نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
خطبه اول
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ،
»وَ اِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبّارینَ«، »عِبادَاللَّه اُوصیکُمْ بتَقْوَیاللَّه«.
در بحث استکبار و استضعاف، امروز یکی از ویژگیهای مستکبران را مطرح میکنم؛ که با خطبه دوم هم مربوط باشد، که مجموعاً دو خطبه یک بحث اساسی را در مورد حقوق بشر، که این روزها سالگرد آن در پیش است، تشکیل میدهد. قبل از شروع در بحث، یادآور وظیفه حفظ تقوا و حریم احکام الهی که به صورت تکالیف برای ما از طرف دین اسلام به وجود آمده میشوم. تأکید بر حفظ این جوهر انسانی لازم است. اما این ویژگی مورد نظر در صحبتم در بحث استکبار یک خاصیتی است که حالت استکباری به انسانها میدهد که خواستههای خودشان را با طرق عقلایی و انسانی تعقیب نمیکنند، بلکه برای تأمین خواستههای خودشان متوسل به اجبار و ارعاب، تهدید و زور میشوند. این یک عیب اساسی است که مستکبران جهان همیشه دارند و در طول تاریخ این طور بوده. انسان اگر روحیه متعادل انسانی خودش را از دست بدهد و خودش را یک موجود استثنایی و خود محور تصور کند در برخورد با مسایل روز و تعقیب خواستههای خودش، و اجرای منویّات خودش، از مسیر عدل و حساب و منطق خارج میشود و سریعاً متوسل به زور و اجبار و ارعاب میشود. این حتی به ضرر خود مستکبر است؛ یعنی جاهایی ممکن است انسان از راه استدلال، اقناع و متقاعد کردن طرف به هدف برسد ولی مستکبر به خاطر روحیه تند استکباری خودش این زحمت را به خودش نمیدهد.[t1] از اول شلاقش بلند است و تهدید را برزبان خودش دارد. این، طرف را هم در موارد زیادی که میشود قانع کرد به یک اقدام منطقی، وادار به لجاج و عکسالعمل میکند، و در نتیجه اثر مطلوب را نمیتواند بگیرد.
برای تعقیب خواستهها راههای متعددی هست. یک راه مباحثه و استدلال و اقناع است که انسان بحث بکند و طرف را متقاعد کند. بر فرض که آدم حرف حقی داشته باشد و دنبال یک هدف صحیح و درستی باشد، وقتی که مردم یا طرف انسان فردی باشد، یا هرکس باشد، با حرف و استدلال قانع شد، مثل جریان طبیعی آب، امور در مسیر خودش حرکت میکند.
راه دیگر این است که تسمه از گرده مردم بکشیم و مردم را بترسانیم و با جعل مجازاتها و چیزهای قساوتمندانه، مردم را و طرف را مجبور بکنیم به خواسته ما تمکین بکند.
راه مرکب از اینها هم هست. و آن اینکه انسان راه استدلال را برود و شیوه منطقی و انسانی را عمل کند، البته این طور نیست که همیشه همه مردم تسلیم حق بشوند. در این مورد گاهی انسانهایی هستند که متخلفند، صلاح ناپذیرند، و همه اطراف تسلیم حق نمیشوند. آن موقع مجازاتها و تهدیدها و فشارها شروع میشود. آن هم مراحل خاص خودش را دارد. از اول انسان به بالاترین سطح زورها و فشارها متوسل نمیشود.
اسلام و به طور کلی منطق انبیا در کل تاریخ این طور بود که اینها برای اهداف خودشان با استدلال و یا حداکثر، معجزه عمل میکردند. اگر مطلبی خارج از فهم مردم بود و مردم نمیتوانستند با استدلال حقانیت مطلب را کشف بکنند، آنها برای نشان دادن حقانیت خودشان از معجزه استفاده میکردند. معجزه هم قبل از تعذیب و قبل از هرگونه کار خشنی است. یعنی انبیا برای اثبات حقانیت خودشان بایستی حجتی اقامه بکنند که این حجت در هر سطحی که با اینها طرف هستند قانع کننده باشد. یک وقت طرف اگر مردم عالمی بودند، آن که استدلال میکرد، اگر نمیپذیرفتند آنها معجزه هم نمیخواستند. یک وقت مردمی بودند که نمیتوانستند با استدلالهای عمیق علمی و فلسفی برایشان اثبات بشود، انبیا متوسل به ابزار معجزه میشدند.
معجزه نیز برای هر عوامی هم قابل فهم بود یک کاری که خارج از طاقت بشری در آن زمان بود، این معجزه بوده. اگر اینها هم انجام نمیشد آن وقت نوبت تهدید و ارعاب میرسید. عذاب خدا هم برای انسانها در قیامت نیزاین طوری است؛ یعنی انسانی که حجت بر او تمام نشده و جاهل باشد، جاهل قاصر باشد، خداوند هم این چنین انسانی را عذاب نمیکند. برای اینکه قبل از ارعاب و تهدید و هر فشاری مطلب باید روی محور تعقل و تفکر و قانع کردن باشد.
این آیه معروف که زیاد شنیدید:
»اُدْعُ الی سَبیلِ رَبِّکَ بالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادلْهُم بالَّتی هِیَ اَحْسَنُ«.
این روش کار همه انبیا بوده که راه خدا را با استدلال، با حکمت و با موعظه خوب نشان میدادند. موعظه حسنه مطرح است؛ موعظهها هم میتواند همراه با تهدید و ارعاب باشد؛ میتواند خشن و بی منطق باشد؛ میتواند مردم را همین طوری دعوت بکند به چیزهایی که نمیفهمند و توقع داشته باشد که مردم قبول بکنند. اینها شیوه انسانی و شیوه رسالتهای الهی نبوده و مجادله هم که میگوید »وَ جَادلْهُمْ بالَّتی هِیَ اَحْسَنُ« بهترین راه را انتخاب کن. نفوذ در قلب مردم برای تحقیق به خواستهها مهمترین و اساسیترین راه برای رسیدن به اهداف است. حتی میبینیم در جریانی مثل جنگ احد که با تخلف جمعی از نظامیان همراه پیامبر، آن زیان بزرگ بر مسلمانان وارد شد و آن همه شهید و مجروح دادند و پیروزی نسبی نصیب کفار شد بعد پیامبر در برخوردی که با یاران متخلف و ضعیف را الازاده کرد با آنها خشونت نکرد، با رحمت و ملاطفت برخورد کرد، این مورد ستایش خداوند قرار گرفت؛ بعد قرآن میفرماید:
»فَبما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ و لَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْب لاَ نْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ«.
این لطف خداوند بود که تو در مقابل این آدمهایی که گناهی کرده و این وضع بد را به وجود آورده بودند کوتاه آمدی و با نرمی برخورد کردی. اگر خشن بودی، و برخورد خشونت باری میکردی، همین هایی که دور تو هستند، اینها میرفتند. این در جایی است، که در مکتب حرکتهای نظامی، به نظامیان متخلف رحم نمیکنند و به خاطر شرایط جنگ سختگیری میکنند و در میدان جنگ اعدام میکنند. برخورد شدید دارند با نظامیانی که تخلف کردهاند و جنگ را به مشکل کشاندهاند؛ اما میبینیم پیامبر با اینها با نرمی برخورد میکند. بعد خدا هم این عمل پیامبر را ستایش میکند و میفرماید: »خوب راهی رفتی که اینها را دور خودت نگه داشتی«.
پس معلوم میشود شیوه الهی حتی در مسایلی که با عرف بشری هم انسان میبیند سازگار نیست، و با منطق نظامی هم سازگار نیست، ولی در مجموعه شیوه برخورد با مردم و جذب دل مردم و استفاده از اعتماد و آرامش مردم، این راه را پیامبر توجیه میکند. خداوند هم قبول میکند، پیغمبر خویش را ستایش میکند.
