خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • جمعه ۱ خرداد ۱۳۶۶

    خطبه اول

  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

 اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّه وَالِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومینَ. قَالَ الْعَظیمْ فی کِتابه: »اِنَّ الْاِنْسانَ لِیَطْغی/ اَنْ رَاهُ اسْتَغْنی« اوُصیکُمْ عِبادَاللّه بتَقْوَی اللَّه.

 

 حضار عزیز مراسم نماز جمعه، مستحضر هستند که سخن من در خطبه اول، در بحث عدالت اجتماعی به موضوع استکبار و استضعاف رسیده بود. تاکنون دو خطبه در این خصوص گفته شده است که طی آن به تشریح مفهوم استکبار و استضعاف پرداخته‏ایم.

 چیزی که امروز می‏خواهم مطرح کنم، این است که موضع اسلام و دیگر انبیا الهی در این تقسیم‏بندی چیست؟ آیا انبیا و اسلام با استکبارند و یا با مستضعفانند و تاریخ چگونه بوده است؟

 هدف اصلی از طرح این بحث، این است که ویژگیهای استکبار را که از قرآن استفاده کردیم، تشریح کنیم و مدخل بحث این بود که در چند دهه اخیر، وقتی حرکتهای اسلامی در سراسر دنیا به چشم می‏خورد و حرکتها، با اتکاءِ به محرومان خلقها، راه افتاده بود، دشمنان اسلام و کفرجهانی ترفندی اندیشیدند و آن این بود که در تحلیل تاریخی خودشان، اسلام را ساخته قشر مستکبر و رؤسای ایلات و عشایر عربستان معرفی کنند، برای اینکه ارزش و اعتبار اسلام را به عنوان یک حرکت خلقی و مردمی، در دل محرومان جهان که به دنبال اسلام راه افتاده بودند، پایین آورند.

 من گفتم که اینها چشمشان را بسته و حرف زده‏اند و حتی به خودشان اجازه نداده‏اند که یک بار قرآن را که بهترین سند این مطلب است، مطالعه کنند. متأسفانه، آکادمی علوم شوروی، با انتشار کتابی در این زمینه پیشتاز شد، چون دید که در عرصه مبارزات محرومین، دارد رقیبی برایش درست می‏شود.

 ما برای جواب به اینها یک بار قرآن را مرور می‏کنیم، تا ببینیم، آیا واقعاً همین طور که اینها می‏گویند، اسلام ساخته دست سرمایه‏داران است، یا چیز دیگری است! ضمن این بحث، ما برخورد قرآن را به طور کلی با طبقه اشراف که دارای چند چهره در تاریخ هستند، ترسیم می‏کنیم. امروز بحث سر این است که ببینیم، برخورد انبیا و پیشتازان حرکت تاریخ الهی، در تاریخ با این گونه جریانات چگونه بوده، و اصل مسأله چیست.

 ابتدا مسأله مهمی را طرح می‏کنیم، و آن این است که اصولاً ادیان آسمانی، حرکتشان براساس این مسأله‏ای که اخیراً با عنوان مادیت تاریخ، مارکسیستها مطرح کرده‏اند، نبوده است؛ چون، آنها یک حرکت انسانی براساس »فطرت« و برای نجات کل انسانها دارند. قرآن قبول ندارد که تاریخ یک حرکت مادی است؛ بلکه اهرم معنا، غیب، فرهنگ و معنویات را به عنوان عنصر اصلی، در حرکت تاریخ می‏شناسد.

 البته مادیت هم بی‏تأثیر نیست، ولی آن تحلیلی که تاریخ را به ارابه طبقه می‏بندد و مدعی است که دو طبقه استثمارگر و استثمار شده همیشه تاریخ را دنبال خودشان می‏کشند و در بخشی از زمان، محرومین قیام می‏کنند و در بخشی دیگر از زمان، مُستثمران تاریخ را می‏رانند و تاریخ همیشه، مثل یک توپ فوتبال است که بین این دو طبقه در حرکت بوده است.

 اگر مصادیقی هم در برخی از ادوار و قطعاتی از تاریخ بشریت داشته باشد به عنوان یک تحلیل کلی، اصلاً برای تاریخ بشریت قابل تطبیق نیست و ما قبول نداریم که تاریخ به این تحلیل طبقاتی منحصر است و ابزار تولید، اهرم اصلی و خدای این حرکت است.

 تز انبیا به طور کلی، هدایت انسان است در هر جا و در هر طبقه‏ای که هست، (خواه از طبقه محرومین یا مستکبرین یا مستضعفین باشد و یا نه از طبقه مستضعف و نه از طبقه مستکبر باشد؛ از رؤسا یا صاحبان یا سرمایه‏داران و یا از طبقه کارگر باشد.) انبیا می‏خواهند همه را هدایت کنند:

 »وَ ما اَرْسَلْناکَ اِلّا کافَّةَ لِلنّاسْ«.

 مهمترین ویژگی پیغمبر این است که »رَحْمةٌ لِلْعالَمینْ« است و برای همه مردم آمده است. شما حتی در تعبیرات قرآن می‏بینید، وقتی که حضرت موسی هم می‏آید، خطاب این است که بروید، به فرعون بگویید که آیا آمادگی هدایت دارد؟

 »فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ اَوْیَخْشی«.

 شاید او بپذیرد، شاید قلبش نرم شود:

 »هَلْ لَکَ اِلی اَنْ تَزَکّی«.

 می‏خواهی دیگر در طبقه مستکبر پاک شوی، خبیث‏تر از فرعون وجود ندارد. او هم برای هدایت و پاک شدن مورد خطاب است.

 آدمهایی که تعلیمات انبیا و حرکت تاریخ را پذیرفته‏اند، و به »خیلُ‏اللّه« پیوسته‏اند،فراوان هستند وهمراه مؤمنان، مثل مؤمنان محروم در تاریخ حرکت کرده‏اند. بنابراین ما مادی فکر نمی‏کنیم و تحلیلهای مادی را قبول نداریم.

 این فکر التقاطی که اواخر دوران مبارزات ما، در ایران و در بین جوانان شایع شده بود که می‏خواستند قرآن و مبارزات انبیا را هم تحلیل مادی کنند، از کارهای خطرناکی بود که ما باید همیشه جلوی آن را بگیریم و اجازه ندهیم که مبنا عوض شود. البته یک مُغالطه‏ای است که دو مسأله با هم مخلوط شده است و یک چنین چیزی در فکر جوانان القاء کردند که خداوند جوانان را نجات داد.

 خوب! این حرکت اصلی انبیاست، اما واقعیت تاریخ، چگونه اتفاق افتاده است و الان چگونه اتفاق می‏افتد، این بحث جداگانه‏ای است؛ یعنی، وقتی ما تاریخ انبیا را مطالعه می‏کنیم و وضع امروز را هم مشاهده می‏کنیم، کسانی که در مقابل انبیا صف کشیده‏اند، نوعاً اشراف به معنای وسیع کلمه بودند و اینها همواره بخشی از محرومین و مستضعفین را در مقابل انبیا قرار دادند.

 واقعیت تاریخ این است که وقتی انبیا قیام کردند، مردم سه گروه بودند؛ یک گروه مستکبرین و اشراف که نوعاً در مقابل انبیا می‏ایستادند و گروه دوم شامل مردم عادی که قسمتی از آنها به انبیا می‏پیوستند و بخشی از آنها تحت رهبری طاغوتهای زمان قرار می‏گرفتند و اینها علیه انبیا می‏جنگیدند که در قرآن همه این نمونه‏ها را داریم.

 من در خطبه قبلی هم گفتم که هم در روز قیامت و هم در جهنم و همچنین در محضر رُبوبی، و در موقع مرگ سه صحنه بازجویی وجود دارد که مستضعفین علیه مستکبرین ادعا نامه صادر می‏کنند و می‏گویند که شما ما را گمراه کردید و ما را رو در روی انبیا قرار دادید؛ یعنی، کاملاً روشن است که در آینده، بخشی از مستضعفین که در اختیار سردمداران کفر قرار گرفته‏اند، در خیل شیاطین خواهند بود.

 عُمده لشکر انبیا را همواره در طول تاریخ، محرومین تشکیل داده‏اند و اکثر مدیریت صف مخالفین انبیا بر عهده مستکبرین و اشراف به معنای وسیع کلمه بوده است.

 اشراف را معمولاً در سه شُعبه تاریخ می‏بینیم و شاید هم بیشتر از اینها باشند. بخشی از اینها اشراف مَنصَبی هستند؛ یعنی، انسانهایی که به خاطر احراز پستهای دولتی و سیاسی دارای موقعیت ممتازی هستند و حاضر نیستند، در مقابل نهضتهای حق، امتیازاتشان را از دست بدهند. بخش دیگر اشراف، پولدارهایی هستند که در رشته‏های صنعت، تجارت و چیزهای دیگر امتیازاتی کسب کرده‏اند، و حاضر به از دست دادن امتیازات خود نیستند. گروه سوم اشراف، علمای سوئی هستند که با اجرای عدالت انبیا و اسلام، بساط آنها برچیده می‏شود. اینها کسانی هستند که مردم را فریب داده‏اند. چهره‏های علمی و فرهنگی هستند که حاضر به تسلیم در مقابل حق نیستند. با اینها با عناوین مختلف در قرآن برخورد شده است، به اینها مُترَفین، مُسرِفین، ملأ و مستکبر، جبار، طاغوت و عناوین دیگر گفته شده است، جریانهای استکباری در طول تاریخ در مقابل انبیا قرار گرفته‏اند.

 بحث من یک بحث قرآنی است و دو گونه از آیات قرآنی را برای شما می‏خوانم. یک بخش آیاتی است که به طورکلی، موضوع جریانهای استکباری را اثبات می‏کند و بخش دیگر، آیاتی است که مربوط به هر پیامبر است.

 آیات کلی را اول می‏خوانم تا ببینید که قرآن با این مسأله چگونه برخورد کرده است. قرآن در سوره »سبا« آیه 34 می‏فرماید:

 »وَ مآ اَرْسَلْنا فی قَرْیَةٍ مِنْ نَذیرٍ اِلّا قالَ مُتْرَفُوها اِنَّا بما اُرْسلْتُمْ بهِ کافِرُونَ«.

 بدون استثناء ما در هر شهر و روستایی، کسی را به عنوان مُبشِّر و نَذیر فرستادیم که دین را تبلیغ کند، هیچ موردی نبود، مگر اینکه مُترفین در مقابل آنها ایستادند و گفتند: ما کافریم و حرفهای شما را قبول نداریم. این آیه خیلی روشن است، این آیه همچنین می‏فرماید: نشد که ما در یک جایی، نذیری را که پیامبران باشند، بفرستیم، مگر اینکه مترفین در مقابل آنها ایستادند و گفتند، شما را قبول نداریم. مُترف یعنی، کسی که خداوند به او نعمت زیادی داده و مُنعِم به نَعمَات الهی است. در همین سوره سبا، آیه 35 آمده است:

 »وَ قالُوا نَحْنُ اَکُثَرُ اَمْوالاً وَ اَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بمُعَذَّبینْ«.

 مُترفین گفتند که ما هم پول‏مان و هم افرادمان بیشتر است، خداوند ما را اذیت نمی‏کند، دلیلشان هم این بود که خداوند آنها را منعم کرده است و عزیز خدا هستند! آیه 23 سوره زُخْرُفْ به همین مضمون است، در این آیه خداوند می‏فرماید:

 »وَ کَذلِکَ مآ اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فی قَرْیَةٍ مِنْ نَذیرٍ اِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها اِنَّا وَجَدْنا ابائَنا عَلی اُمَّةٍ وَ اِنَّا عَلی اثارِهِمْ مُقْتَدُونَ«.

 ما در هر جا که پیغمبری را فرستادیم، مُترفین گفتند: آباء و اجداد ما رَویِّه دیگری داشتند و ما دست از دین آباء و اجدادمان بر نمی‏داریم. ببینید، در مقابل پیغمبر بدون استثناء مُترفین مطرح هستند.

