نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
خطبه اول
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّه وَالِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومینَ. قَالَ الْعَظیمْ فی کِتابه: »اِنَّ الْاِنْسانَ لِیَطْغی/ اَنْ رَاهُ اسْتَغْنی« اوُصیکُمْ عِبادَاللّه بتَقْوَی اللَّه.
حضار عزیز مراسم نماز جمعه، مستحضر هستند که سخن من در خطبه اول، در بحث عدالت اجتماعی به موضوع استکبار و استضعاف رسیده بود. تاکنون دو خطبه در این خصوص گفته شده است که طی آن به تشریح مفهوم استکبار و استضعاف پرداختهایم.
چیزی که امروز میخواهم مطرح کنم، این است که موضع اسلام و دیگر انبیا الهی در این تقسیمبندی چیست؟ آیا انبیا و اسلام با استکبارند و یا با مستضعفانند و تاریخ چگونه بوده است؟
هدف اصلی از طرح این بحث، این است که ویژگیهای استکبار را که از قرآن استفاده کردیم، تشریح کنیم و مدخل بحث این بود که در چند دهه اخیر، وقتی حرکتهای اسلامی در سراسر دنیا به چشم میخورد و حرکتها، با اتکاءِ به محرومان خلقها، راه افتاده بود، دشمنان اسلام و کفرجهانی ترفندی اندیشیدند و آن این بود که در تحلیل تاریخی خودشان، اسلام را ساخته قشر مستکبر و رؤسای ایلات و عشایر عربستان معرفی کنند، برای اینکه ارزش و اعتبار اسلام را به عنوان یک حرکت خلقی و مردمی، در دل محرومان جهان که به دنبال اسلام راه افتاده بودند، پایین آورند.
من گفتم که اینها چشمشان را بسته و حرف زدهاند و حتی به خودشان اجازه ندادهاند که یک بار قرآن را که بهترین سند این مطلب است، مطالعه کنند. متأسفانه، آکادمی علوم شوروی، با انتشار کتابی در این زمینه پیشتاز شد، چون دید که در عرصه مبارزات محرومین، دارد رقیبی برایش درست میشود.
ما برای جواب به اینها یک بار قرآن را مرور میکنیم، تا ببینیم، آیا واقعاً همین طور که اینها میگویند، اسلام ساخته دست سرمایهداران است، یا چیز دیگری است! ضمن این بحث، ما برخورد قرآن را به طور کلی با طبقه اشراف که دارای چند چهره در تاریخ هستند، ترسیم میکنیم. امروز بحث سر این است که ببینیم، برخورد انبیا و پیشتازان حرکت تاریخ الهی، در تاریخ با این گونه جریانات چگونه بوده، و اصل مسأله چیست.
ابتدا مسأله مهمی را طرح میکنیم، و آن این است که اصولاً ادیان آسمانی، حرکتشان براساس این مسألهای که اخیراً با عنوان مادیت تاریخ، مارکسیستها مطرح کردهاند، نبوده است؛ چون، آنها یک حرکت انسانی براساس »فطرت« و برای نجات کل انسانها دارند. قرآن قبول ندارد که تاریخ یک حرکت مادی است؛ بلکه اهرم معنا، غیب، فرهنگ و معنویات را به عنوان عنصر اصلی، در حرکت تاریخ میشناسد.
البته مادیت هم بیتأثیر نیست، ولی آن تحلیلی که تاریخ را به ارابه طبقه میبندد و مدعی است که دو طبقه استثمارگر و استثمار شده همیشه تاریخ را دنبال خودشان میکشند و در بخشی از زمان، محرومین قیام میکنند و در بخشی دیگر از زمان، مُستثمران تاریخ را میرانند و تاریخ همیشه، مثل یک توپ فوتبال است که بین این دو طبقه در حرکت بوده است.
اگر مصادیقی هم در برخی از ادوار و قطعاتی از تاریخ بشریت داشته باشد به عنوان یک تحلیل کلی، اصلاً برای تاریخ بشریت قابل تطبیق نیست و ما قبول نداریم که تاریخ به این تحلیل طبقاتی منحصر است و ابزار تولید، اهرم اصلی و خدای این حرکت است.
تز انبیا به طور کلی، هدایت انسان است در هر جا و در هر طبقهای که هست، (خواه از طبقه محرومین یا مستکبرین یا مستضعفین باشد و یا نه از طبقه مستضعف و نه از طبقه مستکبر باشد؛ از رؤسا یا صاحبان یا سرمایهداران و یا از طبقه کارگر باشد.) انبیا میخواهند همه را هدایت کنند:
»وَ ما اَرْسَلْناکَ اِلّا کافَّةَ لِلنّاسْ«.
مهمترین ویژگی پیغمبر این است که »رَحْمةٌ لِلْعالَمینْ« است و برای همه مردم آمده است. شما حتی در تعبیرات قرآن میبینید، وقتی که حضرت موسی هم میآید، خطاب این است که بروید، به فرعون بگویید که آیا آمادگی هدایت دارد؟
»فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ اَوْیَخْشی«.
شاید او بپذیرد، شاید قلبش نرم شود:
»هَلْ لَکَ اِلی اَنْ تَزَکّی«.
میخواهی دیگر در طبقه مستکبر پاک شوی، خبیثتر از فرعون وجود ندارد. او هم برای هدایت و پاک شدن مورد خطاب است.
آدمهایی که تعلیمات انبیا و حرکت تاریخ را پذیرفتهاند، و به »خیلُاللّه« پیوستهاند،فراوان هستند وهمراه مؤمنان، مثل مؤمنان محروم در تاریخ حرکت کردهاند. بنابراین ما مادی فکر نمیکنیم و تحلیلهای مادی را قبول نداریم.
این فکر التقاطی که اواخر دوران مبارزات ما، در ایران و در بین جوانان شایع شده بود که میخواستند قرآن و مبارزات انبیا را هم تحلیل مادی کنند، از کارهای خطرناکی بود که ما باید همیشه جلوی آن را بگیریم و اجازه ندهیم که مبنا عوض شود. البته یک مُغالطهای است که دو مسأله با هم مخلوط شده است و یک چنین چیزی در فکر جوانان القاء کردند که خداوند جوانان را نجات داد.
خوب! این حرکت اصلی انبیاست، اما واقعیت تاریخ، چگونه اتفاق افتاده است و الان چگونه اتفاق میافتد، این بحث جداگانهای است؛ یعنی، وقتی ما تاریخ انبیا را مطالعه میکنیم و وضع امروز را هم مشاهده میکنیم، کسانی که در مقابل انبیا صف کشیدهاند، نوعاً اشراف به معنای وسیع کلمه بودند و اینها همواره بخشی از محرومین و مستضعفین را در مقابل انبیا قرار دادند.
واقعیت تاریخ این است که وقتی انبیا قیام کردند، مردم سه گروه بودند؛ یک گروه مستکبرین و اشراف که نوعاً در مقابل انبیا میایستادند و گروه دوم شامل مردم عادی که قسمتی از آنها به انبیا میپیوستند و بخشی از آنها تحت رهبری طاغوتهای زمان قرار میگرفتند و اینها علیه انبیا میجنگیدند که در قرآن همه این نمونهها را داریم.
من در خطبه قبلی هم گفتم که هم در روز قیامت و هم در جهنم و همچنین در محضر رُبوبی، و در موقع مرگ سه صحنه بازجویی وجود دارد که مستضعفین علیه مستکبرین ادعا نامه صادر میکنند و میگویند که شما ما را گمراه کردید و ما را رو در روی انبیا قرار دادید؛ یعنی، کاملاً روشن است که در آینده، بخشی از مستضعفین که در اختیار سردمداران کفر قرار گرفتهاند، در خیل شیاطین خواهند بود.
عُمده لشکر انبیا را همواره در طول تاریخ، محرومین تشکیل دادهاند و اکثر مدیریت صف مخالفین انبیا بر عهده مستکبرین و اشراف به معنای وسیع کلمه بوده است.
اشراف را معمولاً در سه شُعبه تاریخ میبینیم و شاید هم بیشتر از اینها باشند. بخشی از اینها اشراف مَنصَبی هستند؛ یعنی، انسانهایی که به خاطر احراز پستهای دولتی و سیاسی دارای موقعیت ممتازی هستند و حاضر نیستند، در مقابل نهضتهای حق، امتیازاتشان را از دست بدهند. بخش دیگر اشراف، پولدارهایی هستند که در رشتههای صنعت، تجارت و چیزهای دیگر امتیازاتی کسب کردهاند، و حاضر به از دست دادن امتیازات خود نیستند. گروه سوم اشراف، علمای سوئی هستند که با اجرای عدالت انبیا و اسلام، بساط آنها برچیده میشود. اینها کسانی هستند که مردم را فریب دادهاند. چهرههای علمی و فرهنگی هستند که حاضر به تسلیم در مقابل حق نیستند. با اینها با عناوین مختلف در قرآن برخورد شده است، به اینها مُترَفین، مُسرِفین، ملأ و مستکبر، جبار، طاغوت و عناوین دیگر گفته شده است، جریانهای استکباری در طول تاریخ در مقابل انبیا قرار گرفتهاند.
بحث من یک بحث قرآنی است و دو گونه از آیات قرآنی را برای شما میخوانم. یک بخش آیاتی است که به طورکلی، موضوع جریانهای استکباری را اثبات میکند و بخش دیگر، آیاتی است که مربوط به هر پیامبر است.
آیات کلی را اول میخوانم تا ببینید که قرآن با این مسأله چگونه برخورد کرده است. قرآن در سوره »سبا« آیه 34 میفرماید:
»وَ مآ اَرْسَلْنا فی قَرْیَةٍ مِنْ نَذیرٍ اِلّا قالَ مُتْرَفُوها اِنَّا بما اُرْسلْتُمْ بهِ کافِرُونَ«.
بدون استثناء ما در هر شهر و روستایی، کسی را به عنوان مُبشِّر و نَذیر فرستادیم که دین را تبلیغ کند، هیچ موردی نبود، مگر اینکه مُترفین در مقابل آنها ایستادند و گفتند: ما کافریم و حرفهای شما را قبول نداریم. این آیه خیلی روشن است، این آیه همچنین میفرماید: نشد که ما در یک جایی، نذیری را که پیامبران باشند، بفرستیم، مگر اینکه مترفین در مقابل آنها ایستادند و گفتند، شما را قبول نداریم. مُترف یعنی، کسی که خداوند به او نعمت زیادی داده و مُنعِم به نَعمَات الهی است. در همین سوره سبا، آیه 35 آمده است:
»وَ قالُوا نَحْنُ اَکُثَرُ اَمْوالاً وَ اَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بمُعَذَّبینْ«.
مُترفین گفتند که ما هم پولمان و هم افرادمان بیشتر است، خداوند ما را اذیت نمیکند، دلیلشان هم این بود که خداوند آنها را منعم کرده است و عزیز خدا هستند! آیه 23 سوره زُخْرُفْ به همین مضمون است، در این آیه خداوند میفرماید:
»وَ کَذلِکَ مآ اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فی قَرْیَةٍ مِنْ نَذیرٍ اِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها اِنَّا وَجَدْنا ابائَنا عَلی اُمَّةٍ وَ اِنَّا عَلی اثارِهِمْ مُقْتَدُونَ«.
ما در هر جا که پیغمبری را فرستادیم، مُترفین گفتند: آباء و اجداد ما رَویِّه دیگری داشتند و ما دست از دین آباء و اجدادمان بر نمیداریم. ببینید، در مقابل پیغمبر بدون استثناء مُترفین مطرح هستند.
