نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
خطبه اول
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُللَّهِِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی آلِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومینَ. أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ
الرَّجیم، »لَقَد اسْتَکْبَرُوا فی اَنْفُسهِمْ وَ عَتَوُا عُتُوّاً کَبیراً«، »اُوصیکُمْ عِبادَاللَّهِ بتَقْوَی اللَّه«.
در ادامه بحث عدالت اجتماعی در فصل استضعاف و استکبار، یک بحث اصولی پیش آمد و آن این بود که اشراف به این علت که دچار عجب و خودپسندی میشوند و در وجود خود امتیازاتی را میبینند، گرفتار توقعات نادرست و در نتیجه اعمال ناشایست و ناپسند میشوند. این ارزیابی غلطی که در ذهن انسانهای صاحب امتیازات پیش میآید، مشکل اساسی جامعه بشری در طول تاریخ بوده و در آینده هم همین طور خواهد بود. به قول قرآن، آدم وقتی که از درون خود یک نوع قدرت و بینیازی احسای میکند، دیگر مهار ندارد و همین طور جلو میرود[t1].
گفتم که از این طبقات بعضیها ثروتمند و صاحب مکنت، بعضیها قدرتمند و صاحبان سمتهای دولتی و بعضیها هم علما و کسانی هستند که از لحاظ علمی، فنی و تخصصی برای خودشان جای خاصی باز کردهاند. شاید شعبههای دیگری هم باشد که در مجموع این افراد در معرض این لغزش بسیار بد هستند. از نظر اینها معیارها و ارزشها عوض میشود؛ آن چیزهایی که دارای ارزش واقعی است و در فطرت و خلقت انسان و جهان ریشه دارد، تبدیل به چیزهایی میشوند که ارزش واقعی ندارد و زودگذر و تصنعی است و چون ارزشها عوض میشود، در ارزش گذاریها محاسبات غلط به کار میرود و شاید بیشتر بدیهای دنیا معلول چنین چیزهایی باشد؛ یعنی، انسانهایی هستند که با ارزشگذاری غلط، راههای غلط را انتخاب میکنند که این رشته سر درازی دارد.
من تا به حال چند نمونه از توقعات بیجای گرفتاران عُجب را گفتهام که در آخرین آنها به تکبر و اسراف رسیدیم و امروز دو، سه نمونه دیگر از این توقعات را که باید علاج شوند، عرض میکنم. ضمناً این بحث من یک بحث عمدتاً قرآنی است؛ چون، محور مطالعه من در این بحث قرآن بوده، از آیات قرآن برایتان میخوانم. اگر وارد بخش روایات، تاریخ و چیزهای دیگر شویم، امکان تعقیب بحث گستردهای مثل این بحث وجود نخواهد داشت.
یکی از توقعات بیجایی که براساس معیارهای غلط در ذهنشان به وجود میآید، این است که فکر میکنند پیش خداوند هم عزیزند وخداوند حتی اینها را کیفر نمیکند که این مورد، از آیات فراوانی در قرآن استفاده میشود و قرآن روحیات این افراد را این جوری شرح میدهد. من دو، سه نمونه از این موارد را برایتان نقل میکنم و اهل مطالعه خودشان ادامه میدهند: در سوره کهف، همان جایی که داستان انسان متمکن و رفیق فقیرش را ما یک بار در اینجا بحث کردیم، یک جمله هست که وقتی میبیند که وضع دنیایش خوب است، میگوید که این دنیای ماست (اول قبول ندارد که قیامتی باشد، ولی میگوید اگر فرض کنیم که پیش خدا میرویم) در آخرت هم وضع ما بهتر از دیگران خواهد بود؛ یعنی توقعش این است: حالا که در دنیا وضعش خوب است، در آخرت هم باید همین طور باشد! اینها جهان را این جوری میبینند. یا در منطق یکی از اقوام مخالف انبیا از کفار مستکبر هست که میگوید: خداوند ما را عذاب نخواهد کرد. در جای دیگری، در سوره زخرف خداوند به اینها اینجور میفرماید: شما خیال میکنید این فکر آنها بوده که قرآن دارد رد میکند. چون یک قوم مسرف و اشراف پیشهای هستید، خیال میکنید که خداوند خط عفو بر همه جرایم شما خواهد کشید و شما را بیحساب و کتاب همینطوری رها میکند که هر کاری خواستید بکنید؟
در مورد همین امتیازات دنیاییشان که اینها خیال میکنند لطف خدا به آنها است و این را یک امتیاز تلقی کرده و آن را عزت محسوب میکنند، قرآن در سوره مؤمنون میفرماید: »اینها خیال میکنند که این عده و عُدّه و این مال و فرزندانی که ما به اینها دادهایم، به خاطر عزیز بودنشان نزد خداست! این طور نیست، اینها نمیفهمند« یعنی این ارزش گذاری اینها که برای خودشان یک امتیاز خاصی در دستگاه الهی قایل میشوند، از سوی خدا مردود است.
در یکی از مواردی که خطاب قرآن به معذبین مستکبر جهنم در سوره دخان آمده، تعبیر این است که در آنجا ملایکه یا خداوند به اینها میگویند که حالا عذاب خدا را بچشید، شما در دنیا خودتان را قدرتمند و عظیم حساب میکردید. اینها نمونه هستند و از این گونه آیات در سراسر قرآن فراوان است. خلاصه این قطعه این شد که طبقه اشراف برای خودشان پیش خداوند هم یک مقام ممتازی نسبت به دیگران قایلند و حتی معتقدند که عذاب و کیفر هم نخواهند دید!
یکی از چیزهای دیگری که قرآن برای اینها تصریح میکند، این است که اینها به خاطر همین روحیه اشراف منشی که دارند، با معیارهای خودشان معتقدند که حکومت هم حق اینها است که این بلای بزرگ دیروز، امروز و فردای جامعه بشریت است. اینها حق حاکمیت را از خودشان میدانند؛ به دلیل اینکه پول دارد و به هر دلیل دیگری که قدرت در دستش است، خیال میکند این حق طبیعی، فطری و الهی اوست و در پیشانی او نوشته شده: حاکم! و در پیشانی دیگران: فرمانبر! این حالت پیش میآید. اگر پیش نیاید، خطری ندارد. اگر انسان این گونه فکر کند، خطرناک است.
