نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
خطبه اول بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی الِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. قالَ الْعَظیمُ فی کِتابهِ: أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم، »اِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بالْعَدْلِ وَ الإِحْسانِ« به مناسبت میلاد مقدس صدیقه کبری، اُمّالائمة، که هفته آینده به همین خاطر روز زن اعلام شده که از روزهای بزرگ برای مردم مسلمان ایران است، خطبه اول را به »حقوق زن در اسلام« و »عدالت اسلامی درباره حقوق زن« میپردازم، و لازم است که این روز بزرگ و این میلاد مبارک را که میلاد امام بزرگ و رهبر عظیمالشأن ما نیز در همان روز واقع شده است، به ملت عزیز تبریک و تهنیت عرض کنم. در آخرین فصل از بحثهای عدالت اجتماعی اسلام گفتیم که »حق کار« برای خانمها از حقوق مسلّم است و گفته شد که به غیر از دو یا سه مورد که به آنها کلمه »کار« اطلاق نمیشود مثل افتاء، قضاوت و جهاد ابتدایی، فعالیت در بقیه میدانهای کار از لحاظ اسلام برای خانمها اشکالی ندارد. ما در احکام اسلامی هیچ شغلی را نمیتوانیم پیدا کنیم که »فی ذاته« برای خانمها حرام باشد، بلکه در همه آن موارد، زن و مرد میتوانند احکام خمسه را داشته باشند؛ یعنی بعضی موارد واجب است، بعضی موارد حرام است، بعضی موارد مستحب و برخی دیگر مکروه و بعضی مباح است و برای مرد و زن اشتغال در این کارها فرقی ندارد. اگر باید بحثی صورت گیرد، باید بحث کارشناسی شود؛ یعنی با توجه به چهار اصلی که قبلاً مطرح کردم، ببینیم چه کاری به صلاح خانواده و جامعه است که به مردها واگذار گردد. این را براساس ارگانیسم وجودی و مسایل روانی و قدرت کار و شرایط محیط و زمان بین خانمها و آقایان میتوان تقسیم کرد. این کاری است که در هر زمانی مدیران جامعه درباره آن فکر میکنند و ممکن است در شرایط گوناگون این تصمیمگیریها متفاوت باشد. گفتیم که چهار چیز را باید مراعات کرد، یکی مصلحت جامعه را باید در نظر گرفت و دید که اگر این شغل به مرد یا زن واگذار شود، برای جامعه چه پیامدهایی خواهد داشت. دیگری مصلحت خانواده است. خانواده که یک اصل در اسلام محسوب میشود، باید استحکامش حفظ شود، [t1]لذا کارهایی که در صورت انجام دادن آن توسط خانمها، بنیان خانواده را متزلزل کند، نباید به زنان واگذار گردد. دیگر اینکه »شرایط فردی« اشخاص باید در نظر گرفته شود؛ یعنی اینکه ببینیم تا چه اندازه به مصلحت فرد است که تصدی این شغل را به عهده بگیرد. مسأله چهارم »امکانات« و قدرت است که باید ببینیم چه کسی این کار را بهتر انجام میدهد و طبعاً کسی که کار را بهتر انجام میدهد، باید به او واگذار کرد. در مجموع اگر این اصول مراعات شود، ما میتوانیم تمام کارها را به خانمها ارجاع دهیم. آن چیزی که من امروز به طور مجمل مطرح خواهم کرد و در خطبههای بعدی مفصلتر بحث خواهم کرد، اینست که ما در مقابلهای که بین »نظام اسلامی« و »نظام غربی« وجود دارد میبینیم، »نظام اسلامی« در این مسأله بسیار متقنتر است و »نظام غرب« در مورد عدالت و حقوق زن و مساوات زن و مرد بسیار بیراهه رفته و اشتباه کرده و خسارات بسیاری به جامعه وارد کرده است. البته باید در نظر داشت که »نظام غربی« شامل کشورهای سوسیالیستی هم میشود، چون کشورهای سوسیالیستی در مورد »زن« همان فرهنگ غرب را دارند، البته اینها ابتدا برای خود در این مورد ایدههایی داشتند که در نظرات مارکس و انگلس بود و تا دوران لنین هم این ایدهها تعقیب شد، اما چون نظرات مارکسیستها در مورد خانواده و روابط زن و مرد به شکست انجامید، آن را ترک کرده و اکنون تقریباً همان نظام غربی را اجرا میکنند. متأسفانه کشورهای جهان سوم هم تا اندازه زیادی در این مورد متأثر از جهان غرب هستند و در کشورهای بسیاری از آفریقا و آسیا و آمریکای لاتین، نظام اجتماعی، از دنیای غرب اتخاذ شده است، ولی آنچه که امروز برای اهل نظر روشن شده، ولی برای عامه مردم به ویژه جوانها و اکثریت بیاطلاع مردم از این مسایل هنوز مبهم است، اینست که »فلسفه غرب« در میدان روابط زن و مرد و حقوق زن شکست خورده و دچار مشکلات بسیار زیادی شده و پیشبینی میشود که جوامع غربی در آینده از همین ناحیه منفجر شوند. بعضی از آمارشناسان معتقدند که در آیندهای نه چندان دور، نسلهای غربی اکثراً از کودکان نامشروعی خواهند بود که در زمان کودکی و نوجوانی دچار مسایل فراوان روحی و روانی بودهاند، و این بحرانهای روانی در مدیریت آینده جامعه آنها تأثیر خواهد داشت. من نکاتی از آمارهای گوناگون جمعآوری کردهام که امروز فقط بخشی از آنها را ارائه میکنم و تحلیل آن را به بحثهای بعدی واگذار میکنم. مجله معروف آمریکایی »تایم« این اواخر یک مقاله 8 صفحهای درباره گوشهای از نابسامانیهای خانواده در غرب، تحت عنوان »مادران خردسال« نوشته است و میگوید: »40 درصد دختران آمریکایی پیش از 20 سالگی به طور نامشروع لااقل یک بار باردار میشوند.« البته ممکن است عدهای بگویند که این اخلاق غربیهاست و اشکالی هم ندارد، ولی »تایم« آن را یک مشکل میداند و مورد بررسی قرار داده است. مؤسسه آمارگیری »هریس« گفته است: »84 درصد مردم آمریکا، بارداری دختران زیر 20 سال را به این صورت که هست، یکی از مشکلات عمومی جامعه آمریکا میدانند که قابل اصلاح نیست و آثار سوء فراوانی در خانواده و جامعه دارد. »تایم« مینویسد: نیمی از این دختران که باردار میگردند، موفق نمیشوند تحصیلات دبیرستانی خود را به اتمام برسانند، در صورتی که 96 درصد دختران سالم به تحصیلات خود ادامه میدهند و آن را به پایان میرسانند. نیمی از این دختران در دامن فقر، نکبت، بلا و اداره بچه بیسرپرست میافتند و زندگی فلاکت باری را میگذرانند. در آمریکا مطرح است و تیتر مطبوعات هم هست که: »فقر در آمریکا زنانه شده است«! گمراهی دختران در سنین جوانی خود عامل این فقر است و دختران بدبخت، تحت تکفل بیمههای اجتماعی قرار میگیرند و با مقرری ناچیزی از ادامه تحصیل و رسیدن به مناصب اجتماعی و زندگیهای خانوادگی محروم میشوند. لذا امروز در آمریکا چهره اصلی فقر متعلق به خانمهاست. متأسفانه امروز رابطهای که میان فقر و فساد در آمریکا وجود دارد، به ویژه در میان سیاهپوستان، این آمار و ارقام دو برابر سفیدپوستان است. فرزندان نامشروع در سیاهان خیلی بیشتر از سفیدپوستان است