خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۱ مهر ۱۳۶۷

خطبه اول

بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

اَلْحَمْدُللَّهِِ رَبِّ الْعالَمینَ اَحْمَدُهُ وَاَسْتَعینُه وَاَسْتَغْفِرْهُ وَاَتَوکَّلُ عَلَیْهِ وَ اُصَلّی وَ اُسَلِّمُ عَلی حَبیبه وَ نَجیبه وَ خَیَرتَهِ فَی خَلْفِهِ حافِظِ سرِّه وَ مُبَلِّغِ رِسالاتِهِ. بَشیرُ رَحْمَتِهِ وَ نَذَیرُ نَقْمَتهِ سَیَّدنا وَ نَبیِّنا اَبیِ‏الْقاسمِ مُحَمَّدَ(ص) وَ عَلی آلِهِ الأَطْیَبینَ الأَطْهَرینَ الْمُنْتَجَبینَ اَلْهُداةِ الْمَهْدیینَ الْمَعْصُومینَ سیَّما بَقَیِةُاللَّهِ فِی الأَرَضینْ وَ صَلِّ عَلی أَئِمَّةِ الْمُسلِمینَ وَ حُماةُ الْمُسْتَضْعَفینَ وَ هُداةِ الْمُؤْمِنینْ.

»اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ، وَ جَحَدُوا بها وَاسْتَیْقَنْتَها اَنْفُسَهُم ظُلْماً وَ عُلَُّواً فَانْظُر کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمفُسدینَ«.

 

خواهران و برادران را به رعایت تقوا دعوت می‏کنم.

امروز در بحث استکبار و استضعاف، یکی از ویژگیهای این طبقه (استکبار) را که منشأ آثار شومی نیز هست توضیح می‏دهم.

استکبار مستلزم خود محوری است و انسان در حالت استکباری، خود را از حق و ملاکهای حق بالا می‏داند و قضاوت، تفکر و مشی‏اش به مقتضیات هوا و هوس فردی و گروهی در می‏آید. چیزی را قابل اجرا می‏داند که در جهت فکری و هوای نفس او باشد و آنچه در جامعه معیار و ملاک حق را دارد، برای او قابل پذیرش نیست. این ویژگی از لوازم روحیه استکباری است. مستکبر می‏تواند یک شخص دیکتاتور یا حزب و یا یک جریان فکری و باند باشد.

وقتی اینها (انسانهای مستکبر) خود را محور قرار دادند و بالاتر از حق و دیگران تشخیص دادند پیش‏آمدهای سویی به دنبال دارد. آیه‏ای که در اول صحبتم خواندم، مضمونی است [t1]که در قرآن بیش از صدبار به صورتهای گوناگون و تعبیرهای مختلف تکرار شده است. اسلام اساساً کفر واقعی را همین می‏داند. کفرهایی که از روی جهل و اشتباه باشد، باعث خشم شدید خداوند نمی‏شود بلکه کفرهایی که براساس خودبینی و خودمحوری در وجود انسان است، خطرناک هستند.

در آیه آمده است:

»اینها حقیقت را منکر شدند، ولی در دلشان و فهمشان این حقیقت را قبول دارند که پیامبر حق را می‏گوید ولی چون خودشان را بالاتراز دیگران و حق می‏دانند، دچار اشتباه می‏شوند«.

بعد تهدید الهی این است که می‏گوید:

»اینها مفسد هستند و عاقبت مفسدین را هم تاریخ نشان داده که چیست«.

این یک مسأله بسیار مهمی است. ما اگر تقوای فکری داشته باشیم و وجدان ما تحت تأثیر تقوا حرکت کند و با واقعیات و حق و معیارها و ملاکهای درست منصفانه برخورد کنیم، اگر جامعه ما و انسانها این گونه باشند سلامت جامعه محفوظ است. بدترین شرایط برای جامعه این است که کسانی در جامعه وجود داشته باشند که حق را معیار برنامه زندگی ندانند بلکه خودشان را معیار و محور بدانند. اگر دیکتاتورها عناصر مضری هستند، به این دلیل است.

اگر ما دیکتاتوری داشته باشیم که در اداره کشور قاطعیت به خرج بدهد و به افکار ناصالح و غلط عامه توجه نکند و به دنبال حق بوده و قاطعیت داشته باشد این دیکتاتور آن قدر خطرناک نمی‏شود. دیکتاتور، زمانی خطرناک است که در مقابل حق قرار بگیرد و آنچه را خود مصلحت می‏داند برای خود و باندش قرار می‏دهد، او مسیر حرکت را مشخص کند. این خطرناک است. احزاب و باندها اگر در این مسیر افتادند، خطرناک می‏شود. ما در تاریخ دیکتاتورهایی داشتیم که کشورشان را نجات دادند و اقدامات اساسی در جامعه خود انجام دادند.

اما آدمهای خود محور از هر طبقه که باشند خطرناک هستند. حق محوری چیز درستی است.

من مقداری از آیات قرآن و تطبیق آن با واقعیتهای زندگی را برای شما در اینجا می‏گویم.

در سوره انفال آیه‏ای هست که می‏فرماید:

» خدایا اگر این حق است، پس از آسمان بر سرمان سنگ ببارد و یا عذاب دیگری بیاید و ما را از بین ببرد «.

این چه طرز تفکری است که در انسان جا می‏افتد که به خداوند چنین می‏گوید؟! یعنی انسان در مقابل حق صف بندی بکند! یعنی سینه خودش را در مقابل حق سپر قرار بدهد! یعنی بگوید اینکه من می‏فهمم و می‏گویم درست نباشد، پس من هم نباشم. این چه حرف و طرزتفکری است؟ اما این واقعیت و چهره حقیقی مستکبرین است. انسان که دچار خودمحوری شد همین نتیجه به وجود می‏آید. چندین آیه در این مورد وجود دارد. قرآن می‏فرماید:

شما اگر متقی باشید و تقوای فکری داشته و دنبال حق باشید، خداوند در روح و فکر شما نورانیتی قرار می‏دهد که حق را از باطل تشخیص می‏دهید و دنبال حق می‏روید.

آیه از اینجا شروع می‏شود، تا می‏رسد به اینجا که مستکبرین که تقوای فکری ندارند و لجاجت و یکدندگی روی هوا و هوس خود دارند تا آنجا پیش می‏روند که به خدا می‏گویند اگر این حق است پس ما را سنگ باران کن و از بین ببر. بعد دنبال همین می‏آید که اینها اموال خودشان را مصرف می‏کنند تا راه خداوند را ببندند.

مستکبرینی که در زمان رسول اکرم بودند، در این مسیر افتاده بودند و در مقابل پیامبر صف کشیده، چنین می‏کردند. ما شعبه‏های مشخص استکبار را، در مُترفین، قدرتهای سیاسی، مالی و علمی را مطرح کردیم اما این استکبار منحصر به اینها نیست و در محیط خانواده و اداره هم، انسان می‏تواند مستکبر باشد.

معمولاً در مقابل انبیا دو جریان وجود داشته که امروز هم نمونه‏هایی از آن را در جامعه خودمان می‏بینیم که حالت افراط و تفریط دارد. اینها در مقابل حق برای خودشان یک محوریتی قایل هستند و در تعبیری که از خطبه قبل داشتم، علی(ع) در مقابل این دو گروه می‏گویند:

»شما از جاده مستقیم منحرف شده‏اید«.

برای روشن شدن بحث لازم به تذکر است که حق همان است که رهبری می‏گوید و این معیار حق است.

