نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
خطبه اول
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ،
»قالُوا اَنّی یَکُونُ لَه الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ اَحَقُّ بالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سعَةً مِنَ الْمالْ«، »اُوصیکُم عِبادَاللّه بتقَوی اللّه«.
در ایام عاشورا، دهه پر حرکت و پر از حماسه قیام ابا عبداللّه، طبعاً انتظاری که از خطبا میرود این است که بحث خود را از این میدان به جای دیگر نبرند.
من فکر کردم ضمن اینکه ارتباط بحث را با خطبههایی که در جمعههای گذشته داشتم، قطع نکنم، این بحث را در شاخهای از استکبار و استضعاف مطرح کنم؛ که مصداقش را در حادثه عاشورا و مبارزه امام حسین(ع) پیدا کنیم.
خیلی آسان میتوان توجه کرد و فهمید که یکی از بزرگترین میدانهای درگیری با استکبار و یکی از بارزترین صحنههای مظالم استکبار »حادثه کربلاست«.
در یکی از بخشهای بحث استکبار و استضعاف با مقدمه کوتاهی این را مطرح میکنیم و به خود حادثه میرسیم[t1].
در یکی از خطبههای قبل، من این مبحث را مطرح کردم و گفتم که مستکبر، به دلیل اینکه خودش را بزرگتر از آنچه که هست، میداند و برای دیگران حقی قایل نیست، حق حاکمیت را منحصر به خودش میداند. به هیچ وجه در فکر ملأ و مترفین و اشراف، قابل قبول نیست که طبقهای غیر از اشراف بر جامعه حاکم باشد و حاکمیت غیر اشراف را درست نمیدانند. یکی از دعواهای تاریخی در سراسر برخوردهای انبیا با ملأ و مستکبران، این بوده که آنها حق ولایت انبیا را قبول نداشتند.
آیهای که اول این خطبه قرائت کردم، داستان طالوت و جالوت و نبی، از بنیاسرائیل است. اشراف بنیاسرائیل و ملأ به فرماندهی و حاکمیت طالوت اعتراض کردند و دلیلشان هم این بودکه او پولدار نیست که حاکم و فرمانده باشد، ما که دستمان پر است، از او استحقاق بیشتری داریم. این استدلال آنها در مقابل پیغمبر بنیاسرائیل است، در مقابل حکم خدا که با تقاضای خودشان خداوند رهبر و فرمانده برای آنها تعیین کرده بود.
بنابراین، این بحث همیشگی تاریخ انبیا و ملأ و مستکبران است که در زمان پیغمبر، اساس کار مبارزه با پیغمبر از همین جا شروع میشود.
قویترین دشمنان پیغمبر را اشراف قریش و به خصوص شاخه بنیامیه از اشراف جزیره تشکیل میدادند - البته منحصر به اینها نبوده است - اشراف از طبقات مختلف بودند، یکی از قبیلههایی که سرسخت با اسلام و پیغمبر درگیر شد »بنی امیه« بود که تا آخر هم دلشان با پیغمبر صاف نشد. و همه حوادثی که در منطقه مکه و مدینه علیه پیغمبر به وجود میآمد، اینها یا ریشه بودند یا شریک بودند؛ جنگ بدر، جنگ احد، جنگ احزاب، جنگهای دیگر و مسایل و ایذاها و چیزهایی که پیغمبر دارد؛ در این رابطه آیات قرآن را که آدم نگاه میکند میبیند که قسمت زیادی از درگیریها با اینهاست، و مسأله اینها هم مسأله حاکمیت بود.
در قطعاتی از قرآن و تاریخ اسلام خوب روشن است که اینها حرفشان این بوده است که حق حاکمیت با ماست.
بعد از رحلت حضرت پیغمبر (ص)، اینها دستشان به جایی نرسید؛ حتی یک بار سراغ علیبنابیطالب آمدند و پیشنهاد کردند که: بیا مسلحانه با ابوبکر درگیر شو، ما تو را حمایت میکنیم. که حضرت علی (ع) نپذیرفتند و فرمودند: من میدانم که نظرتان چیست.
بعد از خلیفه اول و دوم که از تیم و عدی بودند - وقتی خلیفه سوم روی کار آمد، از جملات معروفی که اهل سنّت در کتب خود هم نوشتهاند، جملهای است که ابوسفیان، رهبراین فامیل - که دیگر پیر و افتاده هم شده بود - وقتی که احساس کرد جلسه خودمانی است و بنیامیه عمدتا آنجا هستند، گفت: حال خوب شد، حالا از تیم و عدی گذشت و نوبت عبد شمس شد و حالا این گوی خلافت را بین خودتان مثل مسابقاتی که جوانها میدهند دست به دست کنید و دیگر نگذارید از دستتان در برود.
بعد به جان خودش قسم خورد که نه بهشتی است و نه جهنمی است؛ نه آتشی است و نه حوری؛ و این حرفها را برای منظورهایی درست کردهاند و شما دنبال دنیای خود بروید.
خوب! همین فکر است که کمکم به حاکمیت یزید تبدیل میشود. و ما میبینیم آن لحظهای که حضرت زینب در محضری که یزید درست کرده بود میآید - آخر حوادث کربلا - میبینیم که این حرفها در تعبیرات خود حضرت زینب و حضرت سجاد وجود دارد. و از طرف یزید هم این حرف آنجا زده میشود که: لَعِبَتْ هاشمُ با المُلکْ و این - یعنی بنیهاشم با ملک و سلطنت بازی کرد - همان حرفی است که در زمان پیغمبر میگفتند و همان حرفی است که ابوسفیان میگفت و همان حرفی است که حالا یزید بعد از پیروزی میگوید. خیال میکند دیگر همه چیز تمام شد. آن واقعیت قضیه را، هدف اساسی را بیان میکند. این همان نزاعی است که حالا به پیروزی میرسد. و میبینیم که حضرت زینب - وقتی که یزید میخواست با او حرف بزند - با تعبیر یَابْنَ الُّطَلقا با او صحبت میکند؛ یابن الطلقاء یعنی کسی که پسر آزاد شدهای در جنگ بدر هست. یعنی شما همانهایی هستید که در زمان پیغمبر با ما جنگیدید و اسیر شدید و ما شما را آزاد کردیم. و حالا همان جنگ است که به اینجا رسیده است؛ شما آن روز جنگیدید و اسیر شدید و امروز هم جنگیدید و ما را اسیر کردید.
جنگ همان جنگ است، علیه اهدافی که شما دارید. و شما قبول ندارید ولایت الهی را، و شما قبول ندارید حاکمیت دین را.
حرف، همین بوده است؛ یعنی ریشه صحبت این است که اشراف بنیامیه که از قویترین اشراف جزیره در آن زمان بودند - نمیخواستند زیر بار حاکمیت پیغمبر بروند و به اجبار در فتح مکه رفتند. و بعد توطئه خود را ادامه دادند و پایههای خود را حفظ کردند تا به کربلا رسیدند. اینها به این خیال که کار تمام شده و حریف را از میدان به در کردهاند و حاکمیت تحکیم شده است، آن جمله مخصوص را در مراسم جشن پیروزی یزید ادا میکنند و با صراحت، مطلب گفته میشود.
اما واقعاً این جوری بود که آنها پیروز شده بودند؟ و امام حسین(ع) و رقیب را از میدان به در کرده بودند؟ به صورت ظاهر بله؛ ظاهر قضیه این است که مهمترین رقیب را یزید از صحنه به در کرده بود، اما واقعیت غیر از این است. واقعیت این است که امام حسین(ع) پیروز شده بود و تز مبارزه باستم، استکبار، شیطنت کفر و فسق و فجور - که امام حسین آن را تعقیب میکرد - به پیروزی رسیده بود.
کسی که با یک دید وسیعتر و جهانبینی کامل که از بالا نگاه میکند و کل قضایا را میبیند با کسی که در صحنه درگیری برداشتی میکند یک جور مسأله را نمیبیند.
قرآن و جامعه شناسی الهی این را میگوید: آنهایی که از دیدگاه الهی به تاریخ نگاه میکنند، قطعات تاریخ را به صورت قطعه مجزا مورد تحلیل قرار نمیدهند.
