نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
خطبه اول
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُللَّهِِ رَبِّ الْعالَمینَ اَحْمَدُهُ وَاَسْتَعینُه وَاَسْتَغْفِرْهُ وَاَتَوکَّلُ عَلَیْهِ وَ اُصَلّی وَ اُسَلِّمُ عَلی حَبیبه وَ نَجیبه وَ خَیَرتَهِ فَی خَلْفِهِ حافِظِ سرِّه وَ مُبَلِّغِ رِسالاتِهِ. بَشیرُ رَحْمَتِهِ وَ نَذَیرُ نَقْمَتهِ سَیَّدنا وَ نَبیِّنا اَبیِالْقاسمِ مُحَمَّدَ(ص) وَ عَلی آلِهِ الأَطْیَبینَ الأَطْهَرینَ الْمُنْتَجَبینَ اَلْهُداةِ الْمَهْدیینَ الْمَعْصُومینَ سیَّما بَقَیِةُاللَّهِ فِی الأَرَضینْ وَ صَلِّ عَلی أَئِمَّةِ الْمُسلِمینَ وَ حُماةُ الْمُسْتَضْعَفینَ وَ هُداةِ الْمُؤْمِنینْ.
»اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ، وَ جَحَدُوا بها وَاسْتَیْقَنْتَها اَنْفُسَهُم ظُلْماً وَ عُلَُّواً فَانْظُر کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمفُسدینَ«.
خواهران و برادران را به رعایت تقوا دعوت میکنم.
امروز در بحث استکبار و استضعاف، یکی از ویژگیهای این طبقه (استکبار) را که منشأ آثار شومی نیز هست توضیح میدهم.
استکبار مستلزم خود محوری است و انسان در حالت استکباری، خود را از حق و ملاکهای حق بالا میداند و قضاوت، تفکر و مشیاش به مقتضیات هوا و هوس فردی و گروهی در میآید. چیزی را قابل اجرا میداند که در جهت فکری و هوای نفس او باشد و آنچه در جامعه معیار و ملاک حق را دارد، برای او قابل پذیرش نیست. این ویژگی از لوازم روحیه استکباری است. مستکبر میتواند یک شخص دیکتاتور یا حزب و یا یک جریان فکری و باند باشد.
وقتی اینها (انسانهای مستکبر) خود را محور قرار دادند و بالاتر از حق و دیگران تشخیص دادند پیشآمدهای سویی به دنبال دارد. آیهای که در اول صحبتم خواندم، مضمونی است [t1]که در قرآن بیش از صدبار به صورتهای گوناگون و تعبیرهای مختلف تکرار شده است. اسلام اساساً کفر واقعی را همین میداند. کفرهایی که از روی جهل و اشتباه باشد، باعث خشم شدید خداوند نمیشود بلکه کفرهایی که براساس خودبینی و خودمحوری در وجود انسان است، خطرناک هستند.
در آیه آمده است:
»اینها حقیقت را منکر شدند، ولی در دلشان و فهمشان این حقیقت را قبول دارند که پیامبر حق را میگوید ولی چون خودشان را بالاتراز دیگران و حق میدانند، دچار اشتباه میشوند«.
بعد تهدید الهی این است که میگوید:
»اینها مفسد هستند و عاقبت مفسدین را هم تاریخ نشان داده که چیست«.
این یک مسأله بسیار مهمی است. ما اگر تقوای فکری داشته باشیم و وجدان ما تحت تأثیر تقوا حرکت کند و با واقعیات و حق و معیارها و ملاکهای درست منصفانه برخورد کنیم، اگر جامعه ما و انسانها این گونه باشند سلامت جامعه محفوظ است. بدترین شرایط برای جامعه این است که کسانی در جامعه وجود داشته باشند که حق را معیار برنامه زندگی ندانند بلکه خودشان را معیار و محور بدانند. اگر دیکتاتورها عناصر مضری هستند، به این دلیل است.
اگر ما دیکتاتوری داشته باشیم که در اداره کشور قاطعیت به خرج بدهد و به افکار ناصالح و غلط عامه توجه نکند و به دنبال حق بوده و قاطعیت داشته باشد این دیکتاتور آن قدر خطرناک نمیشود. دیکتاتور، زمانی خطرناک است که در مقابل حق قرار بگیرد و آنچه را خود مصلحت میداند برای خود و باندش قرار میدهد، او مسیر حرکت را مشخص کند. این خطرناک است. احزاب و باندها اگر در این مسیر افتادند، خطرناک میشود. ما در تاریخ دیکتاتورهایی داشتیم که کشورشان را نجات دادند و اقدامات اساسی در جامعه خود انجام دادند.
اما آدمهای خود محور از هر طبقه که باشند خطرناک هستند. حق محوری چیز درستی است.
من مقداری از آیات قرآن و تطبیق آن با واقعیتهای زندگی را برای شما در اینجا میگویم.
در سوره انفال آیهای هست که میفرماید:
» خدایا اگر این حق است، پس از آسمان بر سرمان سنگ ببارد و یا عذاب دیگری بیاید و ما را از بین ببرد «.
این چه طرز تفکری است که در انسان جا میافتد که به خداوند چنین میگوید؟! یعنی انسان در مقابل حق صف بندی بکند! یعنی سینه خودش را در مقابل حق سپر قرار بدهد! یعنی بگوید اینکه من میفهمم و میگویم درست نباشد، پس من هم نباشم. این چه حرف و طرزتفکری است؟ اما این واقعیت و چهره حقیقی مستکبرین است. انسان که دچار خودمحوری شد همین نتیجه به وجود میآید. چندین آیه در این مورد وجود دارد. قرآن میفرماید:
شما اگر متقی باشید و تقوای فکری داشته و دنبال حق باشید، خداوند در روح و فکر شما نورانیتی قرار میدهد که حق را از باطل تشخیص میدهید و دنبال حق میروید.
آیه از اینجا شروع میشود، تا میرسد به اینجا که مستکبرین که تقوای فکری ندارند و لجاجت و یکدندگی روی هوا و هوس خود دارند تا آنجا پیش میروند که به خدا میگویند اگر این حق است پس ما را سنگ باران کن و از بین ببر. بعد دنبال همین میآید که اینها اموال خودشان را مصرف میکنند تا راه خداوند را ببندند.
مستکبرینی که در زمان رسول اکرم بودند، در این مسیر افتاده بودند و در مقابل پیامبر صف کشیده، چنین میکردند. ما شعبههای مشخص استکبار را، در مُترفین، قدرتهای سیاسی، مالی و علمی را مطرح کردیم اما این استکبار منحصر به اینها نیست و در محیط خانواده و اداره هم، انسان میتواند مستکبر باشد.
معمولاً در مقابل انبیا دو جریان وجود داشته که امروز هم نمونههایی از آن را در جامعه خودمان میبینیم که حالت افراط و تفریط دارد. اینها در مقابل حق برای خودشان یک محوریتی قایل هستند و در تعبیری که از خطبه قبل داشتم، علی(ع) در مقابل این دو گروه میگویند:
»شما از جاده مستقیم منحرف شدهاید«.
برای روشن شدن بحث لازم به تذکر است که حق همان است که رهبری میگوید و این معیار حق است.