همان طور که می‏دانید، خوارج در مقابل حضرت علی(ع) ایستادند و با آن حضرت به مخالفت برخاستند. رهبر این گروه شخصی بود به نام »عبداللَّه‏بنِ وَهَب رَاسبی«. وقتی این شخص در جنگ نهروان کشته شد و سر او را نزد علی(ع) آوردند، امام نگاهی به سر بریده این شخص کردند و گفتند: »این آدم حافظ کتاب خدا بود، اما حدود را نشناخت«. اختلاف این عده با حضرت علی(ع) از زمان جنگ صفین شروع می‏شود زمانی که معاویه قرآن را بر سر نیزه کرد و گفت: قرآن بین ما حکم خواهد کرد. حضرت علی(ع) هر چقدر گفتند که اینها دروغ می‏گویند و دعوت به قرآن نمی‏کنند بلکه می‏خواهند ما را از جنگ کنار بکشند و می‏خواهند حیله بکنند، ولی همین خوارج و دیگران روی گرده علی‏بن ابی‏طالب فشار آوردند می‏گفتند: خوب اینها دعوت به قرآن می‏کنند، چرا نمی‏پذیرید؟ آقا پذیرفتند و قضیه به حکم رسید و حکمین که ابوموسی و عمروعاص بودند برای حکم رفتند. وقتی که حکمین مطرح شد، این سران خوارج - هنوز چیزی به عنوان خوارج آن موقع نداشتیم - مخالفت کردند، گفتند که نه، علی‏بن ابی‏طالب مثل اینکه پذیرفتند اشتباه کرده، در حقانیت خودش شک کرده و کسی را که صالح برای حاکمیت نیست به حکمیت برای یک مسأله‏ی روشن دینی فرستاده است. به علی‏بن ابی‏طالب می‏گفتند تو باید توبه بکنی تا ما با تو باشیم؛ اصلاً خواستشان از حضرت علی این بود که توبه بکند. آقا فرمودند این چه حرفی است شما می‏زنید! با زبانهای مختلف با اینها برخورد می‏کردند که اینها را قانع کنند چون جزو خشک‏مقدسیهایی بودند که نماز شب‏شان هم ترک نمی‏شد.

در جریان جنگ صفین خیلی از اینها (خوارج) روزه بودند و نماز شب می‏خواندند ولی اصحاب بزرگ پیامبر را تنها به این دلیل که انتصاب حکم از طرف حضرت علی(ع) را پذیرفته بودند می‏کشتند. اینها به همان مشکل خودمحوری مبتلا بودند و تا جایی پیش رفته بودند که در مقابل حضرت علی(ع) نیز ایستادند. روزی که جنگ نهروان به نقطه داغ خودش رسید آن حضرت برای اینکه با اینها اتمام حجت کنند، فرمودند: آنهایی که در جنگ صفین بودند یک طرف و آنها که در جنگ نهروان شرکت داشتند طرف دیگر بایستند. حضرت علی(ع) با صفینیان سخن گفتند و فرمودند: »مگر نه این است وقتی که قرآن را آوردند، من گفتم توجه نکنید، من قرآن ناطقم و جنگ را ادامه بدهید و شما فشار آوردید و گفتید »که باید تسلیم قضاوت قرآن بشویم«. اعتراف کردند و گفتند: بله، حضرت علی(ع) در ادامه فرمودند: »پس آن زمان که قرآن قرار شد بین ما و معاویه حکم کند شما مخالفت کردید، در صورتی که ما حکمیت ابوموسی را نگفتیم بلکه حکمیت قرآن را گفتیم، پس چگونه شما در مقابل امام و رهبرتان که در رکابش می‏جنگیدید می‏ایستید و مقابله می‏کنید«.

گروه بسیاری پشت آنها هستند که خودشان را متعبد هم معرفی می‏کردند، تا این حدکه »تارک وظیفه« و » مرتکب کبیره « را کافر معرفی می‏کردند. یکی از مبانی خوارج این بود که هر کس گناه کبیره مرتکب شود، کافر است، مگر اینکه توجه کند. و آن وضع پیش آمد که می‏بینید.

بنابراین حالت مقاومت در مقابل حق، آنچه که محور و ملاک آن در جامعه مشخص است و راهی که جامعه پذیرفته است، یک حالت استکباری دارد و نصیحت‏ناپذیری، حقیقت‏ناپذیری، یکدندگی در مطالبه که خود انسان با هوا و هوس خود می‏سازد و لجاجت در امور اجتماعی به مقتضای افکاری که با باند و حزب و جمعیت انسان و منافع شخصی و باندی انسان ایجاب می‏کند، این یک حالت استکباری در مقابل حق است که انسان را کر و کور می‏کند و انسان کور می‏شود حقیقت را نمی‏بیند و نمی‏شنود. تعصب پرده‏ای روی چشم انسان می‏اندازد و انسان را گمراه می‏کند و یک وقت انسان احساس می‏کند که با حق کشتی می‏گیرد. این حالت، بدترین حالت است.

من دو سه آیه و روایت برای شما می‏خوانم تا نتیجه‏گیری کنیم.

»وَ ما کانَ لِمُؤْمِنَ وَ لا مُؤْمِنَةٍ اِذا قَضَی اللَّهُ وَ َرسُولُهُ اَمْراً اَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخَیَرةُ مِنْ اَمْرِهِمْ«.

در جمع مؤمنین و مؤمنات این حق وجود ندارد وقتی که پیغمبر و خداوند که معیار حق هستند در زمان نزول قرآن مسأله‏ای را انتخاب کردند اینها در مقابل او موضع بگیرند. انتخاب در اینجا نیست.

کسانی که در مقابل پیغمبر می‏ایستادند یا در مقابل علی‏بن ابی‏طالب که جانشین پیغمبر بود می‏ایستادند، یا در مقابل حاکمیت حق - که در زمان ما شخصیت حضرت امام است - و نظراتی ابراز کنند، بایستند با هوا و هوس و باند و نظر خودشان، محکوم به این حالت هستند که این یک حالت استکباری است. ممکن هم هست آدم به این رنگ دموکراتیک بدهد و چیزهایی از این قبیل.

ممکن است آدم مطالبی را قبول نداشته باشد اما بحث این است که در جامعه معیار و ملاک حق را وقتی که ما پذیرفتیم و دنبال آن بودیم باید عمل کنیم.

تعبیر علی‏بن ابی‏طالب(ع) به عبداللَّه بن وهب که می‏فرمایند: انسان هر چه می‏خواهد برای خودش محتوا داشته باشد، حدود الهی را که در یک جامعه پذیرفته شده و باید با آن حدود ما زندگی کنیم باید بپذیریم. اشکال استکبار در جامعه این است که این حدود را مراعات نمی‏کند. حد خودش و هوا و هوس و منافع خودش هست که برای او می‏تواند معیار باشد. این یک حرکت ضدتقوایی است.

به این دلیل است که در قرآن می‏فرماید: »وَ لا یَزیدُ الْظالِمینَ اِلّا خَساراً«.

قرآن نسبت به ظلمه و مستکبران غیر از خسران چیزی بار نمی‏آورد.

قرآن که نور و هدایت و صفاست، همین قرآنی که برای دردهای جامعه شفاست، برای انسانهای مستکبر خسارت می‏شود. برای اینکه او در مقابل حق می‏ایستد. آدم پلید و دچار پلیدیهای خود وقتی که با حق و واقعیتهای زندگی مواجه می‏شود، با آنکه باید متابعت کند، اگر قرآن هم او را نصیحت کند، با لجاج و عناد روی دنده‏ای می‏افتد که این دنده انسان را به جای خطرناکی می‏برد. با این دید اگر ما در جامعه برخورد کنیم، جامعه خودمان رابا این محور و ملاک هدایت کنیم، جامعه همیشه سالم است و خطر سقوط و ضعف، جامعه را تهدید نمی‏کند.

ما اگر توانستیم آن گونه این انقلاب را پیروز کنیم، در مقابل آن رژیمی که آن همه امکانات داشت و با همه امکانات استکبار جهانی تقویت می‏شد، اگر توانستیم بایستیم و آن را از کشور بیرون کنیم، اگر توانستیم این همه جریانات ضد انقلاب را در داخل کشور سرکوب کنیم، اگر توانستیم هشت سال معجزه آسا در مقابل همه نیروهای شیطانی دنیا بایستیم و اگر توانستیم ده سال این انقلاب را در شدیدترین کورانهای سیاسی دنیا و بحرانهای کمرشکن حفظ کنیم به آن دلیل بود که اکثریت جامعه و توده مردم ما دارای یک محور بودند و حرف آن محور را می‏پذیرفتند. این مهمترین بنیان مرصوص جامعه ماست که رهبریت مقبولی وجود دارد. آنهایی که در این خط بودند و با امام سر و کار داشتند، آنهایی که می‏خواستند با این انقلاب از طریق رهبری هدایت شوند، پشت سر این رهبر بودند. با کمک اینها دیدید که ما چه مشکلاتی را توانستیم از سر راهمان برداریم و دیدید که ما چه معجزاتی کردیم که هیچ انقلابی در تاریخ خود نتوانسته است انجام دهد.

