نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
خطبه اول
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم،
»و اِذا قیلَ لَهُمْ لا تُفسدُوا فِیِالأَرْض قالُوا اِنَّما نَحْنُ مُصْلِحوُن«، »عِبادَاللَّه اُوصیکُمْ بتَقْوَیاللَّه وَ ابتاع أَمْرِهِ وَ نَهْیِه«.
قبل از بحث خطبهها یادآور وظیفه مهم حفظ روحیه تقوا در همه مراحل زندگی میشوم و امیدوارم که خداوند این توفیق را به ما بدهد و بتوانیم این گوهر انسانیت را - که خداوند از ما خواسته - در وجود خودمان حفظ کنیم.
در خطبههای قبل در مورد ویژگیهای مستکبران حرف میزدیم که امروز در یک خطبه کوتاه (به خاطر اینکه خطبه دوم حرف زیاد دارد) یکی دیگر از صفات و ویژگیهای استکبار را نقل میکنیم و آن نفاق است. خاصیتی که تقریباً درهمه مستکبران هست، این است که آنچه در متن وجودشان هست و در صفحه دلشان وجود دارد در زبانشان نیست و چیزی میگویند که عمل نمیکنند و عملهایی میکنند که نمیتوانند به مردم بگویند[t1].
البته این دلیل روانی دارد، به خاطر اینکه از درون به جایی رسیدهاند که اعمالشان با افکار عمومی اجتماع نمیخواند و از درون منزوی شده و انحصارطلب شدهاند. خودشان را موجود استثنایی پنداشته و مستحق امتیازات میدانند. چنین عنصری حتی در یک خانواده هم نمیتواند با اعضای خانواده خودش همرنگ باشد. با بچه، همسرش، با بستگانش در نزاع است. بنابراین، آن ماهیت فکریش نمیتواند برملا و مصون شود. حالت ریا و نفاق به خودش میگیرد. در این صفت، منافقین به طورکلی یکی میشوند. این دو رویی و دو رنگی صفت مشترک منافق و مستکبر است.
آیهای که در ابتدای خطبه خواندم، مربوط به منافقین و در اوایل سوره بقره است که در مورد اینها میفرماید: »وقتی که آثار فساد و اخلال را از اینها میبینیم و آنها را نصیحت میکنیم که اخلال و فساد نکنید، جنگ افروزی نکنید، اینها میگویند فقط ما مصلح هستیم، ما صلحطلب هستیم«. در مورد مستکبرین در آیه دیگری این مضمون به این شکل است. البته آیات فراوان است و من یک آیه را میخوانم.
»وَ مِنَ النَّاس مَنْ یُعْجِبُکَ قَولُهُ فِیِ الْحَیوةِ الدُّنْیا وَ یُشْهِدُ اللَّهَ عَلَی ما فی قَلْبه وَ هُوَ اَلَدُّ الْخِصام، و اِذا تَّوَلّی سَعی فِیالْاَرْضِ لِیُفْسدَ فیها وَ یُهْلِکَ الْحَرَثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لایُحِبُّ الْفَساد«.
کسانی هستند که قلبشان پراز کینه و زشتی است اما زبانشان چرب و نرم و شیرین، با مطالب ظاهرپسند به معرض نمایش گذاشته میشود. از بس حرفهای زیبا و دلپسند میگوید، انسان را وادار به اعجاب میکند، که این چقدر خوب میفهمد، چقدر روشنفکر است، چقدر خوب حرفها را بلد است، چقدر دل سالم و آرامی دارد، و خدا را هم گواه میگیرد. ولی در قلبش، در دلش بدترین کینهها خوابیده و اگر کار دستش بیفتد، تلاش او این است که دنیا را به هم زده و فساد ایجاد کند و مصلح نیست. من این ویژگی را بر سایر ویژگیها، به خاطر شرایط روزمان یعنی مسأله صلحطلبی جلوانداختم. صلحطلب واقعی، نه صلحطلب ادعایی.
ملت ایران و کل افکار عمومی دنیا، امروز به خوبی این ویژگی استکبار را میبینند و با همه وجودشان لمس میکنند. کسانیکه شش هفت سال، دایماً صبح و شام، دم از صلح میزدند، صلحطلبی را شعار کرده بودند و ایران مظلوم را متهم میکردند که جنگافروز و انعطافناپذیر و یکدنده است، الان خودشان را نشان میدهند و دنیا میفهمد که چه اتهام جابرانهای به ما میزدند؛ در مقابل اینکه ما به خاطر حقمان و به خاطراینکه میدانستیم کسی در دنیا به خاطر حق ما و تنبیه متجاوز قیام نمیکند، میگفتیم: اول فکری برای تنبیه متجاوز بکنید، بعد از ما توقع داشته باشید که اسلحهمان را زمین بگذاریم.
یک حرف معقولی را مطرح میکردیم که همه شواهد بر صدق ما گواهی میداد و ما میبینیم که اینها باز حرف ما را قبول نمیکردند و میگفتند اینها یکدندهاند.
آنهایی که هفت سال میگفتند صلح، با این حرفی که اخیراً حضرت امام فرمودند و یکدفعه مثل کوهی که در اقیانوس سقوط کند، امواج عظیمی را به راه انداختند، این امواج وقتی به ساحل رسید، نشان داد که در ساحل چه خبر است. یک دفعه اینها را دچار شوک کرد و همه گفتهها و ادعاهای خود را پس گرفتند، آن دل کینهتوزشان را نشان دادند، آن ادعای صلحطلبی را که انحصاری برای خودشان میدانستند، از دست دادند و وضع جمهوری اسلامی الان در میان مردم دنیا و آنهایی که یک کمی انصاف داشته باشند، روشن میشود که این مردم مظلوم چگونه هشت سال تنهایی، با یک ادعای حق جنگیدند و امروز این حقانیت خودشان را ثابت کردند که دشمن آنها صلح طلب نیست، مگر اینکه یک فشار جدی بر او وارد شود که دیگر این را صلحطلبی نمیگویند، این را اجبار به صلح میگویند. و رسانههای جمعی الان به نفع ما حرف میزنند.
کشورهای بزرگ الان نمیتوانند غیر از این چیزی بگویند، چون آنها مثل صدام نیستند که خیلی برایشان آسان باشد که در میان ملتشان هر حرفی را زدهاند، فرداپس بگیرند و چیز دیگری بگویند. آنها واقعاً با افکار عمومی خود زندگی میکنند و اگر هم بخواهند تغییر عقیده بدهند یک مدتی خیلی ظریف باید کار بکنند، تا افکار عمومی را عوض کنند. بعد دنبال افکار عمومی راه بیفتند، حتی برای آمریکا، انگلیس و برای فرانسه و کشورهای غربی مقدور نیست که آن همه حرف که گفتهاند و نوشتهاند الان منکر شوند. لذا ما الان تا حدودی میبینیم که تمایل به طرف مدعاهای ما نشان میدهند، اما عمل باید این را ثابت کند. البته در عمل هم تخلف دشوار است.
