خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۱۳ خرداد ۱۳۶۷

    خطبه اول

 

 بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

 اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ الْأَ ئِمَّةِ الْمَعْصُومینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ،

 »قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ اَرْضِنا اَوْلَتَعُودُنَّ فی مِلَّتِنا«، »عِبادَاللَّه اُوصیکُمْ بتَقْوَی‏اللَّه«.

 

 در بحث عدالت اجتماعی و در فصل استکبار و استضعاف، ویژگیهای مستکبران و مستضعفان را از دیدگاه قرآن توضیح دادم و امروز یکی دیگر از صفات بد و خصیصه‏های خطرناک قشر مستکبر را با اتکا به آیات قرآنی توضیح می‏دهم. این ویژگی، برخورد قهرآمیز و استفاده از اهرمهای قدرت و زور در مواجهه و مقابله با حق است[t1].

 قشر مستکبر بنا ندارد که اگر کسی حقی را برای آنها مطرح کرد که با منافع آنها سازگار نیست، در مقابل منطق حق تسلیم شود و چون طبعاً قدرت قانع کردن صاحب حق را هم ندارد، از حربه‏ای که در اختیارش است، علیه حق و صاحب حق استفاده می‏کند. این یک حرکت تاریخی است که از اول خلقت آدم تا امروز در تاریخ بشر بوده است. این ویژگی غیرقابل سلب روحیه استکباری است. آنانی که استکبار حکومتی هستند، یعنی قدرت حکومتی دارند، از حربه‏های فراوان قدرت حکومت استفاده می‏کنند. آنانی که قدرت مالی دارند، از حربه‏های اقتصادی استفاده می‏کنند و آنانی که استکبار علمی دارند، از قدرت هنر، علم، فن، ادبیات، قلم و هر چه که امروز در اختیار اهل علم، فن، ادب و هنر است، استفاده می‏کنند.

 این سه شاخه استکبار به تناسب قدرتی که در اختیار دارند، اگر با حقی مواجه شوند که با منافع‏شان سازگار نیست، این گونه برخورد می‏کنند. این یکی از عیوب اساسی جامعه انسانیت است. در مقابل، مستضعفانی که به استضعاف کشیده شده باشند، این ضربه‏ها و حمله‏ها را تحمل می‏کنند، بدون اینکه مقاومتهای لازم را داشته باشند. در این بین، آن انسانهایی که به استضعاف کشیده نشده باشند و روحیه معتدل خودشان را حفظ کرده باشند، در مقابله با این حربه‏های ناجوانمردانه می‏ایستند و در موارد بسیاری استثمار را در هم می‏شکنند.

 در این حربه ها طرف مقابل را متهم و بدنام می‏کنند، حقایق را واژگون جلوه می‏دهند، محاصره اقتصادی و گرفتار مشکلات زندگی می‏کنند و سرانجام، با فشار فیزیکی طرف مقابل را از میدان بیرون می‏کنند. همه این مراحل در قرآن آمده است.

 من فقط برای اینکه این خط معارف الهی قرآن در این فصل از مباحث روشن شود، به یک سری آیات و نمونه‏های تاریخی که در قرآن آمده است، اشاره می‏کنم؛ تا اهل نظر رفته و مطالعه نمایند و آن موقع خواهند دید که این موارد در قرآن بسیار فراوان است. اگر بخواهیم این فصل را جدا از قرآن مطرح کنیم، شاید ده یا بیست خطبه لازم داشته باشد.

 کلیاتی از برخورد انبیاء با مستکبران می‏گویم. به خصوص، آیاتی درباره حضرت موسی و فرعون است و آیاتی نیز درباره برخورد پیغمبر خودمان با استکبار مخالف دوره ایشان است و نمونه‏هایی نیز از وضعیت جوامع امروزی عرض خواهم کرد، تا این بحث کلی را منطبق با شرایط زمان خودمان کنم.

 کفار مستکبر در مقابل انبیا گفتند:

 »وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ اَرْضِنا اَوْلَتَعُودُنَّ فیمِلَّتِنا«

  یا باید برگردید و با ما باشید و از این رسالت آسمانی که مطرح می‏کنید، دست بردارید و تسلیم طاغوت زمان خود باشید؛ در غیر این صورت شما را از جامعه خودمان بیرون می‏کنیم. قرآن سپس به انبیا می‏فرماید: (این مورد مربوط به تمام انبیا بوده است و به پیغمبر خاصی مربوط نیست. این موردی بوده است که سرنوشت هر پیغمبری در مقابل طاغوت زمان خود داشته است.)

 »فَاَوْحی اِلَیْهِمْ رَبَّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمینْ«

 گفت: شما مقاومت کنید و تسلیم نشوید؛ خداوند شما را پیروز می‏کند. نوعاً منطبق انبیاء در این قضایا پیروز می‏شد و انبیا پیروزی نسبی به دست می‏آوردند.

 این مضمون - با صراحت بیشتری - در مورد حضرت شُعیب وجود دارد:

 »قالَ الْمَلأَُ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَ الَّذینَ امَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا اَوْ لَتَعُودُنَّ فی مِلَّتِنا قالَ اَوَلَوْ کُنَّا کارِهینْ«

 تعبیر قرآن از حضرت شعیب این است که اشراف مستکبر به حضرت شعیب گفتند: تو و همراهان و اطاعت کنندگانت یا باید به حرف ما برگردید و یا اینکه شما را از جامعه خودمان بیرون می‏کنیم. جواب شعیب این بود که شما به زور می‏خواهید ما را نسبت به منطق خودتان تسلیم کنید.

 این مضمون درباره حضرت موسی در سراسر قرآن وجود دارد. در قرآن آمده است:

 »وَ لَقَدْ اَرْسَلْنا مُوسی بایاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبینٍ«.

 ما موسی را با آیات و برهان روشن و نیرومند فرستادیم. یک نکته این است که حضرت موسی حرف بی‏استدلال نمی‏زد. حرفی می‏زد که دارای دلیل و برهان بوده است و با معجزه‏ای که ارائه می‏داد - عصایی که با ید بیضا و سایر معجزات اژدها می‏شد - حرف حقش را که مبارزه با ستم فرعونیان نسبت به بنی اسرائیل و کفر و شرک فرعونیان بود، اظهار می‏کرد.

 حالا ببینیم فرعونیان در مقابل آن چگونه برخورد کردند. قرآن می‏فرماید:

 »اِلی فِرعَونَ وَ هامانَ وَ قارُونَ فَقالُوا ساحِرٌ کَذَّابْ«

 سه چهره استکباری وجود دارد؛ فرعون که مظهر قدرت حکومتی است، هامان که وزیر با سواد و عالم دانشمند فرعون بود و قارون که مظهر قدرت مالی جامعه قبطیان بود؛ یعنی سه رکن استکبار در این آیه وجود دارد. فرعونیان گفتند: اینها، هم ساحر و هم دروغگو هستند. حضرت موسی در مقابل، حق را ارائه داد و آنها عاجز شدند که با این برهان برخورد کنند و نتوانستند ثابت کنند که این اقدام حضرت موسی یک سحر است و حضرت موسی بر سحر نیز غلبه کرد و پس از اینکه تهمت فرعونیان نسبت به حضرت موسی شکست خورد، به زور متوسل شدند.

 اول، حربه تبلیغاتی گمراه کننده را به کار بردند که منجر به شکست شد و سپس متوسل به زور شدند.

 »فَلَمَّا جآئَهُمْ بالْحَقِّ مِنْ عِنْدنا قالُوا اقْتُلُوا اَبْناءَ الَّذینَ امَنُوا مَعَهُ وَ اسْتَحْیُوا نِسآئَهُمْ«

 فرمان صادر شد که فرزندان ذکورشان را بکشید و زنها بمانند. از این مطلب استفاده می‏شود که این جریان، بعد از آمدن حضرت موسی هم بوده است؛ زیرا آنچه که بین ما معروف است، این است که در اثر خوابی که خواب‏گزار فرعون، برایش تعبیر کرده بود و پیش‏بینیهایی که شده بود، بناست که کسی از بنی‏اسرائیل مبعوث شود و دستگاه فرعون را بر هم زند.

