خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۱۶ آبان ۱۳۶۵

    خطبه اول

 بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

 اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ الِهِ الْأَ ئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ،

 »یا اَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ مِّنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَّ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رَجالاً کَثیراً وَّ نِساءً«، »اُوصیکُم عِبادَاللَّهِ بتَقْوَی اللَّه«.

 قبل از شروع بحث، از همه ملت عزیزمان درخواست می‏کنیم، به رعایت عنصر تقوا و پرهیزگاری در زندگی خود و در همه ابعاد برخوردهای اجتماعی و خانوادگی و انجام وظایف شخصی کوشا باشند.

 در طول بحثهایی که در رابطه با خانمها و آقایان از لحاظ عدالت اجتماعی داشتیم، نوعا »نامه‏هایی و پیامهایی بود که از من می‏خواستند یک فصلی از بحثم را به نظرات خاص قرآن در این فصل و این بخش از عدالت اجتماعی اختصاص دهم.

 جواب معمولی من این بود که همه بحثهایی که تا به حال کرده‏ایم، معمولاً به آیات قرآن استناد می‏کردیم و مضامینی که تا به حال مطرح شده، اکثر آنها متکی به آیات قرآن بوده است، ولی باز هم اصرار این است و من فکر کردم یکی دو خطبه برای اجابت مستمعین‏مان یک جهت خاصی از این مسأله را در قرآن مطرح کنم[t1].

 البته اگر بخواهیم همه آیاتی که در رابطه با خانمها در قرآن هست، چه به آیات احکام و چه آیات عقیدتی و ایدئولوژیک بپردازیم، زیاد طول می‏کشد. فکر کردم با توجه به خانمهایی که در قرآن به نحوی به آنها اشاره شده، یک بحث سازنده‏ای می‏شود مطرح کرد.

 البته آن هم نه از بعد تاریخی، چون اگر آدم بخواهد حق آنها را ادا کند، احتیاج به یک خطبه دارد.

 ما باید از همان بعد شخصیت و تربیت زن و تساوی زن و مرد در برابر معارف اسلامی از همین قطعات تاریخی که در قرآن در مورد خانمها هست، ذکر کنیم که یک نوع استدلال برای مجموعه بحثهایی که کردیم، بشود.

 در قرآن چه با صراحت و اسم و چه با اشاره به چند نفر از خانمها، از اول تاریخ زندگی این دوره انسانها تا زمان پیامبر که زمان نزول قرآن بوده، توجه شده است.

 اولین زنی که خلق شده حضرت حوا و آخرین زنانی که در قرآن به آنها اشاره شده زنان خود پیامبر اکرم(ص) هستند.

 در این بین از خانمهایی که همسران انبیا و مادران انبیا بودند و همچنین خانمهایی که در دستگاههای سلاطین بودند و یا خودشان سلطان بودند و خانمهای دیگری که در ارتباط با اینها هستند، به خصوص اسم برده شده و یا به مطلبهایی که مربوط به آنها بوده، در قرآن به آنها پرداخته شده است. قرار شد که ما فقط نکته‏های مربوط به اینها را مطرح کنیم.

 اولین کسی که طبعاً باید درباره اوحرف بزنیم حضرت حوا مادر همه انسانهاست. یک فکر عامیانه‏ای گاهی در میان مردم دیده می‏شود که این ناشی از همان فکر طفیلی بودن زنهاست که به جامعه تزریق شده، که گاهی گفته می‏شود حضرت حوا مثلاً از زیادی گل سرشت حضرت آدم خلق شده و یا در جریان خلاف حضرت آدم و حضرت حوا در بهشت، گاهی در بعضی روایات که نه سند دارد و نه ارزش و از اسرائیلیان است، منبع انحراف را انحراف حضرت حوا ذکر می‏کنند. این به خاطر همان روحیه غلطی است که در جامعه تزریق می‏شده که خانمها را عقب‏تر از آقایان معرفی کنند.

 این آیه‏ای که اول خطبه خواندم، در سوره نساء است. یکی از سوره‏های بزرگ قرآن به نام سوره نساء (زنها) هست. اولین آیه آن هم همین است که می‏فرماید:

 »یا اَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ مِّنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رَجالاً کَثیراً وَ نِساءً«.

 من روی این کلمه »وَ خَلَقَ مَنْها زَوْجَها« یک نکته‏ای می‏خواهم عرض کنم.

 برخیها از این تعبیر خواسته‏اند بفهمند که آدم وقتی که خلق شد، از زیادی گل او حضرت حوا آفریده شد. کأنَّهُ وقتی حضرت آدم را ساختند، دیدند گلِ زیادی آمده و گفتند حالا این را حوا بسازیم! و روایاتی را هم نقل کرده‏اند که طبعاً این برداشت غلط است.

 از اول، برنامه الهی این بود که با زن و مرد که منشاء همه ما و منشاء بشریت هستند انسان را خلق کند. »منْها« در آیه مذکور یعنی از جنس و از همان طینت »آدم« و از یک نوع و سرشتند و با هم هستند و همیشه با هم خواهند بود و »بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کَثیراً وَ نِساءً« و از میان اینها سلسله بشریت به وجود آمده است.

 قرآن داستان بهشت حضرت حوا و حضرت آدم را در سه سوره بقره، اعراف و طه مفصلاً بحث کرده است. مضامین تقریباً همه یکی است و نزدیک به هم است. جالب اینکه نوعاً وقتی قرآن خطاب خدا را به اینها نقل می‏کند، با هر دو اینها به طور مساوی حرف می‏زند. یک جاهایی آدم به طور مثبت و در جاهای دیگر به طور منفی جدا می‏شود، اما آنجاهایی که مشترک بین این دو است، می‏بینیم که با هم حرف می‏زند. من دو سه آیه را از سوره اعراف برای شما می‏خوانم، تا ببینید که مخاطب این دو نفر هستند، این زوج معظم که پدر و مادر خودمان هستند، خداوند هم با آنها حرف می‏زند.

 »وَ یا آدَمُ اسْکُنْ اَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ«

 اول به آدم خطاب می‏شود که شما و خانم‏تان وارد بهشت می‏شوید و در بهشت می‏مانید. از اینجا دیگر خدا با هر دو حرف می‏زند.

 »فَکُلا مِنْ حَیْثُ شئْتُما«

 هر جور خواستید از بهشت استفاده کنید.

 »وَلا تَقْرَبا هذهِ الشَّجَرَةَ«

 تکلیف به طور مساوی می‏آید، به این درخت نزدیک نشوید (حالا درخت هر چه بوده است)

 »فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ«

 اگر نزدیک شوید، هر دو شما ظالمید.

 یکی از مظاهر ظلم، گناه و تخلف است و اینجا مصداق ظلم بیشتر به نفس است.

 »فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ«

 شیطان هر دو اینها را وسوسه کرد.

 این طور نیست که اول حضرت حوا را وسوسه کرد و بعد از طریق حضرت حوا به آدم رسید. شیطان هر دو را وسوسه کرد. شیطان می‏تواند هم زن و هم مرد را وسوسه کند.

 »لِیُبْدیَ لَهُما ما وَرِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْاتِهِما«

 برای اینکه زشتی هر دو اینها را ابداع و اظهار کند.

 »وَقالَ ما نَهیکُما رَبُّکُما عَنْ هَذهِ الشَّجَرَةِ اِلاَّ اَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ اَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدینَ«.

 خداوند این نهی‏ای را که کرده به خاطر این بوده که شما ملائکه نشوید و یا اینکه در این بهشت خالد نمانید که شیطان فریبشان داد.

 »وَ قاسَمَهُما اِنّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحینَ«

 برای هر دو خدا قسم خورده و باز با هر دو صحبت کرده است.

 »فَدَلّیهُما بغُرُورٍ« هر دو آنها را گول زد.

 »فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ«

 هر دو آنها وقتی که از درخت استفاده کردند.

 »بَدَتْ لَهُما سَوْاتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ« هر دو حالت دفاعی به خودشان گرفتند.

 »وَ نادیهُما رَبُّهُما« باز خداوند با ندا با هر دو آنها صحبت کرد (حالا این ندا چگونه بوده ما نمی‏دانیم) باز خدا هر دو آنها را ملامت کرد و گفت مگر من شما را از این کار نهی نکرده بودم.

 »اَلَمْ اَنْهَکُما عَن تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ«

 من به شما گفتم که این شیطان دشمن شما دو نفر است.

 »وَ اَقُلْ لَّکُما اِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبینٌ«

 شیطان دشمن مرد و زن است و خداوند به هر دو آنها این حرف رامی‏زند.

 »قالا رَبَّنا ظَلَمْنا اَنْفُسَنا«

 هر دو آنها به گناه (حالا هر چه بوده) اعتراف کردند و هر دو آنها گفتند که اگر ما را نبخشی و رحمت شما دوباره عاید ما نشود، ما ضرر خواهیم کرد.

 در سوره بقره هم باز همین خطاب‏ها هست. در یک جا مثلاً آدم جدا می‏شود. قرآن می‏فرماید که حضرت آدم عصیان خدا را کرد و دچار مشکلات شد. اینجا هم ظلم به نفس را به هر دو می‏گوید.