ما میدانیم که سازمان ملل، شورای امنیت و دیگران در دنیایی زندگی میکنند که روی افکار عمومی حساب میشود و انسانهایی در رسانههای جمعی وجود دارند که افراد را به محاکمه میکشند و انسانهایی هستند که به آسانی نمیشود آنها را خاموش کرد. آنقدر حرکت بجا بوده و آن قدر مطلب درست و به موقع ادا شده و آن چنان موج هدایت شده که الان برای مراکز جهانی هم مشکل است که از آن حرفی که این همه مدت زده بودند، تخلف کنند. البته با آن جدیتی که با ما برخورد میکنند، همین حالا هم جدیتی که با ما برخورد میکنند آن جدیتی نیست که قبلاً با صدام و مسایل گذشته برخورد میکردند. وقتی که ما آن روز گفتیم ما قطعنامه را نه میپذیریم و نه رد میکنیم، فوری قطعنامه دوم تحریم تسلیحاتی مطرح شد و امروز ما اسمی از تحریم تسلیحاتی نمیفهمیم.
الان مدتی گذشته و ما میبینیم که امروز و فردا میشود و آن فشار جدی که لازم است، وارد نمیشود؛ ولی فشار افکار عمومی و حقانیت واضح شده آن قدر قوی است که خیال میکنند که این راه را نمیتوانند به آسانی کور کنند.
اما اصل مطلبی که من در این خطبه دارم، این است که انسانهای مستکبر، خودخواه و خودمحور هستند و قابل اعتماد نیستند، حرف ظاهرشان با صمیم قلبشان با هم نمیخواند، دلهای آنها با زبانشان همراه نیست. همراه با ریا، تظاهر، ادعا و عمل به آنچه که قبول ندارند و گفتن آنچه که عمل نمیکنند. اینها جزء صفات روشن آنهاست. خداوند ما را و ملت ما را از این صفت بسیار زشت که انسان را مسخ میکند و به صورت یک موجود غیرقابل اعتماد در میآورد حفظ بفرماید.
»اعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم«،
وَالْعَصْرِ/ اِنَّ الْاِنْسانَ لَفی خُسْرٍ/ اِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بالْحَقِّ وَتَواصَوْا بالصَّبر«.
خطبه دوم
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِاللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلیَ الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ اَلْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیّبْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِبْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَیبْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیّبْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیّبْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِبْنِ عَلِیٍّ وَالْخَلَفِ الْهادیِ الْمَهْدی(عج).
أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم، »اِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحَاً مُبیناً«، »عباداللَّه اوصیکم بتَقوَیاللَّه«.
(قبل از ورود در بحث)، عید مبارک اضحی و عید مبارک غدیر و ولادت با سعادت امام دهم را خدمت عموم مسلمین تبریک عرض میکنیم.
کل خطبه من در یک بحث منسجم و مربوط به شرایطی است که با اقدام اخیر حضرت امام، در پذیرش قطعنامه و دستاوردهای این اقدام و مسایلی که ممکن است در این محور اتفاق بیفتد، وضع جنگ و میدانهای نبرد، وضع عقبه جنگ، جامعه انقلابی و پرهیجان امروزمان، و تأکیدی بر مسأله بیعت پیشنهادی حضرت آیتاللَّه منتظری که بناست روز سه شنبه روز عید غدیر داشته باشیم، دور میزند.
به نظر میرسد که این حرکت حضرت امام به طور ناخود آگاه یا آگاهانه از یک هدایت الهی و یک قلب منور و روح مرتبط با عوالم معنوی سطح بالا ریشه میگیرد که هر مطلبی بعد از آن پیش میآید، آدم خیال میکند که به یک طرح حساب شدهای مربوط میشود که دستگاه آگاهی آن را تنظیم کرده که خیلی از حوادث هم خارج از اختیار ما پیش میآید. اما نوع ارتباط به گونهای است که آدم یک نوع هدایت الهی و امداد معنوی را در این حرکت میبیند.
گرچه کار به صورت یک شوک شروع شد، حرکتی بود که بسیاری و شاید اکثریت نزدیک به تمام مردم دنیا و مردم خود ما، از اول با بهت و تحیّر و ناباوری با آن برخورد کردند، چون هیچ انتظاری در ملت ما و بیرون از کشور ما نبود.
خود مسأله هم یک چیزی است، یعنی در دنیا همان طور که در خطبه قبل هم گفتم، برای یک چنین تصمیماتی مدتها باید زمینهسازی کنند، به آسانی یک رهبر در جامعه خودش، یک چنین تصمیم تکان دهندهای نمیتواند بگیرد، مگر اینکه خیلی به خودش اعتماد داشته باشد، به غیر از خداوند از هیچ کس نترسد و روی هیچ چیز غیر از حق آن طوری که تشخیص میدهد، حساب نکند. که البته این از صفات انبیا و اولیای دست اول تاریخ است و همه نمیتوانند این طور باشند.
من این وضع را عمیقاً با حادثه حدیبیه، در تاریخ پیغمبر اکرم (ص) منطبق میبینیم. امروز صبح یک مقدار فرصت کردم سوره »فتح« را یک بار تا آن مقداری که توانستم مطالعه بکنم. عجیب این سوره گویای وضع زمان ماست. من چند نقطهای را که در آن سوره، از ما حرف میزند، در بحث میگنجانم، ولی اهل مطالعه بروند و این سوره را یک بار، البته با تفسیر و روایاتش بخوانند و با دقت ببینند که حادثه همان طور بوده یا نه.
پیغمبر اکرم(ص) هم وقتی که در حدیبیه، تصمیم گرفت با مشرکین عهدنامه امضا کند، با همین شوک مواجه شد و نزدیکترین دوستان پیغمبر، شوکه شده بودند و اعتراضات جدی مطرح بود و خیلی زود هم فهمیدند که اشتباه میکنند و قرآن بعداً جواب آنها را داد. و این بیانیهای که حضرت امام، بعد از یکی دو روز منتشر کردند، چیزی شبیه سوره فتح است که بعد از حدیبیه در موقعی که پیغمبر(ص) به مدینه مراجعت میکردند، در راه برای جوابگویی مردم نازل شد. چون واقعاً سؤالانگیز شده بود و مردم خیلی حرف داشتند. من از نظر خودم در حد اطلاعاتم - منهای مسایل دیگری که هست - این را یک پیروزی عمیق میدانم؛ یعنی این حرکتی که امام کردند، مصداق فتح المبین است. آن فتحالمبینی که در جبهه داشتیم، یک بعدی است؛ این فتحالمبین یک فتحالمبین جدی است و همه جانبه فتح کردیم.
این یک مقدار احتیاج به توضیح دارد و باید آن را باز کنیم و ببینیم چقدر فتح بوده است.
مبارزه و انقلاب ما، بعد از قهر و آشتی ما با کشورهای جهان، همچنین جنگ و صلح ما و کلاً تمام حرکات ما به خاطر اشاعه اسلام و حاکمیت اسلام است؛ یعنی ما دنبال این هستیم که فکر اسلامی را در قلوب مردم وارد کرده و حاکمیت اسلام را در هر جا که میتوانیم برقرار کنیم. اگر غیر از این باشد، اهل مبارزه نیستیم. ما از اول برای این وارد میدان شدیم. کسانی که با امام بودند، حرفشان از اول این بوده. کسانی که شهید میشوند به خاطر این است و میبینیم که با خیال راحت به جبهه میروند و دوری آنها را هم تحمل میکنند. اگر چنین است، در حال حاضر یک تصمیمی بدین صورت لازم و ضروری بود.