روایتی در جایی دیدم کسی آمد به پیامبر اهانت کرد. خوب، مسلمانها نسبت به پیامبر خیلی ارادت داشتند. و برای آنها بسیار دشوار بود که کسی به پیامبر اهانت کند. اطرافیان و یاران پیامبر با آن مرد به خشونت رفتارکردند. پیامبر به آنها گفت او را رها کنید. چرا این گونه برخورد میکنید؟ این مریض است. با مریض که این طوری نمیشود برخورد کرد. خوب این اشتباه کرد و عصبانی است. مشکل در زندگی پیدا کرده با من این طوری برخورد میکند. مثل من با مردم این جوری مثل آن ساربانی است که شترش رم کرده است. مثل خوبی است برای نشان دادن شیوه برخورد با مردم؛ حتی تا یک مراحلی برای آن آدمهای ناباب، ساربانی که شترش رم کرد و در یک میدانی فرار کرد مردم برای اینکه تماشاچی آنجا بودند خواستند شتر را بگیرند ریختند دور شتر و هیاهو کردند که شتر را بگیرند و شتر هم در میرفت. ایشان آمد (ساربان) گفت این طور که شما برخورد میکنید من صاحب شتر نخواهم بود. بگذارید خودم میگیرم. یک مقدار علف برداشت. از دور منظره محبت را به شتر نشان داد و شتر آن قیافه دوست همیشگی را که دید آرام آرام برگشت. شتر را که گرفت و مهار کرد، گفت: آن طور که شما برخورد میکنید ما برخورد بکنیم، باید فاتحه شترهایمان را بخوانیم.
واقعیت همین است و تجربه تاریخی همین را نشان میدهد. اگر انسان این قدر در درون خودش مایه داشته باشد و به خواسته خودش ایمان داشته باشد و راه خودش را قبول داشته باشد، این را میتواند با مردم با ضمیر صاف و پاک اکثریت مردم، همیشه تاریخ، - مگر مواقع استثنایی که آن مواقع عذاب خداوند نازل میشود اگر آن طور شود - اکثریت مردم خوب هستند. کم است جامعهای را شما پیدا کنید که اکثریت مردمش بد باشند. حالا گمراه و یا آلوده عارضی باشند، مشکلات زندگی اینها را قدری منحرف بکند، امثال اینها هست، ولی توده مردم، آن پیکر اصلی جامعه صاف و پاک است. و عرضه کردن حق بر فطرت مردم سرانجام مشتری دارد و مشتریها میآیند. این بستگی دارد به اینکه آدم چقدر قدرت توضیح و تحلیل داشته باشد. چقدر بتواند مردم را قانع بکند و چگونه خودش عمل کند که عمل خودش حرفهای خودش را نفی نکند. مردم دنبال حرف حق میروند. این شیوه انبیا است. ولی این شیوه انبیا در تاریخ همیشه مواجه شده با مستکبران که برخورد میکنند و چون مستکبران حرف حسابی ندارند، آنها متوسل به زور و تهدید میشدند.
اگر شما قرآن را به این صورت بخوانید، کسانی که اهل مطالعه هستند، یک بار قرآن را برای پیدا کردن این مضمون که من گفتم بخوانید ببینید بیش از صد بار هر جای قرآن که به این بحث کشیده میشود آدم میبیند بله در مقابل منطق حق، مستکبران متوسل به تهدید و زور میشوند و انبیا و انسانهایی که دارای اهداف صحیحتر هستند به منطق متوسل میشوند.
من یک نمونه را امروز از یکی از انبیا و امت آن پیغمبر برایتان میخوانم برای نمونه، والّا در تاریخ همه انبیا هست. ما میبینیم وقتی به فرعون برخورد میکنیم، به بنیاسرائیل و حضرت موسی میگوید:
»سَنُقَتِّلُ اَبْناءَ هُمْ وَ نَسْتَحْییِ نِساءَهُمْ«.
بچههایشان را میکشیم، زنهایشان را چه میکنیم.
به اصحاب موسی، به آنها که ایمان آورده بودند، میگوید که شما را به درختها به دار میکشیم و دستها و پاهای شما را قطع میکنیم.
مردم به حضرت شعیب، وقتی مستکبرین در مقابلش قرار میگیرند میگویند:
»لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَ الَّذینَ امَنُوْا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا اَوْلَتَعُودُنَّ«.
به حضرت شعیب میگویند تو و مومنین یا برگردید، یا تبعیدتان میکنیم و یا از اینجا بیرونتان میکنیم. اصولاً منطق مستکبر منطق تهدید است. حالا این بخش که من میگویم، مربوط به قوم عاد است. که پیامبرشان حضرت هود است. قوم عاد بعد از حضرت نوح اولین ملتی هستند که در قرآن برای آنها پیامبر مشخص شده است و اینها متأسفانه مربوط به ماقبل تاریخ است و در جهانی زندگی میکردند که امروز ما تاریخ آنها را نداریم. اگر مطالبی راجع به قوم هود، عاد و مسایل حضرت هود داریم، از قرآن و روایاتی است که در شرح اینها ذکر شده است.
ظاهراً اینها در جزیرةالعرب در جنوب عربستان فعلی یا جایی بین عمان و عربستان و یا جایی بین یمن و عربستان،به هر حال در این منطقه بودند. منطقه مهمی است که در قرآن به احقاف تعبیر شده و تمدن مادی سطح بالایی داشتند. البته این آدمها از نظر جسمی آدمهای بسیار نیرومندی بودند. قرآن در جایی میفرماید:
»وَ زَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ« یا تعبیری اینطوری »بَسْطَةً فِی الْخَلْق«.
شما از نظر جسمی خیلی نیرومندید. یا وقتی که عذاب شده بودند و از بین رفته بودند، قرآن میفرماید: اینها مثل کندههای نخلهای بزرگ هستند که از زمین کنده شدهاند، به خاطر بلندی نخلها تعبیر به کنده نخل شدهاند. تمدن مادیشان به صورتی است که در سوره والفجر وقتی که صحبت از اینها میشود، قرآن میفرماید:
»اَلَمْ تَرَکَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بعادٍ، إرَمَ ذاتِ العِمَاد، اَلَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فیِ الْبلاد«،
تعبیر عجیبی است. قرآن در آن تاریخ که نازل شده میفرماید:
نمونه و نظیر این عمران و آبادی که در اختیار قوم عاد بود، در سراسر دنیا وجود نداشت.
حالا اینها چی داشتند. در یک تعبیر دیگر قرآن میفرماید:
»اَمدَّ کُمْ باَنْعامٍ وَ بَنینَ وَ جَنَّاتٍ و عُیُونٍ«.
در خیلی از جاهای قرآن صحبت از ساختمانهایی شده که در ارتفاعات ساخته بودند و بنایی که در مرتفعات داشتند، باغها و چشمهها و آبها و این طور چیزها. یک تمدن مادی عظیمی قوم عاد داشتند. این ارمی که الان این قدر در ادبیات مورد مثل است و زیباترین منظرهها را امروز هم تشبیه به ارم میکنند، همین باغهایی است که اینها داشتند. من آیات مربوط به این قوم را از یک جا میخوانم. در قرآن خیلی اینها آمده است من از سوره شعرا انتخاب کردم که این مطلب را میگوید:
وقتی حضرت هود آمد با اینها بحث کرد، قرآن میفرماید:
»اَتَبْنُونَ بکُلِّ رِیعٍ ایَةً تَعْبَثُونَ«.
شما بر سر هر ارتفاعی چیزی ساختهاید - که تعبیر قرآن، آیه است. حالا چه بوده، ساختمانهای مجللی بوده که تعبیر به آیه شده است - که با اینها شما به صورت عبث برخورد میکنید؛ یعنی بیش از حد نیاز شما و مسرفانه بوده است. (لابد کاخهای مجللی در مرتفعات میساختند):
»وَ تَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ«.