قرآن در سوره دیگری میفرماید:
»وَ کَذلِکَ جَعَلْنا فی کُلِّ قَرْیَةٍ اَکابرَ مُجْرِمیها لِیَمْکُرُوا فیها وَ ما یَمْکُروُنَ اِلّا باَنْفُسهِمْ وَ ما یَشْعُرُونَ«.
در هر قریه ( شامل شهر و مجتمع انسانی ) کَلِّه گندهها و اکابر در مقابل انبیا و دین خدا مکر میکنند.
»وَ اِذا جآئَتْهُمْ ایَةٌ قالُوالَنْ نُؤْمِنَ حَتَّی نُؤْتی مِثْلَ ما آوُتِیَ رُسُلُ اللَّهِ اَللَّهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ«.
هر وقت هم یک معجزه و یا آیهای در مقابلشان مطرح میشد، اینها میگفتند: اگر بناست، ما ایمان بیاوریم، باید باخود ما حرف بزنند و یا نوع خاصی از معجزه را مطرح میکردند.
در سوره مؤمنون نیز، یک کُلیَّت دیگری مطرح میشود و آن این است که میفرماید:
»وَقالَ الْمَلَأُ مِنْ قُومِهِ الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بلِقاءِ الْا خِرَةِ وَ اَتْرَ فْنا هُمْ فِی الْحَیوةِ الدُّنْیا ما هذا اِلّا بَشَرٌ مِثْلُکُم«.
بعد از حضرت نوح، ما پیامبران را پشت سر هم فرستادیم و نتیجه این بود که در مورد همه انبیا، مترفین و آنهایی که در مقابل پیامبران ایستادند، گفتند: اینها هم مثل ما بشرند، چرا اینها ممتاز شده باشند؟
آیات زیادی در این زمینه در قرآن یافت میشود، شما و کسانی که اهل مطالعه هستند، قرآن را باید با این دید مطالعه کنند.
نتیجه این چند آیهای که تلاوت کردم، این است که در همه جا، پایههای استکبار که اشراف قوم بودند، در مقابل انبیا ایستادند.
ما حدود 26 پیغمبر نام برده شده در قرآن داریم و اسم 5 - 6 پیغمبر و یا شهر مرکز مأموریتشان با اشاره آمده است. طبق روایات اسلامی، 124 هزار پیغمبر در تاریخ بشریت داریم که مردم را به راه خدا دعوت کردهاند. 5 نفر از 26 پیغمبری را که با اسم از آنها در قرآن ذکری به میان آمده است صاحب کتاب میشناسیم که شریعت دارند و بقیه، نوعاً مروج شرایع قبلی خودشان بودند.
اینجا من با یادداشتهایی که از قدیم داشتم و دیگر فرصت نکردم قرآن را به این منظور بخوانم، چند مورد را از انبیا به ترتیب تاریخ نقل کردهام.
اولین پیامبری که ملأ و مترفین در مقابل او ایستادهاند، حضرت نوح(ع) است و ظاهراً اولین پیغمبری است که ما آثاری از ایشان داریم و به قول برخی از مورخان، قبل از آن حضرت ادریس(ع) بودهاند که ما چیزی از ایشان نداریم. حضرت آدم(ع) هم وضع خاصی دارند.
نوح(ع) در قرآن اولین کسی است که شریعت داشته است:
»قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ اِنَّا لَنَریکَ فی ضَلالٍ مُبینْ«.
وقتی که آمد و خودش را مطرح کرد. ملأ گفتند: »ما شما را گمراه میدانیم«، البته ملأ ذاتاً، خودش کلمه مذمومی نیست. برای ملائکه هم ملأ گفته شده است. ملأ اَعْلی برای اصحاب حضرت سلیمان(ع) هم گفته شده است. بنابراین ملأ ذاتاً مذموم نیست، ولی اینجا که ما میگوییم، آن ملأ کفر است که در مقابل پیامبران ایستادهاند.
در سوره دیگری مضمون این است:
»فَقالَ الْمَلَأُ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَومِهِ مانَریکَ اِلّا بَشَراً مِثْلَنا وَ ما نَریکَ اَتَّبَعَکَ اِلَّا الَّذینَ هُمْ اَراذ لُنا بادی الرَّاْیِ«.
ملأ کفار به حضرت نوح(ع) گفتند که ما تو را مثل خودمان میبینیم، چرا از تو اطاعت کنیم؟ توچه امتیازی بر ما داری و از طرفی، ما میبینیم یک مُشت آدم بی سر و پا، و رَجَّالِهها دور و بر تو هستند. تعبیر آنها از این کلمه، اراذل بوده است.
اراذل در فارسی، به یک چیز نانجیب بدجنس اطلاق میشود؛ ولی در عربی شاید این طور نباشد. اراذل را به معنی آدمهای پست و کمارزش مطرح کردهاند.
وقتی که نوح(ع) کشتی میساخت:
»وَ یَصْنَعُ الْفُلْکَ وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیْهِمَلاٌ مِنْقَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ«.
اشراف و ملأ میآمدند و او را مسخره میکردند:
»وَ إِنّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا اَصابعَهُمْ فی اذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثیابَهُمْ وَ اَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْباراً«.
این آیه، مخصوصاً روی استکبار تکیه دارد که یک حالت روانی است، البته، مایه اصلی این انحرافها همان حالت استکبار است. در سوره مؤمنون هم همین مضمون آمده است.
پیغمبر بعدی را حضرت » هود « میشناسیم که طرفش قوم عاد بودند. قوم عاد یک قوم گردن کلفتی بودند که اشراف خیلی نیرومندی هم داشتند.
»قالَ الْمَلَأُالَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ اِنَّا لَنَریکَ فی سَفاهَةٍ وَ اِنَّا لَنَظُنُّکَ مِنَ الْکاذبینَ«.
ملأ به حضرت هود(ع) گفتند: ما تو را آدم سفیهی میبینیم و دروغگو هستی. طرف حضرت هود ملأ هستند و ملأ هم نسبت سفاهت و کذب به{P بیخردی P}
حضرت هود(ع) میدهند.
باز در آیه دیگری میخوانیم:
»فَاَمَّا عادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْاَرْضِ بغَیْرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ اَشَدُّ مِنَّا قُوَّتاً«.
گردن کلفتهای آنها میگفتند: ما خیلی قدرت داریم، چه کسی میتواند در مقابل ما بایستد؟! (حالا شاید هم، عامهشان چنین میگفتند.)
پیامبر بعدی »حضرت صالح (ع)« است که پیغمبر قوم »ثمود« است.
»قالَ الْمَلَأُ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ امَنَ مِنْهُمْ اَتَعْلَمُونَ اَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّه«.
در آنجا نیز، مشاجرهای بین مستضعفان و مستکبران قوم حضرت صالح وجود دارد که مستکبران به مستضعفان میگویند: شما صالح را قبول دارید؟ آنها میگویند: بلی، ما مؤمنیم و حرفهایش را قبول داریم، ولی مستکبرین (ملأ) میگویند: ما حرفش را قبول نداریم:
»قالَ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا اِنَّا بالَّذی امَنْتُمْ بهِ کافِرُونَ«.
بعد به حضرت لوط(ع) میرسیم. حضرت لوط(ع) مخالفانش را مُسرف معرفی میکند:
»بَلْ اَنْتُمْ قُوْمٌ مُسْرِفُونَ«.
البته، مُسرف ممکن است، معنای وسیعتری از آنچه که مورد نظر ما است، داشته باشد؛ ولی، یکی از مصادیق استکبار، همین مُسرفین هستند.
پیامبر بعدی حضرت شعیب(ع) است که تقریباً در آستانه ظهور حضرت موسی(ع) است که منطقه فعالیتشان، شهر »مدین« بوده است. باز در سوره اعراف آیات 88 تا 90 داریم:
»قالَ الْمَلَأُ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَالَّذینَ امَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا اَوْ لَتَعوُدُنَّ فی مِلَّتِنا قالَ اَوَلَوْ کُنَّا کارِهینَ«.
مستکبرین و ملأ مستکبر به حضرت شعیب(ع) و مؤمنین همراه او گفتند: ای شعیب! ما تو را و آنهایی که با تو هستند، از این شهر بیرون میکنیم، یا برگردید و به ما بپیوندید.
بعد از آن در قرآن آمده است:
»وَ قالَ الْمَلَأُ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قُوْمِهِ لَئِنَ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْباً اِنَّکُمْ اِذاً لَخاسرُونَ«.
ملأ به مؤمنین گفتند: اگر دنبال شعیب(ع) بروید، ضرر میکنید و به این صورت آنها را تهدید کردند.
بعد از حضرت شُعیب، »حضرت موسی(ع)« را داریم که ایشان وضعشان روشن است که در مقابل فرعون و ملأ فرعون بودند. طبق یک آیه، به احتمال قوی با ملأ بنیاسرائیل نیز طرف بودند.
»قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ اِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلیمْ«.
ملأ اشراف فرعون گفتند که این ساحر است و یا بعد از آن داریم:
»وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ اَتَذَرُمُوسی وَ قَومَهُ لِیُفْسدُوا فِیالْأَرْضِ وَ یَذَرَکَ وَالِهَتَکَ«.
فرعون را تحریک میکردند که درمقابل مَفسَدهانگیزیهای موسیتسلیمنشود.
»وَ اَوْرَثْنا الْقَوْمَ الَّذینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتی بارَکْنا فیها وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسنی عَلی بَنی اِسْرائیلَ بما صَبَرُوا وَ دَمَّرنا ما کانَ یَصْنَعُ فِرْعَونُ وَ قَوْمُهُ وَ ما کانُوا یَعْرِشُونَ«.
نتیجه حرکت حضرت موسی(ع) این شد که مستضعفان به جای مستکبران نشستند. یا وقتی که مؤمن آل فرعون، پیش حضرت موسی میآید که به موسی اعلام خطر کند، میگوید:
»اِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ اِنّی لَکَ مِنَ النَّاصِحینَ«.
بزرگان اشراف، علیه تو توطئه کردهاند و میخواهند، تو را بکُشند. (این موضوع قبل از رسالت حضرت موسی است. آن موقعی که خطر حضرت موسی در مصر، قبل از فرارش روشن شد.) در سوره »یونس« آیه 83 آمده است:
»فَما امَنَ لِمُوسی اِلّا ذُرِّیَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلی خَوْفٍ مِنْ فِرْعَونَ وَ مَلَأئِهِم اَنْ یَفْتِنَهُمْ وَ اِنَّ فِرْعَونَ لَعالٍ فیِ اْلاَرْضِ وِ اِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفینَ«.
کسی به حضرت موسی(ع) ایمان نیاورد، مگر جمعی از بنیاسرائیل در حالی که این جمعی که ایمان آورده بودند، از فرعون و مَلأ میترسیدند.
ظاهراً چون ملائِهم با ضمیر جمع و قبل از آن، مِنْ قَوْمِهِ و فرعون آمده است، خطاب ضمیر به قَوْم برمیگردد؛ یعنی، بنیاسرائیل که به حضرت موسی ایمان آورده بودند، هم از فرعون و هم از اشراف بنیاسرائیل میترسیدند. معلوم میشود (اگر معنای آیه این باشد) در خود بنیاسرائیل هم یک عِده گردنکُلفت بودند که نهضت حضرت موسی را قبول نداشتند و به نحوی با دستگاه حاکمه فرعون سازگار بودند.
در مورد حضرت عیسی(ع) در آیهای از سوره نساء چنین آمده است:
»فَبظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ اُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بصَدِّهِمْ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ کَثیراً«.