ما روی افکار سالم و سادهلوحانهای که خودمان داریم، خیال میکردیم که چون حقانیت راه ما روشن است، خود به خود دنیا حرف ما را خواهد فهمید و قبول میکند. ولی باید گفت واقعیت این نیست، زیرا به دلیل نداشتن تبلیغات در دنیا و به خاطر تبلیغ درست نکردن، در کار خودمان، حتی در داخل کشور، مانند رادیو، تلویزیون، شعارها و خطبهها، نتوانسته بودیم روح حرف خود را به دنیا برسانیم. به اسم صدور انقلاب و جنگ تا پیروزی و با این شعارها که البته در متن خودش درست است، اینها نیاز به توضیح و تکرار دارد، احتیاج به گفتن هر روز دارد. شاید ما یک بار، دوبار، ده بار هم گفته باشیم، اما وقتی که دشمن یک میلیون بار میگوید و ما یک یا صدبار میگوییم، این درست نیست. او حرف خودش را جا میاندازد و حرف ما فراموش میشود. و یکی از سیاستهای تبلیغاتی این است که هر حرفی را مرتب باید تکرار کرد و گفت.
یکی از کیفیتهای نزول قرآن این است که وقتی انسان قرآن را میخواند، یک نورانیتی در یک جای آن پیدا میکند و فراموش میکند ولی دوباره در صفحه بعد، آیه بعد، سوره بعد، آن مطلب در فکر انسان زنده میشود. لذا مضامین محدودی از قرآن هست (غیر از آن معارف عمیق قرآن، آنهایی که جوهره اصلی هدایت است) که دایماً انسان را تکان میدهد و نگه میدارد. و سرّ تکرار بعضی از مطالب و قطعات تاریخی در قرآن همین است.
گر چه ما حرف خودمان را زده بودیم اما دنیا حرف ما را درست نفهمیده بود. و تحقیقاً بخش بزرگی از مردم دنیا و حتی در داخل کشور خودمان - و مردم عراق بیشتر از ما - ما را به خاطر اینکه جنگ طلب هستیم میشناختند. این قدر مظلومیت برای ما قایل نبودند. چه شد که بعد از این حادثه ائمه جمعه و بزرگان و همه و همه راهی جبهه ها شدند؟ خطر صدام که تازگی نداشت و مدتی بود که این حرف بود. کسانی که در جنگ نق میزدند، امروز با رزمندگان همگام میشوند. با این حرکتی که امام در این مقطع مناسب انجام دادند - من نمیدانم اگر سه سال پیش هم این جور میشد، همین طور میشد یا نه. برای من روشن نیست. اما الان مشخص است که زمان روشنی است - مسایل زیادی را برای مردم روشن کردند.
بنابراین اگر انقلاب ما، انقلاب فکری و هدایتی است لازم است مردم دنیا را قانع کنیم به اینکه ما مظلوم هستیم و در حال دفاع میباشیم. اگر سال پیش این کار را میکردیم به این نتایج نمیرسیدیم، برای اینکه صدام آن موقع به محض اینکه قطعنامه را میپذیرفتیم، قبول میکرد و بعد هم میگفتند ایران 6 سال یکدندگی کرد و حالا برگشت و قضیه پایان مییافت. اما الان دنیا و صدام خود را در یک وضعی میبیند که این حرف را فوراً نپذیرفتند و مقاومت و کارشکنی کردند و به صورت زشتی در میدان جنگ نشان دادند که دروغ میگویند. این کاری که اینها انجام دادند، این را مشخص کرد که ایران مظلوم بود و برای فتح سرزمین و گرفتن خاک کشور اقدام نکرد. و حالا هم اگر سازمانها و دولتها وظایف خودشان را در قبال تجاوزات صدام انجام ندهند، این مظلومیت بیشتر ثابت خواهد شد.
از این به بعد هر چه کارشکنی ببینیم برای این هدف اصلیمان، یعنی هدف و آرمان انقلاب که فتح دلها و رفع شبهه از مغزهای مردم است موفق خواهیم شد. و شاید یکی از اسراری که خداوند امروز به قلب رهبر انقلاب این مطلب را احاله فرمودند، این باشد که بهترین زمان حالاست.
اما ببینیم با این اقدام چه چیز از دست دادیم و چه به دست آوردیم. در ساعات اول برای خیلیها ایجاد ناراحتی کرد؛ کسانی که هفت هشت سال گفته بودند »جنگ، جنگ تا پیروزی«، کسانی که برای پیروزی سرمایهگذاری کرده بودند، کسانی که تصورشان از پیروزی این بود که ما در میدان جنگ صدام را به زانو در میآوریم. و قبلاً شنیده بودند وقتی که پیغمبر(ص) فرمودند سرهایتان را بتراشید، خیلیها حاضر نبودند این کار را انجام دهند. پیغمبر به امسلمه شکایت کردند. امسلمه گفت که شما خودتان اقدام کنید، اینها هم متابعت میکنند. حتی بعضیها باور نمیکردند که امام این حرف را زده باشند. چون روز اول، امام، چیز علنی نفرموده بودند و بعضی از شیاطین هم به فکر افتادند که در همان دو سه روز یک اخلالی بکنند، که بعضی از آنها به نظر ما آدمهای مرموزی هستند. ولی وقتی که قضیه باز شد و حوادث یکی بعد از دیگری پیدا شد، کمکم مردم امروز قانع میشوند. نه اینکه مجبور میشوند که تسلیم شوند. وقتی که معلوم شد خود حضرت امام میفرمایند، مردم روی اطاعت از ولایت قبول کردند.
دیروز هنگام بازگشتن از جبهه به پایگاهی رفتم که خلبانان جمع بودند. با بعضی از آنها صحبت کردم، میگفتند منطقاً ما پذیرفتیم که کار درست است. و این اقدام را منطقی میدانند.
من این را به صلح حدیبیه تشبیه کردم. در حدیبیه پیامبر اکرم در سال ششم هجرت، بعد از فتحهای مکرر اعلام حج کردند. و خیلی تبلیغات کردند که مردم به دنبال ایشان بیایند که با ابهت به حج بروند، تا کفار بترسند.
اما مردم خیلی نیامدند. گفتهاند از 1400 تا 1600 نفر به دنبال حضرت آمدند. با اینکه پیامبر برای خیلیها پیام فرستادند، ولی کلاً به این تعداد رسید. قبلاً هم به مردم وعده داده شده بود که ما به حج میرویم و سر خود را میتراشیم و زیارت میکنیم.
این گروه با پیامبر تا نزدیک مکه هم آمدند؛ یعنی محلی که به نام حدیبیه است و این محل به حرم متصل است، جایی که پیامبر گاهی نمازشان را در آنجا (حرم) میخواندند. در اینجا بود که مشرکین آمدند و مخالفت کردند. گفتند ما اجازه نمیدهیم که شما با این وضع وارد مکه شوید. این یک نوع قدرتنمایی در مقابل ماست. درگیری پیش آمد. پیامبر پذیرفتند که به حرم نروند. با پذیرفتن این کار، مخالفتها با پیامبر شروع شد. حتی زمانی که پیامبر از آنها خواستند تا گوسفندها را قربانی کنند، مخالفت کردند. تا زمانی که پیامبر خود اقدام بدین کار کردند و گروهی متابعت کردند، اما باز هم گروهی مخالفت میکردند و گفتند ما این گونه حج را نمیپذیریم.