هر کس از این رهبری جدا شد و برای خودش یک راه خاصی انتخاب کرد، رفت و ریخت.

آنهایی که با رهبری و جامعه و این خیل عظیم انسانها بودند، اکثریت قاطع با محوری درست توانستند به راه خودشان ادامه بدهند و ما ان‏شاءاللَّه در آینده هم همین وضع را حفظ خواهیم کرد. ما نباید با بیاناتی که امام می‏گویند و رهنمودهایی که می‏دهند با محوریت خود برخورد کنیم. یک چیزی امام می‏فرمایند، یک جریان می‏پسندد، یک جریان نمی‏پسندد. نباید چنین باشد که آن جریانی که این حرف امام را نمی‏پسندد، با آن حرف دیگری که امام زده بودند و به نفع این جریان بوده فرق بگذارد.

اگر ما این جور بکنیم داستان خوارج برای ما تکرار می‏شود. زمانی که چیزی امام می‏گویند و روزنامه‏ها مطابق ذوقشان می‏بینند و آن را تیتر می‏کنند، سرمقاله می‏نویسند. حالا یک چیزی امام می‏فرمایند که باند آنها قبول ندارد. می‏بینیم اصلاً در نوشته‏هایشان گم می‏کنند. رادیو و تلویزیون هم همین کار را می‏کنند. باندها، احزاب، گروهها، گاهی از این کارها می‏کنند. متابعت می‏کنند، اما اگر برخورد صادقانه‏ای که باید با محور راهنماییهای رهبری شود محفوظ نماند، ما آسیب می‏بینیم. لذا ما در قانون اساسی، در عقاید و مکتبمان، راهی را که انتخاب کرده‏ایم خوشبختانه راهی است که تجربه هم نشان داده که راه نجات و سفینه نجات همین است. برای حفظ یکپارچگی، برای حفظ وحدت و مبارزه با استکبار، برای اینکه این توده عظیم فداکار مردم بتوانند پشت سر رهبری اهداف انقلاب را تقویت بکنند، ما باید این خلوص، این درس و این قوای فکری و این تعهدی را که از ما در اسلام خواسته شده مراعات کنیم.

ممکن است ما با اینکه خودمان از لحاظ شخصیتی مستکبر نیستیم، اما به خاطر تحجر و جمود روی یک مسأله‏ای که خودمان فکر می‏کنیم درست است دچار استکبار بشویم؛ مستکبری باشیم که شعار غیر مستکبری می‏دهد یا فاسقی باشیم که شعار اسلامی دهیم. این می‏تواند اتفاق بیفتد. لذا واقعاً در حرکت اجتماعی مسیری را که امام تشخیص دادند و ملاکهای مقبول ما، قانون اساسی و مجلس و سایر چیزهایی که الان ملاک مورد پذیرش ماست، باید ان‏شاءاللَّه در آن مسیر حرکت کنیم.

گذشته برای ما تجربه بسیار خوبی است و ان‏شاءاللَّه در آینده در سایه ولایت فقیه و این رهبری ما می‏توانیم این حرکت عظیم اسلامی را به ثمره‏ای که از آن انتظار می‏رود، برسانیم.

»اعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/

وَالْعَصْرِ/ اِنَّ الإِْنْسانَ لفَی خُسْرٍ/ اِلَّا الَّذینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ/ وَ تَواصَوْا بالْحَقِّ وَتَواصَوْا بالصَّبْرِ«.

 

خطبه دوم

 

بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

اَلْحَمْدُللَّهِِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ‏اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلیَ الصِّدّیقةِ الطَّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةَ اَلْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیّ‏بْنِ الْحُسَین وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِبْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی‏بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیّ‏بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیّ‏بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ‏بْنِ عَلِیٍّ وَالْخَلَفِ الْهادیِ الْمَهْدی(عج)، »عبادَللَّهِ اُوصیِکُم بَتْقوَی اللَّه«.

 

دو سه مناسبت مهم در این هفته داریم که من آنها را عرض می‏کنم. مهمترین بخش از این مناسبتها مسأله هفته دفاع مقدس است. در این خطبه یک ارزیابی مختصر و جامعی از جنگ و هشت سال دفاع مقدس داریم.

امروز روز ایثارگران است و همه مسایل ما مربوط به آنهاست. انصافاً ایثار در آن دوره ده سال در بخش عظیم جامعه ما بوده و اگر ملت ما این گونه ایثارگری نمی‏کرد مشکل بود این انقلاب به اینجا برسد. منتها چهره‏ها و جریانهای خاصی دیده می‏شوند که آنها اوج ایثارگری را دارند. شهدا در قله مرتفع این وادی هستند.

جانبازان، آنهایی که بخشی از بدنشان را تقدیم خدا و انقلاب و قرآن کرده‏اند در اوج هستند. مفقودان و اسرای ما که رنج زیادی را تحمل کرده‏اند باب وسیعی از این ماجرا را در اختیار دارند. مجروحان جنگ که آسیب فراوانی دیده‏اند، به‏طور کلی جلو هستند. خانواده‏های شهدا که عزیزان خود و بهترین انسانهای روی زمین را تقدیم انقلاب کردند و بعد از شهادت بچه‏ها، شوهرها و برادرانشان فهمیدند چه چیزی را از دست داده‏اند، اینها در اوج ایثارگری هستند. کسانی که به هر نحوی در این انقلاب و در این جنگ سرمایه‏گذاری زیادی کرده‏اند، رزمندگان که سالها در جبهه همه مرارت جنگ را تحمل کرده و خم به ابرو نیاورده‏اند، اینها همه از مظاهر ایثارند که به هر یک در حد خود باید در این جامعه توجه شود.

البته ما نمی‏توانیم و مدعی هم نیستیم و هیچ‏کس مدعی نیست که بتواند پاداش یک جهادگر را بدهد. جهاد آن‏قدر عظیم است و جانفشانی و داوطلبی برای شهادت و ایثار در راه خدا آن قدر ارزش دارد که اگر همه دنیا را هم ما بخواهیم در مقابل این روحیه تقدیم کنیم، نمی‏توانیم از عهده پاداش برآییم.

پاداش اصلی اینها را خداوند می‏دهد و آنهایی هم که در این راه می‏روند هیچ وقت از مردم توقع ندارند.

این نمی‏شود که یک کسی از مردم توقع احسان داشته باشد، جان خودش را تقدیم کند. این نمی‏شود که کسی چشمان خودش را، بچه‏های خودش را، دست و پای خودش را تقدیم کند، بعد هم تصور کند که حالا مردم باید این را جبران کنند. این تصور کودکانه است. این گونه آدمها به نقطه‏ای از عرفان می‏رسند و از آن بالا که نگاه می‏کنند همه ما سَواءَاللَّه را کوچک و ضعیف و هیچ می‏بینند.

بنابراین اینکه آنها هم توقع پاداش از ما داشته باشند، مطرح نیست. آنهااز خداوند می‏خواهند. و آنهایی که عرفان بالایی دارند از خدا هم نمی‏خواهند. اصلاً خواستن نیست. برای یک نفر عارف جانباز محو شدن است. او می‏خواهد محو شود و در خدا محو شده است. دیگر چیزی غیر از این نیست.