شما مصنوعاتی دارید (در تفسیر نوعاً باز ساختمانها گفته شده و احتمالاً اصلاً صنایع مهمی داشتند) که آن قدر بنیان اینها محکم است که شما خیال میکنید برایتان ابدی است. یعنی خودشان را شکست ناپذیر و فناناپذیر تلقی میکردند. آن وقت بحث من این آیه است که میفرماید:
»وَ اِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبّارینَ«.
شما وقتی دنبال هدفتان میروید - بطش به معنی گرفتن هدف با صلابت، خشونت و قدرت میباشد - این بطش است. منتها من روی کلمه جبارین الان حرف دارم. ممکن است یک آدم حسابی هم بطش داشته باشد و با قدرت هدفش را بگیرد. اما اینها اشکالشان این بوده که بطش آنها همراه با جباریت و دیکتاتوری بوده. میگوید وقتی که بخواهید هدفتان را تسخیر کنید و به هدف برسید جبارانه برخورد میکنید. بترسید از خدا و این کار را نکنید. اطاعت ما را بکنید.
»فَاتَّقُوا اللَّهَ و اَطیعُونِ، وَ اتَّقُوا الَّذی اَمَدَّ کُمْ بما تَعْلَمُونَ«.
خدایی که این همه چیزها به شما داد.
»اَمَدَّکُمْ باَنْعامٍ وَ بَنینَ«.
دامداری وسیع و نیروی انسانی.
»وَ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ«.
باغها و چشمهها و قنوات.
»اِنّی اَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظیمٍ«.
من میترسم شما به عذاب سختی به خاطر این شیوههای نادرست گرفتار شوید.
»قالُوا سَواءٌ عَلَیْنا أَوَعَظْتَ اَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظینَ«.
حرف حسابی نمیفهمیدند میگفتند میخواهی موعظه کن میخواهی نکن. ما این حرفها را گوش نمیدهیم.
»اِنْ هَذا اِلّا خُلُقُ الْاَوَّلینَ«.
این همان حرفهای قدیمیهاست، اسطورههاست، اساطیر و افسانه است.
»وَ ما نَحْنُ بمُعَذَّبینَ«.
هیچ کس زورش به ما نمیرسد.
»فَکَذّبُوهُ فَاَهْلَکْناهُمْ اِنَّ فی ذلِکَ لَایَةً وَ مَاکانَ اکْثَرُهُمْ مُؤْمِنیِنَ«.
اکثر آنها ایمان نیاوردند.
»وَ اِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ«.
صفات الهی که بعد از این تکههای تاریخی میآید خیلی گویاست. قرآن میفرماید: »خداست که هم قدرتمند است و هم رحیم است«. ترکیبی از صلابت و رحمت. اینها اگر در قدرت جمع بشود خوب است. که من همان شیوه ترکیبی را در رسیدن به هدف گفتم مطرح است. خداوند، هم قدرت دارد، شماها ندارید. عزیز، خداست. اینکه خیال میکنید فناناپذیرید اشتباه میکنید. ضربه میخورید، و خداوند در عین قدرتش رحیم هم هست. این طور نیست که برخوردش با مخلوقات خودش با قساوت و صلابت محض باشد. رحمتش جلوتر از غضبش هست. و عفوش مقدم بر مجازاتش میباشد. استدلالش و بیانش و اتمام حجتش قبل از کیفرش هست و این رویّه خداست و کبریا مال خداست برای اینکه در آن کبریا آثار سوء نیست. در آن کبریا از منبع ناصحیح استکبار تصمیمها گرفته نمیشود. از منبع حکمت و رحمت و صلاح موجودات در قلمرو آفرینش اتخاذ تصمیم میشود. خداوند یک چنین نوری برای بشریت است. راه مستکبرین که میخواهند با ارعاب و تهدید و شیوههای نابه جا، بطش همراه با جباریت و سفاکی و زدن و کوبیدن کسانی که اطاعت خواستههای استکباری آنها را نمیکنند، میخواهند آنان رانابود کنند، مبغوض خداوند است.
بنابراین شیوه اقناع، استدلال، موعظه و شیوه به دست آوردن دلها همه قبل از آن است که انسان بدنها را تسخیر بکند، و انسانها را محصور بکند و انسانیت را منکوب نماید.
این شیوه انبیاست، آن شیوه مستکبرین است. حالا من آن شیوه مستکبرین را در خطبه دوم - که امروز به مناسبت سالگرد حقوق بشر بحث خواهم کرد - توضیح میدهم. الان وارد نمونههای جهانی نشدم به خاطر اینکه در آن بحث وارد میشوم. این پایه بحث خطبه دوم میتواند باشد.
»اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِالرَّحیم/
قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَّمَدُ/ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ«.
خطبه دوم
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِاْلمُؤْمنینَ وَ عَلیَ الصِّدّیقةِ الطَّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَین وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِی وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی(عج).
قبل از شروع در بحث اساسی خطبه دوم تأکید بر ضرورت حفظ تقوا از همه خواهران و برادرانمان دارم. و یاد شهید بزرگوار شهید محراب، معلم اخلاق، آیت اللّه دستغیب را که این روزها سالگرد شهادت مظلومانه ایشان است گرامی میداریم. و از برادران خدمتگزار حضرت ثامنالائمه، و کسانی که در خدمت زوّار این امام بزرگوار و قطب حرکت این انقلاب و این کشور هستند به خاطر حضور آنهادر مراسم نمازجمعه تشکر میکنیم و از خدماتی که آنجا دارند سپاسگزاریم. مخصوصاً از خدماتی که آستان قدس در دوران بعد از انقلاب در همه ابعاد انجام داده و این نهاد مقدس را تبدیل به نهادی سالم و در خدمت مردم و به خصوص در خدمت زوّار نموده، متشکریم و امیدواریم که با حمایتهای همه جانبه مسؤولان منطقه بتوانند به اهداف خوبی که در برنامههایشان هست انشاءاللّه برسند.
قبل از شروع بحث یک مسأله در مناسبتهای روزمان داریم که از کارهای جاری کشور است، اعلام بخش دوم از کالاهای آزاد برای ورود، توسط بخش خصوصی است که توسط وزارت بازرگانی اعلام شد. که ما از برادرانمان که در این وزارتخانه برنامهریزی خوبی کردند و هماهنگ و با نظارت کامل و مراقبت همه جانبه، این باب را به روی مردم باز کردند تشکر داریم. انشاءاللّه کمکم، هم کالاهای مورد نیاز وارد کشور بشود، هم کسانی که امکاناتی دارند و میخواهند در خدمت مردم باشند این راه برایشان باز باشد. از وزارت بازرگانی ما انتظار داریم که با شدت مراقبت کند که کسانی سوءاستفاده نکنند. افراد سالمی به این کار دست بزنند. مسایل سودجویی شخصی بهگونهای پیش نیاید که مسؤولان را از باز کردن این باب پشیمان کند. البته تا به حال خوب بوده، هم مراجعه به اندازه کافی بوده و هم اجازههای زیادی را دادند که انشاءاللّه در قلمهای دیگری که بعداً اعلام میشود و نیازهای مهم صنعتی، بخصوص نیازهای کارخانهها برای تولید که اگر از طریق تولید ما بتوانیم به وفور برسیم بهترین راه سالم است، در اقلام بعدی اعلام خواهد شد.
