خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۷ مرداد ۱۳۶۷

    خطبه اول

  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

 اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم،

 »و اِذا قیلَ لَهُمْ لا تُفسدُوا فِیِ‏الأَرْض قالُوا اِنَّما نَحْنُ مُصْلِحوُن«، »عِبادَاللَّه اُوصیکُمْ بتَقْوَی‏اللَّه وَ ابتاع أَمْرِهِ وَ نَهْیِه«.

 قبل از بحث خطبه‏ها یادآور وظیفه مهم حفظ روحیه تقوا در همه مراحل زندگی می‏شوم و امیدوارم که خداوند این توفیق را به ما بدهد و بتوانیم این گوهر انسانیت را - که خداوند از ما خواسته - در وجود خودمان حفظ کنیم.

 در خطبه‏های قبل در مورد ویژگیهای مستکبران حرف می‏زدیم که امروز در یک خطبه کوتاه (به خاطر اینکه خطبه دوم حرف زیاد دارد) یکی دیگر از صفات و ویژگیهای استکبار را نقل می‏کنیم و آن نفاق است. خاصیتی که تقریباً درهمه مستکبران هست، این است که آنچه در متن وجودشان هست و در صفحه دلشان وجود دارد در زبانشان نیست و چیزی می‏گویند که عمل نمی‏کنند و عملهایی می‏کنند که نمی‏توانند به مردم بگویند[t1].

 البته این دلیل روانی دارد، به خاطر اینکه از درون به جایی رسیده‏اند که اعمالشان با افکار عمومی اجتماع نمی‏خواند و از درون منزوی شده و انحصارطلب شده‏اند. خودشان را موجود استثنایی پنداشته و مستحق امتیازات می‏دانند. چنین عنصری حتی در یک خانواده هم نمی‏تواند با اعضای خانواده خودش همرنگ باشد. با بچه، همسرش، با بستگانش در نزاع است. بنابراین، آن ماهیت فکریش نمی‏تواند برملا و مصون شود. حالت ریا و نفاق به خودش می‏گیرد. در این صفت، منافقین به طورکلی یکی می‏شوند. این دو رویی و دو رنگی صفت مشترک منافق و مستکبر است.

 آیه‏ای که در ابتدای خطبه خواندم، مربوط به منافقین و در اوایل سوره بقره است که در مورد اینها می‏فرماید: »وقتی که آثار فساد و اخلال را از اینها می‏بینیم و آنها را نصیحت می‏کنیم که اخلال و فساد نکنید، جنگ افروزی نکنید، اینها می‏گویند فقط ما مصلح هستیم، ما صلح‏طلب هستیم«. در مورد مستکبرین در آیه دیگری این مضمون به این شکل است. البته آیات فراوان است و من یک آیه را می‏خوانم.

 »وَ مِنَ النَّاس مَنْ یُعْجِبُکَ قَولُهُ فِیِ الْحَیوةِ الدُّنْیا وَ یُشْهِدُ اللَّهَ عَلَی ما فی قَلْبه وَ هُوَ اَلَدُّ الْخِصام، و اِذا تَّوَلّی سَعی فِی‏الْاَرْضِ لِیُفْسدَ فیها وَ یُهْلِکَ الْحَرَثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لایُحِبُّ الْفَساد«.

 کسانی هستند که قلبشان پراز کینه و زشتی است اما زبانشان چرب و نرم و شیرین، با مطالب ظاهرپسند به معرض نمایش گذاشته می‏شود. از بس حرفهای زیبا و دل‏پسند می‏گوید، انسان را وادار به اعجاب می‏کند، که این چقدر خوب می‏فهمد، چقدر روشنفکر است، چقدر خوب حرفها را بلد است، چقدر دل سالم و آرامی دارد، و خدا را هم گواه می‏گیرد. ولی در قلبش، در دلش بدترین کینه‏ها خوابیده و اگر کار دستش بیفتد، تلاش او این است که دنیا را به هم زده و فساد ایجاد کند و مصلح نیست. من این ویژگی را بر سایر ویژگیها، به خاطر شرایط روزمان یعنی مسأله صلح‏طلبی جلوانداختم. صلح‏طلب واقعی، نه صلح‏طلب ادعایی.

 ملت ایران و کل افکار عمومی دنیا، امروز به خوبی این ویژگی استکبار را می‏بینند و با همه وجودشان لمس می‏کنند. کسانی‏که شش هفت سال، دایماً صبح و شام، دم از صلح می‏زدند، صلح‏طلبی را شعار کرده بودند و ایران مظلوم را متهم می‏کردند که جنگ‏افروز و انعطاف‏ناپذیر و یکدنده است، الان خودشان را نشان می‏دهند و دنیا می‏فهمد که چه اتهام جابرانه‏ای به ما می‏زدند؛ در مقابل اینکه ما به خاطر حقمان و به خاطراینکه می‏دانستیم کسی در دنیا به خاطر حق ما و تنبیه متجاوز قیام نمی‏کند، می‏گفتیم: اول فکری برای تنبیه متجاوز بکنید، بعد از ما توقع داشته باشید که اسلحه‏مان را زمین بگذاریم.

 یک حرف معقولی را مطرح می‏کردیم که همه شواهد بر صدق ما گواهی می‏داد و ما می‏بینیم که اینها باز حرف ما را قبول نمی‏کردند و می‏گفتند اینها یکدنده‏اند.

 آنهایی که هفت سال می‏گفتند صلح، با این حرفی که اخیراً حضرت امام فرمودند و یکدفعه مثل کوهی که در اقیانوس سقوط کند، امواج عظیمی را به راه انداختند، این امواج وقتی به ساحل رسید، نشان داد که در ساحل چه خبر است. یک دفعه اینها را دچار شوک کرد و همه گفته‏ها و ادعاهای خود را پس گرفتند، آن دل کینه‏توزشان را نشان دادند، آن ادعای صلح‏طلبی را که انحصاری برای خودشان می‏دانستند، از دست دادند و وضع جمهوری اسلامی الان در میان مردم دنیا و آنهایی که یک کمی انصاف داشته باشند، روشن می‏شود که این مردم مظلوم چگونه هشت سال تنهایی، با یک ادعای حق جنگیدند و امروز این حقانیت خودشان را ثابت کردند که دشمن آنها صلح طلب نیست، مگر اینکه یک فشار جدی بر او وارد شود که دیگر این را صلح‏طلبی نمی‏گویند، این را اجبار به صلح می‏گویند. و رسانه‏های جمعی الان به نفع ما حرف می‏زنند.

 کشورهای بزرگ الان نمی‏توانند غیر از این چیزی بگویند، چون آنها مثل صدام نیستند که خیلی برایشان آسان باشد که در میان ملتشان هر حرفی را زده‏اند، فرداپس بگیرند و چیز دیگری بگویند. آنها واقعاً با افکار عمومی خود زندگی می‏کنند و اگر هم بخواهند تغییر عقیده بدهند یک مدتی خیلی ظریف باید کار بکنند، تا افکار عمومی را عوض کنند. بعد دنبال افکار عمومی راه بیفتند، حتی برای آمریکا، انگلیس و برای فرانسه و کشورهای غربی مقدور نیست که آن همه حرف که گفته‏اند و نوشته‏اند الان منکر شوند. لذا ما الان تا حدودی می‏بینیم که تمایل به طرف مدعاهای ما نشان می‏دهند، اما عمل باید این را ثابت کند. البته در عمل هم تخلف دشوار است.