زمانی که پیامبر میخواستند آن عهدنامه را امضا کنند، مخالفتهای زیادی شد و حتی گاهی به پیامبر جسارت میکردند. یکی از مواد عهدنامه این بود که »هر کس از کفار به طرف پیامبر آمد، او را برگردانید و هر کس از شما به مکه آمد، آزاد باشد و آنجا بماند« عمر میگوید: من به پیامبر گفتم، مگر ما برحق نیستیم و برای خدا جهاد نمیکنیم؟ پیامبر فرمودند: بله. عمر گفت: پس این چه ذلتی است که میپذیرید؟ چرا این قدر ما ذلیل باشیم؟ باید بجنگیم. پیامبر او را آرام کردند و نشاندند.
یک مسلمان اسیر که شکنجه شده و از دست مشرکین فرار کرده بود تا خودش را به پیامبر رسانده بود، مشرکین در اینجا، خواستار تحویل آن اسیر شدند. پیامبر فرمودند: تحویل میدهیم. آن اسیر بلند شد و به دیگر مسلمانان گفت: شما آثار شکنجه را برروی بدن من میبینید، چگونه مراتحویل میدهید؟ من بدین صورت بروم؟ پیامبر(ص) فرمودند: یک کسی او را پناه بدهد. سرانجام کسی به او پناه داد. در همینجا گروهی به مخالفت برخاستند و گفتند آخر این چه عهدی است که شما کردید؟ پیامبر(ص) زمانی که از مکه بازگشتند، در راه به دلیل شک و شبهه زیادی که بود، سوره انا فَتَحْنا نازل شد و آن را به عنوان فتحالمبین نام نهادند.
در اینجا به نکاتی از این موضوع میپردازم. یکی از اصحاب پیامبر(ص) به سوره هم اعتراض میکرد و گفت: این فتح نیست؛ زیرا جلوی ما را گرفتند و نگذاشتند ما حج انجام دهیم و دو نفر از مسلمین را برگرداندند. این چه فتحی بود؟ پیامبر(ص) فرمودند: او حرف خوبی نمیزند، این بزرگترین فتح در تاریخ ماست، زیرا مشرکینی که ما را به هیچ نحو به رسمیت نمیشناختند و با ما صحبت و گفت و گو نمیکردند، ما را همه جا تحریم میکردند، الان پذیرفتند که ما به طور رسمی سال آینده به مکه بیاییم و در آخر فرمودند: این فتح بزرگی است که به دست آوردیم.
نتیجه اینکه این گونه بحثها و مخالفتها حتی بعد از نزول آیهای از قرآن وجود داشته است. کار به گونهای پیش رفت که سال بعد پیامبر با 10 تا 12 هزار حاجی به مکه رفتند و ماجرای مکه از آن تاریخ به بعد حل شد و بعد از آن فتح خیبر پیش آمد که مکنت بسیاری برای مسلمین پیش آورد.
مسایل عجیبی در این سوره هست که قابل توجه است. یکی اینکه خدا میفرماید:
»انا فتحنالک فتحاً مبینا« ما این پیروزی بزرگ را به تو دادیم، تا گناهان گذشته و آینده تو را ببخشیم. این به چه معنی است؟ آیا پیامبر گناهکاربوده است؟ اینها که معصوم بودند، خوب! مفسرین بحثهای زیادی کردند. علامه طباطبایی نکتهای را میگویند که قابل دقت است.
اینجا نه آن گناه، گناه معمولی است، که تخلف از فرمان الهی باشد و نه این غفران به معنی عفو از عقوبت است. این گناه یعنی آن کارهایی که کمکم مشکلات و نواقص در جامعه و زندگی به وجود آورده است، که این مشکلات و کمبودها نیاز به جبران دارد. و این غفران یعنی جبران کمبودها و سد موانع و مشکلات. اصلا تعبیر غفران معنی اصلیاش جبران نواقص است که در اثر اعمال انسان به وجود میآید. وضع بهگونهای بود که در زندگی پیامبران و مسلمین، این مشکلات به وجود آمده بود. پیامبر اکرم آماده حج بودند و آن همه تبلیغ کردند، اما از طرف مردم استقبال نشد. بعداً در قرآن میفرماید، سوره هم آمده است که گروهی میآیند و میگویند خانوادهها مشکل داشته، یکی میگوید ما کارمان چنان بود و دلیلی داشته که همراهی نکردند. این کاری که اتفاق افتاد، برای این است که مشکلاتی که در روند حرکت اسلام به وجود آمده، خواستیم پاک کنیم. هموار کردن راهی که در سنگلاخ افتاده - بعد نکته دیگری دارد که این نکته به خاطر اتفاقی که بعداً برای ما افتاد، مهم است - قرآن میفرماید:
»وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقینَ وَالْمُنافِقاتِ وَالْمُشرِکینَ وَ الْمُشْرِکاتِ الظَّانّینَ باللَّهِ ظَنَّ السُّوءِ عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ اَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصیراً«.
آنجا، یکی از آثار این فتح را حل مشکلات معرفی میکند و یکی از آثار مشکلات را تحت فشار قرار دادن منافقین میداند. منافقین را بیش از مشرکین میگوید. من واقعاً تا این عملیات »مرصاد« - که حالا برای شما توضیح خواهم داد - تفسیر درستی از این آیه نداشتم.
وقتی که پیغمبر(ص) صلح حدیبیه را امضا کردند، منافقین همه جا راه افتادند و گفتند: ببینید او دروغ میگفت، او گفت شما وارد مسجدالحرام میشوید، نشدید. شما او را صادق میدانستید، وعده دروغ به شما داد و شما را این همه راه آورده. اصلاً همه این شهادتها که به وجود میآمد با تحریک منافقین انجام میشد.
بعد قرآن میفرماید: اصلاً ما این کار را کردیم که منافقین را اذیت بکنیم. دو کار انجام شد که منافقین اذیت شدند، یکی اینکه در روند عمومی و سیاسی مملکتداری آن قدر مشکلات مسلمین را حل کرد که سال بعد به جای هزار و چهار صد نفر، ده هزار نفر به حج رفتند و کار به روندی افتاد که منافقین از آن همه آزارهایی که میکردند و مردم را به خاطر کمبودها و فشارهاتحریک میکردند، خلع سلاح شدند.
دومین آزار اینکه بعد از صلح حدیبیه، فتح خیبر و مسایل دیگر، ضربههای اساسی به مخالفین زد و همچنین فتح مکه که بعد میگوییم.
ما در اینجا در اثر اقدامی که حضرت امام انجام دادند، از لحاظ سیاسی، موقعیت بسیار مناسبی در دنیا پیدا کردهایم. ممکن است بعضیها این طوری فکر کنند و بگویند ما که اهل سازش و ا ین حرفها نیستیم.
اصلاً مکنت یعنی چه، رفاه یعنی چه، رفع مشکلات جهانی یعنی چه، ما با شرق و غرب و ارتجاع و همه اینها مخالفیم. در این دنیا هم حکومت حقی نیست، پس بنابراین ما باید همیشه همینگونه باشیم که هستیم و نیازی نیست از این وضعی که داریم هیچ وقت خارج شویم. روز به روز گرانی بیشتربشود، مشکلات مردم بیشتربشود، تحمل مردم به هر جا که میخواهد، برسد، ما برای شهادت آمادهایم.
