خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۹ بهمن ۱۳۶۶

    خطبه اول

 بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

 اَلْحَمْدُللَّهِِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی آلِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومینَ. أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ

 الرَّجیم، »لَقَد اسْتَکْبَرُوا فی اَنْفُسهِمْ وَ عَتَوُا عُتُوّاً کَبیراً«، »اُوصیکُمْ عِبادَاللَّهِ بتَقْوَی اللَّه«.

 

 در ادامه بحث عدالت اجتماعی در فصل استضعاف و استکبار، یک بحث اصولی پیش آمد و آن این بود که اشراف به این علت که دچار عجب و خودپسندی می‏شوند و در وجود خود امتیازاتی را می‏بینند، گرفتار توقعات نادرست و در نتیجه اعمال ناشایست و ناپسند می‏شوند. این ارزیابی غلطی که در ذهن انسانهای صاحب امتیازات پیش می‏آید، مشکل اساسی جامعه بشری در طول تاریخ بوده و در آینده هم همین طور خواهد بود. به قول قرآن، آدم وقتی که از درون خود یک نوع قدرت و بی‏نیازی احسای می‏کند، دیگر مهار ندارد و همین طور جلو می‏رود[t1].

 گفتم که از این طبقات بعضیها ثروتمند و صاحب مکنت، بعضیها قدرتمند و صاحبان سمتهای دولتی و بعضیها هم علما و کسانی هستند که از لحاظ علمی، فنی و تخصصی برای خودشان جای خاصی باز کرده‏اند. شاید شعبه‏های دیگری هم باشد که در مجموع این افراد در معرض این لغزش بسیار بد هستند. از نظر اینها معیارها و ارزشها عوض می‏شود؛ آن چیزهایی که دارای ارزش واقعی است و در فطرت و خلقت انسان و جهان ریشه دارد، تبدیل به چیزهایی می‏شوند که ارزش واقعی ندارد و زودگذر و تصنعی است و چون ارزشها عوض می‏شود، در ارزش گذاریها محاسبات غلط به کار می‏رود و شاید بیشتر بدیهای دنیا معلول چنین چیزهایی باشد؛ یعنی، انسانهایی هستند که با ارزش‏گذاری غلط، راههای غلط را انتخاب می‏کنند که این رشته سر درازی دارد.

 من تا به حال چند نمونه از توقعات بی‏جای گرفتاران عُجب را گفته‏ام که در آخرین آنها به تکبر و اسراف رسیدیم و امروز دو، سه نمونه دیگر از این توقعات را که باید علاج شوند، عرض می‏کنم. ضمناً این بحث من یک بحث عمدتاً قرآنی است؛ چون، محور مطالعه من در این بحث قرآن بوده، از آیات قرآن برایتان می‏خوانم. اگر وارد بخش روایات، تاریخ و چیزهای دیگر شویم، امکان تعقیب بحث گسترده‏ای مثل این بحث وجود نخواهد داشت.

 یکی از توقعات بی‏جایی که براساس معیارهای غلط در ذهنشان به وجود می‏آید، این است که فکر می‏کنند پیش خداوند هم عزیزند وخداوند حتی اینها را کیفر نمی‏کند که این مورد، از آیات فراوانی در قرآن استفاده می‏شود و قرآن روحیات این افراد را این جوری شرح می‏دهد. من دو، سه نمونه از این موارد را برایتان نقل می‏کنم و اهل مطالعه خودشان ادامه می‏دهند: در سوره کهف، همان جایی که داستان انسان متمکن و رفیق فقیرش را ما یک بار در اینجا بحث کردیم، یک جمله هست که وقتی می‏بیند که وضع دنیایش خوب است، می‏گوید که این دنیای ماست (اول قبول ندارد که قیامتی باشد، ولی می‏گوید اگر فرض کنیم که پیش خدا می‏رویم) در آخرت هم وضع ما بهتر از دیگران خواهد بود؛ یعنی توقعش این است: حالا که در دنیا وضعش خوب است، در آخرت هم باید همین طور باشد! اینها جهان را این جوری می‏بینند. یا در منطق یکی از اقوام مخالف انبیا از کفار مستکبر هست که می‏گوید: خداوند ما را عذاب نخواهد کرد. در جای دیگری، در سوره زخرف خداوند به اینها این‏جور می‏فرماید: شما خیال می‏کنید این فکر آنها بوده که قرآن دارد رد می‏کند. چون یک قوم مسرف و اشراف پیشه‏ای هستید، خیال می‏کنید که خداوند خط عفو بر همه جرایم شما خواهد کشید و شما را بی‏حساب و کتاب همین‏طوری رها می‏کند که هر کاری خواستید بکنید؟

 در مورد همین امتیازات دنیایی‏شان که اینها خیال می‏کنند لطف خدا به آنها است و این را یک امتیاز تلقی کرده و آن را عزت محسوب می‏کنند، قرآن در سوره مؤمنون می‏فرماید: »اینها خیال می‏کنند که این عده و عُدّه و این مال و فرزندانی که ما به اینها داده‏ایم، به خاطر عزیز بودنشان نزد خداست! این طور نیست، اینها نمی‏فهمند« یعنی این ارزش گذاری اینها که برای خودشان یک امتیاز خاصی در دستگاه الهی قایل می‏شوند، از سوی خدا مردود است.

 در یکی از مواردی که خطاب قرآن به معذبین مستکبر جهنم در سوره دخان آمده، تعبیر این است که در آنجا ملایکه یا خداوند به اینها می‏گویند که حالا عذاب خدا را بچشید، شما در دنیا خودتان را قدرتمند و عظیم حساب می‏کردید. اینها نمونه هستند و از این گونه آیات در سراسر قرآن فراوان است. خلاصه این قطعه این شد که طبقه اشراف برای خودشان پیش خداوند هم یک مقام ممتازی نسبت به دیگران قایلند و حتی معتقدند که عذاب و کیفر هم نخواهند دید!

 یکی از چیزهای دیگری که قرآن برای اینها تصریح می‏کند، این است که اینها به خاطر همین روحیه اشراف منشی که دارند، با معیارهای خودشان معتقدند که حکومت هم حق اینها است که این بلای بزرگ دیروز، امروز و فردای جامعه بشریت است. اینها حق حاکمیت را از خودشان می‏دانند؛ به دلیل اینکه پول دارد و به هر دلیل دیگری که قدرت در دستش است، خیال می‏کند این حق طبیعی، فطری و الهی اوست و در پیشانی او نوشته شده: حاکم! و در پیشانی دیگران: فرمانبر! این حالت پیش می‏آید. اگر پیش نیاید، خطری ندارد. اگر انسان این گونه فکر کند، خطرناک است.