 ما می‏دانیم که سازمان ملل، شورای امنیت و دیگران در دنیایی زندگی می‏کنند که روی افکار عمومی حساب می‏شود و انسانهایی در رسانه‏های جمعی وجود دارند که افراد را به محاکمه می‏کشند و انسانهایی هستند که به آسانی نمی‏شود آنها را خاموش کرد. آن‏قدر حرکت بجا بوده و آن قدر مطلب درست و به موقع ادا شده و آن چنان موج هدایت شده که الان برای مراکز جهانی هم مشکل است که از آن حرفی که این همه مدت زده بودند، تخلف کنند. البته با آن جدیتی که با ما برخورد می‏کنند، همین حالا هم جدیتی که با ما برخورد می‏کنند آن جدیتی نیست که قبلاً با صدام و مسایل گذشته برخورد می‏کردند. وقتی که ما آن روز گفتیم ما قطعنامه را نه می‏پذیریم و نه رد می‏کنیم، فوری قطعنامه دوم تحریم تسلیحاتی مطرح شد و امروز ما اسمی از تحریم تسلیحاتی نمی‏فهمیم.

 الان مدتی گذشته و ما می‏بینیم که امروز و فردا می‏شود و آن فشار جدی که لازم است، وارد نمی‏شود؛ ولی فشار افکار عمومی و حقانیت واضح شده آن قدر قوی است که خیال می‏کنند که این راه را نمی‏توانند به آسانی کور کنند.

 اما اصل مطلبی که من در این خطبه دارم، این است که انسانهای مستکبر، خودخواه و  خودمحور هستند و قابل اعتماد نیستند، حرف ظاهرشان با صمیم قلبشان با هم نمی‏خواند، دلهای آنها با زبانشان همراه نیست. همراه با ریا، تظاهر، ادعا و عمل به آنچه که قبول ندارند و گفتن آنچه که عمل نمی‏کنند. اینها جزء صفات روشن آنهاست. خداوند ما را و ملت ما را از این صفت بسیار زشت که انسان را مسخ می‏کند و به صورت یک موجود غیرقابل اعتماد در می‏آورد حفظ بفرماید.

 »اعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم«،

 وَالْعَصْرِ/ اِنَّ الْاِنْسانَ لَفی خُسْرٍ/ اِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بالْحَقِّ وَتَواصَوْا بالصَّبر«.

    خطبه دوم

 بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

 اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ‏اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلیَ الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ اَلْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیّ‏بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِبْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی‏بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیّ‏بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیّ‏بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ‏بْنِ عَلِیٍّ وَالْخَلَفِ الْهادیِ الْمَهْدی(عج).

 أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم، »اِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحَاً مُبیناً«، »عباداللَّه اوصیکم بتَقوَی‏اللَّه«.

 (قبل از ورود در بحث)، عید مبارک اضحی و عید مبارک غدیر و ولادت با سعادت امام دهم را خدمت عموم مسلمین تبریک عرض می‏کنیم.

 کل خطبه من در یک بحث منسجم و مربوط به شرایطی است که با اقدام اخیر حضرت امام، در پذیرش قطعنامه و دستاوردهای این اقدام و مسایلی که ممکن است در این محور اتفاق بیفتد، وضع جنگ و میدانهای نبرد، وضع عقبه جنگ، جامعه انقلابی و پرهیجان امروزمان، و تأکیدی بر مسأله بیعت پیشنهادی حضرت آیت‏اللَّه منتظری که بناست روز سه شنبه روز عید غدیر داشته باشیم، دور می‏زند.

 به نظر می‏رسد که این حرکت حضرت امام به طور ناخود آگاه یا آگاهانه از یک هدایت الهی و یک قلب منور و روح مرتبط با عوالم معنوی سطح بالا ریشه می‏گیرد که هر مطلبی بعد از آن پیش می‏آید، آدم خیال می‏کند که به یک طرح حساب شده‏ای مربوط می‏شود که دستگاه آگاهی آن را تنظیم کرده که خیلی از حوادث هم خارج از اختیار ما پیش می‏آید. اما نوع ارتباط به گونه‏ای است که آدم یک نوع هدایت الهی و امداد معنوی را در این حرکت می‏بیند.

 گرچه کار به صورت یک شوک شروع شد، حرکتی بود که بسیاری و شاید اکثریت نزدیک به تمام مردم دنیا و مردم خود ما، از اول با بهت و تحیّر و ناباوری با آن برخورد کردند، چون هیچ انتظاری در ملت ما و بیرون از کشور ما نبود.

 خود مسأله هم یک چیزی است، یعنی در دنیا همان طور که در خطبه قبل هم گفتم، برای یک چنین تصمیماتی مدتها باید زمینه‏سازی کنند، به آسانی یک رهبر در جامعه خودش، یک چنین تصمیم تکان دهنده‏ای نمی‏تواند بگیرد، مگر اینکه خیلی به خودش اعتماد داشته باشد،  به غیر از خداوند از هیچ کس نترسد و روی هیچ چیز غیر از حق آن طوری که تشخیص می‏دهد، حساب نکند. که البته این از صفات انبیا و اولیای دست اول تاریخ است و همه نمی‏توانند این طور باشند.

 من این وضع را عمیقاً با حادثه حدیبیه، در تاریخ پیغمبر اکرم (ص) منطبق می‏بینیم. امروز صبح یک مقدار فرصت کردم سوره »فتح« را یک بار تا آن مقداری که توانستم مطالعه بکنم. عجیب این سوره گویای وضع زمان ماست. من چند نقطه‏ای را که در آن سوره، از ما حرف می‏زند، در بحث می‏گنجانم، ولی اهل مطالعه بروند و این سوره را یک بار، البته با تفسیر و روایاتش بخوانند و با دقت ببینند که حادثه همان طور بوده یا نه.

 پیغمبر اکرم(ص) هم وقتی که در حدیبیه، تصمیم گرفت با مشرکین عهدنامه امضا کند، با همین شوک مواجه شد و نزدیکترین دوستان پیغمبر، شوکه شده بودند و اعتراضات جدی مطرح بود و خیلی زود هم فهمیدند که اشتباه می‏کنند و قرآن بعداً جواب آنها را داد. و این بیانیه‏ای که حضرت امام، بعد از یکی دو روز منتشر کردند، چیزی شبیه سوره فتح است که بعد از حدیبیه در موقعی که پیغمبر(ص) به مدینه مراجعت می‏کردند، در راه برای جوابگویی مردم نازل شد. چون واقعاً سؤال‏انگیز شده بود و مردم خیلی حرف داشتند. من از نظر خودم در حد اطلاعاتم - منهای مسایل دیگری که هست - این را یک پیروزی عمیق می‏دانم؛ یعنی این حرکتی که امام کردند، مصداق فتح المبین است. آن فتح‏المبینی که در جبهه داشتیم، یک بعدی است؛ این فتح‏المبین یک فتح‏المبین جدی است و همه جانبه فتح کردیم.

 این یک مقدار احتیاج به توضیح دارد و باید آن را باز کنیم و ببینیم چقدر فتح بوده است.

 مبارزه و انقلاب ما، بعد از قهر و آشتی ما با کشورهای جهان، همچنین جنگ و صلح ما و کلاً تمام حرکات ما به خاطر اشاعه اسلام و حاکمیت اسلام است؛ یعنی ما دنبال این هستیم که فکر اسلامی را در قلوب مردم وارد کرده و حاکمیت اسلام را در هر جا که می‏توانیم برقرار کنیم. اگر غیر از این باشد، اهل مبارزه نیستیم. ما از اول برای این وارد میدان شدیم. کسانی که با امام بودند، حرفشان از اول این بوده. کسانی که شهید می‏شوند به خاطر این است و می‏بینیم که با خیال راحت به جبهه می‏روند و دوری آنها را هم تحمل می‏کنند. اگر چنین است، در حال حاضر یک تصمیمی بدین صورت لازم و ضروری بود.