 پیش از اینکه حضرت موسی متولد شود، سالها زنهای بنی‏اسرائیل را تحت کنترل گرفته بودند، تا مردها و بچه‏های مذکرشان را از بین ببرند و زنها را نگه می‏داشتند. این سیاست قبل از تولد حضرت موسی بوده است و به همین دلیل بود که مادر حضرت موسی ایشان را به آب انداختند. معلوم می‏شود بعداً این سیاست نیز ادامه داشته است؛ زیرا خداوند می‏فرماید: بعد از اینکه این گونه شد، فرعون دستور داد بچه‏های مؤمنین به موسی را بکشید و زنهای آنها را نگه دارید. این سیاست، صرفاً متکی به یک خواب نبود؛ بلکه سیاست این بود که اصلاً حتی بعد از آمدن حضرت موسی در بین بنی‏اسرائیل نگذارند که بماند و رشد کند و جامعه مبارز در مقابل آنها قرار گیرد.

 در یکی دیگر از آیات قرآن آمده است که بنی‏اسرائیل به حضرت موسی می‏گویند: بعد از اینکه شما هم آمدید، ما با همان اذیتهای قبلی مواجه شدیم؛ یعنی این سیاست ادامه داشته است. قرآن می‏فرماید:

 »وَ ما کَیْدُ الْکافِرینَ اِلّا فی ضَلالْ«

 توطئه‏هایی که مستکبران، علیه حق با استفاده از حربه زور اعمال می‏کنند، بدانند که سودی نخواهند برد و بالاخره این توطئه‏ها شکست خواهد خورد. این سنّت الهی است. فرعون گفت:

 »وَ قالَ فِرعَوْنُ ذَروُنی اَقْتُلْ مُوسی وَ لْیَدْعُ رَبَّهُ اِنیّ اَخافُ اَنْ یُبَدِّلَ دینَکُمْ اَوْ اَنْ یُظْهِرَ فیِ الأَرْضِ الْفَسادَ«

 بگذارید که من موسی را بکشم، زیرا من نگران هستم که موسی یا دین شما را خراب کند، یا در دنیا ایجاد فساد کند. این تهمت افساد که معمولاً امروزه هم از حربه‏های استکبار جهانی قدرتهای مستکبر می‏باشد، به همه آزادی خواهان، ترقی خواهان و کسانی که برای نجات مردم و برای حق مبارزه می‏کنند، زده می‏شود و با این عنوان هر کسی را که بخواهند، از بین می‏برند. الان هر کسی را که لازم دانستند، می‏گویند این تروریست است و هر کسی را لازم دانستند، سرکوب می‏کنند.

 »وَ قالَ مُوسی اِنیّ عُذْتُ برَبّی وَ رَبِّکُمْ مِنْ کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لا یُؤمِنُ بیَومِ الْحِسابْ«

 حرف آخر حضرت موسی این بود که از این انسانهای متکبر به خداوند پناه می‏برم. آن عنصر اصلی در این برخوردها، انسانهایی هستند که خود را از حق بالاتر می‏دانند و خود را معیار حق می‏دانند. آنچه را که آنها می‏خواهند، باید جاری شود و از نظر مستکبران، حق آن است که دل آنها می‏خواهد. هر کسی با آنها باشد، تأمین است و هر کسی هم با آنها مخالف باشد و هر میزان که حق بگوید، او را سرکوب می‏کنند. این بدترین ویژگی قشر مستکبر است که گفتم و در تمام شاخه‏هایش وجود دارد.

 قشر حاکم و سرمایه‏دار همیشه در معرض خطر روحیه استکباری است و آنهایی که قدرت علم، فن، ادب، هنر، و قلم در دستشان می‏باشد، در معرض خطر هستند و هر یک از آنها نیز به تناسب امکانات خودشان از این امکانات الهی سوء استفاده می‏کنند و ما باید دایماً جامعه خودمان را متوجه کنیم که این حالت، بدترین حالت است.

 خدای ناکرده، اگر در جامعه خودمان ببینیم که کسانی بر فرض از خانواده‏های فقیر و روستایی به سر کار آمده‏اند و قدرت را به دست آورده‏اند، خیال کنند که حق با آنهاست و هر کاری که می‏توانند، بکنند و یا علمایی که خداوند به آنها نعمت علم داده است و از این قدرت سوءاستفاده کنند و هر کس که با تمایلات آنها سازگار نبود، او را از بین ببرند؛ البته نوع برخورد هم فرق می‏کند. یک عالم وقتی که بخواهد طرف مقابل را از بین ببرد، با شمشیر برخورد نمی‏کند؛ بلکه با حربه علمی خودش، طرف را پایمال می‏کند و آن چنان لجن مال می‏کند که دیگر نتواند سر بلند کند.

 امروزه در دنیا اگر قلمها، فیلمها، هنرمندان و علما در خدمت گردن کلفتها و طاغوتیهای دنیا نبودند، مگر آنها می‏توانستند این گونه به مردم ستم کنند. اینها بدترین ابزار اجرای اغراض نفسانی و شیطانی طاغوتهای زمان هستند؛ اینها هستند که جنایات را توجیه می‏کنند.

 امروز اگر استکبار شرق و غرب بخواهند ناحق‏ترین موضوع را از طریق رسانه‏های جهانی جا بیندازند، در ظرف چند روز در نزد افکار عمومی به وجود می‏آورند که اینها هستند که راه حق را می‏روند. اینها چنان جاده صاف‏کنی برای این دیوها و طاغوتها هستند که ما به خدا پناه می‏بریم که روزی علم و هنر و فرهنگ در خدمت جنایاتی قرار گیرد که امروزه هم وجود دارد و کسانی هم که پول دارند، پرواضح و مشخص است که چگونه با مردم برخورد می‏کنند.

 در سوره منافقون دو سه آیه وجود دارد که مستکبرین منافق که در آن زمان، عمدتاً پولدارهای مدینه بودند، عده‏ای پولدار بودند که ظاهراً مسلمان شده بودند، ولی با پیغمبر اکرم(ص) سازگار نبودند و به طور مستمر علیه رسول اکرم(ص) توطئه می‏کردند.

 در یکی از این آیات آمده است:

 »وَ اِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا یَسْتَغْفِرْلَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَاَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَکِبرُونْ«

 وقتی که اینها را نصیحت می‏کنیم، سر خود را بر می‏گردانند و از پذیرش حق، استکبار می‏کنند. قرآن می‏فرماید:

 »سَوآءٌ عَلَیْهِمْ اَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ اَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَاللَّهُ لَهُمْ اِنَّ اللَّهَ لا یَهْدی الْقَوْمَ الْفاسقینْ«

  هر گونه با اینها برخورد کنی، نتیجه‏ای نمی‏گیری. قرآن سپس می‏گوید:

 »هُمُ الَّذینَ یَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلی مِنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتّی یَنْفَضُّوا«

 حرف منافقین ثروتمند این است که شما به اطرافیان پیغمبر، پول ندهید و آنها را در مضیقه مالی قرار دهید تا متفرق شوند. این موردی نیست که دنیای امروز کشف کرده باشد و جزء حیله‏های جدید استکبار باشد. همان پولدارهای نادان، جاهل و بی‏سواد مدینه هم در برخورد با نهضت پیغمبر همین کار را انجام می‏دادند. منافقین ثروتمند از درون، مردم را در مضیقه قرار می‏دادند.

 اگر می‏بینم در داخل کشور دایماً قشر پولدار در حال ایجاد توطئه است که به نحوی مردم را در مضیقه قرار دهد، دارای یک سابقه تاریخی سنّتی استکباری است که از زمان حضرت آدم تاکنون بوده است و همیشه همین‏گونه برخورد می‏کردند. احتکار و یا گرانفروشی می‏کنند، یا تبعیض قایل می‏شوند. آن کسانی که امکاناتی در دست دارند، با داشتن هدف روشنی اقدام به چنین کارهایی می‏کنند؛ اینها بر این عقیده هستند که مردم ناراحت شوند تا از انقلاب و اسلام کنار بروند.

 در زمانهای قبل چنین نبوده است؛ بلکه کمک می‏کردند. در زمان بروز جنگ کمک می‏کردند و گاهی مخارج خانواده اینها را می‏دادند و بعد می‏گفتند دیگر به اینها پول ندهید تا اینکه اینها متفرق شوند. خداوند در مقابل می‏فرماید:

 »وَللَّهِِ خَزائِنُ السَّمواتِ وَ الأَرْضِ وَ لکِنَّ الْمُنافِقینَ لا یَفْقَهُونْ«

 خزانه‏های آسمان و زمین از خداست و این بدبختها خیال می‏کنند که می‏توانند این گونه با خداوند مبارزه کنند.