 قرآن در سوره دیگری می‏فرماید:

 »وَ کَذلِکَ جَعَلْنا فی کُلِّ قَرْیَةٍ اَکابرَ مُجْرِمیها لِیَمْکُرُوا فیها وَ ما یَمْکُروُنَ اِلّا باَنْفُسهِمْ وَ ما یَشْعُرُونَ«.

 در هر قریه ( شامل شهر و مجتمع انسانی ) کَلِّه گنده‏ها و اکابر در مقابل انبیا و دین خدا مکر می‏کنند.

 »وَ اِذا جآئَتْهُمْ ایَةٌ قالُوالَنْ نُؤْمِنَ حَتَّی نُؤْتی مِثْلَ ما آوُتِیَ رُسُلُ اللَّهِ اَللَّهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ«.

 هر وقت هم یک معجزه و یا آیه‏ای در مقابلشان مطرح می‏شد، اینها می‏گفتند: اگر بناست، ما ایمان بیاوریم، باید باخود ما حرف بزنند و یا نوع خاصی از معجزه را مطرح می‏کردند.

 در سوره مؤمنون نیز، یک کُلیَّت دیگری مطرح می‏شود و آن این است که می‏فرماید:

 »وَقالَ الْمَلَأُ مِنْ قُومِهِ الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بلِقاءِ الْا خِرَةِ وَ اَتْرَ فْنا هُمْ فِی الْحَیوةِ الدُّنْیا ما هذا اِلّا بَشَرٌ مِثْلُکُم«.

 بعد از حضرت نوح، ما پیامبران را پشت سر هم فرستادیم و نتیجه این بود که در مورد همه انبیا، مترفین و آنهایی که در مقابل پیامبران ایستادند، گفتند: اینها هم مثل ما بشرند، چرا اینها ممتاز شده باشند؟

 آیات زیادی در این زمینه در قرآن یافت می‏شود، شما و کسانی که اهل مطالعه هستند، قرآن را باید با این دید مطالعه کنند.

 نتیجه این چند آیه‏ای که تلاوت کردم، این است که در همه جا، پایه‏های استکبار که اشراف قوم بودند، در مقابل انبیا ایستادند.

 ما حدود 26 پیغمبر نام برده شده در قرآن داریم و اسم 5 - 6 پیغمبر و یا شهر مرکز مأموریتشان با اشاره آمده است. طبق روایات اسلامی، 124 هزار پیغمبر در تاریخ بشریت داریم که مردم را به راه خدا دعوت کرده‏اند. 5 نفر از 26 پیغمبری را که با اسم از آنها در قرآن ذکری به میان آمده است صاحب کتاب می‏شناسیم که شریعت دارند و بقیه، نوعاً مروج شرایع قبلی خودشان بودند.

 اینجا من با یادداشتهایی که از قدیم داشتم و دیگر فرصت نکردم قرآن را به این منظور بخوانم، چند مورد را از انبیا به ترتیب تاریخ نقل کرده‏ام.

 اولین پیامبری که ملأ و مترفین در مقابل او ایستاده‏اند، حضرت نوح(ع) است و ظاهراً اولین پیغمبری است که ما آثاری از ایشان داریم و به قول برخی از مورخان، قبل از آن حضرت ادریس(ع) بوده‏اند که ما چیزی از ایشان نداریم. حضرت آدم(ع) هم وضع خاصی دارند.

 نوح(ع) در قرآن اولین کسی است که شریعت داشته است:

 »قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ اِنَّا لَنَریکَ فی ضَلالٍ مُبینْ«.

 وقتی که آمد و خودش را مطرح کرد. ملأ گفتند: »ما شما را گمراه می‏دانیم«، البته ملأ ذاتاً، خودش کلمه مذمومی نیست. برای ملائکه هم ملأ گفته شده است. ملأ اَعْلی برای اصحاب حضرت سلیمان(ع) هم گفته شده است. بنابراین ملأ ذاتاً مذموم نیست، ولی اینجا که ما می‏گوییم، آن ملأ کفر است که در مقابل پیامبران ایستاده‏اند.

 در سوره دیگری مضمون این است:

 »فَقالَ الْمَلَأُ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَومِهِ مانَریکَ اِلّا بَشَراً مِثْلَنا وَ ما نَریکَ اَتَّبَعَکَ اِلَّا الَّذینَ هُمْ اَراذ لُنا بادی الرَّاْیِ«.

 ملأ کفار به حضرت نوح(ع) گفتند که ما تو را مثل خودمان می‏بینیم، چرا از تو اطاعت کنیم؟ توچه امتیازی بر ما داری و از طرفی، ما می‏بینیم یک مُشت آدم بی سر و پا، و رَجَّالِه‏ها دور و بر تو هستند. تعبیر آنها از این کلمه، اراذل بوده است.

 اراذل در فارسی، به یک چیز نانجیب بدجنس اطلاق می‏شود؛ ولی در عربی شاید این طور نباشد. اراذل را به معنی آدمهای پست و کم‏ارزش مطرح کرده‏اند.

 وقتی که نوح(ع) کشتی می‏ساخت:

 »وَ یَصْنَعُ الْفُلْکَ وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ‏مَلاٌ مِنْ‏قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ«.

 اشراف و ملأ می‏آمدند و او را مسخره می‏کردند:

 »وَ إِنّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا اَصابعَهُمْ فی اذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثیابَهُمْ وَ اَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْباراً«.

 این آیه، مخصوصاً روی استکبار تکیه دارد که یک حالت روانی است، البته، مایه اصلی این انحرافها همان حالت استکبار است. در سوره مؤمنون هم همین مضمون آمده است.

 پیغمبر بعدی را حضرت » هود « می‏شناسیم که طرفش قوم عاد بودند. قوم عاد یک قوم گردن کلفتی بودند که اشراف خیلی نیرومندی هم داشتند.

 »قالَ الْمَلَأُالَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ اِنَّا لَنَریکَ فی سَفاهَةٍ وَ اِنَّا لَنَظُنُّکَ مِنَ الْکاذبینَ«.

 ملأ به حضرت هود(ع) گفتند: ما تو را آدم سفیهی می‏بینیم و دروغگو هستی. طرف حضرت هود ملأ هستند و ملأ هم نسبت سفاهت و کذب به{P    بی‏خردی P}

 حضرت هود(ع) می‏دهند.

 باز در آیه دیگری می‏خوانیم:

 »فَاَمَّا عادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْاَرْضِ بغَیْرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ اَشَدُّ مِنَّا قُوَّتاً«.

 گردن کلفتهای آنها می‏گفتند: ما خیلی قدرت داریم، چه کسی می‏تواند در مقابل ما بایستد؟! (حالا شاید هم، عامه‏شان چنین می‏گفتند.)

 پیامبر بعدی »حضرت صالح (ع)« است که پیغمبر قوم »ثمود« است.

 »قالَ الْمَلَأُ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ امَنَ مِنْهُمْ اَتَعْلَمُونَ اَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّه«.

 در آنجا نیز، مشاجره‏ای بین مستضعفان و مستکبران قوم حضرت صالح وجود دارد که مستکبران به مستضعفان می‏گویند: شما صالح را قبول دارید؟ آنها می‏گویند: بلی، ما مؤمنیم و حرفهایش را قبول داریم، ولی مستکبرین (ملأ) می‏گویند: ما حرفش را قبول نداریم:

 »قالَ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا اِنَّا بالَّذی امَنْتُمْ بهِ کافِرُونَ«.

 بعد به حضرت لوط(ع) می‏رسیم. حضرت لوط(ع) مخالفانش را مُسرف معرفی می‏کند:

 »بَلْ اَنْتُمْ قُوْمٌ مُسْرِفُونَ«.

 البته، مُسرف ممکن است، معنای وسیعتری از آنچه که مورد نظر ما است، داشته باشد؛ ولی، یکی از مصادیق استکبار، همین مُسرفین هستند.

 پیامبر بعدی حضرت شعیب(ع) است که تقریباً در آستانه ظهور حضرت موسی(ع) است که منطقه فعالیتشان، شهر »مدین« بوده است. باز در سوره اعراف آیات 88 تا 90 داریم:

 »قالَ الْمَلَأُ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَالَّذینَ امَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا اَوْ لَتَعوُدُنَّ فی مِلَّتِنا قالَ اَوَلَوْ کُنَّا کارِهینَ«.

 مستکبرین و ملأ مستکبر به حضرت شعیب(ع) و مؤمنین همراه او گفتند: ای شعیب! ما تو را و آنهایی که با تو هستند، از این شهر بیرون می‏کنیم، یا برگردید و به ما بپیوندید.

 بعد از آن در قرآن آمده است:

 »وَ قالَ الْمَلَأُ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قُوْمِهِ لَئِنَ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْباً اِنَّکُمْ اِذاً لَخاسرُونَ«.

 ملأ به مؤمنین گفتند: اگر دنبال شعیب(ع) بروید، ضرر می‏کنید و به این صورت آنها را تهدید کردند.

 بعد از حضرت شُعیب، »حضرت موسی(ع)« را داریم که ایشان وضعشان روشن است که در مقابل فرعون و ملأ فرعون بودند. طبق یک آیه، به احتمال قوی با ملأ بنی‏اسرائیل نیز طرف بودند.

 »قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ اِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلیمْ«.

 ملأ اشراف فرعون گفتند که این ساحر است و یا بعد از آن داریم:

 »وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ اَتَذَرُمُوسی وَ قَومَهُ لِیُفْسدُوا فِی‏الْأَرْضِ وَ یَذَرَکَ وَالِهَتَکَ«.

 فرعون را تحریک می‏کردند که درمقابل مَفسَده‏انگیزیهای موسی‏تسلیم‏نشود.

 »وَ اَوْرَثْنا الْقَوْمَ الَّذینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتی بارَکْنا فیها وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسنی عَلی بَنی اِسْرائیلَ بما صَبَرُوا وَ دَمَّرنا ما کانَ یَصْنَعُ فِرْعَونُ وَ قَوْمُهُ وَ ما کانُوا یَعْرِشُونَ«.

 نتیجه حرکت حضرت موسی(ع) این شد که مستضعفان به جای مستکبران نشستند. یا وقتی که مؤمن آل فرعون، پیش حضرت موسی می‏آید که به موسی اعلام خطر کند، می‏گوید:

 »اِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ اِنّی لَکَ مِنَ النَّاصِحینَ«.

 بزرگان اشراف، علیه تو توطئه کرده‏اند و می‏خواهند، تو را بکُشند. (این موضوع قبل از رسالت حضرت موسی است. آن موقعی که خطر حضرت موسی در مصر، قبل از فرارش روشن شد.) در سوره »یونس« آیه 83 آمده است:

 »فَما امَنَ لِمُوسی اِلّا ذُرِّیَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلی خَوْفٍ مِنْ فِرْعَونَ وَ مَلَأئِهِم اَنْ یَفْتِنَهُمْ وَ اِنَّ فِرْعَونَ لَعالٍ فیِ اْلاَرْضِ وِ اِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفینَ«.

 کسی به حضرت موسی(ع) ایمان نیاورد، مگر جمعی از بنی‏اسرائیل در حالی که این جمعی که ایمان آورده بودند، از فرعون و مَلأ می‏ترسیدند.

 ظاهراً چون ملائِهم با ضمیر جمع و قبل از آن، مِنْ قَوْمِهِ و فرعون آمده است، خطاب ضمیر به قَوْم برمی‏گردد؛ یعنی، بنی‏اسرائیل که به حضرت موسی ایمان آورده بودند، هم از فرعون و هم از اشراف بنی‏اسرائیل می‏ترسیدند. معلوم می‏شود (اگر معنای آیه این باشد) در خود بنی‏اسرائیل هم یک عِده گردن‏کُلفت بودند که نهضت حضرت موسی را قبول نداشتند و به نحوی با دستگاه حاکمه فرعون سازگار بودند.

 در مورد حضرت عیسی(ع) در آیه‏ای از سوره نساء چنین آمده است:

 »فَبظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ اُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بصَدِّهِمْ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ کَثیراً«.

 به خاطر ظلمی که یهودیهای عصر حضرت عیسی(ع) کردند، (یا قبل از حضرت عیسی(ع) و به طور کلی) ما چیزهایی را برای آنها حرام کردیم. در آیه بعد از آن آمده است:

 »وَ اَخِذْهِمُ الرِّبوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ اَکْلِهِمْ اَمْوالَ النَّاس بالْباطِلِ وَ اَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ مِنْهُمْ عَذاباً اَلیماً«.