همان طور که میدانید، خوارج در مقابل حضرت علی(ع) ایستادند و با آن حضرت به مخالفت برخاستند. رهبر این گروه شخصی بود به نام »عبداللَّهبنِ وَهَب رَاسبی«. وقتی این شخص در جنگ نهروان کشته شد و سر او را نزد علی(ع) آوردند، امام نگاهی به سر بریده این شخص کردند و گفتند: »این آدم حافظ کتاب خدا بود، اما حدود را نشناخت«. اختلاف این عده با حضرت علی(ع) از زمان جنگ صفین شروع میشود زمانی که معاویه قرآن را بر سر نیزه کرد و گفت: قرآن بین ما حکم خواهد کرد. حضرت علی(ع) هر چقدر گفتند که اینها دروغ میگویند و دعوت به قرآن نمیکنند بلکه میخواهند ما را از جنگ کنار بکشند و میخواهند حیله بکنند، ولی همین خوارج و دیگران روی گرده علیبن ابیطالب فشار آوردند میگفتند: خوب اینها دعوت به قرآن میکنند، چرا نمیپذیرید؟ آقا پذیرفتند و قضیه به حکم رسید و حکمین که ابوموسی و عمروعاص بودند برای حکم رفتند. وقتی که حکمین مطرح شد، این سران خوارج - هنوز چیزی به عنوان خوارج آن موقع نداشتیم - مخالفت کردند، گفتند که نه، علیبن ابیطالب مثل اینکه پذیرفتند اشتباه کرده، در حقانیت خودش شک کرده و کسی را که صالح برای حاکمیت نیست به حکمیت برای یک مسألهی روشن دینی فرستاده است. به علیبن ابیطالب میگفتند تو باید توبه بکنی تا ما با تو باشیم؛ اصلاً خواستشان از حضرت علی این بود که توبه بکند. آقا فرمودند این چه حرفی است شما میزنید! با زبانهای مختلف با اینها برخورد میکردند که اینها را قانع کنند چون جزو خشکمقدسیهایی بودند که نماز شبشان هم ترک نمیشد.
در جریان جنگ صفین خیلی از اینها (خوارج) روزه بودند و نماز شب میخواندند ولی اصحاب بزرگ پیامبر را تنها به این دلیل که انتصاب حکم از طرف حضرت علی(ع) را پذیرفته بودند میکشتند. اینها به همان مشکل خودمحوری مبتلا بودند و تا جایی پیش رفته بودند که در مقابل حضرت علی(ع) نیز ایستادند. روزی که جنگ نهروان به نقطه داغ خودش رسید آن حضرت برای اینکه با اینها اتمام حجت کنند، فرمودند: آنهایی که در جنگ صفین بودند یک طرف و آنها که در جنگ نهروان شرکت داشتند طرف دیگر بایستند. حضرت علی(ع) با صفینیان سخن گفتند و فرمودند: »مگر نه این است وقتی که قرآن را آوردند، من گفتم توجه نکنید، من قرآن ناطقم و جنگ را ادامه بدهید و شما فشار آوردید و گفتید »که باید تسلیم قضاوت قرآن بشویم«. اعتراف کردند و گفتند: بله، حضرت علی(ع) در ادامه فرمودند: »پس آن زمان که قرآن قرار شد بین ما و معاویه حکم کند شما مخالفت کردید، در صورتی که ما حکمیت ابوموسی را نگفتیم بلکه حکمیت قرآن را گفتیم، پس چگونه شما در مقابل امام و رهبرتان که در رکابش میجنگیدید میایستید و مقابله میکنید«.
گروه بسیاری پشت آنها هستند که خودشان را متعبد هم معرفی میکردند، تا این حدکه »تارک وظیفه« و » مرتکب کبیره « را کافر معرفی میکردند. یکی از مبانی خوارج این بود که هر کس گناه کبیره مرتکب شود، کافر است، مگر اینکه توجه کند. و آن وضع پیش آمد که میبینید.
بنابراین حالت مقاومت در مقابل حق، آنچه که محور و ملاک آن در جامعه مشخص است و راهی که جامعه پذیرفته است، یک حالت استکباری دارد و نصیحتناپذیری، حقیقتناپذیری، یکدندگی در مطالبه که خود انسان با هوا و هوس خود میسازد و لجاجت در امور اجتماعی به مقتضای افکاری که با باند و حزب و جمعیت انسان و منافع شخصی و باندی انسان ایجاب میکند، این یک حالت استکباری در مقابل حق است که انسان را کر و کور میکند و انسان کور میشود حقیقت را نمیبیند و نمیشنود. تعصب پردهای روی چشم انسان میاندازد و انسان را گمراه میکند و یک وقت انسان احساس میکند که با حق کشتی میگیرد. این حالت، بدترین حالت است.
من دو سه آیه و روایت برای شما میخوانم تا نتیجهگیری کنیم.
»وَ ما کانَ لِمُؤْمِنَ وَ لا مُؤْمِنَةٍ اِذا قَضَی اللَّهُ وَ َرسُولُهُ اَمْراً اَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخَیَرةُ مِنْ اَمْرِهِمْ«.
در جمع مؤمنین و مؤمنات این حق وجود ندارد وقتی که پیغمبر و خداوند که معیار حق هستند در زمان نزول قرآن مسألهای را انتخاب کردند اینها در مقابل او موضع بگیرند. انتخاب در اینجا نیست.
کسانی که در مقابل پیغمبر میایستادند یا در مقابل علیبن ابیطالب که جانشین پیغمبر بود میایستادند، یا در مقابل حاکمیت حق - که در زمان ما شخصیت حضرت امام است - و نظراتی ابراز کنند، بایستند با هوا و هوس و باند و نظر خودشان، محکوم به این حالت هستند که این یک حالت استکباری است. ممکن هم هست آدم به این رنگ دموکراتیک بدهد و چیزهایی از این قبیل.
ممکن است آدم مطالبی را قبول نداشته باشد اما بحث این است که در جامعه معیار و ملاک حق را وقتی که ما پذیرفتیم و دنبال آن بودیم باید عمل کنیم.
تعبیر علیبن ابیطالب(ع) به عبداللَّه بن وهب که میفرمایند: انسان هر چه میخواهد برای خودش محتوا داشته باشد، حدود الهی را که در یک جامعه پذیرفته شده و باید با آن حدود ما زندگی کنیم باید بپذیریم. اشکال استکبار در جامعه این است که این حدود را مراعات نمیکند. حد خودش و هوا و هوس و منافع خودش هست که برای او میتواند معیار باشد. این یک حرکت ضدتقوایی است.
به این دلیل است که در قرآن میفرماید: »وَ لا یَزیدُ الْظالِمینَ اِلّا خَساراً«.
قرآن نسبت به ظلمه و مستکبران غیر از خسران چیزی بار نمیآورد.
قرآن که نور و هدایت و صفاست، همین قرآنی که برای دردهای جامعه شفاست، برای انسانهای مستکبر خسارت میشود. برای اینکه او در مقابل حق میایستد. آدم پلید و دچار پلیدیهای خود وقتی که با حق و واقعیتهای زندگی مواجه میشود، با آنکه باید متابعت کند، اگر قرآن هم او را نصیحت کند، با لجاج و عناد روی دندهای میافتد که این دنده انسان را به جای خطرناکی میبرد. با این دید اگر ما در جامعه برخورد کنیم، جامعه خودمان رابا این محور و ملاک هدایت کنیم، جامعه همیشه سالم است و خطر سقوط و ضعف، جامعه را تهدید نمیکند.
ما اگر توانستیم آن گونه این انقلاب را پیروز کنیم، در مقابل آن رژیمی که آن همه امکانات داشت و با همه امکانات استکبار جهانی تقویت میشد، اگر توانستیم بایستیم و آن را از کشور بیرون کنیم، اگر توانستیم این همه جریانات ضد انقلاب را در داخل کشور سرکوب کنیم، اگر توانستیم هشت سال معجزه آسا در مقابل همه نیروهای شیطانی دنیا بایستیم و اگر توانستیم ده سال این انقلاب را در شدیدترین کورانهای سیاسی دنیا و بحرانهای کمرشکن حفظ کنیم به آن دلیل بود که اکثریت جامعه و توده مردم ما دارای یک محور بودند و حرف آن محور را میپذیرفتند. این مهمترین بنیان مرصوص جامعه ماست که رهبریت مقبولی وجود دارد. آنهایی که در این خط بودند و با امام سر و کار داشتند، آنهایی که میخواستند با این انقلاب از طریق رهبری هدایت شوند، پشت سر این رهبر بودند. با کمک اینها دیدید که ما چه مشکلاتی را توانستیم از سر راهمان برداریم و دیدید که ما چه معجزاتی کردیم که هیچ انقلابی در تاریخ خود نتوانسته است انجام دهد.