اما ما یک وظیفه داریم که باید وظیفه و تکلیف خودمان را به عنوان یک مسلمان و مسؤول و یک کسی که امکاناتی در اختیار اوست بدانیم. این وظیفه همه مسؤولان و جامعه است که حقوق این عزیزان و ایثارگران را تا آن حدی که مقدور است و امکان دارد ادا بکند. ان‏شاءاللَّه این وظیفه‏شناسی در جامعه ما هست. اگر جنگ تمام شد و اگر شرایط طبیعی در جامعه ما به وجود آمد و توانستیم انتخاب کنیم و مجبور نبودیم دنبال حوادث حرکت کنیم، آن موقع است که باید برنامه‏ریزی شود و این اخترهای تابناکی که در جامعه ما هستند، از خون شهدا و وجود جانبازان و یادگار آن قهرمانانی که در میدانهای نبرد از خودشان آثار عظیمی به جا گذاشتند، اینها را ما باید به گونه‏ای حفظ کنیم، از لحاظ فرهنگی، از لحاظ اجتماعی که اینها به صورت نورافکنهای روشنگری در همه ابعاد زندگی ما در جامعه، معزز و راهنما باقی بمانند. یکی از ثمرات این جنگ حضور همین ستاره‏هاست که به عنوان آسیب دیدگان جنگ، یادگارهای جهاد در جامعه ما می‏مانند. اینها نه تنها باری بر دوش جامعه نیستند بلکه نوری هستند که جامعه را روشن می‏کنند. ما باید به عنوان یک موهبت الهی و به عنوان یک هدیه الهی به اینها نگاه بکنیم که در میان ما هستند.

ما در هفته گذشته یکی از ستارگان ادب یعنی مرحوم شهریار را از دست دادیم که انصافاً شاعر و ادیب بزرگی در تاریخ ما بود مخصوصاً سالهای اخیر که او برای محیط علم و ادب و فضل مایه افتخار بود. من رحلت ایشان را به همه ادبا و شعرا و هنرمندان اسلامی و خانواده محترم ایشان تسلیت می‏گویم و ان‏شاءاللَّه ادبا و شعرای ما راه این شاعر مؤثر را ادامه خواهند داد.

مدارس و دانشگاههای ما هفته آینده کار خودشان را شروع می‏نمایند. مخصوصاً آموزش و پرورش که به طور رسمی بعد از تعطیلات طولانی کارش شروع می‏شود. لذا لازم است امروز من بر اهمیت مسأله آموزش و پرورش تأکید کنم. این از مسایل بزرگ کشور است و چیزی است که آینده جامعه و انقلاب را باید به وسیله آن بسازیم. حدود 12 میلیون از نورچشمان ما در این محیطها مشغول به تحصیل هستند؛ محیطی که صدها هزار انسان به عنوان مربی و معلم و میلیونها انسان نیز به عنوان مستمع و تحت تربیت در اختیار این جامعه است. بزرگترین مسأله‏ای که می‏تواند بازتاب مناسبی از سرمایه‏گذاریهای کشور باشد آموزش و پرورش و دانشگاهها هستند.

جامعه‏ای که آموزش و پرورش آن و دانشگاههایش درست کار نکنند آینده روشنی نخواهد داشت. و نیز آنجا که آموزش و پرورش، درست کار کنند حتی اگر امروز هم مشکل داشته باشیم اینها در آینده مشکل را می‏گشایند و راه جامعه را به طرف سعادت می‏برند.

نقص بزرگ جامعه ما در گذشته جهل و بیسوادی بوده و نیاز جامعه ما به علوم و فنون خارج از دروازه‏های کشور است و پایه این کار در آموزش و پرورش و دانشگاههاست و باید ما سرمایه بیشتری روی این امر بگذاریم.

معلم ما نباید از مستضعفترین و محرومترین اقشار جامعه باشد. محیط مدرسه ما نباید نیازمند به چیزهایی باشد که در اختیارش نیست. بدتر از اینها نباید به گونه‏ای باشد که بچه‏ها مایل و آماده رفتن به مدرسه باشند و ما مدرسه نداشته باشیم. ما الان این نواقص را داریم.

جامعه ما وارث وضع موجود است و متأسفانه در دوره انقلاب هم گرفتاریهای جنگ نگذاشته است که ما به این بخش مهم دسترسی یابیم بلکه مقدار زیادی از امکانات آموزش و پرورش رادر خدمت جنگ گذاشته‏ایم و آنها داوطلبانه می‏آمدند. باید بعد از جنگ، البته اگر جنگ تمام شد، ما گذشته را جبران کنیم.

بخش خصوصی و مردمی بهای بیشتری را باید به اینها بدهد. مدرسه‏سازی، رفع کمبودهای مدارس، کمک کردن به شاگردان بی‏بضاعت، رسیدگی به مدارس روستاها و مناطق محروم جامعه از کارهایی است که جزء بهترین اقدامات یک فرد مسلمان می‏تواند باشد. امروز شاید بعد از جهاد فیسَبیلِ‏اللَّه، این کار در اولویت است و ما کاری مهمتر از این نداشته باشیم و ان‏شاءاللَّه همه بخشهای کشور و مردم به این مسأله مهم خواهند پرداخت.

ما این روزها مسأله منطقه‏ای لبنان را داریم که در یکی دو روز اخیر آن کشور دوباره دچار بحران شده است. اولاً روز پنج‏شنبه یک حادثه‏ای در آن کشور اتفاق افتاد که به نظر ما توطئه‏ای برای برهم زدن اجتماع به خصوص شیعه است که امروز مترقی‏ترین و انقلابی‏ترین قشر در لبنان هستند. چند نفر از سران امل را در خیابان ترور کردند که معلوم است هدفشان این است که بین امل و حزب‏اللَّه نفاق بیندازند. ما امیدواریم که هوشیاری مسؤولین حزب‏اللَّه و امل جلوی این فتنه را بگیرد و نگذارد که خونهای بیشتری از این ماجرا ریخته شود.

مسأله دیگر لبنان، ریاست جمهوری لبنان است که عرصه عجیبی است که ما نمی‏دانیم کسانی که خودشان را رهبران دموکراسی جهان می‏دانند و برای دموکراسی جهان همیشه مدعی هستند، چطور در لبنان به صورت ضد دموکراسی عمل می‏کنند؟! واقعاً برایمان این معما که آمریکا با فلان کشور مثلاً به هم می‏زند و می‏گوید در آنجا دموکراسی نیست و مردم آزادی ندارند، حل نشد. و آزادی هم که غربیها ادعا می‏کنند همین اکثریت عددی هست، چطور است که در آمریکا در فرانسه، انگلستان و در آلمان در همه جا اکثریت آرا باید حکومت را تعیین بکند، ولی چرا در لبنان این طور نیست؟ هیچ وقت مستکبران غربی پاسخ این سؤال رابه دنیا نداده‏اند.

در لبنان اینها یک سنّت غربی درست کردند و گفتند که رئیس جمهور از مسیحی‏ها، نخست وزیر از سنی‏ها، و رئیس مجلس از شیعه‏ها و اوضاع باید همین طوری باشد. حالا هر کس می‏خواهد، اکثریت داشته باشد. چرا در لنبان نمی‏پذیرند که رأی گیری بشود و اکثریت مردم هر کسی را که انتخاب کردند، به عنوان رئیس جمهور شناخته شود و مثل آمریکا، رئیس جمهور کابینه‏اش را تعیین کند و همان کارهایی را که فرانسه می‏کند. مگر آسمان لبنان و آمریکا فرق دارد؟ مگر آنجا آدمها با آدمهای غربی فرق می‏کنند؟

چرا شما آمریکا این طور عمل می‏کنید؟ چرا این ظلم را به مردم لبنان می‏کنید؟ و چرا به مردم لبنان این اجازه را نمی‏دهید که سرنوشتشان را اکثریت تعیین کنند و امروز دچار این بحرانها نشوند؟

البته ما این را می‏فهمیم اما آنها جوابی ندارند؛ چون آنها می‏دانند که مسلمانها در لبنان دارای اکثریت هستند و اگر به اکثریت مراجعه کنند همه بخشهای حکومت در اختیار مسلمانها خواهد افتاد. و آنها این را نمی‏خواهند بلکه می‏خواهند سهم اساسی را فالانژها و مارونی ها داشته باشند و دنبال این هستند. مدعیان دموکراسی و حقوق بشر یک زور مسلّمی را به مردم مظلوم لبنان می‏کنند. دلیل عمده‏اش هم این همه خونریزیهایی است که در آنجا می‏شود و اینها مسؤول این خونریزیها هستند.