 روی هم رفته ما دلیلی نداریم که آن گونه افکار را بپذیریم بلکه این ادله برخلاف آن است که ما زن را به عنوان طفیلی مرد و مرد را صاحب اختیار زنها و اصل خلقت تصور کنیم. این مقدار را از صراحت قرآن فهمیدیم. البته مدیریت مرد در خانه قطعی است که ما در این مورد حرفی نداریم. مسؤولیت مرد هم در خانه ممکن است بیشتر باشد.

 در بعضی از آیات اشاره به این هم هست که باید کسانی که در محوطه مسؤولیت خودمان و در محیط خانه هستند، آنها را هم از نظر ارشادی حفاظت کنیم. یک نوع مسؤولیتهای خاصی برای آقایان به عنوان مدیرخانه وجود دارد، اما این مسأله نیست که در اصل خلقت زنها طفیلی مرد باشند. یک قدری در تاریخ جلوتر می‏آییم.

 بعد از حوا اولین زنی که در قرآن مطرح می‏شود، همسر حضرت نوح است که همسر نوح را با همسر حضرت لوط که هر دو پیغمبر بودند، با همسر فرعون که یک دیکتاتور مدعی‏الوهیت بود، قرآن اینها را به صورت مقایسه‏ای با هم می‏آورد. با اینکه از لحاظ زمانی فرعون مؤخر است، اما من هم چون یک نکته می‏خواهم بگویم، اینها را با هم عرض می‏کنم. همسر حضرت لوط و همسر حضرت نوح و همسر فرعون به عنوان مثل و راهنما برای مردم مطرح می‏شوند که قرآن می‏فرماید: ما همسر حضرت نوح و حضرت لوط را به عنوان یک نشان و سرنوشت و مثل برای کفار ذکر می‏کنیم و همسر فرعون (آسیه) را به عنوان یک مثل و یک نمونه برای انسانهای صالح ذکر می‏کنیم.

 نکته مهم قرآن در اینجا این است که باز روی استقلال فکری زن تکیه می‏شود. یعنی زنانی در محیط خانوادگی مثل خانه فرعون بودند و اینها توانستند مستقل بمانند و از بندگان صالح خدا باشند و توانستند علی رغم همه شرایط محیط زندگی و مشکلاتی که داشتند، رابطه خود را با خدا حفظ کنند و آن مقام بزرگ را به دست آورند و خانمهایی هم بودند که در خانه حضرت نوح زندگی می‏کردند و در کنار حضرت نوح نتوانستند تحت تأثیر ارشادات شوهرشان راه خودشان را پیدا کنند.

 مهمترین نکته‏ای که از این استفاده می‏شود، این است که خانمها این طور نیست که در داستان خلقت و تکالیف و شرایع الهی تابع باشند. اینها به تکالیف خودشان مکلفند و خودشان تصمیم گیرنده هستند و راهشان را خودشان انتخاب می‏کنند و باید مثل انسانهای کامل و شخصیتهای مستقل به فکر سعادت ابدیشان باشند. ببینید این آیات متعلق به حالا نیست. اینها متعلق به زمان پیغمبر و 1400 سال پیش از زمان ماست و بلکه تا 1300 قبل از آن، این بحث در محافل علمی غرب به خصوص اطراف کلیسا بوده که ببینیم خانمها اصلاً انسانند و یا انسان کامل هستند و یا اینکه طفیلی آفریده شده‏اند. این بحث مربوط به آن زمان است.

 حالا اگر این آیات نازل شود، شاید خیلی برای انسان جالب نباشد که این حرف تازه‏ای است که مطرح می‏شود. آن زمان این مسایل به این شکل مطرح شده است.

 خداوند در قرآن برای کفار مثل همسران حضرت نوح و حضرت لوط را می‏زند و اینها خودشان خیانت کردند و شوهرانشان نتوانستند برای آنها کاری کنند. همان سرنوشتی که در خیانت برای هر خیانت‏پیشه‏ای پیش می‏آید، برای اینها هم پیش آمد و جزو اهل آتش شدند. حالا دیگر ما داستان تاریخی اینها را نمی‏خواهیم بگوییم. من می‏خواهم بگویم که در قرآن زن به عنوان کسی که در آن محیط راه خودش را انتخاب کرده مطرح می‏شود و آن سرنوشت برایش پیش می‏آید و پسر نوح هم همین سرنوشت را به عنوان یک مرد دارد.

 در نقطه مقابل آن قرآن می‏فرماید:

 مثل برای انسانهای پاک و مؤمن زن فرعون است. در خانه و کاخ فرعون و مرکزی است که به عنوان عبودیت مردم مطرح است و مردم را دعوت می‏کردند که در آنجا کرنش کنند و فرعون به عنوان الوهیت از مردم کرنش می‏خواست. این زن آنجاست و همه شرایط سازندگی این زن را به طرف الوهی می‏برد و خودش را آن جوری حفظ می‏کند و از خداوند می‏خواهد که از شر این طاغوت و طاغوتهای اطراف فرعون نجاتش دهد و پیش خداوند برای خودش یک خانه بسازد. دعا می‏کند و این دعا نیز مستجاب می‏شود. این کسی است که در سرنوشت تاریخ آن چنان مؤثر بود که حضرت موسی را از مرگ در کودکی نجات داد و موسی را بزرگ کرد و تحویل جامعه داد.

 خوب، وقتی قرآن چنین مسأله مهمی را به این صورت مطرح می‏کند، نمی‏خواهد که به ما تاریخ بگوید. لذا ما می‏بینیم هیچ چیزی از جزییات تاریخی آسیه مطرح نمی‏شود. روی این نکته تکیه می‏شود که از درون کاخ فرعون یک خانم این گونه حرکت می‏کند و آنجایی هم که در داستان مطرح می‏شود، در رابطه با حضرت موسی می‏باشد و موقعی است که حضرت موسی در رود نیل پیدا می‏شود و باز می‏بینیم در همین جا صحبت از همسر فرعون است که به فرعون پیشنهاد می‏کند که این بچه را نکشیم و برای خودمان نگه داریم. لابد همان جا هم ما نباید بگوییم که یک تصادف بوده و او نمی‏فهمیده و فقط یک بچه را دیده و تحت تأثیر منظره رقت‏بار قرار گرفته و از حالات زنانگی این زن استفاده شده است. این حرفها را نباید بزنیم.

 وقتی که قرآن این گونه به مسأله تکیه می‏کند، نشان می‏دهد که یک انسانی در آن دستگاه فاسد بوده و خط مشی هم برای خودش داشته و این خط را حفظ کرده و رسالت خودش را انجام داده و بعد هم کشف شده و طبق تواریخ در آنجا شهید شده است. وقتی قرآن مثال می‏زند می‏فرماید: ما این را به عنوان یک الگو برای خانمها و برای کسانی که می‏خواهند مؤمن باشند، مطرح می‏کنیم. یعنی هر خانمی که در دنیا هست، می‏تواند این گونه باشد و می‏تواند زندگی کند. بنابراین نگرش قرآن را به خانمها این جوری نشان می‏دهد.

 در مورد خانمهایی که در قرآن آمده است دو همسر حضرت ابراهیم است. یکی از همسران حضرت ابراهیم که گویا سارا می‏باشد، این صلاحیت را پیدا می‏کند که ملائکه با او حرف می‏زنند. وقتی که ملائکه مأمور تهذیب قوم لوط می‏شوند و قبلاً به حضور حضرت ابراهیم می‏رسند و در آن محفل خانوادگی شرکت می‏کنند و بعد حضرت ابراهیم به اتفاق خانم خودش از آنها پذیرایی می‏کنند و حضرت سارا سفره دار هست و همان جا می‏بینیم که ملائکه با حضرت سارا حرف می‏زنند و به او وعده یک بچه می‏دهند که تعجب می‏کند و می‏خندد. بعد ملائک می‏گویند که تعجب نکن و سپس می‏فهمد که اینها ملائک هستند.

 علمای ما یک بحثی دارند که می‏گویند این طور نیست که هر کسی بتواند صدای ملائک را بشنود و بتواند با آنها حرف بزند. این مسأله از لحاظ طبیعی حرف زدن انسان با ملائکه و ملائکه با انسان، نیاز به یک سطح بالایی از رشد دارد و هر نفسی از نفوس انسانها چنین صلاحیتی را پیدا نمی‏کند.

 همسر دیگر حضرت ابراهیم، حضرت هاجر است که این داستان حج و همه خیر و برکاتی که ما از خانه خدا داریم، با تاریخ حضرت هاجر شروع می‏شود. یک خانم و طفلش که تحقیقاً آن زن باید مرکز باشد؛ بچه کوچک که در آن موقع نقش خاصی نداشت. ما باید ببینیم اینکه این بیت که طبیعی به وجود می‏آید و این گونه یک خانم و یک بچه شیرخوارش را با مسؤولیت عظیمی می‏گذارد که حضرت ابراهیم وقتی که اینها را می‏گذارد در جایی که خیر و برکتهای الهی باید از آنجا به همه بشریت برسد و بیتی که برای همه مبارک است و مرکز هدایت است و آیات الهی باید از آنجا به سراسر جهان پخش شود، یک خانم و فرزند شیرخوارش اینجا منشاء این چنین خیرات و برکاتی می‏شوند.