 حالا من یک قسمتی از آیات را نقل می‏کنم: در سوره بقره قرآن یک داستانی را از اشراف بنی‏اسرائیل نقل می‏کند که از یکی از انبیای بنی‏اسرائیل خواسته‏اند برای جهاد و دفاع، یک امیر و حاکمی برای آنها تعیین بکند تا اینها بروند و دفاع کنند. اینها حتی می‏خواستند در راه خدا جهاد کنند. یک رئیس می‏خواستند که دنیا را داشته باشند و می‏گفتند که برای ما فرمانده‏ای تعیین کن تا ما جهاد کنیم.

 پس از ابتدا معلوم می‏شود که فکر اینها درست بوده است و می‏خواستند راه خوبی را بپیمایند. اینها گروهی مظلوم بودند که  از شهرهایشان آواره شده بودند (مثل فلسطینیهای امروز) و این مسأله در آیه بعد آمده است. پیغمبر گفت که خیلی خوب! ما از خدا می‏پرسیم و فرمانده تعیین می‏کنیم. پیغمبر از خداوند الهام گرفت و یک نفر را تعیین کرد که از قاطعان نظامی و جنگجویان بود، ولی از اشراف نبود. این فرد از لحاظ جسمی و فنون نظامی در سطح بالایی قرار داشت و قدرت مدیریت هم داشت، اما جزو اشراف نبود. پیغمبر این شخص را که »طالوت« نام داشت، انتخاب کرد.

 به دنبال این انتخاب اشراف معترض شدند و آمدند بحث کردند. نکته مورد نظر من هم اینجا است و من قصد بازگو کردن تاریخ را ندارم. اشراف اعتراض کردند و گفتند: »این درست نیست و این انتخاب خوبی نیست، این که پولدار نیست! آدمهای پولدار در بین ما زیاد است، چطور شد که خدا او را انتخاب کرد؟«

 ببینید! گروهی که می‏خواهند جهاد کنند و از پیغمبر برای جهاد فرمانده می‏خواهند، وقتی فرمانده تعیین می‏شود، با معیاری که در ذهن اینهاست، فرمانده مورد قبول واقع نمی‏شود، چون پولدار نیست.

 جوابی که خداوند به اینها می‏دهد، این است که پیغمبر از طرف خدا می‏گوید: »خدا او را انتخاب کرد و او، هم از نظر جسمی از شما بهتر است و هم از نظر علمی که مسؤولیت دارد«. این منطق اشراف و کسانی است که گرفتار اشتباه در ارزش یابی و معیارگذاری شده‏اند.

 توقع دیگری که اینها دارند و تاریخ این را نشان می‏دهد و قرآن هم بحث کرده، این است که اینها حتی معتقد بودند که رسالت و نبوت هم - که یک موهبت الهی است و به انسانهای خاصی در طول تاریخ داده شده است و تعدادشان هم معدود مشخص است - مال اشراف است. بسیاری از کسانی که با پیغمبرها مخالفت و جنگ کردند، به این دلیل بوده که پیغمبر نمی‏تواند از طبقات مستضعف باشد و این حق ولایت، رسالت و حق گرفتن وحی از خدا و واسطه‏گری بین خلق و خدا از آن گردن کلفتهایی است که یک سروگردن بر دیگران از لحاظ مادی تفوق داشته باشند!

 ببینید! این طرز تفکر، غیر از عمل است. ممکن است کسانی در عمل گمراه باشند، اما طرز تفکرشان این نباشد. اشکال اشرافی گری این است که اشراف به این اشتباه مبتلا می‏شوند و این اشتباه اینها را از درون فاسد می‏کند. این همان عُجب و تکبر است که این توقعات را به وجود می‏آورد. حالا من یک نمونه‏های دیگری از قرآن برایتان می‏خوانم و بعد انتظار دارم که خودتان قرآن را بیشتر بخوانید. قرآن در سوره فرقان، آیات 8، 9 و 10 همین مباحثه را نقل می‏کند. در آنجا مخالفان پیغمبر گفتند که این چه جور پیغمبری است؟ چرا پس خداوند به او گنج نداده است؟ چرا باغ ندارد که از آن استفاده کند؟

 یعنی در منطق اینها، این موارد چیزهایی است که اگر کسی داشت، می‏توانست پیغمبر باشد! قرآن می‏گوید: »ببین اینها چطور مسائل را مشخص می‏کنند و چطور گمراه شده‏اند (گمراهی مسأله است) اینها نمی‏توانند راه را پیدا کنند«. کسی که این جور فکر کند، نمی‏تواند راه را پیدا کند؛ چون، از کوره راهی می‏خواهد عبور کند که نوری در آن نیست.

 بعد قرآن با اینها استدلالی صحبت می‏کند: »اگر خدا می‏خواست، برایش کاری نداشت و می‏توانست باغها و نهرهای روان و قصرها برای تو قرار بدهد«. ولی این نیست. بعدش در همین سوره، آیه 15 می‏گوید: »به اینها بگو که اینهایی که شما می‏گویید (باغ و گنج و خانه و ...) بهتر است یا آن بهشت جاودانی که خداوند به مردم متقی در قیامت وعده داده است؟«

 در یکی از آیات دیگر در سوره دیگری می‏فرماید: »اینها چون در درون خودشان دچار تکبر هستند، انتظار دارند که ملایکه را ببینند و آیات الهی برای اینها نازل شود و یا خدا را هم ببینند«. این خیلی حرف است و چیز عجیبی است. ما این مسأله را در زُهّاد هم داریم؛ یعنی، کسانی که با عبادات خودشان مغرور می‏شوند. اشخاصی هستند که در صومعه‏ها، مساجد و اعتکافها در اثر عباداتی که می‏کنند، براین خیال هستند که توقع دیدن خدا، پیغمبرها و امام زمان (عج) را دارند! این حالت برای انسان خطرناک است. خداوند می‏فرماید که: چون در درون اینها این تکبر پیدا شده، می‏گویند که چرا ملایکه پیش ما نمی‏آیند و فقط خانه پیغمبر را بلد شده‏اند؟!

