مبالغ هنگفتی پول از تبلیغاتشان می‏گیرند، ساعتها وقت در اختیار اینها می‏گذارند، تا اینها بیایند از ملت مظلوم ما شکایت کنند.

این خیلی حرف است؛ یعنی آدم باید هیچ اثری از وجدان و انصاف در وجودش نباشد که این مسایل را این طور علم بکند. چطور می‏شود که سلطنت طلبان دیروز و جنایتکاران که در این خیابانها مردم را به جرم اللّه‏اکبر گفتنشان به گلوله می‏بستند، آنها که سیل پولهای این مردم فقیر را که سالها چنین فقری را نمی‏شود جبران کرد، فرستادند و بعد از ده سال هنوز در آمریکا و جاهای دیگر حسابهایشان پراز پول است، اینها آزادیخواه می‏شوند! و اقلیت مظلوم، و یک ملتی که آن طور انقلاب کرده و تروریسم را از خودش دور کرده و آن طور جنگیده و با فقر و فاقه‏ای که ارث آن رژیم شوم بود دارد زندگیش را می‏گذراند، اینها به عنوان یک ملت زورگو معرفی‏می‏شوند! و آن افرادی که فراریها را تحت حمایت خودشان گرفتند حامی حقوق بشر شناخته می‏شوند! اف به صورتتان که شماها این قدر پررو هستید که با واژه‏های شریف تاریخ بشریت این طور بازی می‏کنید.

انسان باید خیلی گستاخ باشد که خیال بکند که یک ملت این طوری فراموش کند، پولهایی که از این مردم در بانکهای آمریکا جمع است که 10 سال بعد از انقلاب این غارتگران آنجا با اسراف آن را خرج کردند و هنوز هم جیبها و حسابهایشان پراست، آمریکاییها و بانکهای آمریکایی با این پولها دارند با سرنوشت ما بازی می‏کنند. در کاخ سفید آن آمریکا با رأی نمایندگان مردم و در سازمان ملل می‏خواهد یک ملت این طوری را محکوم بکند و آن جنایتکار فراری را این طور می‏خواهد تبرئه بکند. این چه حقوق بشری است؟ شماها چقدر خام هستید و فکر می‏کنید که ملتها نفهمند؟ و سر مردم این طور کلاه می‏گذارید و این طور مردم را گمراه می‏کنید. اینها چه کسانی هستند.کَانَّه چیزی از انصاف و بشریت سرشان نمی‏شود؟ مردم را یک مشت افراد فراموشکار، نادان و ابله حساب کردند و با مردم این طور برخورد می‏کنند.

حتی در همین مسأله فرق می‏گذارند. من نمونه‏اش را حالا می‏گویم. مثلاً اگر در فیلیپین یک رژیمی روی کار آمد که آمریکا قبولش دارد رئیس آن رژیم فرار کرد و به خارج رفت پولهایی که رئیس حکومت فیلیپین در بانک سوئیس دارد توقیف می‏شود، می‏گویند چون این پول مردم است! حالا تازه این هم سویس است. سویس که یک جای آزاد و کشورکوچکی است که خیلی هم جربزه استعمار را ندارد.

پولهای مارکوس که از فیلیپین به سوئیس برده، آن پول در بانک آنجا توقیف می‏شود. اتفاقاً می‏گویم که این کار خوب است و باید توقیف بشود چون می‏گویند در زمان حکومتش برده اما پولهای خاندان پهلوی که از ایران رفته توقیف نمی‏شود. پولهایی که مثلاً شاه اریتره، اتیوپی در آنجا داشته وقتی آن موقع رفته توقیف نمی‏شود. حالا اگر جایی مردمش با استکبار خوب نباشند، آنها هم با فراریهایشان آن طور رفتار می‏کنند.

تروریسم؛ یکی از چیزهایی که خیلی هم حالا روی آن هیاهو می‏کنند و به حقوق بشر هم بندش می‏کنند، تروریسم است. چون برای مردم ایجاد ناامنی می‏کند و به طورکلی تروریسم، هم ضدحقوق بشر و هم ضدانسانی است.