 خوب، قرآن وقتی این گونه مسایل را مطرح می‏کند و با این همه مطالب فشرده‏ای که در قرآن هست، اینها را از روی حساب مطرح می‏کند و نقش‏آفرینی خانمها را در تاریخ مورد توجه قرار می‏دهد.

 قسمت بعدی که مجدداً وارد یک بحث جدیدی می‏شود، این است که وقتی حضرت موسی و حضرت شعیب به هم می‏رسند، دوباره در اینجا می‏بینیم که در یک داستان عظیم هدایت بشری، قرآن به دو دختر حضرت شعیب گریزی می‏زند که این دختران موقعی که چوپانی می‏کنند و وقتی می‏خواهند گوسفندان خودشان را آب بدهند، به حضرت موسی برخورد می‏کنند.

 قرآن که داستان سرایی نمی‏کند و نمی‏خواهد برای ما تاریخ بگوید. وقتی قرآن به این مسایل می‏رسد، معارف را به صورتی پیاده می‏کند که ما بتوانیم بفهمیم.

 وقتی که در قرآن در زمان پیغمبر، با اشاره، تاریخ حضرت موسی و شعیب مطرح می‏شود، ما از این می‏فهمیم که همین مسأله کاری که در جامعه ما مطرح است که آیا بیرون از خانه زن می‏تواند کار کند یا نه، ما نباید این جوری مطرح کنیم که این مسأله در ادوار گذشته بوده و در زمان حاضر نیست.

 قرآن وقتی که به این مسأله اشاره می‏کند، خود این برای ما یک مسأله روشنی را می‏گوید. دو دختر حضرت شعیب که بعد ها یکی از آنها همسر حضرت موسی می‏شود، اینها یک کاری خارج از خانه انجام می‏دهند که امروز هم هنوز برای ما کار زنانه نیست. معلوم است که گوسفند بردن در بیابان و آب دادن بر سر چاه یک کار دشواری است و از تیپ کارهایی است که معمولاً در عصر ما هم به خانمها واگذار نمی‏شود و از کارهای خشن روزگار است و از کارهای لطیفی که بتواند با جنسی لطیف رابطه داشته باشد، در افکار خوانده نمی‏شود. خوب انسان از این مسأله این را می‏فهمد.

 داستان بعدی مادر و خواهر حضرت موسی است که در قرآن مطرح می‏شود که ما وارد این قسمت نمی‏شویم. چون اینجا و مخصوصاً داستان حضرت مریم که قسمت بعد است، یک لطایفی دارد که اگر بخواهم با این اختصار عرض کنم، ممکن است درست حقشان ادا نشود که برای یک خطبه دیگر می‏گذارم و تا اینجا که عرض کردم به این نتیجه می‏رسیم که به طور کلی برداشت قرآن از زن برداشت تابع بودن و طفیلی بودن نیست و زن دارای شخصیتی مستقل است که این شخصیت مستقل وی از دریچه مسؤولیتها و وظایف خطیر و مهم آنها در تاریخ تجلی کرده است.

 »اَعُوذُ باللَّهِ منَ الشَّیْطانِ الرَّجیم/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/

 اِنَّا اَعْطَیناکَ الکَوْثَرَ/ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ/ اِنَّ شانِئَکَ هُوَالْاَبتَرُ«.

    خطبه دوم

 بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

 اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ‏اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِاْلمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی(عج).

 خطبه دوم را که معمولاً در مناسبتهای هفته می‏گفتیم، امروز آن قدر در مناسبتهای هفته حرف داریم که بیشتر از یک مناسبت را نمی‏توانیم بحث کنیم و تحقیقاً در این بحث بخش ناچیزی می‏توانیم حرف بزنیم و حرفهای زیادی در خطبه در این موضوع وسیع نمی‏شود زد.

 به مناسبت سیزده آبان و صحبتهایی که روز سه شنبه من در مقابل مجلس شورای اسلامی در رابطه با آمریکا کردم، از آن روز تا به حال همه رسانه‏های دنیا (تلویزیون، رادیو، روزنامه و مجلات و ...) بدون استثنا این مسأله مورد بحثشان است و از مسایل فوق‏العاده حساس و قابل توجه برای مجامع جهانی است که البته دلیل هم دارد که این مسأله خیلی حساس باشد.

 من فکر می‏کنم حالا که مرکز این بحث ایران و انقلاب اسلامی است و باید از اینجا تغذیه شود، سزاوار است که ما هم در این خطبه به چیز دیگری به جز دعوت به تقوا که ناچاریم ملتمان را بخوانیم، بپردازیم و همین جا تأکید می‏کنیم که ما هر چه داریم و هر چه بعداً به دست بیاوریم و هر چه که تا ابد داشته باشیم، در سایه تقوا خواهد بود و روزی که از تقوا خالی شویم، دیگر چیزی نخواهیم داشت.

 لذا در هر حالی (فتح، شکست، خوشی و حزن) ما باید سعی کنیم که در خط تقوا حرکت کنیم و این سفر الهی و حجاب الهی و این موتور حرکت الهی را که قرآن و خداوند خواسته است، در وجودمان داشته باشیم و آن را حفظ کنیم.

 مسأله در رابطه با آمریکا و وضعی که بین ما و آمریکاییها از ماههای اول انقلاب به وجود آمد و حرکتی که دانشجویان خط امام با اشغال لانه جاسوسی کردند، آن روزها کسی فکر نمی‏کرد که لانه جاسوسی این همه منشاء آثار و حرکت باشد و هنوز هم خدا می‏داند که چه آثاری می‏تواند داشته باشد.

 آثار ابتدایی این حرکت که در همان سالهای اول به وجود آمد، شکستن ابهت آمریکاییها بود که واقعاً آمریکا در دنیا آن چنان ابهت و وحشتی در دل اکثر کشورهای دنیا داشت که آن حرکتش که اینجا شد و آنهایی که نمی‏توانستند مسایل را تحلیل کنند، این حرکت را یک نوع جنون و دیوانگی می‏دانستند و می‏گفتند کشوری که در حال انقلاب است، چگونه می‏تواند بیاید و خودش را این گونه با یک غول طرف کند که این غول همه چیز را می‏بلعد.

 یک سال و اندی گذشت و آمریکاییها آن همه خفّت کشیدند و بعدش از آثاری که از کاخ سفید منتشر شد، معلوم گردید که اینها چقدر خفّت کشیدند و در درون خودشان چقدر شکست خوردند. شما مثلاً خاطرات آن مشاور کارتر و امثال آنها را بخوانید، تا ببینید که آنها چقدر از درون خودشان ضربه خورده بودند و در محافل خصوصی خودشان با این مسأله چگونه برخورد می‏کردند. در همین اواخر یک کتابی است که زیر چاپ است که این را ژنرال هویزر نوشته که یکی از گردن‏کلفتهای آمریکاست که او را همیشه برای کارهای دشوار مأمور می‏کردند و یک بار هم در همان جریان مأمور کردند که به ایران بیاید و تفنگداران را در ایران پیاده کرده و با ایران بجنگند که ترسیدند و جلو نیامدند. چیزهای زیادی از این قطعه تاریخ در گذشته دارد و هنوز هم همین طور است.

 من در صحبتی که در جلو مجلس شورای اسلامی کردم، یک ارزیابی در یکی از ابعاد قضیه کردم که آنجا مناسب دیدم یکی از مسایل عینی موجود را به عنوان سند دلیل شکست آمریکا و پیروزی حرکت ضدآمریکایی ملت خودمان بگویم. در پشت آن مسأله که مطرح شد، خیلی از چیزهای دیگر دارد که بحث خواهد شد.

 در ارزیابی، یک جملات مختصری عرض می‏کنم و برای اینکه رشته این بحث محفوظ بماند، در کل وقتی که ما ارزیابی می‏کنیم، در این جریان که یک جریان نادر تاریخی است، در عصر ما، ایران خیلی سود برده و انقلاب ما خیلی سود برده است و آمریکاییها و جناح آمریکایی یعنی غربیها به طور کلی خیلی خسارت دیده‏اند. در این قضیه مدتی است که اینها به فکر افتادند و فهمیدند که خسارت دیدند، به راه افتادند که مسأله را اصلاح کنند و برایشان بسیار مشکل است که اصلاح کنند. خیلی وقت است که اینها به فکر افتاده‏اند که قضیه را برگردانند.

 اگر یادتان باشد، آن روز ما قطع رابطه نکردیم. ما وقتی که اینها را گرفتیم، آنها قطع رابطه را شروع کردند اول آنها قطع رابطه را اعلام کردند که امام فرمودند خوب قطع کنند، ما رابطه با آمریکاییها را می‏خواهیم چکار کنیم. آن رابطه گرگ و میش و آن چیزهایی که آن موقع گفته شد، در این رابطه بود. آنها قطع کردند.