حالا من یک قسمتی از آیات را نقل میکنم: در سوره بقره قرآن یک داستانی را از اشراف بنیاسرائیل نقل میکند که از یکی از انبیای بنیاسرائیل خواستهاند برای جهاد و دفاع، یک امیر و حاکمی برای آنها تعیین بکند تا اینها بروند و دفاع کنند. اینها حتی میخواستند در راه خدا جهاد کنند. یک رئیس میخواستند که دنیا را داشته باشند و میگفتند که برای ما فرماندهای تعیین کن تا ما جهاد کنیم.
پس از ابتدا معلوم میشود که فکر اینها درست بوده است و میخواستند راه خوبی را بپیمایند. اینها گروهی مظلوم بودند که از شهرهایشان آواره شده بودند (مثل فلسطینیهای امروز) و این مسأله در آیه بعد آمده است. پیغمبر گفت که خیلی خوب! ما از خدا میپرسیم و فرمانده تعیین میکنیم. پیغمبر از خداوند الهام گرفت و یک نفر را تعیین کرد که از قاطعان نظامی و جنگجویان بود، ولی از اشراف نبود. این فرد از لحاظ جسمی و فنون نظامی در سطح بالایی قرار داشت و قدرت مدیریت هم داشت، اما جزو اشراف نبود. پیغمبر این شخص را که »طالوت« نام داشت، انتخاب کرد.
به دنبال این انتخاب اشراف معترض شدند و آمدند بحث کردند. نکته مورد نظر من هم اینجا است و من قصد بازگو کردن تاریخ را ندارم. اشراف اعتراض کردند و گفتند: »این درست نیست و این انتخاب خوبی نیست، این که پولدار نیست! آدمهای پولدار در بین ما زیاد است، چطور شد که خدا او را انتخاب کرد؟«
ببینید! گروهی که میخواهند جهاد کنند و از پیغمبر برای جهاد فرمانده میخواهند، وقتی فرمانده تعیین میشود، با معیاری که در ذهن اینهاست، فرمانده مورد قبول واقع نمیشود، چون پولدار نیست.
جوابی که خداوند به اینها میدهد، این است که پیغمبر از طرف خدا میگوید: »خدا او را انتخاب کرد و او، هم از نظر جسمی از شما بهتر است و هم از نظر علمی که مسؤولیت دارد«. این منطق اشراف و کسانی است که گرفتار اشتباه در ارزش یابی و معیارگذاری شدهاند.
توقع دیگری که اینها دارند و تاریخ این را نشان میدهد و قرآن هم بحث کرده، این است که اینها حتی معتقد بودند که رسالت و نبوت هم - که یک موهبت الهی است و به انسانهای خاصی در طول تاریخ داده شده است و تعدادشان هم معدود مشخص است - مال اشراف است. بسیاری از کسانی که با پیغمبرها مخالفت و جنگ کردند، به این دلیل بوده که پیغمبر نمیتواند از طبقات مستضعف باشد و این حق ولایت، رسالت و حق گرفتن وحی از خدا و واسطهگری بین خلق و خدا از آن گردن کلفتهایی است که یک سروگردن بر دیگران از لحاظ مادی تفوق داشته باشند!
ببینید! این طرز تفکر، غیر از عمل است. ممکن است کسانی در عمل گمراه باشند، اما طرز تفکرشان این نباشد. اشکال اشرافی گری این است که اشراف به این اشتباه مبتلا میشوند و این اشتباه اینها را از درون فاسد میکند. این همان عُجب و تکبر است که این توقعات را به وجود میآورد. حالا من یک نمونههای دیگری از قرآن برایتان میخوانم و بعد انتظار دارم که خودتان قرآن را بیشتر بخوانید. قرآن در سوره فرقان، آیات 8، 9 و 10 همین مباحثه را نقل میکند. در آنجا مخالفان پیغمبر گفتند که این چه جور پیغمبری است؟ چرا پس خداوند به او گنج نداده است؟ چرا باغ ندارد که از آن استفاده کند؟
یعنی در منطق اینها، این موارد چیزهایی است که اگر کسی داشت، میتوانست پیغمبر باشد! قرآن میگوید: »ببین اینها چطور مسائل را مشخص میکنند و چطور گمراه شدهاند (گمراهی مسأله است) اینها نمیتوانند راه را پیدا کنند«. کسی که این جور فکر کند، نمیتواند راه را پیدا کند؛ چون، از کوره راهی میخواهد عبور کند که نوری در آن نیست.
بعد قرآن با اینها استدلالی صحبت میکند: »اگر خدا میخواست، برایش کاری نداشت و میتوانست باغها و نهرهای روان و قصرها برای تو قرار بدهد«. ولی این نیست. بعدش در همین سوره، آیه 15 میگوید: »به اینها بگو که اینهایی که شما میگویید (باغ و گنج و خانه و ...) بهتر است یا آن بهشت جاودانی که خداوند به مردم متقی در قیامت وعده داده است؟«
در یکی از آیات دیگر در سوره دیگری میفرماید: »اینها چون در درون خودشان دچار تکبر هستند، انتظار دارند که ملایکه را ببینند و آیات الهی برای اینها نازل شود و یا خدا را هم ببینند«. این خیلی حرف است و چیز عجیبی است. ما این مسأله را در زُهّاد هم داریم؛ یعنی، کسانی که با عبادات خودشان مغرور میشوند. اشخاصی هستند که در صومعهها، مساجد و اعتکافها در اثر عباداتی که میکنند، براین خیال هستند که توقع دیدن خدا، پیغمبرها و امام زمان (عج) را دارند! این حالت برای انسان خطرناک است. خداوند میفرماید که: چون در درون اینها این تکبر پیدا شده، میگویند که چرا ملایکه پیش ما نمیآیند و فقط خانه پیغمبر را بلد شدهاند؟!