هر کس از این رهبری جدا شد و برای خودش یک راه خاصی انتخاب کرد، رفت و ریخت.
آنهایی که با رهبری و جامعه و این خیل عظیم انسانها بودند، اکثریت قاطع با محوری درست توانستند به راه خودشان ادامه بدهند و ما انشاءاللَّه در آینده هم همین وضع را حفظ خواهیم کرد. ما نباید با بیاناتی که امام میگویند و رهنمودهایی که میدهند با محوریت خود برخورد کنیم. یک چیزی امام میفرمایند، یک جریان میپسندد، یک جریان نمیپسندد. نباید چنین باشد که آن جریانی که این حرف امام را نمیپسندد، با آن حرف دیگری که امام زده بودند و به نفع این جریان بوده فرق بگذارد.
اگر ما این جور بکنیم داستان خوارج برای ما تکرار میشود. زمانی که چیزی امام میگویند و روزنامهها مطابق ذوقشان میبینند و آن را تیتر میکنند، سرمقاله مینویسند. حالا یک چیزی امام میفرمایند که باند آنها قبول ندارد. میبینیم اصلاً در نوشتههایشان گم میکنند. رادیو و تلویزیون هم همین کار را میکنند. باندها، احزاب، گروهها، گاهی از این کارها میکنند. متابعت میکنند، اما اگر برخورد صادقانهای که باید با محور راهنماییهای رهبری شود محفوظ نماند، ما آسیب میبینیم. لذا ما در قانون اساسی، در عقاید و مکتبمان، راهی را که انتخاب کردهایم خوشبختانه راهی است که تجربه هم نشان داده که راه نجات و سفینه نجات همین است. برای حفظ یکپارچگی، برای حفظ وحدت و مبارزه با استکبار، برای اینکه این توده عظیم فداکار مردم بتوانند پشت سر رهبری اهداف انقلاب را تقویت بکنند، ما باید این خلوص، این درس و این قوای فکری و این تعهدی را که از ما در اسلام خواسته شده مراعات کنیم.
ممکن است ما با اینکه خودمان از لحاظ شخصیتی مستکبر نیستیم، اما به خاطر تحجر و جمود روی یک مسألهای که خودمان فکر میکنیم درست است دچار استکبار بشویم؛ مستکبری باشیم که شعار غیر مستکبری میدهد یا فاسقی باشیم که شعار اسلامی دهیم. این میتواند اتفاق بیفتد. لذا واقعاً در حرکت اجتماعی مسیری را که امام تشخیص دادند و ملاکهای مقبول ما، قانون اساسی و مجلس و سایر چیزهایی که الان ملاک مورد پذیرش ماست، باید انشاءاللَّه در آن مسیر حرکت کنیم.
گذشته برای ما تجربه بسیار خوبی است و انشاءاللَّه در آینده در سایه ولایت فقیه و این رهبری ما میتوانیم این حرکت عظیم اسلامی را به ثمرهای که از آن انتظار میرود، برسانیم.
»اعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/
وَالْعَصْرِ/ اِنَّ الإِْنْسانَ لفَی خُسْرٍ/ اِلَّا الَّذینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ/ وَ تَواصَوْا بالْحَقِّ وَتَواصَوْا بالصَّبْرِ«.
خطبه دوم
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُللَّهِِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِاللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلیَ الصِّدّیقةِ الطَّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةَ اَلْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیّبْنِ الْحُسَین وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِبْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَیبْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیّبْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیّبْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِبْنِ عَلِیٍّ وَالْخَلَفِ الْهادیِ الْمَهْدی(عج)، »عبادَللَّهِ اُوصیِکُم بَتْقوَی اللَّه«.
دو سه مناسبت مهم در این هفته داریم که من آنها را عرض میکنم. مهمترین بخش از این مناسبتها مسأله هفته دفاع مقدس است. در این خطبه یک ارزیابی مختصر و جامعی از جنگ و هشت سال دفاع مقدس داریم.
امروز روز ایثارگران است و همه مسایل ما مربوط به آنهاست. انصافاً ایثار در آن دوره ده سال در بخش عظیم جامعه ما بوده و اگر ملت ما این گونه ایثارگری نمیکرد مشکل بود این انقلاب به اینجا برسد. منتها چهرهها و جریانهای خاصی دیده میشوند که آنها اوج ایثارگری را دارند. شهدا در قله مرتفع این وادی هستند.
جانبازان، آنهایی که بخشی از بدنشان را تقدیم خدا و انقلاب و قرآن کردهاند در اوج هستند. مفقودان و اسرای ما که رنج زیادی را تحمل کردهاند باب وسیعی از این ماجرا را در اختیار دارند. مجروحان جنگ که آسیب فراوانی دیدهاند، بهطور کلی جلو هستند. خانوادههای شهدا که عزیزان خود و بهترین انسانهای روی زمین را تقدیم انقلاب کردند و بعد از شهادت بچهها، شوهرها و برادرانشان فهمیدند چه چیزی را از دست دادهاند، اینها در اوج ایثارگری هستند. کسانی که به هر نحوی در این انقلاب و در این جنگ سرمایهگذاری زیادی کردهاند، رزمندگان که سالها در جبهه همه مرارت جنگ را تحمل کرده و خم به ابرو نیاوردهاند، اینها همه از مظاهر ایثارند که به هر یک در حد خود باید در این جامعه توجه شود.
البته ما نمیتوانیم و مدعی هم نیستیم و هیچکس مدعی نیست که بتواند پاداش یک جهادگر را بدهد. جهاد آنقدر عظیم است و جانفشانی و داوطلبی برای شهادت و ایثار در راه خدا آن قدر ارزش دارد که اگر همه دنیا را هم ما بخواهیم در مقابل این روحیه تقدیم کنیم، نمیتوانیم از عهده پاداش برآییم.
پاداش اصلی اینها را خداوند میدهد و آنهایی هم که در این راه میروند هیچ وقت از مردم توقع ندارند.
این نمیشود که یک کسی از مردم توقع احسان داشته باشد، جان خودش را تقدیم کند. این نمیشود که کسی چشمان خودش را، بچههای خودش را، دست و پای خودش را تقدیم کند، بعد هم تصور کند که حالا مردم باید این را جبران کنند. این تصور کودکانه است. این گونه آدمها به نقطهای از عرفان میرسند و از آن بالا که نگاه میکنند همه ما سَواءَاللَّه را کوچک و ضعیف و هیچ میبینند.
بنابراین اینکه آنها هم توقع پاداش از ما داشته باشند، مطرح نیست. آنهااز خداوند میخواهند. و آنهایی که عرفان بالایی دارند از خدا هم نمیخواهند. اصلاً خواستن نیست. برای یک نفر عارف جانباز محو شدن است. او میخواهد محو شود و در خدا محو شده است. دیگر چیزی غیر از این نیست.