خوب، مبارزه با تروریسم کار بسیار خوب و واژه بسیار خوبی است، و یک واژه بسیار آبرومندی است. آدمهایی قصد ایجاد ناامنی دارند و آنها که با توسل به ترور، در صدد دستیابی به مقاصدشان هستند، حالا این ترور، چه دولتی، شخصی و یاحزبی باشد کلاً محکوم است.

اما این غربیها واقعاً به خاطر مبارزه با تروریسم این کار را می‏کنند یا چیز دیگری در کار است؟! من نمونه‏هایی را که شماها می‏دانید می‏گویم و این در سراسر دنیا به این شکل هست، و یکی که ملموس است و بچه‏های ما آن را فهمیده‏اند، این قابل طرح در این جمعیت هست، جاهای دیگر نمونه‏های دیگری را برمی‏شمریم.

در داخل کشور خودمان، کسانی که اینجا بمب کار گذاشتند و در مکان همین نماز جمعه بمب کار گذاشتند و شاید خیلی از حضار می‏دانند که شعله آتش و انفجار اینجا را پرکرده بود که قطعات بدن نمازگزاران را تا سر درختها هم پرتاب کرد و ما این را فراموش نکردیم و این فیلم را آن روز نشان دادند.

در حزب جمهوری اسلامی بمب کار گذاشتند و هفتاد و چند نفر از شریفترین انسانهای این کشور را قطعه قطعه کردند. در داخل نخست وزیری بمب گذاشتند که رئیس جمهور و نخست وزیر و رئیس شهربانی و همه را یکجا از پا درآوردند. در راه آهن، داخل خیابان و چندین جای دیگر نیز بمب گذاشتند. خوب، اگر اینها ترور نیست، پس چه چیزی ترور نامیده می‏شود؟ یعنی مگر شما چیز دیگری را غیر از این در دنیا به عنوان مصداق ترور می‏توانید پیدا بکنید؟

اگر بناست با تروریسم مبارزه بشود، هر کس که مدعی مبارزه با تروریسم است اول باید با اینها مبارزه بشود. خوب، همینها الان از آمریکا و سیا حقوق دریافت می‏کنند. همین الان در آمریکا دارای کلوپ هستند و در آمریکا الان روزنامه دارند و با رادیوی آمریکا مصاحبه می‏کنند و همینها با رادیوی کلن مصاحبه می‏کنند و روزنامه‏ها حرفهای همینها را می‏نویسند. چطور تروریسم، وقتی ملت ایران را ترور بکنند برای شما هیچ اشکالی ندارد. اما همینها اگر یک بمب که هیچی، یک ترقه اگر در جلوی کاخ سفید در کردند هفت پشتشان را شما نمی‏بخشید؟! خوب بدبختهای نادان! این طوری با افکار مردم نمی‏شود طرف شد.

یک ملت انقلاب کرده‏ای که اینها را می‏بیند و بعد هم از رادیوی شما می‏شنود که دارید با تروریسم مبارزه می‏کنید و در همان برنامه هم بعد با اینها مصاحبه می‏کنید، پیداست که شما توجه به حق ندارید و شما دنبال یک چیزهای دیگری هستید و اهداف دیگری دارید.

ما قبول داریم که گروگان‏گیری بد است. ما الان هفت هشت سال است که 4 نفر از افراد ما را در لبنان نوکرهای رسمی آمریکا و انگلیس به گروگان گرفته‏اند که شما صد بار هم نامشان را شنیده‏اید. اینها دیپلمات هم بودند. که دیپلمات در همه جای دنیا مصون است و دولت آنجا موظف است که جان دیپلمات را حفظ بکند. امنیت دیپلمات را حفظ بکند.