 در سوره زخرف هم چند آیه هست که من سریع برایتان می‏خوانم. در یک جا اینها گفتند: »چرا قرآن به آن آقایی که در یکی از دو شهر هستند، (افراد بزرگی مد نظر آنها بودند) نازل نشده و به این آقا که چوپان و در خدمت یک تاجر دیگری بوده نازل شده است؟«. قبول نداشتند که پیغمبر - به این دلیل که جزو اشراف نیست - چنین حقی داشته باشد. قرآن می‏فرماید: »آیا اینها می‏خواهند رحمت خدا را (با معیارهای خودشان) تقسیم کنند؟«. بعد قرآن می‏رود سر ارزشها و می‏فرماید که: اینها ارزش گذاری غلطی کردند و رحمت خدا از پولهایی که اینها جمع کرده‏اند، دارای ارزش بیشتری است. آن چیزی که ارزش دارد، رحمت خدا است و رحمت خدا هم همراه پول و قدرت نیست و خداوند رحمت را از آن انبیا می‏داند. بعد هم برای اینکه اینها را خوب محکوم کند، می‏فرماید: »اگر مصلحت جامعه انسانی و آن طرحی که در قلم آفرینش تعبیه شده است و مصالح عام جهانی نبود، خداوند به کفار آن قدر از دنیا نعمت و مکنت می‏داد که سقف خانه‏هایشان از طلا و نقره باشد و هر چه می‏خواستند، خدا به آنها می‏داد«! اینها که ارزشی ندارد. و در آخر هم می‏فرماید که: ما ارزش را به متقین می‏دهیم.

 در زمانهای قدیم و قبل از پیغمبراکرم(ص) هم همین طور بود. قرآن به سالها قبل برمی‏گردد و استدلال فرعون را می‏گوید که گفت: »ای مردم! آیا این موسی بهتر است یا من؟ موسایی که نه زبان خوب دارد که حرف بزند و نه قدرت! من که این همه خدم وحشم و این نهرها و ملکهای عظیم دارم، باید از طرف خدا مورد خطاب قرار گیریم یا موسی؟«. ببینید! این استدلال فرعونی است.

 او می‏گوید که چرا موسی النگوهای طلا ندارد؟ (معلوم می‏شود که آن موقع مردها النگوی طلا داشتند). کفار به پیغمبر می‏گفتند که ما به تو ایمان نمی‏آوریم تایکی از این چیزها را داشته باشی: یا این جوری معجزه کنی که از زمین یک چشمه جوشیده شود، یا خودت یک باغ باصفایی داشته باشی و یا یک خانه مملو از زینت آلات داشته باشی. اگر این جوری شد، ما به تو ایمان می‏آوریم! این شرط ایمان آوردنشان است.

 خوب! حالا شما از این آیاتی که من نقل کردم، چه می‏فهمید؟ می‏فهمید مستکبرینی که در مقابل پیغمبران الهی می‏ایستادند، دارای این طرز تفکر بودند که محور حرکت جامعه، حاکمیت جامعه، دریافت وحی و ولایت اجتماعی مال کسانی است که پول و امکانات و عِدّه یا عُدّه دارند. این خطر اشرافیگری است که جامعه را تهدید می‏کند و کار عمده قرآن به عنوان یک کتاب هدایت و معارف اسلام این است که به مردم بفهماند که محور حرکت اینها نیست و ارزش در اینها نبوده، بلکه درون انسانها و چیزهای دیگر است و ارزش گذاریها شکل دیگری دارد. یکی از آن چیزها تقوا است که دیدید در این آیاتی که من خواندم، در چند مورد روی تقوا تکیه شده بود؛ یعنی، در مقابل مال، منال، قدرت، ارتش و چیزهایی که مستکبرین به رخ پیغمبران می‏کشیدند، پیغمبران به تقوا متکی بودند و می‏گفتند که ما روی محور تقوا حرکت می‏کنیم. قرآن همین را تأیید می‏کند.

 ما اگر بخواهیم - ان‏شاءاللَّه - جامعه اسلامی صحیحی داشته باشیم، راهمان این است که محور را تقوا قرار دهیم و مردم را به تقوا دعوت کنیم و محور کار انسانهایی شوند که حاضر نباشند به خاطر دنیا، آخرت را بفروشند و به خاطر منافع شخصی، منافع مردم را زیر پا بگذارند و وظایف خود را تحت الشعاع منافع شخصی قرار ندهند. اینها باید محور کار شوند و قضاوت، وکالت، وزارت، مدیریت و دیگر مسؤولیتهای جامعه را بپذیرند. اگر روزی جامعه ما به این نقطه رسید، آن روز این جامعه راه اسلامی خواهد داشت و بعد دیگر چنین جامعه‏ای خودش، خودش را اصلاح می‏کند.

 الان ما وقتی این گرفتاریهایی را که در جامعه داریم تعقیب می‏کنیم، به بی‏تقوایی می‏رسیم؛ یعنی، اینها به نحوی از یک بی‏تقوایی شروع می‏شود. هیچ وقت کارهای بد از تقوا شروع نشده است. یک جایی به بی‏تقوایی آلوده شده و کار کج شده است. امیدواریم خداوند این توفیق را به ما بدهد که مردمی متقی و عامل به احکام الهی باشیم!

 »أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/

 وَالْعَصْرِ/ اِنَّ الإنْسانَ لَفَی خُسْرٍ/ اِلاِّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَتَواصَوْا بالْحَقِّ وَتَواصَوْا بالصَّبرِ«.

 

    خطبه دوم

 

 بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

 اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلیَ الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی(عج).

 

 در آغاز خطبه دوم مردم عزیزمان را به مراعات تقوا و انجام وظایف دعوت می‏کنیم. در خصوص مسایل روز، در آستانه حلول دهه مبارکه فجر هستیم که ما در بخش کوتاهی از این خطبه به استقبال این دهه مبارکه می‏رویم و روحیه و نظرات ملتمان را متوجه دستاوردهای انقلاب می‏کنیم و قسمت اعظم خطبه را به مسأله جنگ و توضیح عملیات بسیار بسیار مهم بیت‏المقد س2 و مسایل فلسطین اختصاص می‏دهیم.

 از دو، سه روز دیگر که برنامه‏های دهه فجر شروع می‏شود، ملت و مستمعین رسانه‏های ما توجه کنند که در این ده سال چه چیزهای عظیمی به دست آورده‏اند و چه نکبتهایی از جامعه دور شده است، گر چه ما برای رسیدن به این هدف مقدس بهای سنگینی داده‏ایم و خرج زیادی کرده‏ایم. این همه شهید از بهترین فرزندان این کشور و مسایل و مشکلاتی که مردم احیاناً در بعضی از موارد در کمبودها تحمل کرده‏اند - که این مبارزه عمیق آنها را می‏طلبید - یک طرف قضیه است و آنچه که به دست آمده یا امید داریم در اثر ادامه جهاد و مقاومت به دست بیاوریم، طرف دیگر قضیه است.