در سوره زخرف هم چند آیه هست که من سریع برایتان میخوانم. در یک جا اینها گفتند: »چرا قرآن به آن آقایی که در یکی از دو شهر هستند، (افراد بزرگی مد نظر آنها بودند) نازل نشده و به این آقا که چوپان و در خدمت یک تاجر دیگری بوده نازل شده است؟«. قبول نداشتند که پیغمبر - به این دلیل که جزو اشراف نیست - چنین حقی داشته باشد. قرآن میفرماید: »آیا اینها میخواهند رحمت خدا را (با معیارهای خودشان) تقسیم کنند؟«. بعد قرآن میرود سر ارزشها و میفرماید که: اینها ارزش گذاری غلطی کردند و رحمت خدا از پولهایی که اینها جمع کردهاند، دارای ارزش بیشتری است. آن چیزی که ارزش دارد، رحمت خدا است و رحمت خدا هم همراه پول و قدرت نیست و خداوند رحمت را از آن انبیا میداند. بعد هم برای اینکه اینها را خوب محکوم کند، میفرماید: »اگر مصلحت جامعه انسانی و آن طرحی که در قلم آفرینش تعبیه شده است و مصالح عام جهانی نبود، خداوند به کفار آن قدر از دنیا نعمت و مکنت میداد که سقف خانههایشان از طلا و نقره باشد و هر چه میخواستند، خدا به آنها میداد«! اینها که ارزشی ندارد. و در آخر هم میفرماید که: ما ارزش را به متقین میدهیم.
در زمانهای قدیم و قبل از پیغمبراکرم(ص) هم همین طور بود. قرآن به سالها قبل برمیگردد و استدلال فرعون را میگوید که گفت: »ای مردم! آیا این موسی بهتر است یا من؟ موسایی که نه زبان خوب دارد که حرف بزند و نه قدرت! من که این همه خدم وحشم و این نهرها و ملکهای عظیم دارم، باید از طرف خدا مورد خطاب قرار گیریم یا موسی؟«. ببینید! این استدلال فرعونی است.
او میگوید که چرا موسی النگوهای طلا ندارد؟ (معلوم میشود که آن موقع مردها النگوی طلا داشتند). کفار به پیغمبر میگفتند که ما به تو ایمان نمیآوریم تایکی از این چیزها را داشته باشی: یا این جوری معجزه کنی که از زمین یک چشمه جوشیده شود، یا خودت یک باغ باصفایی داشته باشی و یا یک خانه مملو از زینت آلات داشته باشی. اگر این جوری شد، ما به تو ایمان میآوریم! این شرط ایمان آوردنشان است.
خوب! حالا شما از این آیاتی که من نقل کردم، چه میفهمید؟ میفهمید مستکبرینی که در مقابل پیغمبران الهی میایستادند، دارای این طرز تفکر بودند که محور حرکت جامعه، حاکمیت جامعه، دریافت وحی و ولایت اجتماعی مال کسانی است که پول و امکانات و عِدّه یا عُدّه دارند. این خطر اشرافیگری است که جامعه را تهدید میکند و کار عمده قرآن به عنوان یک کتاب هدایت و معارف اسلام این است که به مردم بفهماند که محور حرکت اینها نیست و ارزش در اینها نبوده، بلکه درون انسانها و چیزهای دیگر است و ارزش گذاریها شکل دیگری دارد. یکی از آن چیزها تقوا است که دیدید در این آیاتی که من خواندم، در چند مورد روی تقوا تکیه شده بود؛ یعنی، در مقابل مال، منال، قدرت، ارتش و چیزهایی که مستکبرین به رخ پیغمبران میکشیدند، پیغمبران به تقوا متکی بودند و میگفتند که ما روی محور تقوا حرکت میکنیم. قرآن همین را تأیید میکند.
ما اگر بخواهیم - انشاءاللَّه - جامعه اسلامی صحیحی داشته باشیم، راهمان این است که محور را تقوا قرار دهیم و مردم را به تقوا دعوت کنیم و محور کار انسانهایی شوند که حاضر نباشند به خاطر دنیا، آخرت را بفروشند و به خاطر منافع شخصی، منافع مردم را زیر پا بگذارند و وظایف خود را تحت الشعاع منافع شخصی قرار ندهند. اینها باید محور کار شوند و قضاوت، وکالت، وزارت، مدیریت و دیگر مسؤولیتهای جامعه را بپذیرند. اگر روزی جامعه ما به این نقطه رسید، آن روز این جامعه راه اسلامی خواهد داشت و بعد دیگر چنین جامعهای خودش، خودش را اصلاح میکند.
الان ما وقتی این گرفتاریهایی را که در جامعه داریم تعقیب میکنیم، به بیتقوایی میرسیم؛ یعنی، اینها به نحوی از یک بیتقوایی شروع میشود. هیچ وقت کارهای بد از تقوا شروع نشده است. یک جایی به بیتقوایی آلوده شده و کار کج شده است. امیدواریم خداوند این توفیق را به ما بدهد که مردمی متقی و عامل به احکام الهی باشیم!
»أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/
وَالْعَصْرِ/ اِنَّ الإنْسانَ لَفَی خُسْرٍ/ اِلاِّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَتَواصَوْا بالْحَقِّ وَتَواصَوْا بالصَّبرِ«.
خطبه دوم
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلیَ الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی(عج).
در آغاز خطبه دوم مردم عزیزمان را به مراعات تقوا و انجام وظایف دعوت میکنیم. در خصوص مسایل روز، در آستانه حلول دهه مبارکه فجر هستیم که ما در بخش کوتاهی از این خطبه به استقبال این دهه مبارکه میرویم و روحیه و نظرات ملتمان را متوجه دستاوردهای انقلاب میکنیم و قسمت اعظم خطبه را به مسأله جنگ و توضیح عملیات بسیار بسیار مهم بیتالمقد س2 و مسایل فلسطین اختصاص میدهیم.
از دو، سه روز دیگر که برنامههای دهه فجر شروع میشود، ملت و مستمعین رسانههای ما توجه کنند که در این ده سال چه چیزهای عظیمی به دست آوردهاند و چه نکبتهایی از جامعه دور شده است، گر چه ما برای رسیدن به این هدف مقدس بهای سنگینی دادهایم و خرج زیادی کردهایم. این همه شهید از بهترین فرزندان این کشور و مسایل و مشکلاتی که مردم احیاناً در بعضی از موارد در کمبودها تحمل کردهاند - که این مبارزه عمیق آنها را میطلبید - یک طرف قضیه است و آنچه که به دست آمده یا امید داریم در اثر ادامه جهاد و مقاومت به دست بیاوریم، طرف دیگر قضیه است.