امام حسین(ع) و باند یزید و بنیامیه را باید در بستر تاریخ نگاه کرد.
بستر تاریخ از زمان پیغمبر شروع شده و امروز هم ادامه دارد، و تا قیامت هم ادامه خواهد داشت.
جنگ یزید با امام حسین(ع)، کربلا، عاشورا و نتیجه این برخورد، باید در کل تاریخ نگاه شود. امروز ما میتوانیم قضاوت کنیم. البته امروز خیلی از زمان حادثه گذشته است؛ دو سال بعد از حادثه، یک سال بعد از حادثه، قضاوت ممکن شد و معلوم شد که امام حسین(ع) برنامه بسیار خوبی برای مبارزه تنظیم کرده است. و معلوم شد که یزید هم سخت اشتباه کرده بود.
با نگاه به حوادثی که اتفاق افتاده و با مطالعه کلماتی که ادا شده، دو هدف در دو طرف مقابل دیده میشود، که قابل توجه است و تاریخ مکتوب، این مسایل را میتواند به ما بفهماند.
امام حسین(ع) برنامه را بهگونهای تنظیم کرده بود که دشمن را و جریان استکبار و ضد مکتب الهی و ضد ولایت الهی و ضد راه حق را نشان دهد؛ که این چهره، در دنیا به عنوان یک الگو باشد.
یزید یک برنامه تنظیم کرده بود که حالت ارعاب در بین مردم ایجاد کند، قدرت نمایی کند و به اصطلاح خودشان تسمه از گرده خلقاللّه بکشد؛ که کسی دیگر جرأت نکند در مقابل طرح معاویه و حاکمیت یزید و بنیامیه سر بلند کرده و با آنها به منازعه برخیزد.
همان تعبیری که یکی از شعرا دارد، که کار را به جایی رسانده بودند که اگر رمل یا هند ( دو زن بد نام در تاریخ بودند) را هم به عنوان ولایت معرفی میکردند، ما با عنوان امیرالمؤمنین، با آنها بیعت میکردیم. یعنی میخواستند کار را به اینجا برسانند؛ که در مقاطعی از تاریخ هم به همین جا رسانده بودند.
امام حسین(ع) میخواست این برنامه را بشکند و به خلقاللّه ثابت کند که اینها چه چهرههایی هستند، و ثابت کند که منازعه با قدرت جائر کاری است که باید انجام شود. تا زمان امام حسین(ع) یک اصل را در بین خیلیها تقریباً جا انداخته بودند و آن اینکه در جامعه اسلامی کسی که از هر طریقی با شمشیر یا با هر شکلی - به حاکمیت رسید، نباید با او منازعه بشود؛ و این را جرم و گناه تلقی میکردند. که امام حسین(ع) باید این را میشکست که وی در آن خطبه: »من رَعا سلطاناً جابراً..«. (هر کسی که رعیت سلطان جابری شود...) مخصوصاً روی این نکته توجهدارد.
مسأله دومی که امام حسین(ع) تعقیب میکرد این بود که ماهیت باند حاکم بنیامیه را به مردم و تاریخ روشن بکند؛ و ماهیت جریان الهی خاندان اهل بیت و آل پیغمبر را هم به گونهای در تاریخ ترسیم کند که دنیا بتواند همیشه آن را الگو قرار دهد.
ما امروز خوب میفهمیم که امام حسین(ع) موفق بوده است. دایماً شما شنیدهاید. مسأله برای همه ما روشن است. ما که در محیط تشیّع زندگی میکنیم، میبینیم که عاشورا چه غوغایی در دنیا به پامیکند و چه اثری در این انقلاب داشته است. و میبینیم که این ملت با الهام از عاشورا چه حماسههایی آفریدهاند. در سراسر دنیای اسلام - حتی آنهایی که به تز ولایت اهل بیت هم عقیده ندارند - حداقل به عظمت شخصیت امام حسین(ع) معترفند، و عاشورا و محرم برای آنها معنای خاصی پیدا کرده است. که این روزها در مساجد و منابر و رادیو و تلویزیون این اعترافات را میشنویم.
نکتهای که اینجا میخواهم روی آن تکیه کنم این است که طرح امام حسین(ع) این بود که چهره مظلومیت خود و خانواده خود را و قساوت و بیرحمی دشمنش را به دنیا معرفی کند. یزید هم در نقطه مقابل میخواست همین کار را انجام دهد؛ منتها با یک هدف دیگر. یزید میخواست ابهت، قدرت، خشونت و بیرحمی خود را به جامعه ثابت کند؛ که دیگری نفس نکشد. او فکر کرده بود بهترین سوژه هم امام حسین(ع) است.اگر مردم، بیرحمی در مورد خانواده پیغمبر ببینند، دیگر همه حساب خود را خواهند کرد. و این حادثه درست اتفاق افتاد.
امام حسین(ع) که میخواهد از مدینه بیرون بیاید، وداعی با قبر جدش و مادرش میکند که این حالت را ارائه میدهد. از مکه که میخواهد بیرون بیاید، مظلومانه دست از مراسم حج برمیدارد و به گونهای حرکت میکند که همه زوّار کعبه میفهمند که امام حسین مظلوم و به حالت خوف از حرم امن الهی بیرون رفت. در بین راه هر جا که میرسد این حالت را نشان میدهد. اصولاً آمدن امام به کوفه، با دعوت بخش عظیمی از مردم آن شهر صورت گرفت. وقتی که وارد میشود و مردم با او بیوفایی میکنند و با او میجنگند، خود این، صحنههای دلخراشی را به وجود میآورد و بعداً برای برگشتن ورق تاریخ تشجیع کننده است. همانهایی که توبه کرده بودند، خود بعدها حماسههایی آفریدند. (تائبین درباره این مسأله گواه است)
وقتی برای اولین بار خبر شهادت نماینده خود مسلم را شنید، باز سخنرانی میکند که دقیقاً این هدف را دنبال میکند. وقتی که با اولین گروه مسلح یزیدیان برخورد میکند (با لشگر حر) باز هم - با سخنرانی برای دو گروه - همین هدف را تعقیب میکند. این در واقع اتمام حجت و معرفی دو طرف است. در چند روزی که امام حسین(ع) در کربلاست، هر چه گفته نشان دهنده پیگیری و بیان همین اهداف بوده است. و از طرف دیگر هم، یزید، ابن زیاد و عوامل آنها، احمقانه آن چیزی را که امام حسین(ع) میخواست به خلقاللَّه ارائه کند، همان را در تاریخ ارائه میدادند.
برای کسانی که تاریخ را بررسی کردهاند، سؤالی پیش میآید و آن اینکه امام حسین(ع) با عده کمی که داشت، چرا به جای اینکه در بیابان جنگ کند در کوه جنگ نکرد. امام حسین(ع) اگر به کوه و یا به جنگل پناه میبرد، میتوانست با نیروهای مجاهدی که داشت مدتها حکومت یزید را تحت فشار قرار دهد. جواب این سؤال هم مشخص است؛ زیرا امام حسین(ع) نمیخواست مسأله به آن شکل حل شود. اساساً محل جنگ را امام حسین(ع) انتخاب نکرده بود بلکه خداوند انتخاب کرده بود. نقطه، نقطه حساسی است و ما هم باید آینده تاریخ را در نظر بگیریم. ما الان چند ورق از تاریخ را خواندهایم. آنجا انتخاب شده خداوند است. برای امام حسین(ع) این امکان وجود داشت، با توجه به اینکه ما میدانیم امام حسین(ع) مطلع بود که شهید میشود، اگر میخواست بیشتر بجنگد و تعداد بیشتری از دشمن را از بین ببرد و مبارزه را طولانیتر کند، میتوانست به کوهها که در همین منطقه عراق وجود دارد برود و مدتها جنگ کند و یا از راه دیگر به طرف کوفه برود، که این کار را نکرد.
اشتباه یزیدیان این بود که خیال میکردند با نشان دادن قدرت و ابهت و هیمنه خود و ذلت و اسارت - به تعبیر خود - برای خاندان پیغمبر(ص) دیگران را از مبارزه مأیوس میکنند و نفس کشی در مقابل حکومت قرار نخواهد گرفت.