 ما در ارزیابیها از دو دریچه می‏توانیم به مسایل نگاه کنیم. یک عده رفاه‏طلب که همه زندگی را در خوردن،خوابیدن، سکس، تفریحات و امثال اینها می‏بینند، یک جور ارزیابی می‏کنند و یک عده آرمانخواه و آنهایی که زندگی را برای یک آرمان درستی می‏خواهند، جور دیگری ارزیابی می‏نمایند. این بحثی که من می‏کنم، طبعاً از دیدگاه انسانهای صرفاً رفاه‏طلب شاید خیلی مطلوب نباشد و آن را قبول نکنند. البته ممکن است انسانهای رفاه‏طلبی هم باشند که آرمانها را هم قبول داشته باشند، اینها قابل بحث هستند؛ یعنی کسی هست که برایش مهم است که در رفاه زندگی کند، اما به آرمانها هم توجه دارد. اینها قابل توجهند و شاید بخش قابل توجهی از جامعه ما همینها باشند که عیبی هم ندارد.

 ببینید! اگر کسی خیال کند بدون زحمت و مرارت می‏تواند به اهداف مهم معنوی، فرهنگی و حتی دنیوی در جامعه بشریت دست پیدا کند، اشتباه می‏کند. رویه خداوند و سنّت الهی در طول تاریخ هیچ وقت این نبوده و هیچ وقت هم نخواهد شد که در جامعه انسانی که یک جامعه مختار و آزادی است، با اعجاز، همه چیز را خدا به انسان بدهد و او را بدون زحمت و کَدّ یمین به اهدافش برساند. چنین چیزی نمی‏شود. ما که دیگر از خود پیغمبر بهتر نیستیم. پیغمبر خودش می‏فرماید که هیچ پیغمبری به اندازه من در راه خودش اذیت نشد. چرا؟ به دلیل اهداف مهمتری بود که پیغمبر(ص) داشت.

 یا حضرت موسی(ع) را ما می‏بینیم وقتی که با عصای آن چنانی، یدبیضا و با آن نُه معجزه عظیم که در قرآن شمرده شده آمد، بنی‏اسرائیل و اصحابش به او می‏گفتند که ما، هم پیش از اینکه شما بیایید اذیت شدیم و هم بعد از اینکه شما آمدید اذیت شدیم. در دوران قبل به خاطر مخالفت با فرعون گرفتار بودیم، بعد از آمدن و پیروزی تو هم به خاطر درگیریها و جنگهایی که داشتیم. اصلاً تاریخ بشریت این است.

 انسانهای صاحب آرمان باید در راه آرمانشان فداکاری کنند. اگر بنا بود بدون رنج و تعب انسان به اهدافش برسد، تفاوتی با دیگران نداشت، همه این طور بودند. این که دیگر جهاد لازم نداشت و مبارزه و فداکاری احتیاج نبود. برای رسیدن به آرمانهای حق و عظیم و حتی دنیای خوب و سالم، نیاز است که انسان تلاش کند، رنج بکشد، زندان برود، قربانی و مجروح و مصدوم و معلول بدهد و پول خرج کند. همین که شما دارید می‏بینید.

 اگر ما این راه را ادامه بدهیم و استقامت داشته باشیم، موفق خواهیم بود. استقامت هم خیلی شرط است. ممکن است کسانی خوب شروع کنند، اما خوب ادامه ندهند؛ اینها هم موفق نمی‏شوند. نتیجه آزمایش آنها این می‏شود که هم در دنیا ذلیل می‏شوند و هم در آخرت. کسانی که آرمانی را انتخاب کنند و روی آن بایستند، موفق می‏شوند.

 »اِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا...«

 آن موقع، هنگام نزول ملایکه رحمت خداست.

 ملت ما این راه را انتخاب کرده و الحق تا امروز خوب پیش آمده است و ما امروز می‏بینیم که این ملت بعد از ده سال محکم‏تر، مستقیم‏تر و با آمادگی بیشتری برای دادن قربانی در جهت اهداف خود است. ملتی که این کار را می‏کند، معلوم می‏شود که فهمیده است که باید مشکلات را قبول داشته باشد و چون فهمیده، زیاد به توجیه احتیاج ندارد و فقط تذکر کافی است که با راه خودش یک بار دیگر تجدید میثاق کند. البته ما دستاوردهای عظیم مادی هم داشته‏ایم. (حالا ما بعداً سراغ معنویات می‏رویم). دستاوردهای مادی بیش از این است که کسی خیال کند.

 اگر رژیم پهلوی و اطرافیان او که در این کشور بودند، بیست سال دیگر هم می‏ماندند، همه ذخایر کشور را به خارج داده بودند و روزی می‏رسید (در همین نزدیکیها، مثلاً طبق محاسبات پنج سال دیگر) که این کشور وارد کننده نفت می‏شد و حتی برای سوخت خودش محتاج بود و ملتی که به مصرف و خریدن و خوردن از جیب نسلهای آینده و منابع زیرزمینی خودش عادت کرده، یکدفعه پایش روی یخ قرار می‏گرفت و چیزی هم در دست نداشت که توازن خودش را حفظ کند! خداوند این ملت را نجات داد و ملت برخودش مسلط شد و امروز در مسیر حرکت، در جهت خودکفایی صنعتی و نظامی و به دست آوردن فرهنگ مستقل و ریختن اخلاق مبتذل غربی به بیرون از مرزها و قرار دادن جوانها در مسیر زندگی صحیح و تربیت یک گروه قوی از مدیران جوان و پایه‏ریزی اساسی برای اجتماع عادلانه‏ای که در آن تبعیض، اسراف، تعدی، تجاوز و چپاول نباشد، گام برمی‏دارد که اینها همه کارهای اساسی است که پایه‏های جامعه را محکم می‏کند و - ان‏شاءاللَّه - وقتی که کمی این هیاهوها و گرد و غبارها بخوابد، می‏فهمیم که در خاورمیانه و کل دنیا جامعه مستقل، آزاد، آباد، نیرومند و مرفهی به وجود آمده است که می‏تواند الگوی آینده جوامع اسلامی باشد.

 و اما آنچه که هدف اصلی ما در آن بوده، توفیق بسیار مهمی است که امروز ما داریم اسلام را به عنوان یک حرکت اصیل انسانی و یک مکتب قادر به اداره جامعه بشریت در بحرانی‏ترین شرایط زندگی به دنیا معرفی می‏کنیم. دشمنان ما بالاجبار و خواه ناخواه، مجبور به اعتراف شده‏اند که این واقعیت در ذات تاریخ بشریت وجود داشته و این گنج عظیمی که مخفی بوده (حقدها، حسدها، تکبرها و تجاوزها، این گنج عظیم الهی را در میان انسانها مدفون کرده بود و نمی‏گذاشت به دست انسانها بیفتد) یک بار دیگر خود را به دنیای امروز ارائه می‏دهد، که موفقیت عمده ما در این است.