 ما روی افکار سالم و ساده‏لوحانه‏ای که خودمان داریم، خیال می‏کردیم که چون حقانیت راه ما روشن است، خود به خود دنیا حرف ما را خواهد فهمید و قبول می‏کند. ولی باید گفت واقعیت این نیست، زیرا به دلیل نداشتن تبلیغات در دنیا و به خاطر تبلیغ درست نکردن، در کار خودمان، حتی در داخل کشور، مانند رادیو، تلویزیون، شعارها و خطبه‏ها، نتوانسته بودیم روح حرف خود را به دنیا برسانیم. به اسم صدور انقلاب و جنگ تا پیروزی و با این شعارها که البته در متن خودش درست است، اینها نیاز به توضیح و تکرار دارد، احتیاج به گفتن هر روز دارد. شاید ما یک بار، دوبار، ده بار هم گفته باشیم، اما وقتی که دشمن یک میلیون بار می‏گوید و ما یک یا صدبار می‏گوییم، این درست نیست. او حرف خودش را جا می‏اندازد و حرف ما فراموش می‏شود. و یکی از سیاستهای تبلیغاتی این است که هر حرفی را مرتب باید تکرار کرد و گفت.

 یکی از کیفیتهای نزول قرآن این است که وقتی انسان قرآن را می‏خواند، یک نورانیتی در یک جای آن پیدا می‏کند و فراموش می‏کند ولی دوباره در صفحه بعد، آیه بعد، سوره بعد، آن مطلب در فکر انسان زنده می‏شود. لذا مضامین محدودی از قرآن هست (غیر از آن معارف عمیق قرآن، آنهایی که جوهره اصلی هدایت است) که دایماً انسان را تکان می‏دهد و نگه می‏دارد. و سرّ تکرار بعضی از مطالب و قطعات تاریخی در قرآن همین است.

 گر چه ما حرف خودمان را زده بودیم اما دنیا حرف ما را درست نفهمیده بود. و تحقیقاً بخش بزرگی از مردم دنیا و حتی در داخل کشور خودمان - و مردم عراق بیشتر از ما - ما را به خاطر اینکه جنگ طلب هستیم می‏شناختند. این قدر مظلومیت برای ما قایل نبودند. چه شد که بعد از این حادثه ائمه جمعه و بزرگان و همه و همه راهی جبهه ها شدند؟ خطر صدام که تازگی نداشت و مدتی بود که این حرف بود. کسانی که در جنگ نق می‏زدند، امروز با رزمندگان همگام می‏شوند. با این حرکتی که امام در این مقطع مناسب انجام دادند - من نمی‏دانم اگر سه سال پیش هم این جور می‏شد، همین طور می‏شد یا نه. برای من روشن نیست. اما الان مشخص است که زمان روشنی است - مسایل زیادی را برای مردم روشن کردند.

 بنابراین اگر انقلاب ما، انقلاب فکری و هدایتی است لازم است مردم دنیا را قانع کنیم به اینکه ما مظلوم هستیم و در حال دفاع می‏باشیم. اگر سال پیش این کار را می‏کردیم به این نتایج نمی‏رسیدیم، برای اینکه صدام آن موقع به محض اینکه قطعنامه را می‏پذیرفتیم، قبول می‏کرد و بعد هم می‏گفتند ایران 6 سال یکدندگی کرد و حالا برگشت و قضیه پایان می‏یافت. اما الان دنیا و صدام خود را در یک وضعی می‏بیند که این حرف را فوراً نپذیرفتند و مقاومت و کارشکنی کردند و به صورت زشتی در میدان جنگ نشان دادند که دروغ می‏گویند. این کاری که اینها انجام دادند، این را مشخص کرد که ایران مظلوم بود و برای فتح سرزمین و گرفتن خاک کشور اقدام نکرد. و حالا هم اگر سازمانها و دولتها وظایف خودشان را در قبال تجاوزات صدام انجام ندهند، این مظلومیت بیشتر ثابت خواهد شد.

 از این به بعد هر چه کارشکنی ببینیم برای این هدف اصلی‏مان، یعنی هدف و آرمان انقلاب که فتح دلها و رفع شبهه از مغزهای مردم است موفق خواهیم شد. و شاید یکی از اسراری که خداوند امروز به قلب رهبر انقلاب این مطلب را احاله فرمودند، این باشد که بهترین زمان حالاست.

 اما ببینیم با این اقدام چه چیز از دست دادیم و چه به دست آوردیم. در ساعات اول برای خیلیها ایجاد ناراحتی کرد؛ کسانی که هفت هشت سال گفته بودند »جنگ، جنگ تا پیروزی«، کسانی که برای پیروزی سرمایه‏گذاری کرده بودند، کسانی که تصورشان از پیروزی این بود که ما در میدان جنگ صدام را به زانو در می‏آوریم. و قبلاً شنیده بودند وقتی که پیغمبر(ص) فرمودند سرهایتان را بتراشید، خیلیها حاضر نبودند این کار را انجام دهند. پیغمبر به ام‏سلمه شکایت کردند. ام‏سلمه گفت که شما خودتان اقدام کنید، اینها هم متابعت می‏کنند. حتی بعضیها باور نمی‏کردند که امام این حرف را زده باشند. چون روز اول، امام، چیز علنی نفرموده بودند و بعضی از شیاطین هم به فکر افتادند که در همان دو سه روز یک اخلالی بکنند، که بعضی از آنها به نظر ما آدمهای مرموزی هستند. ولی وقتی که قضیه باز شد و حوادث یکی بعد از دیگری پیدا شد، کم‏کم مردم امروز قانع می‏شوند. نه اینکه مجبور می‏شوند که تسلیم شوند. وقتی که معلوم شد خود حضرت امام می‏فرمایند، مردم روی اطاعت از ولایت قبول کردند.

 دیروز هنگام بازگشتن از جبهه به پایگاهی رفتم که خلبانان جمع بودند. با بعضی از آنها صحبت کردم، می‏گفتند منطقاً ما پذیرفتیم که کار درست است. و این اقدام را منطقی می‏دانند.

 من این را به صلح حدیبیه تشبیه کردم. در حدیبیه پیامبر اکرم در سال ششم هجرت، بعد از فتح‏های مکرر اعلام حج کردند. و خیلی تبلیغات کردند که مردم به دنبال ایشان بیایند که با ابهت به حج بروند، تا کفار بترسند.

 اما مردم خیلی نیامدند. گفته‏اند از 1400 تا 1600 نفر به دنبال حضرت آمدند. با اینکه پیامبر برای خیلیها پیام فرستادند، ولی کلاً به این تعداد رسید. قبلاً هم به مردم وعده داده شده بود که ما به حج می‏رویم و سر خود را می‏تراشیم و زیارت می‏کنیم.

 این گروه با پیامبر تا نزدیک مکه هم آمدند؛ یعنی محلی که به نام حدیبیه است و این محل به حرم متصل است، جایی که پیامبر گاهی نمازشان را در آنجا (حرم) می‏خواندند. در اینجا بود که مشرکین آمدند و مخالفت کردند. گفتند ما اجازه نمی‏دهیم که شما با این وضع وارد مکه شوید. این یک نوع قدرت‏نمایی در مقابل ماست. درگیری پیش آمد. پیامبر پذیرفتند که به حرم نروند. با پذیرفتن این کار، مخالفتها با پیامبر شروع شد. حتی زمانی که پیامبر از آنها خواستند تا گوسفندها را قربانی کنند، مخالفت کردند. تا زمانی که پیامبر خود اقدام بدین کار کردند و گروهی متابعت کردند، اما باز هم گروهی مخالفت می‏کردند و گفتند ما این گونه حج را نمی‏پذیریم.