از اشتباهات دیگر اینها این بود که آب را بر روی بچههای پیامبر بستند. این کار شد و به گوش همه مردم در آن زمان رسید؛ و بعد هم در تاریخ ماند.
حضرت سجاد(ع) هم مخصوصاً پافشاری داشتند که این نقطه ضعف باند یزید را به دنیا بگویند. این طور نبود که حضرت سجاد(ع) نتوانند خودشان را حفظ کنند؛ اما هر وقت که آن حضرت در میان جمع و یا تنها، چشمشان به آب میافتاد، گریه میکردند و اشک میریختند، و گاهی حرف نمیزدند، اما همه میفهمیدند. چون گفته بودند که چرا گریه میکنند. این منظره هر روز و در هر جایی تکرار میشد. اگر یزیدیان آب را بر روی امام حسین(ع) نمیبستند، مگر نمیشد این جمعیت کم را شکست بدهند؟ میتوانستند، زیرا چه آب میخوردند و چه نمیخوردند شکست میخوردند. اینها حماقت کردند و آب را برروی بچهها بستند. خوب! حماقت اینها این قدر بالا بود که حتی بعد از شهادت مردان کربلا هم در باند ابن سعد مخالفت جدی وجود داشت که به بچهها آب ندهند؛ و بچه ها هم جرأت نمیکردند به طرف آب بروند. دو سه روز تشنگی در بیابان، در تاریخ، اثر خود را میگذارد و این ماجرا به گوش هر کس که برسد نسبت به طرف ستمگر و جابر یک حالت نفرت به وجود میآورد.
شیوه برخورد امام حسین(ع) بسیار جالب بود. در صحبتهای امام حسین(ع) یکدندگی وجود ندارد. گاهی امام حسین(ع) با مردم اتمام حجت میکند، لباس غیرنظامی بر تن میکند، بر روی شتر مینشیند و میگوید که شما مرا میشناسید، مادر مرا، پدر مرا، برادر مرا میشناسید. اعتراف میگیرد و میگوید: من گناهی کردهام؟ من حلالی را حرام کردهام؟ من مسجدی را خراب کردهام؟ کسی نمیتواند بگوید این کار را کردهای؛ در میان سپاهیان مقابل خوب جا میاندازد که شما با من ظلم میکنید. گاهی میگوید که اگر از دعوت مهمان پشیمان هستید بگذارید من برگردم و به مدینه بروم، اگر نمیخواهید به مدینه بروم، بگذارید جای دیگری بروم. امام حسین(ع) میدانستند که اینها نمیگذارند و این ضعف نشان دادن نیست. ایشان اگر میخواستند به مدینه برگردند، از اول از شهر بیرون نمیآمدند. از مکه به مدینه میرفتند. زمانی که خبر قتل مسلم رسید به مدینه میرفتند و زمانی که با حر برخورد کردند بر میگشتند. آن روز این حرف را میزنند و این نادانها قدرتشان را به رخ امام حسین(ع) میکشند و میگویند حالا که به چنگ ما افتادهای این حرفها را میزنی؟!
از اشتباهات عجیب و غریب یزید بود که بچههای پیامبر را اسیر کرد و به کوفه و شام برد که به نمایش بگذارد. عربهایی که در آنجا بودند پیامبر را ظاهراً قبول داشتند و برایشان این صحنهها کشنده بود و فوری شوک وارد میکرد که تا بند بند انگشت آنها را میلرزاند. سرامام حسین(ع) در خیابانها بر بالای نیزهها ناگهان قرآن بخواند! بعضیها سختشان است که این معجزات را نقل کنند و خیال میکنند که باید مسایل را طبیعی جلوه بدهند. در حالی که برنامه چنین بود. خود حادثه عاشورا طبیعی نیست، در حالی که جریان به طور طبیعی تنظیم میشود؛ امام حسین دعوت میشوند، نماینده میفرستند و به عنوان میهمان میآیند. - مسأله ولایت مطرح است - بعد درگیر میشوند، جنگ میشود و شهید میشوند و این مسایل اتفاق میافتد.
آن گاه که انسان مجموعه را مشاهده میکند، میبیند یک مجموعه معمولی نیست. هر کسی که وضع آنجا را میدانست، پیشبینی میکرد و میگفت که این سفر جز شهادت چیز دیگری ندارد. مسأله روشن بود و برنامه همین بود. برنامه امام حسین(ع) این بود که بدین گونه عمل کند: سر بریدهای که خون به موهای مقدس او چسبیده، لبهایش حرکت کند و قرآن بخواند:
»اَمْ حَسبْتَ اَنَّ اَصَحابَ الْکَهْفِ وَ الرّقیمِ کانُوا مِنْ ایاتِنا عَجَباً«.
شیوه جنگ اباعبداللّه و نامردیهای دشمنان اباعبداللّه همه نشان میدهد که این برنامه طراحی شده بود. البته وقتی این طراحی را با آن طراحی یزیدیان کنار هم میگذاریم، میبینیم که یزیدیان احمق شده بودند و درست در مسیر خواسته امام حسین(ع) برنامه جلاَّدی ترتیب داده بودند. اینکه امام حسین(ع) بچه شش ماهه را میآورد و در مقابل مردم بالای دستش میگیرد که با تیر، این بچه را در حال تشنگی و پژمردگی شهید کنند و اینکه وقتی امام حسین به خیمه میرود - که خداوند در همان موقع به یکی از زنهای حرم بچهای عطا کرده بود - به عنوان اینکه در گوش او اذان و اقامه بخواند، بچه را بیرون خیمه میآورد - چرا بیرون خیمه؟ - در همان لحظه بچه را با تیر میزنند؛ اینکه آنها این قدر حماقت میکنند و فرزند امام حسن(ع) را در دامان امام حسین(ع)، در کربلا و در قتلگاه، عبداللّه را کنار جسد عمو با تیر میزنند، دست بچه را قطع میکنند، این منظرهها در تاریخ خیلی هولناک است. اینکه امام حسین(ع) عروس و داماد را با هم به کربلا میآورد و داماد را تحویل خداوند میدهد و قربانی راه خدا میکند طرحی است روشن برای امام حسین(ع) ولی برای آنها (یزیدیان) یک نوع موفقیت نظامی.
اینکه خیمههای امام حسین(ع) را آتش میزنند و بچهها به بیابانها میروند و زیر درختان خار مغیلان، شهید میشوند و شلاق میخورند و لباسهایشان را میربایند و گوشوارهها را از گوششان میکنند و گوشهایشان را پاره میکنند؛ و اینکه انگشت امام حسین(ع) را به خاطر یک انگشتر میبرند، این حوادث از بس شقاوتمندانه است، اگر آدمی بخواهد تاریخ را به صورت منطقی بخواند سخت است اینها را باور کند و شاید بگوید اینها را روضه خوانها اضافه کردهاند. ولی حقیقت دارد.
امام حسین(ع) خواست چهره مظلوم و قیافهای که حاضر است همه چیز را تحمل بکند، به تاریخ عرضه بکند و این هم صورت پذیرفت.ما تعجب نکنیم اگر گفتند اینها بعد از شهادت امام حسین(ع) بربدنهای اینها اسب تاختند؛ اینها خودشان در بارگاه یزید، به خاطر این کار، جایزه خواستند و به یزید گفتند که ما بعد از مرگ امام حسین بر سینههای امام حسین تاختیم و آنها را با سم اسبها شکستیم.
اینکه میگویند امام حسین(ع) لباس کهنهای در زیر لباس رزم میپوشد و به خواهرش میگوید که میخواهم بعد از شهادتم برهنه نباشم و کسی رغبت نکند این لباس را از من بگیرد - همین لباس را هم میگیرند - واقعیت کربلا است؛ هر صحنهای که گفتهاند، به آسانی نمیتوانیم بگوییم که اینها مبالغه آمیز است.