 ما در این راه ثابت کردیم که اگر اسلام محور حرکت باشد، شکست ناپذیر است. قدرتی که امروز اسلام و ملت انقلابی ایران در میان جوامع انسانی در دنیا از لحاظ روحی و معنوی پیدا کرده‏اند، بسیار عظیم است. البته رسانه‏های جهانی از اینکه این قدرت را توضیح بدهند و به آن اعتراف کنند، اکراه دارند؛ ولی همه آنها در ذهنشان پذیرفته‏اند. ایرانی که تا ده سال پیش به صورت یک گاو شیرده رام در اختیار قدرتهای استکباری بود و آنها آن را می‏دوشیدند و لگد هم به آن می‏زدند، امروز به یک نیروی حسابگر و حساب کشی تبدیل شده است که آنها را به محاکمه کشیده و از آنها حساب گذشته را می‏خواهد و آنها را به مبارزه می‏طلبد و در لانه‏ها و مراکز قدرت خودشان تحت فشار قرار داده است.

 آن چه که امروز در لبنان، تونس، مراکش و مصر می‏گذرد، بی‏شک از آثار حرکت عظیم و قوی ملت ما است. گر چه ما به طور فیزیکی در آنها دست نداریم، آنها می‏بینند که ملتهایشان از ملت ما الهام می‏گیرند و هر چه می‏گردند، دست مأموران ما را آنجا نمی‏بینند، ولی به دروغ می‏گویند که ایران در اینجا اینها را تحریک می‏کند! هر چه ملتهای خودشان فریاد می‏زنند که ما فهم را از ایران گرفته‏ایم و دست ایران در اینجا نیست، قبول نمی‏کنند و آنها را به عنوان عامل ایران به محاکمه می‏کشند، که این در تونس و مراکش اتفاق افتاده و امروز در فلسطین با صراحت می‏گویند و فردا در سایر کشورها هم خواهند گفت.

 این، حضور معنوی انقلاب در آنجا است. اینکه اینها با تلخ‏ترین واژه به مسایل فلسطین اعتراف می‏کنند - که روزهای اول اعتراف نمی‏کردند - و می‏گویند که انقلاب از مساجد مایه گرفته و شعارها از دل جوانان مؤمن فلسطینی برخاسته و پشتوانه این استقامت، اسلام و قرآن است، همان چیزی است که ما به عنوان صدور انقلاب مطرح می‏کردیم و اینها خوشحال بودند که صدور انقلاب مهار گشته است! حالا به طور رسمی، سران آمریکا، انگلیس، اسرائیل و همه رسانه‏های جمعی دنیا به این مسأله اعتراف می‏کنند.

 دختران روسری به سر و جوانان با محاسن وژست اسلامی از درون مساجد به خیابانها می‏آیند و سربازان قسی اسرائیلی را این چنین تحت فشار قرار می‏دهند که به تعبیر خودشان: »سربازها دچار جنون شده و حالت روانی پیدا کرده‏اند که با این آدمهای مقاوم چگونه برخورد کنند؟« دست آنها را می‏شکنند، با دست شکسته و فریاد »اللَّه اکبر« در مقابل آنها می‏ایستند. آرنج شکسته خود را به دست دیگر می‏گیرد و می‏گوید که: سرم را هم که بشکنی، فکرم را نمی‏توانی بشکنی!!

 این مردم همان کاری را می‏کنند که شماها ده سال قبل در خیابانهای تهران می‏کردید. در همین دانشگاه و در همین روزهایی که من با شما صحبت می‏کنم، در این مسجد ما جمع بودیم و روحانیت در اینجا اعتصاب کرده بود و این مردم ما، در این میدان، کنار خودمان زیر رگبار مسلسلها فریاد اسلام‏خواهی می‏کشیدند و در خیابان و کنار مسجد شعار می‏دادند؛ جنازه‏ها را آورده بودند و می‏گفتند: »رهبران ما را مسلح کنید«. واقعاً صدای غرش مسلسلها شب و روز، گوش اعتصاب کنندگان را آزار می‏داد، ولی این ملت همان طور ایستاد و شاه را از آن مملکت بیرون کرد و خانواده پهلوی را در زباله‏دان ریخت و امروز آزاد است.

 همین کار را فلسطینیها شروع کرده‏اند. ان‏شاءاللَّه، دیگران نتوانند اینها را فریب داده و وادار کنند که باز هم به کنفرانسها، میانجیگریها و آن چیزهایی که من در خطبه عربی خواهم گفت، دل ببندند!

 مظهر قدرت شما امروز در خلیج فارس ظاهر شده است. این خفّتی که باند ناتو الان در خلیج فارس تحمل می‏کند و این سرشکستگی که نصیب آمریکا و اقمارش شده و این ذلتی که قدرتهای غربی دچار آن شده‏اند (در خلیج فارس ماهها حضور پیدا کردند و هیچ غلطی نتوانستند بکنند و امروز دارند با ذلت و خفّت بیرون می‏روند. حتی شهامت اعلان شکست خودشان را هم ندارند و رفته رفته و دزدانه دارند خلیج فارس را ترک می‏کنند و پشت سر خود دلهای لرزان نوکران خودشان، قارونهای خلیج فارس، را در حالت ترس و وحشت گذاشته‏اند)، نتیجه مقاومت و صلابت ملت بزرگوار ایران است.

 شما در تاریخ یک مورد هم پیدا نمی‏کنید که چند کشور قدرتمند دنیا چون آمریکا، فرانسه، انگلیس، بلژیک، ایتالیا، هلند و به نحوی آلمان که مدیترانه را آزاد کرد تا آنها به خلیج فارس بیایند و قدرت مالی ژاپن و قدرت سیاسی شورای امنیت و قدرت پولی قارونهای کودن خلیج فارس و شرارتهای جنون‏وار بعثیهای عراق، همه متمرکز شوند که ملتی را تحت فشار قرار دهند و مرعوب کنند، اما نتیجه این شود که بعد از چند ماه از امنیتی که می‏خواستند، نتیجه معکوس گرفتند و آن ترسی هم که می‏خواستند در دل این ملت جان برکف ایجاد کنند، ایجاد نشد و این ملت را در راه خودش جدی‏تر و استقامتش را هزار بار قوی‏تر کردند. خدا شاهد است که این نمایش قدرتی که این ملت در دوران مانورهای اعزام نیرو داد، سابقه تاریخی نداشته است.