به خاطر ظلمی که یهودیهای عصر حضرت عیسی(ع) کردند، (یا قبل از حضرت عیسی(ع) و به طور کلی) ما چیزهایی را برای آنها حرام کردیم. در آیه بعد از آن آمده است:
»وَ اَخِذْهِمُ الرِّبوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ اَکْلِهِمْ اَمْوالَ النَّاس بالْباطِلِ وَ اَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ مِنْهُمْ عَذاباً اَلیماً«.
اینها آدمهایی هستند که هم ربا خوار بودند و هم مال مردم را به باطل میخوردند که اینها از صفات طبقه محروم نیست؛ بلکه، از صفات سرمایهداران طاغی است.
در مورد شخص پیغمبر حضرت محمد(ص) که برخورد میکنیم، سراپای قرآن همین است. همین آیاتی که اول خطبه خواندم، اولین سورهای است که بر پیغمبر نازل شده است:
»کَلاّ اِنَّ الْاِنْسانَ لَیَطْغی اَنُ رَاهُ اسْتَغْنی«.
در این آیه طرف پیغمبر مشخص میشود، طاغیانی که خود را مستغنی فرض میکنند و خیال میکنند در مقابل خدا خودکفا هستند! سوره دیگری که احتمالاً طبق بعضی از تفاسیر، اولین سورهای باشد که خداوند بر پیغمبر نازل کرده است؛ میفرماید:
»وَ ذَرْنی وَ الْمُکَذَّبینَ اوُلیِ النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلیلاً«.
»مرا بگذار، با این کسانی که نعمتهای خدا را گرفتند و تو را تکذیب میکنند«.
»مرا بگذار، خود میدانم، با این گردنکلفتهای پولداری که با تو در میافتند، چهکار کنم«. در آیات دیگر قرآن، خصوصاً آیات مکی پیداست که اینها تا آخر عمر پیغمبر نیز بودند (آن اواخر که دیگر سالهای آخر عمر پیغمبر (ص) است) و بالاِجبار عدهای از آنها ظاهراً متدین شده بودند. در سوره منافقون میخوانیم:
»هُمُ الَّذینَ یَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلی مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّی یَنْفَضُّوا وَللَّهِ خَزائِنَ السَّمواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنَّ الْمُنافِقینَ لا یَفْقَهُونَ«.
آنها توطئه کرده بودند، میگفتند: پول به اطرافیان پیغمبر ندهید تا اینها گرسنه و متفرق شوند؛ با اینکه ظاهراً با مسلمانها بودند.
وضع انبیا در تاریخ چنین بوده است. واقعیت تاریخ این است. اما انبیا این را نمیخواهند؛ یعنی، انبیا نمیخواهند که استثناء کنند و بگویند که محرومان باید هدایت شوند و نیز، با تفسیر مادی بگویند که جریانهای مستکبر باید به کلی حذف شوند؛ یعنی، نابود شوند و ایمان نیاورند. موارد زیادی هم داریم که آنها ایمان آوردند و به انبیا پیوستند.
البته، وقتی که در صف انبیا آمدند، دیگر مستکبر نبودند؛ بلکه، آن موقع دیگر آن روحیات مادیگری خودشان را کنار گذاشتند. همین مؤمن آل فرعون جزو گروه فرعون بود که از داخل کاخ فرعون مطلع بوده است. یا همسر فرعون از لحظه اول با حضرت موسی(ع) بوده است، تا آخر هم جانش را در همین راه فدا میکند. در زمان خود پیغمبر (ص) نیز حضرت خدیجه این طور بوده است. اصلاً یکی از ابزار پیشرفت پیغمبر(ص)، امکانات حضرت خدیجه بوده است، ولی خدیجه مسلمان دیگر نه طاغوتی، نه مستکبر و نه سرمایهدار است و نه، آدمی است که آن گونه تمایلاتی داشته باشد، از این رو امکاناتش را در اختیار پیامبر میگذارد. خودش هم در اختیار است، هم جان و هم مال میدهد و هم تلاش میکند.
بنابراین اجازه ندهیم، رسالت انبیا تحلیل تاریخ مادی شود. این طرف قضیه را هم باید توجه داشته باشیم که انبیا امتیازات طبیعت اشرافی گری را از آنها میگیرند، زیرا؛ هیچ دینی نمیپذیرد که یک عده به عنوان پولدار، صاحب ریاست و یا به عنوان اینکه اهل علم هستند، امتیازات مادی داشته باشند. البته هر کسی که کار و تلاش میکند، طرح میدهد، باید برای خودش چیزی تهیه کند؛ این حق را دارد از تلاش خودش و از نعمت الهی استفاده کند. بحث این است که از نعمتهایی که مال عموم است و از امکانات دیگران، یک رئیس یا خانواده و بستگان یک رئیس، برای خودشان این حق را قائلند که بیش از دیگران از امکانات کشور استفاده کنند. این روحیه طاغوتی است که نه در اسلام است و نه هیچ پیغمبری آن را نمیپذیرد.
یک نفر که درس خوانده است و یک قدری سطح او از دیگران بالاتر رفته، فکر کند که ما بیش از دیگران حق امتیاز گرفتن داریم؛ خوب! این نمیشود. انبیا اینها را نمیپذیرند. یا یک کسی پول بیشتری بدست آورده باشد، اگر چه از راه حلال هم پیدا کرده باشد، فکر کند، حالا که این طوری است، فوق قانون است و باید برای او یک امتیازاتی قائل باشند، انبیا اینها را نمیپذیرند. طبعاً، اینها هم در مقابل حرکت حق میایستند و صف استکبار در مقابل انبیا قرار میگیرند. ما واقعیت تاریخ را این طور میبینیم.
امروز هم در انقلاب خودمان، باید کاملاً مواظب باشیم که افراطیگری التقاطیها و مادیگریها را نداشته باشیم که با یک چوب، هر چه آدم است، و به نحوی ممتاز است، اینها را برانیم. اگر این کار را بخواهیم بکنیم، باید تمام رؤسا، وزرا، وکلا و شخصیتهای علمی، اینهایی که در جمهوری اسلامی هستند، همه را بگوییم، قبول نداریم، چون اینها هم در منصبی هستند که این منصب میتواند به خاطر امتیازاتش در مقابل حق قرار بگیرد.
ما باید بگوییم، انسانهایی که میخواهند، به امتیازات غلط بچسبند و برای خودشان بیش از دیگران سهمیه قائلند؛ برای خودشان امتیازات قائل هستند؛ خودشان را تافته جدا بافته میدانند (و معمولاً اینها از مسیر این طبقات مشخصی که اشاره کردم، پیش میآید) باید مواظب باشیم،اینها به چنین روزی نیفتند. هم برای حفظ خودشان اجازه ندهیم امتیاز پیدا کنند؛ زیرا اگر به امتیاز رسیدند، باید با جنگ از دستشان بگیریم؛ که این فتنه است و اگر امتیازی دارند از دستشان بگیریم و بایستیم که ملت و مردم، یکپارچه محروم و غیر محروم در کنار هم باشند. اگر یک چنین حرکتی در تاریخ ما شروع شود، ما محروم نخواهیم داشت.
محروم به تعبیری که منسوب به علیبنابیطالب (ع) است؛ معلول آن امتیازات بیجهتی است که عدهای در جامعه برای خودشان درست میکنند. اگر امتیاز بیجا نباشد، یا محروم نیست و یا محرومین احساس محرومیت نمیکنند. حتماً، همه کار نکردند که به یک جایی نرسیدهاند.
وقتی که میبینند، دیگران با کَلَک، رابطه، پارتی، وسیله، بازار سیاه و با دوز و کَلَک امکانات دیگران را تصاحب میکنند؛ مردمی که اینها را ندارند، احساس محرومیت میکنند و این فتنه در جامعه قرار میگیرد و آن یکپارچگی جامعه به خطر میافتد. وسیله ما برای مُقابله با این کار، تقوا است؛ یعنی، ما اگر واقعاً بتواینم، مردم را متدین بار بیاوریم و واقعاً کاری کنیم که همه بخواهند مسلمان باشند؛ متعبد به احکام خدا باشند، احکام قرآن را قبول کنند، فقه را قبول کنند و زیر بار حرفهای من درآوردی که آدم را همیشه میتواند به اشتباه بیاندازد و رابطهاش را با وحی قطع کند، نروند، در این صورت جامعه در سایه تقوای اسلامی میتواند به نقطهای برسد که مطلوب همه انبیا و پیغمبر اسلام بوده است.
أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ »قُلْ هُوَاللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَّمَدُ/ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یوُلَدُ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ«.
خطبه دوم
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلَی الصِّدیقَةِ الطاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی(عج).
ما در شرایط روحانی و ملکوتی که ماه مبارک رمضان و لیالی قدر و مراسم احیاء و دعا به ملتمان داده است، قرار گرفتهایم. مطمئناً امروز، روحیه و حال مردم با ماه گذشته بسیار تفاوت دارد. مخصوصاً در شرایطی که ما طی دو - سه روز گذشته، دائماً از ذکر مولای متقیان، علی(ع)، و ابر مرد تاریخ و کسی که هنوز دنیا از درک گوشهای از فضایل ایشان عاجز است، به خاطر شهادت این بزرگوار، علی (ع)، در مراسم عزا و ذکر مناقب ایشان از این مشعل نورانی استفاضه کردهایم.
امروز، در روز جهانی قدس از لحاظ سیاست جهانی و منطقهای در شرایط بسیار، بسیار حساسی قرار گرفتهایم و نه تنها خودمان؛ بلکه دنیا خود را در معرض مسایل عظیمی میبیند. امروز ما در شرایطی که دنیا مُستمع ما خواهد بود و با آمادگی روحی که ملت خودمان دارند، باید در خصوص روز قدس - فاجعه دولت غاصب اسرائیل - و مسایلی که امروزه در منطقه و خلیجفارس میگذرد، صحبت کنیم.
بدون شک، از همان سالهای اول انقلاب، یکی از اهداف مهم انقلاب اسلامی ایران، نجات فلسطین بود. تقریباً در سال دوم نهضت اسلامی کشورمان است که میبینیم، مسأله اسرائیل کمکم در مسایل داخلی کشور، در سخنرانیها، بیانیهها و اظهارات مطرح میشود. من یادم هست، در یکی از جلساتی که حضرت امام، با سایر علما داشتند، ایشان مطرح فرمودند: آزادی فلسطین را جزو شعارها و خواستههایمان قرار دهیم. اما بعضی از علما که قدری روحیه محافظه کارانه داشتند، روی این مسأله حساسیت نشان دادند و عنوان کردند که فعلاً صحیح نیست، اما با اصرار امام، بالاخره آزادی فلسطین در بیانیهها مطرح شد و از آن پس، این مورد بوده و تا امروز نیز هست. دلیل وفاداری انقلاب به شعار آزادی فلسطین این است که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، بلافاصله با منادیان کمپ دیوید و مصر قطع رابطه کرد.
زمانی که امام امت، روز جهانی قدس را اعلام کردند، در آن روزها کسی فکر نمیکرد که این مسأله تا این اندازه، جاذبه پیدا کرده مؤثر واقع شود. همچنین از بایکوتی که دشمنان ما، کشورهای ارتجاعی و عوامل استکبار بر روی این روز میکنند، میفهمیم که روز جهانی قدس، در دنیا بسیار مهم است. در کشور خودمان، مردم مسأله روز جهانی قدس و آزادی فلسطین را خیلی خوب درک کردند. این جمعیتی که امروز در خیابانها آمده است، برای دشمنان ما یک منظره بسیار هولناک است و برای ملت ما، عاشقان فلسطین و منادیان ضد صهیونیسم؛ سند حقانیت و مایه قوت روح و دل است.