معاون وزیر خارجه آمریکا از آمریکا بلند می‏شود به لبنان می‏آید، برای اینکه بر مسؤولان آنجا فشار بیاورد که فلان شخص رئیس جمهور شود و یا چه بشود. این چه وضعی است که این مدعیان دروغین حقوق بشر برای خودشان درست کرده‏اند؟ البته ملت لبنان، ملت هوشیار و بیداری است و زیر بار این مسایل نمی‏رود، و لیکن باید به قیمت گرانی این حق خودش را به دست آورد.

در زمینه هفته دفاع مقدس چیزهای زیادی برای گفتن در این بخش داریم اما من جوهر کلام را عرض می‏کنم که ممکن است بخشی از آن به خاطر اینکه این روزها بحث بسیاری از رسانه‏ها هم همین است تکراری هم باشد. ما یک نگاهی به جنگ بکنیم و منصفانه هم نگاه کنیم، ولی این گونه برخورد نکنیم که چون خودمان یک طرف جنگ هستیم و حالا می‏خواهیم خودمان را توجیه کنیم و بگوییم که ما این گونه رفتار کردیم. محور و ملاک قضاوت ما واقعیتها قرار بگیرد که دنیا هم آنها را قبول دارد و هیچ کس آنها را نمی‏تواند منکر شود.

من حرفم را از اینجا شروع می‏کنم. تا آنجا که من جنگهای یک قرن اخیر را بررسی کردم و می‏دانم، ویژگی جنگ ما و عراق در جاهای دیگر نبود. مثل جنگ جهانی اول و دوم و جنگهای منطقه‏ای، مثل ویتنام، کره،اسرائیل و اعراب و جاهای دیگر که انسان نگاه می‏کند هیچ جا این طور نبود که همه قدرتهای شیطانی در یک طرف قرار گیرند و یک کشور به تنهایی در طرف دیگر قرار گیرد. شما در جنگ جهانی اول دیدید که دوطرفش دو گروه از کشورهای مقتدر دنیا و در جنگ جهانی دوم نیز همین طور و در جنگ ویتنام، شوروی یک طرف بود و آمریکا هم طرف دیگر بود. در اسرائیل و اعراب هم که نگاه می‏کنیم، لااقل به صورت ظاهر شورویها و چپی‏ها این طرف بودند و آمریکاییها و غربیها طرف اسرائیل بودند. در جنگ کره به همین شکل بوده است. هر جا که جنگ بوده می‏بینید که این طوری بود. و اولین جنگ همه جانبه طولانی که ما در تاریخ معاصر خودمان می‏شناسیم، این جنگ بود که یک کشور تنهای تنها در برابر قدرتها باشد. البته چند کشور دیگر هم بودند که با آنها رابطه داشتیم اما آنها به صورت حامی ما نبودند بلکه یک مبادلات متعارف فی‏مابین بود و با عراق هم خیلی از آنها رابطه داشتند.

یک کشور تنها و انقلاب کرده و فقط متکی به مردم و آن طرف قضیه همه نیروهای شیطانی شرکت داشتند. با این ظرفیتی که اینها با ما می‏خواستند بجنگند؛ هر چه عراق ظرفیت به‏کارگیری آن را داشت که می‏توانست از منابع این شیاطین بردارد و با ما بجنگند، انجام داد.

آمریکا خودش بود و نوکرانش هم بودند. همین حالا که می‏بینید بحث هست، این همه اعتباراتی که آمریکاییها به عراق دادند حالا دارد رو می‏شود که چه چیزی بوده است. عربستان، کویت، اردن و مصر تحقیقاً به دستور آمریکا و شاید هم با تمایل خودشان امکانات مالی منطقه که انصافاً زیاد هم هست یعنی این همه پول ذخیره در دنیا و آن هم ذخیره ارزی که عربستان و کویت دارند در هیچ جای دیگر نیست - اینها همه علیه ما در خدمت جنگ بود. امروز سطح اطلاعات در دنیا خیلی بالاست. الان ماهواره‏ها نامحرمترین چشمهای دنیا هستند که همه جا را دارند تفتیش می‏کنند و همه اینها در خدمت طرف مقابل ما بود.

آن اسلحه‏ای که ظرفیت به‏کارگیری آن در عراق بود به او می‏دادند. میگ 29 که روسیها به عراقیها دادند تازه در دنیا به‏کار گرفته می‏شود و از سلاحهای جدید دنیاست. بمبهای لیزری که اخیراً به عراقیها دادند، آن قدر استراتژیک است که به هیچ کس جز هم‏پیمانان صمیمی خودشان در دنیا نمی‏توانند بدهند. موشکهای دوربردی که به طور کلی به خاطر مسایل موجود در خاورمیانه تحریم شده بود! موشکهایی با برد 300 کیلومتر با آن وسعت در اختیار یک کشور در حال جنگ قرار گیرد! و ریسک اینکه این همه پول به عراق بدهند، در حالی که این زالوهای دنیا از یک دلار چشم‏پوشی نمی‏کنند، اما حالا به طور رسمی اعتراف می‏کنند که عراق همین حالا بیش از 65 میلیارد دلار بدهی دارد. چطور اینها این همه پول را ریسک کردند و به یک کشور دادند؟ کشوری که خودشان هم می‏دانستند در حال سقوط است چطور این همه پول به آن دادند؟

کالاهای مصرفی جنگ که عراق اصلاً محدودیت نداشت و این سلاح شیمیایی را که اینها در اختیار عراق گذاشتند (عراق که صنعت مربوط به سلاح شیمیایی در اختیار نداشت) و حالا می‏بینید که دنیا چقدر وحشت کرده و کمی هم این طلسم شکسته شده و مسأله شیمیایی کمی بر روی دیگران باز شده است.

خطرناکترین اسلحه‏ها و بیشترین امکانات مالی و بیشترین اطلاعات را دادند. شیطان‏غرب، شیطان شرق، شیطان ارتجاع، شیطان صهیونیسم، شیطان ضدانقلاب داخلی ما هم بوده و آنهایی که می‏دانستند با شرکت در این جنگ ریشه‏شان برای همیشه در کشور سوزانده می‏شود و چون اینها در مقابل ملت یکپارچه قرار می‏گرفتند و خودشان هم تحلیل می‏کردند که هم چپی و هم راستی‏اش هم سلطنت طلبش و هم منافقش و هم ملی گرایش و هم لیبرالش همه آنها جمع شده بودند. واقعاً شیطان بزرگ سواره و پیاده خودش را در جنگ ما به‏کار گرفت و نهایتاً هم که دیدند همه این امکانات از ظرفیت عراق زیادی است مجبور شدند خودشان به‏کار گیرند. اینها، جنگ شهرها، زدن هواپیماها، تهدید خطوط دریایی و زدن منابع اقتصادی ما را آزمایش کردند که اثری در بر نداشت. یک بار حدود 100 فروند ناو به سواحل ما آوردند؛ از اقیانوس هند گرفته تا شمال خلیج‏فارس همه اینها را وارد کردند. ناوهای هواپیمابر، مدرن‏ترین هواپیماها و موشکهای دنیا در اینجا در مقابل یک ملت به‏کار گرفته شدند و در مقابل با ملتی روبرو شدند که رابطه‏های گذشته‏شان را با دنیا قطع کرده‏اند و خودشان روی پای خودشان دارند برای ادامه زندگی خودشان مبارزه می‏کنند. چنین چیزی را شما در تاریخ دنیا نمی‏توانید پیدا کنید.

ویتنامیها اگر شوروی کنارشان نبود، زود سقوط می‏کردند. اسرائیل را اگر غربیها حمایتش نمی‏کردند الان در دنیا نبود. عربها هم اگر بعضی از قدرتهای بزرگ به حمایتشان نمی‏رفتند از طریق اسرائیل و دیگران نابود می‏شدند. تنها جایی که شما در تاریخ پیدا می‏کنید و اگر کسانی حرفهای من را شنیدند و یک چنین قطعه تاریخی را در جنگهای دنیا حداقل در این یکصد سال اخیر سراغ دارند این را به ما اطلاع بدهند. یک چنین جنگ نابرابری که اتفاق افتاد و حالا هم به اینجا رسید، این چیزی است که دنیا نظیرش را ندیده و اعتراف هم خواهد کرد و ناظران منصف هم اکنون اعتراف می‏کنند ولی اینها بعداً اعتراف می‏کنند.