 حالا آنها اعتراف نکنند و رسانه‏های جهانی هم این حماسه‏ها را تشریح نکنند، ولی ملت ما که می‏داند و دلهای بیدار دنیا که این حرفها را می‏فهمد. یکی از اهداف اینها با تحریمهایی که به رخ ما می‏کشیدند، این بود که ما در جبهه‏های جنگ اقدامی نکنیم.

 عملیات ظفر5  و بیت‏المقدس 2 یکی از جوابهای کوچکی بود که رزمندگان ما به اینها دادند که از جهت آن طمعی که به خیال خودشان در این ملت داشتند و فکر می‏کردند که ایران لااقل دست به حمله نخواهد زد، مأیوس شدند. جالب اینجا است که در همین موقعی که عملیات ما شروع می‏شود، آمریکاییها شروع به عقب نشینی می‏کنند. اگر اینها شعور سیاسی داشتند، وقتش الان نبود.

 آنها می‏گفتند: ما اینجا هستیم که شما گستاخی حمله به عراق را پیدا نکنید و نیروهایی را که پشت جبهه جمع کرده‏اید، به کار نگیرید! ولی رزمندگان ما درست نقطه مقابل را انتخاب کردند که حالا من یک مقدار این مسأله را برای شما باز می‏کنم که بدانید چه کار بزرگی انجام شد. عملیات بیت‏المقدس را، دنیا کاملاً بایکوت خبری و سانسور کرده و چیزی درباره‏اش نمی‏گوید. ما خودمان هم هنوز مصلحت نمی‏بینیم ابعاد و آثار مهمی را که این عملیات خواهد گذاشت، برای شما باز کنیم. در میدان عمل باز خواهد شد و بعداً برای شما می‏گوییم، اما من امروز یک مقدار برایتان عرض می‏کنم؛ چون، اگر این مقدار را هم نگویم، در مقابل این جهادی که فرزندان عزیز شما در جبهه‏ها انجام دادند، خیلی ناسپاسی است.

 اولاً این عملیات مهم است؛ از این جهت که نشان داد قدرت جاسوسی استکبار جهانی و استکبار خبرگیری - که امروز واقعاً در دنیا وجود دارد - از طریق ماهواره‏ها، وسایل بسیار حساس و گیرنده‏های فوق تصور ماها که حتی نفسهای انسانها را هم ضبط می‏کند، نمی‏تواند در برابر ایران کار کند و ملت ما قدرت گمراه کردن این همه چشمهای نامحرم را دارد.

 نظر همه اینها به طور یک دست این بود که ایران حمله‏اش را از جنوب آغاز خواهد کرد و لذا غافلگیر شدند. اگر آن شبی که بچه‏های ما وارد عمل شدند، برف نبود و جاده‏ها یخ زده نبود، بچه‏ها قدرت راهپیمایی داشتند که در یک شب 30 کیلومتر هم جلو بروند، چیزی مانع آنها نبود. اگر دشمن با عوامل فراوان جاسوسی که دارد (این سلطنت طلبها، منافقین، ملی‏گراها و لیبرالها که همه آنها خبر چین هستند و این ماهواره‏ها، پیامهای رادیویی، وسایل مخابره خبر و....)می‏توانست یک ذره از درون این ملت و میدان واقعی جنگ خبر پیدا کند، به گوش بعثیها می‏رساند. این پیروزی بسیار عظیمی است که اتفاق افتاد و اعتماد ما را نسبت به رزمندگان، مدیران جنگ، فرماندهان و وسایل جنگ بسیار بیشتر کرد.

 شما کم و بیش می‏دانید؛ خیلی از شما به جبهه‏ها رفته‏اید و یا بچه‏هایتان به جبهه رفته‏اند. می‏دانید که برای یک لشکر کشی از این قبیل که مثلاً 10 - 15 واحد لشکر بخواهد وارد عمل شود، چه مقدار باید امکانات در پشت جبهه مهیا باشد. ماشینهایی که باید آنجا حاضر باشند، مراکز بهداری، وسایل دفاع شیمیایی، تعداد چندین ده هزار نیرویی که باید آنجا باشند، آشپزخانه‏ها، مهمات، لودر و بولدوزر، نیروهای امدادی، وسایل خبری، پزشکان وپرستاران و چیزهایی مانند اینها را که آدم بخواهد در یک جا جمع کند و بعد بخواهد عملیات کند، اگر قدرت فریب دشمن را داشته باشد که دشمن نفهمد کجا برای عملیات تجمع شده است، یک کار بسیار عظیم و پیچیده‏ای است.

 امروز حفاظت اطلاعات یک عملیات وسیع، با وسایل خبرگیری که وجود دارد، از دشوارترین کارها است که این کار را رزمندگان شما انجام دادند. در مورد منطقه عملیات ممکن است بعضیها بگویند که آنجا منطقه مهمی نبود و عراق اهمیتی نمی‏داد! اگر ما بخواهیم نمره بدهیم، آن منطقه، تحقیقاً در منطقه شمال، لااقل از مرکز به بالا نمره یک را می‏گیرد. یعنی جایی که بچه‏های شما تصرف کرده‏اند (این ارتفاع »قمیش«، ارتفاع مهم گلاله و دشت هرمدان) در کردستان، قلب منطقه محسوب می‏شود و آنجا به سه طرف شمال، جنوب و غرب و تا حدی هم به شرق مشرف است و چهار راه بزرگ را پیش پای رزمندگان شما گذاشته است.

 اگر عراق می‏توانست آنجا را حفظ کند، هیچ چیز مانعش نبود که هر چه دارد، در آنجا به کار گیرد. در این روزهایی که عملیات بود، عراقیها خیلی دست و پا زدند که یکی از این ارتفاعات را از ما بگیرند. اتاق جنگ بغداد، از بغداد عملیات پاتکها را - به خاطر اهمیتی که این ارتفاعات داشت - اداره می‏کرد و بنابراین، اینها نمی‏توانند بگویند که اینجا جای بی‏اهمیتی بود. خودشان می‏دانند و دنیا هم می‏داند و خبرنگارهای خارجی هم که بروند آنجا، خواهند دید که چه خبر است.