اما ما یک وظیفه داریم که باید وظیفه و تکلیف خودمان را به عنوان یک مسلمان و مسؤول و یک کسی که امکاناتی در اختیار اوست بدانیم. این وظیفه همه مسؤولان و جامعه است که حقوق این عزیزان و ایثارگران را تا آن حدی که مقدور است و امکان دارد ادا بکند. انشاءاللَّه این وظیفهشناسی در جامعه ما هست. اگر جنگ تمام شد و اگر شرایط طبیعی در جامعه ما به وجود آمد و توانستیم انتخاب کنیم و مجبور نبودیم دنبال حوادث حرکت کنیم، آن موقع است که باید برنامهریزی شود و این اخترهای تابناکی که در جامعه ما هستند، از خون شهدا و وجود جانبازان و یادگار آن قهرمانانی که در میدانهای نبرد از خودشان آثار عظیمی به جا گذاشتند، اینها را ما باید به گونهای حفظ کنیم، از لحاظ فرهنگی، از لحاظ اجتماعی که اینها به صورت نورافکنهای روشنگری در همه ابعاد زندگی ما در جامعه، معزز و راهنما باقی بمانند. یکی از ثمرات این جنگ حضور همین ستارههاست که به عنوان آسیب دیدگان جنگ، یادگارهای جهاد در جامعه ما میمانند. اینها نه تنها باری بر دوش جامعه نیستند بلکه نوری هستند که جامعه را روشن میکنند. ما باید به عنوان یک موهبت الهی و به عنوان یک هدیه الهی به اینها نگاه بکنیم که در میان ما هستند.
ما در هفته گذشته یکی از ستارگان ادب یعنی مرحوم شهریار را از دست دادیم که انصافاً شاعر و ادیب بزرگی در تاریخ ما بود مخصوصاً سالهای اخیر که او برای محیط علم و ادب و فضل مایه افتخار بود. من رحلت ایشان را به همه ادبا و شعرا و هنرمندان اسلامی و خانواده محترم ایشان تسلیت میگویم و انشاءاللَّه ادبا و شعرای ما راه این شاعر مؤثر را ادامه خواهند داد.
مدارس و دانشگاههای ما هفته آینده کار خودشان را شروع مینمایند. مخصوصاً آموزش و پرورش که به طور رسمی بعد از تعطیلات طولانی کارش شروع میشود. لذا لازم است امروز من بر اهمیت مسأله آموزش و پرورش تأکید کنم. این از مسایل بزرگ کشور است و چیزی است که آینده جامعه و انقلاب را باید به وسیله آن بسازیم. حدود 12 میلیون از نورچشمان ما در این محیطها مشغول به تحصیل هستند؛ محیطی که صدها هزار انسان به عنوان مربی و معلم و میلیونها انسان نیز به عنوان مستمع و تحت تربیت در اختیار این جامعه است. بزرگترین مسألهای که میتواند بازتاب مناسبی از سرمایهگذاریهای کشور باشد آموزش و پرورش و دانشگاهها هستند.
جامعهای که آموزش و پرورش آن و دانشگاههایش درست کار نکنند آینده روشنی نخواهد داشت. و نیز آنجا که آموزش و پرورش، درست کار کنند حتی اگر امروز هم مشکل داشته باشیم اینها در آینده مشکل را میگشایند و راه جامعه را به طرف سعادت میبرند.
نقص بزرگ جامعه ما در گذشته جهل و بیسوادی بوده و نیاز جامعه ما به علوم و فنون خارج از دروازههای کشور است و پایه این کار در آموزش و پرورش و دانشگاههاست و باید ما سرمایه بیشتری روی این امر بگذاریم.
معلم ما نباید از مستضعفترین و محرومترین اقشار جامعه باشد. محیط مدرسه ما نباید نیازمند به چیزهایی باشد که در اختیارش نیست. بدتر از اینها نباید به گونهای باشد که بچهها مایل و آماده رفتن به مدرسه باشند و ما مدرسه نداشته باشیم. ما الان این نواقص را داریم.
جامعه ما وارث وضع موجود است و متأسفانه در دوره انقلاب هم گرفتاریهای جنگ نگذاشته است که ما به این بخش مهم دسترسی یابیم بلکه مقدار زیادی از امکانات آموزش و پرورش رادر خدمت جنگ گذاشتهایم و آنها داوطلبانه میآمدند. باید بعد از جنگ، البته اگر جنگ تمام شد، ما گذشته را جبران کنیم.
بخش خصوصی و مردمی بهای بیشتری را باید به اینها بدهد. مدرسهسازی، رفع کمبودهای مدارس، کمک کردن به شاگردان بیبضاعت، رسیدگی به مدارس روستاها و مناطق محروم جامعه از کارهایی است که جزء بهترین اقدامات یک فرد مسلمان میتواند باشد. امروز شاید بعد از جهاد فیسَبیلِاللَّه، این کار در اولویت است و ما کاری مهمتر از این نداشته باشیم و انشاءاللَّه همه بخشهای کشور و مردم به این مسأله مهم خواهند پرداخت.
ما این روزها مسأله منطقهای لبنان را داریم که در یکی دو روز اخیر آن کشور دوباره دچار بحران شده است. اولاً روز پنجشنبه یک حادثهای در آن کشور اتفاق افتاد که به نظر ما توطئهای برای برهم زدن اجتماع به خصوص شیعه است که امروز مترقیترین و انقلابیترین قشر در لبنان هستند. چند نفر از سران امل را در خیابان ترور کردند که معلوم است هدفشان این است که بین امل و حزباللَّه نفاق بیندازند. ما امیدواریم که هوشیاری مسؤولین حزباللَّه و امل جلوی این فتنه را بگیرد و نگذارد که خونهای بیشتری از این ماجرا ریخته شود.
مسأله دیگر لبنان، ریاست جمهوری لبنان است که عرصه عجیبی است که ما نمیدانیم کسانی که خودشان را رهبران دموکراسی جهان میدانند و برای دموکراسی جهان همیشه مدعی هستند، چطور در لبنان به صورت ضد دموکراسی عمل میکنند؟! واقعاً برایمان این معما که آمریکا با فلان کشور مثلاً به هم میزند و میگوید در آنجا دموکراسی نیست و مردم آزادی ندارند، حل نشد. و آزادی هم که غربیها ادعا میکنند همین اکثریت عددی هست، چطور است که در آمریکا در فرانسه، انگلستان و در آلمان در همه جا اکثریت آرا باید حکومت را تعیین بکند، ولی چرا در لبنان این طور نیست؟ هیچ وقت مستکبران غربی پاسخ این سؤال رابه دنیا ندادهاند.
در لبنان اینها یک سنّت غربی درست کردند و گفتند که رئیس جمهور از مسیحیها، نخست وزیر از سنیها، و رئیس مجلس از شیعهها و اوضاع باید همین طوری باشد. حالا هر کس میخواهد، اکثریت داشته باشد. چرا در لنبان نمیپذیرند که رأی گیری بشود و اکثریت مردم هر کسی را که انتخاب کردند، به عنوان رئیس جمهور شناخته شود و مثل آمریکا، رئیس جمهور کابینهاش را تعیین کند و همان کارهایی را که فرانسه میکند. مگر آسمان لبنان و آمریکا فرق دارد؟ مگر آنجا آدمها با آدمهای غربی فرق میکنند؟
چرا شما آمریکا این طور عمل میکنید؟ چرا این ظلم را به مردم لبنان میکنید؟ و چرا به مردم لبنان این اجازه را نمیدهید که سرنوشتشان را اکثریت تعیین کنند و امروز دچار این بحرانها نشوند؟
البته ما این را میفهمیم اما آنها جوابی ندارند؛ چون آنها میدانند که مسلمانها در لبنان دارای اکثریت هستند و اگر به اکثریت مراجعه کنند همه بخشهای حکومت در اختیار مسلمانها خواهد افتاد. و آنها این را نمیخواهند بلکه میخواهند سهم اساسی را فالانژها و مارونی ها داشته باشند و دنبال این هستند. مدعیان دموکراسی و حقوق بشر یک زور مسلّمی را به مردم مظلوم لبنان میکنند. دلیل عمدهاش هم این همه خونریزیهایی است که در آنجا میشود و اینها مسؤول این خونریزیها هستند.