طرح این بود که از یک طرف، مجسمه حاکم ظالم ستمگری که به خاطر ارضای روحیه استکباری خود با خاندان پیامبر این گونه رفتار میکند و به صورت یک دیو وحشتناک در جهت حاکمیت استکبار وجود دارد، و از طرف دیگر یک قیافه فرشته گونه مظلومی که برای دفاع از حق و انجام وظیفه و حفاظت از قرآن و پیام الهی، خود و زن و بچههایش و عشیره خود راکه به مظلومانهترین شکل حاضر است در قربانگاه الهی تقدیم کند، ترسیم شود. اینها در تاریخ ترسیم شده است. راز بقای این حادثه و راز تأثیر این حادثه و راز الهام بخشی این حادثه و جامعیت این حادثه در معرفی چهره فرشته گونه دفاع از حق، و چهره دیو صفتی است که به دنبال حاکمیت جور و ستم است.
در مجموع در تاریخ، با خون اباعبداللّه و یارانش و با مظلومیت امام حسین(ع)، حماسهای را داریم که معتقدیم تاظلم در دنیا هست انتقام این خون و این ستم گرفته نشده است؛ و این ستم آن چنان قوی، زیاد و وسیع و عمیق است که باید تا پایان تاریخ اثر آن بماند. و مظلومیت قربانیان این حادثه، آن قدر عظیم است که به تعبیر قرآن: »فَدَیْناهُ بذبْحٍ عَظیمٍ« میباشد. اگر این قربانی بزرگ الهی است، بنابراین ارزش این قربانی آن قدر زیاد است که تا یک دیوصفتی در دنیا حاکم باشد، انتقام این خون هنوز گرفته نشده است و انشاءاللّه روزی که عدالت الهی از طریق اسلام بر دنیا حاکمیت جهانی پیدا کرد آن روز ما میتوانیم جشن پیروزی عاشورا و اباعبداللّه را بگیریم و لباسهای سیاه را از تن در بیاوریم و لباس پیروزی بپوشیم، انشاءاللّه.
»أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِالرَّحیم/
قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَّمَدُ/ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدُ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَد«.
خطبه دوم
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُللَّهِِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی(عج).
خطبه دوم را بنا دارم در ترسیم وضع جامعه خودمان در رابطه با جنگ و صلح، و شرایطمان در صورت ادامه جنگ، و شرایطی که در صورت رسیدن به صلح و ختم جنگ خواهیم داشت، اختصاص بدهم.
در این بحث سعی میکنم به طور اختصار یک تابلویی را که در ذهن خودم توانستهام ترسیم بکنم، برای شما هم در حدی که کلمات میتوانند توضیح بدهند، توضیح دهم.
در شرایطی که با تشخیص مسؤولان جمهوری اسلامی و مقام معظم رهبری، مصلحت دیده شده است که قطعنامه 598 پذیرفته شود و به طور جدی دنبال صلح و ختم جنگ برویم، ما هنوز مصلحت نمیدانیم که عمده ادلهای را که ما را به این نظر رساند توضیح بدهیم، چون ممکن است مورد سوء استفاده دشمنان قرار بگیرد. البته زمانی خواهد رسید که جزئیات آنچه را که فکر میکردیم، برای ملت عزیزمان توضیح خواهیم داد. به هر حال با تصمیمی که گرفته شد و اعلام شد و بعد از اعلام، حوادثی که اتفاق افتاد، به این نتیجه رسیدیم که بسیار بسیار کار درستی بوده است و به صلاح ایران و مردم عراق و منطقه و انشاءاللّه کل دنیای اسلام خواهد بود. که باز اینها را در مقاطع بعد میشود تحلیل کرد و توضیح داد.
یکی دو جمله را قبل از اینکه وارد وضع موجود بشوم، عرض کنم که به هر حال آنهایی که این جنگ را شروع کردند و آتش جنگ را افروختند، تحقیقاً در همه اهداف خود شکست خوردند. یعنی از این جنگ، جنگافروز هیچ چیز به دست نیاورد. حال، جنگ افروز عراق باشد یا اربابان دیگر آنها.
اینها یا میخواستند جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی را ساقط کنند، که نتیجه معکوس گرفتند؛ امروز بعد از گذشت هشت سال از جنگ شما میبینید که کل دنیا تقریباً مسابقه دارند که با جمهوری اسلامی به عنوان یک کشور جا افتاده و مهم، رابطه برقرار کنند. آنهایی که صریحاً با ما در جنگ بودند و صریحاً به عراق کمک میکردند، و خصومت خود را با ما مخفی نمیکردند، آنها هم امروز دست خود را به طرف ایران دراز کردهاند و مطالبه روابط میکنند. پس اگر هدف نابودی انقلاب اسلامی بوده است، بعد از هشت سال نبرد، امروز بر عکس آن حاصل شده است. اگر هدف تجزیه ایران بوده است - و میخواستند خوزستان یا شطالعرب یا جزیره تنب یا ابوموسی را بگیرند در کل اهداف جنگ هر کس هر هدفی، این گونه داشته است، شکست خورده است و نتوانسته است به هدفش برسد و به همان عهدنامهای که پاره کرده برگشته است. همان قرارداد الجزایری که در شروع جنگ پشت تلویزیون به طور رسمی پاره شد.
شکست مگر چیزی غیر از این است که انسان برای یک کاری اقدام بکند و بعد از هشت سال به همان کاری که از آن فرار کرده بود برگردد. ممکن است کسی بگوید که هدف اینها نبوده، بلکه هدف اربابها این بوده است که انقلاب اسلامی را مهار کنند و از صدور انقلاب جلوگیری کند و انقلاب را تضعیف نمایند. این موضوع را آینده نشان خواهد داد که آیا اینها در هدف خود پیروز شدهاند یا نه. من میخواهم بگویم نه! انقلاب تضعیف نشد، و برعکس آن اتفاق افتاد.
اولاً جمهوری اسلامی تضعیف نشد، چون اگر جمهوری اسلامی به جنگ کشیده نمیشد، هیچوقت به فکر نمیافتاد که یک نیروی عظیم نظامی برای پشتیبانی از انقلاب، با وسعتی که امروز ما داریم، داشته باشد. ما سپاه پاسداران را در آن روز در حد یک نیروی امنیتی داخل شهرها تصور میکردیم؛ و ارتش را در همان حدی که بود. ما به رژیم قبل از خودمان اعتراض داشتیم که پول زیادی صرف ارتش کرده است و ارتش را وسیع کرده است. یعنی اگر جنگ نبود حداکثر همان ارتش با مقداری تصفیه حضور داشت. اما امروز نیروی نظامی جمهوری اسلامی به حق، یک قدرت عظیمی است که در کل منطقه نه با وسعتش و نه با عمقش و نه با تجربهاش و نه با ایمانش، ما نظیرش را سراغ نداریم و به این زودی هم کشوری در منطقه نیست که چنین نیروی نظامی را با کیفیتی که الان نیروهای مردمی و نظامی رسمی ما دارند، بتواند ترسیم بکند؛ و مخصوصاً با به وجود آمدن بسیج چند میلیونی، میلیونها نفر از مردم ما و جوانهای ما رزم دیده و کارآزموده برای نبرد شدهاند که در هر کوچهای و در هر خانهای وجود دارند و ما در اکثر خانهها، یک رزمنده آماده، برای دفاع داریم.
اگر این جنگ اتفاق نیفتاده بود، ما به اسلحههایی که از آمریکا و بعضی از کشورهای غربی و شرقی داشتیم متکی بودیم و وابسته وابسته بودیم. در حالی که امروز، جمهوری اسلامی در قسمت اعظم امکانات دفاعی خود، خودکفاست؛ و تقریباً همه انواع مهماتی را که در جنگ لازم است میتواند بسازد. البته در دوران جنگ چون مصرف خیلی زیاد بود ما از جاهای دیگری میخریدیم، اما الان قدرت ساخت تمام مهماتی را که در جنگ باید مصرف بشود، داریم؛ و بسیاری از ابزارهای جنگ را میتوانیم بسازیم. که یکی از نمونههای آن موشکهای بسیار دقیقی است که اخیراً، هم سپاه ساخته و هم ارتش ساخته و هم جهاد سازندگی؛ یعنی در هر سه نقطهای که کار تحقیقات نظامی انجام میشد هر سه به سه نوع موشک »زمین به زمین «که آزمایش هم شده است، رسیدهاند.