 و اما در مورد سختی عملیات؛ آدم تا به آن میدان نرود، نمی‏تواند چیزی بگوید. الان هر چه که من به شما بگویم و هرکسی که بخواهد با این فیلمها، سختی انجام عملیات را در آنجا نشان دهد، یک دهم از مشکلات را نمی‏تواند مجسم کند. شما یک ارتفاع شبیه ارتفاعات شمال تهران را در نظر بگیرید (این کوههای البرز) که مملو از برف باشد، در بعضی از این ارتفاعات تا 3 متر برف جمع شده بود و تقریباً هر شب آنجا هوا برفی است. سرما در آنجا به گونه‏ای است که تصور اینکه یک انسان بخواهد یک شب در برف، بالای آن ارتفاع بماند، لرزه براندام انسان می‏اندازد که چطور می‏شود آدم در آن برف یک شب تا صبح بماند (حالا نمی‏دانم شما گرفتار برف شده‏اید یا نه!).

 جاده‏هایی که انسان بخواهد اینها را تدارک کند، جاده‏هایی است که کامیونها با زنجیر هم می‏لغزند و این طور نیست که یک جاده صافی باشد. دارای شیب بیش از 70 - 80 درجه است و عبور از این جاده‏ها و رساندن امکانات به خط مقد م بسیار مشکل است. دشمن در سنگرهای گرم که در اطرافش برف هست، نشسته و با تیربار و امکانات دیگر دفاع می‏کند. نیرو هم باید از این برفها بالا برود و دشمن را از درون سنگر به بیرون بکشد.

 کار، بسیار عظیم است و تدارک اینها مشکل‏تر از خودکار می‏باشد. تازه وقتی هم که به بالای ارتفاعات برسند، باز باید حمایت شوند و مهمات به آنها برسد. در یک چنین میدان و شرایطی، اینها عمل کردند و از سرشب که شروع کردند، تا فردا عصر همه چیز برای اینها باز بود؛ جلو رفتند و به اهداف اولیه‏ای که برای این مرحله در نظر بود، رسیدند.

 حالا دشمن در چه حالتی بود؟ من نمونه‏هایی را می‏گویم تا ضمناً معلوم شود که ارتش عراق الان در چه وضعی قرار دارد. در یکی از این ارتفاعات که »قمیش« نام دارد، ما از آب عبور کردیم؛ یعنی، فرزندانمان از یک رودخانه وحشی با یک وسیله‏ای که هنوز اعلان نکرده‏ایم، عبور کرده‏اند. ماشین به آن طرف نرفت و حتی یک گاری هم آن طرف نبود که وسایلشان را ببرند. 6 تا 7 ساعت در دامنه این کوه با کوله‏بار جنگی در درون برفها پیاده رفتند تا به دشمن رسیدند. 3 روز هم در آنجا بدون جاده، پاتکهای دشمن را جواب می‏دادند.

 روحیه دشمن و نیروهایی که اسیر شده بودند، نشان می‏دهد که در چه وضعی هستند. تنها وسیله نقل وانتقال برای بچه‏های ما اسرای عراقی بودند. اینها مجروحین ما و چیزهایی را که بایست به عقب برمی‏گشت، به عقب می‏آوردند و به خط تحویل داده و مهمات برای بچه‏ها می‏بردند! بچه‏ها حتی فکر کرده بودند که چند تا قاطر را به آن طرف ببرند تا برای نقل و انتقالات استفاده کنند. چشم یک قاطری را بسته بودند (چون از پل عبور نمی‏کرده) وقتی که در وسطهای پل چشم قاطر باز شده و دیده که چه منظره وحشتناکی زیر پایش هست، سکته کرده و به آب افتاده بود!

 با آن حالت اینها عبور کردند و این ارتفاعات را گرفتند. در مورد روحیه بچه‏های ما و دشمن نمونه دیگری می‏گویم: شش اسیر عراقی را از خط جلو به دو نوجوان رزمنده تحویل داده بودند (که من هردو را می‏شناسم، کمتر از 17 سال دارند و دانش آموزند). اینها یک مجروحی را هم روی برانکارد گذاشته و به دست این اسرا داده بودند و برای این که آنها خسته نشوند، جا عوض می‏کردند و این در حالی بود که اینها یک تفنگ داشتند. آمدند و این اسرا را تحویل خط دادند. من بعد از اینکه آنها را دیدم، پرسیدم که شما نترسیدید که این اسرا برگردند و تفنگ شما را بگیرند؟ گفتند که: ما دو نفری یک ستون نظامی را از پا در می‏آوریم! آنها چطور می‏توانند با ما طرف شوند؟!

 من باید در این عملیات، بخصوص از یک قشر تشکر کنم که در بحثهای جنگ اسم اینها کمتر می‏آید و در این عملیات اینها خیلی حق داشتند. این افراد راننده‏ها بودند. واقعاً راننده‏ها در این عملیات و سایر عملیاتها تجسم جهاد مالی و جانی را ارائه می‏دهند.

 »اِنَّ اللَّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنینَ اَنْفُسَهُمْ وَ اَمْوالَهُمْ باَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ«

 مصداق اینها هست که حالا عرض می‏کنم: راننده‏ای که اتوبوس خود را برمی‏دارد (شما می‏دانید که یک اتوبوس برای یک راننده چقدر با ارزش است، مخصوصاً این وضع را در حال حاضر که جنگ است و مشکلات تهیه حتی لاستیک هم زیاد است، در نظر بگیرید) و می‏آید در جاده‏هایی که حدود صد کیلومتر خاکی است، نیرو برمی‏دارد و می‏برد به جلو و ممکن است آنجا هم یک گلوله به آن بخورد و منفجر شود. یا راننده‏های لودر، بولدوزر و بیلهای مکانیکی که در آن جلوترین نقطه برای رزمنده‏ها جاده می‏سازند، چه جهادی می‏کنند! شما ببینید که چگونه دارند فداکاری می‏کنند. واقعاً آدم تبلور مردانگی یک راننده را در عملیات بیت‏المقدس 2 می‏بیند. با روحیه بسیار عالی خم به ابرو نمی‏آورند و ساعتها در این جاده‏های برفی و یخ‏زده، بچه‏های ما را می‏برند و می‏آورند و تدارک می‏کنند. ما و ملت ما باید از مردهای گمنامی که تا به حال توفیق پیدا نشده بود که اینها مردانگی خود را ارائه بدهند و ما هم با این روحیه‏های بسیار قوی و با ارزش آنها آشنا شویم، صمیمانه سپاسگزاری کنیم.