تا ما در حالت تهاجمی هستیم و تا آنها خطر انقلاب اسلامی را جدی می‏دانند و تا آنها از روحیه مسلمانان دنیا می‏ترسند، این حقایق را به طور وسیع اعتراف نمی‏کنند؛ اما در دفترچه‏های خاطرات اکثر کسانی‏که ناظر اوضاع هستند ثبت شده و روزی انتشار می‏یابد. اینها در این جنگ آن قدر گرفتار کار بودند که اصول مهمی را ندیده می‏گرفتند. حالا شما ببینید الان که جنگ تقریباً دارد تمام می‏شود، آمریکاییها در مورد بمباران شیمیایی شمال عراق چه غوغایی به راه انداختند؛ خوب! مگر این حادثه همین حالا اتفاق افتاد؟ شش ماه پیش مگر حلبچه را عراق تبدیل به جهنم نکرد؟ مگر آنجا پنج‏هزار نفر را با همین گازها نکشت؟ دو ماه قبلش مگر منطقه قره‏داغ را عراق با بمب شیمیایی نابود و تخریب نکرد؟ مگر مناطق مرکزی پشت گوجار و شمال سلیمانیه را با بمبهای شیمیایی، عراق کل مردمش را آواره نکرد؟ چرا آمریکاییها آن موقع حرف نمی‏زدند؟

ما چقدر در دنیا فریاد زدیم که آمریکا و روسیه! این بمبهای شیمیایی را بیایید ببینید. در این بیمارستانهای ما مردمی که شیمیایی شده بودند موج می‏زدند. ما دعوت کردیم که بیایند و ببینند. خبرنگارانشان می‏آمدند و می‏دیدند، فیلم می‏گرفتند و می‏رفتند و این فیلم‏ها در تاریخ محو می‏شد.

ولی امروز آمریکاییها بلند شدند و در ترکیه دربه‏در در کوهها می‏گردند تا یک شیمیایی پیدا کنند و مطرح نمایند، این قضیه چیست؟ آنها مسأله‏شان، مسأله انقلاب اسلامی و مسأله اسلام بود. چشمانشان را همه برروی جنایت جنگی استفاده از بمبهای شیمیایی بسته بودند.

زدن شهرها؛ چند سال بود که عراقیها شهرهای ما را می‏زدند؟ چقدر روستا را اینها ویران کردند، چقدر از شهرها را ویران کردند، چقدر مسجد، موزه و مدرسه را زدند و ویران کردند. این همه جنایات را اینها دیدند. اینها جنایاتی نیست که به راحتی بتوان از آنها گذشت. چشمشان را بر روی همه اینها بسته بودند. وزیرامور خارجه الجزایر داشت برای مذاکره به ایران می‏آمد که عراقیها هواپیمایش را زدند و سرنگون کردند. خود الجزایریها خفقان گرفتند و حرف نزدند.

ببینید که چقدر انسان باید متعصب باشد و از انقلاب اسلامی بترسد، که وقتی یک نفر آدم مصلح برای مذاکره می‏آید تا شاید کاری برای جنگ بکند، عراقیها هواپیمایش را ساقط می‏کنند و کسی حرف نزند. خود آمریکاییها وقتی آمدند هواپیمای ایرباس مسافربری ما را زدند و 290 نفر را آن طور مظلومانه در فضای روی آبها به شهادت رساندند، رسانه‏های آمریکایی، انگلیسی، فرانسوی، یک چیزی در حد اینکه گفته باشند، گفتند. آیا مثل امروز غوغا می‏کردند؟ چطور اینها حرف نمی‏زدند؟! همه اصول را اینها زیر پا گذاشته بودند. همه اصولی را که در جنگ باید رعایت کنند، از قبیل نزدن شهرها، عدم به‏کارگیری بمب شیمیایی، عدم تهدید خطوط هوایی، عدم تهدید خطوط دریایی، عدم بمباران مناطق مسکونی و غیرنظامی ، تمام این اصول را نادیده گرفتند. در اینجا می‏فهمیم که امپریالیسم خبری کلاً در خدمت دشمن ما بود. ممکن بود بعضیها در ذهنشان بیاید که روزنامه‏ها می‏نوشتند، رسانه‏ها یک مقدار را می‏گفتند، خوب! اگر این مقدار را هم نمی‏گفتند که بدتر می‏شد.

اصلاً شیوه تبلیغ هم همین است. اگر آدم بخواهد یک جایی را تبلیغ بکند، هیچ چیز از طرف مقابل نگوید و همه‏اش یک طرفه حرف بزند مستمع خودش را از دست می‏دهد. اصلاً حیله تبلیغاتی این است که کمی از آن طرف نیز بگوییم تا قیافه منصفانه به خودمان بگیریم. یک کلمه می‏گفتند و بقیه‏اش به طرف آنها می‏رفتند؛ حتی در تعداد کشته ها و تلفات.

ما امروز تلفاتمان را اعلام کردیم (133 هزار شهید). اینها چون در آن زمان اینقدر دروغ گفته بودند، برای اینکه روحیه ما را بشکنند و روحیه عراقیها را بالا ببرند، هر رقمی را که عراق می‏گفت، آنها نیز تکرار می‏کردند. در این صورت عراق موقعی که شکست می‏خورد، برای اینکه شکست خودش را در داخل و در دنیا توجیه کند، مثلاً می‏گفت ایرانیها 40 هزار یا 50 هزار کشته داده‏اند، و اینها همین رقم را ثبت می‏کردند. حالا وقتی که این ارقام را می‏شمارند، می‏بینند که این چیزهایی که آنها نوشته‏اند، به میلیون هم سر می‏زند و این رقمی که ما امروز می‏گوییم رقم حقیقی است. باز می‏گویند که ایرانیان آمارشان را کم می‏گویند. چرا ما باید کم بگوییم؟ ما باید اینها را از عراق مطالبه بکنیم. ما فردا وقتی به بند شش رسیدیم، » در مورد شهدا و افرادی که از دست دادیم «، علیه شما و عراق ادعا داریم. آیا ما کم می‏گوییم؟

یک چنین ملتی که جنگش را مردمش اداره می‏کنند و برای هر شهیدش در محله ده تا حجله می‏بندند و چراغ روشن می‏کنند و همه مردم مطلع هستند، ما آمار را کم می‏گوییم؟! ما که شهدایمان را از مردم مخفی نمی‏کردیم. جنازه یک شهید وقتی به محله‏ای وارد می‏شد همه مردم جمع می‏شدند و جنازه‏اش را تشییع می‏کردند. قبرش امروز به صورت یک امامزاده است. مگر ما می‏توانیم کم بگوییم. اگر هم بخواهیم کم بگوییم مگر می‏شود کم گفت. ما اصلاً حضور شهدایمان را در جامعه به عنوان چراغ راه می‏شناسیم.

پس می‏بینید که آن طرف قضیه یعنی غرب، شرق، ارتجاع، صهیونیسم، امپریالیسم خبری، ضد انقلاب، چه چپ و چه راست و چه منافق و لیبرال همه آنها جمع شده بودند. این طرف هم یک ملتی بود که واقعاً تحت سانسور و بایکوت کل دنیا بود. واقعاً ما این جوری بودیم.