 زمانی که پیامبر می‏خواستند آن عهدنامه را امضا کنند، مخالفتهای زیادی شد و حتی گاهی به پیامبر جسارت می‏کردند. یکی از مواد عهدنامه این بود که »هر کس از کفار به طرف پیامبر آمد، او را برگردانید و هر کس از شما به مکه آمد، آزاد باشد و آنجا بماند« عمر می‏گوید: من به پیامبر گفتم، مگر ما برحق نیستیم و برای خدا جهاد نمی‏کنیم؟ پیامبر فرمودند: بله. عمر گفت: پس این چه ذلتی است که می‏پذیرید؟ چرا این قدر ما ذلیل باشیم؟ باید بجنگیم. پیامبر او را آرام کردند و نشاندند.

 یک مسلمان اسیر که شکنجه شده و از دست مشرکین فرار کرده بود تا خودش را به پیامبر رسانده بود، مشرکین در اینجا، خواستار تحویل آن اسیر شدند. پیامبر فرمودند: تحویل می‏دهیم. آن اسیر بلند شد و به دیگر مسلمانان گفت: شما آثار شکنجه را برروی بدن من می‏بینید، چگونه مراتحویل می‏دهید؟ من بدین صورت بروم؟ پیامبر(ص) فرمودند: یک کسی او را پناه بدهد. سرانجام کسی به او پناه داد. در همین‏جا گروهی به مخالفت برخاستند و گفتند آخر این چه عهدی است که شما کردید؟ پیامبر(ص) زمانی که از مکه بازگشتند، در راه به دلیل شک و شبهه زیادی که بود، سوره انا فَتَحْنا نازل شد و آن را به عنوان فتح‏المبین نام نهادند.

 در اینجا به نکاتی از این موضوع می‏پردازم. یکی از اصحاب پیامبر(ص) به سوره هم اعتراض می‏کرد و گفت: این فتح نیست؛ زیرا جلوی ما را گرفتند و نگذاشتند ما حج انجام دهیم و دو نفر از مسلمین را برگرداندند. این چه فتحی بود؟ پیامبر(ص) فرمودند: او حرف خوبی نمی‏زند، این بزرگترین فتح در تاریخ ماست، زیرا مشرکینی که ما را به هیچ نحو به رسمیت نمی‏شناختند و با ما صحبت و گفت و گو نمی‏کردند، ما را همه جا تحریم می‏کردند، الان پذیرفتند که ما به طور رسمی سال آینده به مکه بیاییم و در آخر فرمودند: این فتح بزرگی است که به دست آوردیم.

 نتیجه اینکه این گونه بحثها و مخالفتها حتی بعد از نزول آیه‏ای از قرآن وجود داشته است. کار به گونه‏ای پیش رفت که سال بعد پیامبر با 10 تا 12 هزار حاجی به مکه رفتند و ماجرای مکه از آن تاریخ به بعد حل شد و بعد از آن فتح خیبر پیش آمد که مکنت بسیاری برای مسلمین پیش آورد.

 مسایل عجیبی در این سوره هست که قابل توجه است. یکی اینکه خدا می‏فرماید:

 »انا فتحنالک فتحاً مبینا« ما این پیروزی بزرگ را به تو دادیم، تا گناهان گذشته و آینده تو را ببخشیم. این به چه معنی است؟ آیا پیامبر گناهکاربوده است؟ اینها که معصوم بودند، خوب! مفسرین بحثهای زیادی کردند. علامه طباطبایی نکته‏ای را می‏گویند که قابل دقت است.

 اینجا نه آن گناه، گناه معمولی است، که تخلف از فرمان الهی باشد و نه این غفران به معنی عفو از عقوبت است. این گناه یعنی آن کارهایی که کم‏کم مشکلات و نواقص در جامعه و زندگی به وجود آورده است، که این مشکلات و کمبودها نیاز به جبران دارد. و این غفران یعنی جبران کمبودها و سد موانع و مشکلات. اصلا تعبیر غفران معنی اصلی‏اش جبران نواقص است که در اثر اعمال انسان به وجود می‏آید. وضع به‏گونه‏ای بود که در زندگی پیامبران و مسلمین، این مشکلات به وجود آمده بود. پیامبر اکرم آماده حج بودند و آن همه تبلیغ کردند، اما از طرف مردم استقبال نشد. بعداً در قرآن می‏فرماید، سوره هم آمده است که گروهی می‏آیند و می‏گویند خانواده‏ها مشکل داشته، یکی می‏گوید ما کارمان چنان بود و دلیلی داشته که همراهی نکردند. این کاری که اتفاق افتاد، برای این است که مشکلاتی که در روند حرکت اسلام به وجود آمده، خواستیم پاک کنیم. هموار کردن راهی که در سنگلاخ افتاده - بعد نکته دیگری دارد که این نکته به خاطر اتفاقی که بعداً برای ما افتاد، مهم است - قرآن می‏فرماید:

 »وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقینَ وَالْمُنافِقاتِ وَالْمُشرِکینَ وَ الْمُشْرِکاتِ الظَّانّینَ باللَّهِ ظَنَّ السُّوءِ عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ اَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصیراً«.

 آنجا، یکی از آثار این فتح را حل مشکلات معرفی می‏کند و یکی از آثار مشکلات را تحت فشار قرار دادن منافقین می‏داند. منافقین را بیش از مشرکین می‏گوید. من واقعاً تا این عملیات »مرصاد« - که حالا برای شما توضیح خواهم داد - تفسیر درستی از این آیه نداشتم.

 وقتی که پیغمبر(ص) صلح حدیبیه را امضا کردند، منافقین همه جا راه افتادند و گفتند: ببینید او دروغ می‏گفت، او گفت شما وارد مسجدالحرام می‏شوید، نشدید. شما او را صادق می‏دانستید، وعده دروغ به شما داد و شما را این همه راه آورده. اصلاً همه این شهادتها که به وجود می‏آمد با تحریک منافقین انجام می‏شد.

 بعد قرآن می‏فرماید: اصلاً ما این کار را کردیم که منافقین را اذیت بکنیم. دو کار انجام شد که منافقین اذیت شدند، یکی اینکه در روند عمومی و سیاسی مملکت‏داری آن قدر مشکلات مسلمین را حل کرد که سال بعد به جای هزار و چهار صد نفر، ده هزار نفر به حج رفتند و کار به روندی افتاد که منافقین از آن همه آزارهایی که می‏کردند و مردم را به خاطر کمبودها و فشارهاتحریک می‏کردند، خلع سلاح شدند.

 دومین آزار اینکه بعد از صلح حدیبیه، فتح خیبر و مسایل دیگر، ضربه‏های اساسی به مخالفین زد و همچنین فتح مکه که بعد می‏گوییم.

 ما در اینجا در اثر اقدامی که حضرت امام انجام دادند، از لحاظ سیاسی، موقعیت بسیار مناسبی در دنیا پیدا کرده‏ایم. ممکن است بعضیها این طوری فکر کنند و بگویند ما که اهل سازش و ا ین حرفها نیستیم.

 اصلاً مکنت یعنی چه، رفاه یعنی چه، رفع مشکلات جهانی یعنی چه، ما با شرق و غرب و ارتجاع و همه اینها مخالفیم. در این دنیا هم حکومت حقی نیست، پس بنابراین ما باید همیشه همین‏گونه باشیم که هستیم و نیازی نیست از این وضعی که داریم هیچ وقت خارج شویم. روز به روز گرانی بیشتربشود، مشکلات مردم بیشتربشود، تحمل مردم به هر جا که می‏خواهد، برسد، ما برای شهادت آماده‏ایم.