 این خودش یک داستان خاص آزمایشی است که باید در جریان مبارزات و مجاهدات باشد و این طور حوادث پیش بیاید؛ یعنی این اصلاً تعبیه الهی است که کسانی این جوری حضور داشته باشند و این جور عمل کنند و این طور روشن شود و در این مسیر عده‏ای با تحمل مشکلات اقتصادی، نظامی و سایر چیزها رشد کنند و یک عده‏ای آن جور به خاطر متابعت از تمایلات نفسانی و روحیه متکبرانه خود سقوط کنند. این داستان آزادی، اختیار و حرکت تکاملی اختیاری انسانهاست.

 قرآن به اینها می‏فرماید: آسمان و زمین مال خداست. شما خیال می‏کنید خدا با این کارهای شما شکست می‏خورد؟ آن راهی که خداوند ترسیم کرده است، اینها هم در آن وجود دارد.

 امروز شما دنیا را تماشا کنید، واقعاً ببینید آمریکا، انگلیس، فرانسه، روسیه و دولتهای منطقه‏ای درست این سیاست را اجرا می‏کنند. هر جا یک حرکتی از مردم ببینند که ناسازگار با امیال آنهاست، همین حربه‏ها به کار می‏رود. یک بار جایی که غربیها بخواهند مبارزه کنند، می‏گویند مثلاً اینها کمونیست هستند، می‏آیند و سرکوبشان می‏کنند. آنجایی که کمونیستها بخواهند این طرف بیایند، می‏گویند اینها آمریکایی هستند و می‏آیند سرکوبشان کنند.

 اگر این را نشد، بگویند، می‏آیند و می‏گویند اینها تروریست هستند؛ یعنی آن کاری که نسبت به مردم فلسطین، لبنان و انقلاب اسلامی ما می‏کنند یا تهمت می‏زنند. اگر این تهمتها اینها را از میدان بیرون نکرد و تبلیغات دیگر کاری از پیش نبرد، می‏آیند و اینها را محاصره اقتصادی می‏کنند؛ همین کاری که دارید می‏بینید.

 نوعاً امروز دنیا وابسته به این قدرتهاست؛ یعنی مواد غذایی و یا مواد صنعتی وارد می‏کنند، یا قطعات ماشین‏آلات آنها را نیاز دارند. احتیاجات عمده ملتهای جهان سوم در دست همین قدرتهای استکباری است. درست مثل یک خانی که در یک شهری و یا در روستایی زندگی می‏کند؛ یعنی زمین و آب در دست اوست و آن چیزهای حیاتی روستا در اختیار او می‏باشد. خوب، هر کشاورزی بخواهد یک حرکت حق طلبانه‏ای کند، دستش بند می‏شود و نمی‏تواند کار کند.

 یک چنین وضعی در کل دنیا درست کرده‏اند و با هر جا که ببینند این دارد موی دماغشان می‏شود و مزاحمی برای منافعشان محسوب می‏شود، در مرحله اول تهمت و از میدان بیرون کردن از طریق شکستن شخصیت است که در مورد او به کار می‏برند. اگر نشد، با اعمال همین فشارهای اقتصادی و امثال اینها وارد عمل می‏شوند و چنانچه از این طریق هم موفق نشدند و این حرفها هم نتیجه نداد، یکدفعه لشکر می‏آید که یا اللَّه برو.

 ما خودمان در این ده سال، همه این چیزها را در وجود خودمان، در برخورد با استکبار جهانی با همه وجودمان لمس کردیم؛ این تاریخ بشریت است. اگر شما با دقت تاریخ انبیاء و مصلحان تاریخ را بخوانید، همیشه این حوادث دارد تکرار می‏شود و دنیا همین جور دارد می چرخد و در این میان، آنهایی که اهل حق و جهاد برای حق هستند، وظیفه خودشان را انجام می‏دهند و خداوند هم به اینها وعده نصرت می‏دهد؛ مگر اینکه ما، خودمان، دوباره از درون شکست بخوریم. اگر وضع از درون خراب شد و ما آن صلاحیتهای لازم را از دست دادیم، دیگر نباید توقع داشته باشیم که خداوند ما رایاری کند.

 جامعه ما براساس اسلام و مبارزه با کفر و ستم و براساس ایثار و فداکاری به وجود آمده است. اگر این حالت محفوظ بماند، ما استحقاق پیروزی داریم و خداوند تا به حال این پیروزیها را به ما داده است و هر روز هم شاهد صحنه‏های جدیدی از پیروزی بوده‏ایم.

 اگر خدای ناکرده، ما معیارها و راه خودمان را فراموش کنیم و آن نقطه الهام - بخش را که ما به خاطر اسلام و قرآن مبارزه می‏کردیم، از یاد ببریم و بر سر قدرت و نفوذ به جان هم بیفتیم و همدیگر را از صحنه بیرون کنیم، خوب، برای خداوند چه فرقی می‏کند، ما بین خودمان همدیگر را بزنیم، یا ما و آمریکا همدیگر را بکوبیم؛ این دیگر فرقی نمی‏کند.

 سنّت الهی وعده نداده است که مثلاً ملت ایران را که در مقابل آمریکا مبارزه می‏کند، حتی اگر خودش فاسد بود، پیروز کند. شرط پیروزی این است که ما، خودمان، در آن مسیر باشیم. اگر ملتی که انقلاب کرد و به یک نقطه‏ای رسید که کارها دارد تمام می‏شود و آن موقع شروع به سر خود تراشیدن و افراد خودش را بدنام کردن و از میدان در کردن و جریانهای سیاسی به جان هم افتادن و همدیگر را طرد کردن، کرد این همان احساسی است که بین ما و آمریکا وجود دارد. اینجا هم، به همان مستکبر و مستضعف و زورگو تعبیر می‏شود.

 بنابراین ما باید همان روحیه‏ای که با آن مبارزه کردیم و پیروز شدیم و همان معیارهایی که با آن، رژیم پهلوی را شکستیم و با آن رژیم مبارزه کردیم و همان روحیه‏ای که با آمریکا جنگیدیم، حفظ کنیم. ما این جوری نبودیم؛ وحدت داشتیم، همه با هم بودیم، با هم حرف می‏زدیم، لیبرالها، منافقین و کمونیستها در این کشور خواستند با این انقلاب بجنگند، »ید واحده« بودیم. وقتی که آنها را بیرون کردیم، آیا بنا شد که ما با خودمان طرف شویم؟!

 اگر هر کس قدرت، امکانات و زبان بیشتری داشت و هر کس امکانات تبلیغی و عدّه بیشتری داشت، بنا شد به دیگران زور بگوید، این به همان حالت استکباری بر می‏گردد و دیگر نباید توقع نصرت الهی داشته باشیم. همین حرفهای تکراری، جریان‏های مبارزه حق و باطل دوباره از درون شروع می‏شود و متأسفانه، تاریخ نهضتها این جوری است.

 اگر ما نهضتهای دنیا را بخوانیم، می‏بینیم وقتی که انبیا پشت سر آنها می‏روند، طرفدارانشان و پیروانشان بین خودشان تبدیل به مستکبر، مستضعف، زورگو و زورشنو می‏شوند و همین حوادث از درون تکرار می‏شود و بعد، مسایل جدیدی پیش می‏آید که ما امیدواریم این درسهای قرآنی به ما این هوشیاری را بدهد و ما هم باید تقوای لازم را داشته باشیم. نقطه‏ای که این قدر تأکید شده است که ما تذکر به تقوا بدهیم، در همین نماز جمعه است. نماز جمعه، یک نماز عادی نیست؛ بلکه یک نماز سیاسی - عبادی است.

 در سیاست، این تریبون نماز جمعه که واقعاً معلم مردم است و این قدر روی تقوا تکیه شده است، اینجا تقوا در رابطه با این مباحث، این است که نیروهای مبارز راه حق، بعد از آنکه به نوایی رسیدند، اگر در صدد برآیند آنچه که در گذشته با آن مبارزه می‏کردند، خودشان نسبت به همدیگر تکرار کنند، این ضد تقواست و این چیزی است که برگشت به همان جاهلیت اولی است؛ همان جاهلیتی که پیغمبر با آن مبارزه می‏کرد که بعد از پیغمبر به دست یک عده زورگو، دوباره به سر یک اقلیتی جریان پیدا می‏کند.