 اینها آدمهایی هستند که هم ربا خوار بودند و هم مال مردم را به باطل می‏خوردند که اینها از صفات طبقه محروم نیست؛ بلکه، از صفات سرمایه‏داران طاغی است.

 در مورد شخص پیغمبر حضرت محمد(ص) که برخورد می‏کنیم، سراپای قرآن همین است. همین آیاتی که اول خطبه خواندم، اولین سوره‏ای است که بر پیغمبر نازل شده است:

 »کَلاّ اِنَّ الْاِنْسانَ لَیَطْغی اَنُ رَاهُ اسْتَغْنی«.

 در این آیه طرف پیغمبر مشخص می‏شود، طاغیانی که خود را مستغنی فرض می‏کنند و خیال می‏کنند در مقابل خدا خودکفا هستند! سوره دیگری که احتمالاً طبق بعضی از تفاسیر، اولین سوره‏ای باشد که خداوند بر پیغمبر نازل کرده است؛ می‏فرماید:

 »وَ ذَرْنی وَ الْمُکَذَّبینَ اوُلیِ النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلیلاً«.

 »مرا بگذار، با این کسانی که نعمتهای خدا را گرفتند و تو را تکذیب می‏کنند«.

 »مرا بگذار، خود می‏دانم، با این گردن‏کلفتهای پولداری که با تو در می‏افتند، چه‏کار کنم«. در آیات دیگر قرآن، خصوصاً آیات مکی پیداست که اینها تا آخر عمر پیغمبر نیز بودند (آن اواخر که دیگر سالهای آخر عمر پیغمبر (ص) است) و بالاِجبار عده‏ای از آنها ظاهراً متدین شده بودند. در سوره منافقون می‏خوانیم:

 »هُمُ الَّذینَ یَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلی مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّی یَنْفَضُّوا وَللَّهِ خَزائِنَ السَّمواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنَّ الْمُنافِقینَ لا یَفْقَهُونَ«.

 آنها توطئه کرده بودند، می‏گفتند: پول به اطرافیان پیغمبر ندهید تا اینها گرسنه و متفرق شوند؛ با اینکه ظاهراً با مسلمانها بودند.

 وضع انبیا در تاریخ چنین بوده است. واقعیت تاریخ این است. اما انبیا این را نمی‏خواهند؛ یعنی، انبیا نمی‏خواهند که استثناء کنند و بگویند که محرومان باید هدایت شوند و نیز، با تفسیر مادی بگویند که جریانهای مستکبر باید به کلی حذف شوند؛ یعنی، نابود شوند و ایمان نیاورند. موارد زیادی هم داریم که آنها ایمان آوردند و به انبیا پیوستند.

 البته، وقتی که در صف انبیا آمدند، دیگر مستکبر نبودند؛ بلکه، آن موقع دیگر آن روحیات مادیگری خودشان را کنار گذاشتند. همین مؤمن آل فرعون جزو گروه فرعون بود که از داخل کاخ فرعون مطلع بوده است. یا همسر فرعون از لحظه اول با حضرت موسی(ع) بوده است، تا آخر هم جانش را در همین راه فدا می‏کند. در زمان خود پیغمبر (ص) نیز حضرت خدیجه این طور بوده است. اصلاً یکی از ابزار پیشرفت پیغمبر(ص)، امکانات حضرت خدیجه بوده است، ولی خدیجه مسلمان دیگر نه طاغوتی، نه مستکبر و نه سرمایه‏دار است و نه، آدمی است که آن گونه تمایلاتی داشته باشد، از این رو امکاناتش را در اختیار پیامبر می‏گذارد. خودش هم در اختیار است، هم جان و هم مال می‏دهد و هم تلاش می‏کند.

 بنابراین اجازه ندهیم، رسالت انبیا تحلیل تاریخ مادی شود. این طرف قضیه را هم باید توجه داشته باشیم که انبیا امتیازات طبیعت اشرافی گری را از آنها می‏گیرند، زیرا؛ هیچ دینی نمی‏پذیرد که یک عده به عنوان پولدار، صاحب ریاست و یا به عنوان اینکه اهل علم هستند، امتیازات مادی داشته باشند. البته هر کسی که کار و تلاش می‏کند، طرح می‏دهد، باید برای خودش چیزی تهیه کند؛ این حق را دارد از تلاش خودش و از نعمت الهی استفاده کند. بحث این است که از نعمتهایی که مال عموم است و از امکانات دیگران، یک رئیس یا خانواده و بستگان یک رئیس، برای خودشان این حق را قائلند که بیش از دیگران از امکانات کشور استفاده کنند. این روحیه طاغوتی است که نه در اسلام است و نه هیچ پیغمبری آن را نمی‏پذیرد.

 یک نفر که درس خوانده است و یک قدری سطح او از دیگران بالاتر رفته، فکر کند که ما بیش از دیگران حق امتیاز گرفتن داریم؛ خوب! این نمی‏شود. انبیا اینها را نمی‏پذیرند. یا یک کسی پول بیشتری بدست آورده باشد، اگر چه از راه حلال هم پیدا کرده باشد، فکر کند، حالا که این طوری است، فوق قانون است و باید برای او یک امتیازاتی قائل باشند، انبیا اینها را نمی‏پذیرند. طبعاً، اینها هم در مقابل حرکت حق می‏ایستند و صف استکبار در مقابل انبیا قرار می‏گیرند. ما واقعیت تاریخ را این طور می‏بینیم.

 امروز هم در انقلاب خودمان، باید کاملاً مواظب باشیم که افراطی‏گری التقاطیها و مادیگریها را نداشته باشیم که با یک چوب، هر چه آدم است، و به نحوی ممتاز است، اینها را برانیم. اگر این کار را بخواهیم بکنیم، باید تمام رؤسا، وزرا، وکلا و شخصیتهای علمی، اینهایی که در جمهوری اسلامی هستند، همه را بگوییم، قبول نداریم، چون اینها هم در منصبی هستند که این منصب می‏تواند به خاطر امتیازاتش در مقابل حق قرار بگیرد.

 ما باید بگوییم، انسانهایی که می‏خواهند، به امتیازات غلط بچسبند و برای خودشان بیش از دیگران سهمیه قائلند؛ برای خودشان امتیازات قائل هستند؛ خودشان را تافته جدا بافته می‏دانند (و معمولاً اینها از مسیر این طبقات مشخصی که اشاره کردم، پیش می‏آید) باید مواظب باشیم،اینها به چنین روزی نیفتند. هم برای حفظ خودشان اجازه ندهیم امتیاز پیدا کنند؛ زیرا اگر به امتیاز رسیدند، باید با جنگ از دستشان بگیریم؛ که این فتنه است و اگر امتیازی دارند از دستشان بگیریم و بایستیم که ملت و مردم، یکپارچه محروم و غیر محروم در کنار هم باشند. اگر یک چنین حرکتی در تاریخ ما شروع شود، ما محروم نخواهیم داشت.

 محروم به تعبیری که منسوب به علی‏بن‏ابیطالب (ع) است؛ معلول آن امتیازات بی‏جهتی است که عده‏ای در جامعه برای خودشان درست می‏کنند. اگر امتیاز بیجا نباشد، یا محروم نیست و یا محرومین احساس محرومیت نمی‏کنند. حتماً، همه کار نکردند که به یک جایی نرسیده‏اند.

 وقتی که می‏بینند، دیگران با کَلَک، رابطه، پارتی، وسیله، بازار سیاه و با دوز و کَلَک امکانات دیگران را تصاحب می‏کنند؛ مردمی که اینها را ندارند، احساس محرومیت می‏کنند و این فتنه در جامعه قرار می‏گیرد و آن یکپارچگی جامعه به خطر می‏افتد. وسیله ما برای مُقابله با این کار، تقوا است؛ یعنی، ما اگر واقعاً بتواینم، مردم را متدین بار بیاوریم و واقعاً کاری کنیم که همه بخواهند مسلمان باشند؛ متعبد به احکام خدا باشند، احکام قرآن را قبول کنند، فقه را قبول کنند و زیر بار حرفهای من درآوردی که آدم را همیشه می‏تواند به اشتباه بیاندازد و رابطه‏اش را با وحی قطع کند، نروند، در این صورت جامعه در سایه تقوای اسلامی می‏تواند به نقطه‏ای برسد که مطلوب همه انبیا و پیغمبر اسلام بوده است.

 أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ »قُلْ هُوَاللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَّمَدُ/ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یوُلَدُ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ«.

    خطبه دوم

 

 بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

 اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلَی الصِّدیقَةِ الطاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی(عج).

 

 ما در شرایط روحانی و ملکوتی که ماه مبارک رمضان و لیالی قدر و مراسم احیاء و دعا به ملتمان داده است، قرار گرفته‏ایم. مطمئناً امروز، روحیه و حال مردم با ماه گذشته بسیار تفاوت دارد. مخصوصاً در شرایطی که ما طی دو - سه روز گذشته، دائماً از ذکر مولای متقیان، علی(ع)، و ابر مرد تاریخ و کسی که هنوز دنیا از درک گوشه‏ای از فضایل ایشان عاجز است، به خاطر شهادت این بزرگوار، علی (ع)، در مراسم عزا و ذکر مناقب ایشان از این مشعل نورانی استفاضه کرده‏ایم.

 امروز، در روز جهانی قدس از لحاظ سیاست جهانی و منطقه‏ای در شرایط بسیار، بسیار حساسی قرار گرفته‏ایم و نه تنها خودمان؛ بلکه دنیا خود را در معرض مسایل عظیمی می‏بیند. امروز ما در شرایطی که دنیا مُستمع ما خواهد بود و با آمادگی روحی که ملت خودمان دارند، باید در خصوص روز قدس - فاجعه دولت غاصب اسرائیل - و مسایلی که امروزه در منطقه و خلیج‏فارس می‏گذرد، صحبت کنیم.

 بدون شک، از همان سالهای اول انقلاب، یکی از اهداف مهم انقلاب اسلامی ایران، نجات فلسطین بود. تقریباً در سال دوم نهضت اسلامی کشورمان است که می‏بینیم، مسأله اسرائیل کم‏کم در مسایل داخلی کشور، در سخنرانیها، بیانیه‏ها و اظهارات مطرح می‏شود. من یادم هست، در یکی از جلساتی که حضرت امام، با سایر علما داشتند، ایشان مطرح فرمودند: آزادی فلسطین را جزو شعارها و خواسته‏هایمان قرار دهیم. اما بعضی از علما که قدری روحیه محافظه کارانه داشتند، روی این مسأله حساسیت نشان دادند و عنوان کردند که فعلاً صحیح نیست، اما با اصرار امام، بالاخره آزادی فلسطین در بیانیه‏ها مطرح شد و از آن پس، این مورد بوده و تا امروز نیز هست. دلیل وفاداری انقلاب به شعار آزادی فلسطین این است که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، بلافاصله با منادیان کمپ دیوید و مصر قطع رابطه کرد.

 زمانی که امام امت، روز جهانی قدس را اعلام کردند، در آن روزها کسی فکر نمی‏کرد که این مسأله تا این اندازه، جاذبه پیدا کرده مؤثر واقع شود. همچنین از بایکوتی که دشمنان ما، کشورهای ارتجاعی و عوامل استکبار بر روی این روز می‏کنند، می‏فهمیم که روز جهانی قدس، در دنیا بسیار مهم است. در کشور خودمان، مردم مسأله روز جهانی قدس و آزادی فلسطین را خیلی خوب درک کردند. این جمعیتی که امروز در خیابانها آمده است، برای دشمنان ما یک منظره بسیار هولناک است و برای ملت ما، عاشقان فلسطین و منادیان ضد صهیونیسم؛ سند حقانیت و مایه قوت روح و دل است.