ما در ارزیابیها از دو دریچه میتوانیم به مسایل نگاه کنیم. یک عده رفاهطلب که همه زندگی را در خوردن،خوابیدن، سکس، تفریحات و امثال اینها میبینند، یک جور ارزیابی میکنند و یک عده آرمانخواه و آنهایی که زندگی را برای یک آرمان درستی میخواهند، جور دیگری ارزیابی مینمایند. این بحثی که من میکنم، طبعاً از دیدگاه انسانهای صرفاً رفاهطلب شاید خیلی مطلوب نباشد و آن را قبول نکنند. البته ممکن است انسانهای رفاهطلبی هم باشند که آرمانها را هم قبول داشته باشند، اینها قابل بحث هستند؛ یعنی کسی هست که برایش مهم است که در رفاه زندگی کند، اما به آرمانها هم توجه دارد. اینها قابل توجهند و شاید بخش قابل توجهی از جامعه ما همینها باشند که عیبی هم ندارد.
ببینید! اگر کسی خیال کند بدون زحمت و مرارت میتواند به اهداف مهم معنوی، فرهنگی و حتی دنیوی در جامعه بشریت دست پیدا کند، اشتباه میکند. رویه خداوند و سنّت الهی در طول تاریخ هیچ وقت این نبوده و هیچ وقت هم نخواهد شد که در جامعه انسانی که یک جامعه مختار و آزادی است، با اعجاز، همه چیز را خدا به انسان بدهد و او را بدون زحمت و کَدّ یمین به اهدافش برساند. چنین چیزی نمیشود. ما که دیگر از خود پیغمبر بهتر نیستیم. پیغمبر خودش میفرماید که هیچ پیغمبری به اندازه من در راه خودش اذیت نشد. چرا؟ به دلیل اهداف مهمتری بود که پیغمبر(ص) داشت.
یا حضرت موسی(ع) را ما میبینیم وقتی که با عصای آن چنانی، یدبیضا و با آن نُه معجزه عظیم که در قرآن شمرده شده آمد، بنیاسرائیل و اصحابش به او میگفتند که ما، هم پیش از اینکه شما بیایید اذیت شدیم و هم بعد از اینکه شما آمدید اذیت شدیم. در دوران قبل به خاطر مخالفت با فرعون گرفتار بودیم، بعد از آمدن و پیروزی تو هم به خاطر درگیریها و جنگهایی که داشتیم. اصلاً تاریخ بشریت این است.
انسانهای صاحب آرمان باید در راه آرمانشان فداکاری کنند. اگر بنا بود بدون رنج و تعب انسان به اهدافش برسد، تفاوتی با دیگران نداشت، همه این طور بودند. این که دیگر جهاد لازم نداشت و مبارزه و فداکاری احتیاج نبود. برای رسیدن به آرمانهای حق و عظیم و حتی دنیای خوب و سالم، نیاز است که انسان تلاش کند، رنج بکشد، زندان برود، قربانی و مجروح و مصدوم و معلول بدهد و پول خرج کند. همین که شما دارید میبینید.
اگر ما این راه را ادامه بدهیم و استقامت داشته باشیم، موفق خواهیم بود. استقامت هم خیلی شرط است. ممکن است کسانی خوب شروع کنند، اما خوب ادامه ندهند؛ اینها هم موفق نمیشوند. نتیجه آزمایش آنها این میشود که هم در دنیا ذلیل میشوند و هم در آخرت. کسانی که آرمانی را انتخاب کنند و روی آن بایستند، موفق میشوند.
»اِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا...«
آن موقع، هنگام نزول ملایکه رحمت خداست.
ملت ما این راه را انتخاب کرده و الحق تا امروز خوب پیش آمده است و ما امروز میبینیم که این ملت بعد از ده سال محکمتر، مستقیمتر و با آمادگی بیشتری برای دادن قربانی در جهت اهداف خود است. ملتی که این کار را میکند، معلوم میشود که فهمیده است که باید مشکلات را قبول داشته باشد و چون فهمیده، زیاد به توجیه احتیاج ندارد و فقط تذکر کافی است که با راه خودش یک بار دیگر تجدید میثاق کند. البته ما دستاوردهای عظیم مادی هم داشتهایم. (حالا ما بعداً سراغ معنویات میرویم). دستاوردهای مادی بیش از این است که کسی خیال کند.
اگر رژیم پهلوی و اطرافیان او که در این کشور بودند، بیست سال دیگر هم میماندند، همه ذخایر کشور را به خارج داده بودند و روزی میرسید (در همین نزدیکیها، مثلاً طبق محاسبات پنج سال دیگر) که این کشور وارد کننده نفت میشد و حتی برای سوخت خودش محتاج بود و ملتی که به مصرف و خریدن و خوردن از جیب نسلهای آینده و منابع زیرزمینی خودش عادت کرده، یکدفعه پایش روی یخ قرار میگرفت و چیزی هم در دست نداشت که توازن خودش را حفظ کند! خداوند این ملت را نجات داد و ملت برخودش مسلط شد و امروز در مسیر حرکت، در جهت خودکفایی صنعتی و نظامی و به دست آوردن فرهنگ مستقل و ریختن اخلاق مبتذل غربی به بیرون از مرزها و قرار دادن جوانها در مسیر زندگی صحیح و تربیت یک گروه قوی از مدیران جوان و پایهریزی اساسی برای اجتماع عادلانهای که در آن تبعیض، اسراف، تعدی، تجاوز و چپاول نباشد، گام برمیدارد که اینها همه کارهای اساسی است که پایههای جامعه را محکم میکند و - انشاءاللَّه - وقتی که کمی این هیاهوها و گرد و غبارها بخوابد، میفهمیم که در خاورمیانه و کل دنیا جامعه مستقل، آزاد، آباد، نیرومند و مرفهی به وجود آمده است که میتواند الگوی آینده جوامع اسلامی باشد.
و اما آنچه که هدف اصلی ما در آن بوده، توفیق بسیار مهمی است که امروز ما داریم اسلام را به عنوان یک حرکت اصیل انسانی و یک مکتب قادر به اداره جامعه بشریت در بحرانیترین شرایط زندگی به دنیا معرفی میکنیم. دشمنان ما بالاجبار و خواه ناخواه، مجبور به اعتراف شدهاند که این واقعیت در ذات تاریخ بشریت وجود داشته و این گنج عظیمی که مخفی بوده (حقدها، حسدها، تکبرها و تجاوزها، این گنج عظیم الهی را در میان انسانها مدفون کرده بود و نمیگذاشت به دست انسانها بیفتد) یک بار دیگر خود را به دنیای امروز ارائه میدهد، که موفقیت عمده ما در این است.