اما مسأله مهم روز که هم در داخل کشور ما و هم در دنیا الان مسأله روز است مسأله حقوق بشر است. من خیال میکنم که به خاطراهمیت مسأله از لحاظ انسانی و سیاسی این حق هست که یکی از خطبههای نماز جمعه صرف آن بشود. الان در دنیا چیزی وجود دارد به نام اعلامیه حقوق بشرکه حدود 30 ماده دارد که این اعلامیه را در سال 1948 در سومین مجمع عمومی سازمان ملل در پاریس بعد از بحثهای خیلی طولانی تصویب کردند. بعد از جنگ جهانی دوم و تحت تأثیر مسایل بد جنگ جهانی دوم و حوادث بدتری که بعد از جنگ جهانی دوم پیش آمده بود و ملتها تحت فشار قرار گرفته بودند این اعلامیه حقوق بشر تصویب شده؛ و غیر از دو سه نکته ضعفی که در آن هست کار بسیار خوبی است. یعنی این را انسان باید یکی از دستاوردهای خوب متفکران اجتماعی سیاسی دنیا به حساب بیاورد.
اگر این چیزهایی که اعلام شده، به طور جدی و سالم در دنیا بدون تبعیض و بدون اعمال نفوذ مغرضانه اجرا بشود، حقوق تضییع شده بخش عظیم محرومان و مظلومان دنیا را میتواند تضمین کند. ما از این حرکتی که آن زمان انجام شده باید راضی باشیم و حمایت کنیم و اصل کار خوب است. متأسفانه مثل هر کار خوب دیگر جهانی و هر نهاد خوب بینالمللی که نوعاً پایه کار درست است. و شاید اکثریت نزدیک به تمام این مراکز جهانی که الان درست شده ظاهرشان خوب است. اینها جهت حل مشکلات جامعه بشریت تأسیس شدهاند. اگر غیر از این هم بود تصویب نمیشد. چون ملتها نوعاً به اینها رأی دادند و با خواست مردم و نمایندگان مردم اینها به وجود آمده است. حتی همین چیزی که من عرض میکنم ظاهراً در آن جلسه 58 عضو بود که 48 عضوشان رأی دادند. یعنی اکثریت قاطع به این مواد رأی دادند. یک چند نفری مخالف، چند نفری هم ممتنع و چند نفر هم آن روز غایب بودند. چیزی است که خواست دنیا ست، اما متأسفانه بد عمل میشود. قانون خوبی که در دنیا بد عمل میشود کم نیست. حتی در داخل کشورها، داخل همین کشور خود ما، و حتی بعد از انقلاب ما داریم قوانین بسیار خوب و عالی که اینها میتواند متضمن سعادت باشد ولی مجریان گاهی درست عمل نمیکنند و خراب میشود. حالا اینجا ها سوء عملکرد است ولی در رابطه با این اعلامیه حقوق بشر اصلاً سوء خاص و غرض ورزی و توطئه است. که من این را یک مقدار باز میکنم.
درد بزرگ دنیا، امروز من خیال میکنم اینجاست که من دارم میگویم. در این خطبه میخواهم عرض بکنم. این قانون خوب به دست متولیان بد افتاده است.کسانی متولی این هستند،البته آن اداره ومکان مسألهای نیست،آنهاییکه نفوذ دارنداین قانون راتفسیرمیکنندو برای این قانون به صورت ظاهر دلسوزی مینمایند و هرجا که میخواهند یا نمیخواهند پشتوانه اجرا یا مانع اجرای این قانون میشوند، آنها بد هستند. یعنی قدرتهایی در پشت این اعلامیه قرار گرفتند که این اعلامیه به جای اینکه در خدمت بشریت روی زمین قرار بگیرد، تبدیل به یک ماسک برای چهره کثیف و شرور استکبار جهانی شده است.
نیروهای استکبار که شیوه کارشان را در خطبه قبل گفتم الان مثل قوم عاد عمل نمیکنند، مثل فرعون عمل نمیکنند. اینها پخته و کارکشته و سیاسی هستند و روانکاوی و روان شناسی ملتها را دارند. با علم حرکت میکنند. بنابراین، اینها برای اهداف خودشان آمدند یک راههایی را پیدا کردند که با فریبکاری و دروغزنی و توطئه و تبلیغات متمرکز به اهداف خودشان میرسند. هر کجا که نرسیدند آن موقع شمشیرشان را از غلاف بیرون میکشند.
اینجا هم همین طور است. اینها محکم میگویند حقوق بشر، محکم پشت حقوق بشر ایستادند و هر سال هم برای این مورد مراسم دارند. هر سال هم رادیوها، روزنامهها، تلویزیونهایشان و هر چه دارند را به کار میاندازند، منتها هر سال آن جایی را هدف قرار میدهند که درست ضد خواستههای اعلامیه حقوق بشر است. و از جاهایی حمایت میکنند که نباید حمایت کنند. ضمناً اینها هشیار و شیطان هستند، حق و باطل را مخلوط میکنند. یک جاهایی که میبینند خطری ندارد اعلامیه حقوق بشر را هم اجرا میکنند، و در دنیا اینجور جا میاندازند که اینها راست میگویند؛ یعنی یک حالت منصفانهای به خودشان میگیرند.
یک جاهایی که دیگر مصلحت نمیدانند، پرده را پاره میکنند، دیگر هر چه باداباد. که حالا من امروز میخواهم اینها را برای شما باز بکنم. این آگاهی برای کل دنیا ضرورت دارد. متأسفانه حرفهایی از این قبیل را که ما میزنیم امپریالیسم خبری، آن چیزهایی که به ضررش هست منتشر نمیکند. ما با مردم خودمان الان میتوانیم حرف بزنیم و این خطبههای جمعه در سراسر دنیای اسلام مستمع دارد. عده زیادی از مردم در سراسر دنیا منتظرند ببینند که ظهر جمعه در دانشگاه تهران چه میگویند. آنها لااقل مستمعین ما هستند. توقع هم نداریم که امپریالیسم خبری که متکی به این همه امکانات تبلیغاتی است با یک خطبه ما از میدان بیرون برود. یعنی این چیز زیادی که خیال کنیم در آن رابطه به دست میدهد نه، ولی باید گفت؛ این چیزهایی که در اعلامیه حقوق بشر آمده هر جا به نفع استکبار تمام بشود به طور جدی عمل میکنند و دنبالش را میگیرند. و هر جا به ضرر اینها تمام شود جلویش را میگیرند و ریاکارانه و رندانه طلبکار هم میشوند. و از چیزهای عجیبی که بدهکارها همیشه در این فصل طلبکار هستند اینجاست. و برعکس نهند نام زنگی کافور همین جاست.
یک روزی یکی از سران شوروی به ملاقاتم آمده بود. به ایشان گفتم که تعجب میکنم که شماها وقتی که با آمریکاییها برخورد میکنید چقدر آنها از شما طلبکار میشوند و شماها این مقدار در رد کردن حرفهای آنها ضعیف هستید. هر یک از سران غربی وقتی میخواهند بیایند به شوروی و به کشورهای بلوک شرق، میگویند ما میرویم در آنجا راجع به حقوق بشر صحبت میکنیم. البته در آنجا حقوق بشر نقض میشود. من نمیگویم که در کشورهای مارکسیستی حقوق بشر نقض نمیشود. در آنجا نه آزادی هست، نه دموکراسی هست و نه چیز حسابی هست؛ اما آنها نباید بگویند. این را ما باید بگوییم. آنها حق چنین حرفی را ندارند. وقتی که رئیس جمهور آمریکا یا انگلیس یا فرانسه و یا امثال اینها میآیند به شوروی و میگویند ما آمدهایم که از حقوق بشر دفاع کنیم و چهار تا از این زندانیها و تبعیدیها را به رخ میکشند، اینها اگر بخواهند شجاعانه حرف بزنند، حرف خیلی دارند که علیه غربیها بزنند. الان غرب به صورت ظاهر مدافع حقوق بشر است. با استدلال قوی من میخواهم عرض کنم که غرب بیش از هر بلوک دیگری و سران غرب بیش از هر رئیس دولت دیگری مسؤول نقض حقوق بشر در طول این چند قرن گذشته هستند که حالا اینها را یک کمی توضیح میدهم. خیلی روشن میشود ثابت کرد که عمده جنایاتی که در دنیا در مقابل اعلامیه حقوق بشر اتفاق میافتد، مسؤولش قدرتهای استکباری غربی هستند. حتی جنایاتی که در بلوک شرق اتفاق میافتد. یعنی اگر آن ستمها و آن استعمارها وآن ظلمها، آن حق کارگر خوردن ها و آن فشارهای اقتصادی نبود کشورهای زیادی از دنیا به دامن مارکسیسم نمیغلطیدند. آن قدر ظلم شده بود که اینها از ترس آن افعیها به این مارها پناه بردند، یعنی به طور غیرمستقیم مسؤول اینها آنها هستند.