خوب! این تصور درستی نیست. یعنی زندگی طولانی یک نسل را نمیشود این طوری اداره کرد. کمکم اصل حاکمیت اسلام و اصل قدرت اداره کشور را به زیر سؤال میبرند. همان کاری که داشتند میکردند. و این مسأله به هر حال باید یک موقعی حل بشود، زیرا که جامعه به مسایل مهمی نیاز دارد. نه فقط در بعد شهادتطلبی و جهاد و روح ایثار، که مردم ما در این 10 سال با همه جلال و جبروت به نمایش گذاشتند، بلکه در همه ابعاد دیگر مثل قدرت سازندگی، قدرت مدیریت، و قدرتهای دیگری که نشان مدیریت اسلام برای جامعه است. اینها را باید ارائه کرد و این راه را باید برای آنها باز کرد. معنای این، نه باج دادن است و نه سازش با افکار دیگران، بلکه بیخود تحریک نکردن و بیخود راهها را نبستن است. جلوی چیزهایی را که برای همه طبیعی است، ما برای خودمان بگیریم، کار درستی نیست و اینکه ما همه مسایل را به طرف دشمن سوق بدهیم، این جاهلانهترین کار در مبارزه است.
در همین صلح حدیبیه، پیغمبر(ص) که صلح میکنند، میفرمایند: از این طوایف مختارند، هر کسی میخواهد با پیغمبر(ص) بیاید و هر کس میخواهد با قریش برود. آنها که مسلمان نبودند، یک عده گفتند ما با پیغمبر(ص) هستیم، یک عده گفتند ما با قریش هستیم. پیغمبر(ص) از این به بعد شروع میکنند به اعزام نماینده و مذاکره کردن با قدرتهای دنیا و رفتن به سراغ توضیح در مورد افکارشان. ببینید از این به بعد، نمایندهها به کجا میروند و چقدر کار میکنند و دنبال کار میافتند. یک حرکت درست منطقی سیاسی میتواند در کنار همین ایثارها، شهادت طلبیها و بزرگواریهای مردم، بسیاری از کارها را آسان بکند.
چه لزومی دارد ما کسانی را که میتوانند با ما همراه باشند و اگر همراه هم نیستند لااقل همراه با دشمن ما نباشند، از خودمان برانیم؟ چقدر پیغمبر(ص) قبل از اینکه میخواستند بجنگند، افرادی را میفرستادند و کاری میکردند که عشایر مجاور به نفع طرفشان وارد جنگ نشوند. مواظب بودند که یک بار، با چند دشمن نجنگند. ما چرا این کارها را نکنیم؟ این منطق درستی بوده است. بنابراین راه برای حرکت درست این جامعه باید باز شود. اکنون همه ریاضتها را مردم مستضعف میکشند و گردن کلفتها و مستکبران و آنهایی که عقیدهای به این انقلاب ندارند، روز به روز رفاه بیشتر پیدا میکنند و گردن کلفتتر میشوند. آنهایی که تابع مقررات هستند، مستضعفاند، حزباللهیاند و آنهایی که با این انقلاب هستند و نمیخواهند دستشان چپ برود، مشکلات زندگیشان را اضافه بکنیم!. این رویّه درستی نیست.
البته گفتم، دنیا به این آسانی با ما خوب نمیشود و ما هم نباید فکر کنیم که اینها دوست ما میشوند و طرفدار انقلاب اسلامی میشوند. لااقل میتوان از دشمنتراشی بیرویّه در این حرکت جدید جلوگیری بشود و راه تازهای پیش پای ما گذاشته شود.
کسانی هستند که الان امکانات به صدام میدهند، که اگر شرایط درستی در سیاست خارجی خود داشتیم، این کار را نمیکردند. یا به هر دو کشور میدادند. و این طور میتوانست بشود. نباید جنگ را به دست خودمان به جایی بکشانیم که نباید برود، و در داخل کشور آثارش را شما میبینید. این حرکتی که امام فرمودند، تا دو روز پیش از جنگ عدهای سؤال داشتند، ولی امروز دیگر پستترین انسانها و مخالفترین انسانها، آنهایی که با اسلام مخالفند، وقتی که دیدند با پذیرش صلح، صدام مهران، دهلران، سومار، قصرشیرین، سرپل ذهاب و گیلانغرب را گرفت و به عمق کشور ما تجاوز کرد، فهمیدند که با چه جانوری طرف هستند.
مردم فهمیدند این جوری نیست که اگر ما دست برداریم، آنها دست از سر ما برمیدارند. لذا میبینیم کسانی که هیچ عرق دینی و انقلابی ندارند، حرفشان این است که حالا دیگر باید ایستاد، حالا دیگر باید به جبهه رفت. کسانی امروز در جبهه هستند که تا حالا پایشان به جبهه نرسیده بود ولی الان به جبهه ها رفتهاند و خیلی ها هم آمدهاند که بروند.
بنابراین، مسأله داخلی، یک برخورد منطقی لازم دارد. ممکن است همیشه حزباللهی ها را قانع میکردیم، اما افراد غیر حزباللهی را آن طوری نمیشد قانع بکنیم و میگفتند شما دست بردارید، مملکت آرام بشود. ما الان رسیدیم سر یک دو راهی که به نظر من کاملاً »احدی الحسنین « است و این از مهمترین دستاوردهای حرکت معجزهآسای حضرت امام است.
هر راهی که برای ما انتخاب بکنند، برای ما خوب است. یا میپذیرند، همان طور که ادعا دارند، بکنند؛ البته علایمی هم وجود دارد که دارند میپذیرند. لااقل دبیرکل را ما میبینیم که کاملاً حسن نیّت دارد که قطعنامه با همان صورت اجرا بشود. معنایش این است که کمیته تعیین متجاوز به صورت یک جمع بی طرف و منصف قضاوت بکند. ما تا یک ماه پیش چه چیزی میگفتیم؟ میگفتیم اول این کمیته تشکیل بشود. حالا مطمئن شدیم این کمیته تشکیل میشود و میپذیرند. این کمیته اگر تشکیل شد این همان خواسته قبل ما بود که میخواستیم. البته با این تفاوت که با بندهای دیگر همراه خواهد بود؛ که ما میخواستیم جلوتر انجام بشود. امیدواریم این جابه جایی، صدمهای به اهداف و آرمانهای ما نزند. یا اینکه نمیپذیرند، همان طور که صدام تا به حال مقاومت کرده است. اگر نپذیرفتند، خوب! جنگ این طوری بهتر است یا آن طور که دو هفته پیش بوده؟ این طوری که همه مردم متحد باشند، همه مردم قانع باشند، همه مردم با راحتی تحمل ریاضت بکنند و ما اگر گفتیم دانشگاه تعطیل، دانشجو میفهمد چرا تعطیل. اگر گفتیم مدرسه تعطیل، میفهمد، و اگر گفتیم این کالا را نداریم، همه میفهمند و نمیگویند چرا مسؤولین این جور کردند، نمیگویند چرا یکدندگی کردید.