در سالهای گذشته، ما چنین جمعیتی را داشتیم، ولی گفته میشد که حضور مردم با آن چنان گستردگی به جهت حمایت از رزمندگان و جنگ تحمیلی بوده است، ولی امسال فقط مسأله قدس است. تحقیقاً، ملتی که امروز در خیابانهای تهران حضور داشتند و قاعدتاً در شهرستانها نیز همین طور است، نشان دادند که به شعار آزادی فلسطین و محو کامل اسرائیل ایمان دارند و - انشاءاللّه - خداوند به این مردم خیر دهد. شما مردم بدون اینکه دچار غرور و عُجب بشوید، بدانید که حرکت شما در تاریخ ادیان الهی آن چنان درخشنده، کم نظیر و وسیع است که حق دارید، خداوند، شما را به اهدافتان برساند. انشاءاللّه همین روحیه را حفظ کنید. خداوند به کسانی که از آزمایشهای سخت بر میآیند و علیرغم مشکلات، میدان جنگ را ترک نمیکنند و به دلیل حفظ دین و افکار الهیشان حاضر به فداکاری هستند و رهبرانشان را تنها نمیگذارند، وعده پیروزی داده است و وعده خداوند حق است و آن روزی که خداوند مصلحت بداند و لیاقت آن موقعیت را پیدا کنیم، آن روز خداوند پیروزی مطلق را به شما مسلمانها خواهد داد.
اما مسأله اسرائیل واقعاً مهم است و انصافاً استحقاق دارد، همان طور که شما تاکنون برای این مسأله مایه گذاردهاید، مایه گذاشت. مسأله اسرائیل را نباید کوچک شمرد. اسرائیل یک کشور معمولی نیست که تصادفاً در منطقه پیدا شده باشد. ممکن است، کشورهای مخالف اسلام که مسلمانها را سرکوب میکنند، در گوشه و کنار دنیا زیاد باشند، اما اسرائیل یک مسأله خاصی است. اگر توجه شود که چرا اسرائیل به وجود آمده است؟ و چرا این قدر توسط استکبار جهانی مورد حمایت قرار میگیرد؟ مشخص خواهد شد که وجود اسرائیل در منطقه به منزله خنجری در پشت مسلمانها است و استکبار با گماردن اسرائیل در منطقه، قصد دارد که هر وقت بخواهد، پیکر مسلمانها را مجروح کند.
تنها صحبت از اینکه دو - سه میلیون یهودی در یک نقطهای جمع شدهاند و دولتی تشکیل دادهاند، نیست. اگر همین تعداد از یهودیان در یکی از ایالتهای آمریکا بودند، برای ما مسألهای نبود. اگر این تعداد، به طور طبیعی در آفریقا جمع میشدند و برای خودشان کشوری داشتند، برای ما مسألهای نبود. اما مسأله این نیست؛ موضوع این است که تمامی کفر جهانی در مقابل کلیت اسلام، چنین پایگاهی ایجاد کرده است که نگذارد، یک روزی اسلام به صورت یک عامل حاکم در دنیا در آید.
در بین تمام ادیان آسمانی و در بین تمام ایسمهایی که امروزه برای خودشان در دنیا پیرو دارند و کسانی که با معارف اسلامی آشنا هستند؛ تنها اسلام است که میتواند، آینده بشریت و اکثریت عظیم نزدیک به تمام بشریت را که محروم و مظلوم هستند، اداره کند و غیر از اسلام، در دنیا چیزی نیست که بتواند شر استکبار را از سر محرومین کم کند.
مارکسیسم امتحان داد که یک ایده پوچ و من درآوردی است و به هیچ وجه با فطرت، عدالت، حق و مقتضیات روانی و نیازهای انسانی سازگار نیست؛ بلکه علاوه بر اشکالی که دارد، مادیت را بر بشریت تحمیل میکند. کاپیتالیسم که مسؤول تمامی جنایات میباشد، تاکنون مورد مثبتی را به جهان ارائه نداده است. اما اسلام مایه بسیار عمیق و ریشه بسیار اصیلی دارد که این ریشه به فطرت، وحی و به متن جهان آفرینش متصل میشود و کُفر نمیخواهد بگذارد که این شجره طیبه بتواند اشجارش را بر جهان پهن کند. البته، ابزار زیادی نیز به کار میبرند و منحصر به این مسأله نیست.
یکی از ابزارهایی که استکبار به کار گرفته است؛ این است که آمدهاند و در حساسترین نقطه جهان اسلام یک کشوری به نام اسرائیل تشکیل دادهاند که بتواند به اسلام ضربه بزند. یهودیان، بخصوص در سراسر غرب و بسیاری از کشورها حضور داشتند و به خاطر پول زیاد، رسانهها، بانکها و ابزاری که داشتند، مایه مزاحمت همه کشورهای دیگر بودند. جهان استکبار، تمامی شر را از خودشان جدا کرده و به این منطقه منتقل و متمرکز کرده است و با تمام قُوا از این شر حمایت میکند که در منطقه بماند!
نهضتهای اسلامی منحصر به این زمان نیست، شما وقتی به تاریخ نگاه میکنید، در همین 50 - 60 سال اخیر، در ایران مشروطه بوده است، در مصر، نهضت قوی اسلامی بوده است، در شمال آفریقا، در خود سوریه و شامات، در عراق، در ترکیه و تمام این مناطق، نهضتهای اسلامی، قوی بوده است. اما استکبار بیکار ننشست و مثلاً، آتاتورک را به ترکیه فرستاد و او نیز آن کار را در ترکیه انجام داد. رضاخان را به ایران فرستاد و مردم ایران را به این روز انداخت. در مصر و در شمال آفریقا کار دیگری کرد. در شامات هم آمدند، در مرکز حساس، کنار کانال سوئز در شرق مدیترانه و در کنار دریاهای نفت، این جرثومه فساد را کاشتند.
آن قدر این جرثومه، اسرائیل، برای استکبار دارای اهمیت است که بیشک، کمکی که اسرائیل از آمریکا دریافت میکند، بیشتر از دریافت کمکهای هر یک از ایالتهای آمریکا از خود دولت آمریکا است!
اگر اسرائیل را به عنوان یکی از ایالتهای آمریکا مطرح کنیم، نه اینکه در این اغراق نکردهایم؛ بلکه، حقیقتاً هم کم گفتهایم. امروزه کدام یک از ایالتهای آمریکا در سال بین 4 تا 5 میلیارد دلار کمک مستقیم دریافت میکنند؟ هیچ ایالتی در آمریکا چنین وضعیتی را ندارد؛ بلکه، این ایالتها سالانه مبلغی به عنوان مالیات به حکومت مرکزی تحویل میدهند. آمریکا این آمادگی را دارد که برای حفظ اسرائیل در هر کجا که به نفع اسرائیل باشد، وارد جنگ شود. اسرائیل، منحصر به آمریکا نیست؛ پدر اصلی این مولود نامشروع انگلیس است. بعد از اینکه دوران امپراطوری در دنیا به سر آمد، آمریکا جای آن را گرفت و همان نقش را انجام داد. متأسفانه، جهان غرب و شرق برای حفظ اسرائیل سرمایهگذاری میکنند. سرمایه گذاری شرق و غرب برای حفظ اسرائیل در منطقه، بدین جهت است که از اسلام میترسند و نکته اصلی این است. تنها غرب نیست که از اسلام میترسد؛ بلکه شرق نیز وضعیتی همچون غرب دارد. مادیت کاپیتالیستی و مادیت مارکسیستی هر دو از اسلام میترسند. بنابراین، اسرائیل برای هر دو آنها، غرب و شرق، میتواند نقش خنجر را داشته باشد. با ایجاد کشوری به نام اسرائیل، غرب و شرق توانستهاند، برای خود منطقه نفوذ و بازار فروش اسلحه ایجاد کنند.
مسأله دوم در خصوص اسرائیل این است که این جرثومه، اگر شرایطی پیدا کند، باید خیلی جاها و مناطق را بگیرد! شعار اینها این است: »حُدُودُکَ یا اسرائیل مِنَ الْفُراتِ اِلی النیل« کلاً، یکی از انگیزههای حرکت اسرائیل در منطقه این است که بین منطقه نیل و فرات را از آن خود کند و هیچوقت هم از این مسأله غفلت نکرده است. اولین بار، وقتی فلسطین تقسیم شد و اسرائیل به وجود آمد، با وسعتی نزدیک به 14 هزار کیلومتر مربع تشکیل شد. بلافاصله خود را آماده و تجهیز کردند و به 21 هزار کیلومتر مربع رسیدند و با گام سومی که اسرائیل برداشت، تمامی خاک فلسطین را از آن خود کرد. آنگاه جولان سوریه و سپس صحرای سینای مصر را اشغال کردند؛ ولی به جهت مسأله کمپ دیوید اسرائیل حاضر شد که موقتاً صحرای سینا را تحویل دهد. سینای مصر، جزو اهداف اسرائیل اشغالگر است، منتها چون مسأله کمپ دیوید از ارزش بسیاری برخوردار بود و توسط این توطئه، توانسته بودند اسلام را در مقابل اسرائیل متزلزل کنند، حاضر شدند که موقتاً از صحرای سینا خارج شوند.
در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی ایران، میبینیم که لبنان توسط اسرائیل اشغال میشود. اگر مسلمانان در لبنان نبودند، اسرائیل در بیروت میماند، اگرچه حالا نیز به عنوان کمربند امنیتی در پشت نهر لیطانی مانده است. اسرائیل سیاست توسعه طلبانه دارد و آمریکا همواره حامی اسرائیل بوده است و هر وقت شرایطی در دنیا به وجود آید، اسرائیل، جلو میآید البته، ابعاد خطر اسرائیل خیلی بیشتر از اینها است که در این خطبه عرض کردم. این مسایل که عرض شد، مقدمه بحثم بود که ناچار بودم مطرح کنم. نتیجه این مقدمه که تا اینجا عرض کردم، این شد که این کفر جهانی است که در مقابل ما قرار دارد، نه اسرائیل.
اسرائیل به عنوان خنجری در دست آمریکا و کفر جهانی، برای دریدن نهضتهای اسلامی است. اسرائیل هر چه لازم داشته باشد، کفر جهانی به او میدهد و در آن، ما هیچ شکی نداریم. آمریکا تا آنجایی که میتواند و از دستش برمیآید، نمیگذارد که اسرائیل شکست بخورد. متأسفانه، در حال حاضر، کشورهای اروپایی و بعضی از کشورهای کمونیستی همین طور هستند و از اسرائیل حمایت میکنند. همچنین بعضی از کشورهای ارتجاعی در منطقه نیز، هستی خود را مرتبط با هستی اسرائیل میدانند و فکر میکنند، اگر اسرائیل ساقط شود، فلان شاه نیز از بین خواهد رفت! بنابراین، کشورهای ارتجاعی منطقه هم پشتیبان اسرائیل شدهاند.
امروز، با ثروت اعراب و با اسلحه آمریکا و تبلیغات خود صهیونیسم، این شجره خبیثه ریشههایش را با قدرت در زمین نگه داشته است که کفر جهانی آن را تغذیه کند. خوب! باید با این چه کرد؟ اگر وضع به همین صورت بماند، آیا واقعاً یک کشوری مثل سوریه، میتواند اسرائیل را شکست بدهد؟ بسیار بعید است. اگر کشورهایی مثل مصر، سوریه، اردن، لیبی و کشورهای حوالی فلسطین، همه با هم، علیه اسرائیل میجنگیدند، شاید میشد که اسرائیل را از بین ببرند! البته، در گذشته این مسأله انجام میگرفت؛ ولی اکنون این کار کمی دشوارتر شده است. کار را باید بررسی کرد و برای آن برنامهریزی کرد.