قدرت نظامی، یعنی صنایع نظامی که ما در جنگ برای خود تهیه کردیم و به اجبار به طرف آن رفتیم، یک چیز قابل توجه است. و من شکی ندارم که در آینده، یکی از تکیه گاههای اسلحه کشورهای جهان سوم و مظلوم، قدرت تسلیحاتی و صنایع نظامی ایران خواهد بود، که در گذشته به استکبار شرق و غرب منحصر بود، و امروز یک جای دیگری پیدا شده است که هم در فنون نظامی، هم در آموزش نظامی و هم در سلاح، به مردم بتواند کمک کند. بنابراین اگر منظور آنها این بود که انقلاب را تضعیف کنند، بیشک باز هم شکست خوردهاند. چون تحقیقاً ما امروز، صدها برابر نیرومندتر از روزی که جنگ شروع شد هستیم و خود آنها هم این را میدانند.
اگر نظر این بود که به ما ضربه اقتصادی بزنند، تا حدودی موفق هستند. منتها اگر قضیه به همین جا که رسیده ختم شود، یعنی ما مقدار زیادی در دوران جنگ خسارت دیدیم؛ البته دشمن ما بیشتر خسارت دیده است، برای اینکه الان که جنگ احتمالاً به پایان میرسد، عراق با نزدیک صد میلیارد دلار قرض بیرون خواهد آمد ولی جمهوری اسلامی، با همان وضعی که روز اول جنگ داشت.
ما از منابع خود کمتر از زمان صلح استفاده کردهایم، یعنی اگر در زمان صلح مثلاً روزی 3/5 میلیون بشکه نفت تولید میکردیم، در زمان جنگ، به طور معدل 2/5 میلیون بشکه نفت تولید کردیم. به خاطر محدویتهایی که در صدورنفت به علت تخریب صنایع نفتی خود داشتیم، نتوانستیم از منابعمان استفاده کنیم؛ یعنی بنیه ذخایر ما بیشتر از زمان شروع جنگ، و در وضع بهتری قرار دارد و شرایط اقتصادی و ذخایر خود را از این جهت تخریب نکردهایم. ولی دشمن ما به خاطر جنگ گرانی که کرد، گرفتار این مخارج فوقالعاده شد که البته ما نمیخواستیم این طور بشود، چون این هم مال ملت عراق است ولی آنها کردند و به این روز رسیدند.
هر چه باشد اگر منظور آنها تضعیف اقتصادی بود، بله، در این هشت سال، بسیاری از صنایع ما راکد شد، بسیاری از تولیدات ما در حد مطلوب نبود و کارهایی که صرف جنگ کردیم میتوانستیم صرف سازندگی بکنیم. انشاءاللّه این ضربه را در آینده، با نتایجی که از جنگ خواهیم گرفت و گرفتهایم جبران خواهیم کرد. سازندگی که در مردم ما بوده است، از لحاظ روحی، این مردم را مثل فولاد آب دیده کرده و اینها در مقابل هر فشاری، قدرت مقاومت پیدا کردهاند؛ و این موضوع، همه چیز را میتواند جبران کند.
و اگر نظر این بود که بگویید ما میخواستیم جلوی صدور انقلاب را بگیریم، که گرفتیم؛ ما این موضوع را قبول نداریم. اولاً انقلاب مال یک زمان نیست. اگر جمهوری اسلامی اهل صدور انقلاب باشد از حالا به بعد میتواند این کار را انجام بدهد. خیال آنها این بود که ما صدور انقلاب را با جنگ، با اشغال یک کشور، و با قدرت نظامی میخواهیم انجام بدهیم؛ اگر خیالشان این بوده، اشتباه کردهاند و اصلاً ما چنین چیزی را انقلاب نمیدانیم. آنجایی که با کودتا یا با اشغال سرزمین، فکری تحمیل بشود، پیروزی نیست و مثل پیروزیهای یزید است. پیروزی این است که فکر انقلاب در میان ملتها و انسانهای شایسته این تفکر، نفوذ پیدا کند؛ که جنگ این موضوع را تسریع کرد و همه دنیا فهمید که جمهوری اسلامی، تنها روی پای خودش ایستاده است؛ و هشت سال در مقابل قدرت استکبار شرق که با نهایت پررویی عراق را تسلیح میکرد و قدرت استکبار غرب که در نهایت پررویی عراق رااز لحاظ تبلیغات و از لحاظ اموال وامکانات، وبمبهای لیزری و شیمیایی که فرانسه میداد، و در مقابل قدرت جهنمی ارتجاع که از اقیانوسهای نفت عراق را تغذیه مالی میکرد و در مقابل تهاجم عظیم امپریالیسم خبری و تبلیغاتی، یکّه و مظلومانه و مقتدرانه جنگید. و این چیزی است که دنیا فهمیده است. با همه وجودش آن را لمس کرده است. اگر بناست قدرت جمهوری اسلامی در دنیا جلوه بکند، این جلوه میکند که در شرایطی که ما با همه امکانات خود با عراق میجنگیدیم، حاضر نبودیم به آمریکا باج بدهیم و با او حرف بزنیم، و حاضر نبودیم به شوروی باج بدهیم و در افغانستان یک گام کوتاه بیاییم، و هیچ وقت حاضر نبودیم روی اهداف و آرمانهای انقلاب، معامله کنیم. انقلاب این گونه صادر میشود. امروز دهها و صدها میلیون انسان در این فکر هستند که انقلاب ما با چه مایهای این قدر مقاومت کرد.
به علاوه اگر هشت سال پیش، شما از انقلاب، میترسیدید، اکنون هم اتفاق تازهای روی نداده است. امروز، مردم ما از هشت سال پیش، انقلابیتر هستند و فکر ما امروز، از هشت سال پیش پختهتر است. امروز، مدیریت ما از هشت سال پیش مجربتر است، و سازمان ما نیز امروز مستحکمتر است و پایههای انقلاب، سر جای خود باقی است و آرمانهای انقلاب، تقویت شده و تضعیف نشده است.
ما آن روز میگفتیم که با زورنمیخواهیم انقلاب را صادر کنیم و امروز هم میگوییم نمیخواهیم انقلاب را با زور صادر کنیم؛ ولی فکر خود را همیشه عرضه خواهیم کرد. همانهایی که هشت سال پیش ما را بایکوت میکردند، امروز التماس میکنند که یکی از افراد رسمی خود را معرفی کنید که با ما حرف بزند. بنابراین اگر خیال میکنید جلوی صدور انقلاب را - به معنایی که ما میخواستیم - گرفتهاید، نخیر، نگرفتهاید. انقلاب راه خود را ادامه خواهد داد؛ و الان شرایط بهتری پیدا شده است. و اگر شما فکر میکنید که ما میخواستیم با زور انقلاب را صادر کنیم، اصلاً اشتباه میکردید. در آینده هم این اشتباه را تکرار نکنید. اصلاً ما فکر نمیکنیم که انقلاب را با زور میشود صادر کرد. ما پیرو مکتب امام حسین (ع) هستیم و من در خطبه اول گفتم که امام حسین (ع) چگونه فکرش را به دنیا صادر کرده است. شما خود با حرکاتی که دو سه هفته اخیر کردید، راه صدور انقلاب را درست کردید و حوادثی اتفاق افتاد که انسان فکر میکند هدایت الهی است.