الان چند قرن است که استعمار در سراسر دنیا، در آفریقا، در آسیا، در آمریکای لاتین بدترین جنایتها را به مردم کرده است. کسانی این کارها را کردهاند که حالا فرزندان آنها در پشت اعلامیه حقوق بشر پناه گرفتهاند. کشورهایی هستند که دهها سال مستعمره بودند و هیچ چیزی از خودشان نداشتند و یک حاکمی را به عنوان مستعمره روی اینها میگذاشتند و سیاست، فرهنگ، اقتصاد و همه چیز اینها را اداره میکردند و یا تحت قیمومت بودند. حتی امروز هم که استعمار به طور رسمی در دنیا نقض شده ما هنوز جاهایی داریم که میبینیم رسماً هنوز مستعمره هستند و هر سال یکی دو تا از آنها آزاد میشوند. یکی از اینها که امسال مطرح بود کشور رسمی فرانسه است.
این فقری که امروز در دنیای سوم وجود دارد تحقیقاً مسؤول اینها کشورهای غربی هستند. ممکن است بعضی از این سادهاندیشها بگویند که آنها چه تقصیر دارند. اینها خودشان صنعت ندارند، خودشان راه ندارند، خودشان امکانات ندارند. اینها دروغ است. اینها آمدند یک کاری کردند که آنها دیگر نمیتوانند این کارهارا انجام بدهند.مااگر میبینیم درجایی مثل اتیوپی هر سال عده زیادی از مردم از قحطی میمیرند، الان در سودان قحطی دارد آدم میکشد، اگر میبینیم سالانه در آفریقا میلیونها نفر به خاطر ضعف غذا و ضعف امکانات بهداشتی دارند تلف میشوند، اینها تمامش به عهده کسانی است که سالها اینجا مستعمرهشان بوده است و هر چیز خوبی اینها داشتند همانند طلا، ذغال سنگ و جنگلهای اینها بریده بودند چوبهایشان را برده بودند و به جای این همه چیز، هیچ چیز به اینها ندادند. خوب، اگر طلا را برده بودند و در کنارش یک کارخانه گذاشته بودند و اگر جنگلها را برده بودند اما این را تبدیل به مزرعه کرده بودند، اگر سالها از نیروی ارزان اینها استفاده کرده بودند ولی در مقابلش برایشان یک سد هم ساخته بودند، اگر حتی برای بردن درختهای جنگلها یک جاده درست کرده بودند که اینها وقتی میخواهند به جنگل بروند از این جاده استفاده کنند، باز یک چیزی بود. هیچ کار قابل ملاحظهای برای اینها نکردند و هر چه اینها داشتند به عنوان مواد خام کشورهای خودشان برای خودشان برداشتند و بردند.
کارخانه های اروپا و آمریکا (در حالی که آمریکا از لحاظ منابع زیر زمینی و طبیعی خیلی غنیتر از اینهاست) بهخصوص اروپا، عمدتاً باامکانات این مردم فقیر سراسر جهان در آسیا، افریقا و آمریکای لاتین دارد میچرخد و هنوز هم دارد کار میکند و به مصلحت آنها نبوده که در اینجا چیزی درست کنند. این طور نبودند که بیایند سودان را آبادان کنند. مستعمره آنها بود. آباد نمیکردند که از این آبادی، درآمد شرکتها و کارخانهها را ببرند، مدام ماده خام از این کشورها بردند و مردم را بیسواد کردند. به جای اینکه مردم همانجا را باسواد کنند و متخصص در آنجا درست کنند از جاهای دیگر برای آن کشور متخصص میآوردند و از منابع آنها استفاده میکردند و اینها را بیسواد و بدبخت میگذاشتند. بعد هم که یک روز مردم طغیان کردند و آزاد شدند، اما آزادی که هیچ چیزی ندارد؛ آزادی که بخواهد راه بسازد ماشینآلات ندارد، اگر سد میخواهد بسازد سیمان و فولاد ندارد، اگر نیروگاه میخواهد بسازد نه تخصصش را دارد و نه پولش و نه امکاناتش را دارد. آن قدر هم مقروض است که اگر بخواهد یک مقداری مثلاً قهوه و ذرت و چوب و ماهی که تولیدش خیلی آسان است تولید کند اینها را نیز باید بابت بهره بدهیهایش بدهد.
اگر جهان سوم بخواهد همه درآمدش را بابت بهره و اقساط بدهیهایش به بانکهای غربی بدهد باز هم کم میآورد؛ یعنی هیچ مقدار صرف سرمایهگذاری نکند فقط بهره و قسط بدهد. آیا این جوری درست است؟ حال اینها بگویند حقوق بشر!آیا درست است؟! چقدر شما بیانصاف هستید. ملتی که صد سال در اسارت شما بوده حالا هم بدین نحو از دور اسیر شماست، هنوز هم از اینها حق عضویت میگیرید؟ نماینده آنها را به کاخ سازمان ملل دعوت میکنید و اگر بخواهد یک کاری در کشور خودش بکند شما این کار را به عنوان ضد حقوق بشر تحت فشار قرار میدهید. مسؤول این مسأله کیست؟ فقر حاکم بر افریقا و آمریکایی لاتین را چه کسی باید جواب بدهد؟ این یک فصلی است که در خطبههای قدیم زیاد گفتم. این موضوع، اقیانوسی از جنایات ضد حقوق بشر اینهاست. همین حالا در خود این کشورها حقوق بشر چند چیز مهم دارد. یکی از اینها دموکراسی است؛یعنی حق حاکمیت مردم بر خودشان.این یکی از مادههای مهم حقوق بشر است. آیا در اینجاهایی که اینها حضور دارند این طوری است؟ کشورهایی که تحت قدرت اینهاست یک دیکتاتوری را بالای سرشان میگذارند، این دیکتاتور یا نوکر آمریکاست یا نوکر انگلیس است و یا نوکر فرانسه و یا آلمان است. اگر مردم نفس بکشند این دیکتاتور پدرشان را در میآورد. در اینجا نیز اینها باز حقوق بشر را مطرح میکنند. کشورهایی هستند که اصلاً مجلس ندارند ولی رؤسای آن کشورها برای همین اربابان حقوق بشر بسیار مترقی و بسیار صمیمی جلوه میکنند. به عنوان نمونه کشور عربستان (کاری به مسایل دیگر ندارم) در عربستان مجلس نیست، اما چطور برای آمریکا در آنجا هرگونه سرمایهگذاری کردن مانعی ندارد. اما در یک کشورهایی اگر مثلاً نخواهند کار بکنند،اگر یک بار تظاهرات مردم را سرکوب بکنند آمریکا کمکهایش را قطع میکند واسلحه نمیدهد و چیزهای دیگری نیز نمیدهد و رابطهاش را قطع میکند. حساب این نیست که او طرفدار حقوق بشر است و دموکراسی میخواهد. حساب در اینجاست که فلان حاکمیت را قبول دارد. همین حاکمیت اگر علیه آمریکا یک قدمی بردارد به عنوان ضد حقوق بشر در دنیا معرفی میشود و پدرش را در میآورند.