ما در این راه ثابت کردیم که اگر اسلام محور حرکت باشد، شکست ناپذیر است. قدرتی که امروز اسلام و ملت انقلابی ایران در میان جوامع انسانی در دنیا از لحاظ روحی و معنوی پیدا کردهاند، بسیار عظیم است. البته رسانههای جهانی از اینکه این قدرت را توضیح بدهند و به آن اعتراف کنند، اکراه دارند؛ ولی همه آنها در ذهنشان پذیرفتهاند. ایرانی که تا ده سال پیش به صورت یک گاو شیرده رام در اختیار قدرتهای استکباری بود و آنها آن را میدوشیدند و لگد هم به آن میزدند، امروز به یک نیروی حسابگر و حساب کشی تبدیل شده است که آنها را به محاکمه کشیده و از آنها حساب گذشته را میخواهد و آنها را به مبارزه میطلبد و در لانهها و مراکز قدرت خودشان تحت فشار قرار داده است.
آن چه که امروز در لبنان، تونس، مراکش و مصر میگذرد، بیشک از آثار حرکت عظیم و قوی ملت ما است. گر چه ما به طور فیزیکی در آنها دست نداریم، آنها میبینند که ملتهایشان از ملت ما الهام میگیرند و هر چه میگردند، دست مأموران ما را آنجا نمیبینند، ولی به دروغ میگویند که ایران در اینجا اینها را تحریک میکند! هر چه ملتهای خودشان فریاد میزنند که ما فهم را از ایران گرفتهایم و دست ایران در اینجا نیست، قبول نمیکنند و آنها را به عنوان عامل ایران به محاکمه میکشند، که این در تونس و مراکش اتفاق افتاده و امروز در فلسطین با صراحت میگویند و فردا در سایر کشورها هم خواهند گفت.
این، حضور معنوی انقلاب در آنجا است. اینکه اینها با تلخترین واژه به مسایل فلسطین اعتراف میکنند - که روزهای اول اعتراف نمیکردند - و میگویند که انقلاب از مساجد مایه گرفته و شعارها از دل جوانان مؤمن فلسطینی برخاسته و پشتوانه این استقامت، اسلام و قرآن است، همان چیزی است که ما به عنوان صدور انقلاب مطرح میکردیم و اینها خوشحال بودند که صدور انقلاب مهار گشته است! حالا به طور رسمی، سران آمریکا، انگلیس، اسرائیل و همه رسانههای جمعی دنیا به این مسأله اعتراف میکنند.
دختران روسری به سر و جوانان با محاسن وژست اسلامی از درون مساجد به خیابانها میآیند و سربازان قسی اسرائیلی را این چنین تحت فشار قرار میدهند که به تعبیر خودشان: »سربازها دچار جنون شده و حالت روانی پیدا کردهاند که با این آدمهای مقاوم چگونه برخورد کنند؟« دست آنها را میشکنند، با دست شکسته و فریاد »اللَّه اکبر« در مقابل آنها میایستند. آرنج شکسته خود را به دست دیگر میگیرد و میگوید که: سرم را هم که بشکنی، فکرم را نمیتوانی بشکنی!!
این مردم همان کاری را میکنند که شماها ده سال قبل در خیابانهای تهران میکردید. در همین دانشگاه و در همین روزهایی که من با شما صحبت میکنم، در این مسجد ما جمع بودیم و روحانیت در اینجا اعتصاب کرده بود و این مردم ما، در این میدان، کنار خودمان زیر رگبار مسلسلها فریاد اسلامخواهی میکشیدند و در خیابان و کنار مسجد شعار میدادند؛ جنازهها را آورده بودند و میگفتند: »رهبران ما را مسلح کنید«. واقعاً صدای غرش مسلسلها شب و روز، گوش اعتصاب کنندگان را آزار میداد، ولی این ملت همان طور ایستاد و شاه را از آن مملکت بیرون کرد و خانواده پهلوی را در زبالهدان ریخت و امروز آزاد است.
همین کار را فلسطینیها شروع کردهاند. انشاءاللَّه، دیگران نتوانند اینها را فریب داده و وادار کنند که باز هم به کنفرانسها، میانجیگریها و آن چیزهایی که من در خطبه عربی خواهم گفت، دل ببندند!
مظهر قدرت شما امروز در خلیج فارس ظاهر شده است. این خفّتی که باند ناتو الان در خلیج فارس تحمل میکند و این سرشکستگی که نصیب آمریکا و اقمارش شده و این ذلتی که قدرتهای غربی دچار آن شدهاند (در خلیج فارس ماهها حضور پیدا کردند و هیچ غلطی نتوانستند بکنند و امروز دارند با ذلت و خفّت بیرون میروند. حتی شهامت اعلان شکست خودشان را هم ندارند و رفته رفته و دزدانه دارند خلیج فارس را ترک میکنند و پشت سر خود دلهای لرزان نوکران خودشان، قارونهای خلیج فارس، را در حالت ترس و وحشت گذاشتهاند)، نتیجه مقاومت و صلابت ملت بزرگوار ایران است.
شما در تاریخ یک مورد هم پیدا نمیکنید که چند کشور قدرتمند دنیا چون آمریکا، فرانسه، انگلیس، بلژیک، ایتالیا، هلند و به نحوی آلمان که مدیترانه را آزاد کرد تا آنها به خلیج فارس بیایند و قدرت مالی ژاپن و قدرت سیاسی شورای امنیت و قدرت پولی قارونهای کودن خلیج فارس و شرارتهای جنونوار بعثیهای عراق، همه متمرکز شوند که ملتی را تحت فشار قرار دهند و مرعوب کنند، اما نتیجه این شود که بعد از چند ماه از امنیتی که میخواستند، نتیجه معکوس گرفتند و آن ترسی هم که میخواستند در دل این ملت جان برکف ایجاد کنند، ایجاد نشد و این ملت را در راه خودش جدیتر و استقامتش را هزار بار قویتر کردند. خدا شاهد است که این نمایش قدرتی که این ملت در دوران مانورهای اعزام نیرو داد، سابقه تاریخی نداشته است.