 در انقلابها هم این طوری است. شما بروید سرگذشت انقلابهای دنیا را مطالعه کنید، ببینید آن لحظات اول، آن سربالایی که تمام شد و بالای گردنه رسیدند و دیگر راهها به طرف پایین سرازیر می‏شد، آن موقع است که اختلافها بر سر ارث شهدا و ارث ایثارگران دوران انقلاب شروع می‏شود و خدای ناکرده، یک خطر سقوط - اگر هم سقوط مادی نه، لااقل سقوط هدفی - پیش می‏آید؛ یعنی هدف را از دست دادیم. ما اگر هدف را از دست دادیم و آن روح انقلاب از دستمان رفت، دیگر بمانیم و حکومت کنیم، قدرت هم داشته باشیم و در منطقه هم دست بالا باشیم، دیگر چنین چیزی نیست.

 »اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/

 وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةِ لُمَزَةٍ/ الَّذی جَمَعَ مالاً وَعَدَّدَهُ/ یَحْسَبُ اَنَّ مالَهُ اَخْلَدَهُ/ کَلاَّ لَیُنْبَذَنَّ فیِ الْحُطَمَةِ/ وَ ما اَدْریکَ مَا الْحُطَمَةُ/ نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ/ اَلَّتی تَطَّلِعُ عَلَی الْاَفْئِدَةِ/ اِنَّها عَلَیْهِمْ مُؤْصَدَةٌ/ فی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ«.

    خطبه دوم

 بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

 اَلْحَمْدُللَّهِِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقَةِ الطّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِی وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِی وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِی وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی(عج).

 

 مسایل مناسب با حوادث جاری روز و تناسبهای سالگردی که معمولاً در این خطبه ها می‏آید، امروز چند موضوع است که من به اختصار به همه آنها می‏پردازم و باز قبل از ذکر آنها بر تقوا و حفظ ودایع الهی که تکالیف الهی در میان ماست، تأکید می‏کنم. اگر ما آنها را حفظ نکنیم، این بحثها به جایی نمی‏رسد و همه این زحمتها به هدر می‏رود. ان‏شاءاللَّه ملت ما همیشه این گوهر گرانبهای تقوا را برای خودش حفظ نماید.

 اولین مناسبت، مناسبت 15 خرداد است که برای ما بسیار محترم و معظم است که ما نباید بگذاریم این روز بزرگ در تاریخ‏مان فراموش شود.

 15 خرداد حرکتی بود که بسیاری از واقعیتهای نهفته جامعه را برای دشمنان و خود ما روشن کرد. هیچ کس شاید در آن روزها منتظر نبود با آن مقدار کار مبارزاتی که انجام شده بود، یکدفعه این ملت عظیم ما در سراسر ایران با آن وسعت به صحنه بیایند. برای دشمنان ما غافلگیر کننده بود؛ چون آنها به خیال خودشان در گذشته آن چنان روحانیت را سرکوب، بدنام و منزوی کرده بودند که فکر می‏کردند این روحانیت در مردم این مقدار پایگاه ندارد. حوادث گذشته را دیده بودند؛ نهضت تنباکو، نهضت مشروطه، قیام مرحوم مدرس و آن پیروزیهای عظیم را دیده بودند و بعد از آن روحانیت را سرکوب کرده بودند. رضاخان روحانیت را به خیال خودش ریشه‏کن کرده بود و فکر می‏کردند دیگر اینها به زودی در جامعه جا نمی‏گیرند؛ حتی بعد از بیست سال که دوباره حوزه‏های علمیه کم‏کم رشد کرده بود. چون اینها یک حرکت فرهنگی شومی هم راه انداخته بودند، تبلیغات خاصی که هم کمونیستها و هم غربیها همه در آن شریک بودند که دین و روحانیت رااز جامعه منزوی کنند.

 نمونه‏های این موضوع را پیرمردهای جامعه ما به خاطر دارند. به جایی رسیده بود که اگر یک روحانی سوار ماشین می‏شد و ماشینهای قدیم که نوعاً جنگی و کهنه بود، در راه خراب می‏شد، روحانی را پیاده می‏کردند و می‏گفتند نحسی این آدم، ماشین ما را گرفته است. مکرر اتفاق افتاده است که شخصیتهای بزرگ ما در آن تاریخ به این روز افتاده بودند.

 آنها در این حالت فکر نمی‏کردند این قشر به این زودی جا بیفتد. وقتی که »آیت‏اللَّه بروجردی« فوت کردند، آن موقع، وقتی که آن چهل روز عزاداری مردم، کل ایران را یکپارچه عزادار کرده بود، آنها چیزهایی در آن چهل روز دیدند که خوابش را هم نمی‏دیدند و این چیزها حتی بدون تبلیغات واقع شد. واقعاً کل روستاها و شهرهای ایران، یکپارچه عزادار بود. ما آن موقع، دیگر این مسایل را می‏فهمیدیم و تجزیه و تحلیل می‏کردیم.

 آنها بیدار شدند که عجب مسأله‏ای پیش آمده است و این نفوذ برای آنان وحشتناک شد. مبارزه از همان موقع شروع شد. آنها به فکر افتادند که حوزه قم و حوزه‏های ایران را متلاشی کنند و مرکز را به نجف ببرند. و اینجا هم که علما بیدار بودند به فکر افتادند که به جان حکومت بیفتند و حسابشان را با حکومت تسویه کنند که به مبارزات »انجمنهای ایالتی و ولایتی« برخوردیم و بعد هم آن »لوایح شش‏گانه و انقلاب سفید« پیش آمد و از این به بعد درگیری شروع شد.

 آنها موفق نشدند ما را به نجف بفرستند و ما موفق شدیم با آنها درگیر شویم. درگیری جدی شد و خشونتهای جدی هم علیه ما شد؛ منتها خشونتها مثل آن دوره‏های آخر در سال 50 و بعد از آن نبود. تا خواستند خودشان را مجهز کنند به »15 خرداد« رسیدیم و 15 خرداد زنگ خطر، خیلی جدیتر شد. آن موقع، مردم عزاداری می‏کردند؛ ولی عزاداری بی‏خطر، برای اینکه مجلس فاتحه گرفتن و تشییع جنازه و این کارهایی که مردم، برای آیت‏اللَّه العظمی بروجردی می‏کردند، چیزی نبود که خطر داشته باشد؛ ابراز احساسات دینی بود. اما 15 خرداد نشان داد که مردم برای مرجع تقلیدشان که زندانی شده بود، گلوله را هم حاضر هستند تحمل کنند، زیر تانک هم حاضر هستند بروند.

 آنهایی که در تهران، قم، تبریز، ورامین، اصفهان و خیلی جاهای دیگر، خودشان در صحنه بودند، می‏دانند که آن موقع خشونت رژیم چقدر زیاد شد؛ یکدفعه سرکوب کردند و بعد هم تبلیغات عجیبی راه انداختند؛ مثل همین تهمتهایی که در خطبه اول عرض کردم که مستکبرین به مخالفان خودشان می‏زنند.

 آن قدر در تبلیغاتشان مفتضح برخورد می‏کردند که دیگر برای خودشان هم خنده‏آور شده بود؛ مثلاً در مورد مردمی که اینجا این گونه در مقابل تانک و توپ ایستاده بودند و دست و پایشان قطع شده بود، باز برای نجات رهبرشان، شعار می‏دادند، می‏گفتند کسی مثلاً دو تومان، بیست و پنج ریال یا بیشتر به اینها داده است و اینها به میدان آمده‏اند. یک تعبیر این طوری درست کردند و بعد از آن خیلی کار کردند. یک عقب گردی با گرفتن و بعد هم تبعید امام، به صورت ظاهری در جبهه ما پیدا شد؛ ولی مبارزه عمق پیدا کرد؛ چون مبارزه روی دوش مردم متدین بود و فضای تنفس مبارزه، فضای دینی بود و همین، عمیق‏ترین سرمایه انسانها بود، که در کل تاریخ، همیشه مرکب حرکت حق بوده است و تعداد بسیار زیادی روحانی صالح و مبارز وجود داشت که اینها حاضر بودند همه چیز خودشان را در راه خدا و در راه انقلاب و برای رهبری امام از دست بدهند و اینها در سراسر کشور کار عمیقی در رابطه با مردم کردند و مردم را عمیقاً هوشیار کردند.

 از سال 42 تا 57 که رژیم سلطنت پهلوی را ساقط کردیم، کار عمیقی شده بود که یکدفعه در سال 56 در اولین شرایط مناسب، این انفجار عظیم نور شروع شد و شما دیدید که چگونه نیرومندترین رژیم منطقه را که تا دندان مسلح بود و همه امکانات پلیسی دنیا در خدمت او قرار داشت و همه تجربه‏های سرکوب را می‏دانست و حمایتهای بی‏نظیری از تبلیغات و امکانات پلیسی سرکوب و اطلاعاتی و غیره می‏شد، مردم این رااز پا در آوردند که ما باید مبداء این کار را 15 خرداد به حساب بیاوریم و این راه عظیم را باید با آن خصوصیات ادامه دهیم و هوشیاری که ما باید داشته باشیم، این است که آن محورهای ابتدایی این انقلاب را فراموش نکنیم.