معاون وزیر خارجه آمریکا از آمریکا بلند میشود به لبنان میآید، برای اینکه بر مسؤولان آنجا فشار بیاورد که فلان شخص رئیس جمهور شود و یا چه بشود. این چه وضعی است که این مدعیان دروغین حقوق بشر برای خودشان درست کردهاند؟ البته ملت لبنان، ملت هوشیار و بیداری است و زیر بار این مسایل نمیرود، و لیکن باید به قیمت گرانی این حق خودش را به دست آورد.
در زمینه هفته دفاع مقدس چیزهای زیادی برای گفتن در این بخش داریم اما من جوهر کلام را عرض میکنم که ممکن است بخشی از آن به خاطر اینکه این روزها بحث بسیاری از رسانهها هم همین است تکراری هم باشد. ما یک نگاهی به جنگ بکنیم و منصفانه هم نگاه کنیم، ولی این گونه برخورد نکنیم که چون خودمان یک طرف جنگ هستیم و حالا میخواهیم خودمان را توجیه کنیم و بگوییم که ما این گونه رفتار کردیم. محور و ملاک قضاوت ما واقعیتها قرار بگیرد که دنیا هم آنها را قبول دارد و هیچ کس آنها را نمیتواند منکر شود.
من حرفم را از اینجا شروع میکنم. تا آنجا که من جنگهای یک قرن اخیر را بررسی کردم و میدانم، ویژگی جنگ ما و عراق در جاهای دیگر نبود. مثل جنگ جهانی اول و دوم و جنگهای منطقهای، مثل ویتنام، کره،اسرائیل و اعراب و جاهای دیگر که انسان نگاه میکند هیچ جا این طور نبود که همه قدرتهای شیطانی در یک طرف قرار گیرند و یک کشور به تنهایی در طرف دیگر قرار گیرد. شما در جنگ جهانی اول دیدید که دوطرفش دو گروه از کشورهای مقتدر دنیا و در جنگ جهانی دوم نیز همین طور و در جنگ ویتنام، شوروی یک طرف بود و آمریکا هم طرف دیگر بود. در اسرائیل و اعراب هم که نگاه میکنیم، لااقل به صورت ظاهر شورویها و چپیها این طرف بودند و آمریکاییها و غربیها طرف اسرائیل بودند. در جنگ کره به همین شکل بوده است. هر جا که جنگ بوده میبینید که این طوری بود. و اولین جنگ همه جانبه طولانی که ما در تاریخ معاصر خودمان میشناسیم، این جنگ بود که یک کشور تنهای تنها در برابر قدرتها باشد. البته چند کشور دیگر هم بودند که با آنها رابطه داشتیم اما آنها به صورت حامی ما نبودند بلکه یک مبادلات متعارف فیمابین بود و با عراق هم خیلی از آنها رابطه داشتند.
یک کشور تنها و انقلاب کرده و فقط متکی به مردم و آن طرف قضیه همه نیروهای شیطانی شرکت داشتند. با این ظرفیتی که اینها با ما میخواستند بجنگند؛ هر چه عراق ظرفیت بهکارگیری آن را داشت که میتوانست از منابع این شیاطین بردارد و با ما بجنگند، انجام داد.
آمریکا خودش بود و نوکرانش هم بودند. همین حالا که میبینید بحث هست، این همه اعتباراتی که آمریکاییها به عراق دادند حالا دارد رو میشود که چه چیزی بوده است. عربستان، کویت، اردن و مصر تحقیقاً به دستور آمریکا و شاید هم با تمایل خودشان امکانات مالی منطقه که انصافاً زیاد هم هست یعنی این همه پول ذخیره در دنیا و آن هم ذخیره ارزی که عربستان و کویت دارند در هیچ جای دیگر نیست - اینها همه علیه ما در خدمت جنگ بود. امروز سطح اطلاعات در دنیا خیلی بالاست. الان ماهوارهها نامحرمترین چشمهای دنیا هستند که همه جا را دارند تفتیش میکنند و همه اینها در خدمت طرف مقابل ما بود.
آن اسلحهای که ظرفیت بهکارگیری آن در عراق بود به او میدادند. میگ 29 که روسیها به عراقیها دادند تازه در دنیا بهکار گرفته میشود و از سلاحهای جدید دنیاست. بمبهای لیزری که اخیراً به عراقیها دادند، آن قدر استراتژیک است که به هیچ کس جز همپیمانان صمیمی خودشان در دنیا نمیتوانند بدهند. موشکهای دوربردی که به طور کلی به خاطر مسایل موجود در خاورمیانه تحریم شده بود! موشکهایی با برد 300 کیلومتر با آن وسعت در اختیار یک کشور در حال جنگ قرار گیرد! و ریسک اینکه این همه پول به عراق بدهند، در حالی که این زالوهای دنیا از یک دلار چشمپوشی نمیکنند، اما حالا به طور رسمی اعتراف میکنند که عراق همین حالا بیش از 65 میلیارد دلار بدهی دارد. چطور اینها این همه پول را ریسک کردند و به یک کشور دادند؟ کشوری که خودشان هم میدانستند در حال سقوط است چطور این همه پول به آن دادند؟
کالاهای مصرفی جنگ که عراق اصلاً محدودیت نداشت و این سلاح شیمیایی را که اینها در اختیار عراق گذاشتند (عراق که صنعت مربوط به سلاح شیمیایی در اختیار نداشت) و حالا میبینید که دنیا چقدر وحشت کرده و کمی هم این طلسم شکسته شده و مسأله شیمیایی کمی بر روی دیگران باز شده است.
خطرناکترین اسلحهها و بیشترین امکانات مالی و بیشترین اطلاعات را دادند. شیطانغرب، شیطان شرق، شیطان ارتجاع، شیطان صهیونیسم، شیطان ضدانقلاب داخلی ما هم بوده و آنهایی که میدانستند با شرکت در این جنگ ریشهشان برای همیشه در کشور سوزانده میشود و چون اینها در مقابل ملت یکپارچه قرار میگرفتند و خودشان هم تحلیل میکردند که هم چپی و هم راستیاش هم سلطنت طلبش و هم منافقش و هم ملی گرایش و هم لیبرالش همه آنها جمع شده بودند. واقعاً شیطان بزرگ سواره و پیاده خودش را در جنگ ما بهکار گرفت و نهایتاً هم که دیدند همه این امکانات از ظرفیت عراق زیادی است مجبور شدند خودشان بهکار گیرند. اینها، جنگ شهرها، زدن هواپیماها، تهدید خطوط دریایی و زدن منابع اقتصادی ما را آزمایش کردند که اثری در بر نداشت. یک بار حدود 100 فروند ناو به سواحل ما آوردند؛ از اقیانوس هند گرفته تا شمال خلیجفارس همه اینها را وارد کردند. ناوهای هواپیمابر، مدرنترین هواپیماها و موشکهای دنیا در اینجا در مقابل یک ملت بهکار گرفته شدند و در مقابل با ملتی روبرو شدند که رابطههای گذشتهشان را با دنیا قطع کردهاند و خودشان روی پای خودشان دارند برای ادامه زندگی خودشان مبارزه میکنند. چنین چیزی را شما در تاریخ دنیا نمیتوانید پیدا کنید.
ویتنامیها اگر شوروی کنارشان نبود، زود سقوط میکردند. اسرائیل را اگر غربیها حمایتش نمیکردند الان در دنیا نبود. عربها هم اگر بعضی از قدرتهای بزرگ به حمایتشان نمیرفتند از طریق اسرائیل و دیگران نابود میشدند. تنها جایی که شما در تاریخ پیدا میکنید و اگر کسانی حرفهای من را شنیدند و یک چنین قطعه تاریخی را در جنگهای دنیا حداقل در این یکصد سال اخیر سراغ دارند این را به ما اطلاع بدهند. یک چنین جنگ نابرابری که اتفاق افتاد و حالا هم به اینجا رسید، این چیزی است که دنیا نظیرش را ندیده و اعتراف هم خواهد کرد و ناظران منصف هم اکنون اعتراف میکنند ولی اینها بعداً اعتراف میکنند.