حالا آنها اعتراف نکنند و رسانههای جهانی هم این حماسهها را تشریح نکنند، ولی ملت ما که میداند و دلهای بیدار دنیا که این حرفها را میفهمد. یکی از اهداف اینها با تحریمهایی که به رخ ما میکشیدند، این بود که ما در جبهههای جنگ اقدامی نکنیم.
عملیات ظفر5 و بیتالمقدس 2 یکی از جوابهای کوچکی بود که رزمندگان ما به اینها دادند که از جهت آن طمعی که به خیال خودشان در این ملت داشتند و فکر میکردند که ایران لااقل دست به حمله نخواهد زد، مأیوس شدند. جالب اینجا است که در همین موقعی که عملیات ما شروع میشود، آمریکاییها شروع به عقب نشینی میکنند. اگر اینها شعور سیاسی داشتند، وقتش الان نبود.
آنها میگفتند: ما اینجا هستیم که شما گستاخی حمله به عراق را پیدا نکنید و نیروهایی را که پشت جبهه جمع کردهاید، به کار نگیرید! ولی رزمندگان ما درست نقطه مقابل را انتخاب کردند که حالا من یک مقدار این مسأله را برای شما باز میکنم که بدانید چه کار بزرگی انجام شد. عملیات بیتالمقدس را، دنیا کاملاً بایکوت خبری و سانسور کرده و چیزی دربارهاش نمیگوید. ما خودمان هم هنوز مصلحت نمیبینیم ابعاد و آثار مهمی را که این عملیات خواهد گذاشت، برای شما باز کنیم. در میدان عمل باز خواهد شد و بعداً برای شما میگوییم، اما من امروز یک مقدار برایتان عرض میکنم؛ چون، اگر این مقدار را هم نگویم، در مقابل این جهادی که فرزندان عزیز شما در جبههها انجام دادند، خیلی ناسپاسی است.
اولاً این عملیات مهم است؛ از این جهت که نشان داد قدرت جاسوسی استکبار جهانی و استکبار خبرگیری - که امروز واقعاً در دنیا وجود دارد - از طریق ماهوارهها، وسایل بسیار حساس و گیرندههای فوق تصور ماها که حتی نفسهای انسانها را هم ضبط میکند، نمیتواند در برابر ایران کار کند و ملت ما قدرت گمراه کردن این همه چشمهای نامحرم را دارد.
نظر همه اینها به طور یک دست این بود که ایران حملهاش را از جنوب آغاز خواهد کرد و لذا غافلگیر شدند. اگر آن شبی که بچههای ما وارد عمل شدند، برف نبود و جادهها یخ زده نبود، بچهها قدرت راهپیمایی داشتند که در یک شب 30 کیلومتر هم جلو بروند، چیزی مانع آنها نبود. اگر دشمن با عوامل فراوان جاسوسی که دارد (این سلطنت طلبها، منافقین، ملیگراها و لیبرالها که همه آنها خبر چین هستند و این ماهوارهها، پیامهای رادیویی، وسایل مخابره خبر و....)میتوانست یک ذره از درون این ملت و میدان واقعی جنگ خبر پیدا کند، به گوش بعثیها میرساند. این پیروزی بسیار عظیمی است که اتفاق افتاد و اعتماد ما را نسبت به رزمندگان، مدیران جنگ، فرماندهان و وسایل جنگ بسیار بیشتر کرد.
شما کم و بیش میدانید؛ خیلی از شما به جبههها رفتهاید و یا بچههایتان به جبهه رفتهاند. میدانید که برای یک لشکر کشی از این قبیل که مثلاً 10 - 15 واحد لشکر بخواهد وارد عمل شود، چه مقدار باید امکانات در پشت جبهه مهیا باشد. ماشینهایی که باید آنجا حاضر باشند، مراکز بهداری، وسایل دفاع شیمیایی، تعداد چندین ده هزار نیرویی که باید آنجا باشند، آشپزخانهها، مهمات، لودر و بولدوزر، نیروهای امدادی، وسایل خبری، پزشکان وپرستاران و چیزهایی مانند اینها را که آدم بخواهد در یک جا جمع کند و بعد بخواهد عملیات کند، اگر قدرت فریب دشمن را داشته باشد که دشمن نفهمد کجا برای عملیات تجمع شده است، یک کار بسیار عظیم و پیچیدهای است.
امروز حفاظت اطلاعات یک عملیات وسیع، با وسایل خبرگیری که وجود دارد، از دشوارترین کارها است که این کار را رزمندگان شما انجام دادند. در مورد منطقه عملیات ممکن است بعضیها بگویند که آنجا منطقه مهمی نبود و عراق اهمیتی نمیداد! اگر ما بخواهیم نمره بدهیم، آن منطقه، تحقیقاً در منطقه شمال، لااقل از مرکز به بالا نمره یک را میگیرد. یعنی جایی که بچههای شما تصرف کردهاند (این ارتفاع »قمیش«، ارتفاع مهم گلاله و دشت هرمدان) در کردستان، قلب منطقه محسوب میشود و آنجا به سه طرف شمال، جنوب و غرب و تا حدی هم به شرق مشرف است و چهار راه بزرگ را پیش پای رزمندگان شما گذاشته است.
اگر عراق میتوانست آنجا را حفظ کند، هیچ چیز مانعش نبود که هر چه دارد، در آنجا به کار گیرد. در این روزهایی که عملیات بود، عراقیها خیلی دست و پا زدند که یکی از این ارتفاعات را از ما بگیرند. اتاق جنگ بغداد، از بغداد عملیات پاتکها را - به خاطر اهمیتی که این ارتفاعات داشت - اداره میکرد و بنابراین، اینها نمیتوانند بگویند که اینجا جای بیاهمیتی بود. خودشان میدانند و دنیا هم میداند و خبرنگارهای خارجی هم که بروند آنجا، خواهند دید که چه خبر است.