 ما در طول این یکصد و پنجاه سال دیدیم هرنهضتی که غیر اسلامی بوده، سقوط کرده است، یا در حال مردن است و فقط نهضت اسلامی مانده است. هر وقت نهضتها خالص، اسلامی بودند، پیروز شدند؛ مثل نهضت تنباکو و مشروطه. پیروزی نیم بند نهضت ملی کردن نفت هم در سایه حضور »آیت‏اللَّه کاشانی« شده بود که باز رنگ مذهبی به خود گرفت. وقتی آیت‏اللَّه کاشانی را حذف کردند، دوباره شکست خوردند و به داخل زباله‏دان تاریخ رفتند.

 پیروزی این نهضت برای این بود که مرجع تقلید داشت، رهبری داشت که واجب الاطاعه بود. متهم به انحراف نمی‏شد. هر حرفی بزند، حجت است و مردم با حجت، مبارزه می‏کنند. مردم با حجت، شهادت را می‏پذیرند. مردم با حجت، پول خرج می‏کنند؛ چون برایشان روشن است که حق است و بَیَّنُ‏الرشد است و این باید بماند. اگر غیر از این باشد، ما تضمینی نداریم که انقلاب بماند. مسأله دیگری که بود، وحدت روحانیت در پیشاپیش بود.

 البته ما آن موقع هم عده‏ای روحانی مخالف داشتیم؛ آن موقع کسانی بودند که ما را که مبارزه می‏کردیم، متهم می‏کردند و می‏گفتند جواب این خونها را چه کسی می‏دهد؟! همین حرفهایی که الان بعضیها درباره جنگ می‏زنند، آن موقع هم بعضی افراد به ما می‏گفتند، عده‏ای بودند، اما متن روحانیت و آن قشر عظیم شاگردان امام و آنهایی که آمادگی داشتند، از سوادشان برای جامعه استفاده کنند و نمی‏خواستند، از این سواد برای استراحت شخصی استفاده نمایند، آنها در میدان بودند.

 بنابراین گروه پیشتاز روحانیت که انقلاب را در سایه امام به مردم آموختند و مردم را هدایت کردند و مردم تبعیت کردند، باز باید همان گونه همراه و متحد داشته باشیم و مردم هم با همان معیارهای اسلامی بجنگند. محور هم رهبر و مرجع تقلید اسلامی است. کسی که ما قبول داریم و اکثریت قاطع جامعه به عنوان رهبر انقلاب قبول دارد، خط حرکت را به جامعه می‏دهد و ما دنبال او حرکت می‏کنیم و تا این حرکت محفوظ باشد، ما راه پیروزی در پیش داریم.

 مسأله دوم »روز جهانی کودک« است که به برنامه‏های وزارت بهداشت و درمان، اشاره می‏کنم که برای بهداشت کودکان برای چند هفته آینده طرح‏ریزی شده است و ملت ما باید به این برنامه خیلی ارج بنهند.

 امروز در دنیا به طوری که مراکز جهانی اعلام کردند، روزانه سی و هشت هزار کودک جان می‏دهند که اگر اینها دارای بهداشت بودند، نمی‏مردند. این رقم هولناکی است. روزی سی و هشت هزار یعنی هر سه روز بیش از صدو ده هزار و ماهانه حدود یک میلیون و دویست هزار نفر؛ یعنی ماهانه بیش از یک میلیون کودک به خاطر اینکه وضع بهداشت دنیا درست نیست، می‏میرند. عمدتاً این مرگ و میر در کشورهای فقیر و محروم دنیاست و کشورهای پیشرفته مشکلی ندارند؛ زیرا اولاً آنجا این قدر کودک به دنیا نمی‏آورند و آن قدری هم که به دنیا می‏آورند، همه وسایل بهداشت در آنجا وجود دارد.

 کشورهای فقیر این بدبختی را دارند. در کشور ما نسبتاً وضع متوسطی هست و برنامه‏هایی که امروز ارائه می‏شود، خیلی مهم است. ما اگر بتوانیم سلامت بچه‏های خود را از کودکی حفظ کنیم، این یک صرفه‏جویی عظیم است.

 بچه‏ای که از اول علیل باشد و بعد ضعیف بزرگ شود، فرداتخت بیمارستانی را که اشغال می‏کند و داروهایی که مصرف می‏کند و امکانات پزشکی که باید مصرف کند و باری که بر دوش خانواده می‏گذارد و قدرت کاری که از این کم می‏شود، اگر اینها را حساب کنیم، می‏بینیم که سرمایه‏گذاری برای حفظ سلامت کودک چقدر مهم است.

 تعلیماتی که می‏دهند، حتماً خانمها و مدیران خانواده‏ها و مسؤولان بچه‏ها، گوش دهند. یک واکسن زدن، یک مایه‏کوبی که ممکن است برای مملکت پنج تومان هم خرج نداشته باشد، غیر از آثار سلامتی، نشاط و چیزهایی که در آینده به بچه‏ها می‏دهد، از لحاظ اقتصادی و حفظ امکانات برای آینده بسیار مؤثر است. همچنین توصیه‏ای به مادرها می‏کنم که از شیر خودشان به بچه‏های خود بدهند و از این غافل نباشند.

 این مسأله بسیار مهم است. حالا خداوند این طوری پیش آورده است که کشور ما امکان تهیه شیر خشک را در سطح وسیع نداشته باشد، ما باید از این مضیقه استقبال کنیم. مادرها باید به آن دستور طبیعی خلقت و خاص آفرینش که خواسته است بچه از شیر مادرتغذیه شود، برگردند. چه چیزی می‏تواند جای شیر مادر را بگیرد؟

 حالا کسانی مریض باشند و مشکلات داشته باشند و نتوانند، مسأله دیگری است؛ ولی این باید به جامعه ما برگردد و همه مادرهاباید متعهد شوند که آن مقدار وقت لازم را که پزشکان توصیه می‏کنند که به بچه‏هایشان شیربدهند، انجام دهند. تنها مسأله غذایی نیست. آن حالت روحی که کم‏کم به بچه در اثر اینکه در آغوش مادرش تغذیه می‏کند، تلقین می‏شود و آن گرمی و حرارت و محبت و صفایی که همراه با تغذیه این بچه ایجاد می‏شود، اینها در تعادل روحی بچه‏ها و خانواده‏های آینده نظام، بسیار مؤثر است. البته متخصصان این حرفها را در روزهای آینده با شما خواهند زد که باید از برنامه‏های بهداشتی که وزارت بهداشت برای ما در نظر گرفته است استقبال کنید.

 مسأله دیگری که این روزها در سطح جهانی داشتیم، مسأله مسافرت آقای رئیس جمهور آمریکا به شوروی بود که تقریباً این سه چهار روزه همه دنیا را تحت سیطره تبلیغاتی خودشان گرفته بودند. اگر این سفر نتیجه‏ای داشته باشد که واقعاً تشنج دنیا کم شود، یا گامی برای خلع سلاح اتمی برداشته شود و یا از کانونهای درگیری منطقه‏ای کاسته شود، اگر چنین نتایجی را در بر داشته باشد، ما باید این را سفر مبارک به حساب بیاوریم؛ ولی متأسفانه تجربه و برداشت ما غیر از این را می‏رساند.

 ما از این سفرها و از این خوش و بش‏هایی که گردن‏کلفتهای دنیا با هم می‏کنند، تا به حال هیچ وقت نتیجه خوبی ندیدیم. اما حالا رسانه‏های جمعی امیدهایی به مردم می‏دهند که شاید یک دلیلهای خاصی دارد. عمده‏ترین مسأله، خلع سلاح اتمی و انهدام موشکهای اتمی است. من نمی‏دانم مثلاً اگر اینها فقط موشکهای میان‏برد را منهدم کنند، این مسأله حل می‏شود؟

 حالا اگر حل کنند، خوب است. بنده که خیلی بعید می‏دانم، اینها موشکهایی که ساختند و خرجش کردند و اینها را برای روزی لازم دارند، این طوری و به این آسانی از بین ببرند. اگر راست می‏گویند، اصلاً باید تشکیلات ساخت بمب اتم منهدم شود.