اشتباه اساسی مخالفین اسرائیل در گذشته این بود که آنها حرکت خود را عربی کردند. قومیت عربی پشتیبان مبارزه با اسرائیل شد و این بسیار اشتباه بود. نمیتوانیم بگوییم که همه اینها خیانتکار بودند. شاید آنها آن روزها فکر میکردند که ایران، پاکستان، ترکیه، اندونزی و کشورهای آفریقایی و سایر کشورها نمیتوانند اسرائیل را از بین ببرند. اعراب میگفتند که خودمان، حالا با یک چهارچوب محدودتری حرف میزنیم؛ ولی، اشتباهشان این بود که فکر میکردند با اسرائیل طرف هستند؛ این اشتباه بود. همه یا اکثرشان، سرشان در آخور آمریکا یا روسیه بود. اینها میخواستند، با اسرائیل بجنگند؛ این خطر بزرگی شد. حالا چرا این طوری شد؟
شاید یک دلیلش این باشد، (البته بهانه است، این دلیل نیست) که مثلاً بگویند، چون مسیحیهایی هم اینجا هستند، که همراه با ما باید بجنگند، اگر ما اسلامی بگوییم، اینها نمیجنگند! یا بگویند: کمونیستها با ما باشند! چون یک عده هم کمونیست هستند و چون کمونیستهایشان با ما هستند، ما اسلامی بگوییم، اینها نمیجنگند! یا اصلاً بگوئیم: چون اکثر سران عرب، خودشان دین نداشتند، آنها این مسأله را نمیفهمیدند. کسی که دین ندارد، شعار اسلامی دادن مزخرف است. اگر بخواهد شعار اسلامی بدهد؛ زندگی او شعارش را نفی میکند. آدمی که بخواهد عرق بخورد، قمار کند، جنایت کند، و هنوز در کاخش کنیز بازی کند و اموال مسلمین را بفروشد و با خانمش به آمریکا برود و با خانمهای رؤسای آمریکا هم برقصند، اگر شعار اسلامی بدهد، مردم مسلمان یک قدم هم دنبال او نمیآیند.
یکی از ادله هم این بود که اینها خودشان مسلمان نبودند، شاید مهمترین دلیلش این بود که دست خفیه کفر جهانی بوده است که اصلاً از اول چنین فکری را سرکوب کند. در مصر حرکتهای اسلامی نقش زیادی در جنگ با اسرائیل داشتند، ولی محدود بودند. یک جمعیت بود؛ حاکمیت نبود. به هر حال، در مقابل اسرائیل، قومیت عرب به خاطر ضعفها و تضادهای درونی و نفوذی که در او شده است، عاجز است و عاجز شد که با اسرائیل بجنگند. ببینید! تحلیل مسأله، خیلی روشن است. اگر یک کشوری منافع خودش در مقابل منافع عربی قرار بگیرد، منافع خودش را نگاه میدارد؛ نه اینکه منافع خود را فدای عربیت کند. کما اینکه یک زمامدار هم اگر منافع خودش را با منافع کشور و یا قومیتش در تعارض ببیند، شخص خودش به ملت خیانت میکند؛ همان طور که دارند میکنند. چیزی که نمیشود به او خیانت کرد، اگر آنها در میدان باشند، مسلمانها هستند. اگر خلق اسلامی، ملت اسلامی، با فکر اسلامی وارد مبارزه شود و این را محور قرار دهد، آن وقت نفوذ در او بسیار مشکل میشود. امکاناتی که از سواحل اقیانوس آرام تا سواحل اقیانوس اطلس، پشتوانه این حرکت بود و اگر این جنگ، عقبه عظیمی، حدود یک میلیارد مسلمان داشت، این جنگ محکوم به پیروزی بود و جنگی که شروع میشد، دیگر متوقف نمیگردید. اگر داوطلبان اسلامی طراحی شده بودند، پشت سر هم میآمدند و تا تلآویو میرفتند، ولی نخواستند، این کار بشود.
آنها با اسلام مبارزه میکنند. اسرائیل اینجا آمده است که با اسلام مبارزه کند و هر مقدار که لازم باشد، کفر پشت سرش ایستاده است - همه پهنه کفر - و هر چه لازم باشد، بیشتر ایستادگی میکند. اینها تا چند سال پیش، احتیاج نداشتند که کلیسا پشت سر اسرائیل باشد. یک دعوای قدیمی بین یهود با مسیحیها است که به عقیده مسیحیها، حضرت مسیح(ع) را یهودیها کشتند، اشراف یهود، حضرت مسیح را کشتند، و به عقیده قرآن حضرت مسیح از دستشان خارج شده و به آسمان رفته است. مسیحیت خودش را از یهود در رابطه با خون حضرت مسیح طلبکار میداند، خودش را وارث خون حضرت مسیح میداند و تا همین چند سال پیش، قضیه این بود. اگر تاریخچه درگیری یهود و مسیحیت را جمع کنند، یک کتاب قطور؛ بلکه چند جلد کتاب بزرگ میشود.
وقتی که انقلاب اسلامی در ایران پیدا شد و حرکت اسلامی اوج گرفت، اینها احساس کردند که باید کلیسا هم پشتوانه یهود باشد، کِنِشت و کلیسا که همیشه با هم در جنگ بودند، صلح کردند و پاپ که هیچ وقت حاضر نبود، نگاه محبتآمیز به اسرائیل کند، پدر اسرائیل شد! اینها هر چه در ذخیره دارند، پشت سر اسرائیل آوردهاند. ما اگر بخواهیم فلسطین را نجات دهیم، باید سراغ اسلام برویم و حضرت امام این کار را کردند. این کار را انقلاب اسلامی کرده است و دشمنان ما نمیگذارند این کار بشود. تجربه خود ما هم تجربه خوبی است؛ یعنی، تجربه نشان میدهد که شکست اسلام مشکل است. این مقدار توطئهای که در این 8 سال بر ضد جمهوری اسلامی ایران شده است و این اندازه ظلمی که به او شده و این مقدار فشاری که نسبت به انقلاب نوپا شده است، اگر بین کوههای دنیا تقسیم میکردند، آنها را ذوب میکرد! ولی، این انقلاب روز به روز نیرومندتر، قویتر و شاداب تر در میدان است.
نمونه دیگرش لبنان است. در لنبان واقعاً اعجاز اسلام دیده میشود. ما یک کشور مستقل با 50 میلیون جمعیت هستیم و خیلی امکانات مالی و فرهنگی برای ما فراهم است؛ اما برای لبنان واقعاً یک چیز عجیبی است. هشت سال بعد از انقلاب و قبل از ما، بر این کشور (لبنان) چقدر فشار آوردند که آن را طعمه اسرائیل کنند. از درون فالانژها مثل سم مهلک به مردم زهر میریزند. مادیها و اَیادی دیگر شرق و غرب نیز همین طور. اسرائیل تا بیروت آمد و مرکز لبنان را گرفت. هنوز هم برسر مردم لبنان بمب میریزد. در این کشور کوچک ده هزار کیلومتری، روزی نیست که چند انفجار، این محدوده کوچک را نلرزاند و جنگهای داخلی نیز همین طور، ولی آنکه لبنان را در طول این چند سال، بر روی سر پا نگاه داشته است، مسلمانها هستند و این مطلب را همه قبول دارند. حزباللّه لبنان و مسلمانها هستند که آمریکا، ایتالیا، فرانسه و انگلیس را پشت پا زدند و آنها را با آن ذلت، از لبنان بیرون ریختند و اسرائیل را تا آن طرف رود لیطانی بیرون راندند و هنوز هم دارند در آنجا به سرش میزنند و ایستادهاند و برای کل استکبار جهانی، یک نقطهای شدهاند که همه از لبنان کینه دارند و نسبت به او عصبانی هستند، به خاطر اینکه اینها را در آنجا ذلیل کردند و دارند باز هم ذلیل میکنند؛ این نیروی اسلام است.
ما این تجربه را به طور ملموس داریم و استکبار این را در تحلیل قبلی خود داشت. استکبار این تجربه را در نهضت تنباکو، در نهضت مشروطه، در حرکتهای امثال مدرسها، در حرکت مردم مصر و همچنین در مسلمانهای الجزایر و خیلی جاهای دیگر دیده است. بنابراین، میدانست که چه خبر میشود. حالا ما هستیم و اسلام که مورد هجوم کفر قرار گرفته است و اسرائیل فقط به عنوان یک خنجر در دست کفر جهانی بر پیکر اسلام است. اگر زمامداران کشورهای اسلامی صداقت دارند، برای مبارزه با اسرائیل نباید روز قدس را بایکوت کنند، باید مردمشان را تشویق کنند، تا به میدان بیایند. اگر امروز در همه دنیای اسلام، مثل تهران تظاهرات بود؛ یعنی، اگر بیش از 600 - 700 میلیون آدم امروز در خیابانها شعار »مرگ بر آمریکا« و »مرگ بر اسرائیل« میدادند، شما فکر میکنید، اسرائیل میتوانست بماند؟! یا اگر کشورهای اسلامی یک چنین منظرهای را میدیدند، میتوانستند مقاومت کنند؟! اگر عربها چنین منظرهای را میدیدند، جرأت میکردند، نفتشان را پشتوانه اسرائیل و آمریکا کنند؟! تحقیقاً اینهایی که روز قدس را بایکوت میکنند، بزرگترین خیانت را به آرمان فلسطین میکنند و آزادی فلسطین را به تأخیر میاندازند، گرچه بالاخره مسلمانها آن را آزاد خواهند کرد؛ اما اینها میفهمند که دارند چه کار میکنند؟
در همین رابطه، ما باید مسأله جنگ ایران و عراق و مسایل جاری خلیجفارس را تحلیل کنیم. آنچه امروز در خلیجفارس میگذرد، چیز عجیبی است! واقعاً عجیب است و تحلیلگرهای دنیا را عاجز کرده است و هر کسی یک چیزی برای خودش میبافد و هیچ کس به واقعیت قضیه نمیتواند اعتراف کند.
ما تجسم همکاری متضادهای دنیا را در جریان اسرائیل سالها است که میبینیم. در جنگ ایران و عراق هم، چنین تجسمی وجود دارد، - درست شبیه است - و کورند کسانی که این واقعیت را نمیبینند، یا بیانصاف هستند، آنهایی که میبینند و اعتراف نمیکنند. جنگی که علیه ما تحریک شد، با همان حربههایی که اسرائیل حمایت میشود، در ایران به راه افتاد. خیانت حزب بعث، مثل خائنهایی که آن روز در فلسطین بودند، پول و امکانات ارتجاع عرب که در اختیار آمریکا بود، اسلحه شوروی که یک پای کفر جهانی است و تبلیغات صهیونیسم که همیشه در جریان بوده است. هر چه در اسرائیل به کار گرفته شد، اینجا هم به کار گرفته شد؛ البته، اینجا ادعای بیطرفی کردند و آنجا هم در سازمان ملل ادعای مثلاً حق آوارگان را مطرح کردند و همین حرفهایی که همیشه میزدند، با ریاکاری، نفاق و پدرسوختگی و حالا هم میزنند.