در خود آمریکا عرض میکنم.در آمریکایازدهدرصد مردم سیاهپوست هستند. به غیر از تعداد کمی از سیاهپوستها که در بعضی از جاها موقعیتی دارند، اکثریت سیاهپوستان در بدترین شرایط زندگی میکنند. من خودم به یکی از محلهای سیاه پوستان رفتهام. اصلاً به آنجا که رفته بودم میخواستم فریاد بکشم که چگونه اینها در اینجا زندگی میکنند.تعجب کردم که این خبرنگارهای مزدوری که از آمریکا پا میشوند و میروند فیلم صحنههای دلخراش را از اتیوپی و جاهای دیگر تهیه میکنند و در دنیا پخش میکنند چرا از آنجا فیلم برنمیدارند. آنها همچون حیوان در میان هم میلولند و در حالی که در کنارشان کاخهای صد طبقه، هشتاد طبقه و چهل طبقه و چند طبقه شرکتهای سفید پوستان وجود دارد. اینها صحبت از رأی در دنیا میکنند. مثلاً هر جا با یک کشوری مخالف باشند هیاهو بلند میکنند که اقلیتها در این کشور حق رأی ندارند و یا مظلوم هستند و یا حقوقشان محفوظ نیست. انسان برود در این مهد به اصطلاح دموکراسیها، ببیند با اقلیتها چکار میکنند. فرانسه مهد آزادی است، یعنی پیشقدم اینهاست و از همه اینها در این قضیه جلو است.
همین اعلامیه حقوق بشر در فرانسه تصویب شده است. الان در فرانسه چقدر مسلمان ما داریم. این مسلمانها در مسایل فرانسه چقدر شریک هستند و چقدر درپارلمان فرانسه حضور دارند؟ این از قلههای دموکراسی است که اگر فتح بشود هیچ چیزی در داخلش نیست. اعلامیه حقوق بشر اگر در اینجا (فرانسه) نقض بشود دیگر چه کسی میتواند مدعی باشد که ما طرفدار حقوق بشر هستیم؟! دقیقاً نمیدانم، به نظرم حدود 4 میلیون مسلمان در فرانسه داریم، آقایان بیایند بگویند چند نفر نماینده از اینها در پارلمان فرانسه حضور دارند، چه مقدار از اینها در حکومت فرانسه هستند، چه مقدار اینها در سرنوشت خودشان دخالت دارند؟ حال بیایید به ایران، در ایران بیایید از خود اقلیتهایی که در ایران هستند مثل ارمنیها، کلیمیها، زرتشتیها از دیگران بپرسید که آنها وضعشان چگونه است.
در مجلس ما 5 نفر از اقلیتهای دینی حضور دارند، که بعضی از این 5 نفر حتی با دو سه هزار رأی وارد مجلس شدهاند. در مجلس ما برای این، آنها حضور دارند چون بخشی از مردم ما و یا ملت ما را ارمنیها، زرتشیها و .... تشکیل میدهند. برای این ما باید در مجلسمان صدای اینها را داشته باشیم و حق آنها در مجلس گفته بشود. شما خودتان میتوانید از نمایندگان این اقلیتها در مجلس بپرسید که آیا تبعیضی از حقوق نمایندگی برای آنها با دیگران قایل میشویم. مثل نماینده اول تهران حق رأی دارند، مثل نماینده اول تهران حق سخنرانی قبل از دستور دارند. حتی وقتی که اینها میخواهند بیایند از این تریبون آزاد که مستقیماً با همه دنیا مربوط است حرف بزنند هیچ کس به اینها نمیگوید که چه بگویید و چه نگویید. آزاد آزاد مثل بقیه حرفشان را میزنند. اگر چیزی هم بگویند که ما نپسندیم ما چون حق نمایندگی برایشان قایل هستیم میگوییم بگذارید حرف بزنند چون حقشان است. آیا در فرانسه بدین نحو عمل میکنند؟ واقعاً با مسلمانها این طوری برخورد میکنند؟ در انگلستان که این همه رادیو »بی. بی. سی« و امثال آن دم از دموکراسی و حقوق بشر میزنند شما ببینید صهیونیستها چقدر هستند و چند تا نماینده در پارلمان انگلیس دارند و مسلمانها چقدر هستند و اینها (مسلمانها) چقدر نماینده در آن پارلمان دارند.
صهیونیستها یک تعداد بسیار کمی هستند اما شرکتها دست اینهاست، روزنامهها دست اینهاست، رادیوها دست اینهاست، و در دولت نفوذ دارند. حدود چهل رأی در پارلمان انگلستان دارند، و علاوه بر اینکه همه را میچرخانند. اما مسلمانها در آنجا هیچ چیز ندارند. به طوریکه بیش از یک میلیون مسلمان در خود لندن وجود دارد. اینها چه حقی دارند به اینها میدهند. این چگونه دموکراسی در دنیاست؟ اما شما ببینید بیانصافها وقتی تبلیغات میکنند میگویند که اقلیتها در ایران (ایرانی که آنها قبول ندارند) و یا در کجا چه بر سرشان میآید.
در مشاغل نیز همین طور است. الان مشاغلی که در ایران، امکانات مادی که در ایران یهودیها، ارمنیها و کل مسیحیها و زرتشتیها دارند شما اگر مقایسه کنید با امکاناتی که دست مسلمانها در کشورهای اروپایی، نوعاً کارهای کارگری، این چند میلیون عرب و چند میلیون ترک که الان از ترکیه و عربستان و از کل کشورهای عربی در اروپا زندگی میکنند واقعاً ببینید که چه شغلهایی دارند، عمدتا یا کارگر کارخانه هستند، یا نظافت چی هستند، یا مشاغلی در این سطح به این بندههای خدا دادند، و اصلاً راه ترقی را بر اینها بستهاند. اگر هم تعدادی از اینها تحصیل بکنند که نوعاً غرب زده هستند که به کشورهای خودشان برنمیگردند. در آنجا یک کاری از آنها میکشند که از تحصیلکردههای خودشان نمیکشند. شیوه برخورد اینها چنین است.
در مورد اقلیتهای سیاسی نیز یک شیوه بسیار پلیدی اینها (غربیها) دارند که آدم وقتی به عمق قضیه وارد میشود سراسر وجودش از اینها نفرت میشود که این همه با زبان ریاکار و ظاهر فریب هستند ولی در باطن این همه پلید و زشت و نکبت دار.
اینها الان شیوهشان چنین است. اگر در یک جایی انقلاب شد، یک عده از کسانی که مصدر امور بودند، وزیری، وکیلی، امیری، خوب وقتی انقلاب میشود، اینها در میروند چون باید جواب بدهند، جنایت کردند باید محاکمه بشوند؛ معمول این است. وقتی آثار انقلاب شروع میشود اینها شروع میکنند به فرارکردن و خارج کردن اموال کشور به کشورهای غربی. بعد که انقلاب میشود همین جنایتکارانی که تا دیروز مسؤول همه جنایات یک رژیم بودند که مردم کارد به استخوانشان رسید و قیام کردند و خودشان را با چنگ و دندان نجات دادند، اینها فرار میکنند به آنجا میروند. از پیش هم پولهای زیادی از این مردم را به آنجا فرستادهاند. بعد میبینیم همین جنایتکارها تبدیل میشوند به یک اقلیت سیاسی، در حالی که ملت انقلاب کرده تبدیل میشود به ضد حقوق بشر و قساوت پیشه. این ظالم میشود و آنها مظلوم میگردند.