 در سالهای گذشته، ما چنین جمعیتی را داشتیم، ولی گفته می‏شد که حضور مردم با آن چنان گستردگی به جهت حمایت از رزمندگان و جنگ تحمیلی بوده است، ولی امسال فقط مسأله قدس است. تحقیقاً، ملتی که امروز در خیابانهای تهران حضور داشتند و قاعدتاً در شهرستانها نیز همین طور است، نشان دادند که به شعار آزادی فلسطین و محو کامل اسرائیل ایمان دارند و - ان‏شاءاللّه - خداوند به این مردم خیر دهد. شما مردم بدون اینکه دچار غرور و عُجب بشوید، بدانید که حرکت شما در تاریخ ادیان الهی آن چنان درخشنده، کم نظیر و وسیع است که حق دارید، خداوند، شما را به اهدافتان برساند.  ان‏شاءاللّه همین روحیه را حفظ کنید. خداوند به کسانی که از آزمایشهای سخت بر می‏آیند و علیرغم مشکلات، میدان جنگ را ترک نمی‏کنند و به دلیل حفظ دین و افکار الهی‏شان حاضر به فداکاری هستند و رهبرانشان را تنها نمی‏گذارند، وعده پیروزی داده است و وعده خداوند حق است و آن روزی که خداوند مصلحت بداند و لیاقت آن موقعیت را پیدا کنیم، آن روز خداوند پیروزی مطلق را به شما مسلمانها خواهد داد.

 اما مسأله اسرائیل واقعاً مهم است و انصافاً استحقاق دارد، همان طور که شما تاکنون برای این مسأله مایه گذارده‏اید، مایه گذاشت. مسأله اسرائیل را نباید کوچک شمرد. اسرائیل یک کشور معمولی نیست که تصادفاً در منطقه پیدا شده باشد. ممکن است، کشورهای مخالف اسلام که مسلمانها را سرکوب می‏کنند، در گوشه و کنار دنیا زیاد باشند، اما اسرائیل یک مسأله خاصی است. اگر توجه شود که چرا اسرائیل به وجود آمده است؟ و چرا این قدر توسط استکبار جهانی مورد حمایت قرار می‏گیرد؟ مشخص خواهد شد که وجود اسرائیل در منطقه به منزله خنجری در پشت مسلمانها است و استکبار با گماردن اسرائیل در منطقه، قصد دارد که هر وقت بخواهد، پیکر مسلمانها را مجروح کند.

 تنها صحبت از اینکه دو - سه میلیون یهودی در یک نقطه‏ای جمع شده‏اند و دولتی تشکیل داده‏اند، نیست. اگر همین تعداد از یهودیان در یکی از ایالتهای آمریکا بودند، برای ما مسأله‏ای نبود. اگر این تعداد، به طور طبیعی در آفریقا جمع می‏شدند و برای خودشان کشوری داشتند، برای ما مسأله‏ای نبود. اما مسأله این نیست؛ موضوع این است که تمامی کفر جهانی در مقابل کلیت اسلام، چنین پایگاهی ایجاد کرده است که نگذارد، یک روزی اسلام به صورت یک عامل حاکم در دنیا در آید.

 در بین تمام ادیان آسمانی و در بین تمام ایسمهایی که امروزه برای خودشان در دنیا پیرو دارند و کسانی که با معارف اسلامی آشنا هستند؛ تنها اسلام است که می‏تواند، آینده بشریت و اکثریت عظیم نزدیک به تمام بشریت را که محروم و مظلوم هستند، اداره کند و غیر از اسلام، در دنیا چیزی نیست که بتواند شر استکبار را از سر محرومین کم کند.

 مارکسیسم امتحان داد که یک ایده پوچ و من درآوردی است و به هیچ وجه با فطرت، عدالت، حق و مقتضیات روانی و نیازهای انسانی سازگار نیست؛ بلکه علاوه بر اشکالی که دارد، مادیت را بر بشریت تحمیل می‏کند. کاپیتالیسم که مسؤول تمامی جنایات می‏باشد، تاکنون مورد مثبتی را به جهان ارائه نداده است. اما اسلام مایه بسیار عمیق و ریشه بسیار اصیلی دارد که این ریشه به فطرت، وحی و به متن جهان آفرینش متصل می‏شود و کُفر نمی‏خواهد بگذارد که این شجره طیبه بتواند اشجارش را بر جهان پهن کند. البته، ابزار زیادی نیز به کار می‏برند و منحصر به این مسأله نیست.

 یکی از ابزارهایی که استکبار به کار گرفته است؛ این است که آمده‏اند و در حساس‏ترین نقطه جهان اسلام یک کشوری به نام اسرائیل تشکیل داده‏اند که بتواند به اسلام ضربه بزند. یهودیان، بخصوص در سراسر غرب و بسیاری از کشورها حضور داشتند و به خاطر پول زیاد، رسانه‏ها، بانکها و ابزاری که داشتند، مایه مزاحمت همه کشورهای دیگر بودند. جهان استکبار، تمامی شر را از خودشان جدا کرده و به این منطقه منتقل و متمرکز کرده است و با تمام قُوا از این شر حمایت می‏کند که در منطقه بماند!

 نهضتهای اسلامی منحصر به این زمان نیست، شما وقتی به تاریخ نگاه می‏کنید، در همین 50 - 60 سال اخیر، در ایران مشروطه بوده است، در مصر، نهضت قوی اسلامی بوده است، در شمال آفریقا، در خود سوریه و شامات، در عراق، در ترکیه و تمام این مناطق، نهضتهای اسلامی، قوی بوده است. اما استکبار بیکار ننشست و مثلاً، آتاتورک را به ترکیه فرستاد و او نیز آن کار را در ترکیه انجام داد. رضاخان را به ایران فرستاد و مردم ایران را به این روز انداخت. در مصر و در شمال آفریقا کار دیگری کرد. در شامات هم آمدند، در مرکز حساس، کنار کانال سوئز در شرق مدیترانه و در کنار دریاهای نفت، این جرثومه فساد را کاشتند.

 آن قدر این جرثومه، اسرائیل، برای استکبار دارای اهمیت است که بی‏شک، کمکی که اسرائیل از آمریکا دریافت می‏کند، بیشتر از دریافت کمکهای هر یک از ایالتهای آمریکا از خود دولت آمریکا است!

 اگر اسرائیل را به عنوان یکی از ایالتهای آمریکا مطرح کنیم، نه اینکه در این اغراق نکرده‏ایم؛ بلکه، حقیقتاً هم کم گفته‏ایم. امروزه کدام یک از ایالتهای آمریکا در سال بین 4 تا 5 میلیارد دلار کمک مستقیم دریافت می‏کنند؟ هیچ ایالتی در آمریکا چنین وضعیتی را ندارد؛ بلکه، این ایالتها سالانه مبلغی به عنوان مالیات به حکومت مرکزی تحویل می‏دهند. آمریکا این آمادگی را دارد که برای حفظ اسرائیل در هر کجا که به نفع اسرائیل باشد، وارد جنگ شود. اسرائیل، منحصر به آمریکا نیست؛ پدر اصلی این مولود نامشروع انگلیس است. بعد از اینکه دوران امپراطوری در دنیا به سر آمد، آمریکا جای آن را گرفت و همان نقش را انجام داد. متأسفانه، جهان غرب و شرق برای حفظ اسرائیل سرمایه‏گذاری می‏کنند. سرمایه گذاری شرق و غرب برای حفظ اسرائیل در منطقه، بدین جهت است که از اسلام می‏ترسند و نکته اصلی این است. تنها غرب نیست که از اسلام می‏ترسد؛ بلکه شرق نیز وضعیتی همچون غرب دارد. مادیت کاپیتالیستی و مادیت مارکسیستی هر دو از اسلام می‏ترسند. بنابراین، اسرائیل برای هر دو آنها، غرب و شرق، می‏تواند نقش خنجر را داشته باشد. با ایجاد کشوری به نام اسرائیل، غرب و شرق توانسته‏اند، برای خود منطقه نفوذ و بازار فروش اسلحه ایجاد کنند.

 مسأله دوم در خصوص اسرائیل این است که این جرثومه، اگر شرایطی پیدا کند، باید خیلی جاها و مناطق را بگیرد! شعار اینها این است: »حُدُودُکَ یا اسرائیل مِنَ الْفُراتِ اِلی النیل« کلاً، یکی از انگیزه‏های حرکت اسرائیل در منطقه این است که بین منطقه نیل و فرات را از آن خود کند و هیچ‏وقت هم از این مسأله غفلت نکرده است. اولین بار، وقتی فلسطین تقسیم شد و اسرائیل به وجود آمد، با وسعتی نزدیک به 14 هزار کیلومتر مربع تشکیل شد. بلافاصله خود را آماده و تجهیز کردند و به 21 هزار کیلومتر مربع رسیدند و با گام سومی که اسرائیل برداشت، تمامی خاک فلسطین را از آن خود کرد. آنگاه جولان سوریه و سپس صحرای سینای مصر را اشغال کردند؛ ولی به جهت مسأله کمپ دیوید اسرائیل حاضر شد که موقتاً صحرای سینا را تحویل دهد. سینای مصر، جزو اهداف اسرائیل اشغالگر است، منتها چون مسأله کمپ دیوید از ارزش بسیاری برخوردار بود و توسط این توطئه، توانسته بودند اسلام را در مقابل اسرائیل متزلزل کنند، حاضر شدند که موقتاً از صحرای سینا خارج شوند.

 در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی ایران، می‏بینیم که لبنان توسط اسرائیل اشغال می‏شود. اگر مسلمانان در لبنان نبودند، اسرائیل در بیروت می‏ماند، اگرچه حالا نیز به عنوان کمربند امنیتی در پشت نهر لیطانی مانده است. اسرائیل سیاست توسعه طلبانه دارد و آمریکا همواره حامی اسرائیل بوده است و هر وقت شرایطی در دنیا به وجود آید، اسرائیل، جلو می‏آید البته، ابعاد خطر اسرائیل خیلی بیشتر از اینها است که در این خطبه عرض کردم. این مسایل که عرض شد، مقدمه بحثم بود که ناچار بودم مطرح کنم. نتیجه این مقدمه که تا اینجا عرض کردم، این شد که این کفر جهانی است که در مقابل ما قرار دارد، نه اسرائیل.

 اسرائیل به عنوان خنجری در دست آمریکا و کفر جهانی، برای دریدن نهضتهای اسلامی است. اسرائیل هر چه لازم داشته باشد، کفر جهانی به او می‏دهد و در آن، ما هیچ شکی نداریم. آمریکا تا آنجایی که می‏تواند و از دستش برمی‏آید، نمی‏گذارد که اسرائیل شکست بخورد. متأسفانه، در حال حاضر، کشورهای اروپایی و بعضی از کشورهای کمونیستی همین طور هستند و از اسرائیل حمایت می‏کنند. همچنین بعضی از کشورهای ارتجاعی در منطقه نیز، هستی خود را مرتبط با هستی اسرائیل می‏دانند و فکر می‏کنند، اگر اسرائیل ساقط شود، فلان شاه نیز از بین خواهد رفت! بنابراین، کشورهای ارتجاعی منطقه هم پشتیبان اسرائیل شده‏اند.

 امروز، با ثروت اعراب و با اسلحه آمریکا و تبلیغات خود صهیونیسم، این شجره خبیثه ریشه‏هایش را با قدرت در زمین نگه داشته است که کفر جهانی آن را تغذیه کند. خوب! باید با این چه کرد؟ اگر وضع به همین صورت بماند، آیا واقعاً یک کشوری مثل سوریه، می‏تواند اسرائیل را شکست بدهد؟ بسیار بعید است. اگر کشورهایی مثل مصر، سوریه، اردن، لیبی و کشورهای حوالی فلسطین، همه با هم، علیه اسرائیل می‏جنگیدند، شاید می‏شد که اسرائیل را از بین ببرند! البته، در گذشته این مسأله انجام می‏گرفت؛ ولی اکنون این کار کمی دشوارتر شده است. کار را باید بررسی کرد و برای آن برنامه‏ریزی کرد.