 خوب! این تصور درستی نیست. یعنی زندگی طولانی یک نسل را نمی‏شود این طوری اداره کرد. کم‏کم اصل حاکمیت اسلام و اصل قدرت اداره کشور را به زیر سؤال می‏برند. همان کاری که داشتند می‏کردند. و این مسأله به هر حال باید یک موقعی حل بشود، زیرا که جامعه به مسایل مهمی نیاز دارد. نه فقط در بعد شهادت‏طلبی و جهاد و روح ایثار، که مردم ما در این 10 سال با همه جلال و جبروت به نمایش گذاشتند، بلکه در همه ابعاد دیگر مثل قدرت سازندگی، قدرت مدیریت، و قدرتهای دیگری که نشان مدیریت اسلام برای جامعه است. اینها را باید ارائه کرد و این راه را باید برای آنها باز کرد. معنای این، نه باج دادن است و نه سازش با افکار دیگران، بلکه بیخود تحریک نکردن و بیخود راهها را نبستن است. جلوی چیزهایی را که برای همه طبیعی است، ما برای خودمان بگیریم، کار درستی نیست و اینکه ما همه مسایل را به طرف دشمن سوق بدهیم، این جاهلانه‏ترین کار در مبارزه است.

 در همین صلح حدیبیه، پیغمبر(ص) که صلح می‏کنند، می‏فرمایند: از این طوایف مختارند، هر کسی می‏خواهد با پیغمبر(ص) بیاید و هر کس می‏خواهد با قریش برود. آنها که مسلمان نبودند، یک عده گفتند ما با پیغمبر(ص) هستیم، یک عده گفتند ما با قریش هستیم. پیغمبر(ص) از این به بعد شروع می‏کنند به اعزام نماینده و مذاکره کردن با قدرتهای دنیا و رفتن به سراغ توضیح در مورد افکارشان. ببینید از این به بعد، نماینده‏ها به کجا می‏روند و چقدر کار می‏کنند و دنبال کار می‏افتند. یک حرکت درست منطقی سیاسی می‏تواند در کنار همین ایثارها، شهادت طلبیها و بزرگواریهای مردم، بسیاری از کارها را آسان بکند.

 چه لزومی دارد ما کسانی را که می‏توانند با ما همراه باشند و اگر همراه هم نیستند لااقل همراه با دشمن ما نباشند، از خودمان برانیم؟ چقدر پیغمبر(ص) قبل از اینکه می‏خواستند بجنگند، افرادی را می‏فرستادند و کاری می‏کردند که عشایر مجاور به نفع طرفشان وارد جنگ نشوند. مواظب بودند که یک بار، با چند دشمن نجنگند. ما چرا این کارها را نکنیم؟ این منطق درستی بوده است. بنابراین راه برای حرکت درست این جامعه باید باز شود. اکنون همه ریاضتها را مردم مستضعف می‏کشند و گردن کلفتها و مستکبران و آنهایی که عقیده‏ای به این انقلاب ندارند، روز به روز رفاه بیشتر پیدا می‏کنند و گردن کلفت‏تر می‏شوند. آنهایی که تابع مقررات هستند، مستضعف‏اند، حزب‏اللهی‏اند و آنهایی که با این انقلاب هستند و نمی‏خواهند دستشان چپ برود، مشکلات زندگی‏شان را اضافه بکنیم!. این رویّه درستی نیست.

 البته گفتم، دنیا به این آسانی با ما خوب نمی‏شود و ما هم نباید فکر کنیم که اینها دوست ما می‏شوند و طرفدار انقلاب اسلامی می‏شوند. لااقل می‏توان از دشمن‏تراشی بی‏رویّه در این حرکت جدید جلوگیری بشود و راه تازه‏ای پیش پای ما گذاشته شود.

 کسانی هستند که الان امکانات به صدام می‏دهند، که اگر شرایط درستی در سیاست خارجی خود داشتیم، این کار را نمی‏کردند. یا به هر دو کشور می‏دادند. و این طور می‏توانست بشود. نباید جنگ را به دست خودمان به جایی بکشانیم که نباید برود، و در داخل کشور آثارش را شما می‏بینید. این حرکتی که امام فرمودند، تا دو روز پیش از جنگ عده‏ای سؤال داشتند، ولی امروز دیگر پست‏ترین انسانها و مخالف‏ترین انسانها، آنهایی که با اسلام مخالفند، وقتی که دیدند با پذیرش صلح، صدام مهران، دهلران، سومار، قصرشیرین، سرپل ذهاب و گیلانغرب را گرفت و به عمق کشور ما تجاوز کرد، فهمیدند که با چه جانوری طرف هستند.

 مردم فهمیدند این جوری نیست که اگر ما دست برداریم، آنها دست از سر ما برمی‏دارند. لذا می‏بینیم کسانی که هیچ عرق دینی و انقلابی ندارند، حرفشان این است که حالا دیگر باید ایستاد، حالا دیگر باید به جبهه رفت. کسانی امروز در جبهه هستند که تا حالا پایشان به جبهه نرسیده بود ولی الان به جبهه ها رفته‏اند و خیلی ها هم آمده‏اند که بروند.

 بنابراین، مسأله داخلی، یک برخورد منطقی لازم دارد. ممکن است همیشه حزب‏اللهی ها را قانع می‏کردیم، اما افراد غیر حزب‏اللهی را آن طوری نمی‏شد قانع بکنیم و می‏گفتند شما دست بردارید، مملکت آرام بشود. ما الان رسیدیم سر یک دو راهی که به نظر من کاملاً »احدی الحسنین « است و این از مهمترین دستاوردهای حرکت معجزه‏آسای حضرت امام است.

 هر راهی که برای ما انتخاب بکنند، برای ما خوب است. یا می‏پذیرند، همان طور که ادعا دارند، بکنند؛ البته علایمی هم وجود دارد که دارند می‏پذیرند. لااقل دبیرکل را ما می‏بینیم که کاملاً حسن نیّت دارد که قطعنامه با همان صورت اجرا بشود. معنایش این است که کمیته تعیین متجاوز به صورت یک جمع بی طرف و منصف قضاوت بکند. ما تا یک ماه پیش چه چیزی می‏گفتیم؟ می‏گفتیم اول این کمیته تشکیل بشود. حالا مطمئن شدیم این کمیته تشکیل می‏شود و می‏پذیرند. این کمیته اگر تشکیل شد این همان خواسته قبل ما بود که می‏خواستیم. البته با این تفاوت که با بندهای دیگر همراه خواهد بود؛ که ما می‏خواستیم جلوتر انجام بشود. امیدواریم این جابه جایی، صدمه‏ای به اهداف و آرمانهای ما نزند. یا اینکه نمی‏پذیرند، همان طور که صدام تا به حال مقاومت کرده است. اگر نپذیرفتند، خوب! جنگ این طوری بهتر است یا آن طور که دو هفته پیش بوده؟ این طوری که همه مردم متحد باشند، همه مردم قانع باشند، همه مردم با راحتی تحمل ریاضت بکنند و ما اگر گفتیم دانشگاه تعطیل، دانشجو می‏فهمد چرا تعطیل. اگر گفتیم مدرسه تعطیل، می‏فهمد، و اگر گفتیم این کالا را نداریم، همه می‏فهمند و نمی‏گویند چرا مسؤولین این جور کردند، نمی‏گویند چرا یکدندگی کردید.