دیپلمات ما را گروگان گرفته و بردند و کسانی هم هستند که نوکر شماها هستند ما هم می‏دانیم شما اگر به اینها یک روز حقوق ندهید، اینها دیگر نمی‏توانند زندگی کنند. اگر یک روز حمایت نظامی و سیاسی‏تان را از اینها بردارید مردم لبنان اینها را بیرون می‏کنند. اینها را همه، خودتان و خودشان هم می‏دانند. چطور اینها مردم دیگر را گروگان می‏گیرند این هیچ عیبی ندارد اما چهار تا جاسوس شما را مردم مظلوم لبنان و اینهایی که این همه ظلم به آنها شده و برای دفاع از خودشان اینها را گروگان می‏گیرند، شما این همه عزا برپا می‏کنید، این همه می‏خوانید، این همه در دنیا می‏گویید؟!.

دو سه انقلاب را محکوم می‏کنید به عنوان حمایت از گروگان‏گیری، خود شماها این طوری نیستید! چرا این‏قدر تناقض در فکر شما هست؟ این چه متولی برای اجرای حقوق بشر است و این چه ادعایی است که شماها می‏کنید؟ الان مقدار زیادی از مردم لبنان در اسرائیل به عنوان زندانی زندگی می‏کنند.

ببینید این در دنیا چیز عجیبی است. یک کشور دیگر برود در آن کشور و مردم را هم دستگیر کند به زندان بیندازد، نه اسیر، چون جنگ که نیست اسیر بکنند. اسرائیل را هم هر کس که نداند بچه نامشروع آمریکاست دیگر باید در دنیا خیلی نادان باشد. و ما می‏دانیم که اگر شما از همین حالا تصمیم بگیرید که کمک‏هایتان را به اسرائیل قطع کنید اسرائیل سال آینده دیگر نیست. این را شما می‏دانید و ما هم می‏دانیم. اگر شما حمایت نکنید، مردم خود اسرائیل یعنی عربهایی که در داخل اسرائیل زندگی می‏کنند، خاک حکام اسرائیل را توبره می‏کنند. اینها را شماها می‏دانید.

چطور این جنایات ضد بشری را اسرائیل مرتکب می‏شود. به کشور دیگری تجاوز می‏نماید و خاک کشور دیگری را تصرف می‏کند، مردم کشور دیگری را اسیر می‏کند و به زندان می‏اندازد که همه آنها مخالف نص حقوق بشر است، اما اینها برای شماها اهمیت ندارد؟!

این چه آمریکای طرفدار حقوق بشری است؟ این چه ادعای حقوق بشری است؟ شما چه حق دارید دیگران را محکوم کنید و بگویید شما حقوق بشر را اجرا نمی‏کنید؟. من حرفم با سران روسیه همین بود. می‏گفتم شماها وقتی می‏روید آمریکا، خوب اینها را بگویید. شما به آنها بگویید که شماها دروغ می‏گویید که از ما مطالبه می‏کنید. ما به هر دو می‏گوییم، هم شما و هم آنها، حقوق بشر را تضییع می‏کنید، اما شما لااقل به آمریکاییها جواب بدهید و به آنها حمله بکنید. برای اولین بار ما دیدیم که در این سخنرانی اخیر رئیس کشور اتحاد جماهیر شوروی این حمله صورت گرفته بود که تعبیری که غربیها داشتند این بود که حمله بهترین دفاع است همین که آنها را زیر سؤال بردند، که به این صورت از خودش دفاع کرده.

اینها دروغ می‏گویند. اینها موجودات خطرناکی هستند و خطرشان هم این است که یک نقاب به صورتشان زدند و خودشان را فرشته نشان می‏دهند اما درونشان دیو هستند و بدترین عملیات را انجام می‏دهند و اسمش را هم دفاع از حقوق بشر، مبارزه با تروریسم، مبارزه با گروگانگیری و طرفداری از دموکراسی می‏گذارند. این فلسطینیها الان یک سال است که هر روز در کرانه غربی رود اردن با دست خالی به خیابانها می‏آیند و دست به تظاهرات می‏زنند که شما هر شب شاهد پخش فیلم آن از سوی تلویزیون هم هستید. اسرائیلیها هم از دور با گلوله هدفشان قرار می‏دهند و هر روز یک عده زن، مرد و بچه کشته می‏شود. مدرسه ها و کارخانه‏ها تعطیل است و مردم گرسنه‏اند.