 اشتباه اساسی مخالفین اسرائیل در گذشته این بود که آنها حرکت خود را عربی کردند. قومیت عربی پشتیبان مبارزه با اسرائیل شد و این بسیار اشتباه بود. نمی‏توانیم بگوییم که همه اینها خیانتکار بودند. شاید آنها آن روزها فکر می‏کردند که ایران، پاکستان، ترکیه، اندونزی و کشورهای آفریقایی و سایر کشورها نمی‏توانند اسرائیل را از بین ببرند. اعراب می‏گفتند که خودمان، حالا با یک چهارچوب محدودتری حرف می‏زنیم؛ ولی، اشتباهشان این بود که فکر می‏کردند با اسرائیل طرف هستند؛ این اشتباه بود. همه یا اکثرشان، سرشان در آخور آمریکا یا روسیه بود. اینها می‏خواستند، با اسرائیل بجنگند؛ این خطر بزرگی شد. حالا چرا این طوری شد؟

 شاید یک دلیلش این باشد، (البته بهانه است، این دلیل نیست) که مثلاً بگویند، چون مسیحیهایی هم اینجا هستند، که همراه با ما باید بجنگند، اگر ما اسلامی بگوییم، اینها نمی‏جنگند! یا بگویند: کمونیستها با ما باشند! چون یک عده هم کمونیست هستند و چون کمونیستهایشان با ما هستند، ما اسلامی بگوییم، اینها نمی‏جنگند! یا اصلاً بگوئیم: چون اکثر سران عرب، خودشان دین نداشتند، آنها این مسأله را نمی‏فهمیدند. کسی که دین ندارد، شعار اسلامی دادن مزخرف است. اگر بخواهد شعار اسلامی بدهد؛ زندگی او شعارش را نفی می‏کند. آدمی که بخواهد عرق بخورد، قمار کند، جنایت کند، و هنوز در کاخش کنیز بازی کند و اموال مسلمین را بفروشد و با خانمش به آمریکا برود و با خانمهای رؤسای آمریکا هم برقصند، اگر شعار اسلامی بدهد، مردم مسلمان یک قدم هم دنبال او نمی‏آیند.

 یکی از ادله هم این بود که اینها خودشان مسلمان نبودند، شاید مهمترین دلیلش این بود که دست خفیه کفر جهانی بوده است که اصلاً از اول چنین فکری را سرکوب کند. در مصر حرکتهای اسلامی نقش زیادی در جنگ با اسرائیل داشتند، ولی محدود بودند. یک جمعیت بود؛ حاکمیت نبود. به هر حال، در مقابل اسرائیل، قومیت عرب به خاطر ضعفها و تضادهای درونی و نفوذی که در او شده است، عاجز است و عاجز شد که با اسرائیل بجنگند. ببینید! تحلیل مسأله، خیلی روشن است. اگر یک کشوری منافع خودش در مقابل منافع عربی قرار بگیرد، منافع خودش را نگاه می‏دارد؛ نه اینکه منافع خود را فدای عربیت کند. کما اینکه یک زمامدار هم اگر منافع خودش را با منافع کشور و یا قومیتش در تعارض ببیند، شخص خودش به ملت خیانت می‏کند؛ همان طور که دارند می‏کنند. چیزی که نمی‏شود به او خیانت کرد، اگر آنها در میدان باشند، مسلمانها هستند. اگر خلق اسلامی، ملت اسلامی، با فکر اسلامی وارد مبارزه شود و این را محور قرار دهد، آن وقت نفوذ در او بسیار مشکل می‏شود. امکاناتی که از سواحل اقیانوس آرام تا سواحل اقیانوس اطلس، پشتوانه این حرکت بود و اگر این جنگ، عقبه عظیمی، حدود یک میلیارد مسلمان داشت، این جنگ محکوم به پیروزی بود و جنگی که شروع می‏شد، دیگر متوقف نمی‏گردید. اگر داوطلبان اسلامی طراحی شده بودند، پشت سر هم می‏آمدند و تا تل‏آویو می‏رفتند، ولی نخواستند، این کار بشود.

 آنها با اسلام مبارزه می‏کنند. اسرائیل اینجا آمده است که با اسلام مبارزه کند و هر مقدار که لازم باشد، کفر پشت سرش ایستاده است - همه پهنه کفر - و هر چه لازم باشد، بیشتر ایستادگی می‏کند. اینها تا چند سال پیش، احتیاج نداشتند که کلیسا پشت سر اسرائیل باشد. یک دعوای قدیمی بین یهود با مسیحیها است که به عقیده مسیحیها، حضرت مسیح(ع) را یهودیها کشتند، اشراف یهود، حضرت مسیح را کشتند، و به عقیده قرآن حضرت مسیح از دستشان خارج شده و به آسمان رفته است. مسیحیت خودش را از یهود در رابطه با خون حضرت مسیح طلبکار می‏داند، خودش را وارث خون حضرت مسیح می‏داند و تا همین چند سال پیش، قضیه این بود. اگر تاریخچه درگیری یهود و مسیحیت را جمع کنند، یک کتاب قطور؛ بلکه چند جلد کتاب بزرگ می‏شود.

 وقتی که انقلاب اسلامی در ایران پیدا شد و حرکت اسلامی اوج گرفت، اینها احساس کردند که باید کلیسا هم پشتوانه یهود باشد، کِنِشت و کلیسا که همیشه با هم در جنگ بودند، صلح کردند و پاپ که هیچ وقت حاضر نبود، نگاه محبت‏آمیز به اسرائیل کند، پدر اسرائیل شد! اینها هر چه در ذخیره دارند، پشت سر اسرائیل آورده‏اند. ما اگر بخواهیم فلسطین را نجات دهیم، باید سراغ اسلام برویم و حضرت امام این کار را کردند. این کار را انقلاب اسلامی کرده است و دشمنان ما نمی‏گذارند این کار بشود. تجربه خود ما هم تجربه خوبی است؛ یعنی، تجربه نشان می‏دهد که شکست اسلام مشکل است. این مقدار توطئه‏ای که در این 8 سال بر ضد جمهوری اسلامی ایران شده است و این اندازه ظلمی که به او شده و این مقدار فشاری که نسبت به انقلاب نوپا شده است، اگر بین کوههای دنیا تقسیم می‏کردند، آنها را ذوب می‏کرد! ولی، این انقلاب روز به روز نیرومندتر، قوی‏تر و شاداب تر در میدان است.

 نمونه دیگرش لبنان است. در لنبان واقعاً اعجاز اسلام دیده می‏شود. ما یک کشور مستقل با 50 میلیون جمعیت هستیم و خیلی امکانات مالی و فرهنگی برای ما فراهم است؛ اما برای لبنان واقعاً یک چیز عجیبی است. هشت سال بعد از انقلاب و قبل از ما، بر این کشور (لبنان) چقدر فشار آوردند که آن را طعمه اسرائیل کنند. از درون فالانژها مثل سم مهلک به مردم زهر می‏ریزند. مادیها و اَیادی دیگر شرق و غرب نیز همین طور. اسرائیل تا بیروت آمد و مرکز لبنان را گرفت. هنوز هم برسر مردم لبنان بمب می‏ریزد. در این کشور کوچک ده هزار کیلومتری، روزی نیست که چند انفجار، این محدوده کوچک را نلرزاند و جنگهای داخلی نیز همین طور، ولی آنکه لبنان را در طول این چند سال، بر روی سر پا نگاه داشته است، مسلمانها هستند و این مطلب را همه قبول دارند. حزب‏اللّه لبنان و مسلمانها هستند که آمریکا، ایتالیا، فرانسه و انگلیس را پشت پا زدند و آنها را با آن ذلت، از لبنان بیرون ریختند و اسرائیل را تا آن طرف رود لیطانی بیرون راندند و هنوز هم دارند در آنجا به سرش می‏زنند و ایستاده‏اند و برای کل استکبار جهانی، یک نقطه‏ای شده‏اند که همه از لبنان کینه دارند و نسبت به او عصبانی هستند، به خاطر اینکه اینها را در آنجا ذلیل کردند و دارند باز هم ذلیل می‏کنند؛ این نیروی اسلام است.

 ما این تجربه را به طور ملموس داریم و استکبار این را در تحلیل قبلی خود داشت. استکبار این تجربه را در نهضت تنباکو، در نهضت مشروطه، در حرکتهای امثال مدرسها، در حرکت مردم مصر و همچنین در مسلمانهای الجزایر و خیلی جاهای دیگر دیده است. بنابراین، می‏دانست که چه خبر می‏شود. حالا ما هستیم و اسلام که مورد هجوم کفر قرار گرفته است و اسرائیل فقط به عنوان یک خنجر در دست کفر جهانی بر پیکر اسلام است. اگر زمامداران کشورهای اسلامی صداقت دارند، برای مبارزه با اسرائیل نباید روز قدس را بایکوت کنند، باید مردمشان را تشویق کنند، تا به میدان بیایند. اگر امروز در همه دنیای اسلام، مثل تهران تظاهرات بود؛ یعنی، اگر بیش از 600 - 700 میلیون آدم امروز در خیابانها شعار »مرگ بر آمریکا« و »مرگ بر اسرائیل« می‏دادند، شما فکر می‏کنید، اسرائیل می‏توانست بماند؟! یا اگر کشورهای اسلامی یک چنین منظره‏ای را می‏دیدند، می‏توانستند مقاومت کنند؟! اگر عربها چنین منظره‏ای را می‏دیدند، جرأت می‏کردند، نفتشان را پشتوانه اسرائیل و آمریکا کنند؟! تحقیقاً اینهایی که روز قدس را بایکوت می‏کنند، بزرگترین خیانت را به آرمان فلسطین می‏کنند و آزادی فلسطین را به تأخیر می‏اندازند، گرچه بالاخره مسلمانها آن را آزاد خواهند کرد؛ اما اینها می‏فهمند که دارند چه کار می‏کنند؟

 در همین رابطه، ما باید مسأله جنگ ایران و عراق و مسایل جاری خلیج‏فارس را تحلیل کنیم. آنچه امروز در خلیج‏فارس می‏گذرد، چیز عجیبی است! واقعاً عجیب است و تحلیل‏گرهای دنیا را عاجز کرده است و هر کسی یک چیزی برای خودش می‏بافد و هیچ کس به واقعیت قضیه نمی‏تواند اعتراف کند.

 ما تجسم همکاری متضادهای دنیا را در جریان اسرائیل سالها است که می‏بینیم. در جنگ ایران و عراق هم، چنین تجسمی وجود دارد، - درست شبیه است - و کورند کسانی که این واقعیت را نمی‏بینند، یا بی‏انصاف هستند، آنهایی که می‏بینند و اعتراف نمی‏کنند. جنگی که علیه ما تحریک شد، با همان حربه‏هایی که اسرائیل حمایت می‏شود، در ایران به راه افتاد. خیانت حزب بعث، مثل خائنهایی که آن روز در فلسطین بودند، پول و امکانات ارتجاع عرب که در اختیار آمریکا بود، اسلحه شوروی که یک پای کفر جهانی است و تبلیغات صهیونیسم که همیشه در جریان بوده است. هر چه در اسرائیل به کار گرفته شد، اینجا هم به کار گرفته شد؛ البته، اینجا ادعای بی‏طرفی کردند و آنجا هم در سازمان ملل ادعای مثلاً حق آوارگان را مطرح کردند و همین حرفهایی که همیشه می‏زدند، با ریاکاری، نفاق و پدرسوختگی و حالا هم می‏زنند.

 اینها در ایران لزومی نمی‏دیدند، لُخت شوند و به میدان بیایند! چون پول می‏دادند، اسلحه می‏دادند و حزب بعث عراق هم می‏جنگید. ولی به نقطه‏ای رسیدند که باید به میدان می‏آمدند و چهره‏های خودشان را نشان می‏دادند. در لبنان به این صورت پیش‏آمد و چهار کشور در آنجا نیرو پیاده کردند. اینجا هم، همین است. در خلیج‏فارس، خیلی چیز عجیبی است! شوروی و آمریکا با هم، با ناوگان رزمی، کشتی نفت را اسکورت می‏کنند. اصلاً این حرف یعنی چه؟ مگر صرف می‏کند که نفت را با ناوگان ببریم؟! شما می‏دانید که اگر یک ناوگان، یک ناو رزمی، بخواهد همراه یک کشتی نفت از اقیانوس هند تا سواحل عربستان و کویت بیاید و باز با این کشتی برگردد؛ یعنی چه؟! این نفت به قیمت طلا تمام می‏شود! اگر بخواهند تجارت کنند، مگر می‏شود همراه هر کشتی نفت، یک ناو رزمی گذاشت؟! اینها خیال می‏کنند، این مطلب در دنیا عملی است؟ حالا آن بحث دیگری است که عملی است یا نه؟

 اصل مسأله، مسأله نفت نیست. این نفت صرف می‏کند که از چاههای نفت در هواپیما بریزند و با هواپیما هر جا می‏خواهند ببرند و خالی کنند! برایشان ارزانتر تمام می‏شود، تا اینکه ناوگان رزمی راه بیندازند. اصل قضیه، مسأله جنگ با اسلام است. اینها دیدند که این دو سال اخیر، هر چه به ایران فشار آوردند، ایران روی پای خودش ایستاد و محکم‏تر شد و مشکلات اقتصادیش را حل کرد و مردم مشکلات اقتصادی را دیدند و خم به ابرو نیاوردند و توانشان را هر روز بالا بردند. اینها یک صحنه درگیری را پیش آوردند و دارند یک پرده دیگری را نمایش می‏دهند.