و یکی از علل آن اینست که بیمههای اجتماعی در خیلی از ایالات آمریکا براین منوال قرار دارد که به دخترانی که کودک بیسرپرست دارند، تا تعداد این کودکان به سه عدد نرسد، این مقرری بیمه تعلق نمیگیرد و افرادی که در این ورطه هلاکت میافتند، بلافاصله خود را به حد نصاب سه بچه میرسانند، تا بتوانند واجد شرایط دریافت مقرری شوند! و لذا آمار کودکان نامشروع در آمریکا به سرعت بالا میرود. در مقاله »تایم«، از مدرسه دختران »دوسیبل« نام برده که جزو درسهای رسمی برای دخترها درسی گذاشتهاند، تا آنها سقط جنین را یاد بگیرند و دچار مخمصههای بعدی نشوند. و این مطالب را به عنوان دارو به دختران تعلیم میدهند! سی سال پیش حدود یک چهارم دختران نوزده ساله آمریکا ازدواج کرده بودند که امروز تعداد بسیار اندکی در این سن به خانه بخت میروند. ببینید این مسایل به نفع خانمها یا ضرر آنها بوده که در این سن آنها حتی از زندگی خانوادگی محروم هستند! چون وضع به گونهای است که پسر و دختر لزومی به ازدواج احساس نمیکنند. مردهای غربی بیوجدان و خودخواه که به این راحتی اشباع میشوند، دیگر چه لزومی دارد که زیر بار تعهد خانواده بروند و مشکلات خانوادگی را تحمل کنند! 45 درصد از بارداری دخترها، با توجه به این کلاسهایی که گذاشتهاند منجر به سقط جنین میشود. در بعضی از نقاط آمریکا 75 درصد فرزندان دختران نوجوان نامشروع هستند. فکر میکنید چگونه خواهد بود؟ و چه بنیهای برای جامعه به جای میگذارد و باز هم اینها دست برنمیدارند! باز آن مؤسسات بیبندوبار و تشکیلاتی که این وضع را به وجود آورده، خودشان به این مسأله دامن میزنند که خود تایم نوشته: هر نوجوان آمریکایی به طور معدل در روز سه بار لااقل منظره تهییجکننده احساسات جنسی را به طرق مختلف میبیند. حالا یا در تلویزیون و سینماها و مجلات و نشریات و یا در کوچه و خیابان این صحنههای تهییجکننده را میبیند. لذا هر جوان آمریکایی به طور معدل 9000 بار در سال مناظر تهییجکننده را میبینند! این چه وضعی است که خودشان را به این روز گرفتار کردهاند! البته ریشهاش فرهنگ غلطی است که در رابطه با خانمها قضیه را به عنوان حقوق خانمها مطرح کردهاند. یک کشیشی است به نام »جاکوب«، که کشیش معروفی است، میشناسید، در بحث فقرا میگوید: کودکان نامشروع بیشتر در خانوادههای فقرا هستند که بنده آن را توضیح دادم و علتش همان مشکل فقر است. دکتر »جان تل« مسؤول بیمارستان زنان کلمبیا در رابطه با وضع خانمهای جوان بارداری که به این بیمارستان مراجعه میکنند، یک گزارش تهیه و منتشر کرده که وجدان آمریکا را تکان داده است. بقیه کشورهای جهان غرب هم همین وضع را دارند. در فرانسه در همین مورد، اخیراً یک مقالهای در مجله »سروش« نوشته شده بود و در این مقاله از منابع رسمی ژاپن آماری نقل کرده بود، که اولین رقم صادرات غیر صنعتی فرانسه، زنان فاحشه است! حالا دقت کنید! این کشور مهد تمدن است. در خود فرانسه 100 هزار فاحشه رسمی کار میکنند که آمار غیر رسمی آن بیش از اینهاست و در آلمان (در حال حاضر یکی از اختلافات فرانسه و آلمان همین صادرات فواحش فرانسه به آلمان است) آن طوری که از منابع خبری آنها اعلام شده، این است که 60 درصد زنان فاحشه آلمان، فرانسوی هستند. چند وقت پیش، از وضع زنان آلمان برای شما نقل کردم که 3 میلیون زن در خانههای زنان بیسرپرست زندگی میکنند که از خانه طرد شدهاند، طلاق گرفتهاند و به این روز افتادهاند. یکی از استادان دانشگاه دوسلدروف آلمان میگوید: سالانه 18000 کودک نوجوان؛ یعنی پیش از سن بلوغ مورد تجاوز به عنف قرار میگیرند و قسمت عمده؛ یعنی 75 درصد آن عمل را پدران این بچهها مرتکب میشوند، این جامعه آلمان است و اکثراً تیپشان مثل آمریکاییهاست. در سال 83، سقط جنین در فرانسه 182 هزار مورد رسمی بوده؛ یعنی این تعداد، آن افرادی هستند که کشف میشوند و نوعاً فقرا هستند. ولی آن غیر متعیّنها که معلوم نیست و به آمار نمیآید و کسی هم نمیفهمد که چه میکنند. حدس میزنند که رقم غیر رسمی 400 هزار نفر باشد. مجله »نوول ابزرواتور« مینویسد: در سال 84 در فرانسه 25 درصد ازدواجها منجر به طلاق میشد، خانمها، آقایان و جوانها توجه بفرمایید! 25 درصد ازدواجها در سال 84 منجر به طلاق میشود و در خود پاریس که به اصطلاح متمدنتر هستند، این رقم 50 درصد است؛ یعنی از هر دو ازدواج یکی در پاریس دوباره فسخ میشود و این زندگی خانواده در غرب است که اینها را به این روز گرفتار کرده است. نوزادان نامشروع در فرانسه در سال 75 ، 50 هزار بوده، در سال 81 ، 114 هزار و در سال 84 ، 150 هزار نوزاد نامشروع بوده است. یک میلیون فرانسوی از زن و مرد بدون ازدواج رسمی با هم زندگی مشترک دارند. این گوشهای از آماری بود که در این یکی دو مجله درج شده بود و لذا این نمونه زندگی اجتماعی غربیهاست. آن فرانسه، آن آلمان و آن آمریکا که پیشرفتههای اینها هستند. حالا ممکن است جوانهای ما وقتی که به این کشورها نگاه کنند، کاخهای سر به فلک کشیده، کارخانههای آن جوری و این مصنوعات فلان و این اسلحهها را ببینند و خیال کنند که اینها در راحتی هستند! کسی که در اجتماعش و در خانوادهاش از نظر اخلاقی آن گونه مسایلی مطرح است، آیا میتواند یک زندگی با سعادتی داشته باشد؟ بله! آن قشر ثروتمند استعمارگر مترف و مسرفی که در جامعه غربی هستند، از این وضع حداکثر عیاشی را میکنند و لذات مادی را دارند و خودشان را با امکانات فراوان میتوانند به نحوی حفظ و نگهداری کنند؛ ولی اکثریت جامعه غرب در این منجلاب دارند زندگی میکنند. البته همان گروه آن جوری هم به ضررشان است. آنها مثل یک آدم تریاکی هستند که یک ساعت پشت منقل مینشیند و نشأه میشود، ولی ده ساعت بعد از آن باید بدبختی بکشد. مانند هرویین است که یک ساعت لذت میبرد و بقیهاش باید آن جوری رنج بکشد. مثل یک آدم مریضی هستند که به او میگویند اگر گوشت بخوری برایت سمّ است! به طور موقت از خوردن گوشت در سر سفره ممکن است ذائقهاش لذتی ببرد، اما بعدش باید ساعتها درد تحمل کند. بخش مسرف و مترف و بیبندوبار جامعه هم خودشان نمیفهمند، لذات آنی را در نظر میگیرند و عمق بدبختیهایی که در دراز مدت به سراغشان میآید به سراغ خودشان، خانمشان، بچههایشان، نسل و روابط خانوادهشان میآید، به حساب نمیآورند. این نتیجه این حرکتی است که در غرب وجود دارد البته فقط مسأله این نیست، یعنی ریشه تنها اینجا نیست، بلکه این یکی از ریشههاست. ریشههای زیادی دارد و ما در هر بحثی، رابطهاش را هر جا که مربوط بوده گفتهایم، اما این یکی از نتایج شیوه برخورد اجتماعی و حل معضلات از دیدگاه غرب است که خیال کردند، حقوق مساوی برای خانمها این است، که زنان سرشان را تا سینه برهنه کنند و پایشان را تا بالای زانو و دستشان را تا آخر دست برهنه کنند و لباس آن جوری بپوشند. اجتماعات مختلط، کابارهها، کافهها، رستورانها، لب دریاها و خیابانهای آن جوری، فروشگاهها، مانکنها و آن مجلهها، رادیوها، این تلویزیونها مظهر و نتیجه زندگی اینهاست که یک گوشه آن را عرض کردم، که جامعه غرب امروز این جوری گرفتار است. تفاوت اسلام با آنها این است که نقاط مثبت قضیه را در مورد کار که اینجا سر و صدا راه انداختند که زن آزاد است، خوب! همه این کارها را که کردیم که چی؟ که زن کار کند؟ اسلام که مخالف کار زن نیست. شرایطی باید درست کنیم که زن کار کند و این مسایل را هم نداشته باشیم. اسلام موافق است که همه زنها درس بخوانند، تا در سطوح بالا، دکترا بگیرند، مجتهد شوند، اتفاقاً زنها به خاطر فراغتی که دارند و به خاطر کمی مسؤولیت از لحاظ اداره امور که به عهدهشان گذاشته شده، میتوانند به همه درجات علمی برسند. زن از لذتهای مادی استفاده کند، مرد از لذتهای مادی استفاده کند. هیچ اشکالی در این کار نیست. اشکال در این است که شیوه غلط را انتخاب کنند که آن جور در میآید. ما در جامعهمان در بحث کار، این اصل را باید در نظر بگیریم، حالا که قرار است خانمها درس بخوانند و متصدی امور شوند و کار دستشان بیاید و مسؤولیت بپذیرند و در جامعه باشند، باید شرایطی درست کنیم که چنین تبعاتی در آن نباشد و اساس اول این کار، مسأله تقوا است که باید همه امکانات تبلیغی کشور بسیج شود، برای اینکه خانمها و آقایان و همه جامعه را با سلاح تقوا مجهز کنیم. این سپر نیرومندی که اگر انسان داشته باشد، به صورت یک مَلَکه (به صورت یک حالت حفاظتی که درون خود آدم وجود دارد) انسان را از خیلی چیزها محافظت میکند. اگر انسانهای بیتقوا را کنار هم گذاریم، با حجاب هم در کنار هم باشند، باز هم فساد به وجود میآورند. در داخل خیابان هم که افراد بیتقوا به هم میرسند فساد دارند. داخل مغازه هم که افراد بیتقوا با هم برخورد میکنند فساد دارند. ما اگر نتوانیم جامعهمان را با روحیه تقوا مسلح کنیم و اینها را به وسیله تقوا محافظت کنیم و اگر این پلیس خفیه را در درون خودشان قرار ندهیم و این دادگاه فعال را در وجدانشان تشکیل ندهیم که در هر برخوردی و با هر مسأله اجتماعی و با هر جریانی که برخورد میکنند، آن دادگاه و آن پلیس فعال باشد و محاسبه کند و دنبال کارهای گناه و عصیان نرود، در کارهایمان نمیتوانیم موفق شویم. ان شاءاللَّه این تریبونهای نماز جمعه که یکی از مسؤولیتهای مهم خطیبش حفاظت روحیه تقوای مردم و توسعه روحیه تقوای مردم است، به خاطر ارج و قرب و مقامی که این تریبونها در جامعه ما دارد، موفق شوند که مردم را با سلاح تقوا مجهز کنند. »اَعُوذُ باللَّهِ منَ الشَّیْطانِ الرَّجیم/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ اِنَّا اَعْطَیناکَ الْکَوْثَر/ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرَ/ اِنَّ شانِئکَ هُوَالْاَبتَرَ«. خطبه دوم بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ العالَمینَ وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلیٍّ أَمیرِالمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلیٍّ وَ عَلیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی(عج). »یا اَیُّهَا النَّاسُ اِتَّقُوا رَبِّکُمْ اِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظیمٌ«، »اُوصیکُمْ عِبادَاللَّه بتَقْوَیاللَّه« در خطبه دوم مناسبتهای زیادی داریم که امروز باید در باره آنها یک مقدار حرف بزنیم، چون مسایلی است که جامعه ما از لحاظ سیاسی و نظامی و شرایط جاری، خوب است که عمیقاً در جریان باشد. یکی مسأله رأی شورای امنیت سازمان ملل و قطعنامهای است که صادر کرده، یکی مسألهای است که در مصر میگذرد و بعد مسایل جبهههای جنگ، عملیات والفجر 8 و 9 با مسایل داخل خودمان و مسأله نفت. مسأله نفت را در خطبه عربی نوشتهام که آن را بعداً میخوانم، اینجا با اشاره میگذرم و آن بقیه را یک مقدار باز میکنم. در مورد رأی سازمان ملل، این رأیی که آقایان صادر کردند، نقاط مثبتی داشت اما نشان داد که سازمان ملل و شورای امنیت و آنهایی که حاکم هستند و قدرتهایی که حق وتو دارند و در آنجا حاکمند و نفوذ دارند، نمیخواهند این جنگ تمام شود. تحلیل ما از اول همین بود و حالا هم همین است که آنها مایلند، این جنگ باشد و در این جنگ پیروزی وجود نداشته باشد و جمهوری اسلامی و عراق درگیر باشند و آنها بتوانند از این درگیری استفاده کنند و آن چیزهایی که نمیخواهند این است که جمهوری اسلامی در این جنگ پیروز شود که بسیار با پیروزی ایران در این جنگ مخالف هستند. و از طرفی آن چیزی را که خیلی میخواهند، این است که جمهوری اسلامی شکست بخورد و آن هم چون نمیشود، حد مورد قناعتشان این است که این جنگ به همین صورت بماند و در سال یکی دوبار برخورد باشد. ولی ما راه ختم جنگ را مکرر گفتهایم و هرکس هم تابه حال با ما در اتاق دربسته صحبت کرده، در بحثهای خصوصی پذیرفته که حرف شما حق است. ما به اینها گفتیم که راه ختم جنگ این است که بیایید متجاوز و شروعکننده جنگ را محکوم کنید و به عنوان مسؤول جنگ او را دادگاهی کنید. احکامی که دادگاه برای او صادر میکند؛ برای کسی که مسؤول این همه خرابی و این همه کشتار و این همه بدبختی برای دو ملت بوده است، چه باید باشد؟ در آن دادگاه، هر قاضی کم عقلی هم که باشد و بیانصاف هم باشد، حداقل حکمش برای صدام و حزب بعث اعدام است! غربیها که به ایران میآیند، به آنها میگوییم مگر شما نبودید که هیتلر را محاکمه کردید؟! هیتلر با صدام چه فرقی دارد؟! مگر آن دادگاه نورنبرگ غیر از این بود که متجاوز را، شروعکننده جنگ و مسؤول جنگ را محاکمه کرد، این را هیچ وجدانی در تاریخ معاصر ما محکوم نکرده است. ما هم چیز دیگری نمیخواهیم، بیایید این کار را بکنید. سازمان ملل، شورای امنیت (مخصوصاً امروز) تنها کاری که میتوانست بکند، صریح برخورد کردن با جنگ بود. صریح بگوید، عراق جنگ را شروع کرده است. همه اعضا قبول دارند که شروعکننده جنگ عراق است. اگر قبول نداشتند این قدر غصهمان نبود! اینها که قبول دارند، بیایند اعلام کنند، عراق متجاوز بوده، صدام جنگ را شروع کرده، و محکومش کنند و این کارهای اضافی هم که کرده: به کار بردن سلاح شیمیایی، زدن شهرها، زدن هواپیماهای مسافربری، زدن کشتیها، ناامنی دریاها و امثال اینها را هم محکوم کنند. اگر شورای امنیت با صراحت این حرف را میزد، خیلی کارها انجام میشد. قدم بعدی هم این بود که دادگاه تشکیل دهند و باعث میشد تا جنگ تمام شود. اینها آمدند مثل افراد ضعیف و ترسو با اشاره حرف زدند، گفتند کسانی که باعث شروع جنگ شدند، یا عواملی که باعث شروع جنگ شده، اینها را محکوم کردند. شما آیا نمیدانید که چه کسی انجام داده؟ به ما هم بگویید نمیدانیم. شما که همگی جداگانه به ما میگویید میدانید، بگویید چه کسی جنگ را شروع کرده و چه کسی محکوم است. آیا شما نمیدانید که چه کسی سلاح شیمیایی به کار برده؟ نمیدانید چه کسی هواپیمای مسافربری را زده؟ اینکه خودشان همین اخیراً قبول کردند، در رادیوی خودشان گفتند که هواپیمای حامل این شهدای اخیر را زدیم، اینها را بگویید! شما که میدانید صدام آمد در تلویزیون و قرارداد الجزایر را پاره کرد، ما که این کار را نکردیم! شما میگویید توسل به زور برای اجرای قراردادها درست نیست، ما هم میگوییم درست نیست. بیایید این را صریح بگویید! (ما از آنها خواستیم این را صریح بگویند) وقتی که این را گفتید راه برای محاکمه و ختم جنگ باز است. این را نگفتند. چرا نگفتند؟ شما میگویید از عراق میترسیدند؟! پس دلیل چه میتواند باشد؟ بنده عقیده خودم اینست که اینها نمیخواهند جنگ تمام شود. البته اینها ممکن است بچههای ساده را گول بزنند و بگویند: شما ایرانیها هستید که نمیخواهید جنگ تمام شود! اگر بیاییم از حقوقمان بگذریم، اگر قبول کنیم صدام آنجا باشد، اگر شرایط را همین طور قبول کنیم و این جور تمام شود، آنها میخواهند! و صدام هم بعداً ادعا میکند که من از دنیای عرب حفاظت کردهام، ایران برای همه منطقه خطر بود! بعد هم باج میگیرد و آنجا میماند، مسابقه تسلیحاتی برگزار میشود و بعد از آن هم در مرز جنگ صورت میگیرد و ما هم هر روز باید لشکر اضافه کنیم و مرز را تقویت کنیم. به او اسلحه پیشرفته میدهند، ما باید پیشرفتهتر بخریم. ما نمیخواهیم باشد! البته آنها میخواهند بدین صورت تمام شود و نمیخواهند براساس حق تمام شود. ترجیح میدهند این طور بماند و جنگ براساس حق تمام نشود. بنده خیلی برایم روشن است، برای شماها نیز این مسألهای نیست که مخفی باشد، لذا آمدند این قطعنامه آبکی کم ارزش را منتشر کردند. البته در همین قطعنامه خودشان را محکوم کردند، چون آن عبارات مبهمی که آوردند، همه مردم میدانند که نظرشان به عراق است، خود عراق هم این را میداند. فقط یک علامت سؤال گندهای وسط آسمان و زمین گذاشتند؟ خوب! حالا که شما این جور میگویید، چرا این مصداق را پیدا و تعیین نکردید؟ اما هیچ راهی باز برایمان نماند که همان راه خودمان را ادامه دهیم. خوشبختانه ما از سه چهار ماه پیش این مسأله را تکرار میکنیم. اما در مورد مصر، حادثهای الآن در مصر اتفاق افتاده که این را نباید حادثه گفت؛ یک جریان عظیم انقلابی باید گفت خیلی چیزها را نوید میدهد. ملت مصر در این دهه اخیر حسابی تحقیر شده است. ملت مصر پیشتاز حرکتهای انقلابی در منطقه و دنیای اسلام بوده است و مصریها در فرهنگ انقلابی، سهم زیادی دارند: کتب مصری، نشریات مصری و خطبای مصری. در مبارزه با اسرائیل، دژ دنیای عرب مصر بود. مصریها در تاریخ اخیر سرشان بلند بود. آنها از سایر کشورهای اسلامی از لحاظ تحصیل و مظاهر جدید جلو هستند، اما وضع دنیای مصر را باند مبارک و باند سادات این جور کردند که دارید میبینید. یکی اینکه همپالکی اردن و همراه سران اسرائیل شدهاند و تلاششان حفظ منافع آمریکا و ضربه زدن به ملتها و حفظ اهرمهای استکباری است. حتی در این قضیه اخیر مصریها از همه جلو افتادهاند: وقتی که ما در عملیات والفجر 8 پیروز شدیم، وزیر جنگ مصر رسماً اعلام کرد که مصر از عراق حمایت میکند و ما شنیدیم پل هوایی بین قاهره و بغداد و یا قاهره و بصره برقرار شده که حمایتهای شدید میکنند و حتی خواستهاند نیرو بفرستند. این قدر اینها پیش رفتند در حفظ حمایت آمریکا! در مورد اسرائیل هم شما میبینید که تا آنجا پیش رفتهاند که »سلیمان خاطر« را به خاطر اینکه چند صهیونیست را از پای در آورده بود آن جور مظلومانه شهید کردند. آن جور دادگاه تشکیل دادند و چون دادگاه محکوم به اعدامش نکرده بود، این جوری در زندان او را منافقانه شهید کردند. تا این قدر رژیم مصر سقوط کرده است و امروز ملت مصر احساس میکند که عقب افتاده و قهر اسلامی و انقلابی ملت مصر به جوش آمده و حرکت ملت مصر سطحی نیست، خیلی عمیق است. باید این حرکت را به مردم مصر تبریک گفت. حرکتی که این دو سه روز در قاهره و شهرهای دیگر مصر بوده، به دنیای اسلام روح داده و دنیای استکبار را لرزانده و مخصوصاً این سردمداران ارتجاع را در منطقه خلیج فارس و جاهای دیگر حسابی به وحشت انداخته، چون مصر از جاهایی است که انقلاب از آنجا صادر میشود و مصر از آنجاهایی است که اگر حرکت کند، به آفریقا و آسیا و کشورهای عربی و خیلی جاهای دیگر میتواند اثر بگذارد. انشاءاللَّه که در این حرکتشان پیروز باشند و موفق. ان شاءاللَّه که همه مسلمانها در این راهی که فعلاً شروع شده (و جمهوری اسلامی پایگاهی است، برای این حرکت اسلامی ضداستکباری) خواهند افتاد و ما روزی شاهد عظمت اسلام در تاریخ خواهیم بود. مسأله بعدی ما جنگ است که من دو عملیات والفجر 8 و 9 را یک مقدار عرض میکنم: در مورد والفجر 8 ما هفته گذشته خیلی حرف زدیم، منتها از آن هفته تا به امروز باز مسایل زیادی داریم. ادامه عملیات والفجر 8 تقریباً هر روز برای جمهوری اسلامی یک پیروزی جدید است و برای حزب بعث عراق یک شکست تدریجی. همان طوری که حدس میزدیم و پیشبینی میکردیم، اینجا، هم قتلگاهی برای ارتش بعثی عراق شد و هم قتلگاهی برای حیثیت و آبروی فرهنگی و تبلیغی استکبار جهانی که من این بعد دوم را مهمتر میدانم؛ یعنی این دستاوردی است برای جهان امروز که به طور ملموس اعتبار خبری سخنگوهای صهیونیسم و امپریالیسم و ارتجاع زیر سؤال رفته است و در دراز مدت اثرش برای ملتها و برای مردم بسیار زیاد خواهد بود. یکی از ضربههایی که خیلی خطرناک و نامحسوس است و دردش را مردم احساس نمیکنند، همین امپریالیسم خبری