 شاید آنها مبنای برنامه‏شان این بود که فکر می‏کردند که با این حرکاتی که می‏کنند، انقلاب شکست می‏خورد و اینجا به اصطلاح خودشان گروه میانه رو که نوعاً نظرشان به لیبرالها بود، حاکمیت پیدا می‏کنند و آمریکا به ایران برمی‏گردد. طبعاً آنها روی این معیار این‏جوری حرکت کردند. والاّ نمی‏شود گفت که آمریکا از سیاستش عدول می‏کند؛ چون اینها یک اصولی دارند که این اصول مدوّن است و از آن سیاستشان عدول نمی‏کنند. هیچ وقت در سیاست آمریکا این نبوده که ایران رابه کلی از دست بدهد و هیچ وقت در آینده هم نخواهد بود و هیچ کشوری که در دنیا برای خودش منافع حیاتی قایل است، هیچ وقت در برنامه‏اش نمی‏تواند بگنجاند که با ایران که جزو حساسترین مناطق دنیاست، از لحاظ زیادی بخواهد با اینجا به کلی قهر باشد و همیشه درگیر باشد. و ضمناً آنها آن موقع هنوز قدرت انقلاب را هم نفهمیده بودند. آنها انقلاب را به صورت یک موج تلقی می‏کردند. در تعبیراتشان هم پیداست که فکر می‏کردند یک موجی تحت نارضایتیهایی که از رژیم پهلوی بوده در ایران به وجود آمده است. این موج حرکت می‏کند و به ساحل می‏خورد، دو سه بار می‏رود و برمی‏گردد و می‏شکند، بعد وقتی که اینها به سازندگی کشور افتادند و به غرب و خارج نیاز پیدا کردند و مشکلات پیدا کردند، خوب، دیگر اینجا حرف و شعار نیست، برمی‏گردند.

 تلقی آنها این بود. با این تلقی برخورد کردند و هر روزی که گذشت، اینها فهمیدند که اشتباه می‏کنند. همین حالا هم، یعنی همین امروز هم که رسانه‏های غربی دارند کار می‏کنند، دارند اشتباهات اصولی مرتکب می‏شوند؛ برای اینکه باز همین امروز را نمی‏فهمند. که حالا اگر خطبه به آنجاها رسید، من می‏گویم که اینها چه اشتباهاتی را دارند مرتکب می‏شوند.

 ایران از این ماجرا خیلی سود برد. آن چشمان ظاهربین و کوتاه بین و آنهایی که همه پیشرفتها را در این زرق و برقهای مخصوص خودشان می‏بینند، ممکن است هنوز هم دارند حسرت می‏کشند و افسوس می‏خورند و همان روزها را می‏خواهند و خیال می‏کنند که ما ضرر کردیم. ولی عمیقاًما نفع کردیم؛ یعنی نفع سر این چیزهایی نیست که الآن با چرتکه بشود ما حساب کنیم و در میدانهای گوناگون یعنی از نقاطی که شاید خیلی آسان باشد، بگویند که ما ضرر کردیم. این است که خیلی خوب به شما جنگ را تحمیل کردند، و بعد هم اسلحه شما آمریکایی بود، این دو، دو تا چهارتاست، اسلحه‏تان آمریکایی بود و نتوانستید از اسلحه خودتان به خوبی استفاده کنید، به خاطر اینکه کارشناس و قطعه آن آمریکایی بود و به لجستیک آمریکایی نیاز داشتید. خوب، طبیعی است، اینها جزو مسایل بدیهی است که بگویند در همین بعد هم ما واقعاً سود بردیم.

 الآن در این جهادهای خودکفایی در ارتش و در صنایع نظامی ما در وزارت دفاع و وزارت سپاه و کارخانه‏هایی که کار می‏کنند و کارهایی که دانشگاهیان الآن برای جنگ و صنایع نظامی انجام می‏دهند، چقدر کار شده است. اینها در سایه نبود آمریکاست. خدا می‏داند که چقدر قطعه در این مدت در ایران ساخته شده است. ممکن است حالا یک قطعه از لحاظ قیمت معمولی چیزی نباشد ما می‏توانیم این را ده بیست دلار در دنیا بخریم و شاید الآن که داریم، خرج می‏کنیم و تحقیق می‏نماییم، بیشتر هم خرج کنیم و گرانتر هم بسازیم، ولی این روند خیلی با ارزش است. این جهاد خودکفایی نیروی هوایی ما به خاطر بریده شدن دست ما از انبارهای آمریکایی یک کارهایی کرده که آمریکاییها اگر خودشان هم به اینجا بیایند، باور نمی‏کنند. اغلب این موشکهایی که ما داشتیم، مثلاً یکی برای کشتی بود، یکی متعلق به هواپیما بود، یکی از زمین به هوا و یکی هوا به زمین و هوا به هوا بوده، آنها آن چنان روی اینها کار کردند که بسیاری از اینها را می‏توانند در جای دیگری به کار گیرند. یک موشکی که با رادار مثلاً هاگ هدایت می‏شده و قفل می‏کرده، این را با رادار اف - 14 تنظیم کنند و از هوا به هوا بتوانند استفاده کنند و به آن رادار بخورانند.

 اصلاً در فکر دنیای امروز نبوده است. به خاطر نیاز ما و به خاطر علاقه‏ای که بچه‏هایمان به این آب و خاک و انقلاب داشتند، نشستند و شب و روز فکر کردند و این کارها را انجام دادند.

 موشکهایی که مثلاً در دریا باید 20 کیلومتر بزند، روی زمین آورده‏اند و نصب کرده‏اند و به طرف هوا می‏زند. موشکهایی که به طرف هوا می‏زده، روی هواپیما نصب کردند و از آن استفاده کردند که ما بتوانیم به خاطر محدودیت منابع‏مان مانور بدهیم و این طور نباشد که دستمان در یک نقطه بسته باشد. آن نمایشگاهی که برای خودکفایی درست کردند، قطعات را به آنجا می‏آورند که هنرمندان و صنعتگران می‏آیند از روی آنها قطعه برای ما می‏سازند. این قدر چیز ساختند و آوردند. ما اگر به آمریکاییها مربوط بودیم، شاید سالهای دیگر هم به صنعت موشک نمی‏رسیدیم، ولی همین حالا ما از موشکهای ساخت صنایع دفاع خودمان در جبهه استفاده می‏کنیم و همین حالا موشکهایی با برد بیشتر از 60، 70 کیلومتر را در میدان تیر دارند آزمایش می‏کنند و همین حالا طراحی موشکهای خیلی سطح بالا را دارند انجام می‏دهند که اینها باز عظیم است. موشکهای کاتیوشایی که کارخانه‏های ما می‏سازند و انواع و اقسام چیزها، اینها صنایعی نبوده که به این آسانی به وسیله خود مردم ساخته شود. البته همیشه ممکن است کارخانه‏های مونتاژ اینها باشد و هر کشوری الآن بخواهد در مورد موشکهایی که دیگر پیشرفته و از اسرار آن جوری نیست، با آمریکا قرارداد ببندد، اگر دوست باشد، می‏آید و کارخانه مونتاژ تأسیس می‏کند به آنها هم می‏دهد، اما وقتی که آنها رفتند، دیگر این نیست. قطعه‏اش را اگر ندهند، دیگر نمی‏شود بسازیم، غیر از اینکه از مبنا کار شروع شود.

 اداره کردن این کشور، من در یک جمله این را خلاصه می‏کنم. شما ببینید، اداره کردن یک کشوری که آمار اخیر به ما می‏گوید 14 میلیون نفر بعد از انقلاب ما در این مملکت زاد و ولد داشتیم، 14 میلیون خیلی رقم بزرگی است، یعنی به اندازه همه مردم عراق، به اندازه همه کشورهای جنوب خلیج‏فارس، 14 میلیون نفوس به این کشور اضافه شده است. در همین دوره بخش عظیمی از نیروهای ما صرف جنگ می‏شده. این هم روشن است، دیگر کسی استدلال نمی‏خواهد و کسانی که گاهی نق می‏زنند و مخالفت می‏کنند، حق می‏دهند. مصرفی که در زمان رژیم گذشته می‏شد، به این وسعت بوده یا نبوده؟ یعنی به روستاها واقعاً وسایل برقی می‏دادند؟ چیزهایی که ما الآن به روستاها می‏دهیم، آیا قدیم هم می‏دادند؟ روستاها که نصف جمعیت ما آنجا هستند، در گذشته اصلاً از این سری مصارف شهری نداشتند، منقطع بودند. راههایی که ساخته شده، لوله‏کشیهایی که شده، برق و گاز و نفتی که به آنجا می‏برند، وسایل برقی که می‏برند، هر چه ما الآن در تهران مصرف می‏کنیم، در شمیران به مردم سهمیه می‏دهند، این سهمیه را به دورترین نقاط می‏دهند، به دهات هرمزگان هم می‏دهند و این جوری تقسیم می‏شود. این شکل مصرف که نبود. یک سری چیزها آن قدر زیاد بود که فروشنده‏ها مجبور بودند قسطی بفروشند. دائماً قسطی جنس می‏دادند، برای اینکه مشتری نبود. حالا مسأله این نیست که اینها کم هست، مسأله این است که مصرف کننده خیلی داریم.