 خوب، این موشک میان‏برد را از بین ببرید، ولی دور برد آن بماند، اینکه بدتر است. آیا در این بحثها چیزی بود که مثلاً 20 درصد از نیروهایی که دارند در رشته بمب اتمی کار می‏کنند، اینها را کم کنید؟ اینکه نبود. خوب، اینها را که برداشتید، شما جای آنها را می‏خواهید یک چیزهای خطرناکتری بگذارید. همه می‏دانند که شما دارید کیفیت سلاحهای اتمی را بهتر می‏کنید. خوب، اگر این طور است، این ریاکاری دیگر چیست؟ چرا این قدر مردم را گول می‏زنید؟ چرا این قدر برای رای آوردن در انتخابات این جوری با مردم برخورد می‏کنید؟ به مردم راست بگویید. آنجا که رفتید، چه خیر برای مردم در مسایل منطقه‏ای داشت؟ هردوتای شما، مزاحم مردم در سراسر دنیا هستید.

 کانونهای فسادی که اکنون در دنیاست، دست یکی از ابرقدرتها در آنجا آلوده است، برای آنها چکار کردید؟ در آفریقای جنوبی که این همه مردم سیاهپوست مظلوم با ظلم یک عده سفید پوست تحت حمایت غربیها این طوری دارند مرارت می‏کشند، شما برای آنجا فکری کردید؟ هیچ بحثی شد؟

 برای مردم فلک زده و بدبخت »کامبوج« که این همه نیروهای طرفدار شوروی و دیگران مردم را قتل و عام می‏کنند، فکری کردید؟

 برای این مردم افغانستان که هشت نه سال است که چند میلیون آواره دارند و خاکشان تبدیل به میدان جنگ و خونریزی شده است و هر دوی شما دستتان آلوده است، فکری کردید؟

 برای این فلسطینیهای مظلوم که فیلمهایش را خودتان منتشر می‏کنید و در این فیلمها می‏بینیم این جلادهای صهیونیست دست اینها را در مقابل چشم خبرنگار و دوربین خبرنگار می‏شکنند و کمر اینها را می‏شکنند و اینها را زیر خاک می‏کنند و با بولدوزر خاک روی اینها می‏ریزند، شما فکری کردید؟

 مردم مظلوم جنوب لبنان که اسرائیل قلدرمآبانه می‏آید آنجا و اینها را می‏گیرد و داخل زندان می‏برد، از یک کشوری در یک جای دیگری زندان می‏کند، شما برای اینها فکری کردید؟

 برای جنگ خانمان سوزی که خودتان در سراسر دنیا در هرنقطه‏ای برای منافعتان راه می‏اندازید، یک تصمیمی گرفتید که دیگر نشود؟ برای مردم »نیکاراگوئه« که در کنار آمریکا نشسته‏اند و آن طور انقلابشان دارد به زحمت می‏افتد، شما بحثی کردید؟

 برای منطقه خلیج‏فارس که آنجا را جولانگاه ناوگانهای متجاوزتان کردید، هیچ تصمیمی گرفتید؟ برای این جنگی که بین ایران و عراق به راه انداختید و امروز هم دارید آتش‏افروزی می‏کنید، هیچ فکری کردید؟ شما برای دنیا چه فکری کردید؟

 این حرفهایی که آنجا نشستید و زدید، ممکن است آدمهای نادان و ساده‏لوح را گول برند. آنجا آقای ریگان آمدند و دایماً حقوق بشر را شعار دادند، این یک ژست تبلیغاتی خوبی است. شاید برای داخل آمریکا هم خیلی برد تبلیغاتی داشته باشد؛ ولی احمق‏تر از کسانی که این حرفها را باور کنند، هیچ کس را نمی‏توانید پیدا کنید. آخر چه کسی باور می‏کند که آقای ریگان برای حقوق بشر دلش بسوزد و این وضع را هم در فلسطین خودش به وجود بیاورد!.

 چند تا یهودی که شما می‏خواهید اینها را از شوروی آزاد کنید که نتیجه مهم هم عملی که اینها گرفته‏اند، این است که بیست و هشت خانواده یهودی اجازه گرفتند از روسیه بیرون بیایند، بعد هم به اسرائیل بروند، تا با این مسلمانهای بدبخت بجنگند. این نتیجه حقوق بشر آقای ریگان بود!!

 خوب، یک نفر از آن خبرنگارهای ضعیف نبود که داخل آن کنفرانس مطبوعاتی از آقای ریگان بپرسد که آقای ریگان، شما مسؤول این سه چهار میلیون مردم مظلوم فلسطینی که الان آواره، زیر چادرها زندگی می‏کنند، نیستید؟! اینها حقوق ندارند؟! آمریکا یا جواب بدهد و بگوید نه، اسرائیل به ما مربوط نیست؛ تا همه دنیا به او بخندند؛ یا بگوید ما دروغ می‏گوییم.

 همان جا یک نفر از آقای »گورباچف« نپرسید که پنج میلیون آواره‏ای که امروز از افغانیها گرفتید که با فلاکت دارند در سراسر دنیا زندگی می‏کنند و خانه‏هایشان با هواپیماهای شما خراب می‏شود، اینها حقوق ندارند؟

 معلوم است، اینها دروغ می‏گویند و ملتها را گول می‏زنند و ریاکار هستند. من از موضع ضعف شورویها تعجب می‏کنم. یک نقطه‏ای که برای من عجیب است و من این را در یک ملاقاتی از سفیر شوروی پرسیدم، جوابی نداشت به من بدهد، این است که گفتم وقتی که آقای ریگان داخل کشور شما می‏آید، یا در ملاقاتی که شما رفته بودید در آنجا شعار حقوق بشر را مطرح می‏کنید، مگر شما حرف ندارید از آمریکاییها بپرسید؟ چرا نمی‏پرسید که این حقوق بشر در افریقای جنوبی نیست؟! مگر در فلسطین نیست؟! مگر در لبنان نیست و مگر در نیکاراگوئه نیست؟! اگر جواب داشت به شما بدهد؟

 شما چرا از آمریکا نمی‏پرسید که چرا در سراسر دنیا هر دیکتاتور ضدمردمی وجود دارد، تحت حمایت شماست؟ آمریکا به این جواب بدهد. آقای ریگان که در مسکو عده‏ای از ناراضیها را دعوت می‏کند و دور خودش می‏نشاند و با آنها حرف می‏زند و مانور حقوق بشر می‏دهد، جواب ما را بدهد.

 در عربستان سعودی حقوق بشر وجود دارد؟! در عربستان سعودی مردم رای دارند؟! در عربستان سعودی دموکراسی هست؟! حکام سعودی مجلسی دارند؟! خانواده آل سعود که با نفت، شمشیر و تفنگ، اکثریت مردم را تحت مهمیز خودشان دارند، اینها دموکرات هستند؟

 شما چطور در شوروی از دموکراسی حمایت می‏کنید؟ در آنجا به هر حال یک حزب دیکتاتوری هست و بالاخره یک رأی، یک مجلسی تقلبی وجود دارد، اما آنجا که همینها هم نیست. خوب، چرا این دروغگوییها را به رخ اینها نمی‏کشید.

 در آفریقای جنوبی 24 میلیون سیاهپوست رأی ندارند و دو میلیون سفید پوست همه چیز دستشان است.

 شما در »پاناما« در همسایگی خودتان دارید چه کار می‏کنید؟ یک حکومتی که آنجا بوده است، رفتید این طور به هم ریختید و بایکوت کردید و زندگی مردم را دارید به هم می‏زنید. مردم در »نیکاراگوئه« انقلاب کردند. شما فضول آنها هستید که از طریق کنگره تصویب می‏کنید که پول بدهند به آنهایی که از انقلاب فرار کردند و حالا می‏خواهند با مردم بجنگند.

 چطور در کامبوج به فکر مردم نیستید؟ چطور در لبنان مظلوم که این همه خونریزی می‏شود به خاطر این وضعی که شماها آنجا به وجود آوردید به فکر آنجا نیستید؟

 من به سفیر شوروی گفتم قبلاً مارکسیستها به غربیها حالت تهاجمی داشتند  و این یک نکته بود. الان شما اینجا آمدید، نشستید، آنها دایماً به شما حالت تهاجمی دارند. شما چرا جواب آنها را نمی‏دهید؟ جوابی نداشت بدهد. شاید به خاطر اینکه چهار عدد کامپیوتر پیشرفته لازم دارند. یا مشکلات دیگری برای خودشان دارند که می‏خواهند حل کنند. حالا در افغانستان ضعیف شدند یا جای دیگر مسأله پیدا کردند یا چیزهای دیگری، من دلیل آن را نمی‏دانم.