است. شما میدانید که رادیوهایی مثل بی. بی. سی، مثل صدای آمریکا و اسرائیل و آنهایی که وسایل صوتی خوبی دارند، تقریباً، به همه زبانهای زنده و برای همه ملتها وسیله پخش صوت دارند و مهمترین مسایل روز را که برای آنها سرنوشتساز است، اینها در اخبارشان میآورند و خط میدهند و آن جوری که میخواهند جریانها را هدایت میکنند. متأسفانه در کشورهای جهان سوم که نوعاً هم در اختناق زندگی میکنند، به عنوان یک دریچه اخبار خارج از محیط خودشان عمدتاً به اینگونه بلندگوها توجه دارند و اخبار این بلندگوها را صحیح میدانند. آنها هم چون مجهز هستند به علوم روانشناسی و واردند که چگونه خبر دهند، به گونهای خبر میدهند که در یک موارد معمولی راستش را میگویند و گاهی هم به ضرر خودشان حرف میزنند که مردم خیال کنند اینها راست میگویند! یک چنین کاری اینها کرده بودند. این دو هفته بعد از عملیات والفجر 8 به اندازه زیادی لااقل در محیط ما، نه تنها در ایران، بلکه در عراق، در کشورهای خلیج فارس و جاهایی که مسأله جنگ برایشان حساسیت زیاد دارد، اعتبار این مراکز خبری حسابی سقوط کرد. اینها خیلی دروغ گفتند، و من نمیدانم که اینها چه مقدار مستأصل شدهاند که دارند اینگونه ریسک میکنند. استیصال سطح بالایی باید باشد. باید مسأله خیلی مهم باشد که این قدر دروغ بگویند. معمولاً اگر بدانند خبری را که امروز بگویند به نفعشان هست و دو روز دیگر افشا میشود، باکی ندارند و میگویند. هم صدام دروغ گفت، هم فرماندهانش دروغ گفتند، هم رادیو و هم تلویزیونشان دروغ گفتند. هم آمریکا و اسرائیل و بی،بی،سی دروغ گفتند. این برنامهای که صبحهای جمعه رادیوهای بیگانه را توضیح میدهد، از برنامههای خوب رادیو است. هم مجری خوبی دارد، خوب اجرا میکند و هم مطالب خوبی تنظیم میکنند. من هم معمولاً این برنامه را گوش میدهم. انسان وقتی میبیند این قطعات را اینها جمع میکنند و کنار هم میگذارند اصلاً مثل فاحشه خبری هستند اینها، مثل دلالی که کسی بخواهد مثلاً یک جمله به یک روزنامه بفروشد، حالا فکر نمیکند این تبلیغی که میکند، به کجا و کی برمیخورد، او پول میگیرد و تبلیغ میکند! یک چنین وضعی برای خودشان درست کردهاند. مخصوصاً در این دو هفته؛ یک روز آمدند گفتند: فاو را ایرانیها نگرفتهاند. خوب! بالاخره بعد از چند روز معلوم و روشن میشود. یک هفته، دو هفته است اینها شروع کردهاند و میگویند عراق در حال پس گرفتن فاو است. هر روز به طور تخمین میگویند: یک کیلومتر، چند کیلومتر، گاهی دو کیلومتر جلو رفتهایم و از روز اولی که شروع کردهاند، و گفتهاند ما در ده کیلومتری فاو هستیم و هنوز هم با پررویی هم عراق و هم رسانههای دنیا همین را میگویند! چطور اینها این حرفها را میزنند؟ این چه بیاعتباری است، چقدر باید مستأصل شده باشند؟ چرا نان را این مقدار به نرخ روز میخورند؟ چرا این مقدار »روز مرگی« افتادهاند؟ البته دلیل دارد، آنها کارشان بیاساس نیست. آنها یک تشکیلاتی را در داخل حزب بعث در حال انهدام میدانند. رگ و پی خیلی از کشورهای جنوب خلیج فارس در حال لرزیدن است و مرتجعین منطقه: مبارکها، اردنها و امثال اینها متزلزلند. آنها فهمیدهاند که همین حادثه مصر مربوط به این پیروزیهاست. آنها این را میدانند. در تحلیلهای خودشان برایشان روشن است، اما باید دنیا را همین جور متحیّر نگه دارند که انقلابیهای مسلمان یک دفعه جان نگیرند! و اگر احساسات آنها یک دفعه تقویت میشود، با اخبار دروغ آب روی آتش بریزند! گرچه در آینده اعتبارشان از بین برود؛ اما الآن دنبال این مسأله هستند. در منطقه فاو، ما از همان روز اولی که وارد شدیم؛ یعنی از آن موقعی که از آب گذشتیم خطی در جهت شمال فاو تشکیل دادیم که از اول ترسیم شده بود، آنجا خاکریز بزنیم و بمانیم. همان جا خاکریز زدیم و همان جا ماندیم و یک سانت از آنجایی که ترسیم کرده بودیم، عقب نیامدیم. حدوداً هم از رأسالبیشه؛ یعنی آن نقطه دریا، نقطه جنوبی که شروع کنیم حدوداً 30 کیلومتر است و 30 کیلومتر هم در عرض وجود دارد، که با سواحلی که مربوط به اینجا میشود که در آب است (حالا یا باتلاق یا ساحل) مجموعاً همان نزدیک 900 کیلومتر است، که این مقدار در سلطه ارتش جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران انقلاب و بسیج است که در آنجا هستند. اینها حالا چطور، مصلحتشان چیست؟ چه دلیلی دارد که این حرف را میزنند؟ و میدانیم که شخص صدام تقریباً یک پایش بغداد و یک پایش »امالقصر« است. دایماً آنجاست. میدانیم فرماندهانش را آنجا گذاشته و گفته باید اینجا را بگیریم! اینها درست، آیا اینکه اینها به دروغ میگویند هر روز جلو رفتهایم، برای ترس از خودشان است؟ این یک احتمال ضعیفی است. برای اینکه اسرایی که از عراقیها میگیریم، میگویند: به ما گفتهاند اینجا موت و حیات است، باید یا بروید جلو کشته شوید، و یا اگر عقب برگردید کشته میشوید! و الآن 5 - 6 روز است، نیروی زرهی را نمیتوانند بیاورند. نیروهای پیاده را با ماشین میآورند اول دریای نمک، (منطقه کارخانه نمک)، اینها را در آبهای نمک و در جادهای وسط این منطقه ول میکنند و میگویند: بروید بجنگید! این بیچارهها یک مقدار جلو میآیند، از روی این جادهها، و آبها، و باتلاقها یکی دو ساعت درگیری، که اکثر این نیروها در آنجا یا تلف میشوند یا مجروح میشوند و یا ما اسیرشان میکنیم. یک وضعیت بسیار نکبت باری پیدا کردهاند! همین امروز صبح که نماز جمعه میآمدم، از جبهه اطلاع پیدا کردم، گفتند که از دیشب ساعت یک بعد از نصف شب شروع کردهاند و همین حالا (یکی دو ساعت پیش) افرادشان تار و مار شدهاند و رفتهاند و الآن آنجا پر از جسد است و یکی از مشکلات ما این است که چگونه آنها را جمع کنیم و اینها را چطور دفن کنیم! عراق الآن این جوری در حال جنگ است. هواپیماهایشان نیز همین جور تلف میشوند، همین الآن خبر دادند، دو فروند هواپیمای عراقی همین امروز صبح ساقط شده است. 64 هواپیما به طور قطعی در این عملیات تلفات دادهاند. به علاوه آنچه که آسیب دیده است و نمیتوانند از آنها استفاده کنند. آن همه تانک و نفربر، به علاوه این گلولههایی که اینها مصرف میکنند، یک ثروت عظیمی را به باد میدهند! همین طور کورکورانه گلوله پرتاب میکنند. نیروهای انسانیشان این جوری، لشکرهای قویشان هم این جوری، همان پیشبینی که میکردیم؛ شمال فاو قتلگاه امکانات حزب بعث خواهد شد، همان طور میشود. ما البته خیلی از اینکه ارتش عراق این طور منهدم بشود و انسانهایش این طور نابود شوند، نمیتوانیم خوشحال باشیم؛ برای اینکه مایلیم زودتر این ارتش و این مردم و این امکانات آزاد شود و مال عراقی باشد، تا ایران و عراق با امکانات قوی که امروز دارند، بتوانند در منطقه برای حفظ مصالح دنیای اسلام و مبارزه با اسرائیل مؤثر باشند، اما مثل اینکه راه را منحصر به این کرده و هیچ راهی غیر از این نگذاشتهاند. برای اینکه این کار انجام شود، من نمیدانم این کار تا کی میتواند در آن منطقه ادامه داشته باشد. دیشب (پنجشنبه 64/12/8) حدود 800 نفر از اینها به هلاکت رسیدهاند. 