 مدارس را شما ببینید؛ این چشم بندی که نیست. الآن این 14 میلیون که بعد از انقلاب آمدند و آنهایی که قبل از انقلاب بچه بودند، شما ببینید سالی چه مقدار بچه جدید وارد مدرسه می‏شود. این همه مدرسه، این همه معلم، این همه کلاس و مصرف کاغذ و لوازم‏التحریر که به این سرعت در حال اضافه شدن است، آن هم در زمان جنگ. آمار نشان داد که رشد سواد در مملکت ما دارد بالا می‏رود. دانشگاهها را شما می‏بینید. امسال نزدیک 100 هزار نفر ما دانشجو در مجموعه مدارس عالی خودمان پذیرفتیم. یعنی هر کس هر چه نق می‏خواهد بزند، بزند، ولی شما با این آمار برخورد کنید و ببینید که این کشور در چه شرایطی می‏تواند این جمعیت عظیم رو به رشد را به اضافه مهاجرین عراقی و افغانی که میهمانان عزیز ما هستند و از مظلومان جنایتهای استکبار هستند که باید میزبانی آنها را هم داشته باشیم، این وضع کشور را در حال جنگ فقط در سایه استقلال، اراده مردم و حضور مردم در کارها می‏توانیم انجام دهیم.

 ما مشکلات جدی هم داشتیم، در مسأله زمین مشکل داشتیم، یعنی تکلیف بخش زیادی از اراضی ما روشن نیست. مشکل توزیع داریم و تکلیف وضع توزیع روشن نیست. مشکلات اقتصادی داریم که مبنایی است، به خاطر اینکه باید در نظام اسلامی شکل بگیرد و نمی‏توانیم من در آوردی روی اینها تصمیم بگیریم. اینها واقعاً مشکل است. در ضمن این مشکلها این گونه به مسایل رسیدیم. البته گرانی هم هست. چه کسی است که توقع داشته باشد در شرایطی از زمان، منبع پول ما که نفت بوده، ما در تمام این مدت یک چهارم و یا یک سوم زمان گذشته نفت تولید کردیم، دیگر منبع دیگری در این کشور غیر از نفت نبوده است، تقریباً یک سوم به طور معدل تولید کردیم، ما مشکل گرانی نداشته باشیم. در گذشته معدل بین 5 تا 6 میلیون بوده، الآن معدلش بین 2 میلیون و اندی است که سوخت کشور هم زیاد شده. آن سالی که پیش از انقلاب بنده خودم مسؤول تأمین سوخت داخلی بودم و با هیأت به آبادان و آن منطقه برای 700 هزار بشکه سوخت داخلی کشور رفته بودیم، 600 تا 700 هزار بشکه باید تأمین می‏شد. الآن یک میلیون و صد هزار بشکه است و این مقدار سوخت را هم تهیه کردن که پالایشگاه عظیم ما هم از دستمان رفته، و رساندن به مردم، مجموعاً نشان پیروزی واقعی ما در داخل و بریدن از قدرتها در شرایط محاصره اقتصادی است. آن محاصره اقتصادی به نفع ماست. حالا منافع سیاسی و منافع حیثیتی و فرهنگی و منافعی که اصلاً اگر آن جریانهای گذشته بود، محال بود که این مردم را ما بتوانیم، با آن کثافت کاریهایی که فرهنگ غربی در جامعه ما دارد، روی پای خودشان نگه داریم و کار خودشان را بخواهند انجام دهند.قطعاً ما را می‏لغزاندند و نمی‏گذاشتند که در مسیر خودمان حرکت کنیم. اینجا نمی‏شد ما قانون اسلامی را حاکم کنیم. از همان اول اینها با شورای انقلاب مخالف بودند، بعد با مجلس خبرگان مخالف بودند. در خبرگان وقتی که ولایت فقیه مطرح شد، مخالفت کردند، خواستند منفجر کنند. بعد از آن با مجلس شورای اسلامی مخالف بودند، بعد از آن با اسلامی شدن قوانین مخالف بودند، بعد از آن با اسلامی شدن بانکها مخالف بودند. هر قدم اسلامی که خواستیم برداریم، مخالف بودند. با قانونی کردن حجاب مخالف بودند. با قانونی کردن گزینشها برای آمدن افراد صالح مخالف بودند.

 هر قدمی که در جهت تحکیم معنوی مردممان ما می‏خواستیم برداریم نمی‏گذاشتند. مگر می‏شد؟ اگر ما می‏خواستیم وابسته به غرب زندگی کنیم و افسار این کشور را به دست آنها بدهیم، هر کاری که می‏خواهیم، می‏توانستیم انجام دهیم.

 البته جنگ را در همین رابطه بر ما تحمیل کردند. اگر ما بخواهیم اسلام را به عنوان یک مکتب داشته باشیم، باید توقع این جنگ تحمیلی را می‏داشتیم. ما باید ثابت کنیم که در جنگ برنده هستیم که دیگر این جنگ قطع شود والاّ آنها دست بردار نبودند، کودتا می‏کردند، توطئه می‏کردند، شورش و اعتصاب می‏کردند. هنوز هم از این کارها انجام می‏دهند. و هر مقطعی هم دیدند که ما می‏خواهیم پیروز شویم، نشستند و یک توطئه جدیدی درست کردند. همین حالا اینها خودشان را در آستانه حرکت نیروهای عظیم ما و تهاجم بزرگی که ما داریم خودمان را برای آن آماده می‏کنیم می‏بینند، باید انتظار داشته باشیم که همین الآن بیشترین توطئه‏ها به وجود بیاید؛ طبق تجربه‏ای که در گذشته داریم. آن طرف قضیه ببینیم آمریکاییها چه به دست آوردند.

 اینکه این زمان این بحث مطرح شد، اولاً به طور طبیعی مناسب‏ترین وقت بود، برای اینکه برای اولین بار دانشجویان خط امام به مجلس آمدند. برنامه اینها این بود که بروند و در سفارت عربستان و کویت تظاهرات کنند که ما به خاطر اینکه دیدیم، اصلاً برای دانشجوهای ما کوچک است که طرفشان بخواهد عربستان یا کویت باشد، گفتیم آنجا نروند و به طرف مجلس بیایند. البته حالا ما دیدیم که در رسانه‏های عربستان این جوری مطرح شده که من در مقابل مجلس شورای اسلامی به دانشجویان گفته‏ام که شما بروید سفارت عربستان را بگیرید. من نمی‏دانم این شیطنتها را چه کسی می‏کند.؟

 ما گفتیم اینها به اینجا بیایند که آنجا حادثه‏ای اتفاق نیفتد، بعد که آنجا آمدند و این سخنرانی شد، مناسب‏ترین زمان همین بود که حرکت خودشان ارزیابی شود و اینها ببینند که چکار کردند و ثانیاً مسأله سوریه الآن مطرح است.

 مسأله سوریه را الان مسأله کوچکی تلقی نکنید، از مسایل روز ما الآن مسأله تهاجم به سوریه است. هر کسی ممکن است فکر کند که فقط با دولت سوریه این قضیه مطرح است؛ اما این مسأله، مسأله همیشگی جبهه اسلام در مقابل اسرائیل است.

 آنها فکر می‏کنند اگر سوریه را شکستند، دیگر چیزی در مقابل آنان نیست. آن روالی را که با ما انجام دادند، آمریکا قطع رابطه کرد و انگلیس سفیرش را از اینجا برد، معکوس این در آنجا اتفاق افتاده است. انگلیس قطع رابطه کرده، آمریکا هم سفیرش را از آنجا برده و بقیه هم دنبال آنها می‏روند.

 ما در این موقع باید این داستان که در ایران اتفاق افتاده به عنوان یک الگو، یک مثلی که می‏تواند راهگشا باشد، به دنیا اعلام کنیم که مردم سوریه و مردم کشورهای عربی و اسلامی بفهمند که این راه ایران است که پیروزی می‏آورد و در همین راه استکبار شکست می‏خورد.

 البته سوریها در کنار خودشان تاریخ لبنان را دارند. آنها به طور زنده در بیخ گوش خودشان می‏بینند که لبنانیها، یک ملتی که دولت هم ندارد، چطور غربیها را در آنجا به زانو درآورده‏اند. به علاوه تاریخ خودشان هم شاهد این است. اینها همیشه اهل مقاومت بوده‏اند. ولی ما این مسأله را به عنوان یک سند تاریخی و یک تجربه قابل اقتباس، یک قدری برای مردم دنیا باز می‏کنیم که ببینند وضع چگونه است و مخصوصاً کشورهای دیگر عربی توجه کنند.

 این کشتی جدیدی که غربیها دارند با سوریها می‏گیرند، اگر مقاومت جدی در مقابل آن شود، همین تجربه‏ای که ما داریم، تکرار خواهد شد. حالا ببینید آمریکا ضرر کرده و یا نفع برده است. حالا آمریکا غیر از این که از اینجا طرد شده و حضور ندارد و هیچ امکانی برای برگشت به این کشور ندارد، ببینید چه روزگاری برایش پیش آمده است.

 از اولین لحظه‏ای که آمریکا یک گوشه چشمی در یک حادثه دیگری از ما دیدند، ما ببینیم چقدر طمع کردند و به فکر افتادند که اشتباه خودشان را جبران کنند. حل مسأله هواپیمای A . W . T آمریکا در لبنان مسأله‏ای بود که سوریه خواست و رهبران سوریه گفتند، الآن مشکل ما در لبنان است که باید حل شود، وقتی که حل شد، آمریکا دید با ایران می‏تواند مشکلاتش را حل کند که آن جریان دیگر راه افتاد که در آن سخنرانی قبلی عرض کردم که هر کانالی که اینها به دستشان رسیده التماس گونه دارند تلاش می‏کنند به اینکه دل جمهوری اسلامی را با خودشان نرم کنند که جمهوری اسلامی بپذیرد با آمریکا حرف بزند. و این مسأله در سطح خیلی بالایی است.