و اما در مورد سختی عملیات؛ آدم تا به آن میدان نرود، نمیتواند چیزی بگوید. الان هر چه که من به شما بگویم و هرکسی که بخواهد با این فیلمها، سختی انجام عملیات را در آنجا نشان دهد، یک دهم از مشکلات را نمیتواند مجسم کند. شما یک ارتفاع شبیه ارتفاعات شمال تهران را در نظر بگیرید (این کوههای البرز) که مملو از برف باشد، در بعضی از این ارتفاعات تا 3 متر برف جمع شده بود و تقریباً هر شب آنجا هوا برفی است. سرما در آنجا به گونهای است که تصور اینکه یک انسان بخواهد یک شب در برف، بالای آن ارتفاع بماند، لرزه براندام انسان میاندازد که چطور میشود آدم در آن برف یک شب تا صبح بماند (حالا نمیدانم شما گرفتار برف شدهاید یا نه!).
جادههایی که انسان بخواهد اینها را تدارک کند، جادههایی است که کامیونها با زنجیر هم میلغزند و این طور نیست که یک جاده صافی باشد. دارای شیب بیش از 70 - 80 درجه است و عبور از این جادهها و رساندن امکانات به خط مقد م بسیار مشکل است. دشمن در سنگرهای گرم که در اطرافش برف هست، نشسته و با تیربار و امکانات دیگر دفاع میکند. نیرو هم باید از این برفها بالا برود و دشمن را از درون سنگر به بیرون بکشد.
کار، بسیار عظیم است و تدارک اینها مشکلتر از خودکار میباشد. تازه وقتی هم که به بالای ارتفاعات برسند، باز باید حمایت شوند و مهمات به آنها برسد. در یک چنین میدان و شرایطی، اینها عمل کردند و از سرشب که شروع کردند، تا فردا عصر همه چیز برای اینها باز بود؛ جلو رفتند و به اهداف اولیهای که برای این مرحله در نظر بود، رسیدند.
حالا دشمن در چه حالتی بود؟ من نمونههایی را میگویم تا ضمناً معلوم شود که ارتش عراق الان در چه وضعی قرار دارد. در یکی از این ارتفاعات که »قمیش« نام دارد، ما از آب عبور کردیم؛ یعنی، فرزندانمان از یک رودخانه وحشی با یک وسیلهای که هنوز اعلان نکردهایم، عبور کردهاند. ماشین به آن طرف نرفت و حتی یک گاری هم آن طرف نبود که وسایلشان را ببرند. 6 تا 7 ساعت در دامنه این کوه با کولهبار جنگی در درون برفها پیاده رفتند تا به دشمن رسیدند. 3 روز هم در آنجا بدون جاده، پاتکهای دشمن را جواب میدادند.
روحیه دشمن و نیروهایی که اسیر شده بودند، نشان میدهد که در چه وضعی هستند. تنها وسیله نقل وانتقال برای بچههای ما اسرای عراقی بودند. اینها مجروحین ما و چیزهایی را که بایست به عقب برمیگشت، به عقب میآوردند و به خط تحویل داده و مهمات برای بچهها میبردند! بچهها حتی فکر کرده بودند که چند تا قاطر را به آن طرف ببرند تا برای نقل و انتقالات استفاده کنند. چشم یک قاطری را بسته بودند (چون از پل عبور نمیکرده) وقتی که در وسطهای پل چشم قاطر باز شده و دیده که چه منظره وحشتناکی زیر پایش هست، سکته کرده و به آب افتاده بود!
با آن حالت اینها عبور کردند و این ارتفاعات را گرفتند. در مورد روحیه بچههای ما و دشمن نمونه دیگری میگویم: شش اسیر عراقی را از خط جلو به دو نوجوان رزمنده تحویل داده بودند (که من هردو را میشناسم، کمتر از 17 سال دارند و دانش آموزند). اینها یک مجروحی را هم روی برانکارد گذاشته و به دست این اسرا داده بودند و برای این که آنها خسته نشوند، جا عوض میکردند و این در حالی بود که اینها یک تفنگ داشتند. آمدند و این اسرا را تحویل خط دادند. من بعد از اینکه آنها را دیدم، پرسیدم که شما نترسیدید که این اسرا برگردند و تفنگ شما را بگیرند؟ گفتند که: ما دو نفری یک ستون نظامی را از پا در میآوریم! آنها چطور میتوانند با ما طرف شوند؟!
من باید در این عملیات، بخصوص از یک قشر تشکر کنم که در بحثهای جنگ اسم اینها کمتر میآید و در این عملیات اینها خیلی حق داشتند. این افراد رانندهها بودند. واقعاً رانندهها در این عملیات و سایر عملیاتها تجسم جهاد مالی و جانی را ارائه میدهند.
»اِنَّ اللَّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنینَ اَنْفُسَهُمْ وَ اَمْوالَهُمْ باَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ«
مصداق اینها هست که حالا عرض میکنم: رانندهای که اتوبوس خود را برمیدارد (شما میدانید که یک اتوبوس برای یک راننده چقدر با ارزش است، مخصوصاً این وضع را در حال حاضر که جنگ است و مشکلات تهیه حتی لاستیک هم زیاد است، در نظر بگیرید) و میآید در جادههایی که حدود صد کیلومتر خاکی است، نیرو برمیدارد و میبرد به جلو و ممکن است آنجا هم یک گلوله به آن بخورد و منفجر شود. یا رانندههای لودر، بولدوزر و بیلهای مکانیکی که در آن جلوترین نقطه برای رزمندهها جاده میسازند، چه جهادی میکنند! شما ببینید که چگونه دارند فداکاری میکنند. واقعاً آدم تبلور مردانگی یک راننده را در عملیات بیتالمقدس 2 میبیند. با روحیه بسیار عالی خم به ابرو نمیآورند و ساعتها در این جادههای برفی و یخزده، بچههای ما را میبرند و میآورند و تدارک میکنند. ما و ملت ما باید از مردهای گمنامی که تا به حال توفیق پیدا نشده بود که اینها مردانگی خود را ارائه بدهند و ما هم با این روحیههای بسیار قوی و با ارزش آنها آشنا شویم، صمیمانه سپاسگزاری کنیم.