800 نفر آدم را آنجا آوردند و این جوری نابود کردند، و یک عدهای هم مجروح شده و برگشتهاند. از طرفی آمار و ارقامی که اینها میدهند، دروغ و معمولاً 10 برابر است. مثل اینکه به اینها گفتهاند که یکی را ده تا کنید!! اگر صبحت از کشتههای ما بکنند همینطور، اگر مجروحین ما را بگویند همین طور، اگر تلفات هواپیمای ما را بگویند همین طور، هر چه که رقم میدهند، بعضی وقتها تا 20 و 30 برابر هم میگویند و یک آمار دروغی را مطرح میکنند و مجلههایشان، رادیو و تلویزیونشان هم مینویسند و میگویند. من نمیدانم این مردم عراق چطور به این حرفها گوش میدهند؟! دو هفته است که هر روز میگویند: ما »فاو« را داریم پس میگیریم، فردا پس میگیریم پنجشنبه میگیریم، اینقدر جلو رفتهایم، دیگر چطور میشود گوش داد به این حرفها و چطور آن گوینده »رو« دارد این حرف را تکرار میکند؟ از پدیدههای عجیب و غریب زمان ماست که دارد اتفاق میافتد، در شمال جبهه سلیمانیه، عملیات والفجر 9 چیز عجیبی اتفاق افتاد. اولاً تبلیغاتی که اینها میکردند: ایران در یک جبهه میتواند بجنگد، به خاطر لجستیک ضعیفی که دارد، نمیتواند دو جبهه را تدارک کنند، این مسأله عملاً روشن شد و دیدند و برای آنها معلوم شد که به خوبی ایران میتواند چند جبهه را اداره کند. دلیلش هم روشن است و آن اینکه ایران این همه نیرویی که ما از مردم میبینیم، این افراد جنگ دیده و داوطلب که وارد میدان میشوند و ما هم بیشتر با نیروی پیاده الآن میجنگیم و اسلحههایی است که نوعاً خودمان هم میتوانیم بسازیم، که قسمت عمدهاش را خودمان میتوانیم تهیه کنیم، حتی وسایل آبی - خاکی که ما در جنگ کار میبریم، نوعاً چیزهایی هستند که خودمان تهیه میکنیم؛ معلوم است که میتوانیم وسعت دهیم. بنابراین یک چیزی که تابحال خیال بعثیها را راحت کرده بود که ما در دو جبهه در یک آن نمیجنگیم، از دستشان رفت و استکبار هم رسوا شد. مسأله دیگری اتفاق افتاد که باز مهم است: بعد از عملیات والفجر 8 به طور طبیعی جبههها حالت آماده باش دارند و بیدار و هوشیارند، در منطقه مریوان هم که ما عملیات والفجر 9 را انجام دادیم عراقیها کم و بیش میدانستند که ما اینجا عمل میکنیم، چون اسرایی که دستگیر شدند، بعضی از آنها گفتند که ما جدیداً آمدهایم (یک روز پیش آمدهایم) و آنها گفتهاند که یک هفته پیش به ما گفتند: آماده باشید، مواظب باشید که ممکن است خبری شود! لحظه را نمیدانستند، ساعت شروع حمله را هم نمیدانستند، این برای ما مهم و باارزش و برای دشمن شکننده است. دشمنی که با ماهواره ما را کنترل میکند و مدعی است جاسوس دارد در ارتش و سپاه و بسیج و همه جا میان مردم و مخصوصاً منطقه کردستان که آنها خیال میکنند، پشت جبهه ما آلوده است! و عناصر خاص خود آنها، انتظار ندارند آنجا به این شکل برخورد کنند. آنها مدعی بودند که کردستانیها کلاً با ما مخالف هستند! ما عملیات وسیعی در کردستان انجام دادهایم و تابه حال بیش از 300 کیلومتر از مشکلترین مناطق را در آن قلهها، تصرف کردهایم. این نیروهایی که باید از آنجا عبور کنند و خودشان را برای حمله به خط مقدم برسانند، اگر مردم کردستان آن طوری که آنها فکر میکنند، جاسوس بودند، باید به آنها اطلاع میدادند، و آنها میفهمیدند! منافقین و ضدانقلاب این روزها خیلی تلاش کردند که مسأله مریوان را بفهمند، یک تاکتیکی اخیراً به کار بردهاند که خوب است این را عرض کنم تا درس خوبی برای ملتمان باشد که البته بعضیها میدانند و بعضی هم نمیدانند. بسیار به تلاش افتادند که نقطه آغاز را بفهمند. یکی از کارهای مزورانه که اینها انجام میدهند (به دلیل خالی بودن دستشان)، این است که از تلفن استفاده کنند. با نامهای نیمه آشنا تلفن اشخاصی را که فکر میکنند مطلع هستند، میگیرند و سؤالاتی مطرح میکنند، بعضی از افراد هم پخته نیستند و نمیدانند که همه چیز را نباید پشت تلفن بگویند، میگویند و اینها چیزهایی میفهمند. در جریان عملیات اخیر یک سری تلفنهایی که میدانیم از کجا میشود و چطور میشود: به مراکز بسیج، مراکز ارتش، به ستاد و خیلی جاهای دیگر از خارج و از داخل تلفن کردند، بلوف زدند، برای اینکه بدانند در مریوان چه خبر است. سؤالات خاصی هم از موضع بالا مطرح میکنند. مثلاً: فلان آقا آنجا نیستند؟ نه نیست! کجا رفتهاند؟ چرا پشت میزشان نیستند؟ که فکر کنند مثلاً از فلان جا تلفن شده است. یا میگویند: از دفتر فلانی تلفن میزنیم! خوب بالاخره چی شد؟ اینها رسیدند به مریوان؟ بالاخره آن ساعت تعیین شد؟ این تاکتیک جدید ضدانقلاب است. من همین جا هشدار میدهم به همه کسانی که مسؤولند و پشت تلفن نشستهاند و چیزی میدانند! در تلفن مسایل محرمانه نباید مطرح شود. به فرض هم طرف شما مورد اعتماد باشد، و او را بشناسید؛ در تلفن خیلی آسان است که سیم به آن وصل کنند، یک نفر نامحرم اتصال پیدا کند و بفهمد و زحمت یک عده بسیاری ممکن است هدر رود. در تلفنها نباید به طور کلی مسایل مطرح شود، مخصوصاً آنجایی که طرف یک مقدار مشکوک است. همان موقعی که بحث نخست وزیر و دولت در مجلس شورای اسلامی مطرح بود، یک مدتی بدین صورت بود، که تلفن نمایندهها را از پاریس و جاهای مختلف میگرفتند، خودشان را معرفی میکردند: من فاطمی، من محمدیان در قم هستم، یا از اصفهان تلفن میکنم و مسایل داخلی مجلس را میپرسیدند و مطلب زیادی از این قبیل. این اولاً نشان میدهد که اینها چه مقدار دستشان خالی است، اینهایی که مزد زیادی برای جاسوسی خود از عراق میگیرند، چیزی ندارند بدهند و با این دریوزگیها دارند این کار را میکنند. و ثانیاً بیداری مردم ما و مسؤولان ما تاحدودی این گونه مسایل را خنثی میکند. اگر در جامعه افراد خاصی باشند که بیتجربه باشند باید پخته شوند که مسایل محرمانه را نباید در تلفن مطرح کنند. اینها به هر حال حالا کمی خبردار شده بودند یا