 آدم همین گونه که حرف بزند خیال می‏کند، خوب، چیزی نیست، یک کشوری می‏خواهد با یک کشور دیگر رابطه برقرار کند. عقیده من به طور جدی این است که آمریکا از گروگانهای موجود در لبنان به عنوان وسیله اصلاح اشتباهات گذشته‏اش می‏خواهد استفاده کند؛ یعنی حرف این است، حرف این نیست که اینها می‏خواهند 4، 5 نفر را آزاد کنند.

 خوشبختانه به طور ناخودآگاه و با لطف خداوند این سند تاریخی‏اش ماند. ما آن روزی که جواب نامه آقای نخست وزیر ژاپن را می‏نوشتیم، اصلاً فکر نمی‏کردیم که حالا یک روز به این نامه به عنوان سند تاریخی نیاز پیدا می‏کنیم. ما واقعیت درک آن روز خودمان را به آنها نوشتیم. آن روز من به آقای ناکاسونه نوشتم که حالا ما که اصلاً تردید داریم که گروگانی در لبنان باشد، ولی اگر هم گروگانی باشد و دست مسلمانها باشد، آمریکا می‏خواهد از اینها به عنوان ابزار سیاسی استفاده کند.

 ما روی همان برداشتمان از سیاست آمریکا که می‏دانستیم اینها به خاطر 4، 5 نفر آدم این قدر تلاش نمی‏کنند، اینها که این همه آدم می‏کشند و کشته می‏شوند و این کارها را انجام می‏دهند برای 4، 5 نفر این قدر یقه پاره نمی‏کنند، با این برداشت و استنباط خودمان این مسأله را نوشتیم. حالا می‏بینیم این یک واقعیت تاریخی است که اینها سعی می‏کنند این گروگانها در آنجا باشند و از گروگانها به صورت وسیله‏ای که خوب، یک کار انسانی است، به ملت آمریکا می‏توانند الآن هر لحظه بگویند که ما اگر ایران هم رفتیم برای این رفتیم که ملتمان را نجات دهیم، و این مسأله‏ای است که ملت آمریکا می‏پذیرد، به عنوان یک وسیله اینجا گذاشتند که از این استفاده کنند. این نشان از عظمت جمهوری اسلامی و نشان قدرت شماهاست. تحقیقاً هم آمریکا می‏داند راههای رسیدن به گروگانها منحصر به ما نیست و مهمترین راه رسیدن به گروگانها خود گروگانگیرها هستند. خواسته‏های لبنانیها هم از خواسته‏های ما که مهمتر نیست. آنها هم حداکثر می‏گویند چند تا زندانی که در فلان جا دارند، آزاد شوند. بیش از این که چیزی از آمریکا نمی‏خواهند.

 لبنانیها زندانیهای خودشان و زندانیهایی که دست فالانژها هستند و زندانیانی که دست اسرائیل و دست کویتیها هستند و ظالمانه هم هست اینها را می‏گویند آزاد شوند. می‏گویند زندانیهایی که در فرانسه هستند آزاد شوند. خوب، آمریکا یا بخواهد به خواسته‏های آنها جواب بدهد، مگر چقدر سخت است. خیلی آسانتر است از خواسته‏های ما که ما برای شفاعتمان از اینها خواستیم که شما موجودی ما را در آمریکا پس بدهید. این، بارها بزرگتر از خواسته‏های آنهاست. پس اینکه آمریکا مستقیم وارد نمی‏شود و راه خودش را دور می‏زند و دستش را از پشت گردن به دهانش می‏رساند، این دلیل دیگری دارد؛ برای اینکه در این پشت یک هدف دیگری هست. هدف عمده آنها این است که از این مسیر به جمهوری اسلامی برسند و این نشان از باختی است که آمریکا در این ماجرا کرده است و بردی است که جمهوری اسلامی در این جریان کرده است.

 حالا این جور شد و اشتباه بزرگ را هم کردند، وحشتی است که اینها دارند.

 همین امروز جزو اخبار بود، لابد شما هم شنیدید که در میزگردی که در آمریکا داشتند (تلویزیون آمریکا داشته) الکساندر هیگ گفته که (این سفر، من نمی‏دانم حالا واقعش هم این باشد، من سفر را بیش از این عمیق می‏دانم) از آن وقتی که آمریکا فهمید ایران در منطقه پیروز است و دست بالای نظامی را دارد و قدرت عظیم منطقه هست، مقدمات این سفر درست شده است، یعنی این اعتراف خود آنهاست. وقتی که مأیوس شدند و می‏بینند این قدرت در اینجا شکست خورده نیست و نمی‏تواند شکست بخورد واقعاً هم نمی‏تواند شکست بخورد، یعنی این دیگر شوخی ندارد. لبنان این را خوب ثابت می‏کند. اگر آمریکا می‏توانست با قدرت سرباز یک کشوری را فتح کند و یا ملتی را بترساند، آسانترین جای آن لبنان بود که اصلاً آنجا این حرفها نیست، آنجا جرقه اینجاست. آن جرقه را اول خاموش کنند، بعد بیایند به کانون این نور برسند.

 بنابراین آنجا شکست خورد. اینجا مردم که یکپارچه هستند و میلیونها آدم جان برکف و شهادت طلب و دوره دیده و اسلحه به دست، مگر می‏شود با ارتش خارجی وارد یک چنین کشوری شد که کسی بخواهد با اینجا طرف شود؟ بنابراین، این را پذیرفتند که اینها شکست ناپذیرند و در جنگ هم پذیرفتند که باز هم این جمهوری اسلامی روی پای خودش می‏تواند بجنگد.

 بدون جلب موافقت جمهوری اسلامی، مقامات رده بالایشان را به طور غیرقانونی وارد یک کشور کردند. این ریسک باید با یک هدفی باشد که آن هدف ارزش داشته باشد. باید این طوری باشد. والاّ این قدر دیگر اینها نادان نیستند. حتی باید اینها آماده شده باشند که ولو اینکه یک طرف قضیه این باشد که اینها در ایران نابود شوند و یا اسیر شوند و بمانند، اقدام کنند. این قدر اینها پیش رفتند. اینجا که آمده بودند، از مجموعه گزارشهایی که مأمورین اطلاعاتی ما که اطراف اینها بودند، به ما دادند، وحشت عجیبی اینها را گرفته بود. می‏گفتند در هتلی که بودند سر و صدایی که بیرون بلند می‏شد، بعضی از آمریکاییها می‏گفتند شنیدیم دانشجویان خط امام دارند اینجا می‏آیند و حال آنکه اصلاً دانشجویان خبر نداشتند. از یک چیزی اینها می‏ترسیدند، چون زندان اوین از آن هتل پیدا بوده. یکی از اینها می‏پرسیده که دادگاههای آقای خلخالی آنجاست. مدتی که اینها اینجا بوده‏اند، یک کابوسی اینها را گرفته بوده و وحشت داشته‏اند. البته به آنها گفته می‏شود که نه، آن دادگاههای آقای خلخالی دیگر تعطیل شده است. آن دادگاه‏ها متعلق به روزهای اول انقلاب بوده است. بعد حالا را دقت کنید، حالا که رفته‏اند، از امروز قاعدتاً کم و بیش هم شروع کرده‏اند، حالا این طرف قضیه را باید چکار کنند. یکی از آن حربه‏های کهنه زنگ زده‏ای که همیشه علیه ما به کار برده‏اند، هر وقت ما پیروز شدیم به کار بردند، هر وقت ما درخشیدیم، در یک جایی از جامعه به کار بردند، اسلحه اسرائیلی است، همین حالا دوباره شروع کردند.

 همان حرفی که مدتی است می‏زنند، از دانمارک اسلحه اسرائیلی برای ایران می‏آید، کشتیها اسلحه اسرائیلی بردند! قضیه را می‏خواهند مربوط کنند به اسلحه اسرائیلی. اینها این قدر اشتباه می‏کنند. همین اشتباه اینهاست. آخر ما چه لازم داریم در دنیا که از اسرائیل بخریم. ما الآن وضع جنگمان آن طوری نیست که اینها خیال می‏کنند که ما احتیاج داریم به اینکه برای اسلحه با اصول‏مان قهر کنیم. چنین چیزی وجود ندارد. ببینید کل خرید اسلحه خارجی ما، ما امسال بودجه ارزی که در مجلس برای جنگ تصویب کردیم و سخاوتمندانه هم تصویب کردیم، دو میلیارد و سیصد میلیون دلار است که نزدیک یک میلیارد این خرج خرید مواد خام اسلحه‏سازی می‏شود. یعنی 600 میلیون دلارش را وزارت دفاع برای کارخانه‏ها می‏گیرد و یک مقدار هم وزارت سپاه برای کارخانه هایش مواد می‏آورد. نزدیک یک میلیاردش ماده خام، فولاد و چیزهایی که در همه دنیا هست یا ماشین‏آلات، یعنی خرید اسلحه ما از خارج.