 نکته قابل توجه در اینجا وضع خود عراق است. وضع داخلی عراق به گونه‏ای است که هنوز هم چنین عملیات وسیعی را منکر است. ببینید! رهبران و حاکمان یک کشور چقدر باید غیر مردمی و با مردم خود بیگانه باشند و چقدر باید از مردم خود بترسند که جرأت نکنند حادثه به این مهمی را به آنها بگویند و در میان بگذارند. این چه تفسیری می‏تواند داشته باشد؟

 130 کیلومتر از بهترین اراضی نظامی را از دست داده‏اند، یک هزار نفر از مردمشان اسیر شده‏اند که ما فیلم آنها را نشان دادیم که مصاحبه کردند و همه دیدند (حالا هر چیزی را که آدم مخفی کند، این را که نمی‏شود مخفی کرد)، حدود 4 تا 5 هزار تلفات داشته‏اند و بیمارستانهایشان پراز مجروح شده است، این همه وسایل جنگی از دست داده‏اند (دهها تانک، نفربر، توپخانه و وسایل جنگی دیگر)، با این حال می‏گویند که اتفاقی نیفتاده است! یک درگیری سطحی در یک گوشه‏ای اتفاق افتاده است!

 چقدر باید حاکم یک کشور دروغگو، ترسو و با ملت خود بیگانه باشد که نتواند یک چنین حادثه‏ای را که حکومتش را تهدید می‏کند، به مردم خود بگوید. این نشان پوسیدگی حکومت است. اگر مردم عراق از راههای دیگر این چیزها را نمی‏فهمند، وای براین ملتی که در دنیایی که امواج همه جا را پرکرده و انسان می‏تواند ضعیف‏ترین رادیوهای دنیا را بگیرد، خبردار نشوند، که البته خبردار می‏شوند. اگر ملتی آگاه می‏شود و دولتش حاضر نیست به این همه تلفات اعتراف کند، این چه دولت و حکومتی است؟

 ما از همین جا می‏فهمیم که عراقیها تحمل شکستهای زیادی را ندارند و خوشبختانه رزمندگان ما به گونه‏ای آماده هستند که از این به بعد مهلت زیادی به عراق نخواهند داد که نفس تازه کند و دوباره به جلو بیاید! در این عملیاتی که تازه انجام شد، تلفات نیروهای ما بسیار بسیار کم بود و در آن، کمتر از هر عملیاتی گلوله مصرف کردیم و بسیاری از گردانهایی که آنجا عمل کردند، الان سرپا هستند و آمادگی عمل کردن در جاهای دیگر را دارند و این آمادگی در سراسر جبهه وجود دارد.

 ما باز هم به شورای امنیت سازمان ملل، حامیان صدام، خود صدامیها، ارتش گرفتار عراق و بخصوص به نظامیان عراقی و قارونهای خلیج فارس می‏گوییم که دست از لجاجت بردارید! بیایید تسلیم حق شوید و این متجاوز را تسلیم کنید تا در دادگاه حق کیفر ببیند. حق ملت مظلوم ما را بدهید و بگذارید ملت عراق هم آزاد شود و این شر از منطقه کنده شود و همگی در صلح و صفا با هم زندگی کنیم.

 قبل از خطبه عربی از میهمانان عزیز دهه فجر که در مراسم نمازجمعه شرکت کرده‏اند، تشکر می‏کنیم.

 

    ترجمه خطبه عربی

 

    بسم اللَّه الرحمن الرحیم

 قیام مردم مسلمان فلسطین نور امیدی در دلهای ملتهای مسلمان سراسر جهان تابانده و مقاومت تحسین‏انگیز آنها در برابر قساوتها و خشونت سنگدلان صهیونیست، خبر از شکست‏ناپذیری اراده مردم مظلوم فلسطین می‏دهد و نوید تداوم جهاد این کارد به استخوان رسیده‏ها را تا آزادی فلسطین به دلهای گرفتار دلهره مظلومان جهان مخابره می‏کند.

 حقانیت آشکار مردم در بند فلسطین و لجاجت فضاحت بار صهیونیستهای اشغالگر در تداوم تجاوز و ظلم، زبان حامیان امپریالیست و ستمگر اسرائیل را هم بسته و امپریالیسم خبری را که همیشه در جهت حمایت از صهیونیستها دست اندر کار بوده، مجبور ساخته که به بخشی از بی‏رحمیهای نظامیان اسرائیل و مظلومیتهای مردم فلسطین اعتراف کند. اما باید هشیار باشیم که این مارهای خوش خط و خال، با ترفندهای خاص و تجربه شده خودشان از رهگذر همین تظاهرها و ریاکاریها و اشک تمساح ریختنها، همان سیاست شوم همیشگی حمایت از توسعه طلبی اسرائیل غاصب را دنبال می‏کنند و می‏خواهند از راه فریب دادن ملت فلسطین و ایجاد امید کاذب، آنها را به کوره راههای کنگره‏ها و کنفرانسها و میانجیگریها بکشانند و برای این هدف شوم دلالهای مناسب را هم حتی در میان سران عرب در اختیار دارند.

 این روزها ما شاهد فعال شدن این دلالها هستیم. حسنی مبارک را می‏بینیم که پس از یک جولان در منطقه عربی راهی غرب؛ یعنی پناهگاه اصلی صهیونیسم شده و اهداف صهیونیستها را به صورت طرحهای خوش ظاهر مطرح می‏کند و رسانه‏های جمعی غرب و امپریالیسم خبری، هم خود او و هم طرح خائنانه‏اش را بزک کرده‏اند که به ذهن مسلمانان جهان تزریق کنند. عجله والدین نامشروع اسرائیل حرام‏زاده (آمریکا و انگلیس) در تأیید طرح نامبارک، دیکتاتور مصر و تحسینهای ناشیانه از طرح او حتی قیافه به تعبیر آنها »فرنگی مآب« او دم خروس را ارائه داد. ملت فلسطین بارها از این رهگذر فریب‏خورده و قیامهایش را به امید نتایج کنفرانسها و میانجیها ابتر گذاشته است. شاید نسل جدید که عنصر اصلی این قیامند، تجربه‏های تلخ گذشته را در ذائقه نداشته باشند. این وظیفه رسانه‏ها و اهل زبان و قلم متعهد امروز است که این درس را به یاد مجاهدان در صحنه فلسطین بیاورند و دلالان عرب فلسطینی و غیر فلسطینی را از خیانت به آرمان مردم بترسانند. مهمتر از این، وظیفه مسلمانان سایر کشورها است که با تظاهرات و حمایتهای تبلیغی و مادی از این قیام مقدس حمایت کنند و از فشارهایی که امثال شاه حسن و شاه حسین بر مردم خود برای منصرف کردنشان از حمایت فلسطینیان وارد می‏کنند، نهراسند و آماده تحمل نمونه‏های ضعیفی از آنچه برادران و خواهرانشان در اراضی اشغالی تحمل می‏کنند، باشند.

 »اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/

 قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَّمَدُ/ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یوُلَدُ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ«.