نکته قابل توجه در اینجا وضع خود عراق است. وضع داخلی عراق به گونهای است که هنوز هم چنین عملیات وسیعی را منکر است. ببینید! رهبران و حاکمان یک کشور چقدر باید غیر مردمی و با مردم خود بیگانه باشند و چقدر باید از مردم خود بترسند که جرأت نکنند حادثه به این مهمی را به آنها بگویند و در میان بگذارند. این چه تفسیری میتواند داشته باشد؟
130 کیلومتر از بهترین اراضی نظامی را از دست دادهاند، یک هزار نفر از مردمشان اسیر شدهاند که ما فیلم آنها را نشان دادیم که مصاحبه کردند و همه دیدند (حالا هر چیزی را که آدم مخفی کند، این را که نمیشود مخفی کرد)، حدود 4 تا 5 هزار تلفات داشتهاند و بیمارستانهایشان پراز مجروح شده است، این همه وسایل جنگی از دست دادهاند (دهها تانک، نفربر، توپخانه و وسایل جنگی دیگر)، با این حال میگویند که اتفاقی نیفتاده است! یک درگیری سطحی در یک گوشهای اتفاق افتاده است!
چقدر باید حاکم یک کشور دروغگو، ترسو و با ملت خود بیگانه باشد که نتواند یک چنین حادثهای را که حکومتش را تهدید میکند، به مردم خود بگوید. این نشان پوسیدگی حکومت است. اگر مردم عراق از راههای دیگر این چیزها را نمیفهمند، وای براین ملتی که در دنیایی که امواج همه جا را پرکرده و انسان میتواند ضعیفترین رادیوهای دنیا را بگیرد، خبردار نشوند، که البته خبردار میشوند. اگر ملتی آگاه میشود و دولتش حاضر نیست به این همه تلفات اعتراف کند، این چه دولت و حکومتی است؟
ما از همین جا میفهمیم که عراقیها تحمل شکستهای زیادی را ندارند و خوشبختانه رزمندگان ما به گونهای آماده هستند که از این به بعد مهلت زیادی به عراق نخواهند داد که نفس تازه کند و دوباره به جلو بیاید! در این عملیاتی که تازه انجام شد، تلفات نیروهای ما بسیار بسیار کم بود و در آن، کمتر از هر عملیاتی گلوله مصرف کردیم و بسیاری از گردانهایی که آنجا عمل کردند، الان سرپا هستند و آمادگی عمل کردن در جاهای دیگر را دارند و این آمادگی در سراسر جبهه وجود دارد.
ما باز هم به شورای امنیت سازمان ملل، حامیان صدام، خود صدامیها، ارتش گرفتار عراق و بخصوص به نظامیان عراقی و قارونهای خلیج فارس میگوییم که دست از لجاجت بردارید! بیایید تسلیم حق شوید و این متجاوز را تسلیم کنید تا در دادگاه حق کیفر ببیند. حق ملت مظلوم ما را بدهید و بگذارید ملت عراق هم آزاد شود و این شر از منطقه کنده شود و همگی در صلح و صفا با هم زندگی کنیم.
قبل از خطبه عربی از میهمانان عزیز دهه فجر که در مراسم نمازجمعه شرکت کردهاند، تشکر میکنیم.
ترجمه خطبه عربی
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
قیام مردم مسلمان فلسطین نور امیدی در دلهای ملتهای مسلمان سراسر جهان تابانده و مقاومت تحسینانگیز آنها در برابر قساوتها و خشونت سنگدلان صهیونیست، خبر از شکستناپذیری اراده مردم مظلوم فلسطین میدهد و نوید تداوم جهاد این کارد به استخوان رسیدهها را تا آزادی فلسطین به دلهای گرفتار دلهره مظلومان جهان مخابره میکند.
حقانیت آشکار مردم در بند فلسطین و لجاجت فضاحت بار صهیونیستهای اشغالگر در تداوم تجاوز و ظلم، زبان حامیان امپریالیست و ستمگر اسرائیل را هم بسته و امپریالیسم خبری را که همیشه در جهت حمایت از صهیونیستها دست اندر کار بوده، مجبور ساخته که به بخشی از بیرحمیهای نظامیان اسرائیل و مظلومیتهای مردم فلسطین اعتراف کند. اما باید هشیار باشیم که این مارهای خوش خط و خال، با ترفندهای خاص و تجربه شده خودشان از رهگذر همین تظاهرها و ریاکاریها و اشک تمساح ریختنها، همان سیاست شوم همیشگی حمایت از توسعه طلبی اسرائیل غاصب را دنبال میکنند و میخواهند از راه فریب دادن ملت فلسطین و ایجاد امید کاذب، آنها را به کوره راههای کنگرهها و کنفرانسها و میانجیگریها بکشانند و برای این هدف شوم دلالهای مناسب را هم حتی در میان سران عرب در اختیار دارند.
این روزها ما شاهد فعال شدن این دلالها هستیم. حسنی مبارک را میبینیم که پس از یک جولان در منطقه عربی راهی غرب؛ یعنی پناهگاه اصلی صهیونیسم شده و اهداف صهیونیستها را به صورت طرحهای خوش ظاهر مطرح میکند و رسانههای جمعی غرب و امپریالیسم خبری، هم خود او و هم طرح خائنانهاش را بزک کردهاند که به ذهن مسلمانان جهان تزریق کنند. عجله والدین نامشروع اسرائیل حرامزاده (آمریکا و انگلیس) در تأیید طرح نامبارک، دیکتاتور مصر و تحسینهای ناشیانه از طرح او حتی قیافه به تعبیر آنها »فرنگی مآب« او دم خروس را ارائه داد. ملت فلسطین بارها از این رهگذر فریبخورده و قیامهایش را به امید نتایج کنفرانسها و میانجیها ابتر گذاشته است. شاید نسل جدید که عنصر اصلی این قیامند، تجربههای تلخ گذشته را در ذائقه نداشته باشند. این وظیفه رسانهها و اهل زبان و قلم متعهد امروز است که این درس را به یاد مجاهدان در صحنه فلسطین بیاورند و دلالان عرب فلسطینی و غیر فلسطینی را از خیانت به آرمان مردم بترسانند. مهمتر از این، وظیفه مسلمانان سایر کشورها است که با تظاهرات و حمایتهای تبلیغی و مادی از این قیام مقدس حمایت کنند و از فشارهایی که امثال شاه حسن و شاه حسین بر مردم خود برای منصرف کردنشان از حمایت فلسطینیان وارد میکنند، نهراسند و آماده تحمل نمونههای ضعیفی از آنچه برادران و خواهرانشان در اراضی اشغالی تحمل میکنند، باشند.
»اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/
قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَّمَدُ/ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یوُلَدُ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ«.