اردن هم که چند ریال به اینها می‏پرداخت به دستور آمریکا آن را هم قطع کرد. یک عده مردم فقیر، گرسنه، مظلومی که خاکشان در تصرف اسرائیل است مردم آنجا دارند تظاهرات می‏کنند. اگر در دنیا ما یک مصداقی برای استحقاق و حقانیت از همه ابعاد بخواهیم پیدا بکنیم این مردم فلسطین هستند. خاکشان را تصرف کردند و دشمن در خاکشان هست، شغلشان، زمینشان، باغشان یا سیاستشان و حاکمیتشان را گرفتند و هیچ چیز از خودشان ندارند.

اسلحه هم دست این مردم نیست که شما بگویید تروریسم. و همان تروریسم ادعایی شما را هم نمی‏توانید بگویید. و دیدید که زن با دست خالی و با بچه بغل به خیابان می‏ریزد و فریاد می‏کشد که چرا بچه مرا گرفتید و به زندان انداختید.

معلم زن از مدرسه بیرون می‏آید و می‏گوید من نمی‏خواهم سرباز اسرائیلی را در مدرسه خودم ببینم، که با گلوله گاز اشک‏آور جوابش را می‏دهند.

شیطنت شما هم این است که این خبر را هم پخش می‏کنید و به صورت ظاهر هم قیافه مخالف می‏گیرید اما ما می‏دانیم که دروغ می‏گویید. اگر دروغ نمی‏گویید، اسرائیل را حمایت نکنید. ما از شما کمک نخواستیم. شما به اسرائیل کمک نکنید، تا ببینید که مردم فلسطین با اسرائیلیها چه می‏کنند. شما دروغگو هستید، شما متظاهر هستید، شماها ریاکار هستید.

جنایت شما این است که واژه‏های آبرومند بشریت را دارید ملکوک می‏کنید و مردم را به حقوق بشر و دموکراسی و آزادی بدبین می‏کنید. آزادی که شما از آن دفاع کنید محصولش همین است که دارید می‏بینید. اینها مدعی حقوق بشر می‏شوند. ایران انقلابی که ما خودمان می‏دانیم چگونه انقلاب کردیم و چگونه جنگیدیم، ما مخالف حقوق بشر می‏شویم، و آنها طرفدار حقوق‏بشر می‏شوند!آنها طرفدار آزادی، ما مخالف آزادی! آنها طرفدار اقلیتها، ما مخالف اقلیتها! زشتی تدوین تاریخ بشریت وقتی که به دست امپریالیستها نوشته بشود این است و گمراهی مردم را سبب می‏شود مایه اصلی قضیه هم روحیه استکباری است که در اینها هست.

برد صدای ما همین قدر است که شماها می‏شنوید و صداهای آنها خیلی برد آن زیاد است خیلی می‏توانند حرف بزنند و می‏زنند ولی بالاخره یک روز ملتها قیام خواهندکرد و جلوی این مسایل را خواهند گرفت ولی آن روز دیگر برای آنها دیر شده است.

همین قوم عادی که مثل زدم، خیلی نصیحت شدند ولی آن وقت کارشان به جایی رسید که خداوند یک باد نحسی را فرستاد که 8 روز و 8 شب آنها را تحت تأثیر قرار داد که بعد از هفت شب که گذشت.

»کَاَنَّهُمْ اَعْجَازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ«.

که خداوند به موقع خودش می‏رسد و ملتها به موقع خودشان قیام می‏کنند. و روزی غربیهایی که این همه در این چند قرن به اسم آزادی و دموکراسی به مردم ظلم و ستم کردند باید جواب این جنایات خودشان را بدهند و حقوق بشر، حقوق بشر واقعی باشد.