اینها در ایران لزومی نمیدیدند، لُخت شوند و به میدان بیایند! چون پول میدادند، اسلحه میدادند و حزب بعث عراق هم میجنگید. ولی به نقطهای رسیدند که باید به میدان میآمدند و چهرههای خودشان را نشان میدادند. در لبنان به این صورت پیشآمد و چهار کشور در آنجا نیرو پیاده کردند. اینجا هم، همین است. در خلیجفارس، خیلی چیز عجیبی است! شوروی و آمریکا با هم، با ناوگان رزمی، کشتی نفت را اسکورت میکنند. اصلاً این حرف یعنی چه؟ مگر صرف میکند که نفت را با ناوگان ببریم؟! شما میدانید که اگر یک ناوگان، یک ناو رزمی، بخواهد همراه یک کشتی نفت از اقیانوس هند تا سواحل عربستان و کویت بیاید و باز با این کشتی برگردد؛ یعنی چه؟! این نفت به قیمت طلا تمام میشود! اگر بخواهند تجارت کنند، مگر میشود همراه هر کشتی نفت، یک ناو رزمی گذاشت؟! اینها خیال میکنند، این مطلب در دنیا عملی است؟ حالا آن بحث دیگری است که عملی است یا نه؟
اصل مسأله، مسأله نفت نیست. این نفت صرف میکند که از چاههای نفت در هواپیما بریزند و با هواپیما هر جا میخواهند ببرند و خالی کنند! برایشان ارزانتر تمام میشود، تا اینکه ناوگان رزمی راه بیندازند. اصل قضیه، مسأله جنگ با اسلام است. اینها دیدند که این دو سال اخیر، هر چه به ایران فشار آوردند، ایران روی پای خودش ایستاد و محکمتر شد و مشکلات اقتصادیش را حل کرد و مردم مشکلات اقتصادی را دیدند و خم به ابرو نیاوردند و توانشان را هر روز بالا بردند. اینها یک صحنه درگیری را پیش آوردند و دارند یک پرده دیگری را نمایش میدهند.
الان، یک سال و نیم یا دو سال است که این سیاست، سیاست رسمی استکبار و کفر جهانی است. سیاست، روشن است و آن این است که ایران باید از نفتش محروم شود تا قدرت مادی اداره جنگ را نداشته باشد؛ در نتیجه، عراق بتواند، هم با نفتش و هم با پول دیگران خودش را اداره کند. این مسأله در دو جمله روشن میشود و سیاستشان این است.
فرانسه در این کار شریک شده و موشکهای اگزوسه را داده است. اگزوسهها بهترین وسیله کشتی زنی است، برای اینکه از یک متری روی آب حرکت میکند. آمریکاییها هم دروغ میگویند که ناوها میتوانند اینها را کف آب بزنند. ممکن است از صدتا یکی را بزنند! این موشکها در فاصله یک متری یا دو متری آب پرواز میکنند. نه راداری میتواند آن را در این حد ببیند و نه چیزی هست که اینطور خوب جلو برود. درنتیجه میرود و به کمر کشتی میخورد و آب توی کشتی میرود و او را غرق میکند و یا لااقل کشتی را از کار میاندازد. فرانسه خبیث شرور، اگزوسهها را به عراق داد، بعد هر هواپیمایی که خواست به او دادند. حتی هواپیما به عراق قرض دادند. آواکسهای آمریکا در عربستان مأمور شدند تا اطلاعات لازم را به عراق بدهند که کشتیهای ایران کجا هستند و کجا میروند. مخابرات جهانی کارشان این است که صدای کاپیتانهای کشتیهای ما را بگیرند و بگویند، موقعیت اینها کجا است و عراق به دنبال این صدا راه بیفتد. همه امکانات را به عراق دادند، تا جزیره خارک را بزند، گناوه را بزند، مراکز نفتی را بزند، کشتیها را بزند، هر چه میتواند بزند. خوب! ایران چه میتواند بکند؟
اولاً ایران هم، تا آنجایی که توانست، از خودش دفاع کرد و توانست، منابع خودش را حفظ کند و خوب هم موفق شد و ما باید از مأموران شرکت نفتمان که خیلی صلابت نشان دادند، تشکر کنیم و مخصوصاً تکنیسینها و متخصصین که در بدترین شرایط، این صنایع ظریف را حفظ کردند و از پدافندمان و نیروهایی که از فضا حفاظت کردند، تشکر میکنیم. الان دو سال است که در بدترین شرایط، مقدار سهمیهمان را در اوپک میتوانیم صادر کنیم. دو سال است که دارند این شرارت را میکنند و دیدند، نشد. این خیلی حرف است! همه شان شریک شدند و دیدند، نشد! علاوه براین، ایران یک حربه عادلانهای هم در اختیارش هست. ایران گفت: خوب، شما کشتیهای ما را میزنید، عراق که در خلیجفارس کشتی ندارد، ولی ما آن کشتیهایی را که در خدمت عراق هستند، میزنیم. همه میدانند که سواحل کویت و عربستان در اختیار عراق است. همه میدانند، نفت منطقه بیطرف را کویت و عربستان به عراق میدهند. همین آخرین کشتی که ما دیدیم، با تیر غیب زده شد، کشتی عظیمی است که میرفت، نفت منطقه بیطرف را بیاورد. خوب! هیچ کس نمیتواند منکر این باشد که ما میتوانیم پشتوانه نفت عراق را بزنیم. این حرف عاقلانه و عادلانهای است و میگوییم ما میزنیم.
گر چه تا به حال مسؤولیت هیچ کشتی که ضربه خورده است به عهده نگرفتهایم، آنها هم عُرضه پیدا نکردند که بفهمند، ما زدیم یا نزدیم! و برای این کار هم ابزار زیادی در اختیار جمهوری اسلامی است. موشک تنها نیست، موشک ساحل به دریا تنها نیست، موشک کشتی به کشتی تنها نیست، اینجا را هلیکوپترهای معمولی هم میتوانند بزنند! قایقهای معمولی هم که پاسدارها سوار میشوند و در سواحل میگردند، میتوانند بزنند. چیزهای دیگری هم ذخیره کردهایم و روزی که به کار گرفتیم، وحشتشان خیلی بیش از اینها میشود، که هنوز ما لازم ندیدهایم، به کار گیریم.
به هر حال اینها احساس کردند که ایران، هم میتواند منابعش را حفظ کند و هم میتواند، مقابله به مثل کند و اگر آنها شرارت کنند، ما بهتر از آنها میتوانیم انتقام بگیریم، این کار را نیز ثابت کردهایم. سیاستمان را هم اعلام کردهایم. ما گفتیم؛ اینکه میگویید، »امنیت خلیجفارس«، جمهوری اسلامی بیش از همه، به این امنیت احتیاج دارد. شما چرا این حرف را میزنید؟! این حرف را ما باید بزنیم؛ امنیت خلیجفارس باید به عهده ما باشد. هر مقداری که امنیت ما مخدوش شود به همان اندازه، خداوند امنیت دیگران را مخدوش خواهد کرد. حدش هم این است، اگر آنها یک کشتی را زدند، یک کشتی زده میشود. اگر یک سکوی نفتی را زدند، یک سکوی نفتی زده میشود. اگر یک موقعی به بندرهای ما حمله کنند، به بندرهای دیگران حمله خواهد شد. اگر آنقدر شرارت کردند و کار را به جایی رساندند که ایران دیگر نتواند از خلیجفارس استفاده کند، آن روز هیچ کس از خلیجفارس نمیتواند استفاده کند!!
ما ثابت کردهایم که قدرت این کار را داریم. دنیا هم فهمیده است که ما قدرت این کار را داریم. دنیا به مقداری از این فرمولها پی برده است و یک مقدار هم فرمولهایش را نفهمیده است و اگر بعد هم بفهمد، ما چیز دیگری داریم که مطرح کنیم. ببینید، ما حدود یک هزار و چند صد کیلومتر مرز دریایی داریم. این طور نیست که آنها خیال کنند، از کویت تا جاسک و یک مقدار از دریای عرب را میتوانند تمامش را ناو بچینند. خوب! حالا پنجاه تا، یا بیست تا ناو در اینجا باشد، اینها مثل یک نخود در داخل یک دیگ آش میشوند! در این دریای به این وسیعی، ما که حالا نمیخواهیم با ناو بیاییم، شما را بزنیم.
یک پاسدار در یک قایق سوار میشود و به آنجا میآید و شما میبینید که کشتیتان زیر آب رفته است! هلیکوپتر میآید و نیروهایش را در نفتکش پیاده میکند و بمبش را میگذارد و بعد خداحافظی میکند! شما چه کار میتوانید بکنید؟! در اینجا ناو چه کار میتواند بکند؟! ناو مثلاً میتواند یک موشک به ساحل بزند. آیا ساحل ما و سراسر مرز ما مگر با خرمشهر و آبادان تفاوت دارد؟ آنهایی که نیرو پیاده کردند، چه کار توانستهاند بکنند؟! شما در این رابطه کاری نمیتوانید از پیش ببرید. ما این تهدید را جدی نمیگیریم.
اینها چون دیدند، راه ادامه دارد، یک قدم به جلو آمدند. جلو آمدنشان، دلیل دیگری نیز داشت. احساس کردند که ایران یک حرکت تازهای در داخل عراق شروع کرده است. جنگ را ما به شمال عراق کشاندیم و امروز قرارگاه رمضان و نیروهای مبارز کُرد و نیروهای مبارز عرب در سراسر کردستان عراق، دارند یکی دو شهر را ساقط میکنند و جادهها را میبندند و پادگانها را میگیرند. خوب! این حرکت که تا آنجا نخواهد ماند، جلوتر خواهد آمد. به این خاطر آنها جداً احساس خطر کردند.
از آن منطقه به کرکوک نزدیک میشویم و در اینجا نیز به نفت زُبیر نزدیک شدیم و شرایط طور دیگری پیش میرود. در کنار مرزمان نیز فاصلهمان آن قدر با بغداد کم است که اگر یک روزی بنا شد در جنگ شهرها مثل عراقیها رفتار کنیم، کل شهرهای عراق را میتوانیم با موشکهایی که هم خود جمهوری اسلامی ایران ساخته است و هم از جاهای دیگری گرفتهایم به رگبار موشک ببندیم. وقتی دیدند، جنگ شهرها بیثمر شد و زدن مراکز اقتصادی نیز بیثمر شد، در عین حال، شمال عراق به خطر افتاد، جنوب عراق به خطر افتاد، زدن کشتیها بیثمر شد، به فکر افتادند که چه باید کنند؟ ضمناً هر روزی هم یک عملیات کوچک و یا بزرگ میشود، بالاخره ما یک قدم، چه کم و چه زیاد به جلو برمیداریم، بالاخره این گامهای کوچک، یک روز به جاهای حساس خواهد رسید.
همه محاسبات ایجاب میکرد که خودشان به میدان بیایند و کارگردان این دوره به نظر ما آمریکا است. روسها در دام افتادند، روسها را یک آرزوی قدیمی که از زمان »پطر کبیر« در مغز زمامداران روس تعبیه شده بود که در آبهای گرم جنوب حضور داشته باشند، این وضع موجود تشویق کرد که جلو بیایند. آمریکا از این حالت روانی روسها سوءاستفاده کرد، به کویتیها گفت که روسها را دعوت کنید که بیایند، از کشتیهای شما حفاظت کنند! روسها دیدند، عجب موقعیت خوبی است! و آمریکا به اینها نیاز دارد، چون آمریکا نمیخواست به تنهایی به این میدان بیاید. تنهایی مسایل زیادی برایش داشت. آمریکا، روسها را جلو انداخت و حالا سه کشتی روسها که اولیش با سلام و صلوات و با اسکورت و بدرقه آمد، کل آن مثلاً نود هزار تن ظرفیت یک کشتی بود. امروز کشتیهای چهارصد - پانصد هزار تنی نفت را از خلیجفارس حمل میکنند. کشتی نود هزار تنی پیداست که نمایش است. این اصلاً کارش نفت کشی نیست.