تا ما در حالت تهاجمی هستیم و تا آنها خطر انقلاب اسلامی را جدی میدانند و تا آنها از روحیه مسلمانان دنیا میترسند، این حقایق را به طور وسیع اعتراف نمیکنند؛ اما در دفترچههای خاطرات اکثر کسانیکه ناظر اوضاع هستند ثبت شده و روزی انتشار مییابد. اینها در این جنگ آن قدر گرفتار کار بودند که اصول مهمی را ندیده میگرفتند. حالا شما ببینید الان که جنگ تقریباً دارد تمام میشود، آمریکاییها در مورد بمباران شیمیایی شمال عراق چه غوغایی به راه انداختند؛ خوب! مگر این حادثه همین حالا اتفاق افتاد؟ شش ماه پیش مگر حلبچه را عراق تبدیل به جهنم نکرد؟ مگر آنجا پنجهزار نفر را با همین گازها نکشت؟ دو ماه قبلش مگر منطقه قرهداغ را عراق با بمب شیمیایی نابود و تخریب نکرد؟ مگر مناطق مرکزی پشت گوجار و شمال سلیمانیه را با بمبهای شیمیایی، عراق کل مردمش را آواره نکرد؟ چرا آمریکاییها آن موقع حرف نمیزدند؟
ما چقدر در دنیا فریاد زدیم که آمریکا و روسیه! این بمبهای شیمیایی را بیایید ببینید. در این بیمارستانهای ما مردمی که شیمیایی شده بودند موج میزدند. ما دعوت کردیم که بیایند و ببینند. خبرنگارانشان میآمدند و میدیدند، فیلم میگرفتند و میرفتند و این فیلمها در تاریخ محو میشد.
ولی امروز آمریکاییها بلند شدند و در ترکیه دربهدر در کوهها میگردند تا یک شیمیایی پیدا کنند و مطرح نمایند، این قضیه چیست؟ آنها مسألهشان، مسأله انقلاب اسلامی و مسأله اسلام بود. چشمانشان را همه برروی جنایت جنگی استفاده از بمبهای شیمیایی بسته بودند.
زدن شهرها؛ چند سال بود که عراقیها شهرهای ما را میزدند؟ چقدر روستا را اینها ویران کردند، چقدر از شهرها را ویران کردند، چقدر مسجد، موزه و مدرسه را زدند و ویران کردند. این همه جنایات را اینها دیدند. اینها جنایاتی نیست که به راحتی بتوان از آنها گذشت. چشمشان را بر روی همه اینها بسته بودند. وزیرامور خارجه الجزایر داشت برای مذاکره به ایران میآمد که عراقیها هواپیمایش را زدند و سرنگون کردند. خود الجزایریها خفقان گرفتند و حرف نزدند.
ببینید که چقدر انسان باید متعصب باشد و از انقلاب اسلامی بترسد، که وقتی یک نفر آدم مصلح برای مذاکره میآید تا شاید کاری برای جنگ بکند، عراقیها هواپیمایش را ساقط میکنند و کسی حرف نزند. خود آمریکاییها وقتی آمدند هواپیمای ایرباس مسافربری ما را زدند و 290 نفر را آن طور مظلومانه در فضای روی آبها به شهادت رساندند، رسانههای آمریکایی، انگلیسی، فرانسوی، یک چیزی در حد اینکه گفته باشند، گفتند. آیا مثل امروز غوغا میکردند؟ چطور اینها حرف نمیزدند؟! همه اصول را اینها زیر پا گذاشته بودند. همه اصولی را که در جنگ باید رعایت کنند، از قبیل نزدن شهرها، عدم بهکارگیری بمب شیمیایی، عدم تهدید خطوط هوایی، عدم تهدید خطوط دریایی، عدم بمباران مناطق مسکونی و غیرنظامی ، تمام این اصول را نادیده گرفتند. در اینجا میفهمیم که امپریالیسم خبری کلاً در خدمت دشمن ما بود. ممکن بود بعضیها در ذهنشان بیاید که روزنامهها مینوشتند، رسانهها یک مقدار را میگفتند، خوب! اگر این مقدار را هم نمیگفتند که بدتر میشد.
اصلاً شیوه تبلیغ هم همین است. اگر آدم بخواهد یک جایی را تبلیغ بکند، هیچ چیز از طرف مقابل نگوید و همهاش یک طرفه حرف بزند مستمع خودش را از دست میدهد. اصلاً حیله تبلیغاتی این است که کمی از آن طرف نیز بگوییم تا قیافه منصفانه به خودمان بگیریم. یک کلمه میگفتند و بقیهاش به طرف آنها میرفتند؛ حتی در تعداد کشته ها و تلفات.
ما امروز تلفاتمان را اعلام کردیم (133 هزار شهید). اینها چون در آن زمان اینقدر دروغ گفته بودند، برای اینکه روحیه ما را بشکنند و روحیه عراقیها را بالا ببرند، هر رقمی را که عراق میگفت، آنها نیز تکرار میکردند. در این صورت عراق موقعی که شکست میخورد، برای اینکه شکست خودش را در داخل و در دنیا توجیه کند، مثلاً میگفت ایرانیها 40 هزار یا 50 هزار کشته دادهاند، و اینها همین رقم را ثبت میکردند. حالا وقتی که این ارقام را میشمارند، میبینند که این چیزهایی که آنها نوشتهاند، به میلیون هم سر میزند و این رقمی که ما امروز میگوییم رقم حقیقی است. باز میگویند که ایرانیان آمارشان را کم میگویند. چرا ما باید کم بگوییم؟ ما باید اینها را از عراق مطالبه بکنیم. ما فردا وقتی به بند شش رسیدیم، » در مورد شهدا و افرادی که از دست دادیم «، علیه شما و عراق ادعا داریم. آیا ما کم میگوییم؟
یک چنین ملتی که جنگش را مردمش اداره میکنند و برای هر شهیدش در محله ده تا حجله میبندند و چراغ روشن میکنند و همه مردم مطلع هستند، ما آمار را کم میگوییم؟! ما که شهدایمان را از مردم مخفی نمیکردیم. جنازه یک شهید وقتی به محلهای وارد میشد همه مردم جمع میشدند و جنازهاش را تشییع میکردند. قبرش امروز به صورت یک امامزاده است. مگر ما میتوانیم کم بگوییم. اگر هم بخواهیم کم بگوییم مگر میشود کم گفت. ما اصلاً حضور شهدایمان را در جامعه به عنوان چراغ راه میشناسیم.
پس میبینید که آن طرف قضیه یعنی غرب، شرق، ارتجاع، صهیونیسم، امپریالیسم خبری، ضد انقلاب، چه چپ و چه راست و چه منافق و لیبرال همه آنها جمع شده بودند. این طرف هم یک ملتی بود که واقعاً تحت سانسور و بایکوت کل دنیا بود. واقعاً ما این جوری بودیم.