 وجدان افراد راحت است. اگر کسی بچه‏اش در سربازی شهید شد، می‏داند این انتخاب ما نبوده و تحمیل بر ما بوده است. قبلاً هم ما این را می‏گفتیم، اما همه باور نمی‏کردند، ولی الان باور می‏کنند. در داخل کشور، افکار عمومی ملت ما مسأله برایش کاملاً حل است. اگر امروز تصمیم دنیا و تصمیم صدام و حامیانش این باشد که به جنگ ادامه بدهند، قدرتی که ما امروز در جبهه داریم، هیچ قابل مقایسه با قدرت قبل از پذیرفتن این قطعنامه نیست.

 با این وسعتی که نیروهای با ایمان وارد میدان کارزار شده‏اند، از لحاظ نظامی قابل پیش‏بینی است که در صورت ادامه جنگ ما بتوانیم ضربه‏های بسیار کاری به عراق وارد کنیم. این، یکی از اتفاقات عجیب و غریبی است که تفسیر »ویعذبُ منافقین و المنافقات« است که حالا توضیح می‏دهم که چگونه و چرا بعد از یکی دو حرکت که منافقین با همراهی عراقیها روی مهران کردند، یک ارزیابی غلطی برای صدام و خود منافقین و ضدانقلاب به وجود آمد که آنها رفتند در یک فکر خام و براساس یک تحلیل غلط، که نتیجه‏اش این شد که شما حالا دارید می‏بینید. همان روزها و چند روز بعد از قضیه مهران، صدام در یکی از نطقهایش در رابطه با منافقین گفت، این بار یک چیز اتفاق خواهد افتاد که خلقهای ایران هم همراهی خواهند کرد و خیلی عظیم است.

 ما از لحاظ نظامی این مسأله را زیر سؤال بردیم و روی آن کار کردیم که او چه چیزی می‏خواهد بگوید، چه اتفاقی قرار است برایش بیفتد. بعد از آن، قضایا را دنبال کردیم. اینها به این نتیجه رسیده بودند که حالا اینکه صدام از پذیرفتن آتش‏بس طفره می‏رود، دلیل عمده‏اش این است که آنها خیال می‏کنند که بعد از مرصاد اینها دیگر بریده‏اند.

 تحلیلشان این بود که ملت از رهبری جدا شده و مردم به جنگ نمی‏آیند. ارتش حاضر نیست همراهی بکند و پاسداران هم آن صلابت سابق را ندارند. بنابراین اعماق خاک ایران نفوذپذیر است و طراحی این است که یک حرکتی باید در عمق ایران انجام داده از درون حکومت را یا متزلزل کرد و یا سرنگون ساخت.

 اینها عمیقاً برای این مسأله آماده شده بودند. منافقین هر چند نیرویی که در دنیا داشتند، آنها را احضار کردند - الان کسانی که جنازه‏هایشان در بیابانها ریخته، کسانی هستند که تازه ازآمریکا، مصر، فرانسه، انگلستان، قطر، پاکستان وارد شده بودند. - و با صدام هماهنگ شدند که یک کار عجیب و غریبی بکنند. من حالا می‏گویم شماها و حتی بچه‏ها می‏فهمند که اینها چقدر احمقانه و کودکانه فکر کردند. الان اسنادش دست ماست. کالکهای عملیاتی که از ماشینهای فرمانده‏هایشان به دست آمده، موجود است و اینها را ارائه خواهند داد.

 هزارها نفر، حداقل یک هزار خودرو، آماده کردند. البته ما تا حالا یک هزار خودرو را یا گرفتیم و یا منهدم کردیم. شاید خیلی بیش از اینها باشد؛ چون اینها پس از شکست داخل جنگلها و در غارها و گوشه کنارها متواری شدند. در میان این ماشینها نفربر، تانک و کامیونهای بزرگ برای حمل نفر هست. کامیونهای بزرگ برای حمل مهمات تا تهران وجود دارد. همه امکانات یک سفرنظامی، رزمی، از خانقین تا تهران را اینها در نظر گرفته بودند و قطعه قطعه معیّن کرده بودند که ساعت 9 شب به اسلام‏آباد می‏رسیم، ساعت 12 شب به باختران، ساعت 6 صبح به همدان، ساعت معینی در قزوین و ساعت معیّنی در میدان آزادی ملحق می‏شویم. در حالی که معیّن کرده بودند که سپاه پاسداران و کمیته‏ها و شهربانی‏ها و پاسگاه‏های ژاندارمری در بین راه کجاست و کدام نقطه است. آنها مسؤول انهدام این اماکن را نیز معیّن کرده بودند. چه تیپی مسؤول کجا باشد و این گروه مسؤول کجا باشد. به افرادشان گفتند که شما به اولین شهر ایران که رسیدید، نیروی شما دو برابر می‏شود و مردم همراه شما می‏شوند و همین که پیش می‏روید، مردم مثل بهمن به شما می‏پیوندند. به تهران که رسیدید یک بهمنی است که تهران را زیر پوشش خود خواهد گرفت و اسمش را هم »راه برگشت« گذاشته بودند. صدام هم به آنها قول داده بود که شما پوشش هواپیمایی ما را دارید و هر جا شما بروید هواپیماهای ما از شما حمایت می‏کنند. به آنها موشکهای ضد هواپیما هم داده بودند که گاهی شلیک می‏کردند و دیروز ( پریروز ) که آخرین روز درگیری بود، صدام 239 سورتی پرواز به نفع اینها داشته است و تا یک نقطه معیّنی هم نیروهای صدام باید با آنها همکاری می‏کردند، از قبیل توپخانه و تانک و چیزهای دیگر.

 اینها فکر می‏کردند از خط اول ما که عبور کنند، پشت قضیه دیگر چیزی نیست؛ حتی تعداد افراد کمیته و سپاه هر جایی را هم تعیین کرده بودند. گفته بودند این مقدار نیرو در مقابل شما هست. اینها با یک سیاست خاصی به داخل کشیده شدند. وقتی از گردنه » پاطاق « عبور کردند، گردنه » پاطاق « یک جایی است که معروف است اگر چهار نفر تفنگ به دست، دو طرف گردنه بایستند، کسی نمی‏تواند عبور کند، این قدر این گردنه حساس است. وقتی آنجا با کمک و با آتش سنگین عراق عبور کردند، گفتند هیچ چیز در برابر ما نیست و فقط راهپیمایی داریم و مسافرت می‏کنیم.

 از این طرف هم هیچ حرکتی دیده نمی‏شد و اینها می‏آمدند، سر موعد ساعت 9 به اسلام‏آباد رسیدند. در اسلام‏آباد دلیلی ندیدند که توقف بکنند. فقط مقداری شعار دادند و مردم راترساندند و مردم از شهر بیرون رفتند. در سی و پنچ کیلومتری باختران آمدند، مناسب‏ترین جایی که باید با آنها درگیر بشویم، اولین ستون ما جلوی آنها را گرفت. در یک دشتی در جنوب » چهار زبر « و در شمال گردنه » حسن آباد « اینها متمرکز شدند. شب به همین نحو گذشت. فردا صبح همه اینها در این 20 کیلومتر جاده جمع شده بودند و به ردیف تانکها و نفربرها و کامیونها و ماشینهای سواری، حتی ضد گلوله‏هایشان را هم آورده بودند. ما سه ماشین ضد گلوله که در دستشان بود، در اسلام‏آباد از دستشان گرفتیم. همه چیز آورده بودند.