اگر اینها بخواهند، با ناو و پرچم چند روز با نفتکش حرکت کنند، کشتی یک مشکل فنی پیدا میکند؛ زیرا سرعت اینها با هم نمیخواند، یکی سرعتش سی و چند گره و دیگری چهارده گره دریایی است. اینها اگر حرکت کنند؛ مثل یک کامیون هیجده چرخی که همراه یک ماشین بنز سبک بخواهد در جاده حرکت کند، خواهد بود. چه مصیبتی برای راننده بنز پیش خواهد آمد که چند قدمی برود و بایستد، تا کامیون به او برسد! با این حالت، نفت از خلیجفارس بردن، خودش برای ما پیروزی است. ما اگر هیچ کار هم نکنیم و بگذاریم، این طوری نفتشان را ببرند، همین مسأله، پیروزی است! دنیا به این صحنه میخندد. دنیا این صحنه را مسخره خواهد کرد و این ذلت شماست. ذلت کرملین است، ذلت کاخ سیاه است که نفت را از جلوی قایقهای ما این طوری عبور میدهند، اگر بتوانند؟!
این وضع را اینها درست کردند. خوب! برای کشتیهایشان تصادفهای بدی پیش آمد، در حالی که ما اینها را تصادف نمیدانیم. ما خدا را بالاتر از اینها میدانیم و وقتی نهضت اسلامیمان را انجام میدادیم و امروز که انقلاب اسلامی را اداره میکنیم، متکی به خدا هستیم. ما اگر لطف خدا را همراه خودمان نبینیم، خیلی ضعیفتر از این هستیم که بتوانیم با این ابرقدرتها و با این غولهای وحشی بجنگیم! وقتی حضرت موسی(ع) را در دریا انداختند، آنچه قلب موسی را آرام کرد که با طمأنینه، به امید فردای بهتر نشست، همان مضمون، امروز در دل فرد، فرد ملت ما حاکم است و ملت ما با حمایت خدا میجنگد و لذا شکست و شهادتش را پیروزی تلقی میکند.
انجام وظیفه برای ما مهم است. بنابراین، این گونه تهدیدهایشان برای این است که ایران را نشناختهاند، روحانیت را نشناختهاند. من یک مَثَلی میزنم، برای اینکه آمریکاییها واقعاً ایران را نشناختهاند که وارد این ماجراها شدهاند. فکر میکنم، بهتر از این چیزی نمیتواند، این مطلب را روشن کند. اینها مثل یک بچه کوچکی هستند که تازه چشمشان را باز کردهاند. (نسبت به انقلاب ایران) البته، اینها در سطح دنیا این سفارتخانههایشان، .... و چیزهای دیگر را دارند، گروهها را میشناسند، جریانها را میشناسند، چهرهها را میشناسند و تاریخ همه را دارند و میتوانند تصمیم بگیرند. اما نسبت به انقلاب اسلامی ایران خیلی کور هستند. اینها مثل بچههایی هستند که تازه چشمشان را باز کردهاند و چیزهایی را میبینند، گیج میخورند و نمیدانند که اینها چیست.
خود من ده، بیست سال پیش بچهای داشتم، آن دوره هایی که ما تحت فشار حکومت پهلوی بودیم، در خانه ما معمولاً رُفقای طلبه میآمدند، دیگران نمیآمدند. این بچه هر چه میهمان دیده بود، آخوند دیده بود و از اولین روزی که چشم باز کرده بود به این محیط عادت کرده بود. در همان زمانها یک سفر به قم رفتیم و وقتی در آستانه در مدرسه فیضیه داشتیم پیاده میشدیم، درسی تمام شده بود و جمعی از طلبهها از داخل مدرسه داشتند، بیرون میآمدند. وقتی بچه چشمش به این همه عمامه سیاه و سفید افتاد، گفت: مامان! چقدر میهمان بابا؟ این مسأله برایش میهمان بابا بود.
آمریکاییها واقعاً الان ما را، انقلاب اسلامی ما را، حزباللّه را، اسلام را، همه چیز را این طوری میبینند. میگویند: حکومت آیت اللّهها، اصلاً نمیدانند بالاخره آیت اللّه چیست، حجتالاسلام چیست. خوب! ما هم اینطوری هستیم که به همه میگوییم: آیتاللّه یا حجتالاسلام، آنها گیج شدهاند که اینها چه کسانی هستند. آخر این قدر آیتاللّه!! به امام آیتاللّه میگویند، به دیگران هم آیتاللّه میگویند و به خیلی هم حجتالاسلام میگویند. آنها گیج شدهاند، زحمت میکشند، خرج میکنند و به یک حجتالاسلام خودشان را نزدیک میکنند و میبینند. چیزی نبود! از یک طرف دیگر میزنند و آیتاللّه پیدا میکنند و میبینند، او هم چیزی نبود! حزباللّه یک چیز مخصوصی در نظر آنها است، همه ریش دارند و یک اُورکت هم میپوشند! بیروت همین طوری است، تهران هم بدین صورت است! اصلاً آنها نمیتوانند جریانها را تشخیص دهند. در خلیجفارس هم به همین بلا دچار شدهاند، نمیدانند با چه کسی طرف هستند. با موشک از دور جنگیدهاند و حالا خیال میکنند، در اینجا نیز میتوانند همین طور بجنگند.
روسها هم، همین اشتباه را میکنند، به طوری که روسها در دام آمریکاییها افتادند و جلو آمدند. منتها اینها عاقلتر از آمریکاییها هستند. وقتی دو تا کشتیشان در اینجا یک قدری زخمی شد، دیگر آرام گرفتند و دیگر حرف نمیزنند. شاید، اهل عمل باشند و اهل حرف نباشند!
آمریکاییها به بد وضعی افتادند، وقتی دیدند، روسها جلو افتادند، گفتند؛ روسها در خلیجفارس افکار عمومی راتحریک کردند و خوب است، ما هم روی یازده کشتی از کشتیهای کویت، پرچم آمریکا بزنیم! پرچم که دردی را دوا نمیکند! هر روز سربازهای ما دارند، از روی پرچم آمریکا رژه میروند. ما میگوییم، این قدر به پرچم فشار نیاورید! به دولت آمریکا فشار بیاورید. تحقیقاً، یکی از کارهایی که ما باید بکنیم، این است که در کشتی پیاده شویم و پرچمشان را برداریم و به ایران بیاوریم، تا آنها بفهمند که پرچم دردی را دوا نمیکند! و این کار را خواهیم کرد.
خوب! پرچم را که گذاشتند، باید از این پرچم، ناوگان حفاظت کند. ناوگان همراه پرچمها در خلیجفارس حرکت میکند، - هنوز هم معلوم نیست - زیرا این روزها داخل حکومت آمریکا وضع خاصی وجود دارد. این روزها ایران چنان تزلزلی در کاخ سفید و کنگره انداخته است که تصمیمگیری در آنجا بسیار دشوار است. نه آقای ریگان میتواند تصمیم بگیرد؛ برای اینکه، از کنگره میترسد و نه کنگره میتواند تصمیم بگیرد. وضع مخصوصی دارند و به این زودی، یازده کشتی به پرچم آمریکا مزین نخواهد شد! حالا اگر شد، چه کسی میبایست، این کشتیها را حفظ کند؟ آن، ناوگان است. خداوند وضعی پیش آورد که از همین حالا، پیش از اینکه پرچمها را روی کشتی بگذارند، معلوم شد که این ناوگانها کاری از دستشان نمیآید. وضع ناوگان، یک رسوایی برای آمریکا شد. این حادثه از حوادث عجیب تاریخ است.
من یک اشاراتی در مجلس کردهام و امروز با اینکه خیلی شما خسته هستید، خودم هم کاملاً خسته هستم، ولی حیف است که این موضوع را یک مقدار باز نکنیم، این خستگی را تحمل میکنیم. این حادثه از آن حوادث عجیب و غریب جنگ و تاریخ است. کشتی آمریکا ظاهراً با موشک اهدایی فرانسه که به دستور آمریکا داده شد، این طور وضعی پیدا میکند. چرا این جور شد؟ خودشان گفتند: عراقیها اشتباهی آمدند و زدند، گرچه این اشتباه ممکن است؛ یعنی، من نمیخواهم بگویم که منطقاً ممکن نیست که اشتباه نشود، چرا! این ممکن است که خلبانی به جای اینکه اینجا را بزند، اشتباهاً جای دیگری را بزند. یک چنین چیزی تا به حال هم اتفاق افتاده است؛ ولی بعید است که انسان با شرایطی که در آنجا بود؛ این چیز را بپذیرد. دو یا سه احتمال دیگر مطرح است:
یک احتمال، (البته، ما خودمان نظرمان به یکی از این احتمالات میچربد، ولی چون قطعی نیست، احتمالات دیگر را هم میگوییم) این است که این، اصلاً جنگ ابرقدرتها شده است. بدبختیشان این است که وقتی کشتی شوروی به مین برخورد کرد، نمیشود که کشتی آمریکا به چیزی برخورد نکند! این کار، خیلی سخت نیست.
شما فکر میکنید که شورویها بعد از بیست، سی سال سرمایهگذاری روی ارتش عراق، یک خلبان ندارند که به او دستور دهند! حالا ما میگوییم، فرماندهاش نگفته است، صدام نگفته است، یک خلبانی که شوروی بگوید: تو برو و این کار را انجام بده، نیست؟! این آدم چقدر باید احمق باشد که این احتمال را نادیده بگیرد! از این موضوع یک مقدار پایینتر یا بالاتر، در فرماندهان ارتش بعث عراق، عُمال شوروی نیستند؟! خوب! ارتش عراق مثل ارتش ایران در زمان شاه است. اگر آمریکاییها در زمان شاه میخواستند یک دستوری بدهند، چه کسی مانعشان بود؟ نمیتوانستند چنین کاری را بکنند؟! واقعاً در عراق از این بیشتر است. این خلبانها تمامشان در مسکو دوره دیدهاند، چند سال در آنجا درس خواندهاند و یک نفر از اینها و یا فرماندهشان آمدهاند در عراق فرمانده شدهاند. خود حکومت عراق؛ شما فکر میکنید که اگر امروز روسها به صدام بگویند با اینکه تو یک پایت آمریکایی است، اگر نزنی، ما اسلحه را از روی تو قطع میکنیم! صدام چارهای دارد جز اینکه این طور مخفیانه بزند؟! یعنی اگر قاطعاً این روسها از صدام بخواهند که باید یک کشتی آمریکا زده شود و اگر نزنید، از فردا همه چیز قطع خواهد شد؛ قطعه نمیدهیم، بمب نمیدهیم، کارشناس به شما نمیدهیم، پولمان را از شما مطالبه میکنیم، خوب! تحقیقاً صدام راهی ندارد.
اگر آمریکا قاطعانه به صدام دستور دهد، مجبور است اجرا کند و اگر شوروی هم به او دستور دهد، مجبور است اجرا کند. از اینها پایینتر، اگر عربستان هم به صدام دستور دهد، مجبور است اجرا کند. حتی اگر کویت کوچک هم دستور دهد، صدام باید اجرا کند. برای اینکه او خودش نیست. ترکیه هم دستور دهد، باید اجرا کند. میگوید، اگر اجرا نکنی، نفتت را میبندیم! یک شیر را میبندد و صدام خفه میشود. اگر اردن هم دستور دهد، باید اجرا کند، چون آنجا یک بندری هست که اگر بسته شود، عراق خفه میشود! بنابراین، چرا آدم روی اشتباه تکیه کند؟ دو تا از کشتیهای شوروی به مین خورده است، چطور یک ناو آمریکا به مین نخورد!! شوروی هم میتواند بزند، چرا نزند! اگر بناست درگیر شویم، دو طرف درگیر میشویم! ما تعارضهای اینها را دیدهایم، لازم نیست اعلام شود. البته، ممکن است، این نباشد و چیز دیگری باشد.