 کل اسلحه‏ای که ما الآن برای جنگ از خارج می‏خریم در حدود یک میلیارد و نیم دلار ممکن است باشد، که اگر بخریم. البته این قدر معمولاً نمی‏خریم. الان اسلحه‏ای که ما می‏خریم و در جنگ به کار می‏بریم اسلحه‏ای نیست که در انحصار آمریکا باشد، یا در جای دیگر باشد، یا احتیاج به آن باشد که ما پا بر روی اصولی بگذاریم و از اسرائیل بخریم. اگر چیزی بخواهیم بخریم دهها کشور در دنیا هستند که الآن مسابقه گذاشته‏اند.

 سیل دلالهای اسلحه و تلکسهای کمپانیهای فروش اسلحه به طرف ما سرازیر است که هنوز دارند پیشنهاد می‏دهند، فلان چیز، فلان چیز. از 10 تای اینها ما یکی را می‏توانیم بخریم که گاهی می‏خریم و گاهی هم نمی‏خریم. عمده اسلحه ما امروز در داخل کشورمان ساخته می‏شود. اسلحه‏ای که ما باآن می‏جنگیم، معمولاً توپ، خمپاره، یا کاتیوشا و چیزهای دیگری است که نوعاً برای ما همه جا پیدا می‏شود و نیازی به این نداریم که این قدر مطرح کنند که ایران از اسرائیل اسلحه می‏خرد. آخر اسرائیلی که شما می‏بینید نسبت به ما چقدر بغض دارد و در جنوب لنبان تنها رقیب خودش را بچه‏های ما در آنجا می‏داند و مهمترین تضادش در منطقه با ماست، بیایند بگویند که ما از اسرائیل اسلحه می‏خریم؟!

 همین اسلحه زنگ زده‏شان را دوباره هم دارند علم می‏کنند و همان حرفهای قدیمی را می‏زنند و خیال می‏کنند که این به گوش مردم می‏رود، البته ممکن است چهارتا عوام هم در یک گوشه‏ای باور کنند؛ ولی آنهایی که ما را می‏شناسند و اسرائیل را می‏شناسند و خطوط سیاسی و راه ما را می‏شناسند، باور نمی‏کنند. اصلاً جنگ اصلی ما با اسرائیل است. اگر عراق کشوری بود که حاضر می‏شد در گروه کشورهایی که با اسرائیل می‏جنگند، همکاری کند، ما هزار گونه راه عفو با او داشتیم. ما می‏فهمیم که عراق از آن پایگاههایی است که از پشت به جبهه ضداسرائیلی خنجر می‏زند و نمی‏گذارد جبهه پایداری کار کند. اصلاً عمده مخاصمه ما از اول با عراق بر سر این حرفها بوده و این حرفها هم روشن است و آنها هم می‏دانند.

 مسأله دیگری که اینها الآن مطرح می‏کنند و برای توجیه مقامات آمریکایی، به هم مربوط می‏کنند، قضیه گروگانهای آمریکایی است با اسلحه هایی که در این رابطه ما گرفتیم.

 اولاً این مطلب را ما بگوییم، صد بار هم تا به حال گفته‏ام، در مصاحبه‏هایم گفته‏ام، ما بخشی از اسلحه‏های پیشرفته‏مان آمریکایی است، مثل اف 14 و اف 5 و اف 4، رادارهایمان، هاگهایمان و بعضی از چیزهای دریایی‏مان و ابزار اینها بعضی‏هایش منحصراً در دست آمریکاست، یعنی غیر از آمریکا کسی ندارد. در بازار سیاه هم اگر بخریم، بالاخره از دست آمریکا در رفته و به دست اینها رسیده است، ما هم هیچ منکر نیستیم و تا به حال هم منکر نبودیم. این نیازهایی که فعلاً خودمان نمی‏توانیم تهیه کنیم، قطعات اینها را از دست کمپانیها و از دست کارخانه‏ها و از دست دلالها می‏خریم ولی از اسرائیل نمی‏خریم، حتی اگر هواپیماهایمان بخوابد. هر جا ببینیم می‏خریم و این کار را تا به حال هم انجام داده‏ایم و باز هم می‏خریم و اینها نمی‏توانند از این طریق یک شگرد تبلیغاتی به خرج دهند که دارید از این راه اسلحه تهیه می‏کنید. نه، ما اسلحه‏ای که قطعات هواپیماها و نیازهای جنگی ماست و در دست دلالهای دنیا وجود دارد، گاهی ارزانتر و گاهی گرانتر می‏خریم و آمریکاییها خودشان می‏دانند. در چند کشور دنیا اینها وجود دارند و اینها گاهی به درد آنهانمی‏خورد، از طرق مختلف دلالهایشان می‏آیند و به ما می‏فروشند. بنابراین، این روال تبلیغاتی هم نمی‏تواند گمراه کننده باشد. خط سیاسی ما از اول روشن بوده و حالا هم روشن است. از آن اوایل امام فرمودند که »آمریکا تا آدم نشود ما با آمریکا رابطه برقرار نمی‏کنیم« این کلمه امام خط سیاسی رابطه خارجی ما را روشن کرده. قائم مقام رهبری حضرت آیت اللَّه العظمی منتظری هم همین یکی دو روز قبل همین مسأله را توضیح دادند. ایشان گفتند که معنای اینکه آمریکا آدم بشود این است که دست از آن سیاست استکباری خودش بردارد و نخواهد در منطقه با ما و ملتها این گونه ظالمانه رفتار کند. ما که با ملت آمریکا طرف نبودیم و اگر ملت آمریکا حکامی را به سر کار بیاورند که اینها حاضر باشند دست از رابطه گرگ و میشی‏شان بردارند و به طور مساوی با طرفشان برخورد کنند، ما با آنها هم مثل دیگران می‏توانیم برخورد کنیم. این سیاستی بوده که امام گفته‏اند و ماها هم همیشه گفته‏ایم. بنده خودم در مصاحبه‏هایم به طور مکرر تا به حال این مسأله را گفته‏ام. یکی از اصولی‏ترین مصداقی که ما دست روی آن گذاشته‏ایم و حالا هم گذاشته‏ایم این است که تا آمریکا از اسرائیل در فلسطین حمایت می‏کند، ما آمریکا را همان شیطان بزرگ می‏بینیم و همین تضاد بین ما و او برقرار است.

 ما نمی‏توانیم با دولتی که با پول او و قدرت او و اسلحه او فلسطین اشغال می‏شود و با مسلمانها می‏جنگد و دائماً در دنیا و منطقه شرارت می‏کند. دوست شویم و رابطه‏مان را با او نمی‏توانیم اصلاح کنیم. این از اصول ماست. بنابراین حالا آمریکا باید در همین مسأله بگوید که اسلحه اسرائیلی، اصلاً ما اختلاف عمده‏مان در حال حاضر با آمریکا سر اسرائیل است و ما حرفمان این است که اسرائیل با قدرت آمریکا در منطقه مانده والاّ یک میلیارد مسلمان و بیش از 100 میلیون عرب چه موقع اجازه می‏دادند که بیت‏المقدس در اختیار اسرائیل بماند. اگر آمریکا پشت اسرائیل نبود و کشورهای عربی که الآن خودشان را بازنشسته کرده‏اند و در میدان نبرد با اسرائیل نیستند، به میدان می‏آمدند، شکست اسرائیل مسأله‏ای نبود. اینها با زور آمریکا به این حالت رکود و جمود افتاده‏اند. بنابراین ما سیاست خارجی‏مان در رابطه با کشورهای دنیا همین راه اصولی است، منطق ما هم روشن است.