وجدان افراد راحت است. اگر کسی بچهاش در سربازی شهید شد، میداند این انتخاب ما نبوده و تحمیل بر ما بوده است. قبلاً هم ما این را میگفتیم، اما همه باور نمیکردند، ولی الان باور میکنند. در داخل کشور، افکار عمومی ملت ما مسأله برایش کاملاً حل است. اگر امروز تصمیم دنیا و تصمیم صدام و حامیانش این باشد که به جنگ ادامه بدهند، قدرتی که ما امروز در جبهه داریم، هیچ قابل مقایسه با قدرت قبل از پذیرفتن این قطعنامه نیست.
با این وسعتی که نیروهای با ایمان وارد میدان کارزار شدهاند، از لحاظ نظامی قابل پیشبینی است که در صورت ادامه جنگ ما بتوانیم ضربههای بسیار کاری به عراق وارد کنیم. این، یکی از اتفاقات عجیب و غریبی است که تفسیر »ویعذبُ منافقین و المنافقات« است که حالا توضیح میدهم که چگونه و چرا بعد از یکی دو حرکت که منافقین با همراهی عراقیها روی مهران کردند، یک ارزیابی غلطی برای صدام و خود منافقین و ضدانقلاب به وجود آمد که آنها رفتند در یک فکر خام و براساس یک تحلیل غلط، که نتیجهاش این شد که شما حالا دارید میبینید. همان روزها و چند روز بعد از قضیه مهران، صدام در یکی از نطقهایش در رابطه با منافقین گفت، این بار یک چیز اتفاق خواهد افتاد که خلقهای ایران هم همراهی خواهند کرد و خیلی عظیم است.
ما از لحاظ نظامی این مسأله را زیر سؤال بردیم و روی آن کار کردیم که او چه چیزی میخواهد بگوید، چه اتفاقی قرار است برایش بیفتد. بعد از آن، قضایا را دنبال کردیم. اینها به این نتیجه رسیده بودند که حالا اینکه صدام از پذیرفتن آتشبس طفره میرود، دلیل عمدهاش این است که آنها خیال میکنند که بعد از مرصاد اینها دیگر بریدهاند.
تحلیلشان این بود که ملت از رهبری جدا شده و مردم به جنگ نمیآیند. ارتش حاضر نیست همراهی بکند و پاسداران هم آن صلابت سابق را ندارند. بنابراین اعماق خاک ایران نفوذپذیر است و طراحی این است که یک حرکتی باید در عمق ایران انجام داده از درون حکومت را یا متزلزل کرد و یا سرنگون ساخت.
اینها عمیقاً برای این مسأله آماده شده بودند. منافقین هر چند نیرویی که در دنیا داشتند، آنها را احضار کردند - الان کسانی که جنازههایشان در بیابانها ریخته، کسانی هستند که تازه ازآمریکا، مصر، فرانسه، انگلستان، قطر، پاکستان وارد شده بودند. - و با صدام هماهنگ شدند که یک کار عجیب و غریبی بکنند. من حالا میگویم شماها و حتی بچهها میفهمند که اینها چقدر احمقانه و کودکانه فکر کردند. الان اسنادش دست ماست. کالکهای عملیاتی که از ماشینهای فرماندههایشان به دست آمده، موجود است و اینها را ارائه خواهند داد.
هزارها نفر، حداقل یک هزار خودرو، آماده کردند. البته ما تا حالا یک هزار خودرو را یا گرفتیم و یا منهدم کردیم. شاید خیلی بیش از اینها باشد؛ چون اینها پس از شکست داخل جنگلها و در غارها و گوشه کنارها متواری شدند. در میان این ماشینها نفربر، تانک و کامیونهای بزرگ برای حمل نفر هست. کامیونهای بزرگ برای حمل مهمات تا تهران وجود دارد. همه امکانات یک سفرنظامی، رزمی، از خانقین تا تهران را اینها در نظر گرفته بودند و قطعه قطعه معیّن کرده بودند که ساعت 9 شب به اسلامآباد میرسیم، ساعت 12 شب به باختران، ساعت 6 صبح به همدان، ساعت معینی در قزوین و ساعت معیّنی در میدان آزادی ملحق میشویم. در حالی که معیّن کرده بودند که سپاه پاسداران و کمیتهها و شهربانیها و پاسگاههای ژاندارمری در بین راه کجاست و کدام نقطه است. آنها مسؤول انهدام این اماکن را نیز معیّن کرده بودند. چه تیپی مسؤول کجا باشد و این گروه مسؤول کجا باشد. به افرادشان گفتند که شما به اولین شهر ایران که رسیدید، نیروی شما دو برابر میشود و مردم همراه شما میشوند و همین که پیش میروید، مردم مثل بهمن به شما میپیوندند. به تهران که رسیدید یک بهمنی است که تهران را زیر پوشش خود خواهد گرفت و اسمش را هم »راه برگشت« گذاشته بودند. صدام هم به آنها قول داده بود که شما پوشش هواپیمایی ما را دارید و هر جا شما بروید هواپیماهای ما از شما حمایت میکنند. به آنها موشکهای ضد هواپیما هم داده بودند که گاهی شلیک میکردند و دیروز ( پریروز ) که آخرین روز درگیری بود، صدام 239 سورتی پرواز به نفع اینها داشته است و تا یک نقطه معیّنی هم نیروهای صدام باید با آنها همکاری میکردند، از قبیل توپخانه و تانک و چیزهای دیگر.
اینها فکر میکردند از خط اول ما که عبور کنند، پشت قضیه دیگر چیزی نیست؛ حتی تعداد افراد کمیته و سپاه هر جایی را هم تعیین کرده بودند. گفته بودند این مقدار نیرو در مقابل شما هست. اینها با یک سیاست خاصی به داخل کشیده شدند. وقتی از گردنه » پاطاق « عبور کردند، گردنه » پاطاق « یک جایی است که معروف است اگر چهار نفر تفنگ به دست، دو طرف گردنه بایستند، کسی نمیتواند عبور کند، این قدر این گردنه حساس است. وقتی آنجا با کمک و با آتش سنگین عراق عبور کردند، گفتند هیچ چیز در برابر ما نیست و فقط راهپیمایی داریم و مسافرت میکنیم.
از این طرف هم هیچ حرکتی دیده نمیشد و اینها میآمدند، سر موعد ساعت 9 به اسلامآباد رسیدند. در اسلامآباد دلیلی ندیدند که توقف بکنند. فقط مقداری شعار دادند و مردم راترساندند و مردم از شهر بیرون رفتند. در سی و پنچ کیلومتری باختران آمدند، مناسبترین جایی که باید با آنها درگیر بشویم، اولین ستون ما جلوی آنها را گرفت. در یک دشتی در جنوب » چهار زبر « و در شمال گردنه » حسن آباد « اینها متمرکز شدند. شب به همین نحو گذشت. فردا صبح همه اینها در این 20 کیلومتر جاده جمع شده بودند و به ردیف تانکها و نفربرها و کامیونها و ماشینهای سواری، حتی ضد گلولههایشان را هم آورده بودند. ما سه ماشین ضد گلوله که در دستشان بود، در اسلامآباد از دستشان گرفتیم. همه چیز آورده بودند.