بعضیها این سؤال را مطرح میکنند که اگر ما یک سال پیش قطعنامه را پذیرفته بودیم بهتر نبود؟ از یک جهت چرا؛ یعنی وقتی که ما در فاو و شلمچه بودیم و قطعنامه صادر شده بود، مابا غرور ملی و غرور مردم، و با غرور رزمندگان خود، با پیروزی و از موضع قدرت قطعنامه را میپذیرفتیم؛ این یک حالتی است که برای جوانها و کسانی که روی این طور چیزها خیلی حساب میکنند، خیلی مهم است. اما اگر از دید امام خمینی نگاه بکنیم و بحث را این طور مطرح بکنیم، چیزهایی در این دو هفته ثابت شده است که هیچ موقعی ما نمیتوانستیم ثابت بکنیم. اینها هشت سال به ما گفته بودند که اینها متجاوز هستند، اینها جنگ افروز هستند، اینها یکدنده هستند و اینها صلح نمیخواهند. و ما میگفتیم که شما دروغ میگویید، عراق صلح نمیخواهد، شما صلح نمیخواهید، شما متجاوز هستید. و ادعاها این بود. اگر در دنیا ثابت میشد که ایران صلح طلب است، ما برنده بودیم و اگر ثابت میشد عراق صلح طلب است، عراق برنده بود. موقعی این اتفاق افتاد که عراق به خیال کاذب و با تصور اشتباه، خیال میکرد که در موضع قدرت قرار دارد. و خواست که از این فرصت، چند روزی استفاده بکند؛ و بعد از پذیرش قطعنامه 598 از طرف ما، حرکت کرد و داخل خاک ما آمد - برای تصرف اراضی - و با این کاری که کرد، دو سه چیز ثابت شد. یکی از مواردی که ثابت شد این بود که این ملت خیلی نیرومند است و به محض اینکه احساس کرد دشمن قصد تجاوز جدی به سرزمین او را دارد و میخواهد تجاوز مجددی را آغاز کند، آن چنان به جبههها هجوم آورد که برای دوست و دشمن قابل تصور نبود. صدها هزار نفر به جبههها ریختند. همان طور که یکی از مسؤولان بسیج میگفت، صد و سی هزار نفر، ظرف دو سه روز عازم جبههها شدند، به طوری که امروز هم مردم خواستار راهی شدن به جبهه ها هستند.
دانشگاهها فشار آوردند و گفتند ما میخواهیم تعطیل بشویم و ریختند در جبهه. در مجلس، نمایندگان به گرده هیأت رئیسه فشار آوردند و گفتند ما نمیتوانیم در مجلس بنشینیم، زیرا کشور در خطر است. مجلس را تعطیل کردند و به جبهه رفتند. زنان فشار آوردند، مردها فشار آوردند، بازار فشار آورده بود که تعطیل بکند و فشار عجیبی داشت که ما میبندیم و به جبهه میرویم، که جلوی آن را گرفتیم و گفتیم شما اگر تعطیل بکنید، برای مردم مشکلاتی به وجود میآید. ادارات میخواستند تعطیل بکنند - وقتی که مسأله، جدی احساس شد - در میدان جنگ هم نشان دادند و فوری توی دهن عراق زدند و جاهایی را که عراق بعد از قطعنامه گرفته بود به سرعت پس گرفتند.
اشتباه بزرگی که عراقیها و استکبار جهانی در این میدان کردند، این بود که دست پروردههای ده سال خودشان، یعنی منافقین را که از طرف ضدانقلاب کُرد و دیگران هم حمایت میشدند، همراه با تانکها، توپها، هواپیماها و هلیکوپترهای عراقی در عمق خاک ما آوردند و آن مصیبت را بر سر این بدبختها آوردند؛ که زحمت ده ساله و زحمات قبل از انقلاب هر چه را کشیده بودند مجموعه آنها را آوردند اینجا و توی تور ریختند که در بیابانهای بین اسلامآباد و باختران و کرند، تار و مار شدند. و ما هنوز هم بعد از گذشت چند هفته هر روز تعدادی جنازه متعفن را از زیر درختها و توی جنگلها و اطراف روستاها جمع آوری میکنیم. آنها سرطان انقلاب و این موی دماغ را به دست خود، در حالت غرور و اشتباه از دست دادند. آنها روی این مسأله خیلی حساب کرده بودند و استکبار فکر میکرد که برای مدتها میتواند از اینها برای تضعیف انقلاب استفاده بکند و موی دماغ درست بکند. البته بقایایی دارند، اما ضربهای که خوردهاند دیگر حالا خیلی کار دارد که بتوانند دوباره توان بگیرند.
از لحاظ مردمی، آن اتفاقی که افتاد و آن بیعتی که مردم کردند، نشان داد که همان شور و هیجان روزی که حضرت امام از پاریس به تهران آمدند، بعد از گذشت ده سال از انقلاب و هشت سال از جنگ، هنوز در این مردم وجود دارد.
مردم ما نشان دادند که هیچ چیزی آنها را خسته نمیکند و در راه خدا این پاها، هر چه در سنگلاخها حرکت بکند و هر چه آبله ببیند، باز هم برای ادامه راه آماده است.
آنچه اندر طلبت خسته نگردد هرگز پای پرآبله و بادیه پیمای من است
و این شعر مصداقش این مردمند، این مردم صبور، شجاع، مقاوم و متحرک، که انصافاً خیلی خوب، حماسهای را، هم در میدانهای نبرد و هم در میدانهای سیاسی آفریدند.
خوب! حالا ملت ما نشان داد هم آماده جنگ است و هم آماده صلح است. الان در سر یک دو راهی هستیم؛ و دنیا هم این را خوب میداند، خود ما هم با همه وجود، خوب میدانیم؛ الان برای ما هر دو راه، خیر است. البته همان طور که امام فرمودند، ما مسیر صلح را ادامه میدهیم نه مسیر جنگ را. و در همین روزهای اخیر که نیروهای فراوانی در جبهه هست - شاید در طول جنگ کم اتفاق افتاده که این مقدار نیروی نبرد در میدان آماده باشد - در همین اواخر یک بار عراق یک شرارت محدودی در یک جایی کرد و در جبهه از ما اجازه خواستند که یک جواب قوی در عمق خاک عراق به عراقیها بدهند، و ما از امام استفسار کردیم و به امام گفتیم: اجازه بفرمایید ما چنین جوابی به اینها بدهیم. امام فرمودند: نه ما که جنگ میکردیم صریح میگفتیم؛ و الان هم که میگوییم صلح، در صلح جدی هستیم و شما در همان حدی که آنها شرارت میکنند، جواب بدهید. و اجازه عملیات وسیع را نفرمودند. این را میگویم که عراقیها بفهمند، دیگران هم بفهمند که ما وقتی میگوییم صلح، مثل آنها ریاکارانه حرف نمیزنیم بلکه جدی جدی هستیم. ما تابع امام و مصالح اسلام هستیم و الان مصلحت را این گونه تشخیص میدهیم.
به هر حال ما الان بر سر دو راهی هستیم. راهی که ما ادامه میدهیم و تنظیم میکنیم راه صلح است، ولی فکر نمیکنیم که جنگ هم پیش نیاید. چون با همان ادلهای که جنگ را بر ما تحمیل کردند - و این روزهای آخر هم نشان دادند که همان ادله هنوز در نفوس خبیث آنها باقی است - ممکن است که باز هم برای اینکه جنگ را ادامه بدهند ادلهای داشته باشند. اگر جنگ ادامه پیدا بکند امروز وضع ما برای جنگ به مراتب بهتر از گذشته است و برای ملت ما روشن میشود که راهی جز جنگ ندارند؛ در حالی که این کار در گذشته نبود. در گذشته خیلیها فکر میکردند که برویم صلح بکنیم و قضیه را تمام بکنیم؛ ولی امروز اگر عراق بخواهد جنگ را ادامه بدهد، ملت ما یکپارچه، شرکت خواهند کرد و در دنیا دیگر نخواهند گفت که ایران جنگ طلب است، و دیگر کسی نمیتواند مطرح بکند که ایران را محاصره بکنیم، بایکوت بکنیم و تحریم تسلیحاتی بکنیم. و اگر این کار را بکنند باید سراغ عراق بروند. تبلیغات جهانی علیه ما نخواهد بود؛ چرا که تصمیم ملت ما جدی است و میداند که اگر نرود و نزند، خواهد خورد. بنابراین در صورتی که دشمن ما بخواهد جنگ را ادامه بدهد جنگ تحقیقاً عمیقتر، جدیتر و وسیعتر و با قدرت بیشتر ادامه پیدا خواهد کرد.