 فردا صبح اول یک شناسایی توسط هواپیماها و هلی‏کوپترها شد، بعد شروع کردند. نیروی پیاده ما هم اول با اینها وارد جنگ نشد. هواپیماها روی جاده رژه می‏رفتند و سر تا سر جاده را بمب می‏ریختند، هلی‏کوپترها اینها را به رگبار می‏بستند. تا عصر، اکثر امکانات و افراد اینها منهدم و نابود شد. آنهایی که دیدند در خطر هستند، به جنگل رفتند. شهر اسلام‏آباد را یک بار از آنها پس گرفتیم. دوباره نیروهای ما شب از شهر بیرون رفتند. با رفتن نیروهای ما از شهر، اینها (منافقین) تشویق شدند و به آنها اطلاع دادند که بیایید ما پاسدارها را شکست دادیم. دوباره برگشتند و یک عده زیادی وارد کردند. ما البته نمی‏دانیم همه آنها باشند، اما همه ادله نشان می‏دهد که هر چه امکانات داشتند آوردند. یعنی آنچه که می‏توانستند این روزها بسیج کنند، دختر و پسر و زن و شوهر و فرمانده و فرمانبر و هر چه که بوده آوردند. گفتم هزار ماشین تا به حال بوده و چیزهایی که بعداً کشف می‏شود، گفته خواهد شد.

 یکی دو روز نیروهای ما اطرافشان را خوب گرفتند، جاده کرند را بستند، جاده پل دختر به طرف خرم‏آباد و جاده ایلام و باختران را هم بستند. آنها آن وسط گرفتار شدند. بعد شروع به تسویه آنها کردند. داد و فریادی که دخترها پشت بی‏سیمها می‏زدند، می‏گفتند که رجوی و صدام ما را به قتلگاه فرستادند. به رهبرانشان و فرماندهان تیپ دستور داده شد که شما منطقه را ترک کنید و به نیروهای تحت امرتان بگویید مقاومت کنند و پیروزی با آنهاست، این راه برگشت‏ناپذیر است. حالا پیروزی با آنها شده است! دیدنی است! من البته متأسفم که بچه‏های ایرانی، این جور در خاک خودمان، به این صورت منهدم شوند. اینها خیلی رذل هستند. در اسلام‏آباد که وارد شدند، با نیروی نظامی با آنها مواجه نشدیم - به همان ادله‏ای که عرض کردم - رفتند داخل بیمارستان حدود 30 مجروح را که در بیمارستان بودند بیرون آورده و بیرون بیمارستان با گلوله به رگبار بستند و شهید کردند. اینها این جور مخلوقاتی هستند با این جور رذالتی که می‏بینید.

 نیروهای ما کمترین تلفات را دادند. چون عمده اینها را با هواپیما و هلی‏کوپتر، در موقعی که قدرت داشتند، زدند و بعد هم که بنا شد تسویه‏شان بکنند، نیروها به گونه‏ای از اطراف وارد شدند که دیگر اینها قدرت دفاعی نداشتند. فقط به یک نحوی می‏توانستند خودشان را حفظ کنند. مهماتشان داشت تمام می‏شد. امکانات آنها رو به اتمام بود. ارتباطاتشان بریده شده بود. بعد ما دستور دادیم جاده بین کرند و »پاطاق« را بستند. یک عده نیروی زنده به صورت هلی‏برد در آن طرف، جلوی راه آنها را سد کرد و از دیروز صبح هر کس فرار کرده و به آنجا رفته درآنجا نابود شده است. یعنی مسیر آنها کاملاً بسته است و عراق هم دیگر به آنها کمک نمی‏کند. این »پاطاقی« که به آسانی باز شد و آنها آمدند، دیگر رو به روی عراق باز نیست، که عراق بیاید اینها را حمایت کند.

 این کاری که به سر منافقین در عملیات »مرصاد« آمد، تفسیر این آیه است: »انا فتحنالک فتحاً مبینا« تا به اینجا می‏رسد که:

 »وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَالْمُشْرِکینَ وَ الْمُشْرِکاتِ، الظَّانّینَ باللَّهِ ظَنَّ السُّوءِ عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السُّوءِ«.

 اصلاً محاصره را مجسم کرده است. من وقتی این آیه رامی‏خواندم به دلیل آنکه می‏دانستم اینها چطور تحت محاصره قرار گرفتند، یک مصداق خوبی برای من بود. اینها خیلیهایشان در لحظه آخر برای اینکه شناخته نشوند نارنجک را توی صورت خودشان گرفته و منفجر کرده‏اند که الان قیافه‏شان قابل شناسایی نباشد. یا همدیگر را کشتند، برای اینکه خودشان دیدند آن یکی خودش را نمی‏کشد، دیگری از پشت زده و او را کشته که زنده نماند و به صورت اسیر به دست دیگران بیفتد. و اگر این سرطانهای انقلاب، در ایران مانده بودند و یکی یکی آنها در شهرها می‏خواستند خسارت وارد کنند، چه اتفاقی می‏افتاد. این چه خسارت عظیمی بود برای کسانی که سرمایه‏گذاری عظیمی روی اینها کرده بودند.

 ده سال است که روی اینها سرمایه‏گذاری می‏کنند. هر فرد از اینها را که می‏خواهند از ایران به عراق ببرند، یک عملیات لازم دارد که چگونه وصل بشوند، چگونه به مرز ببرند، چگونه از مرز عبور بدهند و نیروهای نخبه و وفادار خودشان را از اینجا و سایرکشورها جمع کردند و به عراق آوردند. هر چه پول که عربستان و کویت و صدام و دیگران داده بودند، به ماشین و نفربر و مهمات و این امکانات فراوانی که اینها درست کرده بودند، به یک کاروان هزار ماشینی تبدیل شد. خیلی این کاروان بزرگ است. در نظر بگیرید که هزار ماشین را برداشتند، آوردند در عمق خاک ایران، این گونه ضربه خوردند. یک چنین ضربه‏ای را غیر از هدایت الهی و غیر از انفاس قدسیه رهبری که قضیه را به خوبی به اینجا رساندند، هیچ قدرتی در دنیا نمی‏توانست طراحی و اجرا کند.

 من هم صمیمانه از رزمندگان، مخصوصاً فرماندهان سپاه که این طرح را به این خوبی طراحی و پیاده کردند، تشکر می‏کنم. رزمندگان هم صمیمانه از شما متشکرند که با حمایتهای شما این اتفاق می‏افتد. از این خلبانهایی که - هم هوانیروز و هم نیروی هوایی - به خوبی این قضیه را پشتیبانی کردند، تشکر می‏کنم. این کار می‏توانست در همان »گردنه پاطاق« اتفاق بیفتد، ولی عده زیادی از آنها (منافقین) بر می‏گشتند. می‏توانست در بین راه »پاطاق« به »کرند« اتفاق بیفتد، ولی این جور نمی‏شد. می‏توانست پیش از »اسلام‏آباد« اتفاق بیفتد، باز این گونه نمی‏شد. می‏توانست در شهر »اسلام‏آباد« اتفاق بیفتد، اما مردم آسیب می‏دیدند. بهترین جا همین جایی بود که انتخاب شد.

 البته بعضیها معتقدند که اگر می‏گذاشتیم می‏آمدند این طرف باختران و در بین راه همدان این کار به سرشان می‏آمد بهتربود. ولی ممکن بود اینها به عنوان تبلیغات عظیمی که ما باختران را گرفتیم یک مقدار باز فریبکاری بکنند. حالا البته آنها با رادیوی خود تبلیغات می‏کنند و می‏گویند ما چهل هزار از نیروهای ایران را از پا درآوردیم. من عرض کنم که چهل نفر را هم نتوانستند از پا در آورند. اصلاً آنها قدرت درگیری پیدا نمی‏کردند. مگر همانهایی که در بیمارستان شهید کردند و تصادفاً در بمباران عراقیها و کسانی که بودند ممکن است کمابیش تلفات باشد.