فردا صبح اول یک شناسایی توسط هواپیماها و هلیکوپترها شد، بعد شروع کردند. نیروی پیاده ما هم اول با اینها وارد جنگ نشد. هواپیماها روی جاده رژه میرفتند و سر تا سر جاده را بمب میریختند، هلیکوپترها اینها را به رگبار میبستند. تا عصر، اکثر امکانات و افراد اینها منهدم و نابود شد. آنهایی که دیدند در خطر هستند، به جنگل رفتند. شهر اسلامآباد را یک بار از آنها پس گرفتیم. دوباره نیروهای ما شب از شهر بیرون رفتند. با رفتن نیروهای ما از شهر، اینها (منافقین) تشویق شدند و به آنها اطلاع دادند که بیایید ما پاسدارها را شکست دادیم. دوباره برگشتند و یک عده زیادی وارد کردند. ما البته نمیدانیم همه آنها باشند، اما همه ادله نشان میدهد که هر چه امکانات داشتند آوردند. یعنی آنچه که میتوانستند این روزها بسیج کنند، دختر و پسر و زن و شوهر و فرمانده و فرمانبر و هر چه که بوده آوردند. گفتم هزار ماشین تا به حال بوده و چیزهایی که بعداً کشف میشود، گفته خواهد شد.
یکی دو روز نیروهای ما اطرافشان را خوب گرفتند، جاده کرند را بستند، جاده پل دختر به طرف خرمآباد و جاده ایلام و باختران را هم بستند. آنها آن وسط گرفتار شدند. بعد شروع به تسویه آنها کردند. داد و فریادی که دخترها پشت بیسیمها میزدند، میگفتند که رجوی و صدام ما را به قتلگاه فرستادند. به رهبرانشان و فرماندهان تیپ دستور داده شد که شما منطقه را ترک کنید و به نیروهای تحت امرتان بگویید مقاومت کنند و پیروزی با آنهاست، این راه برگشتناپذیر است. حالا پیروزی با آنها شده است! دیدنی است! من البته متأسفم که بچههای ایرانی، این جور در خاک خودمان، به این صورت منهدم شوند. اینها خیلی رذل هستند. در اسلامآباد که وارد شدند، با نیروی نظامی با آنها مواجه نشدیم - به همان ادلهای که عرض کردم - رفتند داخل بیمارستان حدود 30 مجروح را که در بیمارستان بودند بیرون آورده و بیرون بیمارستان با گلوله به رگبار بستند و شهید کردند. اینها این جور مخلوقاتی هستند با این جور رذالتی که میبینید.
نیروهای ما کمترین تلفات را دادند. چون عمده اینها را با هواپیما و هلیکوپتر، در موقعی که قدرت داشتند، زدند و بعد هم که بنا شد تسویهشان بکنند، نیروها به گونهای از اطراف وارد شدند که دیگر اینها قدرت دفاعی نداشتند. فقط به یک نحوی میتوانستند خودشان را حفظ کنند. مهماتشان داشت تمام میشد. امکانات آنها رو به اتمام بود. ارتباطاتشان بریده شده بود. بعد ما دستور دادیم جاده بین کرند و »پاطاق« را بستند. یک عده نیروی زنده به صورت هلیبرد در آن طرف، جلوی راه آنها را سد کرد و از دیروز صبح هر کس فرار کرده و به آنجا رفته درآنجا نابود شده است. یعنی مسیر آنها کاملاً بسته است و عراق هم دیگر به آنها کمک نمیکند. این »پاطاقی« که به آسانی باز شد و آنها آمدند، دیگر رو به روی عراق باز نیست، که عراق بیاید اینها را حمایت کند.
این کاری که به سر منافقین در عملیات »مرصاد« آمد، تفسیر این آیه است: »انا فتحنالک فتحاً مبینا« تا به اینجا میرسد که:
»وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَالْمُشْرِکینَ وَ الْمُشْرِکاتِ، الظَّانّینَ باللَّهِ ظَنَّ السُّوءِ عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السُّوءِ«.
اصلاً محاصره را مجسم کرده است. من وقتی این آیه رامیخواندم به دلیل آنکه میدانستم اینها چطور تحت محاصره قرار گرفتند، یک مصداق خوبی برای من بود. اینها خیلیهایشان در لحظه آخر برای اینکه شناخته نشوند نارنجک را توی صورت خودشان گرفته و منفجر کردهاند که الان قیافهشان قابل شناسایی نباشد. یا همدیگر را کشتند، برای اینکه خودشان دیدند آن یکی خودش را نمیکشد، دیگری از پشت زده و او را کشته که زنده نماند و به صورت اسیر به دست دیگران بیفتد. و اگر این سرطانهای انقلاب، در ایران مانده بودند و یکی یکی آنها در شهرها میخواستند خسارت وارد کنند، چه اتفاقی میافتاد. این چه خسارت عظیمی بود برای کسانی که سرمایهگذاری عظیمی روی اینها کرده بودند.
ده سال است که روی اینها سرمایهگذاری میکنند. هر فرد از اینها را که میخواهند از ایران به عراق ببرند، یک عملیات لازم دارد که چگونه وصل بشوند، چگونه به مرز ببرند، چگونه از مرز عبور بدهند و نیروهای نخبه و وفادار خودشان را از اینجا و سایرکشورها جمع کردند و به عراق آوردند. هر چه پول که عربستان و کویت و صدام و دیگران داده بودند، به ماشین و نفربر و مهمات و این امکانات فراوانی که اینها درست کرده بودند، به یک کاروان هزار ماشینی تبدیل شد. خیلی این کاروان بزرگ است. در نظر بگیرید که هزار ماشین را برداشتند، آوردند در عمق خاک ایران، این گونه ضربه خوردند. یک چنین ضربهای را غیر از هدایت الهی و غیر از انفاس قدسیه رهبری که قضیه را به خوبی به اینجا رساندند، هیچ قدرتی در دنیا نمیتوانست طراحی و اجرا کند.
من هم صمیمانه از رزمندگان، مخصوصاً فرماندهان سپاه که این طرح را به این خوبی طراحی و پیاده کردند، تشکر میکنم. رزمندگان هم صمیمانه از شما متشکرند که با حمایتهای شما این اتفاق میافتد. از این خلبانهایی که - هم هوانیروز و هم نیروی هوایی - به خوبی این قضیه را پشتیبانی کردند، تشکر میکنم. این کار میتوانست در همان »گردنه پاطاق« اتفاق بیفتد، ولی عده زیادی از آنها (منافقین) بر میگشتند. میتوانست در بین راه »پاطاق« به »کرند« اتفاق بیفتد، ولی این جور نمیشد. میتوانست پیش از »اسلامآباد« اتفاق بیفتد، باز این گونه نمیشد. میتوانست در شهر »اسلامآباد« اتفاق بیفتد، اما مردم آسیب میدیدند. بهترین جا همین جایی بود که انتخاب شد.
البته بعضیها معتقدند که اگر میگذاشتیم میآمدند این طرف باختران و در بین راه همدان این کار به سرشان میآمد بهتربود. ولی ممکن بود اینها به عنوان تبلیغات عظیمی که ما باختران را گرفتیم یک مقدار باز فریبکاری بکنند. حالا البته آنها با رادیوی خود تبلیغات میکنند و میگویند ما چهل هزار از نیروهای ایران را از پا درآوردیم. من عرض کنم که چهل نفر را هم نتوانستند از پا در آورند. اصلاً آنها قدرت درگیری پیدا نمیکردند. مگر همانهایی که در بیمارستان شهید کردند و تصادفاً در بمباران عراقیها و کسانی که بودند ممکن است کمابیش تلفات باشد.