 الان، یک سال و نیم یا دو سال است که این سیاست، سیاست رسمی استکبار و کفر جهانی است. سیاست، روشن است و آن این است که ایران باید از نفتش محروم شود تا قدرت مادی اداره جنگ را نداشته باشد؛ در نتیجه، عراق بتواند، هم با نفتش و هم با پول دیگران خودش را اداره کند. این مسأله در دو جمله روشن می‏شود و سیاستشان این است.

 فرانسه در این کار شریک شده و موشکهای اگزوسه را داده است. اگزوسه‏ها بهترین وسیله کشتی زنی است، برای اینکه از یک متری روی آب حرکت می‏کند. آمریکاییها هم دروغ می‏گویند که ناوها می‏توانند اینها را کف آب بزنند. ممکن است از صدتا یکی را بزنند! این موشکها در فاصله یک متری یا دو متری آب پرواز می‏کنند. نه راداری می‏تواند آن را در این حد ببیند و نه چیزی هست که این‏طور خوب جلو برود. درنتیجه می‏رود و به کمر کشتی می‏خورد و آب توی کشتی می‏رود و او را غرق می‏کند و یا لااقل کشتی را از کار می‏اندازد. فرانسه خبیث شرور، اگزوسه‏ها را به عراق داد، بعد هر هواپیمایی که خواست به او دادند. حتی هواپیما به عراق قرض دادند. آواکسهای آمریکا در عربستان مأمور شدند تا اطلاعات لازم را به عراق بدهند که کشتیهای ایران کجا هستند و کجا می‏روند. مخابرات جهانی کارشان این است که صدای کاپیتانهای کشتیهای ما را بگیرند و بگویند، موقعیت اینها کجا است و عراق به دنبال این صدا راه بیفتد. همه امکانات را به عراق دادند، تا جزیره خارک را بزند، گناوه را بزند، مراکز نفتی را بزند، کشتیها را بزند، هر چه می‏تواند بزند. خوب! ایران چه می‏تواند بکند؟

 اولاً ایران هم، تا آنجایی که توانست، از خودش دفاع کرد و توانست، منابع خودش را حفظ کند و خوب هم موفق شد و ما باید از مأموران شرکت نفتمان که خیلی صلابت نشان دادند، تشکر کنیم و مخصوصاً تکنیسینها و متخصصین که در بدترین شرایط، این صنایع ظریف را حفظ کردند و از پدافندمان و نیروهایی که از فضا حفاظت کردند، تشکر می‏کنیم. الان دو سال است که در بدترین شرایط، مقدار سهمیه‏مان را در اوپک می‏توانیم صادر کنیم. دو سال است که دارند این شرارت را می‏کنند و دیدند، نشد. این خیلی حرف است! همه شان شریک شدند و دیدند، نشد! علاوه براین، ایران یک حربه عادلانه‏ای هم در اختیارش هست. ایران گفت: خوب، شما کشتیهای ما را می‏زنید، عراق که در خلیج‏فارس کشتی ندارد، ولی ما آن کشتیهایی را که در خدمت عراق هستند، می‏زنیم. همه می‏دانند که سواحل کویت و عربستان در اختیار عراق است. همه می‏دانند، نفت منطقه بی‏طرف را کویت و عربستان به عراق می‏دهند. همین آخرین کشتی که ما دیدیم، با تیر غیب زده شد، کشتی عظیمی است که می‏رفت، نفت منطقه بی‏طرف را بیاورد. خوب! هیچ کس نمی‏تواند منکر این باشد که ما می‏توانیم پشتوانه نفت عراق را بزنیم. این حرف عاقلانه و عادلانه‏ای است و می‏گوییم ما می‏زنیم.

 گر چه تا به حال مسؤولیت هیچ کشتی که ضربه خورده است به عهده نگرفته‏ایم، آنها هم عُرضه پیدا نکردند که بفهمند، ما زدیم یا نزدیم! و برای این کار هم ابزار زیادی در اختیار جمهوری اسلامی است. موشک تنها نیست، موشک ساحل به دریا تنها نیست، موشک کشتی به کشتی تنها نیست، اینجا را هلی‏کوپترهای معمولی هم می‏توانند بزنند! قایقهای معمولی هم که پاسدارها سوار می‏شوند و در سواحل می‏گردند، می‏توانند بزنند. چیزهای دیگری هم ذخیره کرده‏ایم و روزی که به کار گرفتیم، وحشتشان خیلی بیش از اینها می‏شود، که هنوز ما لازم ندیده‏ایم، به کار گیریم.

 به هر حال اینها احساس کردند که ایران، هم می‏تواند منابعش را حفظ کند و هم می‏تواند، مقابله به مثل کند و اگر آنها شرارت کنند، ما بهتر از آنها می‏توانیم انتقام بگیریم، این کار را نیز ثابت کرده‏ایم. سیاستمان را هم اعلام کرده‏ایم. ما گفتیم؛ اینکه می‏گویید، »امنیت خلیج‏فارس«، جمهوری اسلامی بیش از همه، به این امنیت احتیاج دارد. شما چرا این حرف را می‏زنید؟! این حرف را ما باید بزنیم؛ امنیت خلیج‏فارس باید به عهده ما باشد. هر مقداری که امنیت ما مخدوش شود به همان اندازه، خداوند امنیت دیگران را مخدوش خواهد کرد. حدش هم این است، اگر آنها یک کشتی را زدند، یک کشتی زده می‏شود. اگر یک سکوی نفتی را زدند، یک سکوی نفتی زده می‏شود. اگر یک موقعی به بندرهای ما حمله کنند، به بندرهای دیگران حمله خواهد شد. اگر آنقدر شرارت کردند و کار را به جایی رساندند که ایران دیگر نتواند از خلیج‏فارس استفاده کند، آن روز هیچ کس از خلیج‏فارس نمی‏تواند استفاده کند!!

 ما ثابت کرده‏ایم که قدرت این کار را داریم. دنیا هم فهمیده است که ما قدرت این کار را داریم. دنیا به مقداری از این فرمولها پی برده است و یک مقدار هم فرمولهایش را نفهمیده است و اگر بعد هم بفهمد، ما چیز دیگری داریم که مطرح کنیم. ببینید، ما حدود یک هزار و چند صد کیلومتر مرز دریایی داریم. این طور نیست که آنها خیال کنند، از کویت تا جاسک و یک مقدار از دریای عرب را می‏توانند تمامش را ناو بچینند. خوب! حالا پنجاه تا، یا بیست تا ناو در اینجا باشد، اینها مثل یک نخود در داخل یک دیگ آش می‏شوند! در این دریای به این وسیعی، ما که حالا نمی‏خواهیم با ناو بیاییم، شما را بزنیم.

 یک پاسدار در یک قایق سوار می‏شود و به آنجا می‏آید و شما می‏بینید که کشتی‏تان زیر آب رفته است! هلی‏کوپتر می‏آید و نیروهایش را در نفتکش پیاده می‏کند و بمبش را می‏گذارد و بعد خداحافظی می‏کند! شما چه کار می‏توانید بکنید؟! در اینجا ناو چه کار می‏تواند بکند؟! ناو مثلاً می‏تواند یک موشک به ساحل بزند. آیا ساحل ما و سراسر مرز ما مگر با خرمشهر و آبادان تفاوت دارد؟ آنهایی که نیرو پیاده کردند، چه کار توانسته‏اند بکنند؟! شما در این رابطه کاری نمی‏توانید از پیش ببرید. ما این تهدید را جدی نمی‏گیریم.

 اینها چون دیدند، راه ادامه دارد، یک قدم به جلو آمدند. جلو آمدنشان، دلیل دیگری نیز داشت. احساس کردند که ایران یک حرکت تازه‏ای در داخل عراق شروع کرده است. جنگ را ما به شمال عراق کشاندیم و امروز قرارگاه رمضان و نیروهای مبارز کُرد و نیروهای مبارز عرب در سراسر کردستان عراق، دارند یکی دو شهر را ساقط می‏کنند و جاده‏ها را می‏بندند و پادگانها را می‏گیرند. خوب! این حرکت که تا آنجا نخواهد ماند، جلوتر خواهد آمد. به این خاطر آنها جداً احساس خطر کردند.

 از آن منطقه به کرکوک نزدیک می‏شویم و در اینجا نیز به نفت زُبیر نزدیک شدیم و شرایط طور دیگری پیش می‏رود. در کنار مرزمان نیز فاصله‏مان آن قدر با بغداد کم است که اگر یک روزی بنا شد در جنگ شهرها مثل عراقیها رفتار کنیم، کل شهرهای عراق را می‏توانیم با موشکهایی که هم خود جمهوری اسلامی ایران ساخته است و هم از جاهای دیگری گرفته‏ایم به رگبار موشک ببندیم. وقتی دیدند، جنگ شهرها بی‏ثمر شد و زدن مراکز اقتصادی نیز بی‏ثمر شد، در عین حال، شمال عراق به خطر افتاد، جنوب عراق به خطر افتاد، زدن کشتیها بی‏ثمر شد، به فکر افتادند که چه باید کنند؟ ضمناً هر روزی هم یک عملیات کوچک و یا بزرگ می‏شود، بالاخره ما یک قدم، چه کم و چه زیاد به جلو برمی‏داریم، بالاخره این گامهای کوچک، یک روز به جاهای حساس خواهد رسید.

 همه محاسبات ایجاب می‏کرد که خودشان به میدان بیایند و کارگردان این دوره به نظر ما آمریکا است. روسها در دام افتادند، روسها را یک آرزوی قدیمی که از زمان »پطر کبیر« در مغز زمامداران روس تعبیه شده بود که در آبهای گرم جنوب حضور داشته باشند، این وضع موجود تشویق کرد که جلو بیایند. آمریکا از این حالت روانی روسها سوءاستفاده کرد، به کویتیها گفت که روسها را دعوت کنید که بیایند، از کشتیهای شما حفاظت کنند! روسها دیدند، عجب موقعیت خوبی است! و آمریکا به اینها نیاز دارد، چون آمریکا نمی‏خواست به تنهایی به این میدان بیاید. تنهایی مسایل زیادی برایش داشت. آمریکا، روسها را جلو انداخت و حالا سه کشتی روسها که اولیش با سلام و صلوات و با اسکورت و بدرقه آمد، کل آن مثلاً نود هزار تن ظرفیت یک کشتی بود. امروز کشتیهای چهارصد - پانصد هزار تنی نفت را از خلیج‏فارس حمل می‏کنند. کشتی نود هزار تنی پیداست که نمایش است. این اصلاً کارش نفت کشی نیست.

 اگر اینها بخواهند، با ناو و پرچم چند روز با نفتکش حرکت کنند، کشتی یک مشکل فنی پیدا می‏کند؛ زیرا سرعت اینها با هم نمی‏خواند، یکی سرعتش سی و چند گره و دیگری چهارده گره دریایی است. اینها اگر حرکت کنند؛ مثل یک کامیون هیجده چرخی که همراه یک ماشین بنز سبک بخواهد در جاده حرکت کند، خواهد بود. چه مصیبتی برای راننده بنز پیش خواهد آمد که چند قدمی برود و بایستد، تا کامیون به او برسد! با این حالت، نفت از خلیج‏فارس بردن، خودش برای ما پیروزی است. ما اگر هیچ کار هم نکنیم و بگذاریم، این طوری نفتشان را ببرند، همین مسأله، پیروزی است! دنیا به این صحنه می‏خندد. دنیا این صحنه را مسخره خواهد کرد و این ذلت شماست. ذلت کرملین است، ذلت کاخ سیاه است که نفت را از جلوی قایقهای ما این طوری عبور می‏دهند، اگر بتوانند؟!