 اینها این صحنه‏ای که از ملاقات آقای ریگان وآقای گورباچف به دنیا ارائه دادند، این را به صورت یک کار موفق گریم کردند. اگر منصفانه برخورد کنیم و اگر تحلیل کنیم، هیچ چیز در آن نبود.اگر این دو ابر قدرت با هم بسازند و با هم بخواهند دنیا راتقسیم کنند و یا مذاکراتشان سر این باشد که با هم یک توفیقی به دست آورند - البته ما هم طرفدار تشنج جهانی نیستیم. ما مایل هستیم که اینها با هم حرف بزنند و تشنج در دنیا کم شود - و با هم بسازند و بعد به ضرر ملتهای مظلوم بخواهند نعمتهای دنیا را با خودشان تقسیم کنند، این ملاقاتها غیر از نکبت برای دنیا چیزی به بار نمی‏آورد.

 مهمترین مسأله ما، مسأله جنگ است و همچنین تصمیم اخیری که دیروز حضرت امام در رابطه با جنگ و امور نیروهای مسلح اعلام فرمودند. من یک مقدار موقعیت را باز می‏کنم و ریشه‏های این تصمیم را عرض می‏کنم.

 شرایطی که الان در جبهه‏ها و منطقه می‏گذرد، چیزی پیشرفته‏تر و یک مقدار عمیق‏تر است، از آنچه که دو سال پیش بعد از عملیات والفجر 8 اتفاق افتاد. بعد از عملیات والفجر 8 عراقیها یک سیاستی به نام سیاست دفاع متحرک اعلام کردند و تحرکاتی در چند نقطه داشتند که آمدند و از ما مهران را پس گرفتند، شاخ شمیران را پس گرفتند، در فکه یک مقدار زمین را از ما پس گرفتند و در نقاط دیگری از مناطق مرزی جلو آمدند که دوباره تهاجم نیروهای ما شروع شد.

 بخشی از آنچه که پس داده بودیم، دوباره پس گرفتیم که به کربلای 5 و منطقه شلمچه منجر شد که تا پارسال بود. آن موقع عراق آمادگی این بار را نداشت. اولاً در والفجر 8 ضربه زیادی خورده بود و نیروی کافی نداشت؛ این بار برنامه را وسیع‏ترگرفته است، زیرا یک مقدار نیروی آزاد شده دارد. در سال گذشته با اینکه ما از عراق، زمین زیادی گرفتیم و اسیر هم زیاد گرفتیم، عملیات محدود هم زیاد داشتیم، عملیات وسیع هم در آخر سال داشتیم، اما عراقیها نیروهای اصلی خود را کمتر به میدان آوردند. نیروهای خود را حفظ کردند و یک مقدار آنها را نگه داشتند و هماهنگی هم با دنیا کردند؛ لذا وضع فعلی با آن موقع فرق دارد.

 آن موقع آمریکاییها در منطقه نبودند، آن موقع عربستان و کویت با این رسوایی و فضاحتی که امروز در مقابل جمهوری اسلامی قرار گرفتند و پشتیبانیهای علنی که می‏کنند، نبود. به علاوه درسی که از آن شکست دفاع متحرک خود گرفتند، یک مقدار از درسهایشان استفاده کردند. نیروی مناسبی برای حرکت شبیه آنچه که دو سال پیش به اجرا گذاشته بودند و شکست خوردند، باز شروع کردند. ما در این شرایط باید خودمان را همه جانبه برای مقابله با این وضع موجود آماده کنیم. آن شرایط گذشته، متناسب با همان قدرت آن روز به نفع ما تغییر کرد.

 این دفعه نیاز داریم که یک مقدار کار خودمان را جدیتر بگیریم. برای جدیتر گرفتن این وضع باید دو سه کار کنیم که ما آن کارها را شروع کردیم.

 یکی اینکه نیروهای مسلح ما امکانات زیادی دارند که به خاطر شرایطی که بعد از انقلاب برای نیروهای مسلح ما بوده است، از این امکانات درست استفاده نمی‏شود. ما نیروی بیشتری از عراق داریم. سربازی تا همین اواخر 2 سال بود، ولی اخیراً چهارماه اضافه کردیم. به طور طبیعی اگر همه سربازهای ما - آنهایی که در سن سربازی هستند. - در خدمت باشند، یک نیروی بسیار عظیمی ایجاد می‏شود. ما سالانه بیش از 500 - 600 هزار سرباز می‏توانیم داشته باشیم که اگر دوسال ونیم بمانند، بیش از یک میلیون ونیم سرباز می‏توانیم داشته باشیم.

 کادر ارتش و سپاه یک کادر عظیمی است. ژاندارمری نیروهای فراوانی دارد. اینها به طور متفرق در جنگ هستند. این نیروها باید سازماندهی شوند؛ به طوری که اولاً سربازگیری خیلی جدی انجام شود، ثانیاً اینهایی که هستند، درست داخل جبهه به کار گرفته شوند. الان مقداری از نیروهای ما در ستادهای تکراری، در وزارتخانه‏های تکراری، در نیروهایی که مستقیماً وارد جنگ نیستند و در کارهای پشت صحنه، در آموزشگاههای تکراری و خیلی چیزهای تکراری به کار گرفته می‏شوند؛ البته این هم طبیعی بود. نگویید که چرا این طور است.

 علت این است که ما یک ارتش، به صورت ارتشی منظم داشتیم که بعد از انقلاب و جنگی که تحمیل شد، نیاز به چیز دیگری بود که سپاه به وجود آمد. فرهنگ اینها، تربیت اینها، آموزش اینها و خیلی چیزهای اینها زیاد با هم سازگار نبوده است که در یک واحد بتوانند به یک صورت عمل کنند. به گونه‏های مختلف سعی شد اینها را دریک واحد به کار گرفت؛ البته محال نیست و ابتکاراتی لازم دارد.

 اینها در دو جهت رشد کردند و این مسایل به وجود آمده است. ضرورت این کار هم تا به حال همیشه احساس می‏شد؛ منتها امروز و فردا می‏کردیم و می‏گفتیم بالاخره یک فرصت مناسبی می‏شود که این سازمانها را با هم تلفیق کنیم، به گونه‏ای که از همه اینها بتوانیم یکنواخت، به صورت یک نیروی مسلح منسجم استفاده کنیم. حالا یکدفعه در شرایط جدید، راه کار، این چنین تشخیص داده شد؛ یعنی پیش از اینکه ما از امکانات دولت و امکانات غیرنظامی استفاده کنیم، این قدم باید برداشته شود. به علاوه امکانات کشوری هم در آن سطحی که معمولاً باید در خدمت جنگ بیاید، الان در خدمت جنگ نیست. شاید نیازی نبوده است که به این وسعت وارد شویم؛ حالا احساس نیاز می‏کنیم.

 الان بسیاری از کارخانه‏های غیرنظامی ما به خاطر نداشتن مواد با ظرفیت کاملشان عمل نمی‏کنند. در صورتی که جنگ می‏تواند هم کار به آنها بدهد که کارگرهایشان بیکار نشوند و هم در خدمت جنگ باشند و بعضی از خطهای تولیدی غیرنظامی که خیلی ضروری نیست، می‏تواند تعطیل و به نفع جنگ وارد شود. این کار را ما نکردیم؛ عراقیها سالهاست که این کار را کرده‏اند.

 به عنوان مثال، در آلمان وقتی می‏خواستند موشک بسازند - در آن موقع سوخت موشک را از سیب‏زمینی تهیه می‏کردند آمدند با یک مقیاسی که هیتلر داد، گفتند باید این موشک را بسازیم و برای این کار گفتند این مقدار سیب‏زمینی برای سوخت موشک احتیاج است و ممکن است در جاهایی از جامعه غذا کم شود، ولی تصمیم جنگی را نمی‏شد تحت‏الشعاع این گونه مسایل قرار دهند و اگر قرار بود این کار شود، پیاده می‏شد. همین الان عمدتاً پایه صنایع اساسی نظامی جهان در آلمان ریخته شده است.

 در جنگ، آن هم جنگی که یک طرفش آمریکا و ابرقدرتهای شوم دنیا هستند و استکبار، ارتجاع و عمالشان دست به دست هم داده‏اند، یک کارهایی باید در ابتدا بشود و یک مشکل اداری وجود داشت.