ما برای خرید گندممان هم که بعضی وقتها انبارهای دنیا پر شده بود و در دریا میریختند، مشکل داشتیم. برای خرید گوشتمان هم که میریختند به دریا که دامدارها شکست نخورند، مشکل داشتیم، تا چه رسد به کالای ویژه. ما در اول جنگ یک سیستم نظامی کاملاً وابستهای داشتیم. آقایان به خوبی میدانند در موقعی که جنگ شروع شد، این قدر آمریکاییها ارتش ما و خودیها را بیاطلاع گذاشته بودند که افسران ما اصلاً نمیدانستند که ارتش چه دارد. ما مثلاً دو سال بعد از اینکه جنگ شروع شده بود یک انباری را که در آن فلان ضدهوایی یا فلان قطعه وجود دارد یا حتی نفربر زرهی وجود دارد، پیدا کردیم؛ یا چیزهای عجیب و غریبی را که تا سالهای آخر هنوز داشتیم کشف میکردیم. یعنی انبارداری ما هم دست آنها بوده است تا چه رسد به پشتیبانی و قطعهرسانی و تکنیکی که لازم بوده است. این مستشارهایی که رفتند، یکدفعه همه پشتیبانی و اداره امور ارتش را با آن اسلحههای پیچیده و پیشرفتهای که آمریکاییها فکر میکردند غیر از خودشان هیچکس نمیتواند اینها را بهکار ببرد، برای ما گذاشتند.
در همان اوایل در شورای انقلاب بحث بود که بعضیها میگفتند هواپیماهای »اف - 14« را بفروشیم و نداشته باشیم. حرف این بود که ما اینها را نمیتوانیم نگه داریم. یعنی اصلاً در شورای انقلاب استدلالی که لیبرالها میکردند که اینها را بفروشیم این بود که شما نمیتوانید اینها را اداره کنید، ما اینها را نمیتوانیم به پرواز درآوریم، ما از موشکهای اینها نمیتوانیم استفاده کنیم. در شورای انقلاب بنده خودم را مأمور کردم و به اصفهان رفتم و در پایگاه خلبانها را جمع کردم و گفتم آیا شما میتوانید اینها را به پرواز درآورید یا نه؟ آمدند و گفتند: بله. البته امکانات ما محدود بود. وضع بدین نحو بود که اگر یک کشوری هم امکانات نظامی داشت، استفادهاش مشکل بود. ما ناوگان هلیکوپتری عظیمی داشتیم. ما از امکانات نیروی هوایی قویای برخوردار بودیم، اما آمریکاییها کاری کرده بودند که از اینها استفاده نشود. سیستم ضد هوایی قابل توجهی در کشور بود، اما نیرویی برای اینها تربیت نشده بود. رادارها به ایران وارد شده بود، اما حداقل یکی از آنها که میتوانست چشم ما باشد هنوز در ایران نصب نشده بود.
ملتی با این شرایط، با این امکانات روی پای خودش ایستاد و هشت سال جنگید و در تمام این هشت سال هم تسمه از گرده همه اینها کشید. شما میدیدید، در هر مرحلهای که ما یک گام جلو میگذاشتیم یک چیز جدیدی را به دست عراق میدادند که جلوی آن مرحله را بگیرند.
حالا همه این مراحل گذشت و به اینجا رسیدیم. باید ارزیابی بکنیم و ببینیم آنهایی که این جنگ را تحمیل کردند و مسؤول جنگ هستند چه به دست آوردند و ما چه به دست آوردهایم.
ارزیابی این مسأله نیز قابل توجه است. پس در کیفیت جنگ، انصافاً یک ملت، یک کشور به تنهایی در مقابل همه شیاطین، - البته من نمیگویم آمریکا یا شوروی رسماً لشکر آوردند. در حالی که آمریکاییها و انگلیسیها اخیراً بهطور محدودی لشکر آوردند، آنها از طریق عراق میجنگیدند - با هر چه ظرفیت که عراق داشت و میشد او را پر کردند اینها همه به میدان ما آمدند، اما نتیجه چه شد؟ حالا بعد از هشت سال جنگیدن این جواب راباید عراق، آمریکا، عربستان، کویت، روسیه و فرانسه بدهند. اینهایی که جنگ را شروع کردند و اینهایی که جنگ را تدارک دیدند چه چیزی بهدست آوردند و ما چه چیزی از دست دادیم؟
البته نمیشود جنگ باشد و انسان در جنگ شهید و یاکشته ندهد. بدون درگیری که جنگ به وجود نمیآید. درگیری هم که با اسلحه، هواپیما، توپ، بمب، موشک و کمترینش که در برخوردهای صفوف با تیربار و غیره میباشد، پیداست که تلفات دارد. خسارتهای انسانی ما خسارات جدی است و از دست دادن فرد فرد این انسانها یک خسارت عمده حساب میشود. در یک بعد، این جانبازان انقلاب و این مجروحان و این مصدومان، این خانوادههای داغدار و این مسایلی که داریم، اینها خسارت است. خسارتهای مادی جدی است، ما خیلی خرابی داریم و دلیل خرابیها روشن است که چرا باید داشته باشیم. دشمن ما به گونهای بود که بنیه ما را هدف قرار داده بود. دشمن ما تنها عراق نبود. آمریکا بود که این کشور را خانه دربست خودش تصور کرده بود و حالا که از دستش گرفتهاند میخواهد این خانه خراب باشد. شاه موفق نشد این خانه را خراب کند و بیرون برود، فرصت این کار را شاه پیدا نکرد، اینها باید این خانه را خراب میکردند و دنبال این کار بودند. لذا خسارات جانی و مالی زیاد است. اما آن چیزی که بهدست آوردیم قابل توجه است. هشت سال جنگ یک ملتی را آن قدر محکم میکند؛ ملتی که با عقیده و ایمان و روی پای خودش میجنگد نه با دستور دیگران. هشت سال جنگ آنقدر یک ملت را محکم و استوار میکند و آنقدر عمیق میکند که ثمرات آن را به این زودی نمیتوانیم ارزیابی کنیم.
شما اگر امروز میبینید در دنیا ژاپن و آلمان جزء مقتدرترین کشورهای متوسط صنعتی هستند، یکی از ادلهاش این است که در دوران جنگ چیزهایی را بهدست آوردند و تجربههایی را کسب کردند که آنها را بعداً به کار گرفتند. ما آنچه که در دوران جنگ تحصیل کردهایم، اطلاعاتی را که بهدست آوردهایم، فنونی را که یاد گرفتهایم، تجربه اسلحه شناسی را که کسب کردهایم و قدرت فنی که در اختیار صنایع نظامی ما قرار گرفته است، امروز قدرت سازندگی مهمترین و اساسیترین اسلحههای دنیا در کشور ما هست. موشک مهمترین اسلحه امروز است که ما گرههای اصلی صنعت موشک را در ایران باز کردیم و اینکه چه بسازیم، چقدر بسازیم و چگونه بسازیم، فقط برای ما مطرح است.
گره اصلی هواپیماسازی را در کشور باز کردهایم. گره اصلی هلیکوپترسازی را نیز در کشور باز کردهایم. گره اصلی زیر دریایی سازی و کشتی سازی را در کشور باز کردهایم. موضوع مهمات سازی در کشور حل شده است. صنایع شیمیایی هم آفندی و هم پدافندی به طور کامل به دست افراد متخصص ما حل شده است.
مهمات سازی در درجه عالی، از انواع مهمات برای ما حل شده. قطعهسازی و شناخت قطعهها و انواع اسلحهها و سایر چیزهایی که برای یک نیروی نظامی لازم است در کشور وجود دارد. همه اینها به خاطر تجربه این هشت سال جنگ است.