نه! وقتی که عملیات آغاز شد، این کوههایی که در فیلم گوشههایی از آنجا را دیدید، منطقهای که هنوز هوا سرد و نیمه برفی است؛ در آنجا با این پاتک، نیروهای مسلح ما توانستند مناطق صعبالعبور را تسخیر کنند. همان طور که شما دیدید، تعدادی از مزدوران عراقی که اسیر شدند، (همانگونه که اسرای توّاب هم اکنون بلد هستند) شعارهای ضدصدام و لاشرقیه، لاغربیه را قبل از اسیر شدن حفظ کرده بودند! اینها مثل اینکه جزو کارهای مخفیشان است که خودشان را آماده کنند برای آن روزی که اسیر میشوند. چون پیش بینی میکنند که پس از اسیر شدن به ایران خواهند آمد، شعارها و این گونه عکسها (عکسهای امام) را آماده کردهاند. بسیار خوب! این اسرای عراقی چه ابتکار خوبی به خرج دادند که در نقطه خوبی این شعار را مطرح و با امام امت بیعت کردند. معلوم است که آنها این تیپ هستند، حضور ارتش ما، سپاه ما، بسیجی ما در خاک عراق زمینه را این قدر مساعد میکند که این افرادی که دلشان با اسلام و با جمهوری اسلامی است، بدین نحو به سوی رزمندگان ما بیایند. پیش رفتن، حدود 20 کیلومتر در عمق این ارتفاعات، انصافاً آدم اگر پیاده بخواهد همین جور کوهنوردی کند، کار آسانی نیست. هر یک از شماها که خیلی نیرومند هستید با کوله پشتی، با آرپیجی، با وسایلی که اینها همراهشان میبرند کوهنوردی کنید، فرض کنید آتشی هم نباشد، در صورتی که آتش زیادی هست، شکستن خط هست، مین هم هست، این نشان انحدار روحیه ارتش عراق است. این نشان میدهد که سازمان ارتش عراق الآن دیگر در مقابل حملات جمهوری اسلامی نمیتواند دفاع جدی بکند. ما هنوز همان سیاست قبلی خود را داریم. ما فکر میکنیم این جنگ و این حملات ما برای کشتن عراقیها نیست، ما لذت نمیبریم از اینکه جنازه یک عراقی را در فیلم ببینیم. اگر این کار را میکنیم به خاطر این است که همان را نجاتش دهیم و ناچاریم این کار را انجام دهیم، چون اگر این کار را انجام ندهیم صدام اینها را باز مثل گوساله، همین طور که میبینید به جبهه ها خواهد آورد! رزمندگان ما همچنان دارند پیش میروند. انتخاب سلیمانیه دلیل دیگری هم داشت. کاری که در اینجا انجام شد خیلی جاها، بالاتر و پایینتر این کار میتوانست انجام شود، و در جاهایی که آنها ترسیدند، میتوانست انجام شود. آنجا به خاطر وجود نفت بود. منبع عظیم نفت عراق، در شمال سلیمانیه و غرب سلیمانیه در کرکوک است. بیش از یک میلیون بشکه نفت، عراقیها از آنجا صادر میکنند. امروز مسأله مهم دنیا مسأله نفت است. اینکه ما در این مقطع همیشه گفتهایم عملیات ما رنگ سیاسی دارد، و این مقطع را برای این عملیات وسیع انتخاب کردیم، دلیلش این بود که اگر ما، در مقابل این تهاجم نفتی که شروع شده نایستیم ممکن بود از این طریق بخواهند پایههای ما را سست کنند و یکی از جاهای مناسب، همین منطقه کرکوک بود که ما فلش حمله را به آن طرف گرفتیم، و خودشان میفهمند که انتخاب این نقطه به چه خاطر بوده است. این وضع دولت و حکومت عراق است. من حالا نمیدانم داخل حزب بعث عراق چه خبر است. یکی از شخصیتهای مطمئن عرب به مسؤولان وزارت خارجه ما داستانی از داخل عراق گفت که شنیدنی است، که داخل حزب بعث عراق به چه صورت است. باید کمک کرد و این مسأله را حل کرد. در یکی از عملیات نظامی وقتی ما پیروز شدیم، صدام، فرماندهان، وزرا و شخصیتهای درجه اول عراق را در یک جلسهای جمع کرد. در آن جلسه صدام به طور مزورانه برای اینکه دوست و دشمن خودش را تشخیص دهد، ضمن گفتن مقدمهای چنین میگوید: »وضع را دارید میبینید، ارتش نمیتواند مقاومت کند، همه حرفها هم درباره من است. پس برای نجات عراق من حاضرم فداکاری کنم! بگذارید من بروم و کس دیگری بیاید تا این مسأله حل شود«. صدام مسأله را آن قدر به طور جدی مطرح کرد که حضار باور کردند که او راست میگوید. در جلسه مذکور این مسأله مطرح میشود و یک عده نظر میدهند که بله، راه حل همین است. شما بروید کنار و فلان شخص بیاید! یک مقدار هم بحث جدی میشود، که چه کسی میتواند جای شما باشد و چه کسی نمیتواند. یک عده مخالفت کردند، و یک عده دو دل بودند. وقتی جلسه تمام شده، آنهایی که در آن مجلس با این پیشنهاد (صدام برود) موافقت کردند، مِنجمله وزیر بهداری را صدام برداشته گذاشته سینه دیوار و به مأمورینش گفته آنها را به رگبار ببندید! تمامشان را ریخته روی زمین. این سیستم موجود عراق است. البته ما قبلاً هم چیزی درباره این مسأله شنیده بودیم که مبهم بود؛ ولی اخیراً یک مسؤول عرب این مسأله را گفته و ما نمیخواهیم او را معرفی کنیم. اما داخل عراق بدین صورت است. آن چنان اینها را ترساندهاند، آن چنان اینها را تحت فشار قرار دادهاند و آن چنان حکومت، پلیسی است که کسی جرأت نمیکند نظرش را بگوید. این حزب بعثی که هی ما میگوییم، همه حزب بعث که مورد نظر ما نیست. اگر مثلاً 5 هزار نفر عضو داشته باشد، ممکن است ده نفر از اینها مسؤول این جنگ باشند، بقیه آدمهایی هستند که اگر عراق آزاد شود میتوانند مانند بقیه مردم در آنجا باشند. در ارتش عراق ممکن است عده محدودی از فرماندهان درجه بالا باشند که در کنار صدام هستند، اگر عراق آزاد شود، بقیه ارتش عراق میتوانند ارتش اسلام باشند و میتوانند با مسلمانها باشند. بنابراین من نصیحت میکنم، این نصیحت را چند بار تابه حال گفتهایم، ولی به گوش این آقایان نرفته، باز الآن نصیحتمان همراه عمل است، الآن میتوانند بفهمند که ما راست میگوییم. آنها فهمیدند ما به چه آسانی از شط العرب عبور میکنیم، فهمیدند ما به چه آسانی این ارتفاعات عظیم را میگیریم و جلو میرویم و باز هم میتوانیم جلو برویم، آنها اینها را میدانند. حالا این را قبول کردند و فهمیدند که دروغ به آنها میگفتند. کویت، عربستان و دیگران فهمیدند که دروغ میشنوند، خوب! بیایید وارد ماجرا شوید، بیایید قضیه را مسالمتآمیز از اینجا به بعد ختم کنیم. بیایید مسؤول این جنایت را طرد کنید. منافع خودتان ایجاب میکند که از این به بعد دیگر به او کمک نکنید. بیایید راههایتان را ببندید! شما راه »سفان« را ببندید و جلو این کامیونهایی را که هر روز از بنادر عربستان سعودی و کویت وسایل تخریب و وسایل جنگ به عراق میآورند را بگیرید، بندرهایتان را بر روی اینها ببندید، رادیوهایتان این قدر دروغ نگویند، روزنامههایتان این قدر به مردم دروغ نگویند. بیایید راه درستی را انتخاب کنید، این قضیه با مسالمت تمام میشود. وقتی که این قضیه تمام شد، میبیند که