احتمال دوم که ما بیشتر آن را تقویت میکنیم، این است که آمریکاییها، عراقیها و عربستان در توطئهای علیه ما شریک بودند، اینها در جای دیگری مشکل بود ما را بزنند. یک نقطه جدیدی را انتخاب کردند که با کمک آواکسها و راهنمایی ناوها و عاملیت خلبانهای عراقی کشتیهای ما را در نقطه دیگری بزنند، ما از این موضوع مطلع بودیم. حالا از کجا مطلع بودیم، الان منابع اطلاعاتیمان را فاش نمیکنیم. من در مجلس گفتم: اگر یک دادگاهی باشد و ما بدانیم که بعداً روی این حساب خواهند کرد، آن موقع حاضر هستیم، خطر ریسک رو کردن اطلاعاتمان را بپذیریم. ما شیوه رهگیریای داریم که آن شیوه رهگیریمان این را به ما داد. ما الان نمیتوانیم، آن شیوه را رو کنیم. اینها برنامهریزی کردند که شبها در فلان نقطه کشتیهای ما را بزنند و آن نقطه نزدیک نیست که خلبانهای عراقی آن را به آسانی بزنند. همین جایی که الان کشتی آمریکایی را زدند؛ در شمال شرق بحرین است و فاصله زیادی با عراق دارد. خلبانها شب بیایند، و اینجا را بزنند و برگردند و از امکانات کشورهای عربی استفاده نکنند، بسیار دشوار است. به هر حال آمدند.
مأمورین ما این موضوع را جلوتر فهمیدند و یک حرکتی کردند که آن حرکت از اسرار نظامی است و موشکی که بنا بود به کشتی ما بخورد به ناو آمریکا خورد.
اگر این تحلیل درست باشد؛ بعضی از سؤالاتی که امروز کنگره آمریکا و دیگران دنبالش هستند، جوابش روشن است. چرا کشتی از خودش عکسالعمل نشان نداد؟ برای اینکه این کشتی میدانست که او را نباید بزنند. چرا وقتی دیدید که عراقیها دارند میآیند؛ عکسالعمل نشان ندادید؟ برای اینکه قرار نبود! چرا »اف پانزده«های عربستان همکاری نکردند؟ خوب! قرار این نبود. همه اینها با هم بودند که کشتی ما خورده شود. یک توطئه مشترک علیه جمهوری اسلامی! دست غیبالهی و تدبیر به جای مأموران دریایی ما، حادثه را اینطوری برگردانیده است. حالا چرا آمریکاییها میگویند، اشتباه شده است؟ خوب! اگر اشتباه نگویند، چه بگویند؟
الان آمریکاییها چه کار کنند؟ پنتاگون، میدان دار است. آقای رئیس جمهور آمریکا در جریان نیست، بعد از قضیه رسوایی »مک فارلین« دیگر کسی واقعاً ایشان را به بازی نمیگیرد. الان پنتاگون تصمیمگیر است؛ لذا تناقُض در آمریکا پیدا شد. به رئیس جمهور یک خبر رسیده است و اولین عکسالعمل طبیعیاش این بود که گفت: ما بشدت قضیه را تعقیب میکنیم! ولی پنتاگون همان موقع گفت: عراقیها اشتباه کردهاند، اینجا عمدی در کار نبوده است! رئیسجمهور آن طور میگوید و وزیر دفاع این طور میگوید!! برای اینکه وزیر دفاع میداندار است، او میداند که پنتاگون در جریان بوده است. او در توطئه بوده است، او در خلیجفارس حضور دارد و این حرفهایی هم که حالا میگویند غرامت میگیریم و فلان، اینها را باید عربستان بدهد، عراقیها نمیدهند، جیب عربستان برای این کارها است. مثل بچه پولداری که یک عده الواط دورهاش میکنند و میروند بستنی میخورند و به این طرف و آن طرف میروند!
هر چه لازم شد، باید ایشان بدهد. عربستان بیچاره حالا نشسته است و یک چیزی هم برایش درست کردند که اف پانزدهها بالا آمدند، چرا جلوی خلبان عراقی را نگرفتند؟ گفتند که از این به بعد اف پانزده نمیدهیم! این هم یکی از خواستههای صهیونیست است. اسرائیلیها نمیخواهند اف پانزده داده شود. کنگره هم، این راه را ادامه میدهد. بنابراین، این احتمال، قویترینش است، البته، اثبات این موضوع دشوار است، ما فعلاً نمیگوییم، اما وقتی دادگاهی تشکیل شد و اگر آمریکاییها خواستند (آقای ریگان نه، او به قولش نمیتواند وفا کند، در گذشته هم تقلب کرد.) این کار را انجام دهند، حرفی نیست. کنگره به یک کشور بیطرف بیاید، داوران بیطرف تشکیل شوند، ما ادلهمان را میگوییم؛ اگر دیدید که خود آمریکا مقُصر خوردن کشتی خودش نبود، آن موقع میتوانید با ما اتمام حجت کنید. ما این طور معتقد هستیم.
الان کار دیگری میکنند و خیلی مهم است و آن این است که آبروی ناوها را حفظ کنند. چیز بدی پیش آمد، یک ناو مثل غول که مدعی بودند، با سیستمی که دارد، میتواند همه موشکها را منحرف کند و عربده بکشد و در امواج راه برود، یک موشک آمده و این طور ذلیلش کرده است که سه تا ناو دیگر آن را به آن طرف بکشند! در آینده چه باید بکنند؟ حالا معلوم شد که ناوها چیزی نیستند، الان هیاهو در کنگره بلند است که چرا کاپیتان از سیستم موشکی استفاده نکرده است؟ ممکن است یک محاکمه مصنوعی هم بشود و بعد هم بگویند؛ بله! میشد، استفاده بکنیم!! ولی، ما این حرفها را مشکل است، قبول کنیم. ما این قدر هم بیاطلاع نیستیم، این ناوها هدفهای خوبی در آبها هستند، مثل یک خرس از دور میشود، آن را با سنگ زد!
به هر حال این شعبدهبازی جدیدی را هم که آقایان در خلیجفارس شروع کردهاند، به جایی نمیرسد. ما نمیترسیم. آنها میخواهند ما را بترسانند، اما ما از ناو نمیترسیم، از این به بعد هم این حوادث اتفاق خواهد افتاد. با یک شرط فقط میتوانید معاف شوید و آن اینکه رها کنید و بروید! امنیت را هم به ما بسپارید. ما به شما قول میدهیم، اگر ما، عراق، کویت و اینها باشند، خلیجفارس امنترین جاهای دنیا خواهد بود.
آقای ریگان در نُطق دیروزشان، باز جمهوری اسلامی ایران را مورد محبت(!) قرار دادند و گفتند: متأسفیم که در حادثه رزمناو »استارک« بنیادگرایان شرور و لجوج ایرانی خوشحال شدهاند! حالا اگر شما میخواهید متأسف باشید، باشید! البته، ما خوشحال شدیم. چند نفر آمریکایی کشته شدند، تقصیر ما نیست. خوب! این همه مردم ما شهید میشوند، شما مقصرید، ولی تقصیر از خود شماست، شما اینجا چه کار دارید؟ شرور، ما هستیم یا شما؟ ما اگر کنار نیویورک آمدیم و آنجا شرارت کردیم، ما شرور هستیم! ولی شما اینجا آمدهاید، تهدید میکنید که منافع حیاتی ما در اینجا چه میشود؟ خوب! منافع حیاتیتان را با روابط صحیح حل کنید. با زور که نمیشود، اینجا بیایید. یک کشور یک وجبی شما را دعوت کرده است، این همه لشکر کشی میکنید! این همه کشور میگویند، نیایید. اگر شما به دعوت دیگران میآیید، نیایید! شما شوروی را هم آوردید و فردا میخواهید فرانسه و انگلیس را هم بیاورید. شما همه اینها را در لبنان هم بردید و آنها را به آن حقارت انداختید.
جمهوری اسلامی ایران چه شرارتی دارد؟ شرارت را شماها میکنید. شما اسم خودتان را متمدن گذاشتهاید و مراکز حقوق بشر را آنجا بردهاید و خیال میکنید که شما آدم شدهاید؟! شرارت در خمیره ذات شما است. جمهوری اسلامی حق خودش را میخواهد، عدالت را میخواهد. مظلوم است و از خودش دفاع میکند. چرا یک رئیس جمهوری این قدر باید بیحساب حرف بزند که ملت خودش هم حرفش را نپذیرند و خودش را که سبک است؛ سبکتر کند!
باز در پایان حرفمان، خواهران و برادرانمان را به تقوای الهی دعوت میکنیم و امیدواریم که ما با عنصر تقوا بتوانیم این وظیفه سنگین حمایت از اسلام را به انجام برسانیم.
ترجمه خطبه عربی
بسم اللّه الرحمن الرحیم
اَلْحَمْدُللَّهِ وَالصَّلوةُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وآله عِبادَاللَّهِ الْمُتَّقین.
امروز روز جهانی قدس است. آخرین جمعه ماه مبارک رمضان که از سوی رهبر انقلاب اسلامی ایران در سال اول پیروزی اسلام با این عنوان مشخص شد. از همان سالهای اول شروع نهضت اسلامی - بیست و پنج سال پیش - یکی از شعارهای ما آزادی فلسطین و محو دولت اسرائیل بود و تا این هدف تحقق نیابد، پیروزیمان ناقص است و بی شک تا رسیدن به این هدف مقدس جهاد را ادامه میدهیم.
یکی از اشتباهات جبران ناپذیر حرکتهای ضد اسرائیل و ضد صهیونیستی گذشته و جاری این است که آن را در یک حرکت عربی و قومی محدود کردهاند و پایگاه فکری آن را فکر کم مایه ناسیونالیستی قرار دادهاند و منبع عظیم تحرک انسانها را که فکر دینی و وظایف الهی انسانها است و در اختیار بوده است، ندیده گرفتهاند. شاید به خاطر اینکه چند نفر نصرانی یا کمونیست را همراه خود داشته باشند! شاید هم به خاطر اینکه بسیاری از سردمداران، خودشان از این منبع نور و حرکت بهرهای نداشتهاند و شاید هم دست پنهان دشمنان اسلام این وضع را بر آنها تحمیل کرده باشد! یا به خاطر همه اینها و علل دیگر[t1].
به هر حال ما معتقدیم که اگر از اول به عنوان اسلام و قرآن وارد این پیکار مقدس شده بودند، فاجعه دولت اسرائیل یا پا نمیگرفت و یا دوام نمییافت. سردمداران کفر جهانی نیز نمیتوانستند با خریدن چند حاکم عرب و یا تحمیل چند مزدور بر ملل عرب به صف جهاد نفوذ کنند و آن را از درون منفجر نمایند.
اگر امروز میبینید، کشورهای ثروتمند عرب که باید پشتوانه مالی این جهاد باشند و کشورهای مصر و اردن که نیروی انسانی و مایههای فرهنگی و سیاسی جهاد را به عهده داشته باشند، به خاطر همسایگی و از دست دادن اراضی کشور خودشان در خط مقدم از جهاد بریدهاند و در اختیار شیطان بزرگ که پشتیبان اصلی اسرائیل است، قرار گرفتهاند؛ به این دلیل است که کفر جهانی نمیتواند ملتهای اسلامی را بخرد و آنها را در اختیار بگیرد. اگر آنها به عنوان وظیفه دینی جهاد میکردند، از این خطر مصون بودند و علاوه برآن امکانات مالی، انسانی، فرهنگی و سیاسی عظیم روزافزون و بیپایانی در اختیار داشتند. نمونه آن را میتوان در انقلاب اسلامی ایران دید که استکبار و صهیونیسم و ارتجاع در مصاف با آن محکوم به شکست هستند.
»بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ اِذاجاءَ نَصْرُاللَّهِ وَالْفَتْحُ/ وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ اَفْواجاً/ فَسَبِّحْ بحَمْد رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ اِنَّهُ کانَ تَوَّابًا«.