 این وضع را اینها درست کردند. خوب! برای کشتیهایشان تصادفهای بدی پیش آمد، در حالی که ما اینها را تصادف نمی‏دانیم. ما خدا را بالاتر از اینها می‏دانیم و وقتی نهضت اسلامیمان را انجام می‏دادیم و امروز که انقلاب اسلامی را اداره می‏کنیم، متکی به خدا هستیم. ما اگر لطف خدا را همراه خودمان نبینیم، خیلی ضعیف‏تر از این هستیم که بتوانیم با این ابرقدرتها و با این غولهای وحشی بجنگیم! وقتی حضرت موسی(ع) را در دریا انداختند، آنچه قلب موسی را آرام کرد که با طمأنینه، به امید فردای بهتر نشست، همان مضمون، امروز در دل فرد، فرد ملت ما حاکم است و ملت ما با حمایت خدا می‏جنگد و لذا شکست و شهادتش را پیروزی تلقی می‏کند.

 انجام وظیفه برای ما مهم است. بنابراین، این گونه تهدیدهایشان برای این است که ایران را نشناخته‏اند، روحانیت را نشناخته‏اند. من یک مَثَلی می‏زنم، برای اینکه آمریکاییها واقعاً ایران را نشناخته‏اند که وارد این ماجراها شده‏اند. فکر می‏کنم، بهتر از این چیزی نمی‏تواند، این مطلب را روشن کند. اینها مثل یک بچه کوچکی هستند که تازه چشمشان را باز کرده‏اند. (نسبت به انقلاب ایران) البته، اینها در سطح دنیا این سفارتخانه‏هایشان، .... و چیزهای دیگر را دارند، گروه‏ها را می‏شناسند، جریانها را می‏شناسند، چهره‏ها را می‏شناسند و تاریخ همه را دارند و می‏توانند تصمیم بگیرند. اما نسبت به انقلاب اسلامی ایران خیلی کور هستند. اینها مثل بچه‏هایی هستند که تازه چشمشان را باز کرده‏اند و چیزهایی را می‏بینند، گیج می‏خورند و نمی‏دانند که اینها چیست.

 خود من ده، بیست سال پیش بچه‏ای داشتم، آن دوره هایی که ما تحت فشار حکومت پهلوی بودیم، در خانه ما معمولاً رُفقای طلبه می‏آمدند، دیگران نمی‏آمدند. این بچه هر چه میهمان دیده بود، آخوند دیده بود و از اولین روزی که چشم باز کرده بود به این محیط عادت کرده بود. در همان زمانها یک سفر به قم رفتیم و وقتی در آستانه در مدرسه فیضیه داشتیم پیاده می‏شدیم، درسی تمام شده بود و جمعی از طلبه‏ها از داخل مدرسه داشتند، بیرون می‏آمدند. وقتی بچه چشمش به این همه عمامه سیاه و سفید افتاد، گفت: مامان! چقدر میهمان بابا؟ این مسأله برایش میهمان بابا بود.

 آمریکاییها واقعاً الان ما را، انقلاب اسلامی ما را، حزب‏اللّه را، اسلام را، همه چیز را این طوری می‏بینند. می‏گویند: حکومت آیت اللّه‏ها، اصلاً نمی‏دانند بالاخره آیت اللّه چیست، حجت‏الاسلام چیست. خوب! ما هم این‏طوری هستیم که به همه می‏گوییم: آیت‏اللّه یا حجت‏الاسلام، آنها گیج شده‏اند که اینها چه کسانی هستند. آخر این قدر آیت‏اللّه!! به امام آیت‏اللّه می‏گویند، به دیگران هم آیت‏اللّه می‏گویند و به خیلی هم حجت‏الاسلام می‏گویند. آنها گیج شده‏اند، زحمت می‏کشند، خرج می‏کنند و به یک حجت‏الاسلام خودشان را نزدیک می‏کنند و می‏بینند. چیزی نبود! از یک طرف دیگر می‏زنند و آیت‏اللّه پیدا می‏کنند و می‏بینند، او هم چیزی نبود! حزب‏اللّه یک چیز مخصوصی در نظر آنها است، همه ریش دارند و یک اُورکت هم می‏پوشند! بیروت همین طوری است، تهران هم بدین صورت است! اصلاً آنها نمی‏توانند جریانها را تشخیص دهند. در خلیج‏فارس هم به همین بلا دچار شده‏اند، نمی‏دانند با چه کسی طرف هستند. با موشک از دور جنگیده‏اند و حالا خیال می‏کنند، در اینجا نیز می‏توانند همین طور بجنگند.

 روسها هم، همین اشتباه را می‏کنند، به طوری که روسها در دام آمریکاییها افتادند و جلو آمدند. منتها اینها عاقل‏تر از آمریکاییها هستند. وقتی دو تا کشتیشان در اینجا یک قدری زخمی شد، دیگر آرام گرفتند و دیگر حرف نمی‏زنند. شاید، اهل عمل باشند و اهل حرف نباشند!

 آمریکاییها به بد وضعی افتادند، وقتی دیدند، روسها جلو افتادند، گفتند؛ روسها در خلیج‏فارس افکار عمومی راتحریک کردند و خوب است، ما هم روی یازده کشتی از کشتیهای کویت، پرچم آمریکا بزنیم! پرچم که دردی را دوا نمی‏کند! هر روز سربازهای ما دارند، از روی پرچم آمریکا رژه می‏روند. ما می‏گوییم، این قدر به پرچم فشار نیاورید! به دولت آمریکا فشار بیاورید. تحقیقاً، یکی از کارهایی که ما باید بکنیم، این است که در کشتی پیاده شویم و پرچمشان را برداریم و به ایران بیاوریم، تا آنها بفهمند که پرچم دردی را دوا نمی‏کند! و این کار را خواهیم کرد.

 خوب! پرچم را که گذاشتند، باید از این پرچم، ناوگان حفاظت کند. ناوگان همراه پرچمها در خلیج‏فارس حرکت می‏کند، - هنوز هم معلوم نیست - زیرا این روزها داخل حکومت آمریکا وضع خاصی وجود دارد. این روزها ایران چنان تزلزلی در کاخ سفید و کنگره انداخته است که تصمیم‏گیری در آنجا بسیار دشوار است. نه آقای ریگان می‏تواند تصمیم بگیرد؛ برای اینکه، از کنگره می‏ترسد و نه کنگره می‏تواند تصمیم بگیرد. وضع مخصوصی دارند و به این زودی، یازده کشتی به پرچم آمریکا مزین نخواهد شد! حالا اگر شد، چه کسی می‏بایست، این کشتیها را حفظ کند؟ آن، ناوگان است. خداوند وضعی پیش آورد که از همین حالا، پیش از اینکه پرچمها را روی کشتی بگذارند، معلوم شد که این ناوگانها کاری از دستشان نمی‏آید. وضع ناوگان، یک رسوایی برای آمریکا شد. این حادثه از حوادث عجیب تاریخ است.

 من یک اشاراتی در مجلس کرده‏ام و امروز با اینکه خیلی شما خسته هستید، خودم هم کاملاً خسته هستم، ولی حیف است که این موضوع را یک مقدار باز نکنیم، این خستگی را تحمل می‏کنیم. این حادثه از آن حوادث عجیب و غریب جنگ و تاریخ است. کشتی آمریکا ظاهراً با موشک اهدایی فرانسه که به دستور آمریکا داده شد، این طور وضعی پیدا می‏کند. چرا این جور شد؟ خودشان گفتند: عراقیها اشتباهی آمدند و زدند، گرچه این اشتباه ممکن است؛ یعنی، من نمی‏خواهم بگویم که منطقاً ممکن نیست که اشتباه نشود، چرا! این ممکن است که خلبانی به جای اینکه اینجا را بزند، اشتباهاً جای دیگری را بزند. یک چنین چیزی تا به حال هم اتفاق افتاده است؛ ولی بعید است که انسان با شرایطی که در آنجا بود؛ این چیز را بپذیرد. دو یا سه احتمال دیگر مطرح است:

 یک احتمال، (البته، ما خودمان نظرمان به یکی از این احتمالات می‏چربد، ولی چون قطعی نیست، احتمالات دیگر را هم می‏گوییم) این است که این، اصلاً جنگ ابرقدرتها شده است. بدبختیشان این است که وقتی کشتی شوروی به مین برخورد کرد، نمی‏شود که کشتی آمریکا به چیزی برخورد نکند! این کار، خیلی سخت نیست.

 شما فکر می‏کنید که شورویها بعد از بیست، سی سال سرمایه‏گذاری روی ارتش عراق، یک خلبان ندارند که به او دستور دهند! حالا ما می‏گوییم، فرمانده‏اش نگفته است، صدام نگفته است، یک خلبانی که شوروی بگوید: تو برو و این کار را انجام بده، نیست؟! این آدم چقدر باید احمق باشد که این احتمال را نادیده بگیرد! از این موضوع یک مقدار پایین‏تر یا بالاتر، در فرماندهان ارتش بعث عراق، عُمال شوروی نیستند؟! خوب! ارتش عراق مثل ارتش ایران در زمان شاه است. اگر آمریکاییها در زمان شاه می‏خواستند یک دستوری بدهند، چه کسی مانعشان بود؟ نمی‏توانستند چنین کاری را بکنند؟! واقعاً در عراق از این بیشتر است. این خلبانها تمامشان در مسکو دوره دیده‏اند، چند سال در آنجا درس خوانده‏اند و یک نفر از اینها و یا فرمانده‏شان آمده‏اند در عراق فرمانده شده‏اند. خود حکومت عراق؛ شما فکر می‏کنید که اگر امروز روسها به صدام بگویند با اینکه تو یک پایت آمریکایی است، اگر نزنی، ما اسلحه را از روی تو قطع می‏کنیم! صدام چاره‏ای دارد جز اینکه این طور مخفیانه بزند؟! یعنی اگر قاطعاً این روسها از صدام بخواهند که باید یک کشتی آمریکا زده شود و اگر نزنید، از فردا همه چیز قطع خواهد شد؛ قطعه نمی‏دهیم، بمب نمی‏دهیم، کارشناس به شما نمی‏دهیم، پولمان را از شما مطالبه می‏کنیم، خوب! تحقیقاً صدام راهی ندارد.

 اگر آمریکا قاطعانه به صدام دستور دهد، مجبور است اجرا کند و اگر شوروی هم به او دستور دهد، مجبور است اجرا کند. از اینها پایین‏تر، اگر عربستان هم به صدام دستور دهد، مجبور است اجرا کند. حتی اگر کویت کوچک هم دستور دهد، صدام باید اجرا کند. برای اینکه او خودش نیست. ترکیه هم دستور دهد، باید اجرا کند. می‏گوید، اگر اجرا نکنی، نفتت را می‏بندیم! یک شیر را می‏بندد و صدام خفه می‏شود. اگر اردن هم دستور دهد، باید اجرا کند، چون آنجا یک بندری هست که اگر بسته شود، عراق خفه می‏شود! بنابراین، چرا آدم روی اشتباه تکیه کند؟ دو تا از کشتیهای شوروی به مین خورده است، چطور یک ناو آمریکا به مین نخورد!! شوروی هم می‏تواند بزند، چرا نزند! اگر بناست درگیر شویم، دو طرف درگیر می‏شویم! ما تعارضهای اینها را دیده‏ایم، لازم نیست اعلام شود. البته، ممکن است، این نباشد و چیز دیگری باشد.