اصلاً جنگ و صحنه به گونهای درست شده بود که اینها توی کیسه آمدند و ما در کیسه را بستیم. چیزی باقی نبود که عمل بکنند. بنابراین، این یکی از فتنههایی است که باید از میان میرفت و به این آسانی هم نمیشد این فتنه را خواباند و مدتها طول میکشید تا این بچههای متعصب فریب خوردهای که این همه به اینها در زندانها محبت شد، توبهشان را پذیرفتیم به عنوان » تائب « بیرون آمدند و دوباره به آنجا رفتند و برگشتند که با ملت خودشان بجنگند و برای عراق جاسوسی کنند. این فتنه باید یک روزی ریشهکن میشد و این ضربه کاری را خداوند با همان فتح مبینی که به ما داد، عطا فرمود. به نظر من کاری که به سر عراقیها هم در آینده بیاید، اگر بخواهند به شرارت ادامه بدهند، چیزی شبیه به این خواهد شد. خیلی ممنون، این اصلاً کار من نیست. بنده یکی از افراد مثل شماها هستم. خود فرماندهان و رزمندگان و بسیجیان و ارتشیان این کار را انجام دادند. من هم شاهد میدان بودم. والا کاری است که با پشتیبانی ماها دارد انجام میشود.
حالا تحلیلهای خارجی از امروز بر میگردد. این دو سه روز خیلی تحلیلهای عوضی کردند. نیروهای اینها را بزرگ کردند و آلترناتیو درست کردند که اینها میخواهند منطقه آزاد شده درست کنند که در مذاکرات صلح شریک باشند. اینها میخواهند به تهران بروند که از آنجا کار را شروع بکنند. یک تفسیرهای عجیب و غریب، کورکورانه و غلطانداز کردند. الان کمکم چشمشان باز میشود که اینجا چه خبر است. بقیه مدعیان آلترناتیو هم فکر خودشان را میکنند که اینجا جای این کارها نیست و این ملت چیز دیگری است. وارد شدن به خاک ایران، برای هر توطئهگر و خائنی کار بسیار مشکلی است و دیدیم. اما شرط اساسی این است که همینجوری که شماها این روزها در صحنه هستید، باقی باشید.
ملت ما اگر لحظهای غفلت بکند، دشمنان ما برای شرارت تشویق میشوند؛ که دیدید. ما باید آماده باشیم. در سایه آمادگی ما این موفقیتها به دست میآید. و در سایه بیحالی ما همه چیز ممکن است اتفاق بیفتد. این سنت الهی است و اصلاً تاریخ همین است. چیزی غیر از این حتی در قرآن هم نیست. قرآن وعده نصر را مشروط کرده به اینکه ما خودمان خدا را یاری بکنیم و مقاومت نماییم. بعد از استقامت ما ملائکه نازل میشوند. ملائکه نصرالهی پیش از استقامت، برای پیغمبر(ص) هم نازل نشدند. شما امسال این روزها ثابت کردید که در این شرایط و حضور سهمگین این مردم از همه طبقات در جبهه، برای خداوند هم اتمام حجت است که دیگر وعده نصرش را باید متحقق کند. البته ما طلبی از خدا نداریم. شاید اصلاً نصر ما در نابودی ما باشد. ما نمیدانیم مصلحت خداوند چیست. و برای ما چه میخواهد. هر چه خداوند میخواهد. چیزی که برای ما اهمیت دارد، در درجه اول اطاعت کردن از تکالیف الهی و در درجه بعد اطاعت کردن از شخص رهبری است. و این ملت این را ثابت کرد. آن روزی که رهبرمیفرمودند » جنگ « این مردم یک ذره هم شک نکردند و امروز که فرمودند پذیرش قطعنامه، این مردم با همان صلابت شعارهایی را برای این دستور جدید امام شروع کردند.
مردم این گونه هستند و ما هم باید چنین باشیم. اصلاً پیروزی هم همین است. آنچه پیروزی است انجام وظیفه است. بقیه مسایل مال خداست و خدا اگر بخواهد همه خلق زمین را در یک لحظه مؤمن بکند میتواند، و اگر بخواهد همه اینها را هم کافر از دنیا ببرد میتواند. برای خداوند هم این چیزها سخت نیست. آن قدر از این مخلوقات، خداوند در جهان دارد و آن قدر تاریخها تکرار شده که اینها چیزی نیست. برای ما اهمیت دارد، ما وظیفه خودمان را باید انجام بدهیم.
و اما یکی دیگر از مسایل مهم روز ما، بیعت با حضرت امام امت است که این هم یکی از فرازهای سوره فتح است. پیغمبر(ص) وقتی که دیدند مردم مکه دارند خشونت میکنند و صلابت به خرج میدهند، فرمودند: کسانی را بفرستیم و به اینها بگوییم آخر شما چرا این جوری میکنید، ما که به جنگ نیامدیم، ما به زیارت خانه خدا آمدهایم و بعد هم بر میگردیم. به چند نفر پیشنهاد دادند، آنها معذوراتی داشتند. عثمان پذیرفت که این مأموریت را انجام بدهد. عثمان وقتی آمد مکه و پیام پیغمبر(ص) را ابلاغ کرد، کفار او را گرفتند و توقیف کردند، نگذاشتند برگردد. خبر به پیغمبر(ص) رسید که عثمان توقیف شده، - اول خبر رسید که عثمان را کشتهاند، بعد خبر توقیف آمد - و بعد هم آزاد شده بود. پیغمبر(ص) وقتی که این خبر را شنیدند، ایستادند و فرمودند: حالا که اینها این قدر شرورند، من درهمین سفر با اینها میجنگم. رفتند زیر یک درختی ایستادند و مردم هم جمع شدند با پیغمبر(ص) بیعت کردند که در این سفر اگر پیغمبر(ص) بخواهند بجنگند، تا آخرین نفرشان بایستند و فرار نکنند؛ »بیعت بر عدم فرار«. اصطلاح موضوع بیعت این بود. که در سوره قرآن هست. و تصادفاً ما بدون توجه به این مسأله به »بیعت« رسیدیم و امروز با پیشنهاد قائم مقام رهبری، ملت ما در آستانه یک بیعت قرار گرفتند.
این بیعت باید خیلی باشکوه انجام بشود. خود این بیعت کمرشکن است. این خودش یک عملیات عظیم است. اینها ماههاست که میگویند ملت از جنگ خسته شده یا از رهبری بریده و یا بین روحانیت و مردم فاصله افتاده و چیزهایی از این قبیل. و به همین دلیل بود که منافقین به این تحلیل رسیدند که بیایند تهران. یعنی اینها این قدر جدی است که جانشان را بر سر این تحلیل گذاشتند. برای اینها این باور است که چنین قضیهای است. و برای شکستن این خیال و مأیوس کردن همه طمعکاران به ایران، ملت ما باید یکپارچه در روز عید غدیر، در مراسم بیعت با امام شرکت بکند. ما فقط عرض میکنیم که این بیعت هر مقدار با شکوهتر باشد، برای پیروزی اسلام و شکستن امید دشمنان اسلام نسبت به آینده این انقلاب مؤثرتر است و ما میدانیم که ملت ما این درک را دارد و با درک خود عمل خواهد کرد.
»أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/
قُلْ هُوَاللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَّمَدُ/ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یوُلَدُ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ«.