از لحاظ آموزش، میلیونها آدم در این مملکت قدرتی دارند که در میدان تجربه کردهاند، نه در پادگان؛ قدرت رزم، قدرتی که رفته تمرین کرده و کاربرد علوم و فنون را، هم افسران، هم درجهداران، هم سپاهیان و هم بسیجیان و هم مردم عادی فراگرفتهاند. و چیزهای زیادی که در کنار این جنگ به دست آمده است، از لحاظ معنوی؛ این شهدا و این جانبازان برای ما خسارت است ولی یک جانبازی که با سه چرخه خودش در جامعه حرکت میکند، به دانشگاه، مدرسه، کارخانه، خیابان و بازار میآید این از آثارجهاد و از آثار ایثارگری است. و اینها در سراسر کشورپخش هستند. این خانواده های شهدایی که هر خانهای از این خانهها مثل امامزاده و مثل یک حرم و مثل یک مسجد، امروز در میان ما مقدس هستند و بچههای شهدا که برای ما ستارههای راهنما هستند و بچههایی که سالها در سنگر ماندند و ذهنیت جهادی، اینها را ساخته است، فرهنگی که هشت سال دفاع به ما داده است، دفاع مظلومانه و دفاع قهرمانانهای که خودش را در مقابل بزرگترین قدرتهای دنیا و شیطانترین شیاطین دنیا و اهریمنترین دیوهای دنیا میدیده و میجنگیده و خم به ابرو نمیآورده، اینها چیزهایی هستند که در نیروهای مسلح ما و در مردم یک فرهنگ جدیدی را خلق کردند که پی و بنیان جامعه را اینقدر اینها نیرومند ساختند که این جامعه برای قرنهای آینده، بیمه خواهد بود.
جامعه ما این چنین است. حالا فرض کنیم اول انقلاب است. البته من نمیدانم جنگ تمام شده است. جنگ یا تمام شده یا نشده است. اگر جنگ تمام نشده باشد با این سیاست جدیدی که در پرتو راهنماییهای امام انتخاب کردیم این سیاست دست ما را در جنگ قویتر از گذشته میکند و دشمن را در موضع بدتری قرار میدهد. که حالا روی این قسمت آن حرف نمیزنیم. انشاءاللَّه که صلح بشود؛ چون ما جداً میخواهیم صلح برقرار شود. حالا اگر صلح شد دشمن چه چیزی به دست آورده است؟
حالا فرض کنیم اول انقلاب است. تنها چیزی که اینها میتوانند بگویند بهدست آوردهاند این است که دوران سازندگی انقلاب را هفت هشت سال عقب انداختهاند. ما این خساراتی را که دادیم و آن چیزهایی که بهدست آوردیم اگر در کنار این خسارتها بگذاریم دستاوردهایمان بیشتر است.
ما اگر میخواستیم مثل اول رفتار بکنیم، همیشه باید مصرف کننده اسلحه دیگران باشیم، همیشه باید وابستگیمان را حفظ بکنیم. بنیهای که امروز جامعه ما دارد و مدیریتی که در دوران جنگ این جامعه کمکم تربیت کرده و به دست آورده، فرهنگی که این جامعه درست کرده و نسل جوانی که از ویرانههای جنگ در میدانهای سازندگی در میآیند با امکاناتی که در این کشور هست، از لحاظ امکانات مملکت ما مثل ژاپن یا آلمان نیست، این یک مملکت بسیار غنی است. منابع معدنی ما، منابع انسانی ما، هوش و استعداد مردم ما، منابع فرهنگی و چیزهایی که در این کشور وجود دارد مجموعه امکانات یک قاره را تشکیل میدهد. با این فرهنگ و با این مردم و با این رهبری و این راهی که در پیش داریم ما اگر چه هشت سال دیرتر سازندگیمان را شروع میکنیم، ولی امسال میدانیم که چگونه خودمان را بسازیم. اول انقلاب شاید نمیدانستیم که چگونه سازندگی کنیم؛ برای اینکه ما و آنهایی که مسؤول اداره مملکت بودیم از مدرسه و یا از زندان آمده بودیم. اما الان هشت سال تا ده سال تجربه کشورداری را پشت سرمان داریم و آن هم در بدترین شرایط درگیری با شیاطین دنیا. امکانات کشور سر جای خودش هست، نفت و معادن ما زیر زمین مانده است، نیروهای متخصص به اندازه کافی در این کشور وجود دارد، ما گروههای پیمانکاری و غیره و نیروهای انسانی داریم که انصافاً کارهای بزرگ را الان میتوانند انجام بدهند. از گلوله کلت تا موشک اف - 14، از دوچرخه تا هواپیما و از خانه تا سد را میسازند و قدرت اداره کشور را دارند. حداقل در پیچیدهترین صنایع، قدرت انتخاب دارند و میدانند که از چه تکنیکی و از چه منبعی انتخاب کنند که استقلالشان و مدیریت مستقل کشورشان و فرهنگشان و راه انقلابشان را حفظ کنند. یک ملتی با غرور ده سال مبارزه و با تجربه ده سال نبرد و با امکاناتی به اندازه امکانات یک قاره و با جمعیتی متناسب کشور، با رهبریتی قاطع و فرهنگی غنی الان میتواند وارد میدان بازسازی شود. دشمنان ما چه چیزی را بهدست آوردند.
آنچه ده سال پیش اعتراف نمیکردند، امروز باید اعتراف کنند. کاخ سفید بالاجبار امروز میگوید: ما واقعیت انقلاب اسلامی را میپذیریم. یک تصور غلطی اینها داشتند که آن تصور را هم دیگر شاید نداشته باشند. آنها فکر میکردند انقلاب اسلامی بنا دارد با کشورگشایی انقلابش را صادر بکند. همسایههای ما را ترسانده بودند.
همسایه های ما، کویت و امثال اینها فهمیدند در بدترین شرایط، آن موقعی که اینها زشتترین اقدامات را علیه ما میکردند، ما حرمت همسایگی را حفظ کردیم و موقعی که میتوانستیم آنها رانابود بکنیم این کار را نکردیم. الان فهمیدند که اگر ما داعیه صدور انقلاب داریم فکر و ایده و راه قرآن را میخواهیم به دنیا عرضه کنیم.
ما با همه افکارمان، با همه ایدهها و آرمانهایی که برای انقلاب مطرح کرده بودیم، امروز بعد از هشت سال نبرد پابرجاتر و با تجربهتر، راه انقلابمان را بادیدی بازتر و همراه با کولهباری از تجربه ادامه خواهیم داد.
اگر روزی به خورد مردم دنیا داده بودند که اینجا یک مشتی آدم نادان و تروریست و ماجراجو به فکر بر هم زدن آرامش منطقه هستند امروز دنیا فهمیده که اینجا ملتی مظلوم، مقاوم و پابرجا و ملتی که حاضر است برای آرمان از همه چیز خودش بگذرد، ملتی که با این توفانها از پا در نمیآید و راهش را گم نمیکند، وجود دارد. بنابراین در ارزیابی بسیار کوتاه از دوران جنگ، ما به این نتیجه می رسیم که موفق شدیم شومترین و عمیقترین و خطرناکترین توطئههای دنیا را در هم بشکنیم و ثابت کنیم که اسلام به عنوان یک راه زندگی و به عنوان مدیر جامعه در عصر امروز، (عصر فضا، عصر موشک، عصر اتم) و قرونی که از این هم پیشرفتهتر و متمدنتر باشد قابلیت اجرا و عملی شدن را دارد و ما منادیان اسلام و رهروان راهی هستیم که از آسمان برای زندگی بشر از طریق جبرییل امین و در قلب پیغمبر اکرم(ص) و در کعبه مقدس برای بشریت هدیه آمده. این راه را ما برای سایر جوامع بشری هم عرضه میکنیم.
در محفل نماز جمعه امروز ما همان طور که مشاهده میکنید جمع زیادی از خلبانان عزیزمان که از سرمایههای بسیار با ارزش کشورمان در نیروی هوایی و هوانیروز هستند، و نیروهای پشتیبانی آنان حضور دارند که ما به آنها خیر مقدم میگوییم و انشاءاللَّه مثل گذشته و بهتر از گذشته آماده دفاع از این وطن عزیز اسلامی و انقلاب خودشان هستند.
»اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/
قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَّمَدُ/ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ«.