 احتمال دوم که ما بیشتر آن را تقویت می‏کنیم، این است که آمریکاییها، عراقیها و عربستان در توطئه‏ای علیه ما شریک بودند، اینها در جای دیگری مشکل بود ما را بزنند. یک نقطه جدیدی را انتخاب کردند که با کمک آواکسها و راهنمایی ناوها و عاملیت خلبانهای عراقی کشتیهای ما را در نقطه دیگری بزنند، ما از این موضوع مطلع بودیم. حالا از کجا مطلع بودیم، الان منابع اطلاعاتیمان را فاش نمی‏کنیم. من در مجلس گفتم: اگر یک دادگاهی باشد و ما بدانیم که بعداً روی این حساب خواهند کرد، آن موقع حاضر هستیم، خطر ریسک رو کردن اطلاعاتمان را بپذیریم. ما شیوه ره‏گیری‏ای داریم که آن شیوه ره‏گیریمان این را به ما داد. ما الان نمی‏توانیم، آن شیوه را رو کنیم. اینها برنامه‏ریزی کردند که شبها در فلان نقطه کشتیهای ما را بزنند و آن نقطه نزدیک نیست که خلبانهای عراقی آن را به آسانی بزنند. همین جایی که الان کشتی آمریکایی را زدند؛ در شمال شرق بحرین است و فاصله زیادی با عراق دارد. خلبانها شب بیایند، و اینجا را بزنند و برگردند و از امکانات کشورهای عربی استفاده نکنند، بسیار دشوار است. به هر حال آمدند.

 مأمورین ما این موضوع را جلوتر فهمیدند و یک حرکتی کردند که آن حرکت از اسرار نظامی است و موشکی که بنا بود به کشتی ما بخورد به ناو آمریکا خورد.

 اگر این تحلیل درست باشد؛ بعضی از سؤالاتی که امروز کنگره آمریکا و دیگران دنبالش هستند، جوابش روشن است. چرا کشتی از خودش عکس‏العمل نشان نداد؟ برای اینکه این کشتی می‏دانست که او را نباید بزنند. چرا وقتی دیدید که عراقیها دارند می‏آیند؛ عکس‏العمل نشان ندادید؟ برای اینکه قرار نبود! چرا »اف پانزده«های عربستان همکاری نکردند؟ خوب! قرار این نبود. همه اینها با هم بودند که کشتی ما خورده شود. یک توطئه مشترک علیه جمهوری اسلامی! دست غیب‏الهی و تدبیر به جای مأموران دریایی ما، حادثه را این‏طوری برگردانیده است. حالا چرا آمریکاییها می‏گویند، اشتباه شده است؟ خوب! اگر اشتباه نگویند، چه بگویند؟

 الان آمریکاییها چه کار کنند؟ پنتاگون، میدان دار است. آقای رئیس جمهور آمریکا در جریان نیست، بعد از قضیه رسوایی »مک فارلین« دیگر کسی واقعاً ایشان را به بازی نمی‏گیرد. الان پنتاگون تصمیم‏گیر است؛ لذا تناقُض در آمریکا پیدا شد. به رئیس جمهور یک خبر رسیده است و اولین عکس‏العمل طبیعی‏اش این بود که گفت: ما بشدت قضیه را تعقیب می‏کنیم! ولی پنتاگون همان موقع گفت: عراقیها اشتباه کرده‏اند، اینجا عمدی در کار نبوده است! رئیس‏جمهور آن طور می‏گوید و وزیر دفاع این طور می‏گوید!! برای اینکه وزیر دفاع میدان‏دار است، او می‏داند که پنتاگون در جریان بوده است. او در توطئه بوده است، او در خلیج‏فارس حضور دارد و این حرفهایی هم که حالا می‏گویند غرامت می‏گیریم و فلان، اینها را باید عربستان بدهد، عراقیها نمی‏دهند، جیب عربستان برای این کارها است. مثل بچه پولداری که یک عده الواط دوره‏اش می‏کنند و می‏روند بستنی می‏خورند و به این طرف و آن طرف می‏روند!

 هر چه لازم شد، باید ایشان بدهد. عربستان بیچاره حالا نشسته است و یک چیزی هم برایش درست کردند که اف پانزده‏ها بالا آمدند، چرا جلوی خلبان عراقی را نگرفتند؟ گفتند که از این به بعد اف پانزده نمی‏دهیم! این هم یکی از خواسته‏های صهیونیست است. اسرائیلیها نمی‏خواهند اف پانزده داده شود. کنگره هم، این راه را ادامه می‏دهد. بنابراین، این احتمال، قوی‏ترینش است، البته، اثبات این موضوع دشوار است، ما فعلاً نمی‏گوییم، اما وقتی دادگاهی تشکیل شد و اگر آمریکاییها خواستند (آقای ریگان نه، او به قولش نمی‏تواند وفا کند، در گذشته هم تقلب کرد.) این کار را انجام دهند، حرفی نیست. کنگره به یک کشور بی‏طرف بیاید، داوران بی‏طرف تشکیل شوند، ما ادله‏مان را می‏گوییم؛ اگر دیدید که خود آمریکا مقُصر خوردن کشتی خودش نبود، آن موقع می‏توانید با ما اتمام حجت کنید. ما این طور معتقد هستیم.

 الان کار دیگری می‏کنند و خیلی مهم است و آن این است که آبروی ناوها را حفظ کنند. چیز بدی پیش آمد، یک ناو مثل غول که مدعی بودند، با سیستمی که دارد، می‏تواند همه موشکها را منحرف کند و عربده بکشد و در امواج راه برود، یک موشک آمده و این طور ذلیلش کرده است که سه تا ناو دیگر آن را به آن طرف بکشند! در آینده چه باید بکنند؟ حالا معلوم شد که ناوها چیزی نیستند، الان هیاهو در کنگره بلند است که چرا کاپیتان از سیستم موشکی استفاده نکرده است؟ ممکن است یک محاکمه مصنوعی هم بشود و بعد هم بگویند؛ بله! می‏شد، استفاده بکنیم!! ولی، ما این حرفها را مشکل است، قبول کنیم. ما این قدر هم بی‏اطلاع نیستیم، این ناوها هدفهای خوبی در آبها هستند، مثل یک خرس از دور می‏شود، آن را با سنگ زد!

 به هر حال این شعبده‏بازی جدیدی را هم که آقایان در خلیج‏فارس شروع کرده‏اند، به جایی نمی‏رسد. ما نمی‏ترسیم. آنها می‏خواهند ما را بترسانند، اما ما از ناو نمی‏ترسیم، از این به بعد هم این حوادث اتفاق خواهد افتاد. با یک شرط فقط می‏توانید معاف شوید و آن اینکه رها کنید و بروید! امنیت را هم به ما بسپارید. ما به شما قول می‏دهیم، اگر ما، عراق، کویت و اینها باشند، خلیج‏فارس امن‏ترین جاهای دنیا خواهد بود.

 آقای ریگان در نُطق دیروزشان، باز جمهوری اسلامی ایران را مورد محبت(!) قرار دادند و گفتند: متأسفیم که در حادثه رزمناو »استارک« بنیادگرایان شرور و لجوج ایرانی خوشحال شده‏اند! حالا اگر شما می‏خواهید متأسف باشید، باشید! البته، ما خوشحال شدیم. چند نفر آمریکایی کشته شدند، تقصیر ما نیست. خوب! این همه مردم ما شهید می‏شوند، شما مقصرید، ولی تقصیر از خود شماست، شما اینجا چه کار دارید؟ شرور، ما هستیم یا شما؟ ما اگر کنار نیویورک آمدیم و آنجا شرارت کردیم، ما شرور هستیم! ولی شما اینجا آمده‏اید، تهدید می‏کنید که منافع حیاتی ما در اینجا چه می‏شود؟ خوب! منافع حیاتی‏تان را با روابط صحیح حل کنید. با زور که نمی‏شود، اینجا بیایید. یک کشور یک وجبی شما را دعوت کرده است، این همه لشکر کشی می‏کنید! این همه کشور می‏گویند، نیایید. اگر شما به دعوت دیگران می‏آیید، نیایید! شما شوروی را هم آوردید و فردا می‏خواهید فرانسه و انگلیس را هم بیاورید. شما همه اینها را در لبنان هم بردید و آنها را به آن حقارت انداختید.

 جمهوری اسلامی ایران چه شرارتی دارد؟ شرارت را شماها می‏کنید. شما اسم خودتان را متمدن گذاشته‏اید و مراکز حقوق بشر را آنجا برده‏اید و خیال می‏کنید که شما آدم شده‏اید؟! شرارت در خمیره ذات شما است. جمهوری اسلامی حق خودش را می‏خواهد، عدالت را می‏خواهد. مظلوم است و از خودش دفاع می‏کند. چرا یک رئیس جمهوری این قدر باید بی‏حساب حرف بزند که ملت خودش هم حرفش را نپذیرند و خودش را که سبک است؛ سبک‏تر کند!

 باز در پایان حرفمان، خواهران و برادرانمان را به تقوای الهی دعوت می‏کنیم و امیدواریم که ما با عنصر تقوا بتوانیم این وظیفه سنگین حمایت از اسلام را به انجام برسانیم.

 

    ترجمه خطبه عربی

 

    بسم اللّه الرحمن الرحیم

 اَلْحَمْدُللَّهِ وَالصَّلوةُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وآله عِبادَاللَّهِ الْمُتَّقین.

 امروز روز جهانی قدس است. آخرین جمعه ماه مبارک رمضان که از سوی رهبر انقلاب اسلامی ایران در سال اول پیروزی اسلام با این عنوان مشخص شد. از همان سالهای اول شروع نهضت اسلامی - بیست و پنج سال پیش - یکی از شعارهای ما آزادی فلسطین و محو دولت اسرائیل بود و تا این هدف تحقق نیابد، پیروزیمان ناقص است و بی شک تا رسیدن به این هدف مقدس جهاد را ادامه می‏دهیم.

 یکی از اشتباهات جبران ناپذیر حرکتهای ضد اسرائیل و ضد صهیونیستی گذشته و جاری این است که آن را در یک حرکت عربی و قومی محدود کرده‏اند و پایگاه فکری آن را فکر کم مایه ناسیونالیستی قرار داده‏اند و منبع عظیم تحرک انسانها را که فکر دینی و وظایف الهی انسانها است و در اختیار بوده است، ندیده گرفته‏اند. شاید به خاطر اینکه چند نفر نصرانی یا کمونیست را همراه خود داشته باشند! شاید هم به خاطر اینکه بسیاری از سردمداران، خودشان از این منبع نور و حرکت بهره‏ای نداشته‏اند و شاید هم دست پنهان دشمنان اسلام این وضع را بر آنها تحمیل کرده باشد! یا به خاطر همه اینها و علل دیگر[t1].

 به هر حال ما معتقدیم که اگر از اول به عنوان اسلام و قرآن وارد این پیکار مقدس شده بودند، فاجعه دولت اسرائیل یا پا نمی‏گرفت و یا دوام نمی‏یافت. سردمداران کفر جهانی نیز نمی‏توانستند با خریدن چند حاکم عرب و یا تحمیل چند مزدور بر ملل عرب به صف جهاد نفوذ کنند و آن را از درون منفجر نمایند.

 اگر امروز می‏بینید، کشورهای ثروتمند عرب که باید پشتوانه مالی این جهاد باشند و کشورهای مصر و اردن که نیروی انسانی و مایه‏های فرهنگی و سیاسی جهاد را به عهده داشته باشند، به خاطر همسایگی و از دست دادن اراضی کشور خودشان در خط مقدم از جهاد بریده‏اند و در اختیار شیطان بزرگ که پشتیبان اصلی اسرائیل است، قرار گرفته‏اند؛ به این دلیل است که کفر جهانی نمی‏تواند ملتهای اسلامی را بخرد و آنها را در اختیار بگیرد. اگر آنها به عنوان وظیفه دینی جهاد می‏کردند، از این خطر مصون بودند و علاوه برآن امکانات مالی، انسانی، فرهنگی و سیاسی عظیم روزافزون و بی‏پایانی در اختیار داشتند. نمونه آن را می‏توان در انقلاب اسلامی ایران دید که استکبار و صهیونیسم و ارتجاع در مصاف با آن محکوم به شکست هستند.

 »بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ اِذاجاءَ نَصْرُاللَّهِ وَالْفَتْحُ/ وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ اَفْواجاً/ فَسَبِّحْ بحَمْد رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ اِنَّهُ کانَ تَوَّابًا«.