 در مورد گروگانهای لبنانی به خصوص الحمدللَّه ما بدون اینکه خودمان بخواهیم، با لطف خدا با آن سندی که من خواندم ما ثابت کردیم که ما هیچ مسؤولیتی در لنبان نداریم، در مقابل گروگانهایی که آنجا هستند. آنجا مردم مظلوم لبنان گروگان گرفته‏اند، اگر نگیرند چکار کنند؟ خوب، شما بگویید، یک مردمی که این کار را به سرشان آورده‏اید و مثل گوشت قربانی کشورشان را قطعه قطعه کرده‏اید و هر گوشه‏اش را به دست یک گروه داده‏اید و دائماً جنگ داخلی است، اسرائیل هر روز حمله می‏کند، فالانژها از درون شرارت می‏کنند و شما حمایت می‏کنید، خودتان در آنجا نیرو پیاده کرده‏اید، شما آمدید، انگلیس آمده، ایتالیا آمده، فرانسه آمده، همه شماها دارید در آنجا با این مردم می‏جنگید، خوب، این مردم مظلوم چکار کنند؟ اگر اینها بخواهند با شما بجنگند، آنها که امکاناتی ندارند که یک لشگر شما را اسیر کنند و در یک اردوگاهی نگاه بدارند، آنها هم مثل شما هستند، دلشان می‏خواهد از حق شان دفاع کنند و شما می‏خواهید به حق آنها تعرض کنید. خوب، آنها می‏روند افراد شما را می‏گیرند و می‏برند و نگاه می‏دارند و می‏گویند شما زندانی ما را بدهید. این را تروریست نگویید. ما حرکت مردم لبنان را حق می‏دانیم و اگر شما این را تروریست می‏دانید، این ترور حرف است. مگر اینکه شما دست از سر اینها بردارید. شما اسرائیل غاصب را به مرز خودش برگردانید. آخر خود مردم یک کشور را که در یک کشور دیگر زندانی نمی‏کنند. شما می‏آیید و اینها را می‏گیرید و می‏برید آنجا. اینها را به کشور خودشان برگردانید و دستتان را از سر اینها بردارید و بگذارید مردم لبنان کار خودشان را انجام دهند. اگر مردم لبنان گروگان گرفتند، شما هم اگر جای اینها بودید، راهی غیر از این نداشتید. بنابراین وقتی که به ما متوسل می‏شوید، وقتی که شما از عرب و عجم استفاده می‏کنید و به ما پیغام می‏دهید که از نفوذ و اعتبارتان در لبنان استفاده کنید و این انسانهایی که ماههاست در گروگان هستند، آزاد شوند، ما می‏گوییم خیلی خوب، ما این مقدار می‏توانیم کار کنیم و به اینها بگوییم در صورتی که خواسته‏های اینها را دادند با شما کنار بیایند؛ اما خود ما، حرف حسابی‏مان با آمریکا و فرانسه این است و این یک منطق روشن است، دیگر لازم نیست که این قدر دنیا روی کار ما غوغا کند. وقتی که انقلاب شد، ما در آمریکا دهها میلیارد پول و لوازم و جنس داشتیم. یک قرارداد بوده بین ایران و آمریکا به نام »اس. ام. اف« که براساس آن در یک حسابی ایران پول می‏ریخته و آمریکا اسلحه می‏داده و خودش از آن حساب بر می‏داشته است. حالا روزهای قبل از پیروزی، دو روز پیش از اینکه امام بیایند، بختیار جنایتکار آن قراردادهای اصولی را یکدفعه لغو کرد و خیلی چیزهایی مثل آواکس و اینها که آمریکا مجبور بود به ما تحویل دهد، طبق آن قراردادها اینها را لغو کرد و ندادند. اینها را ما کاری نداریم و این قراردادها بالاخره در زمان گذشته لغو شده است، اما جنسهایی که ما پولش را داده‏ایم، آمریکا به هر قیمتی که می‏خواسته پولش را برداشته است، اینها را برده در انبار گذاشته است. ما اینها را در کشورمان نیاز داریم و اگر نیاز هم نداشته باشیم، متعلق به خودمان است. اینکه ما بگوییم آمریکاییها بیایند و جنسهای ما را برگردانند، تا رویشان بشود که به ما بگویند در لبنان شفاعت کنید، این حرف نه غیر منطقی و نه زبونانه و نه مغرورانه است. حرف عادلانه است. ما می‏گوییم کوچکترین توقعی که ما می‏توانیم داشته باشیم، حتی شما دشمن ما هم هستید، دشمن ما هم باشید، تبلیغ هم علیه ما بکنید و هر کار هم می‏توانید انجام دهید، اما اموال 8 ساله‏ای که ما در انبارهای شما داریم و دارد در آنجا می‏پوسد در اینجا مورد نیاز ماست و به زور نگاه داشته‏اید، طبق هیچ قانونی نیست. حالا یک روز کارتر در آنجا گفت که اموال ایرانیها در اینجا بایکوت می‏شود و می‏ماند. این می‏شود حق؟ اینکه حق نمی‏آورد. هر کسی می‏تواند این حرف را بزند. هر رئیس کشوری می‏تواند بگوید این طور شود. بنابراین شما بیایید جنسهای ما را در آنجا بدهید و از ما توقع کنید.

 در فرانسه هم عین همین حرف است. فرانسه در زمان رژیم گذشته از ما یک میلیارد دلار وام گرفته و در قرارداد هم هست. این بی‏قید و شرط است، یعنی تابع هیچ چیز نیست. به محض اینکه سررسید شد، باید بپردازد. اگر سررسید شد و نپرداخت همه قسط ها نقد می‏شود، یعنی آن موقع سالانه بوده، اگر نپرداخت همه قسط ها نقد می‏شود و بهره‏اش الآن در حدود 2 میلیارد شده است. فرانسه به چه دلیل پول ما را نمی‏دهد؟ از ما چطور توقع می‏کند که ما از آبرویمان استفاده کنیم و حتی پیش ملتمان جوابگو باشیم که شما برای دشمنانتان دارید خدمت می‏کنید. البته فرانسه با آمریکا یک مقدار تفاوت دارد. ما با فرانسه روابط داریم. فرانسه در ایران کاردار دارد و ما هم در فرانسه کاردار داریم. روابط رسمی داریم و داریم با هم حرف رسمی و علنی می‏زنیم. هیأتها رفت و آمد می‏کنند. ولی با آمریکا چنین جریانی نداریم و آمدن آمریکاییها در ایران امروز به خاطر نداشتن آن مسایل برای ما قابل قبول نیست ولی از دور حرفمان را با روزنامه‏ها و با مصاحبه‏ها و با رادیو می‏توانیم بزنیم و حرف ما هم همین است. در این مقطع اگر چنانچه از ما توقعی هست، ما در این صورت آمادگی داریم، در غیر این صورت شما و مردم لبنان و مبارزین لبنان خودشان می‏دانند با شما، هر طور خواستید. تازه شما اگر اجناس ما را هم برگردانید، ما بیش از شفاعت کاری نمی‏توانیم انجام دهیم. اگر نپذیرفتند، ما تعهدی در مقابل شما نداریم. ممکن است ما بخواهیم و آنها بگویند نه آقا ما خودمان می‏دانیم. حق هم با آنهاست که به ما هر جوابی می‏خواهند بدهند. برای این مقدار، اظهار آمادگی کردیم. در همه مصاحبه‏ها و حرفهایمان و خطاب هایمان این بوده است و کسانی که پیام آوردند، جواب پیامشان هم همین بود.

    ترجمه خطبه عربی

    بسم اللَّه الرحمن الرحیم

 اَلْحَمْدُللَّهِ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّه وَ آلِهِ وَ عِباداللَّهِ الْمُتَّقین.

 مسلمانان جهان باید بیدار باشند و توطئه‏های دشمنان را سریعاً شناسایی کنند و به موقع برای خنثی کردن آنها اقدام نمایند. تهاجم اخیر استکبار غرب با پیشقدمی انگلیس و حمایت آمریکا و پشتیبانی بخشی از دولتهای استعماری اروپا یکی از حلقه‏های مهم زنجیر توطئه‏های کفر جهانی علیه اسلام است.

 به نظر می‏رسد در این مسأله فقط کشور سوریه هدف نیست. بلکه هدف ضربه زدن به مقاومت اسلام و عرب در مقابل صهیونیسم و اسرائیل است و سوریه به عنوان مهمترین سد مقابل پیشروی صهیونیسم و خط مقدم جهاد انتخاب شده است و استکبار خیال می‏کند، با شکستن سوریه دیگر مانعی در مقابل خود برای اجرای خط کمپ دیوید نخواهد داشت.

 اگر هدف فقط سوریه هم بود، وظیفه مسلمانان بود که برای حمایت از یک کشور اسلامی در مقابل تهاجم امپریالیسم و کفر جهانی اقدام کنند، ولی بی‏شک مسأله از حد یک کشور وسیع‏تر است و به کلی به دنیای اسلام و مخصوصاً اعراب مربوط است.

 متأسفانه حساسیت لازم و مناسب در کشورهای اسلامی در این خصوص به چشم نمی‏خورد. و نه کشورهای اسلام و نه کشورهای عربی اقدام مناسب را برای درهم شکستن توطئه تاکنون انجام نداده‏اند، به جز جمهوری اسلامی و لیبی و دو سه مرکز دیگر. اسفبارتر اینکه پیروان عرب کمپ دیوید، از این حادثه شوم خوشحال به نظر می‏رسند و خیال می‏کنند با شکست مقاومت سوریه دست آنها برای اتمام خیانتشان بازخواهد بود.

 البته اینها اشتباه می‏کنند، زیرا اگر مردم مسلمان خطر را جدی ببینند و از اقدام مؤثر دولتهای اسلامی و عربی مأیوس شوند، خودشان دست به کار می‏شوند و آن روز اگر دولتهای مسؤول نخواهند با خواست مردم همراهی کنند بی‏شک ناچار باید جای خود را به کسانی دهند که آمادگی همراهی با خواست مردم را داشته باشند.

 مگر نمی‏بینید که مردم لبنان بدون برخورداری از قدرت یک دولت چگونه اسرائیل و استکبار را به ستوه آورده‏اند؟ مخصوصاً با حضور قدرت جمهوری اسلامی در کنار مردمی که بخواهند علیه اسرائیل پیکار کنند و با تجربه موفق ایران و لبنان مردم احساس پشتگرمی می‏کنند.

 برای مردم مسلمان جهان این سؤال بی‏جواب مانده که چرا اجتماعات دولتهای عربی و اسلامی که به مناسبتهای مختلف این روزها تشکیل شده و می‏شود، از قبیل اجتماعات وزرا و سران کشورهای خلیج فارس و .... در این باره اقدامی مناسب با اهمیت موضوع نمی‏کنند و به اظهارات کم‏رنگ اکتفا می‏کنند.

 »أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ، بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/

 قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَّمَدُ/ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یوُلَدُ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ«.

ویدئوها

صوت

تصاویر ضمیمه