ما برای خرید گندممان هم که بعضی وقتها انبارهای دنیا پر شده بود و در دریا می‏ریختند، مشکل داشتیم. برای خرید گوشتمان هم که می‏ریختند به دریا که دامدارها شکست نخورند، مشکل داشتیم، تا چه رسد به کالای ویژه. ما در اول جنگ یک سیستم نظامی کاملاً وابسته‏ای داشتیم. آقایان به خوبی می‏دانند در موقعی که جنگ شروع شد، این قدر آمریکاییها ارتش ما و خودیها را بی‏اطلاع گذاشته بودند که افسران ما اصلاً نمی‏دانستند که ارتش چه دارد. ما مثلاً دو سال بعد از اینکه جنگ شروع شده بود یک انباری را که در آن فلان ضدهوایی یا فلان قطعه وجود دارد یا حتی نفربر زرهی وجود دارد، پیدا کردیم؛ یا چیزهای عجیب و غریبی را که تا سالهای آخر هنوز داشتیم کشف می‏کردیم. یعنی انبارداری ما هم دست آنها بوده است تا چه رسد به پشتیبانی و قطعه‏رسانی و تکنیکی که لازم بوده است. این مستشارهایی که رفتند، یکدفعه همه پشتیبانی و اداره امور ارتش را با آن اسلحه‏های پیچیده و پیشرفته‏ای که آمریکاییها فکر می‏کردند غیر از خودشان هیچ‏کس نمی‏تواند اینها را به‏کار ببرد، برای ما گذاشتند.

در همان اوایل در شورای انقلاب بحث بود که بعضیها می‏گفتند هواپیماهای »اف - 14« را بفروشیم و نداشته باشیم. حرف این بود که ما اینها را نمی‏توانیم نگه داریم. یعنی اصلاً در شورای انقلاب استدلالی که لیبرالها می‏کردند که اینها را بفروشیم این بود که شما نمی‏توانید اینها را اداره کنید، ما اینها را نمی‏توانیم به پرواز درآوریم، ما از موشکهای اینها نمی‏توانیم استفاده کنیم. در شورای انقلاب بنده خودم را مأمور کردم و به اصفهان رفتم و در پایگاه خلبانها را جمع کردم و گفتم آیا شما می‏توانید اینها را به پرواز درآورید یا نه؟ آمدند و گفتند: بله. البته امکانات ما محدود بود. وضع بدین نحو بود که اگر یک کشوری هم امکانات نظامی داشت، استفاده‏اش مشکل بود. ما ناوگان هلی‏کوپتری عظیمی داشتیم. ما از امکانات نیروی هوایی قوی‏ای برخوردار بودیم، اما آمریکاییها کاری کرده بودند که از اینها استفاده نشود. سیستم ضد هوایی قابل توجهی در کشور بود، اما نیرویی برای اینها تربیت نشده بود. رادارها به ایران وارد شده بود، اما حداقل یکی از آنها که می‏توانست چشم ما باشد هنوز در ایران نصب نشده بود.

ملتی با این شرایط، با این امکانات روی پای خودش ایستاد و هشت سال جنگید و در تمام این هشت سال هم تسمه از گرده همه اینها کشید. شما می‏دیدید، در هر مرحله‏ای که ما یک گام جلو می‏گذاشتیم یک چیز جدیدی را به دست عراق می‏دادند که جلوی آن مرحله را بگیرند.

حالا همه این مراحل گذشت و به اینجا رسیدیم. باید ارزیابی بکنیم و ببینیم آنهایی که این جنگ را تحمیل کردند و مسؤول جنگ هستند چه به دست آوردند و ما چه به دست آورده‏ایم.

ارزیابی این مسأله نیز قابل توجه است. پس در کیفیت جنگ، انصافاً یک ملت، یک کشور به تنهایی در مقابل همه شیاطین، - البته من نمی‏گویم آمریکا یا شوروی رسماً لشکر آوردند. در حالی که آمریکاییها و انگلیسیها اخیراً به‏طور محدودی لشکر آوردند، آنها از طریق عراق می‏جنگیدند - با هر چه ظرفیت که عراق داشت و می‏شد او را پر کردند اینها همه به میدان ما آمدند، اما نتیجه چه شد؟ حالا بعد از هشت سال جنگیدن این جواب راباید عراق، آمریکا، عربستان، کویت، روسیه و فرانسه بدهند. اینهایی که جنگ را شروع کردند و اینهایی که جنگ را تدارک دیدند چه چیزی به‏دست آوردند و ما چه چیزی از دست دادیم؟

البته نمی‏شود جنگ باشد و انسان در جنگ شهید و یاکشته ندهد. بدون درگیری که جنگ به وجود نمی‏آید. درگیری هم که با اسلحه، هواپیما، توپ، بمب، موشک و کمترینش که در برخوردهای صفوف با تیربار و غیره می‏باشد، پیداست که تلفات دارد. خسارتهای انسانی ما خسارات جدی است و از دست دادن فرد فرد این انسانها یک خسارت عمده حساب می‏شود. در یک بعد، این جانبازان انقلاب و این مجروحان و این مصدومان، این خانواده‏های داغدار و این مسایلی که داریم، اینها خسارت است. خسارتهای مادی جدی است، ما خیلی خرابی داریم و دلیل خرابیها روشن است که چرا باید داشته باشیم. دشمن ما به گونه‏ای بود که بنیه ما را هدف قرار داده بود. دشمن ما تنها عراق نبود. آمریکا بود که این کشور را خانه دربست خودش تصور کرده بود و حالا که از دستش گرفته‏اند می‏خواهد این خانه خراب باشد. شاه موفق نشد این خانه را خراب کند و بیرون برود، فرصت این کار را شاه پیدا نکرد، اینها باید این خانه را خراب می‏کردند و دنبال این کار بودند. لذا خسارات جانی و مالی زیاد است. اما آن چیزی که به‏دست آوردیم قابل توجه است. هشت سال جنگ یک ملتی را آن قدر محکم می‏کند؛ ملتی که با عقیده و ایمان و روی پای خودش می‏جنگد نه با دستور دیگران. هشت سال جنگ آنقدر یک ملت را محکم و استوار می‏کند و آن‏قدر عمیق می‏کند که ثمرات آن را به این زودی نمی‏توانیم ارزیابی کنیم.

شما اگر امروز می‏بینید در دنیا ژاپن و آلمان جزء مقتدرترین کشورهای متوسط صنعتی هستند، یکی از ادله‏اش این است که در دوران جنگ چیزهایی را به‏دست آوردند و تجربه‏هایی را کسب کردند که آنها را بعداً به کار گرفتند. ما آنچه که در دوران جنگ تحصیل کرده‏ایم، اطلاعاتی را که به‏دست آورده‏ایم، فنونی را که یاد گرفته‏ایم، تجربه اسلحه شناسی را که کسب کرده‏ایم و قدرت فنی که در اختیار صنایع نظامی ما قرار گرفته است، امروز قدرت سازندگی مهمترین و اساسیترین اسلحه‏های دنیا در کشور ما هست. موشک مهمترین اسلحه امروز است که ما گره‏های اصلی صنعت موشک را در ایران باز کردیم و اینکه چه بسازیم، چقدر بسازیم و چگونه بسازیم، فقط برای ما مطرح است.

گره اصلی هواپیماسازی را در کشور باز کرده‏ایم. گره اصلی هلی‏کوپترسازی را نیز در کشور باز کرده‏ایم. گره اصلی زیر دریایی سازی و کشتی سازی را در کشور باز کرده‏ایم. موضوع مهمات سازی در کشور حل شده است. صنایع شیمیایی هم آفندی و هم پدافندی به طور کامل به دست افراد متخصص ما حل شده است.

مهمات سازی در درجه عالی، از انواع مهمات برای ما حل شده. قطعه‏سازی و شناخت قطعه‏ها و انواع اسلحه‏ها و سایر چیزهایی که برای یک نیروی نظامی لازم است در کشور وجود دارد. همه اینها به خاطر تجربه این هشت سال جنگ است.