البته فعلاً ما این را نمیخواهیم، ولی اگر پیش آمد، آمادهایم؛ و احتمال قویتر این است که به صلح برسیم.
ما میخواهیم به صلح واقعی برسیم و اگر به صلح برسیم، ما جدی هستیم که منطقه واقعاً آرام بشود و مسابقه تسلیحاتی هم وجود نداشته نباشد و بهگونهای نباشد که کارتلهای اسلحهسازی در جهان، منابع و ثروت کشورهای منطقه را به عنوان تهدید شروع جنگ، دوباره غارت کنند.انشاءاللَّه صلح، پایدار و واقعی باشد. ما آن موقع هم در ادامه جنگ میگفتیم که باید ریشه فساد را بسوزانیم تا به صلح پایدار برسیم و از آن طریق دنبال صلح پایدار بودیم. ولی فعلاً باید کار را از این طریق دنبال کرد. در این صورت ما مسایلی خواهیم داشت. و من بیشتر در این خطبه این مقدمات را گفتم که به اینجا برسیم که اگر صلح برقرار شد ما چه برنامهای خواهیم داشت.
طبیعی است که یکی از مسایلی که برای همه مطرح است، مسأله بازسازی و سازندگی بعد از جنگ است. ما در این هشت سال توفیق خدمات سازندگی را در مقداری که در صورت نبودن جنگ در توان کشور بود - پیدا نکردیم و باید این راه را تعقیب کنیم. گرچه در این راه مشکلاتی خواهیم داشت؛ برای اینکه صدماتی که جنگ به این کشور زده، شهرهایی که خراب شده، جادهها و پلها و کارخانجات و بنادری که آسیب دیده، باید بازسازی شوند؛ نیروهای مسلح ما باید به توان مناسبی که پشتوانه انقلاب باشد و کسی دیگر جرأت نکند به ما حمله بکند برسند.
سلاح نظامیان باید در اولویت باشد؛ برای اینکه ما از درون خود قوی باشیم نه اینکه محتاج به فروش دیگران باشیم. حتی در بازسازی سلاحهایی که از دیگران خریدهایم باید قطعه سازی و کارهای نظیر آن را خودمان آن چنان انجام بدهیم که از خارج مستغنی باشیم؛ زیرا در جنگ نمیتوان متکی به دیگران بود و ما باید روی پای خودمان بایستیم.
در مسأله سازندگی و رفاه، آنچه که الان به چشم میخورد و در جامعه و در میان مسؤولین، مدیران و دستاندرکاران ما وجود دارد، سه نظریه به چشم میخورد. یک نظر افراطی از یک طرف و یک نظر تفریطی از طرف دیگر و یک نظر معتدل وجود دارد. حالا اگر کسی هم این طور که من عرض میکنم وجود نداشته باشد، تصور آن هست که این سه حالت وجود داشته باشد.
الان از طرف دنیا پیشنهادات زیادی به ما میشود. کشورهای صنعتی مانند ژاپن، آلمان، فرانسه و کشورهای شرقی و غربی و همسایهها همه پیشنهاد دارند که در بازسازی کشور ما شریک باشند. و این یک واقعیت است. اینکه نظرها و دیدگاهها چیست و آنها چه اهدافی دارند، بعداً خودمان بررسی میکنیم.
احتمالاً منابعی برای گرفتن اعتبار، وام و برای سرمایهگذاری در سطح وسیع پیشنهاد خواهد شد. و از لحاظ فنی هم شرکتهای سطح بالای دنیا پیشنهاد میکنند که ما آمادهایم کارهای پیچیدهای که نیاز به تکنولوژی بالا دارد، در ایران پیاده کنیم. یک چنین حالتی را آدم مشاهده میکند.
برخی ممکن است این طور تصور کنند که مصلحت همین است که ما دروازههای کشور را باز کنیم و حالا که مردم ده سال عسرت کشیدهاند، یک رفاه فراوان و مصرفی و هر چه که در کشور لازم است، از انواع وسایل مصرفی مردم اعم از لوکس و غیرلوکس بریزیم و چشم مردم را سیر بکنیم و بازارها را پر کنیم و کارهای دیگر را همینطور. این یک دید گاه است.
دیدگاه دیگری که وجود دارد، نقطه مقابل این است و آن این است که ما باید راه ریاضت را ادامه بدهیم و همان چیزی را که جنگ بر ما تحمیل کرد ادامه بدهیم؛ چون مردم ما به عسرت و جیرهبندی و کمبود عادت کردهاند، یک مدتی از مردم بخواهیم باز هم این عسرت را تحمل کنند، تا اینکه ما اول پایههای اقتصاد را محکم کنیم؛ صنایع مادر و زیربنایی، جادهها، راهآهنها، پلها، بنادر و کارخانجات تولید کالاهای واسطه و غیره را درست کنیموقتی که به آن نقطه رسیدیم، آن موقع، مردم از درون، به رفاه میرسند آن هم بدون وابستگی. اینهم یک نظر است که وجود دارد.
یک نظر معتدلتری هم مشاهده میشود که نه لازم است آن طور درها را باز کنیم و کشور را وابسته و مصرفی نماییم، و نه ضرورت دارد که مردم را در عسر و تنگی نگه داریم که مردم به کالاهای اساسی هم نیازمند باشند؛ بلکه حد وسط را قایل شویم. به نظر میرسد دولت و مجلس دنبال چنین راهی هستند.
الان کمیسیون برنامه و بودجه در مجلس در حال برنامهریزی است. و کارشناسان دولت برنامهریزی میکنند و اولویتها را مشخص میکنند، که ما چه مقدار از امکانات را جذب و چه مقدار از آن را مصرف کنیم.
سیاستهای پولی، صنعتی، اقتصادی را به طور اعم، و حد رفاه و حد کنترل و این مسایل را بررسی میکنند. البته ما مطمئن نیستیم که به صلح خواهیم رسید شاید رسیدیم - اگر به صلح رسیدیم، که به احتمال قوی میرسیم، باید خود را برای آن لحظه آماده کنیم - که داریم آماده میکنیم - در آن صورت اولویتهایی داریم. و تحقیقاً اولین کاری که باید انجام شود، این است که به شهرهایی که مردمش هشت سال از آنجا فراری هستند، برسیم.
صنایع آسیب دیدهای که سرمایه در آن مصرف شده ولی چون ضربه خوردهاند، اکنون فعال نیستند، آنها را باید با خرج کمتری آماده کنیم. بسیاری از طرحهای مهم را داریم - که دولت اسم آنها را »طرحهای مهم انقلاب« گذاشته است - که با کمی تزریق ارز و کمک سرمایهها شروع به کار و تولید خواهند کرد؛ مثلاً کارخانهای که با یک میلیارد ساخته شده است، ممکن است با چند میلیون ارز این کارخانه مجدداً آغاز بکار کند. از این قبیل موارد خیلی فراوان است. نیروگاهها، جادهها و چیزهایی که اولویت دارند باید مشخص شوند. در مسایل مصرفی هم باز اولویتهایی را داریم؛ نان مردم، قند مردم، شکر مردم، روغن مردم و چیزهایی که دولت اسم آن را کالاهای ضروری میگذارد - با یک تعبیر دیگری کالاهای اساسی - طبعاً اولویت میدهند و آنها را مقدم میدارند و بعد به سراغ مسایل بعدی میروند و به ترتیب به یک وضع عادی میرسند که ممکن است مقداری زمان ببرد.