 اصلاً جنگ و صحنه به گونه‏ای درست شده بود که اینها توی کیسه آمدند و ما در کیسه را بستیم. چیزی باقی نبود که عمل بکنند. بنابراین، این یکی از فتنه‏هایی است که باید از میان می‏رفت و به این آسانی هم نمی‏شد این فتنه را خواباند و مدتها طول می‏کشید تا این بچه‏های متعصب فریب خورده‏ای که این همه به اینها در زندانها محبت شد، توبه‏شان را پذیرفتیم به عنوان » تائب « بیرون آمدند و دوباره به آنجا رفتند و برگشتند که با ملت خودشان بجنگند و برای عراق جاسوسی کنند. این فتنه باید یک روزی ریشه‏کن می‏شد و این ضربه کاری را خداوند با همان فتح مبینی که به ما داد، عطا فرمود. به نظر من کاری که به سر عراقیها هم در آینده بیاید، اگر بخواهند به شرارت ادامه بدهند، چیزی شبیه به این خواهد شد. خیلی ممنون، این اصلاً کار من نیست. بنده یکی از افراد مثل شماها هستم. خود فرماندهان و رزمندگان و بسیجیان و ارتشیان این کار را انجام دادند. من هم شاهد میدان بودم. والا کاری است که با پشتیبانی ماها دارد انجام می‏شود.

 حالا تحلیلهای خارجی از امروز بر می‏گردد. این دو سه روز خیلی تحلیلهای عوضی کردند. نیروهای اینها را بزرگ کردند و آلترناتیو درست کردند که اینها می‏خواهند منطقه آزاد شده درست کنند که در مذاکرات صلح شریک باشند. اینها می‏خواهند به تهران بروند که از آنجا کار را شروع بکنند. یک تفسیرهای عجیب و غریب، کورکورانه و غلطانداز کردند. الان کم‏کم چشمشان باز می‏شود که اینجا چه خبر است. بقیه مدعیان آلترناتیو هم فکر خودشان را می‏کنند که اینجا جای این کارها نیست و این ملت چیز دیگری است. وارد شدن به خاک ایران، برای هر توطئه‏گر و خائنی کار بسیار مشکلی است و دیدیم. اما شرط اساسی این است که همین‏جوری که شماها این روزها در صحنه هستید، باقی باشید.

 ملت ما اگر لحظه‏ای غفلت بکند، دشمنان ما برای شرارت تشویق می‏شوند؛ که دیدید. ما باید آماده باشیم. در سایه آمادگی ما این موفقیتها به دست می‏آید. و در سایه بی‏حالی ما همه چیز ممکن است اتفاق بیفتد. این سنت الهی است و اصلاً تاریخ همین است. چیزی غیر از این حتی در قرآن هم نیست. قرآن وعده نصر را مشروط کرده به اینکه ما خودمان خدا را یاری بکنیم و مقاومت نماییم. بعد از استقامت ما ملائکه نازل می‏شوند. ملائکه نصرالهی پیش از استقامت، برای پیغمبر(ص) هم نازل نشدند. شما امسال این روزها ثابت کردید که در این شرایط و حضور سهمگین این مردم از همه طبقات در جبهه، برای خداوند هم اتمام حجت است که دیگر وعده نصرش را باید متحقق کند. البته ما طلبی از خدا نداریم. شاید اصلاً نصر ما در نابودی ما باشد. ما نمی‏دانیم مصلحت خداوند چیست. و برای ما چه می‏خواهد. هر چه خداوند می‏خواهد. چیزی که برای ما اهمیت دارد، در درجه اول اطاعت کردن از تکالیف الهی و در درجه بعد اطاعت کردن از شخص رهبری است. و این ملت این را ثابت کرد. آن روزی که رهبرمی‏فرمودند » جنگ « این مردم یک ذره هم شک نکردند و امروز که فرمودند پذیرش قطعنامه، این مردم با همان صلابت شعارهایی را برای این دستور جدید امام شروع کردند.

 مردم این گونه هستند و ما هم باید چنین باشیم. اصلاً پیروزی هم همین است. آنچه پیروزی است انجام وظیفه است. بقیه مسایل مال خداست و خدا اگر بخواهد همه خلق زمین را در یک لحظه مؤمن بکند می‏تواند، و اگر بخواهد همه اینها را هم کافر از دنیا ببرد می‏تواند. برای خداوند هم این چیزها سخت نیست. آن قدر از این مخلوقات، خداوند در جهان دارد و آن قدر تاریخها تکرار شده که اینها چیزی نیست. برای ما اهمیت دارد، ما وظیفه خودمان را باید انجام بدهیم.

 و اما یکی دیگر از مسایل مهم روز ما، بیعت با حضرت امام امت است که این هم یکی از فرازهای  سوره فتح است. پیغمبر(ص) وقتی که دیدند مردم مکه دارند خشونت می‏کنند و صلابت به خرج می‏دهند، فرمودند: کسانی را بفرستیم و به اینها بگوییم آخر شما چرا این جوری می‏کنید، ما که به جنگ نیامدیم، ما به زیارت خانه خدا آمده‏ایم و بعد هم بر می‏گردیم. به چند نفر پیشنهاد دادند، آنها معذوراتی داشتند. عثمان پذیرفت که این مأموریت را انجام بدهد. عثمان وقتی آمد مکه و پیام پیغمبر(ص) را ابلاغ کرد، کفار او را گرفتند و توقیف کردند، نگذاشتند برگردد. خبر به پیغمبر(ص) رسید که عثمان توقیف شده، - اول خبر رسید که عثمان را کشته‏اند، بعد خبر توقیف آمد - و بعد هم آزاد شده بود. پیغمبر(ص) وقتی که این خبر را شنیدند، ایستادند و فرمودند: حالا که اینها این قدر شرورند، من درهمین سفر با اینها می‏جنگم. رفتند زیر یک درختی ایستادند و مردم هم جمع شدند با پیغمبر(ص) بیعت کردند که در این سفر اگر پیغمبر(ص) بخواهند بجنگند، تا آخرین نفرشان بایستند و فرار نکنند؛ »بیعت بر عدم فرار«. اصطلاح موضوع بیعت این بود. که در سوره قرآن هست. و تصادفاً ما بدون توجه به این مسأله به »بیعت« رسیدیم و امروز با پیشنهاد قائم مقام رهبری، ملت ما در آستانه یک بیعت قرار گرفتند.

 این بیعت باید خیلی باشکوه انجام بشود. خود این بیعت کمرشکن است. این خودش یک عملیات عظیم است. اینها ماههاست که می‏گویند ملت از جنگ خسته شده یا از رهبری بریده و یا بین روحانیت و مردم فاصله افتاده و چیزهایی از این قبیل. و به همین دلیل بود که منافقین به این تحلیل رسیدند که بیایند تهران. یعنی اینها این قدر جدی است که جانشان را بر سر این تحلیل گذاشتند. برای اینها این باور است که چنین قضیه‏ای است. و برای شکستن این خیال و مأیوس کردن همه طمعکاران به ایران، ملت ما باید یکپارچه در روز عید غدیر، در مراسم بیعت با امام شرکت بکند. ما فقط عرض می‏کنیم که این بیعت هر مقدار با شکوهتر باشد، برای پیروزی اسلام و شکستن امید دشمنان اسلام نسبت به آینده این انقلاب مؤثرتر است و ما می‏دانیم که ملت ما این درک را دارد و با درک خود عمل خواهد کرد.

 »أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/

 قُلْ هُوَاللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَّمَدُ/ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یوُلَدُ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ«.

ویدئوها

صوت

تصاویر ضمیمه