از لحاظ آموزش، میلیونها آدم در این مملکت قدرتی دارند که در میدان تجربه کرده‏اند، نه در پادگان؛ قدرت رزم، قدرتی که رفته تمرین کرده و کاربرد علوم و فنون را، هم افسران، هم درجه‏داران، هم سپاهیان و هم بسیجیان و هم مردم عادی فراگرفته‏اند. و چیزهای زیادی که در کنار این جنگ به دست آمده است، از لحاظ معنوی؛ این شهدا و این جانبازان برای ما خسارت است ولی یک جانبازی که با سه چرخه خودش در جامعه حرکت می‏کند، به دانشگاه، مدرسه، کارخانه، خیابان و بازار می‏آید این از آثارجهاد و از آثار ایثارگری است. و اینها در سراسر کشورپخش هستند. این خانواده های شهدایی که هر خانه‏ای از این خانه‏ها مثل امامزاده و مثل یک حرم و مثل یک مسجد، امروز در میان ما مقدس هستند و بچه‏های شهدا که برای ما ستاره‏های راهنما هستند و بچه‏هایی که سالها در سنگر ماندند و ذهنیت جهادی، اینها را ساخته است، فرهنگی که هشت سال دفاع به ما داده است، دفاع مظلومانه و دفاع قهرمانانه‏ای که خودش را در مقابل بزرگترین قدرت‏های دنیا و شیطانترین شیاطین دنیا و اهریمن‏ترین دیوهای دنیا می‏دیده و می‏جنگیده و خم به ابرو نمی‏آورده، اینها چیزهایی هستند که در نیروهای مسلح ما و در مردم یک فرهنگ جدیدی را خلق کردند که پی و بنیان جامعه را این‏قدر اینها نیرومند ساختند که این جامعه برای قرنهای آینده، بیمه خواهد بود.

جامعه ما این چنین است. حالا فرض کنیم اول انقلاب است. البته من نمی‏دانم جنگ تمام شده است. جنگ یا تمام شده یا نشده است. اگر جنگ تمام نشده باشد با این سیاست جدیدی که در پرتو راهنماییهای امام انتخاب کردیم این سیاست دست ما را در جنگ قویتر از گذشته می‏کند و دشمن را در موضع بدتری قرار می‏دهد. که حالا روی این قسمت آن حرف نمی‏زنیم. ان‏شاءاللَّه که صلح بشود؛ چون ما جداً می‏خواهیم صلح برقرار شود. حالا اگر صلح شد دشمن چه چیزی به دست آورده است؟

حالا فرض کنیم اول انقلاب است. تنها چیزی که اینها می‏توانند بگویند به‏دست آورده‏اند این است که دوران سازندگی انقلاب را هفت هشت سال عقب انداخته‏اند. ما این خساراتی را که دادیم و آن چیزهایی که به‏دست آوردیم اگر در کنار این خسارتها بگذاریم دستاوردهایمان بیشتر است.

ما اگر می‏خواستیم مثل اول رفتار بکنیم، همیشه باید مصرف کننده اسلحه دیگران باشیم، همیشه باید وابستگیمان را حفظ بکنیم. بنیه‏ای که امروز جامعه ما دارد و مدیریتی که در دوران جنگ این جامعه کم‏کم تربیت کرده و به دست آورده، فرهنگی که این جامعه درست کرده و نسل جوانی که از ویرانه‏های جنگ در میدانهای سازندگی در می‏آیند با امکاناتی که در این کشور هست، از لحاظ امکانات مملکت ما مثل ژاپن یا آلمان نیست، این یک مملکت بسیار غنی است. منابع معدنی ما، منابع انسانی ما، هوش و استعداد مردم ما، منابع فرهنگی و چیزهایی که در این کشور وجود دارد مجموعه امکانات یک قاره را تشکیل می‏دهد. با این فرهنگ و با این مردم و با این رهبری و این راهی که در پیش داریم ما اگر چه هشت سال دیرتر سازندگیمان را شروع می‏کنیم، ولی امسال می‏دانیم که چگونه خودمان را بسازیم. اول انقلاب شاید نمی‏دانستیم که چگونه سازندگی کنیم؛ برای اینکه ما و آنهایی که مسؤول اداره مملکت بودیم از مدرسه و یا از زندان آمده بودیم. اما الان هشت سال تا ده سال تجربه کشورداری را پشت سرمان داریم و آن هم در بدترین شرایط درگیری با شیاطین دنیا. امکانات کشور سر جای خودش هست، نفت و معادن ما زیر زمین مانده است، نیروهای متخصص به اندازه کافی در این کشور وجود دارد، ما گروههای پیمانکاری و غیره و نیروهای انسانی داریم که انصافاً کارهای بزرگ را الان می‏توانند انجام بدهند. از گلوله کلت تا موشک اف - 14، از دوچرخه تا هواپیما و از خانه تا سد را می‏سازند و قدرت اداره کشور را دارند. حداقل در پیچیده‏ترین صنایع، قدرت انتخاب دارند و می‏دانند که از چه تکنیکی و از چه منبعی انتخاب کنند که استقلالشان و مدیریت مستقل کشورشان و فرهنگشان و راه انقلابشان را حفظ کنند. یک ملتی با غرور ده سال مبارزه و با تجربه ده سال نبرد و با امکاناتی به اندازه امکانات یک قاره و با جمعیتی متناسب کشور، با رهبریتی قاطع و فرهنگی غنی الان می‏تواند وارد میدان بازسازی شود. دشمنان ما چه چیزی را به‏دست آوردند.

آنچه ده سال پیش اعتراف نمی‏کردند، امروز باید اعتراف کنند. کاخ سفید بالاجبار امروز می‏گوید: ما واقعیت انقلاب اسلامی را می‏پذیریم. یک تصور غلطی اینها داشتند که آن تصور را هم دیگر شاید نداشته باشند. آنها فکر می‏کردند انقلاب اسلامی بنا دارد با کشورگشایی انقلابش را صادر بکند. همسایه‏های ما را ترسانده بودند.

همسایه های ما، کویت و امثال اینها فهمیدند در بدترین شرایط، آن موقعی که اینها زشت‏ترین اقدامات را علیه ما می‏کردند، ما حرمت همسایگی را حفظ کردیم و موقعی که می‏توانستیم آنها رانابود بکنیم این کار را نکردیم. الان فهمیدند که اگر ما داعیه صدور انقلاب داریم فکر و ایده و راه قرآن را می‏خواهیم به دنیا عرضه کنیم.

ما با همه افکارمان، با همه ایده‏ها و آرمانهایی که برای انقلاب مطرح کرده بودیم، امروز بعد از هشت سال نبرد پابرجاتر و با تجربه‏تر، راه انقلابمان را بادیدی بازتر و همراه با کوله‏باری از تجربه ادامه خواهیم داد.

اگر روزی به خورد مردم دنیا داده بودند که اینجا یک مشتی آدم نادان و تروریست و ماجراجو به فکر بر هم زدن آرامش منطقه هستند امروز دنیا فهمیده که اینجا ملتی مظلوم، مقاوم و پابرجا و ملتی که حاضر است برای آرمان از همه چیز خودش بگذرد، ملتی که با این توفانها از پا در نمی‏آید و راهش را گم نمی‏کند، وجود دارد. بنابراین در ارزیابی بسیار کوتاه از دوران جنگ، ما به این نتیجه می رسیم که موفق شدیم شومترین و عمیقترین و خطرناکترین توطئه‏های دنیا را در هم بشکنیم و ثابت کنیم که اسلام به عنوان یک راه زندگی و به عنوان مدیر جامعه در عصر امروز، (عصر فضا، عصر موشک، عصر اتم) و قرونی که از این هم پیشرفته‏تر و متمدنتر باشد قابلیت اجرا و عملی شدن را دارد و ما منادیان اسلام و رهروان راهی هستیم که از آسمان برای زندگی بشر از طریق جبرییل امین و در قلب پیغمبر اکرم(ص) و در کعبه مقدس برای بشریت هدیه آمده. این راه را ما برای سایر جوامع بشری هم عرضه می‏کنیم.

در محفل نماز جمعه امروز ما همان طور که مشاهده می‏کنید جمع زیادی از خلبانان عزیزمان که از سرمایه‏های بسیار با ارزش کشورمان در نیروی هوایی و هوانیروز هستند، و نیروهای پشتیبانی آنان حضور دارند که ما به آنها خیر مقدم می‏گوییم و ان‏شاءاللَّه مثل گذشته و بهتر از گذشته آماده دفاع از این وطن عزیز اسلامی و انقلاب خودشان هستند.

»اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/

قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَّمَدُ/ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ«.

 

ویدئوها

صوت

تصاویر ضمیمه