جمهوری اسلامی نه به شما طمع دارد، نه به ملت عراق طمع دارد، نه به خاک عراق طمع دارد. جمهوری اسلامی فقط اسلام، فقط مردم و فقط مبارزه با استکبار جهانی را میخواهد. این خواست ماست. از این تریبونی که برای نصیحت ایجاد شده است، این نصیحت را خیرخواهانه تلقی کنید و بدانید که شما اینجا میتوانید دوستان خوبی برای حمایت از مردمتان باشید. چرا نفتتان را، چرا امکاناتتان را، چرا ثروتتان را و همه چیزتان را دارید تلف میکنید و برای تقویت یک جنگافروزی به کار میگیرید که اگر پیروز شود، دست از سر خود شماها برنخواهد داشت، همان طور که در گذشته نیز برنداشته بود. به ملتمان عرضی دارم: به این رزمندهها، به این جوانها و به این مردم! دیدید که این چهار پنج ماه با حضور در جبهه و حفظ این سطح بالای احساسات نظامی و انقلابی در کشورمان چقدر به نفعمان تمام شد. آثارش را بعداً میتوانیم برای شما جمعبندی و عرض کنیم، خیلی آثار داشت. مبادا فکر کنید کار تمام شده است. هنوز آنها آرزو دارند که ما در سایه این پیروزیهایی که به دست آوردهایم دوباره خام شویم و صبر طولانی کنیم، ما دیگر نمیخواهیم آن جور کنیم، باید نیروهایتان در جبهه حاضر باشند. این لشکرهای فجر که راه افتادهاند و دارند به جبهه میروند، باید به سرعت و با همین شکل و وضعی که فعلاً دارند میروند و با همین سرعت و با همین سطح، برای مدتی باید ادامه داشته باشد، بچهها به آنجا بروند و اگر نیاز نبود دوباره برای مرخصی به خانه بیایند و اگر نیاز بود بمانند. اگر دست نیروهای ما در جبههها همیشه مثل امروز پر باشد، هر وقت لازم دیدند در یک نقطهای اقدام خواهند کرد، و حضور شما این امکان را تأمین میکند و جامعه ما حالت انقلابیاش را حفظ میکند. ما دیگر نباید بگذاریم جبهه آرام گیرد. الآن این زلزله بزرگ واقع شده و این شجره خبیث، کندهاش و ریشههایش دارد میپوسد. پوسیده بود و دارد پوسیدهتر میشود، و دارد این بنای نامیمون و نامبارک تکان میخورد. باید ما آماده باشیم، در هر لحظهای که مناسب تشخیص دادیم و در هر نقطهای که مناسب تشخیص دادیم باید ضربه را وارد کنیم. ضمناً کادرها هم باید آماده باشند، از برادران اعضای سپاه پاسداران و کمیتهها و آنهایی که قدرت فرماندهی و مدیریت در میدان جنگ دارند و در سراسر کشور در مسؤولیتهای مختلفی در سپاه و جاهای دیگری کار میکنند، خوب است که داوطلبانه در جبههها حاضر باشند که کادرها هم پرباشد، تا نیروهای مردمی که آنجا وارد میشوند، مدیریت هم در کنارش باشد. ان شاءاللَّه، ما امیدواریم که دیگر نیاز پیدا نکنیم که ضربه دیگری بزنیم، ولی اگر چنانچه اینها باز سرعقل نیامدند و حاضر به تسلیم گناهکار جنگافروز نشدند و حقوق ما را نپرداختند، ما بتوانیم با قدرت حقوق خودمان را بگیریم و ضمناً استکبار جهانی هم بداند که اینجا شکستناپذیر است. ترجمه خطبه عربی بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم دنیای اسلام و مخصوصاً منطقه خاورمیانه، دوران سرنوشت سازی را میگذراند. جنگ تحمیلی عراق بر ایران، در جهت شکست بعث عراق به نقطه خوبی رسیده است، ولی تهاجم جدیدی از طرف استعمار غرب با همکاری عوامل مرتجعشان آغاز شده است که بیارتباط با اهداف تحمیل جنگ و حمایت از صدام نیست. تأثیرات سوء این تهاجم هم منحصر به ایران نیست، بلکه تمام کشورهای نفتخیز اسلامی و حتی آنهایی را که با خیانت به ملت خود و اسلام، با امپریالیسم همکاری میکنند تحت تأثیر قرار میدهد. هدف این تهاجم شکست اقتصاد این کشورها و تقویت اقتصاد کشورهای صنعتی است و این جنایت را با مطرح کردن تضعیف کشورهای مترقی اسلامی و بخصوص ایران اسلامی که به ناحق آن را تهدیدی علیه ارتجاع منطقه معرفی کردهاند، برای عوامل خودشان توجیه میکنند. میدانیم که انقلاب اسلامی ایران با قطع کلی صدور شش میلیون بشکه روزانه نفت ایران در مدت هفت ماه و سپس با تنزل مقدار صادرات از شش میلیون بشکه در روز، به یک و نیم میلیون بشکه، موجب سه برابر شدن قیمت نفت گردید، که تازه نصف قیمت واقعی نفت است. از دو سه سال پیش در حالی که ایران را گرفتار جنگ همه جانبهای کرده بودند، حرکت تضعیف قیمت نفت را آغاز کردند که متأسفانه پرچمدار این تضعیف در اوپک، عربستان سعودی بود و این حرکت به موازات حمله عراق به مراکز نفتی ایران و اتصال لوله نفت عراق به لولههای عربستان اوج گرفت. بعث خائن عراق در اوپک خواهان سهم بیشتر صدور نفت شد، که از طریق لولههای عربستان صادر میکند و با صراحت گفت که مصوبات اوپک را قبول ندارد، و عربستان و کویت به جای مخالفت با این یاغیگری عراق، او را تشویق کردند و امکانات صدور نفت و گاز در اختیارش گذاشتند و خودشان هم عملاً همان راه عراق را پیمودند و از سقف سهمیه اوپک تجاوز کردند و قیمت را هم از سطح مصوب اوپک پایین آوردند. علاوه بر این، از سه سال پیش، روزانه بیش از سیصد هزار بشکه نفت مناطق بیطرف را خارج از سهمیه اوپک به نفع عراق صادر کردند، و کار را به اینجا رساندند که قیمت نفت را به نزدیک یک سوم قیمت بالای گذشته رساندند. زمینهها را اینها درست کردند و ضربه را به صورت ظاهر استعمارگران دریای شمال وارد کردند. من اینها را نصیحت میکنم که اگر از خدا نمیترسید، از ملت خودتان و مردم مسلمان انقلابی که این جنایات را فراموش نخواهند کرد بترسید! دو عملیات والفجر 8 و 9 رزمندگان اسلام، که هر دو رو به سوی مناطق نفت خیز عراق و منطقه دارد، علاوه بر اینکه اقدام دفاعی و حق طلبانه در جنگ است، به مسأله نفت و این تهاجم شرورانه اقتصادی هم نظر دارند. ما از امت اسلام انتظار داریم که ما را در این جهاد جدیدمان که برای حفظ مصالح کل جهان اسلام است یاری دهند. در این مرحله تلاش اصلی ما در میدان مذاکرات و به امید قانع کردن کشورهای نفتخیز به همکاری جدی برای حفظ مصالح ملتهاست و این عملیات نظامی ماهیت هشدار و اخطار دارد. ولی اگر این تلاشها به ثمر نرسد و خیانتها ادامه داشته باشد، ناچاریم در روش کار خودمان - با همکاری دلسوزان دیگر - برای حق تجدیدنظر کنیم، و امیدواریم به آن مرحله نیازی پیدا نشود. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ، بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ »قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ صَمَدٌ/ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یوُلَدُ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ«.