 حضرت امام فرصت این را که خودشان به عنوان فرمانده کل قوا بخواهند همه مسایل ارتش، سپاه، ژاندارمری و دیگران را شخصاً اداره کنند، ندارند و توقعی هم نباید از ایشان داشته باشیم. کارها تقسیم شده بود، هر کسی یک گوشه‏ای را انجام می‏داد. چون هماهنگی کامل نبود، ما یک مقدار نیروهایمان هدر می‏رفت، یک مقدار امکاناتمان تکراری مصرف می‏شد، آموزشگاههایمان یک جا خالی بود و در یک جا ظرفیتش برای آموزش نمی‏کشید. از این گونه اشکالات در کارمان بود که اینها بررسی شد و بنا شد به نقطه‏ای برسیم که تمرکز امور در مسایل نیروهای مسلح به وجود آید و اگر این کافی نبود، استفاده از امکانات غیرنظامی که قوای سه گانه، در این فرمان امام مکلف شدند که پشتوانه این کار باشند و دادگاههای نظامی زمان جنگ هم موظف شدند که مواظب باشند و تخلف از اجرای این فرمان نکنند و همراهی کنند، تا اینکه این دستورات درست اجرا شود.

 این کار یک روزی باید انجام می‏شد. حالا زمان مناسب آن به خاطر ضرورتها فرا رسیده و بناست انجام شود. اما چرا من باید این کار را انجام دهم، صالح‏تر از من هم در این مملکت خیلی فراوان است. یک دلایل خاصی وجود داشت. اینکه حضرت رئیس جمهوری ما در نامه نوشته‏اند که فلانی مناسب است، این طور نیست که من صلاحیتهای بیشتری از دیگران و یا از خود ایشان داشته باشم.

 ایشان به امور نظامی آشنا هستند و هم به ارتش، سپاه و هم اهل جنگ می‏باشند و همان طور که یادتان است، ایشان لباس رزم پوشیده بودند. در همان دوران اولیه بحران، ایشان و شهید چمران در اهواز بودند و در مقابل تهاجم نیروهای بعثی ایستادند. منتها یک مقدار شغل من برای این کار مناسب بود؛ چون من در مجلس هستم، دو نایب رئیس دارم و اگر من نباشم، کار مجلس می‏چرخد، من اگر باشم و یا نباشم، چندان فرقی نخواهد کرد. ثانیاً یک مقدار رفتن به میدانها و سرکشی به آن مناطق ممکن است بی‏خطر نباشد. ما نمی‏توانیم رئیس جمهورمان را که شخصیت دوم این کشور است، ریسک کنیم و به آنجا بفرستیم و کارهای اساسی‏تری که در سطح سران کشورهای دنیا بایستی انجام شود، به عهده ایشان است.

 دولت هم به اندازه کافی گرفتاری دارد. دستگاه قضایی هم کارهای زیادی دارد. فارغ‏ترین اینها در این مسأله که برای این کار وقت بگذارد، من بودم؛ به خاطر اینکه در گذشته هم مسؤولیتهایی داشتم و با مسایل جنگ و نیروهای مسلح نیز آشنا می‏باشم، این مسؤولیت را به من محول کردند. بنده هم با کمال افتخار به عنوان یک وظیفه‏ای که بر دوش همه ماست و باید انجام دهیم، پذیرفتم. ان‏شاءاللَّه ما بتوانیم یک تحولی در شرایط جبهه ها به وجود بیاوریم.

 الان عرض من با شما این است که این دستوری که امام فرمودند، یک قسمتش مربوط به سازماندهی و اصلاح امور ارتش، سپاه و تمرکز آنهاست که ان‏شاءاللَّه ما با همکاری نیروهای مسلح که همه آنها تشنه این کار هستند، آن را انجام خواهیم داد و یک قسمت دیگر هم مربوط به شما مردم است که شرایط را توجه فرمایید.

 همان طور که من عرض کردم، الان عراق دارد همان جریان دفاع متحرک را تکرار می‏کند، منتها با آمادگی، پشتیبانی و حمایت بیشتری که از طرف استکبار می‏شود. این با حادثه تلخی که اتفاق افتاد، خدای ناکرده، ممکن است تا ما آمادگی کامل را برای تغییر شرایط پیدا کنیم، چیزهایی تلخ یا شیرین برایمان پیش بیاید، ولی ما تصمیم‏مان این است؛ یعنی تصمیمی که از دستور امام و خواست ملت گرفته شده است. ما مصمم هستیم به هر قیمتی که شده است و تا هر جایی که لازم است، پیش برویم، تا حقوقمان را از حزب بعث کافر عفلقی عراق بگیریم.

 هیچ چیز و هیچ کس الان در دنیا وجود ندارد که بتواند ما را از این تصمیمی که داریم، باز دارد و در درون ما هم این تصمیم، جدی و برگشت‏ناپذیر است. ما برای اینکه حجت را بر دنیا تمام کنیم و تهمت جنگ طلبی نداشته باشیم، یک راه مشخصی در پیش دنیا گذاشته‏ایم و آن راه مشخص، نه معنایش سازش و نه تسلیم است و نه تنزل از حقوق است.

 به آنها گفته‏ایم که اگر شما صادق باشید و بخواهید منطقه را آرام کنید، می‏توانید در شورای امنیت، صدام را به عنوان متجاوز اعلام کنید و بعد هم در جایی و محکمه‏ای، یک مرکز داوری بنشیند و کیفر متجاوزی را که این همه جنایت به دو کشور کرده است، مشخص کند. این راهی است که ما گذاشته‏ایم. اگر سازمان ملل و شورای امنیت صادق باشد و اگر دنیا در برخورد با این مسأله صادق باشد، این راه را خواهد رفت؛ ولی ما به آنها اعتماد نداریم، ما باور نداریم. تجربه تاریخی به ما می‏گوید، تجارب ملموس زمان خودمان به ما می‏گوید، سوءنیتهای اظهار شده قدرتهای جهانی به ما می‏گوید که اینها در این مسأله صادق نیستند.

 ما ضمن اینکه آن راه را باز گذاشته‏ایم و به وزارت خارجه‏مان اجازه دادیم که در آن مسیر حرکت کند، ولی اگر بخواهیم به خاطر اینکه آن حرف را زدیم، یک لحظه‏ای در داخل کشورمان از جدیت جنگ غفلت کنیم، خدای ناکرده دیگر اینجا ما آن دست بالایی که داریم و اهرمهایی که دستمان هست، از دستمان گرفته خواهد شد.

 بنابراین باید در جبهه‏ها حاضر باشیم، نیروهای مسلح باید آماده باشند و فکر کنند. هیچ کس در دنیا نیست که به حق ما توجه کند و ما باید این حقمان را با زور بگیریم. مردم باید فکر کنند که در این دنیایی که قدرتها در دست نیروهای اهریمنی است، در دنیایی که سگهای هار را رها کرده‏اند و سنگها را بسته‏اند، دستی از جایی دیگر بیرون نمی‏آید که حق ما را بگیرد.

 برای اینکه ملت ما خون شهدا را پاسداری کنند و به اهداف شهدای عزیزمان توجه داشته باشند، برای اینکه نگذارند این همه فداکاری بی‏نتیجه بماند، باید بیشتر از گذشته و به مقتضای شرایط امروز در صحنه حاضر باشند. جوانهای کشور ما نباید بگذارند که صحنه‏ها و میدانها خالی از نیروی لازم باشد. اگر این دو شرط با هم همراهی کنند و نیروهای مسلح از نیروهای داوطلب خوب استفاده کنند و مدیریت جنگ به صورت درست انجام شود، ما بدون اینکه احتیاجی به کمک دیگران داشته باشیم، با دست رزمندگان خودمان، حق خودمان را از کفار بعثی خواهیم گرفت.

 حرف ما به دنیا هم همین است. آخرین حرفی که با شما می‏زنیم، این است. چند حادثه تلخ و ناگوار، یا زدن چند شهر و یا زدن چند موشک، یا پس گرفتن چند کیلومتر از زمین نمی‏تواند اراده این ملت را ضعیف کند که از حق مسلم خودش صرف نظر نماید. دنبال این چیزها نروید. اگر صادق هستید، راه صداقت را برگزینید و اگر صادق نیستید، آماده باشید که ما حقمان را از دیگران می‏گیریم و به دنیا هم ثابت می‏کنیم که شماها دروغ می‏گویید.

 »اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/

 قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَّمَدُ/ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَد«.