ما ممکن است اگر بیست سال دیگر این حرف را برای مردممان بزنیم مردممان چیز خیلی زیادی از این حرفها نفهمند. همین بچههایی که بعد از انقلاب به دنیا آمدهاند چیزی از رژیم شاه و مسایل گذشته نمیدانند. این چیزها در مغزشان نیست. باید بعداً در کتابها بخوانند و در فیلمها ببینند و بفهمند. دیگر کمکم فراموش میکنند. نسل بعدی دیگر چیزی نمیداند. ولی ماها حالا میدانیم. این مردمی که الان دارند زندگی میکنند میدانند که ما با چه جنایت پیشههایی طرف بودیم. خانواده پهلوی و آن شازدهها و غیره که در اینجا بودند جزء منفورترین و زشتترین آدمهای دنیا بودند. هر بدی که در دنیا بود اینها داشتند و هیچ خوبی نداشتند. اینها حالا رفتهاند و در آنجا تبدیل میشوند به آزادیخواهانی که مثلاً رادیو آمریکا و رادیو بی. بی. سی و یا رادیو فلان و تلویزیون فلان که برای هر دقیقهاش مبالغ هنگفتی پول از تبلیغاتشان میگیرند، ساعتها وقت در اختیار اینها میگذارند، تا اینها بیایند از ملت مظلوم ما شکایت کنند.
این خیلی حرف است؛ یعنی آدم باید هیچ اثری از وجدان و انصاف در وجودش نباشد که این مسایل را این طور علم بکند. چطور میشود که سلطنت طلبان دیروز و جنایتکاران که در این خیابانها مردم را به جرم اللّهاکبر گفتنشان به گلوله میبستند، آنها که سیل پولهای این مردم فقیر را که سالها چنین فقری را نمیشود جبران کرد، فرستادند و بعد از ده سال هنوز در آمریکا و جاهای دیگر حسابهایشان پراز پول است، اینها آزادیخواه میشوند! و اقلیت مظلوم، و یک ملتی که آن طور انقلاب کرده و تروریسم را از خودش دور کرده و آن طور جنگیده و با فقر و فاقهای که ارث آن رژیم شوم بود دارد زندگیش را میگذراند، اینها به عنوان یک ملت زورگو معرفیمیشوند! و آن افرادی که فراریها را تحت حمایت خودشان گرفتند حامی حقوق بشر شناخته میشوند! اف به صورتتان که شماها این قدر پررو هستید که با واژههای شریف تاریخ بشریت این طور بازی میکنید.
انسان باید خیلی گستاخ باشد که خیال بکند که یک ملت این طوری فراموش کند، پولهایی که از این مردم در بانکهای آمریکا جمع است که 10 سال بعد از انقلاب این غارتگران آنجا با اسراف آن را خرج کردند و هنوز هم جیبها و حسابهایشان پراست، آمریکاییها و بانکهای آمریکایی با این پولها دارند با سرنوشت ما بازی میکنند. در کاخ سفید آن آمریکا با رأی نمایندگان مردم و در سازمان ملل میخواهد یک ملت این طوری را محکوم بکند و آن جنایتکار فراری را این طور میخواهد تبرئه بکند. این چه حقوق بشری است؟ شماها چقدر خام هستید و فکر میکنید که ملتها نفهمند؟ و سر مردم این طور کلاه میگذارید و این طور مردم را گمراه میکنید. اینها چه کسانی هستند.کَانَّه چیزی از انصاف و بشریت سرشان نمیشود؟ مردم را یک مشت افراد فراموشکار، نادان و ابله حساب کردند و با مردم این طور برخورد میکنند.
حتی در همین مسأله فرق میگذارند. من نمونهاش را حالا میگویم. مثلاً اگر در فیلیپین یک رژیمی روی کار آمد که آمریکا قبولش دارد رئیس آن رژیم فرار کرد و به خارج رفت پولهایی که رئیس حکومت فیلیپین در بانک سوئیس دارد توقیف میشود، میگویند چون این پول مردم است! حالا تازه این هم سویس است. سویس که یک جای آزاد و کشورکوچکی است که خیلی هم جربزه استعمار را ندارد.
پولهای مارکوس که از فیلیپین به سوئیس برده، آن پول در بانک آنجا توقیف میشود. اتفاقاً میگویم که این کار خوب است و باید توقیف بشود چون میگویند در زمان حکومتش برده اما پولهای خاندان پهلوی که از ایران رفته توقیف نمیشود. پولهایی که مثلاً شاه اریتره، اتیوپی در آنجا داشته وقتی آن موقع رفته توقیف نمیشود. حالا اگر جایی مردمش با استکبار خوب نباشند، آنها هم با فراریهایشان آن طور رفتار میکنند.
تروریسم؛ یکی از چیزهایی که خیلی هم حالا روی آن هیاهو میکنند و به حقوق بشر هم بندش میکنند، تروریسم است. چون برای مردم ایجاد ناامنی میکند و به طورکلی تروریسم، هم ضدحقوق بشر و هم ضدانسانی است.
خوب، مبارزه با تروریسم کار بسیار خوب و واژه بسیار خوبی است، و یک واژه بسیار آبرومندی است. آدمهایی قصد ایجاد ناامنی دارند و آنها که با توسل به ترور، در صدد دستیابی به مقاصدشان هستند، حالا این ترور، چه دولتی، شخصی و یاحزبی باشد کلاً محکوم است.
اما این غربیها واقعاً به خاطر مبارزه با تروریسم این کار را میکنند یا چیز دیگری در کار است؟! من نمونههایی را که شماها میدانید میگویم و این در سراسر دنیا به این شکل هست، و یکی که ملموس است و بچههای ما آن را فهمیدهاند، این قابل طرح در این جمعیت هست، جاهای دیگر نمونههای دیگری را برمیشمریم.
در داخل کشور خودمان، کسانی که اینجا بمب کار گذاشتند و در مکان همین نماز جمعه بمب کار گذاشتند و شاید خیلی از حضار میدانند که شعله آتش و انفجار اینجا را پرکرده بود که قطعات بدن نمازگزاران را تا سر درختها هم پرتاب کرد و ما این را فراموش نکردیم و این فیلم را آن روز نشان دادند.
در حزب جمهوری اسلامی بمب کار گذاشتند و هفتاد و چند نفر از شریفترین انسانهای این کشور را قطعه قطعه کردند. در داخل نخست وزیری بمب گذاشتند که رئیس جمهور و نخست وزیر و رئیس شهربانی و همه را یکجا از پا درآوردند. در راه آهن، داخل خیابان و چندین جای دیگر نیز بمب گذاشتند. خوب، اگر اینها ترور نیست، پس چه چیزی ترور نامیده میشود؟ یعنی مگر شما چیز دیگری را غیر از این در دنیا به عنوان مصداق ترور میتوانید پیدا بکنید؟
اگر بناست با تروریسم مبارزه بشود، هر کس که مدعی مبارزه با تروریسم است اول باید با اینها مبارزه بشود. خوب، همینها الان از آمریکا و سیا حقوق دریافت میکنند. همین الان در آمریکا دارای کلوپ هستند و در آمریکا الان روزنامه دارند و با رادیوی آمریکا مصاحبه میکنند و همینها با رادیوی کلن مصاحبه میکنند و روزنامهها حرفهای همینها را مینویسند. چطور تروریسم، وقتی ملت ایران را ترور بکنند برای شما هیچ اشکالی ندارد. اما همینها اگر یک بمب که هیچی، یک ترقه اگر در جلوی کاخ سفید در کردند هفت پشتشان را شما نمیبخشید؟! خوب بدبختهای نادان! این طوری با افکار مردم نمیشود طرف شد.
یک ملت انقلاب کردهای که اینها را میبیند و بعد هم از رادیوی شما میشنود که دارید با تروریسم مبارزه میکنید و در همان برنامه هم بعد با اینها مصاحبه میکنید، پیداست که شما توجه به حق ندارید و شما دنبال یک چیزهای دیگری هستید و اهداف دیگری دارید.
ما قبول داریم که گروگانگیری بد است. ما الان هفت هشت سال است که 4 نفر از افراد ما را در لبنان نوکرهای رسمی آمریکا و انگلیس به گروگان گرفتهاند که شما صد بار هم نامشان را شنیدهاید. اینها دیپلمات هم بودند. که دیپلمات در همه جای دنیا مصون است و دولت آنجا موظف است که جان دیپلمات را حفظ بکند. امنیت دیپلمات را حفظ بکند.