در توجه به اقشار ملت، برای ما روشن است که در آینده بیش از همه در این جامعه، خانوادههای شهدا و آسیب دیدگان جنگ و مخصوصاً افرادی که جانبازند و خودشان آسیب دیدهاند، اسرایی که از اسارت بر میگردند، رزمندگانی که در این مدت عزیزترین موجودی خود را که حیاتشان بود و آن را برای نجات اسلام در طبق اخلاص گذاشتند و در میدانها به نبرد پرداختند، باید اولویت داشته باشند؛ یعنی در جامعه حتماً باید این روحیه وجود داشته باشد که اگر امتیاز اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، مالی، اداری به این طبقات داده شد، پذیرفته بشود و این حق اسلامی آنهاست. پیغمبر اکرم(ص) تا آخر عمر خود آنهایی را که در جنگ بدر جنگیده بودند و در موقع خطر ریسک کرده بودند، بر دیگران مقدم میداشتند و این یک اصل اسلامی است. که:
»لایَسْتَوِی الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤمِنینَ غَیْرُ اُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ باَمْوالِهِم و اَنْفُسهِمْ...«
البته خانوادههای معظم شهدا و اسرا و جانبازان توقعی ندارند؛ زیرا آنها وقتی این کارها را کردهاند، از اینکه کسی بگوید به شما امتیازی میدهیم، نفرت دارند. امتیاز را کسی با جانش نمیخرد؛ او برای خدا رفته، ولی ما هم وظیفهای داریم و طبعاً دولت و برنامه ریزان ما این توجه را خواهند کرد.
بخش دیگری که در جامعه ما وجود دارند، مردم عراق هستند. یک عدهای از سالهای قبل به عنوان اینکه ریشه ایرانی دارند به ایران برگردانده شدهاند که اموالشان را هم در عراق گرفتهاند؛ و عدهای به عنوان مهاجر، که در عراق زندگی برایشان طاقت فرسا شده، و به ایران پناه آوردهاند؛ و عدهای به عنوان رزمنده به رزمندگان ما پیوستهاند و همراه رزمندگان ما جهاد کردهاند. اینها تعداد قابل توجهی هستند که در جامعه ما اینها باید ایران را وطن خود بدانند؛ مثل عراق.
اگر جنگ ادامه داشته باشد، وضع آنها مثل گذشته است؛ و اگر صلح بشود ما در مذاکرات خود باید اول تلاش کنیم - کسانی از اینها که مایلند به عراق برگردند - در آنجا برایشان امنیت و چیزهای لازم را طبق مقررات جهانی تأمین کنیم؛ و اگر امنیت نداشته باشند، اینجا منزل خودشان است و ملت ما همه جا باید این خواهران و برادران عراقی را که بین ما هستند، مثل ایرانیان فرض کنند. و مبادا یک وقت به اینها اخمی بشود و یا خیال کنند که اینها بیگانه هستند. اسلام ما به قدری وسیع نگاه میکند که این مرزهای خاکی و میلههای آن نمیتواند میان ما و آنها فاصله بشود، مخصوصاً رزمندگان؛ عدهای از همین اسرا به رزمندگان ما پیوستند و اکنون در بین صفوف رزمندگانمان چیزی داریم به نام لشکر بدر که جزءبهترین لشکریان ما در میدانهای نبرد است و اعضای آن را داوطلبان عراقی تشکیل میدهند؛ و در همین عملیات مرصاد یکی از خطرناکترین نقاط میدان را اینها انتخاب کردند و با هلیکوپتر به آنجا رفتند و از کمر به دشمنان زدند و خط آنها را شکستند.
از عربها، از کردها، از ترکمنها، از سنّی، از شیعه از عراق آمدهاند که در شرایط صلح (اگر انشاءاللّه به آنجا رسیدیم) بتوانیم با این بخش مظلوم مردم عراق هم مثل برادران و خواهران ایرانی خود رفتار بکنیم؛ انشاءاللّه.
در پایان خطبه دوم من باید از خانوادههای شهدا و مصدومان و جانبازان تشکر بکنم. بعضیها فکر میکردند که اگر ایران به طرف صلح برود، اینها از جامعه طلبکار میشوند. من باید بگویم که ما بیشترین صفایی که در این چند هفته دیدهایم از خانوادههای شهدا بوده است. نامههایی با تعبیرهای عجیبی به من رسیده است. بعضیها همه اموال شهید خود را فروختهاند و به پول تبدیل کردهاند و فرستادهاند و گفتهاند که در راه اسلام دادهایم، و دشمنان ما خیال نکنند که ما منتظر بودهایم که جنگ تمام شود و طلب خود را از مردم بگیریم؛ بلکه ما خود را بدهکار میدانیم، چون بزرگترین افتخار ما در سایه جنگ به دست آمده است و امروز ما در پیش خداوند جوانان عزیزی داریم و این افتخار را در غیر این جنگ نمیتوانستیم به دست بیاوریم؛ و الان قدرشناسی ما این است که این امکانات را بدهیم. ما در صلح و در جهاد تابع امام هستیم؛ ما برای اسلام جنگیدهایم و برای اسلام هم صلح میکنیم و هر چه که رهبری بخواهد، همان را انجام میدهیم.
ما عملاً فهمیدیم که وفادارترین و عمیقترین انسانها را در خانوادههای شهدا و معلولان و جانبازان جنگ داریم که غیر از لطف خداوند و جزای الهی، هیچ چیزی نمیتواند این فداکاریها و عظمت را جبران بکند و ما هم در حد توان خود وظیفه خود را انجام خواهیم داد.
ضمن تذکر برادران و خواهران به تقوای الهی چند جملهای هم برای برادران و خواهران عرب صحبت میکنم.
ترجمه خطبه عربی
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُللَّهِِ وَالصّلوةُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وآله عباداللّه المتَقیِنْ.
ایران اسلامی بنا به دلایل زیادی که در آینده روشن خواهد شد، اقدام به پذیرش صلح نمود و بدینترتیب تمام بهانهها و دستاویزهایی را که بعثیهای جنگ افروز به آن متمسک میشوند، از بین برد و آنها وادار به قبول آتش بس شدند. جمهوری اسلامی به همه ثابت کرد که در مواضع خود صادق است. زیرا وقتی مصلحت را در ادامه جهاد و دفاع میدید، به صراحت موضع جنگی خود را اعلام نمود و امروز که صلاح را در پایان جنگ و بازگشت امنیت به منطقه دیده، بدون واهمه نظرش را در مورد صلح اعلام میکند. در هر دو حالت در میدان عمل بوده و راهش را با تمام قوت و توان به طرف جلو باز میکند. ما در این زمان به جهان اسلام اعلام میکنیم که باید با تمسک به موارد مشترک این فرصت را جهت حل مشکلات فراوان امت اسلامیمان به کار گیریم.
1 - باید حجت را به بعثیها و پشتیبانان و اربابانشان تمام کنیم و اجازه ندهیم در امر صلح و امنیت خلل وارد کنند.
2 - باید بدانیم استکبار به دنبال حفظ و حتی گسترش دستاوردها و جایگاهی است که با این جنگ به دست آورده و لذا باید جهت جلوگیری از ادامه حضور نیروهای نظامی ناتو در منطقه و از بین بردن امتیازات سیاسی و اقتصادیای که کشورهای منطقه از ترس این جنگ به ابرقدرتها دادند، تلاش کنیم.
3 - باید در جهت از بین بردن آثار اختلاف و دشمنی که در ابعاد مختلفی بین کشورهای منطقه به وجود آمده، سعی کنیم تا به کینههای تاریخی مبدل نشوند.
4 - کشورهای منطقه و اسلامی و مخصوصاً اعضای اوپک باید اساس روابط خود را که دچار خلل و باعث استفاده قدرتهای توسعه طلب از فرصت به دست آمده شده است، از نو محکم و ریشهای تر و اساسیتر نمایند.
5 - مسایل اصلی جهان اسلام و مخصوصاً فلسطین، لبنان و افغانستان که تحت تأثیر جنگ قرار گرفته بود، باید به جایگاه و مکان مناسب خود در روابط بین کشورهای اسلامی برگردد.
6 - ما باید راه را جلوی دلالال اسلحه ببندیم و نگذاریم از مسایل جنگ و گسترش ترس و آشفتگی و ایجاد مسابقه تسلیحاتی که به غارت ثروتهای کشورهای منطقه منجر خواهد شد، استفاده کنند. خلاصه اینکه باید تمام تلاش خود را به کار گیریم تا بعد از پایان جنگ زیر بار آثار منفی آن قرار نگیریم.
»بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ اِنّا اَعْطَیْناکَ الْکَوْثَر/ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَر/ اِنَّ شانِئَکَ هُوَالْاَبْتَر«.