دیپلمات ما را گروگان گرفته و بردند و کسانی هم هستند که نوکر شماها هستند ما هم میدانیم شما اگر به اینها یک روز حقوق ندهید، اینها دیگر نمیتوانند زندگی کنند. اگر یک روز حمایت نظامی و سیاسیتان را از اینها بردارید مردم لبنان اینها را بیرون میکنند. اینها را همه، خودتان و خودشان هم میدانند. چطور اینها مردم دیگر را گروگان میگیرند این هیچ عیبی ندارد اما چهار تا جاسوس شما را مردم مظلوم لبنان و اینهایی که این همه ظلم به آنها شده و برای دفاع از خودشان اینها را گروگان میگیرند، شما این همه عزا برپا میکنید، این همه میخوانید، این همه در دنیا میگویید؟!.
دو سه انقلاب را محکوم میکنید به عنوان حمایت از گروگانگیری، خود شماها این طوری نیستید! چرا اینقدر تناقض در فکر شما هست؟ این چه متولی برای اجرای حقوق بشر است و این چه ادعایی است که شماها میکنید؟ الان مقدار زیادی از مردم لبنان در اسرائیل به عنوان زندانی زندگی میکنند.
ببینید این در دنیا چیز عجیبی است. یک کشور دیگر برود در آن کشور و مردم را هم دستگیر کند به زندان بیندازد، نه اسیر، چون جنگ که نیست اسیر بکنند. اسرائیل را هم هر کس که نداند بچه نامشروع آمریکاست دیگر باید در دنیا خیلی نادان باشد. و ما میدانیم که اگر شما از همین حالا تصمیم بگیرید که کمکهایتان را به اسرائیل قطع کنید اسرائیل سال آینده دیگر نیست. این را شما میدانید و ما هم میدانیم. اگر شما حمایت نکنید، مردم خود اسرائیل یعنی عربهایی که در داخل اسرائیل زندگی میکنند، خاک حکام اسرائیل را توبره میکنند. اینها را شماها میدانید.
چطور این جنایات ضد بشری را اسرائیل مرتکب میشود. به کشور دیگری تجاوز مینماید و خاک کشور دیگری را تصرف میکند، مردم کشور دیگری را اسیر میکند و به زندان میاندازد که همه آنها مخالف نص حقوق بشر است، اما اینها برای شماها اهمیت ندارد؟!
این چه آمریکای طرفدار حقوق بشری است؟ این چه ادعای حقوق بشری است؟ شما چه حق دارید دیگران را محکوم کنید و بگویید شما حقوق بشر را اجرا نمیکنید؟. من حرفم با سران روسیه همین بود. میگفتم شماها وقتی میروید آمریکا، خوب اینها را بگویید. شما به آنها بگویید که شماها دروغ میگویید که از ما مطالبه میکنید. ما به هر دو میگوییم، هم شما و هم آنها، حقوق بشر را تضییع میکنید، اما شما لااقل به آمریکاییها جواب بدهید و به آنها حمله بکنید. برای اولین بار ما دیدیم که در این سخنرانی اخیر رئیس کشور اتحاد جماهیر شوروی این حمله صورت گرفته بود که تعبیری که غربیها داشتند این بود که حمله بهترین دفاع است همین که آنها را زیر سؤال بردند، که به این صورت از خودش دفاع کرده.
اینها دروغ میگویند. اینها موجودات خطرناکی هستند و خطرشان هم این است که یک نقاب به صورتشان زدند و خودشان را فرشته نشان میدهند اما درونشان دیو هستند و بدترین عملیات را انجام میدهند و اسمش را هم دفاع از حقوق بشر، مبارزه با تروریسم، مبارزه با گروگانگیری و طرفداری از دموکراسی میگذارند. این فلسطینیها الان یک سال است که هر روز در کرانه غربی رود اردن با دست خالی به خیابانها میآیند و دست به تظاهرات میزنند که شما هر شب شاهد پخش فیلم آن از سوی تلویزیون هم هستید. اسرائیلیها هم از دور با گلوله هدفشان قرار میدهند و هر روز یک عده زن، مرد و بچه کشته میشود. مدرسه ها و کارخانهها تعطیل است و مردم گرسنهاند.
اردن هم که چند ریال به اینها میپرداخت به دستور آمریکا آن را هم قطع کرد. یک عده مردم فقیر، گرسنه، مظلومی که خاکشان در تصرف اسرائیل است مردم آنجا دارند تظاهرات میکنند. اگر در دنیا ما یک مصداقی برای استحقاق و حقانیت از همه ابعاد بخواهیم پیدا بکنیم این مردم فلسطین هستند. خاکشان را تصرف کردند و دشمن در خاکشان هست، شغلشان، زمینشان، باغشان یا سیاستشان و حاکمیتشان را گرفتند و هیچ چیز از خودشان ندارند.
اسلحه هم دست این مردم نیست که شما بگویید تروریسم. و همان تروریسم ادعایی شما را هم نمیتوانید بگویید. و دیدید که زن با دست خالی و با بچه بغل به خیابان میریزد و فریاد میکشد که چرا بچه مرا گرفتید و به زندان انداختید.
معلم زن از مدرسه بیرون میآید و میگوید من نمیخواهم سرباز اسرائیلی را در مدرسه خودم ببینم، که با گلوله گاز اشکآور جوابش را میدهند.
شیطنت شما هم این است که این خبر را هم پخش میکنید و به صورت ظاهر هم قیافه مخالف میگیرید اما ما میدانیم که دروغ میگویید. اگر دروغ نمیگویید، اسرائیل را حمایت نکنید. ما از شما کمک نخواستیم. شما به اسرائیل کمک نکنید، تا ببینید که مردم فلسطین با اسرائیلیها چه میکنند. شما دروغگو هستید، شما متظاهر هستید، شماها ریاکار هستید.
جنایت شما این است که واژههای آبرومند بشریت را دارید ملکوک میکنید و مردم را به حقوق بشر و دموکراسی و آزادی بدبین میکنید. آزادی که شما از آن دفاع کنید محصولش همین است که دارید میبینید. اینها مدعی حقوق بشر میشوند. ایران انقلابی که ما خودمان میدانیم چگونه انقلاب کردیم و چگونه جنگیدیم، ما مخالف حقوق بشر میشویم، و آنها طرفدار حقوقبشر میشوند!آنها طرفدار آزادی، ما مخالف آزادی! آنها طرفدار اقلیتها، ما مخالف اقلیتها! زشتی تدوین تاریخ بشریت وقتی که به دست امپریالیستها نوشته بشود این است و گمراهی مردم را سبب میشود مایه اصلی قضیه هم روحیه استکباری است که در اینها هست.
برد صدای ما همین قدر است که شماها میشنوید و صداهای آنها خیلی برد آن زیاد است خیلی میتوانند حرف بزنند و میزنند ولی بالاخره یک روز ملتها قیام خواهندکرد و جلوی این مسایل را خواهند گرفت ولی آن روز دیگر برای آنها دیر شده است.
همین قوم عادی که مثل زدم، خیلی نصیحت شدند ولی آن وقت کارشان به جایی رسید که خداوند یک باد نحسی را فرستاد که 8 روز و 8 شب آنها را تحت تأثیر قرار داد که بعد از هفت شب که گذشت.
»کَاَنَّهُمْ اَعْجَازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ«.
که خداوند به موقع خودش میرسد و ملتها به موقع خودشان قیام میکنند. و روزی غربیهایی که این همه در این چند قرن به اسم آزادی و دموکراسی به مردم ظلم و ستم کردند باید جواب این جنایات خودشان را بدهند و حقوق بشر، حقوق بشر واقعی باشد.